پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

یادبود معلم اخلاق| خاطرات خواندنی و ناگفته هایی از آیت الله امینی(ره)

یادبود معلم اخلاق| خاطرات خواندنی و ناگفته هایی از آیت الله امینی(ره) در گفت وگوی شفقنا با انصاریان + تصاویر
یادبود معلم اخلاق| خاطرات خواندنی و ناگفته هایی از آیت الله امینی(ره)

شفقنا- آیت الله ابراهیم امینی نجف‌آبادی (متولد ۱۳۰۴ش) نائب رئیس اسبق مجلس خبرگان رهبری، عضو برجسته جامعه مدرسین قم، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، امام جمعه قم تا سال ۱۳۸۴ و از شاگردان برجسته آیت الله العظمی بروجردی، امام خمینی و علامه طباطبایی بوده است.

او همچنین عضو شورای بازنگری قانون اساسی بوده و در اوائل انقلاب به عنوان نماینده امام خمینی به شهر‌های نهاوند، هرمزگان، مازندران، همدان و ملایر رفته است.

در سال ۱۳۵۸ با مأموریت از امام خمینی به ترکمن ‌صحرا رفته و به اختلافی که بین مردم و مالکین و اربابان توسط گروهک منافقین ایجاد شده بود، پایان داد.

حال به بهانه چهلمین روز ارتحال این عالم مجاهد به سراغ محمدتقی انصاریان خوانساری مدیر انتشارات انصاریان بعنوان ناشر تخصصی آثار آیت الله امینی آمده ایم تا خاطراتی از قریب به ۶۰ سال آشنایی و رفاقت با آیت الله امینی برایمان بگوید.

 

آشنایی شما با آیت الله امینی به چه سالی بر می گردد؟ از دوران تحصیل ایشان خاطراتی دارید؟

بنده آقای امینی را تقریباً از سال ۱۳۴۰ش به بعد می ‏شناسم، یعنی بعد از فوت آیت ‏الله العظمی بروجردی. آن هنگام، بعد از شرکت در درس آیت الله العظمی بروجردی به دروس علامه طباطبایی مانند اسفار، فلسفه و تفسیر و بعد از تبعید امام خمینی، درس آیت ‏الله گلپایگانی و آیت ‏الله سید محمد محقق داماد می ‏رفتند و می گفتند: «قبلاً جلد اول از کفایه را خدمت آیت‏الله مرعشی نجفی و جلد دوم را خدمت آیت‏ الله گلپایگانی خواندم، آن روزها درس‌های خصوصی را آیت ‏الله گلپایگانی در منزلشان که در بازار قم، نزدیک تکیه یزدیها بود، تشکیل می ‏دادند و خاطراتی از آن روزها و روحیات و اخلاقیات آیات مرعشی نجفی و گلپایگانی می ‏گفتند». جا دارد بعنوان دروس اخلاقی و تزکیه و تهذیب نفس و خودسازی همه آنها جمع آوری و در کتابی مستقل چاپ و نشر شود و درس زندگی برای حوزویان و دانشگاهیان و مردم باشد که از این داستان‏ها معرفت بیاموزیم.

 

با توجه به اینکه ایشان اهل اصفهان می باشند، آیا از تحصیل ایشان در اصفهان مطلبی دارید؟

بله. خاطرم است، درس‏های مقدماتی و سطوح آیت الله امینی در نجف آباد و اصفهان بود. اصفهان مدرسه صدر، مدرسه صدر خواجو، مدرسه جده بزرگ و دیگر مدارس.

به خاطر دارم می‏ گفتند:« وقتی من در مدرسه جده بزرگ درس می ‏خواندم، بسیار در عسر و حرج و مشکلات زندگی طلبگی را می‏ گذراندم. شبی در عالم خواب دیدم، صحرای محشر است و جمعیت کثیری صف کشیده و ایستاده‌اند، صف‏هایی طولانی که سر و ته نداشت. من خودم را با زحمت به جلو رساندم. صف اول را دیدم که تمام پیامبران و ائمه طاهرین(ع) بودند، ملاحظه کردم پیامبر اکرم(ص) در وسط آنها است و خیلی مشخص و سرآمد همه می باشند، من طوری ایستاده بودم که حضرت مرا دیدند و کانّ اشاره کردند که جلو بروم وقتی جلو رفتم اوراقی را در دست داشتند و دائماً ورق می ‏زدند و دو ورقه را نشان دادند که روی آنها تصاویر بسیار عجیب بهشت و جهنم نقش بسته بود، من آنها را دیدم و بعد از دیدن آنها و تحییر و تعجب از شدت ناراحتی بیدار شدم در حالی‌که خیس عرق بودم، از جای برخاستم و برای تجدید وضو و نماز آماده شدم. از آن روز یعنی بعد از این خواب وضعیت علمی و مادی من بخوبی عوض شد و بعد مهاجرت به قم و ادامه درس و بحث در قم شروع شد».

 

با توجه به دوران طولانی تحصیل و مهاجرت مرحوم آیت الله امینی به قم از اساتید خود صحبتی کرده بود؟

بله. آیت ‏الله امینی از اساتید مهمی یاد می ‏کردند که از همه مهمتر آیت ‏الله آقا شیخ محمد حسن نجف آبادی و آیت‏الله سید محمد باقر ابطحی بودند.(البته دقت کنید با سید محمد باقر موحد ابطحی اشتباه نشود، شخص مهمی بود به این نام).

