متن مقاله و نوشته آیت الله امینی به منظور ایراد سخنرانی والقاء آن در کنفرانس ادیان و مذاهب در ژاپن


بسم الله الرحمن الرحیم

«حرکت شیعه در تاریخ»

 

اسلام یکی از ادیان بزرگ الهی است که بیش از یک میلیارد پیرو دارد. مسلمین عقیده دارند که جهان را خدائی استکه آن را آفریده و اداره می¬کند. خدای جهان آفرین را یگانه و دانا و توانا و دارای همه¬ی صفات کمال، از هر نقصی منزه می¬دانند. به نبوت نیز ایمان دارند، یعنی عقیده دارند که خداوند حکیم و مهربان برای ارشاد و تکامل انسان¬ها پیامبرانی را از خود آنها فرستاده است و محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله را آخرین پیامبر خدا می¬دانند، به معاد نیز ایمان دارند یعنی عقیده دارند که آفرینش انسان و جهان بیهوده نیست بلکه خدای را جهان دیگری است بس عالی¬تر از این جهان و انسان بعد از مرگ از این جهان به جهان آخرت منتقل می¬شود تا خوبان پاداش خوب ببینند و بدان به کیفر اعمال زشت خویش برسند. این سه مطلب از اصول دین اسلام است. اسلام یک نظام کامل اعتقادی، عبادی، اخلاقی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی است. در تمام شئون مادی و معنوی انسان¬ها دخالت کرده و دین و دنیا را کاملاً به هم در آمیخته حد  و مرزی برای آنها قرار نداده است. زندگی دنیوی و زندگی روحانی انسان از یکدیگر جدا نیستند و باید به فکر تأمین هر دو باشد. اسلام مدعی است که اگر تمام برنامه¬هایش مورد عمل قرار گیرد مشکلات فردی و اجتماعی، مادی و معنوی، جامعه انسانیت حل می¬شود و به زندگی سعادتمندانه دنیا و آخرت نائل می¬گردند. مسلمین عقیده دارند که حضرت محمّد پیامبر اسلام دارای دو مقام بود:

از یک طرف معارف و قوانین دین را به وسیله وحی از جانب خدا دریافت و به مردم ابلاغ می¬فرمود. یعنی مرجع علم دین و از خطا و اشتباه معصوم بود. و از طرف دیگر مجری برنامه¬های اسلام بود و در محدوده¬ی قوانین شریعت و اختیاراتی که مربوط به ولایت بود بر مسلمین حکومت می¬کرد. یعنی مسئولیت اداره¬ی امور مسلمین و اجرای برنامه¬های سیاسی و اجتماعی اسلام را نیز بر عهده داشت و بر مسلمین واجب بود از وی اطاعت کنند. خدا در قرآن می¬فرماید: ای کسانی که ایمان آورده¬اید از خدا و رسول  و مسئولین امور اطاعت کنید. سوره-ی نساء آیه 59

مسلمین در این مسائل هم عقیده هستند لیکن در مساله امامت و رهبری بعد از پیامبر اختلاف نظر دارند. بعد از وفات پیغمبر اسلام در بین مسلمین دو بینش وجود داشت. عده¬ای از آنها به جنبه¬ی حکومت ظاهری پیامبر توجه داشتند و ضرورت ادامه¬ی آن را درک می¬کردند ولی از جنبه¬ی معنوی و دینی و الهی بودن آن غفلت داشتند. دیده بودند پیامبر اسلام امامت و رهبری دارد و  بر مردم حکومت می¬کند لیکن به این نکته توجه نداشتند که امامت و رهبری آن جناب جنبه¬ی دینی و الهی دارد. و گروهی دیگر به جنبه¬های دینی و معنوی و الهی بودن آن نیز توجه داشتند و رهبری و حکومت پیامبر را حکومت الهی و در محدوده قوانین شریعت مفید می¬دانستند و عقیده داشتند که مقام علم و عصمت پیامبر با مقام امامت و حکومتش به هم آمیخته¬اند و قابل انفکاک نیست.


