نقش محبت در تربیت
محبت در پرورش صحیح و متعادلِ جسم و جان کودک تأثیرات فراوانى دارد که در امور زیر خلاصه مىشود:
1. محبت براى انسان یک نیاز طبیعى است. چنانکه انسان به آب و غذا نیاز دارد به محبت نیز نیاز دارد. انسان، نفس خویش را طبعاً دوست دارد و دلش مىخواهد که محبوب دیگران باشد. کودک بیش از بزرگترها به این امر نیاز دارد. کودک چندان توجهى ندارد که در کوخ زندگى مىکند یا در کاخ. به نوع لباس و غذاى خود نیز چندان توجهى ندارد، امّا در این جهت که محبوب دیگران هست یا نه؟ کاملًا توجه و حساسیت دارد.
2. از آنجا که محبت چون یک نیاز طبیعى است، وجود و عدم آن در تعادل و عدم تعادل روح تأثیر فراوانى دارد. کودکى که در محیط گرم محبت پرورش مىیابد روانى شاد و دلى آرام و با نشاط دارد. به زندگى امیدوار و دلگرم بوده و خود را در این جهان پرآشوب تنها و بى کس نمىداند، تا به دنبال تعادل و آرامش نفسانى خویش را از دست بدهد. در پرتو محبت، صفات عالى انسانیت، عواطف و احساسات کودک نیز به خوبى پرورش مىیابد و نتیجه آن، پرورش انسانى متعادل خواهد بود.
3. سلامت جسم و احساس محبوبیت، در آرامش نفس مؤثر است. آرامش نفس نیز بدون شک در سلامت اعصابوجسم تأثیر بسزایى خواهد داشت. جسموجان کودکى که از محبتهاى گرم پدر و مادر اشباع مىشود و از آرامش نفسانى و اعتماد برخوردار است بهتر از کودکى که فاقد چنین نعمت بزرگى است، رشد و پرورش نمىیابد.
4. کودک در محیط گرم محبت، اظهار محبت را از پدر و مادر یاد مىگیرد، خوشقلب، خیرخواه و انسان دوست بار مىآید. چون طعم شیرین محبت را چشیده در فرداى زندگى حاضر است این عمل را نسبت به دیگران انجام دهد.
چنین انسانى وقتى بزرگ شد، همین اظهار محبت را نسبت به همسر، فرزندان، دوستان و معاشرین خود، انجام خواهد داد. با محبتهاى گرم خود همه را شاداب مىگرداند و در مقابل، از محبتهاى متقابل دیگران نیز برخوردار خواهد شد.
5. به محبت کننده علاقه پیدا مىکند. چون انسان حب ذات دارد، علاقهمندان خود را نیز دوست داشته و نسبت به آنان خوشبین مىشود. وقتى کودک مورد محبت پدر و مادر قرار گرفت، متقابلًا به آنان علاقهمند مىگردد. پدر و مادر را افرادى قدرشناس، خیرخواه و قابل اعتماد مىشناسد و به حرف آنان بهتر گوش مىدهد. چنین پدر و مادرى بدون شک بهتر مىتوانند در تربیت صحیح فرزندان خویش موفق باشند.
6. اظهار محبت، کودک را از ابتلا به عقده نفسانى و احساس کمبود حقارت مصون مىدارد. برعکس، کودکى که از محبتهاى گرم پدر و مادر محروم بوده، یا نیاز او درست اشباع نشده، در نفس خویش احساس محرومیت مىکند. نسبت به پدر و مادر و دیگران که او را دوست ندارند، عقده نفسانى پیدا مىکند. چنین انسانى در معرض هرگونه انحراف و فسادى خواهد بود.
به عقیده بسیارى از دانشمندان، اکثر تندخویىها، خشونتها، لجبازىها، زورگویىها، بدبینىها، اعتیادها، افسردگىها، گوشهگیرىها، نا امیدىها و ناسازگارىهاى افراد، معلول عقده حقارتى است که در اثر محرومیت از محبت به وجود آمده است.
در اثر این عقده حقارت ممکن است دست به دزدى، قتل نفس و یا طغیان بزند تا از پدر و مادر و مردمى که او را دوست ندارند انتقام بگیرد. حتى ممکن است خودکشى کند تا از وحشت دردناک محبوب نبودن نجات یابد.
دزدى و جنایت و طغیانهایى که بهوسیله کودکان و نوجوانان و جوانان به وجود مىآید غالباً معلول همین عقده روانى مىباشد. بسیارى از کودکان و نوجوانانى که از منزل و شهر و دیار خود فرار کردهاند انگیزه فرار خود را کم مهرى پدر و مادر دانستهاند.
در اثر همین کمبود محبت و احساس بىپناهى است که دختر جوان، در مقابل چند جمله مودتآمیز یک جوان فریبکار، خود را مىبازد و تسلیم هوسبازىهاى او مىگردد و آینده خویش را تباه مىسازد. بنابراین، اظهار محبت را مىتوان به عنوان یکى از عوامل مهم جلوگیرى از مفاسد اخلاقى و اجتماعى معرفى نمود.
از این مجموع، چنین نتیجه مىگیریم که محبتهاى گرم پدر و مادر را مىتوان به عنوان یکى از عوامل مهم و مؤثر در تربیت دانست.
از اینرو دین مقدس اسلام که به مسائل تربیتى کاملًا عنایت دارد، درباره محبت به کودکان توصیههاى فراوانى نموده است، براى نمونه:
امام صادق علیه السلام فرمود:
خدا بندهاش را به واسطه شدت محبتى که نسبت به فرزند خود دارد، مورد مرحمت قرار مىدهد.[1] و فرمود:
حضرت موسى از خداى متعال سؤال کرد: افضل اعمال چیست؟ فرمود:
دوست داشتن فرزندان از بهترین اعمال است، زیرا آفرینش آنان بر توحید است و اگر مرگشان فرا رسید به رحمت من داخل بهشت خواهند شد.[2] پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:
کودکان را دوست بدارید و با آنان مهربانى کنید و هرگاه که به آنان وعده دادید، به وعده خود عمل نمایید، زیرا آنان شما را روزى دهنده خود مىدانند.[3] همچنین فرمود:
فرزندان خود را زیاد ببوسید، زیرا در برابر هر بوسهاى، درجهاى از شما در بهشت بالا مىرود که بین درجات آن به مقدار پانصد سال فاصله است.[4] روایت شده:
مردى خدمت رسول خدا رسید و عرض کرد: تا کنون هیچ کودکى را نبوسیدهام. وقتى بیرون رفت پیامبر به اصحاب فرمود: به نظر من این مرد اهل دوزخ مىباشد.[5] پیامبر اکرم فرمود:
کسى که به کودکان ترحم نکند و به بزرگسالان احترام ننماید از ما نیست.[6] امیرالمؤمنین علیه السلام در وصیت خود فرمود:
با کودکان مهربانى کن و احترام بزرگان را نگهدار.[7] محبت به فرزند، سیره رسول خدا و ائمه اطهار علیهم السلام بوده است. علاقه شدید پیامبر نسبت به امام حسن و امام حسین علیهما السلام، معروف و مشهور است، براى نمونه:
ابوهریره مىگوید:
رسول خدا صلى الله علیه و آله حسن را مىبوسید. یک روز اقرع عرض کرد: من داراى ده فرزند هستم ولى تاکنون هیچیک را نبوسیدهام. پیامبر فرمود: کسى که به دیگران ترحم نکند مورد رحمت خدا قرار نخواهد گرفت.[8] براء بن عازب مىگوید:
رسول خدا را دیدم که حسین را در بغل گرفته بود و مىفرمود: خدایا من حسین را دوست مىدارم تو نیز او را دوست بدار.[9] ابن عباس مىگوید: نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله بودم، در حالى که ابراهیم، فرزندش، را روى زانوى چپ و حسین را روى زانوى راست نشانده بود. گاهى ابراهیم را مىبوسید و گاهى حسین را، در همین حال جبرئیل نازل شد و از جانب خدا وحى آورد.[10]
اظهار محبت
علاقه به فرزند یک امر طبیعى است. شاید کمتر پدر و مادرى پیدا شوند که قلباً فرزند خود را دوست نداشته باشند. امّا محبت قلبى فقط خواسته درونى کودک را تأمین نمىکند. کودک به محبتى نیازمند است که آثار آن را در رفتار پدر و مادر مشاهده کند. محبتهاى قلبى پدر و مادر باید در نوازشها، در آغوش گرفتنها، تبسمها و حتى در آهنگ محبتآمیز سخنان پدر و مادر ظاهر شود.
