بخش ششم‏ مسائلى‌ پيرامون‏ امامت و رهبرى‌ در اسلام‏

بخش ششم‏ مسائلى‌ پيرامون‏ امامت و رهبرى‌ در اسلام‏

 

دعوت خويشان به اسلام‏

در حدود سه سال از نخستين روز بعث پيامبر اسلام گذشت.دعوت حضرت‏ پيامبر در طول اين مدّت در خفا و پنهانى‌ بود.و مردم ، حتّى‌ بيشتر خويشان پيامبر ، اطّلاع‏ درستى‌ از موضوع دعوت او نداشتند.ولى‌ اكنون وقت آن رسيده كه پيامبر اكرم دعوت‏ خويش را آشكار سازد و پيام رهايى‌ بخش اسلام را در بين عموم مردم معرّفى‌ نمايد تا در نفوذ و پيشرفت آن تسريع گردد.چه بهتر كه اين اقدام را از خويشاوندان و طايفه خود شروع كند ، چون اينان پيامبر را بهتر مى‌‏شناختند و به صداقت و درستى‌ او بيشتر آشنا بودند.در اين هنگام از جانب خدا فرمان رسيد كه:

بستگان و خويشاوندان نزديك خود را به اسلام دعوت كن و آنانرا از عذاب آخرت بيم ده و با كسانى‌ كه از تو پيروى‌‏ مى‌‏كنند و با نرمى‌ و تواضع رفتار كن.

همان گونه كه مى‌‏دانيد پيامبر خدا مأموريّت تازه‏اش را با علىّ بن ابيطالب در ميان‏ گذاشت و به او فرمود:غذايى‌ تهيّه كن و خويشان و اقوم را به مهمانى‌ فرا خوان تا آنها را به اسلام دعوت نمايم.على‌ عليه السّلام غذايى‌ تهيّه كرد و خويشان را دعوت كرد.

روز مهمانى‌ فرا رسيد ، در حدود چهل نفر از خويشان نزديك در مجلس گرد آمدند. پيامبر اكرم با روى‌ گشاده از آنان استقبال كرد و به آنان خوش آمد گفت. پيامبر و حضرت على‌ از مهمانها پذيرايى‌ كردند و با صرف همان غذاى‌ ساده و اندك همه سير شدند.بعد از صرف غذا ، پيامبر لب به سخن گشود ، هنگامى‌ كه خواست مقصدش را بيان‏ كند ، ابولهب كلامش را قطع كرد و با سخنان ياوه و ناروا مجلس را بر هم زد ، بيشتر حاضران همهمه و سرو و صدا راه انداختند و سرانجام پراكنده شدند و بدين ترتيب‏ مهمانى‌ پايان يافت و پيامبر نتوانست مأموريّت خويش را انجام دهد.

آيا پيامبر از هدايت و روشنگرى‌ دست بر مى‌‏دارد؟آيا مأيوس و دلسرد مى‌‏شود؟آيا با خشم و پرخاش با آنان برخورد مى‌‏كند؟چه مى‌‏كند؟

نه از هدايت و روشنگرى‌ دست بر مى‌‏دارد و نه مأيوس و دلسرد مى‌‏شود و نه با خشم و پرخاش با آنان رفتار مى‌‏كند.بلكه دوباره آنان را به مهمانى‌ فرا مى‌‏خواند و با غذاى‌ گرم و مهر و رأفت پذيرايى‌ مى‌‏نمايد ، چون كه او براى‌ هدايت و نجات بندگان خدا بسيار مشتاق و صبور و دلسوز است.

روز موعود فرا رسيد.مهمانان دسته دسته وارد شدند و مورد استقبال رسول خدا قرار گرفتند.بعد از صرف غذا پيامبر فورا مشغول صحبت شد و فرمود:

«خويشان گرامى‌!توجّه كنيد ، سخن مرا بشنويد ، اگر خوب بود بپذيريد و اگر خو نبود مجبور نيستيد كه قبول كنيد.درست‏ نيست كه شما با همهمه و هياهو مجلس را به هم بزنيد.اى‌‏ پسران عبد المطلّب!به خدا سوگند ، هيچ كس تا كنون چنين‏ هديّه‏اى‌ براى‌ خويشانش نياورده كه من براى‌ شما آورده‏ام.من‏ براى‌ شما خير و سعادت دنيا و آخرت را به ارمغان آورده‏ام.اى‌‏ خويشان گرامى‌!شما مرا به خوبى‌ مى‌‏شناسيد ، اگر به شما خبر دهم كه دشمن در پشت اين كوهها كمين كرده و به زودى‌ بر شما مى‌‏تازد ، آيا سخن مرا باور مى‌‏كنيد؟آيا آماده دفاع مى‌‏شويد؟»

همه گفتند:آرى‌ ، اى‌ محمّد!ما تو را راستگو و درستكار يافته ‏ايم.

