نقش تکریم، عفو و احسان در تربیت
روش تکریم
بزرگداشت و احترام به شخصیت، براى کودک بلکه براى هر انسانى یک نیاز طبیعى است. در اثر غریزه حب ذات که در طبیعت کودک نهاده شده، به ذات خویش علاقه دارد، میل دارد دیگران نیز شخصیت او را بپذیرند و گرامى بدارند.
چنانچه این نیاز طبیعى کودک در خانواده تأمین شد احساس آرامش کرده و به نفس خویش اعتماد پیدا مىکند. از استعدادهاى نهفتهاش استفاده مىنماید و با دلگرمى و امید به موفقیت در مسیر زندگى قدم برمىدارد. به خانواده و دیگران خوشبین مىشود، آنان را قدرشناس و قابل اعتماد دانسته و از همکارى با افرادى که قدر او را شناخته و شخصیتش را گرامى مىدارند هراسى ندارد.
به علاوه، کودکى که مورد تکریم و احترام خانواده قرار گرفته، احترام به دیگران را، که یک صفت پسندیده است، از آنان یاد مىگیرد. بنابراین، تکریم کودک براى تربیت صحیح و متعادل او ضرورت دارد.
علاوه بر آن، تکریم و احترام به کودک را مىتوان به عنوان یک روش تربیتى به شمار آورد که در پرورش سایر صفات نیک و جلوگیرى از صفات بد مىتوان از آن استفاده نمود. وقتى شخصیت کودک، مورد تکریم و احترام قرار گرفت و خود را بزرگ و محترم دانست سعى مىکند شخصیت خود را حفظ و تقویت نماید. بدین وسیله مىتوان او را به کارهاى نیک، به عنوان اینکه با شخصیت محترم و گرامى تو سازگار است، تشویق نمود و از کارهاى بد و اخلاق زشت، به عنوان اینکه با شخصیت والاى تو ناسازگار است، برحذر داشت.
انسان براى حفظ کرامت ذات ومقام و موقعیت خود حاضر مىشود حتى از خواستههاى درونى خویش چشمپوشى نماید. در احادیث نیز بدین مطلب اشاره شده است:
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
هرکس که به شرافت نفس خویش توجه داشته باشد آن را از ذلت در تمایلات نفسانى بازمىدارد.[1] و فرمود:
هر کس که نفس خویش را گرامى بدارد او را به ذلت معصیت نمىکشاند.[2] و فرمود:
هرکس که نفس خویش را محترم بدارد ترک خواستههاى نفسانى برایش آسان خواهد بود.[3] اگر این نیاز طبیعى در خانواده تأمین نشود و کودک مورد تحقیر قرار گرفته و به شخصیتش لطمه بخورد، خود را ناتوان و ضعیف و دیگران را قدرناشناس محسوب مىدارد و چون خود را بىشخصیت مىداند براى تن دادن به هر عمل زشتى آماده است، چون از خانواده، احترام ندیده نسبت به آنها بدبین شده و عقدهدار مىگردد. براى عقده گشایى امکان دارد درصدد انتقامجویى نیز برآید.
اگر شما به آمار جانیان مراجعه کنید اغلب آنان را افراد بىشخصیت و تحقیر شده خواهید یافت.
در احادیث نیز بدین مطلب اشاره شده است:
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
هرکس که نفس خویش را کوچک شمارد امید خیرى به او نداشته باش.[4] امام على نقى علیه السلام فرمود:
هرکس که نفس خودش را پست بداند از شر وى در امان مباش.[5] امام صادق علیه السلام نیز فرمود
هیچ کس تکبر و طغیان نمىکند مگر در اثر ذلتى که در نفس خویش احساس مىنماید.[6]
اسلام و تکریم کودک
بنابراین، تکریم و احترام به شخصیت کودک را مىتوان به عنوان یک وسیله و روش تربیتى معرفى کرد. به همین جهت اسلام به اولیا و مربیان توصیه مىکند که به کودک احترام بگذارند:
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:
فرزندان خود را گرامى بدارید و آنان را نیکو تربیت کنید تا خدا گناهانتان را بیامرزد.[7] و فرمود:
وقتى نام فرزندتان را محمد گذاشتید او راگرامى بدارید و در مجالس برایش جاى باز کنید و با صورتِ درهم کشیده با او برخورد ننمایید.»[8] البته پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله خود نیز بدین روش ملتزم بود و همین عمل را درباره فرزندان و نوادگان خویش به عمل مىآورد.
