نقش ایمان در تربیت
ایمان به خدا، نبوت و معاد، یکى از بهترین وسایلى است که اولیا و مربیان مىتوانند در دعوت کودک به خوبىها و جلوگیرى از مفاسد اخلاقى، از آن استفاده نمایند. پیامبران غالباً از این روش استفاه مىکردند، یعنى ابتدا انسانها را به ایمان به خدا و نبوت و معاد دعوت مىکردند و با ذکر دلایلى ایمان آنان را تقویت مىنمودند، آنگاه از طریق ایمان، آنها را به انجام کارهاى نیک و تخلق به مکارم اخلاق و اجتناب از کارهاى زشت و رذایل اخلاق دعوت مىکردند. چنین شیوهاى از نهاد انسان مایه مىگیرد و مقرون به توفیق است، زیرا خداشناسى و خداجویى و توجه به علةالعلل جهان هستى از فطریات عقل انسانى است. ساختمان روحى و عقلى انسان به گونهاى است که طبعاً به سوى ذاتى عظیم، دانا و توانا که جهان را آفریده، جذب شده و در مقابل قدرت و عظمتش خضوع و کرنش مىنماید. چنین درک و جذبى در فطرت سالم و غیر آلوده انسانها نهاده شده؛ هرگاه به خود آیند بدانسوى کشیده مىشوند. به همین جهت ایمان به خدا را مىتوان به عنوان یک خواسته طبیعى و آرامشبخش دلها معرفى نمود.
همچنین عقل انسان با اندکى تفکر درمىیابد که خلقت انسان و جهان، لغو و بىهدف نبوده و انسان که اشرف و اکمل موجودات این جهان است براى مرگ و نابودى آفریده نشده است، لذا اعمال نیک و کردار زشت انسانها نمىتواند بدون پاداش یا کیفر بماند. از اینجا درمىیابد که باید بعد از این جهان، جهان دیگرى به نام جهان آخرت باشد تا انسانها پس از مردن بدانجا انتقال یابند و پاداش یا کیفر اعمال خود را ببینند.
بنابراین، ایمان به معاد و زندگىِ پس از مرگ نیز یکى از خواستههاى عقلانى انسانهاست که زندگى این جهان را هدفدار مىسازد و آرامش بخش و امیدوارکننده دلها خواهد بود. بعد از ایمان و عقیده به دو اصل فوق، ضرورت نبوت و ارسال پیامبران نیز روشن مىشود، زیرا از یک طرف انسان در برابر آفریدگار جهان احساس تکلیف مىکند و براى تأمین آسایش و سعادت دنیوى و اخروى خود نیازمند برنامه و قانون کامل و دقیق دارد.
از طرف دیگر با اندکى دقت مىفهمد که خودش و سایر انسانها از تدوین چنین قانون کاملى ناتوان هستند، زیرا از عوامل و اسباب سعادت نفسانى و اخروى بىاطلاعاند. بنابراین به هدایت و راهنمایى خداى سبحان نیاز دارد. به همین خاطر به ضرورت نبوت عقیده پیدا مىکند و ایمان مىآورد.
سه اصل مذکور (خداشناسى، معاد، نبوت) از اصول عقاید به شمار رفته و ایمان به آنها اساس و پایه اسلام محسوب مىشود. بنابراین ایمان به اصول عقاید در اسلام از اهمیت خاصى برخوردار است، چون:
اولًا: خود همین عقیده و ایمان از علوم حقیقى است و موجب پرورش و تکامل نفس مىباشد. حقیقت ایمان از اعمال و حرکات باطنى نفس بوده و در اسلام از بهترین عبادتها بشمار رفته است. اسلام، و تفکر را از بهترین عبادتها دانسته و موجب تکامل نفس و تقرب الى اللَّه مىداند. علوم و معارف حقیقى بهطور مستقیم در نفس اثر مىگذارند و رفته رفته او را کامل و کاملتر مىنماید تا به مقام قرب الهى نائل گردد. در آیات و احادیث نیز تحصیل علم از کمالات نفس بلکه به عنوان غایت و هدف آفرینش معرفى شده است.
خدا در قرآن مىفرماید:
خدایى که هفت آسمان را بیافرید و بخشى از زمین نیز به مقدار آنها آفرید و امر خود را در بین آنها نازل کرد، تا شما بدانید که خدا بر هر کارى قادر است و علم او بر همه اشیا احاطه دارد.[1] و مىفرماید:
خدا مؤمنین از شما را بالا مىبرد و درجات کسانى که علم داده شدهاند بالاتر مىبرد و خدا به آنچه شما انجام مىدهید آگاه است.[2] هشام بن حکم از موسى بن جعفر علیه السلام روایت کرده که فرمود:
اى هشام! خدا پیامبران و رسولانش را به سوى بندگان نفرستاد مگر براى اینکه خدا را بشناسد. پس بهترین آنها از جهت قبول، بهترین آنهاست از جهت معرفت و اعلم آنها به امر خدا بهترین آنهاست از جهت عقل و کاملترین آنها از جهت عقل، بالاترین آنهاست از جهت درجه، در دنیا و آخرت.[3]
امام صادق علیه السلام فرمود: علم به خدا و تسلیم در برابر او بهترین عبادتها است.[4] ثانیاً: ایمان زیربنا و منشأ صدور همه اعمال نیک، عبادتها، احسانها و اخلاق نیکو است که در نفس، اثر مىگذارند، آن را پرورش داده و تکمیل مىنمایند. بنابراین، ایمان از این طریق نیز در پرورش و تکمیل نفس تأثیر دارد.
ثالثاً: ایمان علاوه بر ثمرات اخروى، در همین جهان نیز موجب آرامش خاطر خواهد بود که خود از بزرگترین نعمتها است. انسان مؤمن، خدا را مالک هستى مىداند و به علم و قدرت و لطف او ایمان دارد و مىداند که فیوضاتش را از بندگان دریغ نمىدارد. به او اعتماد و توکل داشته و در مشکلات و گرفتارىها به او پناه مىبرد و به امدادهاى غیبى او نیز همواره امیدوار است.
انسان مؤمن همواره به یاد خداست، کشتى وجود خویش را در این دریاى طوفانى زندگى به خدا سپرده و یقین دارد که با امدادهاى الهى از امواج سهمگین زندگى به سلامت عبور خواهد کرد. بنابراین، اضطراب، نگرانى و یأس در وجودش راه ندارد و با خوشبینى و امیدوارى و آرامش خاطر به زندگى خویش ادامه خواهد داد.
انسان مؤمن آفرینش جهان و زندگى انسان را پوچ و بىهدف نمىداند، بلکه دنیا را مزرعه آخرت و محل پرورش فضایل و کمالات نفسانى مىداند، انتخاب راه سعادت را در اختیار خویش دانسته و یقین دارد که کوچکترین عملش بدون کیفر یا پاداش نخواهد بود. هدف و برنامه زندگى و سعادت دنیوى و اخروى خویش را از خدا و پیامبر مىگیرد و با میل و رغبت و کمال آزادى در مسیر انجام وظیفه حرکت مىکند و به آینده خویش خوشبین و امیدوار است.
بنابراین، ایمان یکى از ارزشهاى مهم نفسانى است که پرورش آن باید جزء برنامه مربیان قرار گیرد.
