امام هشتم: امام رضا علیه السلام
تولد و شهادت
على بن موسى علیه السلام بنابر بعض اقوال، در تاریخ یازدهم ماه ذوالقعده سال 148 هجرى در مدینه به دنیا آمد. پدرش موسى بن جعفر علیه السلام و نام مادرش، ام البنین یا نجمه بود.
نامش «على» و کنیهاش «ابوالحسن» و القابش رضا، صابر، رضىّ، وفىّ، زکىّ، ولىّ، بود. مشهورترین کنیهاش «رضا» است. در روز آخر ماه صفر سال 203 هجرى، در ولایت طوس، قریه سناباد، به جنّت لقاى الهى پر کشید و در همان جا مدفون شد.
بنابراین، عمر شریفش، 55 سال بوده است. حدود 35 سال، با پدر بزرگوارش زندگى کرد. دوران امامتش، در حدود بیست سال بود.[1]
نصوص بر امامت
قبلًا گفته شد که ادلّه امامت را به طور کلى به دو دسته مىتوان تقسیم کرد:
یکى ادلّه عامّه؛ یعنى ادلّه عقلى و نقلىاى که براى اثبات امامت هر یک از ائمه مىتوان از آنها استفاده کرد. و دیگرى ادلّه خاصّه، یعنى، نصوصى که از هر امامى براى اثبات امامتِ امامِ بعد از خودش صادر شده است. ما، در این فصل، به ذکر نصوص امامت حضرت رضا علیه السلام مىپردازیم.
شیخ مفید رحمه الله نوشته است: «از جمله راویان موثّق و با تقوا و اهل علم و فقه که نصوص بر امامت على بن موسى الرضا علیه السلام را از پدرش روایت کردهاند، این افراد هستند: داوود بن کثیر رقّى، محمد بن اسحاق بن عمّار، على بن یقطین، نعیم قابوسى، حسین بن مختار، زیاد بن مروان، مخزومى، داوود بن سلیمان، نصربن قابوس، داوود بن زربى، یزید بن سلیط، محمد بن سنان.»[2]
داوود رقّى گفت: به حضرت ابو ابراهیم علیه السلام گفتم: «فدایت شوم! سنّ من بالا رفته است. دستم را بگیر و از آتش دوزخ نجات بده. بعد از شما، صاحب ما کیست؟» حضرت به فرزندش ابوالحسن اشاره کرد و فرمود: «این، بعد از من، صاحب شماست.»[3]
محمد بن اسحاق بن عمّار گفته است: به ابوالحسن اول علیه السلام عرض کردم:
«آیا مرا به کسى هدایت نمىکنى که مسائل دینم را از او فرا گیرم؟» فرمود: «این، پسرم على، همانا، پدرم دست مرا گرفت و به داخل روضه رسولالله صلى الله علیه و آله برد و فرمود: پسرم! خداى تبارک تعالى فرمود: «إِنِّى جاعِلٌ فِى الْأَرضِ خَلِیفَةً» و خدا اگر وعده داد، به وعدهاش عمل خواهد کرد.»[4]
حسین بن نعیم صحّاف گفته است: من و هشام بن حکم و على بن یقطین، در بغداد بودیم. على بن یقطین گفت: من، در خدمت عبد صالح علیه السلام بودم. به من فرمود: «اى على بن یقطین! این على، سید فرزندان من است. کنیهام را به او دادم- و به روایت دیگر فرمود: کتاب هایم را به او دادم.» در این هنگام هشام دستش را بر پیشانى خود زد و گفت: «اى على! واى بر تو! چه گونه این سخن را مىگویى؟» علىبن یقطین گفت: «به خدا سوگند! همان گونه که شنیده بودم، گفتم.» پس هشام گفت: «همانا که امر امامت، بعد از پدرش موسى بن جعفر، در او خواهد بود.»[5]
نعیم قابوسى گفته است: ابوالحسن موسى علیه السلام فرمود: «پسرم على، بزرگترین و گرامىترین و محبوبترین فرزندانم است. او با من، در جفر نگاه مىکند، در صورتى که جز پیامبر یا وصىّ پیامبر، در جفر نظر نمىکند».[6]
حسین بن مختار گفته است: نامه هایى از ابوالحسن موسى علیه السلام در آن زمان که در حبس بود، به ما رسید که عهد و وصیت من به فرزند بزرگم این است که فلان عمل و فلان عمل را انجام دهد، و فلان کس نمىتواند زیانى به او وارد سازد تا تو را ملاقات کنم یا مرگم فرا رسد.[7]
زیاد بن مروان قندى گفته است: بر ابو ابراهیم علیه السلام وارد شدم، در حالى که ابوالحسن فرزندش نزد او بود. فرمود: «اى زیاد! این، پسرم فلانى است، نوشته او نوشته من و کلام او کلام من و رسول او رسول من است. هر چه بگوید، گفته من است.»[8]
مخزومى- که مادرش از اولاد جعفربن ابى طالب است- گفته است: ابوالحسن موسى علیه السلام ما را جمع کرد و فرمود: «آیا مىدانید شما را به چه منظورى در این جا جمع کردهام؟» عرض کردیم: «نه» فرمود: «شاهد باشید که این پسرم، وصىّ و قائم مقام و خلیفه من است.