ابن عباس مىگوید:
رسول خدا صلى الله علیه و آله حسن بن على علیه السلام را بر دوش خود سوار کرده بود. مردى که این منظره را مشاهده مىکرد عرض کرد: پسر! چه مرکب خوبى دارى؟
پیامبر فرمود: و چه سوار خوبى؟[9] یعلى بن مرة مىگوید:
در خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله به مهمانى مىرفتیم، به حسن بن على برخورد نمودیم که در کوچه بازى مىکرد. پیامبر به سوى او رفت، دستش را گشود که او را بگیرد. حسن به این طرف و آن طرف فرار مىکرد، پیامبر آنقدر با او شوخى کرد تا او را گرفت. یک دست را زیر چانهاش قرار داد و دست دیگر را روى سرش، پس او را در بغل گرفت و بوسید و گفت: حسن از من و من از حسن هستم. هرکس که حسن را دوست بدارد خدا او را دوست دارد. حسن و حسین دو سبط از اسباط هستند.[10] شبیه این مطلب درباره امام حسین علیه السلام نیز نقل شده است.
پیامبر صلى الله علیه و آله نشسته بود که حسن و حسین علیهما السلام به سویش آمدند، وقتى آنان را مشاهده کرد به احترامشان از زمین برخاست. وقتى آمدنشان قدرى به تأخیر افتاد به سوى آنان شتافت. آنان را بر دوش خود سوار کرد و فرمود: مرکب شما خوب مرکبى است و شما نیز سواران خوبى هستید. پدر شما از شما بهتر است.[11] رفتار پیامبر اختصاص به فرزندانش نداشت بلکه همین رفتار را نسبت به همه کودکان و جوانان داشت به طورىکه دربارهاش نوشتهاند: ملاطفت وگرم گرفتن با کودکان از عادتهاى رسول خدا بود.[12] پیامبر صلى الله علیه و آله براى جلب قلوب اصحاب، آنان را با کنیه صدا مىزد. افرادى هم که کنیه نداشتند کنیهاى برایشان انتخاب مىکرد. رفتارش چنین بود که براى کودکان نیز کنیهاى انتخاب مىکرد و آنان را با آن مىخواند تا قلوبشان را به دست آورد.[13] هنگامى که رسول خدا از سفر مراجعت مىکرد کودکان به استقبالش مىشتافتند،
وقتى آنان را مشاهده مىنمود به احترام آنها توقف مىکرد و به اصحاب دستور مىداد آنها را بردارند. بعضى را در جلو و بعضى را پشت سر سوار مىکرد. به اصحاب نیز دستور مىداد سایر کودکان را بر مرکب خود سوار نمایند. گاهى مىشد که کودکان با یکدیگر تفاخر مىنمودند، بعضى مىگفتند: رسولاللَّه ما را در جلو خود سوار کرد و تو را در پشت سر. بعضى مىگفتند: به اصحاب دستور داد تو را سوار کنند.[14] احترام به شخصیت فرزندان و دیگر کودکان براى پیامبر یک سیره و روش متعارف بود، بدین وسیله بزرگوارى و اعتماد به نفس را در آنان پرورش مىداد و از این طریق به خوبى دعوت و از بدى باز مىداشت. پیامبر گرامى اسلام روش تکریم و احترام به شخصیت را نسبت به همه مردم معمول مىداشت و از این طریق دل آنان را به دست مىآورد و در روحشان نفوذ مىکرد. همین روش را مىتوان یکى از عوامل نفوذ فوق العاده آن حضرت در مردم محسوب کرد.
وسایل تکریم
کودک را با وسایل مختلف مىتوان تکریم و احترام کرد که در ذیل به بعضى از آنها اشاره مىشود:
1. انتخاب نام و فامیل زیبا. انسان از نام و فامیل زیبا خوشش مىآید و از ذکر آن احساس سربلندى مىنماید. بر عکس، نام و فامیل زشت صاحبش را شرمنده ساخته و از این جهت احساس حقارت مىکند. بنابراین، به پدر ومادر کودک توصیه مىشود که در هنگام انتخاب نام براى فرزندشان، نامهاى زیبا انتخاب نمایند. زیبایى نام یک امر عرفى و اجتماعى است و در جوامع و زمانهاى مختلف تفاوت مىکند. در انتخاب نام باید به معناى آن نیز توجه داشت. ما چون مسلمان هستیم بهتر است از نامهاى پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام و دیگر بزرگان دین استفاده نماییم.
