مرگ و سختیهای آن
ما از حقیقت مرگ آگاهی درستی نداریم؛ چنان که واقعیت حیات نیز برما مجهول است. اطلاعات ما درباره این دو امرِ بسیار مهم در حد آثار آنها بیش نیست. پدیدهای که دارای مزاج ویژهای باشد و تغذیه و رشد و تولید مثل کند موجود زندهاش میشماریم.
در برخی موجودات علاوه بر اینها حس و حرکت با اراده را از نشانههای حیات میدانیم، در انسان علاوه بر همه اینها کسب دانش، تفکر و سخن گفتن را نیز از علائم زنده بودن میشماریم ولی همه اینها از نشانههای حیات هستند نه واقعیت آن. مرگ نیز همینگونه است، هر پدیده زندهای که آثار حیات خود را از دست بدهد میگوییم مرده است. ولی این از آثار مرگ است نه واقعیت آن.
حقیقت مرگ، امرِ مرموز و پوشیدهای است. از قرآن استفاده میشود که حیات و مرگ هر دو امر وجودی هستند که خدای متعال آنها را آفریده است.
قرآن میگوید: «خدایی که مرگ و زندگی را بیافرید تا شما را بیازماید که کدام یک بهتر عمل میکنید و او عزیز و بخشنده است.»[30]
معلوم است که امر وجودی میتواند آفریده شود نه امر عدمی. جالب این جاست که در آیه مذکور موت (مرگ) قبل از حیات (زندگی) ذکر شده است. آنچه درباره موت و حیات میتوان گفت این که دو مرتبه وجودی نفس انسان هستند. نفس انسان در مرتبه حیات به گونهای است که در ادامه زندگی و کسب کمالات به بدن مادی خود نیاز دارد و از نوعی زندگی مخصوص برخوردار است، ولی بعد از مرگ به گونهای میشود که بدون بدن مادی میتواند به حیات خود ادامه دهد. در این مرحله زندگی دیگری خواهد داشت که با زندگی گذشتهاش بسیار متفاوت و از همه مهمتر این که جاویدان است.
و در هر دو حال یک شخص بیش نیست. پیامبر صلی الله علیه و آله در حدیثی فرمود:
«مرگ اولین منزل از منازل آخرت و آخرین منزل از منازل دنیاست.»[31]
امام خمینی مینویسد:
موت عبارت است از انتقال از نشأه ظاهره ملکیه به نشأه باطنه ملکوتیه یا آن که موت عبارت است از حیات ثانوی ملکوتی، بعد از حیات اولی ملکی و بر هر تقدیر امر وجودی است. بلکه اتم از وجود ملکی است، زیرا حیات ملکی دنیوی شوب به مواد طبیعیه میته است، و حیات آنها عرض زائل است، به خلاف حیات ذاتی ملکوتی که
در آنجا برای نفوس استقلال حاصل شود، و آن دار حیات و لوازم حیات است.[32]
در جای دیگر مینویسد:
نطفه در جوهر خود حرکت میکند و مدام متبدل میشود تا سرانجام صورتش متبدل به نفس گردد نفس هم با سیر جوهری حرکت میکند تا به مراتب و درجات مختلف تجرد برسد، و گرچه در مرتبهای از مراتب وجودش موجود طبیعی است اما پیوسته به سبب حرکت جوهریه تجردش زیاد و زیادتر و وجهه طبیعیاش کم و کمتر میشود تا در نهایت خود را از طبیعت بیرون میبرد. این موجودی که مرتبه به مرتبه خود را از طبیعت بیرون میبرد در اصل همان صورت طبیعی صرف اولیه است که با حرکت جوهریه بالا رفته و در هر قدم یک مرتبه خود را از طبیعت آزادتر کرده است. وقتی سرانجام تمام وجودش را از طبیعت خارج کرد مستقل میشود و استقلالش به همین است که خود را از آخرین مرتبه طبیعت برهاند، و مستقل شدن همان و از طبیعت بیرون رفتن همان. موت انسان به دنبال استقلال نفس است، نه این که موت اتفاق میافتد سپس انسان از طبیعت بیرون میرود، استقلال که محقق شد به معنای بیرون شدن است و از طبیعت بیرون شدن همان مردن است.[33]
سکرات مرگ
از آیات و احادیث استفاده میشود که مرگ و جاندادن با سختیهای فراوانی همراه است که در قرآن از آن به عنوان «سکره» و «غمره» یاد شده است.
