پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

نقش عادت در تربيت‏

نقش عادت در تربیت‏

وقتى‌ انسان، عملى‌ را به‏طور مستمر تکرار کرد به تدریج به آن خو کرده و حالتى‌ در نفسش به وجود مى‌‏آید که اصطلاحاً عادت نامیده مى‌‏شود. انسانِ معتاد با عمل مزبور، انس و الفت خاصى‌ پیدا مى‌‏کند و طبعاً تمایل دارد آن را ادامه دهد.

ممکن است انجام عملى‌ براى‌ انسان در آغاز، دشوار و حتى‌ ناگوار باشد ولى‌ بعد از تکرار و حصول اعتیاد، آسان و گوارا مى‌‏گردد، به گونه‏اى‌ که گویا از طبیعت صادر مى‌‏شود و یک فعل طبیعى‌ است.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

عادت طبیعت ثانوى‌ است.[1] علماى‌ اخلاق و تعلیم و تربیت، عادت دادن را یکى‌ از روش‏هاى‌ مهم تربیت مى‌‏دانند و نقش بزرگى‌ را برایش اثبات مى‌‏نمایند؛ بلکه فن تربیت را فن عادت دادن مى‌‏شمارند.

خواجه طوسى‌ مى‌‏نویسد:

خُلق ملکه‏اى‌ بود نفس را مقتضى‌ سهولت صدور فعلى‌ ازو، بى‌‏احتیاج به فکرى‌ و رویتى‌ و در حکمت نظرى‌ روشن شده است که از کیفیات نفسانى‌ آن‏چه سریع‏الزوال بود آن را حال خوانند و آن‏چه بطیى‌‏ء الزوال بود آن را ملکه گویند. پس ملکه کیفیتى‌ بود از کیفیات نفسانى‌ و این ماهیت خُلق است و امّا کمیّت او یعنى‌ سبب وجود او، نفس را دو چیز باشد: یکى‌ طبیعت و دوم عادت. امّا طبیعت چنان بود که اصل مزاج شخصى‌ چنان اقتضا کند که او مستعدّ حالى‌ باشد از احوال، مانند کسى‌ که کمتر سببى‌ تحریک قوت غضبى‌ او کند، یا کسى‌ که از اندک آوازى‌ که به گوش او رسد و یا از خبر مکروهى‌ ضعیف که بشنود خوف و بد دلى‌ بر او غالب شود، یا کسى‌ که از اندک حرکتى‌ که موجب تعجب بود خنده بسیار بى‌‏تکلف بر او غلبه کند، یا کسى‌ که از کمتر سببى‌ قبض و اندوه به افراط به رو درآید.

و امّا عادت چنان بود که در اول به رویت و فکر اختیار کارى‌ کرده باشد و به تکلف در آن شروع مى‌‏نموده تا به ممارست متواتر و فرسودگى‌ در آن، با آن کار الف گیرد و بعد از الف تمام، به سهولت، بى‌‏رویت از او صادر شود تا خلقى‌ شود او را.[2] غزالى‌ مى‌‏گوید:

پس هر که کارى‌ نیکو عادت کند خلق نیکو اندر وى‌ پدید آید و سرّ این‏که شریعت به کار نیکو فرموده است، این است که مقصود از این، گردیدن دل است از صورت زشت به صورت نیکو و هر چه آدمى‌ به تکلف عادت کند طبع وى‌ شود، که کودک از ابتدا از دبیرستان برمد و از تعلیم گریزان بود و چون وى‌ را به الزام فراتعلیم دارند طبع وى‌ شود و چون بزرگ شود لذت وى‌ اندر علم‏ بود و از آن صبر نتواند کرد، بلکه کسى‌ که کبوتر بازیدن یا شطرنج بازیدن یا قمار عادت کند- چنان‏که طبع او گردد- همه راحتى‌‏هاى‌ دنیا و هر چه دارد اندر سر آن دهد و دست از آن بر ندارد، بلکه چیزها که بر خلاف طبع است به سبب عادت طبیعت گردد.[3] جان لاک مى‌‏نویسد:

اعمال خوب به تنهایى‌ کافى‌ نیستند، دانش‏آموز باید اعمال خوب را آنقدر تکرار کند که جزء عادات پسندیده درآیند، زیرا عادات همیشه سهل‏تر و آسان‏تر از خرد، که به هنگام ضرورت به ندرت با آن مشورت و از آن تبعیت مى‌‏کنیم، عمل مى‌‏کنند.[4] بنابراین تربیت مبتنى‌ بر عادت است و از طریق عادت دادن مى‌‏توان به تربیت افراد پرداخت. عادت کردن، یکى‌ از ویژگى‌‏هاى‌ انسان، به خصوص در زمان کودکى‌ است. وقتى‌ چندین مرتبه و به‏طور مستمر عملى‌ را تکرار کرد بدان عادت کرده و انجام آن برایش آسان و لذیذ خواهد بود. برعکس ترک آن عمل برایش دشوار و ناراحت‏کننده مى‌‏شود. کودک در آغاز زندگى‌ به هیچ چیز عادت ندارد ولى‌ در اثر تکرار عمل، به تدریج عادت‏هایى‌ برایش به وجود مى‌‏آید. در اثر تکرار اعمال بد، به بدى‌ عادت مى‌‏کند و در اثر تکرار عمل خوب، به کار نیک عادت مى‌‏کند.

 

بنابراین، مربى‌ باید از این موقعیت کودک کاملًا استفاده نماید. سعى‌ کند او را به تکرار کارهاى‌ نیک دعوت کند تا به آن‏ها عادت نماید. کودک را به اخلاق نیک و رفتار خوب عادت دهد و از به وجود آمدن عادت‏هاى‌ بد جداً جلوگیرى‌ کند.

مربى‌ نمى‌‏تواند کودک را به حال خود رها سازد تا هر کارى‌ را خواست انجام دهد و هر چه را نخواست ترک نماید، چون در چنین صورتى‌ امکان دارد کودک به کارهاى‌ زشت عادت کند، وقتى‌ هم که بزرگ شد غالباً به همان روش ادامه مى‌‏دهد، چون ترک عادت برایش بسیار دشوار خواهد بود.

