پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

امام اوّل، اميرالمؤمنين على عليه‌‏السلام

نخستین امام، حضرت علی علیه‌السلام روز سیزدهم ماه رجب، سی سال بعد از عام الفیل، در مکّه و در بیت الله الحرام به دنیا آمد.

نام پدرش، ابوطالب و نام مادرش، فاطمه بنت اسد بود. کنیه‌اش، ابوتراب، ابوالحسن، ابوالحسین ابوالسبطین و ابوالریحانتین است.
القابش، امیرالمؤمنین، سیدالمسلمین، امام المتقین، سید الأوصیاء است.[246]

شب نوزدهم ماه رمضان، به هنگام ادای نماز صبح، در مسجد کوفه، به دست ابن ملجم مرادی ضربت خورد و شب بیست و یکم ماه رمضان سال چهلم هجری، به فیض شهادت نائل آمد. پیکر مطهرش، در خارج کوفه (نجف کنونی) به خاک سپرده شد.[247]

علی علیه‌السلام در زمان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله

بررسی دقیق و مفصّل زندگی حضرت علی ابن ابی طالب علیه‌السلام نیاز به تألیف ده‌ها جلد کتاب دارد و در این فرصت کوتاه و اوراق محدود امکانش نیست، ولی برای شناخت آن حضرت، لازم است به حوادث مهم آن دوران، گرچه کوتاه، اشاراتی داشته باشیم.

علی علیه‌السلام در سن شش سالگی به پیشنهاد حضرت محمّد صلی‌الله‌علیه‌وآله از خانه پدرش ابوطالب به خانه آن حضرت منتقل شد و تحت کفالت و اشراف آن جناب در آمد و پرورش یافت.
در این دوران، از اخلاق و رفتار پیامبر درس می‌گرفت و پیروی می‌کرد. در زمان اعتکاف رسول خدا در غار حرا، نیز غالباً با آن حضرت بود و آثار وحی و نبوّت را مشاهده می‌کرد.[248]

او، نخستین مردی بود که اسلام را پذیرفت و با پیامبر نماز خواند. در آن زمان، تقریباً دَه ساله بود.[249]
در حوادث دشوار آغاز رسالت و سختی‌ها و گرفتاری‌ها، همواره در خدمت پیامبر و بهترین یار و مددکار او بود. در تحریم اقتصادی، اجتماعی، سیاسی مشرکان و در شِعب ابوطالب نیز حضور داشت.

در زمانی که جان پیامبر مورد تهدید دشمنان قرار گرفت و بنا شد به مدینه هجرت کند، حضرت علی علیه‌السلام در بستر او خوابید و جان خود را سپر بلا قرار داد (لیلة المبیت). وی، از جانب رسول خدا مأموریّت یافت تا برخی از کارهای نا تمام حضرت رسول را تمام کند و... و آن‌گاه به همراه جمعی از بانوان به سوی مدینه هجرت کند.[250]
رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در مدینه با حضرت علی علیه‌السلام عقد اخوّت بست.[251]

در سال دوم هجری، به دامادی پیامبر افتخار یافت و با فاطمه، بهترین زنان جهان، ازدواج کرد.[252]
در آن زمان، حضرت علی علیه‌السلام جوانی نیرومند و شجاع و آماده دفاع و جهاد بود. در همه جنگ‌ها شرکت داشت و با کمال دلاوری می‌جنگید و دشمنان اسلام را از پای درمی‌آورد.

در پیروزی اسلام بر کفار و مشرکان، بزرگ‌ترین نقش را بر عهده داشت و گوی سبقت را از دیگران ربود.[253]
پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله در دوران رسالت دو مسئولیّت بزرگ و مهم را برعهده حضرت علی علیه‌السلام نهاد: یکی کتابت آیات و سوره‌های قرآن و جمع و تنظیم آن‌ها و دیگری فرا گرفتن و حفظ و نگهداری علوم و معارف و احکام و قوانین دینی که بر پیامبر وحی می‌شد.

علی علیه‌السلام این دو مسئولیّت مهم را با تأییدات الهی و تحت اشراف مستقیم رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به خوبی انجام داد.

علی علیه‌السلام بعد از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله
حضرت علی علیه‌السلام به هنگام ارتحال پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله سی و سه ساله بود. رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در مدّت حیات مبارکش، بارها، مقام خلافت و امامت او  را اعلام کرده بود. بنابر این بعد از رحلت پیامبر، مقام خلافت و امامت به او منتقل شد و بر طبق این نصوص، خلیفه بلافصل پیامبر بود و مردم وظیفه داشتند زمینه را برای تحقّق خلافت و امامت او فراهم سازند، ولی متأسفانه گروهی جاه طلب، سفارش‌ها و نصوص پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله را نادیده گرفتند و به بهانه‌های بی جا، مانند جوانی،  او را از مقام خلافت کنار زدند و با ابوبکر بیعت کردند. بعد از ابوبکر، عمر خلیفه شد و بعد از او، عثمان. مدّت خلافت آنان، بیست و چهار سال و چند ماه طول کشید.

در این مدّت، گرچه حضرت علی علیه‌السلام خلافت را حق مشروع خود می‌دانست، ولی به منظور حفظ اسلام، از هر گونه اقدام تند یا سخنان تفرقه‌انگیز، جداً، اجتناب می‌ورزید. ایشان، در این مدّت نه تنها مخالفت نکرد، بلکه در مواقع لازم، به یاری مسئولان حکومت می‌شتافت و از مشورت و راهنمایی و کمک‌های علمی و فرهنگی دریغ نداشت.
البته در این مدّت در نشر علوم و معارف و احکام و قوانین اصیل اسلام و پرورش انسان‌های کامل و با فضیلت، کوشا بود.

در سال سی و پنجم هجری، عثمان در اثر شورش گروهی از مسلمانان به قتل رسید. مسلمانان بعد از قتل او، با رغبت و اختیار و با اصرار، با علی ابن ابی طالب علیه‌السلام بیعت کردند
و او را به مقام خلافت و امامت برگزیدند.[254]
از این زمان، خلافت در مسیر حقیقی خویش قرار گرفت و امید می‌رفت که با رهبری‌های حضرت علی علیه‌السلام و همکاری اصحاب مخلص پیامبر، کمبودها و کسری‌های سابق جبران شود و اهداف اصیل پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله تعقیب گردد، ولی متأسّفانه چنین نشد، بلکه خوی عدالت‌خواهی و رفع تبعیضات امیرالمؤمنین علیه‌السلام که خواست اسلام اصیل و سیره رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بود، به مذاق افراد جاه طلب و سود جو و زیاده‌خواه که در زمان سابق بدان عادت کرده بودند، خوش نیامد و با این که جزء بیعت کنندگان بودند، از همان آغاز، پرچم مخالفت را برافراشتند و حکومت نوپای عدل علوی را با سه جنگ ویرانگرِ جمل و صفین و خوارج مقدّس نما، مواجه ساختند. او، در برابر این جنگ‌های ناخواسته داخلی، جز دفاع و خاموش کردن فتنه‌ها، چاره‌ای نداشت. در نتیجه به مظهر عدل الهی فرصت ندادند تا حکومت را در مسیر خواسته‌های اصیل اسلامی و سیره پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله یعنی عدالت خواهی، تساوی، رفع تبعیضات ناروا، کم کردن فاصله طبقاتی و دفاع از محرومان و مستعضعفان قرار دهد.

سرانجام، به جرم عدالت خواهی، به دست یکی از عُمّال نفاق، در محراب عبادت به شهادت رسید و صدای زیبا و امیدوار کننده عدالت خواهی، برای همیشه خاموش گشت.
بررسی این سه جنگ ناهنگام و ویرانگر، فرصت بیش‌تری را می‌خواهد که در این اوراق کوتاه نمی‌گنجد. علاقه‌مندان می‌توانند به کتب تاریخ مراجعه کنند.

 

نصوص بر امامت

قبلاً گفته شد که ادّله و شواهد امامت را می‌توان به دو بخش تقسیم کرد:
بخش اوّل، ادلّه عامه که برای اثبات امامت هر یک از امامان می‌توان از آن‌ها استفاده کرد که ما، در این‌جا از تکرار آن‌ها خودداری می‌کنیم.

بخش دوم، ادلّه خاصّه، یعنی نصوصی که از هر امامی برای امام بعد از خودش صادر شده است. در شرح حال‌امامان، از جمله امام علی  علیه‌السلام تنها ازاین نوع ادّله استفاده می‌کنیم.

چنان که قبلاً گفتیم، پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در طول زمان رسالت خود، زمینه را برای امامت حضرت علی علیه‌السلام فراهم ساخت. بارها و بارها، فضائل و مناقب آن جناب را برمی‌شمرد و از امامت و خلافت او خبر می‌داد و پیروی از او را به اصحاب توصیه می‌کرد. در نهایت، در حجه‌الوداع و در غدیر خم، رسماً، او را به ولایت نصب کرد.

با توجّه به این که قبلاً از باب نمونه، به تعدادی از این قبیل احادیث اشاره کردیم و توضیحات لازم را دادیم، از تکرار آن‌ها خودداری می‌کنیم. علاقه‌مندان می‌توانند به مباحث گذشته و کتب مربوط مراجعه کنند.

فضائل و مکارم اخلاق

به شهادت کتب حدیث و تاریخ و سیره، حضرت علی علیه‌السلام یک انسان کامل و تجسّم‌یافته همه فضائل و مکارم است. او، واجد همه کمالات و فضائل، آن هم در حد اعلا، و منزّه از همه عیوب و زشتی‌ها بود.

با این که دشمنان از نشر فضائل او جلوگیری می‌کردند، در خطبه‌ها و بر منبرها، سال‌ها از او  بد می‌گفتند و لعن می‌کردند، دوستانش نیز از ترس دشمن جرئت ذکر فضائل او را نداشتند و حتّی به اتهام تشیع کشته می‌شدند، کتب اهل سنّت و شیعه، از فضائل و مناقب آن حضرت پُر است.

محمّدبن منصور طوسی می‌گوید: از احمد بن حنبل شنیدم که می‌گفت: «آن همه فضائل که براى‏‌ على‏‌ ابن ابى‏‌ طالب آمده، براى‏‌ هیچ یک از اصحاب رسول خدا صلى‏‌ ‏الله ‏علیه ‏و‏آله نیامده است.».[255]

اصبغ بن نباته می‌گوید: روزی، ضرار بن ضمره، بر معاویة بن ابی سفیان وارد شد. معاویه به او گفت: «على‏‌ را براى‏‌ من توصیف کن.». گفت: «مرا از این کار معاف بدار.». گفت: «نه؛ باید او را توصیف کنى‏‌.».
ضرار گفت: «خدا، على‏‌ را رحمت کند! وقتى‏‌ در جمع ما بود، به مانند یکى‏‌ از ما بود؛ هنگامى‏‌ که نزدش مى‏‌رفتیم ما را به خود نزدیک مى‏‌کرد؛ اگر سؤال مى‏‌کردیم پاسخ مى‏‌داد؛ وقتى‏‌ به زیارت او مى‏‌رفتیم، ما را مى‏‌پذیرفت و حاجب و دربان نداشت؛ با این که ما را در
قُرْبِ خود مى‏‌پذیرفت، در عین حال، از هیبت او قدرت تکلم نداشتیم؛ تبسم او، همانند لؤلؤ منظوم بود.».

