علی بن الحسین علیهالسلام بنا بر بعض اقوال، در نیمه ماه جمادی الأُولی سال سی و یک یا سی و شش هجری قمری در مدینه به دنیاآمد.[429]
پدرش، حسین بن علی و مادرش، بنا به قولی، شهر بانو دختر یزدگرد بود.[430]
کنیهاش، ابوالحسن، ابوالقاسم، ابومحمّد، ابوبکر، و از مشهورترین القابش، زینالعابدین، سیدالعابدین، زینالصالحین ، سجّاد است.[431]
بنا بر بعض اقوال، در تاریخ دوازدهم محرم سال نود و چهار هجری قمری، در مدینه از دنیا رفت و در قبرستان بقیع مدفون گشت.
پنجاه و هفت سال در این جهان زندگی کرد. دو ساله بود که جدّش علی ابن ابی طالب به شهادت رسید. دَه سال، دوران امامت عمویش امام حسن را درک کرد. در عاشورای شصتویکم، زمان شهادت پدر، بیست و دو سال داشت و بعد از پدر، سی و پنج سال زندگی کرد که دوران امامت آن حضرت است.[432]
نصوص بر امامت
برای اثبات امامت علی بن الحسین علیهالسلام علاوه بر ادله کلّی و مشترکِ بین دوازده امام که قبلاً بدانها اشاره شد، به ادله خاصهای نیز استدلال شده که در این جا به برخی از آنها اشاره میکنیم. و آن، عبارت است از نصوصی که از پدرش در این رابطه آمده است.
ابوبکر حضرمی از امام صادق علیهالسلام نقل کرده که فرمود: «هنگامى که حسین بن على علیهالسلام عازم سفر به عراق بود، کتب و وصیتنامه را نزد ام سلمه به امانت گذاشت. موقعى که علىابنالحسین علیهالسلام از سفر کربلا به مدینه بازگشت، ام سلمه آن امانتها را به آن حضرت تحویل داد.».[433]
فضیل بن یسار، از امام محمّد باقر علیهالسلام نقل کرده که فرمود: هنگامی که امام حسین علیهالسلام عازم سفر عراق بود، وصیتنامه و کتب و چیزهای دیگری را به امسلمه همسر پیامبر سپرد و فرمود: «وقتى فرزند بزرگ من نزد تو آمد، این امانتها را به او تحویل بده.». بعد از شهادت امام حسین علیهالسلام فرزندش علی نزد امسلمه رفت و امانتها را تحویل گرفت.[434]
ابوالجارود از امام محمّدباقر علیهالسلام نقل کرده که فرمود: امام حسین علیهالسلام قبل از شهادت، فاطمه دخترش را خواست و کتابی را که در هم پیچیده بود و وصیتی را که آشکار بود به وی سپرد. در آن هنگام علی بن الحسین علیهالسلام سخت بیمار بود. بعداً فاطمه آن کتاب را تحویل علی بن الحسین داد. به خدا سوگند! همان کتاب، اکنون در اختیار ما است.
ابوالجارود عرض کرد: «در این کتاب چه مطالبى هست، جانم به قربانت؟». فرمود: «آن چه انسانها بدان نیاز دارند، در این کتاب هست. به خدا سوگند! همه حدود و احکام اسلام در آن هست، حتّى جریمه یک خراش.».[435]
عبدالله بن عتبه میگوید: نزد حسین بن علی علیهالسلام بودم که علی بن الحسین وارد شد، به آن
حضرت عرض کردم: «اگر خداى نکرده مرگ شما رسید به چه کسى مراجعه کنیم؟». فرمود: «به این پسرم. او، امام و پدر امامان است.».[436]
مسعودی در کتاب إثباتالوصیة مینویسد: «حسین علیهالسلام در کربلا، على بن الحسین را در حالى که بیمار بود، فراخواند و اسم اعظم و مواریث پیامبران را در اختیار او قرار داد و به وى اطّلاع داد که علوم و صحیفهها و سلاح را به امسلمه سپرده و توصیه کرده که همه را تحویل او بدهد.».[437]
سیّد مرتضی در کتاب عیونالمعجزات نوشته است: راویان حدیث روایت کردهاند که حسینبنعلی علیهالسلام وصیّت کرد اسم اعظم و مواریث پیامبران رابه فرزندش علی بن الحسین بدهند و فرمود: «او، بعد از من، امام خواهد بود.».[438]
محمّد بن مُسْلم میگوید: از امام جعفر صادق علیهالسلام سؤال کردم: «انگشتر حسین بن على علیهالسلامبه چه کسى رسید؟ من شنیدهام که انگشتر او را در کربلا از دستش بیرون آوردند.». فرمود: «چنین نیست که گفتهاند، بلکه حسین علیهالسلام به فرزندش على بن الحسین وصیت کرد و انگشتر خود را به او داد و امر امامت را به او واگذار کرد، چنانکه رسول خدا صلىاللهعلیهوآله همین عمل را نسبت به امیرالمؤمنین علیهالسلام انجام داد، و امیرالمؤمنین نسبت به فرزندش حسن و امام حسن نسبت به برادرش حسین علیهمالسلام انجام داد. بعد از على بنالحسین، آن انگشتر به پدر من رسید، و بعد از او به من رسیده است. من هر روز جمعه آن انگشتر را به دست خود مىکنم و با آن نماز مىخوانم.».