اگر در زمان کودکى‌ به کارهاى‌ خوب عادت نکرد، وقتى‌ بزرگ شد، پایبندى‌ چندانى‌ بدان‏ها نخواهد داشت، چون با آن‏ها مأنوس نشده است. از این‏رو اسلام نسبت به عادت دادن فرد به خوبى‌ تأکید فراوانى‌ دارد، براى‌ نمونه:

امیرالمؤمنین علیه السلام مى‌‏فرماید:

نفس خودت را به انجام کارهاى‌ نیک و تحمل بار غرامت‏هاى‌ مردم، عادت بده تا نفس تو شریف و آخرتت آباد شود و ستایش کنندگانت بسیار گردند.[5] و فرمود:

خویشتن را به نیکوکارى‌ عادت بده، زیرا آن‏چه را که از تو پدید آید زیبا مى‌‏سازد و پاداشت را نزد خدا بسیار و کامل مى‌‏گرداند.[6] و فرمود:

زبانت را به نرمى‌ سخن گفتن و سلام کردن عادت بده تا دوستانت بسیار و دشمنانت کم شوند.[7] و فرمود:

عادت به احسان، سرمایه موفقیت و قدرت است.[8]

 

نیز فرمود:

از هر خویى‌ بهترینش را براى‌ خودت اختیار کن، زیرا خوبى‌ عادت مى‌‏شود.[9] نیز فرمود:

براى‌ نیکوکارى‌، عادت به آن کافى‌ است.[10] و فرمود:

همانا طبیعت تو، وادار مى‌‏کند تو را بر آن‏چه که بدان خوى‌ گرفته‏اى‌.[11] و فرمود:

زبانت از تو مى‌‏خواهد که آن‏چه را او را بدان عادت داده‏اى‌ برایش انجام دهى‌.[12] و فرمود:

هر کس که عملى‌ را انجام دهد اشتیاق پیدا مى‌‏کند.[13] از این‏رو اسلام به پدر و مادر سفارش مى‌‏کند که فرزندان خود را از کودکى‌ و قبل از زمان بلوغ به نماز خواندن و روزه گرفتن وادار کنند تا عادت نمایند.

امام رضا علیه السلام فرمود:

پسر را در سن هفت سالگى‌ به نماز وادار کنید.[14] امام صادق علیه السلام فرمود:

ما فرزندانمان را در سن هفت سالگى‌، به مقدار توانشان دستور مى‌‏دهیم روزه‏ بگیرند، تا نصف روز یا بیش‏تر یا کمتر. وقتى‌ تشنگى‌ یا گرسنگى‌ بر آنان غلبه کرد افطار مى‌‏کنند. این عمل را بدین جهت انجام مى‌‏دهیم تا کم‏کم به روزه گرفتن عادت نمایند و قدرت آن را پیدا کنند. پس شما نیز کودکان خود را در سن نه سالگى‌ به روزه‏دارى‌ دستور دهید، به مقدارى‌ که طاقت دارند، وقتى‌ عطش بر آنان غلبه کرد افطار نمایند.[15] حضرت سجاد علیه السلام در ضمن حدیثى‌ فرمود:

امّا روزه تأدیب بدین صورت است که وقتى‌ کودک به نزدیک زمان بلوغ رسید به روزه گرفتن وادار مى‌‏شود، به جهت تأدیب، لیکن واجب نیست.[16] به تجربه ثابت شده که کودکانى‌ که قبل از بلوغ به نماز خواندن و روزه گرفتن مشغول شده و بدان عادت کرده‏اند بعد از بلوغ نیز غالباً به نماز و روزه ادامه مى‌‏دهند و نمازخوان و روزه‏گیر مى‌‏شوند. برعکس، کودکانى‌ که قبل از بلوغ به نماز و روزه عادت نکرده‏اند، بعد از بلوغ نماز خواندن و روزه گرفتن برایشان دشوار است. به همین جهت بسیارى‌ از آن‏ها علاقه چندانى‌ به نماز و روزه پیدا نخواهند کرد. مگر این‏که بعد از بلوغ نیز مدتى‌ تحت مراقبت اولیا و مربیان باشند تا به نماز و روزه عادت نمایند.

بنابراین، پدران و مادرانى‌ که میل دارند فرزندانشان نمازخوان و روزه‏گیر تربیت شوند باید از همان زمان کودکى‌ آنان را به انجام این اعمال عادت دهند.

کوتاه سخن این‏که عادت یکى‌ از روش‏هاى‌ مؤثر تربیتى‌ است که اولیا و مربیان مى‌‏توانند از آن استفاده کنند. مربى‌ باید براى‌ تربیت و پرورش فضایل و مکارم اخلاق و آداب در کودک از این روش کاملًا استفاده نماید؛ مخصوصاً در دوران کودکى‌ که به قول دانشمندان دوران تکوین عادت‏ها است.

البته استفاده از این روش در تربیت، منحصر به کودک نیست، بلکه در مورد نوجوانان و حتى‌ بزرگ سالان نیز قابل استفاده است، زیرا خوى‌ عادت‏پذیرى‌ در همه انسان‏ها وجود دارد. بزرگ‏ترها نیز اگر مدتى‌ به ‏طور مستمر کارى‌ را انجام دهند عادت مى‌‏نمایند. اسلام نیز به مسلمین توصیه مى‌‏کند که کارهاى‌ نیک را ادامه دهند تا بدان عادت کنند.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

کار خود را در حال نشاط و کسالت ادامه بده.[17] و فرمود:

عمل کمى‌ که ادامه یابد بهتر از عمل کثیرى‌ است که قطع گردد.[18] به نظر اسلام، ارزش عمل خیر، به واسطه تأثیرى‌ است که در نفسِ عامل مى‌‏گذارد. بنابراین، عادت و ملکه شدن عمل خیر، موجب تکامل نفس و سعادت اخروى‌ او خواهد بود. خود عادت خیر یک ارزش محسوب مى‌‏شود.

چنان‏که عادت دادن به فضایل یک وسیله تربیتى‌ است که مربى‌ بدین وسیله مى‌‏تواند کودک را به خوبى‌ پرورش دهد، عادت کردن به کارهاى‌ زشت نیز یک وسیله ضد تربیتى‌ است که مربى‌ باید از به وجود آمدن آن جداً جلوگیرى‌ کند، زیرا ترک عادت بسیار دشوار و احیاناً در حد عدم امکان مى‌‏باشد. در احادیث نیز بدین مطلب اشاره شده است. براى‌ مثال:

 

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

دشوارترین کارها تغییر عادت است.[19] و فرمود:

عادت، دشمنى‌ است که انسان در اختیار مى‌‏گیرد.[20] و فرمود:

غلبه بر عادت (بد) یک فضیلت است.[21] نیز فرمود:

در ترک عادت‏ها بر نفس خودتان غلبه کنید و با خواسته‏هاى‌ نفس مبارزه نمایید تا نفس خویش را در اختیار بگیرید.[22]

 

مسئولیت مربى‌‏

 

کودک در آغازِ وجود، از هر گونه عادت خوب یا بدى‌ خالى‌ است، لیکن قابلیت و استعداد هر یک از آن‏ها را دارد. استعدادهاى‌ او به تدریج به فعلیت تبدیل مى‌‏شود و به صورت عادت در مى‌‏آید. دوران کودکى‌، دوران تکوین عادت‏ها است؛ عادت‏هاى‌ خوب یا بد. شخصیت کودک در این زمان تشکیل مى‌‏شود و زندگى‌ آینده‏اش راترسیم مى‌‏نماید. کودک چون موجودى‌ ناتوان و از درک مصالح حال و آینده‏اش ناآگاه است، در این زمان حساس و در تکوین عادت‏ها، شدیداً به مراقبت‏هاى‌ پدر و مادر نیاز دارد.

