پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

امام پنجم: امام محمد باقر عليه السلام‏

امام پنجم: امام محمد باقر علیه السلام‏

 

تولد و شهادت‏

محمد بن على‌ علیه السلام در سوم ماه صفر سال 59 هجرى‌ یا اول ماه رجب سال 57 هجرى‌ در مدینه منوّره به دنیا آمد.

پدرش على‌ بن حسین علیه السلام و نام مادرش فاطمه ام عبدالله دختر امام حسن علیه السلام است. کنیه‏اش، ابو جعفر و لقبش، باقرالعلوم، شاکر، هادى‌ است.[1]

57 سال در این جهان زندگى‌ کرد و در روز هفتم ذى‌ حجه سال 114 هجرى‌ در مدینه رحلت فرمود و بدن مطهّرش را در قبرستان بقیع به خاک سپردند.[2]

 

نصوص بر امامت‏

علاوه بر دلیل‏هایى‌ که قبلًا براى‌ اثبات دوازده امام اقامه شد، در خصوص امامت امام محمد باقر علیه السلام نیز نصوصى‌ وجود دارد که پدرش على‌ بن حسین علیه السلام به امامت او تصریح و توصیه کرده است.

اسماعیل بن محمد بن عبدالله بن على‌ بن حسین، از حضرت ابوجعفر نقل کرده که فرمود: حضرت على‌ بن حسین علیه السلام به هنگام وفات، صندوقى‌ را بیرون آورد و فرمود: «محمد! این صندوق را ببر و نزد خودت نگه دار.»

هنگامى‌ که امام على‌ بن حسین وفات کرد، برادران حضرت ابى‌ جعفر علیه السلام نزد او آمده و مطالبه ارث خود را از صندوق کردند. حضرت فرمود: «شما سهمى‌ از آن صندوق ندارید. اگر سهمى‌ در آن داشتید، آن را به من تحویل نمى‌‏داد. در آن صندوق سلاح رسول خدا و کتاب‏هاى‌ اوست.»[3]

عیسى‌ بن عبدالله از پدرش و او از جدش نقل کرده که حضرت على‌ بن حسین علیه السلام به هنگام مرگ، به فرزندانش توجه کرد و در بین آنان به فرزندش محمدبن على‌ فرمود: «محمد! این صندوق را به خانه خودت ببر.». در آن صندوق، درهم و دینار نبود، بلکه پر از کتاب‏هاى‌ علمى‌ بود.[4]

از محمد بن عبدالجبار نیز نظیر همین حدیث روایت شده است.[5]

ابان بن عثمان از حضرت صادق علیه السلام در حدیثى‌ نقل مى‌‏کند که روزى‌ جابر بر حضرت على‌ بن حسین علیه السلام وارد شد. فرزندش محمد نزد او بود. جابر عرض کرد: «این کیست؟» فرمود: «پسرم و صاحب الامر بعد از من، محمد باقر است.»[6]

عثمان بن عثمان بن خالد از پدرش نقل کرده که گفت: «هنگامى‌ که على‌ بن حسین علیهما السلام بیمار شد، فرزندانش محمد، حسن، عبدالله، عمر، زید و حسین را جمع کرد و در حضور آنان فرزندش محمد بن على‌ را وصىّ خویش تعیین نمود او را باقر لقب داد و امور سایر فرزندانش را به وى‌ سپرد.»[7]

مالک بن اعین جهنى‌ گفته است: على‌ بن حسین علیهما السلام فرزندش محمد بن على‌ را وصى‌ خود قرار داد و فرمود: «پسرم! تو را خلیفه و جانشین خودم قرار دادم.»[8]

زهرى‌ مى‌‏گوید: به على‌ بن حسین علیهما السلام عرض کردم: «یا ابن رسول الله! اگر مرگ شما فرا رسید به چه کسى‌ مراجعه کنیم؟.» فرمود: «به این پسرم- و اشاره کرد به محمد- او وصىّ و وارث من، خزینه و معدن علم من و باقر العلوم است. این عهدى‌ است از رسول خدا صلى‌ الله علیه و آله به سوى‌ ما.»[9]

