بخش هشتم:
جهاد با نفس در عرصه اجتماع
امور اخلاقی، امور واقعی و عینی هستند که در سازندگی نفس ما اثر دارند؛ یعنی اخلاق خوب و فضایل، جنبه انسانیّت و جوهر ملکوتی آدمیرا پرورش میدهد و اخلاق بد و رذایل، جنبه های حیوانی نفس را تقویت میکند.
انسان نیز به گونه ای آفریده شده است که با فطرت الهی خویش ـ مادامی که سالم مانده باشد ـ زیبایی یا زشتی آنها را درک میکند و فطرتا خواهان فضایل است.
اخلاق و فضایل دو بخش هستند: انفرادی و اجتماعی. دسته ای از فضایل یا رذایل جنبه انفرادی دارد، همانند: ذکر، پرستش خدا، انس با حق، نیّت خیر و دسته دیگر از فضایل در عین این که از نفس آدمی سرچشمه میگیرد و بر آن اثر میگذارد، به دیگران هم مرتبط است و جنبه اجتماعی دارد، مثل: احسان به مردم، رفع گرفتاری و دستگیری از دیگران، خدمت به خلق برای خدا، انسان دوستی.
آدمی بالفطره و تا زیاد آلوده نشده باشد، از احسان به دیگران خشنود میگردد، از شاد کردن دلها، خودش هم دلشاد و خرسند میگردد، از سیر کردن گرسنگان لذّت میبرد، همانگونه که از گرسنگی و یا گرفتاری دیگران رنجور میشود و ضجر میکشد. از دیدن مناظر ظلم و جور متأثر میشود. اینها ناشی از بعد ملکوتی و جنبه انسانی اوست.
انسان از عالم ملکوت و احسان و رحمت و تدبیر و افاضه کمال است و طبعا از خیراتی که به دیگران میرساند لذّت میبرد، زیرا انسان خلیفة اللّه است، دوست دارد کارهای خدایی انجام دهد و به آفریدگارش شبیه گردد.
گفتنی است در این زمینه، همه افراد، یکسان نیستند، خیر خواهی افراد برای دیگران به مقدار قوّت بعد انسانیّت و نیرو و جنبه های ملکوتی آدمی است. ازاینرو، کسانی که به طور کلّی نور فطرت خویش را خاموش و جنبه انسانی خود را مغلوب جنبه حیوانی کرده اند، جز خود محوری و خود خواهی چیزی ندارند.
اسلام، اخلاق خوب اجتماعی را وسیله جهاد بانفس و راه تکامل و سیر و سلوک و صعود الی اللّه تعالی میداند و از اسباب سعادت و کمال انسان میشمارد و نیز در میدان پیشروی برای دنیا و یا آخرت، زندگانی دنیوی و یا اخروی، روحانی و یا نفسانی، حدّ و مرزی قائل نیست؛ مثلاً خدمت به خلق را از بزرگترین عبادتها معرفی مینماید.
بسیاری از مردم، عبادتها را در نماز و روزه و زیارت و عزاداریها خلاصه میکنند، در صورتی که عبادات اجتماعی، مثل: گره گشایی از مشکلات مسلمانان و خدمت رسانی به آنان، ثواب بیشتری دارد برای آشنایی با اهمیت موضوع، بنگریم به گفتار و رفتار معصومان علیهمالسلام.
