پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

وحی در لغت

وحی در لغت

وحى در لغت

 

وحى در لغت به معانى مختلف آمده که جامع همه آن‏ها انتقال مطلب است در ذهن مخاطب، به ‏طور سریع و مخفى، به‏ گونه‏ اى که از دیگران پوشیده ‏باشد.

راغب مى‏نویسد:

وحى به معناى اشاره سریع است. و چون در معناى آن سرعت اخذ شده مى‏‌گویند: امر وحى. وحى گاهى با کلام رمز انجام مى‏‌گیرد، و گاهى با صداى بدون ترکیب، و گاهى با اشاره بعضى از اعضاى بدن و گاهى با نوشتن.[7]

ابن اثیر مى‏نویسد:

کلمه وحى در احادیث تکرار شده، و در کتابت، و اشاره، و رسالت، و الهام، و کلام سرّى استعمال شده است.[8]

سایر لغویان نیز همین معانى را براى وحى ذکر کرده‌‏اند و نیازى به ذکر آن‏ها نیست.

از عبارت‏هاى یادشده مذکور استفاده مى‏شود که وحى در شش معنا استعمال مى‏شود: 1. کلام مرموز و مخفى؛ 2. صدایى که ترکیب کلامى نداشته ‏باشد؛ 3. اشاره؛ 4. نوشتن؛ 5 . رسالت و فرستادن؛ 6. الهام.

ولى در همه این معانى دو چیز مأخوذ است: یکى سرعت در تفهیم، دیگرى خفا و سرّى بودن.

شیخ مفید مى‏نویسد:

اصل وحى به معناى کلام مخفى است، بعد از آن، اطلاق مى‏شود بر هر چیزى که مقصود از آن تفهیم مطلب به مخاطب باشد، به‏طور سرّى که از دیگران پنهان بماند.[9]

علامه طباطبائى رضوان‏اللّه تعالى علیه مى‏نویسد:

وحى به معناى اشاره سریع است.[10]

صاحب تفسیر روح‏البیان مى‏نویسد:

اصل وحى به معناى اشاره سریع است. وحى را بدان جهت وحى مى‏گویند که با سرعت انجام مى‏گیرد. وحى عین فهمیدن، و عین فهماندن و عین فهمیده شده است.[11]

در معناى لغوى وحى، شرطى نیست که وحى کننده چه کسى باشد، بلکه مى‏تواند خدا، فرشته، انسان، جن و شیطان باشد. و هم‏چنین در گیرنده وحى شرطى نیست که چه کس یا چه چیزى باشد. چنان‏که در بحث‏هاى آینده به آن اشاره خواهد شد.

 

[7]. المفردات، کلمه وحى
[8]. النهایة، ج 5، ص 143
[9]. تصحیح الاعتقاد، ص 120
[10]. المیزان، ج 18، ص 76
[11]. روح‏البیان، ج 8، ص 344