گروه اول در انتخاب خلیفه برای پیامبر آزاد بودند بدین جهت ابوبکر (رض) را که از صحابه محترم پیامبر بود برای خلافت برگزیدند و این گروه بعداً به نام اهل سنت اشتهار پیدا کردند ولی گروه دوم علم و عصمت را برای امامت لازم می-دانستند و عقیده داشتند که فقط علی بن ابیطالب که از اهل بیت پیامبر می¬باشد و از علم و عصمت برخوردار است برای خلافت و امامت صلاحیت دارد و به این جهت پیامبر اسلام در زمان حیاتش او را برای تصدی این مقام برگزیده و درباره¬اش سفارش¬ها کرده است. این جمعیت به نام شیعه اشتهار یافتند. پیغمبر اسلام درباره¬ی علم علی علیه السلام فرمود: من شهر دانش هستم و علی دروازه آن شهر، پس هر کس طالب علم است باید از دروازه¬اش وارد شود. کتاب ذخائر العقبی تالیف محب الدین طبری ص 77 

و پیامبر اسلام در حدیث معروف ثقلین علی بن ابیطالب و سایر اهل بیت علیه السلام را به عنوان یک مرجع بزرگ علمی به مسلمین معرفی نمود و فرمود: من دو چیز بزرگ را در بین شما به امانت می¬گذارم که اگر به آنها تمسک جوئید هرگز گمراه نمی¬شوید. و یکی از آنها از دیگری بزرگتر است، قرآن کتاب خدا، ریسمان است که از آسمان به زمین کشیده شده و عترت و اهل بیتم، این دو چیز تا قیامت از هم جدا نمی¬شوند پس مواظب باشید که مرا در مورد آنها چگونه ملاقات می¬کنید. (ذخائر العقبی، ص 16 و ده¬ها از این قبیل احادیث)
به همین جهت بود که پیغمبر اسلام از آغاز بعثت تا پایان عمرش چندین مرتبه علی ابن ابیطالب علیه السلام را برای امامت برگزید و به آن تصریح نمود. از این جمله در مراجعت از حجت الوداع در حضور هزاران نفر دست علی را گرفت و فرمود: آیا نمی¬دانید که من نسبت به مومنین از خودشان اولی به تصرف هستم؟ پاسخ دادند: چرا، می¬دانیم آنگاه دست علی را گرفت و فرمود: هر کس که من ولی امر و سرپرست او هستم علی بن ابیطالب علیه السلام ولی امر و سرپرست او است. خدایا با دوستان علی دوست باش و با دشمنانش دشمن، پس عمر بن الخطاب (رض) علی را ملاقات کرد و گفت ای پسر ابوطالب این مقام تو را مبارک باشد. تو ولی امر هر مرد و زن و مومن شدی (ذخائر العقبی، ص 67)


شیعیان به واسطه¬ی این حدیث و ده¬ها حدیث دیگر که از پیغمبر صادر شده و در کتب اهل سنت و شیعه به ثبت رسیده عقیده دارند که پیغمبر اسلام علی را برای رهبری  و امامت مسلمین برگزیده علوم و اطلاعات لازم را در اختیارش قرار داده و در فرصت¬های مناسب مقام علم و فضیلت و تقوی او را به مردم گوش ¬زد نموده و به امامت منصوب داشته است.


پیامبر از مقام علم و عصمت و لیاقت علی اطلاع داشت و می¬دانست که او برای امامت مسلمین و اجرای احکام الهی از دیگران لایق¬تر است. شیعیان عقیده داشتند که تفکیک خلافت از علم و عصمت یک انحراف و ارتجاع است و امامت مسلمین باید تداوم حکومت پیامبر باشد و به همین جهت به سوی علی متوجه شدند تا خلافت و امامت را به مسیر اصلی خود باز گردانند. البته شیعیان در آن روز محکوم سیاست شدند و کاری از پیش نبردند. حضرت علی(ع) هم برای حفظ مصالح اسلام جوان به اقدام حادی دست نزد و تا فرصت مناسب انزوا اختیار کرد. و حتی در مواقع ضروری از کمک کردن و ارشاد دستگاه خلافت دریغ نداشت. علی بن ابیطالب (ع) مدت 25 سال در حال انزوا بود و به پخش معارف و علوم اسلامی و پرورش افراد در حد امکان اشتغال داشت. در طول این مدت ابوبکر و عمر و عثمان (رض) یکی پس از دیگری به خلافت رسیدند و علی(ع) همچنان در حال انزوا بود و از شیعیانش نیز کاری ساخته نبود زیرا محکوم سیاست¬های وقت بودند. تا اینکه مسلمین تدریجاً به خود آمدند و به شخصیت فراموش شده علی بن ابیطالب و به فضائل نفسانی و مقام علمی او دوباره توجه پیدا کردند و سفارشات پیامبر اسلام را درباره او دوباره به یاد آوردند و در بین خودشان تبلیغ کردند به این جهت به خلافت و امامت او متمایل شدند. البته رفتار غیر اسلامی بعضی عمال خلافت نیز در این مورد بی اثر نبود. و در سال 35 هجری اکثریت قاطع مسلمین خلافت و امامت او را پذیرفتند و با او بیعت کردند. به این وسیله حکومت الهی پیامبر تجدید و احیا شد و خلافت و علم و عصمت دوباره در یک جا متمرکز گشت. حضرت علی (ع) در دوران خلافتش سیره و رفتار و زندگی ساده پیغمبر اسلام را عملاً به مردم نشان داد. با اینکه خلیفه بود همانند فقرا و بی¬نوایان در کمال سادگی زندگی می¬کرد. هیچگاه خویشان و دوستان و خاندان و حتی فرزندان خویش را بر دیگران ترجیح نداد. سعی کرد سنتهای تغییر یافته پیامبر اسلام را اصلاح کند و تبعیضات ناروا را از بین ببرد و عمال نالایق را کنار بگذارد.

