امام سوم: امام حسين عليه السلام‏

امام سوم: امام حسين عليه السلام‏

 

تولد و شهادت‏

امام حسين عليه السلام روز سوم يا پنجم شعبان سال چهارم هجرى‌، در مدينه به دنيا آمد. پدرش على‌ بن ابى‌‏طالب عليه السلام و مادرش فاطمه دختر رسول خدا صلى‌ الله عليه و آله.

كنيه‏اش ابوعبدالله و لقب‏هايش: طيّب، سيّد، سبط، وفىّ، مبارك، بود.

هنگام تولدش، جبرييل براى‌ تهنيت بر پيامبراكرم نازل شد و از جانب خدا پيام آورد كه نام او را «حسين» بگذاريد. رسول خدا صلى‌ الله عليه و آله در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت. روز هفتم، دو گوسفند برايش عقيقه كرد و گوشت آن را در ميان تهى‌ دستان تقسيم كرد.

امام حسين عليه السلام بنابر بعضى‌ اقوال، پنجاه و شش سال و چند ماه در اين جهان زندگى‌ كرد. شش سال و چند ماه با جدش رسول خدا صلى‌ الله عليه و آله و بعد از وفات پيامبر، سى‌ سال با پدر و بعد از وفات پدر، ده سال با برادرش امام حسن عليه السلام و بعد از وفات برادر، ده سال زندگى‌ كرد. و در روز عاشوراى‌ شصت و يك‏ هجرى‌، در كربلا به شهادت رسيد و پيكر مطهّرش در همان سرزمين به خاك سپرده شد.[1]

 

نصوص بر امامت‏

براى‌ اثبات امامت امام حسين عليه السلام مى‌‏توان از ادلّه عامّه كه قبلًا بدان‏ها اشاره شد، استفاده كرد. علاوه بر آن‏ها، پيامبر گرامى‌ اسلام در احاديث فراوانى‌، به امامت حسن و حسين عليهما السلام تصريح فرمود.

رسول خدا صلى‌ الله عليه و آله درباره حسن و حسين فرمود: «اين دو پسرم، امام‏اند، قيام كنند يا سكوت.»[2]

علاوه بر اين‏ها، امام حسن عليه السلام به هنگام وفات، او را به عنون امام بعد از خودش معرفى‌ كرد.

امام صادق عليه السلام در حديثى‌ فرمود: حسن بن على‌ عليه السلام به هنگام وفات، برادرش محمد بن حنفيه را خواست و فرمود: «آيا نمى‌‏دانى‌ كه حسين بن على‌ بعد از وفاتِ من، امام خواهد بود؟ خداى‌ عزّوجلّ اين را خواسته و رسول خدا صلى‌ الله عليه و آله به امامت او تصريح كرده است. خداى‌ متعال مى‌‏دانسته كه شما اهل بيت، بهترين بندگانش هستيد. حضرت محمد صلى‌ الله عليه و آله را خدا به نبوّت برگزيد و او، على‌ عليه السلام را به امامت برگزيد و پدرم حضرت على‌، مرا به امامت برگزيد و من، حسين را به مقام امامت اختيار كردم.».

محمد بن حنفيه عرض كرد: «برادرم! تو امام هستى‌ و به وظيفه ات عمل مى‌‏كنى‌.»[3]

على‌ بن يونس عاملى‌ در كتاب صراط مستقيم مى‌‏نويسد:

اميرالمؤمنين عليه السلام بر امامت فرزندش حسن تصريح كرد، چنان كه بر امامت فرزندش حسين نيز تصريح كرد. شيعيان، روايت كرده‏اند كه حسن، به هنگام وفات، برادرش حسين را به امامت برگزيد، مواثيق نبوّت و عهود امامت را به او سپرد و شيعيان را از خلافت او آگاه ساخت و او را به عنوان پرچمدار هدايت بعد از خودش منصوب كرد. اين امر معروف و مشهورى‌ است كه خفايى‌ در آن وجود ندارد.[4]

مسعودى‌ در كتاب اثبات الوصية مى‌‏نويسد:

هنگامى‌ كه امام حسن عليه السلام بيمار شد، برادرش ابوعبداللّه عليه السلام بر او وارد شد و بعد از كلامى‌ كه بين آنان رد و بدل شد، امام حسن، برادرش حسين عليه السلام را وصىّ خود قرار داد واسم اعظم را به او ياد داد و مواريث انبيا و وصيتى‌ را كه اميرالمؤمنين عليه السلام به او سپرده بود، تحويل او داد.[5]

محمد بن حنفيه به امام سجاد عليه السلام عرض كرد: «تو مى‌‏دانى‌ كه رسول خدا صلى‌ الله عليه و آله وصيت و امامت بعد از خودش را به اميرالمؤمنين و بعد از او به حسن و حسين عليه السلام واگذار كرد.»[6]

 

فضائل امام حسين عليه السلام‏

رسول خدا عليه السلام فرمود: «حسين از من است و من از حسين. هر كس حسين را دوست بدارد، خدا او را دوست دارد. حسين، سبطى‌ است از اسباط.»[7]

پيامبر اكرم صلى‌ الله عليه و آله فرمود: «هر كه مى‌‏خواهد به محبوب‏ترين مردم زمين و آسمان نگاه كند، به حسين نظر نمايد.»[8]

حذيفه از رسول خدا صلى‌ الله عليه و آله نقل كرده كه فرمود: «خدا، به حسين فضيلتى‌ را عطا كرده كه به هيچ يك از آدميان عطا نكرده، جز يوسف بن يعقوب.»[9]

حذيفة بن يمان مى‌‏گويد: رسول خدا صلى‌ الله عليه و آله را ديدم در حالى‌ كه دست حسين عليه السلام را گرفته بود، مى‌‏فرمود:

«اى‌ مردم! اين، حسين بن على‌ است. او را بشناسيد. به خدا سوگند! او در بهشت است و دوستان و دوستانِ دوستانش نيز در بهشت هستند.»

پيامبر اكرم صلى‌ الله عليه و آله فرمود: «حسن و حسين، بعد از من و پدرشان، بهترين فرد روى‌ زمين هستند و مادرشان، بهترين زنان جهان است.»[10]

پيامبر صلى‌ الله عليه و آله فرمود: «حسن و حسين دو ريحان من از دنيا هستند.»[11]

رسول خدا صلى‌ الله عليه و آله فرمود: «حسن و حسين، سيد و آقاى‌ جوانان اهل بهشت‏اند و پدرشان افضل از آنان است.»[12]

 

 

عبادت و بندگى‌‏

 

به امام حسين عليه السلام عرض شد: «چرا اين قدر از خدا ترسان هستى‌؟». فرمود: «از سختى‌‏هاى‌ قيامت در امان نيست مگر كسى‌ كه در اين دنيا از خدا بترسد.»[13]

عبداللّه بن عبيد مى‌‏گويد: «امام حسين عليه السلام با پاى‌ پياده، 25 مرتبه به حج مشرف شد، در حالى‌ كه حيوان سوارى‌ به همراه داشت.»[14]

به امام سجاد عليه السلام عرض شد: «چرا فرزندان پدرت اين قدر كم هستند؟».

فرمود: «من حتى‌ از تولد خودم از او تعجب مى‌‏كنم، زيرا او در شبانه روز، هزار ركعت نماز مى‌‏خواند.»[15]

راوى‌ مى‌‏گويد: حسن و حسين عليهما السلام را ديدم كه پياده به سوى‌ حج مى‌‏رفتند.

هر سوارى‌ كه عبور مى‌‏كرد، پياده مى‌‏شد و با آن حضرت به راه مى‌‏افتاد. پياده روى‌ براى‌ بعض زائران دشوار بود. به سعدبن ابى‌ وقاص گفتند: «راه رفتن براى‌ ما سخت است، ولى‌ شايسته نمى‌‏دانيم ما سواره باشيم و اين دو سيد بزرگوار پياده حركت كنند.»

