پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

نقش ايمان در تربيت‏

نقش ایمان در تربیت‏

ایمان به خدا، نبوت و معاد، یکى‏‌ از بهترین وسایلى‏‌ است که اولیا و مربیان مى‏‌توانند در دعوت کودک به خوبى‏‌ها و جلوگیرى‏‌ از مفاسد اخلاقى‏‌، از آن استفاده نمایند. پیامبران غالباً از این روش استفاه مى‏‌کردند، یعنى‏‌ ابتدا انسان‏ها را به ایمان به خدا و نبوت و معاد دعوت مى‏‌کردند و با ذکر دلایلى‏‌ ایمان آنان را تقویت مى‏‌نمودند، آن‏گاه از طریق ایمان، آن‏ها را به انجام کارهاى‏‌ نیک و تخلق به مکارم اخلاق و اجتناب از کارهاى‏‌ زشت و رذایل اخلاق دعوت مى‏‌کردند. چنین شیوه‏اى‏‌ از نهاد انسان مایه مى‏‌گیرد و مقرون به توفیق است، زیرا خداشناسى‏‌ و خداجویى‏‌ و توجه به علةالعلل جهان هستى‏‌ از فطریات عقل انسانى‏‌ است. ساختمان روحى‏‌ و عقلى‏‌ انسان به گونه‏اى‏‌ است که طبعاً به سوى‏‌ ذاتى‏‌ عظیم، دانا و توانا که جهان را آفریده، جذب شده و در مقابل قدرت و عظمتش خضوع و کرنش مى‏‌نماید. چنین درک و جذبى‏‌ در فطرت سالم و غیر آلوده انسان‏ها نهاده شده؛ هرگاه به خود آیند بدان‏سوى‏‌ کشیده مى‏‌شوند. به همین جهت ایمان به خدا را مى‏‌توان به عنوان یک خواسته طبیعى‏‌ و آرامش‏بخش دل‏ها معرفى‏‌ نمود.

هم‏چنین عقل انسان با اندکى‏‌ تفکر درمى‏‌یابد که خلقت انسان و جهان، لغو و بى‏‌هدف نبوده و انسان که اشرف و اکمل موجودات این جهان است براى‏‌ مرگ و نابودى‏‌ آفریده نشده است، لذا اعمال نیک و کردار زشت انسان‏ها نمى‏‌تواند بدون پاداش یا کیفر بماند. از این‏جا درمى‏‌یابد که باید بعد از این جهان، جهان دیگرى‏‌ به نام جهان آخرت باشد تا انسان‏ها پس از مردن بدان‏جا انتقال یابند و پاداش یا کیفر اعمال خود را ببینند.

بنابراین، ایمان به معاد و زندگىِ پس از مرگ نیز یکى‏‌ از خواسته‏هاى‏‌ عقلانى‏‌ انسان‏هاست که زندگى‏‌ این جهان را هدفدار مى‏‌سازد و آرامش بخش و امیدوارکننده دل‏ها خواهد بود. بعد از ایمان و عقیده به دو اصل فوق، ضرورت نبوت و ارسال پیامبران نیز روشن مى‏‌شود، زیرا از یک طرف انسان در برابر آفریدگار جهان احساس تکلیف مى‏‌کند و براى‏‌ تأمین آسایش و سعادت دنیوى‏‌ و اخروى‏‌ خود نیازمند برنامه و قانون کامل و دقیق دارد.

از طرف دیگر با اندکى‏‌ دقت مى‏‌فهمد که خودش و سایر انسان‏ها از تدوین چنین قانون کاملى‏‌ ناتوان هستند، زیرا از عوامل و اسباب سعادت نفسانى‏‌ و اخروى‏‌ بى‏‌اطلاع‏اند. بنابراین به هدایت و راهنمایى‏‌ خداى‏‌ سبحان نیاز دارد. به همین خاطر به ضرورت نبوت عقیده پیدا مى‏‌کند و ایمان مى‏‌آورد.

سه اصل مذکور (خداشناسى‏‌، معاد، نبوت) از اصول عقاید به شمار رفته و ایمان به آن‏ها اساس و پایه اسلام محسوب مى‏‌شود. بنابراین ایمان به اصول عقاید در اسلام از اهمیت خاصى‏‌ برخوردار است، چون:

اولًا: خود همین عقیده و ایمان از علوم حقیقى‏‌ است و موجب پرورش و تکامل نفس مى‏‌باشد. حقیقت ایمان از اعمال و حرکات باطنى‏‌ نفس بوده و در اسلام از بهترین عبادت‏ها بشمار رفته است. اسلام، و تفکر را از بهترین عبادت‏ها دانسته و موجب تکامل نفس و تقرب الى‏‌ اللَّه مى‏‌داند. علوم و معارف حقیقى‏‌ به‏طور مستقیم در نفس اثر مى‏‌گذارند و رفته رفته او را کامل و کامل‏تر مى‏‌نماید تا به مقام قرب الهى‏‌ نائل گردد. در آیات و احادیث نیز تحصیل علم از کمالات نفس بلکه به عنوان غایت و هدف آفرینش معرفى‏‌ شده است.

خدا در قرآن مى‏‌فرماید:

خدایى‏‌ که هفت آسمان را بیافرید و بخشى‏‌ از زمین نیز به مقدار آن‏ها آفرید و امر خود را در بین آن‏ها نازل کرد، تا شما بدانید که خدا بر هر کارى‏‌ قادر است و علم او بر همه اشیا احاطه دارد.[1] و مى‏‌فرماید:

خدا مؤمنین از شما را بالا مى‏‌برد و درجات کسانى‏‌ که علم داده شده‏اند بالاتر مى‏‌برد و خدا به آن‏چه شما انجام مى‏‌دهید آگاه است.[2] هشام بن حکم از موسى‏‌ بن جعفر علیه السلام روایت کرده که فرمود:

اى‏‌ هشام! خدا پیامبران و رسولانش را به سوى‏‌ بندگان نفرستاد مگر براى‏‌ این‏که خدا را بشناسد. پس بهترین آن‏ها از جهت قبول، بهترین آن‏هاست از جهت معرفت و اعلم آن‏ها به امر خدا بهترین آن‏هاست از جهت عقل و کامل‏ترین آن‏ها از جهت عقل، بالاترین آن‏هاست از جهت درجه، در دنیا و آخرت.[3]

 

امام صادق علیه السلام فرمود: علم به خدا و تسلیم در برابر او بهترین عبادت‏ها است.[4] ثانیاً: ایمان زیربنا و منشأ صدور همه اعمال نیک، عبادت‏ها، احسان‏ها و اخلاق نیکو است که در نفس، اثر مى‏‌گذارند، آن را پرورش داده و تکمیل مى‏‌نمایند. بنابراین، ایمان از این طریق نیز در پرورش و تکمیل نفس تأثیر دارد.

ثالثاً: ایمان علاوه بر ثمرات اخروى‏‌، در همین جهان نیز موجب آرامش خاطر خواهد بود که خود از بزرگ‏ترین نعمت‏ها است. انسان مؤمن، خدا را مالک هستى‏‌ مى‏‌داند و به علم و قدرت و لطف او ایمان دارد و مى‏‌داند که فیوضاتش را از بندگان دریغ نمى‏‌دارد. به او اعتماد و توکل داشته و در مشکلات و گرفتارى‏‌ها به او پناه مى‏‌برد و به امدادهاى‏‌ غیبى‏‌ او نیز همواره امیدوار است.

انسان مؤمن همواره به یاد خداست، کشتى‏‌ وجود خویش را در این دریاى‏‌ طوفانى‏‌ زندگى‏‌ به خدا سپرده و یقین دارد که با امدادهاى‏‌ الهى‏‌ از امواج سهمگین زندگى‏‌ به سلامت عبور خواهد کرد. بنابراین، اضطراب، نگرانى‏‌ و یأس در وجودش راه ندارد و با خوش‏بینى‏‌ و امیدوارى‏‌ و آرامش خاطر به زندگى‏‌ خویش ادامه خواهد داد.

انسان مؤمن آفرینش جهان و زندگى‏‌ انسان را پوچ و بى‏‌هدف نمى‏‌داند، بلکه دنیا را مزرعه آخرت و محل پرورش فضایل و کمالات نفسانى‏‌ مى‏‌داند، انتخاب راه سعادت را در اختیار خویش دانسته و یقین دارد که کوچک‏ترین عملش بدون کیفر یا پاداش نخواهد بود. هدف و برنامه زندگى‏‌ و سعادت دنیوى‏‌ و اخروى‏‌ خویش را از خدا و پیامبر مى‏‌گیرد و با میل و رغبت و کمال آزادى‏‌ در مسیر انجام وظیفه حرکت مى‏‌کند و به آینده خویش خوش‏بین و امیدوار است.

