فاصله بین مربى و کودک
یکى از مشکلاتى که در راه تربیت وجود دارد، فاصله عمیقى است که میان مربى وکودک وجود دارد. این فاصله تنها از جهت تفاوت در مقدار سن و قد و قدرت بدنى نیست، بلکه مهمتر از اینها فاصله عمیق روانى و نفسانى موجود بین آنهاست. مربى در اثر تفاوت سنى زیادى که با کودک دارد، از علوم و اطلاعات و تجربیات بسیار بیشترى برخوردار است.
کودک با مربى خود داراى دو طرز تفکر هستند، در مورد خوبىها و بدىها، باید و نبایدها غالباً دو گونه مىاندیشند. هریک از آنها تمایلات و خواستههاى خاصى دارد که بر دیگرى پوشیده است. به طورى که گویا در دو عالم متفاوت زندگى مىکنند و از افکار و خواستههاى یکدیگر اطلاع کافى ندارند.
در اثر همین فاصله است که زبان یکدیگر را به خوبى درک نمىکنند، کودک از مربى خود احساس جدایى کرده و به خیرخواهى و اعتماد کامل ندارد. لذا بسیارى از خواستههاى درونى و اسرار خود را از او پنهان مىدارد، در صورتى که همان اسرار را با کمال صداقت در اختیار دوستان همسن خود قرار مىدهد و به راهنمایىهاى دوست خود بهتر گوش مىدهد و مىپذیرد. حال امکان دارد از همین طریق مشکلات اخلاقى و انحرافى براى نوجوانان و جوانان بهوجود آید، چون دوستان همسن آنها نیز غالباً از اطلاعات درستى برخوردار نیستند، بلکه چه بسا خود منحرف بوده و دوست خود را به فساد و انحراف دعوت نمایند.
از طرف دیگر، وجود همین فاصله سبب مىشود که مربى نتواند کودک مورد تربیت را خوب بشناسد و از افکار و خواستهها و انگیزههاى درونى او کاملًا مطلع گردد تا بتواند با او به تفاهم رسیده واستعدادهاى نیک او را پرورش دهد و از عوامل فساد و انحراف او جلوگیرى کند.
بنابراین، وجود چنین فاصلهاى را مىتوان یکى از موانع مهم توفیق در تربیت دانست که مربى باید به گونهاى در حل آن کوشش کند.
اسلام در حل این مشکل به مربیان پیشنهاد مىکند که سعى کنند خودشان را در سرحد کودک تنزل داده و به مقدار درک او سخن بگویند؛ آنطور که گویا یک دوست همسال با او سخن مىگوید:
چون سروکارت با کودک فتاد
هم زبان کودکى باید گشاد
و مربیان بدین طریق با او همفکر، همراز و همزبان و مأنوس گردند.
این مطلب، هم در احادیث آمده و هم سیره پیامبر و ائمه اهل بیت بوده است؛ مثلًا:
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله فرمود:
هرکس که کودکى نزد او هست باید برایش کودکى کند.[1] امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
هرکس فرزندى دارد برایش کودکى مىنماید.[2]
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:
خدا رحمت کند بندهاى را که فرزند خودش را در طریق صلاح و اطاعت یارى دهد، بدین وسیله که به او احسان نماید و الفت بگیرد و در تعلیم و تأدیب او بکوشد.[3] و نیز فرمود: کسى که با کودکان دلسوزى نکند و بزرگان را گرامى ندارد، از ما نیست.[4] سیره پیامبر اکرم نیز چنین بوده که نسبت به کودکان، دلسوز و مهربان بوده و با لطف و احترام و محبت، دل آنها را بهدست مىآورده است.
