محمد صلی الله علیه و آله خاتم پیامبران
حضرت محمد صلی الله علیه و آله آخرین پیامبر الهی است. بعد از آن حضرت، پیامبر دیگری مبعوث نمیشود. پیامبر اسلام از آغاز دعوت، خود را خاتم پیامبران معرفی میکرد و به همین جهت مورد پذیرش مسلمانان قرار گرفت. موضوع خاتمیت در محیط اسلامی یک امر ضروری به شمار میرود و نیازی به اقامه برهان ندارد.
خاتمیت پیامبر اسلام، هم در قرآن آمده و هم در کتابهای حدیث؛ قرآن میفرماید:
محمد پدر هیچ یک از مردان شما نیست، لیکن فرستاده خدا و خاتم پیامبران است. خدا به همه چیز عالم است.[1]
اگر «خاتم» را در این آیه به کسر تاء بخوانیم، چنان که بعضی قراء خواندهاند، به معنای پایاندهنده است و صراحت دارد که حضرت محمد صلی الله علیه و آله آخرین پیامبر است. اما چنانچه به فتح تاء خوانده شود، به معنای چیزی است که با آن، چیزی ختم میشود. انگشتر و مُهر نیز به همین خاطر خاتم میگویند، زیرا در پایانِنامه زده میشود و نشانه ختم آن است. با احتمال دوم نیز خاتم بودن پیامبر اسلام از آیه استفاده میشود، زیرا به عنوان مهری معرفی شده است که در پایانِ نامه رسالت میآید.
بنابراین بعد از او پیامبری مبعوث نخواهد شد. پس خاتمیت پیامبر اسلام، به خوبی از آیه مذکور استفاده میشود، چنان که مسلمانان صدر اسلام نیز همین معنا را میفهمیدند و در خاتمیّت آن حضرت تردیدی نداشتند.
آیات دیگری نیز در این باره وجود دارد که نیازی به ذکر آنها نیست.
در مورد خاتمیت پیامبر اسلام احادیث فراوانی هم وجود دارد که در ذیل به نمونههایی از آنها اشاره میشود:
سعدبنابی وقاص از پدرش روایت کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود:
تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی هستی، جز این که بعد از من پیامبری نیست.[2]
حدیث مذکور «حديث منزلة» نامیده میشود و به طرق متعددی در کتابهای شیعه و سنی نقل شده و بر عدم بعثت پیامبری بعد از پیامبر اسلام دلالت دارد.
از ابوهریره نقل شده است که گفت: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
من برای همه مردم جهان مبعوث شدهام و با من نبوت خاتمه یافت.[3]
ابوامامه از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل کرده که فرمود:
ای مردم! بعد از من پیامبری نمیآید و بعد از شما امتی نیست. پس خدای را پرستش کنید، نمازهای پنج گانه را به جای آورید، ماه رمضان را روزه بگیرید، حج خانه خدا را انجام دهید و زکات اموالتان را بپردازید تا نفوستان پاکیزه شود. از والیان امرتان نیز اطاعت کنید، تا داخل بهشت شوید.[4]
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
خدا پیامبر را در زمان فَترت فرستاد که در ارسال پیامبران فاصله افتاده بود و مردم در تنازع بودند. پس با فرستادن او رسالت را تمام کرد و وحی را خاتمه داد.[5]
از این احادیث و مانند اینها استفاده میشودکه حضرت محمد صلی الله علیه و آله خاتم پیامبران است و بعد از او پیامبری نیامده و نخواهد آمد. قبلًا نیز گفته شد که پیامبر اسلام از آغاز دعوت، خود را به عنوان خاتم انبیا معرفی میکرد و هر کس پیامبری او را میپذیرفت خاتم بودن او را نیز میپذیرفت. بنابراین اثبات خاتمیت پیامبر اسلام نیازی به دلیل جداگانه ندارد.