 

رسول خدا فرمود:

«من خير و سعادت شما را طالبم و هيچ گاه به شما دروغ‏ نمى‌‏گويم و خيانت نمى‌‏كنم.اى‌ مردم!شما در اين جهان بيهوده‏ آفريده نشده‏اى‌ و مرگ پايان زندگى‌ نيست.شما از اين جهان‏ به جهان آخرت منتقل مى‌‏شويد تا جزاى‌ اعمال خود را ببينيد. اى‌ خويشان من!من پيامبر خدا هستم و براى‌ هدايت و نجات‏ همه انسانها برگزيده شده‏ام و اكنون مأموريّت يافته‏ام كه شما را به توحيد و خداپرستى‌ و دين اسلام دعوت نمايم و از عذاب‏ الهى‌ بترسانم.من با تمام نيرو و قدرت در انجام اين مأموريّت‏ الهى‌ پايدارى‌ خواهم كرد.كداميك از شما دعوتم را پذيرا مى‌‏شود و درانجام اين مسئوليّت خدايى‌ به ياريم بر مى‌‏خيزد؟او برادر و وصىّ و جانشين من خواهد بود.»

در ميان سكوت و بهت حاضران نوجوانى‌ از گوشه مجلس برخاست و با تمام‏ قدرت گفت:يا رسول اللّه!من به يگانگى‌ خدا و حقّانيت روز جزا و پيامبرى‌ شما با كمال‏ ايمان و يقين گواهى‌ مى‌‏دهم و براى‌ پيروزى‌ اين آرمان آسمانى‌ با تمام نيرو در اختيار شما خواهم بود.

آيا مى‌‏دانيد اين نوجوان چه كسى‌ بود؟

پيامبر نگاه محبّت آميز و پر معنايى‌ به او كرد.و خطاب به مهمانها سخنانش را دوباره تكرار كرد.اين دفعه نيز همه ساكت بودند و دوباره فقط همان نوجوان برخاست‏ و همان سخنان را تكرار كرد.

پيامبر با همان نگاه پر معنا و مهر به او نگريست و سخنش را براى‌ سوّمين بار تكرار فرمود ، باز هم در ميان سكوت حضار ، همان نوجوان برخاست و دست يارى‌ به‏ سوى‌ پيامبر گشود.رسول خدا او را فرا خواند و دستش را در دست گرفت و در حضور آن جمع فرمود:

«اِنَّ هذا اَخى‌ وَ وَصييّى‌ وَ خَليفَتى‌ فيكمُ ، فَاسمعَوُا لَهُ وَ اَطيعُو[در مدارك اهل سنّت نيز به طور مشروح و مستند اين واقعه آمده است.تاريخ طبرى‌ ج 2ص 32-الكامل فى‌ التاريخ‏ ج 2 ص 62]

اين نوجوان ، برادر و وصّى‌ و جانشين من است در بين شما ، به‏ سخنانش گوش كنيد و از او پيروى‌ نماييد.»

مهمانان برخاستند و برخى‌ كه با خنده خشم خود را پنهان مى‌‏كردند ، به ابو طالب‏ گفتند:شنيدى‌ محمّد چه گفت؟شنيدى‌ به تو چه دستور داد؟به تو دستور داد كه از اين پس‏ بايد مطيع فرزندت باشى‌!!

پيامبر اكرم در اين مجلس-در نخستين دعوت آشكار خويش-با صراحت‏ كامل و قاطّعيت تمام مأموريّت خويش را بيان كرد و برنامه آينده‏اش را به حاضران ابلاغ‏ نمود.وزير و جانشين خود را تعيين كرد.براى‌ دين و جامعه اسلامى‌ رهبر برگزيد و اطاعت از مقام رهبرى‌ را وجب و لازم گردانيد.

حاضران از سخنان پيامبر چه فهميدند؟آيا آنها نيز همين معنا را فهميده بودند؟ آيا آنها دريافته بودند كه پيامبر علىّ بن ابيطالب را به عنوان وزير خود و راهبر جامعه‏ اسلامى‌ پس از خود ، برگزيده است؟اگر اين معنا را نفهميده بودند ، پس چگونه با خنده‏ و خشم و تمسخر به ابوطالب گفتند:محمّد به تو دستور داد كه از اين پس بايد مطيع‏ فرزندت باشى‌؟ [1]

 

آيه‏ اى‌ از قرآن كريم‏

وَ اَنذِر عَشيرتَكَ الاَقرَبينَ وَ اخِفض جَناحَكَ لِمَنِ اتَبَعَكَ مِنَ‏ المُؤمِنينَ‏ سوره شعراء آيه 315

خويشاوندان نزديكت را از عذاب خدا بترسان.و با مؤمنانى‌ كه‏ پيرويت كرده‏اند با نرمى‌ و ملايمت رفتار كن. درباره اين پرسشها بحث كنيد:

1-مرحله دوّم دعوت پيامبر چگونه آغاز شد؟براى‌ شروع اين مرحله از سوى‌ خدا چه فرمان رسيد؟

2-پيامبر براى‌ انجام اين فرمان چه كرد؟به علّى‌ بن ابيطالب چه گفت؟

3-چه كسى‌ نخستين مجلس را بر هم زد؟چرا؟

4-آيا پيامبر از هدايت آنان دست برداشت؟آيا مأيوس و دلسرد شد؟پس چه كرد؟

5-پيامبر در مجلس دوّم به مهمانانش چه فرمود و از آنان چه خواست؟

6-مهمانان به ابو طالب چه گفتند؟چرا؟

7-نتيجه مهمّ تشكيل اين مجلس علنى‌ چه بود؟

 

دو امانت گرانبهاى‌ پيامبر

پيامبر اكرم-صلّى‌ اللّه عليه و آله در آخرين سال عمر خوش عازم مكّه شد. از مسلمانان نيز دعوت كرد كه هر كسى‌ استطاعت دارد در مراسم حجّ شركت نمايد.به‏ دعوت و سفارش پيامبر گروه زيادى‌ از مسلمين رهسپار مكّه شدند.اعمال و مناسك‏ حجّ را از پيامبر فراگرفتند و در مراسم پرشكوه و عظيم حجّ با رسول خدا شركت‏ كردند.

