پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

عكس العمل زهرا

عکس العمل زهرا

هنگامى که فاطمه اطلاع یافت، عمالش را از فدک بیرون کرده اند اندوهناک شد و خودش را در قبال مشکل تازه اى دید. زیرا نقشه ى دستگاه خلافت بر على و زهرا (علیهماالسلام) یکى از دو راه را مى توانست انتخاب کند:

یکى این که در مقابل دستگاه خلافت ابوبکر سکوت کند و از حق مشروعش چشم پوشى نماید. بگوید: ما که علاقه اى به مال دنیا نداریم بگذار فدک را هم ابوبکر غصب کند. علاوه بر این، مى توانست براى خوش آمد خلیفه ى مقتدر اسلام، پیغام دهد که شما صاحب احتیار ما بوده و هستید. فدک ناچیز را خدمت شما تقدیم مى دارم. را ه دوم، این که تا قدرت دارد از حق خودش دفاع کند.

البته انتخاب راه اول براى حضرت زهرا امکان نداشت زیرا از نقشه هاى پشت پرده ى دستگاه خلافت بى اطلاع نبود. مى دانست مى خواهند بوسیله ى فشار اقتصادى و قطع بودجه، نفود خلیفه ى حقیقى اسلام یعنى على بن ابى طالب (علیه السلام) را قطع کنند تا براى همیشه دستش از حکومت قطع شود و از هر گونه اقدامى علیه دستگاه خلافت مأیوس گردد. مى دانست مى خواهند بوسیله ى غصب فدک در خانه ى على (علیه السلام) را ببندند.

حضرت فاطمه فکر کرد: اکنون مدرک خوبى به دستش افتاده مى توان بدان وسیله، با خلافت انتخابى ابوبکر مبارزه کند. او را رسوا و مفتضح سازد افکار عمومى را بیدار کند. و از این فرصتها همیشه پیدا نمى شود.

حضرت فاطمه فکر کرد اگر من بخواهم زیر بار ظلم و ستم ابوبکر بروم و از حقوق حقه ى خودم دفاع نکنم دستگاه حکومت ابوبکر به ظلم و ستم عادت مى کند و بعد از این، حقوق مردم را رعایت نخواهد کرد.

حضرت فاطمه فکر کرد: اگر از حق خودش دفاع نکند، مردم خیال مى کنند، چشم پوشى از حق و زیر بار ظلم و ستم رفتن کار پسندیده اى است.

حضرت فاطمه فکر کرد: اگر ابوبکر را رسوا نسازم، عوامفریبى در بین خلفا رواج خواهد گرفت.

حضرت فاطمه فکر کرد: من که دختر پیغمبرم اگر از حق مشروع خودم چشم پوشى کنم مسلمانان خیال مى کنند زن از تمام حقوق اجتماعى محروم است و حق ندارد براى احقاق حق خودش مبارزه کند.

حضرت فاطمه فکر کرد: من تربیت یافته ى دامن وحى و خانه ى ولایتم، نمونه ى زنان اسلام هستم، مرا به عنوان یک بانوى تربیت شده ى اسلامى مى شناسند، اعمال و رفتارم را به عنوان اعمال و رفتار زیبنده یک بانوى اسلامى مى دانند، اگر در این مقام سستى کنم و از احقاق حق خودم اظهار عجر نمایم، موقعیت و مقام واقعى زن در اسلام مجهول مى ماند و زن را یک عضو بیکار و بى لیاقت مى پندارند.

امثال و نظائر این افکار برجسته و عالى بود که به فاطمه علیهاالسلام اجازه نمى داد راه اول را انتخاب کند لذا تصمیم گرفت تا سر حد قدرت از حقوق خودش دفاع کند.

البته این کار، چندان سهل و آسان نبود. زیرا مقابله ى یک زن در مقابل دستگاه خلاف بسى خطرناک بود. آن هم براى فاطمه اى که در همین روزها، پهلویش شکسته و بازویش سیاه شده و سقط جنین کرده است. هر یک از این حوادث، براى یک زن کافى بود که براى همیشه مرعوب ستمکاران باشد.