ابوبصیر از حضرت ابوجعفر علیه السلام نقل کرده که فرمود: «از جمله وصیت‏هاى‌ پدرم به من، این بود که وقتى‌ از دنیا رفتم، کسى‌ جز تو مرا غسل ندهد، زیرا امام را جز امام نباید غسل بدهد.»[10]

سید مرتضى‌ گفت: «هنگامى‌ که وفات حضرت على‌ بن حسین علیه السلام نزدیک شد، فرزندش محمد باقر را فرا خواند و در حضور جمعى‌ از شیعیان و خواص، او را وصىّ خود قرار داد، بر امامتش تصریح کرد، اسم اعظم و مواریث پیامبران را تحویل او داد.»[11]

مسعودى‌ نیز در کتاب اثبات الوصیه نظیر همین حدیث را نقل کرده است.»[12]

 

فضائل و مکارم‏

امام محمد باقر علیه السلام همانند دیگر امامانِ معصوم علیهم السلام انسانى‌ کامل و از هرگونه عیب و نقصى‌ منزّه و واجد همه کمالات انسانى‌ بود. این سخنى‌ است که نه تنها دوستان، بلکه حتى‌ مخالفان نیز بدان اعتراف داشتند.

شیخ مفید درباره آن حضرت نوشته است:

امام باقر ابو جعفر محمد بن على‌ بن حسین علیه السلام در میان برادرانش، جانشین پدرش على‌ بن الحسین علیه السلام و وصىّ و امام بعد از او بود. و از جهت علم و زهد و سیادت بر آنان برترى‌ داشت، در میان عامّه و خاصّه، از همه معروف‏تر و جلیل‏القدرتر بود. آن چه از علوم دین و سنّت و تفسیر قرآن و سیره و آداب زندگى‌ از آن حضرت ظاهر شد، از هیچ یک از اولاد حسن و حسین علیهما السلام ظاهر نشده است. باقى‌‏ماندگان از صحابه و بزرگان از تابعان و رؤساى‌ فقها، مسائل دینى‌ را از آن حضرت روایت کرده‏اند. آن بزرگوار به فضل و علم معروف بود و در توصیفش شعر مى‌‏سرودند.[13]

ابوالفداء درباره آن حضرت مى‌‏نویسد:

محمد بن على‌ بن حسین ابوجعفر باقر، تابعى‌ جلیل القدر و از جهت علم و عمل و سیادت و شرف، یکى‌ از اعلام امت بوده است. شیعیان امامیه، او را یکى‌ از امامان دوازده گانه خود مى‌‏دانند ... احادیث فراوانى‌ را از صحابه رسول خدا نقل کرده است و جماعت کثیرى‌ از تابعان از او روایت دارند. از جمله راویان او، فرزندش جعفر صادق، حکم بن عتیبه، ربیعه، اعمش، ابواسحاق سبیعى‌، اوزاعى‌، اعرج، ابن جریح، عطاء، عمروبن دینار و زهرى‌ هستند.

سفیان بن عیینه نقل کرده که جعفر صادق گفت: «پدرم در حالى‌ برایم حدیث مى‌‏کرد که بهترین فردِ امتِ محمد، در روى‌ زمین بود». عجلى‌ درباره‏اش گفته: «او، از تابعان موثّق اهل مدینه بوده است». محمد بن سعد گفته: «او، موثّق و کثیر الحدیث بوده است.»[14]

باز هم ابوالفداء درباره آن حضرت نوشته است:

ابو جعفر محمد بن على‌ بن حسین بن على‌ بن ابى‌ طالب، پدرش زین العابدین و جدش حسین بود که در کربلا به شهادت رسید. او را بدین‏ جهت «باقر» مى‌‏نامیدند که علوم را مى‌‏شکافت و احکام را استنباط مى‌‏کرد. مردى‌ ذاکر و خاشع و صابر و از سلاله نبوّت بود. بلند نسب و عالى‌ حسب بود. از خطرات آگاه بود. بسیار مى‌‏گریست و از جدال و دشمنى‌ پرهیز مى‌‏کرد.[15]

احمد بن حجر هیثمى‌ درباره آن حضرت آورده است:

ابوجعفر محمد باقر، وارث علم و عبادت و زهد على‌ بن حسین بود.

