وحى پایه و اساس نبوت و از امور ضرورى ادیان آسمانى است. و آن، ارتباط مرموز و ویژه اى است بین خدا و انسانهاى ممتاز و برگزیدهاى که پیامبر نامیده مىشوند. در این ارتباطِ ویژه، پروردگار بزرگ به طور مستقیم و یا به وسیله فرشته وحى با پیامبر سخن مى گوید و علوم و معارف و احکام و قوانین و دستورهایى را در قلب نورانى او القا مىکند و به او مأموریت مىدهد تا آنها را به مردم ابلاغ کند. پیامبر نیز در این ارتباط ملکوتى و فوق العاده، به وسیله قلب نورانىاش، حقایقى را از جهان غیب مىگیرد بدون این که از حواس خود مدد جوید یا نیاز به فکر و ترتیب قیاس داشته باشد. و در همین حال منشأ این داده هاى غیبى یعنى خداى سبحان را مىشناسد و به مأموریت سنگین خود که پیامرسانى است آگاهى کامل دارد و از اطمینان و آرامش درونى برخوردار است.
وحى پدیده اى است برتر از افق فکر بشر که شناخت ماهیت آن براى ما امکان ندارد، یک پدیده طبیعى نیست تا با ابزارهاى علمى قابل شناخت باشد.
حقیقت وحى را نمىتوان تصور و تعریف کرد، زیرا براى ما قابل تجربه و تکرار نیست. ولى پیامبر در باطن ذات خود حقیقت وحى را درک و تجربه مىکند.
حالِ تجربه درونى و مشاهده حضورى پیامبر در قالب الفاظ نمىگنجد و قابل انتقال به دیگران نیست، اما محتواى غنى وحى و پیام خداوند سبحان قابل انتقال به دیگران است. پیامبر از حال وحى خبر مىدهد نه این که این پدیده غیرطبیعى را بر مردم عرضه بدارد. معاشران و همراهان پیامبر علائم وحى را در آن جناب مشاهده مىکنند، نه این که به حقیقت وحى پى ببرند.
بنابراین، با صراحت اعلام مىکنیم که ما توان شناخت و تبیین حقیقت وحى را نداریم و نمىتوانیم براى این پدیده برتر از افق ماده و مادیات تعریف جامع و مانعى ارائه دهیم، خوانندگان گرامى هم در انتظار چنین امرى نباشند، بلکه منظور ما بیان و توضیح مطالبى است که بتواند به فهم ما درباره وحى کمک کند و این ارتباط مرموز و فوق العاده را به ذهن نزدیک سازد. نقل و استناد به کلام حکما و عرفاى اسلام نیز به همین منظور است. مطالعه سخنان این دانشمندان دورنمایى از این ارتباط مرموز را براى ما ترسیم مىکند.
لیکن عدم امکان شناختِ ماهیت وحى، مستلزم این نیست که اصل وحى و نبوت و ارسال رسل مورد خدشه و انکار قرار گیرد، زیرا نبوت یک مسئله کلامى است که در کتب فلسفه و کلام مورد بحث و تحقیق بوده و با اقامه براهین قطعیه به اثبات رسیده است، و بر شناخت ماهیت وحى توقف ندارد.
علاوه بر این، بعثت انبیا یک واقعیت تاریخى غیرقابل انکار است. در طول تاریخ بشر انسانهاى ممتازى براى ارشاد و هدایت مردم قیام کرده و مدعى بوده اند که با خداوند سبحان در ارتباط هستند و براى نجات انسانها از مهالک و تأمین سعادت دنیوى و اخروى آنها برنامه و پیام دارند. به شهادت تاریخ، پیامبران، انسانهاى برگزیده اى بودند که هرگز در زندگى نقطه ضعفى نداشتند و به امانتدارى، درستکارى، صدق، اخلاص و خیرخواهى معروف بودند. به علاوه براى اثبات نبوت خویش معجزاتى نیز مىآوردند و برنامه هاى متقن و حکیمانه اى را از طرف خدا به مردم ارائه مىدادند و با ایمانى قوى و سخنى قاطع آنها را به خدا نسبت داده و مردم را به ایمان و اطاعت دعوت مىکردند. و چون به صدق و امانت معروف و مورد اعتماد بودند مردم به آنان ایمان آورده دعوتشان را مىپذیرفتند و در راه به ثمر رسیدن اهدافشان جهاد و فداکارى مىکردند.
قیام و نهضت ارشادى انبیا یک واقعیت تاریخى بود که آثار عمیقى را در بین بشر برجاى گذاشت و بىشک اگر حرکت انبیا در طول تاریخ تحقق نیافته بود، اوضاع جهانیان قطعاً به وضع کنونى نبود. نهضت و تلاش صادقانه آن مدعیان نبوت را نمىتوان فریبکارانه توجیه کرد.