محمّد بن مسلم گفت: در روز جمعه، بر امام صادق علیهالسلام وارد شدم. او در حال نماز بود. وقتی از نماز فارغ شد، انگشتش را به سوی من دراز کرد. دیدم انگشتری در دست مبارکش است که نقش آن «لا إله إلاّ الله عدة للقاء الله». بود. آنگاه فرمود: «این، انگشترِ جدّم ابوعبدالله حسین بن على علیهالسلام است.».[439]
نویسنده کتاب کشف الغمة برای اثبات امامت علی بن الحسین علیهالسلام به چند دلیل دیگر نیز استدلال کرده است:
اوّل ـ حضرت سجاد علیهالسلام بعد از پدر، از جهت علم و عمل، افضل مردم زمان خود بود و با وجود انسان افضل، غیر افضل نمیتواند امام باشد، به دلیل عقل.
دوم ـ با ادّله عقلی و نقلی، به اثبات رسیده که وجود امام در همه زمانها ضرورت دارد و هیچ زمانی زمین بدون حجّت نخواهد شد. از سوی دیگر، کسانی که در زمان علی بن الحسین مدعی امامت بودهاند، دلیل درستی بر امامت خود نداشتند و ادعایشان باطل بود، بنابراین، امامت آن حضرت ثابت میشود؛ چون، زمین بدون امام نخواهد بود.
سوم ـ از جانب رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بر امامت علی بن الحسن، نصوصی وارد شده است، مانند حدیث لوح که جابر آن را از پیامبر نقل کرده و امام محمّد باقر علیهالسلام آن را از پدرش و او از جدّش و او از فاطمه دختر رسول خدا روایت کردهاست. اسامی دوازده امام و از جمله امام سجّاد در آن ثبت است.
امیرالمؤمنین علیهالسلام در زمان حیات حسین بن علی از امامت فرزندش علی خبر داده، چنان که از احادیث استفاده میشود.
نیز حسین بن علی علیهالسلام قبل از شهادت خود به امامت فرزندش علی وصیّت کرد و وصیتنامه را به اماسلمه سپرد تا بعد از خودش به علی تحویل دهد و مطالبه آن را از امسلمه، یکی از نشانههای صدق دعوای امامت دانسته است.[440]
جابر بن عبدالله انصاری عرض کرد: «یا رسول الله! امامان از فرزندان على ابن ابىطالب چه کسانى هستند؟». فرمود: «حسن و حسین، سیّد جوانان اهل بهشت. بعد از آن دو، سیّدعابدین علی بن الحسین و بعد از او، باقر محمّدبن علی. ای جابر! تو او را درک خواهی کرد. سلام مرا به او برسان. بعد از او، صادق جعفر بن محمّد، بعد از او، کاظم موسی بن جعفر، بعد از او، رضا علی بن موسی، بعد از او، تقی محمّد بن علی، بعد از او، نقی علی بن محمّد، بعد از او، زکی حسن بن علی و بعد از او، پسرش قائم به حق، مهدی امّت خواهد بود که جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد، بعد از این که از ظلم و ستم پر شده است.
ای جابر! اینان، خلفا و اوصیا و اولاد و عترت من هستند. هر کس از آنان اطاعت کند، از من اطاعت کرده و هر کس با آنان مخالفت کند، با من مخالفت کرده است. هر کس آنان
یا یکی از آنان را انکار کند، مرا انکار کرده است. به برکت وجود ایشان، خدا زمین را حفظ میکند و اهلش را فرو نمیبرد.».[441]
فضائل و مکارم اخلاق
علی بن الحسین علیهالسلام بزرگترین و شریفترین مردم زمان خود بود، به طوری که او را زینت عبادت کنندگان میدانستند.
امام صادق علیهالسلام میفرمود: منادی در قیامت ندا میکند: «زین العابدین کجااست؟». گویا علیبنالحسین را مشاهده میکنم که برخاسته و در بین صفوف در حرکت است.[442]
هنگامی که علی بن الحسین علیهالسلام از نزد عمر بن عبدالعزیز برخاست، عمر از حاضران پرسید: «شریفترین مردم کیست؟». گفتند «خود شما.». گفت: «نه؛ درست نگفتید، بلکه شریفترین مردم، کسى است که اکنون از نزد من برخاست.».[443]
هشام بن عبدالملک، قبل از خلافت به حج رفت. خواست حجرالاسود را استلام کند، ولی به خاطر کثرت جمعیّت، نتوانست. در همین زمان، علی بن الحسین رسید. حاجیان راه را برایش باز کردند تا حجرالاسود را استلام کرد. همراهان هشام گفتند: «این مرد کیست که مردم براى استلام او، راه را باز کردند؟». هشام گفت: «من او را نمىشناسم.». فرزدق شاعر، سخن هشام را شنید و گفت: «ولى من او را خوب مىشناسم. على بن الحسین زینالعابدین است.». آنگاه برای معرّفی آن حضرت، اشعار زیبایی را سرود.[444]
ابوحازم و سفیان بن عیینه و زهری گفتهاند: «در میان بنى هاشم، افضل و افقه از علىبنالحسین ندیدیم.».[445]
عبادت و شب زنده داری
بعد از علی ابن ابی طالب علیهالسلام علی بن الحسین، عابدترین مردم زمان بود، به گونهای که
زینالعابدین لقب یافت.