پرسش: علت ختم نبوت چیست؟ اگر مردم نیاز به پیامبر و دستورهای آسمانی دارند این نیاز در همه زمانها بوده و هست و اگر بعد از بعثت پیامبر اسلام این نیاز برطرف شد باید نسبت به پیامبران گذشته نیز همین امکان وجود داشته باشد؟ چرا یکی از آنان خاتم پیامبران نشد؟
پاسخ: در این جا به چند مطلب اشاره میشود:
1. دین، یک حقیقت و یک راهی است که همه ادیان آسمانی در آن اشتراک دارند. اصول ادیان در چند بخش خلاصه میشود:
اول: ایمان به خدا و شناخت او. دوم: ایمان به معاد و زندگی بعد از مرگ و ثوابها و عذابهای اخروی. سوم: ایمان به پیامبران. چهارم: وظایف و تکالیف اخلاقی، عبادی و اجتماعی انسانها.
همه پیامبران و همه ادیان آسمانی در اصول مذکور مشترک بودند و پیروانشان را به همین اصول دعوت میکردند.
2. گرچه ادیان آسمانی در اصول و کلیات مذکور اشتراک دارند، اما همه آنها یکسان و در یک سطح نیستند بلکه از جهت عمق معارف و مطالب عقلی، قوانین و مقررات اجتماعی، کیفیت و کمیت و نوع مراسم عبادی تفاوتهای فراوانی دارند. ادیان در طول تاریخ به تدریج تکامل یافته و گستردهتر شده است. تفاوتهای مذکور معلول تکامل عقلی و توسعه علوم و اطلاعات بشر و تغییر و تحولی است که کمکم در زندگی انسانها به وجود آمده است.
دانش و اطلاعات و استعداد عقلی بشر اولیه قطعاً در سطح علوم و استعدادهای عقلی بشر کنونی نبوده و ازطرفی زندگی فردی و اجتماعی انسانهای اولیه نیز هرگز مانند گستردگی و پیچیدگی زندگی انسانهای کنونی نبوده است. معارف، احکام و قوانین دین هم مطابق استعدادها و نیازهای بشر از جانب خدا به وسیله پیامبران فرستاده میشود و آنان مأمور بودند بر طبق استعداد مردم سخن بگویند. لذا پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:
ما پیامبران مأموریت داریم که با مردم به مقدار عقلشان سخن بگوییم.[6]
پیامبران در طول تاریخ همانند والدین مهربان، دست بشر را با تدبیر گرفتند و قدم به قدم ترقی دادند تا به سطح کنونی رسید. بنابراین هر چه بشر رشد عقلی و استعداد بهتری پیدا میکرد معارف عالیتری بر او عرضه میداشتند. هم چنین اگر نیازمند قوانین و مقررات کاملتر و گستردهتری بود، احکام و مقررات کاملتری در اختیارش نهاده میشد.
حرکت تکاملی انسانها با نظارت و کوشش پیامبران الهی در طول تاریخ هم چنان ادامه یافت تا وقتی که عقل و استعداد بشر به حدی رسیده بود که میتوانست عالیترین معارف و علوم را درک کند به همین جهت پیامبر اسلام مبعوث شد تا نیاز بشر را برطرف نماید.
قرآن کریم توسط پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بر مردم نازل شد تا عالیترین حقایق و معارف دین را به مردم برساند و نه تنها برای مردم آن عصر بلکه برای دانشمندان هر عصر و زمانی قابل استفاده است و هرگز کهنه نمیشود.
قرآن مجید و سیره پیامبر اسلام دو میراث غنی علمی و دینیای هستند که در اختیار مسلمانان میباشند.
3. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای نگهداری و حفظ علوم نبوت و احکام اسلام و اجرای آنها تدبیر دیگری نیز اندیشید و آن نصب امام بود. پیامبر اسلام به دستور خداوند امامان معصوم را به عنوان مرجع معتبر علمی و دینی و در ردیف قرآن معرفی نمود و اقوال و سیره آنان را حجت دانست.
بنابراین از این طریق نیز احادیث فراوانی در اختیار مسلمانان قرار گرفته که نیازهای دینی آنان را تأمین میکند.
4. اجازه اجتهاد و استنباط احکام از قر آن، سنت و سیره معصومین علیه السلام و استفاده از عقل. دانشمندان و فقهای اسلام علاوه بر قرآن، میراث بسیار غنی و گرانقدری از احادیث را در اختیار دارند که با اجتهاد و بررسی آنها میتوانند نیازهای معنوی انسانها را استخراج کرده و در اختیار آنان قرار دهند. هم چنین با اجتهاد و استفاده از منابع گرانقدر اسلام، پاسخ گوی نیازهای گوناگون زندگی متغیر انسانها در هر عصر و زمانی باشند.