لاک مىگوید:
کودک از دوران طفولیت باید تصورات دقیق و صحیحى از خداوند که نسبت به ما مهربان است و کلیه مایحتاج ما را فراهم مىسازد و در عین نیکى و لطف مىباشد، داشته باشد. هرگز نباید از خدا و موجودات ناشناخته بترسد. کودک به علت اینکه خدا نسبت به او مهربان است خدا را دوست خواهد داشت و بهزودى یاد خواهد گرفت که دست نیاز به سوى او دراز کند.[5] بنابراین، پرورش ایمان و استفاده از آن را باید یکى از شیوههاى مهم تربیتى محسوب داشت که اولیا و مربیان مىتوانند از آن بهره بگیرند.
نقش عقل در تربیت
یکى از بهترین راههایى که اولیا و مربیان، در تعلیم و تربیت مىتوانند از آن استفاده کنند، پرورش و تقویت نیروى عقل است، زیرا عقل در تعدیل و کنترل تمایلات حیوانى و دعوت به کارهاى نیک و تقید به مکارم اخلاق، نقش بزرگى را ایفا مىکند. عقل براى انسان بهترین راهنماست. مشکلات اخلاقى و اجتماعى انسانها غالباً معلول جهالت و ضعف نیروى عقلى آنهاست. اگر عقل نیرومند باشد، زمامِ کشورِ نفس را در اختیار گرفته و آن را بر طبق مصالح واقعى اداره مىکند و چنین فردى سعادتمند خواهد شد.
بنابراین، اولیا و مربیان وظیفه دارند، پرورش عقل را جزء برنامههاى تربیتى خود قرار دهند و از این طریق کودک را در صراط مستقیم انسانیت هدایت کرده و از انحرافات جلوگیرى نمایند. بنابراین، پرورش عقل را مىتوان به عنوان یک روش تربیتى معرفى نمود. به همین جهت اسلام نسبت به عقل و پرورش آن عنایت خاصى دارد که در ضمن چند عنوان مورد بررسى قرار خواهیم داد:
موقعیت عقل در تعدیل غرایز
انسان با اینکه یک حیوان است و غرایز و خواستههاى حیوانى، او را احاطه کرده و به این سو و آن سو جذبش مىکنند، امّا با وجود عقل از سایر حیوانات امتیاز یافته است. عقل، که روح و نفس نیز خوانده مىشود، موجود شریف و گران بهایى است که انسان را بر سایر حیوانات برترى داده است. انسان به وسیله عقل مىتواند تفکر و عاقبتاندیشى کند، مصالح و مفاسد و سود و زیان امور را خوب بسنجد و حساب کند، سپس با بینایى کامل تصمیم گرفته و بر طبق مصلحت اقدام نماید. سایر حیوانات چون عقل ندارند در برابر خواست و تحریک غرایز هم تاب مقاومت ندارند و بدون تفکر و عاقبت نگرى تسلیم مىشوند، لیکن انسان مىتواند در برابر خواستههاى نفسانى مقاومت نموده و آنها را تعدیل و کنترل کند. در بین خواستهها و غرایز، تعادل برقرار سازد و از افراط و تفریطها جلوگیرى نماید.
اگر عقل در بدن حاکمیت یافت، نفس حیوانى و خواستههاى آن را مهار کرده و به انسان آزادى مىدهد. به همین جهت از عقل در احادیث تعریف و تمجید شده است، براى نمونه:
عبداللَّه بن سنان مىگوید: به امام جعفر صادق علیه السلام عرض کردم: ملائکه افضلاند یا آدمى زادگان؟ فرمود: امیرالمؤمنین على بن ابى طالب علیه السلام فرمود: خداى متعال در فرشتگان عقل را بدون شهوت و در حیوانات شهوت را بدون عقل قرار داد، امّا در آدمى زادگان عقل و شهوت را با هم ترکیب نمود. پس هر کس که عقلش را بر شهوتش غلبه دهد از ملائکه بهتر است و هر کس که شهوتش را بر عقل غلبه دهد از حیوانات بدتر خواهد بود.[6] حضرت صادق علیه السلام فرمود:
عقل راهنماى مؤمن مىباشد.[7] رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
از عقل راهنمایى بخواهید تا هدایت شوید و با عقل مخالفت نکنید که پشیمان مىشوید.[8] همچنین فرمود:
عقل نسبت به نفس مانند ریسمانى است که به وسیله آن پاى شتر را مىبندند.
نفس مانند خبیثترین حیوانات مىباشد که اگر به وسیله عقل مهار نشود سرگردان مىشود و به بىراهه مىرود.[9] حضرت باقر علیه السلام فرمود:
هنگامى که خداى سبحان عقل را بیافرید او را به سخن آورد سپس به او فرمود:
بیا، آمد. آن گاه فرمود: برگرد، برگشت. سپس فرمود: به عزت و جلال خودم
سوگند! موجودى را نیافریدم که محبوبتر از تو باشد. ترا کامل نمىکنم مگر در کسى که او را دوست بدارم. بدان که تو را مورد امر و نهى قرار مىدهم و به تو ثواب و عقاب مىدهم.[10] حضرت امام رضا علیه السلام مىفرماید:
عقل هر انسانى دوست او و جهل، دشمنش مىباشد.[11] پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:
خداى متعال چیزى را در بین بندگانش تقسیم نکرده که بهتر از عقل باشد. پس خواب عاقل بهتر از شب بیدارى جاهل مىباشد و اقامه [ماندن] در وطن عاقل افضل است از هجرت جاهل. خداى سبحان پیامبر و رسولى را نفرستاد، مگر وقتى که عقلش به حد کمال رسید و از عقول امتش برتر بود. آنچه در باطن نفس پیامبر وجود دارد افضل است از اجتهاد و کوشش جهادگران. هیچ بندهاى نمىتواند فرایض خدا را به خوبى ادا کند جز اینکه آنها را تعقل کند و جمیع عبادت کنندگان در فضیلت عبادت به مرتبه عبادت عاقل نمىرسند. عقلا صاحبان الباب هستند که در قرآن مىفرماید: «ا و ما یتذکر الّا اولوالالباب».[12]
نیز ایشان فرمودند:
[اى] على! بالاتر از جهل فقرى نیست و هیچ مالى نافعتر از عقل نیست.[13] امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
عقل نیرومندترین پایههاست.[14] و نیز فرمود:
عقل سرچشمه همه خوبىهاست.[15] همچنین فرمود:
اخلاق نیک از ثمرات عقل است.[16] و فرمود:
دین را جز عقل اصلاح نمىکند.[17] و فرمود:
ادب و دین از نتایج عقل هستند.[18] نیز فرمود:
عقل غریزهاى است که در اثر علم و تجربه بر آن افزوده مىشود.[19]
علامتهاى عاقل
در احادیث، براى شخص عاقل علائم و آثارى ذکر شده که به وسیله آنها مىتوان عقل افراد و مقدار آن را بهدست آورد، براى نمونه:
یکى از اصحاب مىگوید:
به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم: عقل چیست؟ فرمود: عقل چیزى است که به وسیله آن خدا عبادت مىشود و انسان به بهشت مىرود. عرض کردم: پس آنچه در معاویه بود چه بود؟ فرمود: این زیرکى و حیله گرى و شیطنت است، نه عقل. این شبیه به عقل است ولى عقل نیست.[20] حضرت صادق علیه السلام فرمود:
هر کس که عاقل باشد دین دارد و هر کس دین داشته باشد داخل بهشت خواهد شد.[21] حضرت موسى بن جعفر علیه السلام به هشام فرمود:
صبرِ بر وحدت نشانه قوت عقل است. هر کس به خدا معرفت کامل داشته باشد از اهل دنیا دورى مىکند و به آنچه نزد خداست راغب مىشود و در حال وحشت، خدا مونس او و در حال وحدت، رفیق او و در حال فقر، غناى او خواهد بود و بدون خویشان و نزدیکان، او را عزت مىدهد.[22] و نیز فرمود:
عاقل به دنیاى کم با حکمت راضى مىشود، ولى به حکمت کم با دنیا راضى نمىشود، به همین جهت تجارت آنها سود دارد. اى هشام! عقلا، زیادى دنیا را ترک مىکنند چه رسد به گناهان، در حالىکه ترک فضول دنیا فضیلت است و ترک گناهان واجب. اى هشام! عاقل به دنیا و اهل آن نظر مىکند و مىداند که بدون تحمل مشقت نمىتوان به دنیا رسید و به آخرت نیز نظر مىکند و مىفهمد که بدون مشقت تحصیل آخرت ممکن نیست، به همین جهت در تحمل مشقت، باقىترین آنها (آخرت) را انتخاب مىکند.[23] همچنین فرمود:
اى هشام! امیرالمؤمنین علیه السلام مىفرمود: از علائم عاقل این است که سه خصلت در او باشد: وقتى سؤال کنند جواب مىدهد، هنگامى که مردم از سخن ناتوان شوند سخن مىگوید و اگر مورد مشورت قرار گیرد با رعایت مصالح، اظهار عقیده مىکند. پس کسى که این خصلتها در او نباشد احمق است.[24] حضرت صادق علیه السلام فرمود:
کاملترین مردم از جهت عقل کسى است که اخلاقش از همه بهتر باشد.[25] امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
خودپسندىِ انسان دلیل ضعف عقل اوست.[26]
و فرمود:
عاقل کسى است که به هنگام غضب، رغبت و ترس، نفس خویش را در تملک بگیرد.[27] نیز فرمود:
هنگامى که عقل انسان کامل شد کلامش کمتر خواهد شد.[28] و فرمود:
زبان عاقل بعد از قلبش و قلب احمق بعد از زبانش مىباشد.[29] حضرت صادق علیه السلام فرمود:
عاقل کسى است که در پذیرش حق تسلیم و در سخن، با انصاف باشد. در برابر باطل سرسخت و با زبانش با آن دشمنى کند. دنیاى خود را ترک کند ولى دین خود را از دست ندهد، دلیل عقل دو چیز است: راست گویى و درست کارى.[30] حضرت على علیه السلام فرمود:
عاقل کسى است که امروز به فکر فرداى خود باشد و در آزاد کردن نفس خویش کوشش نماید و براى آنچه چارهاى [براى جلوگیرى] از آن نیست (مرگ) عمل کند.[31] همچنین فرمود:
عقل در نگهدارى تجربهها مىباشد.[32] و فرمود:
عاقل کسى است که رفتار او گفتارش را تصدیق کند.[33] در این احادیث که از باب نمونه ذکر شد براى عاقل به علائم ذیل اشاره شده است:
1. به وسیله عقل، خدا شناخته و عبادت مىشود.
2. دین حق را پذیرفته و دیندار است.
3. خدا را به خوبى مىشناسد و رضایت او را بر هر چیزى ترجیح مىدهد، در حال وحشت، خدا انیس او و در حال وحدت، رفیق او و در حال فقر، غناى او خواهد بود.
4. علم و حکمت را بر امور دنیا ترجیح مىدهد.
5. به دنیا دلبسته نیست و فضول دنیا را ترک مىکند و به طریق اولى مرتکب گناه نمىشود.
6. مىداند که تحصیل دنیا و آخرت هر دو نیاز به سعى و تحمل مشقت دارد، به همین جهت سعى خود را در راه تحصیل آخرت مصروف مىدارد، چون باقىتر است.
7. نفس خویش را در تملک دارد و کاملًا مراقبت مىکند که به هنگام غضب شهوت و ترس از مرز حق تجاوز نکند.
8. در برابر حق تسلیم مىشود و با باطل مبارزه مىکند.
9. راست گویى را از دست نمىدهد و هیچ گاه دروغ نمىگوید.
10. درست کار است و هیچ گاه مرتکب خیانت نمىشود.
11. مرگ و آخرت را فراموش نمىکند و همواره سعى دارد تا در این دنیا براى آخرت خویش توشهاى تهیه کند.
12. به بهترین فضایل و مکارم اخلاقى اتصاف دارد.
13. قبل از سخن، در صلاح و فساد آن مىاندیشد و اگر صلاح بود، سخن مىگوید.
14. از سخنان بىفایده اجتنابمىکند، ولى به هنگام ضرورت از سخن گفتن دریغ ندارد.
چنانکه ملاحظه مىفرمایید در این احادیث آثار و علائمى براى عاقل ذکر شده است که نمونههاى فراوان دیگرى نیز در احادیث دیگر وجود دارد.
با این آثار و نشانهها مىتوان به مقدار عقل افراد پى برد، هر چه این صفات و خصوصیات در فردى بیشتر و کاملتر باشد عقل او کاملتر خواهد بود، زیرا کثرت و شدت آثار، دلیل قوت مؤثر مىباشد. البته همه انسانها عقل دارند، لیکن همه آنها از عقل خود خوب استفاده نمىکنند.
لازمه عقل این است که اگر درست به کار گرفته شود واقعیات را خوب و صحیح درک مىکند، مفاسد و مصالح را تشخیص داده و راه سعادت و کمال را به انسان نشان مىدهد. تفکر و عاقبتاندیشى و واقع نگرى، کار عقل است لیکن در صورتى که بهکار گرفته شود و در طریق صحیح قرار گیرد.
عقل با تفکر صحیح مىتواند واقعیات را کشف کند و سعادت و کمال واقعى انسان را تأمین نماید. مىتواند مبدأ آفرینش جهان را بشناسد و از دستورها و برنامههایش پیروى کند، فضایل و مکارم اخلاق را شناخته و خویشتن را با آنها تکمیل کند، رذایل اخلاق نیز تشخیص داده و از آنها بپرهیزد.
بنابراین، اگر دیدیم فردى به خدا، معاد و پیامبران ایمان و عقیده داشته و از دستورهاى پیامبر اطاعت مىکند، به فضایل و مکارم اخلاق آراسته بوده و از اخلاق ناپسند پیراسته است، پى مىبریم که نیروى تعقل خویش را خوب به کار گرفته و در نتیجه از عقل کاملى برخوردار است. برعکس اگر از خدا اعراض نموده به مبدأ و معاد ایمان ندارد و شیفته و دلباخته امور دنیوى است و به اخلاق نیک انسانى هم پایبند نیست، معلوم مىشود که از نیروى عقل خویش خوب استفاده نکرده و عقلش ضعیف است.