سعد سخن آنان را به امام حسن عليه السلام عرض كرد و گفت: «كاش براى‌ مراعات حال اين افراد، بر حيوان سوارى‌ خود سوار مى‌‏شديد.». امام حسين عليه السلام فرمود: «ما سوار نخواهيم شد، زيرا ملتزم شده‏ايم كه پياده به حج برويم، ولى‌ براى‌ مراعات حال ساير مسافران از اين راه فاصله مى‌‏گيريم. آن دو چنين كردند.»[16]

 

 

احسان و انفاق‏

امام حسين عليه السلام به عيادت اسامه بن زيد رفت، در حالى‌ كه بيمار بود و مى‌‏گفت: «واغماه!»

امام عليه السلام به او فرمود: «برادرم! چه غم دارى‌؟». عرض كرد: «يابن رسول اللّه! شصت هزار درهم بدهكارم مى‌‏ترسم بميرم و زير بار دين بمانم.» حضرت فرمود: «ناراحت نباش! قبل از اين‏كه اجل تو فرا رسد، قرضت را ادا خواهم كرد.». و چنين كرد.[17]

شعيب بن عبدالرحمان مى‌‏گويد: بعد از اين كه امام حسين عليه السلام‏ كشته شد، اثرى‌ را بر دوش مباركش ديدند. از امام سجاد عليه السلام پرسيدند:

«اين اثر چيست؟» فرمود: «اين اثر از آن جاست كه پدرم عادت داشت انبان غذا را بر دوش مى‌‏گرفت و به منازل بيوه زنان و يتيمان و فقيران مى‌‏برد.»[18]

از امام حسين عليه السلام روايت شده كه فرمود: صحت اين قول پيامبر صلى‌ الله عليه و آله براى‌ من به اثبات رسيده كه فرمود: «افضل اعمال، بعد از نماز، ادخال سرور در قلب مؤمن است، البته به گونه‏اى‌ كه گناهى‌ در آن نباشد.»

روزى‌ غلامى‌ را ديدم كه با يك سگ هم غذا شده بود. يك لقمه خودش مى‌‏خورد و لقمه‏اى‌ هم جلوى‌ سگ مى‌‏انداخت. علت اين عمل را از غلام پرسيدم. گفت: «يا بن رسول اللّه! من شديداً غمناك هستم. اين سگ را شاد مى‌‏گردانم، شايد خدا مرا نيز شاد گرداند. صاحب من، يك نفر يهودى‌ است.

دوست دارم از او جدا شوم.»

امام حسين عليه السلام نزد ارباب او رفت و دويست دينار براى‌ خريد غلام پرداخت كرد. مرد يهودى‌ عرض كرد: «اين غلام، فداى‌ قدم‏هاى‌ شما كه تا اين‏جا تشريف آورديد. اين مزرعه را نيز به او بخشيدم.

اين دويست دينار نيز خدمت خودتان باشد، به شما بخشيدم.» امام حسين عليه السلام فرمود: «هبه شما را قبول كردم و همه را به غلام بخشيدم و او را آزاد كردم.»

زن آن مرد يهودى‌ كه حاضر بود و جريان را مشاهده مى‌‏كرد گفت: «من‏ مسلمان شدم و مهرم را به شوهرم بخشيدم». مرد يهودى‌ عرض كرد: «من نيز مسلمان شدم و اين خانه‏ام را به همسرم بخشيدم.»[19]

انس مى‌‏گويد: نزد حسين بن على‌ عليه السلام بودم. كنيزى‌ آمد و دسته گلى‌ (ريحانى‌) به آن حضرت هديه كرد. امام به كنيز فرمود: «تو را در راه خدا آزاد كردم».

انس عرض كرد: «يا بن رسول اللّه! اين كنيز، دسته گلى‌ به شما هديه كرد كه چندان ارزشى‌ ندارد. شما او را آزاد مى‌‏كنيد؟» فرمود: «خدا ما را اين گونه ادب آموخته است. او فرمود: «وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها» نيكوتر از دسته گل اين كنيز، آزاد كردن اوست».[20]

يكى‌ از غلامان امام حسين عليه السلام خلافى‌ مرتكب شد كه مستحق كيفر بود.

حضرت دستور داد او را تنبيه كنند. غلام عرض كرد: «يا مولاى‌! «وَالكاظِمِينَ الغَيْظَ»». حضرت فرمود: «تو را بخشيدم».