5. مردم عصر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله از لحاظ رشد عقلی به حدی رسیده بودند که علوم نبوت را کاملًا ارج مینهادند و در حفظ و تبلیغ آنها کوشش میکردند.
مسلمین صدر اسلام چنین لیاقتی را داشتند که کتاب آسمانی خود را با حفظ و کتابت به طور کامل و بدون تغییر و تحریف نگه داشته و برای آیندگان باقی بگذارند. هم چنین از رشد عقلی و امکاناتی برخوردار بودند که صدها هزار حدیث را در زمینههای مختلف، از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیه السلام به دست آورده و از دستبرد حوادث نگه دارند.
لذا در چنین زمان و امکانات ویژهای پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به رسالت مبعوث شد. قرآن را آورد و عالیترین معارف و کاملترین احکام و قوانین را در اختیار مردم قرار داد. به وسیله امامت، دین را به اتمام رسانید و امامان معصوم علیه السلام را به عنوان حافظان دین و ادامهدهندگان راهش معرفی نمود. با چنین برنامهای امت اسلام خودکفا شد و هیچ وقت نیازمند پیامبر جدید نشد.
این است فلسفه ختم نبوت، ولی برای پیامبران و امتهای گذشته چنین امکاناتی فراهم نشد.
ثبات احکام دین و زندگی متغیر انسانها
قبلًا ثابت شد که پیامبر اسلام خاتم پیامبران بوده و بعد از او هیچ پیامبری نخواهد آمد. در این جا ممکن است کسانی خرده گرفته و بگویند: شما احکام و قوانین اسلام را در هر زمان و مکانی ثابت و مشکل گشا میدانید، در صورتی که اوضاع و شرایط زندگی انسان همواره در حال تغییر و دگرگونی است و حوادث جدیدی پیش میآید که به احکام و قوانین جدید نیاز دارد، به عبارت دیگر، ثبات احکام دین با تغیّر زندگی و نیازهای جدید بشر چگونه قابل جمع است؟
احکام و قوانین اسلام که در هزار و چهارصد و بیست سال قبل نازل شده برای زندگی مردمان آن عصر در جزیرة العرب مناسب بوده، نه برای زندگی گسترده و متمدن این زمان و آینده بشر. لذا زندگی دشوار و پیچیده کنونی نیاز به احکام و قوانین پیشرفتهتری دارد. اگر بشر به قوانین آسمانی نیاز دارد، بهتر بود در هر عصری پیامبر جدیدی فرستاده میشد تا بر طبق نیازهای جدید، احکام و قوانین کاملتری آورده شود.
در پاسخ این شبهه باید گفت: نیازهای زندگی انسان که منشأ جعل احکام و قوانین هستند دو جنبه دارند: ثبات و تغیّر. جنبه ثبات و دوام آنها از خلقت ویژه انسان و غرایز و استعدادهای طبیعی او سرچشمه میگیرد و همه انسانها در هر زمان و مکانی در این جهت اشتراک دارند؛ مثلًا همه انسانها نیاز به غذا، آب، لباس و مسکن دارند، در اصل این نیاز طبیعی، هیچ تفاوتی میان انسانها نیست؛ گرچه در کیفیت و نوع آنها تفاوتهای فراوانی وجود دارد. بر اثر همین نیاز است که انسانها احتیاج به انواع تبادلات مانند: خرید، فروش، اجاره، رهن، عاریه و دیگر تبادلات دارند. از آن جا که انسانها در اجتماع زندگی میکنند، به تعاون و همکاری یکدیگر نیاز دارند و زندگی اجتماعی متمدن هم نیازمند قوانین و احکام کامل و درستی است تا با اجرای آنها حقوق افراد تأمین شود و از تعدیات و تجاوزات جلوگیری به عمل آید.
احکام و قوانین مربوط به کارگر و کارفرما، مالکیت و حدود آن، خرید و فروش، اجاره و رهن، قضا و شهادت، حدود، دیات و قصاص و مانند آن از همین نیازهای طبیعی نشأت میگیرد.
