قرآن
کتاب آسمانی که از جانب خدای متعال بر پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله نازل شده قرآن نام دارد. این نام در آیات فراوانی آمده است.
از باب نمونه:
« وَأُوحِی إِلَی هـذا القُرْآنُ لِأُ نْذِرَکمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ »؛[100]
این قرآن به من وحی شد تا به وسیله آن شما و آن کسانی را که به او میرسد انذار نمایم.
« إِنَّ هـذا القُرآنَ یهْدِی لِلَّتِی هِی أَقْوَمُ وَیبَـشِّرُ المُـؤْمِنِـینَ »؛[101]
این قرآن به درستترین آیینها راه مینماید و مؤمنان را بشارت میدهد.
« وَما کانَ هـذا القَرآنُ أَنْ یفْتَری مِنْ دُونِ اللّهِ »؛[102]
نشاید که این قرآن را به غیر خدا نسبت داد.
« تِلْک ایاتُ الْکتابِ وَ قُرْانٍ مُبینٍ »؛[103]
این، آیات کتاب و قرآن روشنگر است.
« هـذا القَرآنُ » اشاره است به حقایق و مطالبی که در قالب الفاظ و کلمات و جملههایی ویژه، بر زبان حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله جاری شده و به گوش مستمعین رسیده و بعداً به دستور آن حضرت در قالب خطوط و نقوش در الواح ثبت شده است. و همه اینها از قلب مبارک حضرت، سرچشمه گرفته که مرکز وحی و تابش افاضات علوم الهی بوده است.
نزول قرآن
از آیات فراوان استفاده میشود که کتاب قرآن از سوی خدا نازل شده است. از باب نمونه:
« إِنّا أَنْزَلْنا إِلَیک الکتابَ بِالحَقِّ ».[104]
« ذ لِک بِأَنَّ اللّهَ نَزَّلَ الکتابَ بِالْحَقِّ ».[105]
« وَهـذا کتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَک مُصَدِّقُ الَّذِی بَینَ یدَیهِ ».[106]
« وَنَزَّلْنا عَلَیک الکتابَ تِـبْیاناً لِکلِّ شَیءٍ وَهُدی وَرَحْمَةً وَبُشْری لِلْمُسْلِمِـینَ ».[107]
در آیات یادشده و دهها آیه دیگر در مورد کتاب (قرآن) از لفظ انزال و تنزیل و مشتقات آنها استفاده شده که به معنای فرود آمدن است.
راغب مینویسد:
نزول در اصل به معنای فرود آمدن از فوق است.[108]
نزول در اصل به معنای فرود آمدن جسم از مکانی بالا به مکانی پایین است، ولی نزول قرآن بدین معنا نیست. زیرا خدا جسم نیست و مکان ندارد تا نزول قرآن از نزد او بدین معنا باشد. پس باید نزول قرآن به معنای دیگری باشد.
تعدادی از آیات، ظهور در این دارند که وجود قرآن ملفوظ و مکتوب، مسبوق به وجود عالیتری است؛ یعنی همین قرآن در مقامی عالیتر نیز وجود دارد، و از آنجا نزول یافته است.
قرآن میفرماید:
« إِنَّـهُ لَقُرْآنٌ کرِیمٌ * فِی کتابٍ مَکنُونٍ * لا یمَسُّـهُ إِلاّ المُطَهَّـرُونَ * تَنْزِیلٌ مِـنْ رَبِّ العالَمِـینَ »؛[109]
این، قرآنی است گرامی، که در کتاب مکنون وجود دارد، و جز پاکان نمیتوانند آن را درک کنند. از جانب پروردگار عالم نازل شدهاست.
آیه مذکور ظهور در این دارد که قرآن در کتابی مکنون و مخفی وجود دارد.
ولی کتاب مکنون را توضیح نمیدهد.
در آیه دیگر میفرماید:
« حـم * وَالکتابِ المُبِینِ * إِنّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیاً لَعَلَّکمْ تَعْقِلُونَ * وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الکتابِ لَدَینا لَعَلِی حَکـیمٌ »؛[110]
سوگند به این کتاب روشنگر، ما این کتاب را قرآن عربی قرار دادیم باشد که شما تعقل کنید. و این در امّالکتاب (اصل کتاب) نزد ما عالی و استوار است.
آیه مذکور نیز ظهور دارد که قرآن عربی قبلاً در امّالکتاب نزد خدا وجودی برتر و استوارتر داشته و همان وجود برتر به صورت قرآن عربی درآمده و نازل شده است، ولی درباره امّالکتاب توضیحی داده نشده است.
در آیه دیگر میفرماید:
« بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ * فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ »؛[111]
بلکه آن، قرآنی است مجید، در لوح محفوظ.
آیه مذکور نیز ظهور دارد که قرآن مجید در لوح محفوظ وجود دارد.
ولی در تعیین لوح محفوظ توضیحی ندارد.
در آیه دیگر میفرماید:
« کتابٌ أُحْکمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ خَبِیرٍ »؛[112]
قرآن کتابی است که آیههایش مستحکم بوده و سپس از جانب خدای حکیم و آگاه تفصیل یافته است.
از آیه مذکور استفاده میشود که قرآن قبلاً در جایگاهی استوار به صورتی بسیط و بدون تفصیل تحقق داشته و بعداً به صورت تفصیل نزول یافته است.
علامه طباطبائی در تفسیر آیات مینویسد:
از تدبر در آیات چنین استفاده میشود که قرآن ملفوظ و مکتوب که عربی است و در مدت 23 سال تدریجاً بر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نازل شده، در مقامی عالیتر نیز وجود دارد. در آن مقام، تفصیل و تدریج نیست، عربی یا عجمی معنا ندارد. از سنخ معانی و مفاهیم اعتباری نیست بلکه واقعیت دیگری است ماورای فهم عرفی ما. جز افراد معصوم که از آلودگی به گناه مصونیت دارند کسی را به درک آن مقام راه نیست.
