حدود علم امام
حدود علم امام را باید در محدوده علوم نبوّت و انجام مسئولیت رسالت از جانب خدا و هدایتهاى ضرورى بشر دانست، از «برهان لطف» چنین استفاده مىشد که چون بشر از راه تأمین سعادت نفسانى و اخروى خود آگاه نیست، به هدایتهاى الهى و ارسال پیامبران نیاز دارد. بنابراین، پیامبر مجموع آنچه را که مردم در پیمودن راه بندگى نیاز دارند از جانب خدا دریافت مىکند و در اختیار آنان قرار مىدهد، امام نیز چون جانشین پیامبر و ادامه دهنده راه اوست باید آنها را بداند. علوم ضرورى رسالت و امامت را در چند بخش مىتوان خلاصه کرد:
اول، امور عبادى: که در تأمین سعادت اخروى بزرگترین نقش را دارند، مانند انواع عبادتها: نماز، روزه، حج، دعا، صدقات، خیرات، جهاد، در یک کلام انواع واجبات و مستحبات شرعى.
پیامبر و امام از کیفیت انجام تکالیف، مقدمات و شرایط، و همه مسائل مربوط، کاملًا آگاهند و مردم را هدایت مىکنند.
دوم، محرمات تعبّدى: که از موانع راه محسوب مىشوند. از قبیل رباخوارى، رشوه، شرب خمر، ظلم به بندگان، غصب اموال مردم، تقلب در معاملات، کم فروشى، گرانفروشى، زنا، لواط و دیگر محرمات، نظیر اینها.
پیامبر و امام از همه این امور و مسائل کاملًا آگاهند و مردم را از ارتکاب آنها برحذر مىدارند.
سوم، اصول عقاید: خداشناسى و معاد اساس دعوت پیامبر و امامان بوده است. گرچه توجه به خدا و معاد در فطرت بشر نهاده شده و با عقل و تفکر مىتواند بدانها راه یابد ولى چون امر غیر مانوسى است و غالباً مورد غفلت واقع مىشود نیاز به راهنمایىهاى پیامبر و امامان دارد تا فطرتش را بیدار سازد و در تکمیل این شناخت مهم و سرنوشتساز یارىاش کنند. و بدین وسیله حجت بر بندگان تمام گردد. در تأمین این هدف بود که نخستین انسان بر روى زمین پیامبر بود. بنابراین پیامبر و امام باید خود به اصول عقاید کاملًا ایمان داشته و با مسائل مربوط آشنا باشند تا بتوانند مردم را بدان سوى دعوت کنند.
چهارم، اخلاقیات: رعایت اخلاق نیک و اجتناب از زشتىها در تأمین سعادت اخروى و دنیوى انسانها بزرگترین نقش را دارد. گر چه درک حسن اخلاق نیک و قبح اخلاق رذیله در فطرت بشر نهاده شده و با تأمل و تفکر مىتواند به شناخت آنها راه یابد، ولى چون بشر غالباً اسیر خواستههاى نفسانى و غرایز نیرومند حیوانى است، در شناخت خوبىها و بدىها و التزام به آنها نیاز به راهنما دارد. به همین جهت، تزکیه نفوس به عنوان یکى از اهداف پیامبر به شمار رفته است. بنابراین پیامبر و امام باید اخلاق نیک و بد را به طور کامل بشناسند و خود نیز به اخلاق نیک آراسته و از اخلاق زشت منزّه باشند تا به وسیله علم و عمل، مردم را بدان سوى دعوت کنند و مقتدا و امام باشند.
پنجم، امور اجتماعى و سیاسى: یعنى احکام و قوانین مربوط به حکومت و اداره امور اجتماعى، سیاسى مسلمانان، مانند قضا، قصاص، حدود، دیات، تعزیرات، جهاد، دفاع، خمس، زکات، غنائم جنگى، اموال دولتى و دیگر امور از این قبیل، چون یکى از مناصب پیامبر اسلام زمامدارى و اداره جامعه اسلامى بود و اداره جامعه نیاز به احکام و قوانینى داشت که برخى از آنها را از راه وحى دریافت مىکرد، و برخى دیگر را از جانب خدا مجاز بود در موارد لازم با رعایت مصالح نظام، احکام و قوانینى را وضع کند و به اجرا گذارد، که اصطلاحاً احکام حکومتى نامیده مىشود. در این احکام نیز واجب الاطاعه بود. بعد از وفات پیامبر صلى الله علیه و آله این منصب بر عهده جانشین و امام بعد از او افتاد، او نیز بعد از پیامبر مجاز بود با رعایت مصالح عالیه امت، احکام و قوانین لازم را وضع کند و به اجرا گذارد. بنابراین امام نیز باید نسبت به همه احکام مربوط عالم باشد.
ششم، امور عرفى: یعنى مسائل مربوط به انواع معاملات، ارث، وصیت، نکاح و طلاق و دیگر امور از این قبیل. گرچه این قبیل مسائل عرفى هستند و در همه زمانها و از جمله زمان پیامبر اسلام وجود داشتهاند ولى با توجه به این که به وسیله پیامبر تنفیذ یا رد یا اصلاح و تکمیل شده است، جزء احکام اسلامى به شمار مىرود، و دانستن مسائل آن براى امام ضرورت دارد. و به احتمال قوى امام نیز حق دارد با رعایت مصالح مردم و مقتضیات زمان و مکان در آنها تصرف کند.