هر کس از من طلبى دارد، از او بگیرد، به هر کس وعدهاى دادهام، او باید به وعده هایم عمل کند. هر کس ناچار است با من ملاقات کند باید با نوشته و توصیه او باشد.»[9]
داوود بن سلیمان گفته است: به ابو ابراهیم علیه السلام عرض کردم: «مىترسم حادثهاى رخ دهد و شما را ملاقات نکنم. به من خبر بده که امام بعد از تو کیست؟» فرمود: «پسرم فلان- یعنى ابوالحسن علیه السلام».[10]
نصر بن قابوس گفته است: به ابو ابراهیم علیه السلام گفتم: «من از پدرت سؤال کردم که امام بعد از تو کیست؟ او تو را امام بعد از خودش معرفى کرد. وقتى پدرت از دنیا رفت، مردم براى تعیین جانشین این طرف و آن طرف رفتند، ولى من و اصحابم، امامت تو را پذیرفتیم. اکنون بفرمایید که امام بعد از شما کیست؟» فرمود: «پسرم فلانى.»[11]
داوود بن زربى گفته است: اموالى را خدمت ابو ابراهیم علیه السلام بردم، قسمتى از آن را قبول کرد و قسمتى دیگر را نپذیرفت. عرض کردم: «چرا بعض این اموال را قبول نکردید و نزد من گذاشتید؟» فرمود: «صاحب این امر (امام) آن را از تو مطالبه خواهد کرد.»
بعد از وفات آن حضرت ابوالحسن رضا علیه السلام کسى را نزد من فرستاد و اموال را مطالبه کرد، من آن را تقدیم آن جناب کردم.[12]
یزید بن سلیط، در ضمن حدیث طویلى گفته است: ابو ابراهیم، در سال وفات خود به من فرمود: «من، در این سال بازداشت و زندانى مىشوم. پس امر امامت بعد از من، به پسرم على که همنام على، و على است منتقل خواهد شد. على اول، على ابن ابى طالب و على دوم، على بن حسین علیه السلام است. پسرم، از على اول فهم و حلم و ورع و اذکار و دین را، و از على دوم، ابتلاى به مصائب و صبر را ارث مىبرد.»[13]
محمد بن اسماعیل بن فضل هاشمى گفته است: بر ابوالحسن موسى بن جعفر وارد شدم، در حالى که سخت بیمار بود. عرض کردم: «اگر خداى نخواسته حادثهاى براى شما رخ داد، به چه کسى مراجعه کنم؟» فرمود: «به پسرم على. نوشته او نوشته من است. وصىّ و خلیفه من خواهد بود.»[14]
عبدالله بن مرحوم گفته است: از بصره خارج شدم و به سوى مدینه حرکت مىکردم. در بین راه، حضرت ابو ابراهیم علیه السلام را ملاقات کردم که به سوى بصره مىرفت. نامههایى را به من داد و فرمود: «اینها را به مدینه ببر و تحویل پسرم على بده. همانا که او، وصىّ و قائم مقام من و بهترین فرزندانم است.»[15]
محمد بن زید هاشمى گفته است: اکنون شیعیان وظیفه دارند على بن موسى علیه السلام را امام خود بگیرند. عرض کردم: «چرا؟» گفت: «زیرا ابوالحسن ابن جعفر علیه السلام او را وصى خود قرار داد.»[16]
حیدر بن ایّوب گفته است: در مدینه و در مکانى به نام قبا بودم، محمد بن زید بن على نیز حضور یافت، ولى مقدارى دیر آمد. عرض کردم: «فدایت شوم! چرا دیر آمدى؟» گفت: ابو ابراهیم، مرا با جمعى از اولاد على و فاطمه فرا خوانده بود که جمعا هفده نفر بودیم. آن گاه به ما فرمود: «شما شاهد باشید که پسرم على را وصىّ و وکیل خودم، در زمان حیات و بعد از مرگ، قرار دادم.
همانا که امر او جایز خواهد بود.»
بعد از آن، محمد بن زید گفت: «به خدا سوگند! شیعیان، بعد از موسى بن جعفر، فرزندش على علیه السلام را به امامت انتخاب خواهند کرد.» حیدر عرض کرد:
«خدا عمر موسى بن جعفر را طولانى کند، ولى شما این مطلب را از کجا مىگویید؟» گفت: «اى حیدر! همان وقت که موسى بن جعفر، على را وصىّ خود قرار داد، امامت را به او تفویض کرد.» على بن حکم مىگوید: «با وجود این حیدر در حالى از دنیا رفت که در امامت على علیه السلام شک داشت.»[17]
عبدالرحمان بن حجاج گفته است: ابوالحسن موسى علیه السلام به فرزندش على علیه السلام وصیت کرد و در اینباره، برایش نامه نوشت و شصت نفر از بزرگان اهل مدینه را به شهادت گرفت.[18]
حسن بن على بن خزاز گفته است: ما به قصد زیارت مکه، حرکت کردیم، على بن ابو حمزه نیز با ما بود و اموال و اجناسى را با خود حمل مىکرد. به او گفتیم: «این اموال را به کجا مىبرید؟» گفت: «این اموال به عبد صالح علیه السلام تعلق دارد و فرموده آنها را به فرزندش على علیه السلام تحویل دهیم. وى، او را وصىّ خود قرار داده است.»[19]
جعفر بن خلف گفته است: از ابوالحسن موسى بن جعفر علیه السلام شنیدم که فرمود: «سعادتمند کسى است که قبل از مرگ، جانشین خود را ببیند. خداى متعال، فرزندم، على رضا علیه السلام را به عنوان وصىّ به من نشان داد.»[20]
موسى بن بکر گفته است: نزد ابو ابراهیم علیه السلام بودم که فرمود: جعفر صادق علیه السلام مىفرمود: «سعادتمند کسى است که قبل از مرگ، جانشین خود را ببیند.» آن گاه به پسرش على علیه السلام اشاره کرد و فرمود: «خداى متعال، این را به عنوان جانشین به من نشان داد.»[21]
ابن فضال گفته است: از على بن جعفر شنیدم که مىگفت: «نزد برادرم موسى بن جعفر علیه السلام بودم. او- به خدا سوگند- حجت خدا در زمین بعد از پدرش بود. در همین حال فرزندش على علیه السلام وارد شد. موسى بن جعفر علیه السلام به من گفت: «اى على بن جعفر! این صاحب توست. او، نسبت به من، به منزله من نسبت به پدرم مىباشد. خدا تو را در دینت ثابت قدم نگهدارد.»
