چراعفو و احسان؟
يكى از اصحاب امام سجّاد عليه السلام روايت مىكند كه يك نفر از خويشان امام، در حضور جمعى از اصحاب، به آن حضرت شديداً دشنام داد و بدگويى كرد، ولى آن جناب اصلاً جوابش را نداد. بعد از چندى به اصحاب فرمود: «دشنامهاى آن مرد را شنيديد. اكنون مىخواهم بروم جوابش را بدهم. اگر شما مىخواهيد همراهم باشيد.
با آن حضرت به سوى منزل آن شخص حركت كرديم. شنيديم كه در بين راه، اين آيه را زمزمه مىكرد: «والكاظمين الغيظ والعافين عن الناس والله يحبّ المحسنين».
وقتى به منزل آن مرد رسيديم، از منزل خارج شد در حالى كه آماده نزاع و حمله بود؛ زيرا، چنين مىپنداشت كه على بن الحسين آمده تا جسارتهاى او را تلافى كند.
در اين حال امام سجّاد عليهالسلام به او فرمود: «برادر! تو درباره من چنين و چنان گفتى. اگر آنچه گفتى، درست باشد، من توبه مىكنم، و اگر دروغ باشد، خدا گناهان تو را ببخشد.».
آن مرد از گفتار خود پشيمان شد. پيشانى آن حضرت را بوسيد و عرض كرد: «من چيزهايى را گفتم كه در شما نبود و خودم به آنها سزاوارترم.».(1)
كنيز على بن الحسين عليهالسلام آب مىريخت تا آن حضرت وضو بگيرد، ناگهان آفتابه از دست كنيز بر سر حضرت افتاد و صورتش را زخم كرد. امام سر برداشت و به كنيز نگاه كرد. كنيز عرض كرد: «خدا در قرآن مىگويد: «والكاظمين الغيظ.» .». امام فرمود: «خشم خودم را فرو نشاندم.».
كنيز عرض كرد: «والعافين عن الناس.» . امام فرمود: «خدا، گناه تو را ببخشد.».
كنيز عرض كرد: «والله يحبّ المحسنين.» . امام فرمود: «تو را آزاد كردم هر جا خواستى برو.».(2)
امام سجّاد عليهالسلام ميهمان داشت و خادم براى ميهمانان كباب مىآورد. ناگهان سيخ آهنى كباب بر سر يكى از كودكان كه زير پله بود، افتاد. غلام متحيّر و مضطرب شد. امام به او فرمود: «تو اين عمل را عمداً انجام ندادى و آزاد هستى.».(3)
مردى در خارج منزل به امام سجاد دشنام داد و توهين كرد. همراهان امام خواستند به توهين كننده حمله كنند. امام آنان را نهى كرد. آن گاه به آن شخص فرمود: «آن چه بر تو پوشيده است، بيشتر از اينهااست. آيا حاجتى دارى كه به تو كمك كنم؟». سپس لباسى را به او عطا كرد و دستور داد يك هزار درهم به وى دادند.
مرد از اين برخورد و احسان، شرمنده و از كردار خود پشيمان شد. بعداً هرگاه امام را مىديد عرض مىكرد: «شهادت مىدهم كه تو از اولاد پيامبر هستى.».(4)
على بن الحسين عليهالسلام شبانه به دَرِ منزل پسر عمويش مىرفت و به صورت ناشناس به او كمك مىكرد. آن مرد مىگفت: «خدا تو را رحمت كند كه به من احسان مىكنى، ولى علىابن الحسين به من كمك نمىكند. خدا جزاى خير از جانب من به او ندهد!».
حضرت سخنان او را مىشنيد و تحمّل مىكرد و خودش را معرّفى نمىكرد. بعد از وفات على بن الحسين كه كمكها قطع شد، فهميد كه احسان كننده، امام سجّاد بوده است. بعد از آن سر قبرش مىرفت و گريه مىكرد.(5)
على بن الحسين عليهالسلام به جماعتى برخورد كرد كه غيبت او را مىكردند. حضرت توقّف كرد و فرمود: «اگر شما راست مىگوييد، خدا مرا ببخشد، و اگر دروغ مىگوييد، شما را مورد مغفرت قرار دهد.».(6)
پاورقی:
1ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص 54
2ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص 68
3ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص 99
4ـ بحارالأنوار، ج 46 ص 99
5ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص 100
6ـ بحارالأنوار، ج 46 ، ص 96
منبع:
الگوهاى فضيلت، ص:250 - 251
اثر: آيت الله ابراهيم اميني