پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

نقش وراثت در تربيت‏


قبل از ورود به بحث‏هاى‏‌ تربیتى‏‌ لازم است مسئله وراثت و نقش آن در تنظیم و پرورش شخصیت افراد بررسى‏‌ شود منتها قبل از آن چند سؤال مطرح مى‏‌شود:

1. آیا کودک چیزى‏‌ از خصوصیات شخصى‏‌ و صفات خود را از والدین یا اجداد به ارث مى‏‌برد، یا همه آن‏ها اکتسابى‏‌اند؟

2. در صورت مثبت بودن، چه صفاتى‏‌ ارثى‏‌ است و چه صفاتى‏‌ اکتسابى‏‌؟

3. آیا صفات ارثى‏‌ قابل پیشگیرى‏‌اند یا نه؟

4. آیا با سایر عوامل تربیتى‏‌ مى‏‌توان اثر وراثت را خنثى‏‌ کرد و یا تغییر داد؟

5. آیا قانون وراثت به طور مستقل کار مى‏‌کند یا در تأثیرات خود نیاز به سایر عوامل دارد؟

منظور ما از وراثت این است که قبلًا زمینه بعضى‏‌ از صفات، خصوصیات و تفاوت‏هاى‏‌ فردى‏‌- که در انسان‏ها مشاهده مى‏‌شود- در سلول‏هاى‏‌ نطفه والدین فراهم بوده و از این طریق به فرزندانشان انتقال مى‏‌یابد. همین ویژگى‏‌هاى‏‌ موجود در نطفه است که مسیر رشد و نمو و تشکیل شخصیت آینده کودک را- در داخل رحم مادر و خارج- تعیین مى‏‌کند.

انسان‏ها از زمان‏هاى‏‌ بسیار قدیم به موضوع وراثت پى‏‌ برده بودند و توجه داشتند که فرزندان در شکل و قیافه و رنگ و برخى‏‌ از صفات وخصوصیات جسمانى‏‌ و نفسانى‏‌، به والدین و اجداد و سایر افراد فامیل خود شباهت دارند.

فرد را از قیافه تشخیص مى‏‌دادند که از چه طائفه‏اى‏‌ است، لذا علم قیافه‏شناسى‏‌ اهمیت خاصى‏‌ داشت. در ازدواج‏ها نیز خصوصیات جسمانى‏‌ و اخلاقى‏‌ طوایف را منظور مى‏‌داشتند.

اصل وراثت به طور اجمال قابل انکار نیست، زیرا افراد از همان آغاز ولادت، داراى‏‌ خصوصیات و امتیازهایى‏‌ هستند که آن‏ها را از سایر حیوانات ممتاز مى‏‌سازد. یعنى‏‌ امتیازهاى‏‌ نوعى‏‌، مانند: استعداد براى‏‌ تعقل و تفکر، استعداد براى‏‌ تکلم، استعداد ایستاده راه رفتن و سایر خصوصیات دیگر. بدون شک این خصوصیت‏ها را از پدر و مادر و اجداد انسانى‏‌ خود ارث مى‏‌برند؛ یعنى‏‌ سلول‏هاى‏‌ نطفه پدر و مادر که منشأ تکوین انسان است داراى‏‌ ویژگى‏‌هاى‏‌ خاصى‏‌ است که او را در مسیر انسانیت، رشد و پرورش مى‏‌دهد و در مواقع مناسب استعدادهاى‏‌ نهفته او را به فعلیت تبدیل مى‏‌سازد تا این که انسان کامل شود. سایر انواع حیوانات نیز همین خاصیت را دارند، به همین جهت انواع، محفوظ مى‏‌مانند.

هم‏چنین اثبات وراثت در ویژگى‏‌ صنفى‏‌ انسان‏ها نیز تا حدى‏‌ معلوم است.

نژاد سیاه، رنگ پوست و دیگر امتیازهاىِ نژادى‏‌ خود را از والدین و اجداد خود به ارث مى‏‌برد. نژاد زرد، سرخ و سفید نیز این چنین هستند. در این مورد نیز باید گفت: در نطفه پدر و مادر ویژگى‏‌هایى‏‌ هست که خصوصیات‏ نژادى‏‌ او را محفوظ مى‏‌دارد.

البته بحث ما تنها در مورد تفاوت‏ها و خصوصیات فردى‏‌ انسان‏هاست. در بین افراد انسان از همان آغاز ولادت تفاوت‏هایى‏‌ وجود دارد که هر چه بزرگ‏تر مى‏‌شوند تفاوت‏ها و امتیازها نیز زیادتر و آشکارتر مى‏‌گردند بحث در این است که آیا منشأ این تفاوت‏ها نیز وراثت است یا عوامل دیگر؟

تفاوت‏هاى‏‌ فردى‏‌ را به چند دسته مى‏‌توان تقسیم کرد: تفاوت‏هاى‏‌ ظاهرى‏‌، تفاوت در هوش و حافظه و تفاوت‏هاى‏‌ اخلاقى‏‌ که در این جا هر یک از آن‏ها را شرح مى‏‌دهیم:



1. تفاوت‏هاى‏‌ ظاهرى‏‌



تفاوت‏هاى‏‌ ظاهرى‏‌، جسمانى‏‌؛ مانند: رنگ مو، رنگ چشم، قیافه و شکل، اشکال مختلف چشم، ابرو، دهان، بینى‏‌، گوش، شکل انگشت‏ها و ناخن‏هاى‏‌ دست و پا، خطوط ویژه کف دست؛ بالاخص انگشتان، گروه خون، مقدار طول قامت و دیگر تفاوت‏هاى‏‌ جسمانى‏‌اى‏‌ که در افراد انسان دیده مى‏‌شود. بحث در مورد این است که آیا منشأ این ویژگى‏‌ها وراثت است یا عوامل دیگر؟ آیا خصوصیات فردى‏‌، در نطفه والدین پایه‏گذارى‏‌ مى‏‌شود، یا نطفه‏ها یکسانند و در اثر عوامل دیگر تفاوت‏ها به وجود مى‏‌آیند؟

در این جهت تردید نیست که بچه‏ها به پدر و مادر و بستگان خود شبیه‏ترند تا به افراد خانواده‏هاى‏‌ دیگر، گرچه در یک محیط و تحت شرایط یکسان پرورش یابند. این موضوع را همه مى‏‌دانند و پدران و مادران نیز منتظرند تا فرزندانى‏‌ شبیه به خود داشته باشند.

یکى‏‌ از دانشمندان مى‏‌نویسد:

عموماً اشخاص به والدین خود شبیه‏ترند تا به افراد غیر منسوب. این شباهت بیش‏تر ناشى‏‌ از وراثت مشترک آن‏ها ست. 50% ژن‏هاى‏‌ هر کودک با پدرش مشترک است و 50% درصد با مادرش. بنابراین، انتظار مى‏‌رود که بین اولاد و والدین از نظر بعضى‏‌ صفات، ارتباط آشکار وجود داشته باشد؛ مثلًا من، بینى‏‌ برجسته، چشمان آبى‏‌ و موهاى‏‌ خرمایى‏‌ دارم، والدینم نیز داراى‏‌ چنین صفاتى‏‌ بوده‏اند.[1] همین دانشمند مى‏‌نویسد:

هر فرد آدمى‏‌ (به استثناى‏‌ دوقولوها) طبیعتى‏‌ دارد که با طبیعت دیگران متفاوت است. یک فرد آدمى‏‌ بى‏‌شک به صورت لوح سفید، زاده نمى‏‌شود.[2] نیز مى‏‌نویسد:

صفاتى‏‌ چون: خصوصیت چهره، چشم، رنگ و شکل مو و دیگر صفات خارجى‏‌ که ما به وسیله آن‏ها اشخاص را مى‏‌شناسیم و از هم تشخیص مى‏‌دهیم قویاً تحت تأثیر ژنوتیپ قرار دارند.[3] فرزندان غالباً به پدر و مادر خود شباهت دارند. در بعضى‏‌ خصوصیات شبیه پدرند و در بعضى‏‌ دیگر شبیه مادر، و از هر دو ارث مى‏‌برند. لیکن چنان نیست که همیشه و در همه صفات فقط از والدین ارث ببرند، بلکه گاهى‏‌ صفاتى‏‌ پیدا مى‏‌کنند که در هیچ‏یک از والدین دیده نمى‏‌شود. در این موارد است که گفته مى‏‌شود: از اجداد پدرى‏‌ و مادرى‏‌ خود ارث برده‏اند.