قرآن میگوید: «سکره مرگ به حق فرا رسید این است آنچه از آن مىگریختى.»[34]
و میفرماید: «اگر ستمکاران را در غمرههاى مرگ مىدیدى که ملائکه دستهاى خود را گشودهاند که جان خویش بیرون کنید (جان بدهید) امروز به عذابى خوار کننده کیفر خواهید شد.»[35]
سکره و غمره به معنای بیهوش و خود فراموشی است که در اثر شدت گرفتاری برای انسان به وجود میآید. در این آیات به معنای سختیهای هنگام مرگ تفسیر شده است. سختیهای مرگ از سنخ درد و المهای جسمانی نیست بلکه روحانی و باطنی و به مراتب سختتر از درد و شکنجههای جسمانی است. دردهای جسمانی به وسیله حواس درک و از این طریق به نفس میرسد ولی عذابهای نفسانی باطن ذات را میسوزاند.
سختیهای مرگ میتواند از چند جهت باشد:
1. دل کندن از حاصل عمر: مانند خانه، املاک، اموال، فرزندان و دیگر
زخارف دنیوی. انسان یک عمر برای تهیه اینها زحمت میکشد، حلال و حرام میکند بدان امید که در پایان عمر از آنها سود ببرد. محبت اینها در باطن ذاتش آن چنان رسوخ کرده که چشم پوشی از آنها برایش بسیار سخت و دردناک است. به هنگام مرگ بالعیان مشاهده میکند که باید همه محبوبهای دنیوی خود را رها کند و با دست خالی به سوی جهان ابدی برود.
2. مشاهده اعمال گذشته: انسان در طول عمر و به تدریج گناهان کوچک و بزرگی انجام میدهد و بعد از چندی اکثر آنها را فراموش میکند؛ به گونهای که گویا اصلًا گناهی را مرتکب نشده است. آنها را به یاد نمیآورد تا با توبه جبران کند. در صورتی که همه گفتار و کردار و اخلاق او در نامه اعمالش ثبت و ضبط شدهاند با همین اعمال دوزخ و عذابهای دوزخی خود را فراهم ساخته است. به هنگام مرگ پرده از چشمش برداشته میشود و در یک لحظه آنچه را در طول عمر انجام داده و نتایج اخروی آن را با لعیان مشاهده میکند. و چه سخت است که انسان دریک لحظه عملکرد عمر خود را مشاهده کند.
قرآن میگوید: «روزى که هر کس کارهاى نیک خود را در برابر خود حاضر ببیند و همچنین کارهاى بد خود را آرزو کند که اى کاش میان او و کردار بدش فاصله زیادى بود. خدا شما را از خود مىترساند و خدا نسبت به بندگانش مهربان است.»[36]
3. مشاهده جایگاه بد خود در جهان ابدی آخرت: شخص معصیت کار یا اصلًا به خدا و جهان آخرت و گفتههای پیامبران ایمان نداشته یا این که اظهار ایمان او صوری بوده و در باطن ذاتش رسوخ نداشته است و به همین جهت کارهای خلاف خود را توجیه میکرده و احیاناً به امیدهای واهی و سست و برخی اعمال کوچک نفس خود را قانع میساخته واز نتایج قطعی اخروی آنها غافل بوده است. اما چنان که در احادیث آمده به هنگام مرگ، پرده از چشم باطن شخص در حال احتضار برداشته میشود و در یک لحظه جایگاه ابدی و نتایج همه اعمال و افکار و اخلاق خودرا در جهان آخرت بالعیان مشاهده میکند و امیدهایش را باطل و برباد رفته میبیند با چنین وضعی میخواهد جان بدهد. و جان کندن در این حال چقدر سخت است.
4. قطع علایق دائمی: وجه دیگر دشواری جان کندن و تفاوت آن با درد و المهای جسمانی این است که در دردهای جسمانی یک یا چند عضو به طور موقت احساس درد میکنند و مراتب ناراحتی خود را به نفس انتقال میدهند ولی به هنگام مرگ روح انسان میخواهد برای همیشه از تمام اعضا و جوارح خود قطع علاقه کند. و این کاری است بس دشوار.