بدین جهت «باقر» نامیده شد که حقایق علوم را کشف مى‌‏کرد و مى‌‏شکافت. آن جناب خزینه‏هایى‌ از معارف و حقایق احکام و حکمت‏ها را آشکار ساخت که جز براى‌ افراد کور باطن و فاسد العقیده قابل انکار نیست. به همین جهت، آن حضرت را شکافنده علم و ناشر آن گفته‏اند. قلبش نورانى‌، علم و عملش پاکیزه، نفس او پاک، خلقتش نیکو بود. عمرش را در راه اطاعت خدا صرف کرد. سیره و سلوک او در مقامات عارفان فراتر از توصیف است. در سیر و سلوک و معارف، سخنان فراوانى‌ دارد که فرصت ذکر آن‏ها نیست.[16]

 

علم و دانش‏

 

امام محمد باقر علیه السلام در زمان خودش به عنوان یکى‌ از فقها و علماى‌ بزرگ به شمار مى‌‏رفت. رسول خدا صلى‌ الله علیه و آله قبلًا از مقام علمى‌ او خبر داده بود.

جابر بن عبداللّه انصارى‌ از رسول خدا صلى‌ الله علیه و آله نقل کرده که به او فرمود: «اى‌ جابر! تو با یکى‌ از فرزندان من از نسل حسین ملاقات خواهى‌ کرد که همنام من است. او علم را مى‌‏شکافد و حقایق را آشکار مى‌‏سازد. وقتى‌ او را ملاقات کردى‌ سلام مرا به وى‌ برسان.» جابر زنده ماند تا این که امام محمد باقر را ملاقات کرد و سلام پیامبر را به وى‌ ابلاغ نمود.[17]

جمع کثیرى‌ از بزرگان، مقام علمى‌ آن حضرت را ستوده‏اند؛ از جمله آنان مى‌‏توان به افراد زیر اشاره کرد:

ابن برقى‌، آن حضرت را فقیهى‌ فاضل و نسایى‌، او را از جمله فقهاى‌ مدینه و از تابعان خوانده‏اند.[18]

عبدالله بن عطاى‌ مکى‌ مى‌‏گوید: «علما در برابر محمد بن على‌ بن حسین به گونه‏اى‌ فروتنى‌ مى‌‏کردند که نسبت به دیگرى‌ این چنین کوچکى‌ نمى‌‏کردند. حکم بن عتیبه را دیدم، با آن جلالت و مقامى‌ که داشت، وقتى‌ با محمد بن على‌ مواجه مى‌‏شد، همانند کودکى‌ بود که در برابر معلم خود قرار گرفته است.»[19]

جابر بن یزید جعفى‌، وقتى‌ حدیثى‌ را از امام محمد باقر نقل مى‌‏کرد مى‌‏گفت: «وصىّ اولیا و وارث علم انبیا، محمد بن على‌ بن حسین به من فرمود».[20]

ابن ابى‌ الحدید مى‌‏نویسد:

محمد بن على‌ بن حسین، بزرگِ فقهاى‌ حجاز بود. مردم از او و پسرش جعفر، فقه را آموختند. به باقر العلوم لقب یافته بود. در زمانى‌ که هنوز متولد نشده بود، رسول خدا صلى‌ الله علیه و آله او را بدین لقب خوانده و به جابر بن عبداللّه، دیدار با او را بشارت داد و فرمود: سلام مرابه او برسان.[21]

شیخ مفید مى‌‏نویسد:

از حضرت ابو جعفر علیه السلام احادیثى‌ درباره ابتداى‌ خلق جهان، تاریخ پیامبران، جنگ‏ها، سنن و سیره و مناسک حج از رسول خدا صلى‌ الله علیه و آله و نیز در تفسیر قرآن، احادیث فراوانى‌ به وسیله خاصّه و عامّه نقل شده است.

