پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

بخش اول: پیامبر اسلام(ص) و دلیل نبوت او

پیامبری حضرت محمّد(ص)

 

در شناخت پیامبر راستین الهی و تصدیق مدعایش، از چند شیوه می‌توان بهره برد:

1. مطالعه و بررسی اخلاق و رفتار مدعی پیامبری.

2. مطالعه و دقت در مجموعه عقاید و احکام و قوانین و اخلاقیات دین عرضه شده.

3. اخبار و بشارت‌های پیامبران الهی پیشین.

4. انجام کارهای خارق‌العاده و معجزه.

در اثبات نُبوت پیامبران گذشته و پیامبر اسلام و تصدیق مدعایش نیز از روش‌های یادشده استفاده شده است.

از مطالعه تاریخ صدر اسلام برمی‌آید که مسلمانان آن زمان، در پذیرفتن اسلام یک‌سان نبوده‌اند. چنان نبوده که همه آنان از پیامبر اسلام مطالبه معجزه کرده باشند، یا بر اثر مشاهده آن به اسلام گرویده باشند، بلکه حصول اعتقاد و اطمینان به پیامبری آن جناب و صدق ادعایش گاهی، بلکه غالبا از روش‌هایی چنین بوده است.

 

1. مطالعه و بررسی اخلاق و رفتار مدعی پیامبری

از مطالعه تاریخ صدر اسلام استفاده می‌شود که برخی افراد، از شخصیت  فوق‌العاده و اخلاق پسندیده و کردار نیک و تقید به راست‌گویی و درست‌کاری و امانت‌داری حضرت محمد(ص)، و حسن سابقه‌اش، متأثّر شده و به صدق ادعای پیامبری او اطمینان پیدا کرده و ایمان آورده‌اند. این‌گونه افراد کم نبودند و چنین یقینی در حصول ایمان کفایت می‌کند.

حضرت خدیجه، همسر عاقل و دانشمند حضرت محمّد(ص) و نخستین زنی را که اسلام آورد می‌توان در رأس این افراد دانست. حضرت خدیجه حضرت محمد را بهتر از همه می‌شناخت و با صفات و کمالات نفسانی، و مراتب صدق و تقوای آن جناب آشناتر بود. از همین روی در آغاز دعوت و قبل از دیگران دعوت او را پذیرفت و ایمان آورد و همین کمالات ذاتی را به عنوان برهان بر صدق ادعایش محسوب داشت، بدین وسیله او را در تعقیب رسالت تشویق کرد.

در تاریخ آورده‌اند: حضرت محمد(ص) بعد از این‌که در کوه حرا جبرئیل را مشاهده کرد و اوّلین مرحله وحی را دریافت، با سرعت به منزل آمد و جریان را با همسرش خدیجه در میان نهاد.

خدیجه در جواب گفت: بشارت بادا، به خدا سوگند که او هیچ‌گاه تو را خوار و ذلیل نمی‌گرداند. به خدا قسم: تو صله رَحم می‌کنی، راست‌گو و امانت‌دار هستی. سختی‌های زندگی دیگران را بر خود تحمل می‌کنی. مهمان‌نواز هستی و در سختی‌های روزگار به مردم کمک می‌کنی.[1]

رسول خدا(ص) گاهی همین موضوع را شاهد صدق نبوتش قرار می‌داد و از مردم می‌خواست که نبوتش را بپذیرند.

بلاذری می‌نویسد: وقتی آیه « وَأَنْـذِرْ عَـشِـیرَتَک الأَقْـرَبِینَ » بر حضرت محمّد(ص) نازل شد، بر کوه صفا بالا رفت و با صدای بلند مردم قریش را صدا زد. پس قریش  صدایش را شنید، گفتند: محمد بر کوه صفا است و شما را فرامی‌خواند. همه به سویش شتافته و گفتند: ای محمد! تو را چه می‌شود که ما را صدا زدی؟ فرمود: اگر به شما خبر بدهم که سواران دشمن پشت این کوه آماده حمله هستند آیا گفتارم را تصدیق می‌کنید؟ عرض کردند: بله، سخن تو را تصدیق می‌کنیم، زیرا هیچ‌گاه دروغی از تو نشنیده‌ایم. فرمود: پس شما را از عذاب شدید قیامت بیم می‌دهم. ای فرزندان عبدالمطّلب، ای فرزندان عبدمناف، ای فرزندان زهره! ـ طوایفی از قریش را نام برد ـ آن‌گاه فرمود: خدا به من امر کرده که خویشان نزدیکم را به اسلام دعوت کنم. من برای دنیای شما سودی را مالک نیستم، و برای آخرت شما بهره‌ای را نمی‌شناسم، جز این‌که بگویید: لا اله الاّاللّه.[2]

علی بن ابی‌طالب(ع) نیز از همین طریق اسلام را پذیرفت. او اوّلین مردی است که در آغاز بعثت، بر اثر شناخت و اطمینان خویش به آن حضرت دعوتش را پذیرفت و ایمان آورد.

اسلام ابوبکر نیز از همین طریق پدید آمد. ابوالفداء از ابن اسحاق نقل کرده که: ابوبکر قبل از بعثت با حضرت رسول معاشرت داشت و صداقت و امانت‌داری و نیکوسرشتی و کرامت اخلاقی او را در حدی می‌دانست که از دروغ گفتن به مردم مصونیت دارد، چه رسد بر دروغ بستن به خدای متعال.[3]

ایمانِ اکثرِ مسلمانان صدر اسلام از همین طریق بود.

در بخش سوم درباره شخصیت ممتاز و جذاب حضرت محمد(ص) و اخلاق و صفات و کردار نیک آن حضرت خواهیم نوشت.

 

2. مطالعه و دقت در عقاید و قوانین دینِ عرضه شده

در شناخت حقانیت و آسمانی بودن یک دین و تصدیق به نبوتِ آورنده آن دین، از مطالعه و دقت و کنجکاوی در متن عقاید و احکام و قوانین و اخلاقیات آن دین، می‌توان استفاده کرد. اگر عقاید پیشنهادی آن دین، بر طبق موازین عقل و از اوهام و خرافات خالی بود، و اگر احکام و قوانین دین، جامع و مستحکم و حلاّل مشکلات اخلاقی ـ اجتماعی مردم بود و آنان را به اخلاق و کردار نیک دعوت کرد و از مفاسد اجتماعی و اخلاقی بازداشت، معلوم می‌شود که دین حق و آسمانی است و آورنده‌اش از طرف خدا مأموریت دارد. ولی اگر چنین نباشد، معلوم می‌شود مدعی پیامبری دروغ می‌گوید و دین او باطل و پوچ است.

جمعی از مسلمانان صدر اسلام نیز بعد از مطالعه و تفکر در عقاید و احکام و قوانین اسلام نتیجه گرفتند که پیشنهاد چنین عقاید عالی و صد درصد صحیح، و تدوین یک چنین قوانین جامع و کامل، توسط یک انسان درس نخوانده و امّی، آن هم در اجتماع منحط بت‌پرستی و مفاسد اخلاقی جزیره‌العرب، امکان‌پذیر نیست، و باید از جانب خدا باشد. پس نبوت حضرت محمد را پذیرفتند و اسلام اختیار کردند که به نمونه‌هایی از آن‌ها اشاره می‌شود.

عمروبن عنبسه می‌گوید: در آغاز بعثت، در مکه خدمت رسول خدا(ص) رسیدم، در حالی که پنهانی می‌زیست. عرض کردم: شما کی هستید؟ فرمود: پیامبر هستم. پرسیدم: پیامبر کیست؟ فرمود: فرستاده خدا. گفتم: واقعا خدا تو را فرستاده است؟ فرمود: آری. گفتم: برای چه فرستاده است؟ گفت: به این‌که فقط خدا را عبادت کنی، و شریکی برایش قرار ندهی، و بت‌ها را بشکنی، و با خویشانت ارتباط خوب داشته باشی. گفتم: به خوب چیزهایی تو را فرستاده است... عمرو می‌گوید: با شنیدن این سخن اسلام را قبول کردم.[4]

ابوالفداء درباره اسلام آوردن خالدبن سعید می‌نویسد: خالد، رسول خدا(ص) را ملاقات کرد و گفت: تو ما را به چه امری دعوت می‌کنی؟ رسول خدا فرمود: تو را به ایمان به خدای یگانه و نبوت محمد دعوت می‌کنم... به این که از پرستش سنگی که نه می‌شنود و نه زیان می‌رساند، و نه می‌بیند، نه نفعش به کسی می‌رسد، و عبادت‌کنندگان را از غیر آن‌ها تشخیص نمی‌دهد دست برداری.

در این هنگام خالد گفت: أشهد أن لا إله إلاّ اللّه، و أشهد أنّک رسول اللّه. پس رسول خدا از اسلام آوردن او شادمان گشت.[5]

سخنانی که در میان مهاجران مسلمان و نجاشی، پادشاه حبشه، رد و بدل شد همین طریق را تأیید می‌کند.

ابن اثیر داستان هجرت مسلمانان را تفصیلاً بیان کرده است: در سال پنجم بعثت جمعی از مسلمانان که از زجر و شکنجه دشمنان به ستوه آمده بودند، ناچار برای حفظ جان و دین خود به حبشه هجرت کردند. بعد از چندی قریش دو نفر را با هدیه‌های فراوانی به حبشه فرستادند تا مسلمانان فراری را بگیرند و به مکه بازگردانند. فرستادگان، حضور نجاشی باریافتند و تقاضاهای خود را عرضه داشتند.

نجاشی مأموران خود را به سوی مسلمانان فرستاد و آنان را به کاخ فراخواند. مسلمانان تصمیم گفتند، خوب یا بَد، حقیقت را بگویند. جعفربن ابی‌طالب سخن‌گوی آنان بود.

نجاشی از آنان پرسید: این چه دینی است که شما دین پدرانتان را ترک کرده ولی به دین ما یا سایر ادیان هم داخل نشده‌اید؟

جعفربن ابی‌طالب در جواب گفت:«ما، در زمان جاهلیت بت‌ها را می‌پرستیدیم، گوشت حیوان مرده را می‌خوردیم، کارهای زشت انجام می‌دادیم، با خویشان  خودمان قطع رابطه می‌کردیم، با همسایگان بدرفتار بودیم، نیرومندان ما حقِّ ضعیفان را پایمال می‌کردند. تا خدا پیامبری را برای ما فرستاد که نَسَب او را می‌شناختیم، و به صداقت و امانت‌داری و پاک‌دامنی‌اش اطمینان داشتیم. او ما را به توحید و نفی شرک و ترک پرستش بت‌ها فرا خواند و ما را به راست‌گویی و ادای امانت و ارتباط با خویشان و احسان به همسایگان و اجتناب از گناهان و قتل نفس، فرمان داد. و از ارتکاب کارهای زشت و شهادت باطل و خوردن مال یتیم بازداشت. ما را به نماز خواندن و روزه گفتن امر کرد... .»

