منابع علوم ائمه عليهم السلام
1- استفاده از كتابها
دانش و علوم امامان از چند راه تحصيل مىشده است:
طريق اول استفاده از صحيفهها و كتاب هايى كه از پيغمبر اكرم براى شان به ارث رسيده بود. جريان آن كتابها از اين قرار است: از هنگامى كه رسول خدا به رسالت مبعوث شد تا وقتى كه وفات نمود در حدود بيست و سه سال طول كشيد. مدت سه سال از آغاز اين دوران را در كمال خفا و پنهانى مردم را به اسلام دعوت مىنمود، در اين مدت جز چند نفر معدود كسى طريق اسلام را اختيار نكرد.
گرچه بعداً مأمور شد دعوتش را علنى كند. امّا وضع محيط بيش از اين اقتضا نداشت كه در اصلاح عقايد مردم كوشش نمايد و به بيان احكام ابتدايى و ساده اسلام اكتفا كند. در طريق دعوت با صدها مشكل و گرفتارىهاى دشوار رو به رو مىشد. نه خود آن حضرت از شكنجه و آزار و قتل دشمنان تأمين داشت نه پيروانش هميشه تحت تعقيب و شكنجه كفار بودند به طورى كه گاهى ناچار مىشدند از خانه وزندگى دست بردارند و به كشورهاى بيگانه هجرت نمايند.
رسول خدا و اصحابش از ترس جان ناچار شدند به شعب ابوطالب پناهنده شوند و مدت سه سال در آن زندان سوزان به سر برند و در كمال عسرت و سختى زندگى نمايند. پيغمبر اكرم مدت سيزده سال از دوران نبوتش را در اوضاع بحرانى و خطرناك و وحشت زاى مكه طى كرد.
در اين دوران نه افكار افراد تازه مسلمان مساعد بود كه احكام و دستورهاى دين را از رسول خدا ياد بگيرند، نه مشكلات و پيش آمدهاى ناگوار چنين فرصتى را به رسول خدا مىداد كه به نشر و تبليغ احكام دين بپردازد.
پيغمبر اكرم در سال سيزدهم بعثت از مكه به مدينه هجرت نمود، جمعى از مسلمانان نيز به مدينه هجرت نمودند وقتى مسلمانان به مدينه هجرت نمودند گرچه از شكنجههاى سابق راحت شدند و از اذيت و آزار مشركان نجات يافتند ليكن وظيفه سنگينتر و دشوارترى پيدا كردند. در اين جا بايد از اسلام و مسلمانان دفاع كنند و براى پيشرفت و ترقى اسلام جهاد نمايند. مدينه به صورت پايگاه نظامى در آمد و سپاه اسلام دائماً به حالت آماده باش بود. در هر سال چندين جنگ پيش آمد مىكرد.
در اين دورانِ ده ساله نيز افكار مسلمانان آماده ياد گرفتن احكام و قوانين دين و معارف اسلام نبود، زيرا گرفتارىهاى پى در پى از يك سو و عدم استعداد و قابليت از سوى ديگر، و غفلت مردم از جانب ديگر، عواملى بود كه به پيغمبر اكرم اجازه نمىداد كه احكام و قوانين جامع و مفصل اسلام را به مسلمانان تعليم نمايد. اما ايشان مىدانست كه به زودى مرگش فرا مىرسد، آن گاه مسلمانان از خواب غفلت بيدار مىشوند و احساس مىكنند كه به قوانين و دستورهاى اسلام نيازمندند ولى به پيغمبر دست رسى ندارند.
على عليه السلام تحت تربيت رسول خدا صلى الله عليه و آله
رسول اكرم چون از آغاز امر بدين موضوع توجه داشت و از نيازهاى علمى و دينى آينده ملت با خبر بود تصميم داشت اين نقيصه را جبران كند و آنها را براى موقع احتياج، ذخيره نمايد، و در نزد شحص امين و معصومى بايگانى كند. از جانب پروردگار جهان به آن جناب دستور رسيد كه على را بدين منظور انتخاب كن و علوم نبوت را نزدش وديعه گذار و در تعليم و تربيتش كوشش كن.
نوشتهاند: هنگامى كه على بن ابى طالب عليه السلام به سن تميز رسيد اهل مكه به قحطى سختى دچار شدند، ابوطالب شخص آبرومند و كثيرالعيالى بود، رسول خدا نزد او رفت و على را از وى گرفت و جزء عيالات خود قرار داد، در تعليم و تربيت او مىكوشيد و به اخلاق و آداب نيك، هدايتش مىكرد.[1]
پيغمبر صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود: يا على! خدا به من دستور داده تو را به خودم نزديك كنم، علوم خودم را به تو ياد دهم تا آنها را نگه دارى پس اين آيه نازل شد: «وَتَعِيَها أُذُنٌ واعِيَةٌ» آن گاه به على عليه السلام فرمود: تو گوش نگهدارنده هستى.[2]
ابن عباس مىگويد رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: من از خدا سؤال كردم كه على عليه السلام را مصداق «اذن واعية» قرار دهد. بدين جهت على مىفرمود: آن چه را از رسول خدا شنيدم حفظ كردم و تا آخر دهر فراموش نخواهم نمود.[3]
على بن ابى طالب عليه السلام مىفرمود: شما قرب و منزلت مخصوص مرا نزد رسول خدا مىدانيد. در كودكى مرا در دامن خويش مىگذاشت و به سينهاش مىچسبانيد و در بسترش مىخوابانيد. بدنم به جسد مباركش مىرسيد و از بوى معطر او استفاده مىنمودم. لقمه را مىجويد و در دهانم مىگذاشت.
هيچ گاه دروغ از من نشنيد، خطا و اشتباهى نديد. يكى از فرشتگان بزرگ پروردگار جهان همواره از وى مراقبت مىكرد و به كارهاى نيك و اخلاق پسنديده هدايتش مىنمود. من همانند بچه شترى كه دنبال مادرش مىرود از آن حضرت پيروى مىنمودم در هر روز، درى از علم به رويم مىگشود و از اخلاق و آداب نيك چيزى برايم آشكار مىنمود. دستور مىداد از او پيروى كنم.