درباره آن حضرت نوشتهاند:
فروتنى و مداراى با کودکان از عادتهاى رسول خدا بوده است.[5] و نوشتهاند:
هنگامى که رسول خدا از سفر برمىگشت کودکان به استقبال آن حضرت مىآمدند، پس رسول خدا به خاطر آنها توقف مىکرد، برخى از آنها را در جلو و بعضى را پشت سر خود سوار مىکرد و به اصحاب نیز دستور مىداد بقیه آنها را سوار کنند. به همین جهت بعض کودکان بر دیگران تفاخر مىنمودند که رسول خدا مرا پیش رو و تو را در عقب سوار نمود.[6] همچنین نوشتهاند:
عادت رسول خدا چنین بود که براى کودکان کنیه انتخاب مىکرد و آنها را با کنیه صدا مىزد و بدین وسیله قلب آنها را رام مىکرد.[7] انس مىگوید:
رسول خدا از همه مردم خوش اخلاقتر بود. من برادر کوچکى داشتم که ابوعمیر نام داشت. وقتى خدمت رسولاللَّه مىرسید از او مىپرسید: اى اباعمیر، بچه گنجشک چه شد؟[8] یکى از اصحاب مىگوید:
روزى رسول خدا به مهمانى مىرفت، در بین راه دید که حسین علیه السلام با کودکان بازى مىکند. پیامبر صلى الله علیه و آله به سوى او رفت و دستهایش را گشود تا او را در بغل بگیرد. حسین علیه السلام از این طرف و آن طرف فرار مىکرد، پیامبر آن قدر شوخى و خنده کرد تا بالأخره او را گرفت. سپس او را بغل کرد و یک دست خود را زیر چانه و دست دیگر را پست سرش نهاد، آنگاه لبهاى مبارک را بر دهان حسین گذاشت و بوسید و فرمود: حسین از من است و من از حسین، خدا دوستداران حسین را دوست دارد.[9] جابر مىگوید:
حسن و حسین را دیدم که بر پشت رسولاللَّه سوار شده بودند و آن حضرت با دست و پا حرکت مىکرد مىفرمود: شترِ سوارىِ شما بهترین شترها و شما نیز بهترین بارها هستید.[10] پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله آنقدر نسبت به کودکان مهربان بود که حتى در حال نماز هم آن را رعایت مىفرمود. یکى از اصحاب چنین نقل مىکند:
با پیامبر در حال نماز بودیم که حسن علیه السلام وارد شد، وقتى پیامبر به سجده رفت، حسن بر پشت آن حضرت سوار شد، پیامبر با کمال مدارا او را گرفت و کنار گذاشت، بعد از نماز از علت این عمل جویا شدیم فرمود: حسن ریحانه من است.[11] پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله ...: آنقدر به دلجویى و جذب کودکان اهمیت مىداد که خودش به کودکان سلام مىکرد و از مسلمین نیز مىخواست که به کودکان سلام کنند.
انس بن مالک مىگوید:
پیامبر صلى الله علیه و آله ...- بر کودکان عبور نمود و سلام کرد و این عمل سیره همیشگى آن حضرت بود.[12] پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله مىفرمودند:
من پنج عمل را تا آخر عمر ترک نخواهم کرد: نشستن روى زمین و با بردگان غذا خوردن، سوار شدن بر الاغ، دوشیدن شیر گوسفندان با دست خودم، لباس پشمینه پوشیدن و سلام کردن بر کودکان، تا اینکه این امر بعد از من به صورت سیره و سنت براى پیروانم درآید.[13] از احادیث استفاده مىشود که پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله نه تنها با کودکان بلکه با عموم مردم به مقدار عقل و درکشان صحبت مىکرد و به هنگام معاشرت و سخن گفتن، خودش را در سر حد مستمعین تنزل مىداد و بدین وسیله دلشان را بهدست مىآورد. همین نکته را مىتوان یکى از عوامل نفوذ در دیگران محسوب داشت.
امام صادق علیه السلام فرمود:
رسول خدا هیچگاه از عمق عقل خود با مردم سخن نگفت و مىفرمود: ما پیامبران مأموریت داریم که با مردم به مقدار عقل و درکشان سخن بگوییم.[14]
ضرورت تفاهم با کودک
کودک، یک انسان است و کارهایش را از روى علم و اراده انجام مىدهد، لذا تربیت و پرورش استعدادهایش مانند پرورش گیاه نیست که بدون علم و اراده انجام گیرد. مربى تنها شرایط مناسب و زمینه انتخاب را براى فرد مورد تربیت فراهم مىسازد، بعد از آن خود کودک است که بر طبق میل و اختیار، راه خود را انتخاب مىکند.