سپس افزود: پس ما به پیامبر اسلام ایمان آوردیم و او را تصدیق کردیم. آنچه را حرام کرده بود حرام دانستیم و آنچه را حلال کرده بود حلال دانستیم. پس مردم خودمان ما را عذاب و شکنجه‌های شدید کردند تا از دینمان دست برداریم و به بت‌پرستی برگردیم. چون بر ما غلبه کردند و مانع انجام وظایف دینی ما شدند، به کشور شما هجرت کردیم، و امیدواریم این‌جا مورد ستم قرار نگیریم.

نجاشی گفت: آیا چیزی از آنچه را از جانب خدا برای شما آورده به همراه دارید؟ جعفر گفت: آری، و چند آیه از سوره «کهیعص»[6] را برایش خواند. نجاشی و اُسقف‌های حاضر از شنیدن آیات گریستند. نجاشی گفت: این سخنان و آنچه به‌وسیله عیسی نازل شده، از یک منبع نورانی است. شما در کشور ما آزاد هستید. که به هر کجا خواستید بروید. به خدا سوگند، هرگز شما را تسلیم آنان نخواهم کرد.[7]

بنابراین، روش مطالعه و بررسی و دقت در عقاید و احکام دین را می‌توان یک راه شناخت ادیان حق معرفی کرد که بسیاری از مردم صدر اسلام، و مردم بعد از آن، از همین راه به اسلام گرویده‌اند و امروزه قابل استفاده است، چنان‌که گروهی از طالبین  حق، از این راه به اسلام گرویده‌اند و می‌گروند.

نکته قابل یادآوری این که هر چند بسیاری از مسلمانان صدر اسلام و بعد از آن، از راه اوّل یا دوم، به صحت ادعای پیامبر اسلام اطمینان و یقین پیدا کرده و به اسلام گرویده‌اند و یقینشان حجت است. ممکن است راه‌های مذکور برای دیگران الزام‌آور و قانع کننده نباشد و نمی‌توان بدین وسیله با دیگران احتجاج کرد. این‌ها را می‌توان از شواهد صدق، معرفی کرد، نه از جمله برهان‌های قطعی و قابل احتجاج.

 

بیندیشید و پاسخ دهید

1. مردم صدر اسلام که با صفات نیک حضرت محمد(ص) آشنا بودند، از چه راهی به پیامبری او اطمینان پیدا کردند؟

2. خدیجه بعد از شنیدن کلام حضرت محمد(ص) چگونه او را دل‌داری داد؟

3. رسول خدا(ص) روی کوه صفا به قریش چه گفت؟ و چگونه حقانیت خود را اثبات کرد؟

4. جعفربن ابی‌طالب در حضور نجاشی اسلام را چگونه وصف کرد؟

5 . جعفربن ابی‌طالب، علت ایمان آوردن و قبول اسلام خویش را چه چیز می‌دانست؟

 

 

3. اخبار و بشارت‌های پیامبران الهی پیشین

سومین شیوه اثبات پیامبری مدعی نبوت و تصدیق ادعایش بشارت پیامبران پیشین است که نبوت آنان قبلاً با ادله قطعی ثابت شده باشد. در اثبات پیامبری حضرت محمد(ص) نیز از این روش استفاده شده است. قرآن کریم صدور بشارت‌هایی را درباره پیامبری حضرت محمد(ص) توسط پیامبران گذشته امری قطعی و غیرقابل تردید می‌داند. از باب نمونه به ترجمه آیات زیر توجه فرمایید:

وقتی کتابی از جانب خدا برای‌شان نازل شد که دین و کتابشان را تصدیق نمود، و از پیش هم خواهان پیروزی بر کافران بودند، وقتی چیزی برای آنان آمد که آن‌را می‌شناختند، کفر ورزیدند. پس لعنت خدا بر کافران باد.[8]

کسانی‌که به آنان کتاب دادیم، محمد را همانند فرزندانشان می‌شناختند. و گروهی از آنان، دانسته، حق را کتمان می‌کنند.[9]

آنان که از رسول و پیامبر درس نخوانده (امّی) پیروی می‌کنند که نام او را در تورات و انجیل می‌یابند، و آنان را به کارهای نیک دعوت می‌کند و از کارهای زشت  باز می‌دارد. پاکیزه‌ها را برای‌شان حلال و آلوده‌ها را حرام می‌کند. و بار گران و زنجیرها را از گردنشان برمی‌دارد. پس آنان که به او ایمان آوردند و او را گرامی داشتند و یاری کردند، و از نوری که بر او نازل شده پیروی کردند، رستگارند.[10]

و هنگامی که عیسی پسر مریم گفت: ای بنی اسرائیل! من رسول خدا به سوی شما هستم، و کتاب تورات را که در پیش دارم، تصدیق می‌کنم، و به رسولی که بعد از من می‌آید و نامش احمد است بشارت می‌دهم. پس هنگامی که دلیل‌های روشن برای‌شان آورد، گفتند: این سِحری آشکار است.[11]

از آیات مذکور به خوبی استفاده می‌شود که در زمان بعثت پیامبر اسلام و نزول قرآن، یهودیان و نصرانیان جزیره‌العرب، در انتظار ظهور پیامبری بودند که از آن سرزمین به رسالت مبعوث گردد، و از عقیده خداپرستی و توحید و از مؤمنین به ادیان آسمانی حمایت کند. یهود و نصارا آن‌چنان با صفات و نشانه‌های پیامبر موعود آشنا بودند که او را همانند فرزندان خودشان می‌شناختند. حتی می‌دانستند که نامش احمد است.

معلوم می‌شود که حضرت عیسی و موسی علیهماالسلام و دیگر پیامبران الهی آمدن آن پیامبر را بشارت داده و صفاتش را بیان کرده بودند. و نام و نشانه‌هایش در کتاب تورات و انجیل بوده است. یهود و نصارا چندان به آمدن آن پیامبر عقیده داشتند که هرگاه مورد تجاوز مشرکان و کافران واقع می‌شدند، و قدرت دفاع نداشتند، مشرکان را تهدید می‌کردند که: به زودی پیامبر موعود مبعوث می‌شود و از ما حمایت می‌کند.

ابن هشام می‌نویسد: عاصم، پسرِ قتاده، از مردان قبیله‌اش نقل کرد که می‌گفتند:  حماد ما را به اسلام دعوت کرد، علاوه بر لطف خدا و هدایتش، ما مشرک بودیم و از برخی مردان یهود که اهل کتاب، و از علومی برخوردار بودند که نزد ما نبود و همواره در میان ما و آنان، ظلم و تعدیاتی به‌وجود می‌آمد، وقتی کار بدی را از ما مشاهده می‌کردند، می‌گفتند: زمان بعثت پیامبر موعود نزدیک شده. وقتی مبعوث شد، ما شما را همانند عاد و اِرَم خواهیم کشت. ما همواره این تهدید را از آنان شنیده بودیم.

پس وقتی حضرت محمد(ص) به رسالت مبعوث شد، ما دعوتش را اجابت کردیم و شناختیم که همان پیامبری است که یهود ما را به بعثت او تهدید می‌کردند. پس ما بر یهود سبقت جُستیم و ایمان آوردیم ولی آنان کفر ورزیدند. پس آیات سوره بقره درباره ما و آن‌ها نازل شد.[12]

بلاذری می‌نویسد: صفیه دختر عبدالمطّلب به ابولهب گفت: ای برادر! آیا سزاوار است که تو پسر برادرت و اسلام او را رها کنی؟ به خدا سوگند همواره علما خبر می‌دادند که از صلب عبدالمطّلب پیامبری خارج می‌شود، و محمد همان پیامبر موعود است.[13]

در کتاب‌های تاریخ نیز نام بسیاری از علمای اهل کتاب و کاهنان دیده می‌شود که قبل از بعثت پیامبر اسلام در انتظار ظهورش بوده و به دیگران خبر می‌داده‌اند، برای مثال: در سفر حضرت محمد(ص) در کودکی همراه عمویش ابوطالب به شام، به دیر راهبی به نام بحیری برخوردند. راهب، قافله را به مهمانی خواند و بعد از این‌که آثار و علایم فوق‌العاده‌ای را از حضرت محمد(ص) مشاهده کرد، و از عمویش سؤال‌هایی کرد، پنهانی به او گفت: پسر برادرت را به وطن بازگردان او را از خطر یهود حفظ کن. به خدا سوگند اگر او را ببینند و بشناسند، هلاکش می‌کنند. بدان‌که فرزند برادرت به مقام بسیار بزرگی خواهد رسید.[14]

در «مرّ ظهران» راهبی به نام عیصا، می‌زیست که دارای علوم فراوانی بود. او سالی یک بار به مکه می‌آمد و با مردم ملاقات می‌کرد. در یکی از سال‌ها به مردم گفت: ای اهل مکه! به زودی در میان شما فردی متولد می‌شود که عرب و عجم تسلیم او خواهند شد. زمان وی نزدیک شده، هر کس او را درک کند و ایمان بیاورد، به آرزوی خود رسیده است، و هرکس مخالفت ورزد، اشتباه می‌کند. به خدا سوگند! من در انتظار او هستم.[15]

محمدبن سلمة می‌گوید: در طایفه «بنی عبدالاشهل» یک یهودی بود به نام یوشع که در کودکی‌ام می‌گفت: زمان آن نزدیک شده که پیامبری از این بیت (کعبه) مبعوث شود. هر کس او را درک کرد باید تصدیق کند. پس زنده بودیم تا پیامبر اسلام مبعوث شد. ما اسلام آوردیم ولی آن یهودی از قبول اسلام امتناع ورزید و علت آن حسد بود.[16]

عاصم بن عُمَر می‌گوید: پیرمردی از بنی قریظه به من گفت: آیا می‌دانی چرا ثعلبه‌بن سعیه و اسیدبن سعیه و اسدبن عبید و جمعی دیگر از بنی هدل مسلمان شدند؟ گفتم: نه. گفت: یک یهودی به نام ابن هیبان، چند سال قبل از اسلام، از شام نزد ما آمد. به خدا سوگند کسی را افضل از او ندیده بودم. مدتی نزد ما سکونت داشت. وقتی مرگ خویش را نزدیک دید، گفت: ای جماعت یهود! آیا می‌دانید چرا در این شهر سکونت گزیدم؟ گفتیم: نه. گفت: بدین شهر آمدم، چون در انتظار پیامبری هستم که زمان خروجش نزدیک شده و به این جا هجرت خواهد کرد. امیدوارم مبعوث شود تا از او پیروی کنم. او به زودی می‌آید، بکوشید که در ایمان به وی دیگران بر شما سبقت نگیرند. او با مخالفانش خواهد جنگید.

