مسئولان تربیت و وظایف سنگین آنها
تربیت کودکان و جوانان یک مسئولیت همگانى است و نیاز به هماهنگى و همکارى همه افراد و نهادهاى مربوطه دارد. اگر همه، انجام وظیفه کنند زمینه براى تربیت صحیح افراد فراهم مىشود و برنامه هاى تربیتى پیش مىروند. ولى اگر همکارى و تفاهم وجود نداشته باشد توفیق کامل برنامه ها را نمىتوان پیشبینى کرد. به همین جهت مسئولان تربیت را نام برده و به مسئولیت سنگین آنها اشاره مىنماییم:
خانواده
مقصود ما از خانواده همه کسانى است که به طور مستمر یا غالب با کودکان زندگى مىکنند؛ مانند: پدر، مادر، پدر بزرگ، مادر بزرگ، برادر و خواهر بزرگتر و حتى خدمتکار منزل. در این میان پدر و مادر چون سرپرستى کودک را بر عهده داشته و باعث وجود او هستند، در تربیت او نیز نقش مهمتر و وظیفه سنگینترى را برعهده دارند. پدر و مادر شدن فقط به تولید مثل نیست، زیرا این کار از عهده حیوانات نیز ساخته است. والدین در صورتى لیاقت پدرى و مادرى را دارند که در تعلیم و تربیت فرزند خود هم جدیت کنند. اسلام تربیت و تأدیب را یکى از حقوق فرزندان مىداند که اگر پدر و مادر در انجام آن کوتاهى کنند مورد عاق فرزند قرار گرفته و در قیامت مورد بازخواست قرار مىگیرند.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:
خدا آنها را ابرار نامید، چون به والدین و فرزندان خود احسان کردند. چنان که پدر و مادر بر تو حق دارند، فرزندان نیز حق دارند.[1] هم چنین فرمود:
فرزندانتان را بر نیکوکارى کمک کنید، هر کس که بخواهد عقوق را از فرزندان خود خارج سازد مىتواند.[2] و نیز فرمود:
یا على! خدا لعنت کند پدر و مادرى که موجب عاق شدن فرزند خود شوند. یا على! چنان که فرزند ممکن است عاق والدین شود، پدر و مادر نیز ممکن است عاق فرزندان شوند. یا على! خدا رحمت کند والدینى که باعث نیکوکارى فرزندشان نسبت به خودشان شوند.[3] امام سجاد علیه السلام ضمن حدیثى فرمود:
حق فرزندات این است که توجه داشته باشى او از توبه وجود آمده و منسوب به تو خواهد بود و خوب و بدش در همین دنیا به تو نسبت داده خواهد شد. مسئولیت تأدیب و خداشناسى و کمک براطاعت از پروردگار، برعهده تو نهاده شده است. پس باید رفتار تو نسبت به او مانند عمل کسى باشد که مىداند در احسان به او پاداش نیک و در بد رفتارى با او معاقب خواهد بود.[4] رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
همه شما سرپرست هستید، و نسبت به زیردستان خود مسئولیت دارید. والى سرپرست رعیت و مسئول آنها مىباشد. مرد سرپرست خانوادهاش و مسئول آنهاست. زن سرپرست خانه شوهر و فرزندانش و مسئول آنها مىباشد.[5] امام صادق علیه السلام فرمود:
فرزند سه حق بر پدر دارد: مادر خوب انتخاب کردن، نام خوب نهادن، جدیت در تربیت و تأدیب او.[6] پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله فرمود:
فرزند بر پدر خود چند حق دارد: نوشتن، شنا کردن و تیراندازى را به او یاد دهد و جز رزق حلال و پاکیزه به او نخوراند.[7]
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
حق فرزند برپدر این است که نام نیکویى برایش انتخاب کند و نیکو تربیت نماید و قرآن را به او یاد دهد.[8] پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:
هر کس دخترى داشته باشد و او را نیکو تربیت کند، در تعلیم او نیز بکوشد و از نعمتهایى که خدا بر او ارزانى داشته به او بدهد، آن دختر او را از دخول در آتشدوزخ جلوگیرى خواهد کرد.[9] امام صادق علیه السلام فرمود:
وقتى آیه «یا أَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ ناراً» نازل شد، مردم گفتند: چگونه خودمان و خانواده مان را از آتش دوزخ نگه داریم؟
فرمود: عمل خیر انجام دهید و به خانوادهتان نیز تذکر بدهید تا انجام دهند و آنان را بر طاعت خدا تأدیب کنید.[10] امام صادق علیه السلام فرمود:
مؤمن علم و ادب صالح را براى خانوادهاش به ارث مىگذارد به گونه اى که همه آنها داخل بهشت مىشوند، کوچک و بزرگ و خادم و همسایه او بهشتى مىشوند. امّا بنده گنهکار، ادب بد را براى خانوادهاش به ارث مىگذارد و بدین وسیله همه آنها را به دوزخ مىفرستد.[11] رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
فرزندانتان را بر سه خصلت تربیت کنید: محبت پیامبر، محبت اهل بیت پیامبر و قرائت قرآن.[12] امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
پدر ارثى را براى فرزندش باقى نمىگذارد که بهتر از ادب و تربیت نیک باشد.[13] پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:
فرزندان خود را گرامى بدارید و آنها را نیکو تربیت کنید تا خدا شما را بیامرزد.[14] بنابراین تعلیم و تربیت فرزندان یکى از وظایف بسیار مهم و سنگینى است که بر دوش والدین نهاده شده است. در زمان کودکى؛ مخصوصاً دو سال اول زندگى، دوران بسیار حساس و سرنوشتسازى است. شخصیت کودک هنوز شکل نگرفته و براى پذیرفتن هر نوع تربیتى آمادگى دارد. اتفاقاً این دوران حساس را در دامن مادر و تحت سرپرستى پدر مىگذراند و در اثر رفتار و گفتار آنان استعدادهایش پرورش مىیابد و شخصیت آیندهاش ساخته مىشود.