امام صادق علیهالسلام درباره آن حضرت فرمود: «هنگامى که وقت نماز فرا مىرسید، بدنش مىلرزید، رنگش زرد مىشد، همانند نهال درخت خرما به لرزه مىافتاد.».[446]
امام باقر علیهالسلام فرمود: «وقتى پدرم به نماز مىایستاد، مانند ساقه درختى بود که از جاى خود حرکت نمىکند.».[447]
ابوحمزه ثمالی میگوید: علی بن الحسین علیهالسلام را دیدم که در حال نماز، عبا از شانهاش افتاد، ولی آن را درست نکرد تا این که از نماز فارغ شد. جریان را از خودش سؤال کردم. فرمود: «آیا مىدانى در برابر چه شخصى ایستاده بودم؟ همانا که نماز انسان قبول نمىشود مگر به مقدارى که قلبش به سوى خدا توجّه دارد.».[448]
هنگامی که برای خواندن نماز برمیخاست رنگش تغییر میکرد، بدنش میلرزید، حالش دگرگون میشد. گاهی که از علّت این تغییر حال سؤال میکردند، میفرمود: «مىخواهم در مقابل پادشاه بزرگى بایستم.».
وقتی به نماز مشغول میشد، از همه چیز صرف نظر میکرد و هیچ صدایی را نمیشنید.[449]
عبدالله پسر امام سجّاد میگوید: «پدرم شبها آن قدر نماز مىخواند که خسته مىشد و خود را همانند کودکان تا بستر بر روى زمین مىکشید.».[450]
علی بن الحسین، هرگاه بعض نوافل روز از او فوت میشد، شب، آنها را قضا میکرد و به فرزندانش میفرمود: «گرچه نوافل واجب نیستند، ولى دوست دارم به هر کار خیرى که عادت کردید، آن را ادامه بدهید.». پدرم نماز شب را در سفر و حضر ترک نمیکرد.[451]
پدر ابوحمزه ثمالی میگوید: علی بن الحسین علیهالسلام را در جوار کعبه دیدم که مشغول نماز بود. آن قدر قیام خود را طول داد که خسته و گاهی پا به پا میشد. شنیدم که میفرمود: «یا سیّدی! تعذّبنی و حبّکَ فی قلبی؟ أما و عزّتک لئن فعلتَ لتجمعنّ بینی و بین قوم طال
ماعادیتهم فیک.».
زهری میگوید: علیبنالحسین علیهالسلام میفرمود: «اگر مردم شرق و غرب جهان بمیرند، ولی قرآن همراه من باشد، به وحشت نخواهم افتاد. وهنگامی که به «مالک یوم الدین» میرسید، آن قدر تکرار میکرد که نزدیک بود بمیرد.[452]
امام باقر علیهالسلام فرمود: فاطمه دختر علی ابن ابی طالب علیهالسلام علی بن الحسین علیهالسلام را دید که از شدّت عبادت خسته و فرسوده شده است. نزد جابربن عبدالله انصاری رفت و گفت: «اى صحابى رسول خدا! ما بر شما حق داریم که اگر یکى از ما از شدّت عبادت خود را به هلاکت افکند، او را نصیحت کنى که سلامت خود را نگه دارد. اکنون على بن الحسین که یادگار پدرش است، پیشانى و سر زانوها و دستهایش پینه بسته است. بیایید با او صحبت کنید شاید کمتر خودش را به زحمت و سختى بیندازد.».
جابر، خدمت آن حضرت مشرف شد. دید در محراب به عبادت مشغول است. علیبنالحسین علیهالسلام به احترام جابر از جای برخاست و احوال پرسی کرد و او را در کنار خود نشانید.
جابر عرض کرد: «یاابن رسول الله! مگر نمىدانید که خدا بهشت را براى شما و دوستداران شما، و دوزخ را براى دشمنان شما آفریده است؟ پس چرا خودتان را در عبادت این چنین به سختى افکندهاید؟».
علی بن الحسین علیهالسلام در جواب فرمود: «اى صحابى رسول خدا! مگر نمىدانى که جدّم رسول خدا، قد غفر الله له ما تقدم من ذنبه و ما تأخّر، با این وجود، جدّیّت در عبادت را ترک نکرد تا این که ساق و قدمهاى مبارکش ورم کرد و در پاسخ توصیه کنندگان فرمود: ,,أفلا أکون عبداً شکوراً.``».
وقتی جابر دید سخن او درعلی بن الحسین مؤثّر نیفتاد، عرض کرد: «یاابن رسول الله! سلامت و جان خودت را نگه دار؛ زیرا، تو از خانوادهاى هستى که به برکت وجود آنان، بلا از زمین برداشته مىشود و باران نازل مىگردد.».