با گروهى‌ از معاندان و صاحبان آراى‌ باطل، مناظره داشت و مردم، علوم فراوانى‌ را از آن حضرت نقل کرده‏اند.[22]

بهترین شاهد براى‌ اثبات مقام والاى‌ علمى‌ امام باقر علیه السلام احادیث فراوانى‌ است که در فنون مختلف عقاید، کلام، فلسله، فقه، اخلاق، تاریخ، مسائل اجتماعى‌، تفسیر ... از آن حضرت صادر شده و راویان احادیث، آن‏ها را نقل کرده‏اند و در کتب حدیث ثبت شده است.

احادیث منسوب به آن حضرت، آن قدر زیاد است که مى‌‏توان گفت، بعد از فرزندش امام صادق علیه السلام در میان امامان بیشترین حدیث را دارد.

امام باقر علیه السلام در طول زندگى‌ خود شاگردان دانشمند و ممتازى‌ را پرورش‏ داد که از اصحاب و راویان احادیث آن حضرت محسوب مى‌‏شوند، به عده‏اى‌ از آنان اشاره مى‌‏کنیم:

ابو حمزه ثمالى‌، ثابت بن دینار، قاسم بن محمد بن ابى‌ بکر، على‌ بن رافع، ضحاک بن مزاحم خراسانى‌، حمید بن موسى‌ کوفى‌، ابوالفضل سدیر بن حکیم بن صهیب صیرفى‌، عبدالله برقى‌، یحیى‌ بن ام طویل مطعمى‌، حکیم بن جبیر، فرزدق، فرات بن احنف، ایّوب بن حسن، ابو محمد قریشى‌ سدى‌ کوفى‌، طاووس بن کیسان همدانى‌، ابان بن تغلب بن ریاح، قیس بن رمانه، ابوخالد کابلى‌، سعید بن مسیب مخزومى‌، عمر بن على‌ بن حسین، و برادرش عبدالله، جابر بن محمد بن ابى‌ بکر.[23]

اسد حیدر، شاگردان و راویان حدیث آن حضرت را بدین گونه معرفى‌ کرده است:

عمربن دینار حجمى‌، عبدالرحمان بن عمر اوزاعى‌، عبدالملک بن عبدالعزیز، قرة بن خالد سدوسى‌، محمد بن منکدر، یحیى‌ بن کثیر، ابوبکر محمد بن مسلم بن عبید زهرى‌، ابو عثمان ربیعة بن عبدالرحمان، ابو محمد سلیمان بن مهران اسدى‌، ابو محمد عبداللّه بن ابى‌ بکر انصارى‌، زیدبن على‌ بن حسین، موسى‌ بن سالم ابوجهضم، موسى‌ بن ابى‌ عیسى‌ حناط، ابوالمغیرة قاسم بن فضل، قاسم بن محمدبن ابى‌ بکر تیمى‌، محمد بن سوقه، حجاج بن ارطاه، معروف بن خربوز کوفى‌، ابان بن تغلب، برید بن معاویه عجلى‌، ابو حمزه ثمالى‌، ثابت بن دینار، جابر بن یزید جعفى‌، محمد بن مسلم بن ریاح، حمران بن اعین شیبانى‌، زرارة بن اعین شیبانى‌، عبدالملک بن اعین شیبانى‌.[24]

 

 

عبادت و بندگى‌‏

 

امام محمد باقر علیه السلام در عبادت، ذکر خدا، دعا و مناجات، تضرع و خوف و خشیت الهى‌، همانند پدرش زین العابدین در مرتبه اعلاى‌ انسانیت و سرآمد مردم عصر خود بود.