پس من گریستم و در دل خود گفتم: «برادرم موسى از مرگ خویش خبر مىدهد.» پس آن حضرت فرمود: «یا على! مقدرات الهى به وقوع خواهد پیوست. رسول خدا و امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین، اسوه و الگوى من خواهند بود.»
این سخن را موسى بن جعفر علیه السلام سه روز قبل از این که به وسیله هارونالرشید در مرتبه دوم احضار شود، فرمود.[22]
درباره امامت على بن موسى الرضا علیه السلام احادیث دیگرى نیز داریم که در کتابهاى حدیث ثبت شده، ولى براى رعایت اختصار، از ذکر همه آنها خوددارى مىکنیم.
علاوه بر اینها، معجزات بسیارى به آن حضرت نسبت داده شده و در کتابهاى حدیث به ثبت رسیده که مىتواند براى اثبات امامت، مفید باشد.
فضائل و شخصیت اجتماعى
امام رضا علیه السلام همانند پدرش، از همه فضائل و کمالات انسانى برخوردار بود و در بین مردم عصر خویش، شخصیت معروف و ممتازى داشت.
شیخ مفید نوشته است: «بعد از موسى بن جعفر علیه السلام پسرش على بن موسى الرضا علیه السلام به امامت رسید، زیرا بر همه برادران و اهل بیتش برترى داشت. علم و حلم و تقوا و اجتهادش، بر همه کس روشن بود. خاصّه و عامّه، به فضائل و کمالات وى اعتراف داشتند و پدرش به امامت او تصریح داشت.»[23]
او در جاى دیگر نوشته است: «على بن موسى الرضا علیه السلام افضل و عاقلتر و بزرگوارتر و عالمتر از همه برادرانش بود».[24]
ابراهیم بن عباس گفته است: هیچ گاه ندیدم امام رضا علیه السلام با تندى با کسى سخن بگوید یا سخن کسى را قطع کند یا حاجت مندى را که قدرت تأمین حاجت او را دارد، رد کند. هیچ گاه ندیدم پایش را نزد دیگرى دراز کند یا در حضور دیگران تکیه کند یا به غلامانش دشنام دهد یا خنده صدادار کند، بلکه خندهاش تبسّم بود. وقتى بر سر سفره غذا مىنشست، همه غلامان و خدمتگزاران و حتى دربان را بر سر سفره مىنشانید. خوابش کم، و شب زندهداریش زیاد بود. اکثر شبها تا صبح بیدار بود. بسیار روزه مىگرفت. سه روز روزه در ماه، از او ترک نمىشد. و مىفرمود: «در هر ماه، سه روز روزه گرفتن، ثواب روزه دهر دارد.»
احسان و صدقه او در پنهانى و تاریکى شب بود. هر کس خیال کند که افضل از او را دیده، تصدیقش نکنید.[25]
ابن صباغ مالکى نوشته است: هر کس در احوال على بن موسى دقت کند، مىفهمد که او از جدش علىبن ابى طالب و على بن حسین ارث برده است.
ایمانى قوى و مقامى عالى داشت. هوادارانش آن چنان زیاد و براهینش آشکار شد که خلیفه مأمون، او را در قلب خود جاى داد و در کشوردارى شریک کرد.