آیت الله امینی می ‏گفتند: «آشیخ محمد حسن با اینکه خود مجتهدی بزرگ بود اما برای طلاب دروس سطح می‏گفت و ابائی هم نداشت و در ضمن درس، آنانیکه مواظب و مراقب گفتار، رفتار و کردارش بودند آموزه ‏های اخلاقی نیز فرا می ‏گرفتند. هنگامی که غیر از درس به وعظ، خطابه، سخنرانی، روضه خوانی و توسل به ساحت مقدس ائمه طاهرین سلام الله علیهم اجمعین می ‏پرداخت، اکثر طلاب و بعضی اوقات علمای بزرگ و مدرسین عالی مقام آنروز حوزه علمیه اصفهان پای منبر او بودند و شرکت می‏ کردند. مرحوم آیت ‏الله حاج آقا رحیم ارباب را بارها دیدم که نشسته و گریه می‏ کردند».

 

آیا در طول این ایام داستان، نکته و توصیه ای خاص برایتان داشت؟

بله بارها پیش آمده بود. داستان معروفش که انسان را بیاد مرگ و قبر و قیامت می ‏انداخت این است که می ‏گفت، داستان ما مردم همانند قضیه‌ای است که نقل می ‏کنم؛ صدها گنجشگ روی درختی نشسته‌اند، صاحب آن درخت هر چه گفت کیش، کیش، هیچ کدام توجهی نکردند آخر الامر با سنگی، تیری یا وسیله‌ای متوسل شد تا گنجشگ‏ها را دور کند، آن وسیله به یکی از آنها می ‏خورد و از درخت به زمین می ‏افتد، بقیه به همدیگر می ‏گویند همه به هم نگفتیم به ما کاری ندارد و کیش با او بود و هرچه کیش کرد نرفت و آخر تیر به او خورد و افتاد.

آن شخص دوباره گفت کیش، کیش، باز توجه نشد و دوباره وسیله‌ای به سمت آنها پرتاب کرد و به یکی دیگر از گنجشگ‏ها خورد و افتاد، باز همه به یکدیگر گفتند، نگفتیم با ما نیست و نظرش او بود که نرفت و تیر به او اصابت کرد و افتاد و مرد.

این کار ادامه داشت و گنجشگ‌ها به کیش، کیش، توجه نکردند و با تیر و سنگ، یکی، یکی افتادند و مردند. بهرحال داستان را تشبیه به انسان‌ها می ‏کرد، که وضع ما نسبت به مرگ اینچنین است.

مرحوم آیت ‏الله امینی درباره آیت ‏الله حاج‏ آقا رحیم ارباب(ره) می‏ گفت:« من مختصری از دروس سطوح را نزد ایشان خواندم و چون نماز جمعه می‏ خواند و من هم چون دوست داشتم، در نماز جمعه ایشان شرکت می ‏کردم. گویا وقتی آیت ‏الله امینی نماز جمعه قم را قبول کردند و چندین سال امام جمعه بودند و آن خدمات بسیار زیاد، ریشه در جوانی ایشان دارد و از آن وقت‏ها گرایش به خواندن نماز جمعه را داشتند.

یکی از آثار ارزشمند او، کتاب نفیس «دادگسترجهان » است، خاطره ای از آن زمان دارید؟

بله. زمانی که آیت ‏الله امینی کتاب ارزشمند « دادگستر جهان» را نوشتند و چاپ و منتشر شد آشنائی من با ایشان بهتر و بیشتر و نزدیکتر شد. می‏ گفتند: انگیزه نوشتن کتاب «دادگستر جهان» که اول کتاب من بود، سوالاتی است که افراد زیادی در جلسات راجع به امام زمان(عج)  مطرح می کردند و وقتی نوشتم اول پیش آقا اسدالله طباطبائی کتابفروش بردم برای چاپ، بعد از چندی گفت نمی ‏توانم و بعد به انتشارات دارالفکر نزد آقای مولانا بردم و ایشان پذیرفت و چاپ اول دادگستر به نام ایشان است، خداوند او را رحمت کند.

 

 

به نظر شما آیا انگیزه تألیف کتاب «دادگستر جهان» فقط همان سوالات مردمی بود؟

خیر. کتاب «دادگستر جهان» داستان دیگری هم دارد. یادم هست جناب پروفسور ساشادینا که از دانشمندان برجسته اسلامی و در آمریکا سکونت دارد و در دانشگاههای آنجا تدریس می‏ کند. مدت‏ها هم در دانشگاه مشهد مقدس تدریس داشت. آشنائی حقیر (انصاریان) با آقای ساشادینا از وقتی شروع شد که ایشان کتاب البیان مرحوم آیت‏ الله العظمی خوئی را به انگلیسی ترجمه کرده و در آمریکا چاپ شده بود و من از او خواستم تا اجازه دهد و در ایران هم چاپ کنیم و الحمدالله چندین بار ما چاپ و توزیع کردیم.

به هر حال مدتی بعد در آمریکا کتابی درباره حضرت بقیه الله الاعظم(عج) نوشتند که به قول خودش با وضع آکادمی آنجا و تز دانشگاهی ایشان و استاد راهنمایش که یک استاد یهودی بود، مناسب بود، اما با وضع امروز حوزه‏ ها و محیط ‏های علمی ایران و کشورها‏ی شیعه نمی ‏ساخت.