 

پدر و مادر وظیفه دارند براى‌ تربیت کودک، ابعاد نیازهاى‌ جسمانى‌ و روحانى‌، فردى‌ و اجتماعى‌، دنیوى‌ و اخروى‌، حال و آینده او را منظور بدارند و بر طبق آن، برنامه کامل و دقیقى‌ را تنظیم و در اوقات مناسب به اجرا گذارند.

آن‏چه کودک باید در طول این مدت یاد بگیرد و تمرین کند تا به صورت عادت درآید عبارت است از:

آداب سخن گفتن، غذا خوردن، لباس پوشیدن، رعایت بهداشت و نظافت، آداب معاشرت، مسئولیت‏پذیرى‌ و انجام آن، کار کردن، اشتراک و تعاون در اداره امور زندگى‌، تخلق به اخلاق نیک، اجتناب از اخلاق زشت، شناخت وظایف دینى‌ و عمل به آن‏ها، مانند: نماز، روزه، و دیگر وظایف، حضور در مساجد و مجالس دینى‌.

همه اینها باید در زمان کودکى‌ و در فرصت‏هاى‌ مناسب، پایه‏گذارى‌ و تمرین شود تا به صورت عادت درآید. در چنین صورتى‌ وقتى‌ هم بزرگ شد انجام آن‏ها برایش آسان خواهد بود و غالباً ادامه خواهد یافت. امّا اگر در زمان کودکى‌ به صورت عادت درنیامد، در بزرگى‌ تحقق آن تضمین چندانى‌ ندارد، چون عادت کردن در دوران بزرگى‌ دشوارتر خواهد بود.

به هر حال تربیت از طریق عادت سهل‏ترین و معتبرترین روش‏هاى‌ تربیتى‌ است، لیکن در عین حال بى‌‏نقص هم نیست. نقص این روش این است که نیروى‌ تعقل کودک را پرورش نمى‌‏دهد، زیرا در زمان کودکى‌ صرفاً به پیشنهاد پدر و مادر و بدون تعقل و درک مصالح و مفاسد، کارها را انجام داده تا به صورت عادت درآید، بعد از بزرگ شدن و رشد عقلى‌ نیز بر طبق عادت، به رفتار خویش ادامه خواهد داد، بدون این‏که توجهى‌ به مصالح و مفاسد داشته باشد. در صورتى‌ که بهتر است کارهایش را از روى‌ درک و تعقل انجام دهد تا هم ضامن‏ اجراى‌ عقلى‌ داشته باشد و هم از ارزش بیش‏ترى‌ برخوردار باشد.

 

لیکن مربیان متعهد وآگاه مى‌‏توانند در عین عادت دادن، این نقیصه را در فرصت‏هاى‌ مناسب برطرف سازند. از ابتدا کودک را به کارهاى‌ نیک و اخلاق پسندیده عادت دهند، و زمانى‌ که به سن رشد و درکِ خوب و بد و مصالح و مفاسد رسید، مصالح و مفاسد همان اعمال را برایش توضیح دهند. بدین وسیله کودک به ارزش واقعى‌ اخلاق و رفتار خود پى‌ مى‌‏برد و همان اعمال عادى‌ را آگاهانه و از روى‌ تعقل انجام مى‌‏دهد.

 

وقتى‌ بزرگ‏تر شد و به دبستان راه یافت، معلّمین متعهد مى‌‏توانند مسئولیت پرورش تعقل و توضیح مصالح و ارزش‏هاى‌ اخلاق و رفتارِ عادى‌ شده را براى‌ کودک بر عهده بگیرند.

خواجه طوسى‌ در این باره مى‌‏گوید:

و چون از مرتبه‏کودکى‌ بگذرد و اغراض مردمان فهم کند او را تفهیم کنند که غرض اخیر از ثروت و ضیاع و عبید و خیل و خول و طرح و فرش، ترفیه بدن و حفظ صحت است تا معتدل المزاج بماند و در امراض و آفات نیفتد، چندان که استعداد و تأهّب دارالبقاء حاصل کند و با او تقریر دهند که لذات بدنى‌ خلاص از آلام باشد و راحت یافتن از تعب، تا این قاعده را التزام نماید.[23] غزالى‌ مى‌‏گوید:

و چون هفت ساله شد نماز و طهارت فرا نماید به رفق و چون ده ساله شد اگر نکند بزند و ادب کند و دزدى‌ و حرام خوردن و دروغ گفتن اندر پیش وى‌ زشت کند و همیشه آن را همى‌ نکوهد. چون چنین پرورند هر گه که بالغ شود اسرار این آداب با وى‌ بگویند. که مقصود از طعام آن است که بنده را قوت بود بر آن‏که طاعت خداى‌ تعالى‌ کند و مقصود از دنیا زاد آخرت است که دنیا با کسى‌ نمى‌‏ماند و مرگ به زودى‌ و ناگاه درآید و نیک بخت آن بود که از دنیا زاد آخرت برگیرد تا به بهشت و خشنودى‌ حق تعالى‌ رسد و صحبت بهشت و دوزخ وى‌ را گفتن گیرد و ثواب و عقاب کارها با وى‌ همى‌ گوید، چون ابتدا با ادب پرورند این سخن‏ها چون نقش اندر سنگ باشد و اگر فرا گذاشته باشند چون خاک از دیوار فرو ریزد.[24]

 

اشکال‏

به تربیت از طریق عادت خرده گرفته‏اند که امور ارزشى‌ و عبادى‌ را از ارزش ساقط مى‌‏کند. گفته‏اند: کارهاى‌ نیک و ارزشى‌ در صورتى‌ ارزش دارند که از روى‌ اراده و اختیار و به قصد کسب فضیلت، انجام بگیرند و عادت پیدا کردن، با چنین امرى‌ سازگار نیست، چون شخصى‌ که به کارى‌ عادت کرده، از روى‌ میل و رغبت آن را انجام مى‌‏دهد، نه از روى‌ اراده و اختیار و به منظور کسب فضیلت. فرد معتاد، محکوم تمایلات نفسانى‌ خویش بوده و اراده‏اش تضعیف شده است.