معاویه گفت: «باز هم بگو.».
ضرار گفت: «خدا، رحمت کند علی را! به خدا سوگند! شبْ بیداری او زیاد و خوابش کم بود؛ شب و روز، قرآن را تلاوت می‌کرد؛ قلبش راتسلیم خدا می‌کرد و با اشک دیدگانش به سوی او باز می‌گشت؛ پرده‌ها برایش نمی‌آویختند و دیدارش را از ما دریغ نمی‌کرد؛ در جلسات برای راحتی تکیه نمی‌داد، و تکیه ندادن را دشوار نمی‌دانست.

ای معاویه! کاش علی را در تاریکی شب مشاهده می‌کردی که ریش خود را به دست می‌گرفت و همانند شخص مار گزیده به خود می‌پیچید. گریه می‌کرد و می‌گفت: ,,ای دنیا! تو به سوی من توجّه کرده‌ای. هیهات! هیهات! من به تو نیاز ندارم و تو را سه طلاقه کردم``. بعد از آن می‌گفت:,, آه! آه! از دوری سفر و کمی توشه و دشواری راه``.».
اصبغ ابن نباته گفت: «در این حال، معاویه گریست و گفت: ,,بس کن اى‏‌ ضرار! به خدا سوگند! على‏‌ همین گونه بود. خدا رحمت کند ابوالحسن را``.».[256]

سعید بن کلثوم می‌گوید: نزد امام جعفر صادق علیه‌السلام بودم. سخن از امیرالمؤمنین علی ابن ابی‌طالب علیه‌السلام به میان آمد. او را بسیار ستایش کرد و فرمود: «به خدا سوگند! على‏‌ ابن ابى‏‌طالب علیه‏السلام در طول عمر، لقمه حرامى‏‌ میل نفرمود. اگر دو امر مباحى‏‌ پیش مى‏‌آمد، آنچه را براى‏‌ دینش بهتر بود، همان را انتخاب مى‏‌کرد. هیچ حادثه دشوارى‏‌ براى‏‌ پیامبر اکرم صلى‏‌الله‏علیه‏و‏آله پیش نمى‏‌آمد، جز این که على‏‌ را دعوت مى‏‌کرد، چون به او اعتماد داشت. هیچ انسانى‏‌ قدرت نداشت عمل رسول‏الله را انجام دهد جز على‏‌. عمل آن حضرت به گونه‏اى‏‌ بود که گویا بین بهشت و دوزخ واقع شده، همواره به بهشت امیدوار بود و از عقاب دوزخ مى‏‌ترسید. در طول عمر، هزار بنده را از اموال شخصى‏‌ که با تلاش خود و عرق ریزى‏‌ تهیّه کرده بود، خرید و در راه خدا آزاد کرد. خوراک خودش و خانواده‏اش زیتون و سرکه و خرما بود. لباسش فقط از کرباس بود.».[257]



علم علی علیه‌السلام

قبلاً گفته شد که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله از جانب خدا مأموریّت داشت علوم و معارف و احکام و قوانین دین را به حضرت علی علیه‌السلام تعلیم دهد. رسول خدا در طول رسالت خویش، به طور مستمر، بدین وظیفه عمل کرد و علی هم با تأییدات الهی و مراقبت‌های پیامبر، همه علوم را حفظ کرد. علاوه، با توصیّه‌های پیامبر، آن‌ها را برای امامان بعد از خودش نوشت، و از این طریق کتاب‌هایی فراهم آمد، به گونه‌ای که می‌توان حضرت علی علیه‌السلام را «گنجینه علوم نبوّت» نامید.
پیامبراکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله بارها مقام علمی علی را مورد ستایش قرار می‌داد و از جمله در حدیثی فرمود: «من، شهر علم هستم و على‏‌، دَرِ آن است. هر کس علم مى‏‌خواهد باید از دَرِ آن وارد شود.».[258]

صحابه رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نیز به مقام دانش علی، بویژه در امر قضا، اعتراف داشتند. ابوهریره، از عمربن خطاب نقل کرده که: «در امر قضا، على‏‌، از همه ما عالم‏تر است.».[259]
سعید بن مسیّب گفته است: «عُمَر، همواره به خدا پناه مى‏‌برد از مسئله مشکلى‏‌ که ابوالحسن در آن نباشد.».[260]

علقمه از عبدالله نقل کرد که می‌گفت: «در بین ما، گفته مى‏‌شد، على‏‌ ابن ابى‏‌ طالب در امر قضا، از همه اهل مدینه آگاه‏تر است.».[261]
ابان بن عیاش گفته است: از حسن بصری درباره علی علیه‌السلام  سوال کردم. گفت: «درباره او چه بگویم؟ در قبول اسلام بر همه سبقت دارد؛ فضل و علم و فقه و راى‏‌ او بر کسى‏‌ پوشیده
نیست؛ همواره با پیامبر همکارى‏‌ داشت و شجاعت و زهد و آشنایى‏‌ با مسائل قضا و خویشاوندى‏‌ او با رسول خدا، قابل انکار نیست.».[262]

ابن عباس گفته است: «علم رسول الله، از علم خدا است و علم على‏‌، از علم پیامبر است و علم من، از علم على‏‌ است. علم من و سایر اصحاب، در برابر علم على‏‌، به مقدار قطره‏اى‏‌ در برابر هفت دریا بیش نیست.».[263]
ابن عباس گفته است: هرگاه فرد مورد وثوقی، فتوایی را از علی نقل می‌کرد، ما از آن تجاوز نمی‌کردیم.».[264]

اذینه عبدی گفته است: از عمر سوال کردم: «براى‏‌ انجام عمره، از کجا مُحْرِم شوم؟». گفت: «از على‏‌ سؤال کن.».[265]

ابوحازم گفته است: مردی نزد معاویه آمد و از مسئله‌ای سوال کرد. معاویه در جواب گفت: «از على‏‌ سؤال کن، همانا که او اعلم است.». آن مرد گفت: «جواب شما، از جواب على‏‌، براى‏‌ من بهتر است.». معاویه گفت: «بد سخن گفتى‏‌! تو از سخن شخصى‏‌ اظهار کراهت مى‏‌کنى‏‌ که رسول خدا علوم خود را به او تعلیم داد و فرمود: ,,تو، نسبت به من، به منزله هارون نسبت به موسى‏‌ هستى‏‌، جز این که بعد از من، پیامبرى‏‌ نخواهد آمد``. عمر، در حلِّ مسائل مشکل، به او مراجعه مى‏‌ کرد.».[266]



سرچشمه همه علوم

ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه در رابطه با فضائل و کمالات و علم حضرت علی علیه‌السلام بحث فشرده و جالبی دارد که ذکر آن در این جا مناسب است.
در بیان علم آن حضرت چنین می‌نویسد:

علی ابن ابی طالب علیه‌السلام سرچشمه و منبع همه علوم است. همه علوم به او منتهی می‌شود و رئیس العلماء است.
یکی از علوم و اشرف آن‌ها، علم الهی (مبدأ و معاد) است که از سخنان حضرت علی علیه‌السلام گرفته شده است.

معتزله، علم خود را از واصل بن عطا  گرفته‌اند و او، شاگرد ابوهاشم، و ابوهاشم، شاگرد محمّد بن حنیفه بوده است و محمّد، علم خود را از پدرش علی ابن‌ابی‌طالب فراگرفته است.
اشاعره، به اسماعیل بن ابی‌بشر اشعری منسوب هستند که شاگرد ابوعلی جبایی که ـ یکی از مشایخ معتزله است ـ بود. پس اشاعره نیز در نهایت، به علی ابن ابی‌طالب علیه‌السلام منتهی می‌شوند.

اما انتساب علم (الهی) امامیّه و زیدیّه به علی ابن ابی طالب علیه‌السلام امری است واضح و روشن.
در علم فقه نیز علی علیه‌السلام منشأ و سرچشمه بوده است. همه فقها جیره خوار او هستند و از فقهش استفاده کرده‌اند.

اصحاب ابوحنیفه، مانند یوسف و محمّد و دیگر افراد، در فقه، شاگرد ابوحنیفه بوده‌اند.
شافعی هم، فقه خود را از محمّد بن حسن فرا گرفته است. پس فقه شافعی نیز در نهایت به ابوحنیفه منتهی می‌شود.

احمد بن حنبل نیز شاگرد شافعی بوده و از این طریق، فقهش، به ابوحنیفه منتهی می‌شود.
ابوحنیفه هم در فقهِ خود از محضر جعفر بن محمّد علیه‌السلام استفاده کرده و[امام] جعفر [صادق]، علم خود را از پدرش و از این طریق به علی ابن ابی طالب علیه‌السلام منتهی می‌شود.

مالک بن انس نیز در علم خود، شاگرد ربیعة الرأی بوده و ربیعه، شاگرد عکرمه، و عکرمه، شاگرد عبدالله بن عباس، و او، شاگرد علی ابن ابی طالب علیه‌السلام بوده است.
امّا مرجعیّت فقهی حضرت علی علیه‌السلام برای شیعیان، امری واضح و روشن است.

عمر بن خطاب و عبدالله بن عباس، از فقها بوده‌اند. در حالی که هر دو نفر، علم خود را از علی فرا گرفته‌اند.
شاگردی ابن عباس، امری مسلم است و نیاز به شاهد ندارد. در رابطه با عمر، همه می‌دانند که در حلِّ مسائل و مشکلات، در بسیاری از اوقات، به علی مراجعه می‌کرد و در این باره می‌گفت: «لولا على‏‌ لهلک عمر.».

نیز می‌گفت: «لا بقیت لمعضلة لیس لها ابوالحسن.».
نیز می‌گفت: «لا یفتین أحد فی المسجد و على‏‌ حاضر.». پس معلوم می‌شود فقه، به [حضرت] علی منتهی می‌شود.

عامّه و خاصه، از پیامبر نقل کرده‌اند که فرمود: «أقضاکم على‏‌.»، و قضا، همان فقه است. بنابراین، [حضرت] علی از همه افقه بوده است.
باز هم عامّه و خاصه، روایت کرده‌اند که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله هنگامی که علی را برای قضاوت به یمن فرستاد فرمود: «اللهم! اهد قلبه و ثبت لسانه.».

[حضرت] علی فرمود: «بعد از آن، در اثر این دعا، من، در هیچ قضایى‏‌ شک و تردید نداشتم.».
علم تفسیر نیز به حضرت علی علیه‌السلام منتهی می‌شود. اگر به کتب تفسیر مراجعه کنید، می‌بینید که اکثر مطالب، یا از آن حضرت نقل شده یا از ابن عباس که شاگرد آن جناب بوده است. به ابن عباس گفته شد: «علم تو، چه نسبتى‏‌ با علم على‏‌ دارد؟». گفت: «نسبت یک قطره باران در برابر دریاى‏‌ محیط.».