بنابراین، ایمان یکى‏‌ از ارزش‏هاى‏‌ مهم نفسانى‏‌ است که پرورش آن باید جزء برنامه مربیان قرار گیرد.

لاک مى‏‌گوید:

کودک از دوران طفولیت باید تصورات دقیق و صحیحى‏‌ از خداوند که نسبت به ما مهربان است و کلیه مایحتاج ما را فراهم مى‏‌سازد و در عین نیکى‏‌ و لطف مى‏‌باشد، داشته باشد. هرگز نباید از خدا و موجودات ناشناخته بترسد. کودک به علت این‏که خدا نسبت به او مهربان است خدا را دوست خواهد داشت و به‏زودى‏‌ یاد خواهد گرفت که دست نیاز به سوى‏‌ او دراز کند.[5] بنابراین، پرورش ایمان و استفاده از آن را باید یکى‏‌ از شیوه‏هاى‏‌ مهم تربیتى‏‌ محسوب داشت که اولیا و مربیان مى‏‌توانند از آن بهره بگیرند.

 

 

نقش عقل در تربیت‏

 

یکى‏‌ از بهترین راه‏هایى‏‌ که اولیا و مربیان، در تعلیم و تربیت مى‏‌توانند از آن استفاده کنند، پرورش و تقویت نیروى‏‌ عقل است، زیرا عقل در تعدیل و کنترل تمایلات حیوانى‏‌ و دعوت به کارهاى‏‌ نیک و تقید به مکارم اخلاق، نقش بزرگى‏‌ را ایفا مى‏‌کند. عقل براى‏‌ انسان بهترین راهنماست. مشکلات اخلاقى‏‌ و اجتماعى‏‌ انسان‏ها غالباً معلول جهالت و ضعف نیروى‏‌ عقلى‏‌ آن‏هاست. اگر عقل نیرومند باشد، زمامِ کشورِ نفس را در اختیار گرفته و آن را بر طبق مصالح واقعى‏‌ اداره مى‏‌کند و چنین فردى‏‌ سعادت‏مند خواهد شد.

بنابراین، اولیا و مربیان وظیفه دارند، پرورش عقل را جزء برنامه‏هاى‏‌ تربیتى‏‌ خود قرار دهند و از این طریق کودک را در صراط مستقیم انسانیت هدایت کرده‏ و از انحرافات جلوگیرى‏‌ نمایند. بنابراین، پرورش عقل را مى‏‌توان به عنوان یک روش تربیتى‏‌ معرفى‏‌ نمود. به همین جهت اسلام نسبت به عقل و پرورش آن عنایت خاصى‏‌ دارد که در ضمن چند عنوان مورد بررسى‏‌ قرار خواهیم داد:

 

موقعیت عقل در تعدیل غرایز

 

انسان با این‏که یک حیوان است و غرایز و خواسته‏هاى‏‌ حیوانى‏‌، او را احاطه کرده و به این سو و آن سو جذبش مى‏‌کنند، امّا با وجود عقل از سایر حیوانات امتیاز یافته است. عقل، که روح و نفس نیز خوانده مى‏‌شود، موجود شریف و گران بهایى‏‌ است که انسان را بر سایر حیوانات برترى‏‌ داده است. انسان به وسیله عقل مى‏‌تواند تفکر و عاقبت‏اندیشى‏‌ کند، مصالح و مفاسد و سود و زیان امور را خوب بسنجد و حساب کند، سپس با بینایى‏‌ کامل تصمیم گرفته و بر طبق مصلحت اقدام نماید. سایر حیوانات چون عقل ندارند در برابر خواست و تحریک غرایز هم تاب مقاومت ندارند و بدون تفکر و عاقبت نگرى‏‌ تسلیم مى‏‌شوند، لیکن انسان مى‏‌تواند در برابر خواسته‏هاى‏‌ نفسانى‏‌ مقاومت نموده و آن‏ها را تعدیل و کنترل کند. در بین خواسته‏ها و غرایز، تعادل برقرار سازد و از افراط و تفریطها جلوگیرى‏‌ نماید.

اگر عقل در بدن حاکمیت یافت، نفس حیوانى‏‌ و خواسته‏هاى‏‌ آن را مهار کرده و به انسان آزادى‏‌ مى‏‌دهد. به همین جهت از عقل در احادیث تعریف و تمجید شده است، براى‏‌ نمونه:

عبداللَّه بن سنان مى‏‌گوید: به امام جعفر صادق علیه السلام عرض کردم: ملائکه افضل‏اند یا آدمى‏‌ زادگان؟ فرمود: امیرالمؤمنین على‏‌ بن ابى‏‌ طالب علیه السلام فرمود: خداى‏‌ متعال در فرشتگان عقل را بدون شهوت و در حیوانات‏ شهوت را بدون عقل قرار داد، امّا در آدمى‏‌ زادگان عقل و شهوت را با هم ترکیب نمود. پس هر کس که عقلش را بر شهوتش غلبه دهد از ملائکه بهتر است و هر کس که شهوتش را بر عقل غلبه دهد از حیوانات بدتر خواهد بود.[6] حضرت صادق علیه السلام فرمود:

عقل راهنماى‏‌ مؤمن مى‏‌باشد.[7] رسول خدا صلى‏‌ الله علیه و آله فرمود:

از عقل راهنمایى‏‌ بخواهید تا هدایت شوید و با عقل مخالفت نکنید که پشیمان مى‏‌شوید.[8] هم‏چنین فرمود:

عقل نسبت به نفس مانند ریسمانى‏‌ است که به وسیله آن پاى‏‌ شتر را مى‏‌بندند.

نفس مانند خبیث‏ترین حیوانات مى‏‌باشد که اگر به وسیله عقل مهار نشود سرگردان مى‏‌شود و به بى‏‌راهه مى‏‌رود.[9] حضرت باقر علیه السلام فرمود:

هنگامى‏‌ که خداى‏‌ سبحان عقل را بیافرید او را به سخن آورد سپس به او فرمود:

بیا، آمد. آن گاه فرمود: برگرد، برگشت. سپس فرمود: به عزت و جلال خودم‏

 

سوگند! موجودى‏‌ را نیافریدم که محبوب‏تر از تو باشد. ترا کامل نمى‏‌کنم مگر در کسى‏‌ که او را دوست بدارم. بدان که تو را مورد امر و نهى‏‌ قرار مى‏‌دهم و به تو ثواب و عقاب مى‏‌دهم.[10] حضرت امام رضا علیه السلام مى‏‌فرماید:

عقل هر انسانى‏‌ دوست او و جهل، دشمنش مى‏‌باشد.[11] پیامبر اکرم صلى‏‌ الله علیه و آله فرمود:

خداى‏‌ متعال چیزى‏‌ را در بین بندگانش تقسیم نکرده که بهتر از عقل باشد. پس خواب عاقل بهتر از شب بیدارى‏‌ جاهل مى‏‌باشد و اقامه [ماندن‏] در وطن عاقل افضل است از هجرت جاهل. خداى‏‌ سبحان پیامبر و رسولى‏‌ را نفرستاد، مگر وقتى‏‌ که عقلش به حد کمال رسید و از عقول امتش برتر بود. آن‏چه در باطن نفس پیامبر وجود دارد افضل است از اجتهاد و کوشش جهادگران. هیچ بنده‏اى‏‌ نمى‏‌تواند فرایض خدا را به خوبى‏‌ ادا کند جز این‏که آن‏ها را تعقل کند و جمیع عبادت کنندگان در فضیلت عبادت به مرتبه عبادت عاقل نمى‏‌رسند. عقلا صاحبان الباب هستند که در قرآن مى‏‌فرماید: «ا و ما یتذکر الّا اولوالالباب».[12]

نیز ایشان فرمودند:

[اى‏‌] على‏‌! بالاتر از جهل فقرى‏‌ نیست و هیچ مالى‏‌ نافع‏تر از عقل نیست.[13] امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

عقل نیرومندترین پایه‏هاست.[14] و نیز فرمود:

عقل سرچشمه همه خوبى‏‌هاست.[15] هم‏چنین فرمود:

اخلاق نیک از ثمرات عقل است.[16] و فرمود:

دین را جز عقل اصلاح نمى‏‌کند.[17] و فرمود:

ادب و دین از نتایج عقل هستند.[18] نیز فرمود:

عقل غریزه‏اى‏‌ است که در اثر علم و تجربه بر آن افزوده مى‏‌شود.[19]

 

علامت‏هاى‏‌ عاقل‏

 

در احادیث، براى‏‌ شخص عاقل علائم و آثارى‏‌ ذکر شده که به وسیله آن‏ها مى‏‌توان عقل افراد و مقدار آن را به‏دست آورد، براى‏‌ نمونه:

یکى‏‌ از اصحاب مى‏‌گوید:

به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم: عقل چیست؟ فرمود: عقل چیزى‏‌ است که به وسیله آن خدا عبادت مى‏‌شود و انسان به بهشت مى‏‌رود. عرض کردم: پس آن‏چه در معاویه بود چه بود؟ فرمود: این زیرکى‏‌ و حیله گرى‏‌ و شیطنت است، نه عقل. این شبیه به عقل است ولى‏‌ عقل نیست.[20] حضرت صادق علیه السلام فرمود:

هر کس که عاقل باشد دین دارد و هر کس دین داشته باشد داخل بهشت خواهد شد.[21] حضرت موسى‏‌ بن جعفر علیه السلام به هشام فرمود:

صبرِ بر وحدت نشانه قوت عقل است. هر کس به خدا معرفت کامل داشته باشد از اهل دنیا دورى‏‌ مى‏‌کند و به آن‏چه نزد خداست راغب مى‏‌شود و در حال وحشت، خدا مونس او و در حال وحدت، رفیق او و در حال فقر، غناى‏‌ او خواهد بود و بدون خویشان و نزدیکان، او را عزت مى‏‌دهد.[22] و نیز فرمود:

عاقل به دنیاى‏‌ کم با حکمت راضى‏‌ مى‏‌شود، ولى‏‌ به حکمت کم با دنیا راضى‏‌ نمى‏‌شود، به همین جهت تجارت آن‏ها سود دارد. اى‏‌ هشام! عقلا، زیادى‏‌ دنیا را ترک مى‏‌کنند چه رسد به گناهان، در حالى‏‌که ترک فضول دنیا فضیلت است و ترک گناهان واجب. اى‏‌ هشام! عاقل به دنیا و اهل آن نظر مى‏‌کند و مى‏‌داند که بدون تحمل مشقت نمى‏‌توان به دنیا رسید و به آخرت نیز نظر مى‏‌کند و مى‏‌فهمد که بدون مشقت تحصیل آخرت ممکن نیست، به همین جهت در تحمل مشقت، باقى‏‌ترین آن‏ها (آخرت) را انتخاب مى‏‌کند.[23] هم‏چنین فرمود:

اى‏‌ هشام! امیرالمؤمنین علیه السلام مى‏‌فرمود: از علائم عاقل این است که سه خصلت در او باشد: وقتى‏‌ سؤال کنند جواب مى‏‌دهد، هنگامى‏‌ که مردم از سخن ناتوان شوند سخن مى‏‌گوید و اگر مورد مشورت قرار گیرد با رعایت مصالح، اظهار عقیده مى‏‌کند. پس کسى‏‌ که این خصلت‏ها در او نباشد احمق است.[24] حضرت صادق علیه السلام فرمود:

کامل‏ترین مردم از جهت عقل کسى‏‌ است که اخلاقش از همه بهتر باشد.[25] امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

خودپسندىِ انسان دلیل ضعف عقل اوست.[26]

و فرمود:

عاقل کسى‏‌ است که به هنگام غضب، رغبت و ترس، نفس خویش را در تملک بگیرد.[27] نیز فرمود:

هنگامى‏‌ که عقل انسان کامل شد کلامش کمتر خواهد شد.[28] و فرمود:

زبان عاقل بعد از قلبش و قلب احمق بعد از زبانش مى‏‌باشد.[29] حضرت صادق علیه السلام فرمود:

عاقل کسى‏‌ است که در پذیرش حق تسلیم و در سخن، با انصاف باشد. در برابر باطل سرسخت و با زبانش با آن دشمنى‏‌ کند. دنیاى‏‌ خود را ترک کند ولى‏‌ دین خود را از دست ندهد، دلیل عقل دو چیز است: راست گویى‏‌ و درست کارى‏‌.[30] حضرت على‏‌ علیه السلام فرمود:

عاقل کسى‏‌ است که امروز به فکر فرداى‏‌ خود باشد و در آزاد کردن نفس خویش کوشش نماید و براى‏‌ آن‏چه چاره‏اى‏‌ [براى‏‌ جلوگیرى‏‌] از آن نیست (مرگ) عمل کند.[31] هم‏چنین فرمود:

 

عقل در نگهدارى‏‌ تجربه‏ها مى‏‌باشد.[32] و فرمود:

عاقل کسى‏‌ است که رفتار او گفتارش را تصدیق کند.[33] در این احادیث که از باب نمونه ذکر شد براى‏‌ عاقل به علائم ذیل اشاره شده است:

1. به وسیله عقل، خدا شناخته و عبادت مى‏‌شود.

2. دین حق را پذیرفته و دیندار است.

3. خدا را به خوبى‏‌ مى‏‌شناسد و رضایت او را بر هر چیزى‏‌ ترجیح مى‏‌دهد، در حال وحشت، خدا انیس او و در حال وحدت، رفیق او و در حال فقر، غناى‏‌ او خواهد بود.

4. علم و حکمت را بر امور دنیا ترجیح مى‏‌دهد.

5. به دنیا دلبسته نیست و فضول دنیا را ترک مى‏‌کند و به طریق اولى‏‌ مرتکب گناه نمى‏‌شود.

6. مى‏‌داند که تحصیل دنیا و آخرت هر دو نیاز به سعى‏‌ و تحمل مشقت دارد، به همین جهت سعى‏‌ خود را در راه تحصیل آخرت مصروف مى‏‌دارد، چون باقى‏‌تر است.

7. نفس خویش را در تملک دارد و کاملًا مراقبت مى‏‌کند که به هنگام غضب شهوت و ترس از مرز حق تجاوز نکند.

8. در برابر حق تسلیم مى‏‌شود و با باطل مبارزه مى‏‌کند.

9. راست گویى‏‌ را از دست نمى‏‌دهد و هیچ گاه دروغ نمى‏‌گوید.

10. درست کار است و هیچ گاه مرتکب خیانت نمى‏‌شود.

11. مرگ و آخرت را فراموش نمى‏‌کند و همواره سعى‏‌ دارد تا در این دنیا براى‏‌ آخرت خویش توشه‏اى‏‌ تهیه کند.

12. به بهترین فضایل و مکارم اخلاقى‏‌ اتصاف دارد.

13. قبل از سخن، در صلاح و فساد آن مى‏‌اندیشد و اگر صلاح بود، سخن مى‏‌گوید.

14. از سخنان بى‏‌فایده اجتناب‏مى‏‌کند، ولى‏‌ به هنگام ضرورت از سخن گفتن دریغ ندارد.

چنان‏که ملاحظه مى‏‌فرمایید در این احادیث آثار و علائمى‏‌ براى‏‌ عاقل ذکر شده است که نمونه‏هاى‏‌ فراوان دیگرى‏‌ نیز در احادیث دیگر وجود دارد.

با این آثار و نشانه‏ها مى‏‌توان به مقدار عقل افراد پى‏‌ برد، هر چه این صفات و خصوصیات در فردى‏‌ بیش‏تر و کامل‏تر باشد عقل او کامل‏تر خواهد بود، زیرا کثرت و شدت آثار، دلیل قوت مؤثر مى‏‌باشد. البته همه انسان‏ها عقل دارند، لیکن همه آن‏ها از عقل خود خوب استفاده نمى‏‌کنند.

لازمه عقل این است که اگر درست به کار گرفته شود واقعیات را خوب و صحیح درک مى‏‌کند، مفاسد و مصالح را تشخیص داده و راه سعادت و کمال را به انسان نشان مى‏‌دهد. تفکر و عاقبت‏اندیشى‏‌ و واقع نگرى‏‌، کار عقل است لیکن در صورتى‏‌ که به‏کار گرفته شود و در طریق صحیح قرار گیرد.