اسلام نیز بدین نکته مهم توجه داشت و به اولیا در انتخاب نام نیک براى فرزندانشان توصیه مىنماید؛ بلکه انتخاب نام نیک را یکى از حقوق فرزند بر پدر و مادر مىداند. در احادیث نیز بدین مطلب اشاره شده است، از باب نمونه:
حضرت ابوالحسن علیه السلام فرمود:
اولین احسانى که پدر نسبت به فرزند خود انجام مىدهد انتخاب اسم خوب براى اوست. شما مراقب باشید نام خوب براى فرزندانتان انتخاب کنید.[15] پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله در وصیت خود به حضرت على علیه السلام فرمود:
اى على! فرزند بر پدر خود حق دارد که نام زیبایى برایش انتخاب کند، خوب او را تربیت نماید و در جایگاه صالحى (ازدواج) او را قرار دهد.[16] 2. کودک را با احترام صدا کردن. لازم است پدر و مادر نام فرزند خود را همواره با احترام بخواند؛ مثلًا بگوید: حسن آقا، پسرم، دخترم. مىتواند او را با فامیل بخواند و مثلًا بگوید: آقاى کریمى، آقاى حسینى. خوب است کودک را با تعبیر «شما» خطاب کنیم، نه «تو».
3. سلام کردن به کودک. معمولًا فرزندان به پدر و مادر خود سلام مىکنند و باید به چنین وضعى عادت نمایند. لیکن پدر و مادر نباید همواره انتظار داشته باشند که کودکان حتماً سلام کنند، بلکه باید در مواردى هم پدر و مادر به فرزندان سلام کنند. گاهى که کودک سلام کردن را فراموش کرد خوب است پدر و مادر سلام کنند و حتى در سلام کردن بر او سبقت بگیرند. در احادیث نیز بدین مطلب اشاره شده است:
پیامبر صلى الله علیه و آله مىفرمود:
پنج چیز را تا هنگام مرگ ترک نخواهم کرد ... پنجمین عمل، سلام کردن به کودکان است تا این که سنتى باشد و بعد از من باقى بماند.[17] 4. وقتى با کودک ملاقات مىکنیم خوب است مانند بزرگترها با او دست بدهیم و احوالپرسى کنیم.
5. باید در مجالس براى کودک نیز جایى را باز کرد و به او احترام گذاشت.
6. در دعوت به مهمانى و مجالس جشن، باید کودکان را نیز منظور داشت و نام آنان را نیز در کارت نوشت.
7. کودکان سر سفره غذا، هم باید جا داشته باشند و هم وسیله اختصاصى پذیرایى.
8. لازم است کودکان در منزل مانند بزرگترها وسایل مخصوص داشته باشند؛ مانند: مسواک، خمیردندان، حوله، کمد لباس، ظروف غذاخورى، رختخواب.
9. در مسافرتها کودکان نیز باید صندلى داشته باشند.
10. خوب است براى کودکان، جشن تولد و جشن تکلیف گرفته شود.
11. خوب است در حضور دیگران از صفات و کارهاى خوب کودک قدردانى و تشکر شود.
12. لازم است پدر و مادر اگر بدون کودک به سفر مىروند برایش نامه بنویسند و سلام و احوالپرسى کنند و اگر با تلفن تماس مىگیرند با کودک نیز حرف بزنند.
13. باید به سخنان کودک کاملًا گوش داد و در خور فهمش به او پاسخ داد.
14. در موقع صحبت کردن به کودکان نیز باید توجه نمود.
15. در کارها و تصمیمگیرىها خوب است تا حد امکان با کودکان مشورت کرد.
16. به کودکان اعتماد کنید و مسئولیت بدهید، در عین حال مواظب و مراقب آنان هم باشید.
