پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

در قبر

در قبر

 

سؤالِ قبر

مسلمانان عقیده دارند که بعداز این که میت در قبر دفن شد فرشتگانی که از جانب خدا مأموریت سؤال را بر عهده دارند بر او نازل می‌شوند. از ایمان و عقاید او سؤال می‌کنند اگر مؤمن و نیکوکار بود دری از بهشت به رویش گشوده می‌شود و تا قیامت از نعمت‌های بهشتی استفاده می‌کند و اگر کافر و ستم‌کار بود، دری از دوزخ به رویش گشوده می‌شود و تا قیامت از عذاب‌های دوزخی معذب خواهد بود. در اصل این موضوع تردیدی نیست، چون احادیث فراوانی در این باره وارد شده که از باب نمونه به برخی از آنها اشاره می‌شود:

امام صادق علیه السلام فرمود: «هر کس سه چیز را انکار کند از شیعیان ما نیست:

معراج پیامبر، سؤال در قبر، و شفاعت.»[43] حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام از پدرش حضرت صادق علیه السلام نقل کرده که فرمود: «هنگامی که مؤمن بمیرد هفتاد هزار فرشته در تشییع جنازه‌اش حاضر می‌شوند، وقتی داخل قبر شد منکر و نکیر بر او وارد می‌شوند، او را برای سؤال می‌نشانند، به او می‌گویند:

خدای تو کیست؟ دینت چیست؟ و پیامبرت کیست؟ مؤمن پاسخ می‌دهد:

پروردگارم الله و پیامبرم محمد و اسلام دینم می‌باشد. دراین هنگام قبرش به مقداری که چشم کار می‌کند توسعه می‌یابد و از غذاهای بهشتی برایش می‌آورند و با روح و ریحان پذیرایی می‌شود. در همین باره است که در قرآن آمده: «پس اگر از مقربین باشد از روح و ریحان بهره‏مند مى‏گردد.» یعنی در قبر، و جنت نعیم، یعنی در آخرت. آن‌گاه فرمود: هنگامی که شخص کافر از دنیا رفت هفتاد هزار از مأموران دوزخ او را تا قبر تشییع می‌کنند. دراین حال مرده به زبانی که همه می‌شنوند، جز جن و انس، به تشییع کنندگان التماس می‌کند و می‌گوید: کاش می‌توانستم به دنیا باز گردم و از مؤمنین باشم و می‌گوید: مرا به دنیا برگردانید شاید در آنچه وا گذاشته‌ام عمل صالحی انجام دهم. فرشتگان مأمور دوزخ به او می‌گویند: چنین چیزی امکان ندارد. این سخنی است که تو می‌گویی و یکی از فرشتگان می‌گوید: اگربه دنیا هم باز گردد همانند گذشته‌اش عمل خواهد کرد. وقتی جنازه‌اش داخل قبر شد و مردم پراکنده شدند نکیر و منکر با بدترین صورت بر او نازل می‌شوند و برای پاسخ دادن او را بر پا می‌دارند. به او می‌گویند: پروردگارت کیست؟ دینت چیست؟ و پیامبرت کیست؟ کافر چون ایمان باطنی ندارد در پاسخ به این سؤال‌ها زبانش به لکنت می‌افتد و از جواب دادن عاجز می‌شود. پس آن دو فرشته تازیانه‌ای از عذاب بر او می‌زنند که همه اشیا از آن به وحشت می‌افتند. آن‌گاه به او می‌گویند:

پروردگارت کیست؟ دینت چیست؟ و پیامبرت کیست؟ در جواب می‌گوید: نمی‌دانم پس به او می‌گویند: نه می‌دانی نه هدایت شده‌ای نه رستگاری. پس دری از دوزخ برایش باز می‌شود و از آب‌های داغ جهنم برایش فرود می‌آید. در همین باره در قرآن آمده است: «وَأَمّا إِنْ کانَ مِنَ المُکَذِّبِینَ الضّالِّینَ* فَنُزُلٌ مِنْ حَمِیمٍ»[44] یعنی در قبر [با آب جوشان پذیرایی می‌شود] «وَتَصْلِیَةُ جَحِیمٍ»[45] یعنی در آخرت [به جهنم می‌افتد].[46]