غلام عرض كرد: «يا مولاى‌! «وَالعافِينَ عَنِ النّاسِ»». حضرت فرمود: «تو را عفو كردم». عرض كرد: «يا مولاى‌! «وَاللَّهُ يُحِبُّ المُحْسِنِينَ»». حضرت فرمود: «تو را در راه خدا آزاد كردم و دو برابر آن چه قبلًا به تو دادم، خواهم داد.»[21]

يك عرب باديه نشين، خدمت امام حسين عليه السلام رسيد و عرض كرد: «يا بن رسول اللّه! ديه كاملى‌ را بر ذمه گرفته‏ام و از پرداخت آن عاجزم. پيش خود گفتم، از كريم‏ترين مردم آن را مى‌‏طلبم، اينك كسى‌ را كريم‏تر از اهل بيت رسول اللّه عليه السلام سراغ ندارم». امام حسين عليه السلام فرمود: «من سه سؤال از تو مى‌‏كنم، اگر يكى‌ از آن‏ها را جواب دادى‌، ثلث مال را مى‌‏دهم و اگر دو تا را جواب دادى‌، دو ثلث آن را به تو مى‌‏دهم و اگر هر سه را جواب دادى‌، همه آن را به تو مى‌‏دهم.»

مرد اعرابى‌ عرض كرد: «يابن رسول اللّه! آيا شخصيتى‌ مانند شما، با آن همه علم و شرافت، از فردى‌ مانند من سؤال مى‌‏كند؟!» فرمود: «بلى‌، از جدم رسول خدا شنيدم كه فرمود:

المعروف بقدر المعرفة

». مرد اعرابى‌ عرض كرد: «سؤال كنيد. اگر بدانم، جواب مى‌‏دهم و اگر ندانم، از شما ياد مى‌‏گيرم،

و لا قوّة إلّاباللّه‏

». امام حسين: افضل اعمال كدام است؟

- ايمان به خدا.

- وسيله نجات از مهالك چيست؟

- اعتماد به خدا.

- زينت انسان به چيست؟

- علمى‌ كه با آن صبر باشد.

- اگر اين نباشد، چه؟

- مالى‌ كه با انصاف و مروت همراه باشد.

- اگر اين هم نباشد، چه؟

- فقرى‌ كه با آن صبر باشد.

- اگر اين هم نباشد چه؟

- در اين صورت بايد صاعقه‏اى‌ از آسمان نازل شود و او را بسوزاند.

امام حسين عليه السلام خنديد و يك هزار دينار به او عطا كرد. انگشترش را نيز كه دويست درهم ارزش داشت، به وى‌ داد و فرمود: «با آن پول، قرضت را ادا كن و انگشتر را بفروش و در راه زندگى‌ صرف كن.»

مرد اعرابى‌ آن‏ها را گرفت و عرض كرد: «اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ».[22]

 

 

حادثه عاشورا

حادثه عاشورا، يكى‌ از فجيع‏ترين حوادث تاريخ اسلام، بلكه تاريخ جهان است كه در نوع خود بى‌ نظير است. در اين حادثه فجيع، امام حسين عليه السلام يعنى‌ فرزند پيامبراسلام- با آن همه سفارش هايى‌ كه درباره‏اش به عمل آمده بود- و فرزندان و برادران و برادر زادگان و عموزادگان و جمعى‌ ديگر از خويشان نزديك و انصار و ياران او، به امر كسى‌ كه خود را خليفه همين پيامبر مى‌‏دانست و به دست سپاهيانى‌ كه خود را مسلمان و پيرو همان پيامبر مى‌‏دانستند، در كربلا كشته شدند، آن هم با فجيع‏ترين و غير انسانى‌‏ترين كشتارها و بى‌ رحمانه‏ترين رفتارها كه چهره تاريخ بشريت را سياه كرد.

بررسى‌ اين حادثه تلخ، براى‌ شناخت امام حسين عليه السلام ضرورت دارد، ولى‌ با توجه به اين كه بررسى‌ كامل و دقيق آن، نياز به تأليف كتابى‌ مفصل دارد كه فعلا در امكان ما نيست، در اين جا به ذكر اهداف امام حسين در آن قيام خونين بسنده مى‌‏كنيم.