اما فاطمه اى که خوى فداکارى و شجاعت و بردبارى و پایدارى را از مادرش خدیجه و پدرش محمد صلّى اللَّه علیه و آله به ارث برده و در مرکز مبارزات اسلامى تربیت شده و در خانه ى نیرومندترین و فداکارترین افراد زندگى کرده و صدها مرتبه لباس هاى خون آلود شوهرش را شسته و جراحت هاى بدنش را پانسمان کرده، از این حوادث جزئى نمى هراسد و مرعوب دستگاه خلافت واقع نمى شود.

حضرت فاطمه مبارزه را در چند مرحله انجام داد:

 

بحث و استدلال

فاطمه (علیهاالسلام) نزد ابوبکر رفت و فرمود: چرا کارکنان مرا از ملکم بیرون نمودى؟ پدرم در زمان حیاتش فدک را به من بخشید.

ابوبکر پاسخ داد. با این که مى دانم دروغ نمى گویى اما باید براى مدعاى خودت شاهد بیاورى.

زهرا علیهاالسلام ام ایمن و على (علیه السلام) را به عنوان شاهد معرفى نمود. ام ایمن به ابوبکر گفت: تو را به خدا سوگند آیا مى دانى که رسول خدا درباره ى من فرمود: ام ایمن از اهل بهشت است؟ پاسخ داد: آرى خبر دارم. در این هنگام ام ایمن گفت: اکنون شهادت مى دهم: هنگامى که آیه ى (و آت ذا القربى حقه) نازل شد رسول خدا فدک را به فاطمه واگذار نمود.

على بن ابى طالب علیه السلام نیز بدین موضع شهادت داد ابوبکر چاره اى ندید جز این که فدک را به فاطمه برگرداند. پس نوشته اى در این باره صادر کرد و به دست زهرا داد.

ناگاه عمر وارد شد و از جریان پرسید. ابوبکر پاسخ داد: چون فاطمه (علیهاالسلام) مدعى فدک بود و اقامه ى شهود نمود فدک را به او واگذار کردم.

عمر نوشته را از دست زهرا گرفت، آب دهان بر آن افکند و پاره کرد. ابوبکر هم براى تأیید عمر به فاطمه علیهاالسلام گفت: یا باید غیر از على علیه السلام یک شاهد مرد دیگرى بیاورى. یا علاوه بر ام ایمن یک زن دیگر شهادت بدهد.

فاطمه با چشم گریان از خانه ى ابوبکر خارج شد و به روایت دیگر عمر و عبدالرحمان شهادت دادند که رسول خدا درآمد فدک را در بین مسلمانان تقسیم مى نمود. [احتجاج طبرسى ج 1 ص 121/ کشف الغمه ج 2 ص 104/ شرح ابن ابى الحدید ج 16 ص 274.] روزى دیگر على (علیه السلام) نزد ابوبکر رفت و فرمود: چرا فدکى را که رسول خدا به فاطمه بخشید از او گرفتى؟ پاسخ داد: باید براى ادعاى خودش شاهد بیاورد و چون شهودش ناقص بود پذیرفته نشد. فرمود: اى ابابکر آیا مى خواهى درباره ى ما بر خلاف احکام سایر مسلمین داورى کنى؟ گفت: نه. فرمود: اکنون از تو سئوال مى کنم: اگر مالى در دست شخصى بود و من ادعا کردم که این مال از آن من است، و براى داورى پیش تو آمدیم، آیا از کدام یک از ما مطالبه ى شاهد مى کنى؟ گفت: از تو گواه مى خواهم زیرا مال در اختیار شخص دیگر قرار دارد. فرمود: پس چرا از فاطمه (علیهاالسلام) مطالبه ى گواه کردى با این که فدک در تملک و تصرف او بود؟ ابوبکر جز سکوت چاره اى نداشت. ولى عمر گفت: یا على اینگونه حرفها را رها کن. [احتجاج طبرسى ج 1 ص 121/ کشف الغمه ج 2 ص 104.] انصافا در این محاکمه حق با حضرت زهرا علیهاالسلام بود. زیرا فدک در تصرف آن جناب بود. بدین جهت حضرت على (علیه السلام) در یکى از نامه هایش مى نویسد: آرى از اموال دنیا فدک در اختیار ما بود لیکن گروهى بدان بخل ورزیدند و گروهى دیگر راضى بودند. [نهج البلاغه ج 3 کتاب 45: بلى کانت فى ایدینا فدک من کل ما اظلته السماء فشحت علیها نفوس قوم و سخت عنها نفوس قوم آخرین و نعم الحکم اللَّه.] بنابراین بر طبق موازین قضا از شخص متصرف یعنى حضرت زهرا نباید مطالبه گواه نمود بلکه طرف دیگر دعوا یعنى ابوبکر باید اقامه شهود کند. لیکن ابوبکر این قانون مسلم داورى را پایمال نمود، اما حضرت زهرا در این مرحله پیروز شد و با منطق محکم و استدلال و برهان حقانیت خویش را به اثبات رسانید به طوریکه ابوبکر ناچار شد دستور برگشت فدک را بدهد اما عمر سر رسید و با منطق زور به میدان آمده و نامه را درید و نقص شهود را بهانه کرد.