وقتی پیامبر اسلام مبعوث شد و بنی قریظه را محاصره کرد، این جوانان گفتند: ای بنی قریظه! به خدا سوگند، این همان پیامبری است که ابن هیبان به شما می‌گفت. بنی قریظه جواب دادند: او نیست. گفتند: به خدا سوگند، هموست، زیرا صفات و علائم او را دارد. پس اسلام آوردند و بدین وسیله نفوس و اموال و خانواده خود را حفظ کردند.[17]

در بخشی از سرگذشت مفصّل سلمان فارسی و اسلام آوردنش چنین آمده: سلمان می‌گوید: با یکی از راهبان بزرگ به سوی بیت المَقْدِس روانه شدیم، مردی بود بسیار خوب و بزرگ و مورد احترام همگان. در بین راه به من گفت: ما خدایی داریم و قیامت و بهشت و دوزخ و حسابی در پیش است. بعد از اندکی موعظه، گفت: ای سلمان! خدا به زودی پیامبری را می‌فرستد که احمد نام دارد. از سرزمین مکه مبعوث می‌شود، هدیه می‌خورد ولی صدقه نمی‌خورد، خاتم نبوت در بین شانه دارد. زمان او نزدیک شده ولی من چون پیر شده‌ام گمان نمی‌کنم او را درک کنم. اگر تو او را درک کردی تصدیقش کن و ایمان بیاور. سلمان گفت: هرچند مرا به سوی ترک دین تو بخواند؟ گفت: آری، زیرا حق با اوست، و پیروی از او مورد رضای خداست.[18]

عامر بن ربیعه می‌گوید: از زید بن عمروبن نفیل شنیدم که می‌گفت: من در انتظار ظهور پیامبری هستم از فرزندان اسماعیل و عبد المطّلب. گمان نکنم او را درک نمایم ولی به تو ایمان دارم و شهادت می‌دهم که پیامبر خدا است.[19]

وقتی خدیجه آنچه را غلامش در سفر شام از حضرت محمد(ص) دیده یا از راهب شنیده بود، برای ورقه‌بن نوفل که از دانشمندان مسیحی بود، بیان کرد او در جواب گفت: اگر این سخن درست باشد، محمد پیامبر این امت است. می‌دانم که این امت  پیامبری دارد که در انتظارش هستیم.[20]

بشارت‌هایی چنین فراوان است. که ما به ذکر نمونه‌هایی اکتفا می‌کنیم. البته مدعی نیستیم که اسناد همه بشارت‌ها صحیح و غیر قابل خدشه باشند، اما از آیات مذبور و مجموع برمی‌آید که در زمان بعثت پیامبر اسلام و قبل از آن، بشارت‌هایی شایع بوده و مردم، مخصوصا علمای اهل کتاب، منتظر پیامبری بودند که در جزیرة العرب مبعوث می‌شود و با برخی صفات و آثارش آشنا بوده‌اند.

این بشارت‌ها ممکن است از دو طریق در میان مردم شیوع یافته باشد؛ یکی: از گفته‌ها و خبرهای علمای دین که زبان به زبان رد و بدل می‌شد و میان مردم رواج می‌یافت و اَحیانا در کتاب‌ها نیز ثبت می‌شد و در نهایت از گفتار پیامبران گذشته استفاده شده است. طریق دوم: نقل از کتاب‌های آسمانی، مانند تورات و انجیل و زبور.

از آیه 157 سوره اعراف استفاده می‌شود که آثار و علائم و پاره‌ای صفات پیامبر اسلام(ص) در تورات و انجیل بوده و یهود و نصارا از آن خبر داشته‌اند. با این‌که آیه مذکور به گوش آنان می‌رسید، در تاریخ چیزی ثبت نشده که درصدد انکار برآمده باشند، بلکه جمعی از آنان از همین راه اسلام را پذیرفتند، که به نمونه‌هایی چند اشاره شد.

ولی متأسّفانه اکثر یهود و نصارا ایمان نیاوردند. آن‌ها کار خود را توجیه می‌کردند که پیامبر موعود باید از بنی اسرائیل باشد، در صورتی که محمد از بنی اسرائیل نیست! در این جهت علمای دین نقش مهمی را ایفا می‌کردند و به هر طریق ممکن عامه مردم را از قبول اسلام بازمی‌داشتند. تعصبات شَدید دینی و حبّ مال و جاه و مقام به آنان اجازه نمی‌داد حق را بپذیرند.

تحقیق در بشارت‌ها و بررسی دقیق تورات و انجیل، و مقایسه انجیل‌های مختلف  با یکدیگر، و انتخاب انجیل صحیح، و اثبات تحریف در این دو کتاب، چنان‌که ادعا شده، به بحث‌های طولانی و تألیف کتابی پرحجم نیاز دارد. علاقه‌مندان را به مطالعه کتاب‌های بشارت‌ها توصیه می‌کنم.

بیندیشید و پاسخ دهید

1. آیات درس را از بر کنید و تفسیر آن‌ها را خوب یاد بگیرید.

2. در زمان نزول قرآن، مردم در انتظار ظهور چه کسی بودند؟

3. منشأ این انتظار چه بود؟

4. یهودیان و نصرانیان، قبل از ظهور پیامبر اسلام، وقتی مورد تجاوز مشرکان قرار می‌گرفتند، چه می‌گفتند؟

5 . منشأ ایمانِ ثعلبه و جمعی دیگر از مشرکان چه بود؟

6. چرا اکثرِ اهل کتاب از قبول اسلام امتناع ورزیدند؟

 

 

 

4. انجام کارهای خارق‌العاده و معجزه

 

چهارمین روش شناخت پیامبران آسمانی، آوردن معجزه یعنی کار خارق العاده‌ای است که انجام آن از انسان‌های عادی ساخته نیست و با علل و عوامل متعارف تحقق نمی‌یابد. چون پیامبران مدعی هستند که با خدای جهان‌آفرین در ارتباطند و پیام‌های او را می‌شنوند، باید برای اثبات ادعای خود دلیل داشته باشند و دلیل آنان همان آوردن معجزه است که انجام آن، از غیر خدا ساخته نیست.

همه پیامبران، و از جمله پیامبر اسلام دارای معجزه بودند. پیامبر اسلام(ص) خود نیز اصل اعجاز را درباره پیامبران پیشین پذیرفته بود. قرآن کریم به ده‌ها معجزه از پیامبران اشاره کرده است. بنابراین، باید خودش نیز معجزه داشته باشد. نمی‌شود معجزه پیامبران را نقل کند ولی خود از آوردن معجزه ناتوان باشد و بگوید پیامبران گذشته برای اثبات نبوت معجزه داشتند ولی من معجزه‌ای ندارم، دعوتم را بدون معجزه بپذیرید!

از پیامبر اسلام(ص) نیز معجزاتی صادر شده که در کتاب‌های تاریخ ثبت است.

بلاذری می‌نویسد: ورقه به حضرت محمد(ص) گفت: هیچ پیامبری مبعوث نشده مگر این‌که نشانه و علامتی داشته است؛ نشانه تو چیست؟ پس رسول خدا(ص) درخت سمرة را دعوت به حرکت کرد. پس درخت زمین را شکافت و به سوی آن حضرت  آمد. ورقه گفت: به پیامبری‌ات شهادت می‌دهم، و اگر امر به جهاد کنی، در رکابت می‌جنگم و یاری‌ات می‌کنم.[21]

امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: من همراه پیامبر اسلام(ص) بودم که گروهی از قریش خدمتش رسیده و گفتند: ای محمد! تو امر بزرگی را ادعا می‌کنی که هیچ یک از پدران و خانواده‌ات چنین ادعای بزرگی نداشته‌اند. ما چیزی را از تو سؤال می‌کنیم،اگر آن‌را انجام دادی می‌فهمیم که پیامبر و رسول هستی، وگرنه می‌فهمیم که ساحر و دروغ‌گویی.

پیامبر اسلام(ص) فرمود: چه می‌خواهید؟ گفتند: از این درخت بخواه که با ریشه از زمین کنده شود و نزد شما بیاید فرمود: خدا بر همه چیز قادر است، اگر خواسته شما را انجام بدهد آیا ایمان می‌آورید و به حق شهادت می‌دهید؟ گفتند: آری. فرمود: خواسته شما را انجام می‌دهم ولی می‌دانم که شما کار خوب را انجام نمی‌دهید. گروهی از شما در آینده در چاه خواهید افتاد، و بعضی فتنه می‌کنند و احزابی را پدید می‌آورند. آن‌گاه به درخت فرمود: اگر به خدا و روز قیامت ایمان داری و مرا رسول خدا می‌دانی، از زمین کنده شو و با اذن خدا نزد من بیا.

امیرالمؤمنین(ع) فرمود: به خدا سوگند، درخت از ریشه کنده شد و به سوی آن حضرت حرکت کرد، در حالی که صدایی مانند صدای پرزدن پرندگان داشت. درخت در مقابل رسول خدا ایستاد، بعضی شاخه‌هایش را بر سر آن حضرت، و بعضی را بر شانه من انداخت در حالی که سمت راست آن جناب ایستاده بودم.

وقتی قریش این عمل را مشاهده کردند، از روی تکبر، گفتند: از درخت بخواه که نصفش نزد تو بیاید و نصف دیگرش باقی بماند. پس پیامبر(ص) همین را از درخت  خواست، و انجام گرفت.

باز گفتند: به نصف درختی که نزدت آمده دستور بده به نصف دیگرش برگردد و یک درخت کامل شود. پس پیامبر همین دستور را داد و انجام گرفت.

حضرت علی(ع) می‌فرماید: من بعد از مشاهده این معجزه گفتم: اشهد ان لا اله الاّ اللّه. من اوّل کسی هستم که به تو ایمان آوردم و شهادت می‌دهم که این درخت آنچه را انجام داد، به فرمان خدا و برای تصدیق پیامبری تو بود.

ولی مردم به پیامبر گفتند: بلکه ساحر و دروغ‌گوی عجیبی است؛ و آیا جز مثل این فرد (حضرت علی) تو را تصدیق می‌کند؟[22]

داستان حرکت درخت به امر پیامبر اکرم، هم از حضرت علی(ع) نقل شده که شاهد آن بوده و هم از ورقه‌بن نوفل، ولی ظاهرا یک حادثه بیشتر نبوده که دو نفر آن را نقل کرده‌اند.

کتاب‌های حدیث و تاریخ و مَناقب، صدها معجزه برای پیامبر اسلام(ص) نگاشته‌اند که در اثبات صدور اصل معجزه کفایت می‌کنند. البته ما مدعی نیستیم همه معجزات منسوب به پیامبر اکرم قطعی و غیرقابل تردید هستند، بلکه در بین آن‌ها موضوعات ضعیف و قابل خدشه نیز وجود دارد ولی برخی معجزات صحیح و معتبری نیز هست که برای اثبات اصل اعجاز کفایت می‌کنند. معجزات منسوب به پیامبر اسلام، کم‌اهمیت‌تر از معجزات منسوب به حضرت موسی و عیسی(ع) نیست، که از ادله اثبات نبوت آنان به شمار رفته است.

از قرآن و کتاب‌های تاریخ استفاده می‌شود که حضرت محمد(ص) را ساحر و کذّاب می‌خواندند، معلوم می‌شود کارهایی غیرعادی انجام می‌داد که حمل بر سِحر می‌شد، و چون ساحر نبوده باید بگوییم اعجاز بوده است.