دشمنان عقل
عقل، دشمنانى دارد که همواره با او در جنگ و ستیزند. عقل مىکوشد دشمنانش را مغلوب کرده و از میدان براند، دشمنان نیز سعى دارند نور عقل را خاموش و او را از رهبرى معزول نمایند، در نتیجه، کشور تن را در انحصار خویش درآورند. معصومین علیهم السلام، دشمنان عقل معرفى کردهاند؛ مثلًا:
حضرت على علیه السلام فرمود:
عقل و شهوت ضد یکدیگراند، علم از عقل حمایت مىکند و خواستههاى نفسانى مؤید شهوتاند و نفس هم میدان تنازع آنهاست. هر کدام غلبه کردند نفس در جانب او خواهد بود. افضل مردم نزد خدا کسى است که عقل خود را احیا کند و شهوتش را بمیراند و نفس خود را براى مصلحت آخرت به سختى بیندازد.[34]
نیز فرمود:
هر کس شهوت خود را در تملک نگیرد مالک عقل خود نخواهد بود.[35] و فرمود:
غضب، عقول را به فساد کشیده و انسان را از حقیقت و راه راست دور مىگرداند.[36] و فرمود:
هر کس خشم خویش را در اختیار نگیرد مالک عقل نخواهد بود.[37] امام صادق علیه السلام فرمود:
هواى نفس دشمن عقل و مخالف حق و هم نشین باطل است. شهوات نفسانى هواى نفس را تقویت مىکنند و اصل نشانههاى هوا از خوردن حرام، غفلت از واجبات، سستى در مستحبات و فرو رفتن در عیاشىها حاصل مىشود.[38] حضرت موسى بن جعفر علیه السلام به هشام فرمود:
اى هشام! هر کس که سه چیز را بر سه چیز تسلط دهد گویا به ویرانى عقل خویش کمک نموده است: هر کس که نور تفکر خود را با طول امل تاریک کند، لطایف حکمت را با سخنان زیاد محو سازد و نور عبرت خود را با شهوتهاى نفسانى خاموش سازد. پس گویا که هواى نفس را در ویران کردن عقل خود کمک نموده است و هرکس که عقل خود را فاسد سازد، دین و دنیاى خود را به تباهى کشیده است.[39] امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
هر کس که به سخنان افراد عاقل گوش ندهد عقلش مىمیرد، هر کس که با هواى نفس مخالفت کند عقلش صحیح مىماند و هر کس که به عقل خویش اکتفا کند (و با دیگران مشورت نکند) به لغزش گرفتار مىشود.[40]
راههاى تقویت عقل
عقل، موجودى مجرد است امّا مجرد تام نیست، بلکه به بدن تعلق دارد و چون متعلق به ماده است حرکت و تکامل دارد. چنان نیست که عقل و نفس انسان را از آغاز وجود تا آخر عمر یکنواخت باقى بماند. انسانها در مقدار عقل یکسان نیستند بلکه هر انسانى در مرتبهاى از عقل قرار دارد. سعادت دنیوى و اخروى هر انسانى به مقدار عقل اوست. خوشبختانه عقل قابل تربیت، تقویت و تکامل است. هر انسانى مىتواند به عقل خویش بیفزاید و آن را کاملتر گرداند. به همین جهت اسلام به انسانها توصیه مىکند که در تکمیل عقل خویش بکوشند.
براى تقویت عقل، در قرآن و احادیث راههایى معرفى شده است که در ذیل به عمده آنها اشاره مىکنیم:
1. به کار گرفتن عقل
انسانهاى سالم داراى عقلاند، لیکن همه آنها به مقدار کافى از عقل خود استفاده نمىکنند. عقل مانند سایر قواى انسان، هر چه بیشتر به کار گرفته شود بیشتر تقویت مىشود. انسان اگر مىخواهد عقلش کاملتر شود باید بیشتر تعقّل نماید. به همین جهت اسلام، از کسانى که تعقل کرده تعریف نموده و کسانى که عقل خویش را به کار نمىگیرند مورد توبیخ و تقبیح قرار مىدهد؛ مثلًا خدا در قرآن مىفرماید:
«صُمٌّ بُکْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لا یَعْقِلونَ»؛[41]
آنها کر و لال و کورند پس تعقل ندارند.
و مىفرماید:
«إِنَّ شَرَّ الدَّوابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ»؛[42]
به درستى که بدترین جنبندگان نزد خدا، (انسانهاى) کر و لالى هستند که تعقل ندارند.
و مىفرماید:
«وَیَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ»؛[43]
خدا رجس و پلیدى را بر کسانى قرار داد که تعقل نمىکنند.
و مىفرماید:
«یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الکَذِبَ وَأَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ»؛[44]
بر خدا دروغ مىبندند و اکثرشان تعقل ندارند.
در آیاتى دیگر، اسباب و عوامل تعقل را به انسانها معرفى مىکند:
«أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِى الأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها»[45]
و مىفرماید:
«إِنَّ فِى خَلْقِ السَّمواتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلافِ اللَّیْلِ وَالنَّهارِ وَالفُلْکِ الَّتِى تَجْرِى فِى البَحْرِ بِما یَنْفَعُ النّاسَ وَما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْیا بِهِ الأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَبَثَّ فِیها مِنْ کُلِّ دابَّةٍ وَتَصْرِیفِ الرِّیاحِ وَالسَّحابِ المُسَخَّرِ بَیْنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ»؛[46]
همانا که در خلقت آسمانها و زمین و گردش شب و روز و کشتىها، که براى منافع مردم در دریا حرکت مىکنند، و بارانهایى که از آسمان نازل مىکند و زمین مرده را احیا مىکند و جنبندگان را در آن پراکنده مىسازد و در تحریک بادها و ابرهایى که بین آسمان و زمین مسخّرند، در همه اینها آیهها و نشانههایى است براى مردم که تعقل نمایند.
آیات دیگرى نیز داریم که از عقلا به عنوان اولوالالباب تعبیر کرده و آنها را اهل فهم و تذکر مىداند، براى نمونه:
«إِنَّ فِى خَلْقِ السَّمواتِ وَالأَرضِ وَاخْتِلافِ اللَّیْلِ وَالنَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِى الأَلْبابِ»؛[47]
همانا که در خلقت آسمانها و زمین و گردش شب و روز آیاتى است براى صاحبان عقل.
در این باره احادیثى هم از پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام وارد شده است؛ از جمله:
پیامبراکرم صلى الله علیه و آله فرمود:
از عقل خود راهنمایى بخواهید تا شما را ارشاد کند، و با او مخالفت نکنید که پشیمان مىشوید.[48]
2. تفکر
تفکر نیز نوعى تعقل است که از ترتیب مقدمات به حصول نتیجه مىرسد. به وسیله تفکر نیز مىتوان به تقویت عقل پرداخت، به همین جهت در قرآن و احادیث معصومین علیهم السلام درباره تفکر، تأکید و توصیه شده و از عدم تفکر نهى گردیده است:
خدا در قرآن مىفرماید:
«کَذ لِکَ یَبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ»؛[49]
خداى متعال این چنین آیات را براى شما بیان کرد شاید فکر کنید.