خدمت رسانی و خیرخواهی
حضرت امام صادق علیهالسلام به «مفضّل بن عمر» میفرماید:
خدای تعالی از میان مخلوقاتش گروه ویژه ای را آفریده که آنان را برای گره گشایی شیعیان نیازمند ما گلچین کرده است. پاداش کارشان بهشت است و اگر تو توانستی از آنان باش.[467]
امیر مؤمنان علیهالسلام فرمود:
از رسول خدا صلی الله علیه وآله شنیدم که میفرمود: هر که برای برادر مؤمنش، مشکلی را حل کند و حاجتی را برآورد، بسانِ کسی است که تمام عمرش، خدا را عبادت کرده باشد.[468]
نیز حضرت صادق علیهالسلام میفرماید:
برآوردن حاجت مؤمن، بهتر است از آزاد کردن هزار بنده و بهتر است از انفاق بارِ هزار اسب در راه خدا.[469]
نیز میفرماید:
قطعا قضای حاجت مؤمن، نزد خدا محبوبتر است از بیست حجّ که حج گزار در هر سفرش صد هزار [ در هم یا دینار] هزینه و انفاق کند.[470]
حضرت امام کاظم علیهالسلام میفرماید:
هرگاه برادری مؤمن، نیاز و حاجتش را پیش کسی آورد، آن حاجت تنها رحمت الهی است که پیش او سوق داده شده و آورده شده است. اگر آن کار را انجام دهد کارش او را به رشته ولایت ما متصل نموده و ولایت ما به ولایت الهی پیوسته است و اگر آن برادر را دست خالی برگرداند ـ با آن که میتوانست مشکلش را حل کند ـ واقعا به خودش بدی و ظلم کرده و از رحمت خدا محروم نموده است.[471]
حضرت امام باقر علیهالسلام میفرماید:
خداوند در مناجات به حضرت موسی علیهالسلام فرمودند:... بندگانی دارم که بهشت را برایشان آزاد و مباح میگردانم و آنان را حاکم و فرمانروای بهشت قرار میدهم. موسی پرسید: اینها چه کسانی هستند که بهشت را به آنان ارزانی و آنان را حاکم میکنی؟ خدای تعالی فرمودند: کسانیاند که مؤمنی را خوشحال کنند.[472]
حضرت امام صادق علیهالسلام میفرماید:
... هنگامی که خداوند مؤمن را از قبرش بیرون آورد تمثالی با او از قبر خارج شود که پیشاپیش او حرکت کند. هرگاه مؤمن هول و هراسی از قیامت را ببیند، آن پیکر مثالی به او میگوید: نترس و غم مخور. تو را مژده به شادی و کرامت از طرف خدای عزّوجلّ تا در پیشگاه خدای عزّوجلّ بایستد، پس خدا از او به آسانی حسابرسی کند و به سوی بهشت فرمانش دهد و تمثال در جلوی او باشد، پس مؤمن به او گوید: چه خوب کسی بودی تو که از قبر همراه من در آمدی و پیوسته به من مژده شادی و کرامت خداوندی دادی تا آن را دیدم، سپس پرسد: تو کیستی؟ گوید: من همان شادیای هستم که در دنیا به برادر مؤمنت رسانیدی، خدای عزّوجلّ مرا از آن شادی آفرید تا تو را مژده دهم.[473]
امام صادق علیهالسلام میفرمود:
هر کس در راه برآوردن حاجت برادر مؤمنش گام بردارد و منظورش ثواب الهی باشد خدای عزّوجلّ برایش مانند پاداش یک حج و یک عمره پذیرفته و روزه دو ماه حرام با اعتکاف آنها را در مسجد الحرام مقرر بدارد و هر که به نیّت روا کردن گام بردارد، ولی برآورده نگردد، خدا برایش مانند یک حج مقبول بنویسد. بنابراین، در کار خیر رغبت کنید.[474]
حضرت امام موسی بن جعفر علیهم االسلام میفرماید:
همانا خدا بندگانی روی زمین دارد که برای نیازها و حوایج مردم کوشش میکنند. اینان در روز قیامت در امانند و هر که به مؤمنی شادی رساند خدا روز قیامت دلش را شاد سازد.[475]