پيامبر بزرگ اسلام بعد از پايان مراسم حجّ و زيارت و داع ، به اتّفاق ديگر مسلمانان در يك كارون بزرگ به سوى‌ شهر و ديار حركت كردند.چندين روز در بيابانهاى‌ خشك و سوزان حجاز راه پيمودند تا به مكانى‌ به نام«غدير خم»رسيدند.

پيامبر اكرم در آن جا از شتر پياده شد و به دستور ايشان ساير كاروانيان نيز پياده‏ شدند.گروهى‌ كه از پيامبر جلوتر رفته بودند خبر شدند و برگشتند و گروهى‌ كه هنوز نرسيده بودند تدريجا رسيدند ، نزديك ظهر و هوا بسيار گرم بود از شدّت گرما و تابش‏ آفتاب سرها و پاها مى‌‏سوخت.برخى‌ عبا بر سر افكنده بودند و بعضى‌ چيزى‌ را بر پا پيچيده‏ بودند و بعضى‌ هم در سايه شترهاى‌ خويش ايستاده و يا نشسته بودند.

همه از هم مى‌‏پرسيدند:چه پيش آمده است كه پيامبر در اين هواى‌ گرم دستور توق فّ داده است؟همه مى‌‏دانستند كه پيامبر كار مهمّى‌ دارد ولى‌ نمى‌‏دانستند چه كار دارد.

 

از پيامبر سؤال مى‌‏كردند او مى‌‏فرمود:بعد از اقامه نماز ظهر صحبت مى‌‏كنم.وقت نماز ظهر فرا رسيد.پيامبر به نماز ايستاد و مردم به او اقتدا كردند و نماز را به جماعت‏ خواندند.بعد از نماز ، پيامبر در مكان بلندترى‌ ايستاد.سكوت همه جا را فراگرفت.مردم‏ همه به سوى‌ پيامبر توجّه كردند تا سخنان بسيار مهّم او را گوش دهند.

رسول خدا با نام و ياد خدا خطبه خويش را شروع كرد و بعد از حمد و ثناى‌ الهى‌‏ به مردم پند و اندرز داد ، سپس فرمود:اى‌ مردم!»مرگ براى‌ هر انسانى‌ حتمى‌ و ضرورى‌‏ است؛من نيز همانند ديگر انسانها خواهم مرد و فرشته خدا به زودى‌ براى‌ قبض روحم‏ خواهد آمد ، من و همه شما در برابر خدا و دين اسلام مسئول هستيم.من به وظيفه خويش‏ عمل كردم و پيامهاى‌ خدا را به شما ابلاغ نمودم و شما را رهبرى‌ و راهنمايى‌ كردم.

خدا به من خبر داده كه مرگم نزديك شده ، او مرا به سوى‌ خويش دعوت نموده‏ است؛بايد به سوى‌ او بشتابم.اى‌ مردم!من از بين شما مى‌‏روم ولى‌ دو چيز گرانبها و ارزشمند را در ميان شما به امانت مى‌‏گذارم كه اين دو جدايى‌ ناپذيرند ، اگر به آنها تمسّك جوييد هرگز گمراه نخواهيد شد ، «قرآن ، كتاب خدا و اهل بيت و عترتم»كه يكى‌‏ از ديگرى‌ برتر و گرانبهاتر است.

قرآن ، كتاب خدا و رشته استوارى‌ است كه از آسمان فرود آمده است؛و امامت‏ ديگر ، اهل بيت و خانواده من است.خداى‌ بزرگ به من خبر داده كه اين دو امانت‏ جدايى‌ ناپذيرند و تا قيامت با هم خواهند بود تا نزد حوض كوثر بر من وارد شوند؛ ببينم كه‏ با آنها چگونه رفتار مى‌‏كنيد.

سپس علىّ بن ابيطالب را به نزد خويش خواند ، دستش را گرفت و به مردم نشان‏ داد و گفت:

«اى‌ مردم!تا كنون سرپرستى‌ و رهبرى‌ شما به عهده من بوده‏ است.آيا من از سوى‌ خدا رهبر و صاحب اختيار شما نبوده‏ام؟ آيا من ولىّ و راهبر شما نبوده‏ام؟»

 

 

همه گفتند:آرى‌!يا رسول اللّه!تو پيشوا و رهبر ، ولىّ و صاحب اختيار ما بوده‏اى‌. رسول خدا ، با آهنگ‏رسا و شيواى‌ خويش فرمود:

«هر كس كه من سرپرست و صاحب اختيارش بوده و هستم ، هم اكنون على‌ سرپرست و صاحب اختيارش مى‌‏باشد.هر كس‏ كه ولايت مرا پذيرفته است ، اينك على‌ ولىّ اوست.»

