پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

حضرت محمد صلی الله علیه و آله قبل از بعثت

حضرت محمد صلی الله علیه و آله قبل از بعثت

حضرت محمد صلی الله علیه و آله در هفدهم ماه ربیع‌الاول سال 570 میلادی در مکه به دنیا آمد.[1]

پدرش عبدالله و مادرش آمنه بود. قبل از ولادت، پدرش از دنیا رفت و در مدینه مدفون شد. آن حضرت تحت تکفل جدش عبدالمطلب درآمد.

عبدالمطلب از بزرگان قریش بود و علاقه فراوانی به محمد داشت. درباره او می‌فرمود: فرزندم محمد آینده درخشانی دارد.[2]

حضرت محمد صلی الله علیه و آله در سن پنج سالگی مادرش آمنه را از دست داد. در سن نه سالگی بود که جدش عبدالمطلب از دنیا رفت. بعد از وفات عبدالمطلب فرزندش ابوطالب نگه داری و سرپرستی او را بر عهده گرفت.

این عموی مهربان، همانند پدر از محمد صلی الله علیه و آله مراقبت می‌کرد.

حضرت محمد در سن 25 سالگی با خدیجه، دختر خویلد، بانوی شریف و ثروتمند و پاکدامن قریش ازدواج نمود. دو پسر از او به دنیا آورد که در کودکی وفات کردند و صاحب چهار دختر به نام‌های: زینب، رقیه، ام کلثوم و فاطمه شد.

از تاریخ استفاده می‌شود که حضرت محمد صلی الله علیه و آله در زمان کودکی، نوجوانی و جوانی نسبت به همسالان خود برتری داشت و از گفتار و کردارش معلوم بوده که فردی غیرعادی است.

ابوطالب درباره او چنین می‌گوید:

پاسی که از شب می‌گذشت از محمد صلی الله علیه و آله سخنان شگفت‌انگیزی را می‌شنیدم. ما به هنگام غذا خوردن و آب نوشیدن نام خدا را ذکر نمی‌کردیم، تا این که از محمد شنیدم که به هنگام غذا خوردن می‌گفت:

«بسم اللَّه الاحد»، بعد از غذا هم می‌گفت: «الحمدللَّه کثیراً». من از این کار در شگفتی بودم. گاهی که به طور ناگهانی بر او وارد می‌شدم، نوری را بالای سرش می‌دیدم که تا آسمان ادامه داشت. هیچ گاه از محمد دروغ نشنیدم، کارهای جاهلیت از او سر نمی‌زد، هرگز ندیدم که بی جهت بخندد یا با بچه‌ها بازی کند یا به آنان توجه داشته باشد. تنهایی و تواضع را دوست می‌داشت.[3]

ابن عباس می‌گوید:

بامدادان که فرزندان ابوطالب از خواب بیدار می‌شدند چشمانشان کثیف و آلوده بود، اما دیدگان محمد پاکیزه و روشن بود. ابوطالب بامداد غذای کودکان را می‌داد، آنها غذای یکدیگر را می‌ربودند ولی محمد دست درازی نمی‌کرد. وقتی ابوطالب این موضوع را مشاهده کرد برایش غذای جداگانه می‌آورد.[4]

ابوالفداء می‌نویسد:

رسول خدا صلی الله علیه و آله نزد ابوطالب بزرگ شد. خدا او را از انجام دادنِ کارهای جاهلیت و بدی‌های آن حفظ می‌کرد، زیرا کرامت او را می‌خواست، تا به صورت مردی درآمد که از جهت بزرگواری، خوش اخلاقی، رعایت آداب معاشرت، احسان به همسایگان، بردباری، امانتداری و راست‌گویی بر همه خویشانش برتری داشت. هرگز دنبال کار زشت نمی‌رفت، کسی را اذیت نمی‌کرد. هیچ‌گاه با دیگران شوخی یا جدال نکرد. همه صفات پسندیده در او جمع بود به گونه‌ای که «محمد امین» نامیده شد.[5]

ابوالفداء می‌نویسد:

در آغاز وحی، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وحشت‌زده وارد خانه شد و به همسرش خدیجه گفت: بر نفس خودم بیمناکم؟ خدیجه برای تسلیت او در جوابش گفت: بشارت باد که خدا هیچ گاه تو را ذلیل نمی‌سازد، زیرا تو صله رحم می‌کنی، راست‌گو هستی، دشواری‌های مردم را تحمل می‌کنی، به فقرا کمک می‌نمایی، مهمان‌نواز هستی و در حوادث روزگار به دیگران کمک می‌کنی.[6]

انس بن مالک می‌گوید:

حضرت محمد صلی الله علیه و آله قبل از نبوت، در میان مردم امین نامیده شد، زیرا امانتداری و عدالت او را شناخته بودند.