 

اهداف امام حسين و شيوه پيگيرى‌‏

براى‌ شناخت صحيح هدف امام حسين عليه السلام در قيام خونين كربلا، بهتر است به سخنان خود آن حضرت مراجعه كنيم. آن جناب هنگام خروج از مدينه، ضمن وصيت‏نامه‏اش به محمد بن حنفيه چنين نوشت:

إنّي لم أخرج أشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً و إنّما خرجت لطلب الإصلاح في أمّة جدّي، أريد أن آمر بالمعروف و أنهى‌ عن المنكر، و أسير بسيرة جدّي و أبي عليّ بن أبي طالب عليهما السلام.[23]

امام حسين عليه السلام در اين سخن، سه چيز را به عنوان هدف قيام ياد كرده است: اصلاح امور مسلمانان، امر به معروف و نهى‌ از منكر، احياى‌ سيره جدش رسول خدا و پدرش على‌ بن ابى‌‏طالب عليهما السلام.

با اندكى‌ دقت مى‌‏توان گفت، مهم‏ترين هدف آن حضرت، اصلاح امور امت بوده است كه سيره رسول خدا را فراموش كرده بودند و در ابعاد مختلف عبادى‌، اجتماعى‌، اخلاقى‌، سياسى‌، اقتصادى‌، به انحراف كشيده شده بودند.

حضرت، قصد داشت اين عمل مهم را به وسيله امر به معروف و نهى‌ از منكر، در تمام مراحل آن انجام دهد.

بنابراين، نهضت امام حسين عليه السلام را مى‌‏توان به عنوان يك حركتِ اعتراضى‌ و اصلاحى‌ معرفى‌ كرد كه به صورت امر به معروف و نهى‌ از منكر، در مراحل مختلف و طبق مقتضيات زمان و مكان و انجام وظيفه، انجام گرفته است:

مرحله اول- هجرت از مدينه: بعد از مرگ معاويه، فرزندش يزيد، به وليد (والى‌ مدينه) نوشت كه از حسين بن على‌ بيعت بگير و اگر امتناع ورزيد، او را به قتل برسان، ولى‌ حضرت ابا عبداللّه كه حكومت يزيد را نامشروع مى‌‏دانست و حاضر نبود با بيعت خود بر آن صحّه بگذارد، از بيعت امتناع ورزيد و به عنوان اعتراض و اعلام عدم رضايت، از مدينه به سوى‌ مكه حركت كرد. اين عمل، نوعى‌ نهى‌ از منكر به شمار مى‌‏رود.

مرحله دوم- اقامت در مكه: امام حسين عليه السلام قصد داشت در مكه بماند و ضمن اعتراض عملى‌، در صورت امكان با سخنرانى‌ در جمع مسلمانان كه از بلاد مختلف و به قصد حج در مكه آمده بودند اعتراض و عدم رضايت خود را اعلام كند كه اين نيز نوعى‌ امر به معروف و نهى‌ از منكر بود، ولى‌ در مكه، دو حادثه جديد روى‌ داد كه مى‌‏توانست بر اراده آن حضرت تأثير گذار باشد:

يكى‌ اين كه در مدت توقف امام حسين عليه السلام در مكه، شيعيان كوفه از عدم بيعت آن حضرت و حركت به مكه، اطلاع يافتند و طى‌ نامه‏هاى‌ بسيار زياد، او را به كوفه دعوت كردند.

دوم اين كه امام حسين عليه السلام اطلاع يافت، يزيد به چند نفر مأموريت داده تا مخفيانه او را ترور كنند.

مرحله سوم- حركت به سوى‌ كوفه: با توجه به حادثه مذكور، اوضاع عوض شد. از يك طرف امام نتوانست در مكه بماند، زيرا در صورت كشته شدن او، قداست حرم شكسته مى‌‏شد و خونش به هدر مى‌‏رفت و از سوى‌ ديگر، شيعيان كوفه او را دعوت كرده بودند و ايشان در نپذيرفتن دعوت آنان حجتى‌ نداشت.