عقل با تفکر صحیح مى‏‌تواند واقعیات را کشف کند و سعادت و کمال واقعى‏‌ انسان را تأمین نماید. مى‏‌تواند مبدأ آفرینش جهان را بشناسد و از دستورها و برنامه‏هایش پیروى‏‌ کند، فضایل و مکارم اخلاق را شناخته و خویشتن را با آن‏ها تکمیل کند، رذایل اخلاق نیز تشخیص داده و از آن‏ها بپرهیزد.

بنابراین، اگر دیدیم فردى‏‌ به خدا، معاد و پیامبران ایمان و عقیده داشته و از دستورهاى‏‌ پیامبر اطاعت مى‏‌کند، به فضایل و مکارم اخلاق آراسته بوده و از اخلاق ناپسند پیراسته است، پى‏‌ مى‏‌بریم که نیروى‏‌ تعقل خویش را خوب به کار گرفته و در نتیجه از عقل کاملى‏‌ برخوردار است. برعکس اگر از خدا اعراض نموده به مبدأ و معاد ایمان ندارد و شیفته و دلباخته امور دنیوى‏‌ است و به اخلاق نیک انسانى‏‌ هم پایبند نیست، معلوم مى‏‌شود که از نیروى‏‌ عقل خویش خوب استفاده نکرده و عقلش ضعیف است.

 

 

دشمنان عقل‏

 

عقل، دشمنانى‏‌ دارد که همواره با او در جنگ و ستیزند. عقل مى‏‌کوشد دشمنانش را مغلوب کرده و از میدان براند، دشمنان نیز سعى‏‌ دارند نور عقل را خاموش و او را از رهبرى‏‌ معزول نمایند، در نتیجه، کشور تن را در انحصار خویش درآورند. معصومین علیهم السلام، دشمنان عقل معرفى‏‌ کرده‏اند؛ مثلًا:

حضرت على‏‌ علیه السلام فرمود:

عقل و شهوت ضد یکدیگراند، علم از عقل حمایت مى‏‌کند و خواسته‏هاى‏‌ نفسانى‏‌ مؤید شهوت‏اند و نفس هم میدان تنازع آن‏هاست. هر کدام غلبه کردند نفس در جانب او خواهد بود. افضل مردم نزد خدا کسى‏‌ است که عقل خود را احیا کند و شهوتش را بمیراند و نفس خود را براى‏‌ مصلحت آخرت به سختى‏‌ بیندازد.[34]

نیز فرمود:

هر کس شهوت خود را در تملک نگیرد مالک عقل خود نخواهد بود.[35] و فرمود:

غضب، عقول را به فساد کشیده و انسان را از حقیقت و راه راست دور مى‏‌گرداند.[36] و فرمود:

هر کس خشم خویش را در اختیار نگیرد مالک عقل نخواهد بود.[37] امام صادق علیه السلام فرمود:

هواى‏‌ نفس دشمن عقل و مخالف حق و هم نشین باطل است. شهوات نفسانى‏‌ هواى‏‌ نفس را تقویت مى‏‌کنند و اصل نشانه‏هاى‏‌ هوا از خوردن حرام، غفلت از واجبات، سستى‏‌ در مستحبات و فرو رفتن در عیاشى‏‌ها حاصل مى‏‌شود.[38] حضرت موسى‏‌ بن جعفر علیه السلام به هشام فرمود:

اى‏‌ هشام! هر کس که سه چیز را بر سه چیز تسلط دهد گویا به ویرانى‏‌ عقل خویش کمک نموده است: هر کس که نور تفکر خود را با طول امل تاریک کند، لطایف حکمت را با سخنان زیاد محو سازد و نور عبرت خود را با شهوت‏هاى‏‌ نفسانى‏‌ خاموش سازد. پس گویا که هواى‏‌ نفس را در ویران کردن عقل خود کمک نموده است و هرکس که عقل خود را فاسد سازد، دین و دنیاى‏‌ خود را به تباهى‏‌ کشیده است.[39] امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

هر کس که به سخنان افراد عاقل گوش ندهد عقلش مى‏‌میرد، هر کس که با هواى‏‌ نفس مخالفت کند عقلش صحیح مى‏‌ماند و هر کس که به عقل خویش اکتفا کند (و با دیگران مشورت نکند) به لغزش گرفتار مى‏‌شود.[40]

 

 

راه‏هاى‏‌ تقویت عقل‏

 

عقل، موجودى‏‌ مجرد است امّا مجرد تام نیست، بلکه به بدن تعلق دارد و چون متعلق به ماده است حرکت و تکامل دارد. چنان نیست که عقل و نفس انسان را از آغاز وجود تا آخر عمر یک‏نواخت باقى‏‌ بماند. انسان‏ها در مقدار عقل یکسان نیستند بلکه هر انسانى‏‌ در مرتبه‏اى‏‌ از عقل قرار دارد. سعادت دنیوى‏‌ و اخروى‏‌ هر انسانى‏‌ به مقدار عقل اوست. خوش‏بختانه عقل قابل تربیت، تقویت و تکامل است. هر انسانى‏‌ مى‏‌تواند به عقل خویش بیفزاید و آن را کامل‏تر گرداند. به همین جهت اسلام به انسان‏ها توصیه مى‏‌کند که در تکمیل عقل خویش بکوشند.

براى‏‌ تقویت عقل، در قرآن و احادیث راه‏هایى‏‌ معرفى‏‌ شده است که در ذیل به عمده آن‏ها اشاره مى‏‌کنیم:

 

1. به کار گرفتن عقل‏

انسان‏هاى‏‌ سالم داراى‏‌ عقل‏اند، لیکن همه آن‏ها به مقدار کافى‏‌ از عقل خود استفاده نمى‏‌کنند. عقل مانند سایر قواى‏‌ انسان، هر چه بیش‏تر به کار گرفته شود بیش‏تر تقویت مى‏‌شود. انسان اگر مى‏‌خواهد عقلش کامل‏تر شود باید بیش‏تر تعقّل نماید. به همین جهت اسلام، از کسانى‏‌ که تعقل کرده تعریف نموده و کسانى‏‌ که عقل خویش را به کار نمى‏‌گیرند مورد توبیخ و تقبیح قرار مى‏‌دهد؛ مثلًا خدا در قرآن مى‏‌فرماید:

«صُمٌّ بُکْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لا یَعْقِلونَ»؛[41]

آن‏ها کر و لال و کورند پس تعقل ندارند.

و مى‏‌فرماید:

«إِنَّ شَرَّ الدَّوابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ»؛[42]

به درستى‏‌ که بدترین جنبندگان نزد خدا، (انسان‏هاى‏‌) کر و لالى‏‌ هستند که تعقل ندارند.

و مى‏‌فرماید:

«وَیَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى‏‌ الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ»؛[43]

خدا رجس و پلیدى‏‌ را بر کسانى‏‌ قرار داد که تعقل نمى‏‌کنند.

و مى‏‌فرماید:

«یَفْتَرُونَ عَلَى‏‌ اللَّهِ الکَذِبَ وَأَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ»؛[44]

بر خدا دروغ مى‏‌بندند و اکثرشان تعقل ندارند.

در آیاتى‏‌ دیگر، اسباب و عوامل تعقل را به انسان‏ها معرفى‏‌ مى‏‌کند:

«أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِى‏‌ الأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها»[45]

و مى‏‌فرماید:

«إِنَّ فِى‏‌ خَلْقِ السَّمواتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلافِ اللَّیْلِ وَالنَّهارِ وَالفُلْکِ الَّتِى‏‌ تَجْرِى‏‌ فِى‏‌ البَحْرِ بِما یَنْفَعُ النّاسَ وَما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْیا بِهِ الأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَبَثَّ فِیها مِنْ کُلِّ دابَّةٍ وَتَصْرِیفِ الرِّیاحِ وَالسَّحابِ المُسَخَّرِ بَیْنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ»؛[46]

همانا که در خلقت آسمان‏ها و زمین و گردش شب و روز و کشتى‏‌ها، که براى‏‌ منافع مردم در دریا حرکت مى‏‌کنند، و باران‏هایى‏‌ که از آسمان نازل مى‏‌کند و زمین مرده را احیا مى‏‌کند و جنبندگان را در آن پراکنده مى‏‌سازد و در تحریک بادها و ابرهایى‏‌ که بین آسمان و زمین مسخّرند، در همه اینها آیه‏ها و نشانه‏هایى‏‌ است براى‏‌ مردم که تعقل نمایند.