سپس دست به دعا برداشت و گفت:

«خدايا!هر كس ولايت على‌ را پذيرفت تو او را تحت‏ سرپرستى‌ و ولايت خويش قرار بده.خدايا ياران على‌ را يارى‌‏ كن و با دشمنان على‌ دشمن باش....» تكميل و نتيجه‏گيرى‌:

از سخنان تاريخى‌ پيامبر در غدير و اين حديث شريف ، مطالب زير استفاده مى‌‏شود: 1-پيامبر اسلام در اين حدث شريف پايان عمر خويش را اعلام فرمود و براى‌‏ تداوم انقلاب اسلام و پيشرفت آن ، دو چيز ارزشمند را به مردم معرّفى‌ كرد تا براى‌ حلّ‏ مشكلات دينى‌ ، اجتماعى‌ و سياسى‌ خود به آنها مراجعه كنند و دستور بگيرند.

يكى‌ قرآن كه به صورت يك كتاب كامل و غنىّ آسمانى‌ ، در اختيارشان قرار داشت و به مردم فرمود:

در حلّ مشكلات خويش به قرآن پناه بريد و از خواند و فهميدن و انس گرفتن با قرآن ، و از برنامه‏ها و دستورالعملهاى‌ آن استفاده كنيد و اطاعت نماييد.

و ديگرى‌«اهل بيت و عترتش»پيامبر از مردم خواست تا در تأمين نيازمنديهاى‌‏ «دينى‌ و اجتماعى‌ و سياسى‌ خويش»به«اهل بيت و عترت او»كه كاملا آشنا به قرآن و معارف اسلام هستند مراجعه كنند و قرآن را با راهنمايى‌ آنان درست بفهمند ، احكام و قوانين فردى‌ و اجتماعى‌ اسلام را از آنان بياموزند و از گفتار و رفتارشان پيروى‌ كنند.

 

 

به آنان مهر ورزند و ولايت و رهبرى‌ آنان را كه ادامه ولايت و رهبرى‌ پيامبر است بپذيرند و به اين ترتيب در پرتو هدايت الهى‌ به حيات فردى‌ و اجتماعى‌ خويش‏ ادامه دهند.

2-«قرآن و عترت»جدايى‌ ناپذيرند ، مسلمانان براى‌ سعادت ، دنيا و آخرت‏ خويش ، به اين هر دو امر گرانبها با هم نياز دارند.به قرآن نياز دارند تا و برنامه و دستور زندگى‌ آنها باشد و به عترت نياز دارند تا احكام و معارف قرآن را از آنان بياموزند و آنان‏ با رهبرى‌ و ولايت الهى‌ خويش ، دلهاى‌ آماده را به سوى‌ خدا هدايت كنند و در اداره‏ صحيح جامعه بكوشند و اهداف مقدّس پيامبر را پيگيرى‌ كنند.

3-مسلمانانى‌ كه واقعا به برنامه‏هاى‌ قرآن عمل مى‌‏كنند و از گفتار و رفتار اهل‏ بيت پيروى‌ و اطاعت مى‌‏نمايند ، هرگز گمراه نخواهند شد و به سعادت و سربلندى‌ دنيا و آخرت مى‌‏رسند.

4-پيامبر اكرم در اين حديث علىّ بن ابيطالب را به عنوان يك فرد«اهل بيت‏ و عترت»به مردم معرفى‌ نمود و از آنان خواست تا ولايت و رهبرى‌ او را بپذيرند. «اهل‏ بيت و عترت »كه پيامبر اطاعتشان را واجب نموده است در احاديث ديگر كاملا معرّفى‌‏ شده‏اند.

اين حديث كه پيامبر درباره دو امر گرانبها در آن به مردم توصيّه كرده است به‏ «حديث ثقلين» معروف است و از احاديث مسلّم و قعطى‌ است كه گروهى‌ از روايان‏ حديث ، آن را از پيامبر نقل كرده‏اند.اين حديث در كتابهاى‌ معتبر مسلمانان(سنّى‌ و شيعه ثبت و نوشته شده است.[كتابهاى‌ البدايه و النهايه ج 5.صحيح مسلم ج 4.مستدرك حاكم ج 3.مجمع الزوايد ج 9.و بسيارى‌ از ديگر كتابهاى‌ معتبر اهل سنتّ و كتابهاى‌ معتبر شيعه.]