 

چرا اینگونه گفت؟

شیعیان آنجا و کشور‏های دیگر و بعضی از علما او را طرد کردند و به ضرر وضعیت اجتماعی ایشان تمام شده و حتی بجائی رسیده بود که بعضی خواستند آقای ساشادینا را تکفیر کنند و گفته بودند که به مجلس راه ندهند. در سفری او به قم آمد و با حقیر (انصاریان) مشورت کرد که با این وضع چه کنیم و چرا با ما این رفتار‏ها را می‏ کنند، من قصد و غرضم این چنین نبود. من هم با آقای امینی درمیان گذاشتم و با ایشان خدمت یکی دو نفر از مراجع معظم تقلید رفتیم تا نظرشان را نسبت به او عوض کنیم. بحمدالله ملاقات خوبی به عمل آمد و مسائل طرد و تکفیر و دیگر مسائل مرتفع شد و بعد من به آقای ساشادینا پیشنهاد کردم برای اینکه رفع بعضی شبهات بشود جا دارد شما کتاب « دادگستر جهان» را به «انگلیسی» ترجمه کنید و در آمریکا و ایران چاپ و نشر نمایید و نظرتان را صراحتاً بیان کنید. انشاءالله به دنبال این اقدامات مشکل حل و یا حداقل تخفیف پیدا می‏ کند.

به لطف خداوند متعال این کار هم انجام پذیرفت و کتاب « دادگستر جهان» ترجمه و چاپ و نشر شد. امیدوارم مورد قبول حضرت حق و مرضی رضای امام زمان(عج) بوده باشد انشاءالله.

 

خوب عاقبت کار آقای ساشادینا به کجا ختم شد؟

حجت‌الاسلام والمسلمین حاج سید محمد رضوی فرزند علامه سید اختر رضوی که اکنون در کانادا تشریف دارند، بعداً برای من نقل کرد که به همراه آقای ساشادینا به نجف اشرف مشرف شدیم و بعد از زیارت آقا امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع) به حضور آیت ‏الله العظمی سیستانی رسیدم و گویا اصل دعوت هم از دفتر ایشان بوده. بهرحال در محضر آقا مباحث مطرح شد و آقا دستوراتی فرمودند. جناب آقای رضوی آن جلسه و صحبتها و دستورات حضرت آقای سیستانی را خیلی خوب و جالب توصیف می‏ کرد.

 

آیا در دوران قبل از انقلاب آیت الله امینی بجز درس جلسه سخنرانی هم داشتند؟

بله. به خاطر دارم  سال ۱۳۵۰ش من از محضر آقای امینی تقاضا کردم که بعضی از دوستان مایل‌اند تا جلسه‌ای ترتیب داده شود و در آن پرسش و پاسخ و سوالات خود را مطرح کنند و حضرتعالی جواب بفرمائید و بعد هم پند و اندرز و سفارش دینی، زیرا اکثر این آقایان در دانشگاه و یا در ادارات هستند. ایشان هم با روئی باز و لطفی که همیشه به ما داشتند قبول کردند و این جلسات در محضر ایشان سابقه داشت، جلسه معروفی بود که آیت ‏الله دکتر بهشتی تشکیل داده بود و در آن حوزویان و دانشگاهیان و بازاریان شرکت می‏ کردند و بعضی از اوقات که آقای بهشتی تشریف نداشتند، بخصوص زمانی که آقای بهشتی به هامبورگ رفتند، آقای امینی آن جلسه را اداره می‏کردند و تقریباً ادامه آن جلسات در منزل ما که آن موقع در یکی از محلات شهرستان قم بنام یخچال قاضی بود تشکیل و تا سال ۱۳۵۶ش هرهفته یک بار ادامه داشت.

 

چه مباحثی مطرح می شد، آیا مواردی از آن را ضبط کرده اید؟

جداً بحث‌های خوبی مطرح می ‏شد که ایکاش ضبط کرده بودم و اکنون نیز استفاده می کردیم. تا اینکه انقلاب شروع شد و بعد از آن هر کسی بنحوی مشغول کاری در کشور دیگر و یا شهر دیگر و امکان تشکیل جلسه نبود.

آنچه بیاد دارم جلسات اول بنا شد از تفسیر قرآن مجید شروع شود و آیت ‏الله امینی هم این آیات را که البته خواسته بعضی از دوستان بود مطرح می کردند و با خود تفسیر المیزان و تبیان را می ‏آوردند و سوالات را پاسخ می دادند. یک روز پیرامون آیه مبارکه «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ » (آیه ۱۳سوره احقاف)، سؤال کردند و هفته بعد آیه مبارکه «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی‏ لَشَدیدٌ» (آیه ۷ سوره ابراهیم)، و هفته بعد آیه مبارکه «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً » (آیه ۳ سوره انسان)، را مطرح و شرح می ‏دادند و تفسیر می‏ کردند و بدین ترتیب جلسه ادامه داشت.