یکى‏‌ از دانشمندان مى‏‌نویسد:

افراد بشر با وجود تفاوت‏هاى‏‌ فردى‏‌ که دارند داراى‏‌ یک عده خصوصیت‏هاى‏‌ مشترکند که به وسیله یک خط یا رشته خانوادگى‏‌ و فامیلى‏‌ از نسلى‏‌ به نسل دیگر منتقل مى‏‌شوند. خصوصیات بیولوژیک ویژه یک موجود زنده تازه- چنان که گفتیم- نتیجه ترکیب ژن‏هایى‏‌ هستند که در سلول‏هاى‏‌ نطفه والدین وجود دارند و این که کدام یک از این ویژگى‏‌ها در فرزند ظاهر خواهد شد به تصادف بستگى‏‌ دارد، یعنى‏‌ هنوز انسان نمى‏‌تواند آن را پیش‏بینى‏‌ کند. فرزند، تمام خصوصیات موروثى‏‌ خود را مستقیماً از والدینش نمى‏‌گیرد، بلکه 12 آن‏ها را از والدین و 14 از پدر بزرگ و 18 از اجداد دسته دوم و به همین نسبت از اجداد دورش به او مى‏‌رسند. این اصل یا قانون طبیعى‏‌ به ما نشان مى‏‌دهد که چرا یک بچه با والدین و برادران و خواهران تفاوت‏هاى‏‌ ارثى‏‌ دارد.[4] به هر حال، دانشمندان زیست‏شناس و متخصصان علم ژنتیک پس از سال‏ها تحقیق و آزمایش، موضوع وراثت را به عنوان یک امر مسلم و غیر قابل انکار پذیرفته‏اند و اظهار مى‏‌دارند که نباتات، حیوانات و انسان‏ها، ویژگى‏‌هاى‏‌ نوعى‏‌ و صنفى‏‌ و برخى‏‌ از خصوصیات فردى‏‌ خود را از طریق توارث از نسل سابق مى‏‌گیرند.



آنان در توجیه سخن خود چنین مى‏‌گویند:

منظور از توارث یا وراثت، انتقال طبیعى‏‌ بعضى‏‌ از صفات و خصوصیات بیولوژیک بدنى‏‌ و ذهنى‏‌ یا عقلى‏‌ از والدین و اجداد به فرزندان است و این انتقال به وسیله سلول‏هاى‏‌ نطفه والدین انجام مى‏‌گیرد. در هسته هر یک از این سلول‏ها رشته‏هایى‏‌، زوج زوج به نام «کروموزوم» وجود دارد که اساس توارث به آن‏ها مربوط است.

به عقیده زیست‏شناسان این کروموزوم‏ها خود حاوى‏‌ دانه‏هاى‏‌ بسیار ریز میکروسکپى‏‌ هستند که «ژن» نامیده مى‏‌شوند. ژن‏ها تعیین کننده ویژگى‏‌هاى‏‌ بدنى‏‌ و عقلى‏‌ یا ذهنى‏‌ شخص مى‏‌باشند. کروموزوم‏ها در درون هسته مرکزى‏‌ سلول‏هاىِ نطفه‏اى‏‌ وجود دارند و جفت جفت بوده و این جفت‏ها عیناً شبیه هم‏دیگرند.

تعداد کروموزوم‏ها در حیوانات گوناگون مختلف است و در موجودات زنده همانند، تعداد آن‏ها مساوى‏‌ است؛ مثلًا در هر سلول موش صحرایى‏‌ 36، در گاو 38، در اسب 60 و در هر سلول انسان 46 کروموزوم وجود دارد که به صورت 23 جفت قرار گرفته‏اند. ژن‏هاى‏‌ هر کروموزوم به صورت دو رشته موازى‏‌ پهلوى‏‌ یکدیگر و به شکل دانه‏هاى‏‌ تسبیح، زوج زوج مقابل هم‏دیگر قرار دارند. از 23 جفت کروموزوم در هر کدام از مرد و زن یک جفت کروموزوم جنسى‏‌ است که تعیین کننده جنس مى‏‌باشد. این یک جفت یا دو کروموزوم در مرد به دو شکل متفاوتند که یکى‏‌ را کروموزوم‏x و دیگرى‏‌ راy مى‏‌نامند، ولى‏‌ در زن هر دو به یک شکل هستند و کروموزوم‏x خوانده مى‏‌شوند. حال در عمل لقاح و انعقاد نطفه اگر کروموزوم مردy باشد، جنین پسر خواهد شد. و اگر کروموزوم مردx باشد، جنس جنین دختر خواهد شد.

سابقاً تصور مى‏‌شد که خود کروموزوم‏ها ویژگى‏‌هاى‏‌ ارثى‏‌ را از والدین به فرزندان انتقال مى‏‌دهند، ولى‏‌ مطالعات و تحقیقات بعدى‏‌ دانشمندان ثابت کرد که ژن‏ها این وظیفه را به عهده دارند و ژن‏ها هستند که اعمال رشد و نمو بدن را چه پیش از تولد و چه بعد از آن کنترل مى‏‌کنند. تعداد ژن‏هاى‏‌ موجود در کروموزوم‏هاى‏‌ آدمى‏‌ را متجاوز از پانزده هزار تا تخمین مى‏‌زنند و توزیع آن‏ها در سلول‏ها یک امر تصادفى‏‌ است.



ژن بارز و ژن مستور

چنان که دیدیم براى‏‌ پیدایى‏‌ یک صفت ارثى‏‌ در فرزند، دو ژن از والدین به فرزند مى‏‌رسند که اگر هر دو از لحاظ صفت مذکور همانند بوده و در نتیجه آن صفت ظاهر شود، مى‏‌گوییم: هر دو ژن ظاهر و بارز هستند.

ولى‏‌ گاهى‏‌ ممکن است آن دو ژن داراى‏‌ خصوصیات ناهمانند باشند؛ مثلًا در ژن‏هاى‏‌ رنگ چشم امکان دارد رنگ چشم پدر سیاه و رنگ چشم مادر آبى‏‌ باشد (دو ژن متفاوت)، در این صورت یکى‏‌ از آن دو ژن قوى‏‌ بوده، صفت خاص خود را ظاهر مى‏‌سازد که آن را ژن بارز یا غالب گویند و ژنى‏‌ که ضعیف بوده و نتوانسته است صفت خاص خود را ظاهر سازد، ژن مستور یا مغلوب نامیده مى‏‌شود و این ژن مستور هرگز از بین نمى‏‌رود، بلکه از نسلى‏‌ به نسل بعد منتقل مى‏‌شود و احتمال دارد که در نسل‏هاى‏‌ دور به صورت ژن بارز در آمده و ظاهر شود که علم هنوز علت این امر را کشف نکرده است.[5] دیگرى‏‌ مى‏‌نویسد:

عمل ژن‏ها در سیتوپلاسم، شکل و خصوصیات دیگر سلول‏ها را تغییر مى‏‌دهد. ژن‏ها همراه با شرایط محیطى‏‌ (داخلى‏‌) باعث تغییر سلول‏ها از شکل اصلى‏‌ خود، به اشکال بسیار متنوع (عضله، استخوان، عصب، و غیره) مى‏‌شوند، به این طریق مثلًا مکانیزم‏هاى‏‌ پاسخ دهنده را ایجاد مى‏‌کنند. هر ژن با ژن‏هاى‏‌ دیگر ترکیب مى‏‌شود و خصوصیات مختلف را به وجود مى‏‌آورد.[6] دیگرى‏‌ مى‏‌نویسد:

عوامل وراثتى‏‌اى‏‌ که از یک نسل به نسل دیگر انتقال مى‏‌یابند، ژن مى‏‌نامند.

ژن‏ها عوامل اصلى‏‌ بروز صفات و اختصاصات موجودات زنده هستند. این عوامل در سرتاسر ملکول‏هاى‏‌ عظیمى‏‌ به نام دزکسى‏‌ ریبونوکلئیک اسید) A .N .D (مستقر شده، حامل اطلاعاتى‏‌ هستند که به کمک آن‏ها پروتئین‏ها و آنزیم‏ها ساخته مى‏‌شوند.[7]



اسلام و وراثت‏

اسلام نیز موضوع وراثت را به طور اجمال پذیرفته است. قرآن تصریح مى‏‌کند که انسان از نطفه‏اى‏‌ مرکب و مخلوط آفریده شده است:

«هَلْ أَتى‏‌ عَلَى‏‌ الإِنْسانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذکُوراً* إِنّا خَلَقْنا الإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِیهِ فَجَعَلْناهُ سَمِیعاً بَصِیراً»[8]

بر انسان زمانى‏‌ گذشته که چیز مذکورى‏‌ نبود. [چیزى‏‌ بود که نام خاصى‏‌ نداشت‏] ما انسان را از نطفه‏اى‏‌ مخلوط و مرکب آفریدیم تا او را امتحان کنیم، پس او را شنوا و بینا قرار دادیم.

از آیه مذکور استفاده مى‏‌شود که انسان از نطفه‏اى‏‌ مرکب آفریده شده است.

مفسران در توجیه ترکیب، دو احتمال داده‏اند:

احتمال اول این که مقصود، ترکیب نطفه جنین از نطفه پدر و مادر باشد.

احتمال دوم این که منظور، ترکیب از اجزاى‏‌ مختلف باشد که آثار گوناگون دارند.

به هر حال ظاهر آیه اطلاق دارد و هر گونه ترکیبى‏‌ را شامل مى‏‌شود.

در جاى‏‌ دیگر مى‏‌فرماید:

«الَّذِى‏‌ أَحْسَنَ کُلَّ شَى‏‌ءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الإِنْسانِ مِنْ طِینٍ* ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِینٍ* ثُمَّ سَوّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ وَجَعَلَ لَکُم السَّمْعَ وَالأَبْصارَ وَالأَفْئِدَةَ قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ»[9]

خدایى‏‌ که هر چیز را که آفرید، نیکو آفرید. آفرینش انسان را از گِل شروع کرد، بعد از آن نسل او را از چکیده و خلاصه‏اى‏‌ از آب بى‏‌ارزش قرار داد. سپس آن را تسویه کرد و از روح [منسوب به‏] خودش در آن دمید و براى‏‌ شما گوش و قلب قرار داد، ولى‏‌ کمتر شکر او را به جاى‏‌ مى‏‌آورید.