از باب نمونه، به برخى‌ از آن‏ها اشاره مى‌‏شود:

امام صادق علیه السلام فرمود: پدرم کثیرالذکر بود. در حال راه رفتن، غذا خوردن، حتى‌ در حالى‌ که با مردم سخن مى‌‏گفت، از ذکر خدا غافل نبود. ذکر

«لا إله إلّا اللّه»

را همواره بر زبان داشت. گاهى‌ ما را جمع مى‌‏کرد و امر مى‌‏فرمود تا طلوع آفتاب مشغول ذکر باشیم و به افرادى‌ که قرائت قرآن مى‌‏دانستند مى‌‏فرمود:

«قرآن بخوانید».[25]

امام صادق علیه السلام فرمود: پدرم در نیمه‏هاى‌ شب، در حال تضرع و مناجات و گریه مى‌‏گفت:

«أمرتنی فلم أئتمر، و نهیتنی فلم أنزجر، فها أنا عبدک بین یدیک و لا أعتذر.»[26]

افلح، غلام امام محمد باقر علیه السلام مى‌‏گوید: با آن حضرت به حج رفته بودم، هنگامى‌ که به مسجدالحرام وارد شد و به کعبه نگاه کرد، آن چنان گریست که صداى‌ گریه‏اش بلند شد. عرض کردم: «پدر و مادرم فدایت! مردم به شما نگاه مى‌‏کنند. کاش آهسته‏تر گریه مى‌‏کردى‌!.» فرمود: «واى‌ بر تو اى‌ افلح! چرا گریه نکنم؟ شاید خداى‌ متعال مرا مورد لطف و مرحمت خود قرار دهد، و در فرداى‌ قیامت رستگار شوم.»

افلح مى‌‏گوید: سپس آن حضرت طواف کرد و بعد از آن، نزد مقام ابراهیم نماز خواند. وقتى‌ سر از سجده برداشت، از کثرت گریه موضع سجده‏اش تر شده بود.[27]

جابر جعفى‌ مى‌‏گوید: محمد بن على‌ علیه السلام به من فرمود: «یا جابر! من ناراحت و نگرانم.»

عرض کردم: «اندوه و نگرانى‌ شما از چیست؟» فرمود: «اى‌ جابر! هر کس دین خالص در قلبش رسوخ کرده باشد، او رابه خدا مشغول، و از غیر او منصرف مى‌‏سازد.

اى‌ جابر! دنیا به اندازه یک مرکب که بر آن سوار شوى‌ یا لباسى‌ که آن را بپوشى‌ یا همسرى‌ که با او خلوت کنى‌، ارزش ندارد.

اى‌ جابر! مؤمنان، اعتمادى‌ به بقاى‌ دنیا ندارند و خود را از مرگ و قدوم آخرت در امان نمى‌‏بینند، آن چه با گوش خود مى‌‏شنوند، آنان را از ذکر خدا غافل نمى‌‏سازد، زر و زیور دنیا، چشم آنان را از مشاهده نور خدا باز نمى‌‏دارد، آنان به پاداش نیکوکاران نائل خواهند شد.

اهل تقوا، کم هزینه‏ترین مردم جهان، و براى‌ تو، بهترین کمک هستند، اگر فراموش کنى‌، تو را به یاد خدا مى‌‏آورند و اگر ذکر خدا بگویى‌، تو را یارى‌ مى‌‏دهند، زبانشان به حق خدا، گویاست، اوامر خداى‌ را بر پا مى‌‏دارند، محبّت‏هاى‌ خود را در حبّ خدا خالص مى‌‏گردانند، با قلب‏هاى‌ خود، به خدا و محبّت او نظر مى‌‏افکنند، در اطاعت از مالک حقیقى‌ خود، از دنیا وحشت دارند. این گونه رفتار را از شئون خود مى‌‏دانند.

دنیا را همانند منزلى‌ ببین که به طور موقت در آن توقف مى‌‏کنى‌ و باید هر چه زودتر آن را ترک کنى‌، یا همانند مالى‌ که آن را در خواب به دست مى‌‏آورى‌، ولى‌ هنگامى‌ که بیدار شدى‌، چیزى‌ از آن را نمى‌‏یابى‌. در نگهدارى‌ از دین و حکمت خدا کوشا باش.»[28]

امام صادق علیه السلام فرمود: من هر شب، بستر پدرم را پهن مى‌‏کردم و منتظر مى‌‏ماندم تا در بستر خود استراحت کند، آن گاه به بستر خود مى‌‏رفتم. شبى‌ بستر آن حضرت را پهن کردم و در انتظارش بودم، ولى‌ نیامد، بعد از این که مردم به خواب رفته بودند، در جست و جوى‌ پدر به مسجد رفتم. او را دیدم در حال سجده بود، صداى‌ ناله‏اش را شنیدم که مى‌‏گفت:

«سبحانک اللّهم أنت ربّی حقّاً حقّاً، سجدت لک یا ربّ! تعبّداً و رقّاً، اللّهم! إنّ عملی ضعیف فضاعفه لی، اللّهم! قنی عذابک یوم تبعث عبادک، و تب علیّ إنّک أنت التوّاب الرحیم».[29]

امام صادق علیه السلام فرمود: «هنگامى‌ که پدرم در رابطه با چیزى‌ اندوه‏ناک‏ مى‌‏شد، زنان و کودکان را فرا مى‌‏خواند، دعا مى‌‏کرد و آنان آمین مى‌‏گفتند»[30]

ابان بن میمون قداح مى‌‏گوید: حضرت ابو جعفر علیه السلام به من فرمود: «قرآن بخوان». عرض کردم: «از کجا؟» فرمود: «سوره نهم». خواستم آن سوره را پیدا کنم، فرمود: «از سوره یونس بخوان» هنگامى‌ که به این آیه رسیدم: «لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الحُسْنى‌‏ وَزِیادَةٌ وَلا یَرْهَقُ وُجُوهَهُم قَتَرٌ وَلا ذِلَّةٌ» فرمود: «بس است.

رسول خدا صلى‌ الله علیه و آله فرمود: از این تعجب مى‌‏کنم که قرآن بخوانم و موهایم سفید نشود.»[31]

 

احسان و نفاق‏

 

با این که امام محمد باقر علیه السلام ثروت‏مند نبود و اموال چندانى‌ در اختیار نداشت و هزینه زندگى‌ او نیز زیاد بود، در حد توان و قدرتش، صدقه مى‌‏داد و احسان مى‌‏کرد.

امام صادق علیه السلام فرمود: پدرم از لحاظ ثروت، از خویشانش کم مال‏تر و هزینه زندگى‌ او از آنان زیادتر بود، در عین حال هر روز جمعه، یک دینار صدقه مى‌‏داد و مى‌‏فرمود: «صدقه دادن در روز جمعه، بر سایر روزها برترى‌ دارد.»[32]

حسن بن کثیر مى‌‏گوید: نیازمندى‌ خودم و بى‌ توجهى‌ دوستان را خدمت امام باقر علیه السلام عرض کردم، فرمود: «چه بد هستند دوستانى‌ که در حال‏ ثروت‏مندى‌ به سوى‌ انسان روى‌ مى‌‏آورند، ولى‌ در حال نیازمندى‌، او را رها مى‌‏سازند.»

آن گاه به غلامش دستور داد، کیسه پولى‌ را که هفتصد درهم در آن بود، به من بدهد، سپس فرمود: «این پول را خرج کن، هر وقت تمام شد، باز هم به من خبر بده.»[33]

عمر بن دینار و عبیدالله بن عبید گفتند: هر گاه که خدمت امام محمد باقر علیه السلام مى‌‏رسیدیم، پول و لباس به ما مى‌‏داد و مى‌‏فرمود: «من، این‏ها را قبلًا براى‌ شما آماده کرده بودم.»[34]

سلیمان بن قرم گفت: «حضرت ابو جعفر محمد بن على‌ علیه السلام پانصد یا ششصد و گاهى‌ تا هزار درهم به ما احسان مى‌‏کرد و هیچ گاه از احسان به برادران و تقاضا کنندگان و امیدواران خسته نمى‌‏شد.»[35]

سلمى‌ (کنیز امام محمد باقر علیه السلام) گفت: کسانى‌ که بر آن حضرت وارد مى‌‏شدند، بیرون نمى‌‏رفتند جز این که به آنان اطعام مى‌‏کرد و لباس و پول مى‌‏داد. من از آن حضرت خواستم که کمتر عطا کند. فرمود: «بهترین حسنه در دنیا، احسان به برادران است.»[36]

امام صادق علیه السلام فرمود: «در خدمت پدرم بودم که هشتاد هزار دینار در میان نیازمندان مدینه تقسیم کرد.»[37]

این در حالى‌ بود که آن حضرت براى‌ تأمین هزینه زندگى‌ خود و خانواده‏اش کار مى‌‏کرد و در هواى‌ گرم مدینه عرق مى‌‏ریخت.