این مقام شامخ گاهی به: « فی أُمِّ الکتابِ لَدَینا لَعَلِی حَکـیمٌ »[113] تعبیر شده و گاهی به: « بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ * فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ »[114] و گاهی به: « إِنَّـهُ لَقُرْآنٌ کرِیمٌ * فِی کتابٍ مَکنُونٍ »[115] حکایت شده و همه از یک حقیقت و واقعیت خبر میدهند. خداوند متعال همان قرآن مکنون را به صورت عربی، و آیات و سورهها در آورده، و بر قلب پیامبر نازل کرده تا برای انسانها قابل فهم باشد، و این است مراد از نزول قرآن.[116]
ولی صدرالمتألهین در مورد نزول قرآن، به وجود مقامات مختلف اشاره کرده مینویسد:
قرآن و آیات نازله عین آیات کلامیه عقلیه هستند در مقامی، و کتب لوحیه در مقامی دیگر، و اعیان موجودات خلقیه در مقامی دیگر، و الفاظ مسموعه به حواس حسیه، یا نقوش مکتوبه مبصره در قرآنها به وسیله حس بصر در مقامی دیگر. پس حقیقت قرآن یکی بیش نیست که در مجالی و مشاهد مختلف وجود پیدا میکند.[117]
بنابراین، نزول قرآن گرچه به معنای فرود آمدن از مکانی فوق به مکانی دون نیست لیکن نزول حقیقی است، زیرا به معنای نزول از مقامی عالی یعنی مقام بساطت و تجرّد به مقامی دانی یعنی تفصیل است. پس استعمال الفاظِ نزول و انزال و تنزیل در مورد قرآن استعمال حقیقی است، نه مجازی، چنان که بعضی گفتهاند.[118]
همین حکیم ربّانی در جای دیگر مینویسد:
خدای متعال انسانها را سه گونه آفریده است:
گروهی از آنها در عرفان خدا و ملکوت او غرق شدهاند، با ذکر خدا آرامش مییابند، و در عظمت و بزرگی او به وجد میآیند. در نورانیت جمال او حیران میگردند. اینان از اولیای خدا و خدایی شدهاند، و دربهای ملکوت برایشان گشوده شده است.
گروه دوم کسانی که در دام شهوات افتادهاند، و در زندان دنیا محبوس گشته و در غل و زنجیر آن گرفتار شدهاند. اینان اهل دنیا هستند و با بینی خود به دوزخ افکنده خواهند شد. از نعمتهای اخروی محروم، و دربهای ملکوت بر آنان بسته و دربهای دوزخ برایشان گشوده خواهد شد، مگر کسانی که توبه کنند و نفوسشان را اصلاح نمایند.
گروه سوم انسانهایی که در مرز مشترک بین عالم معقول و عالم محسوس واقع شدهاند. این انسانها گاهی با حق تعالی هستند و شیفته او میباشند، و گاهی در اثر رأفت و دلسوزی، با مردم مأنوسند. هنگامی که با مردم هستند همانند یکی از آنان زندگی میکنند به گونهای که گویا از خدا و عالم ملکوت اطلاعی ندارند. و هنگامی که با پروردگار خود خلوت میکنند آن چنان به ذکر و خدمت خدایشان اشتغال دارند که گویا بندگان را اصلاً نمیشناسند.
روش پیامبران مرسل و صدیقین اینگونه بوده است. چون در این جهت تردید نیست که انسانِ جامعِ دو طرف، بر انسانی که از یکی از دو طرف محجوب باشد افضل میباشد. چون انسانِ محجوب همواره با تنگنظری و عدم آزادی بیان مواجه میباشد.
پس پیامبر باید از یک طرف علوم و معارف را از نزد خدا بگیرد و از سوی دیگر معلم و هادی بندگان باشد، از خدا سؤال میکند و جوابش را دریافت میکند، بندگان از او سؤال میکنند و جواب میدهد. تنظیمکننده طرفین و واسطه بین دو عالم میباشد. از سویی گوش است و از سوی دیگر زبان حال سفیران خدا به سوی بندگان و شفیعانِ روز قیامت اینگونه است.
بنابراین، قلب پیامبر دو دربِ باز دارد: یکی از آنها باب داخلی است برای مطالعه لوح محفوظ و ذکر حکیم. پس خدای متعال علوم یقینی و لدنّی، از عجایب و شگفتیهای ما کان و ما یکون و احوال گذشته و آینده جهان و احوال قیامت و حشر و حساب و رجوع بندگان به سوی بهشت و دوزخ را به او تعلیم میکند. این باب به سوی کسی گشوده میشود که تمام توجهش به سوی عالم غیب، و به طور دائم در حال ذکر و یاد خدا باشد.
درب دوم: دل پیامبران برای مطالعه آنچه در حواس آنان، در امور مهم و مصالح بندگان آمده باز است تا آنان را به کارهای خیر دعوت و از بدیها و شرور باز دارد. پس ذات اینگونه انسانها در هر دو نیرو به کمال رسیده است. در وجود و حال وجودی بیشترین بهره را از افاضات خدای سبحان دریافت مینمایند، به گونهای که برای دو جنبه آنان کفایت میکند و حق دو طرف ادا میگردد. پس در اثر آنچه خداوند متعال بر قلب و عقل مفارق او افاضه نموده، ولیی از اولیاء اللّه و حکیمی الهی خواهد بود. و به واسطه آنچه از او به قوه متخیله و متعرفه افاضه میشود رسولِ بیمدهنده از چیزی که خواهد آمد، و خبردهنده از اموری که قبلاً بوده یا الآن موجود است خواهد بود.[119]
کیفیت نزول قرآن
نزول قرآن به صورت تجافی نیست. یعنی بدینصورت نبوده که حین نزول، جایگاه اصلی خود را در مقامات فوق از دست بدهد و به موقف تفصیل نزول کند.
بلکه تنزیل قرآن به صورت تجلّی بوده است. بدین معنا که کلام مکنونِ در مقام علم الهی از موطن غیب مکنون و بساطت، در موقف طبیعت و کثرت و تفصیل ظهور میکند و جلوهگر میشود، بدون این که مقام عالی خود را از دست بدهد. قرآن که یک پدیده علمی است از علوم بیپایان ذات اقدس اله سرچشمه گرفته و نزول و ظهور یافته است، همانند پرتوی از خورشید که بر زمین میتابد، زیرا همه پدیدههای علمی و غیرعلمی جهان، با واسطه یا بدون واسطه، از ذات اقدس خدای متعال فیض وجود را دریافت میدارند. او ذات کامل و غیرمحدودی است که همه کمالات از مقام شامخ او سرچشمه میگیرند و نازل میشوند. او در مقام شامخ و بسیط ذات خود، واجد کمالات همه معالیل عینی و علمی است.
بنابراین، قرآن که در نشئه طبیعت به صورت آیات و سورهها تنزّل یافته در مقام شامخ غیب مکنون و امّالکتاب به صورت بسیط و مجرّد و وجود جمعی تحقق دارد، ولی در آن مقامِ منیع صحبت از آیه و سوره و محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ و خاص و عام و عربی و غیرعربی نیست، زیرا این تقسیم لازمه نشئه طبیعت است.
لیکن در تنزّل قرآن از مقام بساطت و تجرّد صرف، به صورت الفاظ و کلماتی که دلالت آنها اعتباری است اشکال مهمی وجود دارد که باید جواب داده شود.
اشکال این است: قرآن در مقامات یادشده یک حقیقت بسیط علمی و تکوینی است، و همین حقیقت است که در مقام پایین به صورت مفاهیم و کلماتی تجلّی و ظهور میکند که دلالت آنها بر معانی خاص اعتباری و قراردادی است، و پیوند تکوینی در میانشان وجود ندارد. و به همین جهت هر قومی، از کلمات خاصی استفاده میکنند. اکنون این سؤال مطرح میشود که یک حقیقت علمی و تکوینی چگونه به یک امر اعتباری و قراردادی تبدیل میشود؟ با اینکه در تنزّل یک حقیقت، هماهنگی و سنخیت بین مراتب آن، ضرورت دارد.
