پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

شهر نجف‌آباد

شهر نجف‌آباد

بی‌مناسبت نیست اشاره‏‌های کوتاهی به اوضاع نجف‌آباد در زمان کودکی داشته باشم. جمعیت نجف‌آباد در آن زمان حدود پانزده هزار نفر بود و به‌ صورت بخشداری اداره می‏شد. گفته می‏شد این شهر در زمان مرحوم شیخ بهایی و با پیشنهاد و نقشه‌ی او تأسیس شده است و از آغاز دارای خیابان‏ها و کوچه های منظمی بوده که بعداً همان‌گونه ادامه یافته‌است. در اول شهر خیابانی بود به نام «خیابان شیخ بهائی» که از شمال به جنوب کشیده شده بود و دو طرفِ آن پوشیده از درخت‏های چنار بود. در وسط شهر نیز خیابان سرسبزی بود به نام «خیابان شاه عباس» که از غرب به شرق کشیده می‏شد و تا اصفهان ادامه داشت. موازی آن در طرف شمال نیز خیابانی بود که در آن زمان خیابان پهلوی یا «قبرستان» نامیده می‏شد. در اول شهر و در تقاطع خیابان شاه و شیخ بهائی (جای ساختمان کنونی شهرداری) زیارتگاهی وجود داشت که عمارت یا قدمگاه نامیده می‏شد. این زیارتگاه حیاطی داشت در حدود یک هزارمتر. جلوی درب ورودی آن زنجیری وجود داشت که زائران هنگام ورود آن را می‏بوسیدند. در طرف چپ آن عمارت، اتاق بزرگی بود که از کف حیاط دو سه پله ارتفاع داشت. در وسط آن اتاق چیزی شبیه یک قبر بزرگ وجود داشت که از پارچه‏ های الوان پوشیده بود و زائران آن را می‏بوسیدند و تبرک می‏جستند. گفته می‏شد این زیارتگاه جای خوابیدن شتر امیرالمؤمنین است. از وسط عمارت نهر آبی می‌گذشت که اطراف آن درختکاری بود. در اطراف عمارت ایوان‏هایی وجود داشت که زائران غریبه در آنجا استراحت می‌کردند و آش نذری می‏پختند. این مکان در اعیاد و ایام سوگواری و شب‏های جمعه شلوغ می‏شد. بعداً عمارت مذکور به‌دست مسئولان شهر خراب شد و بدین­وسیله خیابان‏های شاه و شیخ بهایی به‌صورت تقاطع کنونی و فلکه درآمد و مقداری از آن هم محل شهرداری شد. مقدسین از این عمل شدیداً ناراحت شده و آن را توهین به مقدسات دینی می‏دانستند.

در علت احداث نجف‌آباد و وجه تسمیه‌ی آن چنین گفته می‏شد: در زمان شاه عباس صفوی مبالغ هنگفتی پول و طلا و نقره و جواهرات نذری فراهم شد و به‌وسیله‌ی چندین شتر به سوی نجف اشرف حمل گردید تا در راه عمران و آبادانی و روشنایی حرم مطهر امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) به مصرف برسد. قافله با اموال فراوان حرکت کرد. وقتی به سرزمین کنونی نجف‏آباد رسید، شتر مخصوص حامل پول و جواهرات در این جایگاه مخصوص بر زمین زانو زد و از جای خود حرکت نکرد، مأموران حمل نذورات از این حادثه‌ی غیرعادی شگفت‌زده شدند و جریان امر را به اطلاع شاه عباس رساندند. شاه در حل این معما با شیخ بهایی، که از مشاورانش بود، مشورت کرد. شیخ گفت: «اتفاقاً من دیشب امیرالمؤمنین­(علیه­السلام) را در خواب دیدم فرمود: "حرم من نیازی به این همه جواهرات ندارد، با این وجوهات این سرزمین را آباد کنید و مقداری از درآمد آن هر ساله برای عمران حرم ارسال گردد"». پیشنهاد شیخ مورد تأیید شاه واقع شد و دستورات لازم صادر گردید.