 

باز هم استدلال

روزى حضرت فاطمه علیهاالسلام نزد ابوبکر رفت و راجع به میراث پدر وارد بحث و احتجاج شد. فرمود: اى ابوبکر! چرا ارث پدرم را نمى دهى؟ پاسخ داد پیمبران ارث نمى گذارند.

فرمود: مگر خدا در قرآن نمى فرماید: (وَ وَرِثَ سُلَیمانُ داوُدَ) [سوره ى نمل آیه ى 16.] مگر سلیمان از داود ارث نبرد؟.

ابوبکر در غضب شد و گفت: به تو گفتم: پیغمبر ارث نمى گذارد.

فرمود: مگر زکریاى پیغمبر به خدا نگفت: (فَهَبْ لى مِنْ لَدُنْکَ وَلیّاً یَرِثُنى وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ). [سوره ى مریم آیه ى 4.] ابوبکر باز هم پاسخ داد: گفتم پیمبران ارث نمى گذارند.

فرمود: مگر خدا در قرآن نمى فرماید: (یُوصیکُمُ اللَّه فى اَوْلادِکُم لِلذَّکِر مِثلُ حَظِّ الْاُنْثیَیَنِ) [سوره ى نساء آیه ى 11.] اى ابابکر مگر من از اولاد رسول خدا نیستم؟.

باز ابوبکر که در مقابل منطق استوار زهرا قرار گرفته بود چاره اى ندید جز این که سخن سابقش را تکرار کند و بگوید: به تو گفتم: پیغمبر ارث نمى گذارد. [کشف الغمه ج 2 ص 104.] ابوبکر براى تصحیح عمل غیر مشروعش حدیثى نقل کرد که رسول خدا فرمود: ما پیمبران ارث نمى گذاریم. عایشه و حفصه هم گفتار ابوبکر را تأیید کردند. [کشف الغمه ج 2 ص 104.] چنانکه ملاحظه مى فرمایید، در این مباحثه هم، زهرا (علیهاالسلام) پیروز شد و بوسیله ى برهان و استدلال، براى ابوبکر اثبات کرد که حدیثى که تو مدعى آن هستى بر خلاف نصوص قرآن است. و هر حدیثى که بر خلاف نص صریح قرآن باشد معتبر نیست. ابوبکر محکوم شد. چاره اى نیست جز این که در پاسخ استدلال فاطمه (علیهاالسلام) همان حرف سابق را تکرار کند.

نکته ى جالب اینست که همین عایشه اى که در اینجا به صحت حدیث مجعول پدرش گواهى داد، در زمان خلافت عثمان نزد او رفت و ارث پیغمبر را مطالبه نمود.

