پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

امام هفتم: امام موسى‌ كاظم عليه السلام‏

امام هفتم: امام موسى‌ کاظم علیه السلام‏

 

تولد و شهادت‏

حضرت موسى‌ بن جعفر علیه السلام در هفتم ماه صفر سال 128 هجرى‌، در قریه‏اى‌ به نام «ابواء» بین مکه و مدینه به دنیا آمد.

پدرش امام جعفر صادق علیه السلام و نام مادرش حمیده بود.

نامش موسى‌ و کنیه‏اش ابوالحسن، ابو ابراهیم، ابو على‌، ابو اسماعیل، و لقب‏هایش عبد صالح، نفس زکیه، زین المجتهدین، صابر، امین، زاهد، صالح بود. مشهورترین القاب آن حضرت، کاظم است.

در تاریخ 25 ماه رجب سال 183 هجرى‌ در زندان سندى‌ بن شاهک در بغداد به شهادت رسید و در مقبره قریش (معروف به کاظمین) به خاک سپرده شد. در آن زمان، پنجاه و پنج سال از عمر شریفش گذشته بود. مدت بیست سال با پدرش زندگى‌ کرد و مدت امامتش سى‌ و پنج سال بود.[1]

با این که موسى‌ بن جعفر علیه السلام به دلیل نبود زمینه، نسبت به خلفاى‌ وقت، عملًا مزاحمتى‌ نداشت و اوقات خود را صرف عبادت و کار و امور معیشتى‌ مى‌‏کرد، و بیشتر به نشر علوم و معارف دین و ارشاد و هدایت مردم و پرورش شاگردان و راویان حدیث مى‌‏پرداخت، به گونه‏اى‌ که از مشاهیر علما و فقها به حساب مى‌‏آمد، ولى‌ خلفاى‌ وقت، از موقعیت علمى‌ و محبوبیت اجتماعى‌ او بیم و هراس داشتند و همواره مراقب او و اصحاب و شیعیانش بودند و به طرق مختلف برایش مزاحمت ایجاد مى‌‏کردند. چندین مرتبه، از مدینه به بغداد، احضار، و مورد عتاب و خطاب قرار گرفت و حتى‌ گاهى‌ قصد قتل او را داشتند که به علت برخى‌ ملاحظات، منصرف شدند و حضرت به مدینه مراجعت کرد.

در نهایت در اثر سعایت بعضى‌ خویشانش، هارون الرشید، حکم جلب او را از مدینه به بغداد صادر کرد. مدت‏هاى‌ طولانى‌ در زندان بصره و بغداد زندانى‌ شد. آخرین زندان آن حضرت، زندان سندى‌ بن شاهک در بغداد بود. این زندان، بسیار خوفناک و سخت بود.

سرانجام، سندى‌ بن شاهک، به فرمان هارون الرشید آن حضرت را مسموم ساخت و بعد از چند روز به شهادت رسید. بدن شریفش، در مقبره قریش، کنار بغداد به خاک سپرده شد.[2]

 

نصوص بر امامت‏

قبلًا گفته شد که ادلّه امامت را به دو نوع مى‌‏توان تقسیم کرد: اول، ادلّه عامّه که براى‌ اثبات امامت هر یک از امامان مى‌‏توان از آن‏ها استفاده کرد. دوم، ادلّه خاصّه، یعنى‌، نصوصى‌ که از هر امامى‌ براى‌ امامت امام بعد از خودش صادر شده است. نوع اول را قبلًا به طور تفصیل بیان کردیم. در این جا، فقط به نصوصى‌ اشاره مى‌‏کنیم که از امام صادق علیه السلام درباره امامت فرزندش موسى‌ بن جعفر علیه السلام صادر شده است.

شیخ مفید رحمه الله نوشته است: «مفضّل بن عمر جعفى‌، معاذبن کثیر، عبدالرحمان بن حجاج، فیض بن مختار، یعقوب سراج، سلیمان بن خالد، صفوان بن جمال .... از جمله خواص اصحاب و نزدیکان و موثقان امام صادق علیه السلام هستند که نصوص امامت ابوالحسن موسى‌ علیه السلام را روایت کرده‏اند.»

اسحاق و على‌، دو فرزند امام صادق علیه السلام که در فضل و تقواى‌ آنان اختلافى‌ نیست- نیز از جمله کسانى‌ هستند که بر نصوص امامت برادرشان موسى‌ بن جعفر علیه السلام تصریح کرده‏اند.