یادآوری: معجزه، کار خارق‌العاده‌ای است که پیامبر در مواقع ضروری برای اثبات نبوت، از آن استفاده می‌کند.

اما چنان نیست که طبق تمایلات این و آن، و در هر موردی که بهانه‌جویان تقاضا کنند معجزه‌ای انجام گیرد. پیامبر، شعبده‌باز و قهرمان نیست که برای سرگرمی تماشاچیان و بر اساس هوس‌های آنان کارهای شگفت‌آوری را عرضه می‌دارد بلکه او فرستاده خداست که به منظور ابلاغ پیام‌های حیات‌بخش الهی به مردم و هدایت آنان مبعوث گشته است. مردم بیش از هر چیز باید به درستی و امانت‌داری او و برنامه‌ها و دستورالعمل‌هایش توجه کنند. البته معجزه هم دارد، و برای اتمام حجت و اثبات پیامبری از آن استفاده می‌کند، اما بعد از اتمام حجت، لازم نیست در هر موردی که بهانه‌جویان هوس کنند،آوردن معجزه را تکرار کند.

پیامبر اسلام(ص) معجزاتی دارد، که نبوتش را اثبات می‌کند و گروهی به او ایمان آورده‌اند. مهم‌تر این‌که خود قرآن معجزه‌ای جاویدان معرفی شده و در اختیار همگان قرار گرفته است. با همه این‌ها باز هم گروهی معاند و بهانه‌جو از قبول اسلام امتناع ورزیدند و پیامبر اسلام را متهم به سحر و جنون کردند. آنان از روی عناد به حضرت محمد(ص) می‌گفتند: «در صورتی دعوتت را می‌پذیریم که فلان کار خارق‌العاده را انجام دهی.» که در چنین مواردی آوردن معجزه ضرورت ندارد. چنان‌که همین موضوع را معاندان و مشرکان، از پیامبر اسلام(ص)خواستند:

ای محمد! به مردم بگو: اگر جن و اِنس اجتماع کنند تا مثل چنین قرآنی را بیاورند نمی‌توانند، گرچه به هم‌دیگر یاری رسانند. ما در این قرآن برای مردم هر مَثَلی را آوردیم، اما بیشترِ مردم کفر ورزیدند و گفتند: ما به تو ایمان نمی‌آوریم جز این‌که برای ما از این زمین خشک چشمه‌ای را جاری سازی، یا باغی از درختان خرما و انگور داشته باشی که در میان درختان آن نهرهایی جریان داشته باشد. یا آسمان را پاره‌پاره بر  سرِ ما ساقط کنی، یا خدا و فرشتگان را نزد ما بیاوری، یا تو را خانه‌ای از طلا باشد، یا به آسمان بالا روی و ما به آسمان رفتنت را باور نکنیم تا از آن‌جا برای ما نامه‌ای بیاوری که آن‌را بخوانیم. بگو: پروردگار من منزه است. آیا من جز انسانی فرستاده خدا هستم.[23]

در آیات مذکور ابتدائا قرآن معجزه‌ای جاوید قلمداد شده که جن و انس نمی‌توانند مانندش را بیاورند؛ آن‌گاه خواسته‌های معاندان را تشریح می‌کند که هرچند از آوردن همانند قرآن ناتوان بودند این معجزه را نادیده می‌گرفتند و برای ایمان آوردنشان چیزهای دیگری را مطالبه می‌کردند.

 

بیندیشید و پاسخ دهید

1. معجزه چیست؟

2. چرا پیامبران باید معجزه داشته باشند؟

3. چرا پیامبر اسلام باید معجزه داشته باشد؟

4. حضرت علی(ع) شاهد کدام معجزه بود؟

5 . واکنش قریش پس از معجزه رسول خدا، چه بود و حضرت علی چه فرمود؟

6. آیا پیامبر باید طبق امیال مردم معجزه بیاورد؟

7. در چه مواقعی پیامبر(ص) معجزه می‌آورد؟

8 . پیامبر اسلام(ص) در برابر تقاضای معاندان چه فرمود؟ چرا؟

9. آیات درس را حفظ کنید و تفسیر آن‌ها را خوب یاد بگیرید.

 

 

قرآن؛ معجزه جاویدان

 

قرآن مجید مهم‌ترین معجزه پیامبر اسلام و بهترین دلیل نبوت آن حضرت است که از جهاتی بر سایر معجزات برتری دارد:

اوّل: جاوید و همیشگی است و همواره در اختیار انسان‌ها قرار دارد، به گونه‌ای که در طول تاریخ می‌توانند شاهد اعجاز آن باشند؛ برخلاف سایر معجزات که مربوط به زمان محدودی هستند.

دوم: در هر مکانی نیز می‌تواند وجود داشته باشد، و در اختیار هر کسی می‌تواند قرار گیرد تا معجزه بودنش را بیابد؛ برخلاف معجزات دیگر که در مکان خاصی تحقق می‌یابند، و افراد مخصوصی شاهد آن‌ها خواهند بود.

سوم: قرآن علاوه بر این‌که معجزه و دلیل نبوت است، برنامه زندگی و هدایت‌کننده نیز هست؛ برخلاف سایر معجزات که چنین امتیازی ندارند.

قرآن کریم کتاب عادی نیست بلکه کلام الهی و معجزه است که دیگران از آوردن چنین کلامی ناتوانند. قرآن خود را یک معجزه معرفی می‌کند و از مردم می‌خواهد که اگر در معجزه بودنش شک دارند کلامی شبیه آن، یا ده سوره و حدّاقل یک سوره مانندش را بیاورند:

1. بگو: اگر جن و انس گرد هم آیند تا همانند قرآن را بیاورند نمی‌توانند، هر چند هم‌دیگر را یاری کنند.[24]

2. از خود می‌بافد و به دروغ به خدا نسبت می‌دهد. بگو: اگر راست می‌گویید شما هم ده سوره مانند آن‌را بیاورید، و در این کار از هر کسی که خواستید می‌توانید کمک بگیرید. پس اگر شما را اجابت نکردند بدانید که قرآن به علم خدا نازل شده، و خدایی جز او نیست، آیا تسلیم می‌شوید؟[25]

3. و اگر در آنچه بر بنده خویش نازل کرده‌ایم شک دارید، سوره‌ای همانند آن را بیاورید، و حاضرانتان را نیز به کمک بطلبید، اگر راست می‌گویید. اگر نکردید، و هرگز نمی‌توانید بکنید، پس، از آتشی بترسید که آتش روشن کنِ آن، مردم و سنگ‌ها (بت‌ها) هستند و برای کافران مهیا شده است.[26]

اگر معاندین اسلام قدرت انجام چنین عملی را داشتند حتما اجابت می‌کردند. حدّاقل یک سوره همانند قرآن می‌آوردند، و با عرضه آن به پیامبر و مسلمانان در صحت نبوت آن حضرت تشکیک می‌کردند. این عمل، بهترین وسیله مبارزه و کارشکنی بود. با این کار، از نفوذ و گسترش اسلام جلوگیری، و تازه مسلمانان را از اطراف حضرت محمد پراکنده می‌ساختند و نیازی به جنگ و خون‌ریزی و تحمل دشواری‌ها نبود.

در تاریخ ثبت نشده که در پاسخ تحدّی قرآن چنین عملی را انجام داده باشند.

تحدّی قرآن به مردم عصر پیامبر اکرم(ص) و عرب‌ها اختصاص ندارد، بلکه مردم جهان و در همه زمان‌ها و مکان‌ها مورد خطاب و تحدّی قرآن هستند. از همه دانشمندان و ادیبان می‌خواهد که اگر در رسالت حضرت محمد(ص)شک دارند همانند قرآن یا سوره‌ای از آن‌را بیاورند. ولی چنان‌که قرآن پیش‌بینی کرده تاکنون چنین عملی انجام نگرفته است. دشمنان اسلام حتی در ردّ قرآن و توهین به آن کتاب نوشته‌اند اما تاکنون کتابی همانند قرآن تألیف نکرده‌اند.

چون قرآن کریم کلام الهی است، لطافت و زیبایی و جاذبه خاصی دارد که در دیگر کتاب‌ها نیست. بر اثر همین جاذبه وجدان‌های پاک و بیدار را شدیدا تحت تأثیر قرار داده و می‌داد. بسیاری از مردم صدر اسلام مجذوب استماع آیات قرآن می‌شدند و از همین راه اسلام را می‌پذیرفتند که نمونه‌های فراوانی از اینان را در تاریخ اسلام می‌خوانید. جاذبیت قرآن به حدی بود که حتی دشمنان اسلام را شیفته و مجذوب می‌کرد، و با همه عنادشان، به خارق‌العاده بودن آن اعتراف می‌کردند. از باب نمونه: ابوالفداء می‌نویسد: ولید، پسر مُغَیره، خدمت رسول خدا(ص) آمد، پیامبر برایش قرآن خواند؛ به گونه‌ای که دلش برای قبول اسلام نرم شد. خبر به ابوجهل رسید، نزد او آمد و گفت: عمو! خویشان تو قصد دارند اموالی را برایت جمع کنند. گفت:برای چه؟ پاسخ داد: تا به تو بدهند، زیرا تو نزد محمد رفته‌ای تا چیزی به دست آوری! ولید گفت: قریش می‌دانند که من از همه آنان ثروتمندتر هستم. گفت: پس سخنی بگو که به خویشانت برسد و بدانند که تو منکر محمد هستی. ولید گفت: چه بگویم؟ به خدا سوگند! هیچ یک از شما، عالم‌تر از من به اشعار عرب و رَجَزها و قصیده‌ها، و اشعار جنّیان نیستید. به خدا سوگند، قرآنِ محمد به هیچ یک از این‌ها شبیه نیست. به خدا قسم! سخنان محمد، شیرینی و زیبایی و جاذبه ویژه‌ای دارد، شاخه‌های کلام محمد به ثمر نشسته، و اصل و ریشه‌اش سیراب می‌شود. کلام او بر دیگر کلام‌ها  برتری دارد ولی هیچ کلامی برتر از آن نمی‌شود، بلکه کلام محمد دیگر کلام‌ها را پایمال می‌کند!

ابوجهل به ولید گفت: خویشانت از تو راضی نمی‌شوند مگر چیزی در این‌باره بگویی. گفت: مهلت بده تا بیندیشم. بعد از فکر کردن گفت: کلام محمد، سِحری است که آن‌را از دیگران فرا گرفته است.[27]

جابربن عبداللّه می‌گوید: در یکی از روزها قریش گرد آمدند و گفتند: سعی کنیم فردی را پیدا کنیم که از همه عالم‌تر به سحر و کهانت و شعر باشد، و او را نزد این مرد که جماعت ما را پراکنده ساخته و از دین ما بد می‌گوید، بفرستیم تا با او صحبت کند ببیند چه جواب می‌دهد. همه گفتند: کسی را بهتر از عتبه، پسر ربیعه، نداریم. این مأموریت را برعهده او گذاشتند.