عثمان پاسخ داد: مگر تو شهادت ندادى که پیغمبر (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) فرمود: ما پیغمبران ارث نمى گذاریم؟ و بدین وسیله فاطمه (علیهاالسلام) را از ارث محروم نمودى؟ چطور شد اکنون خودت ارث رسول خدا را مطالبه مى کنى؟! [کشف الغمه ج 2 ص 105.]

 

استیضاح خلیفه

حضرت فاطمه (علیهاالسلام) در مرحله ى اول مبارزه پیروز شد و توانست با منطق و برهان، حریفش را محکوم سازد. با آیات قرآن حقانیت خودش را به اثبات رسانید و رقیب را در مقابل استدلال خویش ناتوان یافت. دید او براى تصحیح کارش از هیچ عملى حتى جعل حدیث باک ندارد و در مقابل دلیل و برهان به حربه ى زور متوسل مى شود.

شگفتا! خلافت شوهرم را غصب نمودند، چرا در مقابل آیات قرآن تسلیم نمى شوند! چرا بر خلاف دستور اسلام داورى مى کنند! چرا ابوبکر نامه فدک را به من مى دهد ولى عمر پاره مى کند؟! خدایا این چه حکومتى است، چه قضاوتى است؟! چنین افرادى مى خواهند حامى قرآن و دین باشند؟! من علاقه اى به فدک و غیر فدک ندارم، ولى نمى توانم اینگونه اعمال دستگاه خلافت را تحمل کنم. ابدا ساکت نمى نشیم. باید در حضور مردم ابوبکر را استیضاح کنم و حقانیت خودم را به اثبات رسانم و به مردم بفهمانم این خلیفه اى که انتخاب نموده اید حاضر نیست به دستور قرآن و اسلام عمل کند. به میل خودش هر کار خواست انجام مى دهد. آرى به مسجد مى روم و در حضور جمعیت سخنرانى مى کنم.

این خبر جالب، در مدینه شایع شد و همانند بمبى شهر را تکان داد. فاطمه (علیهاالسلام) یادگار خلیفه پیغمبر مى خواهد سخنرانى کند. آیا در چه موضوعى صحبت مى کند؟ آیا خلیفه چه عکس العملى نشان مى دهد؟ برویم سخنرانى تاریخى او را استماع کنیم.

جمعیت مهاجر و انصار به مسجد هجوم بردند. زنان بنى هاشم به سوى خانه ى زهرا (علیهاالسلام) روانه شدند. بانوى بزرگ اسلام از خانه بیرون آمد. زنان بنى هاشم اطرافش را احاطه نمودند. و با ابهت و جلال تمام حرکت کرد. مانند رسول خدا قدم برمى داشت، هنگامى که وارد مسجد شد پرده اى برایش آویختند. فراق پدر و حوادث ناگوار، چنان فاطمه را منقلب ساخت که از جگر ناله برآورد. از ناله ى جانسوزش صداى شیون و گریه ى جمعیت بلند شد.

لختى ساکت شد تا مردم آرام شوند، سپس شروع به سخن نمود، باز صداى ناله و گریه ى جمعیت بلند شد و باز هم خاموش شد تا کاملا ساکت شدند آن گاه به تکلم آغاز نمود و فرمود:

 

 

نطق آتشین زهرا

خدا را بر نعمتهایش ستایش مى کنم، و بر توفیقاتش سپاس مى گویم. براى نعمت هاى بى شمارش حمد و ثنا مى گویم. همان نعمت هایى که پایان ندارند و نمى توان آنها را تلافى و تدارک نمود و نهایت آنها در ادراک نگنجد. از ما خواسته قدر نعمتش را بدانیم و شکرگزارى کنیم، تا آنها را افزون کند. طلب حمد و ثنا کرده تا نعمت هایش را بر ما توسعه دهد. به توحید و یگانگى خدا شهادت مى دهم . همان کلمه ى توحیدى که اخلاص را روح و حقیقت آن قرار داده و اندرون دلها بدان گواهى دهد، و اندیشه و افکار از آن روشن گردد. خدایى که به وسیله ى چشم دیده نشود و به وسیله ى زبان نتوان توصیفش نمود و چگونگى او در وهم ناید. جهان را از عدم آفرید، و در ایجاد آن، احتیاجى نداشت. و بر طبق مشیت خودش خلقت کرد. در آفرینش عالم قصد سودجویى نداشت. جهان را آفرید تا حکمتش را اثبات کند و اطاعتش را تذکر دهد، و قدرتش را اظهار نماید و بندگان را به عبادت وادار کند و دعوتش را بزرگ و نیرومند گرداند. براى اطاعت، پاداش قرار داد و براى معصیت، عقاب و کیفر تعیین کرد تا بندگان را از عذاب برهاند و به سوى بهشت بکشاند.