حضرت علی علیه السلام فرمود: «هنگامى که میت داخل گودال قبر شد دو فرشته به نام‏هاى منکر و نکیر بر او وارد مى‏شوند نخستین سؤال آنها از میت درباره خدا، پیامبر و خلیفه است، اگر جواب داد نجات پیدا مى‏کند و اگر عاجز ماند او را تعذیب مى‏کنند.»[47]

 

ده‌ها حدیث دیگر به همین مضمون هست، که آوردن آنها باعث تطویل کلام است.

 

فشار قبر

 

فشار قبر از حوادث سختی است که در برخی احادیث آمده و پیامبر اسلام از آن خبر داده است. از باب نمونه:

امیرالمؤمنین علیه السلام در نامه‌اش به محمد بن ابی‌بکر نوشت: «ای بندگان خدا حوادث بعد از مرگ سخت‌تر از خود مرگ است. از تنگی و فشار و ظلمت و غربت در قبر برحذر باشید. قبر در هر روز ندا می‌کند: من خانه غربت، خانه خاک، خانه وحشت، خانه حیواناتِ آزار دهنده هستم. قبر یا باغی است از باغستان‌های بهشت یا گودالی است از گودال‌های دوزخ. هنگامی که بنده مؤمن دفن می‌شود زمین می‌گوید: خوش آمدی، من قبلًا دوست داشتم روی من راه بروی. اکنون که در اختیار من هستی خواهی دید که رفتار من با تو چگونه خواهد بود. آن‌گاه قبرش به مقدار دید چشم توسعه می‌یابد. اما شخص کافر وقتی دفن شد زمین می‌گوید: خوش نیامدی. قبلًا که روی من راه می‌رفتی تو را دوست نداشتم اکنون که در اختیار من قرار گرفتی رفتارم را با تو خواهی دید. آن‌گاه فشاری بر او وارد می‌سازد که استخوان‌هایش در هم کوبیده می‌شود. زندگی سختی که خدا به کافران در قبر وعده داده عبارت است از این که نود و نه مار بزرگ را بر او مسلط می‌کند که گوشتش را می‌گزند و استخوان‌هایش را در هم می‌کوبند. این وضع تا قیامت بر او ادامه دارد. اگر یکی از آن مارهای عظیم در زمین بدمد گیاهی بر آن نخواهد رویید. ای بندگان خدا نفوس ضعیف و جسدهای ناز پرورده خود را از این سختی‌ها حفظ کنید. جسد و نفوس خودتان را از ابتلای به گرفتاری‌هایی که تاب تحمل آنها را ندارید نگه‌دارید، به کارهایی که خدا دوست دارد عمل کنید و از انجام کارهایی که از آنها نهی کرده اجتناب نمایید.»[48]

پیامبر در علت فشار قبر سعد بن معاذ فرمود: «با همسرش تند خو و بد اخلاق بود.»[49]

رسول خدا فرمود: «فشار قبر در اثر تضییع نعمت‏ها به وجود مى‏آید.»[50]

با توجه به این قبیل احادیث است که تعدادی از علما اصل مسئله سؤال قبر و عذاب یا نعمت‌های در قبر را یکی از اصول مسلم و قطعی اسلام می‌دانند: مولی محسن فیض کاشانی می‌نویسد:

سؤال در قبر و عذاب و ثواب در آن یکی از مسائل ضروری اسلام می‌باشد، چون در این باره احادیث فراوانی از طریق شیعه و اهل سنت وجود دارد که هر گونه شک و شبهه‌ای را زائل می‌سازد.[51]

شیخ طوسی در تجرید الاعتقاد می‌نویسد:

عذاب قبر واقع خواهد شد، چون هم امکان وقوع دارد و هم احادیث متواتری در این باره از اهل بیت صادر شده است.[52]

شبرّ در این مورد نوشته است:

عذابِ برزخ و ثواب آن مسئله‌ای است که مسلمانان بر آن اجماع دارند.[53]

بنابراین در اصل سؤال و عذاب قبر نباید تردید کرد ولی کیفیت سؤال و عذاب نیاز به بحث و بررسی دارد.

