پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

حديث ابوبكر

ابوبکر در مقابل حضرت زهرا مدعى بود که پیمبران از قانون کلى توارث خارج شده اند وارث نمى گذارند. براى اثبات مدعى خویش به حدیثى تمسک نمود که راوى آن خودش بود و با عبارات مختلف در کتب نقل شده است. مثلا: قال ابوبکر لفاطمة علیهاالسلام فانى سمعت رسول اللَّه یقول: انا معاشر الانبیاء لا نورث ذهبا و لا فضة و لا ارضا و لا دارا ولکنا نوارث الایمان والحکمة والعلم والسنة.

فقد عملت بما امرنى و نصحت له. [شرح ابن ابى الحدید ج 16 ص 214.] یعنى ابوبکر به فاطمه گفت: من از رسول خدا شنیدم که مى فرمود: ما پیمبران طلا و نقره و زمین و خانه ارث نمى گذاریم. ارث ما ایمان و حکمت و دانش و شریعت است. من به دستور رسول خدا عمل مى کنم و به صلاح او رفتار مى نمایم.

عن عایشه ان فاطمة ارسلت الى ابى بکر تسأله میراثها من رسول اللَّه و هى حینئذ تطلب ما کان لرسول اللَّه بالمدینة و فدک و ما بقى من خمس خیبر فقال ابوبکر ان رسول اللَّه قال لا نورث ما ترکناه صدقة انما یأکل آل محمد من هذا المال. [شرح ابن ابى الحدید ج 16 ص 217.] لما کلمت فاطمه ابابکر بکى ثم قال یا ابنة رسول اللَّه ما ورث ابوک دینارا و لا درهما و انه قال: ان الانبیاء لا یورثون. [شرح ابن ابى الحدید ج 16 ص 216.] عن ام هانى ان فاطمة قالت لابى بکر من یرثک اذا مت؟ قال: ولدى و اهلى. قال: فما بالک ترث رسول اللَّه دوننا؟! قال: یا ابنة رسول اللَّه ما ورث ابوک داراً و لا ذهباً و لا فضة. قالت: بل سهم اللَّه الذى جعله لنا و صار فیئنا الذى بیدک؟ فقال: سمعت رسول اللَّه یقول: انما هى طعمة اطعمنا اللَّه فاذا مت کانت بین المسلمین. [شرح ابن ابى الحدید ج 16 ص 218.] جائت فاطمه علیهاالسلام الى ابى بکر فقالت: اعطنى میراثى من رسول اللَّه. قال: ان الانبیاء لا یورثون ما ترکوه فهو صدقه. [کشف الغمه ج 2 ص 103.] ابوبکر به حدیث مذکور تمسک نمود و فاطمه ى زهرا (علیهاالسلام) را از ارث پدر محروم ساخت. لیکن حدیث مزبور حجیت ندارد و از جهانى مردود است:

 

مخالفت قرآن

حدیث ابوبکر با بعض آیات قرآن که بالصراحه دلالت مى کنند که پیمبران نیز مانند سایر مردم ارث مى گذارند مخالفت دارد. و بر طبق احادیث معصومین هر حدیثى که مخالف قرآن باشد اعتبار ندارد و باید به دیوار زده شود.از جمله آیات این آیه است:

(ذِکْرُ رَحْمَةِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکرّیاً اِذْ نادى رَبَّهُ نِداءً خَفیّاً. قالَ رَبِّ إنّى وَهَنَ الْعَظْمُ مِنّى وَاشْتَعَلَ الرَّاسُ شَیْباً وَ لَمْ اَکُنْ بِدُعائِکَ رَبِّ شَقیّاً. وَ اِنّى خِفْ تُ الْمَوالِىَ مِنْ وَرائى وَ کَانَتِ امْرَاَتى عاقِراً فَهَبْ لى مِنْ لَدُنْکَ وَلیّاً یَرِثُنى وَ یَرِثُ مِنْ الِ یَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضیّاً). [سوره ى مریم آیه ى 4.] یعنى این یاد کردن رحمت پروردگارت بر بنده خودش زکریا است. آندم که پروردگارش را ندا داد، نداى نهانى، گفت: پروردگارا استخوانم سست شده و سرم از پیرى سفید گشته است. و بخواندن تو پروردگارا شقى نبوده ام. من از وارثان بعد از خودم بیم دارم، و زنم نازا بود. از لطف خودت به من فرزندى عطا کن که از من و خاندان یعقوب ارث ببرد. او را پروردگارا پسندیده ساز:

نوشته اند: حضرت زکریا پسر عموهایى داشت که از اشرار بودند و اگر فرزندى پیدا نمى کرد اموالش بدانها مى رسید. مى ترسید که ارثش به آنان برسد و آن را در راه شرارت و گناه به مصرف رسانند. بدین جهت به خدا عرض مى کرد: پروردگارا من از وارثانم که پسر عموهایم هستند بیم دارم، و زنم نازاست. پروردگارا به کرمت فرزندى به من عطا کن که ارثم را ببرد و از افراد پسندیده باشد. دعاى او به هدف اجابت رسید و خدا حضرت یحیى را به او عطا فرمود. از این آیه بخوبى استفاده مى شود که پیمبران نیز مانند سایر مردم ارث مى برند وارث مى گذارند. والا تقاضاى حضرت زکریا بى وجه بود.