قضای حاجت مؤمن بهتر از طواف و اعتکاف
صفوان جمّال گوید: «در مکه در محضر امام صادق علیهالسلام مشرّف بودم که شخصی از اهالی مکه به نام میمون از راه رسید و از نداشتن کرایه نالید، پس حضرت به من فرمودند: بر خیز و برادرت را یاری کن، من برخاستم و همراه او شدم تا خداوند کرایه او را فراهم ساخت، سپس برگشتم به جای خودم، امام صادق علیهالسلام فرمود: برای حاجت برادرت چه کردی؟ عرض کردم: پدرم و مادرم به قربانت! خدا حاجت او را روا کرد. حضرت فرمود: واقعا اگر تو برادر مسلمانت را یاری کنی، نزد من محبوبتر است از طواف یک هفته [ یا هفت دور طواف] گرد خانه خدا، سپس فرمود:
شخصی نزد حسن بن علی علیهم السلام آمد و عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت! برای قضای حاجتم کمکم کن. حضرت نعلینی پوشید و همراه او راه افتاد، در بین راه حسین بن علی علیهم السلام را دید که مشغول نماز بود. امام حسن علیهالسلام به آن مرد فرمودند: چرا از ابوعبداللّه [ امام حسین علیهالسلام] برای انجام حاجتت کمک نخواستی؟ عرض کرد: پدر و مادرم به قربانت! این کار را کردم، ولی گفته شد او در حال اعتکاف در مسجد الحرام است. آن گاه به او فرمود: همانا اگر او تو را یاری میکرد، از اعتکاف یک ماهش بهتر بود».[476]
خدمت به خلق، بهترین عبادتها
یکی از اصحاب امام باقر علیهالسلام که کنیه اش ابو عمّار بوده میگوید:
هر وقت حمّاد بن ابو حنیفه با من برخورد میکرد تقاضا میکرد آن حدیثت را دوباره برایم تکرار کن تا برای دیگران بگویم. ازاینرو، میگفتم: برای ما روایت کردند که در بنی اسرائیل چنین رسم بود که هر گاه عابدی مراحل و منازل عبادت را طی میکرد و به مراتب نهایی میرسید، بسیار کوشا و پر تلاش میشد در برآوردن حوایج مردم و در این راه جدّی میشد، خود را به زحمت می انداخت تا امور مردم را اصلاح کند.[477]
و در حدیث قدسی، امام صادق علیهالسلام از خدای تعالی نقل میفرماید:
خدای عزّوجلّ میفرماید: خلق، نان خور و عیال منند، پس محبوبترین آنان کسی است که به آنان مهربانتر و کوشاتر در برآوردن حوایج آنان باشد.[478]
همچنین امام صادق علیهالسلام میگوید:
از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله پرسیدند: محبوبترین مردم نزد خدا کیست؟ فرمودند: سودمندترین آنان برای مردم.[479]
یکی از حکمتهای عبادات، ایجاد روحیّه بندگی در جان آدمی است تا از خود خواهی، عجب، خود پرستی و خود محوری برهد. واژه عبد به معنای بنده و عبودیّت؛ یعنی بندگی، در زبان عرب به آن جادّه خاکی که بر اثر کثرت رفت و آمد نرم و هموار شده و کلوخ هایش خرد شده باشد «طریق معبّد» میگویند، گویا عبادات نیز سنگلاخها و کلوخهای خودخواهی درون دل انسان را خرد میکند و شخص را تسلیم پروردگار مینماید؛ به عبارتی، خدمت به خلق سبب میشود تا از صفات بُعد حیوانی ما کاسته شود و به بُعد ملکوتی گرایش یابد که از جمله خواسته هایش: ایثار، نثار، از خود گذشتن، فداکاری و نوع دوستی در راه خداست. ازاینرو، کسی که کلاسهای اولیه عبادت را میگذراند مناسب است به مراتب عالیتر که خدمت به دیگران برای خداست، بپردازد و هر چه بیشتر از خود محوری رها شود، نزد خدا محبوبتر خواهد شد.
