محمّدبن علی علیهالسلام در سوم ماه صفر سال پنجاه و نه هجری قمری یا اوّل ماه رجب سال پنجاه و هفت هجری قمری در مدینه منورّه به دنیا آمد.
پدرش علی بن الحسین علیهالسلام و نام مادرش فاطمه امعبدالله دختر امام حسن علیهالسلام است.
کنیهاش، ابوجعفر و لقبش، باقر العلوم، شاکر، هادی است.[473]
پنجاه و هفت سال در این جهان زندگی کرد و در روز هفتم ذی حجه سال صدوچهارده هجریقمری در مدینه رحلت فرمود و بدن مطهرش را در قبرستان بقیع به خاک سپردند.[474]
نصوص بر امامت
علاوه بر ادلّهای که قبلاً برای اثبات امامت دوازده امام اقامه شد، در خصوص امامت امام محمّد باقر علیهالسلام نیز نصوصی وجود دارد که پدرش علی بن الحسین علیهالسلام به امامت او تصریح و توصیه کرده است.
اسماعیل بن محمّدبن عبدالله بن علی بن الحسین، از حضرت ابوجعفر نقل کرده که فرمود: حضرت علیبنالحسین علیهالسلام به هنگام وفات، صندوقی را بیرون آورد و فرمود:
«محمّد! این صندوق را ببر و نزد خودت نگهدار.».
هنگامی که امام علی بنالحسین وفات کرد، برادران حضرت ابی جعفر علیهالسلام نزد او آمده و مطالبه ارث خود را از صندوق کردند. حضرت فرمود: «شما سهمى از آن صندوق ندارید. اگر سهمى در آن داشتید، آن را به من تحویل نمىداد. در آن صندوق سلاح رسول خدا و کتابهاى او است.».[475]
عیسی بن عبدالله از پدرش و او از جدّش نقل کرده که حضرت علی بن الحسین علیهالسلام به هنگام مرگ، به فرزندانش توجّه کرد و در بین آنان به فرزندش محمّد بن علی فرمود: «محمّد! این صندوق را به خانه خودت ببر.». در آن صندوق، درهم و دینار نبود، بلکه پر از کتب علمی بود.[476]
از محمّد بن عبدالجبار نیز نظیر همین حدیث روایت شده است.[477]
ابان بن عثمان، از حضرت صادق علیهالسلام در حدیثی نقل میکند که روزی جابر بر حضرت علی بن الحسین علیهالسلام وارد شد. فرزندش محمّد نزد او بود. جابر عرض کرد: «این کیست؟». فرمود: «پسرم و صاحب الامر بعد از من، محمّد باقر است.».[478]
عثمان بن عثمان بن خالد از پدرش نقل کرده که گفت: «هنگامى که على بن الحسین علیهالسلام بیمار شد، فرزندانش محمّد، حسن، عبدالله، عمر، زید، حسین را جمع کرد و در حضور آنان فرزندش محمّد بن على را وصىّ خویش تعیین فرمود. او را باقر لقب داد و امور سایر فرزندانش را به وى سپرد.».[479]
مالک بن اعین جهنی گفته است: علی بن الحسین علیهالسلام فرزندش محمّد بن علی را وصی خود قرار داد و فرمود: «پسرم! تو را خلیفه و جانشین خودم قرار دادم.».[480]
زهری میگوید: به علی بن الحسین علیهالسلام عرض کردم: «یا ابن رسول الله! اگر مرگ شما فرا رسید به چه کسى مراجعه کنیم؟». فرمود: «به این پسرم ـ و اشاره کرد به محمّد ـ او، وصى و وارث من، خزینه و معدن علم من و باقرالعلوم است. این عهدى است از رسول خدا صلىاللهعلیهوآله بهسوى ما.».[481]
ابوبصیر از حضرت ابوجعفر علیهالسلام نقل کرده که فرمود: «از جمله وصیّتهاى پدرم به من، این بود که وقتى از دنیا رفتم، کسى جز تو مرا غسل ندهد؛ زیرا، امام را جز امام نباید غسل بدهد.».[482]
سیّد مرتضی گفت: «هنگامى که وفات حضرت على بن الحسین علیهالسلام نزدیک شد، فرزندش محمّد باقر را فراخواند و در حضور جمعى از شیعیان و خواص، او را وصىّ خود قرار داد، بر امامتش تصریح کرد، اسم اعظم و مواریث پیامبران را تحویل او داد.».[483]
مسعودی نیز در کتاب إثبات الوصیّة نظیر همین حدیث را نقل کرده است.[484]
فضائل و مکارم
امام محمّد باقر علیهالسلام همانند دیگر امامان معصوم علیهمالسلام یک انسان کامل و از هرگونه عیب و نقصی منزه و واجد همه کمالات انسانی بود. این، سخنی است که نه تنها دوستان، بلکه حتّی مخالفان نیز بدان اعتراف داشتند.