در مورد وظایف اجتماعى‌ و دینى‌ نیز همین مطلب را اظهار کرده و مى‌‏گویند:

وظایف دینى‌ و اجتماعى‌ در صورتى‌ ارزش دارند که به قصد انجام وظیفه و اداى‌ تکلیف انجام بگیرند و عادت با چنین موضوعى‌ سازگار نیست، چون شخصى‌ که به انجام تکالیف، معتاد شده از روى‌ تمایل شدید نفسانى‌ آن‏ها را انجام مى‌‏دهد، نه به منظور اداى‌ تکالیف. اعتیاد، آزادى‌ و اختیار را از معتاد سلب مى‌‏کند و وادار به عمل مى‌‏نماید.

با چنین بیانى‌، تربیت از طریق عادت را محکوم کرده و آن را روشى‌ غیر صحیح و یک اشتباه تربیتى‌ مى‌‏دانند و مى‌‏گویند: اولیا و مربیان وظیفه دارند از معتاد شدن کودک جداً جلوگیرى‌ کنند تا وقتى‌ بزرگ شد و به رشد عقلى‌ رسید، با بیان مصالح و مفاسد و اقامه برهان، نیروى‌ عقل و قوه قضاوت او را پرورش دهند. وقتى‌ با ارزش‏هاى‌ واقعى‌ آشنا شد از روى‌ اراده و اختیار و به منظور کسب فضیلت و اداى‌ تکلیف آن‏ها را انجام خواهد داد.

 

جواب‏

در پاسخ اشکال بالا مى‌‏توان چنین گفت: اولًا: گر چه فعل در اثر عادت ملایم طبع شخص معتاد گشته و آسان مى‌‏شود، لیکن چنان نیست که اراده فاعل را سلب یا تضعیف نماید بلکه برعکس اراده انجام فعل را تقویت و اراده طرف مقابل (ترک) را تضعیف مى‌‏کند و فعل شخص معتاد نیز از روى‌ علم و اراده و اختیار صادر مى‌‏شود. نهایت این‏که سهل‏تر و آسان‏تر است. بنابراین، عادت کردن، به ارزشى‌ بودن فعل لطمه‏اى‌ وارد نمى‌‏سازد.

ثانیاً: فاعل معتاد نیز توجه دارد که فعل او یک کار نیک و یک تکلیف دینى‌ یا اجتماعى‌ است و به همین منظور آن را انجام مى‌‏دهد، نه از روى‌ تمایلات شدید نفسانى‌ به انجام آن مبادرت مى‌‏ورزد. بله، عادت این اثر را دارد که صدور فعل را مناسب با طبع و آن را آسان مى‌‏نماید؛ مخصوصاً با توجه به آن‏چه سابقاً گذشت که مربى‌ آگاه و متعهد، بعد از عادت دادن کودک به اخلاق و رفتار نیک، در فرصت‏هاى‌‏مناسب فواید و مصالح آن‏ها را براى‌ او توضیح مى‌‏دهد، تا به ارزش کار نیکِ خود، بیش‏تر توجه نماید.

به هر حال، چون عمل نیک از روى‌ علم و اراده و اختیار کامل و با توجه به ارزش واقعى‌ خود انجام مى‌‏گیرد، یک عمل اخلاقى‌ و ارزشمند خواهد بود.

ثالثاً: پیشنهاد آنان، یعنى‌ این‏که مربى‌ باید از معتاد شدن کودک جداً جلوگیرى‌ کند تا وقتى‌ به سن رشد عقلى‌ رسید، نیروى‌ تعقل او را پرورش دهد تا کارهاى‌ نیک و ارزشمند را به منظور اداى‌ تکلیف انجام دهد، موضوعى‌ غیر ممکن است، زیرا سنین کودکى‌ سنین تکوین عادت‏ها است. اگر کودک را به کارهاى‌ نیک و اخلاق پسندیده عادت ندهند، امکان دارد در اثر تکرار کارهاى‌ بد، به آن‏ها عادت کند و بعد از آن، ترک عادت به‏طور یقین دشوار خواهد بود.

به هر حال، صلاح نیست که مربى‌ از دوران حساس و سرنوشت‏ساز کودکى‌ و فرصت‏هاى‌ ارزشمند آن چشم پوشى‌ کرده و کودک را به حال خود بگذارد تا هر کار خواست بکند و به هر فعلى‌ عادت نماید. لذا چنین عملى‌ بدون شک یک اشتباه بزرگ تربیتى‌ و یک خیانت محسوب مى‌‏شود.

 

روش الگویى‌‏

براى‌ تربیت، از شیوه‏ها و روش‏هاى‌ مختلف مى‌‏توان استفاده کرد که مهم‏ترین آن‏ها روش الگویى‌ است. در این روش، از فرد یا افرادى‌ که داراى‌ رفتار مطلوب هستند، به عنوان سرمشق و الگو استفاده شده و در معرض مشاهده فردِ مورد تربیت قرار مى‌‏گیرد تا از رفتار او پیروى‌ کند و خود را با او همسان سازد.

تأثیر شخصیت الگوها در شکل‏گیرى‌ رفتار و منش کودکان، نوجوانان و جوانان و تشکیل یا تثبیت شخصیت اخلاقى‌ و اجتماعى‌ آنان فوق العاده چشم‏گیر است. در این روش، یادگیرى‌ به‏طور غیر مستقیم و از طریق مشاهده انجام مى‌‏گیرد که از مؤثرترین و پایدارترین انواع یادگیرى‌‏ها محسوب مى‌‏شود.

تأثیر الگو و نقش‏پذیرى‌ انسان یک امر طبیعى‌ است که از غریزه تقلید سرچشمه مى‌‏گیرد.

 

غریزه تقلید

غریزه تقلید یکى‌ از نیرومندترین، ریشه دارترین و سودمندترین غرایز بشرى‌ که در طبیعت انسان‏ها نهاده شده و نیازى‌ به آموزش ندارد. کودک از آغاز یک مقلد است و تا آخر عمر هم‏چنان مقلد باقى‌ خواهد ماند؛ گر چه با رشد عقلى‌، از تقلید او کاسته خواهد شد. تقلید از رفتار الگوها در زندگى‌ کودکان خردسال، به خوبى‌ مشاهده مى‌‏شود.

غریزه پر برکت تقلید به کودک اجازه مى‌‏دهد که خود را با موقعیت‏هاى‌ گوناگون زندگى‌ تطبیق داده و خود را با دیگر انسان‏ها، همسان و هماهنگ سازد.

به نیروى‌ این غریزه است که طرز غذا خوردن، لباس پوشیدن، حرف زدن، اظهار عواطف، عکس‏العمل در برابر ناملایمات، ترس و فرار از خطرها، آداب و رسوم زندگى‌، تعاون و هم‏کارى‌، اخلاق خوب یا بد را از معاشرین خود یاد گرفته و تقلید مى‌‏نماید.