افرادی هستند که در عبادتهای فردی و نماز و دعا یا زیارتها خیلی فعّالاند؛ مثلاً مکرر به عمره میروند، ولی اگر جوانی از بستگانشان نیازمند باشد، کمک نمیکنند، در صورتی که اگر به او کمک میکرد و یا از چند نفر دیگر هم همکاری میگرفت بسا مشکل ازدواج یا اشتغال و... را گرچه برای یک نفر ـ حل میکرد و قطعا برایش بهتر از عمری عبادات استحبابی بود. اگر یکی از اسرار عبادات، از خود گذشتگی است، کمک به نیازمندان، بهترین و سریعترین وسیله است برای از خود رهیدن و مبارزه با هوای نفس. بسا شده است که یک نفر که با دستگیری یک مؤمن خیّر، از بیماری یا بیکاری نجات یافته است، عمری خود و فرزندانش دعاگوی آن خیّر قرار میگیرند و پس از وفات او برایش خیرات میفرستند. ای عزیز! تو که در عبادات فردی بیشترین تلاش را داری، لحظهای تفکر کن، آیا خداوند به نماز و روزه استحبابی ما نیاز دارد، یا این دوره های انسان سازی است؟ پس چرا راه نزدیکتر و مؤثرتر را نرویم؟
محمد بن عجلان میگوید:
در محضر امام صادق علیهالسلام بودم که مردی وارد شد و سلام کرد. امام علیهالسلام از حال برادران و همشهریانش جویا شد؛ آن مرد خیلی خوب تعریف و تمجید کرد. حضرت پرسید: آیا سرزدن و عیادت توانگران آنها با بینوایانشان چگونه است؟ پاسخ داد: اندک است. امام پرسید: رسیدگی و کمک ثروتمندانشان ـ در آنچه دارند ـ به تهیدستانشان چگونه است؟ پاسخ داد: شما اخلاق و صفاتی رافرمایید که در میان ما نیست. حضرت فرمودند: پس چگونه آنان خود را شیعه میدانند.[480]
اخلاق حاکمان اسلامی
انسانی که بعد حیوانی خود را زمینه و مرکبی برای تعالی و رشد بعد ملکوتی خود میداند، میکوشد تا در انسانیّت تکامل یابد و مظهر صفات حق و متخلّق به صفات فعل الهی گردد[481]. همواره و هر روزه نام رحمان و رحیم خداوند بر زبان مؤمنان جاری است. چه زیباست که به اندازه قدرتمان، از رحمت و دلسوزی برای مردم برخوردارباشیم تا استحقاق بهره مندی از رحمت حق را بیابیم و برای خود بیفزاییم.
رسول خدا صلی الله علیه وآله میفرماید:
آفریدگان، نان خور و عیال خداوند تعالی هستند. ازاینرو محبوبترین خلق در پیشگاه خدا آن کسی است که به خلق خدا سود رساند و نافع باشد، یا خانواده ای را مسرور و خوشحال کند و قدمی با برادر مسلمان برای انجام حاجتش، نزد خدا محبوبتر است از دو ماه اعتکاف در مسجدالحرام.[482]
جمیل بن درّاج میگوید: از امام صادق علیهالسلام شنیدم که میفرمود: بهترین شما بخشندگان شما و بدترین شما بخیلان شما هستند و نیکی به برادران از ایمان خالص است و نیز کوشش در برآوردن حاجتهای آنان در سختی و آسانی. ای جمیل! واقعا که خدای رحمان، شخص نیکوکار را دوست میدارد، این روایت را از قول من بگو که ترغیبی است در کار خیر و نیکی.[483]
امام علی علیهالسلام میفرماید:
مهربانی کن تا مورد مهر خدا قرارگیری.[484]
و میفرماید:
در شگفتم از کسی که امید به رحمت بالاتر [ یعنی خداوند] دارد، چگونه به زیردستانش رحم نمیکند![485]
نیز میفرماید:
با بذل رحمت است که رحمت نازل میشود.[486]
مالک اشتر، سپهبد سپاه امیرالمؤمنین علیهالسلام با سر و وضعی ساده، لباس و پیراهنی از کرباس از بازار کوفه میگذشت، سادگی او سبب شد که بسیاری نشناسند که او فرمانده سپاه است. مغازه داری به قصد اهانت، چیز آلوده ای را به طرف او پرتاب کرد. مالک، واکنشی نشان نداد و گذشت. قدری دورشده بود که یکی از دوستان آن بازاری بی ادب که مالک اشتر را میشناخت به او گفت: این شخصی را که به او اهانت کردی شناختی؟
مرد پاسخ داد: نه، مگر که بود؟ دوستش گفت: او مالک اشتر از یاران معروف و مهمّ امیرمؤمنان است. همین که بازاری فهمید آن شخص، فرمانده سپاه علی علیهالسلام است، از ترس و وحشت، لرزه بر اندامش افتاد و برای معذرت خواهی در پی او دوید. از دور وی را دید که به مسجد کوفه رفت و به نماز ایستاد. او صبر کرد. نمازش که پایان یافت، خود را به پای مالک انداخت و مرتّب پای او را میبوسید و عذرخواهی میکرد.
مالک پرسید: چرا چنین میکنی؟ بازاری گفت: از اهانتی که به شما کردم پوزش میطلبم، امیداورم مرا ببخشایی.