علم طریقت و حقیقت و عرفان نیز به حضرت علی منتهی می‌شود. علمای این فن در همه بلاد اسلامی، خود رابه آن حضرت منتهی می‌سازند. چنان که شبلی و جنید و ابو یزید بسطامی و ابومحفوظ معروف کرخی، بدین مطلب تصریح کرده‌اند و خود را با اسناد، به آن جناب متّصل می‌سازند.
علم نحو و عربی نیز به حضرت علی منسوب است. حضرت علی علیه‌السلام بود که اصول و قواعد کلی این علم را به ابوالاسود دؤلی تعلیم داد و از جمله به او فرمود: «کلام، بر سه قسم است: اسم؛ فعل؛ حرف». و فرمود: «اسم، یا معرفه است یا نکره».
و فرمود: «اِعراب، چهار نوع است: رفع؛ نصب؛ جر؛ جزم».

این سخن امیرالمؤمنین علیه‌السلام شبیه معجزه است؛ زیرا، احصای کلمات برای یک بشر عادی امکان‌پذیر نیست.[267]
برای شناخت مقام شامخ علمی حضرت علی علیه‌السلام می‌توانید به کتاب نهج البلاغه مراجعه کنید. به شهادت دانشمندان، بعد از قرآن کریم، این کتاب، غنی‌ترین کتاب علمی است. نیز می‌توانید به صدها بلکه هزارها حدیث که در فنون مختلف، از آن جناب نقل شده و در کتب حدیث به ثبت رسیده است مراجعه کنید.



عبادت علی علیه‌السلام

حضرت علی علیه‌السلام از بزرگ‌ترین عُبّاد روزگار بود. هم از جهت کمیّت و مقدار عبادت، هم از جهت کیفیّت، یعنی اخلاص در عبادت و توجّه و حضور قلب و مشاهده معبود.
امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرمود:

گروهی، به امید ثواب و پاداش، خدا را عبادت می‌کنند و این، عبادت تجّار است. گروهی دیگر از ترس عِقاب عبادت، می‌کنند و این، عبادت بردگان است. گروهی نیز برای تشکّر خدا او را عبادت می‌کنند و این، عبادت آزادگان است.[268]
در جای دیگر می‌فرماید:

خدایا! من، تو را از ترس عقاب و به طمع ثواب، عبادت نمی‌کنم، بلکه تو را شایسته عبادت می‌دانم و عبادت می‌کنم.[269]

شخصی خدمت امیرالمؤمنین علیه‌السلام عرض کرد: «آیا تو، پروردگارت را دیده‏اى‏‌ که او را عبادت مى‏‌کنى‏‌؟». فرمود: «واى‏‌ بر تو! من، خدایى‏‌ را که ندیده‏ام، عبادت نمى‏‌کنم.». عرض کرد: «چه گونه او را دیده‏اى‏‌؟». فرمود: «چشم سَر، خدا را نمى‏‌بیند، بلکه چشم دل، از روى‏‌
حقیقت ایمان، او را مشاهده مى‏‌ کند.».[270]

قشیری می‌نویسد: هنگامی که وقت نماز فرا می‌رسید، امیرالمؤمنین علیه‌السلام رنگ صورتش تغییر می‌کرد و بدنش به لرزه می‌افتاد. عرض شد: «چرا این چنین مى‏‌شوید؟». فرمود: «هنگام اداى‏‌ امانتى‏‌ است که خداى‏‌ متعال آن را بر آسمان‏ها و زمین و کوه‏ها عرضه داشت و آن‏ها، تحمّل قبول آن را نداشتند، ولى‏‌ انسان ضعیف، آن را پذیرفت. ترس من از این است که آیا توانسته‏ام اداى‏‌ امانت کنم یا نه.».[271]
امام سجاد علیه‌السلام در کتابی که عبادت‌های حضرت علی علیه‌السلام را ثبت کرده بود، نگاه کرد. پس آن را بر زمین نهاد و فرمود: «کیست که قدرت داشته باشد مانند على‏‌ ابن ابى‏‌ طالب علیه‏السلام عبادت کند؟».[272]

ابن عباس می‌گوید: دو شتر به پیامبر اهدا شد. به اصحاب فرمود: «یکى‏‌ از این شترها را به کسى‏‌ مى‏‌دهم که با حضور کاملِ قلب، دو رکعت نماز بخواند به گونه‏اى‏‌ که در طول نماز اصلاً به فکر امور دنیوى‏‌ نیفتد.». در این رابطه، جز علی ابن ابی طالب علیه‌السلامکسی پاسخ مثبت نداد. پس پیامبر هر دو شتر را به او عطا کرد.[273]
حبّه عرنی می‌گوید: شبی من و نوف در صحن دارالاماره خفته بودیم. امیرالمؤمنین علیه‌السلام را دیدیم که همانند انسان واله و پریشان، دستش را بر دیوار گذاشته و می‌گفت: «إنّ فی خلق السماوات والأرض...». آیات مذکور را تکرار و همانند انسان مجنون حرکت می‌کرد. به من فرمود: «اى‏‌ حبّه!خواب هستى‏‌ یابیدار؟». عرض کردم: «بیدارم. شمااین‏گونه رفتار مى‏‌کنید پس ما چه کنیم؟». شروع به گریستن کرد و فرمود: «اى‏‌ حبّه! خدا، به من و تو،
از رگ گردن نزدیک‏تر است. چیزى‏‌ ما را از خدا محجوب نمى‏‌کند.».

آن گاه به نوف فرمود: «بیدارى‏‌ یا خواب؟». عرض کرد: «یا امیرالمؤمنین! خواب نیستم. شما در این شب، ما را به گریه انداختى‏‌.». فرمود: «اگر در این تاریکی شب، از خوف خدا گریه کنی، در قیامت، چشمت روشن می‌شود.
ای نوف! هر کس از خوف خدا اشکی بریزد، گناهانش آمرزیده می‌شود.

ای نوف! هر کس از خوف خدا بگرید و حُبّ و بغضش برای خدا باشد، کسی به منزلت او نمی‌رسد.
ای نوف! هر کس محبّت او در راه خدا باشد، چیزی را بر آن محبّت ترجیح نمی‌دهد، و هر کس بغضش در راه خدا باشد بغض خود را در راه منافع شخصی صرف نمی‌کند. بدین صورت حقیقت ایمانتان را کامل می‌گردانید».

سپس آن دو نفر را موعظه کرد و در آخر فرمود: «از خدا بترسید.». بعد از آن حرکت کرد و فرمود: «خدایا! نمى‏‌دانم تو از من اعراض کرده‏اى‏‌ یا عنایت دارى‏‌؟ کاش مى‏‌دانستم با این خواب‏هاى‏‌ طولانى‏‌ و قلّت سپاس‏گزارى‏‌، حالم چه‏گونه است!».
حبّه گفت: «به خدا سوگند! تا طلوع فجر در همین حال بود.».[274]

معاویه به ضرار بن ضمره گفت: «على‏‌ را براى‏‌ من توصیف کن.». گفت: علی را در بعض مواقف دیدم که در تاریکی شب، در محراب عبادت ایستاده بود. ریش خود را در دست گرفته و همانند انسان مارگزیده به خود می‌پیچید و زار زار می‌گریست و می‌فرمود: «اى‏‌ دنیا! از من دور شو! آیا به سوى‏‌ من مى‏‌آیى‏‌؟ وقت تو نیست! هیهات! غیر مرا فریب بده! من به تو نیاز ندارم! تو را سه طلاقه کردم! زندگى‏‌ تو، کوتاه و ارزش تو، کم و آرزوى‏‌ من نسبت به تو، اندک است! آه از کمى‏‌ توشه و طول سفر و مقصد بزرگ و دشوارى‏‌هاى‏‌ جایگاه!».[275]



زهد علی


زهد به معنای عدم دل‌بستگی به اموردنیوی مانند مال و جاه و مقام و زن وفرزنداست.

حضرت علی علیه‌السلام از بزرگ‌ترین زهّاد بود. حسن بن صالح می‌گوید: نزد
عمربن‌عبدالعزیز سخن از زهاد به میان آمد. هر کس فردی را به عنوان زاهد معرّفی کرد. عمربن عبدالعزیز گفت: «زاهدترین مردم جهان، على‏‌ ابن ابى‏‌ طالب بود.».[276]

سفیان می‌گوید: «على‏‌ علیه ‏السلام در طول زندگى‏‌، آجرى‏‌ بر آجر، و خشتى‏‌ بر خشت نگذاشت و سقفى‏‌ را نپوشانید. خوراکش هم از مدینه مى‏‌آمد.».[277]

ابن عباس می‌گوید: «على‏‌ ابن ابى‏‌ طالب علیه‏السلام در زمان خلافت، پیراهنى‏‌ را به مبلغ سه درهم خرید و پوشید.».[278]
اصبغ می‌گوید: علی برای خرید لباس به بازار رفت. دو لباس خرید: یکی به سه درهم و دیگری به دو درهم. به غلامش قنبر فرمود: «لباس سه درهمى‏‌ را تو بپوش و دو درهمى‏‌ از من باشد.». قنبر عرض کرد: «لباس سه درهمى‏‌ براى‏‌ شما مناسب‏تر است؛ زیرا، شما منبر مى‏‌روید و براى‏‌ مردم خطبه مى‏‌خوانید.». فرمود: «تو جوان هستى‏‌ و این لباس برایت بهتر است. من از خدا خجالت مى‏‌کشم که لباسم از تو بهتر باشد.».[279]

امام صادق علیه‌السلام فرمود: «امیرالمؤمنین در غذا خوردن، شبیه‏ترین مردم به رسول‏الله صلى‏‌ ‏الله‏ علیه‏ و‏آله بود. خودش نان و سرکه و زیتون مى‏‌ ‏خورد و به مردم نان و گوشت مى‏‌ ‏خورانید.».[280]
جعفر بن محمّد علیه‌السلام فرمود: برای حضرت علی علیه‌السلام غذایی آوردند که با خرما و کشمش و روغن درست شده بود. از خوردن آن امتناع ورزید. عرض کردند: «این نوع غذا را حرام مى‏‌دانید؟». فرمود: «نه؛ حرام نیست، ولى‏‌ مى‏‌ترسم به خوردن آن علاقه پیدا کنم و معتاد شوم.». سپس این آیه را تلاوت فرمود: «اذهبتم طیّباتکم فى‏‌ حیاتکم الدنیا»[281]

سوید بن غفلة می‌گوید: روز عیدی بر حضرت علی وارد شدم. سفره‌اش گسترده بود. نان گندم سیاهی در آن سفره بود و ظرفی از حریره که با قاشق خورده می‌شد. عرض کردم: «یا امیرالمؤمنین! روز عید و خوردن حریره!». فرمود: «عید، براى‏‌ کسى‏‌ است که گناهانش بخشیده شده باشد.».[282]