عتبه خدمت پیامبر(ص) رسید و گفت: تو بهتر هستی یا عبداللّه پدرت؟ رسول خدا جواب نداد. باز پرسید: تو بهتر هستی یا عبدالمطّلب؟ رسول خدا باز هم جواب نداد. عتبه گفت: اگر آنان را بهتر از خود می‌دانی، آنان همین بت‌هایی را که تو از آن‌ها بد می‌گویی می‌پرستیدند. و اگر خودت را بهتر از آنان می‌دانی پس سخن بگو تا ما بشنویم. به خدا سوگند بره گوسفندی را شوم‌تر از تو ندیدم، جماعت ما را متفرق ساختی و از دینمان بدگویی می‌کنی، ما را در میان عرب به‌گونه‌ای رسوا ساختی که می‌گویند: در میان قریش شخص ساحر و کاهنی پیدا شده است. از آن می‌ترسیم که در میان ما جنگی واقع شود و همه را نابود گرداند. ای مرد! اگر به مال نیاز داری، چندان برایت جمع می‌کنیم که ثروتمندترینِ قریش باشی، و اگر محتاج همسر هستی، هر زنی را خواستی انتخاب کن تا برایت عقد کنیم.

در این هنگام پیامبر به عتبه فرمود: سخنت تمام شد؟ گفت: آری. فرمود: پس  گوش بده: « بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِـیمِ * حـم * تَنْزِیلٌ مِنَ الرَّحْمـنِ الرَّحِـیمِ * کتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیاً لِقَوْمٍ یعْلَمُونَ » تا به این آیه رسید « فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُکمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَثَمُودَ ».[28] پس عتبه گفت: کفایت می‌کند! آیا جز این هم چیزی داری؟ فرمود: نه.

سپس عتبه به سوی قریش بازگشت، پرسیدند: چه کردی؟ گفت: چیزی نماند جز این‌که با محمد صحبت کردم. گفتند: چه جواب داد؟ گفت: سوگند به کسی که کعبه را بنا نهاد، از سخنان محمد چیزی نفهمیدم جز این‌که شما را از صاعقه‌ای مانند صاعقه عاد و ثمود ترساند. گفتند: عربی با تو صحبت کرد ولی کلام او را نفهمیدی؟ گفت: آری، جز ذکر صاعقه چیزی نفهمیدم.[29]

او به نقل دیگری گفت: از این مرد کلامی را شنیدم که تاکنون همانندش را از دیگری نشنیده بودم.[30]

و به روایت دیگر، عتبه گفت: به خدا سوگند چنین کلامی را تاکنون از کسی نشنیده بودم، نه شعر است نه کهانت. ای جماعت قریش! این مرد را به حال خود بگذارید، سخن او آینده عظیمی در پی داد. اگر عرب با او برخورد کردند، شما را کفایت می‌کند، اگر او بر عرب غلبه کرد، مُلک و عزت او مُلک و عزت شماست. و شما بیش از همه از او بهره خواهید برد. قریش در پاسخ وی گفتند: محمد، تو را به وسیله زبانش سحر کرده است.[31]

 

بیندیشید و پاسخ دهید

1. قرآن چه امتیازهایی بر معجزات دیگر دارد؟

2. قرآن خود را چگونه معرفی می‌کند؟

3. قرآن معجزه است یعنی چه؟

4. آیا دشمنان اسلام توانستند مانندِ قرآن بیاورند؟ چرا؟

5 . چرا برخی از مردم با شنیدن قرآن مسلمان شدند؟

6. ولید درباره قرآن چه گفت؟

7. عتبه قرآن را چگونه وصف کرد؟

8 . آیات درس را حفظ کنید و تفسیر آن‌ها را خوب یاد بگیرید.

 

 

جنبه‌های اعجاز قرآن

 

الف) از جهت اسلوب

پیش‌تر خواندیم که قران معجزه است و با کلام آدمیان متفاوت. دوست و دشمن هم به این موضوع اعتراف داشته و دارند، اما علت معجزه بودن بیان نشد. علما و مفسران قرآن و متکلمان و ادیبان در این‌باره وجوهی را ذکر کرده‌اند که ما به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنیم:

1. سبک نو و بدیع در تألیف

اگر قرآن را دقیق مطالعه کنید، سبک کاملاً بدیع و جدیدی را در تألیف و تنظیم آیات و سوره‌ها درمی‌یابید که با سبک و اسلوب تألیفات دیگر کاملاً تفاوت دارد. آیات قرآن شعر نیست، زیرا بر طبق اوزان اشعار تنظیم نشده و قافیه ندارند. به علاوه، اشعار غالبا با تخیل و مبالغه‌گویی سروده می‌شوند، و آیات قرآن چنین نیست.

قرآن کتاب شعر نیست اما آیات هر سوره‌ای مانند قطعاتی از اشعار، با انسجام و اسلوب خاصی در کنار هم تألیف شده‌اند. آیات، قافیه ندارند ولی در میان آخِرین حروف و کلمات آیات هر سوره، تناسب و تشابه خاصّی وجود دارد که به آن‌ها جاذبه  و زیبایی می‌دهد. آیات، موزون نیستند اما نوعی تنظیم یافته‌اند که با آهنگ جالب و جاذب تلاوت می‌شوند.

قرآن به سبک نثر تنظیم شده ولی با نثرهای دیگر دو تفاوت کلی دارد:

1. قرآن از جهت فصاحت و بلاغت و انتخاب کلمات و جمله‌بندی‌ها در عالی‌ترین سطوح قرار دارد. عالی‌ترین مفاهیم را در قالب بهترین و مناسب‌ترین جمله‌بندی‌ها ریخته که در عین سادگی، لطافت و زیبایی و شیرینی مخصوصی دارد که در کلام‌های دیگر دیده نمی‌شود.

شگفت آن‌که حتی خطبه‌ها و احادیث و دعاهای خود پیامبر اسلام نیز چنین جاذبه‌ای ندارند! امیرالمؤمنین(ع) نیز هرچند از بهترین فصیحان عرب به شمار می‌رود و از کودکی با قرآن مأنوس بوده و حافظ و نویسنده قرآن است، و نهج البلاغهاش هم از فصیح‌ترین و زیباترین کتاب‌ها محسوب می‌شود، در عین حال، جاذبه و زیبایی قرآن را ندارد. آیاتی از قرآن را که در خطبه‌های نهج البلاغه یا احادیث به‌کار برده، همانند ستاره‌ای در آسمان، درخشندگی و جاذبه دارد.

2. تنظیم مطالب و معانی در قرآن کریم با اسلوب و روش مخصوصی تنظیم یافته که با کتاب‌های دیگر تفاوت دارد. در این کتاب آسمانی مطالب متنوع و گوناگونی وجود دارد، مانند خداشناسی، معاد، قیامت، حساب و کتاب، بهشت و دوزخ، نُبوت، سرگذشت پیامبران، ترغیب به پرستش خدای یگانه، اخلاق نیک و بد، آفرینش زمین و آسمان. و انسان و حیوان و گیاه، دریا و ابر و باد و باران، احکام و قوانین، کارهای حلال و حرام، عبادات، معاملات، نکاح و طلاق، قصاص و حدود و دیات، پند و اندرز.

این قبیل موضوعات و ده‌ها مانند این‌ها به عناوین مختلف در قرآن مطرح شده، ولی نه به گونه سایر کتاب‌ها. هر کتابی یک موضوع را بررسی  می‌کند و تمام کتاب به عناوین و مسائل کلی و جزئی مربوط به همان موضوع اختصاص دارد. گاهی نیز یک کتاب چند موضوع را وامی‌رسد، ولی باز هم از موضوعات مختلف جداگانه بحث می‌کند؛ به گونه‌ای که مسائل مربوط به هر موضوعی در همان‌جا مطرح می‌شود و بعد از اتمام وارد بحث دیگر می‌گردد. چنین کتابی در واقع چند کتاب است که با هدف واحدی در یک کتاب قرار گرفته‌اند.

اما قرآن بدین سبک تنظیم نیافته است؛ یعنی از یک موضوع بحث نکرده و مسائل مربوط به هر موضوعی را هم یک‌جا و با هم نیاورده بلکه موضوعات و مسائل متنوع، به شکل پراکنده کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند، اما بی‌ارتباط و تناسب نیستند بلکه تناسب ویژه‌ای آن‌ها را به هم مربوط ساخته و آیات و سوره‌ها را تشکیل داده است. مفاهیم و موضوعات متنوع قرآن به منزله جواهرهای گران‌قدر و مختلفی هستند که با تناسب و نظم ویژه به هم مربوط‌اند. مفاهیم و موضوعات قرآنی نیز با این‌که متنوع و مختلف هستند، با نظم و انسجام نو و زیبایی به‌هم مربوط هستند؛ چنین نظم جالبی را نمی‌توان در هیچ کتابی یافت.

کوتاه سخن: قرآن کریم، در اسلوب تنظیم، با هیچ یک از کتاب‌های عقیدتی، اخلاقی، قانونی، داستانی، علوم طبیعی، علوم انسانی، ادبی و تاریخی شباهت ندارد، ولی همه را به هم ربط داده و در تعقیب هدف هم‌آهنگ ساخته است. هدف قرآن عبارت است از شناخت انسان و جهان، شناخت خدای جهان‌آفرین، شناخت معاد و زندگی بعد از مرگ، توجه دادن انسان به پرستش خدای یگانه، دعوت او به انجام وظایف اجتماعی و انفرادی، تزکیه و تهذیب نفس از اخلاق بد و پرورش نفس با مکارم اخلاق. و... در نهایت: تقریب به خدا و سیر و صعود الی اللّه.

 

2. قاطعیت در بیان

مفاهیم عالی قرآن با صراحت و قاطعیت مخصوصی بیان می‌شود که در عمق جان انسان نفوذ می‌کند. شنونده چنین احساس می‌کند که گوینده کلام واقعیت‌ها را می‌بیند و از غیب خبر می‌دهد، به همین دلیل بشارت‌های قرآن امیدوارکننده و تهدیدهای آن شدیدا کوبنده است. تفکر در آیات قرآن روح انسان را صفا و نورانیت داده و از افق مادّه برتر می‌برد و با جهان غیب مرتبط و آشنا می‌سازد. در همین جذبه‌هاست که گاهی از جهان نادیدنی حقایقی را مشاهده کند که چشم سر قابلیت دیدن آن‌ها را ندارد. جذبه آیات قرآن به حدی است که معاندین اسلام آن‌را سحر می‌خواندند. گاهی از شنیدن آیات چنان متحیر و از خود بی‌خود می‌شدند که نمی‌فهمیدند چگونه آن‌را توجیه کنند. در درس سابق خواندید که عتبه بعد از شنیدن آیات « حـم * تَنْزِیلٌ مِنَ الرَّحْمـنِ الرَّحِـیمِ » تا « فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُکمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَثَمُودَ »چنان متحیر شد که از توجیه و تفسیر آیات اظهار درماندگی کرد و در جواب قریش گفت: ما فهمت مِمّا قالَ غَیر انّه انذرکم بِصاعِقَة مِثْل صاعِقَة عاد وَ ثَمُود.