مفضّل بن عمر گفته است: نزد امام صادق علیه السلام بودم که ابو ابراهیم موسى‌ علیه السلام در حالى‌ که کودک بود- وارد شد. امام صادق علیه السلام به من فرمود:

«درباره این فرزندم به تو توصیه مى‌‏کنم. به هر یک از اصحاب که اعتماد دارى‌- امر او را توصیه کن.»[3]

معاذ بن کثیر گفته است: به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم: «از خدا مى‌‏خواهم چنان که تو را با این مقام و منزلت به پدرت عطا کرد، بعد از مرگ تو نیز یک چنین فردى‌ را از نسل خودت به تو عطا فرماید.» امام صادق علیه السلام فرمود: «خداى‌ متعال، چنین فردى‌ را عطا کرده است.» عرض کردم: «کیست؟

قربانت شوم» آن حضرت اشاره کرد به عبد صالح در حالى‌ که خواب بود و فرمود: «همین که خوابیده است.»[4]

عبدالرحمان بن حجاج گفته است: بر جعفر بن محمد علیهما السلام در حالى‌ که در فلان منزل و در مسجد آن مشغول دعا بود و موسى‌ بن جعفر علیه السلام نیز در طرف راست او نشسته بود و آمین مى‌‏گفت، وارد شدم و عرض کردم: «شما از علاقه و ارادت من به خودت اطلاع دارى‌، ولىّ‏امر بعد از خودت کیست؟» فرمود: «یا عبدالرحمان! موسى‌ زره (رسول خدا) را پوشید به اندازه‏اش بود.» پس عرض کردم: «برایم ثابت شد و نیازى‌ به چیز دیگر ندارم.»[5]

فیض بن مختار گفته است: به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم: «دستم را بگیر و از آتش نجات بده. بعد از تو چه کسى‌ را دارم؟» در همین حال، ابو ابراهیم- در حالى‌ که کودک بود- وارد شد. در جوابم فرمود: «این، صاحب شماست. از او پیروى‌ کن.»[6]

منصور بن حازم گفته است: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: «پدر و مادرم به قربانت! مرگ، حق است و همه انسان‏ها خواهند مرد. چنان چه براى‌ شما چنین امرى‌ رخ داد، امام بعد از شما کیست؟» دستش را بر شانه ابوالحسن زد و فرمود: «این صاحب شماست» این سخن را در حالى‌ فرمود که ابوالحسن پنج ساله بود و عبدالله بن جعفر نیز حضور داشت.[7]

عیسى‌ بن عبدالله گفته است: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: «اگر خداى‌ نکرده، براى‌ شما حادثه‏اى‌ رخ داد، از چه کسى‌ پیروى‌ کنم؟» حضرت به فرزندش موسى‌ اشاره کرد، فرمود: «از این».

عرض کردم: «اگر براى‌ موسى‌ حادثه‏اى‌ رخ داد، به چه کسى‌ مراجعه کنیم؟» فرمود: «به پسرش».

عرض کردم: «اگر براى‌ او حادثه‏اى‌ واقع شد، در حالى‌ که برادر بزرگ‏تر و فرزندى‌ کوچک دارد، چه کنیم؟» فرمود: «به فرزندش، و این چنین، تا ابد ادامه خواهد یافت».[8]

طاهر بن محمد گفته است: امام صادق علیه السلام را دیدم در حالى‌ که عبدالله فرزندش را موعظه مى‌‏کرد و مى‌‏فرمود: «چرا تو مانند برادرت نیستى‌؟ به خدا سوگند! در صورت او، نورى‌ مشاهده مى‌‏کنم.» عبدالله عرض کرد: «آیا پدر و اصلِ ما یکى‌ نیست؟» امام صادق فرمود: «او از نفس من است و تو پسر من هستى‌.»[9]

یعقوب سرّاج گفته است: بر امام صادق علیه السلام وارد شدم در حالى‌ که بالاى‌ سر ابوالحسن که در گهواره بود، ایستاده بود و مدتى‌ طولانى‌ مخفیانه با وى‌‏ سخن مى‌‏گفت. من نشستم تا کلامش به اتمام رسید. سپس برخاستم و خدمتش رفتم. به من فرمود: «به مولایت نزدیک شو و بر او سلام کن.» من به کودک نزدیک شدم و سلام کردم. جواب سلامم را با زبان فصیح داد و فرمود:

«برو، اسمِ دخترت را که تازه نام‏گذارى‌ کرده‏اى‌، تغییر بده، زیرا چنین نامى‌ را خدا مبغوض دارد.» در همان زمان، دخترى‌ برایم متولد شده بود و او را «حمیرا» نامیده بودم.

امام صادق علیه السلام به من فرمود: «به دستور فرزندم عمل کن.» من هم نام دخترم را تغییر داد.[10]

صفوان جمّال گفته است: از حضرت امام صادق علیه السلام سؤال کردم: «صاحب این امر کیست؟» فرمود: «صاحب این امر، کسى‌ است که کار لهو و بیهوده انجام نمى‌‏دهد.» در همین حال، ابوالحسن وارد شد، در حالى‌ که برّه نوزادى‌ را به همراه داشت و به او مى‌‏فرمود: «براى‌ خدا سجده کن». امام صادق علیه السلام او را در بغل گرفت و فرمود:

«بأبی و أمّی! من لا یلهو و لا یلعب».[11]