شیخ مفید درباره آن حضرت نوشته است:
امام باقر ابوجعفر محمّد بن علی بنالحسین علیهمالسلام در میان برادرانش، جانشین پدرش علی بن الحسین و وصی و امام بعد از او بود و از جهت علم و زهد و سیادت بر آنان برتری داشت، در میان عامه و خاصه، از همه معروفتر و جلیلالقدرتر
بود. آن چه از علوم دین و سنّت و تفسیر قرآن و سیره و آداب زندگی از آن حضرت ظاهر شد، از هیچیک از اولاد حسن و حسین علیهماالسلام ظاهر نشده است. باقیماندگان از صحابه و بزرگان از تابعان و رؤسای فقها، مسائل دینی را از آن حضرت روایت کردهاند.
به فضل و علم معروف بود و در توصیفش شعر میسرودند.[485]
ابوالفداء درباره آن حضرت مینویسد:
محمّد بن علی بن الحسین ابوجعفر باقر، تابعی جلیلالقدر و از جهت علم و عمل و سیادت و شرف، یکی از اَعلام امّت بوده است. شیعیان امامیّه، او را یکی از امامان دوازدهگانه خود میدانند... احادیث فراوانی را از صحابه رسول خدا نقل کرده است و جماعت کثیری از تابعان از او روایت دارند. از جمله راویان او، فرزندش جعفر صادق، حکم بن عتیبه، ربیعه، اعمش، ابواسحاق سبیعی، اوزاعی، اعرج، ابنجریح، عطاء، عمروبن دینار و زهری هستند.
سفیان بن عیینه نقل کرده که جعفر صادق گفت: «پدرم در حالى برایم حدیث مىکرد که بهترین فرد امت محمّد در روى زمین بود.».
عجلی دربارهاش گفته: «او، از تابعان موثّق اهل مدینه بوده است.».
محمّد بن سعد گفته: «او، موثّق و کثیر الحدیث بوده است.».[486]
باز هم ابوالفداء درباره آن حضرت نوشته:
ابوجعفر محمّدبن علی بن الحسین بن علیابنابی طالب، پدرش زین العابدین و جدّش حسین بود که در کربلا به شهادت رسید. او را بدین جهت باقر مینامیدند که علوم را میشکافت و احکام را استنباط میکرد. مردی ذاکر و خاشع و صابر و از سلاله نبوّت بود. بلند نسب و عالی حسب بود. از خطرات آگاه بود. بسیار میگریست و از جدال و دشمنی پرهیز میکرد.[487]
احمد بن حجر هیثمی درباره آن حضرت نوشته:
ابوجعفر محمّد باقر، وارث علم و عبادت و زهد علیبنالحسین بود. بدین جهت باقر نامیده شد که حقائق علوم را کشف میکرد و میشکافت. آن جناب خزینههایی از معارف و حقایق احکام و حکمتها را آشکار ساخت که جز برای افراد کور باطن و فاسد العقیده قابل انکار نیست. به همین جهت، آن حضرت را شکافنده علم و ناشر آن گفتهاند. قلبش نورانی، علم و عملش پاکیزه، نفس او پاک، خلقتش نیکو بود. عمرش را در راه اطاعت خدا صرف کرد. سیره و سلوک او در مقامات عارفان فراتر از توصیف است. در سیر و سلوک و معارف، سخنان فراوانی دارد که فرصت ذکر آنها نیست.[488]
علم و دانش
امام محمّد باقر علیهالسلام در زمان خودش به عنوان یکی از فقها و علمای بزرگ به شمار میرفت. رسول خدا صلیاللهعلیهوآله قبلاً از مقام علمی او خبر داده بود.
جابربن عبدالله انصاری از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نقل کرده که به او فرمود: «اى جابر! تو با یکى از فرزندان من از نسل حسین ملاقات خواهى کرد که همنام من است. او علم را مىشکافد و حقایق را آشکار مىسازد. وقتى او را ملاقات کردى سلام مرا به وى برسان.».