حاکم زاهد



علی ابن ابی طالب علیه‌السلام علاوه بر این که در زندگی شخصی زاهد بود، زهد حاکم را نیز امری لازم و ضروری می‌دانست. می‌فرمود: «خدا، مرا امام و پیشواى‏‌ مردم قرار داده، و لازم دانسته که در غذا و نوشیدنى‏‌ها و لباس، همانند مردمِ تهى‏‌ دست زندگى‏‌ کنم تا این که فقرا به فقر من اقتدا کنند و ثروت‏مندان طغیان نکنند.».[283]

حضرت علی علیه‌السلام لباس خشنی پوشیده بود که آن را به پنج درهم خریده بود. این لباس وصله داشت. عرض شد: «یا امیرالمؤمنین! این چه لباسى‏‌ است که پوشیده ‏اید؟!». فرمود: «لباسى‏‌ است که مؤمنان به آن اقتدا مى‏‌ ‏کنند، اسباب خشوع قلب و تواضع مى‏‌ شود، انسان را به مقصد مى‏‌ ‏رساند، شبیه شعار صالحان است و موجب تکبّر نمى‏‌شود. چه خوب است که مسلمانان بدان اقتدا کنند.».[284]

امیرالمؤمنین علیه‌السلام در ضمن نامه‌ای به عثمان بن حنیف چنین می‌نویسد:
هر مأمومی، امامی دارد که از او پیروی می‌کند و از نور علمش بهره می‌جوید. بدان! که امام شما از دنیا، به دو جامه فرسوده و از خوراکی‌ها به دو قرص نان قناعت کرده است. ولی شما قدرت اکتفا به این مقدار را ندارید. پس مرا در اجتناب از گناهان و جهاد با نفس و حفظ عفت و درستی یاری کنید. به خدا سوگند! از دنیای شما، زری نیندوختم، از غنائم، چیزی برای خودم ذخیره نکردم و بر لباس کهنه‌ام، لباسی نو اضافه نکردم...

آیا به این اکتفا کنم که مرا امیرالمؤمنین بخوانند، ولی در سختی‌های زندگی با مردم شرکت نجویم و در تحمّل سختی‌ها برایشان اسوه نباشم؟! من، آفریده نشده‌ام که خوردنی‌های گوارا سرگرمم سازد. مانند چهارپایانِ بسته که هَمّی جز خوردن علف ندارند یا حیوانات آزاد، که به چرا مشغولند و از آینده خود غفلت دارند.[285]
در بخش دیگری از همین نامه، چنین فرمود:

اگر می‌خواستم، می‌دانستم راه تهّیه عسل تصفیه شده و مغز گندم و لباس ابریشم چیست، ولی هیهات که هوای نفس بر من غلبه کند و حرص مرا به سوی خوراکی‌های متنوع بکشاند، در حالی که شاید در حجاز یا یمامه، فردی باشد که امید به تهّیه یک قرص نان نداشته و هرگز شکمی سیر نکرده باشد، یا این که من با شکم سیر بخوابم و در اطرافم شکم‌های گرسنه و جگرهای تشنه وجود داشته باشند.[286]



ثروتمند زاهد

شاید کسانی که مسئله زهد حضرت علی را می‌شنوند، چنین تصوّر کنند که او فردی بیکاره، گوشه‌نشین، تهی دست، و ژنده‌پوش بود، و زهد او معلول تهی دستی و نداری، یا چنین تصور کنند که او امور دنیا را رها کرده و در گوشه‌ای تنها به عبادت اشتغال داشته است، در صورتی که چنین تصوّری اصلاً درست نیست، بلکه حضرت علی علیه‌السلام کارگری بسیار جدی و توانا، کشاورزی خوش سلیقه و بلند همّت بوده است.
در زمان حیات رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله اگر در جنگ نبود، اوقات فراغت خود را در کشاورزی، باغداری، حفر چاه‌ها، اِحداث قنوات و کشت درختان خرما صَرف می‌کرد و از این طریق، چندین مزرعه و نخلستان، اِحداث و آباد کرد. بعد از ارتحال رسول خدا، در زمان خلفای سه‌گانه نیز گوشه نشین و بیکار نبود و اوقات فراغت خود را در راه نگهداری باغ‌ها و نخلستان‌ها و مزارع و احیانا توسعه آن‌ها صرف می‌کرد.

از آن مزارع و نخلستان‌ها، درامد خوبی داشت، ولی در عین حال دل‌بسته به اموال نبود؛ درامد املاک را صَرف تجمّلات زندگی و بهبود خوراک و پوشاک خود و خانواده‌اش نمی‌نمود و برای آینده خود و فرزندانش نیز ذخیره نمی‌کرد؛ در خوراک و پوشاک شخصی خودش زهد می‌ورزید و اموالش را در راه خدا صَرف می‌کرد؛ صله رحم می‌کرد؛ به ایتام و مساکین و تهی دستان کمک می‌کرد؛ صدها برده را خرید و آزاد نمود و املاکی را نیز برای امور خیریه وقف کرد.
نوشته‌اند: «حضرت على‏‌ علیه‏السلام در یک سال، چهل هزار دینار از غلّه درامد داشت، ولى‏‌ همه را به تهى‏‌دستان صدقه داد.».[287]

امام صادق علیه‌السلام فرمود: هنگامی که پیامبر غنائم را تقسیم می‌کرد، زمینی به علی علیه‌السلام رسید. آن حضرت برای آباد کردن آن زمین، چاهی حفر کرد. اتّفاقاً، چاه به منبع آبی رسید که همانند گردن شتر، آب از آن بالا زد. به همین جهت، آن را ینبع (چاه آرتزین) نامیدند. به حضرت علی علیه‌السلام بشارت دادند که چاه شما این گونه آبش فوران می‌کند. فرمود: «به وارث بشارت بدهید! من، این چاه را صدقه قطعى‏‌ قرار دادم براى‏‌ حجاج بیت الله و عابران. این چاه، وقف است، نه فروخته شود، نه به کسى‏‌ اهدا شود و نه به ارث به فرزندان منتقل گردد. هر کس آن را بفروشد یا هبه کند، لعنت خدا بر او باد و اعمالش مورد قبول خدا قرار نگیرد.».[288]
به هنگام مرگ، وصیّت کرد مقداری از املاک را در راه خدا صدقه بدهند. بعض املاک را برای فرزندان فاطمه، بعضی را برای فرزندانش از غیر فاطمه، قسمتی را برای بنی‌هاشم و بخشی را برای فرزندان عبدالمطلب وقف کرد.[289]



علی علیه‌السلام و تقسیم غنائم

سیره حضرت علی علیه‌السلام در تقسیم غنائم چنین بود:

اوّلاً، غنائم را اموال عموم مردم می‌دانست که در آن زمان، غالباً، تهی دست و نیازمند بودند و بدین جهت هرگاه مالی می‌رسید، مقیّد بود فوراً آن را بین مردم تقسیم کند، و تا تقسیم نمی‌کرد، آرامش نمی‌یافت.

ثانیاً، اموال موجود را با رعایت عدالت و بالسویه، بین همه مردم تقسیم می‌کرد و اَشراف و قدرت‌مندان را بر مستضعفان ترجیح نمی‌داد. عقیده داشت تقسیم بیت المال نباید به گونه‌ای باشد که فاصله طبقاتی به‌وجود آورد.
در روز دوم بیعت، خطبه‌ای خواند و ضمن آن فرمود:

شما، بندگان خدا هستید و این اموال نیز مال خدا است، بالسویه در بین شما تقسیم می‌شود. هیچ‌کس بر دیگری برتری ندارد و انسان‌های با تقوا، در قیامت، بهترین پاداش را نزد خدا دریافت خواهند کرد. خدا، دنیا را برای انسان‌های پرهیزکار پاداش قرار نداده، بلکه نیکان، بهترین پاداش را نزد خدا خواهند داشت.[290]
در جای دیگر فرمود:

در تقسیم بیت المال کسی را بر کسی برتری نیست. چگونگی تقسیم آن، معلوم است. مال، مال خدا است و شما بندگان او هستید. کتاب خدا در میان شما است و به آن اقرار داریم و تسلیم آن هستیم. از سیره پیامبر نیز در تقسیم بیت المال آگاهیم. هر کس بدین تقسیم رضایت ندارد، هر چه را می‌خواهد انجام دهد؛ زیرا، هر کس از خدا اطاعت کند و به فرمان او عمل نماید، ترس و وحشت ندارد.[291]
مُجَمِّع می‌گوید: علی علیه‌السلام هر روز جمعه بیت المال را جاروب و آب پاشی می‌کرد. دو رکعت نماز در آن می‌خواند و می‌گفت: «در قیامت، برایم شهادت بده.».[292]

نیز می‌فرمود: «رسول خدا صلى‏‌ ‏الله ‏علیه ‏و‏آله تقسیم اموال را به فردا نمى‏‌ ‏افکند.».[293]
ابوصالح سمان می‌گوید: روزی علی علیه‌السلام داخل بیت‌المال شد و اموالی را در آن جا
مشاهده کرد، و فرمود: «اموالى‏‌ را در این جا نبینم در حالى‏‌ که مردم بدان نیاز دارند!». سپس دستور داد آن‌ها راتقسیم کنند. آن‌گاه بیت‌المال را جاروب کرد و درآن نماز خواند.[294]

ابوحکیم، از پدرش نقل کرده که علی علیه‌السلام در یک سال، سه مرتبه اموال را تقسیم کرد. بعد از آن اموالی از اصفهان رسید، به مردم فرمود: «بیایید تا براى‏‌ چهارمین مرتبه، اموال را در بین شما تقسیم کنم. من نمى‏‌توانم خزانه دار باشم.».[295]
از اصفهان، اموالی را برای حضرت علی علیه‌السلام آوردند. همه را بالسّویه بین مردم تقسیم کرد، حتّی قرص نان بزرگی در بین اموال بود، آن را نیز به هفت قسمت تقسیم کرد.[296]

ابواسحاق می‌گوید: در تقسیم بیت المال، دو زن حضور داشتند: یکی عرب و دیگری عجم. حضرت به هر یک از آن دو، بیست و پنج درهم و یک پیمانه غذا داد. زن عرب عرض کرد: «یا امیرالمؤمنین! تو، مرا با این زن عجم یک‏سان قرار دادى‏‌؟!». فرمود: «من، در تقسیم غنائم، بین فرزندان اسماعیل و فرزندان اسحاق امتیازى‏‌ نیافتم.».[297]
سهل بن حنیف با غلام خود، خدمت حضرت علی علیه‌السلام رسید و عرض کرد: «یا امیرالمؤمنین! این شخص، غلام من بوده، آزادش کرده‏ام. سهم او را از بیت المال بده.». حضرت سه دینار به او داد، همان مقدار که به سهل داده بود.[298]

گروهی از اصحاب علی علیه‌السلام نزدش رفته عرض کردند: «یا امیرالمؤمنین! در تقسیم اموال، اشراف عرب و قریش و کسانى‏‌ را که از مخالفت آنان بیم دارى‏‌، بر عجم و بندگان آزادشده، برترى‏‌ ده.». فرمود: «آیا به من توصیّه مى‏‌کنید که براى‏‌ پیروز شدن، مرتکب ستم شوم؟ به خدا سوگند! هیچ‏گاه چنین عملى‏‌ را انجام نخواهم داد. به خدا سوگند! اگر این اموال از آنِ خود من هم بود و مى‏‌ ‏خواستم بین مردم تقسیم کنم، مساوات را رعایت مى‏‌ ‏کردم، در صورتى‏‌ که این اموال، مال مردم است.».