 

حديثى‌ از رسول اكرم

قالَ رَسُولُ اللّهِ صَلَّى‌ اللهُ عَلَيهِ و آلِهِ:اِنّى‌ تارِكٌ فيكُمُ الثَّقَلَينِ‏ كِتابَ اللّهِ و اَهلَ بَيتى‌ لَن يَفترِ قاحَتّى‌ يَرِدا عَلَىَّ الحَوضَ‏

پيامبر فرمود:من دو چيز بزرگ را در بين شما به امانت ميگذارم:يكى‌‏ قرآن كتاب خدا ، ديگرى‌ اهل بيتم.اين دو چيز تا قيامت از هم جدا نمى‌‏شوند. پرسشها:

1-دو امانت گرانبها پيامبر چيست؟درباره آنها به مسلمانها چه سفارشى‌ فرمود؟

2-پيامبر در غدير خم چه كسى‌ را به مردم عرّفى‌ فرمود؟و درباره او چه گفت؟چه دعاهايى‌ كرد؟

4-پيامبر براى‌ رهبرى‌ و حلّ مشكلات دينى‌ ، اجتماعى‌ و سياسى‌ جامعه اسلامى‌ چه كسانى‌ را معيّن‏ نمود؟

5-وظيفه مسلمانها نسبت به اين و امانت گرانبها چيست؟نسبت به قرآن چه مسئوليّتهايى‌ دارند؟و نسبت به«اهل بيت و عترت پيامبر»چه مسئوليّتهايى‌؟

6-«قرآن و عترت از يكديگر جدايى‌ ناپديرند»اين جمله را توضيح دهيد.

7-چگونه مسلمانها مى‌‏توانند به سعادت و پيروزى‌ و سربلندى‌ دنيا و آخرت برسند؟ با پذيرش رهبرى‌‏ چه مقامى‌؟

 

امامت و رهبرى‌ در اسلام‏

دين مقدّس و آسمانى‌ اسلام يك دين همه بعدى‌ است ، يعنى‌ به همه ابعاد زندگى‌‏ انسان توجّه كرده و برنامه و رهنمود داده است.به همان مقدار كه در امور فردى‌ توجّه‏ نموده و برنامه و رهنمود داده است ، به همان مقدار به امور اجتماعى‌ توجّه نموده و براى‌‏ اداره اجتماعى‌ برنامه و رهنمود داده است.با اين توضيح مى‌‏توان از دو نظر به احكام و دستورهاى‌ اسلام نگريست:دستورهايى‌ كه بيشتر به افراد توجّه دارند ، مانند نماز ، روزه ، حجّ ، طهارت....و امثال اينها ، دوّم احكام و قوانين اجتماعى‌ ، مانند جهاد ، دفاع ، قضاء ، حدود ، ديات ، قصاص ، امر به معروف و نهى‌ از منكر و ديگر دستورهاى‌ اقتصادى‌ و سياسى‌.هر چند كه دستورهاى‌ فردى‌ جنبه اجتماعى‌ و سياسى‌ هم دارد و برنامه‏هاى‌‏ اجتماعى‌ جنبه شخصى‌ و فايده هم دارد و اين دو بخش كاملا به هم نزديك بلكه به‏ هم بافته و پيوسته است.

قوانين اجتماعى‌ و سياسى‌ اسلام براى‌ اقامه قسط و عدل در بين مردم است ، براى‌ برقرارى‌ نظم و امنيّت عمومى‌ و حفظ و نگهدارى‌ جامعه است قوانين اجتماعى‌ و سياسى‌ اسلام ، ضامن بقاء و سعادت و رفاه جامعه مى‌‏باشند.تا افراد جامعه بتواند به‏ وظايف عبادى‌ خود بپردازند.

پياده كردن قوانين اجتماعى‌ و سياسى‌ اسلام از افراد به تنهايى‌ نيست‏ بلكه نياز به تشكيلات و اركان حكومتى‌ دارد.بايد افراد امّت اسلام در سايه تشكيلات‏ منسجم حكومت اسلامى‌ ، اجراى‌ قوانين اجتماعى‌ اسلام را بر عهده گيرند و با قاطعيّت‏ و قدرت ، قوانين اسلام را پياده نمايند و به اين وسيله در ميان امّت اسلام امنيّت بر قرار سازند و دست دشمن را از سرزمين اسلام كوتاه نمايند.وجود چنين تشكيلاتى‌ براى‌‏ ادره هر كشورى‌ ضرورى‌ است با اين تفاوت كه در كشور اسلامى‌ تشكيلات و اركان‏ حكومت بايد بر اساس اسلام باشد و رهبرى‌ آن را انسانى‌ ديندار و دين‏شناس و پرهيزگار و بر عهده گيرد ، كه خدا او را به اين سمت برگزيده است. حكومت اسلام در زمان رسول خدا(ص)چگونه بود؟

در زمان رسول خدا ، رهبرى‌ اجتماعى‌ بر عهده خود ايشان بود.قوانين اجتماعى‌‏ و سياسى‌ اسلام را اجرا مى‌‏فرمود و جامعه را اداره مى‌‏كرد.فرمان جهاد و دفاع را او صادر مى‌‏نمود.براى‌ سپاهيان فرمانده تعيين مى‌‏كرد و خود فرمانده كلّ قوا بود.قضاء و داورى‌ زير نظر او انجام مى‌‏شد ، قاضى‌ تربيت مى‌‏نمود و به شهرها و روستاها دور و نزديك مى‌‏فرستاد و تا در بين مردم داورى‌ نمايد و بر طبق قوانين و موازين اسلام ، مشكلاتشان را حلّ و فصل كند و حدود الهى‌ را اجرا سازد.تقسيم بيت المال زير نظر پيامبر بود و تقسيم غنائم جنگ بر عهده رسول خدا بود.رهبرى‌ و اداره كلّيه ابعاد حكومت را بر عهده داشت.