کودک دوست دارد با پدر و مادر سخن بگوید و اسرار دلش را با آنان در میان بگذارد. دوست دارد با آنان براى خرید به بازار برود، تفریح و مهمانى برود.
دوست دارد به سخنانش خوب گوش دهند و پاسخگو باشند. حتى دوست دارد با پدر و مادرش بازى کند. کودک دوست دارد در خانه محترم باشد و در اداره امور منزل مسئولیتى را بر عهده بگیرد. لذا محبت قلبى پدر و مادر را از این طریق کشف مىکند.
نیاز به محبت اختصاص به دوران کودکى ندارد، بلکه در دوران نوجوانى و جوانى نیز به محبتهاى پدر و مادر شدیداً نیاز دارد. مخصوصاً در سنین جوانى، که دوران بحرانى و متلاطم زندگى اوست، بیش از سایر اوقات به محبت، دلجویى و مهربانى پدر ومادر نیاز دارد. شاید باور نکنید که جوان حتى به نوازشها و بوسههاى پدر و مادر خود نیز علاقه دارد.
محبت واقعى
محبت پدر و مادر نسبت به فرزند، یک امر طبیعى است که باید همواره باقى بماند و هیچگاه خدشهدار نگردد، چون فرزند همیشه بدان نیاز دارد. ممکن است پدر و مادر از بعضى کارهاى فرزند خود ناراضى باشند لیکن محبت پدر و فرزندى را نمىتوان نادیده گرفت، چون یک امر طبیعى است. فرزند باید همیشه احساس کند که بالذات محبوب پدر و مادر خود مىباشد، گرچه از جهت رفتار بدش، مورد تنبیه قرار گرفته است.
بنابراین، به پدران و مادران توصیه مىشود که محبت را هیچ گاه وجه المعامله قرار ندهند. این درست نیست که بعضى از پدران و مادران، محبت خود را وسیله نفوذ در فرزند قرار دهند؛ مثلًا به او بگویند: این کار را بکن تا مامان، تو را دوست بدارد، یا اگر فلان کار را انجام دادى بابا تو را دوست ندارد. یا چون این عمل را انجام دادهاى تو را اصلًا دوست نداریم، زیرا این عمل چند عیب دارد:
اولًا: به اصل طبیعىِ ضرورت محبت پدر و مادر نسبت به فرزند، لطمه وارد مىسازد و آن را مورد تردید و امکان سلب قرار مىدهد، در صورتى که چنین امرى نه به صلاخ والدین است و نه به صلاح فرزند. رشته محبت نباید هیچگاه بریده شود یا در معرض بریدن قرار گیرد، چون امکان دارد آثار و تبعات سوئى را به همراه داشته باشد. اگر کودک رشته محبت والدین را منقطع دید امکان دارد در دامهاى فساد گرفتار شود.
ثانیاً: با چنین برنامهاى کودک به تدریج عادت مىکند که کارها را براى جلب رضایت پدر و مادر و دیگر انسانها انجام دهد، نه بر طبق وظیفه و جلب مصالح واقعى خود و دیگران. معیار خوبى و بدى کارها رادوست داشتن یا دوست نداشتن دیگران مىشناسد، در صورتى که معیار خوب و بد باید خیر و صلاح واقعى خود و اجتماع و جلب رضاى خدا باشد، نه خواست مردم و جلب رضاى آنان.
ثالثاً: چنین برنامهاى ممکن است کودک را به تملق گویى، نفاق و فریبکارى وادار سازد. امکان دارد براى اینکه محبت والدین را از دست ندهد به فریب دادن آنان و دروغ متوسل شود.
بنابراین، پدر و مادر نباید هیچگاه محبت خودشان را در گرو اطاعت فرزندانشان قرار دهند و در صورت نافرمانى او را به سلب محبت تهدید نمایند.
محبت بىجا
بعضى از پدران و مادران چون بیش از حد به فرزندان خود علاقه دارند، بدىهاى آنان را اصلًا درک نمىکنند و اگر احیاناً عیبى در آنان دیدند یا دیگرى آن را تذکر داد، از آن چشمپوشى کرده و در صدد اصلاح برنمىآیند تا مبادا فرزندانشان ناراحت شوند. شما کودکان بىادبى را مشاهده مىکنید که بچهها را اذیت مىکنند، مزاحم مردم مىشوند، در و دیوار مردم را خراب و کثیف مىنمایند، شیشه مىشکنند، فحش مىدهند، به اموال مردم زیان مىرسانند و ... امّا پدران و مادران نادان آنان نه تنها نهىشان نمىکنند، بلکه با یک خنده احمقانه یا دفاع بىجا آنان را به کارهاى خلاف تشویق مىنمایند. این قبیل پدران و مادران بامحبتهاى بىجاى خود، در لباس دوستى، بزرگترین خیانتها را نسبت به فرزندان خود مرتکب مىشوند که در قیامت بدون مؤاخذه نخواهد بود.
به این پدران و مادران باید گفت: محبت به فرزند بدین معنا نیست که بدىهاى آنان رانادیده بگیرید و از تربیتشان غافل بمانید و به بهانه این که جگر گوشهام ناراحت مىشود اجازه دهید هرکارى را خواست انجام دهد. هرچند که اظهار محبت، خود یک وسیله تربیت است امّا نباید از تربیت مانع شود.
بهترین پدران و مادران کسانى هستند که حساب بچه دوستى را از حساب تربیت جدا سازند. با اینکه فرزندان خویش را از صمیم دل دوست دارند، ولى با چشم واقعبین، عیوب آنان را دقیقاً مشاهده کرده و عاقلانه درصدد اصلاح آنها برمىآیند. کودک بایدهمواره به محبتهاى پدر و مادر دلگرم باشد، ولى از تنبیه و خشونت آنان در برابر کارهاى زشت نیز هراسان باشد. باید بداند که محبت پدر و مادر مانع تنبیه و تأدیب او نخواهد شد. بلکه لازمه محبت واقعى ایناست که درتأدیب او کوشاتر باشند.