اسحاق بن جعفر گفته است: روزى‌، نزد پدرم بودم. على‌ بن عمربن على‌ به آن حضرت عرض کرد: «قربانت شوم! بعد از تو، من و سایر مردم به چه کسى‌ پناه ببریم؟» فرمود: «به صاحب این دو لباسِ زرد رنگ و دو گیسوان. او هم اکنون از در وارد مى‌‏شود.» طولى‌ نکشید که در باز شد و ابو ابراهیم موسى‌ علیه السلام وارد شد، در حالى‌ که کودک بود و دو لباس زرد رنگ بر تن داشت.[12]

محمد بن ولید گفته است: از على‌ بن جعفر بن محمد صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: از پدرم جعفر بن محمد علیه السلام شنیدم که به گروهى‌ از خواص اصحابش فرمود: «شما را به فرزندم موسى‌ توصیه مى‌‏کنم، زیرا او بهترین فرزند من است که بعد از من خلیفه و قائم مقام من و حجت خدا بر همه مردم بعد از من خواهد بود.»[13]

شیخ مفید در خاتمه این بحث نوشته است: «على‌ بن جعفر، به برادرش موسى‌، شدیداً علاقه‏مند بود و از او پیروى‌ مى‌‏کرد و احکام دین را از او فرا مى‌‏گرفت. مسائل فراوانى‌ را از او سؤال کرد و جواب هایش را شنید و روایت کرد.»[14]

نصر بن قابوس گفته است: خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم و عرض کردم:

«امام بعد از شما کیست؟» فرمود: «ابوالحسن موسى‌ بن جعفر، پسرم، امام بعد از من است.»[15]

سلیمان بن خالد گفت: روزى‌ خدمت امام صادق علیه السلام بودیم. ابوالحسن فرزندش را حاضر کرد و به ما فرمود: «بعد از من، به این مراجعه کنید. به خدا سوگند! او، صاحب شماست.»[16]

داوود بن کثیر گفته است: به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم: «فدایت شوم! اگر حادثه‏اى‌ براى‌ شما رخ داد، به چه کس رجوع کنم؟» فرمود:

«به پسرم موسى‌.» پس از رحلت آن حضرت، در امامت موسى‌، لحظه‏اى‌ شک نکردم.[17]

محمد بن سنان و ابو على‌ زرّاد از ابراهیم کرخى‌ نقل کرده‏اند که گفت: نزد امام صادق علیه السلام بودم که ابوالحسن موسى‌ بن جعفر در حالى‌ که طفل بود، وارد شد. من برخاستم، صورتش را بوسیدم و نشستم. پس امام صادق علیه السلام فرمود:

«این بعد از من صاحب توست».[18]

آن چه گفته شد، نمونه هایى‌ بود از نصوص فراوانى‌ که در امامت حضرت موسى‌ بن جعفر علیه السلام به ما رسیده است. علاوه بر این‏ها، معجزات و کرامات فراوانى‌ از آن حضرت نقل شده که به جهت اختصار، از ذکر آن‏ها خوددارى‌ مى‌‏شود.

مناقب و فضائل‏

حضرت موسى‌ بن جعفر علیه السلام همانند پدرانش، انسانى‌ کامل و در همه صفات و کمالات انسانى‌، سرامد مردم عصر خویش بود. جمع کثیرى‌ از علما، شخصیت والاى‌ او را ستایش کرده‏اند. از باب نمونه به موارد زیر اشاره مى‌‏شود:

ابن صباغ مالکى‌ نوشته است: «موسى‌ کاظم، امامى‌ بزرگ و جلیل القدر و یگانه بود. حجت و دانشمندى‌ بزرگوار بود. شب را با نماز و تهجد مى‌‏گذرانید. روزها، روزه‏دار بود. از بس خطا کاران را مى‌‏بخشید «کاظم» نامیده شد. نزد مردم عراق به «باب الحوائج» معروف است.»[19]

احمد بن حجر هیثمى‌ نوشته است: «موسى‌ کاظم از جهت علم و معرفت و کمال و فضل، وارث پدر بود. از بس حلیم و بردبار بود، او را «کاظم» مى‌‏نامیدند. نزد اهل عراق، به «باب الحوائج» معروف شده است. عابدترین و بخشنده‏ترین مردم عصر خویش بود.»[20]

ابن صبّاغ مالکى‌ نوشته است: «موسى‌ کاظم، عابدترین و عالم‏ترین و سخى‌‏ترین و کریم‏ترین مردم عصر خویش بود. فقراى‌ مدینه را شناسایى‌ مى‌‏کرد و به طور مرتب درهم و دینار، درب خانه آنان مى‌‏فرستاد، در حالى‌ که نمى‌‏دانستند از کجا مى‌‏رسد. بعد از وفات او فهمیدند که نفقات از کجا فرستاده مى‌‏شده است.»[21]

ابن حجر عسقلانى‌ درباره آن حضرت نوشته است: «فضائل و مناقب او، بسیار است.»[22]

خطیب بغدادى‌، از قول عبدالرحمان بن صالح ازدى‌، روایت کرده که گفت: در سالى‌ که هارون الرشید به حج رفته بود. به قصد زیارت قبر رسول‏اللّه صلى‌ الله علیه و آله با گروهى‌ از قریش و بزرگان قبایل، به حرم مطهّر رسول خدا داخل شد. موسى‌ بن جعفر علیه السلام نیز با او بود. هنگامى‌ که به مرقد مطهّر رسید، عرض کرد:

«السلام علیک یا رسول اللّه! یا ابن عمّ!»