بنابراین، سرنوشت هر کودک تا حد زیادى در اختیار والدین است، لذا بستگى دارد که اطلاعاتشان در چه حد باشد و در تعلیم و تربیت فرزندانشان چه مقدار عنایت به خرج دهند. پدر و مادر اگر درست انجام وظیفه کنند بزرگترین خدمت را نسبت به فرزندانشان انجام خواهند داد و سعادت و خوشبختى آینده آنها را تأمین خواهند کرد. به علاوه خودشان نیز از وجود چنین فرزندان شایستهاى بهرهمند خواهند شد و به اجتماع نیز بزرگترین خدمت را انجام خواهند داد، زیرا افراد شایسته، مفید و خدمتگزارى را پرورش داده و به اجتماع تقدیم کردهاند. به طور کلى چنین والدینى در دنیا و آخرت سربلند و مأجور خواهند بود.
امّا اگر در انجام این مسئولیت سنگین الهى- وجدانى و اجتماعى، غفلت و سهلانگارى کنند، بزرگترین خیانتها و جنایتها را نسبت به فرزندانشان مرتکب شدهاند، زیرا با تربیتهاى غلط و اشتباهات خود اسباب بدبختى آنها را فراهم ساختهاند که چنین خیانتى در جهان آخرت بىکیفر نخواهد ماند. به علاوه نتایج تربیتهاى سوء فرزندان در همین جهان نیز دامنگیر والدین خواهد شد.
مفاسد و مشکلاتى که در جوانان مشاهده مىشود- مانند: انحرافات و مفاسد جنسى، ولگردى، بىبندوبارى، بىکارى، اعتیاد، جنایت، سرقت، انتحار، فرار از خانه، افسردگى، یأس، اضطراب، بىرغبتى به زندگى، خودبینى، بىاعتمادى به نفس، ضعف اراده، وسواسىگرى، بىعرضگى و ناتوانى، خودخواهى، خود کوچکبینى، و دهها مشکل اخلاقى دیگر که متأسفانه دامنگیر نسل جوان شده- یا مستقیماً از تربیت سوء والدین سرچشمه مىگیرد یا این که آنها در این امر شریکند و سهمبزرگى را برعهده دارند.
آیا خدا چنین والدینى را در قیامت مورد بازخواست و مؤاخذه قرار نمىدهد؟! تولید فرزند، واجب نیست، ولى تعلیم و تربیت و تأدیب او وظیفه پدر و مادر است. چه لزومى دارد انسان فرزندانى را به وجود آورد، ولى نسبت به تعلیم و تربیت آنها بىعنایت و سهلانگار باشد و در نتیجه افرادى بدبخت و بىتربیت را در اجتماع رها کند و اسباب گرفتارى و آبروریزى خود را نیز فراهم سازد.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
وجود فرزند بد یکى از مصائب بزرگ آدمى است.[15] و فرمود:
فرزند بد شرافت پدر و مادر را ویران مىسازد و آبروى گذشتگان را مىریزد.[16] بنابراین، تربیت فرزند را نمىتوان امرى بىاهمیت تلقى کرد و با بىعنایتى از کنار آن گذشت، بلکه وظیفهاى است بسیار مهم که پدران و مادران باید نسبت به آن کمال عنایت را به خرج دهند. «روسو» عقیده دارد.
براى اصلاح اجتماع ابتدا باید نه از دولت، بلکه از خانواده شروع کرد. اگر بتوان اصلاحى در آداب و رسوم عمومى پدید آورد باید در بدو امر با اصلاح آداب و رسوم خانوادگى آغاز شود و این امر مطلقاً بر عهده پدران و مادران است.[17] در خاتمه تذکر این نکته ضرورت دارد که وظیفه تربیت فرزند، تنها در دوران کودکى خلاصه نمىشود و تا زمان نوجوانى و پایان دوران جوانى نیز ادامه دارد، بلکه دوران نوجوانى و جوانى از اهمیت و حساسیت بیشترى برخوردار است.
والدین باید در این دوران حساس و بحرانى نیز مراقب جوانانشان باشند، لیکن نحوه مراقبت و برخورد با آنها در زمان جوانى با طرز برخورد با آنان در زمان کودکى متفاوت خواهد بود.
مدرسه
کودک از سن شش سالگى وارد مدرسه مىشود و غالباً تا سن هیجده سالگى در مدرسه خواهد ماند. در هر روز تقریباً شش ساعت در مدرسه است، به منزل هم که برمى گردد، غیر از ساعتهاى خواب و خوراک و کمىبازى، به انجام تکالیف مدرسه اشتغال دارد. بدین صورت، در این مدت تقریباً اکثر اوقات او صرف مدرسه خواهد شد و دانشآموز دوران طفولیت دوم، دوران نوجوانى و جوانى خود را که از حساسترین دوران عمر او محسوب مىشود، در مدرسه خواهد گذرانید.