آیات دیگرى‏‌ نیز داریم که از عقلا به عنوان اولوالالباب تعبیر کرده و آن‏ها را اهل فهم و تذکر مى‏‌داند، براى‏‌ نمونه:

«إِنَّ فِى‏‌ خَلْقِ السَّمواتِ وَالأَرضِ وَاخْتِلافِ اللَّیْلِ وَالنَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِى‏‌ الأَلْبابِ»؛[47]

همانا که در خلقت آسمان‏ها و زمین و گردش شب و روز آیاتى‏‌ است براى‏‌ صاحبان عقل.

در این باره احادیثى‏‌ هم از پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام وارد شده است؛ از جمله:

پیامبراکرم صلى‏‌ الله علیه و آله فرمود:

از عقل خود راهنمایى‏‌ بخواهید تا شما را ارشاد کند، و با او مخالفت نکنید که پشیمان مى‏‌شوید.[48]

2. تفکر

تفکر نیز نوعى‏‌ تعقل است که از ترتیب مقدمات به حصول نتیجه مى‏‌رسد. به وسیله تفکر نیز مى‏‌توان به تقویت عقل پرداخت، به همین جهت در قرآن و احادیث معصومین علیهم السلام درباره تفکر، تأکید و توصیه شده و از عدم تفکر نهى‏‌ گردیده است:

خدا در قرآن مى‏‌فرماید:

«کَذ لِکَ یَبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ»؛[49]

خداى‏‌ متعال این چنین آیات را براى‏‌ شما بیان کرد شاید فکر کنید.

و مى‏‌فرماید:

«وَهُوَ الَّذِى‏‌ مَدَّ الأَرضَ وَجَعَلَ فِیها رَواسِىَ وَأَنْهاراً وَمِنْ کُلِّ الَّثمَراتِ جَعَلَ فِیها زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ یُغْشِى‏‌ اللَّیْلَ النَّهارَ إِنَّ فِى‏‌ ذ لِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»؛[50]

او خدایى‏‌ است که زمین را بگسترد و در آن کوه‏ها قرار داد و نهرها جارى‏‌ ساخت و از هر میوه‏اى‏‌ در زمین جفت بیافرید و شب را به روز پوشانید. همانا در این امور آیه‏ها و نشانه‏هایى‏‌ است براى‏‌ مردمى‏‌ که تفکر داشته باشند.

و مى‏‌فرماید:

«قُلْ هَلْ یَسْتَوِى‏‌ الأَعْمى‏‌ وَالبَصِیرُ أَفَلا تَتَفَکَّرُونَ»؛[51]

بگو آیا فرد کور و بینا یکسان‏اند؟ چرا فکر نمى‏‌کنند؟

از این قبیل آیات در قرآن زیاد داریم که مردم را به تفکر، تشویق و ترغیب مى‏‌کند.

روایات مردم را به تفکر دعوت مى‏‌نماید، حتى‏‌ تفکر را به عنوان یک عبادت بلکه بهترین عبادت‏ها معرفى‏‌ مى‏‌نماید؛ از جمله:

امیرالمؤمنین علیه السلام مى‏‌فرماید:

به وسیله تفکر قلبت را بیدار کن و در شب پهلویت را از بستر جداساز و تقواى‏‌ پروردگارت را پیشه نما.[52] امام صادق علیه السلام فرمود:

بهترین عبادت‏ها تفکر درباره خدا و قدرت اوست.[53] حضرت موسى‏‌ بن جعفر علیه السلام به هشام فرمود:

اى‏‌ هشام! براى‏‌ هر چیز دلیل و راهنمایى‏‌ وجود دارد و دلیل عقل، تفکر است و دلیل تفکر، سکوت مى‏‌باشد.[54] اسلام به اندیشیدن کاملًا عنایت داشته و در موارد متعددى‏‌، مردم را به تفکر دعوت کرده است. گمان نمى‏‌کنم در هیچ یک از ادیان آسمانى‏‌ به مقدار اسلام نسبت به تفکر و تعقل توجّه شده باشد، به طورى‏‌ که مى‏‌توان اسلام را به عنوان دین طرفدار تفکر و تعقل معرفى‏‌ کرد.

3. عاقبت اندیشى‏‌

یکى‏‌ از راه‏هایى‏‌ که مى‏‌توان با آن نیروى‏‌ عقل را تقویت کرد این است که انسان عادت کند که در مورد انجام هر عملى‏‌، قبل از شروع، اطراف و جوانب آن را خوب بررسى‏‌ کرده و در آثار و نتایج خوب یا بد آن اندیشه و تأمل نماید، اگر صلاح بود وارد عمل شود وگرنه از عمل خوددارى‏‌ نماید. در احادیث به این روش تأکید شده است؛ مثلًا: رسول خدا صلى‏‌ الله علیه و آله فرمود:

وقتى‏‌ درصدد هستى‏‌ کارى‏‌ انجام بدهى‏‌ ابتدا در عواقب آن خوب تأمل کن، اگر مصلحت بود فوراً اقدام کن و اگر بد بود از انجام آن خوددارى‏‌ نما.[55] حضرت صادق علیه السلام به ابن جندب توصیه کرد:

در مورد هر کارى‏‌ از ابتدا توقف (و تفکر) کن تا این‏که راه دخول در آن و خروج از آن را کاملًا بشناسى‏‌ آن گاه وارد عمل شو، مبادا بدون عاقبت‏اندیشى‏‌ وارد عمل شوى‏‌ و پشیمان گردى‏‌.[56] امیرالمؤمنین علیه السلام نیز فرمود:

عاقبت نگرى‏‌ رأس عقل و تندروى‏‌ رأس حماقت است.[57] هم‏چنین فرمود:

هر کس که در عواقب امور، خوب تأمل کند از مصیبت‏ها و دشوارى‏‌هاى‏‌ آن‏ها در امان خواهد بود.[58]

 

و فرمود:

فکر کردن عقل را نورانى‏‌ مى‏‌کند.[59] و فرمود:

تفکر عقل را جلا و روشنى‏‌ مى‏‌بخشد.[60]

4. مشورت‏

مشورت کردن با عقلا و استمداد از افکار و آراى‏‌ آن‏ها موجب تقویت عقل مى‏‌گردد. کسانى‏‌ که در کارها با دیگران مشورت و نظرخواهى‏‌ مى‏‌کنند چنان است که گویا عقول دیگران را به استخدام خویش درآورده‏اند. وقتى‏‌ انسان در موضوعى‏‌ با چند نفر مشورت مى‏‌نماید و هر یک از آن‏ها عقیده‏اش را بیان کرده و در توجیه آن سخن مى‏‌گوید، در صورتى‏‌ که مشورت کننده، به قصد یافتن حق، به سخنان آن‏ها خوب گوش دهد، مى‏‌تواند بهترین آن‏ها را انتخاب کند، آن گاه تصمیم بگیرد و وارد عمل شود. البته تصمیم‏گیرى‏‌ نهایى‏‌ با خود مشورت‏کننده است. انسان هر چه هم عاقل باشد بى‏‌نیاز از مشورت نخواهد بود و کسى‏‌ که در کارها مشورت مى‏‌کند کمتر به خطا و اشتباه مى‏‌افتد. برعکس کسانى‏‌ که در عقیده، استبداد داشته و رأى‏‌ و عقیده خود را همانند بت، مى‏‌پرستند و به افکار و آراى‏‌ دیگران بى‏‌اعتنا هستند خطا و اشتباه آن‏ها زیاد است.

به همین جهت اسلام عنایت خاصى‏‌ نسبت به مشورت داشته و تأکیدهاى‏‌ فراوانى‏‌ در این موضوع دارد، براى‏‌ مثال:

در قرآن به پیامبرش که عقل کُلّ است خطاب کرده و مى‏‌فرماید:

 

«وَشاوِرْهُمْ فِى‏‌ الأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلى‏‌ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ المُتَوَکِّلِینَ»؛[61]

اى‏‌ پیامبر با اصحاب خود در کارها مشورت کن و هنگامى‏‌ که تصمیم گرفتى‏‌ با توکل بر خدا وارد عمل شو که خدا متوکلین را دوست دارد.

و مى‏‌فرماید:

«وَأَمْرُهُمْ شُورى‏‌ بَیْنَهُمْ وَمِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ»؛[62]

مؤمنین در کارها با هم مشورت مى‏‌کنند و از آن‏چه به آن‏ها داده‏ایم انفاق مى‏‌نمایند.