آیا انسان مرده سؤال فرشتگان را با همین گوش دنیوی می‌شنود و با همین زبان پاسخ می‌دهد یا به گونه‌ای دیگر است.

بدنی که قلب، مغز، اعصاب، گوش، چشم، زبان و دیگر اعضایش از کار افتاده و سرد شده است چگونه می‌تواند سؤال فرشتگان را با گوش بشنود و با زبان پاسخ دهد؟.

به علاوه، مگر فرشتگان که از مجردات هستند با همین زبان دنیوی از میت سؤال می‌کنند تا او با گوش دنیوی بشنود و با همین زبان پاسخ دهد.

سخن گفتن فرشتگان به گونه‌ای دیگر است که باگوش‌های دنیوی قابل شنیدن نیست. جبرئیل با پیامبر سخن می‌گفت ولی اطرافیان آن حضرت نمی‌شنیدند.

پیامبر سخنان جبرئیل را با گوش باطن می‌شنید و با زبان باطن با او سخن می‌گفت سؤال فرشتگان از میت نیز باید همین گونه باشد. فرشتگان با نفس و رو ح مجرد میت سخن می‌گویند. او نیز با گوش جان سؤال فرشتگان را می‌شنود و بازبان باطن پاسخ می‌دهد. به همین جهت اگر ضبط صوتی در قبر گذاشته شود صدایی را ضبط نخواهد کرد.

ثواب و عقاب‌های قبر نیز باید همین گونه باشند. این قبر خاکی که توسعه پیدا نمی‌کند و دری از بهشت به سویش باز نمی‌شود تا نعمت‌های بهشتی بدان‌جا بیایند. بدن از کار افتاده میت هم که نیاز به غذا ندارد.

 

بنابراین قبر باید مربوط به روح و جای‌گاه او باشد. عذاب‌های قبر نیز باید همین گونه باشند. در این گودالی که میت در آن دفن شده نه عقرب وجود دارد نه افعی‌های عظیم الجثه نه سایر حیوانات موذی، اگر هم باشند و بدن میت را بگزند جسد از کار افتاده چه احساسی دارد؟ بنابراین حیوانات موذی قبر باید به گونه‌ای باشند که روح میت را آزار دهند و همین مقدار در عذاب قبر کافی است. عذاب‌های روحی ونفسانی قطعاً از عذاب‌های جسمانی شدیدتر هستند.

در عذاب‌های جسمانی نیز آن که واقعاً معذب می‌شود نفس است. در این قبر زمینی اثری از فشار و آتش دوزخی مشاهده نمی‌شود بنابراین قبر مذکور در اخبار باید جای‌گاه دیگری باشد.

آن قبر جای‌گاه روح است نه جسم بدین جهت می‌توان گفت مراد از قبر اولین جای‌گاه روح است پس از مرگ یعنی آغاز ورود در عالم برزخ.

ولی چون این انتقال همزمان است با دخول میت در قبرِ زمینی از آن به قبر تعبیر شده است. بنابراین کسی که در دریا غرق شده یا بدنش قطعه قطعه و له شده یا سوخته و خاکستر شده او نیز سؤال قبر دارد و از لذت‌های بهشتی و عذاب‌های دوزخی برخوردار خواهد شد.

 

در برخی احادیث نیز قبر به همین معنا تفسیر شده است از باب نمونه:

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «قبر، اول منزل آخرت است. اگر انسان از آن‏جا نجات پیدا کرد بعد از آن برایش آسان‏تر خواهد بود و اگر از آن نجات نیافت بعد از آن کمتر نخواهد بود.»[54]

امام سجاد علیه السلام بعداز تلاوت آیه «وَمِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ» فرمود: «برزخ قبر است همانا که براى آنان در آن‏جا زندگى سختى است به خدا سوگند قبر یا باغى است از باغستان‏هاى بهشت یا گودالى است از گودال‏هاى دوزخ.»[55]