1. احادیث پیامبر منابع علوم امامان
مهمترین منبع علوم امامان، احادیثى است که پیامبر گرامى اسلام، در آغاز در اختیار حضرت على قرار داد و به وسیله او ثبت و ضبط شد سپس در اختیار امام حسن و به همین صورت به تدریج در اختیار سایر امامان قرار گرفت.
جریان تدوین این احادیث از این قرار بود: احکام و قوانین شریعت اسلام در دوران 23 ساله رسالت به تدریج و به دو صورت بر پیامبر نازل گشت: به صورت قرآن که معانى و الفاظ آن بر قلب نورانى آن حضرت وحى مىشد.
دوم به صورت حدیث و خبر که معانى آن، در موارد مختلف بر قلب آن حضرت وحى مىشد. پیامبر اکرم عین آیات قرآن را بر مسلمانان و به ویژه بر حضرت على علیه السلام قرائت مىکرد. و به آن حضرت، که خواندن و نوشتن را مىدانست اکیداً سفارش مىکرد آنها را ثبت و ضبط و نگهدارى کند. تا براى آینده مسلمانان باقى بماند. البته کسان دیگرى نیز بودند که همه آیات را مىنوشتند یا از بر مىکردند. گروهى هم بعض آیات را مىنوشتند یا حفظ مىکردند.
اما در مورد احکام و قوانین غیر قرآنى، وضع به گونهاى دیگر بود. گرچه رسول خدا صلى الله علیه و آله احکام و قوانینى را که از راه وحى دریافت مىکرد براى اصحاب بیان مىکرد اما آنها مقیّد نبودند عین کلمات و عبارتهاى پیامبر را بنویسند یا به طور دقیق حفظ کنند و به دیگران برسانند. یا نقل به معنا مىکردند یا بىتفاوت از کنار آنها مىگذشتند و بعد از چندى به فراموشى سپرده مىشد. البته در میان اصحاب کسانى بودند که به کتابت احادیث پیامبر یا حفظ آنها مقیّد بودند، ولى متأسفانه این گونه افراد چندان زیاد نبودند. با اینکه مسائل کلى و فروع فقهى اسلام بسیار گسترده بود و باید براى کسانى که در مدینه حضور نداشتند و مسلمانان زمانهاى بعد باقى مىماند. به علاوه بسیارى از مسائل فقهى در آن زمان و براى زندگى ساده مردم آن عصر و در جزیرةالعرب مطرح نبود تا از پیامبر سؤال کنند و پاسخ آنها را بشنوند. از سوى دیگر، دین اسلام همیشگى و همهجایى است و باید براى تأمین سعادت بشر در همه زمانها و مکانها، و با همه اوضاع شرایط پاسخگوى نیازها باشد.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله که از وضع موجود و آینده امت اسلامى به خوبى آگاه بود باید در تأمین این نیاز علمى چاره اندیشى مىکرد و همه علوم و معارف و احکام و قوانین شریعت را در جاىگاه امنى که از خطا و اشتباه و فراموشى مصونیت کامل داشته باشد ذخیره مىساخت. و چنین جایگاه امنى جز قلب نورانى على بن ابى طالب علیه السلام نبود. رسول خدا صلى الله علیه و آله با الهام و تأییدات الهى از آغاز رسالت بدین امر مهم همت گماشت و تا هنگام مرگ ادامه داد. آنچه را از راه وحى دریافت مىکرد به حضرت على منتقل مىساخت. آن جناب هم در حفظ و ضبط دقیق آنها مىکوشید و در انجام دادنِ این مهم از تأییدات الهى برخوردار بود.
حضرت على مىفرمود: رسول خدا صلى الله علیه و آله مرا در آغوش گرفت و فرمود: خداى متعال فرمان داده تا تو را به خودم نزدیک سازم و دور نگردانم، و این که سخنان مرا بشنوى و حفظ کنى. پس این آیه نازل شد
«وَتَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ». «1»
ابن عباس از پیامبر نقل کرده که فرمود: هنگامى که آیه «وَتَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ» نازل شد من از پروردگارم تقاضا کردم که آن گوش شنوا و حافظ را گوش على قرار دهد. پس على آنچه را از رسول خدا شنید حفظ و نگهدارى کرد و هیچگاه فراموش نکرد. «2»
حضرت على علیه السلام فرمود: به طور مرتب هر روز یک مرتبه بر رسول خدا صلى الله علیه و آله وارد مىشدم، در آن ساعت ما دو نفر تنها بودیم. هر جا مىرفت با او بودم، اصحاب مىدانند که رسول خدا چنین رفتارى را با غیر من نداشت.
گاهى آن حضرت به خانه من مىآمد، و بیشتر اوقات چنین بود ... و گاهى که من به منزل رسول خدا مىرفتم خلوت مىکرد و حتى همسرانش بیرون مىرفتند. ولى وقتى به منزل ما مىآمد فاطمه و فرزندانم بیرون نمىرفتند.