تذکر
در خاتمه تذکر چند نکته مهم را لازم مىدانیم:
1. احترام و ستایش نباید از مقدار واقع تجاوز کند، زیرا اگر از واقع تجاوز نمود امکان دارد موجب به وجود آمدن خوى زشت تکبر و خودبزرگبینى شود.
وقتى هم بزرگ شد از دیگران نیز انتظار دارد که بیش از حد ازاو تعریف و تمجید نمایند و در صورتى که خواستهاش برآورده نشد رنجیده خاطر خواهد شد.
2. شخصیت کودک باید به وسیله رفتار نیک و صفات پسندیدهاش مورد تحسین قرار گیرد نه ذاتش و بدون توجه به صفات. بالأخره کودک باید بفهمد که رفتار پسندیده و صفات خوب هستند که ارزش وجودى او را بالا برده و سزاوار تعریف شده است، نه ذات او به تنهایى. در چنین صورتى به انجام کارهاى خوب تشویق مىشود تا شخصیت خود را بالا ببرد.
3. احترام و بزرگداشت کودک باید به گونهاى باشد که او را لوس و پرتوقع بار نیاورد. کودک باید بفهمد که ارزش انسان به انجام وظیفه است و اگر او مورد احترام قرار مىگیرد بدان جهت است که انجام وظیفه نموده است.
روش عفو
با اینکه تنبیه و کیفرِ خطاکار، یک روش تربیتى بوده و انجام آن در بعضى موارد ضرورت دارد، امّا عفو و اغماض از خطاکار نیز در بعضى مواقع در اصلاح او تأثیر خواهد داشت و یک روش تربیتى محسوب مىشود. عفو نمودن، در صورتى که به موقع انجام بگیرد غالباً دو اثر مهم را به همراه دارد: اولًا: در قلب او اثر مىگذارد و نسبت به اغماض کننده علاقه پیدا مىکند. ثانیاً چون چشمپوشى از کیفر، یک خلق پسندیده است، همین عمل اخلاقى، آن هم در برابر بدىها و استحقاق کیفر، فطرت اخلاقى او را بیدار ساخته و از کردار خود پشیمان مىسازدو به گونهاى که گاهى خود عفو یک نوع تنبیه محسوب مىشود.
در چند صورت مىتوان از روش عفو براى اصلاح افراد استفاده کرد:
1. در صورتى که خطاکار از عمل خود پشیمان شده و تصمیم بر ترک آن گرفته است.
2. در صورتى که مرتکب خلاف، شخصى است شریف و آبرومند که از روى جهالت، عمل خلاف را انجام داده است و از ظواهر امر پیداست که تکرار نخواهد کرد.
3. در صورتى که خلافکار، شخصى است عاقل و پاک سرشت و احتمال مىدهیم که اگر مورد عفو قرار گیرد فطرت اخلاقى او بیدار شده و از کرده خویش پشیمان مىشود.
در صورتى که مربى چنین احساسى داشته باشد باید از روش عفو و چشم پوشى استفاده نماید.
به همین جهت، صفت عفو در اسلام یکى از اخلاق پسندیده به شمار رفته و در احادیث و آیات متعددى از قرآن مورد تعریف و تمجید قرار گرفته و یکى از صفات ممتاز پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام به شمار رفته است. در ذیل به برخى از احادیث که جنبه تربیتى این صفات را ذکر مىکنند اشاره مىکنیم:
امیرالمؤمنین علیه السلام به فرزندش امام حسن علیه السلام فرمود:
اگر یکى از خدمتگزاران تو مرتکب خطایى شد و استحقاق کیفر داشت عفو با رعایت عدالت (در تنبیه او) از کتک بیشتر تأثیر دارد، البته در صورتى که عاقل باشد.[18] روایت شده:
مردى خدمت پیامبر رسید و از نافرمانى خدمتگزاران خود شکایت نمود، پیامبر فرمود: آنها را مورد عفو قرار بده و بدین وسیله قلوبشان را اصلاح کن.
عرض کرد: یا رسول اللَّه آنها در بى ادبى متفاوت اند، فرمود: آنان را ببخش، آن مرد نیز به دستور پیامبر عمل کرد.[19] بنابراین، عفو یک روش تربیتى است، لیکن در همه جا نمىتوان از آن استفاده کرد. در بعضى موارد نه تنها در اصلاح فرد مفید نیست بلکه موجب فساد و سوء استفاده هم قرار مىگیرد.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
عفو از خطاى فرد لئیم و پست موجب فساد او مىشود، به همان مقدار که در اصلاح انسان کریم و شریف تأثیر دارد.[20] بنابراین، مربى باید حالات متربى خود رابررسى کرده و بر طبق مصالح، در تربیت او از مناسبترین روشها استفاده کند.