از ترس همین جاذبه معنوی آیات قرآن بود که سران شرک به مردم توصیه می‌کردند: به سخنان محمد گوش ندهید، زیرا شاید فریب بخورید.

ابن اثیر می‌نویسد: طفیل، پسر عمرو دوسی می‌گفت: زمانی که رسول خدا(ص) در مکه بود، به آن شهر سفر کردم. طفیل مردی شریف و شاعر و زیرک بود. جمعی از بزرگان قریش نزد او رفته و گفتند: ای طفیل! تو در حالی به شهر ما آمده‌ای که این مرد (حضرت محمد) در میان ما زندگی می‌کند. ما را به سختی انداخته و باعث اختلاف و تفرقه شده است. کلام او همانند سحر و جادو در میان پدر و پسر و میان برادر با برادر و بین زن و شوهر جدایی می‌اندازد، از این جهت  بر تو و اقوامت می‌ترسیم که فریب بخورید. با محمد حرف نزن و به سخنانش گوش نده.

طفیل می‌گوید: آن‌قدر در این‌باره به من سفارش کردند که تصمیم گرفتم سخنان محمد را استماع نکنم و با او سخن نگویم، به حدی که در گوش‌هایم پنبه گذاشتم، مبادا سخنان او به گوشم برسد.[32]

بامداد به مسجدالحرام رفتم؛ رسول خدا نزد کعبه نماز می‌خواند. نزدیک او رسیدم. خدا اراده کرده بود که کلامش را به گوش من برساند. کلام زیبایی به گوشم رسید. با خودم گفتم مادرت به عزایت بنشیند، تو که مردی شاعر و عاقل هستی، و خوب را از بد تشخیص می‌دهی، پس چه مانع دارد که کلام این مرد را بشنوی، اگر خوب و درست بود، قبول می‌کنی و اگر زشت و باطل بود، ترک می‌کنی.

طفیل می‌گوید: قدری صبر کردم تا محمد به سوی خانه‌اش حرکت کرد. من نیز دنبالش رفتم. وقتی داخل خانه شد، من هم وارد شدم. آن‌گاه عرض کردم: ای محمد! سران قریش به من چنین و چنان گفتند ولی خدا خواسته که کلامت به گوشم برسد. سخنان زیبا و خوبی از تو شنیدم، هدف و امر خودت را بر من عرضه کن. پس محمد(ص) اسلام را بر من عرضه کرد و برایم قرآن خواند. به خدا سوگند! کلامی را خوب‌تر و امری را استوارتر از آن نشنیده بودم.[33]

یادآوری: شما نیز اگر با ادبیات زبان عرب و تفسیر قرآن آشنا و مأنوس باشید، و در اسلوب بدیع تنظیم آیات، و مفاهیم عالی قرآن و در انتخاب کلمات و جمله‌بندی‌ها تفکر و تأمّل کنید، به بخشی از زیبایی‌ها و شگفتی‌های این کتاب آسمانی پی خواهید برد.

بیندیشید و پاسخ دهید

1. آیا قرآن شعر است؟ چرا؟

2. نثر قرآن با سایر نثرها چه تفاوت‌هایی دارد؟

3. امتیازهای لفظی نثر قرآن چیست؟

4. مطالب متنوع در قرآن چگونه تنظیم شده است؟

5 . علت جاذبه معنوی آیات قرآن چیست؟

6. چرا سران شرک به مردم توصیه می‌کردند به سخنان محمد(ص) گوش ندهند؟

7. عتبه در جواب قریش چه گفت؟

8 . طفیل درباره قرآن چه گفت؟

 

ب) اعجاز قرآن از جهت عدم اختلاف

یکی از نشانه‌های معجزه بودن قرآن این است که در میان آیات آن، اختلافی وجود ندارد. قرآن، خود، بدین نکته اشاره می‌فرماید:

آیا در قرآن نمی‌اندیشند؟ اگر از غیر خدا بود، اختلاف فراوانی را در آن می‌یافتند.[34]

آیه مذکور مردم را توبیخ می‌کند که چرا در قرآن تدبر نمی‌کنند تا بفهمند که ساخته بشر نیست، و از طرف خدا نازل گشته است! زیرا کلام آدمی بی‌اختلاف نیست، در صورتی که در مجموع آیات قرآن اختلافی وجود ندارد. پس باید بپذیرند که قرآن را خدا نازل کرده است.

در کتاب‌های تألیف بشر، دو نوع اختلاف و تفاوت دیده می‌شود.

1. اختلاف در سبک نگارش و استعمال کلمات و کیفیت ترکیب و جمله‌بندی، و رعایت نکات ادبی و بلاغت و ساده و صحیح و زیبانویسی.

نوشتار هر نویسنده، در ابتدا و انتهای آن کتاب، از جهات مذکور، یک‌سان نیست، زیرا نویسنده‌اش همواره در حال تغییر و تکامل است، هرچه بیشتر بنویسد و تمرین کند، ماهرتر و در نتیجه، نوشتارش نیز تدریجا بهتر و بلیغ‌تر و زیباتر خواهد شد.  هم‌چنین حالات مختلف نفسانی و کیفیت مزاجی و حوادث گوناگون و اوضاع و شرایط زندگی یک مؤلّف در کیفیت نگارش او تأثیر دارد. انسان در حال سلامت یا بیماری، نشاط یا کسالت، سُرور یا اندوه، احساس پیروزی یا شکست، اعتماد به نفس یا احساس حقارت، یک‌سان نمی‌نویسد. چنین حالاتی برای مؤلّف در طول زمان تألیف پدید می‌آید، و هر یک در کیفیت تألیف و حُسن و زیبایی کلام تأثیر دارد تنها کتابی که چنین اختلافاتی در آن دیده نمی‌شود قرآن کریم است. نه سوره‌هایی که در آغاز بعثت نازل شده‌اند با آخرین سوره‌های نازل شده تفاوت دارند، نه در میان سوره‌ها و آیه‌های مختلف آن، تفاوتی دیده می‌شود.

قرآن کریم در طول مدت 23 سال تدریجا و در زمان‌ها و مکان‌های مختلف بر پیامبر اسلام(ص) نازل شده و در زمان نزول آیات، در حالات مختلفی بوده اما از جهت فصاحت و بلاغت و زیبایی کلام در سوره‌ها و بخش‌های مختلف آن تفاوتی مشاهده نمی‌شود. قرآن در حال قلّت عدد مسلمانان و کثرت آنان، شدّت گرفتاری و آرامش، تنگ‌دستی و گشایش، جنگ و صلح، پیروزی و شکست، شادمانی و اندوه و... نازل شده ولی آیات نازل شده اختلافی با هم ندارند پس معلوم می‌شود قرآن کلام خداست که تغیر و تکامل در وجود مقدس و افعالش راه ندارد.

2. دومین نوع اختلاف، وجود مطالب متنافی و متناقض در کتاب است. اگر یک مؤلّف درس نخوانده، کتابی را در 23 سال بنویسد، کتاب به خطّ خودش نباشد بلکه برای دیگران املا کند، کتاب در یک موضوع نباشد بلکه در اطراف ده‌ها موضوع و عنوان کلی و متنوع باشد، مطالب کلی و جزئی چنین کتابی بی‌تردید دارای تنافی و تناقض خواهد بود.

شاید مؤلّف در یک زمان مطلبی را بگوید، و در زمان دیگر بر اثر تغییر عقیده یا فراموشی یا غفلت، مطلبی برخلاف آن‌را اظهار دارد. ممکن است زمانی چیزی را به صورت کلی بنویسد ولی زمان دیگر، بر اثر غفلت یا فراموشی، در مورد یکی از  جزئیات همان کلی، چیزی برخلاف آن بنویسد. ممکن است بر اثر خطایا اشتباه مطلبی را بنویسد ولی بعدا به اشتباه خود پی برده و در صدد تصحیح برآید. اگر کتاب موضوعات مختلفی دارد، شاید در یکی از موضوعات چیزی را بگوید که با چیز دیگری که در موضوع دیگر گفته، ناسازگار باشد.

در همه کتاب‌هایی که در مدتی دراز تألیف شده‌اند، چنین اختلافاتی وجود دارد، اما در قرآن چنین اختلافاتی وجود ندارد.

به شهادت قرآن و تاریخ، حضرت محمد(ص) درس نخوانده بود[35] قرآن نیز ایشان را پیامبر امّی معرفی کرده است.[36] مجموع آیات و سوره‌های قرآن در مدت 23 سال در موارد مختلف و به صورت پراکنده بر آن حضرت نازل شد.

حضرت محمد(ص) آیات قرآن را خودش نمی‌نوشت بلکه بر دیگران املا می‌کرد تا بنویسند یا حفظ کنند. در تاریخ ثبت نشده که پیامبر اسلام در گفته‌های پیشین خود تجدیدنظر کرده باشد، یا به نویسندگان وحی دستور داده باشد آیه‌ای را حذف یا اصلاح کنند. با همه این‌ها کوچک‌ترین اختلاف و تناقض و ناهم‌آهنگی در آیات قرآن مشاهده نمی‌شود.

در قرآن کریم از موضوعات مختلفی بحث شده که بی‌ربط هم نیستند، اما موردی پیدا نمی‌شود که چیزی برخلاف موضوع دیگر گفته باشد.

در احکام و قوانین اجتماعی، حقوقی، و احکام و تکالیف عبادی مذکور در قرآن چیزی پیدا نمی‌شود که با مبانی اعتقادی و اخلاقی آن کتاب آسمانی ناهم‌آهنگ باشد. در مسائل اخلاقی چیزی پیدا نمی‌شود که با مبانی اعتقادی تنافی داشته باشد. و در داستان‌های قرآن و سرگذشت پیامبران و اُمت‌های گذشته چیزی پیدا نمی‌شود که برخلاف مبانی اعتقادی یا اخلاقی باشد. در مسائل طبیعی چیزی گفته نشده که  برخلاف مبانی اعتقادی باشد. در مسائل مربوط به معاد و ثواب و کیفرهای اخروی چیزی نیست که با صفات کمال و جمال الهی ناسازگار باشد. در مسائل مربوط به نبوت عامه و خاصه چیزی گفته نشده که با معتقدات خداشناسی ناسازگار باشد.

کوتاه سخن: هر چند قرآن از موضوعات و مسائل متعدد و متنوع سخن فرموده، همه منسجم و هم‌آهنگ هستند و کوچک‌ترین ناسازگاری در میان آن‌ها وجود ندارد. بنابراین، چون تناقض و اختلافی در قرآن وجود ندارد، نمی‌تواند کلام آدمی باشد، بلکه کلامی است الهی که به وسیله وحی بر قلب مبارک پیامبر گرامی اسلام نازل گشته است و دیگران از آوردن چنین کتابی عاجز هستند.