بعید نیست که مقصود از «سلالة» نطفه‏اى‏‌ باشد مرکب که چکیده‏اى‏‌ از نطفه والدین است.

روایت شده که موضوع اختلاف و تفاوت‏هاى‏‌ مردم در خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام مطرح شد، آن حضرت فرمود:

آنچه میان مردم تفاوت به وجود آورده، آغاز سرشت و طبیعت آن‏هاست، زیرا آن‏ها از زمین شور و شیرین و سخت و سست ترکیب یافته‏اند و بر حسب نزدیک بودن خاکشان با هم نزدیک‏اند و به مقدار اختلاف طبیعتشان با یکدیگر تفاوت دارند. بعضى‏‌ افراد زیبایند، ولى‏‌ کم عقل، بعضى‏‌ بلند قدند ولى‏‌ کوتاه همت، دسته‏اى‏‌ خوش‏رفتارند، ولى‏‌ بدمنظر. گروهى‏‌ کوتاه قد هستند، ولى‏‌ خوش فکر، بعضى‏‌ طبیعت و سرشتشان معروف است، ولى‏‌ اخلاق ظاهرى‏‌ و تصنعى‏‌ آن‏ها منکر است، قلبى‏‌ پریشان و افکارى‏‌ پراکنده دارند و برخى‏‌ خوش سخن و تیزهوشند.[10] در حدیثى‏‌ دیگر چنین آمده:

از پیغمبر اکرم صلى‏‌ الله علیه و آله سؤال شد: آیا آدم از همه خاک‏ها آفریده شد یا از یک خاک؟

فرمود: از انواع خاک‏ها آفریده شد و اگر از یک خاک آفریده شده بود، مردم یکدیگر را نمى‏‌شناختند و همه آن‏ها بر یک صورت بودند. راوى‏‌ گفت: آیا این موضوع در دنیا نظیر دارد؟ فرمود: آرى‏‌، در خاک، رنگ سفید، سبز، سرخ کم رنگ (نارنجى‏‌) و تیره رنگ، سرخ و ازرق (زاغ) وجود دارد. هم چنین در خاک، شیرین، شور، خشن، نرم و سفید (یا زمین صاف) وجود دارد و از همین جهت در مردم نرمى‏‌ و خشونت، سفیدى‏‌ و زردى‏‌، قرمزى‏‌ و سرخ و سفیدى‏‌ و بى‏‌مو دیده مى‏‌شود، بر طبق رنگ‏هاى‏‌ گوناگون خاک.[11] حضرت صادق علیه السلام فرمود:

هنگامى‏‌ که خداى‏‌ متعال اراده کند فردى‏‌ را بیافریند همه صورت‏هاى‏‌ بین او و حضرت آدم را جمع مى‏‌کند و او را بر صورت یکى‏‌ از آن‏ها به وجود مى‏‌آورد. پس کسى‏‌ [در باره فرزند خودش‏] نگوید: این فرزند به من‏ و پدرانم شباهت ندارد.[12] عبداللَّه بن سنان مى‏‌گوید:

به امام صادق علیه السلام عرض کردم: گاهى‏‌ فرزند به پدر و عمویش شباهت دارد؟

فرمود: هنگامى‏‌ که نطفه مرد بر نطفه زن پیشى‏‌ بگیرد [غلبه کند] فرزند به پدر و عمویش شبیه مى‏‌شود و گاهى‏‌ که نطفه زن بر نطفه مرد پیش بگیرد [غلبه کند] فرزند به مادر و دایى‏‌ خود شبیه مى‏‌شود.[13] از این قبیل آیات و احادیث استفاده مى‏‌شود که اسلام نیز به طور اجمال قانون وراثت را پذیرفته است، گرچه در کیفیت و حدود آن بحثى‏‌ ندارد، چون در آن زمان‏ها این گونه بحث‏ها رایج نبوده است و اصولًا بحث در باره علوم طبیعى‏‌ از حدود وظایف و اهداف پیامبران خارج است.



2. تفاوت در هوش و حافظه‏

دومین نوع تفاوتى‏‌ که در انسان‏ها وجود دارد، مقدار هوش و حافظه است.

انسان‏ها از جهت هوش و عقل داراى‏‌ درجاتى‏‌ بسیار متفاوت هستند. بعضى‏‌ از آن‏ها در سطح بسیار عالى‏‌ و در حد نبوغ مى‏‌باشند و برخى‏‌ در سطح بسیار پایین.

بین این دو مرتبه نیز درجاتى‏‌ وجود دارد. در جهت حافظه نیز همین مراتب مشاهده مى‏‌شود.

علت این همه اختلاف و تفاوت چیست؟ به عقیده زیست‏شناسان و روان‏شناسان، وراثت مهم‏ترین عامل این تفاوت‏هاست. کودکان مقدار هوش و حافظه خود را غالباً از پدران و مادران و اجداد خویش به ارث مى‏‌برند.

یکى‏‌ از دانشمندان مى‏‌نویسد:

تجارب به عمل آمده نشان مى‏‌دهد که استعداد عقلى‏‌ عالى‏‌ یا ضعف عقلى‏‌ از خصایص خانوادگى‏‌ بوده و بیش تربه وراثت ارتباط دارد. به عقیده «پیاژه»:

کودک ذاتاً داراى‏‌ استعداد سازمان دادن تجارب خود است و کودکان از لحاظ درجه این استعداد با هم تفاوت دارند. عوامل مؤثر دیگر عبارت‏اند از:

صدماتى‏‌ که هنگام تولد به مغز کودک مى‏‌رسد؛ مثلًا ممکن است به علت برخورد سرکودک با یک چیز سخت، به ضعف عقلى‏‌ مبتلا شود. ناخوشى‏‌ مخصوصاً بیمارى‏‌هاى‏‌ جنسى‏‌ موجب ضعف قواى‏‌ عقلى‏‌ مى‏‌شوند. هم چنین شرایط و اوضاع بهداشتى‏‌ و توسعه و تکمیل تجارب باعث رشد عقلى‏‌ مى‏‌شود.[14] همین نویسنده از قول یکى‏‌ از دانشمندان چنین نقل مى‏‌کند:

چگونگى‏‌ جنبه‏هاى‏‌ ذهنى‏‌ یا عقلى‏‌ در هر مرحله‏اى‏‌ از مراحل رشد فرد، بیش از هر چیز بر ژن‏ها متکى‏‌ است و مى‏‌توان گفت که هیچ مظهرى‏‌ از مظاهر تفاوت‏هاى‏‌ فردى‏‌ وجود ندارد که اساس و پایه‏اش توارث نباشد.[15] و مى‏‌نویسد:

هر فرد کیفیت ساختمانى‏‌ اعصاب و مغزش را به ارث دریافت مى‏‌کند و یادگیرى‏‌ که مهم‏ترین مسئله یا عامل در تحصیل است مستقیماً با وضع هوشى‏‌ بستگى‏‌ دارد و هوش نیز از کیفیت دستگاه عصبى‏‌ متأثر مى‏‌شود، به طورى‏‌ که‏ بعضى‏‌ از روان‏شناسان هوش را بیش ترموروثى‏‌ مى‏‌دانند.[16] دیگرى‏‌ مى‏‌نویسد:

هوش افراد از وراثت و محیط متأثر است. موجود زنده عضوهاى‏‌ حسى‏‌، مغز و قسمت‏هاى‏‌ دیگر ساختمان بدنى‏‌ خود را که در هوش او مؤثراند، به ارث مى‏‌برد. حال هر چه این قسمت‏ها یا اعضا ناقص‏تر باشند، هوش فرد نیز صرف نظر از محیطى‏‌ که در آن پرورش پیدا مى‏‌کند، ناقص‏تر خواهد بود.[17] دیگرى‏‌ مى‏‌نویسد:

هر گاه والدین داراى‏‌ ضریب هوشى‏‌ عادى‏‌ یا بالاتر باشند احتمالِ داشتن فرزند تندرست و باهوش طبیعى‏‌ براى‏‌ آن‏ها زیاد است. قاعدتاً بیش‏تر فرزندانِ چنین افرادى‏‌ از نظر هوش، طبیعى‏‌ هستند. مگر این که هتروزیگوت براى‏‌ یک بیمار ارثى‏‌ متابولیکى‏‌- همانند فنیل کتونورى‏‌، کالاکتوزمى‏‌ و غیره- باشند. هرگاه یکى‏‌ از والدین یا هر دوى‏‌ آن‏ها داراى‏‌ ضریب هوشى‏‌ پایین‏تر از 70 باشند (بدون عارضه مشخص طبى‏‌)، ضریب هوش فرزندان آن‏ها میانگین ضریب والدین خواهد بود. گاهى‏‌ هم هوش فرزندان بالاتر و یا کمى‏‌ پایین‏تر خواهد بود.[18] به هر حال، مقدار هوش و فهم و حافظه نیز از امورى‏‌ هستند که وراثت در آن دخالت دارد. فرزندان والدینِ باهوش غالباً باهوش‏تر از دیگران هستند. فامیل‏ها و نژادها هم در این جهت تأثیر دارند. بعضى‏‌ فامیل‏ها مجموعاً از بعضى‏‌ فامیل‏ها باهوش‏تر و خوش استعدادتراند. و هم چنین بعید نیست بعضى‏‌ نژادها کم‏هوش‏تر باشند. البته وراثت، تنها عامل مقدار هوش نیست، بلکه عوامل‏ دیگرى‏‌ مانند محیط پرورش و زندگى‏‌ و تحصیل تجارب نیز بدون شک تأثیر دارند.

