پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

نقش تكريم، عفو و احسان در تربيت‏

نقش تکریم، عفو و احسان در تربیت‏

 

روش تکریم‏

 

بزرگداشت و احترام به شخصیت، براى‏‌ کودک بلکه براى‏‌ هر انسانى‏‌ یک نیاز طبیعى‏‌ است. در اثر غریزه حب ذات که در طبیعت کودک نهاده شده، به ذات خویش علاقه دارد، میل دارد دیگران نیز شخصیت او را بپذیرند و گرامى‏‌ بدارند.

چنان‏چه این نیاز طبیعى‏‌ کودک در خانواده تأمین شد احساس آرامش کرده و به نفس خویش اعتماد پیدا مى‏‌کند. از استعدادهاى‏‌ نهفته‏اش استفاده مى‏‌نماید و با دل‏گرمى‏‌ و امید به موفقیت در مسیر زندگى‏‌ قدم برمى‏‌دارد. به خانواده و دیگران خوش‏بین مى‏‌شود، آنان را قدرشناس و قابل اعتماد دانسته و از همکارى‏‌ با افرادى‏‌ که قدر او را شناخته و شخصیتش را گرامى‏‌ مى‏‌دارند هراسى‏‌ ندارد.

به علاوه، کودکى‏‌ که مورد تکریم و احترام خانواده قرار گرفته، احترام به دیگران را، که یک صفت پسندیده است، از آنان یاد مى‏‌گیرد. بنابراین، تکریم کودک براى‏‌ تربیت صحیح و متعادل او ضرورت دارد.

علاوه بر آن، تکریم و احترام به کودک را مى‏‌توان به عنوان یک روش تربیتى‏‌ به شمار آورد که در پرورش سایر صفات نیک و جلوگیرى‏‌ از صفات بد مى‏‌توان از آن استفاده نمود. وقتى‏‌ شخصیت کودک، مورد تکریم و احترام قرار گرفت و خود را بزرگ و محترم دانست سعى‏‌ مى‏‌کند شخصیت خود را حفظ و تقویت نماید. بدین وسیله مى‏‌توان او را به کارهاى‏‌ نیک، به عنوان این‏که با شخصیت محترم و گرامى‏‌ تو سازگار است، تشویق نمود و از کارهاى‏‌ بد و اخلاق زشت، به عنوان این‏که با شخصیت والاى‏‌ تو ناسازگار است، برحذر داشت.

انسان براى‏‌ حفظ کرامت ذات ومقام و موقعیت خود حاضر مى‏‌شود حتى‏‌ از خواسته‏هاى‏‌ درونى‏‌ خویش چشم‏پوشى‏‌ نماید. در احادیث نیز بدین مطلب اشاره شده است:

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

هرکس که به شرافت نفس خویش توجه داشته باشد آن را از ذلت در تمایلات نفسانى‏‌ بازمى‏‌دارد.[1] و فرمود:

هر کس که نفس خویش را گرامى‏‌ بدارد او را به ذلت معصیت نمى‏‌کشاند.[2] و فرمود:

هرکس که نفس خویش را محترم بدارد ترک خواسته‏هاى‏‌ نفسانى‏‌ برایش آسان خواهد بود.[3] اگر این نیاز طبیعى‏‌ در خانواده تأمین نشود و کودک مورد تحقیر قرار گرفته و به شخصیتش لطمه بخورد، خود را ناتوان و ضعیف و دیگران را قدرناشناس محسوب مى‏‌دارد و چون خود را بى‏‌شخصیت مى‏‌داند براى‏‌ تن دادن به هر عمل زشتى‏‌ آماده است، چون از خانواده، احترام ندیده نسبت به آن‏ها بدبین شده و عقده‏دار مى‏‌گردد. براى‏‌ عقده گشایى‏‌ امکان دارد درصدد انتقام‏جویى‏‌ نیز برآید.

اگر شما به آمار جانیان مراجعه کنید اغلب آنان را افراد بى‏‌شخصیت و تحقیر شده خواهید یافت.