 

جلسات پرسش و پاسخ در کجا تشکیل می شد؟

او اکثر روزها قبل از ظهر به دفتر ما می ‏آمدند و در آنجا عده‌ای هم جمع می‏ شدند و صبحت و گفتگو از آسمان و زمین و سیاست و اقتصاد و بویژه مسائل فرهنگی و دینی دائماً در جریان بود. مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین سید صادق شمس واعظ در یک جلسه‌ای از روی مزاح نقل کرده بود که در قم یک شیخان داریم و یک شیخدان. اما شیخان که منظور قبرستان شیخان قم و شیخدان دفتر آقای انصاریان هر وقت می‏روی عده‌ای نشسته‌اند و بحث و جدال در مسائل مختلف. گاهی که وقت نماز مغرب و عشاء یا نماز ظهر و عصر می‌شد ، نماز جماعتی در حضور آقای امینی می‌خواندیم که گاهی حدود ده نفر مجموعاً می‌شدیم و این یکی دیگر از تواضع و فروتنی ایشان بود که با آن شخصیت والایش از اینکه در دفتر کوچک با عده کم به نماز جماعت اهتمام بورزد چیز دیگری نبود.

 

 

آیا در این گعده ها فقط درس و بحث دنبال می شد؟

خیر. آقای امینی در جلسات خاطراتی از دوران تحصیلی خودش نقل می ‏کرد: می‏ فرمود؛ «ما وقتی به قم آمدیم مدرسه حاج ملا صادق واقع در گذر قلعه قم سکونت داشتیم، آنقدر وضع زندگی ما در مضیقه بود که نگو و نپرس، گاهی شبها با قدری نان خشک بسر می ‏بردیم. طلبه‌ای اهل شمال در همسایگی ما بود و او پلو درست می‏ کرد، وقتی آب برنج را در باغچه می ‏ریخت ما می‏ رفتیم از بوی خوش آن آب برنج استفاده می‏ کردیم و دیگر قضایای آن موقع که تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل».

در زمانی که آیت ‏الله سید جلال فقیه ایمانی داماد آیت ‏الله العظمی خوئی فوت کردند، کتابی از شرح زندگانی ایشان منتشر شد و برای آقای امینی آورنده بودند. او گفت: ایشان مقداری از دروس سطوح را در اصفهان نزد من (آقای امینی) خوانده بودند و خوب هم می ‏خواندند و خیلی کوشا بود، خدمات آقای سید جلال معروف و معلوم است: خانه سازی های قم، مدرسه علمیه در مشهد مقدس و خدمات دیگر. بعدها آقا سید علی غیوری پیش من دروس سطح را می‏ خواند. مدتی بعد که آیت ‏الله غیوری فوت کرد من تلفن کردم و به حجت‌الاسلام حاج شیخ حسن منتظری، داماد آیت ‏الله غیوری تسلیت گفتم و اتفاقا همان روز خدمت حجت‌الاسلام والمسلمین حاج سید جواد شهرستانی بودم، ایشان در حالی که خود بستری و مریض بود از شنیدن خبر فوت آقای غیوری متأسف شد و تلفن آقای منتظری دامادش را خواست و من هم جواب دادم و ایشان هم تلفنی تسلیت گفت و عذرخواهی کرد از اینکه نمی‏ تواند در مراسم شرکت کند. روز بعد خدمت آیت ‏الله امینی رفتم، صحبت آقای غیوری شد، ایشان هم تلفن آقای حاج شیخ حسن را گرفت تا به او و آقازادگانش تسلیت بگوید و آنگاه نقل کرد:

آقای غیوری وقتی می‏ خواست طلبه بشود اول در اصفهان نزد من (امینی) دروس مقدماتی خود را شروع کرد و الحمدالله پیشرفت هم کرد. آنگاه که من به قم آمدم ایشان هم مدتی بعد آمد ولی هیچ کدام از درسهای قم را نمی‏ دانم چرا، به عللی نپسندیدند و مشکلات دیگری هم داشت و تصمیم گرفت تا به اصفهان برگردد با من مشورت کرد و من هم نظرم را گفتم و پیشنهاد کردم که اگر مسئله درسی است با اینکه خودم آنقدرها وقت ندارم حاضرم، کماکان مثل اصفهان برایتان درسهای مقدماتی را ادامه دهیم. گویا از خدای خواست که چنین اتفاقی بیافتد و بهرحال شروع به درس کرد و ادامه داد و بعد‏ها با صبیه حجت‌الاسلام حاج شیخ محمود سلیمانی نجف‌آبادی که خود از فضلا و محترمین و دائی همسر آیت ‏الله منتظری بود ازدواج کرد.

آشیخ محمود برای تبلیغ از طرف آیت ‏الله العظمی بروجردی به شهرستانهای مختلف، اعزام می‏ شد، مدتی به حسین آباد اطراف ملایر، که از روستاهای خوب و مردمان خوبی هم داشت و روستای بزرگی هم بود، می ‏رفت و بعد از خود، دامادش آقای غیوری را می ‏فرستاد. بعضی از آقایان حسین آبادی های ملایر به شهر ری منتقل شدند و در آنجا کسب و کاری راه انداختند و کارشان خوب شد و باصطلاح گرفت و بعدها آمدند و آقای غیوری را به شهر ری بردند.

آقای غیوری هم لطف کرد و من (امینی) را به حسین آباد معرفی کرد و من مدت بیست سال ماه رمضان و گاهی محرم و صفر و یا اوقات دیگر به آنجا می ‏رفتم. غیر از مسائل دینی و مذهبی مردم، کارهای عام المنفعه زیادی در آنجا انجام دادم، مانند لوله ‏کشی آب آن محل‏، حمام، ایجاد پل و ساختن و درمانگاه و …

و آقای امینی ادامه داد: آقای غیوری در مسائل و احکام دینی مردم خیلی مُصر و کوشا بود، بخصوص در مسئله تقلید و اکثر مردم را بعد از آیت ‏الله بروجردی، به آیت ‏الله خمینی، ارجاع می ‏داد، چون به ایشان ارادتی خاص داشت و وجوهات هم جمع می‏ کرد و برای آقای خمینی می ‏آورد.