جابر زنده ماند تا این که امام محمّد باقر را ملاقات کرد و سلام پیامبر را به وی ابلاغ نمود.[489]
جمع کثیری از بزرگان، مقام علمی آن حضرت را ستودهاند. از جمله آنان، میتوان به افراد زیر اشاره کرد:
ابن برقی، آن حضرت را فقیهی فاضل، و نسایی، او را از جمله فقهای مدینه و از تابعان خواندهاند.[490]
عبدالله بن عطاء مکّی میگوید: «علما، در برابر محمّد بن على بن الحسین به گونهاى فروتنى مىکردند که نسبت به دیگرى این چنین کوچکى نمىکردند. حکم بن عتیبه را دیدم، با آن جلالت و مقامى که داشت، وقتى با محمّد بن على مواجه مىشد، همانند کودکى بود که در برابر معلِّم خود قرار گرفته است.».[491]
جابر بن یزید جعفی، وقتی حدیثی را از امام محمّد باقر نقل میکرد میگفت: «وصىّ اولیا و وارث علم انبیا، محمّدبن على بن الحسین به من فرمود.».[492]
ابن ابی الحدید مینویسد: «محمّدبن على بن الحسین، بزرگ فقهاى حجاز بود. مردم از او و پسرش جعفر، فقه را آموختند. به باقر العلوم لقب یافته بود. در زمانى که هنوز متولّد نشده بود، رسول خدا صلىاللهعلیهوآله او را بدین لقب خوانده و به جابربن عبدالله، دیدار با او را بشارت داد و فرمود: ,,سلام مرا به او برسان``.».[493]
شیخ مفید مینویسد:
از حضرت ابوجعفر علیهالسلام احادیثی در باره ابتدای خلق جهان، تاریخ پیامبران، جنگها، سنن و سیره و مناسک حج از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و نیز در تفسیر قرآن، احادیث فراوانی به وسیله خاصّه و عامّه نقل شده است. با گروهی از معاندان و صاحبان آرای باطل، مناظره داشت و مردم، علوم فراوانی را از آن حضرت نقل کردهاند.[494]
بهترین شاهد برای اثبات مقام والای علمی امام باقر علیهالسلام احادیث فراوانی است که در فنون مختلفِ عقاید، کلام، فلسفه، فقه، اخلاق، تاریخ، مسائل اجتماعی، تفسیر، ... از آن حضرت صادر شده است و راویان احادیث، آنها را نقل کردهاند و در کتب حدیث ثبت شده است.
احادیث منسوب به آن حضرت، آن قدر زیاد است که میتوان گفت، بعد از فرزندش امام صادق علیهالسلام در میان امامان، بیشترین حدیث را دارد.
امام باقر علیهالسلام در طول زندگی خود شاگردان دانشمند و ممتازی را پرورش داد که از اصحاب و راویان احادیث آن حضرت محسوب میشوند. به عدّهای از آنان اشاره میکنیم:
ابوحمزه ثمالی؛ ثابت بن دینار؛ قاسم بن محمّد ابن ابی بکر؛ علی بن رافع؛ ضحاک ابنمزاحم خراسانی؛ حمید بن موسی کوفی؛ ابوالفضل سدیر بن حکیم بن صهیب صیرفی؛ عبدالله برقی؛ یحیی ابن ام طویل مطعمی؛ حکیم بن جبیر؛ فرزدق؛ فرات بن احنف؛ ایوببنحسن؛ ابومحمّد قریشی سدی کوفی؛ طاووس بن کیسان همدانی؛ ابان بن تغلب بن ریاح؛ قیس بنرمانه؛ ابوخالد کابلی؛ سعید بن مسیب مخزومی؛ عمر بن علی بن الحسین، و برادرش عبدالله؛ جابر بنمحمّد بن ابی بکر.[495]
اسد حیدر، شاگردان و راویان حدیث آن حضرت را بدین گونه معرّفی کرده است:
عمربن دینار حجمی؛ عبدالرحمان بن عمر اوزاعی؛ عبدالملک بن عبدالعزیز؛ قرة بن خالد سدوسی؛ محمّد بن منکدر؛ یحیی بن کثیر؛ ابوبکر محمّد بن مُسْلم بن عبید زهری؛ ابوعثمان ربیعة بن عبدالرحمان؛ ابومحمّد سلیمان بن مهران اسدی؛ ابومحمّدعبدالله ابن ابیبکر انصاری؛ زید بن علی بن الحسین؛ موسی بن سالم ابوجهضم؛ موسی بن ابی عیسی حناط؛ ابوالمغیرة قاسم بن فضل؛ قاسم بن محمّد بن ابی بکر تیمی؛ محمّد بن سوقه؛ حجاج بن ارطاه؛ معروف بن خربوز کوفی؛ ابان بن تغلب؛ برید بن معاویه عجلی؛ ابوحمزه ثمالی؛ ثابت بن دینار؛ جابربن یزید جعفی؛ محمّد بن مُسْلم بن ریاح؛ حمران بن اعین شیبانی؛ زرارة بن اعین شیبانی؛ عبدالملک بن اعین شیبانی.[496]
منابع علوم امام باقر علیهالسلام
1ـ در حدود سی و پنج سال با پدرش زین العابدین علیهالسلام زندگی کرد و علوم فراوانی را از آن حضرت فرا گرفت.