امر خلافت را بعد از خودش به او واگذار کرد، و در محضر عموم، دخترش را به عقد او در آورد. مناقبى عالى و صفاتى برجسته داشت. در شرافت نفس، هاشمى بود و ریشه نبوى داشت.[26]
زیاد بن مروان گفته است: خدمت موسى کاظم بودم. ابوالحسن رضا نیز حضور داشت. به من فرمود: «این، فرزندم على علیه السلام است. نوشته او نوشته من و کلام او کلام من و رسول او رسول من است. هر چه بگوید، حق مىگوید.»[27]
مأمون ضمن نامهاى که ولایت عهدى خود را به على بن موسى علیه السلام واگذار کرده، چنین نوشته است:
من، از آغاز خلافت، همواره کوشش مىکردم بهترین افراد را براى ولایت عهدى خودم پیدا کنم. پس از جست و جو، کسى را نیافتم که براى تصدّى این مقام، از ابوالحسن على بن موسى الرضا شایستهتر باشد، زیرا فضل و علم و تقواى او را از همه برتر دیدم. از دنیا و دنیاپرستان اعراض کرده و آخرت را بر دنیا ترجیح داده است. من، بدین مطلب یقین دارم و مورد اتفاق است. بدین جهت، او را به ولایت عهدى نصب کردم.[28]
ابوالصلت گفته است: مأمون، به على بن موسى علیه السلام گفت: «یا بن رسول اللّه! چون فضل و علم و زهد و تقوا و عبادت تو بر من ثابت شده، تو را براى خلافت از خودم شایستهتر مىدانم.»[29]
علم و دانش
چنان که قبلًا گفته شد و با ادلّه عقلى و نقلى به اثبات رسید، یکى از مهمترین شرایط امام، علم به مجموع مسائل مربوط به دین، و بزرگترین مسئولیت امام نیز حفظ و نشر و اجراى احکام و قوانین دین است. اصولا، فلسفه امامت را در انجام دادن این مسئولیت مهم باید یافت. همه امامان چنین بودهاند و امام رضا علیه السلام نیز در زمان خودش چنین بود.
در دوران بیست ساله امامت خود، در نشر احکام دین و پرورش شاگردانى دانشمند و مخلص کوشش کرد. در اثر کوشش آن حضرت و شاگردان و راویان با اخلاص آن جناب، احادیث فراوانى نشر یافت که نمونههایى از آنها را در کتابهاى حدیث مىتوان مطالعه کرد. در همه مسائل مربوط به دین، مانند خداشناسى، توحید، صفات کمال و جلالِ حق تعالى، خلقت و آفرینش جهان و فلسفه آن، عدل الهى، جبر و اختیار، قضا و قدر، نبوّت و فلسفه آن، عصمت، علم و امامت، شرایط امام و فلسفه امامت، مکارم اخلاق و اخلاق رذیله، انواع محرمات و گناهان و کیفر آنها، ابواب مختلف فقه، احادیثى از آن جناب به ما رسیده است.
اگر به کتابهاى حدیث مراجعه کنید، در خصوص عناوین مذکور و دهها مانند اینها، احادیثى را مشاهده خواهید کرد. علاوه بر احادیث، آن حضرت مناظرات و مباحثات علمى با حاکمان وقت و علما و ارباب ادیان داشته که در کتب تاریخ و حدیث، ثبت و ضبط شده است.
با مطالعه و بررسى دقیق احادیث و مناظرات علمى آن حضرت، مىتوان به مقام علمى ایشان پى برد.[30]
حضرت در طول عمر پربرکت خود، شاگردان دانشمند و بااخلاصى را پرورش داد که در حیات خود ایشان و بعد از آن، در دفاع از دین و نشر معارف و علوم، اهداف آن حضرت را تعقیب کردهاند. احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى، محمد بن فضل کوفى، عبداللّه بن جندب بجلى، اسماعیل بن احوص اشعرى، احمد بن محمد اشعرى، از خواص و موثّقان شاگردان او به شمار رفته اند.
حسن بن على خزاز، محمد بن سلیمان دیلمى، على بن حکم انبارى، عبداللّه بن مبارک نهاوندى، حماد بن عثمان باب، سعد بن سعد، حسن بن سعید اهوازى، محمد بن فرج رخجى، خلف بصرى، محمد بن سنان، بکر بن محمد ازدى، ابراهیم بن محمد همدانى، محمد بن احمد بن قیس، و اسحاق بن محمد حصیبى نیز از جمله اصحاب آن حضرت بودند.[31]
ابوالصلت گفته است: «کسى را ندیدم که از على بن موسى الرضا علیه السلام اعلم باشد. هر عالمى که او را مىدید، به اعلم بودن او شهادت مىداد. مأمون، علماى ادیان و فقهاى شریعت و متکلمان را در مجالس خود دعوت مىکرد، و با على بن موسى الرضا علیه السلام مباحثه و مناظره مىداشتند و او بر همه آنان غلبه کرد، به گونهاى که همه به فضل او و نقصان خودشان اعتراف مىکردند.»
على بن موسى الرضا علیه السلام مىفرمود: «من، در روضه رسول خدا مىنشستم، در حالى که علماى مدینه زیاد بودند. هر گاه که از پاسخ مسئلهاى ناتوان مىشدند، آن را به من ارجاع مىدادند و همه را پاسخ مىدادم.»
محمد بن اسحاق بن موسى بن جعفر، از پدرش نقل کرده که موسى بن جعفر علیه السلام به فرزندانش مىفرمود: برادرتان على بن موسى، عالم آل محمد است. مسائل دینى را از او سؤال کنید و آن چه را مىگوید، نگهدارید. همانا که از ابو جعفر شنیدم که بارها مىفرمود: «عالم آل محمد در صلب توست. کاش او را درک مىکردم. او همنام امیرالمؤمنین على علیه السلام است.»[32]
رجاء بن ابى ضحاک- که در سفر از مدینه به طوس همراه امام رضا علیه السلام بوده- چنین مىگوید: «در هر شهرى که وارد مىشدیم، مردم براى یاد گرفتن احکام دین، به حضورش مشرف مىشدند و مسائل دینى را از او سؤال مىکردند. او هم در پاسخ آنان، احادیثى به واسطه پدرش از پدرانش از على بن ابى طالب علیه السلام و او از رسول خدا صلى الله علیه و آله نقل مىکرد.»