امام سجّاد علیهالسلام فرمود: «اى جابر! مادام که زنده باشم، از سنّت و سیره پدرانم دست برنمىدارم تا این که آنان را ملاقات کنم.».[453]
علی بن الحسین علیهالسلام پیاده به حج مشرّف شد و فاصله بین مدینه و مکّه را در مدّت بیست روز طی کرد.[454]
احسان به مستمندان
امام محمّد باقر علیهالسلام فرمود: «پدرم، دو مرتبه، همه اموال خود را دو نیمه کرد و نصف آن را بین فقرا تقسیم نمود.».[455]
علی بن الحسین علیهالسلام همیان خود را پر از نان و طعام میکرد و بین مستمندان تقسیم مینمود و میفرمود: «صدقه، آتش غضب خدا را خاموش مىکند.».[456]
عمر بن دینار میگوید: زید بن اسامه به هنگام مرگ گریه میکرد. علی بن الحسین علیهالسلام که حاضر بود، علّت گریهاش را جویا شد. عرض کرد: «مبلغ پانزده هزار دینار بدهکارم و نمىتوانم آن را بپردازم. مىترسم بمیرم و زیر دین بمانم.». امام سجاد علیهالسلام فرمود: «ناراحت نباش؛ من دین تو را بر عهده مىگیرم و مىپردازم.».[457]
عبدالله در حال احتضار بود. طلبکاران نزدش اجتماع کرده بودند و طلب خود را میطلبیدند. گفت: «چیزى ندارم به شما بدهم، ولى به یکى از دو پسر عمویم على بن الحسین و عبدالله بن جعفر، وصیّت مىکنم طلب شما را بپردازند. هر کدام را که راضى هستید، انتخاب کنید.». طلبکاران گفتند: «عبدالله بن جعفر ثروتمند است، ولى علىبنالحسین گرچه مال ندارد، امّا راستگو است و او را بهتر مىپسندیم.».
موضوع را به علیبنالحسین خبر دادند. فرمود: «طلب شما را موقع برداشت غلّه مىپردازیم.». طلبکاران راضی شدند، در حالی که آن حضرت غلّه نداشت. اتّفاقاً، موقع برداشت غلّه، خداوند متعال اموالی را برایش فراهم کرد تا با آن دینش را ادا کند.[458]
امام محمّد باقر علیهالسلام فرمود: پدرم در شبهای تاریک، همیانی را بر دوش میگرفت که
از کیسههای دینار و درهم و غذا پر بود. دَرِ خانه مستمندان را میزد و درهم و دینار و طعام را بین آنان تقسیم میکرد، در حالی که صورتش را پوشیده بود تا شناخته نشود. بعد از رحلت آن جناب، فقرا فهمیدند که آن مرد ناشناس، علی بن الحسین بوده است.[459]
زهری گفت: در یک شب سرد بارانی، علی بن الحسین را دیدم در حالی که مقداری آرد بر دوش گرفته، میرفت. عرض کردم: «یا ابن رسولالله! چه بر دوش دارى؟». فرمود: «قصد سفر دارم. زاد خود را به جاى امنى حمل مىکنم.».
عرض کردم: «اجازه بدهید غلام من شما را در حمل بار کمک کند.». حضرت اجازه نداد.
عرض کردم: «اجازه بدهید، خودم شما را کمک کنم.». فرمود: «خودم باید بار را حمل کنم و به مقصد برسانم. تو را به خدا سوگند برو دنبال کارت و مرا رها کن.».
بعد از چند روز امام را دیدم که هنوز به سفر نرفته است. عرض کردم: «یاابن رسولالله! هنوز به سفر نرفتهاید؟!». فرمود: «اى زهرى! آن سفر، چنان نبود که تو پنداشتى، بلکه سفر آخرت بود که خودم را براى آن آماده مىسازم. آمادگى براى مرگ به دو چیز است: اجتناب از حرام و صرف اموال در کار خیر.».[460]
هنگامی که مدینه مورد تجاوز سپاه یزید واقع شد، علی بن الحسین علیهالسلام چهار صد خانوار را تحت تکفل خود قرار داد تا زمانی که لشکر مُسْلم بن عقبه مدینه را ترک کرد.[461]
تواضع و فروتنی
علی بن الحسین علیهالسلام در حالیکه بر حیوان سواری خود سوار بود، بر جمعی از جذامیان عبور کرد که درحال صرف غذا بودند. آن حضرت را به تناول غذا دعوت کردند. فرمود: «روزه دار هستم وگرنه دعوت شما را مىپذیرفتم.». وقتی به منزل رسید، دستور داد برای آنان غذای خوبی فراهم ساختند. آن گاه آنان را به میهمانی دعوت کرد و با هم غذا خوردند.[462]
عفو و احسان
یکی از اصحاب امام سجّاد علیهالسلام روایت میکند که یک نفر از خویشان امام، در حضور جمعی از اصحاب، به آن حضرت شدیداً دشنام داد و بدگویی کرد، ولی آن جناب اصلاً جوابش را نداد. بعد از چندی به اصحاب فرمود: «دشنامهای آن مرد را شنیدید. اکنون میخواهم بروم جوابش را بدهم. اگر شما میخواهید همراهم باشید.