هرگاه من سؤال مىکردم پاسخ مىداد و هنگامى که پرسشهایم تمام مىشد و سکوت مىکردم آن جناب آغاز به سخن مىکرد. هر آیهاى که تازه نازل شده بود برایم مىخواند و من با خط خود مىنوشتم، تأویل، تفسیر، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، خاص و عام آنها را برایم بیان مىکرد. دعا کرده بود خدا قدرت فهم و حفظ آنها را به من عطا کند، پس هیچ آیه اى از کتاب اللّه و هیچ علمى را که برایم املا کرده و نوشته بودم فراموش نکردم. همه علومى را که خدا به او تعلیم کرده بود، از حلال و حرام، امر و نهى، از گذشته و آینده، و هر کتابى که بر پیامبران نازل شده، هر عبادت و معصیت را به من تعلیم کرد و من حفظ کردم و حتى یک حرف آن را فراموش نکردم. پس رسول خدا صلى الله علیه و آله دستش را بر سینه من نهاد و دعا کرد که خداى متعال قلب مرا پر از علم و فهم و حکمت و نور گرداند. پس عرض کردم یا رسول اللّه! پدر و مادرم فدایت، از آن هنگام که برایم دعا کردى چیزى را فراموش نکردم، آیا مىترسى فراموش کنم؟ فرمود: نه، از عروض نسیان و جهل بر تو نمىترسم «3». به حضرت على علیه السلام گفته شد: چرا تو بیش از سایر اصحاب از رسول خدا حدیث دارى؟
گفت: چون وقتى از رسول خدا صلى الله علیه و آله سؤال مىکردم پاسخ مىداد و هنگامى که ساکت مىشدم او ابتداى به سخن مىکرد «4».
حضرت على علیه السلام فرمود: به خدا سوگند! هیچ آیهاى نازل نشده جز این که مىدانم! در چه موضوعى و کجا و درباره چه شخصى نازل شده است، چون پروردگارم قلب فهیم و زبانى گویا به من عطا کرده است.«5»
تصدیق رسول خدا بر جامعیت علمىِ حضرت على
حضرت على علیه السلام در اثر هوش و استعداد فوق العاده و تأییدات و توفیقات الهى و عنایت خاص پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در تعلیم و تربیت او توانست در دوران بیست و سه سالِ رسالت، مجموع علوم و معارف و احکام و قوانین شریعت را از رسول خدا فرا گیرد و حفظ کند به گونهاى که خزینهدار علوم نبوّت شد.
چنان که این حقیقت مورد تصدیق پیامبر قرار گرفت و بارها و بارها بدان تصریح کرد. به عنوان نمونه، پیامبر فرمود: اى ابوالحسن! علم گوارایت باد.
همانا که علم را نوشیدى و چه بسیار نوش جان کردى. «6»
رسول خدا صلى الله علیه و آله: من شهر علم مىباشم و على درب آن، هر کس خواستار علم است باید از درب آن وارد شود. «7»
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: من خانه حکمت و على درب آن است. «8»
انس بن مالک از پیامبر اکرم نقل کرده: به حضرت على فرمود: تو بعد از من در موارد اختلاف امت حق را بیان خواهى کرد. «9»
سلمان فارسى از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نقل کرده که فرمود: على بن ابى طالب اعلم امت من مىباشد. «10»
دستور کتابت
با این که حضرت على علیه السلام از خطا و اشتباه و نسیان معصوم بود و در حفظ احادیث نیازى به نوشتن نداشت، پیامبر گرامى اسلام به وى دستور داد علومى را که به او تعلیم مىکند در کتابى بنویسد تا براى امامان بعد از خودش باقى بماند.
امیرالمؤمنین علیه السلام از رسول خدا صلى الله علیه و آله نقل کرده که به من فرمود: آنچه را که به تو مىگویم بنویس. عرض کردم: یا رسول اللّه! مىترسى فراموش کنم؟ فرمود: از این جهت نمىترسم، چون از خدا خواستهام که تو را حافظ علوم قرار دهد، بلکه آنها را براى شریکان خودت، امامان از فرزندانت بنویس. «11»
انتقال کتابها به سایر امامان
با کوشش مداوم حضرت على و نظارت رسول خدا صلى الله علیه و آله علوم نبوت و احکام و قوانین شریعت در کتابهایى ثبت شد و از راه ارث به هر یک از امامان منتقل مىشد و مورد استفاده قرار مىگرفت. و احیانا در گفته هاى خود بدانها استناد مىکردند و مىفرمودند: در کتاب على یا صحیفه یا جامعه چنین نوشته شده است.
