ادله فقهی ولایت فقیه

                                   

  ادله فقهی ولایت فقیه


با وجود اینکه بسیاری از فقها مسئله ولایت فقیه را ار مسلمیات شمرده اند1، دلائلی را نیز برای اثبات آن ذکر نموده اند که در اینجا قسمتی از آن مورد بحث قرار می دهیم:


1. قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: اللهم ارحم خلفائی قیل یا رسول الله و من خلفائک قال الذین یاتون من بعدی و یروون عنی حدیثی و سنتی.2
رسول خدا(ص) فرمود: خدایا خلفای مرا رحمت فرست. پرسیدند یا رسول الله (ص) خلفای تو کیانند؟ فرمود: آنها که بعد از من می آیند، حدیث و سنت مرا نقل می کنند (در بعضی از روایات اضافه شده است: و آن را به مردم می آموزند).
مفهوم خلافت، امر روشن و معهود در میان مسلمین است. زیرا جانشینی پیامبر عهده داری کلیه مسئولیت های سیاسی و حکومتی به نیابت وی می باشد. بنابراین معنی روایت آن است که علماء، خلیفه پیامبرند و ولایتی را که او در زمینه حکومت داشته است، جز آنچه از خصایص پیامبر (ص) بوده برای فقها ثابت است.


2.قال رسول الله(ص) العلماء ورثه الانبیاء.3
رسول خدا (ص) فرمود: علماء وارثان انبیاء هستند. و مفاد آن انتقال ولایت از انبیاء به علماء و فقها است. و جمله «و من سلک طریقا یطلب فیه علما» که در دنباله این حدیث آمده، با انطباق علماء بر ائمه معصومین علیهم السلام مغایرت دارد.


3. قال علی علیه السلام: «العلماء حکام علی الناس»4 علماء حاکمان بر مردمند. مفهوم حاکم کاملا روشن است و دلالت آن بر ولایت فقیه، امری غیر قابل تردید است.


4. قال علی علیه السلام: الواجب فی حکم الله و حکم الاسلام علی المسلمین ان لا یعلموا عملا  ولا یقدموا یدا و لارجلا قبل ان یختاروا الانفسهم اماما عفیفا و رعا عارفا بالقضاء و السنه یجی فئیهم و یقیم حجهم و جمعتهم و یجبی صدقاتهم.5

واجب است در حکم خدا و حکم اسلام نسبت به مسلمین، اینکه هیچ عملی را انجام ندهند و دست به سوی چیزی و یا کاری دراز نکنند و قدم در هیچ جائی ننهند، مگر آنکه قبلا برای خود رهبری عفیف و پرهیزکار و عارف و عالم به احکام قضا و سنت رسول خدا (ص) انتخاب نمایند. تا اموال عمومی را گرد آورد و حج و جمعه مردم را بپا دارد و صدقات را جمع نماید.


5.قال الحسین علیه السلام: مجاری الامور بید العلماء بالله الامناء علی حلاله و حرامه.6
زمام امور مردم به دست عالمانی است که علمشان از سرچشمه وحی گرفته شده باشد. که که امینان بر حلال و حرامند.

6. قال الصادق علیه السلام: ینظر ان من کان منکم ممن قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فلیرضوا به حکما فانی قد جعلته علیکم حاکما.7
مردم باید دقت کنند و از میان فقهائی که راوی حدیث ما هستند و در احکام حلال و حرام ما صاحب نظرند و با احکام اهل بیت (ع) آشنائی دارند، فقیهی را انتخاب نمایند و او را در میان خود حاکم قرار دهند. من اورا بر شما حاکم قرار دادم.
بدین ترتیب فقها از جانب ائمه معصومین علیهم السلام به عنوان حاکم تعیین شده اند و مردم هر کسی را که از میان فقها انتخاب نمایند، هم او منتخب و نائب امام نیز هست.


7.قال الامام موسی بن جعفر علیهما السلام : لان المومنین الفقها حصون الاسلام کحصن سور المدینه لها.8
مؤمنینی که فقیه هستند برای اسلام چون دژ ودیوار محافظ شهرند که اسلام را در برابر دشمنان نگهبانند. این نوع حفاظت که در آن تشبیهی نیز بکار رفته، است به معنی حفظ علمی احکام اسلام نیست، بلکه منظور از آن تشکیل قدرت سیاسی و اجرای احکام و بر پائی عدالت و دفع دشمنان و اداره امور مسلمین و سایر مسائلی است که در مفهوم ولایت فقیه نهفته است.


