وحی در لغت
وحى در لغت
وحى در لغت به معانى مختلف آمده که جامع همه آنها انتقال مطلب است در ذهن مخاطب، به طور سریع و مخفى، به گونه اى که از دیگران پوشیده باشد.
راغب مىنویسد:
وحى به معناى اشاره سریع است. و چون در معناى آن سرعت اخذ شده مىگویند: امر وحى. وحى گاهى با کلام رمز انجام مىگیرد، و گاهى با صداى بدون ترکیب، و گاهى با اشاره بعضى از اعضاى بدن و گاهى با نوشتن.[7]
ابن اثیر مىنویسد:
کلمه وحى در احادیث تکرار شده، و در کتابت، و اشاره، و رسالت، و الهام، و کلام سرّى استعمال شده است.[8]
سایر لغویان نیز همین معانى را براى وحى ذکر کردهاند و نیازى به ذکر آنها نیست.
از عبارتهاى یادشده مذکور استفاده مىشود که وحى در شش معنا استعمال مىشود: 1. کلام مرموز و مخفى؛ 2. صدایى که ترکیب کلامى نداشته باشد؛ 3. اشاره؛ 4. نوشتن؛ 5 . رسالت و فرستادن؛ 6. الهام.
ولى در همه این معانى دو چیز مأخوذ است: یکى سرعت در تفهیم، دیگرى خفا و سرّى بودن.
شیخ مفید مىنویسد:
اصل وحى به معناى کلام مخفى است، بعد از آن، اطلاق مىشود بر هر چیزى که مقصود از آن تفهیم مطلب به مخاطب باشد، بهطور سرّى که از دیگران پنهان بماند.[9]
علامه طباطبائى رضواناللّه تعالى علیه مىنویسد:
وحى به معناى اشاره سریع است.[10]
صاحب تفسیر روحالبیان مىنویسد:
اصل وحى به معناى اشاره سریع است. وحى را بدان جهت وحى مىگویند که با سرعت انجام مىگیرد. وحى عین فهمیدن، و عین فهماندن و عین فهمیده شده است.[11]
در معناى لغوى وحى، شرطى نیست که وحى کننده چه کسى باشد، بلکه مىتواند خدا، فرشته، انسان، جن و شیطان باشد. و همچنین در گیرنده وحى شرطى نیست که چه کس یا چه چیزى باشد. چنانکه در بحثهاى آینده به آن اشاره خواهد شد.
[7]. المفردات، کلمه وحى
[8]. النهایة، ج 5، ص 143
[9]. تصحیح الاعتقاد، ص 120
[10]. المیزان، ج 18، ص 76
[11]. روحالبیان، ج 8، ص 344