در هر سال مدتى در كوه «حراء» به سر مىبرد. جز من و خديجه كسى آن حضرت را نمىديد. در آن هنگام خانهاى در اسلام تأسيس نشده بود جز خانه رسول اكرم و خديجه، و من سومين فرد آن خانواده بودم. نور وحى و رسالت را مشاهده مىكردم و بوى نبوت را استشمام مىنمودم.[4]
ابن عباس مىگويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله مىفرمود: وقتى براى مناجات پروردگار حاضر شدم با من سخن گفت و مناجات نمود، هر چه را از خدا ياد گرفتم به على عليه السلام ياد دادم. پس على درِ علم من است.[5]
مقام دانش على عليه السلام
على بن ابى طالب عليه السلام به واسطه استعداد ذاتى و توفيقات و تأييدات خداوندى و مراقبت و سعى و كوشش رسول اكرم، علوم نبوت را فرا گرفت و گنجينه علم و دانش شد. درباره خودش مىفرمايد: به خدا سوگند آيهاى بر رسول خدا صلى الله عليه و آله نازل نشد مگر اين كه من مىدانم در چه باره و در كجا و بر كى نازل شده است. زيرا خدا زبان گويا و قلب فهميدهاى به من عطا كرده است.[6]
على بن ابى طالب عليه السلام مىفرمود: آيات قرآن را از من سؤال كنيد زيرا من از هر آيهاى خبر دارم كه در شب نازل شده يا در روز، در زمين هموار نازل شده يا در كوه.[7]
امام حسين عليه السلام مىفرمود: وقتى اين آيه نازل شد: «وَكُلَّ شَىءٍ أَحْصَيْناهُ فِى إِمامٍ مُبِينٍ» اصحاب گفتند يا رسول اللَّه: مراد از امام مبين تورات است يا انجيل يا قرآن؟
فرمود: هيچ كدام، آن گاه متوجه پدرم شد و فرمود: اين امامى است كه خدا همه علوم را در او قرار داده است.[8]
على عليه السلام مىفرمود: در قرآن آيهاى نيست جز اين كه من مىدانم درباره كى و در كجا نازل شده است، در سينهام علوم فراوانى است. قبل از آن كه مرا نيابيد سؤال كنيد. و فرمود: اگر در حين نزول آيهاى در خدمت رسول خدا نبودم آن را برايم نگهدارى مىكرد تا هنگامى كه خدمتش مىرسيدم برايم قرائت مىنمود و مىفرمود: يا على در غياب تو فلان آيه و فلان آيه نازل شده و تأويل و تنزيل آنها را برايم تشريح مىفرمود.[9]
على عليه السلام مىفرمود: در سينهام علومى پنهان است كه اگر براى شما آشكار سازم همانند ريسمانى كه در چاه عميق حركت مىكند به اضطراب خواهيد افتاد.[10]
حضرت على عليه السلام مىفرمود: رسول خدا هزار در از علم را به روى من گشود، كه از هر درى هزار در باز شد، پس هزار هزار در علم به روى من گشوده شد، به طورى كه از گذشته و آينده خبر دارم، از مرگها و پيش آمدها و طريق قضا خبر دارم.[11]
على عليه السلام مىفرمود: در سينهام علوم بسيارى جمع است كه رسول خدا به من تعليم نموده است. اگر حفظ كنندگانى را پيدا مىكردم كه حق آنها را ادا مىكردند و به همان طور كه مىشنيدند روايت مىنمودند بعض از آن علوم را نزدشان وديعه مىگذاردم و درى از علوم را برايشان باز مىكردم كه از هر درى هزار در باز مىشد.[12]
چرا از همه بيشتر حديث داشت؟
به على عليه السلام گفتند: چرا شما از همه اصحاب بيشتر حديث دارى؟ فرمود: زيرا من هر وقت از رسول خدا سؤال مىكردم جوابم را مىداد و وقتى ساكت مىشدم خود آن حضرت ابتدا به سخن مىكرد.[13]
سليم بن قيس از حضرت على عليه السلام نقل مىكند كه (در حديثى) فرمود: چنين نبود كه هر يك از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله بتوانند از آن حضرت سؤال كنند و بفهمند، بعضىها چيزى را مىپرسيدند ولى از درك جواب عاجز بودند، به طورى از سؤال كردن عاجز بودند و دوست مىداشتند يكى از اعراب يا شخص غريبى از در برسد و از رسول خدا چيزى بپرسد تا آنان جوابش را بشنوند. ولى من در هر روز يك مرتبه و در هر شب يك بار خدمت رسول خدا مىرسيدم. با من خلوت مىكرد، هر جا مىرفت دنبالش مىرفتم.
اصحاب رسول خدا مىدانند كه براى غير از من چنين موقعيتى حاصل نمىشد.
گاهى آن حضرت به خانه من تشريف مىآورد، گاهى هم من در يكى از منازلش شرفياب مىشدم. وقتى بر آن جناب وارد مىشدم مجلس را خلوت و زنانش را بيرون مىكرد. ولى وقتى او به منزل ما تشريف فرما مىشد نه فاطمه بيرون مىرفت نه هيچ يك از فرزندانم. وقتى سؤال مىكردم جواب مىداد و گاهى كه من ساكت مىشدم او ابتدا به سخن مىكرد. هيچ آيهاى بر رسول خدا صلى الله عليه و آله نازل نشد مگر اين كه آن را برايم قرائت فرمود، و من به خط خودم نوشتم. تأويل آيات و تفسير آنها و ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و خاص و عام آيات را برايم بيان كرد. از خدا خواست كه قدرت فهم و حفظ آنها را به من عطا كند. لذا هيچ آيه و علمى را كه به من ياد داد فراموش نكردم.
هر حلال و حرام و امر و نهى را كه خدا به وى ياد داده بود و هر كتابى را كه بر پيغمبران گذشته نازل شده بود به من تعليم نمود. من همه آنها را حفظ كردم حتى يك حرف آنها را فراموش نكردم. سپس دست مباركش را به سينه من نهاد و از خدا خواست كه قلبم را پر از علم و فهم و حكم و نور گرداند. عرض كردم: يا رسولاللَّه پدر و مادرم فدايت باد، از آن هنگام كه دربارهام دعا كردى هرگز چيزى را فراموش نكردهام آيا باز هم مىترسى به فراموشى گرفتار شوم؟ فرمود: از نسيان و جهل تو نمىترسم، در اين باره اطمينان دارم.[14]
تصديق رسول خدا صلى الله عليه و آله
على بن ابى طالب عليه السلام در علم و دانش به مرتبهاى رسيد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله مقام علمى او را ستود و بدان گواهى داد و فرمود: علم و دانش گوارايت باد اى ابوالحسن، علم را مانند آب نوشيدى.[15]
و دربارهاش مىفرمود: من خانه حكمت و على عليه السلام در آن است.[16]
و مىفرمود: من شهر علم هستم و على درِ آن شهر است، هر كس طالب علم است بايد از درش وارد شود.[17]
و به على عليه السلام مىفرمود: يا على من شهر علم و تو درب آن هستى. هر كس گمان كند كه از غير درب مىتواند وارد شهر شود دروغ مىگويد.[18]
على عليه السلام و نگارش علوم نبوت
على بن ابى طالب عليه السلام از خطا و فراموشى معصوم بود، رسول اكرم از خدا خواسته بود كه او را از نسيان و خطا مصون بدارد، بنابراين احتياجى به نوشتن نداشت، ليكن از جانب رسول اكرم مأمور بود آن چه را استماع مىكند در دفترى يادداشت كند و براى امامان بعد از خودش بگذارد.