علامه مجلسی می‌نویسد: «مراد از قبر در اکثر احادیث، عالم برزخ است که روح انسان بدان جا انتقال مى‏یابد.»[56]

علامه طباطبائی در حاشیه بحارالأنوار نوشته است:

شاید مقصود این باشد که انسان بعد از مرگ به کلی باطل و نابود نمی‌شود بلکه به حیاتی دیگر غیر از حیات حسی سابق که آن را از دست داده می‌رسد. چنان که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «وإنّما تَنتَقلون من دار إلى دار». اما روایاتی که ظاهر آنها این است که روح در قبر تا زانوی میت داخل بدن او می‌شود تمثیلی است برای سؤال در قبر چنان که جمله‌هایی که در همین احادیث از قول فرشتگان آمده که به مؤمن می‌گویند: همانند عروس بخواب، تمثیلی است برای توقف مؤمن در قبر به انتظار قیامت.[57]

امام خمینی قدس سره در این باره می‌نویسد:

اما این مطلب بدان معنا نیست که همین قبر، دار سؤال و آرامگاه مؤمن باشد، آن قبری که سؤال و جواب و یا الم و غم و یا سرور و شادی دارد نشأه طبیعت نیست بلکه در نشأه برزخ و عالم مثال است. انس و توجه به دار طبیعت تا مادامی که نفس در برزخ و عالم قبر است وجود دارد، و سعه و ضیق این عالم تابع سعه و ضیق صدر و نفس انسان است. لکن قبری که یک متر و نیم طول و نیم متر عرض دارد همان قبری نیست که گفته‌اند: بین المشرق و المغرب است، یا مثلًا در این قبرها هر چه بگردیم اژدهایی نمی‌یابیم.[58]


* امینى، ابراهیم، معاد در قرآن، 1جلد، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم) - قم، چاپ: سوم، 1390.

 