 

در طول این مدت در پخش معارف و علوم و فقه اسلامی کوشش کرد و هزاران حدیث و خطبه و کلمات قصار از خویش به یادگار گذاشت که در کتب مسلمین به ثبت رسیده است. و صدها دانشمند و عارف و عابد تربیت کرد. اما متاسفانه از همان اوائل خلافت به اختلافات داخلی گرفتار بود. زیرا مرتجعین و غیر انقلابیون که حکومت علی را برخلاف منافع خویش دیدند به مخالفت برخاسته به بهانه¬های مختلف جنگ¬های داخلی را شروع کردند. جنگ¬های جمل و صفین و نهروان اکثر اوقات حضرت علی را مشغول داشت؛ لذا در استقرار حکومت عدل الهی و پیاده کردن قوانین اسلام و قرآن و احیای نهضت محمّدی در تمام ابعاد توفیق کامل نیافت و سرانجام به جرم عدالتخواهی و رفع تبعیضات و احیای سنت پیامبر اسلام به دست یکی از منافقین به شهادت رسید. مدت خلافت و امامت حضرت علی در حدود پنج سال بود. حضرت علی (ع) فرزندش امام حسن(ع) را به امامت برگزید و معرفی کرد، بعد از شهادت آن جناب مردم عراق و حجاز امامت امام حسن(ع) را پذیرفتند و با او بیعت کردند اما امام حسن(ع) هم به جنگ داخلی که به وسیله معاویه رقیب سرسخت امامت اهل البیت که در شام حکومت می¬کرد به وجود آمده بود گرفتار شد و در اثر کارشکنی¬های مرتجعین و مخالفین حکومت عدل اسلامی، در استحکام و استقرار خلافت و امامت خویش توفیق نیافت و برای حفظ مصالح عالیه اسلام ناچار شد با معاویه پیمان صلح را به امضا برساند.

 

و سرانجام به وسیله عمال ضد انقلاب مسموم شد و به شهادت رسید. و خلافت و امامت را به برادرش امام حسین (ع) واگذار کرد. بعد از معاویه یزید فرزندش در شام به خلافت رسید و از امام حسین(ع) خواست که با وی بیعت کند و خلافتش را بپذیرد. اما امام حسین علیه السلام که نمی¬توانست حکومت غیر الهی و غصبی و استکباری یزید را بپذیرد برای اعلان مخالفت و سرنگون کردن آن قیام کرد و از مدینه به مکه و از آنجا به سوی کوفه که مرکز شیعیان بود و به آنجا دعوت شده بود حرکت کرد و در نزدیک کوفه با سپاه انبوه یزید برخورد نمود. از او خواستند که با یزید بیعت کند ولی امام حسین(ع) تن به ذلت و تسلیم شدن در برابر حکومت طاغوتی نداد و با سپاه اندکی که داشت در برابر سپاه انبوه یزید ایستاد و بعد از دلاوری¬های حیرت انگیز سرانجام خودش و فرزندان و یارانش به شهادت رسیدند. شیعیان امامیه حضرت علی(ع) را خلیفه بلافصل پیامبر اسلام می¬دانند و بعد از او به یازده نفر امام عقیده دارند که همه از اهل بیت پیامبر اسلام و از فرزندان علی هستند که هر یک پس از دیگری به امامت و رهبری منصوب شده¬اند.