حضرت على عليه السلام مىفرمايد رسول خدا صلى الله عليه و آله به من فرمود: يا على هرچه را برايت املا مىكنم بنويس. عرض كردم: يا رسول اللَّه آيا مىترسى فراموش كنم؟ فرمود: نه، زيرا از خدا خواستهام كه تو را حافظ قرار دهد، ليكن براى شريكان خود يعنى امامان از اولادت بنويس. به واسطه آنان است كه باران بر امتم نازل مىشود، به بركت آنان است كه دعاى امت مستجاب مىگردد. به واسطه آنهاست كه عذاب از مردم برطرف مىشود و رحمت از آسمان نازل مىگردد، آن گاه اشاره به امام حسن كرد و فرمود:
اولشان اين است، سپس اشاره به حسين نمود و فرمود دومين آنان حسين است.
سپس فرمود: و امامان از اولاد حسين.[19]
كتاب على
على عليه السلام به دستور رسول خدا صلى الله عليه و آله مطالب علمى را در كتابى يادداشت مىنمود. آن كتاب يا كتابها به طور ارث به ائمه اطهار انتقال يافت. همواره بدانها اشاره مىكردند و مىفرمودند: در كتاب على و صحيفه و جامعه چنين و چنان نوشته است، يا در كتاب على چنان خواندم.
عبداللَّه بن سنان مىگويد از حضرت صادق عليه السلام شنيدم كه مىفرمود: نزد ما پوستى موجود است به طول هفتاد ذراع كه مطالب آن را رسول خدا فرموده و على با خط خودش نوشته است. جميع مسائل مورد نياز مردم در آن نوشته شده حتى ديه يك خراش.[20]
محمدبن مسلم مىگويد از امام پرسيدم آياميراث علمى كه به شما رسيده كليات علوم است يا تفسير همه امورى كه مردم در آنها بحث مىكنند مانند طلاق وارث در آن موجود است؟ فرمود: على عليه السلام تمام علوم را از قضا و ارث، نوشته است. اگر امر ما ظاهر شد هيچ مسئلهاى پيش آمد نمىكند مگر اين كه ما درباره آن سنتى داريم كه اجرا مىسازيم.[21]
بكر بن كرب صيرفى مىگويد از حضرت صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود: نزد ما كتابى موجود است كه با وجود آن، احتياجى به مردم نداريم ولى آنان به ما نيازمندند. نزد ما كتابى هست كه به املاى رسول خدا و خط على تهيه شده و تمام مسائل حلال وحرام در آن نوشته است. شما چيزى را به ما ارجاع مىكنيد كه مىدانيم اگر بدان عمل كنيد چه مىشود و اگر ترك كنيد چه مىشود.[22]
جفر و جامعه
ابوعبيده مىگويد: بعض اصحاب از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند: جفر چيست؟
فرمود: پوست گاوى است پر از مطالب علمى. پرسيد: پس جامعه چيست؟ فرمود:
جامعه، صحيفه اى است از پوست دباغى شده به طول هفتاد ذراع مانند ران شتر. جميع نيازهاى علمى مردم در آن موجود است، هيچ قضيهاى نيست مگر اين كه حكمش در آن جا نوشته است حتى ديه خراش.[23]
ابومريم مىگويد حضرت باقر عليه السلام به من فرمود: جامعه نزد ماست، و آن هفتاد ذراع است. همه چيز حتى ديه خراش در آن نوشته شده است، به املاى رسول اللَّه وخط على. جفر نيز نزد ماست، آن پوستى است عكاظى كه در آن نوشته شده تا پر شده است.
تمام گذشتهها و آيندهها در آن موجود است.[24]
جامع همه احكام
حضرت صادق عليه السلام فرمود: على عليه السلام هيچ مسئلهاى را ننوشته نگذاشت حتى ديه خراش.[25]
عذافر صيرفى مىگويد: با حكم بن عيينه خدمت حضرت باقر عليه السلام بوديم. حَكم، مسائل خودش را از آن حضرت مىپرسيد و حضرت به او احترام مىگذاشت. پس در مسئلهاى اختلاف پيدا كردند. امام باقر به من فرمود: برو فلان كتاب بزرگ را كه در هم پيچيده است بياور. وقتى آن را حاضر نمودم در آن نگاه كرد تا مسئله را پيدا كرد آن گاه فرمود: اين كتاب به خط على و املاى رسول خداست. سپس به حكم فرمود: اى ابامحمد! تو و سلمه و ابوالمقدام به هر طرف خواستيد برويد، به جانب يمين باشد يا شمال. علمى را پيدا نمىكنيد كه معتبرتر از علمى باشد كه جبرئيل آنها را نازل كرده است.[26]
جابر از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده كه فرمود: اى جابر ما اگر بر طبق رأى خودمان براى شما حديث مىكرديم هلاك مىشديم وليكن احاديثى را برايتان روايت مىكنيم كه از رسول خدا ذخيره نمودهايم. چنان كه اين مردم طلا و نقره را ذخيره مىكنند.[27]
معلى بن خنيس از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود: كتابها نزد على بود وقتى مىخواست به عراق برود نزد ام سلمه وديعه گذاشت، هنگامى كه وفات نمود كتابها به امام حسن رسيد، وقتى وفات كرد به امام حسين رسيد. وقتى آن جناب كشته شد به على بن حسين منتقل شد. بعد از آن به پدر من انتقال يافت.[28]
حرث بن مغيره از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود: زمين بدون وجود عالم باقى نخواهد ماند. حرث گفت: علم عالم شما چه نوع است؟ فرمود: به طريق ارث از رسول اللَّه و على به ما رسيده است. علمى است كه به واسطه آنها از مردم بىنياز هستيم ولى مردم به ما احتياج دارند. حرث گفت: و حكمت هايى كه در قلب يا گوشش القا مىشود؟ فرمود: گاهى هم از اين قبيل است.[29]
نتيجه
از سخنان گذشته و احاديثى كه از باب نمونه نقل شد اين مطلب به خوبى استفاده مىشود كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله تصميم داشته كه مسائل مورد احتياج مردم و احكام و قوانين دين را به وسيله يكى از راههاى معمول بين مردم كه نوشتن و تهيه كتاب باشد در اختيار اوصيا و امامان بعد از خودش قرار دهد و بدين وسيله يك امتياز و مزيت ظاهرى برايشان تهيه كند، تا بتوانند مستقيماً از علوم نبوت و احكام نازل شده به وسيله جبرئيل استفاده نمايند. تا مسلمانان مسائل و علوم دين را نزد ائمه ببينند و احساس احتياج نمايند و بدين وسيله به جانب آنان كه گنجينه علوم نبوت هستند متمايل گردند. رسول خدا بدين منظور مطالبى را براى على بن ابى طالب مىفرمود، آن جناب هم به خط مبارك خود آنها را مىنوشت، و بدين وسيله كتاب يا كتاب هايى تهيه شد و به طور ارث از هر امامى به امام ديگر انتقال يافت.