در حل این اشکال گفته شده: گرچه هماهنگی حلقات سلسله علل و درجات یک واقعیت متنزّل لازم است، ولی انسان همواره حقایق معقول را از نشئه عقل به موطن مثال متصل تنزّل میدهد، و از آنجا به صورت یک فعل اعتباری یا قول اعتباری در موطن طبیعت پیاده میکند. تمام تحلیلهای علمی از حقایق بسیط عقلی توسط گفتن یا نوشتن، همان تنزّل امر عقلی تکوینی به لباس امر اعتباری است، زیرا خصیصه انسان آن است که به منزله حس مشترک بین تکوین و اعتبار میباشد. خواه در قوس نزول که نحوه آن بیان شد، و خواه در قوس صعود که همواره در اثر ارتباط با امر اعتباری از راه خواندن یا شنیدن به وجود ذهنی آن امور تکوینی راه مییابد و از آنجا به موطن عقلی آن بار مییابد و از اعتبار میرهد و به تکوین صرف میرسد.
ممکن است جریان تنزّل وحی از مقام بساطت تکوینی به موطن کثرت اعتباری از مسیری بگذرد که آن معبَر، صلاحیت بین تکوین و اعتبار داشته باشد.
توضیح آن این که تکلم و کتابت وحی، در مسائل مورد بحث، از اسمای فعلیه خدای سبحان است نه ذاتیه، و اوصاف فعلیه را از مقام فعل انتزاع میکنند نه از ذات، و فعل خداوند سبحان در جریان انزال کلام و تنزیل کتاب آمیخته از تکوین و اعتبار است، و این هر دو کار نیز مخصوص ذات اقدس الهی است و احدی را کمترین اثری در این دو فعل نیست چه اینکه فرمود: « إِنّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیاً لَعَلَّکمْ تَعْقِلُونَ * وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الکتابِ لَدَینا لَعَلِی حَکـیمٌ ».[120] یعنی همانطور که ایجاد حقیقت وحی الهی در نزد حق به عنوان علی حکیم کار خدای سبحان است تنزیل آن حقیقت به لباس عربی مبین نیز کار خدای متعال است نه آن که فقط معنای کلام الهی در قلب پیامبر تنزّل یافته باشد سپس آن حضرت با انتخاب خودش الفاظی را به عنوان لباس آن معارف قرار داده باشد، وگرنه الفاظ خصوصیت اعجاز نمییافت.
اکنون بعد از فراغ از آن که هر دو کار یاد شده مخصوص خدای سبحان است میگوییم: آن مسیری که شایسته پیوند بین تکوین و اعتبار باشد محتملاً نفس مبارک رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله است، زیرا روح پاکی که از رنگ تعلق به غیرحق آزاد گشت و به قرب فرایض همانند قرب نوافل راه یافت مجاری ادراکی او مجالی سمع و بصر و نطق و... خدا خواهد بود، و از این مَعبَر مشترک هم آن حقایق تکوین عقلی تنزّل میکند و هم مسائل اعتبار نقلی تجلّی میکند. چه این که امور تکوینی و اعتباری عالم طبیعت، نیز از همین موطن ترقی نموده و عروج مینماید. و اگر مسیر دیگری همانند نفس معصوم پیامبر اکرم به منزله حس مشترک بین تکوین و اعتبار تصور شد میتواند راه حل دیگری باشد.[121]
دانشمند مذکور در حل مشکلِ پیوند بین امور تکوینی و اعتباری، خواسته از نفس مقدس پیامبر که از رنگ تعلق به غیر حق آزاد گشته و به قرب فرایض همانند قرب نوافل نایل آمده، استفاده کند. از یک طرف نفس را به عنوان مَعْبَر مشترکی معرفی میکند که هم حقایق عقلی و تکوینی را به مقام مفاهیم اعتباری تنزّل میدهد و هم مفاهیم اعتباری را به مقام عقلیات صعود و ترقی میدهد. و از سوی دیگر مجاری ادراک پیامبر را به عنوان مجالی سمع و بصر و نطق خدای متعال معرفی میکند. در نتیجه، الفاظ و کلمات قرآن که بر زبان پیامبر جاری شده به خدا نیز نسبت داده میشود. وللّه درّ قائله.
در حل مشکل مذکور مطلب دیگری نیز به نظر میرسد، و آن این که گفته شود: خدای متعال در آخرین مرحله انزال قرآن الفاظ و کلمات نفسانی آن را به زبان عربی بر قلب مبارک پیامبر اکرم نازل فرمود. و چون پیامبر قبلاً با مفاهیم این الفاظ، از طریق وضع آشنا بوده، بدین وسیله به معانی الفاظ و کلمات نیز آگاه میشود و از این طریق وحی الهی را دریافت میکند. بعد از آن، پیامبر الفاظ و کلمات مخصوص قرآن را بر طبق همان الفاظ و کلمات نفسانی بر زبان جاری میسازد. و به همین جهت کلام خدا نامیده میشود و معجزه است.
و با توجه به این که الفاظ و کلمات وحی شده از حقایق تکوینی هستند، گرچه دلالت آنها اعتباری است، مشکل پیوند بین امور تکوینی و اعتباری در مراتب نزول حل میشود. به هر حال مسئله بسیار دشواری است. واللّه هو العالم بحقائق الامور.
معانی تنها یا با الفاظ
قرآن عبارت است از الفاظ و کلمات و جملهبندیهای ویژهای که به زبان عربی است و بر معانی مخصوص دلالت دارد. یعنی معانی مخصوص در قالب الفاظ مخصوص، قرآن نامیده میشود. معلوم است که خود الفاظ و کلمات امور حقیقی و تکوینی هستند، گرچه دلالت آنها بر معانی مخصوص، اعتباری و قراردادی است.
اکنون این بحث به میان میآید که آیا قرآن نازل بر قلب پیامبر چیست؟ آیا معانی فقط بر قلب آن حضرت نازل شده و اوست که آنها را در قالب الفاظ و کلمات عربی ریخته؟ یا این که علاوه بر معانی، خود الفاظ و کلمات نیز مصنوع خداست و از جانب او صادر شدهاند؟ در اینجا دو قول وجود دارد:
قول اول: اکثر علما احتمال دوم را پذیرفتهاند و قرآن نازل را الفاظ و معانی با هم میدانند.