احادیث فراوانى بدین مضمون داریم که به برخى از آنها اشاره مىکنیم:
ابو مریم مىگوید: امام محمد باقر علیه السلام فرمود: کتاب جامعه نزد ما موجود است. نوشته اى است به طول هفتاد ذراع. همه چیز در آن ثبت شده حتى دیه یک خراش. آن کتاب با خط حضرت على و املاى حضرت رسول تهیه شده است. کتاب دیگرى نیز به نام «جفر» نزد ما هست که بر پوست دباغى شده نگاشته و پر شده است. علوم گذشته و حال و آینده تا قیامت در آن ثبت شده است. «12» علیّ علیّ
عبداللّه بن سنان مىگوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: پوستى به طول هفتاد ذراع نزد ما موجود است که با املاى رسول خدا و خط حضرت على تهیه شده و آن چه مردم بدان نیاز دارند، حتى دیه خراشى که بر بدن وارد مىشود در آن ثبت شده است. «13»
معلى بن خنیس از حضرت صادق علیه السلام نقل کرده که فرمود: کتابها نزد حضرت على علیه السلام بود. هنگامى که به عراق سفر کرد آنها را نزد ام سلمه به امانت گذاشت. بعد از وفات او به امام حسن علیه السلام تحویل داده شد. بعد از مرگ امام حسن علیه السلام تحویل امام حسین علیه السلام داده شد بعد از شهادت امام حسین علیه السلام به على بن حسین علیه السلام تحویل داده شد. بعد از وفات او نزد پدرم بود. «14»
جابر مىگوید: امام محمد باقر علیه السلام به من فرمود: اى جابر! به خدا سوگند! اگر ما با راى خودمان براى مردم حدیث مىگفتیم از هلاک شوندگان بودیم، بلکه ما از آثارى که از رسول خدا صلى الله علیه و آله از طریق ارث به ما رسیده حدیث مىگوییم، چنان که اینها طلا و نقره خود را ذخیره کردهاند، بزرگان ما نیز احادیث را ذخیره کردهاند و دست به دست به ما رسیده است. «15»
ابن حیان جعفر بن محمد را از جمله موثقین نام برده و گفته: از جهت فقه و علم و فضل از بزرگان اهل بیت مىباشد، به احادیث او مىتوان استناد کرد.
من احادیث ثقاتى را که از او روایت کردم بررسى کردم همه را مستقیم یافتم و چیزى که مخالف حدیث اثبات باشد در آنها نیافتم. «16»
خلاصه و نتیجه
از احادیث مذکور و دهها مانند اینها چند مطلب مهم استفاده مىشود:
1. دین اسلام در حیات پیامبر صلى الله علیه و آله به اکمال و اتمام رسید و همه علوم و معارف و احکام و قوانین مورد نیاز مردم از طریق وحى دریافت شد.
2. رسول خدا در نشر و ابلاغ احکام از دو طریق اقدام کرد: یکى ابلاغ آنها به مردم و توصیه به حفظ و عمل، دیگرى ذخیرهِ همه آنها در جایگاه امنى که صد در صد از خطا و اشتباه و نسیان مصونیت داشته باشد؛ یعنى قلب نورانى حضرت على علیه السلام.
3. توصیه به حضرت على در ثبت و ضبط و کتابت علوم دین براى امامان بعد از خودش.
4. بدین وسیله کتاب هایى فراهم آمد که در اختیار حضرت على علیه السلام بود و بعد از ارتحال پیامبر از آنها استفاده مىکرد. بعد از شهادت آن حضرت در اختیار امام حسن علیه السلام و بعد از او در اختیار امام حسین علیه السلام قرار گرفت. و بدین منوال از هر امامى به امام دیگر منتقل شد.
استناد به کتابها
کتابهاى مذکور در اختیار ائمه اطهار علیهم السلام بود و علوم خود را بدانها نسبت مىدادند. هر امامى علوم و احکام شریعت را از دو طریق: تعلیم شفاهى و دیگرى تحویل کتابها و اجازه روایت از آنها به امام بعد از خودش منتقل مىساخت. هر یک از امامان احادیث خود را از طریق پدرانش به پیامبر صلى الله علیه و آله نسبت مىداد. چنان که در احادیث بدین مطلب اشاره شده است.
هشام بن سالم و حماد بن عثمان و افرادى دیگر گفتهاند: از حضرت صادق علیه السلام شنیدیم که فرمود: حدیث من حدیث پدرم و حدیث پدرم حدیث جدم و حدیث جدم حدیث حسین و حدیث حسین حدیث حسن و حدیث حسن حدیث امیرالمؤمنین و حدیث او حدیث رسول اللّه علیهم السلام و حدیث رسول خدا کلام خداى عزّوجلّ است. «17»
جابر مىگوید: به امام باقر علیه السلام گفتم: وقتى حدیثى براى من مىفرمایى سندش را ذکر کن. فرمود: پدرم از جدم رسول خدا صلى الله علیه و آله و او از جبرئیل از خداى عزّوجلّ برایم حدیث کردهاند. هر حدیثى را که براى تو مىگویم سندش همین است. آن گاه فرمود: اى جابر! اگر یک حدیث از شخص صادق بگیرى براى تو از دنیا و آنچه در آن است بهتر مىباشد. «18»
حفص مىگوید: به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم حدیثى را شنیدهام نمىدانم از شماست یا پدرت؟ فرمود: هر چه را از من شنیدهاى مىتوانى آن را از پدرم نقل کنى و مىتوانى از رسول خدا صلى الله علیه و آله «19».
با توجه به آن چه گفته شد مىتوان گفت: یکى از منابع مهم علوم امامان احادیثى است که با املاى رسول خدا و خط حضرت على گردآورى شد و در اختیار ائمه قرار گرفت. بنابراین گرچه ائمه از وحى تشریعى محروم بودند ولى به طور غیر مستقیم از علوم وحیانى برخوردار بودند. هر امامى با معتبرترین اسناد که همه راویانش معصوم بودند از منبع مستقیم وحى استفاده مىکرد، و چه افتخارى بالاتر از این؟
محتواى کتابها
متأسفانه متن آن کتابها در اختیار ما نیست و از محتواى کامل آنها اطلاع درستى نداریم. نمىدانیم که فقط احکام و مسائل فقهى در آنها ثبت شده یا سایر علوم مربوط به دین مانند اخلاق، معارف عقلى و دیگر علوم نیز در آنها ثبت شده است؟ آیا همه فروعات فقهى به طور جزیى در آنها ثبت شده یا برخى از آنها به صورت اصول و قواعد کلى است که ائمه اطهار علیهم السلام فروع را از آن ها استنباط مىکردند؟ از برخى احادیث استفاده مىشود که همه مسائل مورد نیاز در آن کتابها موجود است.
