بخش اول:
اهميت خودسازى در قرآن و حديث
بخش بسيار زيادى از تعليمات قرآن كريم درباره اخلاق و تربيت است، حتى آيه هاى فقهى، تاريخى، اجتماعى و غيره نيز پر از پيامهاى اخلاقى است؛ مثلاً در آيه «روزه» میفرمايد:
روزه بر شما واجب شد... . باشد كه پرهيزكار شويد.[16]
درباره نماز میفرمايد:
نماز را براى ذكر و ياد من برپا بدار.[17]
در بحث حجّ تاكيد مىكند:
توشه برگيريد كه بهترين توشه تقواست و از من پروا كنيد، اى خردمندان.[18]
به هنگام بيان احكام خانواده، گوشزد میفرمايد:
... همانا خداوند توبه كنندگان و اهل طهارت و پاكيزگى را دوست مىدارد.[19]
تمامى داستانهاى قرآن پر از پيامها و نكته هاى خودسازى است. آيه هايى كه به توحيد و عقايد مىپردازد، هشدار مىدهد كه در ديدگاه و محضر خداييد، او به شما آگاه است.[20] مواظب باشيد و... خلاصه هر دسته از معارف قرآنى، آميخته است با رهنمودهاى تربيتى و معنوى.
احاديث معصومان عليهمالسلام عمدتا براى نجات از پليدىها و پرواز به فضاهاى قدسى و معنوى است. حضرت امام جعفر صادق عليهالسلام میفرمايد:
اگر از عمرت تنها دو روز باقى مانده باشد، يكى را براى اخلاق و ادبت قرار ده تا از آن براى روز مرگت كمك بگيرى.[21]
و حضرت امام كاظم عليهالسلام میفرمايد:
واجبترين علم برايت آن دانشى است كه راهنمايت باشد بر صلاح و سلامت قلبت و فساد دلت را برايت نمايان سازد.[22]
توصيه امام خمينى قدس سره:
... و از بالاترين و والاترين حوزه هايى كه لازم است به طور همگانى مورد تعليم و تعلّم قرار گيرد، علوم معنوى اسلامى، از قبيل: علم اخلاق و تهذيب نفس و سير و سلوك الى اللّه ... است.[23]
هدف بعثت
بعثت پيامبر خدا صلى الله عليه وآله به قدرى اهميت دارد كه خدا بر بشر منّت مىنهد و از مهمترين اهداف بعثت را تزكيه و تعليم علوم انسانساز معرفى مىنمايد و در قرآن میفرمايد:
به راستى كه خداوند برمؤمنان منّت نهاد آنگاه كه در ميانشان پيامبرى از خود آنان برانگيخت تا آيات او را بر آنان تلاوت كند و پاكشان سازد و به آنان كتاب و حكمت آموزد، گرچه پيش از آن واقعا در گمراهى آشكار بودند.[24]
پيامبر صلى الله عليه وآله نيز میفرمايد:
تنها به اين جهت مبعوث شدم كه اخلاق خوب را كامل كنم.[25]
امام رضا عليهالسلام نيز از آن حضرت نقل كرده كه فرمود:
بر شما باد تخلّق به مكارم اخلاق، زيرا پروردگارم، مرا براى گسترش سجاياى اخلاقى برانگيخته است.[26]
در امور مهمّ براى تأكيد قسم مىخورند. خداى تعالى كه براى هر چيزى قسم ياد نمىكند در باب تزكيه نفس، يازده قسم آورده است. اينها همه اهميت و ارزش خودسازىرا نشان مى دهد؛ در سوره شمس پس از يازده قسم میفرمايد:
هر كه نفس خويش را پاك بدارد رستگار است و هر كه آلوده اش سازد، زيانكار است.[27]
امام على عليهالسلام میفرمايد:
خوشا به حال كسى كه در آزاد سازى نفس خويش [ از بارگناه و هواى نفس ] بكوشد پيش از تنگى نفسها [ در آستانه مرگ] و شدّت نااميدى.[28]
حسن خلق، عصاره دين
گويا تمامى دين در اخلاق خوب خلاصه مى گردد. شخصى از رو به روى رسول خدا صلى الله عليه وآله آمد و پرسيد: «اى رسول خدا! دين چيست؟» فرمودند: «خوشخويى». آنگاه از سمت راست حضرت وارد شد و پرسيد: «اى رسول خدا! دين چيست؟» حضرت پاسخ داد: «حسن الخلق»، سپس از پشت سر پيامبر صلى الله عليه وآله آمد و سؤال را تكرار كرد و حضرت به او رو نمود و فرمود: «آيا نمى دانى؟ دين همان خشم نكردن است».[29]
خُلق عظيم، مدال افتخار پيامبر صلى الله عليه وآله