آنطور که مطلع شدیم در خصوص وصل شدن شهریه حضرت امام برای طلاب هم اقداماتی انجام داده اید، آیا اینگونه است؟

بله. یکی دیگر از خاطرات من با ایشان اینکه من و آقای منتظری و آقای غیوری خدمت امام خمینی رفتیم البته بعد از فوت آیت ‏الله بروجردی و پیشنهاد کردیم تا شهریه‌ای شروع کند و ایشان فرمودند: من پولی ندارم که شهریه بدهم، آقای منتظری و آقای غیوری گفتند ما هر ماه وجوهی می ‏رسانیم و واقعاً هم به قولشان عمل کردند و از اینجا شهریه امام شروع شد و ایشان یعنی آقای غیوری چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب، خدمات زیادی در همه شهرها بخصوص شهر ری، تهران و قم انجام داد، انسان خدومی بود، خدایش رحمت کند.

 

با توجه به این سابقه دوستی، آیا همه مراودات شما با آیت الله امینی کاری بود؟

خیر. اوایل پیروزی انقلاب اسلامی حدود سال ۱۳۵۹ در معیت آیت ‏الله امینی و خانواده محترمشان و خانواده ما عازم مشهد مقدس شدیم، هنوز ایشان پاسدار، ماشین و محافظ نپذیرفته بود. من هم یک پیکان استیشن داشتم، از قم حرکت کردیم، شب را در تهران، منزل ابوالزوجه آقای غفاری ماندیم و صبح روز بعد از راه شمال حرکت کردیم تا رسیدیم به جنگل گلستان، نماز و نهار را در گلستان ماندیم و شب به گرگان و علی آباد منزل یکی از دوستان بیتوته کردیم و فردا حرکت کردیم، تا رسیدیم به شیروان، نهار و شام و نماز و گردش و مسائل مختلفی، که اتفاق افتاد تا بهر صورت بعد از سه روز مشرف شدیم به مشهد مقدس، ما منزل مرحوم اخوی حاج آقا رضا مستقر شدیم و منزلی هم در نزدیکی همانجا برای آقای امینی تدارک دیدیم و بهرحال بسیار عالی و خوش گذشت.

 

در این سفر خاطره و اتفاقی نیفتاد که قابل ذکر باشد؟

بله. خاطرات زیادی است اما فقط یک واقعه از این مسافرت را نقل می‏ کنم و آن مشکلات و اختلافاتی بود، که آقایان انقلابی مشهد با آیت ‏الله حاج آقا حسن قمی پیدا کرده بودند و آن وقایع در تاریخ انقلاب و تاریخ دیگران آمده است قضاوتش با اهل تحقیق، اما آیت ‏الله امینی در همان حال احساس تکلیف کردند و تشخیص وظیفه دادند که با برخی ملاقات و بلکه قدری مشکلات کاهش یافته و اختلافات بیشتر نشود.

یکی از ملاقات‌ها با آیت ‏الله آقای حاج سید عبدالله شیرازی بود و من بوسیله آقازاده ایشان آقای حاج سید محمد علی شیرازی ترتیب ملاقات دادم و حدود یک ساعت طول کشید و نتیجه اش این شد که ملاقات‌های دیگری انجام پذیرد و بلکه یک جا جمع شوند و از تهران هم اجازه بگیرند و تا می‏توانند با آقایان مشهد مسئله حل و فصل شود، در ضمن تصمیم گیری و مذاکرات متعدد آیت‏ الله امینی با حضرات نمی‏ دانیم چه اتفاقاتی در این بین افتاد که نه تنها مشکل حل نشد بلکه سر از جائی در آورد که همه می‏ دانید و می ‏دانیم.

 

با توجه به اینکه آیت الله امینی سالیان متمادی امام جماعت مسجد اعظم بودند، خاطره ای از این ایام دارید؟

سوال خوبی پرسیدید؛ بله. بعد از اینکه مرحوم حجت‌الاسلام حاج سید صادق طباطبائی بروجردی نوه پسری مرحوم آیت ‏الله العظمی بروجردی فوت کردند، تمام ورثه و متولیان مسجد اعظم جمع شدند و کلیه کارها را به آیت ‏الله آقای حاج سید جواد علوی بروجردی نوه دختری ایشان محول کردند. یکی از کارها امام جماعت برای مسجد اعظم بود.

عده‌ای می‏ گفتند آیت ‏الله علوی بپذیرد ولی ایشان خودشان نخواستند و نپذیرفتند. بهرحال آیت ‏الله مسعودی تولیت آن وقت آستانه مقدسه و خود آیت ‏الله علوی خدمت بعضی از مراجع رفتند و آنها نیز قبول نکردند تا قرعه نام به نام آیت ‏الله امینی افتاد که مطلب را به عرض مقام معظم رهبری رساندند و ایشان هم از این گزینه و انتخاب خوشحال شدند. حقیر (انصاریان) هم واسطه خوبی بودم و زحمات زیادی کشیدم برای ترتیب دادن ملاقات‌ها و کارهای دیگر بهرصورت آقای امینی شد امام جماعت مسجد اعظم و بحمدالله ادامه پیدا کرد تا زمانی که ایشان کسالت شان جدی نشده بود حضور داشتند.