بنابراین، مربى در صورتى در کار خود توفیق مىیابد که با فرد مورد تربیت، تفاهم نموده و اعتماد و علاقه او را جلب کند، تا برنامههاى او را از صمیم قلب بپذیرد و از روى میل و اختیار انجام دهد. چون اگر ناخواسته چیزى بر او تحمیل شد یا مقاومت مىکند و انجام نمىدهد یا اینکه با کراهت انجام مىدهد که در چنین صورتى از عواقب و نتایج سوء خالى نخواهد بود.
کوتاه سخن اینکه تزکیه و اصلاح افراد باید از داخل نفوس آنها شروع شود تا مطمئنتر، بادوامتر و بىخطرتر باشد. در احادیث نیز به همین مطلب اشاره شده است؛ مثلًا:
امام صادق علیه السلام فرمود:
هرکس که در نفس او پند دهندهاى نباشد پندهاى مردم برایش سودى ندارد.[15]
امام سجاد علیه السلام مىفرمود:
اى آدمى زاد! تا وقتى که از نفس خودت واعظى داشته باشى در خیر و خوبى خواهى بود.[16] امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
کسى که زیان چیزى را نشناسد نمىتواند از آن اجتناب نماید و هرکس که نفع چیزى را نشناسد قدرت ندارد آن را انجام دهد.[17] بنابراین، مربى باید قبل از هر چیز درصدد جلب اعتماد کودک و تحریک عواطف و علایق او نسبت به انجام برنامه مطلوب، و ایجاد زمینه مناسب براى همکارى وى باشد. یک مربى در صورتى مىتواند به چنین هدفى نایل گردد که امور ذیل را تحقق بخشد:
1. کودک را خوب بشناسد؛
2. خود را تا سرحد او تنزل دهد و با زبان او سخن بگوید؛
3. با او کاملًا مأنوس شود و طرح دوستى بریزد؛
4. در قول و عمل مراتب دلسوزى و خیرخواهى خود را برایش به اثبات رساند؛
5. ادب و احترام او را نگهدارد؛
6. رازدار بوده و اسرار او را براى هیچکس فاش نسازد؛
7. اشتباهات و لغزشهایش را ندیده بگیرد؛
8. با نرمى و مدارا با او رفتار کند و سختگیر نباشد.[18]
[1]. وسائل الشیعه، ج 15، ص 203: « من کان عنده صبیَّ فَلْیتصابَ له».
[2]. همان، ج 15، ص 230: « من کان له ولد صبا».
[3]. مستدرک الوسائل، ج 2، ص 626. « رحم اللَّه عبداً أعان ولدَه على برّه بالإحسان إلیه و التألّف له و تعلیمه و تأدیبه».
[4]. بحارالأنوار، ج 75، ص 137: « لیس منّا من لم یَرحم صغیرنا و لم یُوَقِّر کبیَرنا».
[5]. محجةالبیضاء، ج 3، ص 366.
[6]. همان، ص 366.
[7]. همان، ج 4، ص 132.
[8]. صحیح بخارى، ج 4، ص 81.
[9]. بحارالأنوار، ج 43، ص 271.
[10]. همان، ص 275.
[11]. همان، ص 294.
[12]. صحیح بخارى، ج 4، ص 89.
[13]. بحارالأنوار، ج 16، ص 215.
[14]. همان، ج 16، ص 280: « ما کلّم رسولُاللَّه صلى الله علیه و آله العبادِ بکنهِ عقله قّط. قال رَسُولُاللَّه صلى الله علیه و آله: إنّا معاشرَ الأنبیاء أُمرِنا نُکَلّم الناسَ على قدر عقولِهم».
[15]. همان، ج 70، ص 70: « من لم یجعل له من نفسه واعظاً فإنّ مواعظ الناس لن تُغنی عنه شیئاً».
[16]. همان، ص 64: « ابن آدمَ! لاتزال بخیر ماکان لک واعظ من نفسک».
[17]. غرر الحکم، ش 1354- 1355: « من لم یعرف مضرّةَ الشیء لم یقدر على الامتناع منه. و قال: من لم یَعرِف منفعة الخیر لم یَقدِرْ على العمل به».
[18] امینى، ابراهیم، اسلام و تعلیم و تربیت، 1جلد، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم) - قم، چاپ: سوم، 1387.