2ـ کتب حدیثی که از طریق ارث در اختیار آن جناب قرار گرفته بود. کتب مذکور با املای رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و خط علی علیهالسلام برای امامان تهیّه شده بود.
3ـ استفادههای دقیقی که با استعداد ذاتی و تأییدات الهی از آیات قرآن کریم داشت.
4ـ کشفیات باطنی و الهامات غیبی که از طریق روح ملکوتی و قدسی خود از عالم غیب دریافت میکرد.
عبادت و بندگی
امام محمّد باقر علیهالسلام در عبادت، ذکر خدا، دعا و مناجات، تضرّع و خوف و خشیّت الهی، همانند پدرش زین العابدین در مرتبه اعلای انسانیّت و سرامد مردم عصر خود بود. از باب نمونه، به برخی از آنها اشاره میشود:
امام صادق علیهالسلام فرمود: پدرم کثیرالذکر بود. در حال راه رفتن، غذا خوردن، حتّی درحالی که با مردم سخن میگفت، از ذکر خدا غافل نبود. ذکر «لاإلهإلاّالله» را همواره بر زبان داشت. گاهی ما را جمع میکرد و امر میفرمود تا طلوع آفتاب مشغول ذکر باشیم و به افرادی که قرائت قرآن میدانستند میفرمود: «قرآن بخوانید.».[497]
امام صادق علیهالسلام فرمود: پدرم در نیمههای شب، درحال تضرّع و مناجات و گریه میگفت: «أمرتَنی فلمْ ائتمرْ، و نهیتَنی فلم أنزجرْ، فها أنا عبدک بین یدیکَ و لااعتذرُ.».[498]
افلح، غلام امام محمّد باقر علیهالسلام میگوید: با آن حضرت به حج رفته بودم. هنگامی که به مسجد الحرام وارد شد و به کعبه نگاه کرد، آن چنان گریست که صدای گریهاش بلند شد. عرض کردم: «پدر و مادرم فدایت! مردم به شما نگاه مىکنند. کاش آهستهتر گریه مىکردى!». فرمود: «واى بر تو اى افلح! چرا گریه نکنم؟ شاید خداى متعال مرا مورد لطف و مرحمت خود قرار دهد، و در فرداى قیامت رستگار شوم.».
افلح میگوید: سپس آن حضرت طواف کرد و بعد از آن، نزد مقام ابراهیم نماز خواند.
وقتی سر از سجده برداشت، از کثرت گریه موضع سجدهاش تر شده بود.[499]
جابر جعفی میگوید: محمّد بن علی علیهالسلام به من فرمود: «یا جابر! من ناراحت و نگرانم.».
عرض کردم: «اندوه و نگرانى شما از چیست؟». فرمود: «ای جابر! هر کس دین خالص در قلبش رسوخ کرده باشد، او را به خدا مشغول، و از غیر او منصرف میسازد.
ای جابر! دنیا به اندازهیک مَرْکَب که برآن سوار شوی یا لباسی که آن را بپوشی یا همسری که با او خلوت کنی، ارزش ندارد.
ای جابر! مؤمنان، اعتمادی به بقای دنیا ندارند و خود رااز مرگ و قدوم آخرت، در امان نمیبینند؛ آن چه با گوش خود میشنوند، آنان را از ذکر خدا غافل نمیسازد؛ زرو زیور دنیا، چشم آنان را از مشاهده نور خدا باز نمیدارد؛ آنان به پاداش نیکوکاران نائل خواهندشد.