بر ارزش خودسازى همين بس كه خداى تعالى براى تعريف و تمجيد پيامبرش، میفرمايد: «و به راستى كه تو داراى اخلاق والا و بزرگوارى».[30]
بديهى است پيامبر صلى الله عليه وآله خودش قرآن مجسّم بود. پس از رحلتش يكى از اصحاب، از همسر حضرت خواست تا اخلاق و رفتار حضرت را توصيف و معرفى كند، پاسخ داد:
اخلاق رسول خدا، همين قرآن بود؛ يعنى صفات خوبى كه قرآن سفارش مىكند در پيامبر تجلّى مى نمود و از رفتارها و صفات زشت، پاك و دور بود.[31]
ارزش «اخلاق» تا جايى است كه پيامبرى كه داراى خلق عظيم است به هنگام شروع نماز چنين دعا میفرمايد:
خدايا! مرا به بهترين خلق و خوى راهنمايى نما، زيرا جز تو كسى به بهترين خوى ها هدايت نمى كند و بدترين خوىها را از من دور ساز كه جز تو بدترين اخلاق را از من دور نمى كند.[32]
جايگاه حسن خلق در احاديث
رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمودند:
وزين ترين چيزى كه در سنجه اعمال گذاشته مىشود ترس از خدا و اخلاق نيك است.[33]
اخلاق نيك، نصف دين را تشكيل مى دهد.[34]
سه خصلت است كه هر كه فاقد آنها باشد از من نيست و جزء بندگان خوب خداى عزّو جلّ هم نيست.
پرسيدند: يا رسول اللّه صلى الله عليه وآله كدامند؟ فرمودند:
بردباريى كه با آن، جهل شخص نادان را كنار زند و حسن خلقى كه با آن در جامعه زندگى كند و تقوا و پاكى كه مانع او از گناه گردد.[35]
بنده با حسن خلقش به درجات بزرگ آخرت مىرسد و به منزلت والا و شريف مى رسد با آن كه در عبادتش ضعيف است.[36]
محبوبترين شما در نزد من و نزديكترين شما از نظر مقام و منزلت به من، نيكوترين شماست در اخلاق و قوىترين شماست در فروتنى.[37]
و حضرت اميرالمؤمنين میفرمايد:
بهترين چيز خوى نيكوست.[38]
گرامى ترين حسب ـ كه باعث امتياز مى شود ـ خلق نيك است.[39]
پاكترين مردم به لحاظ ريشه ها و اصل و نژادها، نيكوترين آنهاست از نظر اخلاق.[40]
خوى پسنديده از ميوههاى عقلى است.[41]
اهميت جايگاه اخلاق بيش از اين چند موضوعى است كه گفته شد، ولى به همين اندازه قناعت مىشود و در ادامه به ساير مباحث اخلاق مىپردازيم.
تعريف اخلاق
«اخلاق» جمع خُلق و در لغت به معناى سجيّه، سرشت و خوى است و با واژه «خَلق» همريشه است. خلقت ظاهرى كه با چشم مشاهده مىشود را خَلق و صفات درونى را خُلق مى نامند.[42]
اخلاق؛ يعنى آن صفات و ويژگى هاى ثابت و راسخ در نفس كه به طور خود جوش موجب صدور رفتارى متناسب با آن صفات مى شود.[43]
علم اخلاق، متكفل امور ذيل است: انسان شناسى، شناخت خوبى ها و بدى ها، شناخت فضايل و رذايل، شناخت راههاى كسب خصلتهاى خوب و راههاى پيشگيرى و رفع بدى ها.
[16] . بقره، آيه 183 و توجه به آيات بعد تا 189: « كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ».
[17] . طه، آيه 14: « أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِى ».
[18] . بقره، آيه 197: « وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزّادِ التَّقْوى وَاتَّقُونِ يا أُولِى الأَلْبابِ ».
[19] . همان، آيه 222: « إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّـوّابِـينَ وَيُحِبُّ المُتَطَهِّرِينَ ».
[20] . علق، آيه 14: « أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللّهَ يَرى ».
[21] . كلينى، اصول كافى، ج 8، ص 150، ح132: «إن اصبت فى عمرِك يومين، فاجعَل احدهما لأدبك لتستعينَ به على يومِ موتِك».
[22] . ميرزا حسين نورى، مستدرك الوسائل، ج 12، ص 166: «ألزمُ العلم لك، ما دلّك على صلاحِ قلبِك و أظهرُ لك فسادَه».
[23] . وصيتنامه امام خمينى قدس سره، بند ط.