آن كتابها يكى از مدارك علمى ائمه اطهار و مورد استناد آنان بود و آنها را به بعضى از خواص اصحاب خود نشان مىدادند، و به عنوان ميراث علمى رسول خدا معرفى مىكردند. در اين گونه مسائل كه مىفرمودند ما اينها را به وسيله پدرانمان از رسول خدا روايت مىكنيم و اگر خواستيد آنها را به پدرانمان يا رسول خدا نسبت دهيد مانع ندارد.
هشام بن سالم و حماد بن عثمان و غير ايشان، مىگويند از حضرت صادق عليه السلام شنيديم كه مىفرمود: حديث من حديث پدرم و حديث پدرم حديث جدم و حديث جدم حديث حسين و حديث حسين حديث حسن و حديث حسن حديث اميرالمؤمنين و حديث اميرالمؤمنين حديث رسول خدا و حديث رسول خدا قول خداست.[30]
2- استفاده از قرآن
يكى از راههايى كه مورد استفاده ائمه اطهار بود و بدان وسيله كسب علم مىكردند و مسائل و احكام را استنباط مىنمودند استفاده از قرآن شريف بود. زيرا منشأ و سرچشمه تمام احكام و معارف دين قرآن كريم است ليكن همه كس نمىتواند به عمق و باطن آن كتاب آسمانى غور كند و حقايق علمى را استخراج نمايد.
معلى بن خنيس روايت كرده كه حضرت صادق عليه السلام فرمود: هيچ موضوعى نيست كه مورد اختلاف مردم باشد مگر اين كه اصل و ريشهاش در كتاب خداست، ليكن عقلهاى مردم به آن نمىرسد.[31]
ابوالجارود مىگويد حضرت باقر عليه السلام فرمود: وقتى براى شما چيزى گفتم، دليلش را از آيات قرآن مطالبه كنيد.[32]
سماعه مىگويد به حضرت موسى بن جعفر عليه السلام گفتم: آيا همه چيز در قرآن و سنت رسول خدا هست يا از خودتان مىگوييد؟ فرمود: از خودمان نمىگوييم بلكه همه چيز در قرآن و سنت پيغمبر موجود است.[33]
حضرت على عليه السلام فرمود: قرآن را به سخن آوريد ولى قرآن براى شما سخن نمىگويد اما من مىتوانم از آن خبر بدهم. علوم گذشته و آينده در آن كتاب آسمانى موجود است. احكام و مسائل مورد احتياج شما و تفسير موارد اختلافتان در آن كتاب وجود دارد. اگر از من بپرسيد به شما ياد مىدهم.[34]
سلمة بن محرز مىگويد از حضرت باقر عليه السلام شنيدم كه مىفرمود: يكى از علوم ما علم تفسير قرآن و احكام آن است. و علم تغير زمانه و تازگىهاى آن مىباشد. اگر خدا خير گروهى را خواست آنان را شنوا مىگرداند. ولى كسى كه گوش شنوا ندارد اگر حرف حق به گوشش رسيد به طورى از آن اعراض مىكند كه گويا اصلًا نشنيده است.
آن گاه مختصر سكوتى كرد و فرمود: اگر افراد لايق و ظرفهاى مناسبى پيدا مىكرديم مطالب علمى را برايشان مىگفتيم، و خدا يار و پناه است.[35]
عبدالاعلى مولى آل سام مىگويد از حضرت صادق عليه السلام شنيدم كه مىفرمود: به خدا سوگند من از اول تا آخر كتاب خدا را مىدانم به طورى كه گويا در كف دستم قرار دارد. اخبار آسمان و زمين و گذشته و آينده در آن كتاب آسمانى موجود است، خدا مىفرمايد: «وَنَزَّلْنا عَلَيْكَ الكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَىءٍ».[36]
بريد بن معاويه مىگويد به حضرت صادق عليه السلام عرض كردم: معناى آيه «قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِى وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الكِتابِ» چيست؟ فرمود: مراد از «و من عنده علم الكتاب» ما هستيم، على نخستين فرد و افضل و بهترين مابود.[37]
اسماعيل بن جابر روايت كرده كه حضرت صادق عليه السلام فرمود: اخبار گذشته و آينده و احكام قضا در قرآن موجود است، ما آنها را مىدانيم.[38]
جابر از حضرت باقر عليه السلام نقل كرده كه فرمود: هيچ كس نمىتواند ادعا كند كه از ظاهر و باطن قرآن كاملًا اطلاع دارد مگر اوصياى پيغمبر.[39]
نتيجه
از اين قبيل اخبار كه بعض آنها از باب نمونه نقل شد استفاده مىشود كه ائمهاطهار بسيارى از مسائل و احكام و معارف دين را از قرآن كريم استنباط مىنمودند، يكى از منابع و مدارك علمى آنان همان كتاب آسمانى بود. آنان چون از اسرار و رموز كلام الهى اطلاع داشتند و با شأن نزول و ناسخ و منسوخ و خاص و عام و مطلق و مقيد و محكم و متشابه آيات آشنا بودند، مىتوانستند احكام و قوانين دين و معارف اسلام را از عمق آن كتاب آسمانى استخراج كنند و در اختيار مسلمانان قرار دهند.
به همين جهت، پيغمبر اكرم در حديث معروف و متواتر و قطعى الصدور ثقلين، اهل بيت را قرين قرآن قرار داد و فرمود: دو امانت بزرگ را نزد شما مىگذارم، اگر بدانها تمسك جوييد گمراه نمىشويد: كتاب خدا و اهل بيتم. قرآن و اهل بيت تا قيامت از هم جدا نخواهند شد.