و با تعبیر

«ابن عمّ»

مى‌‏خواست بر اطرافیانش افتخار کند. بعد از او، موسى‌ بن جعفر به مرقد نزدیک شد و گفت: «

السلام علیک یا أبه؛

سلام بر تو اى‌ پدر!» رنگ چهره هارون از شنیدن این تعبیر، دگرگون شد و گفت: «اى‌ ابوالحسن! افتخار حقیقى‌ همین است که گفتى‌.»[23]

ابن شهر آشوب نوشته است: «موسى‌ بن جعفر علیه السلام در فقه و حفظ قرآن، از همه مردم عصر خویش برتر بود. قرآن را با صداى‌ خوب تلاوت مى‌‏کرد. به هنگام قرائت قرآن مى‌‏گریست و شنوندگان نیز گریه مى‌‏کردند. شأن و جایگاهش از همه برتر بود، دستش از همه بازتر و زبانش فصیح‏تر و قلبش شجاع‏تر بود. به شرف ولایت اختصاص یافت، ارث نبوّت را دریافت کرد، به منصب خلافت نائل آمد.»[24]

شیخ مفید نوشته است: «حضرت ابوالحسن موسى‌ علیه السلام عابدترین و فقیه‏ترین و سخى‌‏ترین و کریم‏ترین مردم عصر خویش بود.»[25]

على‌ بن ابى‌‏الفتح اربلى‌، از کمال الدین روایت کرده که درباره موسى‌ بن جعفر علیه السلام این چنین گفته است: او امامى‌ بزرگ و جلیل القدر و کثیر التهجد بود. در عبادت و بندگى‌ خداى‌ متعال، کوشش مى‌‏کرد. کراماتش، مشهود و عباداتش مشهور است. بر انجام فرائض، مواظبت داشت. شب را در حال سجود و قیام بیتوته مى‌‏کرد. روزها روزه دار بود و صدقه مى‌‏داد.

از بس حلیم و بردبار بود، «کاظم» نامیده شد. به کسانى‌ که به او بدى‌ مى‌‏کردند، احسان مى‌‏کرد و گناهشان را مى‌‏بخشید. از جهت کثرت عبادت، «عبد صالح» نامیده شد. در عراق به «باب الحوائج» معروف است. کرامات او بسیار زیاد است و به وسیله آن‏ها مکانت او نزد خدا به اثبات مى‌‏رسد.[26]

مأمون گفته است: به پدرم رشید عرض کردم: «یا امیرالمؤمنین! مردى‌ که این قدر به او احترام کردى‌، به هنگام ورود از جاى‌ خود برخاستى‌ و استقبال کردى‌، او را در جاى‌ خود نشانیدى‌، به هنگام خروج به ما امر کردى‌ رکابش را بگیریم، که بود؟» پدرم جواب داد: «او، امام مردم، و حجت خدا بر بندگان و خلیفه خداست.» عرض کردم: «یا امیرالمؤمنین! آیا این صفات، مال تو و در تو نیست؟» گفت: «من، در ظاهر و با قهر و غلبه خلیفه شده‏ام، ولى‌ موسى‌ بن جعفر، امام بر حق است. به خدا سوگند! او، در تصدّى‌ مقام پیامبر، از من و همه مردم شایسته‏تر است. به خدا سوگند! اگر تو هم در امر خلافت با من منازعه کنى‌، سرت را از بدن جدا خواهم کرد،

فانّ الملک عقیم‏».[27]

 

علم و دانش‏

 

قبلًا به اثبات رسید که آشنایى‌ کامل به همه مسائل مربوط به دین، از شرایط ضرورى‌ امامت است و همه امامان، از این مزیت برخوردار بوده‏اند.

موسى‌ بن جعفر علیه السلام نیز چنین بود. در عصر خود به علم و فقه شهرت داشت و به مقامات علمى‌ او اعتراف داشتند و او را فقیه مردم زمان مى‌‏دانستند، چنان که قبلًا به برخى‌ از آن‏ها اشاره شد.