محمد بن مسلم مىگوید از امام علیه السلام پرسیدم آیا میراث علمى شما از پیامبر، جوامع و اصول کلى است یا این که تفسیر همه آن چه مردم بدان نیاز دارند، مانند طلاق و ارث نیز در آنها وجود دارد؟ در جواب فرمود: حضرت على علیه السلام همه علوم حتى طلاق و ارث را در آن کتاب نوشته است، اگر امر امامت و ولایت ما آشکار و پذیرفته شد در همه موارد، سنتى داریم که به اجرا گذاشته خواهد شد. «20»
در احادیثى که به نمونه هایى از آنها اشاره شد آمده که همه چیز حتى ارش (دیه) خدشهاى که بر بدن انسان وارد شود در آن کتابها ثبت شده است.
ولى اشتمال کتابها بر همه فروع و مسائل جزیى فقهى در همه ابواب فقه، بعید به نظر مىرسد، کسانى که با فقه گسترده اسلام آشنا باشند تصدیق مىکنند که درج همه آنها در یک کتاب، گرچه به طول هفتاد ذراع، امکانپذیر نیست، مخصوصا اگر گفتیم سایر علوم مربوط به دین نیز در آن کتابها بوده است. خلاصه این که از واقع امر آگاهى درستى نداریم.
2. قرآن
دومین منبع علوم ائمه اطهار علیهم السلام قرآن کریم است. این کتاب آسمانى مهمترین و معتبرترین منبع علوم و معارف اسلام و احکام و قوانین شریعت مىباشد از جهت سند قطعى الصدور است، چون با تواتر اخبار و اجماع مسلمانان در طول تاریخ به اثبات مىرسد که همین متن موجود قرآن از جانب خداى متعال بر قلب نورانى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نازل شده و با قرائت و املاى آن حضرت و کتابت حضرت على علیه السلام و سایر کاتبان وحى ثبت و ضبط شده و به دست ما رسیده و از جهت محتوا نیز بسیار غنى است. در حدى که آنچه بشر در تأمین سعادت دنیوى و اخروى خود بدان نیاز دارد و ارسال پیامبران را، بر خداى حکیم و کریم ایجاب کرده در آن موجود است. علوم و معارفى که به مقتضاى الطاف الهى یادآورى و اشاره بدانها ضرورت داشته و در قرآن آمده، عبارت است از: اصول کلى مربوط به آفریدگار جهان، توحید و صفات جمال و جلال و اشاره به برخى نعمتهاى او، زندگى پس از مرگ، معاد، حساب اعمال، بهشت و پاداشهاى نیک، دوزخ و کیفر کارهاى بد.
پیامبر و پیامبران و نقش آنان در هدایت انسانها در طول تاریخ، اخلاق نیک و نقش آن در سعادت دنیوى و اخروى بشر، اخلاق زشت و زیانهاى دنیوى و اخروى آنها، وظایف بندگان در برابر آفریدگار جهان و شیوه بندگى و سپاسگویى. این قبیل امور است که دانستن آنها بر بشر ضرورت دارد و غفلت از آنها موجب خسارتهاى فراوان و غیر قابل جبران مىشود. و از همین روى عقل داورى مىکند که آفریدگار مهربان هیچگاه انسان را در ضلالت و جهالت رها نمىسازد بلکه پیامبرانى را مىفرستد و علوم را در اختیارشان قرار مىدهد تا به هدایت مردم همت گمارند.
پیامبر اسلام به همین منظور مبعوث شد و برنامه رسالتش همان است که در قرآن کریم آمده است. با توجه به این که آن حضرت خاتم پیامبران بود و بعد از او پیامبرى نخواهد آمد، و کتاب دیگرى نازل نخواهد شد و با توجه به این که عقل و درک بشر پیوسته در حال تکامل بوده است و هر روز به کشفیات تازهاى دست مىیابد و زندگى او را متحول مىسازد، بنابراین باید علوم و معارف قرآن کریم به گونهاى جامع و کامل باشد که بتواند در طول تاریخ، در همه زمانها و مکانها، و در اوضاع و شرایط مختلف، پاسخگوى نیازهاى دینى بشر باشد. و قرآن خودش را همین گونه معرفى مىکند:
«ما کتابى را بر تو نازل کردیم که بیان هر چیزى در آن آمده است، هدایت کننده و رحمت و بشارت دهنده مسلمانان مى باشد.» «21»
یعنى همه علوم و معارف مربوط به دین که بشر بدانها نیاز دارد در قرآن آمده است.