مأمون نیز گفت: «آرى! پسر ضحاک! او بهترین مردم روى زمین و عالمترین و عابدترین مردم است.»[33]
ابراهیم بن ابى العباس گفته است: هیچ گاه ندیدم که از حضرت رضا علیه السلام چیزى را سؤال کنند که جواب آن را نداند. شخصى را ندیدم که اعلم از او باشد. مأمون مسائل مختلف را از آن حضرت سؤال مىکرد و او همه را پاسخ مىداد. کلام و پاسخ او، همهاش از قرآن گرفته مىشد. قرآن را در هر سه روز، یک مرتبه ختم مىکرد. و مىفرمود: «اگر بخواهم، مىتوانم قرآن را کمتر از این مدت ختم کنم، ولى به هر آیهاى مىرسم، در آن آیه و شأن نزول آن تفکر مىکنم. به همین جهت، در هر سه روز، یک ختم قرآن دارم.»[34]
عبادت و بندگى
امام رضا علیه السلام همانند پدرانش، در عبادت پروردگار جهان، جدّى و کوشا بود. نمازهاى واجب خود را در اول وقت فضیلت و با خضوع و خشوع و حضور قلب مىخواند. بر خواندن نمازهاى نافله نیز مواظبت داشت. تهجّد و شب بیدارى و خواندن نماز شب را ترک نمىکرد. اهل دعا و ذکر و قرائت قرآن بود. در اینباره مطالبى گفته شده که به نمونه هایى از آن اشاره مىکنیم:
رجاء بن ابى ضحاک مىگفت: مأمون به من مأموریت داد تا على بن موسى الرضا علیه السلام را از مدینه به سوى طوس حرکت دهم. دستور داد آن حضرت را از راه بصره و اهواز و فارس عبور دهم و از شهر قم عبور نکنیم. به من امر کرد شبانه روز مراقب آن جناب باشم تا به شهر مرو برسیم. به خدا سوگند! مردى را با تقواتر و کثیر الذکرتر و خدا ترستر از او ندیدم:
بعد از خواندن نماز صبح، در مصلاى خود مىنشست و تا طلوع شمس سبحان اللّه، الحمد للّه، اللّه أکبر و لا إله إلّااللّه مىگفت و بر پیامبر صلوات مىفرستاد، بعد از آن به سجده مىرفت و سجدهاش تا برآمدن آفتاب ادامه مىیافت.
بعد از آن، تا نزدیک ظهر، براى مردم حدیث مىگفت و موعظه مىکرد، آن گاه تجدید وضو مىکرد و به مصلا مىرفت.
بعد از اذان ظهر، شش رکعت نماز نافله مىخواند. در رکعت اول، حمد و سوره قل یا ایّها الکافرون، در رکعت دوم، حمد و سوره قل هو اللّه احد و در چهار رکعت دیگر، حمد و قل هواللّه احد، مىخواند. بعد از هر دو رکعت، سلام مىداد و در رکعت دوم، قبل از رکوع، قنوت به جا مىآورد. بعد از آن اذان مىگفت و دو رکعت نماز (نافله) مىخواند. آن گاه اقامه مىگفت و سپس نماز ظهر را مىخواند. بعد از نماز ظهر، به گفتن
سبحان اللّه، الحمد للّه، اللّه اکبر و لا اله الا اللّه
مشغول مىشد و تا مدتى ادامه مىداد. آن گاه به سجده شکر مىرفت و در حال سجده، یکصد مرتبه شکراً للّه مىگفت. بعد از آن شش رکعت نماز نافله مىخواند با حمد و قل هواللّه و در هر دو رکعت، سلام مىداد و در رکعت دوم، قبل از رکوع، قنوت به جاى مىآورد. آن گاه اذان مىگفت و دو رکعت دیگر نماز نافله مىخواند و در رکعت دوم، قنوت مىخواند. بعد از آن اقامه مىگفت و نماز عصر را مىخواند. در تعقیب نماز عصر نیز
سبحان اللّه الحمد للّه، اللّه أکبر و لا إله إلّااللّه
مىگفت، تا هر چه خدابخواهد. آن گاه به سجده شکر مىرفت و صد مرتبه حمداً للّه مىگفت.
وقتى مغرب مىشد، وضو مىگرفت و سه رکعت نماز مغرب مىخواند با اذان و اقامه، و در رکعت دوم، قبل از رکوع، قنوت مىخواند. بعد از نماز نیز مشغول ذکر
سبحان اللّه، الحمد للّه، اللّه أکبر، و لا إله إلّااللّه
مىشد و آن گاه به سجده شکر مىرفت.
سر از سجده بر مىداشت و بدون این که با کسى سخن بگوید، چهار رکعت نماز (نافله) با دو سلام به جاى مىآورد، و در رکعت دوم، قنوت مىخواند. در رکعت اول، حمد و قل هو اللّه احد مىخواند و در رکعت دوم، حمد و قل یا ایّها الکافرون.