ابن صباغ مالکى‌ نوشته است: «موسى‌ کاظم، عابدترین، عالم‏ترین، سخى‌‏ترین، کریم‏ترین، مردم عصر خویش بود.»[28]

مأمون گفته است: از پدرم رشید پرسیدم: «این مرد که این مقدار به او احترام کردى‌ کیست؟» در پاسخ گفت: «این، موسى‌ بن جعفر و وارث علوم پیامبران است. اگر علم صحیح مى‌‏خواهى‌، نزد او موجود است».[29]

براى‌ اطلاع بیشتر از مقام علمى‌ امام کاظم علیه السلام مى‌‏توانید به احادیث فراوانى‌ که از آن جناب صادر شده و در کتاب‏هاى‌ حدیث به ثبت رسیده، مراجعه کنید. نیز مراجعه به مناظرات و احتجاجاتى‌ که با حاکمان زمان و علماى‌ اهل سنّت و دیگران داشته، مى‌‏تواند در این جهت مفید باشد.

یکى‌ از محققان، احادیث آن حضرت را در ابواب مختلف عقاید و معارف و کلام و فقه و تفسیر و اخلاق و دعا و تاریخ و مناظره و حتى‌ بهداشت و درمان و خواص غذاها و میوه‏ها و سبزیجات، گردآورى‌ کرده و به صورتى‌ بدیع به چاپ رسانیده است. در این کتاب، راویان احادیث آن حضرت، بررسى‌ شده است. آنان بالغ بر ششصد و سى‌ و هشت نفر مى‌‏شوند.[30]

 

عبادت و بندگى‌‏

 

امام کاظم علیه السلام همانند پدرانش، عابدترین مردم عصر خویش بود.

همواره به یاد خدا و در حال عبادت و نماز و ذکر و دعا و قرائت قرآن و خضوع و خشوع در برابر پروردگار جهان بود. بلکه در اثر شناخت عمیقى‌ که از توحید و قدرت و عظمت خداى‌ متعال داشت، همه کارها، حتى‌ امور معیشت را براى‌ رضاى‌ خدا انجام مى‌‏داد. به عنوان نمونه به برخى‌ از عبادت‏هاى‌ آن جناب که در تاریخ و احادیث آمده اشاره مى‌‏شود:

حسن بن محمد بن یحیى‌ علوى‌، از جدش این چنین روایت کرده است:

«موسى‌ بن جعفر، از جهت کوششى‌ که در عبادت داشت، عبد صالح نامیده مى‌‏شد.»

بعضى‌ اصحاب نقل کرده‏اند که آن جناب، داخل مسجد رسول خدا صلى‌ الله علیه و آله شد. سجده طولانى‌ در اول شب داشت و در حال سجده مى‌‏گفت:

«عظیم الذنبِ عندی، فلیحسن العفؤ عندک! یا أهل التقوى‌ و المغفرة!»

تا صبح، این دعا را در حال سجده تکرار مى‌‏کرد.[31]

یحیى‌ بن حسن گفته است: «موسى‌ بن جعفر، به علت کوششى‌ که در عبادت داشت، عبد صالح خوانده مى‌‏شد.»[32]

ابن صباغ نوشته است: «موسى‌ بن جعفر، عابدترین و عالم‏ترین و سخى‌‏ترین و کریم‏ترین مردم زمان خویش بود.»[33]

ابن حجر نوشته است: «موسى‌ کاظم، عابدترین و عالم‏ترین و سخى‌‏ترین مردم زمان خویش بود».[34]

ابن جوزى‌ حنفى‌ نوشته است: «موسى‌ کاظم علیه السلام از جهت جدیت در عبادت و نماز شب، عبد صالح نامیده شد.»[35]

یعقوبى‌ نوشته است: «موسى‌ بن جعفر، در عبادت، از همه مردم جدّى‌‏تر بود و از پدرش حدیث نقل کرده است.»[36]

شیخ مفید نوشته است: ابوالحسن موسى‌ علیه السلام عابدترین و فقیه‏ترین و سخاوتمندترین و کریم‏ترین مردم عصر خود بود. روایت شده که نماز شب را به نماز صبح متصل مى‌‏کرد، آن گاه تا طلوع خورشید تعقیب مى‌‏خواند.

سپس به سجده مى‌‏رفت و ذکر مى‌‏گفت و تا نزدیک ظهر، سر از سجده بر نمى‌‏داشت. این دعا را بسیار تکرار مى‌‏کرد:

«اللّهم! إنّى‌ أسالک الراحةَ عند الموت و العفوَ عند الحساب».

این دعا نیز از دعاهاى‌ آن حضرت بود.