اما باید بدین نکته توجه نماییم که گرچه قرآن کتابى است روشن و هدایتگر و هر انسانى به مقدار فهم و درک خود مىتواند از آن بهره بگیرد، ولى داراى باطنى است بسیار عمیق که هر کسى قدرت درک معانى عمیق آن را ندارد و انسانها در این جهت متفاوت مىباشند، و در همین رابطه است که علم تفسیر به وجود آمده است. آیات قرآن یکسان نیستند، آیات محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، عام و خاص، مطلق و مقیّد داریم. مفسران قرآن شناس هستند که با مقایسه آیات با یکدیگر و تفکر و کنجکاوى و بهرهگیرى از علومِ مربوط مىتوانند فهم متشابهات را به محکمات ارجاع دهند و حق را بیابند. مفسر کامل کسى است که با زبان و ادبیات زبان عرب و نکات و ظرافتهاى آن کاملا آشنا باشد، با علم کلام و فلسفه و دیگر علوم مربوط آشنا باشد، به مجموعه آیات قرآن و احادیث پیامبر اشراف کامل داشته باشد. ولى همه مفسران در این جهات یکسان نیستند، هر کسى به مقدار استعداد ذاتى و درک و شعور و کنجکاوى خود مىتواند از معانى عمیق این کتاب آسمانى بهره بگیرد.
پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله نیز به نوبه خود یک مفسر ممتاز و عالى رتبه قرآن بود. علاوه بر این که بر محکمات و متشابهات، ناسخ و منسوخ، عام و خاص، مطلق و مقیّد، شأن نزول آیات، نکات ظریف و لطیف و ادیبانه این کتاب آسمانى کاملا آشنا بود، به علاوه و مهمتر این که با تأویل و مصدر آیات نیز آشنا بود و از راسخان در علوم قرآن به شمار مىرفت. در درک مفاهیم قرآن تفاوت اساسى با سایر مفسران داشت. و آن این که مفسران مفهوم علوم و معارف قرآن را به وسیله حواس ظاهرى و باطنى خود کسب مىکنند و از حقایق عینى آنها اطلاعات مستقیمى ندارند، اما پیامبر اکرم یعنى نخستین مخاطب قرآن به هنگام وحى، حقایق و مصادیق عینى آنها را با چشم باطن، در جایگاهشان مشاهده مىکرد، و مفاهیم ذهنى آن جناب از آن جا سر چشمه مىگرفت. و همواره از چنین پشتوانه نیرومندى برخوردار بود. رمز عصمت آن حضرت را نیز مىتوان در همین امتیاز مهم جستوجو کرد.
بنابراین درک پیامبر اکرم از خداشناسى، توحید، صفات جمال و جلال او با درک ما از این معارف، متفاوت و بسیار عالىتر و عمیقتر مىباشد، چون علم او حضورى و شهودى است و علم ما حصولى و مفهومى. اگر پیامبر اکرم از زندگى پس از مرگ، معاد، و بهشت و دوزخ خبر مىداد، با چشم باطن جایگاه واقعى آنها را مشاهده مىکرد، آنگاه از آنها خبر مىداد، مفاهیم و مدرکات ذهنى او از حقایق عینى آنها سرچشمه مىگرفت.
درباره درک اوامر و نواهى، واجبات و محرمات، احکام و قوانین شریعت، نیز پیامبر اعظم با ما درکى متفاوت داشت، او به هنگام وحى مصالح و مفاسد واقعى احکام و قوانین شریعت و منبع و منشا آنها را که در واقع صراط مستقیم انسانیت و راه واقعى تأمین سعادت دنیوى و اخروى انسانهاست با چشم باطن و در جایگاه واقعى خودشان مشاهده مىکرد. آثار نیکِ عملهاى صالح و زشتى گناهان را بالعیان مشاهده مىنمود.
با توجه به این که علوم پیامبر از چنین پشتوانهاى برخوردار بود مىتوان در مورد صدور برخى احکام که به وحى بودن آنها اشاره نشده، گفت: وحى کلى و تنقیح مناط یا تشریع مُجاز بوده است.
انتقال علوم قرآنى به امامان
پیامبر گرامى اسلام به هنگام نزول آیات قرآن سعى داشت علوم و معارف قرآنى، تأویل و تفسیر آیات را به حضرت على علیه السلام منتقل سازد. تا براى مردم باقى بماند. حضرت على هم با دقت آنها را ثبت و ضبط مىکرد. و از همین طریق به سایر امامان انتقال یافت. بنابراین مىتوان امامان معصوم علیهم السلام را نیز عالم به تأویل آیات و حقایق قرآنى و از راسخان در علم دانست. چنان که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله چنین بود، با این تفاوت مهم که پیامبر اعظم به طور مستقیم از وحى برخوردار بود و از این طریق با تأویل آیات و منابع علوم آشنا مىشد ولى امامان معصوم از وحى برخوردار نبودند بلکه با راهنمایىهاى پیامبر اکرم و تصرفاتى که در نفوس آنان به عمل مىآورد و تأییدات مخصوص خداى متعال که از لوازم صلاحیت براى تصدّى مقام شامخ امامت مىباشد، به تأویل آیات و شناخت منابع و مصادر احکام و قوانین آشنا مىشدند.