در احادیث نیز بدین مطلب اشاره شده است:

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

هرکس که نفس خویش را کوچک شمارد امید خیرى‏‌ به او نداشته باش.[4] امام على‏‌ نقى‏‌ علیه السلام فرمود:

هرکس که نفس خودش را پست بداند از شر وى‏‌ در امان مباش.[5] امام صادق علیه السلام نیز فرمود

هیچ کس تکبر و طغیان نمى‏‌کند مگر در اثر ذلتى‏‌ که در نفس خویش احساس مى‏‌نماید.[6]

 

 

اسلام و تکریم کودک‏

 

بنابراین، تکریم و احترام به شخصیت کودک را مى‏‌توان به عنوان یک وسیله و روش تربیتى‏‌ معرفى‏‌ کرد. به همین جهت اسلام به اولیا و مربیان توصیه مى‏‌کند که به کودک احترام بگذارند:

 

پیامبر اکرم صلى‏‌ الله علیه و آله فرمود:

فرزندان خود را گرامى‏‌ بدارید و آنان را نیکو تربیت کنید تا خدا گناهانتان را بیامرزد.[7] و فرمود:

وقتى‏‌ نام فرزندتان را محمد گذاشتید او راگرامى‏‌ بدارید و در مجالس برایش جاى‏‌ باز کنید و با صورتِ درهم کشیده با او برخورد ننمایید.»[8] البته پیامبر اکرم صلى‏‌ الله علیه و آله خود نیز بدین روش ملتزم بود و همین عمل را درباره فرزندان و نوادگان خویش به عمل مى‏‌آورد.

ابن عباس مى‏‌گوید:

رسول خدا صلى‏‌ الله علیه و آله حسن بن على‏‌ علیه السلام را بر دوش خود سوار کرده بود. مردى‏‌ که این منظره را مشاهده مى‏‌کرد عرض کرد: پسر! چه مرکب خوبى‏‌ دارى‏‌؟

پیامبر فرمود: و چه سوار خوبى‏‌؟[9] یعلى‏‌ بن مرة مى‏‌گوید:

در خدمت پیامبر صلى‏‌ الله علیه و آله به مهمانى‏‌ مى‏‌رفتیم، به حسن بن على‏‌ برخورد نمودیم که در کوچه بازى‏‌ مى‏‌کرد. پیامبر به سوى‏‌ او رفت، دستش را گشود که او را بگیرد. حسن به این طرف و آن طرف فرار مى‏‌کرد، پیامبر آنقدر با او شوخى‏‌ کرد تا او را گرفت. یک دست را زیر چانه‏اش قرار داد و دست دیگر را روى‏‌ سرش، پس او را در بغل گرفت و بوسید و گفت: حسن از من و من از حسن هستم. هرکس که حسن را دوست بدارد خدا او را دوست دارد. حسن و حسین دو سبط از اسباط هستند.[10] شبیه این مطلب درباره امام حسین علیه السلام نیز نقل شده است.

پیامبر صلى‏‌ الله علیه و آله نشسته بود که حسن و حسین علیهما السلام به سویش آمدند، وقتى‏‌ آنان را مشاهده کرد به احترامشان از زمین برخاست. وقتى‏‌ آمدنشان قدرى‏‌ به تأخیر افتاد به سوى‏‌ آنان شتافت. آنان را بر دوش خود سوار کرد و فرمود: مرکب شما خوب مرکبى‏‌ است و شما نیز سواران خوبى‏‌ هستید. پدر شما از شما بهتر است.[11] رفتار پیامبر اختصاص به فرزندانش نداشت بلکه همین رفتار را نسبت به همه کودکان و جوانان داشت به طورى‏‌که درباره‏اش نوشته‏اند: ملاطفت وگرم گرفتن با کودکان از عادت‏هاى‏‌ رسول خدا بود.[12] پیامبر صلى‏‌ الله علیه و آله براى‏‌ جلب قلوب اصحاب، آنان را با کنیه صدا مى‏‌زد. افرادى‏‌ هم که کنیه نداشتند کنیه‏اى‏‌ برایشان انتخاب مى‏‌کرد. رفتارش چنین بود که براى‏‌ کودکان نیز کنیه‏اى‏‌ انتخاب مى‏‌کرد و آنان را با آن مى‏‌خواند تا قلوبشان را به دست آورد.[13] هنگامى‏‌ که رسول خدا از سفر مراجعت مى‏‌کرد کودکان به استقبالش مى‏‌شتافتند،

 