حضرت على‏‌ علیه السلام فرمود:

هر کس که از آراى‏‌ مختلف استقبال کند مواقع خطا و اشتباه را مى‏‌یابد و هر کس بدون عاقبت‏اندیشى‏‌ وارد امور شود خودش را در معرض مشکلات و حوادث دشوار قرار خواهد داد. عاقبت‏اندیشى‏‌ قبل از عمل، تو را از پشیمانى‏‌ در امان مى‏‌دارد. عاقل از تجربه‏ها پند مى‏‌گیرد. در تجربه‏ها علوم جدیدى‏‌ به‏دست مى‏‌آید. و در دگرگونى‏‌ها (و انقلاب‏هاى‏‌ روزگار) مردان بزرگ شناخته مى‏‌شوند.[63] هم‏چنین فرمود:

هر کس که با عقلا مشورت نماید به راه راست هدایت مى‏‌شود.[64]

و فرمود:

هر کس مشورت نکند پشیمان خواهد شد.[65] حضرت صادق علیه السلام در ضمن موعظه فرمود:

در امورت با کسانى‏‌ مشورت کن که از خدا مى‏‌ترسند.[66] و نیز فرمود:

کسى‏‌ که مستبد به رأى‏‌ باشد، خودش را در جایگاه لغزش قرار مى‏‌دهد.[67] البته مشورت، بسیار مهم و سرنوشت‏ساز است، لیکن مشورت با هر کسى‏‌، صلاح نیست بلکه شخص مورد مشاوره باید صلاحیت و شرایط آن را داشته باشد وگرنه ممکن است نتیجه معکوس داشته و عقل را به گمراهى‏‌ و اشتباه بیندازد.

5. پذیرش حق‏

خضوع و تسلیم در برابر حق یکى‏‌ دیگر از راه‏هاى‏‌ تقویت عقل است. اگر انسان تصمیم بگیرد که در هر حال و نسبت به هر کس، حق را بپذیرد و در برابرش خاضع باشد، مى‏‌تواند با تفکر، تعقل و مشورت با عقلا حق را بیابد و مصالح و مفاسد واقعى‏‌ خویش را درک کند و به عقل خود بیفزاید، امّا اگر طالب حق نبوده و برده هواهاى‏‌ نفسانى‏‌ باشد، هیچ گاه عقل خویش را درست به کار نگرفته و از تفکرات و مشاوره‏هاى‏‌ خود استفاده نمى‏‌کند، زیرا در تفکرات و مشاوره هایش حق را نمى‏‌جوید بلکه در صدد ارضاى‏‌ خواسته‏هاى‏‌ نفسانى‏‌ خود است.

در احادیث نیز بدین مطلب اشاره شده است؛ مثلًا:

حضرت موسى‏‌ بن جعفر علیه السلام به هشام فرمود:

لقمان به پسرش گفت: در برابر حق تسلیم باش تا عاقل‏ترین مردم باشى‏‌.[68]

6. معاشرت با عقلا

انسان‏هایى‏‌ که در یک اجتماع زندگى‏‌ مى‏‌کنند نسبت به یکدیگر حالت تأثیر و تأثر دارند، چیزهایى‏‌ را به معاشرین خود القاء کرده و چیزهایى‏‌ را از آن‏ها فرا مى‏‌گیرند. آداب و رسوم زندگى‏‌ و علوم و اطلاعات لازم را، که نتیجه تجربه‏هاى‏‌ شخصى‏‌ خودشان یا گذشتگانشان مى‏‌باشد، از یکدیگر فرا مى‏‌گیرند. بنابراین، معاشرین تأثیرات فراوانى‏‌ در او خواهند داشت.

معاشرت، رفت و آمد و بحث و گفت‏وگو با دانشمندان و عقلا به علوم و اطلاعات انسان مى‏‌افزاید و عقل او را کامل‏تر مى‏‌گرداند. چون سخنان دانشمندان و عقلا غالباً علمى‏‌، منطقى‏‌ و عاقلانه خواهد بود، هم‏چنین اخلاق و رفتار آن‏ها نیز غالباً مؤدب و معقولانه خواهد بود. اخلاق و رفتار عاقلانه آن‏ها بدون شک در معاشرینشان، کم یا زیاد، تأثیر خواهد گذاشت و در تقویت نیروى‏‌ عقلانى‏‌ آن‏ها مؤثر خواهد بود.

برعکس، معاشرت و گفت‏وگو با افراد جاهل و کم عقل نه تنها به عقل انسان نمى‏‌افزاید بلکه رفته رفته او را به سوى‏‌ نقصان و سقوط خواهد کشید، به طورى‏‌ که ممکن است چراغ عقل خاموش گردد.

به همین جهت در احادیث توصیه شده که با دانشمندان و عاقلان معاشرت نمایید و از معاشرت با افراد جاهل و کم عقل تا حد ممکن اجتناب‏ کنید، براى‏‌ مثال:

امام سجاد علیه السلام فرمود:

هم نشینى‏‌ با صالحان، انسان را به صلاح دعوت مى‏‌کند و آداب علما عقل را زیاد مى‏‌گرداند.[69] امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

هر کس که استماع از صاحبان عقل را ترک نماید عقلش مى‏‌میرد.[70] حضرت على‏‌ علیه السلام فرمود:

صلاحِ اخلاق در معاشرت با عقلاست.[71] لقمان به پسرش گفت:

پسرم با علما مصاحبت کن، با آن‏ها نزدیک بشو و مجالست نما و به خانه هایشان رفت و آمد داشته باش شاید شبیه آن‏ها گردى‏‌.[72] رسول خدا صلى‏‌ الله علیه و آله فرمود:

از علما سؤال کن و با حکما مجالست داشته باش و با فقرا هم نشینى‏‌ کن.[73] حضرت صادق علیه السلام از قول پیامبر نقل کرده که فرمود:

خوش بخت‏ترین مردم کسى‏‌ است که با مردمان کریم و بزرگوار معاشرت دارد.[74]

حضرت على‏‌ علیه السلام فرمود:

هر کس که با جاهل هم نشین باشد از عقلش کاسته مى‏‌شود.[75] نیز فرمود:

فساد اخلاق در معاشرت با سفیهان است.[76] به هر حال انتخاب دوست امرى‏‌ است بسیار مهم و سرنوشت‏ساز و نمى‏‌توان آن را کوچک و غیر مهم تلقى‏‌ کرد. انتخاب دوست عاقل یک امر بسیار مهم تربیتى‏‌ است؛ مخصوصاً براى‏‌ نوجوانان و جوانان. البته این موضوعِ بسیار مهم و حیاتى‏‌ نیاز به بحث و بررسى‏‌ بیش‏ترى‏‌ دارد که اگر توفیق حاصل شد در آینده بررسى‏‌ مى‏‌کنیم.

7. کنجکاوى‏‌ و سؤال‏

دقت و سؤال کردن یکى‏‌ از بهترین عوامل تقویت نیروى‏‌ عقل است. انسانى‏‌ که در شناخت امور، کنجکاوى‏‌ مى‏‌نماید، اگر به واقع نرسید باز هم آن را رها نمى‏‌کند و از دانشمندان و اهل اطلاع سؤال مى‏‌نماید، آن قدر به کار خویش ادامه مى‏‌دهد تا به مطلوب برسد، چنین انسانى‏‌ کم کم عقل خویش را تقویت کرده و براى‏‌ فهم و درک امور بسیار مهم و دشوار آماده مى‏‌شود.

انسان هر چه عالم و عاقل باشد باز هم از علوم و اطلاعات دیگران بى‏‌نیاز نیست، زیرا دیگران حتى‏‌ افراد عادى‏‌ ممکن است داراى‏‌ اطلاعات و علومى‏‌ باشند که عالم فاقد آن‏ها باشد. باید انسان سعى‏‌ کند علوم و اطلاعات دیگران را به علوم خودش اضافه نموده و عقل خویش را کامل‏تر گرداند. انسان نباید به‏ هیچ درجه و مرتبه‏اى‏‌ از علم و دانش قانع شود، بلکه باید همواره و همیشه درصدد تحصیل علم و دانش باشد.