بعد از آن مدّتی سکوت کرد و فرمود: «هر کس مالى‏‌ دارد باید از فساد اجتناب کند؛ زیرا، عطاى‏‌ مال در غیر جایش، تبذیر و اسراف است. او را در بین مردم مشهور مى‏‌ ‏کند، ولى‏‌ نزد خدا تنزّل مى‏‌ دهد. هیچ‏کس نیست که مالش را در غیر جایگاهش و در غیر اهلش صرف کند، جز این که خدا او را از تشکّر آنان محروم مى‏‌سازد و محبّتشان را به سوى‏‌ غیر او جلب مى‏‌ ‏کند. اگر بعضى‏‌ از آنان هم ظاهراً اظهار مودّت و سپاس‏گزارى‏‌ کنند، جز تملّق و کذب چیزى‏‌ نیست و اظهار تشکّر آنان به منظور استفاده بیش‏تر است. اگر این شخص، روزى‏‌ به آنان نیاز پیدا کند، آنان، بدترین دوست او خواهند بود. بنابراین، اگر خدا، کسى‏‌ را مالى‏‌ عطا کرد، با آن مال، صله رحم کند و در راه میهمانْ‏دارى‏‌، آزادکردن بندگان، کمک به قرضْ‏داران و در راه ماندگان و فقرا و مهاجران صرف کند و خودش، در تحمّل سختى‏‌ ‏ها صبر ورزد. همانا که رسیدن به این صفات نیک، از مکارم دنیا و درک فضائل آخرت است.».[299]

حضرت علی علیه‌السلام به مالک اشتر شکایت کرد که «چرا مردم به سوى‏‌ معاویه فرار مى‏‌کنند؟». مالک عرض کرد: «یا امیرالمؤمنین! ما با اهل بصره و کوفه با اهل بصره جنگیدیم، در صورتی که متّحد و هم عقیده بودیم، امّا الآن، بین مردم اختلاف است. نیّت‌ها به سستی گراییده و عدالت‌خواهی کم‌تر شده است. تو می‌خواهی باعدل رفتار کنی و پیرو حق باشی، حق ضعیف را از قوی بگیری و اَشراف، نزد تو، بر مردم ضعیف، برتری نداشته باشند. گروهی از اصحاب تو، از حق وحشت دارند؛ چون، این منش تو، شامل آنان نیز می‌شود. آنان، از اجرای عدل می‌ترسند؛ زیرا، درباره آنان نیز جاری می‌گردد. معاویه، چنین نیست. او، به ثروت‌مندان و اَشراف، بذل و بخشش‌های فراوان دارد. مردم به سوی دنیا تمایل پیدا می‌کنند و کم‌تر کسی است که به دنیا علاقه نداشته باشد. اکثر مردم حق را
دوست ندارند و به باطل گرایش دارند و دنیا داری را ترجیح می‌دهند.
یاامیرالمؤمنین! اگر تو نیز به مردم مال بدهی، به سویت تمایل پیدا می‌کنند، خیرخواه می‌شوند، و دوستت می‌دارند. خدا، اسباب این کار را برایت فراهم سازد، دشمنانت را مغلوب گرداند و توطئه‌هایشان را خنثی سازد که او از کید آنان آگاه است.».

امیرالمؤمنین علیه‌السلام پس از حمد و ثنای الهی فرمود: «امّا آن چه در رابطه با سیره عدالت‌خواهی من گفتی، خدادر قرآن می‌فرماید «مَن عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفسِهِ وَ مَن أَساءَ فَعَلَیها وَ ما رَبُّکَ بِظَلاّمٍ لِلعَبیدِ». بیش‌ترین ترس من، این است که در اجرای عدالت کوتاهی کرده باشم.

امّا آن چه گفتی که پذیرش حق بر مردم دشوار است و از این جهت به سوی معاویه می‌روند، خدا می‌داند که آنان در اثر ستم من و به قصد عدالت خواهی نرفته‌اند، بلکه هدفشان رسیدن به دنیای زودگذر بوده و خدا در قیامت از آنان سؤال خواهد کرد که آیا به قصد دنیا رفته اندیا این که عملشان برای خدا بوده است.

اما آن‌چه گفتی که اَشراف و شخصیّت‌ها را بر دیگران در تقسیم بیت المال ترجیح دهم، من نمی‌توانم از اموال عمومی به کسی بیش‌تر از حقش بدهم. خدا می‌گوید: «کَم مِن فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَت فِئَةً کَثیرَةً بِإذنِ‏الله وَالله مَعَ الصّابِرینَ».
حضرت محمّد صلی‌الله‌علیه‌وآله نیز تنها مبعوث شد، ولی خدای متعال، بعداً، قلّت او را به عزّت و کثرت تبدیل کرد. اگر خدا خواسته باشد که ولایت ما را مستحکم سازد، دشواری‌ها را آسان کند. من، سخنان تو را می‌پذیرم، ولی اگر خدا بدان‌ها راضی باشد. تو، از موثق‌ترین و خیرخواه‌ترین اصحاب من هستی.».[300]
 

صرف اموال عمومی در زندگی شخصی

حضرت علی علیه‌السلام در زمان خلافت، شرعاً حق داشت مانند سایر حاکمان شرعی از اموال بیت المال به مقدار متعارف صرف زندگی شخصی خود کند، ولی بر خلاف سایر خلفا، یا اصلاً از اموال عمومی استفاده نمی‌کرد و یا اگر گاهی استفاده می‌کرد، بسیار کم و ناچیز بود. زندگی آن جناب، در آن زمان، بسیار ساده و زاهدانه بود و هزینه آن را از محصول مزرعه و نخلستانی که قبلاً در مدینه احداث کرده بود، تأمین می‌کرد.
زاذان می‌گوید: به اتّفاق قنبر، خدمت حضرت رسیدم. قنبر عرض کرد: «یا امیرالمؤمنین! چیزى‏‌ براى‏‌ شما پنهان کرده‏ام.». فرمود: «چه چیزى‏‌؟». عرض کرد: «به منزل ما بیایید تا به شما نشان دهم.». حضرت برخاست و همراه قنبر به منزل او رفت. قنبر ظرف بزرگی را نشان داد که پر از طلا و نقره بود. عرض کرد: «شما، همه اموال بیت المال را بین مسلمانان تقسیم مى‏‌کنى‏‌ و چیزى‏‌ براى‏‌ خودت نمى‏‌گذارى‏‌. من، این اموال را براى‏‌ شما پنهان کردم.».

علی علیه‌السلام فرمود: «تو مى‏‌خواهى‏‌ آتش داخل خانه من مى‏‌کنى‏‌؟». آن گاه شمشیرش را بیرون کشید و آن اموال را قطعه قطعه کرد و فرمود: «این‏ها را بین مسلمانان تقسیم کن.». سپس فرمود: «یا بیضاء ویا صفراء! غرّی غیرى‏‌.».[301]
هارون بن عنتره، از پدرش نقل کرده که گفت: در ساختمان خورنق، خدمت حضرت علی علیه‌السلام رسیدم. حوله‌ای بر دوش انداخته بود و از سرما می‌لرزید. عرض کردم: «یا امیرالمؤمنین! خدا براى‏‌ تو و خانواده ات در اموال بیت المال، سهمى‏‌ را مقرّر کرده و تو این‏طور با خودت رفتار مى‏‌کنى‏‌؟!». فرمود: «به خدا سوگند! از اموال شما، لباس تهیّه نمى‏‌کنم. این قطیفه را هم که بر دوش دارم، از مدینه آورده‏ام.».[302]

اصبغ بن نباته می‌گوید: علی علیه‌السلام فرمود: «من، با این لباس و این اسباب زندگى‏‌ و این حیوان سوارى‏‌ به بلاد شما آمدم. اگر از بلاد شما خارج شوم و چیز دیگرى‏‌ را به همراه داشته باشم، از خیانتکاران خواهم بود.».
در روایت دیگری فرمود: «اى‏‌ اهل بصره! چرا از من انتقاد مى‏‌کنید؟». سپس به پیراهنش اشاره کرد و فرمود: «این لباس در خانواده‏ام تهیّه شده است.».[303]

هزینه زندگی امیرالمؤمنین علیه‌السلام از غلاّتی تهیّه می‌شد که در مدینه و از یَنْبُعْ به دست می‌آمد. به مردم نان و گوشت می‌خورانید، ولی خوراک خودش نان و زیتون و خرما بود.[304]
سهم فرزندان و بستگان از بیت‌المال

حضرت علی علیه‌السلام در تقسیم بیت المال، برای فرزندان و خویشانش بر دیگران امتیازی قائل نبود. حضرت، به حسن و حسین علیهماالسلام همان را می‌داد که به دیگر مسلمانان می‌داد.
حبیب بن ابی ثابت می‌گوید: عبدالله بن جعفر ابن ابی طالب (پسر برادر و داماد علی) خدمتش رسیده و عرض کرد: «یا امیرالمؤمنین! دستور بدهید در مئونه زندگى‏‌ به من کمک شود. به خداسوگند! براى‏‌ هزینه زندگى‏‌، اصلاً چیزى‏‌ نمانده است و چاره‏اى‏‌ جز فروختن علوفه شترم ندارم.». علی علیه‌السلام در جواب فرمود: «به خدا سوگند! نمى‏‌توانم چیزى‏‌ به تو بدهم، مگر این که به عمویت امر کنى‏‌ چیزى‏‌ سرقت کند و به تو بدهد.».[305]

عبدالله بن ابی سفیان می‌گوید: یکی از دهقانان، لباسی به من و لباسی به حسن و حسین هدیه کرد. ما آن‌ها را پوشیدیم. روز جمعه علی علیه‌السلام در مدائن برای ایراد خطبه برپاخاست. لباس‌های جدید را بر تن حسن و حسین دید. کسی را نزد من و حسن و حسین فرستاد که «این لباس‏ها رااز کجا آورده‏اید؟». گفتیم: «یکى‏‌ از دهقانان به ما هدیه کرده است.». علی علیه‌السلاملباس‌ها را از حسن و حسین گرفت و به بیت المال فرستاد.[306]
امام صادق از پدرش امام باقر علیهماالسلام نقل می‌کند که فرمود: علی ابن ابی طالب علیه‌السلام لباس هایی را در میان مردم کوفه تقسیم می‌کرد. در آن لباس‌ها، کلاه حریری وجود داشت. امام حسن علیه‌السلامبه پدرش عرض کرد: «این کلاه را به من بدهید.». حضرت تقاضای او را قبول نکرد و در تقسیم آن بین مسلمانان قرعه کشید. قرعه، به نام یک جوان همدانی افتاد. آن را گرفت و بیرون رفت. بعداً به آن جوان گفته شد: «حسن بن على‏‌ آن را از پدرش تقاضا کرد، ولى‏‌ مورد قبول واقع نشد.».