نظریه اسلام‏

اسلام نیز تأثیر وراثت را در عقل و هوش پذیرفته است، به همین جهت از ازدواج با احمق و دیوانه نهى‏‌ کرده است.

امیرالمؤمنین علیه السلام مى‏‌فرماید:

از ازدواج با همسر احمق خوددارى‏‌ کنید، زیرا مصاحبت با چنین همسرى‏‌ دشوار و فرزندانش ضایع خواهند شد.[19] محمد بن مسلم مى‏‌گوید:

یکى‏‌ از اصحاب از حضرت باقر علیه السلام سؤال کرد: مرد مسلمانى‏‌ به زن زیبا و دیوانه‏اى‏‌ علاقه پیدا کرده، آیا با او ازدواج کند؟ فرمود: نه. ولى‏‌ اگر کنیز دیوانه‏اى‏‌ دارد مى‏‌تواند با او نزدیکى‏‌ کند ولى‏‌ مواظب باشد آبستن نشود.[20]



سلامت یا بیمارى‏‌هاى‏‌ ارثى‏‌



بعضى‏‌ انسان‏ها از همان آغاز ولادت، مزاجى‏‌ سالم و نیرومند دارند، یعنى‏‌ قلب، مغز، کبد، معده، غدد و اعصاب آنان سالم و طبیعى‏‌ است و تا آخر عمر از این نعمت برخوردار خواهند بود. برعکس، بعضى‏‌ انسان‏ها از همان آغاز ولادت‏ رنجور و مریض احوال هستند و مزاجى‏‌ سالم و نیرومند ندارند، به همین جهت پیوسته در معرض ابتلا به بیمارى‏‌هاى‏‌ گوناگون خواهند بود.

البته کیفیت مزاج والدین و چگونگى‏‌ تغذیه مادر در زمان باردارى‏‌ و شیردادن و رعایت بهداشت، بدون شک در سلامت و نیرومندى‏‌ فرزند، یا بیمارى‏‌ و ناتوانى‏‌ او تأثیر خواهد داشت. لیکن این قبیل حوادث، از امور ارثى‏‌ به شمار نمى‏‌رود گرچه بعید نیست که وراثت، کم یا بیش در این مورد نیز تأثیر داشته باشد.

امّا دانشمندان، برخى‏‌ از بیمارى‏‌ها را به عنوان بیمارى‏‌هاى‏‌ ارثى‏‌ معرفى‏‌ کرده‏اند، مانند: کورى‏‌ مادرزادى‏‌، کورى‏‌ رنگ قرمز، کورى‏‌ رنگ سبز، لالى‏‌، کورى‏‌ توأم با حماقت، فلج، ناهنجارى‏‌ مربوط به استخوان‏ها، نوعى‏‌ سرطان چشم، عقب ماندگى‏‌ ذهنى‏‌، برخى‏‌ از بیمارى‏‌هاى‏‌ قند، نوعى‏‌ جنون جوان و شش انگشتى‏‌ بودن. دانشمندان این بیمارى‏‌ها را ارثى‏‌ مى‏‌دانند و عامل آن‏ها را ژن‏هاى‏‌ معیوبى‏‌ ذکر مى‏‌کنند که از طریق والدین و اجداد به این کودکان ناقص الخلقه و غیر طبیعى‏‌ انتقال مى‏‌یابد.[21] گرچه آمار کودکان معیوب چندان زیاد نیست و نسبت به کودکان سالم در اقلیت کامل هستند، لیکن کم و بیش در میان خانواده‏ها دیده مى‏‌شود؛ مخصوصاً در میان خانواده‏هایى‏‌ که ازدواج فامیلى‏‌ دارند، مانند: ازدواج پسر عمو و دختر عمو، پسرخاله و دختر خاله، پسر عمه و دختر دایى‏‌، پسردایى‏‌ و دختر عمه.

در ازدواج‏هاى‏‌ فامیلى‏‌ احتمال وجود فرزندان معیوب و ناقص الخلقه بیش‏تر از سایر ازدواج‏هاست. در هر خانواده‏اى‏‌ که چنین فرزندانى‏‌ پیدا شود آسایش و خوشى‏‌ از آن رخت برمى‏‌ بندد. اوضاع رقت‏بار خود این کودکان نیز هر بیننده‏اى‏‌ را متأثر مى‏‌سازد.

یکى‏‌ از دانشمندان مى‏‌نویسد:

احتمال هتروزیگوتى‏‌ زن و شوهرى‏‌ که با یکدیگر خویشاوند بوده، اجداد مشترکى‏‌ داشته باشند به مراتب بیش تراز زوج‏هایى‏‌ است که با یکدیگر نسبتى‏‌ نداشته باشند. به علاوه، این احتمال بستگى‏‌ به درجه خویشاوندى‏‌ دارد. یعنى‏‌ هر اندازه نسبت خویشاوندى‏‌ والدین بیش ترباشد احتمال هتروزیگوت بودن، به همان اندازه افزایش مى‏‌یابد.[22] باز هم مى‏‌نویسد:

هرگاه زوجین به علت داشتن اجداد مشترک صاحب فرزندان بیمار شوند جاى‏‌ تعجب نخواهد بود، زیرا احتمال اینکه هر دوى‏‌ آن‏ها هتروزیگوت باشند به شدت افزایش مى‏‌یابد. در این قبیل موارد اساس محاسبه احتمالات بر وجود ژن‏هاى‏‌ نامطلوب اجداد مشترک گذاشته مى‏‌شود. در اصطلاح علم ژنتیک نتیجه حاصل از ازدواج بین دو خویشاوند را هم خون گویند. لازم به تذکر است که کلمه هم‏خون به هیچ وجه رابطه‏اى‏‌ با گروه خون و امثال آن ندارد، بلکه منظور از هم‏خون، همان هموزیگوت بودن یا خالص بودن فردى‏‌ از نظر ژنتیکى‏‌ است.

پس به طور خلاصه: لازمه هم‏خونى‏‌ در درجه اول خویشاوندى‏‌ است و خویشاوند نیز به کسانى‏‌ اطلاق مى‏‌شود که جد یا اجداد مشترک داشته باشند ...

ضریب هم‏خونى‏‌ عبارت است از احتمال انتقال ژن‏هاى‏‌ مشابهى‏‌ از دو والد خویشاوند به فرزندشان؟؛ مثلًا ضریب هم‏خونى‏‌ فرزندى‏‌ که از ازدواج یک‏ پسر عمو و دختر عمو حاصل مى‏‌شود برابر 116 است. مفهوم این عدد آن است که فرزند چنین والدینى‏‌ از نظر هر ژن خاص مورد نظر با احتمال 116 هموزیگوت است.[23] در جاى‏‌ دیگر مى‏‌نویسد:

1. مرگ‏ومیر فرزند در بین والدین خویشاوند به‏مراتب بیش‏تراز افرادغریبه است.

2. افزونى‏‌ مرگ و میر فرزندان حاصل از ازدواج‏هاى‏‌ نزدیک، به طور خطى‏‌ با ضریب هم‏خونى‏‌ تغییر مى‏‌کند. از محاسبات و ارقام به دست آمده، چنین نتیجه گرفته شده که مرگ و میر فرزند در غیر خویشاوندان در حدود چهل در هزار و در ازدواج‏هاى‏‌ بین پسر عمو و دختر عمو شصت تا هشتاد در هزار افزایش مى‏‌یابد.[24] یکى‏‌ از روان‏شناسان مى‏‌نویسد:

مطالعات دانشمندان علم ژنتیک نشان مى‏‌دهد که خیلى‏‌ از ازدواج‏هاى‏‌ فامیلى‏‌ موجب خواهد شد که فرزندان این ازدواج‏ها عقب افتاده باشند. البته هر ازدواج فامیلى‏‌ این نتیجه را نمى‏‌دهد. چنان که هم اکنون میلیون‏ها انسان سالم و شایسته در دنیا زندگى‏‌ مى‏‌کنند که از ازدواج‏هاى‏‌ فامیلى‏‌ هستند. در خیلى‏‌ از کشورها؛ به ویژه کشورهاى‏‌ اسکاندیناوى‏‌ و آمریکا قبل از هر ازدواجى‏‌ سعى‏‌ مى‏‌شود آزمایش دقیق ژنتیکى‏‌ از عروس و داماد به عمل آید که در اثر مثبت بودن نتیجه، این قبیل ازدواج‏ها صورت مى‏‌گیرد. برخى‏‌ از دانشمندان این رشته معتقدند: همان طور که ازدواج خواهر و برادر منع شده باید به تدریج ازدواج‏ دختر عمو و پسر عمو، دختر خاله و پسر خاله، دختر دایى‏‌ و پسر عمه هم ممنوع شود یا لااقل ازدواج آن‏ها موکول به ارائه گواهى‏‌ از یک سازمان ژنتیکى‏‌ گردد تا حتى‏‌ المقدور از کودکان عقب مانده کاسته شود ....