شهادت مى دهم که محمد (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) پدرم، بنده و رسول خداست. قبل از آنکه او را به پیامبرى بفرستد برگزید. پیش از آنکه او را بیافریند محمدش نامید. و قبل از بعثت انتخابش نمود، در همان هنگام که مخلوقات در عالم غیب پنهان و به سر حد عدم مقرون بودند، چونکه خدا از آینده ى جهان اطلاع دارد و از حوادث دهر با خبر مى باشد و به مواقع مقدورات آگاه است. محمد (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) را مبعوث نمود تا امرش را باتمام رساند و حکمش را جارى سازد و مقصدش را عملى گرداند. مردم در دینشان پراکنده بودند و در آتش کفر و جهالت مى سوختند بت ها را پرستش مى کردند و به دستورهاى پروردگار جهان توجهى نداشتند.

پس به برکت وجود محمد (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) تاریکى ها روشن و جهل و نادانى دلها بر طرف شد. پرده هاى سرگردانى و اشتباه از پیش چشم ها برداشته شد. پدرم براى هدایت مردم بپاخاست و آنان را از گمراهى نجات داد و از کورى بینا کرد و به سوى دین اسلام راهنمایى نمود، و به سوى راه راست دعوتشان کرد. آنگاه خدا پیغمبرش را با مهربانى و اختیار و رغبت، قبض روح کرد. اکنون پدرم از ناگوارى هاى این جهان در آسایش است و در سراى آخرت با فرشتگان خدا و رضایت پروردگار بخشایش گر، در قرب خدا بسر مى برد. درود بر پیغمبر امین و برگزیده ى وحى.

سپس اهل مجلس را مخاطب ساخت و فرمود:

اى مردم شما نمایندگان امر و نهى خدا و حامل دین و علوم نبوت هستید. بر خودتان امین مى باشید. شمایید که باید دین را به سایر ملل تبلیغ کنید. خلیفه ى واقعى پیغمبر در بین شما موجود است. خدا قبلا با شما پیمان بسته که از وى اطاعت کنید. او کتاب ناطق خدا و قرآن صادق و نور درخشنده است. چشم بصیرتش روشن و باطن و سریره اش واضح و ظواهرش آشکار است. پیروانش آرزوى مقام او را دارند. پیروى از او انسان را به بهشت رضوان هدایت مى کند. استماع سخنانش اسباب نجات مى شود به برکت وجود او مى توان حجت و براهین نورانى خدا را دریافت نمود. بوسیله ى او مى توان واجبات تفسیر شده و محرمات ممنوعه و دلیل هاى روشن و براهین کافى و مستحبات و مباحات و قوانین شریعت را تحصیل کرد.

خدا ایمان را وسیله ى پاکى از شرک قرار داد، نماز را تشریع کرد تا جلو تکبر را بگیرد، زکات را براى تهذیب نفس و توسعه رزق واجب نمود، روزه را براى اثبات اخلاص بندگان تشریع کرد، بوسیله ى تشریع حج بنیان دین را استوار ساخت، عدالت را سبب نظم و نزدیکى قلوب گردانید، اطاعت از اهل بیت را سبب نظم ملت، و امامت را مانع از پراکندگى قرار داد. جهاد در راه دین را سبب عزت و بزرگى اسلام گردانید. صبر و بردبارى را مایه ى رسیدن به ثواب قرار داد. امر به معروف را به منظور اصلاح عمومى واجب کرد. نیکى به پدر و مادر را مانع از غضب آنان قرار داد. براى تأخیر اجل و تکثیر نفوس به صله ى رحم دستور داد. براى جلوگیرى از قتل نفس قصاص را تشریع نمود. وفاى به نذر را از اسباب آمرزش قرار داد. براى جلوگیرى از پلیدى، شراب خوارى را قدغن نمود. اجتناب از بهتان و نسبت زنا را مانع لعنت گردانید.