اهل تقوا، کم هزینهترین مردم جهان، و برای تو، بهترین کمک هستند: اگر فراموش کنی، تو را به یاد خدا میآورند و اگر ذکر خدا بگویی، تو را یاری میدهند؛ زبانشان به حقِّ خدا، گویا است؛ اوامر خدای را بر پا میدارند؛ محبّتهای خود را در حبّ خدا خالص میگردانند؛ با قلبهای خود، به خدا و محبّت او نظر میافکنند؛ در اطاعت از مالک حقیقی خود، از دنیا وحشت دارند. این گونه رفتار را از شئون خود میدانند.
دنیا را همانند منزلی ببین که به طور موقّت در آن توقّف میکنی و باید هر چه زودتر آن را ترک کنی، یا همانند مالی که آن را در خواب به دست میآوری، ولی هنگامی که بیدار شدی، چیزی از آن را نمییابی. در نگهداری از دین و حکمت خدا کوشا باش.».[500]
امام صادق علیهالسلام فرمود: من هر شب، بستر پدرم را پهن میکردم و منتظر میماندم تا در بستر خود استراحت کند، آنگاه به بستر خود میرفتم. شبی بستر آن حضرت را پهن کردم و در انتظارش بودم، ولی نیامد. بعد از این که مردم به خواب رفته بودند، در جست و جوی پدر به مسجد رفتم. او را دیدم در حال سجده بود. صدای نالهاش را شنیدم که میگفت:
«سبحانکَ اللهم أنتَ رَبّی حقّاً حقّاً، سجدتُ لک ـ یا ربّ! ـ تعبداً و رقّاً، اللّهم! إنّ عملی ضعیف فضاعِفْهُ لی، الّلهم! قِنی عذابَکَ یومَ تبعث عبادَکَ، و تُبْ علیَّ إنّکَ أنت التواب الرحیم.».[501]
امام صادق علیهالسلام فرمود: «هنگامى که پدرم در رابطه با چیزى اندوهناک مىشد، زنان و کودکان را فرا مىخواند، دعا مىکرد و آنان آمین مىگفتند.».[502]
ابان بن میمون قداح میگوید: حضرت ابوجعفر علیهالسلام به من فرمود: «قرآن بخوان.». عرض کردم: «از کجا؟». فرمود: «سوره نهم.». خواستم آن سوره را پیدا کنم، فرمود: «از سوره یونس بخوان.». هنگامی که به این آیه رسیدم: «للذین أحسنوا الحسنى و زیادة و لایرهق وجوههم قترولا ذلّة». فرمود: «بس است. رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: ,,از این تعجّب مى کنم که قرآن بخوانم و موهایم سفید نشود``.».[503]
احسان و انفاق
با این که امام محمّد باقر علیهالسلام ثروتمند نبود و اموال چندانی در اختیار نداشت و هزینه زندگی او نیز زیاد بود، در حدّ توان و قدرتش، صدقه میداد و احسان میکرد.
امام صادق علیهالسلام فرمود: پدرم از لحاظ ثروت، از خویشانش کم مالتر و هزینه زندگی او از آنان زیادتر بود، در عین حال هر روز جمعه، یک دینار صدقه میداد و میفرمود: «صدقهدادن در روز جمعه، بر سایر روزها برترى دارد.».[504]
حسن بن کثیر میگوید: نیازمندی خودم و بیتوجّهی دوستان را خدمت امام باقر علیهالسلام عرض کردم. فرمود: «چه بد هستند دوستانى که در حال ثروتمندى به سوى انسان روى مىآورند، ولى در حالى نیازمندى، او را رها مى سازند.».
آنگاه به غلامش دستور داد، کیسه پولی را که هفتصد درهم در آن بود، به من بدهد.
سپس فرمود: «این پول را خرج کن. هر وقت تمام شد، باز هم به من خبر بده.».[505]
عمر بن دینار و عبیدالله بن عبید گفتند: هرگاه که خدمت امام محمّد باقر علیهالسلام میرسیدیم، پول و لباس به ما میداد و میفرمود: «من، اینها را قبلاً براى شما آماده کرده بودم.».[506]
سلیمان بن قرم گفت: «حضرت ابوجعفر محمّدبن على علیهالسلام پانصد یا ششصد و گاهى تا هزار درهم به ما احسان مىکرد و هیچگاه از احسان به برادران و تقاضا کنندگان و امیدواران خسته نمىشد.».[507]
سلمی (کنیز امام محمّد باقر علیهالسلام) گفت: کسانی که بر آن حضرت وارد میشدند، بیرون نمیرفتند جز این که به آنان اطعام میکرد و لباس و پول میداد. من از آن حضرت خواستم که کمتر عطا کند. فرمود: «بهترین حسنه در دنیا، احسان به برادران است.».[508]
امام صادق علیهالسلام فرمود: «در خدمت پدرم بودم که هشتاد هزار دینار در میان نیازمندان مدینه تقسیم کرد.».[509]
این، در حالی بود که آن حضرت برای تأمین هزینه زندگی خود و خانوادهاش کار میکرد و در هوای گرم مدینه عرق میریخت.