کودک که مدت شش سال از آغاز عمر خود را در محیط محدود خانواده و در کنار پدر و مادر مىزیسته، از آغاز هفتسالگى وارد اجتماع بزرگتر (مدرسه) مىشود که مرکب است از مدیر، عدهاى آموزگار و گروهى از کودکان همسال یا کمى بزرگتر از خود. محیط جدید براى کودک کاملًا تازگى و اهمیت دارد. او آموختههاى گذشته خود و اخلاق و رفتارى را که در محیط محدود خانواده فرا گرفته، با کسب اطلاعات جدید و مشاهده اخلاق و رفتار اعضاى اجتماع جدید، مورد بررسى و تجدید نظر قرار مىدهد تا شکل ثابتى را براى خود برگزیند.
بنابراین دوران طفولیت دوم که در مدرسه مىگذرد بسیار مهم و سرنوشت ساز است.
دوران نوجوانى و جوانى نیز از اهمیت بسیار بالایى برخوردار است. در این دوران غریزه جنسى بیدار و شکوفا مىشود و نوجوان و جوان نیاز شدید به یک راهنماى عاقل و مهربان و با تدبیر دارند. تا برنامه آینده زندگى و راه صحیح را برایشان ترسیم کند و از انحرافات جلوگیرى نماید.
در این دوران در جسم و جان نوجوان تحولى به وجود مىآید. نوجوانى و جوانى دوران استقلالطلبى، آیندهنگرى، خودسازى، شور، عشق، امید، نشاط، تحرک، تهور، تخیل، تلاش، و کنجکاوى است و جوان در این دوران بحرانى و پرتلاطم به یک راهنماى با تجربه، خیرخواه، دلسوز و با تدبیر نیاز دارد که موقعیت حساس، عواطف و خواستهاى درونى او را به خوبى درک کند و نتیجه تجربیات خود را مخلصانه در اختیارش قرار دهد؛ در کارها با او مشورت کند و وزارت او را بپذیرد- چنان که در احادیث آمده است- و در حل مشکلات زندگى به یارىاش بشتابد.
متأسفانه اکثر پدران و مادران، از درک صحیح جوانان خود و عواطف و تمایلات درونى آنها ناتوانند و استقلالطلبى و تشخص آنان را محترم نمىشمارند و به همین جهت با فرزندان خود بیگانه و غیر مأنوس هستند.
بهترین نهادى که مىتواند این خلأ را پر کرده و در این موقعیت حساس به یارى جوانان بشتابد، مدرسه است. مدرسه جایگاه مهمى است و مسئولیت سنگینى را بر دوش دارد. کار مدرسه، در آموزش دانشآموزان و انتقال برخى از مفاهیم علمى و کلاسیک به آنان، خلاصه نمىشود، بلکه این نهاد وظیفه سنگینترى را برعهده دارد که عبارت است از تربیت روانى و اخلاقى دانشآموزان و پیشگیرى از وقوع انحراف و فساد. مدرسه این مسئولیت بزرگ الهى و وجدانى را پذیرفته و باید در انجام آن تلاش و جدیت کند.
اگر مدرسه به وظیفهاش به درستى عمل کند، نزد خدا بهترین پاداش را خواهد گرفت و چنان چه در این باره غفلت یا کوتاهى نماید، مورد مؤاخذه و بازخواست واقع خواهد شد.
اگر در احادیث از مقام والاى معلّم ستایشهاى فراوان شده، در حدى که در قیامت حق شفاعت به وى داده مىشود، براى تعلیم تنها نیست، بلکه تعلیمى است که با تربیت و تأدیب همراه باشد. دانشآموز امانتى است الهى که به منظور تعلیم و تربیت به مدرسه تحویل داده مىشود و در این مدت سرپرستى او برعهده مدیر و معلّمان مدرسه خواهد بود و حق تعلیم و تربیت دارد.
حضرت سجاد علیه السلام در این باره مىفرماید:
امّا حق دانش آموزت این است که بدانى خدا به وسیله علمى که به تو داده و خزینه دانشى که بر تو ارزانى داشته، تو را قیم و سرپرست دانشآموزانت قرار داده است. اگر در این سرپرستى که خدایت داده خوب عمل کنى و نسبت به آنها همانند یک خزانهدار مهربان و خیرخواه نسبت به مولاى خود باشى که با صبر و از روى حساب اموال خزینه را خرج مىکند و به موقع مصرف مىکند، اگر تو هم نسبت به شاگردانت چنین باشى سرپرست لایقى خواهى بود و مىتوانى چنین امید و اعتقادى را داشته باشى و اگر رفتارى این گونه نداشته باشى نسبت به خداى متعال خیانتکار و نسبت به بندگانش ستمکار هستى و لباس و عزتى را که به تو عطا کرده مورد تعرض (و نابودى) قرار دادهاى.[18] حضرت صادق علیه السلام فرمود:
هنگامى که قیامت برپا شود، عالم و عابد محشور مىشوند. وقتى در پیشگاه عدل الهى قرار گرفتند به شخص عابد گفته مىشود: به سوى بهشت برو. ولى به شخص عالم گفته مىشود، توقف کن و براى کسانى که در حسن تأدیب آنها اقدام نمودى، شفاعت کن.[19] امام باقر علیه السلام فرمود:
هر کس که راه خیرى را به دیگرى تعلیم کند، به مقدار اجر عامل، به او نیز پاداش مىدهند، بدون این که از اجر عمل کننده چیزى کم شود و هر کس که راه ضلالت را به دیگرى تعلیم کند، به مقدار کیفر عامل، به او نیز مىدهند، بدون این که در کیفر عامل نقصانى حاصل شود.[20] رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
خدا رحمت کند خلفاى مرا. گفته شد: یا رسولاللّه خلفاى شما چه کسانى هستند؟ فرمود: کسانى که سنت مرا احیا مىکنند و به بندگان خدا تعلیم مىنمایند.[21] به هر حال مدرسه در تعلیم و تربیت نوجوانان و جوانان مسئولیت بسیار سنگینى را بردوش گرفته و مىتواند بزرگترین نقش را ایفا کند.