 

حضور آیت الله امینی در مسجد اعظم فقط به جهت اقامه نماز بود؟

خیر. این امام جماعت یک ویژ‏گی خاص داشت آن هم برگزاری جلسه بعد از اقامه نماز بود که حدود یک ساعت بعد از نماز می ‏نشیند و جواب سوالات مردم و مشورت مردم با ایشان را پاسخ می‏ گفت، اینگونه که گاهی نقل می کردند سوال از اختلافات خانوادگی، شرکتهای تجاری، درسی، حوزوی، دانشگاهی و مالی بود و آنقدر این جلسه خوب پا گرفته و مردم خوشحال بودند که توصیف ندارد.

 

با توجه به این شیوه امامت جماعتی آیت الله امینی، واکنش هایی وجود داشت یا خیر؟

بله که داشت. شنیدم مقام معظم رهبری متوجه شده بودند و در جلسه‌ای به ایشان گفته بودند بسیار کار خوبی است، ما هم حاضریم در ثوابش شریک باشیم و اگر لازم است مبلغی از دفتر ماهیانه برای شما بفرستم تا مشکلات مالی که به شما مراجعه می ‏کنند را کمک کنید که آقای امینی نپذیرفتند و گفته بودند مسئولیت سنگینی است و از عهده من بر نمی ‏آید.

اما در ذیل داستان اقامه نماز قضیه‌ای نقل کنم: تعریف می‏ کردند شبی در عالم رویا می‏ بیند که در کنار آیت‏ الله العظمی بروجردی نشسته‌اند و با ایشان صبحت می‏ کنند، وقتی بیدار می‏ شوند خیلی تعجب می‏ کنند برای حقیر تعریف کردند، من هم با اینکه از این سری مسائل چیزی بلد نیستم، در عین حال گفتم: دو مسئله در این رویا نهفته است، گفتند چطور؟ عرض کردم یکی اقامه نماز جماعت مسجد اعظم و رضایت آیت ‏الله بروجردی است و یکی دیگر اینکه مدتی بعد به کربلا برای زیارت حضرت سید الشهدا (ع) مشرف می‏ شوید، انشاءالله. گفتند احسنت و واقعاً اینطور شد و بعد از مدتی این تشرف حاصل گردید. البته بی مناسبت نیست که بگویم ترتیب این تشرف را جناب حجت‌الاسلام والمسلمین حاج سید جواد شهرستانی داده بودند. آقای امینی خیلی از این مسافرت خوشحال بود، خصوصاً ملاقاتی که با آیت‏الله العظمی سیستانی داشتند.

 

آقای انصاریان از ابتدا ناشر آثار آیت الله امینی بودید؟

خیر. از ابتدای رسالت ناشری من اینگونه نبود، وقتی من از آقای وافی دوست بسیار عزیزم جدا شده و انتشارات شفق را به ایشان واگذار کردم، انتشارات انصاریان شروع به کار کرد و کارهای خوبی که انجام پذیرفت ترجمه کتابهای آیت‏ الله امینی به زبان های مختلف بود. به اطلاعتان برسانم که آقای امینی حدود ۲۲ جلد کتاب دارند که ۱۵ جلد از آنها تألیف و بقیه ترجمه از عربی به فارسی است و آن ۱۵-۱۶ کتاب تألیفی تقریباً به ۱۲ زبان ترجمه شده است که بعضی از آنها به ۵ الی ۱۰ زبان ترجمه و در دنیا پخش شده است.

 

کتب ترجمه شده آیت الله امینی کدامند؟ آیا نسبت به فناوری های نوین نگاه خاصی داشت؟

کتاب آموزش دین تا آنجا که می ‏دانم به ۸ زبان، دادگستر جهان به ۵ زبان، بانوی نمونه به ۶ زبان و کتاب‌های دیگر به کمتر یا بیشتر و اثرات بسیار ارزنده‌ای به جای گذاشته است و امید داریم کار ترجمه آثار ارزشمند ایشان کماکان ادامه داشته باشد.

آقای امینی خیلی به روز و همگام با فناوری های نوین حرکت می کردند. سایت آیت ‏الله امینی نشانگر این همت و کار فرهنگی می‏ باشد و خودشان بسیار اهتمام به این وسیله داشتند و گاهی هم برای ترجمه و ارسال کتاب و راه اندازی سایت حتی از مخارج اضافی در منزل خودداری می‏ کردند تا به این جهت کمک شود و یا اگر کسی هدیه‌ای، وجهی گاهی و خیلی نادر به ایشان می‏ رساندند، فوری برای کار فرهنگی مصرف می‏کرد.

 

انتقاد و نقد پذیری ایشان چگونه بود؟

خاطرم است، کتاب داستان آموزش دین در ۴ جلد بصورت مصور و تدریس آن در مدارس خیلی حائز اهمیت است اما خاطره‌ای که من دارم اینکه وقتی کتاب چاپ شد در بحث تولد آقا امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابیطالب(ع)، ایشان بدون در نظر داشتن مسئله‌ای نوشته بودند امام علی(ع) در مکه متولد شدند، یادم هست یکی از استادان ایشان و یک مرجع عالی قدری که مواظب اینگونه مسائل است، آیت الله امینی را خواستند و پدرانه فرموده بودند مواظب باشید در چاپ بعدی بجای مکه، کعبه بنویسید و آقای امینی قبول کردند و خوشحال که چنین تذکری آن هم از یک آقای محترمی صادر می‏ شود و در ادامه آن به حقیر دستور دادند تا به زبان انگلیسی ترجمه شود. من هم با آقای دکتر میر محمود دعوتی تماس گرفتم و ایشان چهار جلد آموزش دین را به انگلیسی ترجمه کردند و به عنوان مرکز اسلامی لندن و به دستور مرحوم حجت الاسلام و المسلمین حاج آقا مهدی گلپایگانی آقازاده آیت الله العظمی گلپایگانی چاپ و نشر شد و این اولین کتاب آقای امینی به زبان‌های خارجی بود.