آرى رسول خدا صلى الله عليه و آله ائمه اهل بيت را به عنوان مرجع علمى به مسلمين معرفى كرد و اقوال و اعمالشان را صحه گذاشت. بارها مىفرمود: اگر در خانه اهل بيت برويد و نيازهاى دينى و علمى خود را از اين راه كسب كنيد در ضلالت و گمراهى واقع نخواهيد شد.
بر حسب بيان گذشته، تمام مسلمانان موظفند براى ياد گرفتن احكام و قوانين دين و كسب معارف و برنامههاى اسلام به ائمه اهل بيت مراجعه نمايند و از اقوال و اعمالشان پيروى نمايند. حتى كسانى كه امامت و خلافت آنان را قبول ندارند- بر طبق دستور صريح رسول اكرم- ناچارند براى تحصيل احكام حلال و حرام و كسب معارف و معنويات اسلام به ائمه اهل بيت مراجعه نمايند و از راهى كه به وسيله رسول اكرم تهيه و معرفى شده كسب فيض كنند.
از همين رهگذر است كه ما در مباحث امامت، به اخبار و احاديث ائمه اهل بيت استدلال مىنماييم، زيرا بر فرض اين كه كسانى در امامت آنان ترديد نمايند ولى طبق نصوص صريح پيغمبر اسلام بايد اقوال و گفتارشان را حجت و معتبر بدانند.
3- ارتباط با عالم غيب
علم امام منحصر به دو قسم مذكور نيست بلكه راه ديگرى نيز دارند. راه سوم عبارت است از ارتباط با عالم غيب. به واسطه ارتباط با جهان غيب و الهام نيز علومى به آنان اضافه مىشود و افضل علوم آنان از اين راه به دست مىآيد. در اينباره نيز روايات فراوانى وارد شده كه به بعض آنها از باب نمونه اشاره مىشود:
1- حضرت موسى بن جعفر عليه السلام فرمود: علوم ما سه قسم است: گذشته، آينده، حادث. علوم گذشته براى ما تفسير شده، علوم آينده براى ما نوشته شده و علوم حادث و تازه در قلب و گوش ما القا مىشود اين نوع از علم، افضل علوم ما است، ولى پيغمبرى بعد از پيغمبر ما نيست.[40]
2- حارث بن مغيره مىگويد به حضرت صادق عليه السلام عرض كردم: علم عالم شما از چه راه حاصل مىشود؟ فرمود: از رسول خدا و على به ارث به ما رسيده است. گفتم:
ما شنيدهايم كه در قلب شما القا مىشود و درگوش شما الهام مىگردد؟ فرمود: يا اينها.[41]
3- مفضل بن عمر مىگويد: به موسى بن جعفر عليه السلام عرض كردم: از حضرت صادق عليه السلام براى ما روايت شده كه فرموده است: علم ما چند نوع است: غابر، مزبور، و نكت در قلوب و نقر در گوشها؟ فرمود: غابر عبارت است از علوم گذشته، مزبور علوم آينده است، نكت در قلوب عبارت است از الهام و نقر در اسماع، دستور فرشته است.[42]
4- صفوان بن يحيى مىگويد از موسى بن جعفر عليه السلام شنيدم كه مىفرمود: جعفر بن محمد عليه السلام مىفرمود: اگر به علم ما اضافه نمىشد تمام مىشد.[43]
5- ذريح محاربى مىگويد حضرت صادق عليه السلام به من فرمود: اگر بر علوم ما اضافه نمىشد تمام مىشد.[44]
6- زراره مىگويد از حضرت باقر عليه السلام شنيدم كه مىفرمود: اگر بر علوم ما اضافه نمىشد تمام مىگشت. زراره گفت: بر علوم شما چيزى اضافه مىشود كه رسول خدا آن را نمىدانسته؟! فرمود: اگر بخواهد چيز تازهاى بر علوم ما اضافه شود، اولًا بر رسول خدا عرضه مىشود سپس بر ائمه يكى پس از ديگرى، تا به ما منتهى شود.[45]
7- حضرت صادق عليه السلام فرمود: علمى از جانب خدا اضافه نمىشود مگر اين كه اول بر رسول خدا صلى الله عليه و آله عرضه مىشود سپس اميرالمؤمنين، بعد به ائمه يكى بعد از ديگرى عرضه مىشود، تا اين كه آخرين امام ما از اولين آنان اعلم نباشد.[46]
8- ابو يحيى صنعانى مىگويد: حضرت صادق عليه السلام به من فرمود: اى ابا يحيى! شبهاى جمعه براى ما كارهاى بزرگى رخ مىدهد. ابو يحيى عرض كرد: فدايت شوم، چه كارهايى؟ فرمود: در شب جمعه به ارواح پيمبران و امامان مرده و روح امام زنده اجازه داده مىشود كه به آسمان بالا روند، تا اين كه به عرش پروردگار مىرسند.
هفت نوبت بر دور عرش طواف مىكنند و نزد هر پايهاى از پايههاى عرش دو ركعت نماز مىخوانند. آن گاه كه از اين عمل فارغ شدند به بدنهاى خويش باز مىگردند.