صدا و سیما
امروز رادیو و تلویزیون از وسایل عمومى به شمار مىآید و تقریباً در همه خانوادهها راه یافته است؟ به ویژه رادیو که شاید خانهاى خالى از آن نباشد. در
خانواده هاى فقیر و ثروتمند، تحصیل کرده و بىسواد، در دهات و شهرها، در کارخانهها و ادارات، در مغازهها و تجارتخانهها، در وسایل نقلیه عمومى و خصوصى، در مزارع و کوهستانها، در مساجد و حسینیهها، در هتلها و قهوهخانهها و به طور کلى در همه جا و پیش همه کس رادیو حضور دارد. رادیو وسیلهاى است همگانى که شبانهروز کار مىکند و هر لحظه که بخواهند به راحتى مىتوانند از آن استفاده نمایند.
رادیو به صورت یکى از لوازم اولیه زندگى، وسیله تفریح و آرامش بخش، راهنما و مرشد، مبلّغ و معلّم، دوست صمیمى و پاسخگوى مشکلات در آمده است. بنابراین، رادیو یکى از مهمترین وسایل تعلیم و تربیت عمومى محسوب شده و مىتواند در آموزش فرهنگ اسلامى بزرگترین و بهترین نقش را ایفا کند.
بعد از رادیو، تلویزیون مهمترین و عمومىترین وسیله تعلیم و تربیت به شمار مىرود. این وسیله عمومى گرچه به مقدار رادیو فراگیر نیست و همه خانوادهها بدان دسترسى ندارند و برنامههایش نیز مستمر نیست، لیکن علاقهمندان بیشترى داشته و به طور مستقیم یا غیر مستقیم در بینندگان تأثیر عمیقترى به جاى مىگذارد، زیرا برنامههاى تلویزیون غالباً از طریق فیلم و هنر و تصویر ارائه مىشود و لذا از جاذبیت ویژهاى برخوردار است، از این جهت بر رادیو برترى دارد. بنابراین تلویزیون نیز مىتواند در نشر و توسعه فرهنگ غنى اسلام و تعلیم و تربیت عموم اقشار ملت، بزرگترین نقش را ایفا کند.
صدا و سیما چنان که مىتواند در خدمت مردم و اسلام باشد و با تهیه و تنظیم و اجراى برنامههاى جالب و سودمند و هماهنگ اسلامى، در تهذیب و تکمیل نفوس انسانها، پرورش و ترویج اخلاق نیک و جلوگیرى از انحرافات و مفاسد اخلاقى داشته و در ترقى و عظمت کشور نقش مهمى را برعهده بگیرد؛ همچنین مىتواند به صورت یک وسیله تفریح و سرگرمى و کمفایده در آید که نه تنها در پرورش اخلاق نیک وظیفه مطلوب را درست انجام ندهد، بلکه احیاناً در اثر سهلانگارى و بىمبالاتى و اجراى برنامههاى غلط و حساب نشده، مروج انحراف و بد اخلاقى نیز باشد. تا برنامههایش چه باشد و چگونه تنظیم شود.
در این جاست که نقش مهم صدا و سیما و مسئولیت سنگین مدیران، کارگزاران، هنرمندان، گویندگان و مجریان این رسانههاى عمومى آشکار مىشود. صدا و سیما مىتواند فرهنگ عمومى را دگرگون سازد و جامعه را به سوى عظمت و کمال تعالى بخشد یا به سوى ذلت و بدبختى و سقوط بکشاند.
بنابراین مسئولان و کارگزاران صدا و سیما باید به نکات زیر توجه کنند:
1. شغل آنها به طور مستقیم یا غیر مستقیم یک شغل فرهنگى و در مسیر تعلیم و تربیت است که با انتخاب این شغل، مسئولیت مهم تعلیم و تربیت جامعه را برعهده گرفتهاند. اگر درست انجام وظیفه نمایند نزد خدا پاداش نیک دارند و اگر در انجام وظیفه کوتاهى کنند مورد بازخواست قرار خواهند گرفت.
2. تربیت، فنى است بسیار ظریف و حساس که به اطلاعات کافى نیاز دارد.
هنرمندان، مجریان و گویندگان باید بدانند که میلیونها انسان در سنین متفاوت، با افکار مختلف و در شرایط و اوضاع گوناگون، به سخنان آنها گوش مىدهند و تمام حرکاتشان را زیر نظر دارند و در قالب مزاج مخصوص و امکانات خود از آنها تأثیر مىپذیرند و درس مىگیرند. تربیت شونده چندان توجهى به اهداف مجریان برنامه ندارد و الزامى هم ندارد که فقط بر طبق اهداف آنها تربیت شود، امّا از مجموعه برنامهها امورى را مىپذیرد که براى پذیرش آنها استعداد و آمادگى دارد. گاهى شنیدن یک جمله یا مشاهده یک تصویر، فردى را دگرگون مىسازد؛ گرچه مجریان اصلًا چنین هدفى را منظور نداشته باشند.