بنابراين، احساس وظيفه كرد كه بايد به سوى‌ كوفه حركت كند و حركت اعتراضى‌ خود را ادامه دهد. در عين حال براى‌ رعايت احتياط، ابتدا مسلم بن عقيل را با نامه‏اى‌ به سوى‌ كوفه گسيل داشت تا اوضاع را از نزديك مشاهده كند و به او گزارش دهد. بعد از چندى‌، نامه‏اى‌ را از سوى‌ مسلم دريافت كرد كه نوشته بود: «گروه كثيرى‌ از مردم كوفه با من بيعت كرده‏اند و در انتظار مقدم شما هستند.»

امام حسين عليه السلام احساس كرد بايد به سوى‌ عراق حركت كند، زيرا از يك طرف مى‌‏تواند به حركت اعتراضى‌ خود ادامه دهد و از سوى‌ ديگر، نامه‏هاى‌ كوفيان و گزارش مسلم، نشان مى‌‏داد، زمينه تأسيس حكومت اسلامى‌، بدون توسّل به جنگ و خون ريزى‌ و با حمايت انبوه شيعيان فراهم خواهد شد. در نتيجه، حضرت مى‌‏توانست با احياى‌ حكومت اسلامى‌ سيره جدش رسول خدا را احيا كند و اوضاع مسلمانان را اصلاح نمايد كه اين، عالى‌‏ترين مراتب امر به معروف و نهى‌ از منكر است.

در اين ميان، اگر كوفيان به وعده‏هاى‌ خود عمل نكردند، يا در اين مسير مقدّس، مشكل ديگرى‌ پيش آمد، طبق مقتضيات زمان و مكان، به وظيفه جديد خود عمل خواهد كرد. در هر حال موقعيت اعتراضى‌ خود را از دست نخواهد داد.

امام حسين عليه السلام حج را بدل به عمره مفرده كرد و رهسپار كوفه شد.

مرحله چهارم- اطلاع از شهادت مسلم: امام حسين عليه السلام در ثعلبيه، خبر شهادت مسلم را شنيد و با اوضاع و شرايط جديدى‌ مواجه گشت. در اين مرحله نيز بايد طبق شرايط جديد تصميم بگيرد. اولين اقدام اين بود كه جريان‏ شهادت مسلم را بدون پرده پوشى‌ با اصحاب در ميان گذاشت و از آنان نظر خواهى‌ كرد.

فرزندان عقيل عرض كردند: «بايد از مسلم خون‏خواهى‌ كنيم يا در همين راه كشته شويم.»

امام حسين فرمود: «بعد از شهادت مسلم و هانى‌، زندگى‌ ارزش ندارد.»

بعضى‌ از اصحاب عرض كردند: «يا بن رسول اللّه! به خدا سوگند! تو مثل مسلم نيستى‌، وقتى‌ وارد كوفه شوى‌، شيعيان كه تو را دعوت كرده‏اند، به يقين، به سويت مى‌‏شتابند و حمايتت مى‌‏كنند.»

در اوضاع و شرايط جديد، امام حسين عليه السلام دو راه در پيش داشت: يا حركت را به سوى‌ كوفه ادامه دهد يا از رفتن به كوفه منصرف شده، به سوى‌ سرزمينى‌ ديگر رهسپار گردد و در آن جا، طبق شرايطى‌ كه به وجود خواهد آمد، انجام وظيفه كند.

امام، راه اول را ترجيح داد، زيرا اولا: از حمايت مردم كوفه مأيوس نشده بود و اصحاب و يارانش نيز همين احتمال را تأييد كرده بودند. ثانيا: فكر كرد، اگر هم كوفيان به وعده‏هاى‌ خود عمل نكنند، باز هم در آن جا بهتر مى‌‏تواند طبق اوضاع و شرايط جديد، انجام وظيفه كند و به حركت اعتراضى‌ خود ادامه دهد. بنابراين تصميم گرفت، به سوى‌ كوفه حركت كند.