با آن حضرت به سوی منزل آن شخص حرکت کردیم. شنیدیم که در بین راه، این آیه را زمزمه میکرد: «والکاظمین الغیظ والعافین عن الناس والله یحبّ المحسنین».
وقتی به منزل آن مرد رسیدیم، از منزل خارج شد در حالی که آماده نزاع و حمله بود؛ زیرا، چنین میپنداشت که علی بن الحسین آمده تا جسارتهای او را تلافی کند.
در این حال امام سجّاد علیهالسلام به او فرمود: «برادر! تو درباره من چنین و چنان گفتى. اگر آنچه گفتى، درست باشد، من توبه مىکنم، و اگر دروغ باشد، خدا گناهان تو را ببخشد.».
آن مرد از گفتار خود پشیمان شد. پیشانی آن حضرت را بوسید و عرض کرد: «من چیزهایى را گفتم که در شما نبود و خودم به آنها سزاوارترم.».[463]
کنیز علی بن الحسین علیهالسلام آب میریخت تا آن حضرت وضو بگیرد، ناگهان آفتابه از دست کنیز بر سر حضرت افتاد و صورتش را زخم کرد. امام سر برداشت و به کنیز نگاه کرد. کنیز عرض کرد: «خدا در قرآن میگوید: «والکاظمین الغیظ.».». امام فرمود: «خشم خودم را فرو نشاندم.».
کنیز عرض کرد: «والعافین عن الناس.». امام فرمود: «خدا، گناه تو را ببخشد.».
کنیز عرض کرد: «والله یحبّ المحسنین.». امام فرمود: «تو را آزاد کردم هر جا خواستى برو.».[464]
امام سجّاد علیهالسلام میهمان داشت و خادم برای میهمانان کباب میآورد. ناگهان سیخ آهنی کباب بر سر یکی از کودکان که زیر پله بود، افتاد. غلام متحیّر و مضطرب شد. امام به او فرمود: «تو این عمل را عمداً انجام ندادى و آزاد هستى.».[465]
مردی در خارج منزل به امام سجاد دشنام داد و توهین کرد. همراهان امام خواستند به توهین کننده حمله کنند. امام آنان را نهی کرد. آن گاه به آن شخص فرمود: «آن چه بر تو پوشیده است، بیشتر از اینهااست. آیا حاجتى دارى که به تو کمک کنم؟». سپس لباسی را به او عطا کرد و دستور داد یک هزار درهم به وی دادند.
مرد از این برخورد و احسان، شرمنده و از کردار خود پشیمان شد. بعداً هرگاه امام را میدید عرض میکرد: «شهادت مىدهم که تو از اولاد پیامبر هستى.».[466]
علی بن الحسین علیهالسلام شبانه به دَرِ منزل پسر عمویش میرفت و به صورت ناشناس به او کمک میکرد. آن مرد میگفت: «خدا تو را رحمت کند که به من احسان مىکنى، ولى علىابن الحسین به من کمک نمىکند. خدا جزاى خیر از جانب من به او ندهد!».
حضرت سخنان او را میشنید و تحمّل میکرد و خودش را معرّفی نمیکرد. بعد از وفات علی بن الحسین که کمکها قطع شد، فهمید که احسان کننده، امام سجّاد بوده است. بعد از آن سر قبرش میرفت و گریه میکرد.[467]
علی بن الحسین علیهالسلام به جماعتی برخورد کرد که غیبت او را میکردند. حضرت توقّف کرد و فرمود: «اگر شما راست مىگویید، خدا مرا ببخشد، و اگر دروغ مىگویید، شما را مورد مغفرت قرار دهد.».[468]
دوران زندگی امام چهارم
دوران زندگی حضرت سجاد علیهالسلام را به دو بخش میتوان تقسیم کرد: از ولادت تا امامت و از امامت تا وفات.
از ولادت تا امامت
مدّت دو سال با جدّش امیرالمؤمنین علیهالسلام زندگی کرد و در زمان شهادت آن حضرت، دو
ساله بود. دوران دَه ساله امامت عمویش امام حسن علیهالسلامرا نیز درک کرد و در دوران کودکی و نوجوانی، شاهد همه حوادث تلخ آن دوران بود.
شاهد آن بود که معاویه بن ابیسفیان، حکومت مشروع عمویش امام حسن را غصب کرد و در خطبهها و منبرها و در قنوت نمازها، به جدّش امیرالمؤمنین علیهالسلام لعن و نفرین میکرد.
دوازده ساله بود که عمویش امام حسن علیهالسلام را با زهر مسموم ساختند و حتّی اجازه ندادند او را در کنار مرقد مطهّر جدّش رسول خدا دفن کنند.
بعد از آن مدّت دَه سال با پدرش امام حسین علیهالسلامزندگی کرد. دوران نوجوانی و جوانی را با پدر سپری کرد و شاهد ادامه غصب حکومت و ظلم و ستم و قتل و جنایت معاویه بود.