محمد بن منکدر گفت: گمان نمى‌‏کردم على‌ بن حسین جانشینى‌ همانند خودش بگذارد تا این که پسرش محمد بن على‌ علیه السلام را دیدم. قصد داشتم او را موعظه کنم. ولى‌ او مرا موعظه کرد. اصحابش گفتند: «چگونه تو را موعظه کرد؟» گفت: در ساعتى‌ گرم به اطراف مدینه رفته بودم، محمدبن على‌ را که مردى‌ فربه بود، دیدم، در حالى‌ که به دو غلامش تکیه داده بود. پیش خود گفتم: «تعجب است که شیخى‌ از شیوخ قریش، در این ساعت، در طلب دنیا بیرون آمده است. مى‌‏روم او را نصیحت مى‌‏کنم.»

نزدیک شدم و سلام کردم. نفس زنان و عرق ریزان، جواب سلام مرا داد.

عرض کردم: «شیخى‌ از شیوخ قریش، در این ساعت گرم، در طلب دنیا بیرون آمده؟! اگر در این حال مرگ تو فرا رسد، جواب خدا را چه مى‌‏دهى‌؟» دست از شانه غلامان برداشت و فرمود: «به خدا سوگند! اگر مرگ من در این حال فرا رسد، در حال اطاعت از خدا خواهم مرد، زیرا رفته بودم کار کنم تا به تو و امثال تو محتاج نباشم. باید ترس من از این باشد که در حال معصیت خدا، مرگ من فرا رسد.»

محمد بن منکدر گوید: عرض کردم: «خدا تو را رحمت کند. قصد داشتم تو را موعظه کنم، ولى‌ تو مرا موعظه کردى‌.»[38][39]

 

[1]. همان، ص 216 و 217 و 222.
[2]. همان، ص 217.
[3]. اثبات الهداة، ج 5، ص 261.
[4]. همان، ص 262.
[5]. همان.
[6]. همان، ص 263.
[7]. همان، ص 264.
[8]. همان.
[9]. همان.
[10]. همان.
[11]. همان، ص 265.
[12]. همان.
[13]. الارشاد، ص 157.
[14]. البدایة و النهایه، ج 9، ص 338.
[15]. همان، ص 339.
[16]. الصواعق المحرقه، ص 201.
[17]. الفصول المهمه، ص 193.
[18]. تهذیب التهذیب، ج 9، ص 350.
[19]. بحارالأنوار، ج 46، ص 286 و الارشاد، ص 160.
[20]. همان.
[21]. شرح نهج البلاغه، ابن ابى‌ الحدید، ج 15، ص 227.
[22]. الارشاد، ص 163.
[23]. سیرة رسول اللّه و اهل بیته، ج 2، ص 228.
[24]. اسد حیدر، الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج 2، ص 440، وى‌ در ذیل بحث مى‌‏نویسد:« راویان آن حضرت، بیش از سیصد نفر بوده‏اند.»
[25]. بحارالأنوار، ج 46، ص 297.
[26]. کشف الغمه، ج 2، ص 330.
[27]. همان، ص 329.
[28]. همان، ص 333.
[29]. بحارالأنوار، ج 46، ص 301.
[30]. همان، ص 297.
[31]. همان، ج 46، ص 302.
[32]. همان، ج 46، ص 294.
[33]. همان، ص 287.
[34]. همان، ص 288.
[35]. همان.
[36]. کشف الغمه، ج 2، ص 330.
[37]. بحارالأنوار، ج 46، ص 302.
[38]. همان، ص 287.
[39] امینى‌، ابراهیم، امامت و امامان علیهم السلام، 1جلد، موسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامى‌ حوزه علمیه قم) - قم، چاپ: اول، 1388.