3. هزینه هاى سنگین این رسانه هاى جمعى از خزانه دولت تأمین مىشود که در نهایت از اموال عمومى مردم فراهم خواهد شد، بنابراین باید در خدمت مردم و در طریق رشد و تکامل و تعلیم و تربیت صحیح آنها گام بردارند و جنبههاى سرگرمى و تفریحى نباید در اولویت قرار گیرد.
4. جمهورى اسلامى ایران یک نظام اسلامى است و باید ترویج و گسترش اسلام و احیاى فضایل و ارزشهاى آن نیز در رأس برنامههایش قرار گیرد.
بنابراین کلیه برنامههاى صدا و سیما که مسئولیت آموزش و پرورش اسلامى را برعهده گرفته است باید از فرهنگ غنى اسلام نشأت بگیرد.
5. براى رسیدن به چنین هدف بزرگى تماس دائم و همکارى مستمر مدیران و مجریان صدا و سیما با اسلامشناسان واقعى و کارشناسان تعلیم و تربیت اسلامى ضرورت دارد. با همکارى نزدیک این دو قشر مىتوان برنامههاى آموزنده و جالب اخلاقى تهیه کرد و به اجرا گذارد و فرهنگ اسلامى را نه تنها در ایران، بلکه در سطح جهان گسترش داد و از مفاسد اخلاقى جلوگیرى کرد.
دانشمندان دین
مسئولیت علماى دین در زمینه تعلیم و تربیت از دیگران سنگینتر و گستردهتر است؛ بلکه ابتدا به سوى آنها توجه دارد، زیرا با ورود در این شغل، مسئولیت ترویج و تبلیغ دین و نشر فرهنگ و تعلیم و تربیت اسلامى را به عنوان یک وظیفه پذیرفتهاند. آنها جانشین پیامبر و کارشناس علوم اسلامى هستند و وظیفه دارند کار پیامبر و اهل بیت را که تعلیم و تزکیه نفوس است انجام دهند.
آنان از بیتالمال و از طریق دین ارتزاق مىکنند، پس باید در نشر حقایق دین و پرورش نفوس انسانها تلاش و جدیت نمایند. تعریف و تمجیدهایى که در احادیث از علما شده، تا حدى که در قیامت براى پیروانشان شفاعت مىکنند نیز در همین ارتباط است.
حضرت صادق علیه السلام فرمود:
هنگامى که قیامت برپا شود، خداى متعال عالم و عابد را محشور مىکند. وقتى در پیشگاه او قرار گرفتند به عابد مىگوید: داخل بهشت شو و به عالم مىگوید:
توقف نما و براى مردم شفاعت کن، چون در حسن تأدیب و تربیت آنها جدیت کردى.[22] اگر پدر و مادر مسئول تربیت فرزندان خود هستند، علماى دین نیز- که کارشناسان تعلیم و تربیت اسلامىاند- وظیفه دارند برنامهها و شیوههاى تعلیم و تربیت اسلامى را در اختیار آنان قرار دهند. اگر دبیران، آموزگاران و استادان، مسئولیت تعلیم و تربیت کودکان و جوانان را برعهده دارند، علماى دین نیز موظفاند نظریات اسلام را در مورد تعلیم و تربیت از متون اسلامى استخراج و در اختیار علاقهمندان بگذارند. علماى دین علاوه بر این که باید با زبان، قلم و عمل خود در تعلیم و تربیت کودکان، جوانان و دیگران کوشش کنند، با صدا و سیما نیز باید همکارى و تعاون داشته باشند.
مدرسان و طلاب حوزههاى علمیه نمىتوانند نسبت به استنباط و تدریس برنامهها و شیوههاى تعلیم و تربیت اسلامى غفلت و سهلانگارى نموده و آن چنان رفتار کنند که گویا اسلام در باره تعلیم و تربیت اصلًا نظرى ندارد.
نویسندگان
یکى از وسایل بسیار مهم و مؤثر در تعلیم و تربیت، کتاب، مجله و روزنامه است.
روزنامه و مجله تقریباً در اکثر خانهها راه یافته و مقدارى از اوقات فراغت افراد به خواندن مطالب مطبوعات مىگذرد. عدهاى از مردم هم اهل مطالعه هستند و کم و بیش کتاب مىخوانند. افراد باسواد باید همواره با کتاب، مجله و روزنامه مأنوس باشند و بدین وسیله بر اطلاعات خود بیفزایند.
به هر حال خواندن کتاب، مجله و روزنامه مقدارى از اوقات قشر وسیعى از افراد را اشغال مىکند و بدون شک در روح آنها و طرز تفکرشان آثار خوب یا بدى خواهد داشت.
بنابراین، مطبوعات را باید یکى از وسایل مهم تعلیم و تربیت عمومى محسوب کرد. لذا نویسندگان و ناشران نیز در این ارتباط نقش مهمى برعهده دارند. آنان هر فرهنگى را که ترویج و اشاعه دهند، افراد جامعه نیز به همان صورت پرورش مىیابند. ارباب مطبوعات مىتوانند مروج فرهنگ دانشدوستى، وظیفهشناسى، خدمتگزارى، آزادى، نیکوکارى، عدالتخواهى، فداکارى، عفت، کار و کوشش، ثبات و استقامت، گذشت و دیگر فضایل انسانى باشند؛ چنان که مىتوانند فرهنگ مادىگرى، سودپرستى، خودخواهى، مصرفگرایى، شهوترانى، بىبندوبارى، کوتهنظرى، تنپرورى، سستى و بىتعهدى و دیگر رذایل اخلاقى را ترویج کنند.