ارضای غریزه جنسی نیز یک نیاز طبیعی است که همه انسانها بدان محتاجاند. همین نیاز طبیعی است که ازدواج و طلاق را به وجود آورده و موجب جعل و تدوین احکام و قوانین زناشویی و حقوق متقابل زوجین و والدین با فرزندان شده است.
بنابراین، احکام و قوانینی که در شرع مقدس اسلام آمده و تابع غرایز و نیازهای طبیعی انساناند، ثابت و دائمی میباشند و با خاتمیت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله ناسازگاری ندارند.
در مورد نیازهای متغیر انسانها نیز باید گفت: با توجه به شرایط متغیر جهان و رشد روزافزون علوم و صنایع و اختراع ابزارهای متنوع زندگی، راه حلهای مناسب و احکام تازهای میخواهد که دین پاسخ گوی آنها بوده و شارع مقدس اسلام، دو راه حل را در این باره پیش بینی نموده است:
راه اول- اجتهاد: قبلًا گفته شد که اسلام میراث گرانبهایی از علوم، معارف، احکام و قوانین را از طریق قرآن و حدیث، برای مسلمانان به جای گذاشته است. اگر فقهای اسلام با توجه به مقتضیات هر زمان در منابع غنی علمی اسلام دقت و کنجکاوی کنند، میتوانند راه حلهای مناسب و پاسخهای مسائل جدید را استنباط کرده و در اختیار مردم قرار دهند و جامعه اسلامی را همگام با اجتماع مترقی و پیشرفته جهان پیش ببرند.
مجتهد باید آگاه به زمان و مکان و نیازهای جدید اجتماع بزرگ انسانی باشد و با دید وسیع و سعه صدر، پاسخ مشکلات جدید جامعه اسلامی را از منابع غنی اسلام استنباط کند و در اختیار مسلمانان قرار دهد و بدین وسیله به جهانیان اثبات کند که قوانین و احکام اسلام میتواند در هر زمان و مکانی قابل عمل باشد و سعادت دنیا و آخرت پیروانش را تأمین کند.
راه دوم- اختیارات حاکم شرع: در جای خود به اثبات رسیده است که حکومت در متن احکام و قوانین اسلام واقع شده است. بخش بزرگی از احکام و قوانین شریعت مربوط به اداره جامعه و امور سیاسی، اجتماعی است که اجرای آنها بدون وجود زمامدار متدین، متعهد و متخصص امکانپذیر نیست.
زمامدار مسلمین وظیفه دارد حکومت اسلامی را در محدوده قوانین شریعت اداره کند و با اجرای کامل احکام اسلام جلو ظلم و مفاسد اخلاقی و اجتماعی را بگیرد و عدل اسلامی را برقرار سازد. برای حاکم شرعی اسلام وظیفهای است که در هر زمان و شرایطی باید بدان اهتمام ورزد.
گرچه بخشی از احکام و قوانین اسلام به همین منظور تشریع شده و با اجرای کامل آنها میتوان به هدف رسید، اما حاکم شرع در اداره کشور اسلام، گاهی با حوادث فوقالعاده و مشکلاتی برخورد میکند که در حل آنها نیاز به اختیارات ویژهای دارد که چنین اختیاراتی برای زمامدار مسلمین پیشبینی شده است.
حاکم اسلام اجازه دارد با حفظ اصول و مبانی کلی اسلام و با رعایت مصالح امت اسلامی، احکام و مقرراتی را جعل و تدوین کند و در اداره کشور به کار بندد. این قبیل احکام و قوانین را «احكام حكومتى» مینامند.
پیامبر گرامی اسلام دارای چنین اختیاراتی بوده و از آن استفاده میکرده است. بعد از وی همین اختیارات به امامان معصوم علیهم السلام واگذار شده است. در خصوص همین احکام است که مسلمانان موظف شدهاند از پیامبر و ائمه معصوم که «اولوالامر» نامیده میشوند- اطاعت کنند.
قرآن میگوید:
ای مؤمنان! از خدا، پیامبر و صاحبان امر [حکومت] از خودتان اطاعت کنید.[7]
طبق احادیث فراوانی که در منابع روایی داریم، در زمان غیبت امام معصوم، مسؤولیت اداره کشور اسلامی، بر عهده فقیه عادل، مدیر، مدبر و سیاستمدار میباشد. چنین فقیهی را فقهای منتخب مردم شناسایی و برای تصدی مقام رهبری و ولایت امر مسلمین معرفی میکنند.