بدين جهت، انبيا و اوصيا شادمان مىگردند و وصى زنده مقدار زيادى بر علومش اضافه مىشود.[47]
9- مفضل مىگويد: حضرت صادق عليه السلام يك روز به من فرمود: يا ابا عبداللَّه- در صورتى كه هيچ گاه مرا با كنيه نمىخواند- در شبهاى جمعه براى ما سرور و شادمانى است. گفتم: سرور شما زياده باد، چه سرورى است؟ فرمود: وقتى شب جمعه فرا مىرسد رسول خدا صلى الله عليه و آله و ساير ائمه به سوى عرش بالا مىروند ما هم با آنان خواهيم بود. پس روح ما به بدنمان برنمىگردد مگر اين كه علومى را از آن جا استفاده نموده است. اگر غير از اين بود علم ما تمام مىشد.[48]
10- حضرت رضا عليه السلام (درحديثى) فرمود: وقتى خدا بخواهد كسى را براى اموربندگانش انتخاب كند سعه صدرى به وى عطا مىكند، چشمههاى حكمت را در قلبش وديعه مىگذارد و علم و دانش را همواره به او الهام مىكند، بعد از آن از پاسخ هيچ مشكلى عاجز نيست و در پيدا كردن راه راست سرگردان نمىشود. پس او معصوم است، واز جانب خدا مؤيّد و موفّق و مسدّد مىباشد. از خطا و لغزش مصونيت دارد.[49]
باز هم حديث
11- مفضل بن عمر روايت كرده كه حضرت صادق عليه السلام فرمود: سليمان از داود ارث برد و محمد صلى الله عليه و آله از سليمان ارث برد و ما ازمحمد ارث برديم. علم تورات و انجيل و زبور و تفسير الواح نزد ماست. مفضل عرض كرد: علم زيادى است! فرمود: اين علم چندان مهم نيست بلكه علم مهم، علمى است كه در هر روز و در هر ساعت به ما داده مىشود.[50]
12- ضريس كناسى مىگويد نزد حضرت صادق عليه السلام بودم، ابوبصير نيز حاضر بود پس امام صادق فرمود: داود علوم انبيا را ارث برد، و سليمان علم داود را ارث برد، و محمد از سليمان ارث برد، و ما از محمد صلى الله عليه و آله ارث برديم. صحف ابراهيم و الواح موسى نزد ما مىباشد. ابوبصير عرض كرد: علم زيادى است! فرمود: اى ابا محمد! اين علم چندان مهم نيست، علم مهم علمى است كه شب و روز، و ساعت به ساعت به ما الهام مىشود.[51]
13- محمد بن اسماعيل مىگويد از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام شنيدم كه فرمود:
امامان دانشمندان، راست گويان، فهمانده شدگان و محدثان مىباشند.[52]
14- محمد بن مسلم مىگويد: نزد حضرت صادق عليه السلام صحبت از محدّث به ميان آمد، فرمود: محدّث كسى است كه صداى فرشته را مىشنود ولى شخص او را نمىبيند. عرض كردم: فدايت شوم از كجا تشخيص مىدهد كه كلام فرشته است؟
فرمود: به واسطه آرامش خاطر و وقارى كه در آن حال به وى عطا مىشود مىفهمد فرشته است.[53]
15- حمران بن اعين مىگويد حضرت باقر عليه السلام فرمود: على عليه السلام محدّث بود. وقتى پيش اصحاب رفتم گفتم: مطلب شگفت آورى برايتان آوردهام! گفتند: چه آوردهاى؟
گفتم: حضرت باقر عليه السلام فرمود: على عليه السلام محدّث بود! اصحاب گفتند: كار خوبى نكردى، چرا نپرسيدى كه چه شخصى برايش حديث مىگفت؟ حمران وقتى سخن اصحاب را شنيد خدمت حضرت باقر برگشت و گفت: فرمايش شما را براى اصحاب گفتم، به من گفتند: چرا نپرسيدى حديث كننده او، چه شخصى بود؟ امام باقر عليه السلام فرمود: فرشته برايش حديث مىكرد. حمران عرض كرد: مىگويى: على پيغمبر بود؟! حضرت جواب داد: نه پيغمبر نبود آن گاه دستش را حركت داد و فرمود: از قبيل صاحب سليمان يا صاحب موسى يا مانند ذوالقرنين بود. آيا كلام رسول خدا به شما نرسيده كه فرمود: در ميان شما هم مانند آنها پيدا مىشود.[54]
16- حسن بن عباس به حضرت رضا عليه السلام نوشت: قربانت شوم فرق بين رسول و نبى و امام چيست؟ حضرت در جواب نوشت: فرق بين آنها اين است كه: رسول كسى است كه جبرئيل بر او نازل مىشود، او جبرئيل را مىبيند و كلامش را مىشنود و وحى بر او نازل مىشود. گاهى هم در عالم رؤيا به وى وحى مىشود، مانند رؤياى حضرت ابراهيم. اما نبى گاهى كلام فرشته را مىشنود، و زمانى شخص فرشته را مىبيند ولى چيزى نمىشنود. ولى امام كلام فرشته را مىشنود اما شخص او را نمىبيند.[55]
17- احول مىگويد از حضرت باقر عليه السلام پرسيدم: فرق رسول و نبى و محدّث چيست؟ فرمود: رسول كسى است كه جبرئيل بر او نازل مىشود، فرشته را مىبيند و با وى سخن مىگويد. اما نبى كسى است كه در خواب به وى وحى مىشود مانند رؤياى حضرت ابراهيم و مانند آن چه قبل از نبوت به رسول خدا صلى الله عليه و آله الهام مىشد، قبل از نزول جبرئيل و قبل از رسالت. ولى از وقتى كه نبوت و رسالت برايش جمع شد جبرئيل نازل مىشد و با وى تكلم مىكرد. بعض انبيا بودند كه در عالم خواب به آنان وحى مىشد و روح برايشان نازل مىشد، با او سخن و حديث مىگفتند، بدون اين كه در حال بيدارى چنين اتفاقى برايشان رخ بدهد. اما محدّث كسى است كه با وى حديث گفته مىشود، سخن فرشته را مىشنود ولى او را نمىبيند، و در عالم خواب هم به او وحى نمىشود.[56]
18- جماعة بن سعد مىگويد: مفضل نزد حضرت صادق عليه السلام بود، عرض كرد:
فدايت شوم، آيا ممكن است خدا اطاعت كسى را بر مردم واجب گرداند ولى اخبار آسمانى را از وى مخفى بدارد؟ فرمود: نه، خدا گرامىتر و مهربانتر است به بندگانش از اين كه اطاعت شخصى را بر آنان واجب نمايد ليكن اخبار آسمانى را صبح و شب در اختيارشان قرار ندهد.[57]
باز هم حديث
19- ابو حمزه مىگويد از حضرت باقر عليه السلام شنيدم كه فرمود: نه، به خدا سوگند! عالم هرگز جاهل نمىشود، ممكن نيست به چيزى عالم باشد و به چيز ديگرى جاهل.
سپس فرمود: خدا بزرگتر و گرامىتر از آن است كه اطاعت كسى را واجب گرداند ولى اخبار آسمان و زمين را از او مخفى بدارد، اخبار آسمان و زمين را از وى پوشيده نمىگرداند.[58]
20- حضرت على عليه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله هر سال مدتى در كوه «حراء» به سر مىبرد. من آن حضرت را مىديدم ولى غير از من كسى او را نمىديد. در آن وقت خانوادهاى در اسلام تأسيس نشده بود جز رسول اكرم و خديجه و من سومين فرد آنان بودم. نور وحى و رسالت را مشاهده مىكردم و بوى نبوت را استشمام مىنمودم.