امام محمد باقر علیه السلام فرمود:
بدترین پدران کسانى هستند که در احسان به فرزندان از حد تجاوز نمایند. و بدترین فرزند کسانى هستند که با تقصیر خود عاق پدر مىشوند.[11] امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
هرکس که سختى تأدیب را تحمل کند بدىهایش کم خواهد شد.[12] امام محمد باقر علیه السلام فرمود:
پدرم مردى را دید که با پسرش راه مىرفت، در حالى که آن پسر بر دست پدر تکیه داده بود. پدرم آن قدر از پسر خشمگین شد که تا پایان عمر با او سخن نگفت.[13]
زیانهاى افراط در محبت
با اینکه اصل محبت براى پرورش کودک کاملًا ضرورى است، امّا افراط در محبت نیز عواقب سوئى در بردارد. محبت مانند آب و غذاست، اگر به مقدار لازم ودر وقت مناسب صرف شد مفید خواهد بود و در غیر این صورت نه تنها سودمند نخواهد بود بلکه زیانهایى را نیز در برخواهد داشت. محبت زیاد نهتنها به نفع کودک نیست بلکه یک خیانت و اشتباه تربیتى محسوب مىشود.
بچه، اسباب بازى و وسیله سرگرمى پدر و مادر نیست، بلکه انسان کوچکى است که براى خود و آیندهاش ساخته و تربیت مىشود. پدر و مادر باید توجه داشته باشند که بچه همیشه در حال کودکى و در دامن آنان باقى نمىنماند بلکه بزرگ مىشود و باید در اجتماع زندگى کند. زندگى کردن هم کار آسانى نیست، پستىها و بلندىها، موفقیتها و ناکامىها، شکستها و پیروزىها، خوشحالىها و مصیبتها، خوشىها و ناخوشىها دارد.
پدر و مادر باید با توجه به مشکلات احتمالى آینده، فرزندان خود را طورى تربیت کنند که براى زندگى پرنشیب و فراز آینده آماده باشند. باید مواظب باشند که فرزندانشان لوس و نازپرورده و نازک نارنجى بار نیاید، زیرا این صفت، عواقب بدى رابه همراه دارد که به برخى از آنها اشاره مىشود:
1. سلطهجو و پرتوقع مىشود. وقتى کودک احساس کرد که پدر و مادر در حد پرستش، او را دوست داشته و بدون چون و چرا تسلیم خواسته هایش هستند توقعات او توسعه پیدا مىکند، مىخواهد و دستور مىدهد. پدر و مادر هم براى اینکه عزیز کرده آنان آزرده نشود، خواستههایش را برآورده مىسازند. چنین کودکى رفته رفته به صورت یک حاکم دیکتاتور درمىآید. وقتى هم وارد اجتماع شد از مردم توقع دارد که همانند پدر و مادر او را دوست بدارند و خواسته هایش را برآورده سازند. در صورتى که مردم نه چنین آدم لوسى را دوست دارند، نه نسبت به برآوردن خواستههایش خود را ملزم مىدانند. در نتیجه، این عزیز بىجهت، از مردم رنجیده مىشود، احساس حقارت کرده و گوشهگیر مىشود.
آدمهاى لوس و نازپرورده در زندگى زناشویى نیز غالباً با شکست مواجه مىشوند. پسر لوس وقتى زن گرفت از همسر خود انتظار دارد که همانند مادر بلکه بیشتر از او پذیرایى و پرستارى کند و دستورهایش را بدون چون و چرا اجرا نماید. متأسفانه اکثر خانمها حاضر نیستند در برابر فرماندهىهاى مستبدانه شوهر تسلیم محض باشند. بدین جهت اختلافات داخلى و کشمکشها شروع مىشود و زندگى را به تباهى مىکشد.
یک دختر لوس و نازپرورده نیز وقتى به خانه شوهر مىرود، از او توقع دارد که همانند مادر و پدر از او پذیرایى کرده و به خواستههایش توجه نماید و بدون چون و چرا تسلیم باشد. در صورتى که اغلب مردها این لوسگرىها را دوست ندارند و تسلیم بلند پروازىها و توقعات چنین خانمى نمىشوند. در اینجا نیز قهر و دعوا و کشمکش شروع خواهد شد. یا کار به طلاق مىکشد یا ناچارند تا پایان عمر با تلخکامى زندگانى کنند.
2. نازپروردهها غالباً روحى ضعیف و ناتوان و زودرنج دارند. به نفس خویش اعتماد نداشته و جرأت ندارند به کارهاى مهم دست بزنند. در حل مشکلات زندگى به جاى این که به خدا و نفس خویش اعتماد نموده و خود وارد عمل شوند، به کمک دیگران چشم طمع دارند. در برابر حوادث سهمگین و دشوار زندگى خود را ناتوان دیده و عقب نشینى مىکنند.
3. آدمهاى لوس و نازپرورده غالباً خودپسند و از خودراضى خواهند بود.
آنقدر از پدر و مادر نوازش و تعریف و تمجید دیدهاند که براى خودشان شخصیت و مقامى رؤیایى و مصنوعى تصور مىکنند. عیوب خود را اصلًا نمىبینند و چه بسا آنها را کمال مىپندارند. خودپسندى یکى از عیوب بزرگ اخلاقى و یک بیمارى زیانبار روانى است.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
خودپسندى بدترین امور است.[14] و فرمود:
هرکس که از خود راضى باشد عیوبى در او پدید مىآید.[15] آدم لوس از دیگران توقع دارد که شخصیت کاذب او را بپذیرد و از او ستایش کنند. در نتیجه، افراد چاپلوس و تملقگو در اطراف او جمع مىشوند ولى از واقعگویان و انتقادکنندگان را نمىپذیرد. خودپسندان نه تنها نمىتوانند محبت دیگران را به سوى خویش جلب نمایند بلکه همواره منفور دیگران خواهند بود.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
هرکس که از خود راضى باشد خشمگیرندگان بر او بسیار خواهد شد.[16] 4. کودکانى که بیش از حد مورد نوازش پدر و مادر قرار گرفته و خواسته هایشان بدون چون و چرا پذیرفته مىشود، به تدریج به زورگویى و سلطهجویى عادت مىکنند و بر پدر و مادر کاملًا تسلط مىیابند. وقتى هم بزرگ شدند پدر و مادر را رها نمىسازند و پیوسته توقع کمک دارند. آنقدر قهر و دعوا مىکنند تا از پدر و مادر باج گرفته و به هدف خود نائل گردند.
5. افراط در محبت، به تربیت صحیح کودک نیز لطمه وارد مىسازد که قبلًا مورد بحث واقع شد.
بنابراین، افراط در محبت، یک امر زیانبارى است که باید جداً از آن اجتناب نمود. اگر فرزند شما بىجهت گریه یا قهر مىکند یا سرش را به دیوار مىکوبد و مىخواهد با زورگویى به خواسته هایش برسد، اعتنا نکنید، بگذارید بفهمد که با گریه و قهر کردن او دنیا خراب نمىشود. قدرى صبر کنید، آرام خواهد شد.
اگر کودک شما به زمین افتاد لازم نیست او را از زمین بردارید و نوازش کنید یا به زمین ناسزا بگویید. بگذارید خودش برخیزد. آن وقت او رانصیحت کنید که مواظب باشد به زمین نیفتد. اگر سرکودک به دیوار خورد نوازش لازم ندارد، اعتنا نکنید خودش آرام مىشود.