به علاوه پيامبر با خدا ارتباط مخصوص داشت ، قوانين و برنامه‏هاى‌ الهى‌ را به‏ وسيله وحى‌ از جانب خدا دريافت مى‌‏كرد و به مردم ابلاغ مى‌‏فرمود.رسول خدا اين دو مهمّ را بر عهده داشت و اجتماع را به امر خدا اداره مى‌‏نمود.امّا بالاخره عمر رسول‏ خدا پايان پذيرفت و او به جهان آخرت رحلت فرمود. حكومت اسلام بعد از رحلت رسول خدا

چه كسى‌ بايد بعد از رحلت رسول خدا ، از احكام و قوانين دين نگهبانى‌ كند؟آيا جامعه اسلام بعد از پيامبر رهبر و رئيس حكومت نمى‌‏خواهد؟آيا مى‌‏توان گفت كه پيامبر با آن همه عنايت و توجّهى‌ كه به بقاى‌ اسلام و اداره شئون اجتماعى‌ داشت ، جامعه جوان‏ اسلام را بدون رهبر و امام رها كرده و هيچ رهنمود و توصيه‏اى‌ در اين زمينه نكرده‏ است؟پيامبر دين اسلام را دين جاودانه و احكام و قوانين اسلام را هميشگى‌ و جاودانى‌‏ معرّفى‌ نموده ، چگونه ممكن است براى‌ حفظ احكام اين دين جاودانه ، نگهبانى‌ معيّن‏ نكرده باشد؟چگونه ممكن است جامعه اسلام را بدون رهبر و فرمانده گذارده باشد؟ در صورتى‌ كه هيچگاه سپاهى‌ را بدون فرمانده به چنگ نفرستاد و حتّى‌ گاهى‌ براى‌ احتياط چندين نفر را به ترتيب براى‌ فرماندهى‌ تعيين مى‌‏كرد تا در صورت شهادت فرمانده اوّل ، ديگرى‌ اداره سپاه را بر عهده بگيرد.چگونه ممكن است پيامبر جامعه نوخاسته اسلام را بدون ولّى‌ و سرپرست رها كرده باشد ، در صورتى‌ كه حتّى‌ گاهى‌ كه براى‌ مدّت چند روز مى‌‏خواست به سفر رود فردى‌ را تعيين مى‌‏كرد تا در غياب او به اداره امور مسلمين بپردازد.

چگونه ممكن است پيامبر جامعه تازه بنياد اسلام را بدون سرپرست و رهبر رها كرده باشد؟در صورتى‌ كه هنگامى‌ كه نقطه‏اى‌ به دست سپاه اسلام فتح مى‌‏شد ، فورا پيامبر شخصى‌ را براى‌ سرپرستى‌ آنجا تعيين فرمود.پيامبرى‌ كه اين چنين دور انديش‏ و آينده‏نگر بود و براى‌ اداره شئون اجتماعى‌ و سياسى‌ امّت ، اين قدر توجّه و عنايت‏ داشت ، آيا مى‌‏توان گفت او از ضرورت وجود امام و رهبر براى‌ جامعه غافل بوده‏ است؟آيا مى‌‏توان گفت كه عمده با اين كار نپرداخته و جامعه جوان و تازه بنياد اسلام را بى‌‏هيچ رهبر و پيشوا به دست امواج سپرده است؟پيامبر بهتر از هر كس مى‌‏دانست كه‏ وجود امام براى‌ ادامه خطّ اصيل اسلام كمال ضرورت را دارد.پيامبر خوب آگاه بود كه‏ وجود رهبرى‌ كه آگاه به احكام و قوانين اسلام باشد ، براى‌ حفظ و نگهبانى‌ اسلام لازم‏ است.او بهتر از هر كسى‌ آگاه بود كه براى‌ انجام و ادامه وظايف پيامبرى‌ چه كسى‌‏ شايسته‏تر است. اعتقاد ما

ما به حقّ معتقديم كه پيامبر گرامى‌ اسلام از اين امر حياتى‌ و حسّاس غفلت و كوتاهى‌ ننموده بلكه در موارد بسيار متعدّد به تذكار و تأكيد اين مهمّ پرداخته است.و آن‏ قدر اين موضوع در نظر پيامبر اساسى‌ و مهمّ بوده كه در نخستين دعوت آشكار-كه خويشان را به منزلش فراخوانده بود-وصايت و جانشينى‌ علىّ بن ابيطالب را ، آشكار بيان و تأكيد كرد.و تا آخرين لحظات حيات دنيايى‌ خويش-به امر خدا-در موارد مناسب از علىّ بن ابيطالب ياد مى‌‏نمود و او را بعنوان خليفه خويش و امام و رهبر و ولّى‌‏ جامعه مسلمين معرّفى‌ مى‌‏فرمود.اوج همه يادآوريها و تأكيدها در غدير خم به دستور الهى‌‏ انجام شد و پيامبر گرامى‌-به امر خدا-علىّ بن ابيطالب را در برابر چندين هزار مسلمانى‌ كه از حجّ بازگشته بودند ، بطور كاملا رسمى‌ به وصايت خويش و ولايت و امامت مردم برگزيد.