بنابراین، تقلید غریزه سودمند طبیعى‌ است و نمى‌‏توان جلو آن را گرفت بلکه باید در راه تربیت افراد، از آن استفاده کرد. اولیا و مربیان باید از این غریزه ارزشمند استفاده کرده و الگوهاى‌ خوب و مطلوب را در اختیارش قرار دهند تا از اخلاق و رفتار آن‏ها درس عملى‌ بگیرد و خود را بسازد.

پس، وجود غریزه تقلید، زمینه‏ساز تأثیر الگوها بوده و در روش تربیت الگویى‌ مورد استفاده قرار مى‌‏گیرد.

لاک مى‌‏نویسد:

از طریق سرمشق است که روح کودک پرورش مى‌‏یابد و تنها از این راه است که‏ تربیت با ارزشى‌ به طفل مى‌‏توان داد.[25]

 

انواع الگوها

کودک و نوجوان، از اخلاق و رفتار همه معاشرین، کم یا بیش، درس مى‌‏گیرد؛ مانند: پدر و مادر، پدربزرگ و مادربزرگ، برادر و خواهر، عمو و عمه، دایى‌ و خاله، دوستان و هم بازى‌‏ها، آموزگاران و استادان، هم کلاس‏ها، ورزشکاران و هنرمندان، افرادى‌ که در اجراى‌ فیلم‏هاى‌ سینمایى‌ یا تلویزیونى‌ فعالیت دارند، مخصوصاً قهرمانان فیلم‏ها، بازیگران تآتر، نقاش‏ها و تصویرها، گویندگان و سخنرانان و شخصیت‏هاى‌ بزرگ سیاسى‌ و اجتماعى‌، هر یک از اینها مى‌‏تواند براى‌ کودک الگو قرار گیرد و او را تحت تأثیر قرار دهد، که در تربیت باید مورد توجه اولیا و مربیان باشد. لیکن چند دسته آن‏ها نقش بیش‏ترى‌ دارند که به‏طور خاص به آن‏ها اشاره خواهد شد:

 

والدین‏

پدر و مادر اولین و آشناترین چهره‏هایى‌ هستند که کودک با آن‏ها برخورد مى‌‏کند. در دوران ناتوانى‌ و نیاز و وابستگى‌ کودک، پدر و مادراند که با عشق و اخلاص به یارى‌ کودک آمده و از او پرستارى‌ و نوازش مى‌‏نمایند. همه نیازهاى‌ غذایى‌ و بهداشتى‌ و عاطفى‌ کودک از ناحیه پدر و مادر تأمین مى‌‏شود. کودک به تدریج به موقعیت حساس پدر و مادر و نیاز شدید خود به آنان، پى‌ مى‌‏برد و متقابلًا به آنان علاقه‏مند مى‌‏گردد. به همین جهت والدینِ خود را بهترین، خیر خواه‏ترین و با نفوذترین اشخاصى‌ مى‌‏داندکه مى‌‏توان آنان را سرمشق و الگوى‌ زندگى‌ قرار داد و از رفتارشان پیروى‌ نمود. بنابراین، پدر و مادر را مى‌‏توان به عنوان اولین، مؤثرترین، بادوام‏ترین و مطمئن‏ترین الگوها معرفى‌ کرد.

چشمان ظریف کودک، همانند یک دوربین حساس فیلمبردارى‌، از همه حرکات و رفتار والدین فیلمبردارى‌ مى‌‏کند و از رفتار خوب یا بد آنان تقلید مى‌‏نماید. کودک همه چیز را در خانه و از پدر و مادر یاد مى‌‏گیرد. از لبخندها و زمزمه‏ها و نوازش‏هاى‌ مادر، درس خوش‏بینى‌ و اعتماد و اظهار محبت مى‌‏آموزد.

از تندى‌‏ها و عصبانیت‏ها و بدرفتارى‌‏هاى‌ او نیز درس خشونت و بدرفتارى‌ مى‌‏گیرد.

سخن گفتن، آداب غذا خوردن، لباس پوشیدن، معاشرت، رعایت نظم یا بى‌‏نظمى‌، نظافت یا کثافت، ترس یا بى‌‏باکى‌، بردبارى‌ یا بى‌‏تابى‌، امانتدارى‌ یا خیانت، راست‏گویى‌ یا دروغ‏گویى‌، خیرخواهى‌ یا بدخواهى‌، وظیفه‏شناسى‌ یا عدم احساس مسئولیت، پایبندى‌ به قوانین اجتماعى‌ یا قانون شکنى‌، ادب در معاشرت یا بى‌‏ادبى‌، تقید به انجام وظایف دینى‌ یا لاابالى‌‏گرى‌ و دیگر امور اخلاقى‌ را کودک غالباً در خانه و از پدر و مادر یاد مى‌‏گیرد.

دختربچه از رفتار مادر درس شوهردارى‌، خانه‏دارى‌، بچه‏دارى‌ و دیگر آداب زندگى‌ را فرا مى‌‏گیرد. پسر بچه نیز از رفتار پدر درس زن‏دارى‌، بچه‏دارى‌ و اشتغال به کار را مى‌‏آموزد.

روابط خوب، مؤدبانه و صمیمانه پدر و مادر، یا روابط تیره، بى‌‏ادبانه، خصمانه، لج‏بازى‌‏ها و کشمکش‏هاى‌ آنان، بدون شک در تربیت و شکل‏گیرى‌ شخصیت کودک، تأثیر بسزایى‌ دارد. شما آثار و عکس العمل رفتار خوب یا بد والدین را در بازى‌‏هاى‌ انفرادى‌ یا دسته جمعى‌ کودکان مى‌‏توانید مشاهده کنید.

بنابراین، پدران و مادرانى‌ که به تربیت صحیح فرزندان خویش و سعادت‏

دنیوى‌ و اخروى‌ آن‏ها علاقه دارند باید در ابتدا رفتارشان را اصلاح کرده و خود را به صورت بهترین الگوها درآورند، تا فرزندانشان از آن‏ها بیاموزند.

چنان‏چه رفتار خودشان بد باشد نباید از کودکانشان انتظار داشته باشند که خوب پرورش یابند، زیرا کودکان غالباً از رفتار بد آن‏ها تقلید مى‌‏کنند اگر والدین، مسلمان بوده و علاقه دارند فرزندانشان نیز متعهد به اسلام پرورش یابند، باید خودشان پایبند به وظایف دینى‌ باشند و خود را به صورت نمونه‏هاى‌ عالى‌ اسلام و قرآن و الگوى‌ کامل تعالیم اسلامى‌ درآورند تا فرزندانشان نیز از رفتار آن‏ها تقلید نموده و دیندار پرورش یابند.