روش احسان
در تعلیم و تربیت، دو روش معمول است: تنبیه و تشویق. خطاکاران را تنبیه مىکنند و افراد خوب را تشویق مىنمایند، اسلام نیز هر دو روش را مجاز دانسته و هریک را در جاى خودش مفید و لازم مىشمارد. البته تشویق، همیشه بر تنبیه تقدم دارد، مادام که از تشویق بتوان استفاده کرد نباید به تهدید و تنبیه توسل جست. مسائل تشویق و تنبیه قبلًا مورد بررسى قرار گرفت.
در اینجا مسئله دیگرى مورد بحث است که آیا راه اصلاح بدىهاى خطاکاران منحصر به تنبیه است یا راه دیگرى نیز وجود دارد؟ در اسلام راه دیگرى نیز براى اصلاح بدىها معرفى شده و آن عبارت است از: احسان در برابر کردار بد.
خدا در قرآن مىفرماید:
خوبى و بدى برابر نیستند، به نیکوترین وجه پاسخ بده تا کسى که میان تو و او دشمنى است چون دوست مهربان شود.[21] امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
برادرت را به وسیله احسان ملامت کن و به وسیله انعام از شر او جلوگیرى نما.[22]
فرمود:
احسان به انسان بدرفتار، دشمن را اصلاح مىکند.[23] فرمود:
کسى را که به تو بدى مىکند به وسیله احسان اصلاح کن و به وسیله سخن خوب، افراد را به نیکى دعوت کن.[24] پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:
آیا شما را بهترین خوى دنیا و آخرت خبر ندهم؟ کسى را که به تو ظلم نموده ببخش، با کسى که با تو دورى و قطع رابطه نمود ارتباط برقرار ساز، باکسى که به تو بدى مىکند احسان کن و هرکس که تو را از عطاى خویش محروم مىسازد از عطاى خود بهرهمند ساز.[25] لذا پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و ائمه معصومین همین روش را درباره بعضى از خطاکاران به کار مىبرند؛ براى نمونه:
روایت شده: امام صادق علیه السلام غلامش را دنبال کارى فرستاده بود که دیر کرد، پس آن حضرت براى یافتن غلام حرکت کرد. غلام را دید که به خواب رفت است. حضرت بر بالین غلام نشست و بادش زد تا از خواب بیدار شد. وقتى بیدار شد به او فرمود: اى فلان! به خدا سوگند تو نباید هم شب و هم روز بخوابى. شب مال تو باشد و بخواب، ولى روز را براى ما بگذار که کار کنى.[26]
شخصى مىگوید:
حضرت موسى بن جعفر علیه السلام در نخلستان خود مشغول خرما چیدن بود. غلام حضرت را دیدم که ظرفى از خرما گرفت و به پشت دیوار انداخت. من رفتم آن خرما را برداشتم و خدمت حضرت بردم و گفتم این خرماها را غلام شما پشت دیوار انداخت. امام علیه السلام به غلام فرمود: فلانى! آیا گرسنه بودى؟ عرض کرد: نه. فرمود: براى چه این عمل را انجام دادى؟ عرض کرد: دوست داشتم این کار را بکنم. فرمود: برو خرما مال تو باشد، بعد فرمود: او را آزاد سازید.[27] نوشتهاند:
مردى از اولاد خلیفه دوم، در مدینه طیّبه، پیوسته حضرت موسى بن جعفر علیه السلام را اذیت مىکرد و ناسزا مىگفت. هر وقت آن جناب را مىدید به امیرالمؤمنین علیه السلام دشنام مىداد. یکى از اصحاب به آن حضرت عرض کرد:
اجازه بدهید این مرد فاسق را به هلاکت برسانیم. امام آنان را از این عمل جداً نهى فرمود.
یک روز پرسید آن شخص کجاست؟ گفتند: در مزرعه خود اطراف مدینه مشغول کشاورزى است.