علىّ بن ابيطالب نيز-به امر خدا و امر رسول خدا-فرزند گراميش امام‏ حسن را به امانت برگزيد و معرّفى‌ فرمود و به همين صورت هر امامى‌ بعدى‌ را معرّفى‌ نمود تا نوبت به امام دوازدهم رسيد كه او هم اكنون زنده است و ولىّ عصر و امام‏ مسلمين است ولى‌ در حال غيبت به سر مى‌‏برد. در زمان غيبت‏

در زمان غيبت حضرت ولىّ عصر ، رهبرى‌ و ولايت جامعه بر عهده«فقيه عادل و آگاه »است كه نائب امام عصر حضرت حجّة بن الحسن مى‌‏باشد.قوانين و احكام دين را بيان مى‌‏كند و جامعه را به مقصد حقيقى‌ و سعادت دنيا و آخرت رهنمون مى‌‏شود؛و عزّت‏ و قدرت اسلام را آشكار مى‌‏سازد و دلهاى‌ را براى‌ پذيرش ظهور حضرت ولىّ عصر آماده‏ مى‌‏نمايد. آيه‏اى‌ از قرآن كريم‏

وَ جَعَلنان مِنهُم أئِمّةً يَهدُونَ بِاَمرِنا لَمّا صَبَروُا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ‏ سوره سجده آيه 24

و ما گروهى‌ را پيشويان مردم قرار داديم تا به امر ما آنها را هدايت‏ كنند ، چون آنان استوار و شكيبا بودن و به آيات ما يقين داشتند.

 

بينديشيد و پاسخ دهيد.

1-آيا مى‌‏دانيد اركان حكومت اسلامى‌ ما چيست؟مهمترين ركن حكومت در اسلام چيست؟

2-در حكومت صدر اسلام چه كارهايى‌ بر عهده پيامبر بود؟

3-آيا ممكن است پيامبر جامعه تازه بنياد اسلام را بدون رهبر و امام رها كرده باشد؟دلايلى‌ كه در درس در پاسخ اين سؤال آمده دسته بندى‌ كنيد و بيان نماييد.

4-اعتقاد ما در مورد تعيين و معرّفى‌ رهبر و امام براى‌ جامعه اسلامى‌ بوسيله پيامبر چيست؟

5-پيامبر در موارد بسيار به مسأله رهبرى‌ جامعه بعد از خود ، توجّه فرموده است ، دو مورد مهمّ آن را بيان كنيد.

6-در زمان غيبت حضر ولىّ عصر-سلام اللّه عليه-رهبرى‌ و ولايت جامعه بر عهده چه كسى‌‏ است؟

7-رهبر و ولّى‌ جامعه مسلمين چه وظايفى‌ را-در ارتباط با مقام رهبريش-بر عهده دارد؟

 

 

رادمرد نمونه اسلام‏

حضرت على‌-عليه السّلام-رادمرد نمونه اسلام بود.از كودكى‌ به خانه پيامبر آمد و در همان خانه بزرگ شد.و اخلاق و آداب زندگى‌ را فراگرفت.پيامبر بزرگ‏ اسلام ، قبل از بعثت ، سالى‌ يك ماه از مردم كناره مى‌‏رگفت و در كوه حراء به عبادت و راز و نياز مى‌‏پرداخت.حضرت على‌ در اين روزها براى‌ او آب و غذا مى‌‏برد و گاهى‌ هم‏ در همان جا مى‌‏ماند و از نزديك عبادتهاى‌ پيامبر را مى‌‏ديد.

در سحرگاهى‌ زيبا كه حضرت محمدّ-صلّى‌ اللّه عليه و آله-در آن كوه مشغول‏ عيادت و توجّه و تفكّر بود ، فرشته بزرگ الهى‌ نازل شد و مسئوليّت عظيم پيامبرى‌ را بر عهده او نهاد.در آن ماه نيز آن نوجوان فداكار و پرتلاش با پيامبر بود و مثل هميشه‏ برايش آب و غذا مى‌‏برد.على‌ درباره مشاهده خود فرمود است:من در كوه حراء با پيامبر بودم و علائم شكوهمند پيامبرى‌ او را مى‌‏ديدم و با تمام وجود مشاهده مى‌ كردم.

حضرت على‌-عليه السّلام-نخستين فردى‌ بود كه اسلام را پذيرفت و به پيامبر ايمان آورد.در آن زمان بيتشر از ده سال عمرش نگذشته بود ولى‌ به قدرى‌ باهوش و خردمند بود كه حقايق و حى‌ و نبوّت را به خوبى‌ درك و بدون ترس و ترديد ، با يقين و ايمان ، با پيامبر به نماز جماعت مى‌‏ايستاد و شب و روز پيامبر را در اجراى‌‏ فرمانهاى‌ خدا يارى‌ مى‌‏داد.