و مىفرماید:
«وَهُوَ الَّذِى مَدَّ الأَرضَ وَجَعَلَ فِیها رَواسِىَ وَأَنْهاراً وَمِنْ کُلِّ الَّثمَراتِ جَعَلَ فِیها زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ یُغْشِى اللَّیْلَ النَّهارَ إِنَّ فِى ذ لِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»؛[50]
او خدایى است که زمین را بگسترد و در آن کوهها قرار داد و نهرها جارى ساخت و از هر میوهاى در زمین جفت بیافرید و شب را به روز پوشانید. همانا در این امور آیهها و نشانههایى است براى مردمى که تفکر داشته باشند.
و مىفرماید:
«قُلْ هَلْ یَسْتَوِى الأَعْمى وَالبَصِیرُ أَفَلا تَتَفَکَّرُونَ»؛[51]
بگو آیا فرد کور و بینا یکساناند؟ چرا فکر نمىکنند؟
از این قبیل آیات در قرآن زیاد داریم که مردم را به تفکر، تشویق و ترغیب مىکند.
روایات مردم را به تفکر دعوت مىنماید، حتى تفکر را به عنوان یک عبادت بلکه بهترین عبادتها معرفى مىنماید؛ از جمله:
امیرالمؤمنین علیه السلام مىفرماید:
به وسیله تفکر قلبت را بیدار کن و در شب پهلویت را از بستر جداساز و تقواى پروردگارت را پیشه نما.[52] امام صادق علیه السلام فرمود:
بهترین عبادتها تفکر درباره خدا و قدرت اوست.[53] حضرت موسى بن جعفر علیه السلام به هشام فرمود:
اى هشام! براى هر چیز دلیل و راهنمایى وجود دارد و دلیل عقل، تفکر است و دلیل تفکر، سکوت مىباشد.[54] اسلام به اندیشیدن کاملًا عنایت داشته و در موارد متعددى، مردم را به تفکر دعوت کرده است. گمان نمىکنم در هیچ یک از ادیان آسمانى به مقدار اسلام نسبت به تفکر و تعقل توجّه شده باشد، به طورى که مىتوان اسلام را به عنوان دین طرفدار تفکر و تعقل معرفى کرد.
3. عاقبت اندیشى
یکى از راههایى که مىتوان با آن نیروى عقل را تقویت کرد این است که انسان عادت کند که در مورد انجام هر عملى، قبل از شروع، اطراف و جوانب آن را خوب بررسى کرده و در آثار و نتایج خوب یا بد آن اندیشه و تأمل نماید، اگر صلاح بود وارد عمل شود وگرنه از عمل خوددارى نماید. در احادیث به این روش تأکید شده است؛ مثلًا: رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
وقتى درصدد هستى کارى انجام بدهى ابتدا در عواقب آن خوب تأمل کن، اگر مصلحت بود فوراً اقدام کن و اگر بد بود از انجام آن خوددارى نما.[55] حضرت صادق علیه السلام به ابن جندب توصیه کرد:
در مورد هر کارى از ابتدا توقف (و تفکر) کن تا اینکه راه دخول در آن و خروج از آن را کاملًا بشناسى آن گاه وارد عمل شو، مبادا بدون عاقبتاندیشى وارد عمل شوى و پشیمان گردى.[56] امیرالمؤمنین علیه السلام نیز فرمود:
عاقبت نگرى رأس عقل و تندروى رأس حماقت است.[57] همچنین فرمود:
هر کس که در عواقب امور، خوب تأمل کند از مصیبتها و دشوارىهاى آنها در امان خواهد بود.[58]
و فرمود:
فکر کردن عقل را نورانى مىکند.[59] و فرمود:
تفکر عقل را جلا و روشنى مىبخشد.[60]
4. مشورت
مشورت کردن با عقلا و استمداد از افکار و آراى آنها موجب تقویت عقل مىگردد. کسانى که در کارها با دیگران مشورت و نظرخواهى مىکنند چنان است که گویا عقول دیگران را به استخدام خویش درآوردهاند. وقتى انسان در موضوعى با چند نفر مشورت مىنماید و هر یک از آنها عقیدهاش را بیان کرده و در توجیه آن سخن مىگوید، در صورتى که مشورت کننده، به قصد یافتن حق، به سخنان آنها خوب گوش دهد، مىتواند بهترین آنها را انتخاب کند، آن گاه تصمیم بگیرد و وارد عمل شود. البته تصمیمگیرى نهایى با خود مشورتکننده است. انسان هر چه هم عاقل باشد بىنیاز از مشورت نخواهد بود و کسى که در کارها مشورت مىکند کمتر به خطا و اشتباه مىافتد. برعکس کسانى که در عقیده، استبداد داشته و رأى و عقیده خود را همانند بت، مىپرستند و به افکار و آراى دیگران بىاعتنا هستند خطا و اشتباه آنها زیاد است.
به همین جهت اسلام عنایت خاصى نسبت به مشورت داشته و تأکیدهاى فراوانى در این موضوع دارد، براى مثال:
در قرآن به پیامبرش که عقل کُلّ است خطاب کرده و مىفرماید:
«وَشاوِرْهُمْ فِى الأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ المُتَوَکِّلِینَ»؛[61]
اى پیامبر با اصحاب خود در کارها مشورت کن و هنگامى که تصمیم گرفتى با توکل بر خدا وارد عمل شو که خدا متوکلین را دوست دارد.
و مىفرماید:
«وَأَمْرُهُمْ شُورى بَیْنَهُمْ وَمِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ»؛[62]
مؤمنین در کارها با هم مشورت مىکنند و از آنچه به آنها دادهایم انفاق مىنمایند.
حضرت على علیه السلام فرمود:
هر کس که از آراى مختلف استقبال کند مواقع خطا و اشتباه را مىیابد و هر کس بدون عاقبتاندیشى وارد امور شود خودش را در معرض مشکلات و حوادث دشوار قرار خواهد داد. عاقبتاندیشى قبل از عمل، تو را از پشیمانى در امان مىدارد. عاقل از تجربهها پند مىگیرد. در تجربهها علوم جدیدى بهدست مىآید. و در دگرگونىها (و انقلابهاى روزگار) مردان بزرگ شناخته مىشوند.[63] همچنین فرمود:
هر کس که با عقلا مشورت نماید به راه راست هدایت مىشود.[64]
و فرمود:
هر کس مشورت نکند پشیمان خواهد شد.[65] حضرت صادق علیه السلام در ضمن موعظه فرمود:
در امورت با کسانى مشورت کن که از خدا مىترسند.[66] و نیز فرمود:
کسى که مستبد به رأى باشد، خودش را در جایگاه لغزش قرار مىدهد.[67] البته مشورت، بسیار مهم و سرنوشتساز است، لیکن مشورت با هر کسى، صلاح نیست بلکه شخص مورد مشاوره باید صلاحیت و شرایط آن را داشته باشد وگرنه ممکن است نتیجه معکوس داشته و عقل را به گمراهى و اشتباه بیندازد.