جوان همدانی آن کلاه را خدمت امام حسن علیه‌السلام تقدیم کرد و او پذیرفت.[307]
علی بن ابی رافع می‌گوید: من، مسئول حفظ بیت المال علی ابن ابی طالب علیه‌السلام بودم. در
بیت‌المال، گلوبندی بود که از بصره آورده بودند. روزی، دختر علی ابن ابی طالب کسی را نزد من فرستاد و گفت: «شنیده‏ام در بیت المال، گلوبندى‏‌ از لؤلؤ وجود دارد. ایّام عید اضحى‏‌ است. آن گلوبند رابه من عاریه بده تا در ایّام عید از آن استفاده کنم.». در جواب گفتم: «مى‏‌دهم به شرط این که عاریه مضمونه باشد.». دختر امیرالمؤمنین در جواب گفت: «بله؛ قبول دارم؛ عاریه مضمونه باشد و بعد از سه روز، آن را به بیت المال برمى‏‌گردانم.». باقبول این شرط، گلوبند را برایش فرستادم. امیرالمؤمنین علیه‌السلام آن گلوبند را بر گردن دخترش دید و شناخت. از او پرسید: «این گلوبند را از کجا تهیّه کردى‏‌؟». عرض کرد: «از خازن بیت المال به عنوان امانت گرفتم که بعد از عید برگردانم.».

علی ابن ابی طالب علیه‌السلام مرا احضار کرد و فرمود: «چرا به اموال مسلمانان خیانت کردى‏‌؟.». عرض کردم: «معاذ الله که به مسلمانان خیانت کرده باشم!». فرمود: «چرا گلوبند بیت المال را بدون اجازه من و مسلمانان عاریه دادى‏‌؟». عرض کردم: یا امیرالمؤمنین! دختر شما است و از من خواست که به عنوان عاریّه مضمونه به او بدهم تا چند روز عید را از آن استفاده کند و فوراً آن را برگرداند. علاوه خود من هم ضامن او شدم.».
علی علیه‌السلام فرمود: «همین امروز، آن را بگیر و به بیت المال برگردان. مبادا این قبیل کارها از تو تکرار شود وگرنه به کیفر خواهى‏‌ رسید. اگر دخترم نیز این را به عنوان عاریه مضمونه نگرفته بود، سزاوار کیفر بود.».

وقتی این خبر به دخترش رسید، عرض کرد: «یا امیرالمؤمنین! من دختر تو هستم. آیا شایسته آن نبودم که در ایّام عید  از آن استفاده کنم؟». فرمود: «دخترم! آیا همه زنان مهاجر با چنین گلوبندى‏‌ زینت مى‏‌کنند؟».
پس گلوبند را گرفتم و به بیت المال برگردانیدم.[308]

روزی عقیل، برادرامیرالمؤمنین علیه‌السلام وارد برآن حضرت شد و تقاضای‌کمک‌مادّی کرد. علی علیه‌السلام به امام حسن علیه‌السلام فرمود: «به عمویت لباس بده.».
امام حسن پیراهن و عبایی به عقیل داد. شام را نیز در خدمت امیرالمؤمنین بود. شام، نان و نمک بود. عقیل عرض کرد: «شام شما همین است؟». فرمود: «مگراین‏ها از نعمت‏هاى‏‌ خدانیستند؟ و للّه‏الحمدکثیراً.».

عرض کرد: «من مقروض هستم. قرضم را بپرداز تا مرخص شوم.». فرمود: «چه مبلغ قرض دارى‏‌.». عرض کرد: «یکصدهزار درهم.». فرمود: «نه؛ به خدا سوگند! من چنین مالى‏‌ را در اختیار ندارم. صبر کن در موقع تقسیم بیت المال، از سهم خانوده‏ام چیزى‏‌ به تو مى‏‌دهم.». عقیل عرض کرد: «بیت‏المال، در اختیار شما است و مرا تا هنگام تقسیم معطل مى‏‌کنى‏‌! وانگهى‏‌ مگر همه سهم شما چه مبلغ مى‏‌شود؟ اگر همه را هم به من بدهى‏‌، مشکلم حل نمى‏‌شود.». فرمود: «مگر من و شما با سایر مسلمانان چه تفاوتى‏‌ داریم؟».
این گفت و شنود در بالای دارالاماره انجام می‌گرفت. آن‌جا، که بر صندوق‌های بازاریان اِشراف داشت.

حضرت علی علیه‌السلام به عقیل فرمود: «اگر سخن مرا قبول ندارى‏‌، برو قفل بعضى‏‌ از این صندوق‏ها را بشکن و پول‏هایش رابردار.». عرض کرد: «اموال این صندوق‏ها مال تجّار است. آیا امر مى‏‌کنى‏‌ آن‏ها را بشکنم و پول‏هایش را بردارم؟!». امیرالمؤمنین علیه‌السلامفرمود: «آیا تو به من امر مى‏‌کنى‏‌ دَرِ بیت المال مسلمانان را باز کنم و اموالشان را به تو بدهم؟ اگر میل دارى‏‌ شمشیرت را بردار، من هم بردارم و با هم برویم به حیره. در آن‏جا تجّار ثروت‏مندى‏‌ هستند. اموال بعض آنان را بگیریم.». عرض کرد: «آیا من به قصد دزدى‏‌ این جا آمده‏ام؟». حضرت فرمود: «مال یک نفر را سرقت کنیم، بهتر است از گرفتن اموال همه مسلمانان.». عرض کرد: «پس اجازه مى‏‌دهى‏‌ من به سوى‏‌ معاویه بروم؟». فرمود: «هر طور مى‏‌خواهى‏‌ عمل کن؟». عرض کرد: «پس هزینه سفرم را بده». حضرت به امام حسن فرمود: «چهار صد درهم به عمویت بده».[309]
روزی دیگر عقیل خدمت علی علیه‌السلام رسید و تقاضای کمک کرد. حضرت، تقاضایش را نپذیرفت و برای تنبیه او، آهن گداخته‌ای رانزدیک بدنش برد. در این رابطه خود حضرت چنین می‌گوید:

به خدا سوگند! برادرم عقیل را دیدم که شدیداً در فقر بود. از من خواست تا پیمانه‌ای از گندم بیت المال را به او بدهم. کودکانش از گرسنگی ژولیده موی و نیلی‌رنگ گشته بودند. خواسته خود را مؤکداً تکرار می‌کرد. خوب به سخنش
گوش دادم. گمان کرد دینم را به او می‌فروشم و از سخنش پیروی می‌کنم و روش خود را در تقسیم بیت المال تغییر می‌دهم. قطعه آهنی را گداختم و به بدنش نزدیک کردم، تا عبرت بگیرد. از حرارت آهن گداخته، همانند بیمار، فریاد زد و نزدیک بود محترق شود. به او گفتم: «نوحه‏گران بر تو بگریند اى‏‌ عقیل! تو از حرارت آهنى‏‌ که یک انسان آن را داغ کرده، فریاد مى‏‌زنى‏‌، ولى‏‌ مى‏‌خواهى‏‌ مرا به آتشى‏‌ بکشى‏‌ که خداوند قهّار از روى‏‌ غصب آن‏را روشن کرده است؟ آیا تو از یک اذیّت کوچک مى‏‌نالى‏‌ و من از آتش دوزخ ناله نزنم؟!».
از این عجیب‌تر، این که شب هنگام، کسی در منزل ما آمد. ظرف حلوایی آورد که از آن کراهت داشتم، آن‌چنان که گویا آب دهان مار بدان ریخته‌اند. به او گفتم: «این که آورده‏اى‏‌ صدقه است یا زکات؟ هر دو بر ما حرام است!». جواب داد: «نه صدقه است و نه زکات، بلکه هدیه است.».

گفتم: «مادرت بر تو بگرید! آیا آمده‏اى‏‌ تا مرا از راه دین خدا فریب دهى‏‌؟ آیا دیوانه هستى‏‌ یا جن زده یا هذیان مى‏‌گویى‏‌؟ به خدا سوگند! اگر هفت اقلیم را با آن‏چه زیر آسمان‏هااست به من بدهند تا بر مورى‏‌ ستم کنم و پوست جوى‏‌ را از دهان او بگیرم، چنین نخواهم کرد. همانا دنیاى‏‌ شما نزد من، از برگى‏‌ در دهان یک ملخ، ناچیزتر است. على‏‌ را چه کار با نعمت‏هایى‏‌ که فانى‏‌ مى‏‌شوند و لذت‏هایى‏‌ که باقى‏‌ نمى‏‌مانند. به خدا پناه مى‏‌برم از غفلت عقل و زشتى‏‌ لغزش و از او استعانت مى‏‌جویم.».[310]


قاطعیّت در دفاع از حق یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های علی‌ابن ابی طالب علیه‌السلام قاطعیّت در مبارزه با ستم و دفاع از حقِّ محرومان و ستمدیدگان بود. عقیده داشت با ارفاق و تساهل، نمی‌توان جلوی زور و ستم را گرفت، بلکه قاطعیّت لازم است.
در این رابطه می‌فرمود: «انسان‏هاى‏‌ ضعیف، نزد من عزیز هستند تا این که حقّشان را بگیرم و قدرت‏مندان ضعیف هستند تا حقوق مظلومان را از آنان بگیرم.».[311]

مغیرة بن شعبه، خدمت حضرت علی علیه‌السلام رسید و عرض کرد: «بر ماواجب است تو را نصیحت کنیم.کارگزاران عثمان در شهرها قدرت دارند. اگر بخواهى‏‌ یک مرتبه، آنان را از کار برکنار سازى‏‌، فتنه بر پا مى‏‌شود که رفع آن دشوار خواهد بود. بهتر است مدّت مأموریّت آنان را یک سال تمدید کنى‏‌ تا امر حکومت بر تو استوار گردد. آن وقت هر چه خواستى‏‌ بکن. از جمله آنان معاویه است که در شام قدرت و نفوذ زیاد دارد.».
حضرت در جواب فرمود: «آیا ضامن مى‏‌شوى‏‌ که تا زمان خلع معاویه زنده بمانم؟».

عرض کرد: «نه.».
فرمود: «اگر من، معاویه را در یک شب تار بر دو نفر از مسلمانان ولایت دهم، آیا در قیامت بازخواست نخواهم شد؟ من هیچ گاه از گمراهان استمداد نمى‏‌جویم. من بارها به عثمان مى‏‌گفتم، دست این ستم‏کاران را از سر مردم کوتاه کن! اکنون خودم به آنان مأموریّت بدهم؟».[312]

نیز می‌فرمود: «به خدا سوگند! حقِّ مظلوم را از ظالم مى‏‌گیرم. مهار ستمکار را مى‏‌گیرم و خواه ناخواه او را به آبشخور حق مى‏‌کشانم.».[313]
دفاع از محرومان و مظلومان، یکی از برنامه‌های اصیل امیرالمؤمنین علیه‌السلام بود که هیچ‌گاه از آن عدول نکرد. نه تنها در قضایای بزرگ بلکه در حوادث کوچک هم تاب مشاهده ستم را نداشت.