آنچه گفته شد درباره کافران و ستمکاران و گناهکاران است، ولی چنان که در احادیث آمده مرگ برای مؤمنان و نیکوکاران نه تنها سخت نیست بلکه برعکس بسیار خوب و رضایت بخش است. قرآن میگوید: «ای نفس آرامش یافته به سوی پروردگارت بازگرد در حالی که خشنود هستی و خدا نیز از تو رضایت دارد. در زمره بندگانم داخل شو و در بهشت من در آی.»[37]
به حضرت صادق علیه السلام گفته شد: مرگ را برای ما توصیف کنید، فرمود:
«براى مؤمن همانند بهترین بوى خوشى است که به مشامش مىرسد و آرامش مىیابد و همه دردهایش بر طرف مىگردد، ولى مرگ براى شخص کافر همانند گزیدن مارها و عقربها خواهد بود بلکه به مراتب سختتر.»[38]
به امام حسن علیه السلام عرض شد: مرگ چیست؟ فرمود: بزرگترین شادمانی است که بر مؤمنین وارد میشود از دنیای پر از سختی به نعمتهای جهان ابدی انتقال مییابند. و بزرگترین وسیله هلاکتی است که بر کافران وارد میگردد از بهشت دنیوی خودشان به آتش منتقل میشوند که پایان ندارد.[39]
پیامبر اکرم فرمود: «مردم دو دستهاند: یک گروه، مردم از دست آنها راحت میشوند و گروهی دیگر خودشان راحت میشوند. آن که راحت میشود مؤمن است هنگامی که مرگ او فرا میرسید از سختیها و گرفتاریهای دنیا راحت میشود و آن که مردم از دست او راحت میشوند کافر است. هنگامی که بمیرد درختان و حیوانات و بسیاری از مردم از دست او راحت میشوند.»[40]
به امام سجاد علیه السلام عرض شد مرگ چیست؟ فرمود: «براى مؤمن همانند کندن لباسهاى کثیف و آلوده و شکستن غل و زنجیر و تعویض آنها به بهترین لباسها و خوشبوترین عطرها و بهترین مرکبهاى سوارى و زیباترین منازل مىباشد. و براى کافر به منزله کندن لباسهاى فاخر و انتقال از زیباترین منازل و تعویض آنها به کثیفترین و خشنترین لباسها و ترسناکترین منازل و سختترین عذابهاست.»[41]
امام باقر علیه السلام فرمود: «هنگام مرگ ملک الموت حاضر میشود و میگوید: آنچه را امید داشتی به تو عطا خواهد شد و از آنچه ترسناک بودی در امان خواهی بود. آن گاه دری از بهشت به رویش باز میشود و منزل خود را مشاهده میکند. به او گفته میشود به منزل خود در بهشت نگاه کن به پیامبر و علی و حسن و حسین علیهم السلام نگاه کن اینان همنشینان تو هستند. همین است قول خدا که در قرآن فرمود:
کسانی که ایمان دارند و پرهیزکارند در حیات دنیا و در آخرت بشارت داده میشوند.»[42]
از احادیث مذکور و دهها مانند اینها استفاده میشود که مؤمنان نیکوکار که به خدا و پیامبر و معاد ایمان دارند و به وظایف دینی خود عمل کردهاند نه تنها سکرات و سختیهای مرگ را ندارند بلکه به هنگام مرگ جایگاه خود را در بهشت و زندگی در جوار پیامبرو ائمه معصومین بالعیان مشاهده میکنند و باکمال رضایت و طیب خاطر و با سفارشهای پیامبر و مهربانیهای ملک الموت، جان میدهند و به سوی جهان ابدی و ملاقات پروردگارشان میشتابند. از دنیای پر از غم و غصه، مصیبت و گرفتاری، بیداد گری و حق کشی، درد و بیماری نجات مییابند و به جهان پرازنور و سرور و زندگی در جوار بندگان شایسته خدای متعال در ناز و نعمت و انواع لذتهای اخروی انتقال مییابند. چه قدر شیرین و گوارا است این گونه جان دادن؟! مؤمنین به دنیا دل نبستهاند تا از فراق آن بیمناک باشند.
گناه نکردهاند تا از عواقب اخروی آن ترسناک باشند، اگر هم در اثر جهالت مرتکب معصیتی شدهاند با توبه و جبران گذشته نامه اعمالشان را پاک ساختهاند. با اعمال شایسته و اخلاق نیک آخرت خود را آباد کردهاند نزد خدا و پیامبر و ائمه معصومین سرافرازند چرا از مرگ بترسند؟ از این جهت اولیاء خدا هیچگاه از مرگ گریزان نبودند بلکه به استقبال آن میشتافتند.
البته چنین نیست که همه مؤمنین به طور کلی از سکرات مرگ در امان باشند، بلکه معصیت کاران آنها که بدون توبه از دنیا رفتهاند به مقدار دلبستگی به دنیا و به اندازه گناهانی که مرتکب شدهاند طعم تلخ جان کندن را خواهند چشید. ولی نه به مقدار کافران و ستمکاران. چنان که همه کافران و ستمکاران نیز از جهت سختیهای جان کندن یکسان نخواهند بود.