اگر فرزند کوچک شما مریض شد، در صورت لزوم، او را به مطب پزشک یا بیمارستان ببرید. از تهیه دوا و غذاى مناسب دریغ نکنید، خوب از او پرستارى کنید، لیکن از بیمارى او سراسیمه نشوید، و آن را یک حادثه غیر عادى تلقى نکنید. بلکه به طور عادى به کارهاى روزمره خود ادامه دهید. خواب و خوراک و کار شما به طور معمول ادامه پیدا کند، لیکن در همه حال مراقب فرزند بیمار خود باشید.
این درست نیست که وقتى کودک مریض شد پدر و مادر دست ازکار و زندگى و خوراک خود کشیده و با اندوه فراوان و چشمگریان کنار بسترش بنشینند و گاه و بیگاه صورت تبدارش را ببوسند و اظهار تأسف نمایند. این قبیل کارها در تسریع بهبود کودک تأثیرى ندارد امّا او را لوس بار مىآورد. فکر مىکند که بیمارى او یک حادثه فوقالعاده است که زندگى پدر و مادر را فلج کرده است.
در عین حال کودک بیمار باید مطمئن باشد که شما شدیداً او را دوست دارید و در دارو و درمان و پرستارى او کوتاهى نمىکنید.
نقش بازى در تربیت
بازى براى کودک یک نیاز طبیعى است که در سالهاى پیش از دبستان بزرگترین وسیله سرگرمى او محسوب مىشود. بعد از آن به تدریج رو به کاهش مىگذارد و کارهاى اساسىتر جاى آن را مىگیرد، امّا به هر حال تا آخر عمر ادامه دارد. کودک براى بازى کردن دلیل ندارد و نمىداند چرا بازى مىکند، امّا نمىتواند که بازى نکند.
اسلام نیز به این نیاز طبیعى توجه داشته و دستور مىدهد که کودک را تا هفت سال آزاد بگذارید تا بازى کند:
حضرت صادق علیه السلام فرمود:
بچه را تا هفت سال آزاد بگذارید تا بازى کند.[17] روایت شده:
رسول خدا صلى الله علیه و آله از جایى عبور مىکرد، دید کودکان مشغول خاکبازى هستند بعضى از اصحاب خواستند آنها را از بازى کردن نهى کنند، پیغمبر فرمود:
بگذارید بازى کنند، خاک پرورشگاه کودکان است.[18] شاید اولیا و مربیان، بازى را بیش از یک سرگرمى ندانند ولى چنین نیست.
بلکه از نظر کودک یک امر جدىاى بوده که منافع بسیار مهمى را دربردارد. بازى کودک با کار بزرگترها تفاوت فاحشى ندارد. در ضمنِ همین بازىها است که استعدادهاى طبیعى کودک پرورش یافته و اخلاق و رفتار اجتماعى و انفرادى او شکل مىگیرد و براى زندگى آینده آماده مىگردد. به وسیله بازى با اشیا و اشخاص خارج، ارتباط برقرار مىسازد، هوش و قواى عقلى خود را به کار مىگیرد، آزمایش مىکند و تجربه و درس زندگى مىآموزد. نیروى تخیل و خلاقیت خود را پرورش مىدهد.
بازى براى کودک یک کار جدى و یک ورزش طبیعى است، انرژىهاى زاید را به مصرف مىرساند و عضلات او راتقویت مىکند، به همین وسیله با انسانهاى دیگر ارتباط برقرار مىسازد و روح تعاون و همکارى و مسئولیتپذیرى و سازش اجتماعى در او پرورش مىیابد.
به وسیله بازىهاى دستهجمعى، نحوه همزیستى مسالمتآمیز، همکارى و تعاون با دیگران، رعایت حقوق آنان، رعایت نظم و قانون، دفاع از حقوق مشروع خود، تسلیم در برابر مسئولیتهاى دیگران و به طور کلى زندگى اجتماعى را فرا مىگیرد.
ویلیام استرن مىنویسد:
بازى، یک غریزه براى رشد و نمو استعدادها بوده و یا تمرین مقدماتى براى اعمال آتى مىباشد.[19] آلکسى ماکسیموویچ گورکى مىنویسد:
بازى، راه کودکان به سوى جهان ادراک است. راهى که در آن زندگى مىکنند و راهى که در آن عوض مىشوند. کودکى که بازى مىکند نیاز به جست و خیزش را تأمین مىکند، خود با خصوصیات اشیا آشنا مىشود. بازى به کودک کمک مىکند که آداب معاشرت رافرا گیرد. کودک در بازى آنچه را که دیده است و
آنچه را که مىداند منعکس مىکند و این، احساس او را عمیقتر مىسازد و تصورات او را دقیقتر مىکند. کودکان خانه مىسازند، کارخانه درست مىکنند، قطب شمال مىروند، به فضا مىروند، از مرزها دفاع مىکنند، کمباین و قطار مىرانند.
آنتوان سمیونوویچ ماکارنکو مربى برجسته شوروى مىگوید:
کودک در بازى هر طور باشد وقتى بزرگ شد در کارها هم همانگونه خواهد شد، زیرا در هر بازى خوب، قبل از هر چیز، کوشش کار و کوشش فکر وجود دارد. بازى خوب شبیه کار خوب است. در بازى، آشکارا احساسات و آرزوهاى کودک ظاهر مىشود. به کودکانى که بازى مىکنند بنگرید، ببینید چگونه در نقشى که براى خود انتخاب کردهاند واقعى هستند. احساسات کودکان در بازى احساسات واقعى و اصیل است و بزرگ ترها نباید هیچ وقت به آنها بى اعتنا باشند.[20] ویلیام مکدوگال مىنویسد:
بازى عبارت است از: تمایل موجود زنده براى رسیده کردن غرایز، قبل از اینکه آن غرایز میدان عمل پیدا کنند.[21] بنابراین اولیا و مربیانِ کودک نمىتوانند و نباید نسبت به بازىهاى کودکان بىتفاوت باشند.
نظارت اولیا و مربیان بر بازى
باید به کودک آزادى داد تا بر طبق دلخواه بازى کند، نباید در کار او به طور مستقیم دخالت نمود، بلکه باید به او فرصت داد تا فکر و هوش خود را به کار گیرد و از اسباببازىها استفاده نماید و اگر مشکلى برایش به وجود آمد خودش در حل آن جدیت کند. امّا یک مربى آگاه و دلسوز نمىتواند نسبت به بازى کودک به طور کلى بىتفاوت باشد. بلکه باید به طور غیر مستقیم بر آن نظارت داشته باشد و در موارد لازم او را راهنمایى کند. مربى خوب مىتواند بازىهاى کودک را هدف دار، مطبوع و آموزنده سازد.
مثلًا اگر کودک با قطار یا ماشین بازى مىکند، مىتواند از او بپرسد که از قطار و ماشین چه استفادهاى مىشود؟ کودک بعد از تأمل جواب مىدهد: مسافر و بار حمل مىکند. بعد از آن خود کودک به فکر مىافتد که با ماشین خود بار و مسافر حمل کند.
اگر کودک با عروسک بازى مىکند مىتواند سؤال کند: عروسک تو چه چیزى لازم دارد؟ بعد از تأمل جواب مىدهد: لباس مىخواهد. آنگاه مقدارى پارچه و یک قیچى در اختیارش قرار مىدهد تا برایش لباس تهیه کند. آنگاه خواهید دید که برایش لباس مىدوزد، بر تنش مىپوشاند، لباسهایش را تعویض مىکند، مىشوید، اتو مىزند، به او غذا مىدهد، دست و صورتش را مىشوید، مىخواباند، بیدارش مىکند، به مهمانى مىبرد، با او حرف مىزند، نوازشش مىکند، تشویق و توبیخ مىنماید و به طور کلى آنچه را از مادر یا دیگران یاد گرفته دربارهاش انجام مىدهد.