امام محمّد باقر علیه‌السلام فرمود: روزی علی ابن ابی طالب علیه‌السلام در شدّت گرما، وارد خانه‌اش شد. زنی که در انتظار آن حضرت بود، عرض کرد: «یا امیرالمؤمنین! شوهرم به من ستم رواداشته و به حقّم تجاوز کرده و قسم خورده که مرا کتک بزند. از او مى‏‌ترسم. به فریادم برس.».
علی علیه‌السلام فرمود: «اى‏‌ بنده خدا! مقدارى‏‌ صبر کن تا هوا خنک شود، آن گاه با هم به خانه‏ات مى‏‌رویم.».

عرض کرد: «شوهرم خیلى‏‌ خشمناک بود. اگر دیر برویم، مى‏‌ترسم بدتر شود.».
امیرالمؤمنین علیه‌السلام بعد از اندک تامّلی فرمود: «نه؛ به خدا قسم! باید حق مظلوم را بگیرم. خانه‏ات کجااست؟».

سپس همراه آن زن به منزل او رفت. کنار در ایستاد و فرمود: «السلام علیکم!». جوانی از منزل بیرون آمد. علی به او فرمود: «از خدا بترس! چرا همسرت را ترسانده و از منزل بیرون کرده‏اى‏‌؟».
جوان که حضرت رانمی‌شناخت گفت: «به تو چه مربوط است؟ به خدا سوگند! او را آتش مى‏‌زنم!».

امیرالمؤمنین فرمود: «من تو را امر به معروف و نهى‏‌ از منکر مى‏‌کنم، تو در حضور من این گونه همسرت را تهدید مى‏‌کنى‏‌؟».
در این موقع مردم رهگذر هنگام عبور، خطاب به حضرت عرض کردند: «السلام علیک یا أمیرالمؤمنین!». مرد جوان که علی را شناخت، ترسید و عرض کرد: «یا امیرالمؤمنین! مرا ببخش! بعد از این تسلیم همسرم خواهم شد.».

امیرالمؤمنین علیه‌السلام شمشیرش را غلاف‌کرد و به زن فرمود:«اى‏‌ بنده خدا! داخل‏خانه شو، ولى‏‌ کارى‏‌ نکن که شوهرت این چنین خشمناک گردد.».[314]
 

تساوی در برابر قانون


علی علیه‌السلام همه را در برابر قانون مساوی می‌دانست. حتّی خودش را در برابر یک
نصرانی، از جهت رعایت قانون مساوی می‌دانست.

شعبی می‌گوید: علی ابن ابی طالب علیه‌السلام زره خود را نزد یک مرد نصرانی یافت. او را نزد شریح قاضی برد. به شریح گفت: «این زره، مال من است، نه آن را فروخته‏ام، نه بخشیده‏ام.». شریح به مرد نصرانی گفت: «تو در برابر ادعاى‏‌ امیرالمؤمنین چه مى‏‌گویى‏‌؟». نصرانی گفت: «زره، مال من است، ولى‏‌ امیرالمؤمنین را دروغگو نمى‏‌دانم.». شریح به علی علیه‌السلام عرض کرد: «آیا براى‏‌ مدّعایت شاهد و بیّنه دارى‏‌؟». امیرالمؤمنین جواب داد: «نه؛ بیّنه ندارم.».
شریح، به نفع مرد نصرانی و زیان امیرالمؤمنین حکم کرد.

نصرانی، زره را برداشت و حرکت کرد. چند قدم رفت، آن‌گاه برگشت و گفت: «شهادت مى‏‌دهم که این‏گونه داورى‏‌ از احکام پیامبران است! امیرالمؤمنین، در مرافعه، مرا پیش قاضى‏‌ منصوب خودش برد و قاضى‏‌ هم به زیان امیرالمؤمنین حکم داد. أشهد أن لا اله إلاّ الله و أشهد أنَّ محمداً عبده و رسوله. یا امیرالمؤمنین! این زره، مال شما است. در آن زمان که به سوى‏‌ صفین مى‏‌رفتى‏‌، من پشت سر سپاه شما در حرکت بودم. این زره از روى‏‌ شتر شما افتاد و من برداشتم. زره، مال شما است آن را تحویل بگیرید.».
امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: «اکنون که مسلمان شدى‏‌، زره مال تو باشد.». آن گاه او را بر اسب خود سوار کرد.

شعبی می‌گوید: «بعدها به من خبر دادند که همین مرد نصرانى‏‌، در جنگ با خوارج، در سپاه على‏‌ بود.».[315]
جعده بن هبیره، خدمت علی علیه‌السلام رسید و عرض کرد: «اکنون دو نفر براى‏‌ قضا خدمت شما مى‏‌رسند. یکى‏‌ از آن دو نفر، تو را بیش از جان و مال خودش دوست دارد و دیگرى‏‌ دشمن شما است، به گونه‏اى‏‌ که اگر بتواند شما را مى‏‌کشد. پس به نفع دوستدار خود داورى‏‌ کن.». امیرالمؤمنین علیه‌السلام مشت بر سینه او زد و فرمود: «حکم، حکم خدا است و باید بر طبق حق داورى‏‌ کرد.».[316]

[246]ـ اعلام‌الوری، ج 1، ص 306ـ307 ؛ الإرشاد، ج 1، ص 5
[247]ـ الإرشاد، ج 1، ص 9 ؛ اعلام‌الوری، ج 1، ص 309
[248]ـ مناقب آل ابی طالب، ج 2، ص 205 ـ 206
[249]ـ مناقب آل ابی طالب، ج 2، ص 7
[250]ـ مناقب آل ابی طالب، ج 2، ص 68 ـ 78
[251]ـ مناقب آل ابی طالب، ج 2، ص 210
[252]ـ مناقب آل ابی طالب، ص 206
[253]ـ  مناقب آل ابی طالب، ص 94
[254]ـ تذکره‌الخواص ، ص 56
[255]ـ ترجمه‌الإمام علی ابن ابی طالب، ج 3 ، ص 63
[256]ـ بحارالأنوار، ج 41 ، ص 14
[257]ـ بحارالأنوار، ج 41 ، ص 110 : سعید بن کلثوم، قال: کنت عندالصادق جعفر بن محمّد علیه‌السلام فذکر أمیرالمؤمنین علیه‌السلام فأطراه و مدحه بما هو أهله، ثم قال: «والله ما أکل على‏‌ ابن ابى‏‌ طالب علیه‏السلام من الدنیا حراماً قط حتّى‏‌ ینتهى‏‌ سبیله، و ما عرض له أمرٌ قط هما للّه‏ رضاً إلاّ أخذ بأشدهما علیه فى‏‌ دینه. و مانزلت برسول الله صلى‏‌الله‏علیه‏و‏آله نازلةٌ قطّ إلا دعاه ثقة به و ما أطاق عمل رسول الله صلى‏‌الله‏علیه‏و‏آله من هذة الأُمة غیرُه. و أنْ کان لیعمل عمل رجل کان وجهه بین الجنّة والنار یرجوا ثواب هذاه و یخاف عقاب هذه. و لقد اعتق من ماله الف مملوک فى‏‌ طلب وجه الله والنجاة من النار مما کدّ بیدیه و رشح منه جبینه. و أن کان لیقوت اهله الزیت و الخل والعجوة. و ما کان لباسه إلا الکرابیس.».
[258]ـ مناقب خوارزمی، ص 40 ؛ المستدرک، حاکم‌نیشابوری، ج 3 ، ص 127 ـ قال رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله: «أنا مدینة العلم و علیّ بابها. فمن أراد العلم فلیأت الباب». و ده‌ها حدیث دیگر.
[259]ـ طبقات ابن سعد، ج 2 ، ص 339 ؛ ابوهریرة، قال: قال عمر بن الخطاب: «علیّ أقضانا.».
[260]ـ طبقات ابن سعد، ج 2 ، ص 339 ـ سعید بن المسیب، قال: «کان عمر یتعوذّ بالله من معضلة لیس فیها ابوحسن.».
[261]ـ طبقات ابن سعد، ج 2 ، ص 338 علقمه، عن عبدالله، قال: «کنا نتحدث أنّ منْ أقضى‏‌ أهل المدینه ابن ابى‏‌ طالب.».
[262]ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 4، ص 96