نقشه‌ی شهر به وسیله‌ی شیخ بهایی تهیه و در اختیار مأموران قرار گرفت و به همین جهت «نجف‌آباد» نامیده شد. پس از عمران و توسعه و سکونت اهالی جایگاه زانو زدن شتر به‌عنوان یک زیارتگاه انتخاب و عمارت احداث شد.

نجف‌آباد در زمان شاه عباس احداث شد ولی در اثر مرغوبیت خاک، وسعت سرزمین، هموار بودن زمین و نیز وجود آب‏های فراوان زیر زمینی و در مسیر راه کربلا و نجف­بودن به سرعت آباد شد و توسعه یافت تا به‌صورت شهر سرسبز و زیبای کنونی درآمد. در آن زمان چند قنات در نجف‌آباد بود: اول قنات کهریز که مزارع و باغات وسط و شمال شهر را مشروب می‌کرد. دوم جوب شاه که از نه فرسخی نجف‌آباد سرچشمه می‏گرفت و مزارع و باغات شرق نجف‌آباد را که «باغ شاه» نامیده می‏شد مشروب می‏ساخت. سوم قنات شیربچه که از زیر زمین نجف‌آباد عبور می‌کرد و مزارع و باغات سرسبز و وسیع شاه‌آباد را مشروب می‌کرد. چهارم قنات جویخارون که مزارع و باغات جنوب شهر را مشروب می‌کرد. پنجم آب رعیتی که مزارع بخشی از شمال شهر را آبیاری می‌کرد.

در آن زمان معروف بود که زمین‏های وسیع باغِ شاه که از خیابان شیخ بهایی شروع می‏شد و در دوطرف خیابان شاه تا خیابان دورشهر و گلزار شهدای کنونی ادامه داشت، وقف روشنایی و عمران حرم مطهر امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است. من این مطلب را بارها از برخی پیرمردان متدین و حتی بعضی کشاورزان آن باغات شنیدم. آیت‌الله بروجردی علیه ­الرحمه نیز می‏فرمود: در زمانی که من در اصفهان بودم، وقف بودن اراضی باغِ شاه نجف‌آباد امری معروف و قطعی بود. کشاورزان باتقوا مال‌الاجاره‌ی تقریبی املاک خود را به بعضی علمای نجف‌آباد تحویل می‏دادند تا به نجف اشرف ارسال دارند. متأسفانه بعد از تأسیس اداره‌ی ثبت املاک، زارعین آن باغات، آن املاک را به‌نام خود ثبت دادند و اکنون همه ‏اش خانه و مغازه شده و اثری از وقف دیده نمی‏شود.

در آن زمان نجف‌آباد به دو محله (بخش) پنج جوبه و شش جوبه تقسیم می‏شد و همواره در بین ساکنان این دو محله رقابت و اختلاف بود. در وسط شهر قبرستانی بود که به دو بخش تقسیم می‏شد: بخش شمالی را به ساکنان محله‌ی پنج جوبه و بخش جنوبی به شش جوبه ‏ای‏ ها اختصاص داشت. در ضلع شمالی قبرستان خندقی بود که زمستان‏ها پر از آب می‏شد و اکنون به‌صورت ورزشگاه درآمده است. بقیه‌ی قبرستان نیز بعداً به‌صورت تأسیسات دولتی یا فرهنگی درآمده است که دبیرستان کنونی و فرمانداری و درمانگاه و حسینیه‌ی بزرگ از جمله‌ی آنها می‏باشد. تعدادی از مغازه‏های وسط شهر نیز قبلاً قبرستان بودند. همه‌ی اینها را من به خوبی یاد دارم.

از نجف‌آباد تا اصفهان خیابان عریضی به طول تقریباً 24 کیلومتر وجود داشت و در دو طرف آن باغات و مزارع زیبا و سرسبزی بود که از همت و زحمت و ذوق کشاورزان اصفهانی خبر می‏داد. اکنون همین خیابان طویل با کمی تعریض به یک بلوار زیبا و سرسبز تبدیل شده و با گلکاری و نور چراغ‌های برق مزین گشته است. شاید در ایران کم­ نظیر باشد.