[43]. بحارالأنوار، ج 6، ص 223: قال الصادق علیه السلام:« من أنکر ثلاثة أشیاء، فلیس من شیعتنا: المعراجَ، والمسألةَ فی القبر، و الشفاعةَ»
[44]. واقعه( 56) آیه 93
[45]. همان، آیه 9
[46]. بحارالأنوار، ج 6، ص 222: موسى بن جعفر، عن أبیه علیهم السلام قال:« إذا مات المؤمن شیّعه سبعون ألف ملک إلى قبره، فإذا أُدخل قبره أتاه منکر و نکیر فیقُعِدانه و یقولان له: من ربُّک؟ و ما دینُک؟ و من نبیُّک؟ فیقول: ربّی اللّهُ، و محمد نبییّ، و الإسلامُ دینی. فیفسحان له فی قبره مدّ بصره، و یأتیانه بالطعام من الجنّة، و یدخلان علیه الروح و الریحان. و ذلک قوله عزّوجلّ« فَأَمّا إِنْ کانَ مِنَ المُقَرَّبِینَ* فَرَوْحٌ وَرَیْحانٌ» یعنی فی قبره،« وَجَنَّةُ نَعِیمٍ» یعنی فی الآخرة.
ثمّ قال علیه السلام: إذا مات الکافر شیّعه سبعون ألفاً من الزبانیة إلى قبره، و إنّه لیناشِدُ حاملیه بصوت یسمعه کلُّ شی‏ءٍ إلّاالثقلان و یقول: لو أنّ لی کرّة فأکون من المؤمنین، و یقول: ارجعونی لعلیّ أعمل صالحاً فیما ترکت، فتجیبه الزبانیة: کلّا إنّها کلمة أنت قائلها. و ینادیهم ملک: لو رُدَّ لعادَ لما نهی عنه. فإذا أدخل قبره و فارقه الناس أتاه منکر و نکیر فی أهول صورة فیُقیمانِه، ثمّ یقولان له: من ربّک؟ و ما دینُک؟ و من نبیّک؟ فیتلجلج لسانُه و لا یقدر على الجواب. فیضربانِه ضربةً من عذاب الله یذعرلها کلّ شی‏ء، ثمّ یقولان له: من ربّک؟ ما دینُک؟ و من نبیّک؟ فیقول: لا أدری، فیقولان له: لادَریتَ و لا هُدیتَ و لا أُفلحتَ، ثمّ یفتحان له باباً إلى النار، و ینزلان إلیه من الحمیم من جهنّم، و ذلک قول الله عزّوجلّ« وَأَمّا إِنْ کانَ مِنَ المُکَذِّبِینَ الضّالِّینَ* فَنُزُلٌ مِنْ حَمِیمٍ» یعنی فی القبر،« وَتَصْلِیَةُ جَحِیمٍ» یعنی فی الآخرة»
[47]. همان، ص 233: زر بن حبیش قال سمعتُ علیّاً علیه السلام یقول:« إنّ العبد إذا أُدخل حفرتَه أتاه ملکان إسمُهما مُنکَر و نکیر، فأوّل من یسألانه عن ربِّه، ثمّ عن نبیِّه، ثمّ عن ولیِّه، فإن أجاب نجا، و إن عجز عذّباه إلخ»
[48]. همان، ص 218: فیما کتب أمیرالمؤمنین علیه السلام لمحمّد بن أبی‏بکر:« یا عباداللّه! ما بعد الموت لمن لایغفر له أشدّ من الموت القبر، فاحذروا ضیقَه، و ضنکَه، و ظُلمتَه، و غربتَه، إنّ القبر یقول کلّ یوم: أنابیتُ الغربِة، أنا بیت التراب، أنابیت الوحشةِ، أنابیتُ الدود و الهوامّ، و القبر روضة من ریاض الجنّة أو حفرة من حفر النیران، إنّ العبد المؤمن إذا دُفِن قالت له الأرض: مرحباً و أهلًا، قد کنتَ ممَّن أحبُّ أن تمشیَ على ظهری، فإذا ولیتک فستعلم کیف صنیعی بک، فیتّسع له مدّ البصر. و أنّ الکافر إذا دُفِن قالت له الأرض: لا مرحباً بک و لا أهلًا، لقد کنتَ من أبغض من یمشی على ظهری، فإذا ولّیتک فستعلم کیف صنیعی بک، فتضمّه حتى تلتقی أضلاعه، و أنّ المعیشة الضنک التی حذّر اللّه منها عدوّه عذابَ القبر، إنّه یسلّط على الکافر فی قبره تسعة و تسعین تنّیناً، فینهشنَ لحمَه، و یُکسِرنَ عظمَه، یتردّدن علیه کذلک إلى یوم یبعث، لو أنّ تنّیتاً منها نفخ فی الأرض لم تنبت زرعاً. یا عباداللّه! إنّ أنفسکم الضعیفة وأجسادکم الناعمة الرقیقة التی یکفیها الیسیر تضعف عن هذا، فإن استطعتم أن تجزعوا لأجسادکم و أنفسکم بما لا طاقة لکم به، و لا صبر لکم علیه، فاعملوا بما أحبّ اللّه، واترکوا ما کره الله»
[49]. بحارالأنوار، ج 6، ص 217
[50]. همان، ص 221
[51]. محسن کاشانى، علم الیقین، ج 2، ص 873
[52]. علامه حلى، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص 424
[53]. حق الیقین، ج 2، ص 68
[54]. بحارالأنوار، ج 6، ص 242: قال النبیّ صلى الله علیه و آله:« إنّ القبرَ أوّلُ مَنازلِ الآخرة، فإن نَجا منه فما بعدُه أیسرُ، و إن لم‏ینجَ منه فما بعده لیس بأقلَّ»
[55]. همان، ص 214: إنّ علیّ بنَ الحسینِ علیه السلام تلا« وَمِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ» قال:« هو القبر، و أنّ لهم فیه لمعیشة ضنکاً، و اللّهِ إنَّ القبر لروضة من ریاض الجنّة أو حفرة من حفر النیران»
[56]. بحارالأنوار، ج 6، ص 271
[57]. همان، 280
[58]. معاد از دیدگاه امام خمینى، ص 171