بیندیشید و پاسخ دهید

1. چرا در مطالب کتاب پرحجمی که در مدتی دراز تألیف می‌شود، اختلاف پیدا می‌شود؟

2. نوع اختلاف مربوط به سَبک نگارش و کیفیت جمله‌بندی را توضیح دهید.

3. نوع اختلاف مربوط به حالات نفسانی چیست؟

4. اختلاف مربوط به وجود تنافی در میان مطالب را توضیح دهید.

5 . چرا در قرآن هیچ‌گونه اختلافی وجود ندارد؟

6. چرا باید قرآن را کلام الهی و معجزه بدانیم؟

7. چگونه می‌توانیم به وسیله قرآن بر صحت نبوت پیامبر اسلام استدلال کنیم؟

 

 

ج) اعجاز قرآن از جهت خبرهای غیبی

 

قرآن کریم از وقوع پاره‌ای حوادث، قبل از تحقق آن‌ها، خبر داده و پیش‌بینی آن درست درآمده است. و این یکی از معجزات محسوب می‌شود، زیرا حصول چنین عملی از راه‌های عادی امکان‌پذیر نیست. بنابراین، باید از خبرهای غیبی و معجزه باشد. از باب نمونه، یکی از خبرهای غیبی که در قرآن آمده خبر غلبه سپاهیان روم بر سپاهیان فارس است:

رومیان در این سرزمین نزدیک شکست خوردند، و پس از این مغلوب شدن، در فاصله کمتر از ده‌سال غلبه خواهند کرد. قبل و بعد کار دست خداست. در آن روز مؤمنان از نصرت خدا خشنود خواهند شد. خدا هر که را بخواهد یاری می‌کند. و او قدرتمند و مهربان است. وعده‌ای است از خدا، و او در وعده‌هایش تخلف ندارد ولی اکثر مردم نمی‌دانند.[37]

از آیه مذکور استفاده می‌شود که در زمان نزول آن (صدر اسلام) شکست سختی بر سپاهیان روم وارد شده بود، و این حادثه در مکانی نزدیک سرزمین حجاز به وقوع  پیوسته است. معلوم می‌شود عرب‌های جزیره‌العرب، مخصوصا تازه مسلمانان، از حادثه شکست رومیان بسیار نگران و اندوهگین بوده‌اند. در چنین زمانی آیه نازل شد و به مسلمانان بشارت داد که: بعد از این شکست، در مدتی کمتر از ده‌سال، سپاهیان روم بر دشمنان خود پیروز می‌شوند و مؤمنان از نصرت الهی شادمان می‌گردند.

اتفاقا پیش‌گویی قرآن درست درآمد، و در همان تاریخ رومیان که اهل کتاب بودند بر فارسیان غلبه کردند، و مؤمنان از این پیروزی شادمان گشتند.

برای آشنایی بهتر با آن حادثه مهمّ تاریخ باید به اوضاع سیاسی، نظامی دو امپراتوری نیرومند آن زمان، یعنی: روم و ایران، و تصادماتشان، اشاره کنیم.

از کتاب‌های تاریخ استفاده می‌شود که قبل از ظهور اسلام، دو امپراتوری بزرگ و نیرومند در آسیا و مجاورت عربستان قدرت‌نمایی می‌کردند؛ یکی: امپراتوری ایران که بر سرزمین وسیعی، که بسیار بزرگ‌تر از ایران کنونی بود و بخشی از اراضی عراق را نیز شامل می‌شد، حکومت می‌کرد. دیگری: امپراتوری روم که دایره حکومتش تا سرزمین مصر و شامات ادامه داشت.

این دو امپراتور قدرتمند همواره برای کشورگشایی و سلطه‌جویی و توسعه متصرفات، در حال رقابت و جنگ بودند. هرگاه که یکی رقیب خود را ضعیف می‌دید، و در خود احساس قدرت می‌کرد، بر او هجوم می‌آورد و بخشی از متصرفاتش را تصرف و اموال اهالی را تاراج می‌کرد. بعد از چندی که رقیب مغلوب، ضعف‌های گذشته را جبران می‌کرد و رقیب خود را ضعیف می‌یافت بر او می‌تاخت و برخی متصرفاتش را در اختیار خود قرار می‌داد. این جنگ و سلطه‌جویی همواره در میان این دو رقیب قدرتمند و تجاوزگر ادامه داشت.

عرب‌های سرزمین‌های مجاور نیز از تجاوزها و سلطه‌گری‌های این دو اَبَر قدرت مصونیت نداشتند. از این نمونه پادشاهان خاندان لخم پایتختشان شهر حیره (نزدیک کوفه) بود. تحت الحمایه پادشاهان ساسانی سال‌ها بر مردم حکومت می‌کردند.  سلطنت آنان تا حدود سال 602 میلادی ادامه داشت، در آن زمان خسرو پرویز تصمیم گرفت به سلطنت آنان پایان دهد و سرزمینشان را جزء کشور خود قرار دهد.[38] هم‌چنین یکی از پادشاهان ساسانی وقتی خبردار شد که پادشاه «حمیر» قصد استقلال دارد و می‌خواهد از زیر سلطه ساسانی‌ها خارج گردد، حدود سال 598 م، سپاه مجهزی را به جنوب عربستان فرستاد، و بعد از نبرد سنگینی بر آنان غلبه کرد، و جنوب عربستان را به صورت یکی از ولایت‌های کشور ساسانی درآورد.[39] از سوی دیگر دولت‌های رومی بیزانس نیز به جنوب عربستان توجه داشتند، و در مقابل رقیبان خود، از آن سرزمین حمایت می‌کردند، زیرا جمعی از هم‌کیشان مسیحی آنان در آن‌جا سکونت داشتند.

از این‌جا بود که مردم عربستان در برابر پیروزی‌ها یا شکست‌های هر یک از این دو رقیب تجاوزگر کاملاً حساس بودند. هرگاه ساسانیان به پیروزی می‌رسیدند، مسیحیان عربستان اندوهگین می‌شدند، و مشرکان شادمان می‌گشتند. زیرا ایرانیان را که مجوسی و آتش‌پرست بودند هم‌کیش خود و پیروزی آنان را پیروزی خودشان می‌دانستند.

برعکس، هرگاه امپراتوری روم، پیروز می‌شد، مسیحیان عربستان شادمان می‌شدند، ولی مشرکان عربستان غمگین می‌گشتند، زیرا احساس خطر می‌کردند.

پیامبر اسلام(ص) در سال 610 میلادی در مکه به رسالت مبعوث شد. سال‌های 602 تا 610 میلادی برای امپراتور بیزانس سال‌های بدی بود. زیرا بر اثر شورش عمومی و آشوب داخلی، کاملاً ضعیف شده بودند. در این زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی به ضعف امپراتوری روم پی برد و از فرصت استفاده کرده، بر رقیب خود یورش برد و ضربه سختی بر آنان وارد ساخت. این حمله‌ها از سال 610 تا 619 ادامه داشت.  سپاهیان نیرومند ساسانی، در حملات پیاپی خود، در چندین جبهه به پیروزی‌های درخشانی دست یافتند؛ از جمله: در سال‌های 605 ـ 613 میلادی، دارا، آمد، ادسا، نصیراپولیس، حلب، آپایا، دمشق را به تصرف خویش درآوردند.

خسرو پرویز که از پیروزی‌های چشم‌گیر مغرور شده بود، بر ضدّ مسیحیان اعلام جهاد کرد که بسیاری از یهودیان نیز به ارتش او پیوستند. آنان در سال 614 در حمله به اورشلیم حدود نود هزار مسیحی را کشتند و شهر را غارت کردند. کلیساها، و از جمله کلیسای قیامت را آتش زدند. در این حادثه صلیب اصلی، و محبوب‌ترین یادگار مسیحیان به ایران برده شد. پرویز به هراکلیوس امپراتور روم نوشت: از خسرو پرویز، بزرگ‌ترین خدایان و مالک تمام زمین، به هراکلیوس، بنده بی‌مقدار و بی‌شعور خود، تو می‌گویی که بر خدای خود اعتماد داری، پس چرا اورشلیم را از دست من نجات نداد؟

خسرو در سال 616، سپاه بزرگ و مجهزی را به اسکندریه فرستاد و تا سال 619 بر کشور مصر تسلط یافت. سپاه دیگری هم به سوی آسیای صغیر روانه شد و در سال 617 خالکدون را تصرف کرد.[40]

پیروزی‌های سریع و گسترده سپاهیان ساسانی در جبهه‌های مختلف واقعا چشم‌گیر بود. خبر این پیروزی‌ها تدریجا به گوش مردم عربستان که در جوار آنان می‌زیستند، می‌رسید. واکنش مردم عربستان در برابر پیروزی‌های سپاهیان ساسانی بر سپاهیان روم دو گونه بود: مشرکان از این پیروزی‌ها شادمان می‌شدند، زیرا پیروزی آنان را پیروزی خودشان یعنی جناح ضدّ توحید حساب می‌کردند. اما مسیحیان از این پیروزی‌ها غمگین می‌شدند و امنیت خودشان را در خطر می‌دیدند. اندک مسلمانان صدر اسلام نیز که مورد آزار و شکنجه مشرکان قرار داشتند از پیروزی‌های  سریع و چشم‌گیر امپراتوری تجاوزگر ساسانیان شدیدا نگران بودند، زیرا پیروزی آنان را پیروزی جناح ضدّ توحید می‌دانستند که برای خودشان خطرناک بود. به علاوه از آن بیم داشتند که سرزمین عربستان نیز مورد تجاوز آنان قرار گیرد. زیرا سپاه دشمن به «اذرعات» نزدیک‌ترین مکان به سرزمین عربستان، که قرآن از آن به «ادنی الارض» تعبیر کرده، رسیده بود و کلاما احساس خطر می‌شد.

در این موقعیت حساس آیه قرآن نازل شد و به مسلمانان بشارت داد در زمانی کوتاه‌تر از ده سال، سپاهیان روم بر سپاهیان فرس غلبه خواهند کرد و آن هنگام مؤمنان از نصرت‌های الهی شادمان می‌شوند.

ابن اثیر می‌نویسد: مراد از «ادنی الارض» اذرعات است، زیرا نزدیک‌ترین منطقه سرزمین روم،به سرزمین عرب‌ها است. و رومیان در برخی جنگ‌ها تا آن‌جا عقب‌نشینی کرده بودند. پیامبر اسلام(ص) و مسلمانان، از پیروزی فارسیان بر رومیان اندوهگین بودند، زیرا رومیان اهل کتاب بودند. ولی کافران از این پیروزی شادمان بودند، زیرا مجوسیان را مانند خودشان می‌دانستند. وقتی آیات نازل شد، ابوبکر با ابی بن خلف در این موضوع به یک‌صد شتر شرط‌بندی[41] کردند.[42]

مسلمانان به وعده مهمّ الهی امیدوار شدند و در انتظار تحقق آن روزشماری می‌کردند. و سرانجام وعده خدا تحقق یافت و رومیان بر فارسیان غلبه کردند.

