فرق امام و پیغمبر
اشکال
ممکن است کسى بگوید: بنابراین که امام نیز با عالم غیب ارتباط داشته باشد و از راه الهام حقایقى را دریافت کند، پس بین پیغمبر و امام چه فرقى است؟ به علاوه، در بعض روایات وارد شده که با مرگ پیغمبر وحى منقطع گشت، این گونه روایات با سخنان گذشته سازگار نیست؛ مثلًا:
على علیه السلام فرمود: خدا پیغمبرش را در زمان انقطاع پیمبران و اختلاف مردم فرستاد، به وسیله او رسالت تمام شد و وحى خاتمه یافت.[1]
حضرت على علیه السلام فرمود: پدر و مادرم به فدایت یا رسول اللَّه! با مرگ تو چیزى قطع شد که با مرگ دیگران قطع نشده بود، زیرا به مرگ تو نبوت و پیمبرى و اخبار آسمانى منقطع گشت.[2]
پاسخ
گر چه در روایات فراوان الهام و ارتباط با جهان غیب براى امامان اثبات شده در خود همان احادیث فرق هایى براى امام و پیغمبر بیان شده است:
فرق اول: از اخبار استفاده مىشود که امام تشریع کننده نیست. احکام و قوانین شریعت و حلال و حرام به او وحى نمىشود. بلکه احکام و قوانین دین به طور کامل بر پیغمبر اکرم نازل شده و آن حضرت هم بعض آنها را که لازم بوده در اختیار مسلمانان قرار داده اما همه آنها را به طور کلى تعلیم على بن ابى طالب علیه السلام نمود.
حضرت على هم تمامى آنها را کتبى و شفاهى در اختیار امام بعد از خودش قرار داد. و به همین کیفیت از هر امامى به امام دیگر انتقال یافت تا کنون که در اختیار امام دوازدهم مىباشد.
بنابراین، امامان اگر احکام حلال و حرام را مىگفتند به نحو استقلال نبود بلکه در این موارد تابع و پیرو رسول اکرم بودند، مسائلى را بیان مىکردند که به عنوان ارث به آنان رسیده بود، یا از قرآن استفاده مىشد. لذا مىفرمودند: ما گنجینه علوم نبوت هستیم، ما وارث علوم پیغمبر هستیم، علوم پیغمبر در کتاب یا کتابهایى نوشته شده و در اختیار ما قرار گرفته است. ما از شأن نزول آیات و تفسیر و تأویل قرآن و ناسخ و منسوخ و عام و خاص آیات کاملًا اطلاع داریم و مىفرمودند: احادیث ما احادیث پدرانمان و احادیث پدران ما احادیث رسول خداست. همچنین و مىفرمودند: ما اگر از پیش خودمان فتوا بدهیم از هلاک شدگان خواهیم بود، مطالبى که مىگوییم از رسول خدا به ما ارث رسیده است.
فرق دوم: از احادیث استفاده مىشود که بر امام نیز الهام مىشود و با عالم غیب ارتباط دارد لیکن این وحى و الهام با وحى انبیا فرق دارد، پیغمبر رسماً با عالم غیب تماس مىگیرد و فرشته وحى را مشاهده مىنماید و ملکوت جهان هستى را رؤیت مىکند لیکن ارتباط امام به چنین مرتبه نیست.
امام فرشته را مشاهده نمىکند، بلکه مطالب در دلش القا مىشود، یا صداى فرشته وحى به گوشش مىرسد، و بدین وسیله حقایق و واقعیات را درک مىکند. وحى امام نظیر وحى هم نشین حضرت سلیمان و رفیق حضرت موسى و ذوالقرنین و مادر حضرت موسى بود.
فرق سوم: پیمبران مستقیماً با جهان غیب تماس مىگرفتند و حقایق را دریافت مىکردند، و در این باره، به تأیید و راهنمایى دیگران نیازى نداشتند، لیکن ائمه اطهار به تأیید و تقویت و راهنمایى پیمبر احتیاج داشتند. تأییدات معنوى و اشارات مرموز پیمبر بود که قلب امام را تابناک و براى افاضات و اشراقات پروردگار جهان آماده مىکرد، و هزاران درِ علم را بر رویش مىگشود. پیمبر بود که سرچشمه علوم را به امام نشان مىداد و چشم بصیرتش را روشن مىنمود تا در هنگام احتیاج بدان جا مراجعه کند و کسب فیض نماید.