با توجه به آن چه گفته شد مىتوان قرآن مجید را یکى از مهمترین منابع علوم ائمه اطهار علیهم السلام و آن انسانهاى برگزیده را مصادیق راسخان در علم و آشناى با تأویل معرفى کرد. چنان که در احادیث فراوان بدان اشاره شده است:
ابوالصباح مىگوید: به خدا سوگند! امام محمد باقر علیه السلام فرمود: خداى سبحان علم تنزیل و تأویل را به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله تعلیم داد. رسول خدا آن را به على علیه السلام یاد داد. آن گاه فرمود: به خدا سوگند! حضرت على آنها را به ما آموخت. «22»
امام صادق علیه السلام فرمود: کتاب خدا را از اول تا آخر مىدانم. چنان که گویا در کف دستم مىباشد. خبرهاى آسمان و زمین و اخبار گذشته و آینده در آن موجود است. خداى عزّوجلّ فرمود: «بیان همه چیز در قرآن موجود است.» «23»
بریدبن معاویه از امام باقر یا صادق علیه السلام نقل کرده که در مورد آیه «وَما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلّا اللَّهُ وَالرّاسِخُونَ فِى العِلْمِ» فرمود: رسول خدا صلى الله علیه و آله افضل راسخان در علم بود. خداى عزّوجلّ آن چه را بر سایر پیامبران نازل کرد تنزیل و تاویلش را نیز به او تعلیم فرمود. و در اینباره چیزى را فرو گذار نکرد. بعد از پیامبر، اوصیاى او نیز همه را مىدانند. کسانى که از تأویل قرآن آگاه نیستند وقتى از شخص عالم (وصىّ پیامبر) مطلبى را شنیدند مىگویند به آن چه از جانب خدا نازل شده ایمان داریم. قرآن خاص و عام، محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ دارد. راسخان در علم آنها را مىدانند. «24»
عبدالرحمان بن کثیر از امام صادق علیه السلام نقل کرده که فرمود: راسخان در علم امیر المؤمنین و امامان بعد از او مىباشند. «25»
از احادیث مذکور و امثال فراوان اینها، استفاده مىشود که امامان معصوم نیز همانند پیامبر اکرم از علم تأویل و مشاهده منابع و مصادر علوم و معارف قرآن و مصالح واقعى و مناط صدور احکام و قوانین شریعت برخوردار بودند، البته با این تفاوت که پیامبر صلى الله علیه و آله از وحى مستقیم برخوردار بود، ولى ائمه اطهار از وحى تشریعى محروم بودند. بنابراین آن چه درباره احکام صادره از پیامبر گفته شد درباره احکام صادره از امامان که در قرآن و سنت پیامبر دیده نمىشود نیز مىتوان گفت که از قبیل تنقیح مناط یا تشریع مُجاز بوده است و اللّه العالم.
(1). بحارالانوار، ج 35، ص 327؛ حلیة الاولیاء، ج 1، ص 108؛ مناقب خوارزمى، ص 199: عن علی بن أبی طالب علیه السلام قال: ضمّنی رسول اللّه صلى الله علیه و آله و قال لی: إنّ اللّه أمرنی أن أدنیک و لا أقصیک و أن تسمع و تعی و حقاً على اللّه أن تسمع و تعی فنزلت هذاه الایة «وَتَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ».
(2). همان، ص 199: عن ابن عباس قال: لمّا نزلت: «وَتَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ» قال النبی صلى الله علیه و آله سألت ربّی عزّوجلّ أن یجعلها أذن علی علیه السلام. قال علی: ما سمعت من رسول اللّه شیئاً إلّاو حفظتُه و وعیتُه و لمأنسها مدى الدهر.
(3). کافى، ج 1، ص 64.
(4). الطبقات الکبرى، ج 3، ص 338: قیل لعلّی علیه السلام: مالک أکثر أصحاب رسول اللّه صلى الله علیه و آله حدیثاً قال: إنّی کنت إذا سألت أنبأنى و إذا سکتّ ابتدأنی.
(5). همان، ص 33: قال علیّ علیه السلام و اللّه ما نزلت آیة إلّاو قد علمت فیما نزلت و أین نزلت و على من نزلت، إنّ ربّی وهب لى قلباً عقولًا و لساناً ناطقاً.
(6). ذخائر العقبى، ص 78: قال النبی صلى الله علیه و آله: لیهنئک العلم- أبالحسن- لقد شربت العلم شرباً و نهلته نهلًا.
(7). ینابیع الموده، ص 82: قال رسول اللّه صلى الله علیه و آله: إنّا مدینة العلم و علیّ بابها، فمن أراد العلم فلیأت الباب.
(8). همان، ص 81: قال رسول اللّه صلى الله علیه و آله: أنا دار الحکمة و علیّ بابها.
(9). مستدرک حاکم نیشابورى، ج 3، ص 122: أنس مالک عن النّبی صلى الله علیه و آله قال لعلّی: أنت تبیّن لأمّتی ما اختلفوا فیه من بعدی.
(10). همان، ص 80: سلمان الفارسی عن النّبی صلى الله علیه و آله أنّه قال: أعلم أمّتی علیّ.
(11). همان، ص 22: عن أمیرالمؤمنین علیه السلام قال قال رسول اللّه صلى الله علیه و آله: یا علیّ! اکتب ما أملی علیک، قلت: یا رسول اللّه! أتخاف علیّ النسیان؟ قال: لا، و قد دعوتُ اللّه عزّوجلّ أن یجعلک حافظاً و لکن اکتب لشرکائک، الائمّة من ولدک.
(12). جامع احادیث الشیعة، ج 1، ص 185: عن أبی مریم قال قال لی أبوجعفر: عندنا الجامعة و هی سبعون ذراعاً فیها کلّ شیء حتى أرش الخدش. إملاء رسول اللّه صلى الله علیه و آله و خطّ علیّ علیه السلام و عندنا الجفر و هو أدیم عکاظی قد کتب فیه حتى ملئت أکارعه فیه ما کان و ما هو کائن إلى یوم القیامة.