وقتى‏‌ آنان را مشاهده مى‏‌نمود به احترام آن‏ها توقف مى‏‌کرد و به اصحاب دستور مى‏‌داد آن‏ها را بردارند. بعضى‏‌ را در جلو و بعضى‏‌ را پشت سر سوار مى‏‌کرد. به اصحاب نیز دستور مى‏‌داد سایر کودکان را بر مرکب خود سوار نمایند. گاهى‏‌ مى‏‌شد که کودکان با یکدیگر تفاخر مى‏‌نمودند، بعضى‏‌ مى‏‌گفتند: رسول‏اللَّه ما را در جلو خود سوار کرد و تو را در پشت سر. بعضى‏‌ مى‏‌گفتند: به اصحاب دستور داد تو را سوار کنند.[14] احترام به شخصیت فرزندان و دیگر کودکان براى‏‌ پیامبر یک سیره و روش متعارف بود، بدین وسیله بزرگوارى‏‌ و اعتماد به نفس را در آنان پرورش مى‏‌داد و از این طریق به خوبى‏‌ دعوت و از بدى‏‌ باز مى‏‌داشت. پیامبر گرامى‏‌ اسلام روش تکریم و احترام به شخصیت را نسبت به همه مردم معمول مى‏‌داشت و از این طریق دل آنان را به دست مى‏‌آورد و در روحشان نفوذ مى‏‌کرد. همین روش را مى‏‌توان یکى‏‌ از عوامل نفوذ فوق العاده آن حضرت در مردم محسوب کرد.

 

 

وسایل تکریم‏

 

کودک را با وسایل مختلف مى‏‌توان تکریم و احترام کرد که در ذیل به بعضى‏‌ از آن‏ها اشاره مى‏‌شود:

1. انتخاب نام و فامیل زیبا. انسان از نام و فامیل زیبا خوشش مى‏‌آید و از ذکر آن احساس سربلندى‏‌ مى‏‌نماید. بر عکس، نام و فامیل زشت صاحبش را شرمنده ساخته و از این جهت احساس حقارت مى‏‌کند. بنابراین، به پدر ومادر کودک توصیه مى‏‌شود که در هنگام انتخاب نام براى‏‌ فرزندشان، نام‏هاى‏‌ زیبا انتخاب نمایند. زیبایى‏‌ نام یک امر عرفى‏‌ و اجتماعى‏‌ است و در جوامع و زمان‏هاى‏‌ مختلف تفاوت مى‏‌کند. در انتخاب نام باید به معناى‏‌ آن نیز توجه داشت. ما چون مسلمان هستیم بهتر است از نام‏هاى‏‌ پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام و دیگر بزرگان دین استفاده نماییم.

اسلام نیز بدین نکته مهم توجه داشت و به اولیا در انتخاب نام نیک براى‏‌ فرزندانشان توصیه مى‏‌نماید؛ بلکه انتخاب نام نیک را یکى‏‌ از حقوق فرزند بر پدر و مادر مى‏‌داند. در احادیث نیز بدین مطلب اشاره شده است، از باب نمونه:

حضرت ابوالحسن علیه السلام فرمود:

اولین احسانى‏‌ که پدر نسبت به فرزند خود انجام مى‏‌دهد انتخاب اسم خوب براى‏‌ اوست. شما مراقب باشید نام خوب براى‏‌ فرزندانتان انتخاب کنید.[15] پیامبر اسلام صلى‏‌ الله علیه و آله در وصیت خود به حضرت على‏‌ علیه السلام فرمود:

اى‏‌ على‏‌! فرزند بر پدر خود حق دارد که نام زیبایى‏‌ برایش انتخاب کند، خوب او را تربیت نماید و در جایگاه صالحى‏‌ (ازدواج) او را قرار دهد.[16] 2. کودک را با احترام صدا کردن. لازم است پدر و مادر نام فرزند خود را همواره با احترام بخواند؛ مثلًا بگوید: حسن آقا، پسرم، دخترم. مى‏‌تواند او را با فامیل بخواند و مثلًا بگوید: آقاى‏‌ کریمى‏‌، آقاى‏‌ حسینى‏‌. خوب است کودک را با تعبیر «شما» خطاب کنیم، نه «تو».

3. سلام کردن به کودک. معمولًا فرزندان به پدر و مادر خود سلام مى‏‌کنند و باید به چنین وضعى‏‌ عادت نمایند. لیکن پدر و مادر نباید همواره انتظار داشته باشند که کودکان حتماً سلام کنند، بلکه باید در مواردى‏‌ هم پدر و مادر به‏ فرزندان سلام کنند. گاهى‏‌ که کودک سلام کردن را فراموش کرد خوب است پدر و مادر سلام کنند و حتى‏‌ در سلام کردن بر او سبقت بگیرند. در احادیث نیز بدین مطلب اشاره شده است:

 

پیامبر صلى‏‌ الله علیه و آله مى‏‌فرمود:

پنج چیز را تا هنگام مرگ ترک نخواهم کرد ... پنجمین عمل، سلام کردن به کودکان است تا این که سنتى‏‌ باشد و بعد از من باقى‏‌ بماند.[17] 4. وقتى‏‌ با کودک ملاقات مى‏‌کنیم خوب است مانند بزرگ‏ترها با او دست بدهیم و احوال‏پرسى‏‌ کنیم.