[263]ـ ینابیع‌المودة، ص 80 ـ قال ابن عباس: «علم النبی صلى‏‌الله‏علیه‏و‏آله من علم الله و علم علیّ من علم النبی، و علمی من علم علیّ، و ما علمی و علم الصحابّه فی علم علیّ إلاّ کقطرة فی سبعة أبحر.».
[264]ـ طبقات ابن سعد، ج 2 ، ص 348 ـ ابن عباس قال: «إذا حدّثنا ثقة عن علیّ بفتیا لانعدوها.».
[265]ـ ذخائرالعقبی، ص 79
[266]ـ ذخائرالعقبی،ص 79
[267]ـ شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج 1 ، ص 17 ـ 20
[268]ـ بحارالأنوار، ج 41 ، ص 14 ـ قال امیرالمؤمنین علیه‌السلام : «إنّ قوماً عبدوا الله رغبة فتلک عباده‏التجار، و إنَّ قوماً عبدواالله رهبة فتلک عباده‏العبید، و إنّ قوماً عبدواالله شکراً فتلک عبادة الأحرار.».
[269]ـ بحارالأنوار ، قال علی علیه‌السلام: «الهى‏‌! ما عبدتک خوفاً من عقابک و لا طمعاً فی ثوابک و لکن وجدتک أهلاً للعبادة فعبدتک.».
[270]ـ بحارالأنوار، ص 16 ـ جاء حبر إلی أمیرالمؤمنین علیه‌السلام فقال: «یا أمیرالمؤمنین! هل رأیت ربّکَ حین عبدته؟». فقال: ویلک! ما کنت أعبد رباً لم أره.». قال: «و کیف رأیته؟». قال: «ویلک! لا تدرکه العیون فی مشاهدة الأبصار و لکن رأته القلوب بحقائق الإیمان.».
[271]ـ بحارالأنوار، ج 41 ، ص 17 نقلاً عن تفسیر القشیری کان علیّ علیه‌السلام إذا حضر وقت الصلاة تلونّ و تزلزل. فقیل له: «مالک؟». فیقول: «جاء وقت أمانة عرضها الله تعالى‏‌ على‏‌ السماوات و الأرض والجبال فأبین أن یحملنها و حملها الإنسان فی ضعف، فلا أدرى‏‌ أحسن أذا ما عملت أم لا.».
[272]ـ بحارالأنوار، ج 41، ص 17، أخذ زین العابدین علیه‌السلام بعض صحف عبادة علی علیه‌السلام فقرأ فیها یسیراً ثم ترکها من یده تضجراً و قال: «مَن یقوى‏‌ على‏‌ عبادة على‏‌ ابن ابى‏‌ طالب علیه‏السلام.».
[273]ـ بحارالأنوار، ج 41، ص 18 ـ عن ابن عباس، قال: «أهدی إلى‏‌ رسول الله صلى‏‌الله‏علیه‏و‏آله ناقتان عظیمتان فجعل إحداهما لِمَن یصلى‏‌ رکعتین لایهم فیهما بشیء من أمر الدنیا. و لم یجبه أحد سوى‏‌ على‏‌ علیه‏السلام فأعطاه کلتیهما.».
[274]ـ بحارالأنوار، ج 41 ، ص 22
[275]ـ بحارالأنوار، ج 40 ، ص 345
[276]ـ ترجمه‌الإمام علی ابن ابی طالب، ج 3 ، ص 202
[277]ـ ترجمه‌الإمام علی ابن ابی طالب، ج 3 ، ص 188
[278]ـ ترجمه‌الإمام علی ابن ابی طالب، ج 3 ، ص 191
[279]ـ بحارالأنوار، ج 40 ، ص 324
[280]ـ بحارالأنوار، ج 40 ، ص 330
[281]ـ الغارات، ج 1 ، ص 90
[282]ـ بحارالأنوار، ج 40 ، ص 326
[283]ـ بحارالأنوار، ج 40 ، ص 326 ـ قال أمیرالمؤمنین علیه‌السلام : «إنَّ الله جعلنی إماماً لخلقه، ففرض علیّ التقدیرَ فی نفسی و مطعمی و مشربی و ملبسی کضعفاء الناس، کى‏‌ یقتدى‏‌ الفقیر بفقری و لا یطفى‏‌ الغنیُّ غناه.».
[284]ـ بحارالأنوار، ج 4 ، ص 323
[285]ـ نهج البلاغه نامه شماره45: قال: «أَلا و إنَّ لکلِّ مأموم إمامًا یَقتدی به، و یستضیءُ بنورِ علمهِ. ألا و إنَّ إمامکم قداکتفی من دنیاه بطمریه، و مِن طعمهِ بقرصَیهِ. ألا و إنَّکم لاتقذرونَ علی ذالک، و لکن أعینونی بورع و اجتهاد و عفَّة  وَسداد . فَوَالله! ما کَنزتُ من دنیاکُم تِبراً، وَ لاادَّخَرْت من غَنائِمها وَفراً، وَ لا أَعْدَدْتُ لِبالی ثَوبی طِمراً...  أأقنعُ من نَفسی بِأَن یُقال: «هذا أمیرالمؤمنین» و لا أُشارکَهم فی مَکارِه الدَّهر، أو أکون أُسوةً لَهُم فی جُشوبَهِ‏العَیش؟ فَما خُلِقت لِیَشغلَنی أَکلُ الطَّیِّباتِ کَالبهیمَةِ المَربوطَةِ هَمُّها علفُها، أوالْمُرسَلةِ شُغلها تَقمُّمها، تَکتَرشُ من أعلافِها، وَ تَلهو عَمّا یُرادُ بِها.».
[286]ـ نهج البلاغه، نامه 45 ـ «ولو شئت لأهتدیت الطریق إلى‏‌ مصفى‏‌ هذاالعسل و لباب هذا القمح و نسائج هذا القزِّ، و لکن هیهات أَن یغلبنی هوای و یقودنی جَشَعی إلى‏‌ تخیّر الأطعمة و لعلّ بالحجاز أَو الیمامة مَن لاطمع له فی القرص، و لا عهد له بالشَّبَع، أو أبیتَ مِبطاناً و حولی بطونٌ غَرثى‏‌ و أکباد حَرّى‏‌.».

[287]ـ بحارالأنوار، ج 40 ، ص 26
[288]ـ بحارالأنوار، ج 41 ، ص 39

[289]ـ بحارالأنوار، ج 41 ، ص 40
[290]ـ بحارالأنوار، ج 32 ، ص 17ـ18 ـ قال علیّ علیه‌السلام: «فأنتم عبادالله والمال مال الله، یقسم بینکم بالسویه. لافضل فیه لأحدٍ على‏‌ أحدٍ و للمتقین عند الله غداً أحسن‏الجزاء وأفضل الثواب. لم یجعل الله الدنیا للمتقین أجراً ولاثواباً و ما عندالله خیرللأبرار.».

[291]ـ بحارالأنوار، ج 32 ، ص 20 ـ أما هذا الفیی‌ء فلیس لأ حد أثرة و لقد فرغ الله من قسمته فهو مال الله. أنتم عبادالله المسلمون و هذا کتاب الله أقررنا و له أسلمنا و عهد نبینا بین أظهرنا. فمَن لم یرض به فلیتولّ کیف شاء فإنّ؛ العامل لطاعة الله و الحاکم بحکم الله لا وحشة علیه.».
[292]ـ غارات، ج 1 ، ص 46

[293]ـ غارات، ج 1، ص 47
[294]ـ ترجمه الامام علی ابن ابی طالب ، ج 3 ، ص 180

[295]ـ ترجمه الامام علی ابن ابی طالب ، ج 3 ، ص 181
[296]ـ غارات، ج 1 ، ص 51

[297]ـ غارات، ج 1 ، ص 70
[298]ـ بحارالأنوار، ج 41 ، ص 117

[299]ـ غارات، ج 1 ، ص 75 ـ إنَّ طائفة من أصحاب علیّ علیه‌السلام مشوا إلیه فقالوا: «یا أمیرالمؤمنین! أعطِ هذه الأموال و فضِّل هؤلاء الأشراف من العرب و قریشٍ على‏‌ الموالى‏‌ والعجم مَنْ تخاف خلافه من الناس و فراره.».
قال: و إنّما قالوا له ذالک، للذی کان معاویة یصنع مَن أتاه. فقال لهم علیّ علیه‌السلام «أتأمرونى‏‌ أن أطلب النصر بالجور؟ والله! لا أفعل ما طلعت شمس و ما لاح فی السماء نجم! و الله! لو کان ما لهم لى‏‌ لواسَیْتُ بینهم فکیف و إنّما هى‏‌ أموالهم؟».

قال: ثمّ أزم طویلاً ساکتاً، ثم قال: «مَن کان له مال فإیّاه والفساد؛ فإنَّ إعطاءالمال فی غیر حقّه تبذیر و إسراف، و هو ذکر لصاحبه فى‏‌ الناس و یضعه عند الله. ولم یضعْ رجل ما لَه فى‏‌ غیر حقّه و عند غیر أهله إلاّ حرّمه الله شکرهم وکان لغیره ودّهم: فإن بقى‏‌ معهم مَن یودّهم و یظهرلهم الشکر، فإنّما هو ملق و کذب، و إنّما ینوى‏‌ أن ینال من صاحبه مثل الذى‏‌ کان یأتى‏‌ إلیه من قبل؛ فإن زلّت بصاحبه النعل فاحتاج إلى‏‌ معونته و مکافأته، فشرّ خلیل و ألأم خدین. و مَن صنع المعروف فیما آتاه الله، فلیصل به القرابة و لیحسن فیه الضیافة ولیفکّ به العانی ولیعن به الغارم و ابن السبیل والفقراء و المهاجرین، ولیصبر نفسه على‏‌ النوائب والخطوب ؛ فإنَّ الفوز بهذه الخصال شرف مکارم الدنیا و درک فضائل الآخرة.».
[300]ـ غارات، ج 1 ، ص 71

[301]ـ غارات، ج 1 ، ص 56
[302]ـ ترجمه‌الإمام علی ابن ابی طالب، ج 3 ، ص 181

[303]ـ بحارالأنوار، ج 4 ، ص 325
[304]ـ غارات، ج 1 ، ص 68

[305]ـ غارات، ج 1 ، ص 66
[306]ـ ترجمه‌الإمام علی ابن ابی طالب، ج3 ، ص 182

[307]ـ بحارالأنوار، ج41 ، ص 104 ـ جعفر عن أبیه علیهماالسلام قال: کسی علیّ علیه‌السلام الناس بالکوفة و کان فی الکسوة برنس خزّ. فسأله الحسن، فأبی أن یعطیه إیّاه، و أسهم علیه بین المسلمین، فصار لفتی من همدان. فانقلب به الهمدانی. فقیل له: «إنَّ حَسناً کان ساله اباه فمنعه إیّاه.». فأرسل به الهمدانی إلی الحسن علیه‌السلام فقبله.
[308]ـ بحارالأنوار، ج 40 ، ص 327

[309]ـ بحارالأنوار، ج 41 ، ص 113
[310]ـ نهج البلاغه، خطبه 224 ـ والله لقد رأیت عقیلاً و قدأملق حتّی استماحنی من برکم صاعاً و رأیت صبیانه شعث الشعور غُبْر الألوان من فقرهم کانَّما سودّت وجوههم بالعظلم، وعاودنی مؤکّداً و کرّر علیّ القول مردّداً، فأصْغیتُ إلیه سمعی فظنّ أنّی أبیعه دینی و أتبع قیاده مفارقاً طریقتی، فأحمیتُ له حدیدةً ثمّ أدنیتها مِن جسمه لیعتبر بها، فضجّ ضجیج ذی دنفٍ من ألمها و کاد أن یحترق من میسمها، فقلت له: «ثکلتکَ الثّواکل یا عقیل! أتَئِنّ من حدیدة أحماها انسانها للعبة وتجُرُّنی إلی نارٍ سجرها جبارها لغضبه؟! أتئنُّ من الاذی و لاأئنُّ من لظًی؟!

و أعجب من ذالک طارق طرقنا بملفوفة فی وعائها و معجونة شنئتها، کأنّما عُجِنَت بریق حیةٍ أو قیئها. فقلت: «أصلة أمْ زکاة أم صدقة؟ فذالک محرم علینا أهل البیت.». فقال: «لا ذا ولاذاک ولکنّها هدیة.». فقلت: «هبلتکَ الهبول! أعن دین الله اتیتنى‏‌ لتخدعنى‏‌؟ أمختبط أنت أم ذو جنّة أم تهجر؟ والله لو اعطیت الأقالیم السبعة بما تحت أفلاکها على‏‌ أن أعصى‏‌ الله فى‏‌ نملة أسلُبُها جلبَ شعیرةٍ مافعلتُه و إنَّ دنیاکم عندی لأهون من ورقة فی فم جرادة تقضَمُها! ما لعلی و لنعیم یَفْنى‏‌ و لذّة لا تبقى‏‌! نعوذ بالله من سُبات العقل و قُبْحِ الزّلل و به نستعین.».
[311]ـ نهج البلاغه، خطبه 37 ـ قال علی علیه‌السلام: «الذّلیل عندی عزیز حتّى‏‌ آخذ الحق له، و القوی عندی ضعیف حتى‏‌ آخذالحق منه.».
[312]ـ بحارالأنوار، ج 32 ، ص 386
[313]ـ نهج البلاغه، خطبه 136 ـ وأیم الله لأنصفنّ المظلوم من ظالمِهِ و لأقودنّ الظالم بخزامته حتّی أورده منهل الحق و إن کان کارهاً.
[314]ـ بحارالأنوار، ج 41 ، ص 57
[315]ـ ترجمه‌الإمام علی ابن ابی طالب، ج 3 ، ص 196
[316]ـ ترجمه‌الإمام علی ابن ابی طالب، ج 3، ص 200