بعد از سلام نماز، مىنشست و مدتى تعقیب مىخواند و بعد از آن افطار مىکرد.
قریب یک ثلث از شب که مىگذشت، نماز عشاء را چهار رکعت مىخواند و در رکعت دوم، قبل از رکوع، قنوت مىخواند. بعد از نماز عشاء در مصلا مىنشست و تا مدتى مشغول ذکر
سبحان اللّه، الحمد اللّه، اللّه أکبر و لا إله إلّااللّه
بود. سپس سجده شکر به جاى مىآورد و براى استراحت به رختخواب مىرفت.
در ثلث آخر شب، از خواب برمى خاست در حالى که ذکر
سبحان اللّه، الحمد للّه، اللّه أکبر، لا إله إلّااللّه و استغفر اللّه
را بر زبان داشت، مسواک مىکرد و وضو مىگرفت و مشغول نماز مىشد. هشت رکعت نماز مىخواند و در هر دو رکعت، سلام مىداد، در رکعت اول هر نماز، بعد از حمد سى مرتبه قل هو اللّه احد مىخواند- نماز جعفر طیار را چهار رکعت با دو سلام مىخواند و در رکعت دوم، قبل از رکوع و بعد از تسبیح، قنوت به جاى مىآورد. نماز جعفر جزء نماز شب آن حضرت محسوب مىشد- بعد از آن دو رکعت باقى نماز شب را مىخواند. در رکعت اول سوره حمد و سوره ملک و در رکعت دوم، حمد و سوره هل اتى على الانسان را مىخواند.
بعد از آن، دو رکعت نماز شفع را مىخواند. در هر رکعت، بعد از حمد سه مرتبه قل هو اللّه احد مىخواند و در رکعت دوم، قنوت به جاى مىآورد.
سپس برمى خاست و نماز وتر را یک رکعت مىخواند. بعد از سوره حمد سه مرتبه قل هو اللّه احد و یک مرتبه قل اعوذ برب الفلق و یک مرتبه قل اعوذ برب الناس مىخواند و قبل از رکوع رکعت دوم، قنوت به جاى مىآورد و در قنوت، این دعا را مىخواند: «
اللّهم صلّ على محمد و آل محمد. اللّهم اهدنا فیمن هدیت و عافنا فیمن عافیت و تولّنا فیمن تولّیت و بارک لنا فیما اعطیت و قنا شر ما قضیت، فانّک تقضى و لایقضى علیک، انه لا یذلّ من والیت و لا یعزّ من عادیت، تبارکت ربنا و تعالیت.»
آن گاه هفتاد مرتبه
«استغفر اللّه و اسأله التوبة»
مىگفت. بعد از سلام نماز مىنشست و تا مدتى تعقیب مىخواند.
نزدیک طلوع فجر، دو رکعت نافله نماز صبح مىخواند: در رکعت اول، حمد و قل یا ایهاالکافرون و در رکعت دوم، حمد و قل هو اللّه احد مىخواند، بعد از طلوع فجر، اذان و اقامه مىگفت و نماز صبح را دو رکعت مىخواند.
بعد از سلام، مىنشست و تا طلوع خورشید تعقیب مىخواند. سپس به سجده شکر مىرفت و تا بر آمدن آفتاب در حال سجده بود.
در رکعت اول نمازهاى واجب، حمد و انّا انزلناه و در رکعت دوم حمد و قل هو اللّه مىخواند، مگر در نمازهاى صبح و ظهر و عصر جمعه که بعد از حمد، سوره جمعه و منافقین را مىخواند.
در نماز عشاى شب جمعه، در رکعت اول، حمد و سوره جمعه و در رکعت دوم، حمد و سوره سبح اسم ربک الاعلى را مىخواند.
در نماز صبح روز دوشنبه و پنج شنبه، در رکعت اول، حمد و سوره هل اتى على الانسان و در رکعت دوم، حمد و سوره هل اتى على الانسان و سوره الغاشیه را مىخواند و در نمازهاى مغرب و عشا و در نمازهاى شب و شفع و وتر و نماز صبح، قرائت را بلند مىخواند و در نمازهاى ظهر و عصر آهسته.
در رکعتهاى سوم و چهارم نمازها به جاى سوره حمد سه مرتبه مىگفت:
«سبحان اللّه و الحمد للّه و لا إله إلّااللّه و اللّه أکبر.»
ذکر قنوتش در نمازها این بود: «
ربّ اغفر و ارحم و تجاوز عمّا تعلم انّک أنت الأعزّ الاجلّ الأکرم.»
در هر مکانى که قصد اقامه ده روز مىکرد. روزها را روزه مىگرفت. به هنگام مغرب، اول نماز واجب را مىخواند و بعد از آن افطار مىکرد.
در طول سفر، نمازهاى واجب را دو رکعت مىخواند، مگر نماز مغرب را که سه رکعت مىخواند.
نماز نافله مغرب و عشاء و نماز شب و شفع و وتر و نافله صبح را در سفر و حضر ترک نمىکرد، ولى نمازهاى نافله ظهر و عصر را در سفر نمىخواند.
بعد از نمازهاى قصر، سى مرتبه مىگفت: «
سبحان اللّه و الحمدللّه و لا اله الّا اللّه و اللّه اکبر.
» و مىفرمود: «این ذکر، کمبود نماز را جبران مىکند.»