5. پذیرش حق
خضوع و تسلیم در برابر حق یکى دیگر از راههاى تقویت عقل است. اگر انسان تصمیم بگیرد که در هر حال و نسبت به هر کس، حق را بپذیرد و در برابرش خاضع باشد، مىتواند با تفکر، تعقل و مشورت با عقلا حق را بیابد و مصالح و مفاسد واقعى خویش را درک کند و به عقل خود بیفزاید، امّا اگر طالب حق نبوده و برده هواهاى نفسانى باشد، هیچ گاه عقل خویش را درست به کار نگرفته و از تفکرات و مشاورههاى خود استفاده نمىکند، زیرا در تفکرات و مشاوره هایش حق را نمىجوید بلکه در صدد ارضاى خواستههاى نفسانى خود است.
در احادیث نیز بدین مطلب اشاره شده است؛ مثلًا:
حضرت موسى بن جعفر علیه السلام به هشام فرمود:
لقمان به پسرش گفت: در برابر حق تسلیم باش تا عاقلترین مردم باشى.[68]
6. معاشرت با عقلا
انسانهایى که در یک اجتماع زندگى مىکنند نسبت به یکدیگر حالت تأثیر و تأثر دارند، چیزهایى را به معاشرین خود القاء کرده و چیزهایى را از آنها فرا مىگیرند. آداب و رسوم زندگى و علوم و اطلاعات لازم را، که نتیجه تجربههاى شخصى خودشان یا گذشتگانشان مىباشد، از یکدیگر فرا مىگیرند. بنابراین، معاشرین تأثیرات فراوانى در او خواهند داشت.
معاشرت، رفت و آمد و بحث و گفتوگو با دانشمندان و عقلا به علوم و اطلاعات انسان مىافزاید و عقل او را کاملتر مىگرداند. چون سخنان دانشمندان و عقلا غالباً علمى، منطقى و عاقلانه خواهد بود، همچنین اخلاق و رفتار آنها نیز غالباً مؤدب و معقولانه خواهد بود. اخلاق و رفتار عاقلانه آنها بدون شک در معاشرینشان، کم یا زیاد، تأثیر خواهد گذاشت و در تقویت نیروى عقلانى آنها مؤثر خواهد بود.
برعکس، معاشرت و گفتوگو با افراد جاهل و کم عقل نه تنها به عقل انسان نمىافزاید بلکه رفته رفته او را به سوى نقصان و سقوط خواهد کشید، به طورى که ممکن است چراغ عقل خاموش گردد.
به همین جهت در احادیث توصیه شده که با دانشمندان و عاقلان معاشرت نمایید و از معاشرت با افراد جاهل و کم عقل تا حد ممکن اجتناب کنید، براى مثال:
امام سجاد علیه السلام فرمود:
هم نشینى با صالحان، انسان را به صلاح دعوت مىکند و آداب علما عقل را زیاد مىگرداند.[69] امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
هر کس که استماع از صاحبان عقل را ترک نماید عقلش مىمیرد.[70] حضرت على علیه السلام فرمود:
صلاحِ اخلاق در معاشرت با عقلاست.[71] لقمان به پسرش گفت:
پسرم با علما مصاحبت کن، با آنها نزدیک بشو و مجالست نما و به خانه هایشان رفت و آمد داشته باش شاید شبیه آنها گردى.[72] رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
از علما سؤال کن و با حکما مجالست داشته باش و با فقرا هم نشینى کن.[73] حضرت صادق علیه السلام از قول پیامبر نقل کرده که فرمود:
خوش بختترین مردم کسى است که با مردمان کریم و بزرگوار معاشرت دارد.[74]
حضرت على علیه السلام فرمود:
هر کس که با جاهل هم نشین باشد از عقلش کاسته مىشود.[75] نیز فرمود:
فساد اخلاق در معاشرت با سفیهان است.[76] به هر حال انتخاب دوست امرى است بسیار مهم و سرنوشتساز و نمىتوان آن را کوچک و غیر مهم تلقى کرد. انتخاب دوست عاقل یک امر بسیار مهم تربیتى است؛ مخصوصاً براى نوجوانان و جوانان. البته این موضوعِ بسیار مهم و حیاتى نیاز به بحث و بررسى بیشترى دارد که اگر توفیق حاصل شد در آینده بررسى مىکنیم.
7. کنجکاوى و سؤال
دقت و سؤال کردن یکى از بهترین عوامل تقویت نیروى عقل است. انسانى که در شناخت امور، کنجکاوى مىنماید، اگر به واقع نرسید باز هم آن را رها نمىکند و از دانشمندان و اهل اطلاع سؤال مىنماید، آن قدر به کار خویش ادامه مىدهد تا به مطلوب برسد، چنین انسانى کم کم عقل خویش را تقویت کرده و براى فهم و درک امور بسیار مهم و دشوار آماده مىشود.
انسان هر چه عالم و عاقل باشد باز هم از علوم و اطلاعات دیگران بىنیاز نیست، زیرا دیگران حتى افراد عادى ممکن است داراى اطلاعات و علومى باشند که عالم فاقد آنها باشد. باید انسان سعى کند علوم و اطلاعات دیگران را به علوم خودش اضافه نموده و عقل خویش را کاملتر گرداند. انسان نباید به هیچ درجه و مرتبهاى از علم و دانش قانع شود، بلکه باید همواره و همیشه درصدد تحصیل علم و دانش باشد.
احادیث در این باره بسیار است، از باب نمونه:
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:
دانشمندترین مردم کسى است که علوم دیگران را به علوم خودش اضافه کند و با ارزشترین مردم کسى است که از دیگران اعلم باشد و کم ارزشترین مردم کسى است که علمش از همه کمتر باشد.[77] همچنین فرمود:
چهار چیز است که بر هر عاقلى لازم است، گفته شد، آن چهار چیز کداماند؟
فرمود: گوش دادن به مطالب علمى، حفظ آنها، نشر آنها براى اهلش و عمل به آنها.[78] و فرمود:
طلب علم بر هر مرد و زن مسلمانى واجب است.[79] امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
اى مؤمن! این علم و ادب ارزش نفس تو مىباشد، پس در فرا گرفتن آن جدیت کن، که هر چه بر علم و ادب تو اضافه شود، بر قدر و منزلت تو افزوده خواهد شد، زیرا به وسیله علم، خدا را مىشناسى و به وسیله ادب مىتوانى در خدمت پروردگارت باشى و در اثر ادبِ خدمت، بنده مستوجب ولایت و قرب خواهد شد، پس نصیحت را بپذیر تا از عذاب الهى نجات پیدا کنى.[80] امام صادق علیه السلام فرمود:
بر این علم قفلى نهاده شده و کلید آن سؤال است.[81][82]
[1]. طلاق( 65) آیه 12:« اللَّهُ الَّذِى خَلَقَ سَبْعَ سَمواتٍ وَ مِنَ الأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَىءٍ قَدِیرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَىءٍ عِلْماً».
[2]. مجادله( 58) آیه 11.\i« یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا العِلْمَ دَرَجاتٍ وَاللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ».
[3]. کافى، ج 1، ص 16: هشام بن الحکم عن أبی الحسن موسى بن جعفر علیه السلام- فى حدیث إلى أن- قال:« یا هشام، ما بعثَاللَّه أَنبیاءه و رسله إلى عباده إلّالیعقلوا عناللَّه فأحسنُهم استجابةً أحسنهم معرفةً، و أعلمهم بأمراللَّه أحسنهم عقلًا و أکملُهم عقلًا أرفعهم درجة فی الدنیا و الآخرة».