نویسندگان باید به این نکته توجه داشته باشند که با نوشتهها، داستانسرایىها، تجزیه و تحلیلها، تعریف و تمجیدها، نقد و انتقادها، تصاویر و نقاشىها و حتى با الفاظ و عبارات خود، در گروه عظیمى از اقشار مختلف جامعه تأثیر مىگذارند، تأثیرى خوب یا بد. نویسنده در برابر نوشتههایش در پیشگاه عدل الهى مسئول خواهد بود. اگر درست انجام وظیفه کند پاداش نیک خواهد دید و اگر در نوشتههایش بدآموزى باشد به سزایش خواهد رسید.
بنابراین، نویسندگى کار سهل و سادهاى نیست، بلکه کارى است دشوار و پرمسئولیت. نویسنده هم باید در مطالب دقت کند که برخلاف حقیقت نباشد و هم مراقب باشد تا چیزى را ننویسد که از لحاظ تربیتى بدآموزى داشته باشد.
حکومت اسلامى
در میان مسئولان امر تعلیم و تربیت، دولت اسلامى وظیفه سنگینتر و فراگیرترى دارد. حکومت اسلامى بدین جهت که یک نظام مکتبى است، باید دفاع از اسلام، ترویج و اجراى کامل برنامههاى آن در ابعاد مختلف در رأس امورش قرار گیرد؛ مثلًا تعلیم و تربیت افراد، برطبق مبانى تربیتى اسلامى که از ضروریات اولیه نظام به شمار مىرود. آحاد ملت چنین حقى را برحکومت دارند و اسلام نیز چنین وظیفه اى برعهده اش نهاده است.
دولت اسلامى وظیفه دارد براى تعلیم و تربیت صحیح افراد جامعه و جلوگیرى از مفاسد و انحرافات اخلاقى، به طور جدى توجه داشته و سرمایهگذارى کند. از کارشناسان تعلیم و تربیت اسلامى و اسلامشناسان واقعى دعوت کند و از آنها بخواهد تا براى تعلیم و تربیت اسلامى برنامهها و طرحهاى جامع و هماهنگى را تهیه و تنظیم کنند. آن گاه برنامهها را در اختیار مراکز مختلف تربیتى؛ مانند: آموزش وپرورش، دانشگاه، پدران و مادران، صدا و سیما، گویندگان و نویسندگان، مدیران روزنامهها و مجلات قرار داده و از آنان بخواهد که به طور منسجم و هماهنگ آنها را به اجرا گذارند.
در این میان تعلیم و تربیت کودکان، نوجوانان و جوانان از دشوارى و ضرورت بیشترى برخوردار است که دولت اسلامى وظیفه دارد توجه خاصى نسبت به آن داشته باشد، زیرا اینان آیندهسازان کشوراند و کیفیت تربیت آنها در آینده کشور تأثیر به سزایى خواهد داشت. بنابراین، هر چه نیرو و امکانات در این راه صرف شود، ارزش دارد و اگر دولت اسلامى در این باره کوتاهى کند، در پیشگاه عدل الهى مورد بازخواست قرار خواهد گرفت.
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
آگاه باشید که همه شما نگهبان هستید و نسبت به رعیت خود مسئولیت دارید.
پس امیرى که براى حفظ مردم گمارده شده نسبت به رعیت خود مسئولیت دارد.[23] معقل مىگوید:
از رسول خدا شنیدم که مىفرمود: هر کس که ولایت امور مسلمین را برعهده بگیرد، ولى در اصلاح امور و ارشاد و نصیحت آنان جدیت نکند با آنها داخل بهشت نخواهد شد.[24] هنگامى که رسول خدا صلى الله علیه و آله معاذ را به ولایت یمن فرستاد فرمود:
اى معاذ! کتاب خدا را به آنها تعلیم کن و با اخلاق نیک پرورش ده.[25] امیرالمؤمنین علیه السلام به مردم فرمود:
من بر شما حق دارم و شما هم بر من حق دارید، امّا حق شما بر من این است که شما را نصیحت کنم، غنائم را در بین شما درست تقسیم نمایم، در تعلیم شما اقدام کنم تا حدى که جاهل نباشید، و شما را تأدیب کنم تا علوم را فرا گیرید.[26] امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
بر امام و رهبر مسلمین چیزى واجب نیست جز آنچه از جانب خدا بر آن مأموریت یافته: ابلاغ مواعظ، کوشش در نصیحت مردم، برپا داشتن سنتها، اقامه حدود بر کسانى که استحقاق آن را دارند و رسانیدن سهام به اهلش.[27] بنابراین، حکومت اسلامى علاوه بر این که باید نیازهاى اقتصادى مردم برطرف کند و در اجراى آنها به مقدار توان خود سرمایهگذارى نماید، وظیفه دارد براى حفظ مکتب و ارزشهاى آن، تعلیم و تربیت اسلامى مردم و جلوگیرى از مفاسد اجتماعى و انحرافات اخلاقى نیز به مقدار توان برنامهریزى و سرمایهگذارى کند.