مالک گفت: نترس، به خدا سوگند! به مسجد نیامدم جز این که از خدا برایت آمرزش بخواهم و برایت دعا کنم تا به راه راست هدایت شوی.[487]
این داستان، مربوط به دورانی است که او در کوفه بود، هنگامی که امیرمؤمنان علیهالسلام او را والی مصر قرار داد، برایش دستورالعملی، بسیار مهم و ارزنده نوشت که در نهج البلاغه به عنوان عهد نامه مالک اشتر، یا نامه 53 نقل شده است. در این نامه، حضرت میفرماید:
هنگامی که پیامبر خدا صلی الله علیه وآله مرا به یمن فرستاد فرمود: با آنان همچون ضعیف ترینشان نماز بگذار و با مؤمنان، مهربان باش.[488]
... ای مالک... به همان گونه که پدر و مادری مهربان به فرزندشان توجه و رسیدگی میکنند، نسبت به چگونگی گذران زندگیشان توجه و رسیدگی کن و هیچ گاه چیزی را که با آن مردم را تقویت کرده ای، در نظرت بزرگ نیاید و لطفی را که نسبت به آنان تعهّد کرده ای ـ هر چند ناچیز باشد ـ کوچک مشمار که این همه، انگیزه ای است بر خیرخواهی و وفاداری و یکدلی و اعتماد شان به تو و هرگز به اعتبار توجّه به امور مهّم آنان، از رسیدگی به کارهای جزئی ایشان غفلت مکن، زیرا نوازشهای آنی جایگاهی دارد که از آن سود برند و الطاف بزرگتر چنان است که از آن بی نیاز نیستند.[489]
... دلت را از رحمت و محبت و نرمش با مردم لبریز کن. مبادا که چونان درّنده ای شکارشان را غنیمت شماری، زیرا آنان از دو دسته بیرون نیستند. یا در دین با تو برادرند یا در آفرینش با تو برابر. چه بسا لغزشی از آنان بروز کند و دچار سستی و بیماری گردند و یا حتّی به عمد و خطا، بزهی به دست ایشان انجام شود.
پس به خطاشان منگر و بر ایشان ببخشای و همان گونه که خود دوست داری خدای بر تو ببخشاید و از تو در گذرد، از عفو و گذشت خویش بهرهمندشان گردان، زیرا تو بالا دست آنانی و آن کس که به تو حکمرانی داده، بالا دست توست و خدای تعالی ما فوق اوست و اینک همو اداره مردم را به تو وانهاده و تو را به وسیله آنان به آزمون گذاشته است... .[490]
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله خود را بسانِ پدری فداکار برای امّت میدانست، در روایتی از زبان آن بزرگوار آمده است:
همانا من برای شما مثل پدری [ مهربان] هستم.[491]
توجه به مردم[492]
آورده اند: حضرت یونس علیهالسلام که تازه از شکم ماهی نجات یافته بود وقتی به ساحل رسید، عریان و گرسنه بود و از برگ بوته کدو برای پوشش خود استفاده کرد.
پس از چند ساعتی، برگها افسرده و پژمرده شدند و در آستانه خشکیدن قرار گرفتند. یونس علیهالسلام از پژمردگی برگها ناراحت شد، از سوی خدا خطاب آمد: تو از پژمردگی برگ و درخت ناراحت شدی، با آن که خودت نیافریده بودی، ولی انتظار داشتی با نفرینت، من بندگانم را پژمرده، بلکه نابود سازم، با این که خودم آنها را آفریده ام و به آنان علاقه دارم.
[467] . کلینی، اصول کافی، ج 2، ص 193 و فیض کاشانی، محجة البیضاء، ج3، ص378 : «إنّ اللّه تعالی خلَق خلقاً انتجبَهم لقضاءِ حوائجِ فقراءِ شیعتِنا لیُثیبَهم علی ذلک الجنَّة، فإن استطعتَ أن تکون منهم فکُن...».
[468] . حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 16، ص 361، ح 21763: «من قضی لاَخیه المؤمنِ حاجةً کان کمن عَبَدَاللّهَ دهرَه».