علت کثرت فرزندان عقب مانده در ازدواج‏هاى‏‌ فامیلى‏‌ این است که دانشمندان معتقدند بیش از دو هزار بیمارى‏‌ ژنتیک وجود دارد که هر فرد سالمى‏‌ ممکن است ناقل دو یا سه ژن مولد یکى‏‌ از بیمارى‏‌هاى‏‌ ارثى‏‌ باشد. ولى‏‌ چون در ازدواج‏هاى‏‌ فامیلى‏‌ برخورد ژن‏هاى‏‌ بد و متشابه زیاد است امکان معلول بودن فرزندان آن‏ها افزایش مى‏‌یابد، که به عقیده دانشمندان این خطر در ازدواج فامیلى‏‌ بیش از سى‏‌ برابر است. ولى‏‌ زنان و مردانى‏‌ که خویشاوند نزدیک بوده، داراى‏‌ فرزندان سالم و برومندى‏‌ هستند، خوشبختانه داراى‏‌ ژن‏هاى‏‌ بد و متشابه نیستند و به همین جهت از این خطر مهم رهایى‏‌ یافته‏اند. در کشورهاى‏‌ اسکاندیناوى‏‌ براى‏‌ هر فرد یک شناسنامه بهداشتى‏‌ تهیه مى‏‌شود که در حقیقت شجره نامه افراد بوده، نشان مى‏‌دهد که تا چند نسل، چه بیمارى‏‌هایى‏‌ داشته‏اند و هنگام ازدواج دو فرد با مراجعه به این شناسنامه بهداشتى‏‌ گواهى‏‌ لازم براى‏‌ زوجیت صادر مى‏‌شود.[25] بنابراین دانشمندان ژنتیک، ارثى‏‌ بودن این قبیل بیمارى‏‌ها را پذیرفته‏اند و با تحقیقات و آزمایش‏هاى‏‌ فراوان اثبات کرده‏اند که امکان به وجود آمدن کودکان معیوب در بین ازدواج‏هاى‏‌ فامیلى‏‌ بیش تراز دیگران است. به همین جهت توصیه مى‏‌کنند که حتى‏‌ المقدور از ازدواج فامیلى‏‌ نزدیک خوددارى‏‌ شود، مگر این که قبلًا در این باره با یک پزشک ژنتیک مشاوره به عمل آید و وى‏‌ ازدواج را بلامانع اعلام کند.

امّا اسلام در این باره دستورى‏‌ ندارد، جز این که ازدواج با محارم درجه اول مانند: برادر و خواهر، پسر خواهر و خاله، دایى‏‌ و دختر خواهر، پسر برادر و عمه، را تحریم کرده است که شاید یکى‏‌ از علل تحریم، همین مطلب باشد.

به پدر و مادرى‏‌ که یک فرزند معیوب پیدا مى‏‌کنند نیز توصیه مى‏‌شود قبل از تولید فرزند دوم موضوع را با یک دانشمند ژنتیک در میان بگذارند و به دستورش عمل کنند، تا مبادا فرزند معیوب دیگرى‏‌ را تولید کرده و مشکلات فراوانى‏‌ را براى‏‌ خود و فرزندشان به وجود آورند.

خلاصه مباحث‏

دانشمندان علم وراثت و ژنتیک، بعد از سال‏ها تحقیق و آزمایش‏هاى‏‌ گسترده، موضوع وراثت در خصایص نوعى‏‌، صنفى‏‌ و فردى‏‌ انسان‏ها؛ بلکه حیوانات و نباتات را به عنوان یک امر مسلّم و غیر قابل انکار پذیرفته و به تحقیقات خویش هم‏چنان ادامه مى‏‌دهند. لیکن معناى‏‌ سخن آنان این نیست که خصایص ویژه موجود در نطفه والدین، تمام علت خصوصیاتى‏‌ است که در فرزندان به وجود مى‏‌آید و سایر عوامل؛ از جمله محیط پرورش تأثیرى‏‌ در آن‏ها ندارند، بلکه وجود آن‏ها در حد یک اقتضا و استعدادى‏‌ بیش نیست و شکوفا شدنشان نیاز به محیط مناسب دارد. به عبارت دیگر: سرانجام محیط است که سرنوشت استعدادها را تعیین مى‏‌کند.

بنابراین، رعایت بهداشت و تغذیه مادر در زمان باردارى‏‌ و شیردادن و هم‏چنین شرایط و اوضاع محیط پرورش جنین و نوزاد، در چگونگى‏‌ ظهور استعدادهاى‏‌ ارثى‏‌ او بدون شک تأثیر خواهند داشت. انسان، محصول عکس‏العمل متقابل استعدادهاى‏‌ طبیعى‏‌ و موروثى‏‌، شرایط و امکانات محیط پرورش است. این موضوعى‏‌ است که خود دانشمندان علم وراثت نیز بدان اعتراف دارند.

یکى‏‌ از دانشمندان مى‏‌نویسد:

گوناگونى‏‌ افراد آدمیان، ناشى‏‌ از تفاوت‏هاى‏‌ طبیعت‏هاى‏‌ آن‏ها یعنى‏‌ وراثت و نیز ناشى‏‌ از تفاوت محیطهاى‏‌ آن‏ها یعنى‏‌ تربیت است. وراثت هر فرد الزاماً مبیّن سرنوشت او نیست، بلکه فقط شالوده‏اى‏‌ است که فرد آدمى‏‌ با آن به دنیا بیاید.[26] هم‏چنین مى‏‌نویسد:

براى‏‌ این که ژن‏ها همانندهاى‏‌ خود را بسازند محققاً باید با محیط در ارتباط متقابل باشند، المثناى‏‌ ژن‏ها فقط هنگامى‏‌ ساخته شدنى‏‌ است که مواد اولیه از محیط گرفته شود.[27] دیگرى‏‌ مى‏‌نویسد:

هر مشخصه‏اى‏‌ در اثر نیروى‏‌ محیط و توارث، هر دو مى‏‌باشد. چه این دو با هم بوده و یکى‏‌ بدون دیگرى‏‌ نمى‏‌تواند فعّال باشد. از همان آغاز زندگى‏‌، رشد در اثر عمل بین اثنین عوامل توارث (ژن) که شخص از طرف والدین دریافت مى‏‌دارد و محیط تازه‏اى‏‌ که این ژن‏ها در آن نشو و نما مى‏‌کنند، ایجاد مى‏‌شود.[28] نیز مى‏‌نویسد:

ژن‏هاى‏‌ مختلف عکس‏العمل‏هاى‏‌ متفاوت در یک محیط از خود نشان مى‏‌دهند و ژن‏هاى‏‌ یکسان بنابر شرایط محیطى‏‌اى‏‌ که دارند به طور یکسان رشد نمى‏‌کنند، یعنى‏‌ در بعضى‏‌ اوقات ژن‏ها مساوى‏‌ و محیط هر ژن مختلف است.

بنابراین، هر ژن برحسب محیطى‏‌ که دارد رشد مى‏‌کند. گاهى‏‌ محیط مساوى‏‌ و ژن‏ها مختلف هستند که در این صورت ژن‏ها بر حسب نیرویى‏‌ که در خود دارند، به طور مختلف رشد مى‏‌کنند.[29] دیگرى‏‌ مى‏‌نویسد:

جداسازى‏‌ صفات ارثى‏‌ و محیطى‏‌، نادرست است، زیرا هر صفتى‏‌، هم ارثى‏‌ است و هم محیطى‏‌. براى‏‌ روشن شدن مطلب به ذکر دو مثال مى‏‌پردازیم:

مسلماً وجود دو چشم، ویژگى‏‌ نوع انسان، رده پستانداران و حتى‏‌ بیش‏تر جانوران مهره‏دار است. با وجود این مواردى‏‌ از به دنیا آمدن غول‏هاى‏‌ یک چشم ثبت شده است که فقط یک چشم داشته‏اند. روى‏‌دادهاى‏‌ رشد مى‏‌توانند باعث ظهور غول یک چشم شوند و ازطریق آزمایش توانسته‏اند به وجود آمدن غول یک چشم را باعث شوند.[30] همو مى‏‌نویسد:

ژن‏ها صفات و خصوصیات را تعیین نمى‏‌کنند، بلکه راه‏هاى‏‌ پاسخ‏گویى‏‌ جاندار به محیط را تعیین مى‏‌کنند. کسى‏‌ رنگ پوست یا هوش را به ارث نمى‏‌برد، بلکه ژن‏ها ظهور بعضى‏‌ رنگ‏ها و هوش را امکان‏پذیر مى‏‌سازند.[31] دیگرى‏‌ مى‏‌نویسد:

مسلم است که فرزندان استعدادهاى‏‌ زیادى‏‌ را از والدین خود به ارث مى‏‌برند، ولى‏‌ شرط بروز این استعدادها داشتن محیط مناسب است و تنها به ارث بردن خصوصیتى‏‌، کافى‏‌ براى‏‌ تظاهر آن به نحو احسن نمى‏‌باشد.[32]

درست است که قانون وراثت، منشأ همه صفات و خصوصیات ارثى‏‌ افراد انسان را استعدادهایى‏‌ مى‏‌داند که در ژن‏هاى‏‌ نطفه والدین نهفته است، لیکن این قانون تأثیر سایر عوامل؛ از جمله محیط پرورش را نفى‏‌ نمى‏‌کند. سرانجام ژن‏ها در اظهار آثار خود به محیط و تغذیه مناسب نیاز دارند و چون جنین از غذاى‏‌ مادر تغذیه مى‏‌کند، کیفیت تغذیه مادر در چگونگى‏‌ ظهور و بروز استعدادهاى‏‌ جنین نیز تأثیر خواهد داشت؛ مثلًا فرض کنید که به وسیله نطفه والدین، ژنى‏‌ به جنین انتقال یافته که باعث سیاه شدن موى‏‌ او خواهد شد، لیکن در ژن مذکور استعدادى‏‌ بیش نیست که به فعلیت رسیدن آن نیاز به اوضاع و شرایط مناسب داشته باشد. چنان نیست که در همه شرایط و اوضاع اثر یکسانى‏‌ داشته باشد.