اگر یکى از اسباب بازىها معیوب شد، یا کودک در بازى با اشکالى مواجه شد، مربى باید کودک را راهنمایى و کمک کند تا اسباببازى را تعمیر نماید. با چنین برخوردى کودک به نفس خود اعتماد پیدا مىکند و روح سازندگى و خلاقیت در او پرورش مىیابد.
به هر حال، نظارت و راهنمایىهاى مربى، در بهتر بازى کردن کودک و نتیجه گرفتن بیشتر از آن، مىتواند نقش بسیار مهمى را ایفا نماید.
امّا در این مورد بهتر است مربى، خود را تنزل دهد و در سطح یک همبازى آگاهتر ظاهر سازد، نه به صورت یک فرد بزرگ و آگاه که با کودک سنخیتى ندارد.
به عبارت روشنتر: با کودک بازى کند و در ضمن بازى به او چیز یاد دهد، که این موضوع براى کودک بسیار جالب بوده و از علائم صفا و محبت به شمار مىرود.
به همین جهت در احادیث چنین آمده که هرکس با کودک سروکار دارد باید برایش کودکى کند:
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:
هرکس کودکى نزد او هست باید برایش کودکى کند.[22] جابر مىگوید:
دیدم رسول خدا با دست و پا راه مىرفت در حالى که حسن و حسین بر پشتش سوار بودند و مىفرمود: شتر شما بهترین شترها و شما بهترین سوار هستید.[23] مربى باید مراقب اسباببازىها باشد، به کودک هم سفارش کند که در حفظ و نگهدارى آنها کوشش کند و چنانچه یکى از آنها خراب شد کودک را در تعمیر آن راهنمایى کند. سفارش کند براى هریک از اسباببازىها جایگاه مناسبى را پیشبینى نماید و بعد از ختم بازى هریک را در جایگاه مخصوص خودش بگذارد.
این درست نیست که اسباببازىها بىحساب روى هم ریخته شوند. چون کودک از همین زمان با بىنظمى عادت مىکند.
مربیان در بازىهاى دستهجمعى کودکان نیز باید تا حد امکان دقت و مراقبت نمایند. در موارد لزوم آنها را راهنمایى کرده و اگر اختلافى در بینشان بهوجود آمد با رعایت عدالت کامل، در حل اختلاف به آنها کمک کنند. مراقب همبازىهاى آنها باشند تا به انحراف کشیده نشوند.
محدودیت زمان بازى
درست است که کودک نیاز به بازى دارد و باید تا مدتها بازى کند، لیکن نه براى همیشه و تا آخر عمر، بلکه تا مدتى محدود. یک مربى خوب و آگاه، دوران موقت بازى را طورى تنظیم مىکند که در دوران نوجوانى و جوانى بهتدریج کمتر شود و کارهاى جدىتر جایگزین آن گردد. این درست نیست که خوى بازىگرى بر کودک غلبه نماید و اکثر اوقاتِ او را فرا گیرد و تا آخر عمر، شغل رسمى او بازىگرى باشد.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
کسى که شیفته بازى و سرگرم لهو و طرب باشد سعادتمند نخواهد شد.[24] راسل در اینباره مىنویسد:
عقیده مبنى بر اینکه مقیاس قیمت فرد، سوابق ورزشى اوست، نشانه عجز عمومى ما است که نمىتوانیم درک کنیم که براى احاطه یافتن به دنیاى تازه پیچیده و درهم، محتاج معرفت و تفکر هستیم.[25] مربى باید دوران بازى کودک را دوران کارآموزى موقت کودکانه و مقدمهاى براى اشتغال به کارهاى جدىتر بداند و مراقب باشد که بازى، یگانه محرک کودک قرار نگیرد و او را از هدفهاى اجتماعى منحرف نسازد.
دوران بازى دوران آمادگى و انتقال است نه توقف. کودک و نوجوان و جوان باید بدانند که انجام مسئولیت و کار، بر همه چیز تقدم دارد و مجاز نیستند به خاطر بازى، آن را ترک یا سهلانگارى کنند. غلبه خوى بازىگرى، زیانهاى بزرگى را به دنبال دارد. گاهى بااشخاصى برخورد مىکنیم که مدتهاست سنین کودکى و نوجوانى را پشت سر گذاشتهاند ولى هنوز هم به بازى بیشتر علاقه دارند تا کار. بهخاطر یک محفل دوستانه و تماشاى یک فیلم جالب کار و زندگى را ترک و مسئولیتهاى خود را فراموش مىکنند.
ژان شاتو مىنویسد:
کودک مثل بزرگسالان متوجه فعالیتهاى دشوار است، نه مطبوع. نیازمند آن است که کمکش کنند، او را از بازى بیرون کشند، این کار از خودش ساخته نیست امّا خودش خواهان آن است. این سرآغاز اراده وى و همچون بذر آن است. پس به هیچوجه نباید ازاینکه مورد بىمهرى او قرار گیریم بیمى بهخود راه دهیم و حتى باید از اینکه مطبوع طبعش واقع شدهایم ترسان باشیم، زیرا کودک در اعماق قلب خود از سرگرم کنندگانى که مىخواهند خود راهمسطح وى جلوه دهند بیزار است.[26]
انواع بازىها و اهداف آنها
روان شناسان در انگیزههاى کودک در بازى، و انواع بازى و اسباب بازىها، تحقیقات مفصل و ارزندهاى دارند که مطالبى را به طور اجمال تذکر مىدهیم:
سرگرمى یا پرورش استعداد
بازى کودک را یک امر بیهوده و سرگرمىِ صرف نگیرید، بلکه یک امر جدى و قابل استفاده بدانید. سعى کنید از این وسیله ارزشمند، براى پرورش استعدادهاى جسمانى و روانى او حداکثر استفاده را بنمایید.
انواع بازىها
بازىها را به انواع مختلفى مىتوان تقسیم کرد که همه آنها لازم بوده و نیازهاى گوناگون انسان را تأمین مىکنند:
1. بازىهاى ورزشى
بازىهاى ورزشى و تقویت عضلات مانند دست و پا زدن، سینه خیز و با دست و پا راه رفتن، دویدن جست و خیز کردن، پریدن، دوچرخه سوارى، اسب سوارى، پیادهروى و دیگر بازىهاى حرکتى است. در این نوع بازى انرژىهاى زاید کودک به مصرف مىرسد و عضلاتش تقویت شده و در تأمین سلامت او تأثیر دارند.
2. بازىهاى فکرى
بازىهاى فکرى؛ مانند بازى با اعداد، بازى با حروف، بازى با کلمات، بازى با اسما، مسابقات هوش، بازى با شطرنج و دیگر بازىهاى فکرى است. این نوع بازىها هوش کودک را پرورش مىدهد و همه کودکان، چه دختر چه پسر، بدانها نیاز دارند. چنانکه هوش پسر باید تقویت شود دختر نیز به همین تقویت نیاز دارد. این درست نیست که بازىهاى فکرى مخصوص پسران باشد و دختران تنها عروسک بازى کنند. اسباب بازى فکرى براى دختران نیز باید تهیه شود.