ربیع بن خیثم می‌گوید:

مردم در زمان جاهلیت در مرافعات خود به حضرت محمد صلی الله علیه و آله مراجعه می‌کردند. نضربن حارث به قریش می‌گفت: شما محمد صلی الله علیه و آله را در زمان کودکی از خودتان پسندیده‌تر، راست‌گوتر و امین‌تر می‌دانستید، ولی زمانی که موهایش سفید شد و از جانب خدا به شما مبعوث گشت گفتید: ساحر است، نه، به خدا قسم! ساحر نیست.[7]

حضرت محمد صلی الله علیه و آله بیست ساله بود که در حلف الفضول- پیمان جوانمردان- شرکت نمود. پیمان مذکور را جمعی از مردم خیرخواه عرب، در خانه عبدالله بن جدعان امضا کردند و پیمان بستند که تا زنده هستند از مظلومان بی‌پناه دفاع کنند و حق آنان را از ظالمان بگیرند. حضرت محمد صلی الله علیه و آله در این باره فرمود:

من در پیمانی که در خانه عبدالله بن جدعان بسته شد حاضر بودم و دوست ندارم آن را با شتران سرخ موی معاوضه کنم و چنان‌چه در اسلام نیز مرا بدان بخوانند اجابت می‌کنم.[8]

از این قبیل شواهد تاریخی استفاده می‌شود که حضرت محمد صلی الله علیه و آله، قبل از بعثت در میان مردم به نیکوکاری، امانت‌داری، راست گویی، بردباری، عدالت‌خواهی، بی‌آزاری و پاک‌دامنی معروف بوده است.

در اثر همین حسن سابقه بود که مردم، ادعای نبوت او را پذیرفتند و به او ایمان آوردند.

دین محمد صلی الله علیه و آله قبل از بعثت

سؤالی که در این‌جا مطرح می‌شود این است که آیا حضرت محمد صلی الله علیه و آله قبل از بعثت به دین و شریعتی تقید داشته یا نه؟ و اگر داشته پیرو چه دینی بوده است؟

قبلًا باید بدین نکته اشاره کنیم که متأسفانه در تاریخ و مدارک اسلامی چیزی نداریم که به طور صریح متعرض این مسئله شده باشد، ولی مطالبی را می‌توان به عنوان شاهد تاریخی بیان نمود؛ از باب نمونه:

ابوالفداء می‌نویسد:

سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله این بود که سالی یک ماه به کوه «حرا» می‌رفت و در آن‌جا عبادت می‌کرد. قریش نیز در جاهلیت همین عمل را انجام می‌دادند. در آن زمان به هر فقیری که می‌آمد غذا می‌داد. بعد از پایان مراسم عبادت، قبل از ورود به خانه خود، خانه کعبه را طواف می‌کرد.[9]

غیاث‌بن ابراهیم از امام جعفر صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود:

پیامبر اسلام بعد از این که به مدینه آمد جز یک مرتبه به حج نرفت. اما در مکه چندین مرتبه با خویشانش مراسم حج را انجام داد.[10]

باز، آمده است: «محمد صلى الله علیه و آله در سن چهار سالگى نماز مى‏خواند».[11]

عمویش ابوطالب نیز حضرت محمد را در زمان کودکی چنین توصیف می‌کرد: «همیشه هنگام شروع غذا بسم‏اللَّه و بعد از آن الحمدللَّه مى‏گفت».[12]

از این قبیل توصیفاتی که درباره آن حضرت آ مده چنین استفاده می‌شود که قبل از بعثت، مراسمی را به عنوان عبادت انجام می‌داده است؛ نماز می‌خوانده، سالی یک ماه در کوه حرا اعتکاف داشته، مراسم حج را انجام می‌داده، کعبه را طواف می‌کرده و هنگام غذا خوردن بسم‌اللَّه می‌گفته است. پس معلوم می‌شود که شخصی دیندار و پای‌بندِ به عبادت‌ها بوده است.

علاوه بر این، در بحث عصمت به اثبات رسید که پیامبران در عمر خود از کفر و شرک و گناه معصوم هستند. بنابراین باید گفت: پیامبر اسلام قبل از بعثت نیز دیندار بوده، زیرا کفر و شرک با عصمت وی سازگار نیست.

قرآن نیز ضلالت و کفر را به طور کلی، حتی قبل از بعثت، از آن حضرت نفی کرده است، آن‌جا که می‌فرماید: «قسم به ستاره هنگامی که فرو می‌نشیند که همنشین شما [محمد] گمراه نشده و کج نرفته است.[13]

بنابراین، در اصل تدین حضرت محمد صلی الله علیه و آله قبل از بعثت هیچ تردیدی وجود ندارد.