5. باید در مجالس براى‏‌ کودک نیز جایى‏‌ را باز کرد و به او احترام گذاشت.

6. در دعوت به مهمانى‏‌ و مجالس جشن، باید کودکان را نیز منظور داشت و نام آنان را نیز در کارت نوشت.

7. کودکان سر سفره غذا، هم باید جا داشته باشند و هم وسیله اختصاصى‏‌ پذیرایى‏‌.

8. لازم است کودکان در منزل مانند بزرگ‏ترها وسایل مخصوص داشته باشند؛ مانند: مسواک، خمیردندان، حوله، کمد لباس، ظروف غذاخورى‏‌، رخت‏خواب.

9. در مسافرت‏ها کودکان نیز باید صندلى‏‌ داشته باشند.

10. خوب است براى‏‌ کودکان، جشن تولد و جشن تکلیف گرفته شود.

11. خوب است در حضور دیگران از صفات و کارهاى‏‌ خوب کودک قدردانى‏‌ و تشکر شود.

12. لازم است پدر و مادر اگر بدون کودک به سفر مى‏‌روند برایش نامه بنویسند و سلام و احوال‏پرسى‏‌ کنند و اگر با تلفن تماس مى‏‌گیرند با کودک نیز حرف بزنند.

13. باید به سخنان کودک کاملًا گوش داد و در خور فهمش به او پاسخ داد.

14. در موقع صحبت کردن به کودکان نیز باید توجه نمود.

15. در کارها و تصمیم‏گیرى‏‌ها خوب است تا حد امکان با کودکان مشورت کرد.

16. به کودکان اعتماد کنید و مسئولیت بدهید، در عین حال مواظب و مراقب آنان هم باشید.

 

 

تذکر

 

در خاتمه تذکر چند نکته مهم را لازم مى‏‌دانیم:

1. احترام و ستایش نباید از مقدار واقع تجاوز کند، زیرا اگر از واقع تجاوز نمود امکان دارد موجب به وجود آمدن خوى‏‌ زشت تکبر و خودبزرگ‏بینى‏‌ شود.

وقتى‏‌ هم بزرگ شد از دیگران نیز انتظار دارد که بیش از حد ازاو تعریف و تمجید نمایند و در صورتى‏‌ که خواسته‏اش برآورده نشد رنجیده خاطر خواهد شد.

2. شخصیت کودک باید به وسیله رفتار نیک و صفات پسندیده‏اش مورد تحسین قرار گیرد نه ذاتش و بدون توجه به صفات. بالأخره کودک باید بفهمد که رفتار پسندیده و صفات خوب هستند که ارزش وجودى‏‌ او را بالا برده و سزاوار تعریف شده است، نه ذات او به تنهایى‏‌. در چنین صورتى‏‌ به انجام کارهاى‏‌ خوب تشویق مى‏‌شود تا شخصیت خود را بالا ببرد.

3. احترام و بزرگداشت کودک باید به گونه‏اى‏‌ باشد که او را لوس و پرتوقع بار نیاورد. کودک باید بفهمد که ارزش انسان به انجام وظیفه است و اگر او مورد احترام قرار مى‏‌گیرد بدان جهت است که انجام وظیفه نموده است.

 

 

روش عفو

 

با این‏که تنبیه و کیفرِ خطاکار، یک روش تربیتى‏‌ بوده و انجام آن در بعضى‏‌ موارد ضرورت دارد، امّا عفو و اغماض از خطاکار نیز در بعضى‏‌ مواقع در اصلاح او تأثیر خواهد داشت و یک روش تربیتى‏‌ محسوب مى‏‌شود. عفو نمودن، در صورتى‏‌ که به موقع انجام بگیرد غالباً دو اثر مهم را به همراه دارد: اولًا: در قلب او اثر مى‏‌گذارد و نسبت به اغماض کننده علاقه پیدا مى‏‌کند. ثانیاً چون چشم‏پوشى‏‌ از کیفر، یک خلق پسندیده است، همین عمل اخلاقى‏‌، آن هم در برابر بدى‏‌ها و استحقاق کیفر، فطرت اخلاقى‏‌ او را بیدار ساخته و از کردار خود پشیمان مى‏‌سازدو به گونه‏اى‏‌ که گاهى‏‌ خود عفو یک نوع تنبیه محسوب مى‏‌شود.