8. امام حسن عسگری از امام صادق علیهما السلام نقل می کند:
«من کان من الفقهاء صائنا لنفسه و حافظا لدین هو مخالفا علی هواه و مطیعا لامر مولاه فللعوام ان یقلدوه و ذلک لایکون الابعض فقهاء الشیعه.»9
از فقها آن کس که پرهیزکار وحافظ دین و مخالف هوای نفس و مطیع اوامر و احکام خدا باشد، عامه مردم باید از او تقلید نمایند.
تقلید کامل در تمامی افعال به معنی آن است که در همه امور مرجع و مقلد مسلمین فقیه است. و اداره امور اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، و مدیریت جامعه اسلامی باید به دست فقیه انجام گیرد.


9.توقیع شریف: واما الحوادث الواقعه فرجعوا فیها الی رواه حدیثنا (احادیثنا) فانهم حجتی علیکم و انا حجة الله.10 در حوادث و پیشامدها به راویان حدیث ما رجوع کنید زیرا آنان حجت من بر شمایند و من حجت خدایم. منظور از حوادث واقعه تنها مسائل و احکام شرعیه نیست، زیرا عمل کردن به احکام اسلام از واضحات ایمان است که در این مورد باید به فقیه مراجعه نمود. بلکه مقصود از آن پیشامدهای اجتماعی و گرفتاریهایی است که برای مردم و مسلمین روی می دهد. در چنین مواردی وظیفه آن است که باید به فقها مراجعه کنند.
همان طوریکه امام(ع) حجت خداست و معنی آن تنها بیان احکام کلی اسلام نیست، بلکه شامل ولایت امر به مفهوم زمامداری امور مسلمین نیز است، فقها نیز چنین حجتهایی هستند که مردم در تمامی امور خود باید به آنهامراجعه نمایند.
مفهوم این کلام آن است که فقها از طرف امام(ع) حجت بر مردم هستند و همه امور مسلمین و تمامی کارها وشئون اجتماعی به آنان واگذار شده است.


10. روایت فقه رضوی که فرمود: منزله الفقیه فی هذا الوقت کمنزله الانبیاء فی بنی اسرائیل.11
جایگاه فقیه در این وقت مانند منزلت انبیاء در میان بنی اسرائیل است بی شک جایگاه انبیاء بنی اسرائیل مقام ولایت و زمامداری امور بنی اسرائیلی بوده است.


11. اسلام دین جامع و کاملی است که طبیعت آن حکومت می طلبد. و جاودانه بودن این دین احتیاج مداوم آن را به تشکیل حکومت ایجاب می کند. مطالعه اجمالی مسائل کلی اسلام جای تردیدی باقی نمی گذارد که برای استقرار و حاکمیت اسلام باید حکومت و قدرت سیاسی تشکیل گردد. اسلام دارای قانون جامع و کامل است، ولی بدون تشکیلات حکومتی اجرای آن میسر نیست. قوانین مالی اسلام، حفظ وحدت، تأمین سرفرازی اسلام، اعلای کلمه حق، نفی سبیل کافران، آمادگی نظامی، اعانت مظلوم و دفع ظالم، اجرای کامل امر به معروف و نهی از منکر، فلسفه وجودی امامت آنگونه که در علل الشرایع از امام رضا علیه السلام نقل نموده،12 و نیز عمل به خطابات عمومی قرآن در زمینه های مانند اجرای عدالت و حدود الهی، و همچنین روایاتی مانند: «لولا ذلک اختلط علی المسلمین امورهم»13 و «لا تبطل حدود الله فی خلقه و لا تبطل حقوق المسلمین بینهم»14، هرکدام دلیل روشنی بر لزوم تشکیل حکومت و نظام سیاسی و اقتصادی و نظامی است. بی شک این احکام در زمان غیبت امام معصوم نسخ نشده و قابل تعطیل نیست.
حال که مسلمین موظفند برای تشکیل حکومت، زمامداری و رهبر و پیشوائی برگزینند، بیشک فقه جامع الشرائط صالحترین و نزدیکترین فرد از نظر صفات به است. و او در میان همه افرادی که احتمال صلاحیت تصدی این مقام را دارد، قدر متیقن و فرد مسلم است.