اسامی ائمه دوازده گانه از این قرار است.
1-¬ علی بن ابیطالب(ع)
2- حسن بن علی(ع)
3- حسین بن علی(ع)
4- علی بن الحسین(ع)
5- محمد بن علی(ع)
6- جعفر بن محمد(ع)
7- موسی بن جعفر(ع)
8- علی بن موسی(ع)
9- محمد بن علی(ع)
10- علی بن محمد(ع)
11- حسن بن علی(ع)
12- محمد بن حسن مهدی(ع)


شیعیان عقیده دارند که این دوازده نفر از مقام علم و عصمت برخوردار بودند و از جانب پیامبر اسلام برای امامت تعیین شده بودند که هر امامی امام بعد از خودش را تعیین می¬کرد. رهبری علمی و معنوی را برعهده داشتند. معارف و احکام و سنن پیامبر اسلام را به وسیله¬ی پدرانشان از پیامبر روایت می¬کردند. به این وسیله ده¬ها هزار حدیث در علوم و معارف از آنان به جای مانده است و در متب حدیث به ثبت رسیده است. هزاران حدیث در عرفان و اخلاق از آنان باقی مانده است، و به همین جهت شیعیان از حیث عرفان، فلسفه و اخلاق بسیار غنی هستند، فقه بسیار غنی شیعه نیز از قرآن و سنت پیامبر و علوم اهل بیت سرچشمه می¬گیرد. در تعلیم و تربیت افراد کوشیدند، سیره و رفتار پیامبر اسلام و علی را برای مردم بیان کردند، با ظلم و ستمگری مبارزه کردند. ولی جز علی بن ابیطالب (ع) و امام حسن (ع) هیچ یک از آنها به حکومت نرسیدند، تا زمان امام سجاد (ع) انشعابی در تشیع به وجود نیامد لیکن از آن تاریخ به بعد انشعاباتی رخ داد و فرقه¬هایی به وجود آمد، مانند زیدیه، اسماعیلیه، کیسانیه، و غیره. امامیه در طول تاریخ همواره مدافع اسلام و سنن پیامبر و برقرار ساختن حکومت عدل اسلامی بوده¬اند. با حکومت¬های استکبار و ستمگر مبارزه کرده¬اند. و از محرومین و مستضعفین حمایت نموده¬اند و در این راه کشته¬ها داشته و شکنجه¬ها دیدند.


در طول تاریخ امامیه ده¬ها قیام کوچک و بزرگ به همین عنوان به وقوع پیوسته است. اصولاً تشیع یک مذهب ضد استکباری و ضد استعماری است. همواره در برابر سلاطین ستمگر قرار داشته¬اند. سلاطین جور هم همیشه در صدد براندازی و سرکوب کردن آنها بودند، لیکن موفق نشدند بلکه در اثر استقامت و حقانیتی که شیعیان داشتند روز به روز بر تعدادشان افزوده شد. امامت و رهبری در حرکت¬های اسلامی شیعه نقش مهمی داشته است به طوری که رهبری را می¬توان یکی از اصول تشیّع دانست که هیچگاه بدون رهبر نبوده و نیستند. یکی از ویژگی¬های تشیع عقیده به رهبری و ولایت فقیه است شیعیان رهبری امت را تداوم رهبری پیامبر اسلام و امامان معصوم می¬دانند و عقیده دارند که در این زمان¬ها مقام رهبری و نظارت بر اداره امور سیاسی و اجتماعی مسلمین، بر عهده فقیه عادل و آگاه و اسلام شناس نهاده شده که برای رهبری امت و اجرای قوانین شریعت از دیگران اصلح می¬باشد. چنین فردی که مجتهد و فقیه و اسلام شناس و متعهد و عادل است نائب امام و رهبری امت می¬باشد که مردم او را شناسایی و به رهبری برمی-گزینند.