در چند صورت مى‏‌توان از روش عفو براى‏‌ اصلاح افراد استفاده کرد:

1. در صورتى‏‌ که خطاکار از عمل خود پشیمان شده و تصمیم بر ترک آن گرفته است.

2. در صورتى‏‌ که مرتکب خلاف، شخصى‏‌ است شریف و آبرومند که از روى‏‌ جهالت، عمل خلاف را انجام داده است و از ظواهر امر پیداست که تکرار نخواهد کرد.

3. در صورتى‏‌ که خلاف‏کار، شخصى‏‌ است عاقل و پاک سرشت و احتمال مى‏‌دهیم که اگر مورد عفو قرار گیرد فطرت اخلاقى‏‌ او بیدار شده و از کرده خویش پشیمان مى‏‌شود.

در صورتى‏‌ که مربى‏‌ چنین احساسى‏‌ داشته باشد باید از روش عفو و چشم پوشى‏‌ استفاده نماید.

به همین جهت، صفت عفو در اسلام یکى‏‌ از اخلاق پسندیده به شمار رفته و در احادیث و آیات متعددى‏‌ از قرآن مورد تعریف و تمجید قرار گرفته و یکى‏‌ از صفات ممتاز پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام به شمار رفته است. در ذیل به برخى‏‌ از احادیث که جنبه تربیتى‏‌ این صفات را ذکر مى‏‌کنند اشاره مى‏‌کنیم:

امیرالمؤمنین علیه السلام به فرزندش امام حسن علیه السلام فرمود:

اگر یکى‏‌ از خدمت‏گزاران تو مرتکب خطایى‏‌ شد و استحقاق کیفر داشت عفو با رعایت عدالت (در تنبیه او) از کتک بیش‏تر تأثیر دارد، البته در صورتى‏‌ که عاقل باشد.[18] روایت شده:

مردى‏‌ خدمت پیامبر رسید و از نافرمانى‏‌ خدمت‏گزاران خود شکایت نمود، پیامبر فرمود: آن‏ها را مورد عفو قرار بده و بدین وسیله قلوبشان را اصلاح کن.

عرض کرد: یا رسول اللَّه آن‏ها در بى‏‌ ادبى‏‌ متفاوت اند، فرمود: آنان را ببخش، آن مرد نیز به دستور پیامبر عمل کرد.[19] بنابراین، عفو یک روش تربیتى‏‌ است، لیکن در همه جا نمى‏‌توان از آن استفاده کرد. در بعضى‏‌ موارد نه تنها در اصلاح فرد مفید نیست بلکه موجب فساد و سوء استفاده هم قرار مى‏‌گیرد.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

عفو از خطاى‏‌ فرد لئیم و پست موجب فساد او مى‏‌شود، به همان مقدار که در اصلاح انسان کریم و شریف تأثیر دارد.[20] بنابراین، مربى‏‌ باید حالات متربى‏‌ خود رابررسى‏‌ کرده و بر طبق مصالح، در تربیت او از مناسب‏ترین روش‏ها استفاده کند.

 

 

روش احسان‏

 

در تعلیم و تربیت، دو روش معمول است: تنبیه و تشویق. خطاکاران را تنبیه مى‏‌کنند و افراد خوب را تشویق مى‏‌نمایند، اسلام نیز هر دو روش را مجاز دانسته و هریک را در جاى‏‌ خودش مفید و لازم مى‏‌شمارد. البته تشویق، همیشه بر تنبیه تقدم دارد، مادام که از تشویق بتوان استفاده کرد نباید به تهدید و تنبیه توسل جست. مسائل تشویق و تنبیه قبلًا مورد بررسى‏‌ قرار گرفت.

در اینجا مسئله دیگرى‏‌ مورد بحث است که آیا راه اصلاح بدى‏‌هاى‏‌ خطاکاران منحصر به تنبیه است یا راه دیگرى‏‌ نیز وجود دارد؟ در اسلام راه دیگرى‏‌ نیز براى‏‌ اصلاح بدى‏‌ها معرفى‏‌ شده و آن عبارت است از: احسان در برابر کردار بد.