عوامل مؤثر در تربیت و ضرورت هماهنگى بین آنها
چنان که قبلًا نیز گفته شد، تربیت بدین صورت تحقق مىیابد که فرد مورد تربیت، در مجموعهاى از اوضاع و شرایط قرار گیرد و برطبق امکاناتى که برایش فراهم شده، استعدادهاى خود را پرورش داده و به فعلیت مىرساند. بنابراین، تربیت یک امر فردى نیست که بر طبق دلخواه یک مربى انجام گیرد، بلکه
مجموع اوضاع، شرایط و امکانات ویژه انسان مورد تربیت را باید از عوامل مؤثر در تربیت محسوب داشت؛ عواملى مانند: پدر، مادر، سایر اعضاى خانواده، همبازىهاى کودک، محیط زندگى، اوضاع اقتصادى خانواده، دبستان، دبیرستان، دانشگاه، همکلاسىها، مسجد و سایر مراکز دینى، مراکز تفریح و بازى، صدا و سیما، روزنامهها و مجلات، کتابها، سینماها. علاوه بر آن افکار و رفتار شخصیتهاى سرشناس، اندیشه ها و فرهنگ حاکم بر جامعه نیز در کیفیت پرورش افراد تأثیر دارند.
فرد مورد تربیت بر طبق مزاج ویژه و شرایط و امکانات خود تحت تأثیر برخى از این عوامل قرار مىگیرد و پرورش مىیابد. هیچ یک از عوامل مذکور، به تنهایى نمىتواند تربیت صحیح و مطلوب کودک را تضمین کند، بلکه توفیق یک برنامه تربیتى، به نسبت هماهنگى موجود میان عوامل مختلف خواهد بود.
اگر در یک برنامه تربیتى همه عوامل مؤثر، هماهنگ بود و در جهت هدف مورد نظر بسیج شده باشند، امکان توفیق بسیار زیاد خواهد بود. ولى اگر بعضى عوامل هدف معینى را تعقیب نمایند، لیکن عوامل دیگر برخلاف آن هدف، عمل کنند و اثرش را خنثى سازند، نمىتوان توفیق چندانى را پیشبینى کرد؛ مثلًا اگر والدین نسبت به کودک به گونهاى رفتار کنند و مدرسه به گونهاى دیگر، کودک در انتخاب راه سرگردان مىشود و نمىداند کدام یک را بپذیرد.
در نتیجه عکسالعملهاى بد و احیاناً خطرناکى در او به وجود خواهد آمد. به همین جهت در تعلیم و تربیت و حل مشکلات رفتارى و اخلاقى کودک، همکارى نزدیک اولیا و مربیان کاملًا ضرورت دارد. هم چنین اگر مربیان هدف خاصى را تعقیب کنند، ولى برنامههاى صدا و سیما، یا مجلات و روزنامهها، بر خلاف آن هدف حرکت نمایند، اولیا نمىتوانند در نیل به اهداف خود کاملًا امیدوار باشند.
بنابراین، وظیفه حکومت اسلامى این است که برنامههاى فرهنگى و تربیتى جامعه را منسجم و هماهنگ سازد و از نهادهاى مربوطه بخواهد که همه در یک خط و به طور هماهنگ در اجراى آنها جدیت کنند.[28]
[1]. مجمع الزوائد، ج 8، ص 146: « سمّاهم اللّه الأبرار؛ لأنّهم بَرَّوا الآباء و الآمهات و الابناء. کما أنّ لوالدیک علیک حقّاً کذلک لولدک».
[2]. همان، ص 146: « أعینوا أولادکم على الِبرّ، من شاء استَخرجَ العقوقُ من ولدِه».
[3]. مکارمالاخلاق، ص 517: « یا علیّ! لعن اللَّه والدین حَمَلا ولدهَما عقوقَهما، یا علیّ! یلزم الوالدین من ولدهما ما یلزم لهما من عقوقِهما. یا علیّ! رحم اللّه والدینِ حَمَلا ولدَ هما على بِرِّهما».
[4]. همان، ص 484: « و أمّا حقّ ولدک: فأن تعلم أنّه منک و مضاف إلیک فی عاجل الدنیا بخیره و شرّه، و إنّک مسؤول عمّا ولیّته من حسن الأدب و الدلالة على ربّه و المعونةِ له على طاعته. فَاعمَل فی أمره عَمَلَ من یَعلمُ أنّه مُثابٌ على الإحسان إلیه، معاقبٌ على الإساءة إلیه».
[5]. صحیح مسلم، ج 3، ص 1459: « ألا کلّکم راع و کلّکم مسؤول عن رعیّته. فالأمیر الذی على الناس راعٍ، و هو مسؤول عن رعیّته، و الرجل راعٍ على أهل بیته و هو مسؤول عنهم، و المرأة راعیةً على بیت بَعلِها وُ ولدِه و هی مسؤولة عنهم».
[6]. تحفالعقول، ص 337« و تَجِب للولد على والده ثلاثُ خصالٍ: اختیاره لوالدته، و تحسین اسمه، و المبالغة فی تأدیبه».
[7]. کنزالعمال، حدیث 4534: « حقّ الولد على والده أن یُعِّلِمه الکتابةَ و السباحةَ و الرمایةَ، و أن لایرزَقه إلّاطیّباً».
[8]. نهج البلاغه، باب المختار من الحکم، شماره 339: « حقّ الولد على الوالد أن یُحَسّنَ اسمَه و یُحَسِّنَ أدبَه و یُعلِّمهَ القرآنَ».