«عظم الذنب مِن عندک، فلیحسن العفو مِن عندک»

. آن قدر از خوف خدا گریه مى‌‏کرد که محاسن شریفش، تر مى‌‏شد.[37]

خواهر سندى‌ بن شاهک که بر زندان موسى‌ بن جعفر مراقبت داشت، درباره آن حضرت گفت: «عادت موسى‌ بن جعفر در زندان، این بود: بعد از اداى‌ نماز عشاء به حمد و ثنا و ذکر و دعا اشتغال داشت تا بعد از نصف شب و آن گاه به نماز شب مشغول مى‌‏شد تا اذان صبح. نماز صبح را مى‌‏خواند و تا طلوع خورشید به ذکر خدا مشغول بود. بعد از آن، تا برآمدن آفتاب، استراحت مى‌‏کرد. سپس مسواک مى‌‏کرد و غذا مى‌‏خورد و تا نزدیک ظهر مى‌‏خوابید. وقتى‌ از خواب برمى‌ خاست، وضو مى‌‏گرفت و نماز ظهر را مى‌‏خواند. تا وقت فضیلت نماز عصر، نماز نافله مى‌‏خواند و پس از نماز عصر، روبه قبله مى‌‏نشست و تا مغرب، به ذکر خدا اشتغال داشت. بعد از نماز مغرب نیز تا موقع نماز عشاء، نماز نافله مى‌‏خواند. عادت همیشگى‌ آن حضرت چنین بود.»

خواهر سندى‌ که آن حضرت را چنین مى‌‏دید، مى‌‏گفت: «کسانى‌ که با این بنده صالح خدا بدرفتارى‌ کنند، زیان مى‌‏بینند.»[38]

احمد بن عبدالله از پدرش نقل کرده که گفته است: روزى‌ بر فضل بن ربیع وارد شدم در حالى‌ که بر پشت بام نشسته بود به من گفت: «از این پنجره به این خانه نگاه کن. چه مى‌‏بینى‌؟» گفتم: «لباسى‌ را مشاهده مى‌‏کنم که بر زمین پهن شده است.» گفت: «خوب دقت کن!» گفتم: «گویا مردى‌ در حال سجده است.» گفت: «او را مى‌‏شناسى‌؟ موسى‌ بن جعفر است. من شبانه روز مراقب او هستم و جز در این حالت او را ندیدم. بعد از خواندن نماز صبح، تا طلوع خورشید، تعقیب مى‌‏خواند، سپس به سجده مى‌‏رود و تا نزدیک ظهر در سجده است.

کسى‌ را گماشته است تا مراقب او باشد و اوقات نماز را به او اطلاع دهد. چون وقت نماز را به او اطلاع مى‌‏دهد، سر از سجده بر مى‌‏دارد و بدون تجدید وضو مشغول نماز مى‌‏شود. عادت همیشگى‌ او همین است. وقتى‌ از خواندن نماز عشاء فراغت مى‌‏یابد، افطار مى‌‏کند، سپس تجدید وضو مى‌‏کند و به سجده مى‌‏رود. از نیمه شب تا طلوع فجر، نماز مى‌‏خواند».

بعضى‌ ناظران گفته‏اند: از آن حضرت شنیدم که در دعاى‌ خود مى‌‏گفت،

«اللّهم! إنّى‌ کنتُ أسألک أن تفرغنی لعبادتک و قد فعلتَ، فلک الحمد».[39]

ابراهیم بن ابى‌ البلاد گفت: حضرت ابوالحسن علیه السلام فرمود: «روزى‌ پنج هزار مرتبه استغفراللّه مى‌‏گویم».[40]

 

انفاق و احسان‏

 

شیخ مفید نوشته است: «موسى‌ بن جعفر علیه السلام صله رحم مى‌‏کرد، فقراى‌ مدینه را زیر نظر داشت، شب‏ها، برایشان دینار و درهم و آرد و خرما مى‌‏برد و آنان خبر نداشتند که این اموال از کجا برایشان حمل مى‌‏شود».[41]

محمد بن عبدالله بکرى‌ گفته است: «به مدینه رفتم تا پولى‌ را به قرض بگیرم، ولى‌ کسى‌ را نیافتم تا نیازم را برآورده سازد. پیش خود گفتم، بهتر است‏ خدمت حضرت ابوالحسن علیه السلام برسم، شاید مشکلم را حل کند، او در مزرعه خود در خارج مدینه بود. خدمتش مشرف شدم. با غلامش به نزد من آمد.

غلام، ظرفى‌ رنگارنگ به همراه داشت که قطعاتى‌ از گوشت پخته در آن بود و چیز دیگرى‌ نداشتند. موسى‌ بن جعفر از آن گوشت‏ها تناول کرد. من نیز با او هم غذا شدم. بعد از آن، حاجت مرا جویا شد. چون جریان نیازم را برایش تعریف کردم، حضرت از نزد من رفت و اندکى‌ بعد برگشت. ابتدا به غلام دستور داد کنار برود. بعد از آن، کیسه‏اى‌ را به من داد که سیصد دینار در آن بود.