محمّد بن منکدر گفت: گمان نمیکردم علی بن الحسین جانشینی همانند خودش بگذارد تا این که پسرش محمّدبن علی علیهالسلام را دیدم. قصد داشتم او را موعظه کنم، ولی او مرا موعظه کرد. اصحابش گفتند: «چهگونه تو را موعظه کرد؟». گفت: در ساعتی گرم به اطراف مدینه رفته بودم. محمّدبن علی را که مردی فربه بود، دیدم، در حالی که به دو غلامش تکیه داده بود. پیش خود گفتم: «تعجّب است که شیخى از شیوخ قریش، در این ساعت، در طلب دنیا بیرون آمده است. مىروم او را نصیحت مىکنم.».
نزدیک شدم و سلام کردم. نفس زنان و عرق ریزان، جواب سلام مرا داد. عرض کردم:
«شیخى از شیوخ قریش، در این ساعت گرم، در طلب دنیا بیرون آمده؟! اگر در این حال مرگ تو فرا رسد، جواب خدا را چه مىدهى؟». دست از شانه غلامان برداشت و فرمود: «به خدا سوگند! اگر مرگ من در این حال فرا رسد، در حال اطاعت از خدا خواهم مرد؛ زیرا، رفته بودم کار کنم تا به تو و امثال تو محتاج نباشم. باید ترس من از این باشد که در حال معصیّت خدا، مرگ من فرا رسد.».
محمّدبن منکدر گوید: عرض کردم: «خدا تو را رحمت کند. قصد داشتم تو را موعظه کنم، ولى تو مرا موعظه کردى.».[510]
[473]ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص 216 و 217 و 222
[474]ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص217
[475]ـ إثباتالهداة، ج 5 ، ص 261
[476]ـ إثباتالهداة، ج 5 ، ص 262
[477]ـ إثباتالهداة، ج 5 ، ص 262
[478]ـ إثباتالهداة، ج 5 ، ص 263
[479]ـ إثباتالهداة، ج 5 ، ص 264
[480]ـ إثباتالهداة، ج 5 ، ص 264
[481]ـ إثباتالهداة، ج 5 ، ص 264
[482]ـ إثباتالهداة، ج 5 ، ص 264
[483]ـ إثباتالهداة، ج 5 ، ص 265
[484]ـ إثباتالهداة، ج 5 ، ص 265
[485]ـ الإرشاد، ص 157
[486]ـ البدایة و النهایة، ج 9 ، ص 338
[487]ـ البدایة و النهایة، ج 9 ، ص 339
[488]ـ الصواعق المحرقة، ص 201
[489]ـ الفصول المهمة ، ص 193
[490]ـ تهذیب التهذیب، ج 9 ، ص 350
[491]ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص 286 ؛ الإرشاد، ص 160
[492]ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص 286
[493]ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید، ج 15 ، ص 277
[494]ـ الإرشاد، ص 163
[495]ـ سیرة رسول الله و أهل بیته، ج 2، ص 228
[496]ـ الإمام الصادق و المذاهب الأربعة، ج 2، ص 440. اسد حیدر، در ذیل بحث مینویسد: «راویان آن حضرت، بیش از سیصد نفر بودهاند.».
[497]ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص 297
[498]ـ کشف الغمة ، ج 2 ، ص 330
[499]ـ کشف الغمة، ج 2 ، ص 329
[500]ـ کشفالغمة ، ج 2 ، ص 333
[501]ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص 301
[502]ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص 297
[503]ـ بحارالأنوار، ج 47 ، ص 302
[504]ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص 294
[505]ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص 287
[506]ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص 288
[507]ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص 288
[508]ـ کشفالغمة ، ج 2 ، ص 330
[509]ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص 302
[510]ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص 287