ممکن است در اثر تغذیه خاصى‏‌، رنگ سیاهى‏‌ مو شدیدتر یا خفیف‏تر شود، یا در بعض شرایط به رنگ خرمایى‏‌ تبدیل گردد.

بنابراین لازمه قانون توارث این نیست که براى‏‌ هر فردى‏‌ در نطفه والدین، صفاتى‏‌ پیش‏بینى‏‌ و ثبت و ضبط شده باشد که اصلًا قابل تغییر نباشد و در شکوفا شدن از سایر عوامل بى‏‌نیاز باشد.

ژان شاتو مى‏‌نویسد:

اگر وراثت مى‏‌تواند خطوط اصلى‏‌ خُلق و خوى‏‌ را که بین افراد یک گروه مشترک است آماده سازد و عامل اساسى‏‌اى‏‌ است که در آموزش و پرورش باید به حساب آید به همان اندازه هم محیط مى‏‌تواند به طور محسوس امکانات کودک را در جهت مطلوب یا نامطلوب تغییر دهد؟ ... روى‏‌ هم رفته محیط مادى‏‌ و محیط اجتماعى‏‌ که خانواده و مدرسه از منشعبات آن است در زندگى‏‌ کودک داراى‏‌ اهمیت اساسى‏‌ است.[33]



3. تفاوت‏هاى‏‌ اخلاقى‏‌



در بین افراد انسان تفاوت‏هایى‏‌ در صفات و حالات نفسانى‏‌ وجود دارد.

بعضى‏‌ تندخو و بعضى‏‌ بردبار، بعضى‏‌ عصبانى‏‌ و بعضى‏‌ خون‏سرد، بعضى‏‌ زرنگ و بعضى‏‌ تنبل، بعضى‏‌ ترسو و بعضى‏‌ بى‏‌باک، بعضى‏‌ باسخاوت و بعضى‏‌ بخیل، بعضى‏‌ راست‏گو و بعضى‏‌ دروغ گو، بعضى‏‌ امین و بعضى‏‌ خائن، بعضى‏‌ متواضع و بعضى‏‌ مغرور، بعضى‏‌ حرف شنو و بعضى‏‌ لج‏باز، بعضى‏‌ شجاع و بعضى‏‌ ضعیف، بعضى‏‌ با انضباط و بعضى‏‌ بى‏‌انضباط، بعضى‏‌ پررو و بعضى‏‌ خجول، بعضى‏‌ اجتماعى‏‌ و بعضى‏‌ منزوى‏‌، بعضى‏‌ پرتحرک و بعضى‏‌ آرام، بعضى‏‌ خودخواه و بعضى‏‌ ایثارگر، بعضى‏‌ مقاوم و بعضى‏‌ زود رنج‏اند. که چنین تفاوت‏هایى‏‌ در بین انسان‏ها مشاهده مى‏‌شود.

این تفاوت‏هاى‏‌ اخلاقى‏‌، در بین کودکان و حتى‏‌ نوزادان هم دیده مى‏‌شود؛ حتى‏‌ انسان‏هایى‏‌ که صفات مشترک دارند هم در مقدار آن صفات غالباً تفاوت دارند.

اکنون این سؤال مطرح مى‏‌شود که منشأ تفاوت‏هاى‏‌ اخلاقى‏‌ چیست؟ آیا منشأ همه این تفاوت‏ها توارث است؟ بدین معنا که کودک همه صفات نفسانى‏‌ خود را از پدر و مادر یا اجداد خود به ارث مى‏‌برد و این صفات کم‏کم به فعلیت مى‏‌رسند و آشکار مى‏‌شوند؟ یا این که همه انسان‏ها در آغاز یکسان آفریده مى‏‌شوند، و منشأ همه تفاوت‏هاى‏‌ اخلاقى‏‌، اوضاع و شرایط و امکانات مختلف محیط پرورش است؟

یا این که برخى‏‌ از صفات در طبیعت انسان نهاده شده و از طریق توارث منتقل مى‏‌شود و برخى‏‌ دیگر معلول پرورش و عوامل محیط است؟

خواجه نصیرالدین‏طوسى‏‌ مى‏‌نویسد:

خلاف کرده‏اند در آن که خُلق هر شخصى‏‌ او را طبیعى‏‌ بود، یعنى‏‌ ممتنع الزوال، مانند حرارت آتش یا غیر طبیعى‏‌. گروهى‏‌ گفته‏اند: بعضى‏‌ اخلاق، طبیعى‏‌ باشد و بعضى‏‌ به اسباب دیگر حادث مى‏‌شود و مانند طبیعى‏‌ راسخ گردد. قومى‏‌ هم گفته‏اند: همه اخلاق طبیعى‏‌ و انتقال از آن ناممکن و جماعتى‏‌ گفته‏اند: هیچ خُلق نه طبیعى‏‌ است و نه مخالف طبیعت، بلکه مردم را چنان آفریده‏اند که هر خُلق که مى‏‌گیرد؛ یا به آسانى‏‌ یا به دشوارى‏‌. آنچه از آن موافق اقتضاى‏‌ مزاج بود- چنان که در مثال‏هاى‏‌ مذکور یاد کردیم- به آسانى‏‌ و آنچه برخلاف آن بود به دشوارى‏‌ و سبب هر خُلقى‏‌ که بر طبیعت صنفى‏‌ از اصناف مردم غالب مى‏‌شود در ابتدا ارادتى‏‌ بوده باشد و به مداومت و ممارست ملکه گشته.[34] گرچه در این عبارت صحبت از توارث نیست، لیکن به جاى‏‌ آن اخلاق طبیعى‏‌ استعمال شده که همان نتیجه را مى‏‌دهد.

روان‏شناسان و علماى‏‌ ژنتیک نیز به موضوع توارث در اخلاق اشاره کرده‏اند.

یکى‏‌ از دانشمندان مى‏‌نویسد:

نظریه وراثتى‏‌ این است که آدمى‏‌ مخلوقى‏‌ است که با صفات و استعدادهاى‏‌ ثابت و تغییرناپذیر به دنیا مى‏‌آید و آنچه که او مى‏‌تواند در مدت زندگى‏‌اش انجام دهد یا قادر به انجام آن نیست که در وراثتش ضبط و از پیش تعیین شده است.[35] دیگرى‏‌ مى‏‌نویسد:

امروزه مسلم شده که قوانین ارث نه تنها در تشکیل نطفه نوزاد اثر دارد، بلکه‏ روى‏‌ حالات روانى‏‌ او نیز به طور قطع مؤثر است و فرزندان، اخلاق، روحیات و حالات عصبى‏‌ خود را از والدینشان ارث برده‏اند. البته محیط نیز اثراتى‏‌ روى‏‌ آن داشته است.[36] دیگرى‏‌ مى‏‌نویسد:

علت رشد اجتماعى‏‌ کودکان را مى‏‌توان زیر دو عنوان: موروثى‏‌ و محیطى‏‌ مطرح کرد. به عبارت دیگر: علت اختلاف کودکان از لحاظ رشد اجتماعى‏‌ یا عامل وراثت است- مانند چگونگى‏‌ هیجان‏ها یا عامل محیط. چنان که کودکان خانواده‏هاى‏‌ ثروتمند با کودکانِ خانواده‏هاى‏‌ فقیر و نیز آن‏هایى‏‌ که در شیرخوارگاه‏ها و پرورشگاه‏ها زندگى‏‌ مى‏‌کنند با کودکانى‏‌ که در آغوش والدین خود هستند هرگز واکنش‏هاى‏‌ اجتماعى‏‌ یکسان نخواهند داشت.[37] ارسطو مى‏‌گوید:

کسانى‏‌ که از اجداد بهتر نتیجه شده‏اند احتمالًا مردان بهترى‏‌ خواهند شد، زیرا اصالت خانوادگى‏‌، برترى‏‌ خانوادگى‏‌ است.[38]
 

توجیه توارث اخلاقى‏‌



چنان که ملاحظه کردید، روان‏شناسان و علماى‏‌ اخلاق، موضوع توارث را به عنوان یکى‏‌ از عوامل مؤثر در تفاوت‏هاى‏‌ اخلاقى‏‌ پذیرفته‏اند، لیکن این مسئله قابل بحث است که توارث مذکور از چه طریقى‏‌ انجام مى‏‌گیرد؟ آیا این عمل به وسیله ژن‏ها صورت مى‏‌پذیرد؟ بدین معنا که ژن‏هایى‏‌ که توسط پدر و مادر به‏ فرزند انتقال مى‏‌یابند حامل همه یا برخى‏‌ از خصوصیات اخلاقى‏‌ هستند که در خود آن‏ها یا در اجدادشان وجود داشته یا به گونه‏اى‏‌ دیگر است؟

تا آن جا که نگارنده اطلاع دارد کتاب‏هاى‏‌ ژنتیک در این موضوع بحث نکرده‏اند و کسى‏‌ را ندیده‏ام که ژن‏ها را حامل صفات و خصوصیات اخلاقى‏‌ بداند. البته با صرف ندیدن یا نگفتن نمى‏‌توان چنین احتمالى‏‌ را نفى‏‌ کرد، بلکه امکان آن وجود دارد.