والدین در صورتى‌ مى‌‏توانند فرزندان خویش را با تربیت‏هاى‌ اسلامى‌ و مقید به ضوابط شرعى‌ پرورش دهند که خودشان نیز در محیط خانواده و در حضور فرزندان به انجام وظائف دینى‌ و رعایت اخلاق نیک اسلامى‌ ملتزم بوده و از ارتکاب گناه خوددارى‌ کنند.

اگر پدر و مادر به نماز اهمیت داده و آن را در اول وقت ادا کنند، فرزندان خانواده نیز نماز خوان تربیت مى‌‏شوند. تقید به روزه‏دارى‌ و انجام سایر فرایض دینى‌ و رعایت تقوا نیز همین اثر را دارد.

برعکس، چنان‏چه پدر و مادر، نسبت به انجام وظایف دینى‌ و مراسم مذهبى‌، لاابالى‌ یا بى‌‏اعتنا باشند، نباید انتظار داشته باشند که فرزندانى‌ دیندار و ملتزم به مراسم دینى‌ پرورش دهند.

در احادیث نیز بدین مطلب اشاره شده است:

پیامبر اکرم مى‌‏فرماید:

بین فرزندان خود به عدالت رفتار کنید، همان‏طور که میل دارید آنان در احسان‏ در بین شما با عدالت رفتار نمایند.[26]

 

 

معلّم‏

بعد از پدر و مادر، معلّم جاذب‏ترین و با نفوذترین افراد، در کودک ونوجوان است. دانش‏آموزان، به ویژه دانش‏آموزان ابتدایى‌، شدیداً تحت تأثیر معلّم خود قرار گرفته و از رفتارش تقلید مى‌‏کنند. رابطه دانش‏آموز با معلّم یک رابطه باطنى‌ و معنوى‌ است. معلّم را شخصیتى‌ محترم و ممتاز مى‌‏داند که او را در بزرگ شدن، به استقلال رسیدن و به عضویت رسمى‌ جامعه درآمدن، کمک مى‌‏نماید. معلّم با روح و جان دانش‏آموزان سروکار دارد، به همین جهت به عنوان یک الگوى‌ محبوب و مطاع پذیرفته مى‌‏شود.

دانش‏آموز، گرچه قبلًا در محیط خانواده علوم و اطلاعات فراوانى‌ را کسب کرده، به امورى‌ عادت کرده و تا حدى‌ شکل گرفته است، لیکن هنوز شکل ثابتى‌ به خود نگرفته و تا حد زیادى‌ قابل انعطاف و تغییر رویه است. کودک در این سنین، از محیط خانواده خارج مى‌‏شود و به‏طور رسمى‌ در اجتماعى‌ جدید، یعنى‌ مدرسه، پذیرفته مى‌‏شود. دانش‏آموزان در این اجتماع جدید فرصت مى‌‏یابد تا افکار و اندوخته‏ هاى‌ دینى‌ و عادت‏هاى‌ گذشته‏اش را مورد بازنگرى‌ قرار دهد و شخصیت خویش را بسازد و تکمیل و تثبیت نماید.

با نفوذترین و محبوب‏ترین فردى‌ که مى‌‏تواند در این مرحله حساس، به کودک کمک کند معلّم است، به همین جهت دانش‏آموزان، معلّم را به عنوان یک الگو مى‌‏پذیرند و از رفتار، گفتار و اخلاق او سرمشق مى‌‏گیرند و خود را با وى‌‏ همسان مى‌‏سازند. دانش‏آموزان همه اعمال و رفتار معلّمان و مدیر وحتى‌ مستخدم مدرسه را زیر نظر داشته و از آن‏ها درس مى‌‏گیرند. لذا از طرز برخورد آموزگاران با مدیر، معلّمان با یکدیگر، معلّمان با خدمت‏کاران مدرسه و معلّمان با دانش‏آموزان، درس مى‌‏گیرند.

از مواردى‌ مانند: اخلاق و رفتار معلّم، طرز اداره کلاس، رعایت عدل و انصاف در نمره دادن، وقت‏ شناسى‌ و رعایت نظم، دل‏سوزى‌ و مهربانى‌، خوش‏رویى‌ و فروتنى‌، دیندارى‌ و التزام به ضوابط شرعى‌، اخلاق خوش و با ادبى‌، خیرخواهى‌ و نوع دوستى‌ معلّم درس مى‌‏گیرند. هم‏چنین از اخلاق و رفتار و کردار بد او متأثر گشته و خود را با او هم‏سان مى‌‏سازند.

بنابراین، معلّم، تنها یک آموزگار نیست بلکه مهم‏تر از آن، یک مربى‌ و الگوى‌ با نفوذ است. یک معلّم خوب که با رفتار نیک و گفتار پسندیده‏اش دانش‏آموزان را خوب پرورش دهد بزرگ‏ترین خدمت را نسبت به اجتماع انجام داده است.

برعکس یک معلّم بداخلاق و بدرفتار و منحرف که با رفتار بد خود، دانش‏آموزان را به انحراف و تباهى‌ مى‌‏کشد، بزرگ‏ترین خیانت‏ها را نسبت به اجتماع مرتکب خواهد شد.

بنابراین، شغل معلّمى‌ حساس‏ترین شغل‏ها است. معلّم نمى‌‏تواند نسبت به اخلاق رفتار خود، آزاد و بى‌‏تفاوت باشد بلکه باید به مسئولیت سنگین و ارزشمند خویش و مقدار نفوذش در دانش‏آموزان، خوب بیندیشد و با اصلاح اخلاق و رفتار خود بهترین الگو را در اختیار دانش‏آموزان قرار دهد.

از این‏جا روشن شد که اصلاح جامعه باید از اصلاح خانواده و مدرسه، به وسیله پرورش و به کار گرفتن آموزگاران خوب و شایسته انجام بگیرد. مراکز تربیت معلّم، در این ارتباط بزرگ‏ترین مسئولیت را برعهده دارند. باید در گزینش دانشجو کاملًا دقت کنند و افراد متعهد و صالح را بپذیرند. در برنامه‏ درسى‌ آنان همان‏طور که درآموزش علوم عنایت دارند، در پرورش ایمان و تعهدات اخلاقى‌ و تزکیه و تهذیب نفوس آنان نیز عنایت داشته باشند.

