پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

موارد استعمال کلام

موارد استعمال کلام

کلام در معانی گوناگونی استعمال شده که بررسی آن‌ها می‌تواند در درک واقعیت آن مؤثر باشد:

کلام ملفوظ

اصوات و حروفی که از دهان انسان خارج می‌شود و بر معانی خاصی دلالت دارد، کلام نامیده می‌شود. دلالت الفاظ بر معانی ذاتی نیست، بلکه در اثر وضع واضع و  قرارداد اجتماعی است. و به همین جهت، اقوام و ملل مختلف با زبان‌های گوناگون صحبت می‌کنند. متکلم به وسیله مخارج حروف و زبان، اصواتی را در هوای مجاور ایجاد می‌کند که قبلاً از طرف واضع برای معانی خاصی وضع شده و مورد پذیرش افراد قرار گرفته و بدین‌وسیله از مقاصد و افکار درونی خویش خبر می‌دهد. بنابراین، کلام از مقوله کیف مسموع به شمار می‌رود.

کلام ملفوظ و حادثِ در هوا، تدریجی الحدوث است و هریک از حروف و کلمات مسبوق به عدم می‌باشند. بنابراین، کلام ملفوظ حادث خواهدبود.

کلام به این معنا، صفت متکلم نیست، بلکه امری است عارض بر هوا. معلول و مصنوع متکلم بوده و قیام صدوری به او دارد، مانند ضرب و قتل، نه قیام حلولی، مانند علم و قدرت و سواد و بیاض. متکلم کسی است که صدر عنه‌الکلام نه قام به‌الکلام.

 

کلام نفسی

گاهی هم کلام اطلاق می‌شود به کلام نفسی. کلام نفسی عبارت است از معانی و مفاهیم و صور کلمات ملفوظ که در ذهن متکلم وجود دارند. این نوع کلام را اشاعره ابداع کرده و در توجیه آن چنین می‌گویند: متکلم قبل از تکلم و در حین آن، معانی و مفاهیم و صور کلمات ملفوظه را در ذهن خود دارد، و به همان ترتیب آن‌ها را صادر می‌کند. و بدین وسیله از ما فی الضمیر خود خبر می‌دهد. مفاهیم و معانی موجود در ذهن را کلام نفسی می‌نامند.

به این سخن اشاعره اشکال شده که تصورات و تصدیقات موجودِ در ذهن، علوم نفسانی هستند، و جز علوم چیزی نداریم تا کلام نفسانی باشد.

اشاعره در پاسخ گفته‌اند:

کلمات موجودِ در ذهن علم نیستند، زیرا گاهی انسان از چیزی خبر می‌دهد که علم  بدان ندارد، بلکه گاهی از چیزی خبر می‌دهد که علم برخلاف آن دارد. بنابراین، کلام نفسانی هستند... .

کلام نفسی اراده و کراهت هم نیست، زیرا گاهی متکلم به چیزی امر می‌کند که قصد تحقق آن را ندارد بلکه هدف امتحان شخص مأمور است، یا از چیزی نهی می‌کند که از انجام آن کراهت ندارد. بنابراین کلام نفسی از سنخ علم و اراده و کراهت نیست، بلکه چیز دیگری است که بعد از تعلق به موضوع به صورت خبر و امر و نهی و استفهام و ندا و غیره در می‌آید.[44]

اشاعره کلام حقیقی را کلام نفسی می‌دانند، مسئله کلام خدا را نیز از همین طریق حل کرده، و کلام نفسی را قدیم و از صفات و قائم به ذات خداوند سبحان می‌شمارند.

اما امامیه و معتزله کلام نفسی را امری سخیف و غیرعقلایی دانسته در رد آن می‌گویند:

اولاً: کلام حقیقی در نظر عرف و لغت همین اصوات و حروف ملفوظ است که توسط متکلم در هوا به وجود می‌آید، نه معانی و مفاهیم موجود در ذهن متکلم و تصور آن‌ها.

و ثانیاً: معانی و مفاهیم و کلمات موجودِ در ذهن متکلم جز علوم تصوری و تصدیقی چیزی نیستند. متکلم در حال سخن گفتن آن‌ها را تصور می‌کند و بر طبق آن‌ها سخن می‌گوید. این تصورات گاهی با تصدیق ذهنی متکلم نیز همراه است و گاه نه. در موردی که متکلم برخلاف عقیده خود از چیزی خبر می‌دهد باز هم کلمات را تصور می‌کند گرچه تصدیق قلبی به آن‌ها ندارد.

در مورد امر و نهی آزمایشی نیز با این که اراده جدی به تحقق فعل مأمور به  و کراهت از فعل مورد نهی ندارد، کلمات امر و نهی را در ذهن خود تصور می‌کند. بنابراین، ما چیزی در ذهن متکلم جز علوم تصوری و تصدیقی نداریم تا کلام محسوب شود.[45]

قوشجی نیز درباره کلام نفسی می‌نویسد:

کلام نفسی جز تصور مدلول کلمات ملفوظ و حصول آن‌ها در ذهن متکلم چیزی نیست.[46]

 

 

[44]. شرح المواقف، ج 8، ص 93؛ شوارق‏الالهام، ص 414- 555؛ لمعات الاهیه، ص 441؛ کشف‏ المراد، ص 224
[45]. صراط الحق، ج 1، ص 298؛ لمعات الاهیه، ص 441
[46]. صراط الحق، ج 1، ص 300