در تاریخ می‌خوانیم: هراکلیوس (هرقل اوّل) امپراتور روم از شکستی که به وسیله سپاهیان فرس بر سپاهیانش وارد گشت شدیدا ناراحت شد و در صدد برآمد که ضعف سپاه را ترمیم کند و مقدمات یورش سختی را فراهم سازد و سرزمین‌های از دست داده را از دشمن پس بگیرد. بدین منظور سپاهیان خود را برای حمله شدید و گسترده‌ای آماده ساخت. در سال 622 میلادی سپاه نیرومند دریایی خود را، از دریای  سیاه به ارمنستان فرستاد، و به سپاه ایران از پشتِ سر حمله شدیدی کرد. در سال بعد به آذربایجان رخنه کرد و زادگاه زردشت را ویران و آتش مقدس جاودان را خاموش کرد. و صلیب مقدس را از فارسیان بازپس گرفت و به بیت‌المَقدِس باز گرداند.[43]

شکست رومیان در اذرعات (ادنی الارض) در سال 613 به وقوع پیوسته است و حمله سهمگین رومیان بر ضدّ فارسیان، در سال 622 آغاز شده و به پیروزی رسید؛ یعنی حدود نه سال بعد از شکست آنان، که در قرآن کریم به عبارتِ « فِی بِضْعِ سِنِـینَ » آمده است. بنابراین، پیش‌گویی قرآن (پیروزی دوم رومیان در کمتر از ده‌سال بعد از شکست) درست درآمد. در آن زمان مسیحیان و مسلمانان از پیروزی مجدد سپاه روم بر سپاه فارس شادمان شدند. تحقق یافتن این وعده الهی یکی از شواهد معجزه بودن قرآن محسوب می‌شود.[44]

 

بیندیشید و پاسخ دهید

1. داستان غلبه سپاهیان روم را بر سپاهیان فارس تشریح کنید.

2. این پیش‌گویی قرآن دلیل چیست؟

 


[1] . الکامل فی التّاریخ، ج 1، ص 478.
[2] . انساب الاشراف، ج 1، ص 120.
[3] . ابوالفداء، السّیرة النّبویه، ج 1، ص 433.
[4] . همان، ص 442.
[5] . همان، ص 445.
[6] . مراد، نوزدهمین سوره قرآن مریم به معنای «زن عبادت‌کننده» است که در آیات 16 ـ 33 به داستان ولادت حضرت عیسی علیه‌السلام اختصاص دارد.
[7] . الکامل فی التّاریخ، ج 2، ص 79؛ با تلخیص.
[8] . « وَلَمّا جاءَهُمْ کتابٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَکانُوا مِنْ قَبْلُ یسْتَفْتِحُونَ عَلَی الَّذِینَ کفَرُوا فَلَمّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کفَرُوا بِهِ
فَلَعْنَةُ اللّهِ عَلَی الکافِرِینَ » بقره، آیه 89 .
[9] . « الَّذِینَ آتَیناهُمُ الکتابَ یعْرِفُونَهُ کما یعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنْهُمْ لَیکتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ یعْلَمُونَ »؛ همان، آیه 146.
[10] . « الَّذِینَ یـتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّـبِی الْأُمِّـی الَّذِی یجِدُونَهُ مَکتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَالاْءِنْجِـیلِ یـأْمُرُهُمْ بِالمَعْرُوفِ وَینْهاهُمْ عَنِ
المُنْکرِ وَیحِلُّ لَهُمُ الطَّـیباتِ وَیحَرِّمُ عَلَیهِمُ الخَبائِثَ وَیضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَعَـزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنزِلَ مَعَهُ اُولـئِک َ هُمُ المُفْلِحُونَ » اعراف، آیه 157.
[11] . « وَ إِذ قالَ عِـیسَی ابْنُ مَرْیمَ یا بَنِی إِسْرائِـیلَ إِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیکمْ مُصَدِّقاً لِما بَینَ یدَی مِنَ التَّوْراةِ وَمُبَشِّراً بِرَسُولٍ یأْتِی مِنْ
بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمّا جاءَهُمْ بِالبَیناتِ قالُوا هـذا سِحْرٌ مُبِینٌ » صف، آیه 6 .
[12] . سیره ابن هشام، ج 1، ص 225.
[13] . انساب الاشراف، ج 1، ص 119.
[14] . ابوالفداء، السیرة النبویه، ج 1، ص 243 ـ 245.
[15] . همان، ص 222.
[16] . همان، ص 294.
[17] . همان.
[18] . همان، ص 306.
[19] . همان، ص 159.
[20] . همان، ص 267.
[21] . انساب الاشراف، ج 1، ص 106.
[22] . نهج البلاغه، خطبه 192.
[23] . « قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنْسُ وَالجِنُّ عَلی أَنْ یأْتُوا بِمِثْلِ هـذا القُرآنِ لا یأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِـیراً * وَلَقَدْ صَرَّفْنا
لِلنّاسِ فِی هـذا القُرآنِ مِنْ کلِّ مَثَلٍ فَأَبی أَکثَرُ النّاسِ إِلاّ کفُوراً * وَقالُوا لَنْ نُـؤْمِنَ لَک حَتّی تَفْجُرَ لَنا مِنَ الأَرضِ ینْبُوعاً * أَوْ تَکونَ لَک جَنَّةٌ مِنْ نَخِـیلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَـجِّرَ الأَنْهارَ خِلالَها تَفْجِـیراً * أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ کما زَعَمْتَ عَلَینا کسَفاً أَوْ تَأْتِی‌بِاللّهِ وَالمَلائِکةِ قَبِیلاً * أَوْ یکونَ لَک بَیتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقی فِی السَّماءِ وَلَنْ نُـؤْمِنَ لِرُقِیک حَتّی تُنَزِّلَ عَلَینا کتاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحانَ رَبِّی هَلْ‌کنْتُ إِلاّ بَشَراً رَسُولاً * وَما مَنَعَ النّاسَ أَنْ یـؤْمِنُوا إِذ جاءَهُمُ الهُدی إِلاّ أَنْ قالُوا أَبَعَثَ اللّهُ بَشَراً رَسُولاً »اسراء، آیات 88 ـ 93.
[24] . « قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنْسُ وَالجِنُّ عَلی أَنْ یأْتُوا بِمِثْلِ هـذا القُرآنِ لا یأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِـیراً »؛ اسرا، آیه
88 .
[25] . « أَمْ یقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنْ کنْتُمْ صادِقِینَ * فَإِنْ لَمْ یسْتَجِیبُوا
لَکمْ فَاعْلَمُوا أَ نَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللّهِ وَأَنْ لا إِلـهَ إِلاّ هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ »؛ هود، آیات 13 ـ 14.
[26] . « وَ إِنْ کنتُمْ فِـی رَیبٍ مِمّا نَزّلْنا عَلی عَبْدِنا فَـأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثلِهِ وَادْعُوا شُهَداءَکمْ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنْ کنْتُمْ صادِقِـینَ * فَإِنْ لَمْ
تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النّارَ الَّتِـی وَقُودُها النّاسُ وَالْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْـکافِرِینَ »؛ بقره، آیه 23 ـ 24.
[27] . البدایة والنّهایه، ج 3، ص 78.
[28] . فصلت، آیه 1 ـ 4 و 12.
[29] . البدایة والنّهایه، ج 3، ص 80 .
[30] . همان، ص 82 .
[31] . همان.
[32] . اسد الغابة، ج 3، ص 54 .
[33] . همان.
[34] . « أَفَلا یتَدَبَّرُونَ القُرآنَ وَلَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِـیهِ اخْتِلافاً کثِـیراً » نساء، آیه 82 .
[35] . « وَما کنْتَ تَتْلُوآ مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کتابٍ وَلا تَخُـطُّهُ بِیمِـینِک إِذاًالاَْرْتابَ المُبْطِلُونَ »؛ عنکبوت، آیه 48.
[36] . اعراف، آیه 157.
[37] . « الـم * غُلِـبَتِ الرُّومُ * فِی أَدْنَی الأَرْضِ وَهُمْ مِـنْ بَـعْدِ غَلَبِـهِمْ سَیغْلِـبُونَ * فِی‌بِضْعِ سِنِـینَ لِلّهِ الأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَمِنْ بَعْدُ وَیوْمَـئِذٍ یفْرَحُ المُـؤْمِنُونَ * بِنَصْرِ اللّهِ ینْصُرُ مَنْ یـشاءُوَهُـوَ العَزِیزُ الرَّحِـیمُ * وَعْدَ اللّهِ لا یـخْلِفُ اللّهُ وَعْدَهُ »؛ روم، آیات 1 ـ 6.
[38] . تاریخ ایران از سلوکیان تا فروپاشی دولت ساسانی، ج 3، ص 263.
[39] . تاریخ ایران، پژوهش دانشگاه کمبریج، ج 3، ص 256.
[40] . ویل دورانت، تاریخ تمدن، بخش 1، ج 4، ص 181 و تاریخ ایران از سلوکیان تا فروپاشی دولت ساسانی، ج 3،
ص 264 ـ 265.
[41] . در آن زمان، شرط‌بندی حرام نبود.
[42] . الکامل، ج 1، ص 479.
[43] . تاریخ ایران از سلوکیان تا فروپاشی دولت ساسانی، ج 3، ص 266 و تاریخ تمدن، بخش 1، ج 4، ص 182.
[44] . مورخان اسلام مانند طبری و ابن اثیر و ابوالفدا و دیگران هم‌چنین مفسران قرآن، در این جهت اتفاق دارند که
سرانجام وعده قرآن کریم تحقق یافت و سپاه روم، بعد از شکست سابق، بر سپاه فارسیان غلبه کرد. و فاصله میان این شکست و پیروزی کمتر از ده‌سال بوده است. لیکن متأسفانه تاریخ دقیق زمان شکست و زمان پیروزی معین نشده است. در منابع اسلامی چنین آمده که پیروزی رومیان در زمان جنگ بدر سال دوم هجری یا جنگ حدیبیه (ششم هجری) بوده است. لیکن این دو احتمال با پیش‌گویی قرآن درست درنمی‌آید. زیرا شکست آنان در تاریخ 613 میلادی یعنی سال سوم بعثت بوده است. که با زمان جنگ بدر (13) سال و با زمان جنگ حدیبیه (16) سال فاصله داشته است. در صورتی‌که پیش‌گویی قرآن این است که پیروزی رومیان بعد از کمتر از ده‌سال (بضع سنین) تحقق می‌یابد. پس هیچ‌یک از این دو تاریخ با پیش‌گویی قرآن تطبیق ندارد. اما با آنچه در کتاب‌های تاریخ ایران باستان آمده کاملاً قابل تطبیق است. و باید پیروزی رومیان را تقریبا در سال سیزدهمِ بعثت بدانیم.