خدا در قرآن مى‏‌فرماید:

خوبى‏‌ و بدى‏‌ برابر نیستند، به نیکوترین وجه پاسخ بده تا کسى‏‌ که میان تو و او دشمنى‏‌ است چون دوست مهربان شود.[21] امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

برادرت را به وسیله احسان ملامت کن و به وسیله انعام از شر او جلوگیرى‏‌ نما.[22]

فرمود:

احسان به انسان بدرفتار، دشمن را اصلاح مى‏‌کند.[23] فرمود:

کسى‏‌ را که به تو بدى‏‌ مى‏‌کند به وسیله احسان اصلاح کن و به وسیله سخن خوب، افراد را به نیکى‏‌ دعوت کن.[24] پیامبر اکرم صلى‏‌ الله علیه و آله فرمود:

آیا شما را بهترین خوى‏‌ دنیا و آخرت خبر ندهم؟ کسى‏‌ را که به تو ظلم نموده ببخش، با کسى‏‌ که با تو دورى‏‌ و قطع رابطه نمود ارتباط برقرار ساز، باکسى‏‌ که به تو بدى‏‌ مى‏‌کند احسان کن و هرکس که تو را از عطاى‏‌ خویش محروم مى‏‌سازد از عطاى‏‌ خود بهره‏مند ساز.[25] لذا پیامبر اکرم صلى‏‌ الله علیه و آله و ائمه معصومین همین روش را درباره بعضى‏‌ از خطاکاران به کار مى‏‌برند؛ براى‏‌ نمونه:

روایت شده: امام صادق علیه السلام غلامش را دنبال کارى‏‌ فرستاده بود که دیر کرد، پس آن حضرت براى‏‌ یافتن غلام حرکت کرد. غلام را دید که به خواب رفت است. حضرت بر بالین غلام نشست و بادش زد تا از خواب بیدار شد. وقتى‏‌ بیدار شد به او فرمود: اى‏‌ فلان! به خدا سوگند تو نباید هم شب و هم روز بخوابى‏‌. شب مال تو باشد و بخواب، ولى‏‌ روز را براى‏‌ ما بگذار که کار کنى‏‌.[26]

شخصى‏‌ مى‏‌گوید:

حضرت موسى‏‌ بن جعفر علیه السلام در نخلستان خود مشغول خرما چیدن بود. غلام حضرت را دیدم که ظرفى‏‌ از خرما گرفت و به پشت دیوار انداخت. من رفتم آن خرما را برداشتم و خدمت حضرت بردم و گفتم این خرماها را غلام شما پشت دیوار انداخت. امام علیه السلام به غلام فرمود: فلانى‏‌! آیا گرسنه بودى‏‌؟ عرض کرد: نه. فرمود: براى‏‌ چه این عمل را انجام دادى‏‌؟ عرض کرد: دوست داشتم این کار را بکنم. فرمود: برو خرما مال تو باشد، بعد فرمود: او را آزاد سازید.[27] نوشته‏اند:

مردى‏‌ از اولاد خلیفه دوم، در مدینه طیّبه، پیوسته حضرت موسى‏‌ بن جعفر علیه السلام را اذیت مى‏‌کرد و ناسزا مى‏‌گفت. هر وقت آن جناب را مى‏‌دید به امیرالمؤمنین علیه السلام دشنام مى‏‌داد. یکى‏‌ از اصحاب به آن حضرت عرض کرد:

اجازه بدهید این مرد فاسق را به هلاکت برسانیم. امام آنان را از این عمل جداً نهى‏‌ فرمود.

یک روز پرسید آن شخص کجاست؟ گفتند: در مزرعه خود اطراف مدینه مشغول کشاورزى‏‌ است.

حضرت سوار شد و به سوى‏‌ مزرعه حرکت نمود. به آن مرد رسید و نزد او نشست. بعد از سلام و احوال‏پرسى‏‌ با گشاده‏رویى‏‌ از وى‏‌ پرسید: چه مقدار خرج این زراعت کرده‏اى‏‌؟ عرض کرد: یک‏صد اشرفى‏‌. فرمود: امید دارى‏‌ چه مقدار از آن سود ببرى‏‌؟ عرض کرد: غیب نمى‏‌دانم. حضرت فرمود: گفتم: چه مقدار امید دارى‏‌؟ عرض کرد: امیدوارم دویست دینار هم سود ببرم. پس حضرت کیسه پولى‏‌ بیرون آورد که سیصد اشرفى‏‌ در آن بود. پول را به آن مرد داد و فرمود: این پول را بگیر، زراعت هم مال تواست، امیدوارم خداى‏‌ متعال به مقدارى‏‌ که امید دارى‏‌ به تو روزى‏‌ بدهد.