احادیث در این باره بسیار است، از باب نمونه:

پیامبر اکرم صلى‏‌ الله علیه و آله فرمود:

دانشمندترین مردم کسى‏‌ است که علوم دیگران را به علوم خودش اضافه کند و با ارزش‏ترین مردم کسى‏‌ است که از دیگران اعلم باشد و کم ارزش‏ترین مردم کسى‏‌ است که علمش از همه کمتر باشد.[77] هم‏چنین فرمود:

چهار چیز است که بر هر عاقلى‏‌ لازم است، گفته شد، آن چهار چیز کدام‏اند؟

فرمود: گوش دادن به مطالب علمى‏‌، حفظ آن‏ها، نشر آن‏ها براى‏‌ اهلش و عمل به آن‏ها.[78] و فرمود:

طلب علم بر هر مرد و زن مسلمانى‏‌ واجب است.[79] امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

اى‏‌ مؤمن! این علم و ادب ارزش نفس تو مى‏‌باشد، پس در فرا گرفتن آن جدیت کن، که هر چه بر علم و ادب تو اضافه شود، بر قدر و منزلت تو افزوده خواهد شد، زیرا به وسیله علم، خدا را مى‏‌شناسى‏‌ و به وسیله ادب‏ مى‏‌توانى‏‌ در خدمت پروردگارت باشى‏‌ و در اثر ادبِ خدمت، بنده مستوجب ولایت و قرب خواهد شد، پس نصیحت را بپذیر تا از عذاب الهى‏‌ نجات پیدا کنى‏‌.[80] امام صادق علیه السلام فرمود:

بر این علم قفلى‏‌ نهاده شده و کلید آن سؤال است.[81][82]

 