ولیّ امر مسلمین نیز در اداره کشور از اختیارات ویژه معصومین علیهم السلام برخوردار بوده و در اداره کشور از اختیارات خود استفاده میکند.
بنابراین، حکومت اسلامی هیچ گاه در تنگنای کمبود احکام و مقررات لازم قرار نمیگیرد، زیرا در حل مشکلات حکومتی یا از اجتهاد فقهای آگاه و آشنای به زمان استفاده میکند، یا از اختیارات ویژه خود بهره میگیرد.
از آنچه گذشت معلوم شد که احکام و قوانین اسلام میتواند جاودانه باشد و در هر شرایطی سعادت دنیا و آخرت مردم را تأمین کند. بنابراین در خاتمیت نبوت پیامبر اسلام اشکالی به وجود نمیآید.
چرا ارسال پیامبران مبلّغ قطع شد؟
ممکن است کسانی به خاتمیت پیامبر اسلام خرده دیگری گرفته و بگویند: چنانچه بپذیریم که بعد از بعثت پیامبر اسلام، نیازی به ارسال پیامبر تشریع کننده نداریم، اما این مطلب را قبول نداریم که به پیامبر مبلّغ و مروّج دین هم نیاز نداشته باشیم. پیامبران گذشته دو نوع بودند: جمعی از آنان اولوالعزم و صاحب شریعت بودند و گروهی نیز دین پیامبران اولوالعزم را ترویج میکردند که در ارشاد و هدایت مردم بسیار مفید و مؤثر بودند. بعد از پیامبر اسلام نیز وجود چنین پیامبرانی حتماً مفید و سودمند بود، پس چرا ارسال نشدند؟
در پاسخ گفته میشود که ارسال پیامبر، برای اتمام حجت و در مواقع ضروری انجام میگیرد. در صورتی که بعد از بعثت پیامبر اسلام، چنین نیازی وجود نداشت، زیرا بشر در آن زمان از جهت رشد عقلی و علمی به حدی رسیده بود که میتوانست میراث علمی و دینی خود را حفظ کند و آن را ترویج نماید. در آن زمان دین به حد کمال رسیده بود و از جهت مبلغ، خودکفا بود.
خدا در قرآن میفرماید:
امروز کافران از [ضربه زدن به] دین شما مأیوس شدند، پس از آنان نترسید و از من بترسید. امروز دین شما را کامل نمودم و نعمتم را بر شما تمام کردم و به اسلام شما رضایت دادم.[8]
اسلام مسؤولیت حفظ و نگهداری و تبلیغ دین را بر عهده سه گروه نهاده است:
اول: امام معصوم: شیعیان عقیده دارند که بعد از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله مسؤولیت نگهداری و تبلیغ دین و اداره امت اسلامی بر عهده امام معصوم است. رسول خدا در زمان حیاتش حضرت علی علیه السلام را به همین منظور برگزیده و اطلاعات لازم را در اختیارش قرار داد تا بعد از خودش در نگهداری و ترویج دین کوشش نماید.
امیرالمؤمنین علیه السلام نیز در زمان حیات، به وظیفه خود عمل کرد و تا حد ممکن برای دفاع از دین و رهبری امت اسلام تلاش کرد و هنگام وفات، فرزندش امامحسن علیه السلام را به جای خود منصوب نمود و توصیههای لازم را انجام داد. بعد از امامحسن، امامحسین علیه السلام به امامت رسید و به همین طریق هر امامی امام بعد از خودش را تعیین کرد. این وضع تا زمان ارتحال حضرت امام حسن عسکری علیه السلام (255 هجری) هم چنان ادامه داشت.
در اثر تلاش و جدیت امامان معصوم علیهم السلام صدها هزار حدیث، در زمینههای مختلف در میان مسلمانان پخش شد و در کتابهای حدیث برای آیندگان باقی ماند و در اثر کوشش ائمه اطهار هزاران دانشمند، اسلام شناس و مبلغ دین پرورش یافت.