در سفر امام حسین علیهالسلام از مدینه به مکّه و از مکّه تا عراق، همراه پدر بود. در آن زمان تقریباً بیست و دو سال داشت. در حادثه جانسوز عاشورا حضور داشت و شهادت پدر و برادران و عموها و عموزادهگان و اصحاب و یاران پدر را بالعیان مشاهده کرد، امّا به علّت بیماری شدید، در میدان نبرد حضور نیافت و جانش محفوظ ماند. خدا میخواست زمین از وجود امام و حجت خالی نماند.
دوران امامت
علی بن الحسین علیهالسلام بعد از شهادت پدر به امامت رسید (یازدهم محرّم سال شصت و یک هجری) و مسئولیّتهای سنگین امامت بر عهدهاش افتاد. قبل از هر چیز، دو مسئولیت بسیار مهم و فوری بر عهدهاش بود که باید انجام میداد:
یکی، حفظ و حراست از بازماندگان اهل بیت پیامبر و خانوادههای شهیدان و دفاع از آنان در برابر خطرهای احتمالی که به صورت اسیر در چنگال سپاهیان دَدْمنش و بی رحم یزید گرفتار بودند. امام سجّاد علیهالسلام با همکاری عمّهاش زینب و امکلثوم این وظیفه مهم را به خوبی انجام دادند.
دومین مسئولیّت آن حضرت، معرّفی پدرش امام حسین علیهالسلام و بیان اهداف آن جناب در نهضت کربلا و افشاگری علیه عُمّال یزید و تشریح جنایتها و قساوتهای آنان که حتّی بر خلاف موازین جنگی بود. این امر مهمّی بود که در تعقیب اهداف امام حسین علیهالسلام
کاملاً ضرورت داشت؛ زیرا، یزید و عُمّالش بنا داشتند، حادثه خونین کربلا را به عنوان خروج گروهی مفسدهجو که علیه حکومت قیام کردهاند و نظم و امنیّت عمومی را بر هم زدهاند و مهدور الدم شناخته شدهاند، معرّفی کنند و بدین وسیله بر جنایتهای خود سرپوش بگذارند و افکار عمومی را تخدیر کنند. امیدوار بودند با اجرای این برنامه، حادثه فجیع و جانسوز عاشورا را که در گوشهای از بیابان دور افتاده کربلا و دور از چشم مردم به وقوع پیوسته، هر چه زودتر خاموش سازند و از انتشار اخبار صحیح آن جلوگیری کنند.
اگر یزید و هوادارانش در اجرای چنین برنامهای توفیق مییافتند، نه تنها خون امام حسین و اصحاب و یارانش پایمال میشد، بلکه با وارونه نشان دادن نهضت و قیام مقدّس و هدفدار اباعبدالله الحسین، اهداف مقدّس آن جناب نیز با شکست مواجه میشد.
با توجّه به آن چه گفته شد، امام سجّاد علیهالسلام وظیفه خود میدانست که در طول سفر از کربلا به کوفه و از کوفه به شام، از فرصتهای مناسب استفاده کند و علیه سپاهیان یزید به افشاگری بپردازد و از جنایتها و قساوتهای آنان پرده بردارد و پدرش را معرّفی کند و اهدافش را برای مردم تشریح نماید.
حضرت سجّاد علیهالسلام با همکاری زینب و امکلثوم، در طول این سفر، از فرصتها استفاده کردند و وظایف خود را به خوبی انجام دادند. برای مردم کوفه و شام سخنرانی کردند، در مجلس ابن زیاد و یزید سخن گفتند و احتجاج کردند.
در اثر خطبهها و سخنرانیها و احتجاجات و گفت و گوهای امام سجّاد و زینب و امکلثوم بود که در بین مردم کوفه وِلْوِله افتاد، زنان و مردان بر مظلومیّت اهل بیت و ظلم و ستمی که بر آنان شده، میگریستند، بر سر و سینه میزدند، از کوتاهی خود در نصرت امام حسین اظهار ندامت میکردند.
در شام نیز اوضاع به همین گونه ادامه یافت. به طوری که یزید ناچار شد از اهل بیت عذر خواهی کند و از کشته شدن امام حسین اظهار تأسف نماید و آن را به گردن ابن زیاد بیندازد و سرانجام اهلبیت را با احترام و تجلیل به سوی مدینه روانه سازد.
گرچه هدف ابن زیاد و یزید از به اسارت گرفتن اهل بیت پیامبر و خانواده شهیدان و
حرکت دادن آنان از کربلا به کوفه و از کوفه به شام، قدرتنمایی و تضعیف روحیه اهلبیت و هواداران آنان و پیشگیری از قیامها و نهضتهای احتمالی ضد حکومت بنیامیه بود، ولی با تبلیغات امام سجّاد و زینب در طول این سفر و بهرهگیری از فرصتها، توطئه آنان خنثی و حتّی از اسارت اهل بیت نیز نتیجه معکوس نصیب دشمن شد.[469]
امام سجّاد در مدینه
حضرت سجّاد علیهالسلام به همراه بازماندگان اهل بیت و خانواده شهیدان به مدینه بازگشت و امور مربوط به امامت را رسماً عهدهدار شد. ودایع امامت را از امسلمه تحویل گرفت و برنامه هایش را شروع کرد.