بعد از قبول اصل دینداری اکنون این سخن به میان می‌آید که به چه دینی گرایش‌داشته است؟ در این‌جا چند احتمال وجود دارد:

احتمال اول: از شریعت حضرت موسی یا حضرت عیسی پیروی می‌کرده است، چون تنها شریعت آسمانی آن زمان همین دو دین بوده و پیروی از آنها بر همه واجب بوده است. پس حضرت محمد نیز قبل از بعثت باید یکی از این دو دین را داشته باشد.

اما احتمال مذکور مردود است، زیرا اگر یهودی یا مسیحی بود در مراسم دینی آنان نیز شرکت می‌کرد و با آنها معاشرت داشت و در تاریخ ثبت می‌شد.

در صورتی که چنین چیزی نه در تاریخ ثبت شده و نه یهودیان و مسیحیان مدعی آن بوده‌اند.

چنان‌که قبلًا دانستید حضرت محمد به مراسم و عبادت‌هایی تقید داشته که جزء این دو دین نیست؛ مانند: حج، طواف کعبه، نماز و اعتکاف در کوه حرا. بنابراین از این مجموع استفاده می‌شود که آن حضرت قبل از بعثت، یهودی یا مسیحی نبوده است.

احتمال دوم: پیرو شریعت حضرت ابراهیم علیه السلام بوده است. در توضیح این مطلب می‌توان چنین گفت: حضرت ابراهیم علیه السلام توحید و خداپرستی را در حجاز پایه‌گذاری کرد. شریعت آن حضرت که «حنیفیه» نامیده می‌شد در میان مردم آن سرزمین رواج داشت. فرزندش اسماعیل نیز آن شریعت را ترویج می‌کرد. عرب‌های آن دیار که غالباً از فرزندان اسماعیل بودند شریعت جدشان حضرت ابراهیم را پذیرفته و از آن دفاع می‌کردند.

دین حضرت ابراهیم تا مدت‌ها، دین رسمی مردم جزیرةالعرب بود. ولی با گذشت زمان، احکام، قوانین و مراسم عبادی آن دین حنیف کم‌کم به فراموشی سپرده شد و جز مراسم خاصی از قبیل: حج، وقوف به عرفات، مشعر و منی، قربانی، رمی جمرات، طواف کعبه، سعی بین صفا و مروه و چند عمل دیگر، چیزی از آن باقی نماند. بلکه با مرور زمان شرک نیز در عقاید مردم نفوذ کرد و با توجیهات غلط اشیا یا اشخاص دیگری را شریک خدا قرار داده و آنها را پرستش می‌نمودند. با همه این انحرافات، باز هم خودشان را پیرو حضرت ابراهیم می‌دانستند.

البته در میان آنان افرادی وجود داشت که از وضع موجود ناراضی بوده و احساس می‌کردند که حقیقت دین ابراهیم را از دست داده و به ضلالت افتاده‌اند و احیاناً در صدد بودند تا احکام و مراسم عبادی دین حنیفیه را بیابند و آن را از خرافات پاک‌سازی کنند. در ذیل به نمونه‌های تاریخی آن اشاره می‌کنیم:

ابن هشام می‌نویسد:

در یکی از عیدها که قریش نزد یکی از بت‌ها گرد آمده و با کمال احترام و کرنش برایش قربانی می‌کردند چهار نفر از آنان از دیگران مخفیانه جدا شدند و در گوشه‌ای با هم چنین گفتند: پیمان ببندیم که عقیده خودمان را از دیگران مخفی بداریم. آن چهار نفر عبارت بودند از:

ورقة بن نوفل، عبداللَّه بن جحش، عثمان بن حویرث و زیدبن عمر.

آنها گفتند: به خدا سوگند! شما می‌دانید که قوم شما دین درستی ندارند، آنان دین پدرشان ابراهیم را به خطا گرفته‌اند. سنگی که اطرافش طواف می‌کنیم چیست؟ این بت نه می‌شنود، نه می‌بیند، نه ضرر دارد و نه نفع. ای خویشان! دین درستی برای خودتان انتخاب کنید. سپس در بلاد پراکنده شدند تا دین حنیف ابراهیم را پیدا کنند.[14]

هم‌چنین می‌نویسد:

زیدبن عمر توقف کرد، از دین خویشانش خارج شد ولی در دین یهود و نصارا نیز داخل نشد. از بت‌پرستی دست کشید و از خوردن گوشت میته، خون و گوشت حیواناتی که برای بت‌ها قربانی می‌شد اجتناب کرد و از کشتن فرزند نهی نمود و گفت: من فقط خدای ابراهیم را می‌پرستم. لذا از دین اقوامش انتقاد کرد.[15]

از پاره‌ای احادیث استفاده می‌شود که اجداد پیامبر نیز از دین حضرت ابراهیم پیروی می‌کردند.