آن گاه برخاست و رفت. من پول را گرفتم و سوار مرکب شدم و مراجعت کردم.»[42]

عیسى‌ بن محمد پیر مرد نود ساله گفت: بر چاه «ام عظام» مزرعه‏اى‌ احداث کرده بودم و در آن هندوانه و خیار و کدو کاشته بودم. هنگامى‌ که آن‏ها به ثمر نشستند و برداشت آن نزدیک شد، ناگهان ملخ‏ها به مزرعه هجوم آوردند و همه را خوردند، در حالى‌ که یکصد و بیست دینار، به اضافه کار این دو شتر، در آن هزینه کرده بودم. همه را خسارت دیدم. نشسته بودم و درباره این زیان سنگین فکر مى‌‏کردم. ناگهان موسى‌ بن جعفر علیه السلام بر من وارد شد و از احوالم پرسید. جریان را عرض کردم. فرمود: «چه قدر هزینه کرده‏اى‌؟» عرض کردم:

«یکصد و بیست دینار به اضافه کار این دو شتر.»

حضرت به کار گزار خود فرمود: «یکصد و پنجاه دینار به ابى‌ الغیث بده» آن گاه فرمود: «سى‌ دینار اضافه نیز سود تو باشد به اضافه دو شتر.» عرض‏ کردم: «یا ابن رسول اللّه! برایم دعا کن تا خدا برکت عطا فرماید.» پس آن جناب برایم دعا کرد.[43]

گروهى‌ از علما گفته‏اند: «بخشش‏هاى‌ موسى‌ بن جعفر بین دویست تا سیصد دینار بود، به گونه‏اى‌ که کیسه پول‏هاى‌ اهدایى‌ آن حضرت معروف بود.»[44]

منصور از موسى‌ بن جعفر علیه السلام خواست که در عید نوروز، جلوس داشته باشد تا به دیدار او بیایند. فرمود: «من در احادیث جدم رسول خدا صلى‌ الله علیه و آله جست و جو کردم، مدرکى‌ براى‌ عید نوروز نیافتم. آن یکى‌ از مراسم فارسیان است که اسلام آن را محو کرده است، و من نمى‌‏خواهم آن را زنده کنم.» منصور عرض کرد: «برگزار کردن مراسم عید نوروز، براى‌ سیاست سپاهیان لازم است. شما را به خدا سوگند آن را بپذیرید و جلوس داشته باشید».

حضرت تقاضاى‌ منصور را پذیرفت و براى‌ «مبارک باد» جلوس کرد.

فرماندهان و امیران و سران سپاه به دیدارش آمدند. تبریک گفتند و هدایایى‌ را تقدیم کردند. خادم منصور نیز حضور داشت و بر هدیه‏ها مراقبت مى‌‏کرد. در پایان جلسه، پیر مردى‌ آمد و عرض کرد: «اى‌ پسر فاطمه دختر پیامبر! مردى‌ فقیر هستم، مالى‌ نداشتم تا براى‌ شما هدیه بیاورم، ولى‌ جد من، سه بیت شعر در مصیبت جدت حسین سروده است. آن را به حضور شما تقدیم مى‌‏کنم.» آن گاه اشعار خود را خواند. حضرت موسى‌ بن جعفر علیه السلام فرمود: «هدیه تو را قبول کردم» سپس به خادم منصور فرمود: «نزد امیرالمؤمنین برو و صورت هدایا را برایش گزارش کن و بگو با آن‏ها چه کنیم؟».

خادم پیش منصور رفت و برگشت و عرض کرد: امیرالمؤمنین گفت:

«همه این اموال را به شما بخشیدم. در هر جا صلاح مى‌‏دانید مصرف کنید.» موسى‌ بن جعفر علیه السلام، به پیر مرد فرمود: «همه این اموال را به تو بخشیدم.»[45]

نوشته‏اند مردى‌ از اولاد عمر بن خطاب، در مدینه زندگى‌ مى‌‏کرد. همواره موسى‌ بن جعفر را اذیت مى‌‏کرد و على‌‏بن ابى‌ طالب علیه السلام را دشنام مى‌‏داد.

بعضى‌ اصحاب عرض کردند: اجازه بدهید او را به قتل برسانیم. حضرت به شدت آنان را از این عمل نهى‌ کرد. روزى‌ از حال آن مرد جویا شد. گفتند: در مزرعه خود در فلان مکان کار مى‌‏کند.

حضرت، سوار بر الاغ شد و به سوى‌ مزرعه حرکت کرد. آن مرد از آمدن موسى‌ بن جعفر به مزرعه تعجب کرد. حضرت نشست و با تبسّم و شوخى‌ سؤال کرد: «چه مبلغ براى‌ زراعت خود هزینه کرده‏اى‌؟»

- یک صد دینار.

- انتظار دارى‌ چه مقدار برداشت کنى‌؟

- من که غیب نمى‌‏دانم.

- گفتم چه مقدار امید بهره دارى‌؟

- امیدوارم دویست دینار برداشت داشته باشم.

حضرت، سیصد دینار به وى‌ عطا کرد و فرمود: «زراعت نیز از خودت باشد.» مرد برخاست و پیشانى‌ آن حضرت را بوسید.