 

جایگاه و شخصیت علمی آیت الله امینی را در عرصه بین الملل چگونه ارزیابی می کنید؟

مسافرت‌های بسیار آیت ‏الله امینی به خارج از کشور و تماس از نزدیک با مردم و مدارس و مراکز علمی وضعیت ذهنی ایشان را اینطور تغییر داده که هم قابل تحسین است و هم قابل درس و نحوه کار و اولویت کارها و بجا کار کردن برای دیگران. جا دارد برای کارهای فرهنگی آیت ‏الله امینی کتابی مستقل نوشته، چاپ و نشر گردد. همچون دیگر آقایان بعنوان یک روحانی قدیم و جدید کارهائی بسیاری کرده‌اند که قابل تقدیر است اما ویژگی آیت الله امینی در این است که در نشر علوم دینی به زبان های خارجی انصافاً زحمات طاقت فرسایی بکار برده و از هر راه و مسیری که توانسته و با امکانات کمی که در اختیارشان بود به چاپ و نشر کتابهای خودش پرداخته و سعی بلیغ داشته و می‏ توان گفت در این قسمت یا بی نظیر و یا کم نظیر است. امیدوارم برای ما درسی باشد و بس.

خاطرات و کارهای فرهنگی و دینی آیت ‏الله امینی خصوصاً قبل از انقلاب و بعد از آن بسیار زیاد است که خودشان در جزوه‌ها، مجلات و مصاحبه ‏ها نوشتند و نقل فرمودند، بویژه در کتاب خاطراتشان که توسط «مرکز اسناد انقلاب اسلامی » چاپ و نشر شده است و خاطرات بسیار جالبی با مرحوم امام خمینی (ره) دارند و با علامه طباطبائی رضوان الله تعالی علیه که برخی از آنها در کتاب « آشنای آسمان» خاطرات حقیر از مرحوم علامه نقل شده است.

 

آیا آیت الله امینی اهل لطیفه گویی هم بودند؟

آنچه به یاد دارم آنست که نشست‏ها و مجالس خصوصی ایشان تماماً مباحث علمی و فرهنگی و پرسش و پاسخ نبود، بلکه گاهی لطیفه هم همراه داشت، بعضی از آنها که بیاد دارم و قابل نقل است را برایتان بازگو می کنم، ایشان می ‏فرمودند؛ «وقتی درس امام می ‏رفتیم آقای منتظری خیلی سوال می‏ کرد و برعکس آقای مطهری اکثراً ساکت بود و گوش می ‏کرد. یک روز آقای مطهری به شوخی به آقای منتظری گفت اگر کمتر سوال کنی یا اصلا سوال نکنی آن روز من یک تومان به شما می‏دهم، آقای منتظری هم قبول کرد و چند روزی ساکت بود و دوباره شروع کرد به سوال در حالیکه امام هم خسته شده بود و در همین حال امام خمینی رو کرد به آقای مطهری و گفت مگر امروز یک تومان را ندادید. ما همه خندیدیم و هم تعجب کردیم که امام از کجا متوجه این جریان شده است».

یا اینکه می ‏فرمود؛ وقتی ما در مدرسه جده بزرگ اصفهان درس می ‏خواندیم و در آنجا سکونت داشتیم شخصی که نابینا هم بود برای مردم استخاره می‏ گرفت و مشتریان زیادی داشت، حتی نامه از شهرستانها و از خارج برایش می‏ نوشتند و ایشان جواب می ‏داد و وجهی هم می ‏گرفت. گاهی آنقدر مراجعه داشت که افراد، از زن و مرد با حجاب و بی حجاب در مدرسه صف می‏ کشیدند و ما طلبه ‏ها ناراحت بودیم اما قدرت اینکه او را از مدرسه بیرون کنیم نداشتیم. یک روز تصمیم گرفتیم به او نامه‌ای بنویسیم و نیت مان این بود که او را از مدرسه بیرون کنیم و به مزاح و شوخی هم نوشتیم که می ‏خواهیم ستون برق جلوی مدرسه را مثلاً چه و چه کنیم و پولی هم داخل پاکت به آن آقایی که کنارش نشسته و قرآن رو باز می‏ کرد و آیه را می‏ خواند دادیم. فردای آنروز جواب داد، استخاره اول  قدرت چنین کاری را ندارید و استخاره دوم آن محل گنجایش چنین چیزی را ندارد.