[9]. کنزالعمال، حدیث 45391: « من کانت له ابنةٌ فاًدّبها و أحسن أدَبها، و عَلَمّها فأحسَنَ تعلیمَها، فأوسَعَ علیها من نِعَمِ اللَّه التی أسبَغَ علیه کانت له منعةً و سَتَراً من النار».
[10]. مستدرک الوسائل، ج 2، ص 362: لما نزلت\i« یا أَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ ناراً»
قال الناس: کیف نقی أنفسنا و أهلَنا؟ قال:« اعملوا الخیرَ و ذَکِّروا به أهلیکم، و أدِّبوهم على طاعةِ اللَّه».
[11]. همان، ص 362: « لایزال المؤمنُ یُورِث أهلَ بیتِه العلمَ و الأدبَ الصالح حتى یُدخِلَهم الجنَّة، حتى لایُفِقد منهم صغیراً و لا کبیراً ولا خادماً ولا جاراً. ولا یزال العبد العاصی یُورث أهل بیتهِ الأدبَ اسیّء حتى یُدخِلَهم النارَ جمیعاً، حتى لایُفِقد فیها منهم صغیراً ولا کبیراً ولا خادماً ولا جاراً».
[12]. کنزالعمال، حدیث 45409: « أدّبوا أولادکم علىثلاثِخصالٍ: حبِنبیّکم، و حبِّ أهل بیتِه، وقرإةِالقرآنِ».
[13]. مستدرک الوسائل، ج 2، ص 625: « ما نَحَلَ والد ولداً نحلًا أفضل من أدب حسنٍ».
[14]. بحارالأنوار، ج 104، ص 95: أنّه قال:« أکرِموا أولادَکم، و أحسنوا آدابَهم یُغْفَر لکم».
[15]. غررالحکم، ص 180:« أشدُّالمصائبِسوءُ الخلف».
[16]. همان، ص 78: « ولد السوء یَهدِمُ الشرفَ و یشَینُ السَلَفَ».
[17]. مربیان بزرگ، ص 188.
[18]. تحف العقول، ص 267: « و أمّا حقّ رعیّتک بالعلم: فأن تَعلَم أنّ اللّه قد جعلک لهم [ قیّماً ] فیها آتاک من العلم و ولّاک من خزانةِ الحکمةِ، فان أحسنتَ فیما ولّاک اللّه من ذلک، و قمتَ به لهم مقامَ الخازن الشفیق الناصحِ لمولاه فی عبیده، الصابرِ المحتسبِ الذی إذا رأى ذاجاجة أخَرجَ له من الأموال التی فی یدیه، کنتَ راشداً و کنتَ لذلک آملًا معتقداً و إلّاکنتَ له خائناً، و لخلقه ظالماً و لسلبه و غیره متعرّضاً».
[19]. بحارالأنوار، ج 2، ص 16: « إذا کان یوم القیامة بَعثَ اللّه عزّوجلّ العالمَ و العابدَ. فإذا وقفا بین یدی اللّه عزّوجلّ قیل للعابد: انطَلِق إلى الجنّةِ: و قیل للعالم: قِف، تَشفعُ للناس بحسن تأدیبک لهم».
[20]. همان، ص 19: « من علّم باب هدى کان له أجر من عَمِل به، ولاینقص أولئک من أجورهم، و من علّم باب ضلال کان له وِزرُ من عَمِل به، ولاینقص أولئک من أوزارهم».
[21]. همان، ص 25: « رحم اللّه خلفائی. فقیل: یا رسول اللّه من خلفائک؟ قال: الذین یحیون سنّتی، و یعلّمونها عباداللّه».
[22]. همان، ص 16: « إذا کان یوم القیامة بَعثَ اللّه عزّوجلّ العالم و العابد. فإذا وقفا بین یدی اللَّه قیل للعابد: انطلِق إلى الجنّة، و قیل للعالم: قِف تشفع للناس بحسن تأدیبک لهم».
[23]. صحیح مسلم، ج 3، ص 1459: « ألا کلّکم راعٍ و کلّکم مسؤول عن رعیّته. فالأمیر الذی على الناس راعٍ و هو مسؤول عن رعیّته».
[24]. همان، ص 1490: « ما مِن أمیر یَلی أمر المسلمین ثم لَایجهدُ لهم و لایَنصحُ إلّالم یَدخل معهم الجنّةَ».
[25]. تحف العقول، ص 26: « و لمّا بَعثَ رسولُ اللَّه صلى الله علیه و آله معاذبن جبل إلى الیمن وصّاه فقال: یا معاذ! علّمهم کتابَاللَّه، و أحسِن أدبهم على الأخلاق الصالحة».
[26]. نهجالبلاغه، خطبه 33: « أیّها الناس؛ إنّ لی علیکم حقّاً ولکم علیّ حقّ، فأمّا حقّکم: فالنصیحة لکم، و توفیر فیئکم، و تعلیمکم کیلا تَجهلوا، و تأدیبکم کیما تَعلَموا».
[27]. همان، خطبه 101: « إنّه لیس على الإمام إلّاما حمّل من أمر ربّه، إلابلاغ فی الموعظة، و الاجتهاد فیالنصیحة، و الإحیاء للسنّة و إقامة الحدود، و إصدار السهمان على أهلها».
[28] امینى، ابراهیم، اسلام و تعلیم و تربیت، 1جلد، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم) - قم، چاپ: سوم، 1387.