اوّلین برنامهاش، حفظ و حراست و سرپرستی از بازماندگان اهل بیت و خانوادههای بیسرپرست شهیدان بود.
دومین برنامهاش، ادامه افشاگریها و تبلیغات و تشریح اخبار و حوادث جانسوز عاشورا و دوران اسارت، برای اهل مدینه و زنده نگاه داشتن آن حادثه جان گداز بود. در احوال آن حضرت نوشتهاند، همواره و به هر مناسبتی، برای شهدا بویژه پدرش امام حسین میگریست و مصائب عاشورا را برای مردم بازگو میکرد.
امام صادق علیهالسلام فرمود: علی بن الحسین بیست (و در روایتی دیگر، چهل) سال گریه میکرد. هرگاه غذایی را نزدش میگذاردند، گریه میکرد. روزی خدمتگزارش عرض کرد: «جانم فدایت یاابن رسولالله! مىترسم از شدّت گریه جانت را به خطر بیندازى.». در جواب فرمود: «حزن و اندوهم را به خدا عرضه مىدارم. آن چه من مىدانم، شما نمىدانید. هرگاه که شهادت یکى از فرزندان فاطمه را به یاد مىآورم، بىاختیار اشکم جارى مىشود.».[470]
موقعی که میخواست آب بنوشد، آن قدر گریه میکرد که اشک چشمش در ظرف آب میریخت. از علّت این همه بی تابی سوال میکردند، میفرمود: «چهگونه گریه نکنم در
حالى که پدرم را با لب تشنه کشتند و آبى را که بر حیوانات بیابان مباح بود، از او دریغ داشتند.».[471]
گریهها و سوگواریهای امام سجّاد علیهالسلام تنها برای عزاداری نبود، بلکه نوعی تبلیغات منفی و افشاگری علیه ظلم و جنایتهای بنی امیّه بود.
سومین مسئولیّت امام سجّاد علیهالسلام تأسیس حکومت اسلامی و اداره جامعه، طبق ضوابط و قوانین اسلام بود. تأسیس حکومت و اداره جامعه، یکی از بزرگترین مسئولیتهای امام است. آن حضرت، برای انجام دادن آن آمادگی داشت، ولی چون زمینه فراهم نبود ومردم آماده حمایت نبودند، در این رابطه اقدامی به عمل نیاورد. مخصوصاً با توجّه به جوّ رعبووحشت وخفقانیکهازسوییزیددرحادثهکربلابهوجودآمدهبود، هیچکسجرئت حرکت نداشت و هرگونه عملی برای تأسیس حکومت، قطعاً با شکست مواجه میشد.
چهارمین مسئولیت حضرت، نشر علوم و معارف و احکام و قوانین اصیل اسلام بود. برای انجام دادن این وظیفه مهم و سنگین، کاملاً آمادگی داشت، ولی در اثر نقشههای شوم غاصبان حکومت، مسلمانان نتوانستند به مقدار کافی از علوم و معارف آن جناب کسب فیض کنند.
از یک طرف با تبلیغات گسترده، علی ابن ابی طالب علیهالسلام را مورد تهمتهای دروغین و لعن و نفرین قرار دادند و مردم را نسبت به اهل بیت بدبین کردند و از سوی دیگر، نسبت به شیعیان و هواداران اهل بیت، کاملاً حسّاس بودند و همه حرکات و رفتار و گفتار آنان را زیر نظر داشتند، مبادا به خانه اهل بیت رفت و آمد کنند، حدیثی بشنوند و برای دیگران نقل کنند، یا در مدح آنان سخن بگویند. اگر کسی تخلّف میکرد، با انواع کیفرها و محرومیّتها مواجه میشد. در چنین اوضاع و شرایط خفقان آوری، چه کسی جرئت داشت برای کسب علم به امام سجّاد علیهالسلام مراجعه کند؟ نیز چهگونه امکان داشت که آن حضرت علوم خود را در حدّ مطلوب، بین مردم پخش کند؟ ولی با همه این محدویّتها باز هم از فرصتها استفاده میکرد و به مقدار ممکن، علاقهمندان را از علوم خود بهرهمند میساخت. در همین رابطه، احادیث فراوانی در فنون مختلف از آن جناب باقی مانده و در
کتب حدیث ثبت و ضبط شده است. مهمترین آنها رساله حقوق است. امام سجّاد علیهالسلام در این رساله کوتاه و پرمحتوا، همه حقداران را برشمرده و به حقوق هر یک اشاره کرده است. حضرت، در این زمینه از حدّ انسانها فراتر رفته، حتّی اعضا و جوارح انسان را مانند چشم، گوش، زبان، دست، پا، شکم،...، و حتّی افعال انسان، مانند نماز، روزه، صدقه، و احسان را ذی حق دانسته، به حقوق هر یک اشاره کرده است. این رساله، رسالهای است بسیار غنی و پرمحتوا و بی نظیر وارزشمند که علاقهمندان میتوانند از آن استفاده کنند.[472]
دعا و نیایش
برای شناخت بهتر امام سجّاد علیهالسلام لازم است دعاهای مأثور از آن حضرت مورد مطالعه و دقّت قرار گیرند. دعا را نباید امری ساده و تنها در حدّ خواستههای یک بنده از خدای متعال دانست. چنان که از آیات و احادیث استفاده میشود، دعا، نوعی عبادت، بلکه از بهترین عبادتها و موجب تکامل نفس و تقرّب الی الله است. روح انسان در حال دعا از جهان مادّه و مادّیات پرواز میکند و با پروردگار جهان ارتباط برقرار میسازد، به ضعف و فقر خود اعتراف میکند، به غنیّ علی الاطلاق پناه میبرد و از او استمداد میجوید و عبادت جز همین معنا چیزی نیست. به همین جهت، چنان که در احادیث آمده و کتب سیره نیز آن را تأیید میکند، پیامبر اکرم و ائمه معصوم علیهمالسلام اهل دعا و مناجات بودند و بسیار دعا میکردند. در همه حال به خدا توجّه داشتند و همواره از او استمداد میجستند. در این میان، پیامبر اسلام و علی ابن ابی طالب و علی بن الحسین، صلوات الله علیهم اجمعین، در کثرت دعا از شهرت بیشتری برخوردارند.