ندیدم که نماز ضحى را در سفر یا حضر بخواند. در سفر، اصلًا روزه نمىگرفت. در اول هر دعایى، بر محمد و آل او صلوات مىفرستاد. در نماز و غیر نماز ذکر صلوات را زیاد داشت. شبها، قرآن را زیاد قرائت مىکرد.
وقتى به آیهاى مىرسید که مربوط به بهشت یا دوزخ بود، گریه مىکرد. از خدا طلب بهشت مىکرد و از آتش دوزخ پناه مىبرد.
«بسم اللّه الرحمن الرحیم
» را در همه نمازها بلند مىخواند. هر گاه که «قل هو اللّه احد» را مىخواند، در خفا مىگفت: «اللّه احد» بعد از قرائت «قل هو اللّه احد» سه مرتبه مىگفت «کذالک ربّنا» وقتى سوره جحد را مىخواند، پیش خود و آهسته مىگفت: «ایها الکافرون» وقتى از قرائت سوره فراغت مىیافت، سه مرتبه مىگفت: «ربّى اللّه و دینى الاسلام»
وقتى سوره «و التین و الزیتون» را مىخواند، بعد از فراغ از قرائت مىفرمود: «
بلى و انا على ذالک من الشاهدین
.» وقتى سوره «لا اقسم بیوم القیامة» را مىخواند، بعد از فراغ مىفرمود:
«سبحانک اللّهم! بلى!»
هنگامى که سوره جمعه را مىخواند و به این آیه مىرسید: «قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجارَةِ وَاللَّهُ خَیْرُ الرّازِقِینَ» بعد از کلمه
«والتجارة»
جمله
«للذین اتقوا»
را «البته نه به عنوان جزئى از قرآن»، اضافه مىکرد.
بعد از خواندن سوره فاتحه مىفرمود:
«الحمد للّه ربّ العالمین».
وقتى سوره «سبح اسم ربک الا على» را مىخواند، به طور آهسته و مخفى مىگفت:
«سبحان ربّی الأعلى ...»
وقتى
«یا أیّها الذین آمنوا»
را مىخواند به طور آهسته مىگفت:
«لبّیک! اللّهم لبّیک!»[35]
ابراهیم بن عباس گفته است: ابوالحسن رضا علیه السلام خوابش در شب کم بود و شب زنده دارى او زیاد. اکثر شبها تا صبح بیدار و مشغول عبادت بود. بسیار روزه مىگرفت. سه روز روزه در ماه از او ترک نمىشد. مىفرمود: «سه روز روزه گرفتن در هر ماه، به منزله روزه همه عمر است.»[36]
انفاق و احسان
جود و بخشش، احسان به تهى دستان، اداى قرض بدهکاران، اطعام مؤمنان و کمک به گرفتاران، جزء سیره پیامبر اکرم و ائمه معصوم علیهم السلام بوده است. امام رضا علیه السلام نیز در حد امکان بدین سیره ادامه مىداد.
اسحاق نوبختى گفته است: مردى خدمت امام رضا علیه السلام رسید و عرض کرد، «به اندازه شأن خودت به من احسان کن»، «فرمود بدین مقدار قدرت ندارم.»
عرض کرد: «پس به مقدار شأن من بده.»
فرمود: «این مقدار امکان دارد.»
آن گاه به غلام خود دستور داد دویست دینار به آن مرد بدهد.
امام رضا علیه السلام در خراسان، در روز عرفه، مجموع اموال خود را در راه خدا انفاق کرد.
فضل بن سهل عرض کرد: «این بخشش شما به صلاح نبود و زیان دارد.»
فرمود: «زیان نیست، بلکه عین منفعت است. چیزى را که در راه خدا و به منظور پاداش اخروى داده مىشود، زیان به شمار نیاور.»[37]
معمر بن خلّاد گفته است: هنگامى که امام رضا علیه السلام غذا مىخورد، ظرفى را نزدیک سفره مىگذاشت و از بهترین غذاها مقدارى را درآن ظرف مىریخت. آن گاه دستور مىداد آن را به فقرا بدهند. او در این حال، این آیه را مىخواند: «فَلا اقْتَحَمَ العَقَبَةَ».
سپس مىفرمود: «خداى عزّوجلّ مىدانسته که هر کسى قدرت آزاد کردن بنده را ندارد، بدین جهت اطعام را وسیله بهشت رفتن قرار داد.»[38]
غفّارى گفته است: مردى از آل ابى رافع، به نام فلان، مبلغى از من طلبکار بود، طلب خود را با اصرار از من مطالبه مىکرد و من قدرت پرداخت آن را نداشتم. از این جهت، نماز صبح را در مسجد پیامبر خواندم و به سراغ امام رضا علیه السلام حرکت کردم که در آن زمان در عریض بود. وقتى به آن جا رسیدم، امام را دیدم که پیراهنى پوشیده و عبایى بر تن داشت و سوار بر الاغ بود.
من از آن حضرت، خجالت کشیدم و چیزى نگفتم. وقتى او به من رسید به من نگاه کرد. من سلام کردم و گفتم: «فلان کس که دوستدار شماست، از من
امامت و امامان علیهم السلام، ص: 307
طلبى دارد و در مطالبه آن، مرا رسوا ساخته است.» گمان مىکردم آن حضرت به آن شخص توصیه مىکند که دست از مطالبه بردارد. البته، مقدار بدهى خودم را نگفتم. آن حضرت، به من فرمود: «بنشین تا برگردم».