3. بازىهاى اجتماعى
کودک تا مدتى به طور انفرادى بازى مىکند و با اسباب بازىهاى خود سرگرم و خشنود است. امّا به تدریج به بازى کردن با دیگران تمایل پیدا مىکند. دوست دارد با فرد یا افراد همسن خود بازى کند. کودک در این زمان نیاز به همبازى دارد، پدر و مادر باید سعى کنند براى او همبازى مناسبى پیدا کنند. اگر در منزل کودکان متعدد زندگى مىکنند چه بهتر وگرنه از کودکان همسایه یا خویشان یا همکلاسىها براى بازى دعوت مىنمایند.
بازىهاى دستهجمعى براى اطفال از پنج سال به بالا یک نیاز طبیعى و بسیار جالب و لذت بخش است و منافع فراوانى را دربردارد. در ضمن همین بازىهاست که با مقررات اجتماعى آشنا مىشوند و تعاون، رعایت مقررات اجتماعى و حقوق دیگران، تقسیم کار و اشتراک در عمل، مسئولیتپذیرى، وظیفهشناسى و صبر و پایدارى براى رسیدن به هدف را فرا مىگیرند.
کودک در ضمن بازىهاى دستهجمعى این مطلب را مىفهمد که اگر بخواهد در بازى گروهى، به عنوان یک عضو پذیرفته شود باید مقررات بازى را رعایت کرده و وظیفه شناس، با انصاف، درستکار و راستگو باشد. در ضمن همین بازىها قدرت، کاردانى و لیاقت خود را به اثبات رسانده و شخصیت خود را پرورش مىدهد و به نفس خویش نیز اعتماد پیدا مىکند.
بنابراین بازىهاى دستهجمعى براى کودک به عنوان یک ضرورت محسوب مىشود و نباید از این نیاز طبیعى محروم گردد، زیرا ممکن است عوارض اخلاقى و روانى غیر مطلوبى رابه دنبال داشته باشد.
4. بازىهاى حرفهاى و فنى
این نوع بازى؛ مانند: خانه سازى، نجارى، آهنگرى، قالى بافى، طباخى، خیاطى، گلدوزى، نقاشى، کشاورزى، درختکارى، حمل و نقل مسافر و بار و امثال آن است. در این قبیل بازىها کودک از بزرگترها تقلید کرده و خودش را همانند یک کارگر ماهر در صحنه ظاهر مىسازند. مصالح و ابزار را به کار مىگیرد، مىسازد، تکمیل مىکند، خراب مىکند و عیبش را برطرف مىسازد.
رانندگى و حمل و نقل مىکند، تراکتور مىراند و شخمزدن زمین را یادگرفته با خاک و شن مزرعه مىسازد، درختکارى مىکند، آبیارى مىنماید و از باغ و زمین محصول برمىدارد.
یک دختر بچه از مادرش تقلید مىکند و عین کارهاى او را انجام مىدهد.
جایى را به عنوان خانه خود فرض مىکند. جارو مىزند و تمیز مىکند. غذا مىپزد، سفره مىاندازد، از مهمانها پذیرایى مىنماید، سفره را جمع مىکند، ظرفها را مىشوید، به عروسک خود لباس مىپوشد، او را حمام مىبرد، به او غذا مىدهد، خوابش مىکند و نوازشش مىنماید.
همه این کارها گرچه به نظر بزرگترها بازى محسوب مىشود لیکن در نظر کودک یک امر جدى به شمار مىرود و به همین وسیله روح سازندگى و خلاقیت در اوتقویت مىشود و به کار علاقهمند مىگردد. بازىهاى فنى از بهترین بازىها محسوب مىشوند که باید مورد تشویق والدین قرار گیرد.
خوشبختانه در بین اسباب بازىهایى که در بازار بفروش مىرسد ابزار کار نیز وجود دارد؛ مانند: وسایل نجارى، آهنگرى، طباخى، خانه سازى، خیاطى، گلدوزى، خانه دارى، تراکتور، ماشینهاى مسافربرى و حمل و نقل و امثال اینها.
پدران و مادران مىتوانند از این قبیل اسباب بازىها تهیه نمایند به علاوه گاهى کودکان از نیروى تخیل استفاده مىنمایند از اشیایى که در دسترس دارند، حتى اسباب و ابزار کار را، خود مىسازند و اگر در این ارتباط با مشکلى برخورد نمودند باید کمک و راهنمایى شوند. اولیا و مربیان نیز مىبایست آنها را تشویق و راهنمایى کنند.
5. بازىهاى خیالى
کودک گاهى از نیروى تخیل خود استفاده مىکند و به خود یا افراد و حتى اشیاى دیگر شخصیت خاصى مىدهد. خودش را در جایگاه یک معلّم واقعى و چند کودک دیگر و گاهى چند شىء بىجان را در جایگاه شاگرد تصور مىکند و در چنین جایگاهى تدریس مىکند، نمره مىدهد، تشویق و تنبیه مىنماید.
گاهى خلبان مىشود و یک هواپیماى خیالى را به پرواز درمىآورد. گاه پزشک مىشود و بیماران خیالى را معالجه مىکند، نسخه مىنویسد، آمپول مىزند، عمل جراحى انجام مىدهد. گاهى سرباز مىشود و با دشمنان خیالى مىجنگد، سنگر مىسازد، تیراندازى مىکند، اسیر مىگیرد و بر دشمن حمله مىکند.
گاهى یک دختر بچه نقش کامل یک مادر را ایفا مىکند و تمام رفتار مادر را نسبت به عروسک خود انجام مىدهد. به او غذا مىدهد. جایزهاش مىدهد، تنبیه و توبیخش مىکند و دهها نوع دیگر از این بازىهاى خیالى که در بین کودکان، چه به صورت فردى یا دستهجمعى، دیده مىشود.
این نوع بازىها نیز مفید و براى کودک ضرورت دارد. به همین وسیله افکار و عواطف درونى خود را اظهار نموده و نیروى تخیل خود را پرورش مىدهد.
مربیان عاقل و باهوش اگر بازىهاى کودک را مورد دقت قرار دهند مىتوانند به تمایلات و خواستههاى درونى او پى برده و استعدادهایش را کشف کنند و احیاناً اشتباهات رفتارى خود را نسبت به او دریابند.
6. بازىهاى رقابتى و انواع آن
مراد ما از بازىهاى رقابتى بازىهایى است که به صورت گروهى و به منظور رقابت و غلبه انجام مىگیرد و غالب و مغلوب دارند. این نوع بازى نیز به انواعى تقسیم مىشود:
نوع اول: بازىهایى که برد و باخت دارد؛ مانند: قماربازى، تیلهبازى، سنگبازى، گردوبازى، شیر یا خط و هر بازى دیگرى که شخص برنده و غالب وجه نقد یا جنسى را از شخص مغلوب مىگیرد. این قبیل بازىها را اسلام حرام مىداند و از آنها نهى مىکند. پدر و مادر باید از کودک خود مراقبت نمایند، مبادابه این بازىها آلوده شود و در صورت مشاهده جداً او را بازدارند.
نوع دوم: بازىهاى هوشى؛ مانند مسابقات هوش که چندین نفر در آن شرکت مىنمایند و به برندگان جایزه داده مىشود.
در این قبیل بازىها که به صورت دستهجمعى و با رقابت انجام مىگیرد برنده وجود دارد لیکن جایزه مىگیرد، نه اینکه چیزى از طرفهاى دیگر بازى بگیرد.