امّا در برخى‏‌ از کتاب‏هاى‏‌ روان‏شناسى‏‌، توارث از دو طریق دیگر تبیین و توجیه شده است:

طریق اول- توارث غرایز: یکى‏‌ از دانشمندان مى‏‌نویسد:

هر کودک با تعدادى‏‌ از غرایز مثل: ترس، خشم، غریزه جنسى‏‌، مادرى‏‌، اطاعت، خودخواهى‏‌، کنجکاوى‏‌، خودنمایى‏‌ و غرایز دیگر که به صورت ارث به او رسیده‏اند، به دنیا مى‏‌آید. هر کدام آن‏ها حالت شدت و ضعف دارد و از برخورد هیجانات غریزى‏‌ با عوامل محیط براى‏‌ انجام منظور خاص، حالت مخصوص روانى‏‌ به وجود مى‏‌آید. بنابراین، حالت مخصوص روانى‏‌ از دو فاکتور تشکیل یافته است: اول: محیط اتفاقات روزانه و امیال شخصى‏‌، دوم:

ارث که آن را عواطف غریزى‏‌ نامند.[39] لذا این دانشمند، توارث را در اصل وجود غرایز مى‏‌داند. بدین معنا که کودک همه غرایز خود را که منشأ اخلاق و صفات نفسانى‏‌اند، از طریق توارث از پدر و مادر و اجدادش به ارث مى‏‌برد. البته همه فرزندان آدمى‏‌- در صورتى‏‌ که سالم باشند- در اصل این توارث یکسان هستند، لیکن به عقیده او غرایز مذکور در همه افراد یکسان به وجود نیامده، بلکه شدت و ضعف دارند و تفاوت‏ها از همین جا سرچشمه مى‏‌گیرند. باز هم سؤال قبل مطرح مى‏‌شود که عامل این تفاوت‏ها و شدت و ضعف‏ها چیست؟ آیا توارث است یا چیز دیگر؟

طریق دوم- مزاج مخصوص و تفاوت‏هاى‏‌ جسمانى‏‌: یکى‏‌ از دانشمندان مى‏‌نویسد:

بدرفتارى‏‌ کودک در مدرسه ممکن است ناشى‏‌ از شرایط ناهنجار غدد در بدن او و یا معلول شرایط خانوادگى‏‌ که در آن رفتار مطلوب آموخته نشده است، باشد. ناتوانى‏‌ کودک در یادگیرى‏‌ ممکن است به علت کمبود ویتامین‏ها و مواد غذایى‏‌ لازم و یا نبودن انگیزه کافى‏‌ براى‏‌ یادگیرى‏‌ باشد.[40] دیگرى‏‌ مى‏‌نویسد:

اختلالات عملى‏‌ غده تیروئید سبب تحریکات عصبى‏‌ و روانى‏‌ و یا خمودى‏‌ و بلاهت مى‏‌شود.[41] مرحوم خواجه طوسى‏‌ مى‏‌نویسد:

و در کودکان ظاهر است که بعضى‏‌ مستعد قبول آداب باشند به آسانى‏‌ و بعضى‏‌ به دشوارى‏‌ و بعضى‏‌ را طبع از قبول آن متنفر بود و مقتضیات امزجه ایشان چون حیا، وقاحت، سخا، ضنّت، قساوت، رقت و دیگر احوال از ایشان صادر و بعد از آن بعضى‏‌ سهل القیاد باشند در قبول اضداد آن حالات و بعضى‏‌ عسر القیاد و بعضى‏‌ ممکن القبول و بعضى‏‌ ممتنع القبول، یا برخى‏‌ خیّر برآیند و برخى‏‌ شریر و بعضى‏‌ متوسط.[42] مرحوم ملامحمدمهدى‏‌ نراقى‏‌ مى‏‌فرماید:

مزاج انسان مدخلیت تامه دارد در صفات. بعضى‏‌ مزاج‏ها در اصل خلقت، مستعد برخى‏‌ از اخلاق مى‏‌باشد و بعضى‏‌ دیگر مقتضى‏‌ خلاف آن اخلاق است.

ما یقین داریم که بعضى‏‌ اشخاص، طبعاً چنان‏اند که در اثر کوچک‏ترین سببى‏‌ غضب مى‏‌کنند یا مى‏‌ترسند یا اندوهگین مى‏‌شوند یا مى‏‌خندند. ولى‏‌ بعضى‏‌ دیگر برخلاف آن‏ها هستند. گاهى‏‌ هم به حسب فطرت معتدل القوى‏‌ مى‏‌باشند، به طورى‏‌ که در عقل و فضایل اخلاقى‏‌ به حد کمال رسیده و قوه عاقله آن‏ها بر قوه غضب و شهوتشان غالب گشته است، چنان که در انبیا و ائمه چنین مى‏‌باشد. در بعضى‏‌ مردم برعکس مى‏‌باشد، یعنى‏‌ از حد اعتدال تجاوز نموده، ناقص العقل و بداخلاق هستند و قوه عاقله آن‏ها مغلوب قوه غضب و شهوت آن‏ها شده است.[43] پس این دانشمندان اصل وراثت را در صفات و احوال نفسانى‏‌ پذیرفته‏اند، لیکن از طریق مزاج مخصوص و خصوصیات و ویژگى‏‌هایى‏‌ که در ساختار بنیه جسمانى‏‌ افراد انسان به وجود آمده است. دانشمندان از این جهت که توارث یکى‏‌ از عوامل مهم ترکیب جسمانى‏‌ کودک است، تردیدى‏‌ ندارند.



دلیل مطلب‏

مدعاى‏‌ این دانشمندان با اثبات دو مقدمه به اثبات مى‏‌رسد:

مقدمه اول: کیفیت جسمانى‏‌، خصوصیات اعصاب و مغز و غدد داخلى‏‌ و چگونگى‏‌ اعضاى‏‌ رئیسه بدن در کیفیت اخلاقیات و امور نفسانى‏‌ انسان‏ها تأثیر به‏سزایى‏‌ دارند.

مقدمه دوم: وراثت، یکى‏‌ از عوامل بسیار مهم و مؤثر در کیفیت‏ ترکیب جسمانى‏‌ فرزندان است.

در تأیید مقدمه اول مى‏‌توان گفت: گرچه اخلاقیات از صفات و خصوصیات نفسانى‏‌ انسان‏اند، و نفس نیز موجودى‏‌ است مجرد از ماده، لیکن ارتباط و اتصال نفس با بدن نیز قابل انکار نیست. محققان فلاسفه اسلامى‏‌ عقیده دارند که نفس انسان حقیقت مجردى‏‌ نیست که جداى‏‌ از بدن تحقق یافته و بعداً به بدن تعلق پیدا کرده باشد. بلکه نفس، همان صورت نوعیه جسمانى‏‌ است که با حرکت جوهرى‏‌ و تکامل تدریجى‏‌ به حد تجرد رسیده و از افق ماده فراتر رفته است.

صورت نوعیه، قبلًا به ماده متعلق بود، بلکه وحدت داشت، بعد از تجرد نیز به بدن تعلق دارد، بلکه متحد است.

نفس انسان در این مرتبه از وجود، حقیقتى‏‌ است دو بُعدى‏‌ و داراى‏‌ دو مرتبه وجودى‏‌: از یک طرف حقیقتى‏‌ است عالى‏‌تر و مجرد از ماده و کارهایى‏‌ را انجام مى‏‌دهد که از ماده و مادّیات ساخته نیست و از طرف دیگر با بدن وحدت دارد و کارهاى‏‌ او را انجام مى‏‌دهد.

در بین این دو مرتبه وجودى‏‌، کمال ارتباط و اتصال برقرار است. مرتبه عالى‏‌تر نفس بر مرتبه پایین‏تر تأثیر مى‏‌گذارد و در کارهایش از آن استفاده مى‏‌کند.

اگر نفس انسانى‏‌ مدرک کلیات است، مقدمات آن را از طریق اعصاب و مغز و با به کار گرفتن مشاعر و حواس فراهم مى‏‌سازد. هم‏چنین در کارهاى‏‌ مربوط به بدن از نیروى‏‌ تعقل و تفکر استفاده مى‏‌کند.