امام یازدهم نیز در زمان وفات، فرزند خود حجةبن الحسن علیه السلام را به جای خویش نصب کرد و مسؤولیت حفظ و دفاع از دین را بر عهدهاش نهاد. امام دوازدهم از آن زمان تاکنون در حال غیبت است و وظیفه خود را به گونهای دیگر انجام میدهد. البته هر لحظه در انتظار فرارسیدن روزی است که انسانها برای پذیرش انقلاب اسلامی او و حاکمیت مطلق عدل و داد آمادگی کامل پیدا کنند. در آن زمان با یک انقلاب جهانی، اسلام را در همه جهان گسترش میدهد و عدل و داد را جایگزین ظلم و ستم میسازد.
از آنچه گفته شد استفاده میشود که با تشریع مقام امامت، نیازی به ارسال پیامبرانی که مروج اسلام باشند نیست، زیرا این مسؤولیت بر عهده امامان معصوم نهاده شده است.
دوم: فقها و علمای دین: در زمان معصومین علیهم السلام دانشمندان برجسته و علمای متعددی بالیدند و علوم و احکام اسلام را به خوبی فراگرفتند و برای تبلیغ و ترویج آنها آماده شدند. پیامبر اسلام و امامان معصوم در پرورش چنین افرادی تلاش فراوانی میکردند.
در این باره احادیث فراوانی داریم که به نمونههایی از آنها اشاره میکنیم:
حضرت صادق علیه السلام فرمود: علما وارثان پیامبرانند، پیامبران درهم و دیناری از خود به ارث نمیگذارند، بلکه احادیث، را به ارث میگذارند، پس هر کس چیزی از احادیث آنان را بگیرد، بهره زیادی را به دست آورده است. خوب دقت کنید که علم خود را از چه شخصی میگیرید. در میان ما اهل بیت، در هر نسلی افراد عادلی وجود دارند که از تحریف تندروان و کجروی اهل باطل و تأویل نادانان جلوگیری میکنند.[9]
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
علمای امت من مانند پیامبران بنی اسرائیل هستند.[10]
همچنین فرمود:
خدا جانشینان مرا رحمت کند. گفته شد: یا رسول اللَّه! جانشینان شما چه کسانی هستند؟ فرمود: کسانی که سنت مرا زنده میکنند و آن را به بندگان خدا یاد میدهند.[11]
نیز فرمود:
مثل علما در زمین مثل ستارگان در آسمان است، که مردم در تاریکیهای خشکی و دریا به وسیله آنها هدایت میشوند و اگر خاموش گردند بیم آن میرود که هدایت شوندگان گم شوند.[12]
امیرالمؤمنین از رسول خدا روایت کرده که فرمود:
در قیامت مداد علما با خون شهدا مقایسه میشود، پس مداد علما بر خون شهدا برتری مییابد.[13]
پیامبر اکرم فرمود:
کسی که مرگش فرا رسد در حالی که طلب علم میکند تا به وسیله آن اسلام را زنده کند، میان او و پیامبران در بهشت یک درجه بیشتر فاصله نیست.[14]
از این احادیث و مانند آن استفاده میشود که شارع مقدس اسلام مسؤولیت ارشاد مردم و تبلیغ دین را بر عهده علما نهاده است. با وجود این، نیازی به ارسال پیامبران مبلغ نیست.
سوم: عقل انسان: یکی از اهداف بزرگ پیامبران پرورش و تکمیل عقلها بوده است. پیامبران گذشته نقش بزرگی را در این باره ایفا کردهاند. عقول انسانها در طول تاریخ و به کوشش پیامبران، کمکم تکامل یافت تا در زمان پیامبر اسلام به حد بلوغ نسبی خود رسید. پیامبر اسلام نیز نسبت به رشد و تکامل عقل آدمیان عنایت ویژهای داشت. به مردم سفارش میکرد عقل خود را به کار گیرند و در کشف حقایق و درک اشیا کنجکاوی نمایند. با تعقل و تفکر، حق را از باطل جدا کرده و حق را بپذیرند.