[4]. تحف العقول، ص 383:« أفضل العبادة العلُم بااللَّهِ و التواضُع له».
[5]. مربیان بزرگ، ص 145.
[6]. جامع احادیث الشیعه، ج 13، ص 283؛ عبداللَّه بن سنان قال: سألت جعفر بن محمّد الصادق علیهما السلام فقلت: الملائکة أفضل أم بنو آدم؟ فقال:« قال امیرألمؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السلام: إنّ اللَّه عزّوجلّ رکّب فی الملائکة عقلًا بلا شهوةٍ، و رکّب فی البهائم شهوةً بلا عقل، و رکّب فی بنی آدم کلیهما، فمن غَلَب عقلُه شهوتَه فهو خیرٌ من الملائکة، و من غَلَبت شهوتُه عقلَه فهو شَرٌّ من البهائم».
[7]. همان، ص 283:« العقل دلیل المؤمن».
[8]. همان، ص 284:« استرشِدوا العقلَ تُرشَدوا، و لا تَعصوه فَتندِموا».
[9]. همان، ص 294:« إنّ العقل عقال من الجهل، و النفس مثل اخبث ألدوابّ، فإن لم تُعقَل حارت».
[10]. وافى، ج 1، ص 51:« لمّا خلق اللَّه تعالى العقلَ استَنطقه ثم قال له: أقبل فأقبَل، ثم قال له: أدبِر فأَدَبر، ثم قال: وعزّتی و جلالی ما خلقتُ خلقاً هو أحبّ إلیَّ منک، و لا أکملتک إلّافیمن أحبَّ أمّا إنّی إیّاک آمر، و إیّاک أنهى و إیّاک أعاقِب و إیّاک أُثیب».
[11]. همان، ص 81:« صدیق کلّ امرئ عقلُه و عدوّه جهلُه».
[12]. همان، ص 85:« ما قَسّم اللَّهُ للعباد شیئاً أفضلَ من العقل، فنومُ العاقل أفضلُ من سهر الجاهل. و اقامة العاقل أفضل من شخوص الجاهل، و لا بَعثَ اللَّه نبیّاً و لا رسولًا حتى یستکمل العقل و یکون عقله أفضل من جمیع عقول أمّته، و ما یُضمِر النبی فی نفسه أفضل من اجتهاد المجتهدین، و ما أدّى العبد فرائض اللَّه حتى عقل عنه، و لا بلغ جمیع العادین فی فضل عبادتهم ما بلغ العاقل، و العقلاء هم أولوالألباب الذین قال اللَّه تعالى:« و ما یتذکّر إلّاألوالألباب».
[13]. همان، ص 117: عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال:« قال رسول اللَّه صلى الله علیه و آله: یا علیّ؛ لا فقر أشدّ من الجهل، و لا مالَ أعوَدُ من العقل».
[14]. غرر الحکم، فصل أول، شماره 53:« العقل أقوى أساس».
[15]. همان، شماره 708:« العقل یَنبوعُ الخیر».
[16]. همان، شماره 1327:« الخُلقُ المحمود من ثِمار العقلِ».
[17]. همان، شماره 1389:« الدین لا یُصلِحه إلّاالعقل».
[18]. همان، شماره 1672:« الأدب و الدین نتیجة العقل».
[19]. همان، شماره 1746:« العقل غریزة تزید بالعلم و التجارب».
[20]. وافى، ج 1، ص 79: بعض أصحابنا رفعه إلى أبی عبداللَّه علیه السلام قال قلت له: ما العقل؟ قال:« ماعُبِدَ به الرحمانُ وأکتُسِبَ به الجنانُ». قال قلت: فالذی کان فی المعاویة؟ فقال:« تلک النکراءُ، تلک الشیطنةُ و هی شبیهة بالعقل و لیست بالعقل».
[21]. همان، ج 1، ص 82:« من کان عاقلًا کان له دین، و من کان له دین دخل الجنة».
[22]. همان، ص 92: یا هشام! الصبر على الوحدة علامة قوّة العقل، فمن عقل عن اللَّه اعتزل أهل الدنیا والراغبین فیها، و رغب فیما عند اللَّه، و کان اللَّه أُنسَه فی الوحشة، وصاحَبه فی الوحدة، و غِناه فی العیلة، ومعزّهَ من غیر عشیره».
[23]. همان، ص 92:« یا هشام؛ إنّ العاقل رضی بالدون من الدنیا مع الحکمةِ و لم یَرض بالدون من الحکمة مع الدنیا، فلذلک رِبَحت تجارتُهم. یا هشام، إنّ العقلاء ترکوا فضول الدنیا فکیف الذنوبَ، و ترک الدنیا من الفضل و ترک الذنوب من الفرض. یاهشام؛ إن العاقل نظر إلى الدنیا وإلى أهلها نعلم أنّهالاتُنالُ، إلّابمشقّة، ونظر إلى الآخرة، فعلم أنّها لاتُنال إلّابمشقّة فطلب بالمشقّة أبقاهما».
[24]. همان، ص 93:« یا هشام إنّ أمیرالمؤمنین علیه السلام کان یقول: إنّ من علامة العاقل أن یکون فیه ثلاث خصال: یجیب إذا سُئِل، و یَنطِق إذا عجز القوم عن الکلام، و یشیر بالرأی الذی یکون فیه صلاح أهله. فمن لم یکن فیه من هذه الخصال الثلاث شیء فهو أحمق».
[25]. وافى، ج 1، ص 108:« أکمل الناس عقلًا أحسنهم خُلقاً».
[26]. همان، ص 122:« إعجابُ المرأ بنفسٍ دلیلٌ على ضعفِ عقلِه».
[27]. جامع احادیث الشیعه، ج 13، ص 466:« العاقل من یملک نفسَه إذا غَضِبَ و إذا رَغِبَ و إذا رَهبَ».
[28]. همان، ص 500:« إذا تمّ العقل نَقصِ الکلامُ».
[29]. همان، ص 314:« لسانُ العاقل وراءَ قلبِه، وقلبُ الأحمق وراءَ لسانِه».
[30]. مستدرک الوسائل، ج 2، ص 287:« العاقل من کان ذلولًا عند إجابة الحقّ، منصفاً بقوله، جموحاً عند الباطل، خصماً بقوله، یترک دنیاه و لایترک دینه، و دلیل العقل شیئان: صدقُ القولِ، و صوابُ الفعلِ».
[31]. جامع احادیث الشیعه، ج 13، ص 263:« إنّ العاقل من نظر فی یومه لغده، و سعى فی فکاک نفسِه، و عمل لما لابدّله و لا محیصَ عنه».
[32]. غرر الحکم، فصل اول، شماره 724:« العقلُ حفظُ التجاربِ».
[33]. همان، شماره 1429:« العاقلُ من صَدقَت أقوالُه أفعالَه».