بنابراین، این نوع بازىها حرام نیستند و علاوه بر سرگرمى، موجب تقویت هوش نیز مىشوند.
نوع سوم: بازىهاى تعاونى. در این بازىها که به صورت دستهجمعى و رقابت انجام مىگیرد، افراد شرکت کننده به گروههاى مختلف تقسیم مىشوند و در بین گروهها در انجام کارى رقابت به وجود مىآید. در بین افراد هر گروهى نیز تعاون و همکارى شدیدى، براى پیروز نمودن گروه خود حاصل مىشود. لیکن رقابت گروهها براى هجوم و غلبه بر رقیب نیست بلکه به منظور هرچه بهتر انجام دادن یک کار اجتماعى و عامالمنفعه خواهد بود. این قبیل بازىها روح تعاون و همکارى را در افراد تقویت کرده و آنها را براى اشتراک مساعى در انجام کارهاى اجتماعى آماده مىسازد.
نوع چهارم: بازىهاى ورزشى؛ مانند: مسابقات دو و میدانى، اسب سوارى، دوچرخه سوارى، پرش و امثال آن. این قبیل بازىها به صورت رقابت انجام مىگیرد و غالب و مغلوب دارند، گاهى هم جایزهاى وجود دارد. بازىهاى خوبى است، علاوه بر سرگرمى موجب تقویت عضلات و تأمین سلامت بدن مىشوند.
نوع پنجم: بازىهاى تهاجمى؛ مانند: کشتى، مشت زنى، کاراته، فوتبال، والیبال، بسکتبال. این قبیل بازىها نیز به صورت جمعى و با رقابت انجام مىگیرند و از ورزشهاى معمول و متعارف محسوب مىشوند. مخصوصاً فوتبال و والیبال که از بازىهاى بسیار شایع و متعارف کودکان و جوانان بوده و بسیار به آنها علاقه دارند و اوقات بیکارى خود را غالباً بدانها مىگذرانند.
این بازىهاى ورزشى گرچه از جهت ورزش و تقویت عضلات، سرگرمى و تقویت گرایشهاى اجتماعى سودمند مىباشند؛ امّا متأسفانه بىضرر هم نیستند.
این بازىها با همه فوایدى که دارند این عیب بزرگ را نیز دارند که بازىهاى تهاجمى و حملهاى مىباشند و خوى جنگ و ستیز و حمله و ربودن را در کودکان و جوانان پرورش مىدهند. از این بازىها بدتر کشتىگیرى و مانند آن است که نمونه کاملى از وحشىگرىهاى انسان اولیه به شمار مىرود. کاش این بازىها در بین کودکان و جوانان مرسوم نبود و به جاى آنها بازىهاى معمول بود که روح تعاون و همکارىهاى اجتماعى و بشردوستى را در کودکان، نوجوانان و جوانان تقویت مىکرد.
راسل در اینباره مىنویسد:
بشریت امروزه خیلى بیش از سابق به پرورش فکر اقدامات تعاونى که دشمن آن بیشتر طبیعت مادى است احتیاج دارد، نه عملیات رقابتآمیز و تزاحمى و همچشمى که هر دو غالب و مغلوب آن بشر باشد.[27] متأسفانه برخى افراد نه تنها به ضرر اخلاقى این قبیل بازىها توجه ندارند بلکه دانسته یا ندانسته، بیش از حد این بازىها را ترویج مىکنند به طورىکه به صورت بهترین ورزشها و سرگرمىها محسوب مىشوند. کاش اولیاى آگاه و مسئولین آموزش و پرورش چارهاى نوجوان مىجستند و به وسیله کارشناسان دلسوز، بازىهاى سودمند و بىضرر اجتماعى را طرح و توجه نوجوانان و جوانان را به سوى آنها جلب مىنمودند.
ناگفته نماند که این نوع بازىها براى سربازان در سربازخانهها سودمند و مفید است.
اسباب بازىها و انواع آن
کودک با اسباب بازىهاى مختلف و متنوع و یا با هرچیزى که در اختیارش باشد بازى مىکند. لیکن، چنانکه پیش از این گفته شد، بازى براى کودک یک امر جدى و آموزنده است. بنابراین، انتخاب نوع بازى و اسباببازىها بسیار مهم و سرنوشت ساز خواهد بود. اسباببازىها را به انواع مختلف مىتوان تقسیم کرد:
دسته اول: اسباب بازىهاى حرفهاى و فنى؛ مانند: قطعات ساختمانى، تصویرهاى بریده، وسایل خیاطى و گلدوزى، وسایل طباخى غذاخورى، وسایل نجارى و سیمکشى، ماشینهاى کوچک ریسندگى و بافندگى، اسباب و لوازم بنایى، اسباببازىهاى کشاورزى و باغدارى، وسایل نقاشى. این قبیل اسباببازىها را مىتوان از بهترین اسباببازىها معرفى کرد، زیرا این قبیل بازىها یک نوع کار واقعى است، امّا کودکانه. کودک در ضمن این بازىها با حرفهها و هنرها آشنا مىشود و به کار و تولید علاقهمند گشته وسازنده و خلاق پرورش مىیابد.
دسته دوم: اسباببازىهاى پرورش هوش؛ مانند: حروف مقطع الفباء، اعداد مقطع، کلمات بریده و پاسخ آنها، ماشینهاى حساب، اشکال مقطع هندسى، مکعبها، تصویرهاى تقطیع شده.
این قبیل اسباببازىها نیز سودمند هستند، هم براى پسران و هم براى دختران، زیرا در این بازىها علاوه بر سرگرمى، هوش و قواى عقلى کودک نیز پرورش و تکامل مىیابد. و در اثر تمرین، اطلاعات جدیدى را فرا مىگیرند.
دسته سوم: اسباب بازىهاى ورزشى؛ مانند: توپ، وسایل شنا، اسباب و لوازم ورزش. ورزش براى کودک و جوان امر مفید و ضرورى است و براى تأمین سلامت و تقویت عضلات باید ورزش کند. بنابراین، اسباب و لوازم ورزش نیز بر طبق احتیاج باید برایش فراهم شود.
دسته چهارم: اسباب بازىهاى نیمه آماده؛ مانند: عروسکهاى بىلباس، که کودک مىتواند براى آنها لباس تهیه کند، ماشینهاى باربرى و مسافربرى غیر برقى، که کودک با استمداد از نیروى تخیل بر آنها بار ومسافر حمل مىکند و به وسیله نخ آنها را به این طرف و آن طرف مىکشد.
این قبیل اسباب بازىها نیز مفیداند، زیرا کودک آنها را تکمیل مىکند و در اهداف خیالى از آنها استفاده مىنماید.
دسته پنجم: اسباببازىهاى آماده و مکانیکى؛ مانند: انواع اتومبیلهاى کوکى و برقى، کشتىها، هواپیماها، قطارها، انواع عروسکهاى کامل و زیبا، اسبها و دیگر حیوانات، اسباب بازىهاى جست و خیزکن و صدادار.
انواع مختلف این اسباب بازىها در بازار فراوان است؛ مخصوصاً در کشورهاى استعمارزده.