گاهى كه بر رسول اكرم وحى شد صداى شيطان را شنيدم، گفتم: يا رسول اللَّه اين صدا چيست؟ فرمود: صداى شيطان است كه از عبادت خويش نا اميد گشته. يا على آن چه را من مىشنوم تو نيز مىشنوى و آن چه را من مشاهده مىكنم تو نيز مشاهده مىنمايى ليكن تو پيغمبر نيستى بلكه وزير من هستى، تو خوبى.[59]
21- ابو بصير مىگويد از حضرت صادق عليه السلام شنيدم فرمود: شبانه روز بر علم ما افزوده مىشود، اگر غير از اين بود علوم ما تمام مىشد. ابوبصير عرض كرد: فدايت شوم چه شخصى بر شما نازل مىشود؟ فرمود: بعضى از ما فرشته را مشاهده مىكند، بعضى از ما مطالب در قلبش الهام مىشود. بعضى هم با گوش صداى فرشته را مانند صداى طشت مىشنود. ابو بصير گفت: فدايت شوم چه كسى مطالب را براى شما مىآورد؟ فرمود: يكى از مخلوقات خدا كه از جبرئيل و ميكائيل بزرگتر است.[60]
22- امام باقر عليه السلام فرمود: على عليه السلام به كتاب خدا و سنت پيغمبر عمل مىكرد. هنگامى كه مسئله تازهاى پيدا مىشد كه در كتاب و سنت وجود نداشت، خدا حق را به آن حضرت الهام مىكرد. اين موضوع به خدا سوگند يكى از مشكلات است.[61]
23- عيسى بن حمزه ثقفى مىگويد به حضرت صادق عليه السلام عر ض كردم: گاهى مسئلهاى از شما سؤال مىكنم فوراً جواب مىدهيد، ولى گاهى بعد از سؤال سكوت مىكنيد سپس جواب مىدهيد علت چيست؟ فرمود: پاسخ سؤالات در گوش و قلب ما القا مىشود، اگر القا شود فوراً جواب مىدهيم و اگر به تأخير افتاد صبر مىكنيم تا جواب القا شود.[62]
24- حسن بن يحيى مدائنى مىگويد به حضرت صادق عليه السلام عرض كردم: وقتى از امام چيزى سؤال شد چگونه جواب مىدهد؟ فرمود: گاهى الهام مىشود، زمانى از فرشته مىشنود و گاهى هر دو.[63]
25- حارث بن مغيره مىگويد به حضرت صادق عليه السلام عرض كردم: علم عالم شما چگونه است، آيا در قلبش القا مىشود يا در گوشش گفته مىشود؟ فرمود: به او وحى مىشود مانند وحى بر ما.[64]
26- سليمان ديلمى مىگويد: به حضرت صادق عليه السلام عرض كردم: بارها از شما شنيدم كه مىفرموديد: اگر بر علوم ما افزوده نمىشد تمام مىشد؟ فرمود: اما مسائل و احكام حلال و حرام همهاش بر پيغمبر نازل شده و در اين باره چيزى بر علوم امام اضافه نمىشود. گفتم: پس در چه موضوعى بر علم شما افزده مىشود؟ فرمود: در چيزهاى ديگر غير از حلال و حرام. گفتم: چيزى بر علم شما اضافه مىشود كه بر رسول خدا مخفى بوده است؟ فرمود: نه هرگاه علمى تازه از نزد خدا خارج شود، فرشته آن را ابتدا خدمت رسول خدا مىبرد سپس نزد على مىبرد بعد نزد حسن مىبرد، بعد نزد حسين مىبرد و به همين طور خدمت يك يك امامان مىبرد تا به ما برسد. گفتم: آيا ممكن نيست چيزى بر علم شما افزوده شود كه رسول خدا از آن بىاطلاع باشد؟ فرمود: واى بر تو، آيا سزاوار است امام چيزى را بداند ليكن بر رسول خدا و امامان قبل از او پوشيده باشد؟![65]
از روايات مذكور و دهها مانند آنها چنين استفاده مىشود كه: ائمه اطهار نيز با پروردگار جهان و عالم غيب ارتباط دارند و از اين راه حقايقى را دريافت مىكنند.
خداوند متعال به واسطه بعض فرشتگان به آنان الهام مىكند و بدان وسيله، علوم و كمالات و حقايقى را بر آنان افاضه مىكند. و در اصطلاح روايات، اين موضوع به نام:
الهام، قذف در قلب، نقر در گوش ناميده شده است.
بنابراين، چنان نيست كه با مرگ پيغمبر، ارتباط نوع انسان با خدا قطع شود و امام به منزله يك مسئله گو باشد. بلكه تا انسان روى زمين باقى است ارتباط نيز برقرار است و به واسطه وجود مقدس امام، افاضات معنوى پروردگار جهان ادامه دارد.[66]
[1]. فصول المهمة، ج 1، ص 181؛ ذخائر العقبى، ص 58
[2]. غاية المرام، ج 4، ص 88: قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله: يا على انّ اللّه امرنى ان ادنيك و اعلمك لتعى. فانزل اللّه هذهالايه:« و تعيها اذن واعية» فقال انت اذن واعية
[3]. مناقب خوارزمى، ص 283 و غاية المرام، ج 4، ص 87: ابن عباس و عن النبى سئلت ربّى ان يجعلها اذن على. قال على كرم اللَّه وجهه ما سمعت من رسول اللَّه شيئاً الّا و حفظته و وعيته و لم انسه مدى الدهر.