 

تزاحم بین قول و عمل‏

 

اگر مربى‌ به آن‏چه مى‌‏گوید، خود نیز عمل کند، فرد مورد تربیت، راه خود را به خوبى‌ مى‌‏شناسد، از رفتار مربى‌ سرمشق مى‌‏گیرد و گفتارش را مؤید رفتارش محسوب مى‌‏دارد. امّا چنان‏چه در بین گفتار و رفتار او تفاوت و دوگانگى‌ مشاهده کند سرگردان خواهد شد، چون نمى‌‏داند از گفتار مربى‌ پیروى‌ کند یا از رفتارش. لذا یا به‏طور کلى‌ سلب اعتماد مى‌‏کند، یا این‏که رفتارش را ترجیح داده و پیروى‌ مى‌‏نماید، امّا به هر حال گفتارش از اعتبار ساقط مى‌‏شود.

اگر پدر و مادر یا معلّم، خود دروغ بگویند نمى‌‏توانند کودک را با دعوت زبانى‌ به راست گفتن پرورش دهند. حتى‌ در صورتى‌ که در ارتکاب عمل خاصى‌ معذور هستند باید کودک را توجیه نمایند؛ مثلًا اگر در اثر بیمارى‌ ناچارند روزه نگیرند، باید کودک را کاملًا آگاه نمایند که بیمارند و بر طبق دستور پزشک باید روزه را بخورند و اگر بگیرند باطل است. اگر معلّم در اثر بیمارى‌ ناچار است روزه‏‌اش را افطار کند، لازم است در حضور دانش‏آموزان روزه خوارى‌ نکند، اگر ناچار شد، دانش‏آموزان را توجیه کند و از این‏که در اثر بیمارى‌ ناچار شده روزه‏‌اش را افطار کند جداً اظهار تأسف نماید.

در احادیث نیز به موضوع ضرورت هماهنگى‌ بین گفتار و رفتار مربى‌، اشاره شده است، براى‌ نمونه:

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

چنان‏چه عالم، به علم خود عمل نکند مواعظ او با سرعت از قلب‏ها زایل‏ مى‌‏شود، چنان‏که باران از جاى‌ صاف و صیقلى‌ مى‌‏لغزد و زایل مى‌‏شود.[27]

 

تعارض بین الگوها

هر یک از پدر و مادر براى‌ کودک الگویى‌ هستند که از رفتارشان پیروى‌ مى‌‏کند.

چنان‏چه همه آنان در رفتار و گفتار هماهنگ باشند کودک بدون تردید و حیرت از آنان پیروى‌ مى‌‏نماید. امّا اگر در بین رفتار الگوها تعارض و تهافت وجود داشته باشد، کودک مردّد و نگران مى‌‏شود، چون نمى‌‏داند از کدام یک از آن‏ها پیروى‌ کرده و به اصول و ارزش‏هاى‌ کدام یک پایبند گردد. در چنین حالى‌ به همه آنان بدبین و بى‌ اعتماد مى‌‏شود. چون خودش نمى‌‏تواند الگوى‌ صالح را تشخیص دهد، امکان دارد از الگوى‌ ناشایسته پیروى‌ نموده و به انحراف کشیده شود. این یکى‌ از مشکلات مهم تربیتى‌ است که برنامه‏هاى‌ تربیتى‌ را عقیم و بى‌‏اثر مى‌‏سازد.

بنابراین، همه مربیان وظیفه دارند رفتار و گفتارشان را هماهنگ سازند.

 

 

عنایت اسلام به الگوها

 

اسلام چون به نقش مهم و سازنده الگوها در تربیت افراد، واقف بوده، به افراد ممتازى‌ که داراى‌ موقعیت خاص اجتماعى‌ هستند و مى‌‏توانند براى‌ سایر افراد به عنوان الگو و سرمشق پذیرفته شوند، سفارش مى‌‏کند که قبلًا رفتار و سیره خودشان را اصلاح نمایند، آن گاه منصب پیشوایى‌ را بپذیرند. در این‏باره احادیث فراوانى‌ داریم که به برخى‌ از آن‏ها اشاره مى‌‏شود:

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

هر کس که خودش را در منصب پیشوایى‌ و رهبرى‌ مردم قرار داد لازم است‏ قبل از تعلیم دیگران نفس خودش را اصلاح کند، باید تأدیب و تربیت او با رفتار، قبل از تأدیب با زبانش باشد. کسى‌ که معلّم و تأدیب کننده نفس خویش باشد شایسته‏تر به احترام است از معلّم و تأدیب کننده دیگران.[28] و فرمود:

پندى‌ که هیچ گوشى‌ آن را بیرون نمى‌‏افکند و هیچ نفعى‌ با آن برابرى‌ نمى‌‏کند، پندى‌ است که زبان گفتار از آن خاموش و زبان کردار بدان گویا باشد.[29] و فرمود:

بهترین ادب این است که از نفس خودت شروع کنى‌.[30] امام صادق علیه السلام فرمود:

شما دعوت کنندگان مردم به غیر زبانتان باشید. باید مردم، اجتهاد و صداقت و پرهیزکارى‌ را در شما مشاهده نمایند.[31] امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

اگر به اصلاح مردم همت نموده‏اى‌ این کار را از اصلاح خودت شروع کن، زیرا چنان‏چه خودت فاسد باشى‌ و بخواهى‌ دیگران را اصلاح کنى‌، این بزرگ‏ترین عیب است.[32]

اسلام توافق گفتار و کردار را در الگوهاى‌ تربیتى‌ یک امر لازم و ضرورى‌ مى‌‏داند. آن‏قدر در این باره تأکید دارد که دعوت کردن به کارهاى‌ نیک را در صورتى‌ که با عمل همراه نباشد یک گناه مى‌‏داند.

خدا در قرآن مى‌‏گوید:

اى‌ کسانى‌ که ایمان آورده‏اید! چرا چیزى‌ را مى‌‏گویید که خود انجام نمى‌‏دهید!! این گناه بزرگى‌ است که شما چیزى‌ را بگویید که آن را انجام نمى‌‏دهید.[33] و مى‌‏فرماید:

آیا مردم را به نیکى‌ دعوت مى‌‏کنید ولى‌ نفس خودتان را فراموش مى‌‏نمایید؟

در حالى‌‏که کتاب خدا را مى‌‏خوانید، آیا تعقل نمى‌‏کنید.[34] به همین جهت اسلام به علما تأکید نموده که حتماً بر طبق علم خویش عمل کنند. از عالمان بى‌‏عمل نیز شدیداً مذمت مى‌‏نماید و حتى‌ عذاب اخروى‌ آنان را سخت‏تر از عذاب جاهلان معرفى‌ مى‌‏کند، زیرا مردم غالباً علما را به عنوان الگو مى‌‏پذیرند و از رفتارشان پیروى‌ مى‌‏نمایند؛ اگر صالح و نیک رفتار باشند، مردم نیز صالح خواهند شد و اگر ناصالح و بدرفتار باشند، مردم نیز بد رفتار خواهند شد. بنابراین فساد علما از فساد جاهلان بسى‌ زیان‏بارتر خواهد بود.