[24] . آل عمران، آيه 164: « لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلى المُوْمِنِـينَ إِذ بَعَثَ فِـيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الكِتابَ وَالحِكْمَةَ وَإِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِى ضَلالٍ مُبِـينٍ ». و ر . ك: بقره، آيه 213؛ جمعه، آيه 2 و نحل، آيه 36.
[25] . فيض كاشانى، محجة البيضاء، ج 5، ص 89 : «انّما بعثتُ لأُتمِّمَ مَكارمَ الأخلاق».
[26] . ميرزاحسين نورى، مستدرك الوسائل، ج 11، ص 191، ح 15: «عليكم بمكارمِ الأخلاق فإنَّ اللّهَ عزّوجلّ بَعثنى بها».
[27] . شمس، آيه 1 تا 10: « وَالشَّـمْسِ وَضُحاها * والقَمَرِ إِذا تَـلاها * وَالنَّهارِ إِذا جَـلاّها * وَالَّـيْلِ إِذا يَغْشاها * وَالسَّماءِ وَما بَناها * وَالأَرْضِ وَما طَحاها * وَنَفْسٍ وَما سَوّاها * فَأَلـْهَمَها فُجُورَها وَتَقْواها * قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكّاها * وَقَدْ خابَ مَنْ دَسّاها ».
[28] . تميمى آمدى، غررالحكم و دررالكلم، ج 4، ص 241: «طوبى لمن سَعى فى فكاك نفسِه قبل ضيقِ الأنفاس و
شدّةِ الإبلاس».
[29] . فيض كاشانى، محجة البيضاء، ج 5، ص 89 : جاء رجل الى رسول اللّه صلىاللهعليهوآله من بين يديه فقال: يا رسول اللّه! ما
الدينُ؟ فقال: «حُسنُ الخلقِ، ثمّ أتاه من قِبَلِ يمينِه فقال: يا رسولَ اللّه ماالدينُ؟ فقال: حُسنُ الخلقِ، ثم أتاه من قبلِ شِماله فقال: ما الدينُ؟ فقال: حُسنُ الخلق، ثمّ أتاه من ورائِه فقال: ما الدينُ؟ فالتفتَ إليه فقال: أما تَفقهُ؟ هو أن لا تَغضِبَ».
[30] . قلم، آيه 4: « وَ إِنَّك َ لَعَلى خُلُقٍ عَظِـيمٍ ».
[31] . فيض كاشانى، محجة البيضاء، ج 5، ص 89 .
[32] . همان، ص 91 : «.... اللّهمّ اهدنى لأحسن الأخلاق، لا يَهدى لأحسنِها إلاّ أنتَ، وَ اصرِف عنّى سيّئَها، لا يَصرفُ
عنّى سيّئَها إلاّ أنتَ».
[33] . همان، ص 89 : «أثقلُ ما يَوزن فى الميزان، تقوى اللّهِ و الخُلْقَ الحَسَنِ».
[34] . شيخ صدوق، خصال، ج 1، ص 29، ح 102 و ص 30، ح 106: «الخُلْقُ الحسنُ نِصفُ الدينِ».
[35] . همان، ص 145، ح 172: «ثلاثٌ من لم تكنَّ فيه فليس منّى و لا من اللّهِ عزّوجلّ، قيل: يا رسولَاللّه! و ما هنّ؟ قال: حلمُ يَردُّ به جهل الجاهل و حسنُ خلق يَعيشِ به فى الناسِ و ورعٌ يَحجزه عن معاصِى اللّه».
[36] . فيض كاشانى، محجة البيضاء، ج 5، ص 93 : «إنّ العبدُ ليَبلغ بحُسنِ خلقِه عظيمَ درجاتِ الاخرةِ و شرفِ المنازلِ و إنّه لضعيفُ العبادةِ».
[37] . ورّام، تنبيهالخواطر، ج1، ص89 : «إنّ أحبُّكم إلىّ واَقربَكم منّى يَومَ القيامةِ مَجلسا، أحسنُكم خُلقاً وأشدُّكم تواضعاً».
[38] . تميمى آمدى، غرر الحكم، ح 2847: «أحسنُ شىءٍ الخلقُ».
[39] . همان، ح 2866: «اَكرمُ الحسبِ الخلقُ».
[40] . همان، ح 3032 : «أطهرُ الناسِ أَعراقا أحسنُهم أخلاقاً».
[41] . همان، ح 1280: «اَلْخُلْقُ المحمودُ من ثمارِ العقل».
[42] . ابن منظور، لسان العرب، ج 4، ص 194 و محدث قمى، سفينة البحار، ج 2 باب خلق.
[43] . ر . ك: مجلسى، بحارالانوار، ج 67، ص 372، ذيل حديث 18 و فيض كاشانى، محجة البيضاء، ج 5، ص 95.