من در همان جا ماندم تا مغرب شد و نماز مغرب را خواندم. روزه دار هم بودم. خسته شدم و قصد انصراف داشتم که حضرت ظاهر شد و گروهى اطرافش را گرفته بودند. عرض حاجت مىکردند و به آنان صدقه مىداد. بعد از آن، داخل خانه شد و مرا نیز به داخل دعوت کرد. داخل شدم و با هم نشستیم. من، از ابن مسیب، امیر مدینه برایش صحبت کردم. وقتى سخن من تمام شد، فرمود: «گمان مىکنم هنوز افطار نکردهاى» عرض کردم: «نه» پس دستور داد برایم غذا آوردند و به غلامش فرمود، با من غذا بخورد. بعد از صرف غذا، به من فرمود: «این متکا را کنار بزن و آن چه زیر آن موجود است، براى خودت بردار.»
به دستورش عمل کردم و دینارهاى موجود را برداشتم و در آستین لباسم جاى دادم. به چهار نفر از غلامانش دستور داد تا منزل مرا همراهى کنند.
عرض کردم: «مأموران ابن مسیّب گشت دارند و من کراهت دارم آنان مرا با غلامان شما ببینند.»
فرمود: «حق با توست.» آن گاه از غلامانش خواست، از هر جا من گفتم، برگردند. وقتى نزدیک منزل خودم رسیدم به غلامان گفتم: برگردید.
داخل منزل شدم و چراغ را روشن کردم. پولها را شمردم، چهل و هشت دینار بود، با این که بدهى من بیش از بیست و هشت دینار نبود. یکى از آن دینارها، درخشش خاصى داشت و توجّه مرا به خود جذب کرد. وقتى آن را نزدیک چراغ بردم، دیدم بر رویش نوشته: «بدهى تو، بیست و هشت دینار است. بقیه نیز مال خودت باشد.» این، در حالى بود که به خدا سوگند، من به طور دقیق نمىدانستم آن شخص چه قدر از من طلب دارد.[39]
یاسر خادم گفته است: «وقتى امام رضا علیه السلام در خلوت مىنشست، همه خدمتکاران کوچک و بزرگ را دعوت مىکرد و با آنان سخن مىگفت و انس مىگرفت. وقتى هم بر سر سفره غذا مىنشست، همه را براى صرف غذا فرا مىخواند.»[40][41]
[1]. الارشاد، ج 2، ص 247؛ بحارالأنوار، ج 49، ص 2 و 3 و 293؛ الفصول المهمه، ص 226؛ کافى، ج 1، ص 486 و تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 453.
[2]. الارشاد، ج 2، ص 247.
[3]. همان، ص 248 و الفصول المهمه، ص 225.
[4]. الارشاد، ج 2، ص 248.
[5]. همان، ص 249.
[6]. همان.
[7]. همان، ص 249.
[8]. همان، ص 250 و الفصول المهمه، ص 226.
[9]. همان منابع.
[10]. الارشاد، ج 2، ص 251.
[11]. الارشاد، ج 2، ص 251.
[12]. همان.
[13]. همان، ص 252.
[14]. کشف الغمه، ج 3، ص 88.
[15]. بحارالأنوار، ج 49، ص 15.
[16]. همان، ص 16.
[17]. همان، ص 16.
[18]. همان، ص 17.
[19]. همان.
[20]. همان، ص 18.
[21]. همان، ص 26.
[22]. همان، ص 26.
[23]. الارشاد، ج 2، ص 247.
[24]. همان، ص 244.
[25]. بحارالأنوار، ج 49، ص 90 و مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 389.
[26]. الفصول المهمه، ص 225؛ مطالب السؤول، ج 2، ص 128 و کشف الغمه، ج 3، ص 49.
[27]. الفصول المهمه، ص 226.
[28]. تذکرة الخواص، ص 353.
[29]. بحارالأنوار، ج 49، ص 129 و مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 392.
[30]. یکى از محققان، احادیث امام رضا علیه السلام را در ابواب مختلف عقاید، اخلاق، فقه، تفسیر، تاریخ، .... گردآورده و با روشى جالب در دو جلد به نام مسند الامام الرضا تألیف و چاپ کرده است در همین کتاب، راویان حدیث و شاگردان آن حضرت که جمع آورى شدهاند، بالغ بر 312 نفر مى شوند. علاقهمندان مى توانند به آن کتاب مراجعه کنند.
[31]. مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 397.
[32]. بحارالأنوار، ج 49، ص 100.
[33]. همان، ص 95.
[34]. همان، ص 90.
[35]. بحارالأنوار، ج 49، ص 91.
[36]. همان و الفصول المهمه، ص 233.
[37]. بحارالأنوار، ج 49، ص 100.
[38]. همان، ص 97.
[39]. الارشاد، ج 2، ص 255 و بحارالأنوار، ج 49، ص 97.
[40]. بحارالأنوار، ج 49، ص 164.
[41] امینى، ابراهیم، امامت و امامان علیهم السلام، 1جلد، موسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم) - قم، چاپ: اول، 1388.