گفته اند: ممکن است میراث حضرت زکریا علم و دانش باشد نه مال و ثروت. و از خدا خواسته که فرزندى به وى عطا کند تا وارث علومش باشد و در راه ترویج دین کوشش کند. لیکن با اندک دقتى معلوم مى شود که احتمال مذکور قابل قبول نیست. زیرا اولا: کلمه «یرث» در آیه ظهور دارد در ارث مالى، و تا قرینه ى خلاف نباشد باید به همین معنا حمل شود. و ثانیا: اگر میراث، مالى باشد ترس حضرت زکریا وجه داشت اما اگر میراث علمى باشد معناى آیه به هیچ وجه درست نمى شود. زیرا اگر مراد کتابهاى علمى باشد برگشت این معنا به همان میراث مالى مى شود زیرا کتاب نیز از اموال محسوب مى شود و اگر گفته شود که حضرت زکریا از این جهت وحشت داشته که علوم و معارف و قوانین شریعت در دست عمو زادگانش بیفتد و سوء استفاده کنند، ترس آن جناب کار بجایى نبوده است، زیرا وظیفه ى پیمبرى آن حضرت اقتضا داشت که احکام و قوانین شریعت را در اختیار عموم ملت قرار دهد، عمو زادگانش نیز از این حکم نباید خارج باشند. تازه اگر فرزندى هم پیدا مى کرد باز هم ممکن بود عمو زادگانش نیز از دانستن قوانین شریعت سوء استفاده نمایند. و اگر از این جهت وحشت داشت که علوم و اسرار مخصوص نبوت در اختیار عمو زادگانش بیفتد و از آن سوء استفاده نمایند باز هم ترس آن جناب بى وجه بود، زیرا علوم مزبور در اختیار خودش بود و مى توانست عمو زادگانش را بر آن اسرار واقف نسازد. و مى دانست که خداوند متعال هم علوم و اسرار نبوت را در اختیار افراد شریر و ناصالح قرار نخواهد داد. پس به هر حال، ترس آن جناب وجهى نداشت.

ممکن است کسى بگوید: حضرت زکریا از این جهت بیم داشت که عمو زادگانش که شرور و دشمن دین و دیانت بودند بعد از او در صدد تخریب دیانت برآیند و زحماتش را بهدر دهند. بدین جهت از خدا خواست که فرزندى به وى عطا کند که به مقام نبوت برسد و در راه ترویج خداپرستى کوشش کند. بنابراین میراث در آیه حمل مى شود بر میراث علم و حکمت و نه مال و ثروت.

لیکن احتمال مذکور نیز از اشکال خالى نیست، زیرا حضرت زکریا مى دانست که خداوند حکیم هیچگاه زمین را از وجود پیغمبر یا امام خالى نمى گذارد. پس نمى توان گفت که حضرت زکریا از این جهت مى ترسید که خداوند متعال دین و شریعتش را بى حامى و سرپرست بگذارد. از طرف دیگر اگر از خدا فرزندى مى خواست که پیغمبر و حامى دین باشد نباید بگوید خدایا به من فرزندى بده که میراثم را ببرد و او را شایسته و صالح قرار بده، بلکه باید بگوید: پروردگارا میترسم بعد از من اساس دیانت متزلزل گردد تقاضا مى کنم بعد از من براى حمایت از دین پیغمبرى را مبعوث کنى، و دوست دارم از اولاد من باشد، به من فرزندى عطا کن که پیغمبر شود. به علاوه، اگر میراث علم و نبوت مراد باشد جمله «رب واجعله رضیا» وجه ندارد. زیرا حضرت زکریا مى دانست که خداوند حکیم هرگز افراد ناصالح و بى اهلیت را براى نبوت انتخاب نخواهد کرد، دیگر وجه نداشت که بگوید: خدایا پیغمبر بعد از من را فرد پسندیده اى قرار بده.

از سخنان گذشته روشن شد که ارث یحیى از حضرت زکریا ارث مالى بوده است. و آیه ى مذکور بخوبى دلالت مى کند که پیمبران نیز مانند سایر مردم ارث مى برند و ارث مى گذارند. بنابراین، حدیث ابوبکر را چون مخالف قرآن است باید رد کرد. زیرا بر طبق موازین حدیث شناسى هر حدیثى که بر خلاف نص قرآن باشد قابل قبول نبوده باید بدیوار زده شود.

به همین جهت حضرت زهرا (علیهاالسلام) که احکام و قوانین شریعت و درس حدیث شناسى و تفسیر قرآن را از زبان پدر بزرگوارش رسول خدا و شوهرش على مرتضى فراگرفته بود براى رد ابوبکر از آیه ى مذکور استفاده نمود.

یکى از آیات دیگرى که بدان استدلال شده این آیه است:

(وَ لَقَدْ اتَیْنا داوُدَ وَ سُلَیْمانَ عِلْماً وَ قالَا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذى فَضَّلْنا عَلى کَثیرٍ مِنْ عِبادِهِ المُؤمِنینَ. وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ وَ قالَ یا اَیُّها النّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطّیْرِ وَ اوُتینا مِنْ کُلِّ شَی ءٍ اِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ المُبِینَ). [سوره ى نمل آیه ى 16.] یعنى داود و سلیمان را دانش دادیم. و گفتند: سپاس خداى را که ما را بر بسیارى از بندگان با ایمانش برترى داد. و سلیمان از داود ارث برد و گفت: اى مردم ما زبان پرندگان آموخته ایم و همه چیزمان داده اند، همانا این فضیلت آشکارى است.

در این آیه نیز خدا درباره ى سلیمان فرمود: (و ورث سلیمان داود) و کلمه ى «ورث» ظهور در این دارد که سلیمان از داود ارث مالى برده است. و تا دلیل قاطعى بر خلاف نداشته باشیم باید به همین معنا حمل شود. حضرت زهرا علیهاالسلام نیز که در بیت نزول قرآن تربیت یافته بود در رد ابوبکر از آیه ى مذکور استفاده نمود.