کتب حدیث و ادعیه، از دعاهای این سه بزرگوار پر است. دعاهای مأثور از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در یک مجلد بزرگ گردآوری شده و به نام الصحیفة النبوّیة انتشار یافته است. دعاهای مأثور از علی ابن ابی طالب علیهالسلام در کتاب بزرگ دیگری به نام الصحیفهالعلوّیة ثبت و منتشر شده است. در مورد علی بن الحسین علیهالسلام نیز کتاب الصحیفهالسجادیة شهرت دارد. این صحیفه، آنقدر مهم و با ارزش بوده که زبور آل محمّد نامیده شده است.
از مطالعه دقیق آن دعاها، میتوان در توحید و خداشناسی، صفات ثبوتیه و سلبیه، معاد و جهان آخرت، کیفیّت عبادت و پرستش خدای متعال، کیفیّت دعا و مناجات و راز و نیاز با پروردگار جهان، کیفیّت سیر و سلوک و تقرب الی الله، مکارم اخلاق و صفات رذیله، نیازهای واقعی انسان در دنیا و آخرت، روابط صحیح انسانها و حسن معاشرت، حقوق و وظایف انسانها نسبت به هم،... بهترین درسها را فرا گرفت.
دعاهای آن حضرت بسیار غنی و شگفتانگیز است. یک بشر عادی هرگز نمیتواند چنین دعاهایی را انشا کند واین گونه با پروردگار جهان راز و نیاز نماید.
امید این که مسلمانان، بویژه شیعیان اهل بیت، بتوانند از این دعاها حدّاکثر استفاده را کنند.
[429]ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص 14
[430]ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص 13
[431]ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص 4
[432]ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص 8 و 154
[433]ـ إثباتالهداة، ج 5 ، ص 212
[434]ـ إثباتالهداة، ج 5 ، ص 212
[435]ـ إثباتالهداة، ج 5 ، ص 213 ـ در این جا، لازم است به شبههای که امکان دارد در بعض اذهان وارد شود و پاسخ آن، اشاره کوتاهی داشته باشیم. ممکن است کسی بگوید: «در حدیث ابوالجارود آمده بود «که امام حسین، کتاب و وصیتنامه را به دخترش فاطمه سپرد. در صورتی که در دو حدیث ابوبکر حضرمی و فضیل بن یسار آمده که امام حسین، کتاب و وصیّتنامه را بهام سلمه سپرد. این دو امر، چگونه با هم سازگار هستند؟ در پاسخ میتوان گفت، شاید کتابها و وصیتنامهها، متعدد بوده است و حضرت، بعض آنها را بهام سلمه سپرده و بعض دیگر را به دخترش فاطمه.
[436]ـ إثباتالهداة، ج 5 ، ص 215
[437]ـ إثباتالهداة، ج 5 ، ص 216
[438]ـ إثباتالهداة، ج 5 ، ص 216
[439]ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص 17
[440]ـ کشفالغمة ، ج 2 ، ص 265
[441]ـ کمالالدین و تمامالنعمة، ج 1 ، ص 372
[442]ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص 3
[443]ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص3
[444]ـ کشفالغمة ، ج 2 ، ص 291
[445]ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص 97
[446]ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص 55
[447]ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص 64
[448]ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص 66
[449]ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص 80
[450]ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص 99
[451]ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص 98
[452]ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص 107
[453]ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص 60
[454]ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص 76
[455]ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص 90
[456]ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص 100
[457]ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص 56
[458]ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص 94
[459]ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص 62
[460]ـ بحارالأنوار، ج 66 ، ص 65
[461]ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص 101
[462]ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص 94
[463]ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص 54
[464]ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص 68
[465]ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص 99
[466]ـ بحارالأنوار، ج 46 ص 99
[467]ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص 100
[468]ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص 96
[469]ـ برای اطلاع بیشتر، میتوانید به کتب تاریخ و مقتل مراجعه کنید.
[470]ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص 108
[471]ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص 133
[472]ـ میتوانید به کتاب تحف العقول مراجعه کنید.