اصبغ بن نباته می‌گوید: از امیرالمؤمنین علیه السلام شنیدم که می‌فرمود:

به خدا سوگند! پدرم و جدم ابوطالب و هاشم و عبدمناف هیچ‌گاه بت نپرستیدند. سؤال شد: پس چگونه عبادت می‌کردند؟ فرمود: بر طبق دین حضرت ابراهیم عمل می‌کردند و به سوی کعبه نماز می‌خواندند.[16]

بنابراین چنین به نظر می‌رسد که حضرت محمد صلی الله علیه و آله قبل از بعثت از دین و شریعت حضرت ابراهیم پیروی می‌کرده است، یگانه پرست بوده و با شرک و بت‌پرستی مخالفت می‌نموده، نماز می‌خوانده و مراسم حج را که جزء مراسم عبادی شریعت حضرت ابراهیم بوده، انجام می‌داده است. به خلوت گزینی و ذکر خدا و عبادت علاقه داشته و اخلاق نیک را رعایت می‌کرده است.

از بعض روایات استفاده می‌شود که حضرت محمد صلی الله علیه و آله قبل از بعثت، در شناخت مکارم و التزام بدان‌ها همواره از تأییدات الهی نیز برخوردار بوده است.

امیرالمؤمنین علیه السلام در این باره می‌فرماید:

از همان زمان که محمد صلی الله علیه و آله از شیر گرفته شد خدا به بزرگ‌ترین فرشته‌ها مأموریت داد تا شب و روز مراقب او باشند و او را به سوی کردار و اخلاق نیک هدایت کند.[17]

علامه مجلسی رحمه الله در این باره می‌نویسد:

روایت شده که بعض اصحاب امام محمد باقر علیه السلام از آن حضرت از تفسیر آیه «إِلّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُک مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً» سؤال کردند، در جواب فرمود:

خدا فرشتگانی را مأمور پیامبرانش می‌نماید تا مراقب عمل‌های آنان باشند و در تبلیغ رسالت به آنان کمک نمایند. فرشته بزرگی را مأموریت داد تا از همان زمان که محمد صلی الله علیه و آله از شیر باز گرفته شد، مراقب او باشد، به کارهای خیر و اخلاق نیک هدایتش کند و از بدی‌ها باز بدارد. این فرشته همان کسی است که به پیامبر می‌گفت: «السلام علیک یا محمد رسول اللَّه» در زمانی که هنوز به رسالت مبعوث نگشته بود و پیامبر گمان می‌کرد که این سلام از ناحیه سنگ و زمین است، ولی هر چه کنجکاوی می‌کرد چیزی نمی‌دید.[18][19]

 

[1]. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 4، بخش اول، ص 197.
[2]. مناقب ابن شهر آشوب، ج 1، ص 61.
[3]. همان، ص 63.
[4]. ابوالفداء، السیرة النبویه، ج 1، ص 242.
[5]. همان، ص 249.
[6]. همان، ص 394.
[7]. عیون الاثر، ج 2، ص 334.
[8]. ابوالفداء، همان، ص 257- 262.
[9]. همان، ص 390.
[10]. وسائل الشیعه، ج 8، ص 88: غیاث بن ابراهیم عن جعفر علیه السلام قال:« لم یَحجّ النبىّ صلى الله علیه و آله بعد قدومه المدینة إلّاواحدةً، وقد حجّ بمکّة مع قومه حجّات».
[11]. بحار الانوار، ج 15، ص 361.
[12]. مناقب ابن شهر آشوب، ج 1، ص 63.
[13]. نجم( 53) آیه 2:« وَالنَّجْمِ إِذا هَوى‏* ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَما غَوى‏».
[14]. ابن هشام، السیرة النبویه، ج 1، ص 237.
[15]. همان، ص 239.
[16]. بحارالأنوار، ج 15، ص 144:« عن الأصبغ بن نباته، قال: اسمعتُ أمیر المؤمنین علیه السلام یقول: واللَّهِ! ما عَبَد أبی و لا جدّی عبدالمطّلب، و لا هاشم، و لا عبدمناف صنماً قطّ. قیل: فمَا کانوا یعبدون؟ قال: کانوا یصلّون إلى البیت على دین إبراهیم متمسّکین به».
[17]. نهج‏البلاغه، خطبه 194: قال علی علیه السلام:« و قد قرن اللَّه به صلى الله علیه و آله من لدن کان فطیماً أعظم ملک من ملائکته یسلک به طریق المکارم، و محاسن أخلاق العالم، لیله و نهاره».
[18]. بحارالانوار، ج 15، ص 361.
[19] امینى، ابراهیم، پیامبرى و پیامبر اسلام، 1جلد، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم) - قم، چاپ: سوم، 1386.