زرقانی مینویسد:
آنچه جبریل بر پیامبر اکرم نازل کرد الفاظ قرآن، از سوره فاتحه تا سوره الناس بود. این الفاظ فقط کلام خدا هستند که نه جبریل و نه محمد در انشا و ترتیب آنها اصلاً دخالت نداشتند، بلکه خدا آنها را مرتب نمود، و به همین جهت قرآن کلام خدا نامیده میشود، گرچه جبرئیل و محمد و میلیونها انسان، بعد از او قرآن را بر زبان جاری سازند. خداست که الفاظ و کلمات قرآن را بر طبق وجود نفسانی آنها، مرتب ساخته و اظهار داشته است، چنانکه ما کلام لفظی خودمان را بر طبق کلام نفسی مرتب و اظهار مینماییم. به هرحال، کلام جز به کسی که اولاً آن را در نفس خود مرتب ساخته و بر طبق آن سخن گفته نسبت داده نمیشود. و به همین جهت، جایز نیست که قرآن را به جبرئیل و حضرت محمد نسبت دهیم. جبریل جز حکایت و نقل الفاظ قرآن بر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و حضرت محمد جز حفظ و تبلیغ آنها سپس تفسیر و تطبیق و تنفیذ، کاری ندارند.
قرآن میفرماید: « وَ إِنَّک لَـتُلَـقَّی القُـرْآنَ مِـنْ لَـدُنْ حَکـیمٍ عَلِـیمٍ ».[122]
و میفرماید: « وَ إِذا تُتْلی عَلَیـهِمْ آیاتُنا بَـیناتٍ قالَ الَّذِینَ لا یرْجُونَ لِقاءَنا ا ئْتِ بِقُرآنٍ غَیرِ هـذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما یکونُ لِـی أَنْ أُبَـدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِـی إِنْ أَ تَّبِـعُ إِلاّ ما یوحی إِلَـی إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیتُ رَبِّی عَذابَ یوْمٍ عَظِـیمٍ ».[123]
از آیات یادشده استفاده میشود که الفاظ قرآن از جانب خدا نازل شده است. اگر الفاظ قرآن از جانب خدا صادر نشده باشد چگونه میتوان قرآن را معجزه دانست؟ کلام حضرت محمد که معجزه نیست. اگر الفاظ قرآن از جانب خدا نباشد چگونه میتوان آن را به خدا نسبت داد؟ با این که در قرآن میگوید: « وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ المُشْرِکـینَ اسْتَجارَک فَأَجِرْهُ حَتّی یسْمَعَ کلامَ اللّهِ »[124] اصولاً صدور الفاظ و کلمات قرآن از جانب خدای متعال، در بین مسلمین یک مسئله اجماعی است.[125]
علاوه بر اینها، قرآن میفرماید:
« إِنّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیاً لَعَلَّکمْ تَعْقِلُونَ * وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الکتابِ لَدَینا لَعَلِی حَکـیمٌ ».[126]
از این آیه هم استفاده میشود که خدای متعال قرآن را عربی قرار دادهاست. معلوم میشود الفاظ از جانب او نازل شده است.
ولی مطلب مذکور مورد خدشه قرار گرفته و گفته میشود: ممکن است کسی در مورد نزول قرآن چنین بگوید: به هنگام وحی معانی قرآن بر قلب پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نازل میشد. آن گاه خود آن جناب آن معانی بلند را در قالب الفاظ و کلمات مخصوص میریخت و بر زبان جاری میساخت تا به سمع مردم برسد.
و در پاسخ این سؤال که اگر الفاظ و جملهبندیهای قرآن مصنوع پیامبر باشد، چگونه میتوان آنها را معجزه دانست. ممکن است گفته شود گرچه الفاظ از پیامبر بوده، ولی به گونهای صادر شده که کسی نمیتواند مانند آنها را بیاورد. و این قدرت اعجاز را خدای متعال به آن حضرت عطا کرده بود.
و در پاسخ استدلال به آیه: « إِنّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیاً لَعَلَّکمْ تَعْقِلُونَ » نیز ممکن است بگوید چون معانی قرآن از جانب خدا بر قلب مبارک پیامبر القا شده و پیامبر با قدرت فوقالعادهای که از جانب خدا به وی عطا شده بود کلمات قرآن را به صورت اعجاز صادر میکرد، به همین مناسبت عربیت قرآن به خدا نسبت داده شده است.
به هر حال چون معانی بلند قرآن از جانب خدای سبحان بر قلب پیامبر صلیاللهعلیهوآله نازل شده و با تأییدهای فوقالعاده الهی در قالب الفاظ و کلمات و جملهبندیهای مخصوص درآمده کلام خدای متعال است و به او نسبت داده میشود.
قول دوم: تعدادی از متکلمان عقیده داشتند که فقط معانی قرآن بر قلب پیامبر اکرم القا شده و الفاظ و کلمات ساخته و پرداخته خود رسولاللّه میباشد. در کتاب فلسفه علم کلام مینویسد:
بعضی میگویند که آنچه جبرئیل بر پیغمبر صلیاللهعلیهوآله نازل کرد تنها معنا بود. و پیامبر از طرف خود بر آن معنا لباس لفظ پوشانید. و این چنان که به خاطر داریم همان نگرش ابنکلاب و نیز وصیت و نسفی و تفتازانی است. بعضی دیگر جبرئیل را پوشاننده لباس لفظ بر معنای کلام اللّه میدانند و این نظر اشعریان طلابی است.[127]
در توجیه این سخن گفته میشود که در این جهت تردید نیست که کلمات و جملههای قرآن بر زبان رسول خدا صلیاللهعلیهوآله جاری میشد و از این طریق به گوش مردم میرسید، بنابراین، باید فعل و مصنوع آن حضرت باشد، چنان که دیگر سخنان پیامبر و دیگر افعالش مانند: خوردن و آشامیدن و راه رفتن و کار کردن، فعل خود آن حضرت بود. بنابراین، باید گفت: آنچه بر قلب مبارک رسولاللّه وحی شده تنها معانی آیات قرآن بوده و آن جناب آنها را در قالب الفاظ مخصوص ریخته و به سمع مردم رسانده است.
ولی این احتمال نیز خالی از اشکال نیست، زیرا عموم مسلمانان در این جهت اتفاقنظر دارند که قرآنی که از جانب خدا نازل شده معانی و مفاهیم تنها نبوده، بلکه همراه با الفاظ بوده است. معانی تنها قرآن نیست. بلکه قرآن عبارت است از معانی، در قالب الفاظ و کلمات مخصوص، مسلمانان در صدر اسلام از نزول قرآن همین را میفهمیدند. رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نیز مدعی بود که همین قرآن یعنی کلمات و الفاظ همراه با معانی ویژه، بر او وحی میشود.
قول سوم: احتمال دیگر این است که قرآن نازل عبارت باشد از الفاظ و کلمات همراه با معانی، اما نه الفاظ و کلمات منطوق با زبان، بلکه الفاظ و کلمات نفسانی. بدین بیان که هر انسانِ ناطقی که با الفاظ و کلماتِ مورد تخاطب، آشنا باشد وجود همین کلمات را در نفس خود احساس میکند و مییابد. و به هنگام سخن گفتن از وجود آنها استمداد میجوید و بر طبق آنها سخن میگوید. ما اینها را کلام نفسانی مینامیم. البته منشأ حصول اینها استماع از دیگران یا خواندن مکتوبات است.