در این زمینه احادیث فراوانى‌ داریم که به نمونه‏اى‌ از آن‏ها اشاره مى‌‏شود:

رسول خدا صلى‌ الله علیه و آله فرمود:

علم، امانتِ خداست و علما امانتدار هستند. پس هر عالمى‌ که به علم خود عمل کند امانت خدا را ادا کرده است و هر کس که به علم خود عمل نکند خدا نام او را در دیوان زیان کاران ثبت مى‌‏نماید.[35] امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

لغزش عالم مانند شکسته شدن کشتى‌ است که خودش غرق مى‌‏شود و دیگران را نیز غرق مى‌‏کند.[36] رسول خدا صلى‌ الله علیه و آله فرمود:

بدترین بدها، علماى‌ بد هستند و بهترینِ خوب‏ها، علماى‌ خوب مى‌‏باشند.[37][38]

 

[1]. غرر الحکم، فصل اول، شماره 759:« العادة طبع ثان».
[2]. اخلاق ناصرى‌، ص 201.
[3]. کیمیاى‌ سعادت، ج 2، ص 433.
[4]. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 8، ص 569.
[5]. غرر الحکم، فصل 53، شماره 4:« عَوِّد نفسَک فعلَ المکارم و تَحمُّلَ إعباء المغارم تَشرُفْ نفسک و تَعمُرْ آخرتک و یَکثُرْ حامدوک».
[6]. همان، شماره 1:« عَوِّد نفسک الجمیلَ؛ فانّه یُجمِل عنک الأحدوثَة و یُجزِل لکِ المثوبةَ».
[7]. همان، شماره 3:« عَوِّد لسانک لینَ الکلام و بَذلَ السلام یَکثُرْ محبوک، وَ یقلّ مبغضوک».
[8]. همان، شماره 9:« عادة الإحسان مادّة الإمکان».
[9]. همان، فصل 26، شماره 102:« تَخیّر لنفسُک من کلّ خُلقٍ أحسنَه فإنّ الخیر عادةٌ».
[10]. همان، فصل 65، شماره 36:
« کفى‌ بفعل الخیر حسنُ عادةٍ».
[11]. همان، فصل نهم، شماره 44:« إنّ طباعک تدعوک إلى‌ ما ألفَتْه».
[12]. همان، شماره 43:« إنّ لسانک یقتضیک ما عوّدتَه».
[13]. همان، فصل 77، شماره 87:« من عمل اشتاق».
[14]. وسائل الشیعه، ج 15، ص 182:
« یُؤخَذُ الغلام بالصلاة و هو ابن سبع سنین».
[15]. همان، ج 7، ص 168:« إنّا نأمر صبیاننا بالصیام إذا کانوا بنی سبع سنین بما أطاقوا من صیام الیوم، فإن کان إلى‌ نصف النهار أو أکثر من ذلک أو أقلّ، فإذا غلبهم العطش و الغرث أفطروا حتى‌ یَتَعوّدوا الصومَ و یُطیقوه. فمُرواصبیانکم إذا کانوا بنی تسع سنین بالصوم ما أطاقوا من صیام، فإذا غلبهم العطش أفطروا».
[16]. همان، ص 168:« وأما صوم التأدیب: فأن یُؤخذ الصبیّ إذا راهق بالصوم تأدیباً و لیس بفرض».
[17]. غرر الحکم، فصل 49، شماره 37:« علیک بإدمان العمل فی النشاط و الکسل».
[18]. همان، فصل 61، شماره 16:« قلیل یدوم خیرٌ من کثیرٍ مُنقطِع».
[19]. همان، فصل هشتم، شماره 142:« أصعب السیاسات نقلُ العادات».
[20]. همان، فصل اول، شماره 1001:« العادة عدوّ متملِّک».
[21]. همان، فصل اول، شماره 411:« الفضیلة غلبة العادة».
[22]. همان، فصل 57، شماره 38:« غالبوا أنفسکم على‌ ترک العادات و جاهدوا أهواءَکم تَملِکوها».
[23]. اخلاق ناصرى‌، ص 227.
[24]. کیمیاى‌ سعادت، ج 2، ص 446.
[25]. مربیان بزرگ، ص 145.
[26]. بحارالأنوار، ج 104، ص 92:« اعدلوا بین أولادکم کما تُحِبّون أن یعدلوا بینکم فی البِرَّ و اللطفِ».
[27]. همان، ج 2، ص 39؛« إنّ العالِم إذا لم یَعمل بعلمه زلّت موعظُته عن القلوب کما یَزلّ المطرُ عن الصفا».
[28]. نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 73:« من نَصب نفسَه للناس إماماً فلیبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره و لیکن تأدیبه بسیرته قبل تأدیبه بلسانه و معلِّم نفسه و مؤدِّبها أحق بالإجلال من معلِّم الناس و مؤدِّبهم».
[29]. غررالحکم، فصل نهم، شماره 162:« إنّ الوعظ الذی لایمجّه سمع، و لایعدله نفع ماسکت عنه لسان القول، و نطق به لسانُ الفعل».
[30]. همان، فصل 6، شماره 294:« أفضل الأدب ما بدأت به نفسک».
[31]. مشکاةالانوار، ص 46:« کونوا دعاة الناس بغیر ألسنتکم، لیروا منکم الاجتهاد و الصدق و الورع».
[32]. همان، فصل دهم، شماره 43:« إن سمت همّتک لإصلاح الناس فابدأه بنفسک، فإنّ تعاطیک صلاح غیرک و أنت فاسد أکبرُ العیب».
[33]. صف( 61) آیات 2- 3:« یا أَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ‏تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ* کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ».
[34]. بقره( 2) آیه 44:« أَتَأْمُرُونَ النّاسَ بِالبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الکِتابَ أَفَلا تَعْقِلُونَ».
[35]. بحارالأنوار، ج 2، ص 36:« العلم ودیعة اللَّه فی أرضه، و العلماء أمناؤه علیه، فمن عمل بعلمه أدّى‌ أمانته، و من لم یعمل بعلمه کُتِب فی دیوان الخائبین».
[36]. همان، ص 36:« زلّة العالم کانکسارِ السفینة تُغرَقُ و تُغرِقُ».
[37]. همان، ص 110:« ألا إنّ شرّ الشرّ شرار العلماء، و أنّ خیر الخیر خیار العلماء».
[38] امینى‌، ابراهیم، اسلام و تعلیم و تربیت، 1جلد، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى‌ حوزه علمیه قم) - قم، چاپ: سوم، 1387.