[469] . فیض کاشانی، محجة البیضاء، ج 3، ص 379 : «قضاءُ حاجةِ المؤمنِ خیرٌ من عتقِ ألفِ رقبةٍ، و خیرٌ من حملانِ ألفِ فرسٍ فی سبیلِ اللّه».
[470] . همان، ج 3، ص 379 : «لقضاءُ حاجةِ امرئٍ مؤمنٍ أحبُّ إلی اللّه من عشرین حجّةً، کلِّ حجّةٍ یُنفِقُ فیها صاحبُها مائةَ ألفٍ».
[471] . مجلسی، بحارالانوار، ج 74، ص 313 : «من أتاه أخوه المؤمنُ فی حاجةٍ فإنّها هی رحمةٌ من اللّه ساقَها إلیه».
[472] . همان، ج 74، ص 307 ـ 306 : «إنّ لی عباداً أُبیحهم جنّتی و أُحَکِّمُهم فیها، قال موسی: من هؤلاء الذین تُبیحهم جنّتکَ، و تُحَکّمُهم فیها: قال: من أدخلَ علی مؤمنٍ سروراً».
[473] . کلینی، اصول کافی، ج2، ص190: «.... إذا بعثَ اللّه المؤمنَ من قبرِه خَرَج معه مثالُ یقَدمه أمامَه، کلّما رأی المؤمنُ هولاً من أهوال یومِ القیامة قال له المثالُ: لا تَفزَعْ ولاتحزَنْ وأبشِر بالسرورِ والکرامةِ من اللّه عزّوجلّ، حتی یَقَف بین یدی اللهِ عزّوجلّ فیُحاسبُه حساباً یسیراً، ویأمرُ به إلی الجنّةِ، والمثال أمامه فیقول له المؤمن: یَرحمُک الله نعمَ الخارج خَرجتَ معی من قبری ومازلتَ تُبَشِّرنی بالسرورِ والکرامةِ مناللّه حتیرأیتُذلک فیقول من أنت: فیقول: أنا السرورُ الذی کنتَ أدخَلْتَ علی أخیک المؤمنِ فی الدنیا خلقنی اللّهُ عزّوجلّ منه لأبشِّرَک».
[474] . همان، ج 2، ص 194، ح 9 : «من مشی فی حاجةِ أخیه المؤمنِ یَطلبُ بذلک ما عنداللّه حتی تُقضی له کَتبَ اللّه
له بذلک مثلَ أجرِ حجّةٍ و عمرةٍ مبرورتَین و صومِ شهرینِ من أشهرِ الحرم و اعتکافِهما فی المسجدِ الحرامِ، و من مَشی فیها بنیّةٍ و لم تُقضَ کتبَ اللّه له بذلک مثلَ حجّةٍ مبرورةٍ، فارغبوا فی الخیرِ».
[475] . کلینی، اصول کافی مترجم، ج3، ص 282، ح 2: «انّ للّه عباداً فی الأرضِ یسعَون فی حوائجِ الناس، هم الآمنون یومَ القیامة، و من أدخلَ علی مؤمنٍ سروراً فَرَّحَ اللّه قلبَه یومَ القیامة».
[476] . همان، ح9.
[477] . مجلسی، بحارالانوار، ج 74، ص 336، ح 115.
[478] . همان، ح 114: «الخَلْقُ عیالی فأحبُّهم إِلىَّ ألْطَفُهُم بهم و أَسعاهم فی حوائجهم».
[479] . همان، ص 339، ح122: «... سئل رسولُ اللّه من أحبُّ الناس إلی اللّه؟ قال: أنفعُ الناسِ للناسِ».
[480] . همان، ص 253، ح 48 و شیخ صدوق، صفات الشیعه، ص 50، ح 13.
[481] . بحار الانوار، ج 75، ص 334 : «قال الرضا علیه السلام : لا یکون المؤمنُ مؤمناً حتّی یکونَ فیه ثلاثُ خصالٍ: سنّةٌ من ربّه، و سنّةٌ من نبیِّه، و سنّةٌ من ولیِّه؛ فأمّا السنةُ مِن ربّه، فکتمانُ السرِّ، و أمّا السنّةُ من نبیِّه، فمداراةُ الناس...».