[1]. طلاق( 65) آیه 12:« اللَّهُ الَّذِى‏‌ خَلَقَ سَبْعَ سَمواتٍ وَ مِنَ الأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلى‏‌ کُلِّ شَى‏‌ءٍ قَدِیرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَى‏‌ءٍ عِلْماً».
[2]. مجادله( 58) آیه 11.\i« یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا العِلْمَ دَرَجاتٍ وَاللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ».
[3]. کافى‏‌، ج 1، ص 16: هشام بن الحکم عن أبی الحسن موسى‏‌ بن جعفر علیه السلام- فى‏‌ حدیث إلى‏‌ أن- قال:« یا هشام، ما بعثَ‏اللَّه أَنبیاءه و رسله إلى‏‌ عباده إلّالیعقلوا عن‏اللَّه فأحسنُهم استجابةً أحسنهم معرفةً، و أعلمهم بأمراللَّه أحسنهم عقلًا و أکملُهم عقلًا أرفعهم درجة فی الدنیا و الآخرة».
[4]. تحف العقول، ص 383:« أفضل العبادة العلُم بااللَّهِ و التواضُع له».
[5]. مربیان بزرگ، ص 145.
[6]. جامع احادیث الشیعه، ج 13، ص 283؛ عبداللَّه بن سنان قال: سألت جعفر بن محمّد الصادق علیهما السلام فقلت: الملائکة أفضل أم بنو آدم؟ فقال:« قال امیرألمؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السلام: إنّ اللَّه عزّوجلّ رکّب فی الملائکة عقلًا بلا شهوةٍ، و رکّب فی البهائم شهوةً بلا عقل، و رکّب فی بنی آدم کلیهما، فمن غَلَب عقلُه شهوتَه فهو خیرٌ من الملائکة، و من غَلَبت شهوتُه عقلَه فهو شَرٌّ من البهائم».
[7]. همان، ص 283:« العقل دلیل المؤمن».
[8]. همان، ص 284:« استرشِدوا العقلَ تُرشَدوا، و لا تَعصوه فَتندِموا».
[9]. همان، ص 294:« إنّ العقل عقال من الجهل، و النفس مثل اخبث ألدوابّ، فإن لم تُعقَل حارت».
[10]. وافى‏‌، ج 1، ص 51:« لمّا خلق اللَّه تعالى‏‌ العقلَ استَنطقه ثم قال له: أقبل فأقبَل، ثم قال له: أدبِر فأَدَبر، ثم قال: وعزّتی و جلالی ما خلقتُ خلقاً هو أحبّ إلیَّ منک، و لا أکملتک إلّافیمن أحبَّ أمّا إنّی إیّاک آمر، و إیّاک أنهى‏‌ و إیّاک أعاقِب و إیّاک أُثیب».
[11]. همان، ص 81:« صدیق کلّ امرئ عقلُه و عدوّه جهلُه».
[12]. همان، ص 85:« ما قَسّم اللَّهُ للعباد شیئاً أفضلَ من العقل، فنومُ العاقل أفضلُ من سهر الجاهل. و اقامة العاقل أفضل من شخوص الجاهل، و لا بَعثَ اللَّه نبیّاً و لا رسولًا حتى‏‌ یستکمل العقل و یکون عقله أفضل من جمیع عقول أمّته، و ما یُضمِر النبی فی نفسه أفضل من اجتهاد المجتهدین، و ما أدّى‏‌ العبد فرائض اللَّه حتى‏‌ عقل عنه، و لا بلغ جمیع العادین فی فضل عبادتهم ما بلغ العاقل، و العقلاء هم أولوالألباب الذین قال اللَّه تعالى‏‌:« و ما یتذکّر إلّاألوالألباب».
[13]. همان، ص 117: عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال:« قال رسول اللَّه صلى‏‌ الله علیه و آله: یا علیّ؛ لا فقر أشدّ من الجهل، و لا مالَ أعوَدُ من العقل».
[14]. غرر الحکم، فصل أول، شماره 53:« العقل أقوى‏‌ أساس».
[15]. همان، شماره 708:« العقل یَنبوعُ الخیر».
[16]. همان، شماره 1327:« الخُلقُ المحمود من ثِمار العقلِ».
[17]. همان، شماره 1389:« الدین لا یُصلِحه إلّاالعقل».
[18]. همان، شماره 1672:« الأدب و الدین نتیجة العقل».
[19]. همان، شماره 1746:« العقل غریزة تزید بالعلم و التجارب».
[20]. وافى‏‌، ج 1، ص 79: بعض أصحابنا رفعه إلى‏‌ أبی عبداللَّه علیه السلام قال قلت له: ما العقل؟ قال:« ماعُبِدَ به الرحمانُ وأکتُسِبَ به الجنانُ». قال قلت: فالذی کان فی المعاویة؟ فقال:« تلک النکراءُ، تلک الشیطنةُ و هی شبیهة بالعقل و لیست بالعقل».
[21]. همان، ج 1، ص 82:« من کان عاقلًا کان له دین، و من کان له دین دخل الجنة».
[22]. همان، ص 92: یا هشام! الصبر على‏‌ الوحدة علامة قوّة العقل، فمن عقل عن اللَّه اعتزل أهل الدنیا والراغبین فیها، و رغب فیما عند اللَّه، و کان اللَّه أُنسَه فی الوحشة، وصاحَبه فی الوحدة، و غِناه فی العیلة، ومعزّهَ من غیر عشیره».
[23]. همان، ص 92:« یا هشام؛ إنّ العاقل رضی بالدون من الدنیا مع الحکمةِ و لم یَرض بالدون من الحکمة مع الدنیا، فلذلک رِبَحت تجارتُهم. یا هشام، إنّ العقلاء ترکوا فضول الدنیا فکیف الذنوبَ، و ترک الدنیا من الفضل و ترک الذنوب من الفرض. یاهشام؛ إن العاقل نظر إلى‏‌ الدنیا وإلى‏‌ أهلها نعلم أنّهالاتُنالُ، إلّابمشقّة، ونظر إلى‏‌ الآخرة، فعلم أنّها لاتُنال إلّابمشقّة فطلب بالمشقّة أبقاهما».
[24]. همان، ص 93:« یا هشام إنّ أمیرالمؤمنین علیه السلام کان یقول: إنّ من علامة العاقل أن یکون فیه ثلاث خصال: یجیب إذا سُئِل، و یَنطِق إذا عجز القوم عن الکلام، و یشیر بالرأی الذی یکون فیه صلاح أهله. فمن لم یکن فیه من هذه الخصال الثلاث شی‏ء فهو أحمق».
[25]. وافى‏‌، ج 1، ص 108:« أکمل الناس عقلًا أحسنهم خُلقاً».
[26]. همان، ص 122:« إعجابُ المرأ بنفسٍ دلیلٌ على‏‌ ضعفِ عقلِه».
[27]. جامع احادیث الشیعه، ج 13، ص 466:« العاقل من یملک نفسَه إذا غَضِبَ و إذا رَغِبَ و إذا رَهبَ».
[28]. همان، ص 500:« إذا تمّ العقل نَقصِ الکلامُ».
[29]. همان، ص 314:« لسانُ العاقل وراءَ قلبِه، وقلبُ الأحمق وراءَ لسانِه».
[30]. مستدرک الوسائل، ج 2، ص 287:« العاقل من کان ذلولًا عند إجابة الحقّ، منصفاً بقوله، جموحاً عند الباطل، خصماً بقوله، یترک دنیاه و لایترک دینه، و دلیل العقل شیئان: صدقُ القولِ، و صوابُ الفعلِ».
[31]. جامع احادیث الشیعه، ج 13، ص 263:« إنّ العاقل من نظر فی یومه لغده، و سعى‏‌ فی فکاک نفسِه، و عمل لما لابدّله و لا محیصَ عنه».
[32]. غرر الحکم، فصل اول، شماره 724:« العقلُ حفظُ التجاربِ».
[33]. همان، شماره 1429:« العاقلُ من صَدقَت أقوالُه أفعالَه».
[34]. جامع احادیث الشیعه، ج 13، ص 299:« العقل و الشهوة ضدّان، و مؤیّدُ العقلِ العلمُ، و مؤیّدُ الشهوةِ الهَوى‏‌، والنفسُ مُتنازَعةٌ بینهما، فأیّهما قُهر کانت فی جانبه، إنّ أفضل الناس عند اللَّه من أحیا عقلَه، و أمات شهوتَه، وأتعَبَ نفسَه لصلاحِ آخرتِه».
[35]. همان، ص 299:« من لم یَملک شهوتَه لم یَملک عقلَه».
[36]. همان، ص 466:« الغضب یفسد الألبابَ، و یَبعدُ عن الصواب».
[37]. همان، ص 267:« من لم یَملک غضبَه لم یملک عقلَه».
[38]. مستدرک الوسائل، ج 2، ص 287:« الهوى‏‌ عدوّالعقل، و مخالفُ الحقّ، و قرینُ الباطل. و قوّة الهوى‏‌ من الشهوات، و أصل علامة الهوى‏‌ من أکلِ الحرام، و الغفلة عن الفرائض، و الاستهانةِ بالسنن، و الخوض فی الملاهی».
[39]. جامع احادیث الشیعه، ج 13، ص 288: یا هَشام، من سلّط ثلاثاً على‏‌ ثلاث فکأنّما أعانَ على‏‌ هدمِ عقلِه: من أظلم نور تفکّره بطول أمله و محا طرائفَ حکمتِه بفضول کلامه، و أطفأ نورَ عبرتِه بشهوات نفسِه، فکأنّما أعان هواه على‏‌ هدمِ عقله و من هدم عقلِه أفسد دینَه و دنیاه».
[40]. همان، ص 283:« من ترک الاستماع من ذوی العقول مات عقلُه، و من جانب هواه صحً عقلُه، و من استغنى‏‌ بعقله زلّ».
[41]. بقره( 2) آیه 17.
[42]. انفال( 8) آیه 22.
[43]. یونس( 10) آیه 100.
[44]. مائده( 5) آیه 103.
[45]. حج( 22) آیه 46.
[46]. بقره( 2) آیه 164.
[47]. آل عمران( 3) آیه 190.
[48]. جامع احادیث الشیعه، ج 13، ص 284: قال رسول اللَّه صلى‏‌ الله علیه و آله:« استَرشِدوا العقل تُرشَدوا، و لا تَعصوه فتَندِموا».
[49]. بقره( 2) آیه 219.
[50]. رعد( 13) آیه 3.
[51]. انعام( 6) آیه 50.
[52]. جامع احادیث الشیعه، ج 14، ص 319:« نبّه بالتفکّر قلبَک و جافِ عن اللیل جنبَک و اتّق اللَّه ربّک».
[53]. همان، ص 310:« أفضل العبادة إدمان التفکّر فی اللَّه و فی قدرته».
[54]. همان، ج 13، ص 286:« یا هشام! إنّ لکلّ شی‏ء دلیلًا و دلیل العقل التفکّر، و دلیل التفکّر الصمت».
[55]. جامع احادیث الشیعه، ج 14، ص 313:« إذا هممتَ بأمر فتدبّر عاقبَته؛ فإن یک خیراً فاسرع إلیه، و إن کان شرّاً فَانتَه عنه».
[56]. همان، ج 1، ص 315:« قِفْ عند کلّ أمر حتى‏‌ تَعرفَ مدخلَه من مَخرجِه قبل أن تقع فیه فتندمَ».
[57]. همان، ج 13، ص 283:« التثبّت رأس العقل والحدّة رأس الحمق».
[58]. همان، ج 14، ص 315:« من نظر فی العواقب أمن من النوائب».
[59]. غرر الحکم، فصل اول، شماره 423:« الفکر ینیر اللّبَ».
[60]. همان، شماره 978:« الفکر جلاءُ العقول».
[61]. آل عمران( 3) آیه 159.
[62]. شورى‏‌( 42) آیه 38.
[63]. جامع احادیث الشیعه، ج 13، ص 314:« من استقبل وجوهَ الآراء عَرفَ مواقَع الخطاء، و من تورّط فی الأمور غیر ناظر فی العواقب فقد تَعرّض لمفظعات النوائب، و التدبیر قبل العمل یؤمنک من الندم، و العاقل من وَعَظته التجاربُ، و فی التجاربُ علم مستَأنف، و فی تقلب الأحوال عُلِم جواهر الرجال».
[64]. مستدرک الوسائل، ج 2، ص 65:« من شاور ذوی الألباب دُلَّ على‏‌ الرشاد».
[65]. همان، ص 65:« من لم یَستشِر یَندمْ».
[66]. همان، ص 65:« و شاوِرْ فی أمرک الذین یخشون اللَّه عزّوجلّ».
[67]. همان:« المستبدّ برأیه موقوف على‏‌ مداحض الزلل».
[68]. وافى‏‌، ج 1، ص 91:« یا هشام؛ إنّ لقمان قال لابنه: تَواضَعْ للحقّ تَکُنْ أعقلَ الناسِ».
[69]. همان، ص 94:« مُجَالسةُ الصالحین داعیةٌ إلى‏‌ الصلاح، و آداب العلما زیادةٌ فی العقل».
[70]. مستدرک الوسائل، ج 2، ص 286:
« من ترک الاستماع من ذوی العقول ماتَ عقلُه».
[71]. جامع احادیث الشیعه، ج 13، ص 283:« صلاح الأخلاق معاشرةُ العقلاء».
[72]. بحار الانوار، ج 74، ص 189:« یا بنیّ؛ صاحِب العلماء، و اقرِبْ منهم، و جالِسْهُم، و زُرْهم فی بیوتهم فلعلّک تشبههم».
[73]. همان، ص 188:« سائِلوا العلَماءَ، و خالِطوا الحکماءَ، و جالِسوا الفقراءَ».
[74]. همان، ص 185:« أسعد الناس من خالَطَ کرامَ الناس».
[75]. جامع احادیث الشیعه، ج 13، ص 283:« من صحب جاهلًا نَقصَ من عقِله».
[76]. همان، ص 283: « فساد الأخلاق معاشرةُ السفهاء».
[77]. بحار الانوار، ج 1، ص 164: « أعلم الناس مَن جَمعَ علَم الناس إلى‏‌ عِلمه، و أکثرُ الناس قیمةً أکثرُهم علماً، و أقلّ الناس قیمةً أقلُّهم علماً».
[78]. همان، ص 168: « أربع یلزمن کلّ ذی هجىً و عقل من أمّتی، قیل: یا رسولَ اللَّه ما هنّ؟ قال: استماعُ العلم، و حفظُه، و نشرُه عند أهله و العمل به».
[79]. همان، ص 177: « طلب العلم فریضةٌ على‏‌ کلّ مسلم و مسلمة».
[80]. همان، ص 180: « یا مؤمن! إنّ هذا العلمَ و الأدبَ ثمنُ نفسِک، فاجتهد فی تَعلُّمِها فما یزید من علمک و، أدبک یزید فی ثمنک و قدرک؛ فإنّ بالعلم تَهتدی إلى‏‌ ربّک، و بالأدب تَحسُن خدمة ربّک، و بأدب الخدمة یستوجب العبدُ ولایتَه و قربَه، فاقبل النصیحةَ کی تنجو من العذاب».
[81]. همان، ص 198: « إنّ هدا العلم علیه قفل و مفتاحها السؤال».
[82] امینى‏‌، ابراهیم، اسلام و تعلیم و تربیت، 1جلد، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى‏‌ حوزه علمیه قم) - قم، چاپ: سوم، 1387.