مرد که از جسارت‏هاى‏‌ خود خبر داشت، برخاست، سر آن جناب را بوسید و از جسارت‏هاى‏‌ خود عذر خواست. امام علیه السلام تبسم کرد و به سوى‏‌ مدینه حرکت نمود.

آن شب یا روز بعد که امام به مسجد تشریف مى‏‌برد، آن مرد نیز به مسجد آمده بود. وقتى‏‌ نگاهش به آن حضرت افتاد گفت: «اللّه اعلم حیث یجعل رسالته.» دوستانش از روى‏‌ تعجب گفتند: تو قبلًا چنین نبودى‏‌، داستان چیست؟ گفت:

من قبلًا چنین نبودم و به این مرد الهى‏‌ توهین مى‏‌کردم ولى‏‌ در اشتباه بودم و شروع کرد به مدح و ثنا و دعا بر آن جناب و در این‏باره با آنان بحث و جدال مى‏‌کرد. وقتى‏‌ امام به منزل برگشت به اصحاب فرمود: کدام بهتر بود؟ آنچه شما اراده کرده بودید یا آن‏چه من انجام دادم؟ من با مقدارى‏‌ پول او را اصلاح کردم و شر او را برطرف نمودم.[28] از احادیث مذکور استفاده مى‏‌شود که راه تربیت و اصلاح بدى‏‌ها منحصر به تنبیه و کیفر نیست، بلکه به وسیله بخشش و احسان نیز مى‏‌توان به اصلاح بدى‏‌ها پرداخت. چنان‏که انسان خطاکار از کیفر عبرت مى‏‌گیرد و خطاهایش را ترک مى‏‌کند، گاهى‏‌ اوقات از احسان دیگران نیز فطرتش بیدار مى‏‌شود و از کردار بد خود پشیمان مى‏‌گردد و به راه صواب مى‏‌گراید.

انسانى‏‌ که به شخص خطاکار احسان مى‏‌کند برایش الگومى‏‌ شود و درس نیکوکارى‏‌ مى‏‌دهد. بدین وسیله وجدان او را بیدار و متأثر مى‏‌سازد، به طورى‏‌ که اظهار شرمسارى‏‌ مى‏‌کند. به شکلى‏‌ که گاهى‏‌ خود این احسان، به عنوان نوعى‏‌ تنبیه محسوب مى‏‌شود و طرف را به اظهار ندامت وادار مى‏‌نماید. گاهى‏‌ شخص خطاکار که مورد احسان قرار گرفته اظهار مى‏‌کند: بیش از این مرا چوب کارى‏‌ نکن.

البته اعمال این روش در همه‏جا و نسبت به هرکس و در هر شرایطى‏‌ صحیح و مؤثر نیست. بلکه اگر درست انجام نگیرد ممکن است آثار سوئى‏‌ هم به همراه داشته باشد. لذا مربى‏‌ باید موارد را خوب بررسى‏‌ و هرجاکه صلاح دانست از این روش استفاده کند.[29]

 