این قبیل اسباب بازىها گرچه براى کودک جالب بوده و او را به سوى مسائل پیچیده صنعتى متوجه مىسازند، امّا بدترین و کمفایدهترین اسباببازىها هستند. کودک آنها را کوک مىکند و به کار مىاندازد. آنگاه تماشا مىکند و مىخندد و دیگر هیچ. چنین کودکى به مصرفى بودن و تماشاى کار دیگران عادت مىکند، در فرداى زندگى همچنین خواهد بود.
بازى بدون فعالیت، بازى بیهوده و بدى است که کودک نباید اوقات خود را صرف آن نماید. البته با راهنمایى مربى همین بازىها نیز مىتواند هدفدار و آموزنده باشد.
دسته ششم: اسباببازىهاى اختراعى. کودکان براى بازى منتظر اسباببازىهاى از پیشساخته و خریدارى شده نمىشود، بلکه غالباً خود براى ساختن اسباب بازى دست به کار مىشوند. به وسیله اشیاى متروکه مانند:
پاکتهاى خالى شیر، مقوا، کاغذهاى باطله، کاغذهاى زرورق، مجلات باطله، جعبهها و قوطىهاى خالى، باطرىهاى برق، ظروف بىکاره منزل، اشیاى موجود در خانه، چوب، سنگ، آجر، شن، خاک، آب، پارچههاى بریده و زاید و به طور کلى با هرچیزى که مناسب بود بازى مىکنند و گاهى اسباب بازى مىسازند.
اتفاقاً این اسباببازىها، هم خوبند و هم بىخرج و هممتنوع. در صورتى که کودک میل دارد با آنها بازى کند باید به او آزادى داد و مزاحمش نشد. مگر بازى با اشیایى که احتمال ضرر و خطر دارد که باید از دسترس او خارج شوند.
حال اگر کودک با اشیاى بىمصرف اسباببازى مىسازد، باید مورد تشویق مربیان قرار گیرد، زیرا روح سازندگى و اختراع در او پرورش مىیابد.
بهترین اسباببازىها اشیایى هستند که کودک آنها را بسازد، خراب کند، تعمیر و تکمیل نماید، تغییر شکل دهد، در رسیدن به اهداف خیالى خود از آنها بهره بگیرد و بدین وسیله کارآموزى کند و خود را براى زندگى آینده آماده سازد.
در پایان لازم به یادآورى است که:
1. تهیه اسباببازىها باید هدفدار و بر طبق نیاز کودک، متنوع باشد.
2. نباید خیلى زیاد باشند که کودک سرگردان شود و نداند با کدام بازى کند.
3. اگر یکى از اسباببازىها خراب شد فوراً آن را دور نریزید بلکه کودک را راهنمایى کنید تا در حد امکان آن را تعمیر کند.
4. لازم نیست اسباببازىها لوکس و گرانقیمت باشند، بلکه اسباببازىهاى ساده بهتر است، زیرا کودک مىتواند با آزادى کامل آنها را خراب کند، تعمیر کند، در شکل آنها تصرف کند و بر طبق دلخواه، مورد استفاده قرار دهد.[28]
[1]. وسائل الشیعه، ج 15، ص 98:« إنّ اللَّه لیرحم الرجلُ لشدّةِ حبّه لولدهِ».
[2]. مستدرک الوسائل، ج 2، ص 615:« قال موسى بن عمران: یا ربَّ أیَّ الأعمال أفضل عندک؟ فقال: حبّ الأطفال، فإنّ فطرتهم على توحیدی. فإن أُمیتُهم أُدخلهم جنّتی».
[3]. بحارالأنوار، ج 104، ص 92:« أحِبّوا الصبیان و ارحَموهم، فإذا وعدتُموهم ففوا لهم؛ فإنّهم لایرون إلّاأنّکم تَرزقوئهم».
[4]. بحارالأنوار، ج 104، ص 92« أکثروا من قُبْلَة أولادکم، فإنّ لکّم بکل قُبْلَةٍ درجةً فی الجنّة، ما بین کلّ درجة خمسمائة عام».
[5]. همان، ص 99:« جاءَ رجل إلى النبی صلى الله علیه و آله فقال: ما قَبَلّت صبیّاً قطّ، فلمّا ولّى قال النبی: هذا رجل عندنا أنّه من أهل النار».
[6]. همان، ج 75، ص 137:« لیس منّا من لم یَرحَم صغیرَنا و لم یُوقِّرْ کبیرَنا».
[7]. همان، ص 136:« فیما أوصى به أمیرالمؤمنین علیه السلام عند وفاته: و ارحم من أهلک الصغیر و وقّر منهم الکبیر».
[8]. بحارالأنوار، ج 43، ص 295.
[9]. همان، ص 264: براء بن عازب قال:« رأیت رسول اللَّه صلى الله علیه و آله حامل الحسین علیه السلام و هو یقول: اللّهم انّی أحبّه فاحبّه».
[10]. همان، ج 43، ص 261:« ابن عباس قال: عند النبی صلى الله علیه و آله وعلى فخده الأیسر ابنه ابراهیم، و على فخده الأیمن الحسین بن علی و هو تارة یقبّل هذا، و تارة یقبل هذا، اذهبط جبرئیل یوحى من جانب رب العالمین».
[11]. تاریخ یعقوبى، ج 2 ص 320: قال محمد بن علی علیه السلام:« شرّالآباء من دعاه البِرُّ إلى الإفراط، و شرّالأبناء من دعاه التقصیر إلى العقوق».
[12]. غررالحکم، فصل 77، شماره 624:« من کلّف بالأدبَ قلّت مساویه».
[13]. بحارالأنوار، ج 74، ص 64:« إنّ أبی نظر إلى رجل و معه ابنه یَمشی و الابن متّکئ على ذراع الأب، قال فما کلّمه أبی مقتاً له حتى فارقَ الدنیا».
[14]. غررالحکم، فصل 41، شماره 51:« شرّالأمور الرضا عن النفس».
[15]. همان، فصل 71، شماره 1158:« من رضی عن نفسه ظهرت علیه المعایب».
[16]. همان، شماره 839:« من رضی عن نفسه کثُرَ الساخطُ علیه».
[17]. وسائل الشیعه، ج 15، ص 193:« دَع ابنک یَلعب سبع سنین».
[18]. مجمع الزوائد، ج 8، ص 159: مرّ رسول اللَّه صلى الله علیه و آله على صبیان و هم یلعبون بالتراب، فنها هم بعض أصحاب النبی فقال:« دَعهم، فإنّ الترابَ ربیعُ الصبیان.»
[19]. دکتر جلالى، روانشناسى کودک، ص 331.
[20]. روانشناسى تجربى کودک، ترجمه محمد تقى زاد، ص 130.
[21]. دکتر جلالى، همان، ص 322.
[22]. وسائل الشیعه، ج 15، ص 213:« من کان عنده صبیّ فَلیَتصابَ».
[23]. بحارالأنوار، ج 42، ص 285: عن جابر قال: دخلت على النبیّ صلى الله علیه و آله و الحسن و الحسین على ظهره، و هو یَجثولهما و یقول:« نعم الجملُ جملُکما، و نعم العِدلان أنتما».
[24]. غررالحکم، ص 854:« لایُفلِحُ من وَ لَهَ بالَلعِب، و استَهتَرَ باللهوِ و الطربِ».
[25]. در تربیت، ص 122.
[26]. مربیان بزرگ، ص 342.
[27]. در تربیت، ص 121.
[28] امینى، ابراهیم، اسلام و تعلیم و تربیت، 1جلد، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم) - قم، چاپ: سوم، 1387.