هر چه به امام افاضه مىشود از طریق پیمبر است، حتى مطالب تازهاى که بر امام القا مىشود، اولًا بر پیغمبر عرضه مىگردد، سپس بر امام بعد از او، تا نوبت به امام حاضر برسد. بدین طریق امام کسب فیض مىکند.
شاهد سخن
مىتوانید مطالب مذکور را از احادیث گذشته استفاده نمایید لیکن از باب نمونه به احادیث زیر توجه فرمایید:
1- حضرت صادق علیه السلام فرمود: ما فقط مىتوانیم احکام حلال وحرام را براى شما بیان کنیم اما پیغمبر نیستم.[3]
2- حارث بن مغیره مىگوید حضرت باقر علیه السلام فرمود: على علیه السلام محدّث بود. من عرض کردم: مىگویى: على پیغمبر بود؟ حضرت دست مبارکش را حرکت داد و فرمود: على مانند هم نشین حضرت سلیمان و هم نشین حضرت موسى و مانند ذوالقرنین بود. آیا نشنیدى که پیغمبر فرمود: دربین شما هم مانند او هست.[4]
3- بریدبن معاویه مىگوید به حضرت باقر و صادق علیهما السلام عرض کردم: منزلت شماچیست و از گذشتگان به چه کسى شباهت دارید؟ فرمود: به همنشین حضرت موسى و ذوالقرنین شباهت داریم، آنان عالم بودند ولى پیمبر نبودند.[5]
4- محمد بن مسلم مىگوید از حضرت صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: ائمه به منزله رسول خدا هستند لیک پیغمبر نیستند، و به آن تعدادى که پیمبر مىتوانست زن بگیرد بر آنان حلال نیست. اما غیر از اینها در سایر چیزها به منزله رسول خدا صلى الله علیه و آله هستند.[6]
5- دیلمى مىگوید به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم: فدایت شوم بارها از شما شنیدم که مىفرمودید: اگر بر علم ما اضافه نشود تمام مىشود؟ فرمود: اما حلال و حرام پس همه را خدا به پیمبر نازل کرده، و در مورد حلال و حرام بر علم امام چیزى اضافه نمىشود. گفتم: پس افزایش علم شما در کجاست؟ فرمود: در سایر چیزها، غیر از حلال و حرام.[7]
6- عبداللَّه بن عجلان روایت کرده که حضرت باقر علیه السلام در قول خدا: «أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِى الأمْرِ مِنْکُمْ» فرمود: این آیه درباره على علیه السلام و سایر ائمه نازل شده. خدا آنان را به منزله پیمبران قرار داده الّا این که چیزى را حلال و حرام نمىکنند.[8]
7- سدیر مىگوید به امام صادق علیه السلام عرض کردم: گروهى خیال مىکنند شما خدا هستید و در این باره استدلال مىکنند: «وَهُوَ الَّذِى فِى السَّماءِ إِلهٌ وَفِى الأَرْضِ إِلهٌ» فرمود: اى سدیر! گوش و چشم و پوست و گوشت و خون و موى من از این گروه بیزار است. اینان بر دین من و پدرانم نیستند. به خدا سوگند خدا در قیامت ما را با آنان جمع نمىکند مگر این که بر آنان غضبناک است.