مورد دیگر آنکه؛ در ایام فاطمیه اول دهه دوم جمادی الاول در منزلمان مجلس روضه خوانی و عزاداری داشتیم که بحمدالله ۳۲ سال است برگزار می‌شود و ادامه دارد انشاءالله. آقای امینی یک روز گفتند فلانی (انصاریان) چرا هر شب شام می‏ دهی خب یک شب، شب آخر مثلاً شام کافی است و این مخارج و هزینه را جای دیگر انجام بده. من عرض کردم من که تا حدودی جای دیگر انجام وظیفه می‏ کنم و این یک سنت دیرینه خانوادگی ماست، بهرحال سال بعد قبل از روضه وسوسه شدم که بفرموده آیت ‏الله امینی عمل کنیم و یک شب شام بدهیم و بقیه شبها با چای اکتفا کنیم، تلفن کردم و از ایشان خواستم استخاره‌ای بگیرند تا از سرگردانی نجات یابیم. فردا آمدند و گفتند استخاره برای چه بود؟ عرض کردم شما جواب را بفرمائید و چکار به نیت من دارید، آنگاه فرمود جواب استخاره این است که شما کار خودتان را ادامه دهید و انجام دهید و به وسوسه شیطان توجهی نکنید. من بسیار خندیدم و قضیه را به ایشان گفتم، مفصل خندیدند و تا مدتها نقل می‏ کردند و می‏ خندیدند. یادم هست این قضیه را در ایام فاطمیه برای آیت‏الله العظمی وحید خراسانی نقل کردم، ایشان هم تعجب کردند و هم می‏ خندیدند.

می‏ فرمودند: آنوقت که من درس آیت ‏الله گلپایگانی در منزلشان می ‏رفتم، یکروز وقتی درس تمام شد و می‏ خواستم خارج شوم، دیدم کفش‌هایم نیست، گویا کفش نویی بوده و برده بودند. بهرحال آقا آمدند و گفتند: فلانی چرا ایستاده‌اید و نمی‏ روید؟ کاری دارید بفرمائید. عرض کردم کفش‌هایم را برده‌اند و بدون کفش هستم. رفتند داخل و یک جفت کفش خوبی آوردند و با مزاح و لبخند ملیح گفتند: می‏ توانید پا تو کفش ما کنی و کفش‏ها را دادند و تشریف بردند و بعد آقای امینی ادامه دادند که چقدر رفتار و کردار استاد در شاگردان اثرات بسزائی داشت و از این عمل آیت ‏الله گلپایگانی چه درس‏ها که می‏شود آموخت، اصلاً ارتباط استاد و شاگرد یک ارتباط رفاقتی و دوستی بود و آموزه ‏های ارزنده بسیاری دربر داشت.

یک روزی نقل فرمودند؛ که جد پدری من به نام حاجی رجب علی در نجف‏آباد زندگی می‏ کرد او یک فرد نسبتاً متمول و بسیار خیری بود. باغ بزرگی در وسط شهر نجف ‏آباد داشت که بیشتر محصولات آن بادام بود. سال گرانی و شروع قحطی که مردم اوضاع سختی از نظر معیشت داشتند مرحوم حاج رجب علی به تمام کسانی که با او کار می‏ کردند و بخصوص خانواده ‏اش سفارش کرده بود که هر گرفتاری و گرسنه مراجعه کرد چند بادام به او بدهید و هیچ کس حق فروش آنها را ندارد و هیچ کس حق گرفتن وجه از کسی را هم ندارد و عجیب در زندگی مردم آن سامان در آن مقطع از زمان اثر بسزایی داشت. اواخر عمرش با خانواده‏اش به نجف اشرف مشرف شد تا در آن مکان شریف بماند و وفات کند و در وادی‏ السلام نجف اشرف او و همسرش را دفن کنند. مادرم تعریف می ‏کرد که مدتی در نجف ماندند و به علل‏ هایی مراجعت نمودند و باز در نجف ‏آباد ساکن شدند و وصیت کردند که بعد از فوت مرا در تخت فولاد اصفهان دفن کنند. آقای امینی فرمودند من کوچک بودم که جدم دار فانی را وداع گفت و در تخت فولاد اصفهان در بقعه سید العراقین مدفون شد روحش شاد باد انشاءالله تذکر دادند که واقعاً تخت فولاد اصفهان از مهمترین قبرستان‏ها و بلکه می ‏توان گفت از زیارتگاه‏ های تشیع در دنیا به حساب می ‏آید.

یکی از روزهایی که آیت الله ابراهیم امینی به دفتر ما آمدند، ضمن مذاکرات و صحبت‌های گوناگون به مناسبتی فرمودند: روزی در یک مهمانی و نشستی همراه شماری از اطبا سر سفره نشسته بودم. هنگامی که سفره‌ای انداختند و مشغول غذا خوردن شدیم، دیدم بیشتر آنها تند غذا می‌خوردند، همراه غذا، آب و نوشابه می‌خوردند، درست نمی‌جویدند و همه چیز را با هم قاطی می‌کنند و می‌خوردند. من به یکی از آنها در حالی که بقیه می‌شنیدند گفتم، شما آقایان اطباء این همه به ما مردم در وقت طبابت سفارش می‌کنید که چگونه غذا میل کنید و غذا خوردن آدابی دارد که در اسلام هم چنین است، ولی خودتان عمل نمی‌کنید؟

یکی از آنها روی مزاح و با عذرخواهی البته شاید هم جدی بود جواب داد: مگر شما آقایان وقتی منبر تشریف می‌برید و یا کتاب می‌نویسید و آن همه به مردم سفارش دینی و علمی و رفتاری می‌فرمایید، خودتان به آن عمل می‌کنید؟ بحث با خنده و شوخی‌های دیگر به پایان رسید.

 

گفت وگو از اکبر پوست چیان