امام حسين عليه السلام در اين جا لازم ديد كار ديگرى‌ را انجام دهد كه اگر در بين اصحاب و يارانش فرد يا افرادى‌ هستند كه از شركت در اين سفر خطرناك كراهت دارند، مأخوذ به حيا نشوند. بدين جهت به ياران خويش فرمود:

«چنان كه شنيديد، مسلم شهيد شده و اوضاع كوفه، به گونه‏اى‌ ديگر درآمده‏ است. در هر حال، من قصد دارم به كوفه بروم. اكنون بيعت خودم را از شما بر مى‌‏دارم. هر كس ميل دارد، مى‌‏تواند از من جدا شود و به هر كجا ميل دارد برود.»

تعداد كمى‌ از همراهان، جدا شدند و كاروان امام رهسپار كوفه شد.

مرحله پنجم- برخورد با سپاه حرّ: برنامه امام حسين عليه السلام اين بود كه هر چه زودتر خود را به كوفه برساند، ولى‌ قبل از رسيدن به كوفه، با سپاهيان حرّ مواجه شد و راه را بر او بستند. امام به حرّ فرمود، «كوفيان مرا بدين جا دعوت كرده‏اند، اگر پشيمان شده‏اند، حاضرم به حجاز برگردم يا به سرزمين ديگرى‌ بروم.»

حر پاسخ داد: «من از چنين دعوتى‌ اطلاع ندارم، مأمورم شما را دستگير كنم و به كوفه، نزد ابن زياد ببرم تا درباره شما تصميم بگيرد.»

وضع كاملا تازه‏اى‌ به وجود آمده بود. تسليم شدن در برابر ابن زياد، نتيجه‏اى‌ جز بيعت با ذلّت و خوارى‌، يا شهادت با زبونى‌، در بر نداشت و امام حسين نمى‌‏توانست چنين امرى‌ را بپذيرد. بدين جهت مسير خود را عوض كرد و به جاى‌ رفتن به كوفه، راهى‌ ديگر را برگزيد تا از اين بن بست نجات يابد و در نقاط ديگر به حركت اعتراضى‌ خود ادامه دهد.

مرحله ششم- نزول به سرزمين كربلا: كاروان امام حسين عليه السلام در حركت بود و سپاهيان حرّ، بدون توسّل به جنگ، آن را همراهى‌ و مراقبت مى‌‏كردند تا به سرزمين كربلا رسيدند. در همين موقع، نامه‏اى‌ از ابن زياد، به حرّ رسيد كه حسين بن على‌ و خانواده‏اش را در همين جا متوقف كن و از ادامه سفر باز دار.

با رسيدن اين دستور، اوضاع كاملا عوض شد و موقعيت تازه‏اى‌ يافت.

امام عليه السلام نه مى‌‏توانست به كوفه برود، نه به نقطه ديگرى‌ حركت كند و باز هم امام، بر سر دو راهى‌ ديگر قرار گرفت: يا بايد تسليم ابن زياد مى‌‏شد و تن به ذلّت مى‌‏داد تا زنده بماند و چند سالى‌ زندگى‌ كند، يا در برابر دشمن مقاومت كند و دفاع مقدس و شهادت شرافت مندانه را بر زندگى‌ ذلّت بار ترجيح دهد.

امام حسين عليه السلام در چنين وضع حساس و خطرناكى‌، باز هم از پى‌‏گيرى‌ هدف منصرف نشد. حضرت، جنگ مردانه و دفاع مقدس تا سر حد شهادت را برگزيد تا عملًا به مسلمانان درس آزادگى‌، ديندارى‌، عدالت خواهى‌، مبارزه با استبداد و ستم را بياموزد و پايه‏هاى‌ حكومت غير مشروع بنى‌ اميه را متزلزل سازد. اين، عالى‌‏ترين مرحله امر به معروف و نهى‌ از منكر بود.