موسى‌ بن جعفر علیه السلام به مدینه باز گشت. روزى‌ دیگر به مسجد رفت و آن مرد را در مسجد دید. هنگامى‌ که چشمش به موسى‌ بن جعفر علیه السلام افتاد، عرض کرد: «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ». دوستان مرد که این رفتار جدید را از او دیدند، به او اعتراض کردند. با آنان بحث و جدال کرد و از موسى‌ بن جعفر تعریف و تمجید نمود. بعد از آن نیز همواره از آن حضرت تعریف و تمجید مى‌‏کرد.

حضرت موسى‌ بن جعفر علیه السلام به اصحابش که قبلًا قتل آن مرد را پیشنهاد کرده بودند، فرمود: «آیا پیشنهاد شما در اصلاح این مرد بهتر بود یا عمل من؟»[46]

معتب گفته است: وقتى‌ میوه‏ها مى‌‏رسید، حضرت موسى‌ بن جعفر علیه السلام به ما مى‌‏فرمود: «آن‏ها را در بازار بفروشید و نیازهاى‌ خودمان را روزانه، همانند سایر مسلمانان از بازار بخرید.»[47][48]

 

[1]. الارشاد، ج 2، ص 215؛ بحارالأنوار، ج 48، ص 1 و 6 و 7؛ مطالب السؤول، ج 2، ص 120؛ الفصول المهمه، ص 214؛ مناقب آل ابى‌ طالب، ج 4، ص 348 و کشف الغمه، ج 3، ص 1- 9.
[2]. الإرشاد، ج 2، ص 237- 243.
[3]. الإرشاد، ج 2، ص 216 و کشف الغمه، ج 3، ص 9.
[4]. الارشاد، ج 2، ص 217 و کشف الغمه، ج 3، ص 9.
[5]. الارشاد، ج 2، ص 217؛ الفصول المهمه، ص 213 و کشف الغمه، ج 3، ص 10.
[6]. الارشاد، ج 2، ص 217؛ الفصول المهمه، ص 213 و کشف الغمه، ج 3، ص 10.
[7]. الارشاد، ج 2، ص 218؛ الفصول المهمه، ص 214 و کشف الغمه، ج 3، ص 10.
[8]. الارشاد، ج 2، ص 218 و کشف الغمه، ج 3، ص 10.
[9]. الارشاد، ج 2، ص 218 و کشف الغمه، ج 3، ص 10.
[10]. الارشاد، ج 2، ص 219؛ اثبات الوصیه، ص 162 و کشف الغمه، ج 3، ص 11.
[11]. الارشاد، ج 2، ص 219.
[12]. همان.
[13]. همان، ص 220.
[14]. همان.
[15]. اثبات الوصیه، ص 162.
[16]. کشف الغمه، ج 3، ص 11.
[17]. بحارالأنوار، ج 48، ص 14.
[18]. همان، ص 15.
[19]. الفصول المهمه، ص 213.
[20]. الصواعق المحرقه، ص 203.
[21]. الفصول المهمه، ص 219.
[22]. تهذیب التهذیب، ج 10، ص 340.
[23]. تاریخ بغداد، ج 13، ص 31.
[24]. مناقب آل ابى‌ طالب، ج 4، ص 348.
[25]. الارشاد، ج 2، ص 231.
[26]. کشف الغمه، ج 3، ص 1.
[27]. بحارالأنوار، ج 48، ص 131.
[28]. الفصول المهمه، ص 219.
[29]. مناقب آل ابى‌ طالب، ج 4، ص 335.
[30]. کتاب مذکور را آقاى‌ عطاردى‌ تألیف کرده‏اند و به نام مسند الامام الکاظم در سه جلد به چاپ رسانده‏اند.
[31]. تاریخ بغداد، ج 13، ص 27.
[32]. تهذیب التهذیب، ج 10، ص 340.
[33]. الفصول المهمه، ص 219.
[34]. الصواعق المحرقه، ص 203.
[35]. تذکرة الخواص، ص 348.
[36]. تاریخ یعقوبى‌، ج 2، ص 414.
[37]. الارشاد، ج 2، ص 231.
[38]. تاریخ بغداد، ج 13، ص 31.
[39]. مناقب آل ابى‌ طالب، ج 4، ص 343.
[40]. بحارالأنوار، ج 48، ص 119.
[41]. الارشاد، ج 2، ص 231 و الفصول المهمه، ص 219.
[42]. الارشاد، ج 2، ص 232 و تاریخ بغداد، ج 13، ص 28.
[43]. تاریخ بغداد، ج 13، ص 29 و کشف الغمه، ج 3، ص 7.
[44]. کشف الغمه، ج 3، ص 19.
[45]. مناقب آل ابى‌ طالب، ج 4، ص 344.
[46]. تاریخ بغداد، ج 13، ص 28 و الارشاد، ج 2، ص 233.
[47]. بحارالأنوار، ج 48، ص 117.
[48] امینى‌، ابراهیم، امامت و امامان علیهم السلام، 1جلد، موسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامى‌ حوزه علمیه قم) - قم، چاپ: اول، 1388.