(13). همان، ص 186: عبداللّه بن سنان عن أبی عبداللّه علیه السلام قال سمعته یقول: إنّ عندنا جلداً سبعون ذراعاً أملى رسول اللّه صلى الله علیه و آله و خطّه علیّ علیه السلام بیده و أنّ فیه جمیع ما یحتاجون إلیه حتى أرش الخدش.
(14). همان، ص 195: معلّى بن خنیس عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: إنّ الکتب کانت عند علیّ علیه السلام فلمّا صار إلى العراق استودع الکتب أم سلّمه، فلمّا مضى علیّ علیه السلام کانت عند الحسن علیه السلام، فلمّا مضى الحسن کانت عن الحسین علیه السلام، فلمّا مضى الحسین کانت عند علیّ بن الحسین ثمّ کانت عند أبی.
(15). همان، ص 195: عن جابر قال قال أبوجعفر علیه السلام یا جابر! و اللّه لو کنّا نحدّث الناس أو حدّثنا هم برأینا لکنّا من الهالکین و لکِنّا نحدّثهم بآثار عندنا من رسولِ اللّه صلى الله علیه و آله یتوارثها کابر عن کابر، یکنزها کما یکنز هؤلاء ذهبهم و فضّتهم.
(16). همان، ج 2، ص 104: ذکر ابن حیّان عن جعفر بن محمّد فى الثقات. و قال: من سادات أهل البیت فقهاً و علماً و فضلًا بحدیثه، من غیر روایة أولاده عنه، و قد اعتبرت حدیث الثقات عنه فرأیت أحادیثه مستقیمة لیس فیها شیء یخالف حدیث الأثبات.
(17). کافى، ج 1، ص 53: هشام بن سالم و حماد بن عثمان و غیره قالوا: سمعنا أباعبداللّه علیه السلام یقول: حدیثی حدیث أبی، و حدیث أبی حدیث جدّی، و حدیث جدّی حدیث الحسین، و حدیث الحسین حدیث الحسن، و حدیث الحسن حدیث أمیرالمؤمنین، و حدیث أمیرالمؤمنین حدیث رسول اللّه صلى الله علیه و آله، و حدیث رسول اللّه قول اللّه عزّوجلّ.
(18). جامع احادیث الشیعه، ج 1، ص 181: عن جابر قال قلت لأبی جعفر علیه السلام: إذا حدّثتنی بحدیث فاسنده لی. فقال: حدّثنى أبی عن جدّى رسول اللّه صلى الله علیه و آله عن جبرئیل عنداللّه عزّوجلّ، و کلّما أحدّثک بهذ الإسناد، و قال: یا جابر لحدیث واحد تأخذه عن صادق خیرلک من الدنیا و ما فیها.
(19). همان، ص 181: حفص بن البختری قال: قلت لأبى عبداللّه علیه السلام: نسمع الحدیث منک فلا أدری منک سماعّه أو من أبیک؟ فقال: ماسمعته منّی فاروه عن أبی و ما سمعته منّی فاروه عن رسول اللّه صلى الله علیه و آله.
(20). همان، ص 192.
(21). نحل، آیه 89: «وَنَزَّلْنا عَلَیْکَ الکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَىءٍ وَهُدىً وَرَحْمَةً وَبُشْرى لِلْمُسْلِمِینَ».
(22). جامع احادیث الشیعه، ج 1، ص 184: عن أبی الصباح قال: و اللّه لقد قال لی جعفر بن محمد علیه السلام إنّ اللّه علّم نبیّه التنزیل و التأویل، فعلّم رسول اللّه صلى الله علیه و آله علیّاً، ثم قال: و علّمنا علیّ و اللّه.
(23). کافى، ج 1، ص 229: عبدالأعلى مولى آل سام قال: سمعت أباعبداللّه علیه السلام یقول: و اللّه إنّی لأعلم کتاب اللّه من أوّله إلى آخره کأنّه فی کفّى، فیه خبر السماء و خبر الأرض و خبر ماکان و خبر ما هو کائن. قال اللّه عزّوجلّ. فیه تبیان کلّ شىء.
(24). همان، ص 113: برید بن معاویة عن أحدهما علیه السلام فی قول اللّه عزّوجلّ «وَما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلّا اللَّهُ وَالرّاسِخُونَ فِى العِلْمِ» فرسول اللّه صلى الله علیه و آله أفضل الراسخین فی العلم. قد علّمه اللّه عزّوجلّ جمیع ما أنزل علیه من التنزیل و التأویل، و ما کان اللّه ینزّل علیه شیئاً لم یعلّمه تأویله و أوصیاؤه من بعده یعلمونه کلّه. و الذین لا یعلمون تأویله إذا قال العالم فیهم بعلم فأجابهم اللّه بقوله «یَقُولُونَ آمَنّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا» و القرآن خاصّ و عامّ، و محکم و متشابه، و ناسخ و منسوخ. فالراسخون فی العلم یعلمونه.
(25). اصول کافى، ج 1، ص 213: عبدالرحمان بن کثیر عن أبی عبداللّه علیه السلام قال: الراسخون فی العلم أمیرالمؤمنین و الائمّة من بعده.