آرى‌ عاشوراى‌ امام حسين و اصحاب و يارانش مكتب ديندارى‌، آزادگى‌، مردانگى‌، مقاومت در برابر بيدادگرى‌ و بيدادگران و دفاع از محرومان و ستم‏ديدگان است. اين مكتب نجات بخش بايد همواره و در طول تاريخ، زنده و فعال باقى‌ بماند. در هر زمان و هر مكانى‌ كه استبداد و بيدادگرى‌ وجود دارد و مبارزات و اقدامات مسالمت‏آميز ابتدايى‌، مفيد واقع نشود، تنها وسيله نجات بخش احيا و بهره‏گيرى‌ از مكتب آموزنده كربلاست: «كلّ يوم عاشورا و كل ارض كربلا». در همين راستا بود كه ائمه اطهار به برگزارى‌ مجالس عزادارى‌ بر امام حسين عليه السلام عنايت داشتند و بدان توصيه مى‌‏كردند تا با بيان و تشريح فلسفه قيام و هدف امام حسين شنوندگان را به مبارزه با بيدادگرى‌ تشويق و تحريص كنند. گريستن بر شهيد مبارز با بيدادگرى‌ و دفاع از دين است كه آن همه ثواب‏هاى‌ مذكور در احاديث را دارد.[24]

 

[1]. بحارالأنوار، ج 44، ص 200- 201؛ كشف الغمه، ج 2، ص 216- 252؛ اعلام الورى‌، ج 1، ص 420 و مطالب السؤول، ج 2، ص 49، 51، 69 و 70.
[2]. اثبات الهداة، ج 5، ص 134- 171.
[3]. همان، ص 169 و بحارالأنوار، ج 44، ص 174.
[4]. اثبات الهداة، ج 5، ص 173.
[5]. همان، ص 174.
[6]. همان، ص 170.
[7]. بحارالأنوار، ج 43، ص 261: قال رسول اللّه صلى‌ الله عليه و آله:« حسين منّي و أنا من حسين، أحبّ اللّه مَن أحبّ حسيناً، حسين سبط من الأسباط».
[8]. همان، ص 297: قال رسول اللّه صلى‌ الله عليه و آله:« من أحبّ أن ينظر إلى‌ أحبّ أهل الأرض و السماء فلينظر إلى‌ الحسين».
[9]. همان، ج 43، ص 316: حذيفة عن النبي صلى‌ الله عليه و آله قال:« الحسين أعطي من الفضل ما لم يُعطَ أحد من ولد آدم ما خلا يوسف بن يعقوب».
[10]. همان، ص 262: حذيفة بن اليمان قال: رأيت النبي: آخذاً بيد الحسين بن عليّ عليه السلام و هو يقول:« يا أيّها الناس! هذا الحسين بن عليّ فاعرفوه. فوالذي نفسي بيده! إنّه لفي الجنّة و محبّيه في الجنّة و محبّي محبّيه في الجنّة».
[11]. همان، ص 316: ابن عمر، عن النّبي صلى‌ الله عليه و آله: قال:« الحسن و الحسين هما ريحانى‌ من الدنيا».
[12]. همان، ص 264: قال رسول اللّه:« الحسن و الحسين سيّدا شباب أهل الجنّة و أبوهما خير منهما».
[13]. همان، ج 44، ص 192: و من زهده عليه السلام أنّه قيل له:« ما أعظم خوفك من ربّك؟ قال: لا يأمن يوم القيامة إلّامَن خاف اللّه في الدنيا».
[14]. همان، ص 193: قال عبداللّه بن عبيد لقد حجّ الحسين بن عليّ عليه السلام خمسة و عشرين حجّة ما شياً و أنّ النجائب لتقاد معه.
[15]. همان، ص 196: قيل لعلّي بن الحسين عليه السلام:« ما أقلّ ولد أبيك؟». فقال:« العجب كيف ولدت؟ كان يصلّي في اليوم و الليلة ألف ركعة».
[16]. همان، ج 43، ص 276.
[17]. همان، ج 44، ص 189.
[18]. همان، ص 190.
[19]. همان، ص 194.
[20]. همان، ص 195.
[21]. همان، ص 195.
[22]. همان، ص 194.
[23]. همان، ص 329.
[24] امينى‌، ابراهيم، امامت و امامان عليهم السلام، 1جلد، موسسه بوستان كتاب (مركز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامى‌ حوزه علميه قم) - قم، چاپ: اول، 1388.