پیامبران نیز از طریق معاشرت با مردم با همین الفاظ و کلمات آشنا میشدند، و از همین طریق وجود نفسانی آنها را دریافت مینمودند. البته هر پیامبری با زبان مورد محاوره خودش، به گونهای که وقتی سخنان دیگران را میشنیدند به معانی و مقاصد آنان پی میبردند. اما شنیدن و خواندن، تنهاراه نیست بلکه امکان دارد از طریق دیگری نیز حاصل شود.
ممکن است در مورد وحی گفته شود خدای متعال، باواسطه یا بیواسطه، عین الفاظ و کلمات و عبارتهای قرآن را در قلب مبارک رسولاللّه و از آنجا به قوه خیال آن حضرت القا کرده و او با گوش جان آنها را شنیده و به معانی بلند آنها واقف گشته است.
اینها همان الفاظ و کلمات نفسانی هستند که کلام منطوق رسولاللّه از آنها سرچشمه میگیرد و بر طبق آنها صادر میشود.
این الفاظ و کلمات، گرچه دلالت آنها بر معانی خاص اعتباری است ولی خود آنها از حقایق تکوینی هستند که به وسیله وحی در قلب پیامبر و از آنجا به قوه خیال آن حضرت به وجود آمدهاند. و کلام منطوق رسولاللّه از آنها نشئت میگیرد.
بنابراین، چنان که معانی قرآن از جانب خدای متعال بر قلب مبارک پیامبر القا شده، الفاظ آن کتاب نیز از جانب خدا نازل شده است. در نتیجه، ذات اقدس اله است که قرآن را عربی قرار داده، چنان که آیه « إِنّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیاً لَعَلَّکمْ تَعْقِلُونَ »[128] در آن ظهور دارد.
و چون الفاظ و کلمات قرآن مصنوع خداست در مسئله اعجاز نیز مشکلی باقی نمیماند. و این همان موضوعی است که عرف متشرعه خواستار آنند. ولی به هر حال مسئله دشواری است. واللّه هو العالم.
وجهی دیگر: در این احتمال گفته میشود: قرآن عبارت است از محتوا و معانی بلند وحی، در قالب کلمات و جملهبندیهای مخصوص عربی، که پیامبر در محاورات مردمی با آنها آشنا بوده، معانی آنها را میفهمیده و بدینگونه با مردم خود سخن میگفته، لیکن هم معانی و هم کلمات و جملهبندیها را بیواسطه یا باواسطه، از جانب خدای متعال دریافت کرده است.
در تبیین و توضیح مطلب میتوان چنین گفت:
1. چنانکه در حکمت متعالیه به اِثبات رسیده، همه موجودات جهان طبیعت، که ما در آن زندگی میکنیم، و از جمله، کلمات و جملهبندیهایی که با آنها سخن میگوییم و مقاصد خود را در آن قالبها به دیگران تفهیم میکنیم، همه و همه، وجود خود را بیواسطه یا باواسطه، از آفریدگار جهان که غنی بالذات است گرفته و میگیرند.
چنانکه گفته میشود: «لامؤثر فی الوجود (یعنی بالاستقلال) الاّ اللّه».
2. درست است که همه موجودات جهان ماده و طبیعت وجود و کمالات وجودی خود را از خداوند سبحان میگیرند، ولی نه به طور مستقیم و بیواسطه، بلکه به وسیله موجوداتی در جهان فوق چون قبل از جهان طبیعت، جهان دیگری وجود دارد که در اصطلاح عالم مثال منفصل یا عالم برزخ، یا مثال اعظم نامیده میشود. عالمی است درست مانند عالم طبیعت لیکن اشرف و اعظم از آن میباشد، موجودات آن جهان مادی نیستند، آثار ماده را ندارند ولی دارای مقدار، طول، عرض، عمق و شکل میباشند. گفته شده: کلماتی که بر موجودات جهان طبیعت افاضه شده و میشود از طریق موجودات بین عالم و به وسیله علل فوق میباشد.
3. موجودات عالم مثال نیز در افاضات خود مستقل نیستند، بلکه حالات وجودی و افاضات خود را از عالمی فوق و اشرف از خود دریافت میکنند که عالم عقول مجرده نامیده میشود.
عالم عقول، برتر و عالیتر و کاملتر و اشرف از عالم مثالی و عالم طبیعت میباشد. نواقص آن دو عالم را ندارد ولی کمالات آنها را به وجودی بسیطتر و کاملتر و عالیتر واجد است. موجودات این عالم مخازن علم خدا، در مقام فعلی بوده که در لسان شرع به نامهای لوح محفوظ، قلم اعلا، امالکتاب، کتاب مبین، کتاب مکنون و لوح محو و اثبات، قضا و قدر، نامیده شدهاند. این عوالم سهگانه در طول یکدیگر واقع شده که عالم عقول در مرتبه اعلا و نزدیکترین موجودات به عالم ربوبی و از علم و اراده ذاتی خدای متعال نشئت گرفته است. بنابراین باید گفت: مجموعه حوادث سه عالم مذکور از علم و اراده ذاتی و بسیط حق تعالی نشئت گرفته و حضور کامل دارند.
بنابراین، همه پدیدههای جهان آفرینش (جهان طبیعت، عالم مثالی، عالم عقول) بیواسطه یا باواسطه، از ذات مقدس حق تعالی کسب فیض میکنند.
کتاب
کتاب به معنای مکتوب یعنی مجموع است. کتاب را بدین جهت کتاب مینامند که حاوی خطوط و نقوش معنادار است. این حروف و خطوط قبلاً به وسیله فرد یا افرادی، برای معانی مخصوص وضع شده و مورد قبول دیگران قرار گرفته است، به گونهای که با خواندن آن خطوط، معانی آنها تداعی میشود و به مقصود نویسنده کتاب پی میبرند. کتاب، در اصطلاح، عبارت از همین خطوط و نقوشِ مکتوبِ در الواح است، لیکن آن چنان با معانی در آمیختهاند که خواننده، آنها را یکی میپندارد.
راغب مینویسد:
کتاب در عرف مردم عبارت است از: انضمام حروف به یکدیگر به وسیله خط. گاهی هم کتاب اطلاق میشود به انضمام حروف با یکدیگر به وسیله لفظ. بنابراین، اصل در کتابت نظم در خط است ولی کلام و کتاب در برخی موارد در جای همدیگر استعمال شدهاند. و به همین جهت کلام خدا را کتاب مینامند گرچه مکتوب نباشد.[129]
پیامبران الهی مطالبی را که به وسیله وحی از جانب خدا دریافت مینمودند در الواحی ثبت و ضبط میکردند تا برای پیروانشان محفوظ بماند. این نوشتهها کتاب آسمانی محسوب میشد.