ترک دزدى را اسباب عفت و پاکى قرار داد. شرک به خدا را به منظور اخلاص ممنوع ساخت. اى مردم! پرهیزکارى و تقوا را پیشه سازید و اسلام را نگهدارى کنید و از اوامر و نواهى خدا اطاعت نمایید، تنها دانشمندانند که از خدا مى ترسند.

 

عکس العمل خلیفه

حضرت زهرا نطق آتشین خویش را با کمال شجاعت، در مقابل چندین هزار جمعیت و حضور ابوبکر به پایان رسانید و با منطق محکم و مستدل خویش او را استیضاح نمود، نقشه هاى غاصبانه اش را فاش کرد. فضائل و کمالات خلیفه ى حقیقى اسلام را بیان داشت.

مجلس سخت متشنج شد. افکار عمومى حضار به نفع فاطمه (علیهاالسلام) راى مى داد. ابوبکر در بن بست سختى گیر کرد. اگر مى خواست از افکار عمومى پیروى کند و فدک را به فاطمه برگرداند، دو محذور داشت:

اول اینکه: فکر کرد اگر فاطمه در این قضیه پیروز شد و سخنانش مورد تصدیق واقع گشت بیم آن مى رود که فردا بیاید و خلافت را براى شوهرش مطالبه کند و باز هم خطابه خوانى را آغاز کند.

ابن ابى الحدید مى نویسد: به «على بن فارقى» استاد مدرسه ى غربیه ى بغداد گفتم: آیا فاطمه (علیهاالسلام) در ادعایش صادق بود یا نه؟ گفت: آرى. گفتم: با اینکه ابوبکر او را صادق مى دانست چرا فدک را به او رد نکرد؟! استاد لبخندى زد و جواب خوبى داد، گفت: اگر در آن روز فدک را به فاطمه مى داد فردا برمى گشت و خلافت را براى شوهرش مطالبه مى نمود و ابوبکر را از مقام خلافت عزل مى کرد و چون قبلا راستگو شناخته شده بود ممکن نبود عذرى برایش آورده شود. [شرح ابن ابى الحدید ج 16 ص 284.] دوم اینکه: اگر فاطمه (علیهاالسلام) را تصدیق مى کرد باید به اشتباه خودش اعتراف نماید و بدین وسیله در آغاز خلافت جلو معترضین را باز گذارد و چنین خطرى براى دستگاه خلافت قابل تحمل نبود.

اما ابوبکر شخصى نبود که به این زودى ها از میدان در رود. التبه این حواث را قبلا پیش بینى کرده بود. فکر کرد در چنین اوضاع و شرائطى که زه را افکار عمومى ملت را تسخیر نموده، صلاح نیست با خشونت با وى رفتار شود ولى در عین حال باید به استیضاح او پاسخ دهد و افکار عمومى را تخدیر نماید. پس چه بهتر، از همان برنامه ى سابق استفاده نماییم و عوام فریبى را از دست ندهیم و به عنوان دین و اجراى قوانین پیغمبر، فاطمه (علیهاالسلام) را بکوبیم، و برائت خودمان را به اثبات رسانیم. ابوبکر فکر کرد بوسیله ى ظاهر سازى و طرفدارى از دین مى توان دلهاى مردم عوام را تسخیر کرد. و با آن حربه مى توان هر حقى، حتى خود دین را پایمال ساخت. آرى بوسیله ى تظاهر به دین مى توان با خود دین مبارزه کرد.