در محدوده قوانین شریعت از وی اطاعت می¬کنند. خدا در قرآن می¬فرماید: ای کسانی که ایمان آورده¬اید از خدا و رسول و ولی امر اطاعت کنید (سوره نساء آیه 59) چنین فردی ولی امر مسلمین می¬باشد و می¬تواند بر اجرای احکام و قوانین شریعت نظارت کند و به همین جهت واجب الاطاعت می¬باشد. شیعیان ولایت و حکومت هر حاکمی را نمی¬پذیرند بلکه ولایت شخصی را می¬پذیرند که فقیه و اسلام شناس و متعهد و آگاه و عادل باشد. بدین جهت روحانیت متعهد به پیروی از امامان معصوم خویش همواره مسئولیت رهبری مسلمین و دفاع از قوانین شریعت و مبارزه با مستکبرین و ستمگران و دفاع از محرومین و مستضعفین را بر عهده داشته و در این راه کشته¬ها و شکنجه¬ها متحمل شده¬اند، و همواره موضعی ضد استکباری و ضد استعماری داشته است.

آن چنان که روحانیون سازشکار و وابسته به حکومتهای طاغوتی در بین شیعیان منفوریت داشته¬اند. روحانیت شیعه دو امتیاز بزرگ دارد که اسباب قدرت و محبوبیت آن شده است. اول اینکه اکثر روحانیون به پیروی از پیامبر اسلام و ائمه اطهار علیه السلام زندگی ساده و بی¬تشریفاتی دارند و در سطح مردم طبقه متوسط و مستضعف زندگی می¬کنند بلکه غالباً از همین توده مستضعف هستند. و همواره از این طبقه حمایت می¬نمایند و این امر را وظیفه خویش می¬دانند و به همین جهت در بین اکثریت مردم محبوبیت و نفوذ دارند. و ثانیاً هزینه زندگی آنان از خمس که یک مالیات شرعی است و مردم از روی ایمان و احساس وظیفه شرعی می¬پردازند تامین می¬شود لذا به دولت¬ها و مستکبرین وابسته نیستند تا از آنان حمایت کنند یا اقلاً سکوت نمایند.