تعداد پیامبرانی که کتاب داشتند و تعداد کتابهای آسمانی بهطور دقیق روشن نیست. ولی پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله در حدیثی فرمود:
104 کتاب از جانب خدا بر پیامبران نازل شده است؛ پنجاه کتاب بر حضرت شیث، سی کتاب بر حضرت ادریس، بیست کتاب بر حضرت ابراهیم علیهالسلام و تورات بر حضرت موسی، انجیل بر حضرت عیسی، و زبور بر حضرت داود، و قرآن.[130]
از حدیث یادشده استفاده میشود تعداد کتابهای آسمانی 104 عدد بوده که بر هفت پیغمبر نازل شده است.
ولی از بعض آیات قرآن استفاده میشود که پیامبرانی دیگر نیز کتاب داشتهاند: از جمله حضرت یحیی علیهالسلام. قرآن میفرماید:
ای یحیی کتاب را با تمام نیرو بگیر. و او را در حال کودکی حکم دادیم.[131]
در آیه دیگر نیز بعد از ذکر ابراهیم و اسحاق و یعقوب و داود و سلیمان و ایوب و موسی و هارون و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس و اسماعیل و یسع و یونس و لوط میگوید:
« أُولـئِک الَّذِینَ آ تَـیناهُمُ الکتابَ وَالْحُکمَ وَالنُّـبُـوَّةَ ».[132]
از ظاهر بعض آیات استفاده میشود که همه رسولان کتاب داشتهاند.
قرآن میفرماید:
ما رسولان را با شواهد و معجزات فرستادیم، و کتاب و میزان با آنان نازل کردیم تا مردم برای اجرای قسط و عدالت قیام نمایند.[133]
یکی از کتابهای آسمانی قرآن است که در مدت 23 سال به تدریج بر حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله نازل گردید، و مجموع آیات آن به دستور پیامبر اکرم در الواحی ثبت و ضبط شد. آنگاه همه آیات قرآن از الواح مختلف جمعآوری و در کتابی نوشته گردید که قرآن نامیده شد.
نزول کتاب
قرآن کریم در آیات فراوان، خودش را به عنوان کتاب معرفی میکند. از باب نمونه:
« ذلِک الْکتابُ لاَ رَیبَ فِـیهِ هُدًی لِلْمُتَّقِـینَ »؛[134]
این کتاب شکی در آن نیست و هدایتگر پرهیزکاران است.
« تِـلْک آیاتُ القُـرْآنِ وَکتابٍ مُـبِینٍ »؛[135]
این آیات قرآن و کتاب روشنگر است.
و در آیات فراوان، نزول و انزال و تنزیل، به کتاب نسبت داده شده است. از باب نمونه:
« إِنّا أَنْزَلْنا إِلَیک الکتابَ بِالحَقِّ »؛[136]
ما کتاب را بر تو نازل کردیم.
« ذ لِک بِأَنَّ اللّهَ نَزَّلَ الکتابَ بِالْحَقِّ »؛[137]
زیرا که خدا کتاب را به حق نازل کرد.
« وَهـذا کتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَک مُصَدِّقُ الَّذِی بَینَ یدَیهِ »؛[138]
این کتابی است مبارک که بر تو نازل کردیم، تصدیق میکند چیزی را که پیش از آن نازل شده.
« وَنَزَّلْنا عَلَیک الکتابَ تِـبْیاناً لِکلِّ شَیءٍ وَهُدی وَرَحْمَةً وَبُشْری لِلْمُسْلِمِـینَ »؛[139]
کتاب را بر تو نازل کردیم تا بیان کننده هر چیز و هدایت و رحمت باشد.
از این قبیل آیات استفاده میشود که کتاب نیز همانند قرآن از مقامی عالی فرود آمده است.
اکنون این سؤال مطرح میشود که: کتاب چیست و نزول آن چگونه است؟
کتاب در عرف و لغت عبارت است از: مجموعه خطوط و نقوش ویژهای که در الواح و صفحاتی گرد آمدهباشند و بر طبق وضع و قرارداد، معانی مخصوصی را تداعی کنند. قرآن مجید نیز به همین اعتبار کتاب نامیده میشود. پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله آیاتی را که نازل میشد بر کاتبان وحی میخواند و آنان به توصیه رسولاللّه همه را بر الواحی مینوشتند. رسول خدا آنها را نزد خودش نگهداری کرد تا برای امت باقی بماند. بعد از ارتحال آن حضرت، اصحاب همه آنها را در کتابی مدوّن جمع کردند. و آن، همین کتابی است که اکنون در اختیار مسلمانان است.
بنابراین، کتاب «قرآن» در زمان رسولاللّه مصنوع کاتبان وحی بوده و در این زمان مصنوع چاپخانهها و ناشران است. چنانچه مقصود از کتاب این معنا باشد نزول آن از مقامی عالیتر معنا ندارد، زیرا این کتاب مدوّن قبلاً در جایی نبوده تا جبرئیل تدریجاً یا یک مرتبه آن را برای پیامبر فرود آورد.
احتمال دیگر این که کتاب عبارت باشد از: کلام منطوق رسولاللّه، یعنی همان اصوات و حروفی که به زبان عربی از دهان مبارک رسول اکرم صادر شده و در هوای مجاور نقش بسته و از این طریق به گوش کاتبان وحی رسیده چنان که مرحوم صدرالمتألهین بدین مطلب اشاره دارد و مینویسد:
میتوان گفت که کلام و کتاب بالذات یک حقیقت هستند که با اعتبار، متفاوت میشوند. الفاظ و کلمات، دو نسبت دارند: نسبتی به فاعل و مصدر و نسبتی دیگر به قابل و مظهر. به اعتبار اول کلام به شمار میرود و به اعتبار دوم کتاب نامیده میشود.[140]
ولی ممکن است کسی در این احتمال نیز خدشه کند و بگوید اولاً: خلاف معنای لغوی است. چون کتاب در لغت به معنای نقوش و خطوط مدوّن است، نه کلام منطوق. و ثانیاً: بر فرض اینکه به معنای کلام منطوق باشد باز هم مشکلی را حل نمیکند، زیرا کلام منطوق رسولاللّه نیز فعل و مصنوع خود اوست، نه این که از مقام عالیتری نزول کرده باشد.
احتمال دیگر اینکه کتاب عبارت باشد از همان خطوط و نقوش مدوّنی که در زمان رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله در الواحِ پراکنده و با خط مرسومِ زمان نوشته میشد و بعداً در صفحات کاغذ و احیاناً با حروفی متفاوت نوشته یا چاپ شده و میشود. و نسخههای فراوان آن در بین مسلمانان موجود است. و مراد از نزولِ کتاب، نزول مصدر آن یعنی کلام و الفاظ نفسی باشد که در قلب مبارک رسولاللّه القا شد و گفته شود با توجه به این که کتاب مدوّن مصنوع انسانهاست و نمیتواند بهطور حقیقت از جانب خدا نازل شده باشد باید بگوییم مصدر آن که در قلب رسولاللّه وحی شده نزول حقیقی دارد و به همین اعتبار، به کتاب مدوّن نیز نزول نسبت داده میشود. و به همین اعتبار، کتاب خدا و کلام خدا نیز نامیده میشود. در توضیح مطلب گفته میشود:
وقتی کسی کتابی را تألیف کرد، حال یا به صورت این که مطالب آن را املا نمود و شخص دیگری نوشت یا به خط خودش نوشت و در جایی تدوین کرد و سپس به چاپ رسید و تکثیر شد، کتاب مذکور به مؤلف نسبت داده میشود، زیرا مطالب آن را او تدوین کرده است.
