مسجد در لغت، اسم مکان و از ریشه «سجد» به معناى سر فرود آوردن و اظهار تذلّل و خاکسارى است. اهل لغت گفتهاند:
السین و الجیم و الدال اصل واحد مطرّد یدل على تطامن و ذُلّ. یقال: سجد اذا تطامن و کل ما ذلّ فقد سجد؛[1]
سین و جیم و دال، داراى یک معناى اصلى و فراگیر است که بر فروتنى و خاکسارى دلالت مىکند. وقتى گفته مىشود: «سجد» که شخص، فروتنى کرده باشد و هر آنچه خاکسارى کند، سجده کرده است.
پس «سجود» در زبان عربى به معناى خاکسارى و سرفرود آوردن در برابر دیگرى است و «مسجد» بهمعناى مکان چنین اقدامى است. بنابراین، مسجد مکانى است براى انجام عبادت؛ اگر چه بسیار کوچک باشد.
به دلیل عظمت کرنش در برابر خدا و سجود است که مسجد در فرهنگ اسلامى، جایگاه ویژهاى دارد که در آن، انسان ناتوان و نیازمند با خضوع در مقابل عظمت آفریدگار توانا و بىنیاز، با او ارتباط برقرار مىکند.
روشن است که انسان مى تواند همه جا در برابر عظمت الهى، کرنش کند و سر به سجده گذارد و با او ارتباط برقرار کند، اما اگر مکانى با قصد قربت به این کار، اختصاص یابد، «مسجد» نامیده مى شود. فقها گفتهاند:
اگر مکانى به قصد قربت بهعنوان مسجد وقف گردد و حداقل یک نفر با اجازه بانى در آن نماز بخواند، آن مکان تبدیل به مسجد شده، احکام مربوط به مسجد بر آن، مترتب مى گردد و بر اساس نظر بسیارى از فقیهان متأخر، خواندن صیغه وقف نیز ضرورتى ندارد.[2]
[1]. ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج3، ص133.
[2]. ر.ک: سیدکاظم یزدى، العروة الوثقى، ج1، ص453؛ امام خمینى، تحریرالوسیله، 1405ق، ج1، ص123.