[1]. غررالحکم، فصل 77، شماره 972:« من شَرفت نفُسه نزّهها عن ذلّة المطالب».
[2]. همان، شماره 1076:« من کرُمَت علیه نفسه لم یُهِنها بالمعصیة».
[3]. همان، شماره 1117:« من کَرُمت علیه نفسُه هانت علیه شهوتُه.»
[4]. همان، شماره 1433:« من هانت علیه نفسُه فلاتَرجُ خَیره».
[5]. تحف العقول، ص 512:« من هانت علیه نفسُه فلا تأمَن شرَّه».
[6]. کافى‏‌، ج 2، ص 312:« مامن رجل تکبّر الّالذلة وجدها فی‏نفسه».
[7]. مکارم الاخلاق، ص 255:« أکرموا أولادکم و أحسنوا أدبهم یُغفَرلکم.»
[8]. مستدرک الوسائل، ج 2، ص 618:« إذا سمّیتُم الولد محمّداً فأکرموه، و وسِّعواله المجالسَ، و لاتُقبّحوا له وجهاً».
[9]. بحارالأنوار، ج 43، ص 398: ابن عباس قال: کان رسول اللَّه صلى‏‌ الله علیه و آله حامل الحسن بن علی علیه السلام على‏‌ عائقه فقال رجل: نعم المرکبُ رکتَ یا غلام! فقال النبیّ صلى‏‌ الله علیه و آله:« و نعم الراکب هو».
[10]. همان، ص 306، یعلی بن مرّة أنّه قال: خرجنا مع النبیّ صلى‏‌ الله علیه و آله دُعینا إلى‏‌ طعام فإذاً الحسن یلعب فی الطریق، فَأَسرَع النبی صلى‏‌ الله علیه و آله أمام القوم ثمّ بسط یده، فجعل یَمُرّمرّةً ههنا و مرّةً ههنا یُضاحِکه حتى‏‌ أخذه فجعل إحدى‏‌ یدیه فی ذقنِه و الأخرى‏‌ بین رأسه، ثم اعتنقه فقبلّه، ثم قال رسول اللَّه:« حسن منّی و أنا منه، أحبّ اللّه من أحبّه، الحسن و الحسین سبطان من الأسباط».
[11]. همان، ص 28:« عن النبیّ صلى‏‌ الله علیه و آله کان جالساً فأقبل الحسنُ و الحسینُ، فلمّا رآهما النبی صلى‏‌ الله علیه و آله قام لهما و استبطأ بلوغهما إلیه فاستقَبلَهما و حَمَلها على‏‌ کتفیه، و قال:« نعم المطیّ مطیّکما، و نعم الراکبان أنتما، و أبوکما خیر منکما.»
[12]. محجة البیضاء، ج 3، ص 366.
[13]. همان، ج 4، ص 132.
[14]. همان، ج 3، ص 366.
[15]. وسائل الشیعه، ج 15، ص 122:« أوّل ما یبرّ الرجل ولده أن یسمّیه باسمٍ حَسنٍ، فلیُحسن أحدکم اسمُ ولده».
[16]. همان، ص 123: فی وصیّة النبی صلى‏‌ الله علیه و آله لعلی علیه السلام قال:« یا علّی حقّ الولد على‏‌ والده أن یُحسِنَ اسمَه و أدبَه و یَضعَه موضِعاً صالحاً».
[17]. همان، ج 8، ص 441:« خمس لأادَعَهن حتى‏‌ الممات- إلى‏‌ أن قال- و التسلیم على‏‌ الصبیان لتکون سنّةًمن بعدی».
[18]. بحارالأنوار، ج 77، ص 216:« فإذا استحقّ احد منک ذنباً فإنّ العفوَ مع العدل أشدُّ من الضربِ لمن کان له عقل».
[19]. مستدرک الوسائل، ج 2، ص 87: شکا رسولَ‏اللَّه صلى‏‌ الله علیه و آله من خدمه، فقال له:« اعفُ عنهم تَستَصلِح به قلوبَهم»، فقال: یا رسول‏اللَّه، إنّهم یتفاوتون فی سوء الأدب؟ فقال:« اعفُ عنهم».
[20]. بحارالأنوار، ج 77، ص 419:« العفو یفسد من اللئیم بقدر إصلاحه من الکریم».
[21]. فصلت( 41) آیه 34:\i« وَلا تَسْتَوِى‏‌ الحَسَنَةُ وَلا السَّیِّئَةُ إِدْفَعْ بِالَّتِى‏‌ هِىَ أَحْسَنُ فَإِذا الَّذِى‏‌بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَ نَّهُ وَلِىٌّ حَمِیمٌ».
[22]. بحار الأنوار، ج 71، ص 472:« عاتِب أخاک بالإحسان إلیه و ردّد شرّه بالإنعام علیه».
[23]. غررالحکم، فصل اول، شماره 1554:« الإحسان إلى‏‌ المسی‏ء یَستَصلِح العدوَّ».
[24]. همان، فصل دوم، شماره 81:« أصلح المسی‏ء بحسنِ فعالک و دُلَّ على‏‌ الخیر بجمیل مقالک».
[25]. بحارالأنوار، ج 71، ص 399:« ألا أُخبرکم بخیر خلائق الدنیا و الآخرة: تعفو عمّن ظلمک، و تُصِل مَن قطعک و الإحسان إلى‏‌ من أسإ إلیک و إعطاء من حرمک».
[26]. همان، ج 71، ص 405.
[27]. همان، ج 71، ص 402.
[28]. همان، ج 48، ص 102.
[29] امینى‏‌، ابراهیم، اسلام و تعلیم و تربیت، 1جلد، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى‏‌ حوزه علمیه قم) - قم، چاپ: سوم، 1387.