حضرت سوار شد و به سوى مزرعه حرکت نمود. به آن مرد رسید و نزد او نشست. بعد از سلام و احوالپرسى با گشادهرویى از وى پرسید: چه مقدار خرج این زراعت کردهاى؟ عرض کرد: یکصد اشرفى. فرمود: امید دارى چه مقدار از آن سود ببرى؟ عرض کرد: غیب نمىدانم. حضرت فرمود: گفتم: چه مقدار امید دارى؟ عرض کرد: امیدوارم دویست دینار هم سود ببرم. پس حضرت کیسه پولى بیرون آورد که سیصد اشرفى در آن بود. پول را به آن مرد داد و فرمود: این پول را بگیر، زراعت هم مال تواست، امیدوارم خداى متعال به مقدارى که امید دارى به تو روزى بدهد.
مرد که از جسارتهاى خود خبر داشت، برخاست، سر آن جناب را بوسید و از جسارتهاى خود عذر خواست. امام علیه السلام تبسم کرد و به سوى مدینه حرکت نمود.
آن شب یا روز بعد که امام به مسجد تشریف مىبرد، آن مرد نیز به مسجد آمده بود. وقتى نگاهش به آن حضرت افتاد گفت: «اللّه اعلم حیث یجعل رسالته.» دوستانش از روى تعجب گفتند: تو قبلًا چنین نبودى، داستان چیست؟ گفت:
من قبلًا چنین نبودم و به این مرد الهى توهین مىکردم ولى در اشتباه بودم و شروع کرد به مدح و ثنا و دعا بر آن جناب و در اینباره با آنان بحث و جدال مىکرد. وقتى امام به منزل برگشت به اصحاب فرمود: کدام بهتر بود؟ آنچه شما اراده کرده بودید یا آنچه من انجام دادم؟ من با مقدارى پول او را اصلاح کردم و شر او را برطرف نمودم.[28] از احادیث مذکور استفاده مىشود که راه تربیت و اصلاح بدىها منحصر به تنبیه و کیفر نیست، بلکه به وسیله بخشش و احسان نیز مىتوان به اصلاح بدىها پرداخت. چنانکه انسان خطاکار از کیفر عبرت مىگیرد و خطاهایش را ترک مىکند، گاهى اوقات از احسان دیگران نیز فطرتش بیدار مىشود و از کردار بد خود پشیمان مىگردد و به راه صواب مىگراید.
انسانى که به شخص خطاکار احسان مىکند برایش الگومى شود و درس نیکوکارى مىدهد. بدین وسیله وجدان او را بیدار و متأثر مىسازد، به طورى که اظهار شرمسارى مىکند. به شکلى که گاهى خود این احسان، به عنوان نوعى تنبیه محسوب مىشود و طرف را به اظهار ندامت وادار مىنماید. گاهى شخص خطاکار که مورد احسان قرار گرفته اظهار مىکند: بیش از این مرا چوب کارى نکن.
البته اعمال این روش در همهجا و نسبت به هرکس و در هر شرایطى صحیح و مؤثر نیست. بلکه اگر درست انجام نگیرد ممکن است آثار سوئى هم به همراه داشته باشد. لذا مربى باید موارد را خوب بررسى و هرجاکه صلاح دانست از این روش استفاده کند.[29]
[1]. غررالحکم، فصل 77، شماره 972:« من شَرفت نفُسه نزّهها عن ذلّة المطالب».
[2]. همان، شماره 1076:« من کرُمَت علیه نفسه لم یُهِنها بالمعصیة».
[3]. همان، شماره 1117:« من کَرُمت علیه نفسُه هانت علیه شهوتُه.»
[4]. همان، شماره 1433:« من هانت علیه نفسُه فلاتَرجُ خَیره».
[5]. تحف العقول، ص 512:« من هانت علیه نفسُه فلا تأمَن شرَّه».
[6]. کافى، ج 2، ص 312:« مامن رجل تکبّر الّالذلة وجدها فینفسه».
[7]. مکارم الاخلاق، ص 255:« أکرموا أولادکم و أحسنوا أدبهم یُغفَرلکم.»
[8]. مستدرک الوسائل، ج 2، ص 618:« إذا سمّیتُم الولد محمّداً فأکرموه، و وسِّعواله المجالسَ، و لاتُقبّحوا له وجهاً».