در مورد کتاب اللّه نیز همینگونه است، چون مطالب آن در قالب الفاظ و کلمات از جانب خدا بر قلب مبارک رسولاللّه وحی شده و نقوش و خطوط مزبور علائم و نشانههای آن است، کلام اللّه و کتاب اللّه نامیده میشود.
جایگاه واقعی کتاب و کلام
برخی آیات صراحت در این دارند که کتاب (= قرآن) نیز همانند کلام، در مقام عالیتری بوده و از آنجا تنزل یافته است. از باب نمونه:
همانا که این قرآنی است گرامی ـ در کتابی پوشیده ـ که جز پاکان بدان دسترسی ندارند ـ از سوی پروردگار جهان نزول یافته است.[141]
سوگند به این کتاب روشنگر! ما این کتاب را قرآنی عربی قرار دادیم، شاید شما آن را تعقل کنید. همانا که آن در امّالکتاب نزد ما در مقامی عالی جای دارد و حکمتآمیز است.[142]
کتابی است با آیاتی استوار و روشن که از جانب خداوند حکیم و آگاه نازل شده است.[143]
چنانکه اشاره شد از این قبیل آیات استفاده میشود که قرآن و کتاب، قبل از نزول بر پیامبر در جایگاه و مقامی عالیتر، به نام: کتاب مکنون، یا امّالکتاب، یا لدن حکیم خبیر، وجود داشته و از آنجا بر پیامبر نازل شده است.
از برخی آیات دیگر استفاده میشود که آن مقام عالی عبارت است از مقام علم ذاتی خداوند متعال که نه تنها جایگاه کتاب (= قرآن) است بلکه جایگاه علم به همه موجودات جهان آفرینش میباشد. از باب نمونه:
کلیدهای عالم غیب نزد خداست، جز او کسی از آنها آگاه نیست. هر چه را در خشکی و دریاست میداند. هیچ برگی از درخت نمیافتد مگر این که از آن آگاه است. هیچ دانهای در نهان زمین و هیچ تر و خشکی نیست جز این که در کتاب مبین ثبت است.[144]
و فرمود:
خدا هر چه را خواست محو میکند و هر چه را خواست اثبات میکند، و امّالکتاب نزد اوست.[145]
اکنون این سؤال مطرح میشود که کتاب چیست و نزولش چگونه است؟ در پاسخ میگویم: کتاب عبارت است از: مجموعه تصاویر و نقوش و خطوطی که معانی مخصوص را تداعی میکند. چنانکه کلام عبارت بود از کلمات و اصواتی که بر معانی خاصی دلالت دارند، و منظور گوینده را تبیین مینمایند.
یک گوینده، قبل از آغاز سخن، و یک نویسنده قبل از شروع نگارش، معانی و مطالب خاصی را در نفس خود تنظیم کرده، و بر طبق آن میگوید یا مینویسد و از آنچه در دل دارند خبر میدهند. و در واقع کلام واقعی و کتاب واقعی همان است. ولی به صورت بسیط و فشرده، نه مفصل و مبین.
بنابراین مصدر منبع کلام و کتاب یکی است. در کلام خدا و کتاب (= قرآن) نیز بدینگونه است. چنان که کلام اللّه از علم ذاتی خداوند سبحان نشئت گرفته و صادر شده است کتاب اللّه نیز از همان مقام مقدس نازل شده است، نه تنها کلام و کتاب بلکه همه موجودات جهان آفرینش و حتی کوچکترین موجودات، وجود و کمالات وجودی خود را از آن مقام رفیع دریافت کرده، به صورت بسیط در آنجا حضور دارند و نسبت به همه علم حضوری دارد.
به هنگام وحی علوم و معارف وحیانی و محتوای کلام و کتاب از طریق عالم عقول مجرده عبور کرده به عالم مثال اعظم و خیال منفصل نزول مینمایند، آنگاه بر قلب و روح ملکوتی پیامبر نازل میگردد. و از طریق خیال متصلِ آن حضرت، بر زبانش جاری میشود، و در هوای مجاور تأثیر میگذارد و به صورت کلمات و جملههای مسموع و تصویرها و خطوط مکتوب، در میآید. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهکلمات و جملههای مسموع را که قالبهای معانی وحیانی هستند با گوش باطن خود میشنود و همانها را با زبان به سمع شنوندگان میرساند. و کتاب هم در واقع همین است. کلام و کتاب یک چیز بیش نیستند، و هر دو با هم در خیال متصل پیامبر نازل شدهاند و هر دو با هم به زبان پیامبر جاری شدهاند. شنوندگان با گوش خود آنها را میشنوند و در حافظه خود نگه میدارند یا در الواح ثبت و ضبط مینمایند.
خلاصه و نتیجه
مسئله وحی و نزول قرآن و تعلیم خداوند سبحان را در چند عنوان خلاصه میکنیم:
1. قرآن عبارت است از: معانی عالی و بلند وحیانی که در قالب کلمات و جملهبندیهای مخصوص ریخته شده و بر قلب نورانی پیامبر نازل شده است، نه معانی تنها و نه کلمات فقط. و از همین روی عربی بودن از صفات قرآن به شمار رفته است. به عنوان نمونه: در قرآن آمده:
« إِنّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِـیاً لَعَلَّکمْ تَعْقِلُونَ »؛[146]
ما قرآن را به عربی نازل کردیم تا شما تعقل کنید.
2. معانی عالی و بلند قرآن در قالب همین کلمات و جملهبندیها از جانب خداوند سبحان بر قلب پیامبر نازل شده است. چنان که کلمات نزول و انزال و تنزیل و مشتقات آنها به طور مکرر درباره قرآن به کار رفته است. به عنوان نمونه:
« نَـزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِـینُ عَلی قَلْبِک »؛[147]
قرآن را روح الامین [ فرشته وحی] بر قلب تو فرود آورد.
3. انزال و تنزیل و نزول به معنای فرود آمدن چیزی از مقامی فوق و عالی به مقامی پایینتر میباشد. معلوم میشود قرآن در جایگاهی رفیع و عالی بوده، و از آنجا به قلب نورانی پیامبر فرود آمده است. معلوم است که این فرود آمدن، مکانی نیست، چون ذات مقدس خداوند سبحان در مکانی واقع نشده بلکه برتر از مکان و زمان میباشد. او خالق فرمان و مکان میباشد، او مادی نیست تا نیاز به زمان و مکان داشته باشد. بلکه این فرود آمدن به لحاظ مرتبه وجودی است.