[482] . همان، ج 74، ص 316 : «قال رسولُ اللّه صلی الله علیه وآله : الخَلقُ عیالُ اللّه تعالی، فاحبُّ الخلقِ إلی اللّه من نَفَع عیالَ اللهِ، أو
أدخلَ علی أهلِ بیتٍ سروراً. و مَشىٌ مع أخٍ مسلمٍ فی حاجتِه أحبُّ إلی اللّه تعالی من اعتکافِ شهرین فی المسجدِ الحرام».
[483] . همان، ص 317 : «جمیل بن دراج قال: سمعتُ أباعبداللّه علیه السلام یقول: خیارُکم سُمَحاؤکم و شِرارُکم بَخَلاؤکم، و من خالصَ الإیمانَ البرَّ بالإخوان و السعىَ فی حوائجِهم فی العُسر و الیُسر، یا جمیل! إنّ البارَّ لیحبُّه الرحمنُ، اِروِعنّی هذا الحدیثَ فإنّ فیه ترغیباً فی البِرِّ».
[484] . صدوق، امالی، ص 174، ح 9 : «ارحم ترحم».
[485] . تمیمی آمدی، غررالحکم، ح 6255: «عجبتُ لمن یَرجو رحمةَ من فوقَه، کیف لا یَرحم من دونَه؟».
[486] . همان، ح 4343: «ببذلِ الرحمةِ تُستنزَل الرحمةُ».
[487] . مجلسی، بحارالانوار، ج 42، ص 157 و ورّام، تنبیه الخواطر، ص 2.
[488] . نهج البلاغه، نامه 53 : «صلِّ بهم کصلاةِ أضعفِهِم، و کُن بالمؤمنین رحیماً».
[489] . همان: «ثمّ تَفَقَّدْ من امورِهم ما یَتَفَقَّدُ الوالدان من ولدِهما، و لا یتفاقمَنّ فی نفسِک شیء قوّیتهم به، و لا تَحقِرَنّ
لطفاً تعاهدتَهم به، و إن قلّ، فإنّه داعیةٌ لهم إلی بذلِ النصیحةِ لک و حسنِ الظنّ بک، و لا تَدَعْ لطیفَ امورِهم اتّکالاً علی جسیمِها، فإنّ للیسیر من لطفک موضعاً یَنتفعون به، و للجسیم موقعاً لایَستَغنون عنه».
[490] . همان: «.... و أَشعِرْ قلبَک الرحمةَ للرعیّةِ و المحبَّةَ لهم، و اللطفَ بهم، و لا تکونَنَّ علیهم سَبُعًا ضاریاً تَغتنِمُ أکلَهم فإنّهم صنفان: إمّا أخٌ لک فی الدین و إمّا نظیرٌ لک فی الخَلق یَفرط منهم الزللُ و تَعرض لهم العللُ و تؤتیعلی أیدیهم فی العمدِ و الخطاءِ. فأعطِهم من عفوِک و صفحِک مثلَ الَّذی تُحِبُّ و تَرضی أن یُعطیَک اللّه من عفوِه و صفحِه فإنّک فوقَهم و والی الأمر علیک فوقَک و اللهُ فوقَ من ولاّک و قد استَکْفاک أمرهم و ابتلاکَ بهم».
[491] . علی مختاری، عبادتهای اجتماعی، ص 77 : «إنّما أنا لکم مثلُ الوالد».
[492] . رضا مختاری، سیمای فرزانگان، ص 295 به نقل از همایی نامه، ص21: «استاد جلال الدین همایی درباره استادش آیة اللّه آقاسید مهدی درچهای، برادر آیه اللّه سید محمدباقر درچه ای مینویسند:
«این مرد در علم و تقوا و امانت و صداقت نسخه برادر بود... از جلوه های تقوا و زهد آن بزرگ، یکی آن که در اوایل قحطی 1335 تا 1337 ق. که مصادف با جنگ بین المللی اول، ده بیست من آرد در خانه داشت و عائله سنگینی هم داشت. به محض این که آثار گرانی نمودار شد، مرحوم سید مهدی آن ده بیست من آرد را فروخت و چون به او گفتند: لازم بود شما احتیاط میکردید و حتی مقدار دیگری هم میخریدید، جواب داد: ترسیدم شبهه احتکار داشته باشد. خدا بزرگ است».