حضرت محمد صلى الله علیه وآله که یکى از آن چهره هاى درخشان تاریخ پیامبران است و آخرین پیامبر و نزدیکترین پیامبران به ما مىباشد، تاریخى روشن و مدوّن دارد. به شهادت تاریخ، قبل از بعثت، در بین مردم به امانت، صدق، عدالتخواهى، پاکدامنى، درستکارى و خیرخواهى معروف بود. او از سلامت جسمانى و اعتدال روانى برخوردار بود و زندگى معمول و متعارفى داشت. درس نخوانده و به اصطلاح امّى بود و هیچگونه سابقه سوء و انحراف فکرى نداشت.
تا سن چهل سالگى چنین زیست اما ناگهان وضع او کاملاً عوض شد. قاطعانه مىگفت: جبرئیل را مشاهده مىکنم و صدایش را مىشنوم. از جانب خدا بر من نازل مىشود و پیام مىآورد، پیامبر شده ام و مأمورم پیام خدا را به مردم ابلاغ کنم. گهگاه حال او دگرگون مىشد، وقتى به حال طبیعى بازمىگشت احکام و قوانین و دستورهاى حکیمانه و علوم و معارف بلندى را با عباراتى زیبا و فصیح بر زبان جارى مىساخت و مىگفت: عین این مطالب با همین کلمات و عبارات از جانب خدا بر من وحى شده و مأموریت دارم آنها را بر شما بخوانم.
این آیات کتاب آسمانى و قرآن، کتاب دینى شما و از جمله معجزات من مىباشد و کسى نمىتواند همانند آن را بیاورد. و اگر شک دارید سورهاى همانند آن را بیاورید.
در همان آیاتِ قرآن چنین مطلبى نازل مىشد و با مردم تحدّى مىکرد.
« وَ إِنْ کُنتُمْ فِـى رَیْبٍ مِمّا نَزّلْنا عَلى عَبْدِنا فَـأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثلِهِ »؛[1]
اگر در قرآنى که بر بنده خودمان نازل کردهایم شک دارید سورهاى همانند آن را بیاورید.
« وَما کانَ هـذا القَرآنُ أَنْ یُفْتَرى مِنْ دُونِ اللّهِ وَلـکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِى بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِـیلَ الکِتابِ لا رَیْبَ فِـیهِ مِنْ رَبِّ العالَمِـینَ * أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِـینَ »؛[2]
این قرآن چنان نیست که به غیر خدا نسبت داده شود، بلکه تصدیق چیزى است که پیش از آن آمده و تفصیل آن کتاب است. شکى نیست که از جانب پروردگار جهانیان است. مىگویند آن را به دروغ به خدا نسبت داده است. بگو: اگر راست مىگویید هر که را مىتوانید به یارى بخوانید و سورهاى همانند آن را بیاورید.
« قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنْسُ وَالجِنُّ عَلى أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هـذا القُرآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِـیراً »؛[3]
بگو: اگر انس و جن اجتماع کنند تا همانند این قرآن را بیاورند نمىآورند، گرچه همدیگر را یارى دهند.
قرآن با چنین قاطعیتى خود را به عنوان معجزه معرفى مىکند و انکارکنندگان را به مبارزه مىطلبد و در نهایت قاطعانه مىگوید قدرت انجام چنین عملى را ندارند. و چنانکه قرآن پیشبینى کرده مخالفان در انجام چنین عملى توفیق نیافته و نمىیابند.
حضرت محمد صلىاللهعلیه وآله به مردم اعلام مىکرد که قرآن، کلام او نیست و نمىتواند به دلخواه خود آیهاى بیاورد یا آیهاى را به آیه دیگرى تبدیل کند. قرآن در این باره مىفرماید:
« وَ إِذا تُتْلى عَلَیْـهِمْ آیاتُنا بَـیِّناتٍ قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا ا ئْتِ بِقُرآنٍ غَیْرِ هـذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما یَکُونُ لِـى أَنْ أُبَـدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِـى إِنْ أَ تَّبِـعُ إِلاّ ما یُوحى إِلَـىَّ إِنِّى أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّى عَذابَ یَوْمٍ عَظِـیمٍ * قُلْ لَوْ شاءَ اللّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَلا أَدراکُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِـیکُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَفَلا تَعْقِلُونَ »؛[4]
وقتى آیات روشن ما بر آنان خوانده مىشود آنان که به دیدار ما امید ندارند مىگویند: «قرآن دیگرى بیاور یا آن را تبدیل کن.» بگو: «مرا نرسد که از پیش خود آن را تبدیل سازم. من پیرو وحى هستم. اگر عصیان پروردگارم را به جاى آورم از عذاب روز قیامت مىترسم.