[34]. جامع احادیث الشیعه، ج 13، ص 299:« العقل و الشهوة ضدّان، و مؤیّدُ العقلِ العلمُ، و مؤیّدُ الشهوةِ الهَوى، والنفسُ مُتنازَعةٌ بینهما، فأیّهما قُهر کانت فی جانبه، إنّ أفضل الناس عند اللَّه من أحیا عقلَه، و أمات شهوتَه، وأتعَبَ نفسَه لصلاحِ آخرتِه».
[35]. همان، ص 299:« من لم یَملک شهوتَه لم یَملک عقلَه».
[36]. همان، ص 466:« الغضب یفسد الألبابَ، و یَبعدُ عن الصواب».
[37]. همان، ص 267:« من لم یَملک غضبَه لم یملک عقلَه».
[38]. مستدرک الوسائل، ج 2، ص 287:« الهوى عدوّالعقل، و مخالفُ الحقّ، و قرینُ الباطل. و قوّة الهوى من الشهوات، و أصل علامة الهوى من أکلِ الحرام، و الغفلة عن الفرائض، و الاستهانةِ بالسنن، و الخوض فی الملاهی».
[39]. جامع احادیث الشیعه، ج 13، ص 288: یا هَشام، من سلّط ثلاثاً على ثلاث فکأنّما أعانَ على هدمِ عقلِه: من أظلم نور تفکّره بطول أمله و محا طرائفَ حکمتِه بفضول کلامه، و أطفأ نورَ عبرتِه بشهوات نفسِه، فکأنّما أعان هواه على هدمِ عقله و من هدم عقلِه أفسد دینَه و دنیاه».
[40]. همان، ص 283:« من ترک الاستماع من ذوی العقول مات عقلُه، و من جانب هواه صحً عقلُه، و من استغنى بعقله زلّ».
[41]. بقره( 2) آیه 17.
[42]. انفال( 8) آیه 22.
[43]. یونس( 10) آیه 100.
[44]. مائده( 5) آیه 103.
[45]. حج( 22) آیه 46.
[46]. بقره( 2) آیه 164.
[47]. آل عمران( 3) آیه 190.
[48]. جامع احادیث الشیعه، ج 13، ص 284: قال رسول اللَّه صلى الله علیه و آله:« استَرشِدوا العقل تُرشَدوا، و لا تَعصوه فتَندِموا».
[49]. بقره( 2) آیه 219.
[50]. رعد( 13) آیه 3.
[51]. انعام( 6) آیه 50.
[52]. جامع احادیث الشیعه، ج 14، ص 319:« نبّه بالتفکّر قلبَک و جافِ عن اللیل جنبَک و اتّق اللَّه ربّک».
[53]. همان، ص 310:« أفضل العبادة إدمان التفکّر فی اللَّه و فی قدرته».
[54]. همان، ج 13، ص 286:« یا هشام! إنّ لکلّ شیء دلیلًا و دلیل العقل التفکّر، و دلیل التفکّر الصمت».
[55]. جامع احادیث الشیعه، ج 14، ص 313:« إذا هممتَ بأمر فتدبّر عاقبَته؛ فإن یک خیراً فاسرع إلیه، و إن کان شرّاً فَانتَه عنه».
[56]. همان، ج 1، ص 315:« قِفْ عند کلّ أمر حتى تَعرفَ مدخلَه من مَخرجِه قبل أن تقع فیه فتندمَ».
[57]. همان، ج 13، ص 283:« التثبّت رأس العقل والحدّة رأس الحمق».
[58]. همان، ج 14، ص 315:« من نظر فی العواقب أمن من النوائب».
[59]. غرر الحکم، فصل اول، شماره 423:« الفکر ینیر اللّبَ».
[60]. همان، شماره 978:« الفکر جلاءُ العقول».
[61]. آل عمران( 3) آیه 159.
[62]. شورى( 42) آیه 38.
[63]. جامع احادیث الشیعه، ج 13، ص 314:« من استقبل وجوهَ الآراء عَرفَ مواقَع الخطاء، و من تورّط فی الأمور غیر ناظر فی العواقب فقد تَعرّض لمفظعات النوائب، و التدبیر قبل العمل یؤمنک من الندم، و العاقل من وَعَظته التجاربُ، و فی التجاربُ علم مستَأنف، و فی تقلب الأحوال عُلِم جواهر الرجال».
[64]. مستدرک الوسائل، ج 2، ص 65:« من شاور ذوی الألباب دُلَّ على الرشاد».
[65]. همان، ص 65:« من لم یَستشِر یَندمْ».
[66]. همان، ص 65:« و شاوِرْ فی أمرک الذین یخشون اللَّه عزّوجلّ».
[67]. همان:« المستبدّ برأیه موقوف على مداحض الزلل».
[68]. وافى، ج 1، ص 91:« یا هشام؛ إنّ لقمان قال لابنه: تَواضَعْ للحقّ تَکُنْ أعقلَ الناسِ».
[69]. همان، ص 94:« مُجَالسةُ الصالحین داعیةٌ إلى الصلاح، و آداب العلما زیادةٌ فی العقل».
[70]. مستدرک الوسائل، ج 2، ص 286:
« من ترک الاستماع من ذوی العقول ماتَ عقلُه».
[71]. جامع احادیث الشیعه، ج 13، ص 283:« صلاح الأخلاق معاشرةُ العقلاء».
[72]. بحار الانوار، ج 74، ص 189:« یا بنیّ؛ صاحِب العلماء، و اقرِبْ منهم، و جالِسْهُم، و زُرْهم فی بیوتهم فلعلّک تشبههم».
[73]. همان، ص 188:« سائِلوا العلَماءَ، و خالِطوا الحکماءَ، و جالِسوا الفقراءَ».
[74]. همان، ص 185:« أسعد الناس من خالَطَ کرامَ الناس».
[75]. جامع احادیث الشیعه، ج 13، ص 283:« من صحب جاهلًا نَقصَ من عقِله».
[76]. همان، ص 283: « فساد الأخلاق معاشرةُ السفهاء».
[77]. بحار الانوار، ج 1، ص 164: « أعلم الناس مَن جَمعَ علَم الناس إلى عِلمه، و أکثرُ الناس قیمةً أکثرُهم علماً، و أقلّ الناس قیمةً أقلُّهم علماً».
[78]. همان، ص 168: « أربع یلزمن کلّ ذی هجىً و عقل من أمّتی، قیل: یا رسولَ اللَّه ما هنّ؟ قال: استماعُ العلم، و حفظُه، و نشرُه عند أهله و العمل به».
[79]. همان، ص 177: « طلب العلم فریضةٌ على کلّ مسلم و مسلمة».
[80]. همان، ص 180: « یا مؤمن! إنّ هذا العلمَ و الأدبَ ثمنُ نفسِک، فاجتهد فی تَعلُّمِها فما یزید من علمک و، أدبک یزید فی ثمنک و قدرک؛ فإنّ بالعلم تَهتدی إلى ربّک، و بالأدب تَحسُن خدمة ربّک، و بأدب الخدمة یستوجب العبدُ ولایتَه و قربَه، فاقبل النصیحةَ کی تنجو من العذاب».
[81]. همان، ص 198: « إنّ هدا العلم علیه قفل و مفتاحها السؤال».
[82] امینى، ابراهیم، اسلام و تعلیم و تربیت، 1جلد، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم) - قم، چاپ: سوم، 1387.