در كتاب غاية المرام نه حديث از طريق اهل سنت و هشت حديث از طريق شيعه بدين مضمون نقل شده است
[4]. نهج البلاغه، ص 301، خ 192 و ينابيع الموده، ج 1، ص 208
[5]. ينابيع الموده، ج 1، ص 217
[6]. همان، ج 2، ص 408، نظم درر السمطين، ص 126؛ مناقب خوارزمى، ص 90 و طبقات الكبرى، ج 2، ص 338: قال على عليه السلام واللَّه ما نزلت آية الّا و قد اعلمت فيما نزلت و اين نزلت و على من انزلت و ان ربى وهب لى لساناً طلقاً و قلباً عقولا
[7]. مناقب خوارزمى، ص 94
[8]. ينابيع الموده، ج 1، ص 230
[9]. همان، ج 1، ص 222
[10]. نهج البلاغه، ص 52، خ 5: بل اندمجت على مكنون علم لو بحث به لاضطربتم اضطراب الارشية فى الطوى البعيدة
[11]. ينابيع الموده، ج 1، ص 231: قال على: انّ رسول اللَّه علّمنى الف باب و كل باب يفتح الف باب فذالك الف الف باب حتى علمت ما كان و ما يكون الى يوم القامة و علمت علم المنايا و البلايا و فصل الخطاب
[12]. غاية المرام، ج 5، ص 219
[13]. طبقات الكبرى، ج 2، ص 338: قيل لعلى مالك اكثر اصحاب رسول اللَّه حديثاً؟ فقال انّى كنت اذا سألته انبأنى و اذا سكتت ابتدئنى
[14]. اصول كافى، ج 1، ص 4
[15]. ذخائر العقبى، ص 78 و مناقب خوارزمى، ص 84: ليهنئك العلم اباالحسن، لقد شربت العلم شرباً و نهلته نهلا
[16]. ينابيع المودة، ج 1، ص 218 و ذخائر العقبى، ص 77: قال رسول اللَّه انادار الحكمة و على بابها
[17]. ينابيع الموده، ج 1، ص 219 و مناقب خوارزمى، ص 83: قال رسول اللَّه انا مدينة العلم و على بابها فمن اراد العلم فليأت الباب
[18]. ينابيع الموده، ج 1، ص 220: قال رسول اللَّه: يا على انا مدينة العلم و انت بابها كذب من زعم انّه يصل الى المدينة الّا من قبل الباب. در كتاب غاية المرام، ص 520، شانزده حديث از طريق اهل سنت و هفت حديث از طريق شيعه بدين مضمون نقل شده است
[19]. ينابيع الموده، ج 1، ص 73
[20]. جامع احاديث الشيعه، ج 1، ص 133
[21]. همان، ج 1، ص 138
[22]. اصول كافى، ج 1، ص 241
[23]. اصول كافى، ج 1، ص 241
[24]. جامع احاديث الشيعه، ج 1، ص 132
[25]. همان، ج 1، ص 133
[26]. همان، ج 1، ص 8
[27]. همان، ج 1، ص 27
[28]. همان، ج 1، ص 141
[29]. اثبات الهداه، ج 1، ص 248
[30]. اصول كافى، ج 1، ص 52
[31]. اصول كافى، ج 1، ص 60
[32]. همان
[33]. همان، ج 1، ص 62
[34]. همان، ج 1، ص 61
[35]. همان، ج 1، ص 229
[36]. اصول كافى، ج 1، ص 229 و ينابيع المودة، ص 26
[37]. اصول كافى، ج 1، ص 229 و ينابيع المودة، ص 119
[38]. اصول كافى، ج 1، ص 61
[39]. همان، ج 1، ص 228
[40]. همان، ص 264
[41]. همان، ص 264: حارث بن مغيره عن ابى عبداللَّه عليه السلام قال قلت اخبرنى عن علم عالمكم؟ قال وراثة من رسول اللّه و من على. قال قلت: انّا نتحدث انّه يقذف فى قلوبكم و ينكت فى آذانكم؟ قال اوذاك
[42]. همان، ج 1، ص 264: مفضل بن عمر قال قلت لابى الحسن عليه السلام: روينا عن ابى عبداللَّه عليه السلام انّه قال: انّ علمنا غابر، و مزبور، و نكت فى القلوب و نقر فى الاسماع. فقال امّا الغابر فما تقدم من علمنا و امّا المزبور فما يأتينا و امّا النكت فى القلوب فالهام و امّا النقر فى الاسماع فامر الملك
[43]. اصول كافى، ج 1، ص 254
[44]. همان، ج 1، ص 254
[45]. همان، ج 1، ص 255: زرارة قال سمعت ابا جعفر عليه السلام يقول: لولا انا نزداد لانفدنا، قال قلت: تزدادون شيئاً لا يعلمه رسول اللَّه؟ قال اما انه اذا كان ذالك عرض على رسول اللَّه ثم على الائمة ثم انتهى الامر الينا
[46]. همان، ج 1، ص 255: قال ابو عبداللَّه عليه السلام: ليس يخرج شىء من عنداللَّه حتى يبدء برسول اللَّه ثم باميرالمؤمنين ثم بواحد بعد واحد، لكيلا يكون آخرنا اعلم من اولنا
[47]. همان، ج 1، ص 253: ابو يحيى الصنعانى عن ابى عبداللَّه عليه السلام قال لى: يا ابا يحيى! ان لنا فى ليالى الجمعة لشأنا من الشأن. قال قلت: جعلت فداك و ماذك الشأن؟ قال يؤذن لارواح الانبياء الموتى و ارواح الاوصياء الموتى و روح الوصى الذى بين ظهرانيكم يعرج بها الى السماء حتى توافى عرش ربّها فتطوف به اسبوعاً و تصلّى عند كل قائمة من قوائم العرش ركعتين ثم ترد الى الابدان التى كانت فيها فتصبح الانبياء و الاوصياء قد ملؤوا سروراً و يصبح الوصى الذى بين ظهرانيكم و قد زيد فى علمه مثل جم الفقير
[48]. همان، ج 1، ص 254
[49]. همان، ص 202
[50]. همان، ص 224
[51]. همان، ص 225
[52]. همان، ص 271
[53]. همان، ج 1، ص 271: محمد بن مسلم قال: ذكر المحدّث عند ابى عبداللَّه عليه السلام فقال: انّه يسمع الصوت و لايرى الشخص. فقلت له جعلت فداك كيف يعلم انّه كلام الملك؟ قال: انه يعطى السكينة و الوقار حتى يعلم انّه كلام الملك
[54]. اصول كافى، ج 1، ص 271
[55]. اصول كافى، ج 1، ص 176: كتب الحسن بن العباس المعروفى الى الرضا عليه السلام: جعلت فداك اخبرنى ما الفرق بين الرسول و النبى و الامام؟ قال فكتب او قال: الفرق بين الرسول و النبى و الامام انّ الرسول الذى ينزل عليه جرئيل فيراه و يسمع كلامه و تنزل عليه الوحى و ربّما رأى فى منامه نحو رؤيا ابراهيم. والنبىّ ربما سمع الكلام و ربما رأى الشخص و لم يسمع و الامام هوالذى يسمع الكلام و لا يرى الشخص
[56]. اصول كافى، ج 1، ص 176
[57]. همان، ص 261: جماعة بن سعد قال كان المفضل عند ابى عبداللَّه عليه السلام فقال له المفضل جعلت فداك يفرض اللَّه طاعة عبد على العباد و يحجب عنه خبر السماء؟ قال: لا، اللَّه اكرم و ارحم و أرأف بعباده من ان يفرض طاعة عبد على العباد ثم يحجب عنه خبر السماء صباحاً و مساء
[58]. همان، ج 1، ص 262
[59]. نهج البلاغه، ص 301، خ 192
[60]. بحار الانوار، ج 26، ص 54
[61]. همان، ص 55
[62]. همان، ص 57
[63]. همان، ص 58
[64]. همان
[65]. بحارالانوار، ج 26، ص 92
[66] امينى، ابراهيم، بررسى مسائل كلى امامت، 1جلد، بوستان كتاب (انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم) - قم، چاپ: پنجم، 1390.