تأثیر و تأثر متقابل نفس و بدن که در علوم طبیعى‏‌ و روان‏شناسى‏‌ به اثبات رسیده، قابل انکار نیست؛ مثلًا هنگام عصبانیت شدید و اندوه و تأثر فراوان، فعل و انفعالات خاصى‏‌ در بدن انجام مى‏‌گیرد، اشتها به غذا کم مى‏‌شود و دستگاه گوارش در هضم و جذب غذا ناتوان مى‏‌گردد. برعکس در حال فرح و شادمانى‏‌- که از صفات نفسانى‏‌ است- تمایل به غذا بیش ترمى‏‌شود و بهتر و زودتر هضم و جذب مى‏‌شود. یا در حال تفکر که یک عمل کاملًا نفسانى‏‌ است فعل و انفعالات ویژه‏اى‏‌ در بدن انجام مى‏‌گیرد، مواد خاصى‏‌ از غذا بیش تربه مصرف مى‏‌رسد و مواد خاصى‏‌ بیش‏تر دفع مى‏‌شود.

از سوى‏‌ دیگر سلامت و نیرومندى‏‌ دستگاه‏هاى‏‌ مختلف بدن، موجب آرامش و انبساط نفسانى‏‌ و تحمل بیش‏تر در برابر ناملایمات و پایدارى‏‌ بیش‏تر در کارها خواهد بود. سلامت و اعتدال بدن و اعصاب حتى‏‌ در تفکر بهتر و دقیق‏تر نیز تأثیر دارد. چنان که در مَثَل‏ها آمده: عقل سالم در بدن سالم پیدا مى‏‌شود. لذا افرادى‏‌ که از سلامت مزاج و صحت اعصاب برخوردار نیستند، در صفات و خصائل نفسانى‏‌ حتى‏‌ در طرز تفکر آن‏ها نیز اختلالاتى‏‌ مشاهده مى‏‌شود.

بنابراین، مزاج مخصوص انسان و آفرینش ویژه اعصاب و مغز او، در چگونگى‏‌ صفات نفسانى‏‌ و اخلاقیات و حتى‏‌ افکارش تأثیر به سزایى‏‌ خواهد داشت و این همان مقدمه اول است.

در تأیید مقدمه دوم گفته مى‏‌شود این مطلب به اثبات رسیده است که کودک چنان که اصل انسانیت و اکثر صفات و خصوصیات بدنى‏‌ و وجود اعضاى‏‌ رئیسه بدن؛ مانند: اعصاب و مغز، کلیه و کبد، معده و غده‏هاى‏‌ داخلى‏‌ خود را از پدر و مادر به ارث مى‏‌برد، کیفیت مزاجى‏‌ و سلامت و بیمارى‏‌، نیرومندى‏‌ و ضعف، و کیفیت وجودى‏‌ اعضاى‏‌ رئیسه بدن را نیز از پدر و مادر یا یکى‏‌ از اجداد به ارث مى‏‌برد. دانشمندان در این باره تحقیقات عمیقى‏‌ را انجام داده و تعدادى‏‌ از بیمارى‏‌هاى‏‌ ارثى‏‌ را برشمرده‏اند.[44]



نتیجه‏

با اثبات این دو مقدمه مى‏‌توان نتیجه گرفت که ممکن است برخى‏‌ از صفات پدر و مادر از طریق ارث به فرزند انتقال یابد. بدین بیان که برخى‏‌ از خصوصیات پدر و مادر معلول کیفیت مزاجى‏‌ و بنیه جسمانى‏‌ آنان است و همین مزاج ممکن است به فرزند انتقال یابد. بنابراین صفات مذکور نیز از همین طریق منتقل مى‏‌شوند.[45]

 

 

[1]. وراثت و طبیعت آدمى‏‌، ص 13.
[2]. همان، ص 68.
[3]. همان، ص 84.
[4]. روان‏شناسى‏‌ رشد، ص 61.
[5]. همان، ص 60- 61.
[6]. اصول روان‏شناسى‏‌، ص 180.
[7]. مشاوره ژنتیک، ص 33.
[8]. انسان( 76) آیات 1- 2.
[9]. سجده( 32) آیات 7- 9.
[10]. نهج‏ البلاغه، خطبه 234: « مالک بن دحیة قال: کنّا عند أمیرالمؤمنین علیه السلام و قد ذُکِرَ عنده اختلافُ الناس فقال:« إنّما فَرَّق بینهم مبادئُ طینهِم و ذلک أنّهم کانوا فلقةً من سبخ أرض و عذبها، و حَزنِ تربةٍ و سَهلِها، فهم على‏‌ حسب قُربِ أرضهم یتقاربون، و على‏‌ قَدرِ اختلافِها یَتفاوتون، فتامّ الرواء ناقصٌ العقل، و مادّالقامة قصیرُ الهمِّة، و زاکی العمل قبیحُ المنظر، و قریب القَعر بعید السَبر، و معروف الضریبة مُنکَرُ الجلیبةِ، و تائِهُ القلب متفرّق اللبّ، و طلیقُ اللسان حدید الجنان».
[11]. بحارالأنوار، ج 62، ص 60: فی خبر یزید بن سلام أنّه سأل النبى‏‌: إنّ آدم خُلِق من الطین کّلِه أو من طین واحد؟ قال« بل من الطین کلِّه، و لو خُلِق من طین واحد لما عَرَف الناس بعضَهم بعضاً، و کانوا على‏‌ صورةٍ واحدة». قال: فلهم فی الدنیا مثل؟ قال:« التراب، فیه أبیض و فیه أخضر، و فیه أشقر، و فیه أغبر، و فیه أحمر، و فیه أزرق، و فیه عذب، و فیه ملح، و فیه خشن، و فیه لین، و فیه أصهب. فلذلک صار الناس فیهم لیّن، و فیهم خَشِنٌ، و فیهم أبیض، و فیهم أصفرء و أحمرء و أصهب‏ء و أسود، على‏‌ ألوان التراب».
[12]. همان، ج 60، ص 340: « إنّ اللّه تبارک و تعالى‏‌ إذا ارأد أن یَخلقَ خلقاً جَمَع کلّ صورةٍ بینه و بین أبیه إلى‏‌ آدم، ثم خَلَقه على‏‌ صورة أحدهم، فلا یقولنّ أحد: هذا لا یَشبهنی، ولایَشبهً شیئاً من آبائی».
[13]. همان، ص 339:  المولودُ یَشبه أباه و عمّه؟ قال:« إذا سبق ماءُ الرجل ماءَ المرأةِ فالولد یَشبهُ أباه و عمَّه، و إذا سَبقَ ماءُ المرأةِ ماءَ الرجل یَشبهُ الولدُ أمَّه و خاله».
[14]. روان‏شناسى‏‌ رشد، ص 193.
[15]. همان، ص 58.
[16]. همان، ص 57.
[17]. اصول روان‏شناسى‏‌، ص 300.
[18]. مشاوره ژنتیک، ص 197.
[19]. وسائل‏الشیعه، ج 14، ص 56. « إیّاکم و تزویجَ الحَمْقاءِ؛ فإنّ صحبتها بلاءٌ، و ولدَها ضِیاعٌ».
[20]. همان، ص 57:  محمد بن مسلم عن أبی جعفر علیه السلام، قال: سأله بعض أصحابنا عن الرجل المسلم تَعجُبُه المرأة الحسناء أیصلح له یتزوّجها و هی مجنونة؟ قال:« لا. ولکن إن کانت عنده أمةٌ مجنونةٌ فلا بأس باًن یَطأَها ولا یَطلبَ ولدَها».
[21]. براى‏‌ اطلاع بیش تراز بیمارى‏‌هاى‏‌ ارثى‏‌ مى‏‌توانید به کتاب‏هاى‏‌ مشاوره ژنتیک، توارث عمومى‏‌، رمز وراثت و وراثت طبیعت آدمى‏‌ مراجعه کنید.
[22]. مشاوره ژنتیک، ص 103.
[23]. همان، ص 107.
[24]. همان، ص 117.
[25]. ونوس الموتى‏‌، کارشناس روان‏شناسى‏‌ از آمریکا، مجله دانشمند، سال شانزدهم، شماره مسلسل 177.
[26]. وراثت و طبیعت آدمى‏‌، ص 68.
[27]. همان، ص 69.
[28]. مهدى‏‌ جلالى‏‌، روان‏شناسى‏‌ کودک ص 102.
[29]. همان، ص 113.
[30]. وراثت و طبیعت آدمى‏‌، ص 77.
[31]. همان، ص 149.
[32]. هوشنگ خاورى‏‌، توارث عمومى‏‌، ص 254.
[33]. مربیان بزرگ، ص 271.
[34]. اخلاق ناصرى‏‌، ص 102.
[35]. وراثت و طبیعت آدمى‏‌.
[36]. روان‏شناسى‏‌ و اخلاق، ص 27.
[37]. روان‏شناسى‏‌ رشد، ص 343.
[38]. وراثت و طبیعت آدمى‏‌، ص 12.
[39]. روان‏شناسى‏‌ و اخلاق، ص 43.
[40]. رفتارهاى‏‌ بهنجار و نابهنجار، ص 17.
[41]. انسان موجود ناشناخته، ص 160.
[42]. اخلاق ناصرى‏‌، ص 105.
[43]. جامع السعادات، ج 1، ص 21.
[44]. ر. ک: مشاوره ژنتیک در بیماریهاى‏‌ ارثى‏‌، توارث عمومى‏‌، رمز وراثت، وراثت و طبیعت آدمى‏‌.
[45] امینى‏‌، ابراهیم، اسلام و تعلیم و تربیت، 1جلد، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى‏‌ حوزه علمیه قم) - قم، چاپ: سوم، 1387.