گفتنی است که تلخی جان کندن غیر از درد ورنجی است که بیماران در حال احتضار با آن مواجه میشوند. چنان نیست که اگر مؤمن صالح و نیکوکاری مدتها در بستر بیماری رنج بکشد این را از نشانههای تلخی و سختی جان کندن او بشماریم، بلکه جان دادن این شخص به همان معنا که گفته شد با رضایت کامل و از طیب خاطرخواهد بود. برعکس چنان نیست که شخص کافر و ستمکار اگر بایک سکته قلبی در یک لحظه جان داد بگوییم سکرات مرگ را نچشیده است.
* امینى، ابراهیم، معاد در قرآن، 1جلد، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم) - قم، چاپ: سوم، 1390.
[30]. ملک( 67) آیه 2:« الَّذِى خَلَقَ المَوْتَ وَالحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ العَزِیزُ الغَفُورُ»
[31]. بحارالأنوار، ج 6، ص 133:« و الموتُ أوّلُ منزلٍ من منازلِ الآخرة، و آخرُ منزلٍ من منازلِ الدنیا»
[32]. معاد از دیدگاه امام خمینى، ص 137
[33]. همان، ص 138
[34]. ق( 50) آیه 19:« وَجاءَتْ سَکْرَةُ المَوْتِ بِالحَقِّ ذ لِکَ ما کُنْتَ مِنْهُ تَحِیدُ»
[35]. انعام( 6) آیه 93:« وَلَوْ تَرى إِذِ الظّالِمُونَ فِى غَمَراتِ الْمَوْتِ وَالمَلائِکَةُ باسِطُوا أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ»
[36]. آل عمران( 3) آیه 30:« یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَها وَبَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً وَیُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَاللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ»
[37]. فجر( 89) آیات 27- 30:« یا أَیَّتُها النَّفْسُ المُطْمَئِنَّةُ* ارْجِعِى إِلى رَبِّک راضِیَةً مَرْضِیَّةً* فَادْخُلِى فِى عِبادِى* وَادْخُلِى جَنَّتِى»
[38]. بحارالأنوار، ج 6، ص 152:« قیل للصادق علیه السلام: صِف لنا الموتَ. قال: لِلمؤمنُ کأَطیبِ ریحٍ یَشُمُّه فینعس لطیبِه و ینقطِعُ التعبُ والألم کلّه عنه. و لِلکافر کلَسْعِ الأفاعی و لَدْغِ العقارب أو أَشدّ»
[39]. همان، ج 6، ص 154: سُئِلَ الحسنُ بنُ علیّ بن أبیطالبٍ علیه السلام: ما الموت الذی جَهِلوه؟ قال:« أعظمُ سرور یرد على المؤمنین؛ إذ نقلوا عن دارالنکد إلى نعیم الأبد. و أعظم ثبور یرد على الکافرین إذا نقلوا عن جنّتهمِ إلى نارٍ لا تَبیدُ و لا تَنفدُ»
[40]. همان، ص 151: قال رسولاللّه صلى الله علیه و آله:« الناس اثنان: واحد أراح، و آخر استراح، فأمّا الذی استراح، فالمؤمن إذا مات استراح من الدنیا و بلائها. و أمّا الذی أراح، فالکافر إذا مات أراح الشجر و الدوابّ و کثیر من الناس»
[41]. همان، ص 155: قیل لعلیّ بن الحسین علیه السلام: ما الموت؟ قال:« للمؤمن کنزع ثیاب و سخةٍ قملةٍ، و فکّ قیود، و أغلال ثقیلة، و الاستبدال بأفخر الثیاب و أطیبها روائح، و أوطأ المراکب، و آنس المنازل. و للکافر کخلع ثیاب فاخرة، و النقل عن منازل أنیسة، و الاستبدال بأوسخ الثیاب و أخشنها، و أوحش المنازل و أعظم العذاب»
[42]. همان، ص 177: قال أبوجعفر علیه السلام:« إنّما أحدکم حین تبلغ نفسه هاهنا ینزل علیه ملک الموت فیقول: أمّا ما کنت ترجو فقد أُعطیتَه، و أمّا ما کنت تخافه فقد أمنتَ منه، و یفتح له باب إلى منزله من الجنّة، و یقال له: انظر إلى مسکنک فی الجنّة، و انظر هذا رسولاللّه و علیّ و الحسن و الحسین علیهم السلام رفقاؤک و هو قول اللّه تعالى« الَّذِینَ آمَنُوا وَکانُوا یَتَّقُونَ* لَهُمُ البُشْرى فِى الحَیاةِ الدُّنْیا وَفِى الآخِرَةِ»»