در اینباره میتوان چنین گفت: همه علوم و معارف و کمالات وجودی، در مقام علم خداوند سبحان با وجود جمعی در آن مقام رفیع موجود بودهاند. و به هنگام وحی از آن مقام رفیع و عالی به قلب نورانی پیامبر اعظم تنزل یافتهاند. ولی باید به این نکته مهم توجه داشته باشیم که این تنزل به صورت تجافی نیست، به گونهای که بخشی از علوم الهی از آن مقام منیع کنده شود و به قلب پیامبر نازل گردد، بلکه به صورت تجلی و اشراق بوده است.
توضیح بیشتر آن را میتوانید در کتابهای فلسفی بخوانید.
4. گرچه قرآن و همه علوم وحیانی در واقع از مقام رفیع علم خداوند سبحان نشئت میگیرد و نازل کننده آن در واقع او میباشد و چنانکه در بسیاری از آیات به او نسبت داده شده، ولی در برخی آیات به جبرائیل و روح الامین و روح القدس به عنوان واسطه در وحی نسبت داده شده است ولی این دو تعبیر با یکدیگر منافات ندارند. چون در علوم عقلی به اثبات رسیده که در افاضات حق تبارک و تعالی به موجودات جهان طبیعت، موجوداتی برتر و عالیتر وساطت دارند که در واقع مجالی افاضات ربوبی میباشند. این ذوات نورانی و فیض رسان در اصطلاح، عقول مجرده نامیده شدهاند. در شرع مقدس اسلام چنین موجوداتی نفی نشدهاند بلکه میتوان گفت: مراد از ملائکه مقربین، و روح القدس، و روح الامین، و جبرائیل، و میکائیل، و لوح محفوظ، و لوح محو و اثبات، و قلم اعلا و امّالکتاب، و کتاب مبین، و کتاب مکنون، شاید همین عالم عقول باشد. توضیح و تفصیل بیشتر در این رابطه و کیفیت فیضگری و فیض رسانی آنها، در این رساله کوتاه امکانپذیر نیست. علاقهمندان میتوانند به کتابهای فلسفه و عرفان مراجعه نمایند.
5 . کیفیت دریافت وحی. پیامبر با روح بلند و نورانی عقل عالی مرتبه خود، به عالم عقول صعود مینماید. و با کشف معنوی معانی را دریافت میکند و با مرتبه خیال متصل خود با عالم مثال و خیال منفصل ارتباط برقرار ساخته و با کشف صوری، صُوَرِ الفاظ و کلمات و جملهها را دریافت میکند، و با مرتبه وضعی و مادی خود، به عالم طبیعت و دنیا ارتباط برقرار ساخته معانی و کلمات قرآن را به مردم ابلاغ مینماید. این همه را از یک سو از عالم بالا میگیرد و از سوی دیگر به مردم میرساند بشری بودن قوالب کلمات وحیانی سبب نمیشود که خدای متعال که عالم به معانی و کلمات است نتواند حقایق جهان غیب را در قالب همین الفاظ و کلمات برای پیامبرش بیان کند.
به هر حال پیامبر در حال وحی نقش قابلی را دارد نه فاعلی. وحی کننده قدیم و ازلی است، و کلام او هم همینطور، گر چه دریافت کننده وحی حادث بوده است.
[100] . انعام، آیه 19.
[101] . اسراء، آیه 9.
[102] . یونس، آیه 37.
[103] . حجر، آیه 1.
[104] . نساء، آیه 105.
[105] . بقره، آیه 176.
[106] . انعام، آیه 92.
[107] . نحل، آیه 89 .
[108] . المفردات فی غریب القرآن.
[109] . واقعه، آیات 77 ـ 80 .
[110] . زخرف، آیات 1 ـ 4.
[111] . بروج، آیات 21 ـ 22.
[112] . هود، آیه 1.
[113] . زخرف، آیه 4.
[114] . بروج، آیات 21 ـ 22.
[115] . واقعه، آیات 77 ـ 78.
[116] . المیزان، ج2، ص12 ـ 16 و ج18، ص 82 ـ 88 و ج13، ص 140 ـ 141.
[117] . اسفار، ج7، ص 30.
[118] . مناهل العرفان، ج1، ص 34.
[119] . الشواهد الربوبیه، ص 355.
[120] . زخرف، آیات 3 ـ 4.
[121] . جوادی آملی، وحی و رهبری، ص 76 ـ 78.
[122] . نمل، آیه 6.
[123] . یونس، آیه 15.
[124] . توبه، آیه 6.
[125] . مناهل العرفان، ج1، ص 41 ـ 42.
[126] . زخرف، آیات 3 ـ 4.
[127] . فلسفه علم کلام، ص 312 ـ 313.
[128] . زخرف، آیه 3.
[129] . المفردات فی غریب القرآن، کتب.
[130] . بحارالانوار، ج 11، ص 32.
[131] . مریم، آیه 12: « یا یحْیی خُذِ الکتابَ بِقُوَّةٍ وَآتَیناهُ الحُکمَ صَبِیاً ».
[132] . انعام، آیه 89 . یعنی: این پیامبرانند که به آنان کتاب و حکم و نبوت را دادیم.
[133] . حدید، آیه 25: « لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالبَیناتِ وَأَنْزَلْنا مَعَهُمُ الکتابَ وَالمِـیزانَ لِـیقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ ».
[134] . بقره، آیه 1.
[135] . نمل، آیه 1.
[136] . نساء، آیه 105.
[137] . بقره، آیه 176.
[138] . انعام، آیه 92.
[139] . نحل، آیه 89 .
[140] . الاسفار الاربعه، جزء ثانی از سفر ثالث، ص 10 ـ 11.
[141] . واقعه: آیات 77 ـ 80 : « إِنَّـهُ لَقُرْآنٌ کرِیمٌ * فِی کتابٍ مَکنُونٍ * لا یمَسُّـهُ إِلاّ المُطَهَّـرُونَ * تَنْزِیلٌ مِـنْ رَبِّ العالَمِـینَ ».
[142] . زخرف، آیات 1 ـ 4: « حـم * وَالکتابِ المُبِینِ * إِنّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیاً لَعَلَّکمْ تَعْقِلُونَ * وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الکتابٍ لَدَینا لَعَلِی حَکـیمٌ ».
[143] . هود، آیه 1: « الـر کتابٌ أُحْکمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ خَبِیرٍ ».
[144] . انعام، آیه 59 : « وَعِنْدَهُ مَفاتِحُ الغَیبِ لا یعْلَمُها إِلاّ هُوَ وَیعْلَمُ ما فِی البَرِّ وَالبَحْرِ وَما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاّ یعْلَمُها وَلا حَبَّةٍ فِی ظُلُماتِ الأَرْضِ وَلا رَطْبٍ وَلا یابِسٍ إِلاّ فِی کتابٍ مُبِـینٍ ».
[145] . رعد، آیه 39: « یمْحُوا اللّهُ ما یشاءُ وَیـثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الکتابِ ».
[146] . یوسف، آیه 2.
[147] . شعراء، آیه 193 و 194.