قرآنکریم در آیههای متعدد مردم را به تعقل، تفکر، تدبر و تفقه دعوت مینماید. در کتابهای حدیث نیز روایات فراوانی وجود دارد که از عقل ستایش نموده و مردم را به خردگرایی توصیه کرده است. پیامبر اسلام و امامان معصوم علیهم السلام عقل را به عنوان راهنما و حجت شرعی، در شناخت موضوعات و مسائل عقلی به مردم معرفی نموده و از آنان خواستهاند که در شناخت حقایق، عقل خویش را به کار گیرند و از آن پیروی نمایند.
از آنچه گفته شد نتیجه میگیریم که با ارسال پیامبر اسلام، نیازی به بعثت پیامبران مبلّغ نیست، از این رو پیامبر اسلام خاتم پیامبران شد و نبوت خاتمه یافت.[15]
[1]. احزاب( 33) آيه 40:« ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَلكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَىءٍ عَلِيما».
[2]. صحيح مسلم، ج 4، ص 1870: سعدبن أبي وقاص، عن أبيه، قال: قال رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله لعلي عليه السلام:« أنت منّي بمنزلة هارون من موسى إلّاأنّه لا نبيّ بعدي».
[3]. الطبقات الكبرى، ج 1، ص 192: عن أبى هريرة أنّه قال: قال النبيّ صلى الله عليه و آله: أرسلتُ إلى الناس كافّةً، و بي ختم النبيّون.
[4]. وسائل الشيعه، ج 1، ص 23: عن أبي أمامة، عن النبيّ صلى الله عليه و آله قال: أيّها الناس! لانبيّ بعدي، و لا أمّة بعدكم، ألا فاعبدوا ربّكم، و صَلّوا خمسكم، و صوموا شهرَكم، و حجّوا بيتكم، و أدّوا زكاة أموالكم، طيّبت بهانفوسُكم، و أطيعوا ولاة أمركم تدخلوا جنّة ربّكم.
[5]. نهجالبلاغه، خطبه 129: قال أميرالمؤمنين عليه السلام: أرسَلَه على حين فترة من الرسل، و تنازع من الألسن، فقضى به الرسل، و ختم به الوحي.
[6]. تحفالعقول، ص 36: قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله: نحن- معاشرَ الأنبياء- أُمِرنا نُكلِّم الناس على قدرِ عقولهم.
[7]. نساء( 4) آيه 59:« يا أَيُّها الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِى الأمْرِ مِنْكُمْ».
[8]. مائده( 5) آيه 3:« الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ اليَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِيناً».
[9]. كافى، ج 1، ص 32: عن أبي عبداللَّه عليه السلام قال:« إنّ العلماء ورثةُ الأنبياء، و ذاك أنّ الأنبياء لم يورّثوا درهماً و لا ديناراً، و إنّما أورثوا أحاديث من أحاديثهم، فمن أخذ بشيء منها، فقد أخذ حظّاً وافراً. فانظروا علمَكم هذا عمّق تأخذونه؛ فإنّ فينا- اهل البيت- في كلّ خلف عدولًا ينفَون عنه تحريف الغالين، و انتحال المُبطلين، و تأويل الجاهلين».
[10]. بحارالانوار، ج 2، ص 21:« علماء أمّتي كانبياء بني إسرائيل».
[11]. همان، ص 25: قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله: رَحمَ اللَّهُ خلفائي. فقيل: يا رسول اللَّه! من خلفاؤك؟ قال: الذين يُحيُون سنّتي، و يعلّمونها عباداللَّه.
[12]. همان: قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله: إنّ مثل العلماء في الأرض مثل النجوم في السماء، يهتدى بها في ظلمات البرّ و البحر؛ فإذا طمست أو شك أن تضلّ الهداة.
[13]. همان. ص 16: عن عليّ عليه السلام قال: قال رسول اللَّه صلى الله عليه و آله: إذا كان يوم القيامة وزّن مداد العلماء بدماء الشهداء فيُرجِّح مدادُ العلماء على دماء الشهداء.
[14]. همان، ج 1، ص 184: قال النّبي صلى الله عليه و آله من جاءه الموت و هو يطلب العلم ليُحي به السلام، كان بينه و بين الأنبياء درجة واحدة.
[15] امينى، ابراهيم، پيامبرى و پيامبر اسلام، 1جلد، بوستان كتاب (انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم) - قم، چاپ: سوم، 1386.