روحانیت شیعه قائل به جبر نیست بلکه انسان را در تعیین سرنوشت خویش آزاد می¬داند. فقر و محرومیت افراد را در اثر جبر و مشیت الهی نمی¬داند بلکه ناآگاهی و سستی خودشان و ستمگری استعمارگران را از عوامل بدبختی آنان می¬داند. روحانیت شیعه مبارزه با ستمگری و استکبار و جهاد در راه خدا و نجات مستضعفین را یک وظیفه شرعی و از بهترین عبادات می¬شمارد. و به همین جهت در صورت فراهم نبودن امکانات نمی¬تواند در برابر ستمگری¬ها و استعمارها سازش و سکوت کند. شیعیان در طول تاریخ به رهبری روحانیت متعهد و آگاه برای دفاع از دین و مبارزه با استعمار و ستمگری مبارزه¬ها کرده¬اند و به توفیقاتی نائل گشته¬اند ولی هیچگاه توفیق نیافته¬اند که یک حکومت صد درصد اسلامی با نظارت کامل ولی فقیه به وجود بیاورند تا اینکه نوبت به انقلاب اسلامی اخیر ایران رسید. در این انقلاب نیز روحانیت متعهد شیعه پیش قدم بود و رهبری آن را فقیه بزرگ شیعه امام خمینی به عهده داشت. شروع مبارزه به این جهت بود که استعمارگران خارجی به وسیله محمدرضا شاه معدوم کشور ایران را به استعمار کشیده بودند. در تمام شئون کشور دخالت می¬کرد منابع طبیعی ما را به غارت می-بردند و اکثریت ملت در فقر و محرومیت زندگی می¬کردند و ده¬ها هزار مستشار خارجی به کار گمارده شده بودند ولی افراد ملت بیکار بودند. کشور به صورت یک کشور مصرفی در آمده بود و از رشد و ترقی آن جلوگیری میشد اکثر درآمد کشور خرج خرید اجناس خارجی مخصوصاً خرید اسلحه و تقویت نیرو نظامی می¬شد. فرهنگ استعماری را بر ما تحمیل کرده بود و جوانان و بانوان را به فساد می¬کشیدند. شاه و عمالش و محدودی از سرسپردگان او اموال عمومی و اقتصاد کشور را به قبضه خویش درآورده بودند و به عیاشی و خوشگذارنی اشتغال داشتند ولی اکثریت ملت ایران در کمال فقر و محرومیت بودند. حتی در قوانین دین و مراسم مذهبی تصرف می¬کردند و به میل خویش آنها را تغییر می¬دادند. در چنین شرائطی روحانیت شیعه نمی-توانست سکوت کند و ناظر جنایتهای استعمارگران و شاه و عمالش و محرومیت مستضعفین باشد. به این جهت فقیه آگاه شیعه امام خمینی رهبری مبارزه را بر عهده گرفت و اکثر روحانیت در خط او به حرکت درآمدند. مبارزه به عنوان دفاع از قوانین اسلام و مبارزه با نفوذ و استعمار بیگانگان و ستمگری¬های شاه معدوم شروع شد. نهضت بعنوان یک وظیفه شرعی بود و جنبه دینی بودن آن در تمام مراحل رعایت میشد. مساجد سنگرهای مبارزه و از منبرها بعنوان ستاد تبلیغات استفاده میشد. نهضت چون دینی بود و از ایمان و احساس مسئولیت مردم مایه می¬گرفت تدریجاً اوج گرفت. تا اینکه اکثریت قریب به اتفاق ملت به آن پیوسته و در برابر دستگاه طاغوتی شاه که از عمال امپریالیسم بود قیام کردند. دستگاه جبار و جنایتکار شاه در برابر خواسته¬های مشروع ملت کشتن و زندان کردن و شکنجه دادن را تشدید کرد و با تمام قدرت در برابر مردم ایستاد. استعمار گران خارجی نیز با تمام قدرت از وی حمایت کردند. ولی ملت چون از رهبری¬های قاطعانه و آگاهانه امام خمینی(ره) استفاده می¬کرد و به سلاح ایمان و احساس مسئولیت مجهز بود از کشتنها و شکنجه¬ها و زندان¬ها و تبعیدها و توپ و تانک¬ها و حکومت نظامی¬ها نمی¬ترسید و روز به روز مصمم تر می¬شد. به حدی که استعمارگران خارجی و حامیان شاه از حمایت وی ناتوان شدند. محمدرضا شاه ایران و عمالش صدها میلیارد پول ملت محروم را برداشتند و فرار کردند. و به این جهت ملت شجاع و مبارز ایران با تکیه بر نیروی ایمان و اتحاد پیروز شدند. سپس ملت ایران به رهبری امام خمینی در یک رفراندم عمومی شرکت کردند وبا اکثریت قاطع به جمهوری اسلامی ایران رای دادند. سپس مجلس خبرگان با انتخاب مردم تشکیل شد و قانون اساسی اسلامی را بر طبق قرآن و حدیث و سنت تصویب نمودند که بعداً در یک همه پرسی به تایید ملت رسید. سپس مجلس اسلامی تشکیل شد و به کار مشغول گشت.


هدف مردم ایران در این قیام این بود که حکومت اسلامی و الهی تاسیس کند که احکام و قوانین قرآن و اسلام در تمام ابعاد به اجرا گذاشته شود. وظیفه¬ی شرعی خویش می¬دانست که نفوذ بیگانگان و استعمارگران شرق و غرب را قطع کند و در تعیین سرنوشت خویش استقلال داشته باشد. با عموم ملت¬ها و بالاخره همسایگان در صلح و صفا زندگی کند. ولی دولت امریکا و سایر استعمارگران دست از کشور ایران برنمی¬دارند و برای شکست انقلاب اسلامی ایران و به انحراف کشیدن آن مرتب تلاش و توطئه می¬کند ولی تاکنون همه توطئه¬های آنها به شکست منتهی شده است. زیرا ملت مسلمان ایران به رهبری امام خمینی راه خویش را یافته و تصمیم گرفته که تا پیروزی کامل به حرکت خویش ادامه دهد.1

 

جمهوری اسلامی ایران / ابراهیم امینی / 07/06/62

 

پی نوشت:

1. بعد از رحلت امام خمینی قدس سره شریف، مجلس خبرگان حضرت آیت الله خامنه¬ای را به رهبری انتخاب نمود که با رهبری¬های خود نهضت انقلابی و اسلامی ایران را هدایت می¬کنند. ملت ایران به سلاح ایمان به خدا و اتحاد مسلح می¬باشد و جهاد در راه خدا رایک وظیفه شرعی می¬داند و به شهادت در این پیکار مقدس افتخار می¬کند و برای یک چنین ملتی شکست امکان پذیر نیست و به پیروزی نهائی خواهد رسید.