سدیر گفت: گروه دیگرى شما را رسول مىدانند و بدین آیه تمسک مىجویند:
«یا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ وَاعْمَلُوا صالِحاً إِنِّى بِما تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ» فرمود: اى سدیر گوش و چشم و مو و پوست و گوشت و خون من از این گروه بیزار است، خدا و رسول هم از آنان بیزار مىباشند. اینان بر دین من و دین پدرانم نیستند، به خدا سوگند خدا در قیامت ما را جمع نمىکند جز این که بر آنان خشمناک خواهد بود. سدیر گفت:
پس شما چه هستید؟ فرمود: ما خزینه دار علوم الهى و بیان کننده دستورهاى خدا هستیم. ما از گناه معصوم مىباشیم، خدا اطاعت مارا واجب نموده و از مخالفت ما نهى کرده است، ما حجت بر اهل آسمان و زمین هستیم.[9]
8- حضرت صادق علیه السلام فرمود: هیچ افاضهاى از پروردگار عالم نمىشود جز این که اولًا بر رسول خدا بعداً بر امیرالمؤمنین عرضه مىشود. و به همین کیفیت به هر یک از ائمه القا مىشود، تا این که آخرین امام ما از نخستین امام عالمتر نباشد.[10]
9- محمد بن مسلم مىگوید: نزد حضرت صادق صحبت از محدّث به میان آمد، فرمود: محدّث صداى فرشته را مىشنود ولى خودش را نمىبیند. محمد بن مسلم عرض کرد: از کجا مىفهمد کلام فرشته است؟ فرمود: به واسطه آرامش خاطر و وقارى که در آن حال پیدا مىکند.[11]
10- حضرت صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا هزار باب علم به على تعلیم نمود که از هر بابى هزار باب مفتوح شد.[12]
در خاتمه لازم است بدین نکته توجه کنید که تعلیم رسول خدا هزار باب علم را به حضرت على علیه السلام و تعلّم و یاد گرفتن او از تعلیم و تعلّمهاى معمول و متعارف بین مردم نبوده، زیرا این مطلب معقول نیست که رسول خدا صلى الله علیه و آله در یک جلسه و در مدت چند دقیقه یا ساعت محدود، به طریق متعارف هزار باب علم را براى على بگوید که از هر بابى هزار باب مفتوح گردد، و على هم با همان طریق معروف آنها را یاد بگیرد.
لذا باید گفت: این تعلیم و تعلّمها به طریق متعارف نبوده بلکه به صورت و کیفیت دیگرى بوده است. شاید این کار با یک تصرف تکوینى و هدایت باطنى انجام گرفته باشد و شاید به وسیله نیروى نبوت و پرتوى از جهان غیب، قلب و دل على را صیقل داده و راه کشف حقایق را برایش گشوده باشد.[13]
[1]. قال على علیه السلام: ارسله على حین فترة من الرسل و تنازع من الالسن فقضى به الرسل و ختم به الوحى« نهج البلاغه، ص 191، خ 133»
[2]. قال على علیه السلام: بابى انت و امى یا رسول اللَّه لقد انقطع بموتک مالم ینقطع بموت غیرک من النبوة و الانباء و اخبار السماء« همان، ص 355، خ 235»
[3]. اصول کافى، ج 1، ص 268: قال ابوعبدللَّه علیه السلام: انّما الوقوف علینا فى الحلال والحرام فامّا النبوة فلا
[4]. همان، ص 269: حارث بن مغیرة قال: قال ابوجعفر علیه السلام: انّ علیناًکان محدّثاً. فقلت فتقول: نبى؟ قال فحرّک بیده هکذاثم قال: او کصاحب سلیمان او کصاحب موسى او کذى القرنین. اومابلغکم انّه قال و فیکم مثله؟
[5]. همان، ص 269: بریدبن معاویة عن ابى جعفر و ابى عبدللَّه علیهما السلام قال قلت له: مامنزلکم و من تشبهون ممن مضى؟ قال: صاحب موسى وذوالقرنین. کانا عالمین و لم یکونانبیین
[6]. همان، ج 1، ص 270
[7]. بحارالانوار، ج 26، ص 92
[8]. اثبات الهداة، ج 3، ص 48
[9]. اصول کافى، ج 1، ص 269
[10]. بحار الانوار، ج 26، ص 92
[11]. همان، ص 68
[12]. همان، ج 26، ص 28
[13] امینى، ابراهیم، بررسى مسائل کلى امامت، 1جلد، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم) - قم، چاپ: پنجم، 1390.