12. یکی از مسائل ضروری فقه، لزوم حفظ نظام و جلوگیری از اختلال نظام زندگی مسلمین است. فقها این اصل را به عنوان یک قاعده عقلی و ضروری، تا آنجا مسلم تلقی نموده اند که در بسیاری از موارد به خاطر حفظ این اصل دست از احکام اولیه برداشته و به احکامی ثانوی فتوا داده اند. بعنوان مثال در شبهات غیر محصوره، اجتناب از موارد غیر محصوره را مخل به نظام و موجب اختلال نظام زندگی دانسته اند.15
بیشک خودداری از تشکیل حکومت در جامعه اسلامی موجب اختلال نظام می گردد، و برای ایجاد آن فقیه جامع الشرائط اگر از دیگران اولویت نداشته باشد دست کم قدر متیقن است.


13. در نظام حکومت غیر فقیه. ظلم در سه مرحله انجام می گردد:
الف: ظلم نسبت به خدا که حق حاکمیت خدا پایمال می گردد و قوانین الهی عمل نمی شود.
ب: ظلم به امام (ع) که مقام او غصب می گردد.
ج: ظلم به مردم که بر جان ومال مردم بناحق حکم می راند.
بنا بر ضرورت عقلی وشرعی باید تا آنجا که ممکن است از کمیت و کیفیت ظلم کاسته شود تا حکومت به محور اصلی خود نزدیک گردد. اجرای حکومت به دست ولی فقیه موجب تقلیل ظلم از سه مرحله ای به یک مرحله ای می شود زیرا با اجرای قوانین الهی ظلم به خدا و ظلم به مردم برداشته می شود، هرچند که ظلم به امام معصوم(ع) از جهت اشغال مقام امامت (بر فرض آنکه دلیلی بر نیابت و جانشینی فقیه از امام (ع) نباشد) همچنان باقی می ماند.
مرحوم علامه نائینی مشابه این استدلال را در زمینه وجوب انتقال حکومت از استبداد به مشروطه، بعنوان نزدیک شدن به محور اصلی حکومت اسلامی ذکر کرده است.16


14. سیره سیاسی پیامبر اسلام(ص) و امیرالمؤمنین(ع) در مورد تشکیل حکومت و تعلیل آن حضرت درمورد پذیرفتن خلافت و حکومت که فرمود:
«اما والذی فلق الحبه وبره النسمه لولا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر وما اخذ اله من العلما ان لایقاروا علی کظه ظالم ولاسغب مظلوم لالقیت حبلها علی غاریها»17
سوگند به آنکه بذر را شکافت و جان را بیافرید، اگر حضور یافتن بیعت کنندگان نبود و حجت بر لزوم تصدی من، با وجود یافتن نیروی مددکار تمام نمی شد، و اگر نبود که خدا از علمای اسلام پیمان گرفته که بر پرخوری و غارتگری ستمگران و گرسنگی جانکاه و محرومیت ستمدیدگان خاموش نمانند، زمام حکومت را رها می ساختم و از پی آن نمی گشتم.
تعلیل امام نشان میدهد که در هر شرایطی که چنان باشد(که امام فرمود)، عالمان باید چون علی علیه السلام زمام امور جامعه مسلمین را بدست گیرند و خلافت رسول الله (ص) را بر عهده بگیرند.

مطالب مرتبط:

امکان توقیت ولایت امر در نظام اسلامی

 

1. کتاب البیع امام خمینی(قدس سره) ج3، ص467، وعوائد، علامه نراقی ص188.
2. وسائل الشیعه ج 18 باب8 حدیث 50.
3. اصول کافی ج1 ص34.
4. غررالحکم آمدی ج1 ص137 چاپ دانشگاه.
5. بحارالانوار ج89 ص196.
6. تحف العقول ص172.
7. وسائل الشیعه ج18 ص99.
8. 
وسائل الشیعه ج2 ص924 واصول کافی ج1 ص38.
9. وسائل الشیعه ج18 ص95. وتفسیر منسوب به امام حسن عسگری ص141.
10. وسائل الشیعه ج18 ص101.
11. به نقل از علامه نراقی در عوائد ص186.
12. رجوع کنید به علل الشرایع ج1 ص195 و210.
13. همان ص199 حدیث 24
14. وسائل الشیعه ج3 ص314.
15. رجوع شود به رسائل شیخ انصاری باب علم اجمالی
16. به تنبیه الامه ص8، 40، 48 مراجعه شود.
17. نهج البلاغه خطبه 3.