[9]. بحارالأنوار، ج 43، ص 398: ابن عباس قال: کان رسول اللَّه صلى الله علیه و آله حامل الحسن بن علی علیه السلام على عائقه فقال رجل: نعم المرکبُ رکتَ یا غلام! فقال النبیّ صلى الله علیه و آله:« و نعم الراکب هو».
[10]. همان، ص 306، یعلی بن مرّة أنّه قال: خرجنا مع النبیّ صلى الله علیه و آله دُعینا إلى طعام فإذاً الحسن یلعب فی الطریق، فَأَسرَع النبی صلى الله علیه و آله أمام القوم ثمّ بسط یده، فجعل یَمُرّمرّةً ههنا و مرّةً ههنا یُضاحِکه حتى أخذه فجعل إحدى یدیه فی ذقنِه و الأخرى بین رأسه، ثم اعتنقه فقبلّه، ثم قال رسول اللَّه:« حسن منّی و أنا منه، أحبّ اللّه من أحبّه، الحسن و الحسین سبطان من الأسباط».
[11]. همان، ص 28:« عن النبیّ صلى الله علیه و آله کان جالساً فأقبل الحسنُ و الحسینُ، فلمّا رآهما النبی صلى الله علیه و آله قام لهما و استبطأ بلوغهما إلیه فاستقَبلَهما و حَمَلها على کتفیه، و قال:« نعم المطیّ مطیّکما، و نعم الراکبان أنتما، و أبوکما خیر منکما.»
[12]. محجة البیضاء، ج 3، ص 366.
[13]. همان، ج 4، ص 132.
[14]. همان، ج 3، ص 366.
[15]. وسائل الشیعه، ج 15، ص 122:« أوّل ما یبرّ الرجل ولده أن یسمّیه باسمٍ حَسنٍ، فلیُحسن أحدکم اسمُ ولده».
[16]. همان، ص 123: فی وصیّة النبی صلى الله علیه و آله لعلی علیه السلام قال:« یا علّی حقّ الولد على والده أن یُحسِنَ اسمَه و أدبَه و یَضعَه موضِعاً صالحاً».
[17]. همان، ج 8، ص 441:« خمس لأادَعَهن حتى الممات- إلى أن قال- و التسلیم على الصبیان لتکون سنّةًمن بعدی».
[18]. بحارالأنوار، ج 77، ص 216:« فإذا استحقّ احد منک ذنباً فإنّ العفوَ مع العدل أشدُّ من الضربِ لمن کان له عقل».
[19]. مستدرک الوسائل، ج 2، ص 87: شکا رسولَاللَّه صلى الله علیه و آله من خدمه، فقال له:« اعفُ عنهم تَستَصلِح به قلوبَهم»، فقال: یا رسولاللَّه، إنّهم یتفاوتون فی سوء الأدب؟ فقال:« اعفُ عنهم».
[20]. بحارالأنوار، ج 77، ص 419:« العفو یفسد من اللئیم بقدر إصلاحه من الکریم».
[21]. فصلت( 41) آیه 34:\i« وَلا تَسْتَوِى الحَسَنَةُ وَلا السَّیِّئَةُ إِدْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ فَإِذا الَّذِىبَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَ نَّهُ وَلِىٌّ حَمِیمٌ».
[22]. بحار الأنوار، ج 71، ص 472:« عاتِب أخاک بالإحسان إلیه و ردّد شرّه بالإنعام علیه».
[23]. غررالحکم، فصل اول، شماره 1554:« الإحسان إلى المسیء یَستَصلِح العدوَّ».
[24]. همان، فصل دوم، شماره 81:« أصلح المسیء بحسنِ فعالک و دُلَّ على الخیر بجمیل مقالک».
[25]. بحارالأنوار، ج 71، ص 399:« ألا أُخبرکم بخیر خلائق الدنیا و الآخرة: تعفو عمّن ظلمک، و تُصِل مَن قطعک و الإحسان إلى من أسإ إلیک و إعطاء من حرمک».
[26]. همان، ج 71، ص 405.
[27]. همان، ج 71، ص 402.
[28]. همان، ج 48، ص 102.
[29] امینى، ابراهیم، اسلام و تعلیم و تربیت، 1جلد، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم) - قم، چاپ: سوم، 1387.