« وَ إِذا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآیَةٍ قالُوا لَوْلا اجْتَبَیْتَها قُلْ إِنَّما أتَّـبِـعُ ما یُوحى إِلَىَّ مِنْ رَبِّى هـذا بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ وَهُدىً وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُـؤْمِنُونَ »؛[5]
چون آیهاى برایشان نیاورى گویند: «چرا چیزى را از پیش خود انتخاب نمىکنى؟ بگو: «از آنچه بر من از جانب پروردگارم وحى مىشود پیروى مىنمایم. این [ قرآن] روشنى از جانب پروردگار و هدایت و رحمتى است براى مؤمنان.»
در جاى دیگر قرآن را به عنوان قول جبرئیل معرفى مىکند که از جانب خدا نازل شده سپس با لحنى شدید مىگوید: اگر کسى قرآن را به دروغ به خدا نسبت مىداد مورد مؤاخذه قرار مىگرفت.
« إِنَّـهُ لَـقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ * وَما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِـیلاً ما تُـؤْمِنُونَ * وَلا بِقَوْلِ کاهِنٍ قَلِـیلاً ما تَذَکَّرُونَ * تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ العالَمِـینَ * وَلَوْ تَقَـوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الأَقاوِیلِ * لَأَخَذنا مِنْهُ بِالیَمِـینِ * ثُـمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الوَتِـینَ »؛[6]
آن [ قرآن] قول رسول [ جبرئیل] بزرگوار است، نه سخن یک شاعر، چه اندک ایمان مىآورید! و نیز سخن یک کاهن نیست، چه اندک پند مىگیرید! از سوى پروردگار جهانیان نازل شدهاست. اگر محمد پارهاى از اقوال را به دروغ به ما نسبت مىداد، با قدرت تمام او را مىگرفتیم، و رگ دلش را پاره مىکردیم.
قرآن کتابى است بىنظیر که به طور پراکنده در مدت 23 سال بر حضرت محمد صلىاللهعلیه وآله نازل شد. در این کتاب، علوم و معارفى عرضه شده که فراتر از افق فکر بشر است و از جزئیات معاد و زندگى پس از مرگ خبر مىدهد و در ابعاد مختلف زندگى انسان حکم و قانون دارد. این کتاب، زندگى پیامبران گذشته و امتهاى آنها را تشریح مىکند و از برخى امور غیبیه خبر مىدهد و مردم را به مکارم و فضایل اخلاقى دعوت مىکند و از رذایل برحذر مىدارد. در مسائل سیاسى و اجتماعى برنامه دارد و... .
مفاهیم غنى و بلند قرآن در قالب کلمات و جملههاى فصیح و بلیغ و عبارتهاى زیبا و شیرین با سبکى نوین و بدیع نازل شده است. آیات قرآن سجع و قافیه ویژهاى دارند ولى نه شعر هستند و نه نثر متعارف. حلاوت و شیرینى و زیبایى خاصى دارند. در اثر همین مفاهیم بلند و عبارتهاى زیباى ویژه بود که ادیبان آن زمان به شگفتى افتادند و قطعات ادبى و اشعار خود را که براى افتخار بر دیوار کعبه آویخته بودند پایین آوردند و از آوردن همانند آیات قرآن اظهار عجز کردند.
شایان ذکر این که آیات زیبا و لطیف قرآن از زبان شخصى صادر مىشد که درس نخوانده بود و نوشتن نمىدانست. و سخنانى مىگفت که در عرف آن زمان و مکان مطرح نبود.
اما احادیث پیامبر و خطابهها و سخنان عادى او از چنین ویژگىهایى برخوردار نبود و با کلمات سایر مردم تفاوت چندانى نداشت.
بنابراین، مىتوان گفت: قرآن سخن حضرت محمد صلىاللهعلیه وآله نیست، بلکه کلام خداست که بر قلب نورانى آن حضرت فرود آمده و در قالب الفاظ ریخته شده و به مردم ابلاغ گشته است. قرآن معجزه جاویدان پیامبر و بهترین دلیل نبوت اوست. مطالعه متن قرآن مىتواند ما را به وحیانى بودن آن راهنمایى کند. براى تفصیل و آگاهى بیشتر مىتوانید به کتابهاى تفسیر و کلام و عقاید مراجعه فرمایید.
قم، ابراهیم امینى
مهر 1376
[1]. بقره( 1) آیه 23
[2]. یونس( 10) آیات 37- 38
[3]. اسراء( 17) آیه 88
[4]. یونس( 10) آیات 15- 16
[5]. اعراف( 7) آیه 203
[6]. حاقه( 69) آیات 40- 46