 

همان گونه كه مى‌‏دانيد:پيامبر در سال سوّم بعثت ، خويشان نزديكش را در مجلسى‌‏ به مهمانى‌ فرا خوانده و به اسلام دعوت كرد و از آنان يارى‌ و كمك خواست.در آن‏ مجلس هيچ كس جز همان نوجوان باهوش و پرتلاش دعوت پيامبر را نپذيرفت و و عده‏ يارى‌ و همكارى‌ نداد.در آن مهمانى‌ حضرت على‌-كه نوجوانى‌ سيزده چهارده ساله‏ بود-با يقين و قاطعيّت تمام دعوت پيامبر را پذيرفت و پيمان يارى‌ و كم بست و چنين عمل قاطعانه‏اى‌ ، نشانه كمال بصيرت و آگاهى‌ اوست و به علّت همين لياقت و بصيرت بود كه پيامبر اسلام او را به عنوان وزير و مشاور و جانشين خود برگزيد و در حضور جمع معرّفى‌ فرمود.

از آن روز به بعد على‌ عليه السلاّم رسما مشاور و وزير پيامبر بود و در انجام آن‏ مأموريّت عظيم الهى‌ و حلّ مشكلات پيامبر را يارى‌ مى‌‏كرد و از او پاسدارى‌ مى‌‏نمود و گواه روشن بر كمال ايمان على‌ به پيامبر و دعوت آسمانى‌ او ، اين است كه در موارد بسيار خطرناك حاضر بود جانش را براى‌ حفظ رسول خدا فدا سازد.

وقتى‌ بت پرستان مكّه تصميم گرفتند ، پيامبر اسلام را به قتل برسانند ، از سوى‌‏ خدا به پيامبر فرمان رسيد كه شبانه از مكّه خارج شو و آنگاه به سوى‌ يثرب هجرت كن و براى‌ اين كه دشمنان از حركت تو آگاه نشوند شخصى‌ را در جاى‌ خود بگذار تا در بسترت بخوابد.

پيامبر موضوع را با على‌ در ميان نهاد ، حضرتى‌ مشتاقانه جان خود را در معرض خطر قرار داد و با توجّه به خطر حمله شبانه و ناگهانى‌ بت پرستان به خانه پيامبر ، در بستر پيغمبر خوابيد.

حضرت على‌ از شجاعان و دلاوران روزگار بود ، در تمام جنگها شركت مى‌‏كرد و براى‌ پيروزى‌ اسلام و نجات انسانها از چنگال كفر و ستم ، در صفّ اوّل جبهه با دشمنان‏ مى‌‏جنگيد.عاشق جهاد و شهادت بود.از هيچ نيرويى‌ هراس نداشت ، هميشه در ميدان‏ نبرد پيشقدم بود.هيچ گاه از ميدان نبرد فرار نكرد.در انجام وظيفه پاسدارى‌ از دين، چنان قاطع بود كه مى‌‏فرمود:

«به خدا سوگند!اگر تمام عرب در جنهگ با من متّحد شوند دست از پيكار بر نمى‌‏دارم و تسليم دشمن نمى‌‏شوم.به خدا قسم‏ اگر در ميدان نبرد زير هزار ضربه شمشير به شهادت برسم ، از آن كه در بستر بيمارى‌ جان بدهم ، برايم دوست داشتنى‌‏تر است».

در جنگ احد كه پاسداران وفادار قرآن كشته شدند يا زخمهاى‌ كارى‌ برداشتند و عدّه ديگر از سپاهيان ، پيامبر را تنها گذاشتند و فرار كردند ، حضرت على‌ در آن ميدان‏ تير و شمشير يك تنه از پيامبر پاسدارى‌ كرد و آن قدر با بازوان نيرومندش شمشير زد كه‏ فرشته الهى‌ در آسمان ندا در داد كه«رادمردى‌ چون على‌ و شمشيرى‌ چون شمشير او وجود ندارد».

عمر و پسر عبدود از كفّار از شجاعان معروف بود ، چنان شجاع و نيرومند و بى‌‏باك بو كه يك تنه در برابر هزار سوار جنگى‌ مى‌‏ايستاد و نبرد مى‌‏كرد.در جنگ‏ احزاب حضرت على‌-كه بيست و چند ساله بود-با آن مرد پيل پيكر نبرد كرد و يك‏ تنه او را به خاك هلاكت افكند.

سران بت پرستان و رهبران كفّار غالبا به دست تواناى‌ على‌ به خاك هلاك‏ افتادند.

حضرت على‌ از عابدترين مردمان عصر بود ، نماز و عبادتش از همه بيشتر بود ، مقدارى‌ از شب را بيدار بود و به نماز شب و دعا مى‌‏پرداخت ، در تاريكيهاى‌ شب با خدا راز و نياز داشت و اشك مى‌‏ريخت و ناله مى‌‏كرد.در سنّ ده سالگى‌ به پيامبر اكرم ايمان‏ آورد و از همان سنّ نماز را شروع كرد و در محراب عبادت ، بهنگام سحر و در حال نماز به شهادت رسيد.حضرت على‌ از آغاز كودكى‌ در سفر و حضر ملازم و همراه رسول خدا بود از علوم آسمانى‌ پيامبر بهره‏مند مى‌‏شد.بعد از پيامبر ، اعلم و داناترين مردم عصر بود.از تمام علوم-به اذن خدا-آگاه بود و همگان از علومش بهره‏مند مى‌‏شدند. داوريهاى‌ شگفت انگيزش همه را به حيرت مى‌‏انداخت.هزاران حديث از خود به يادگار گذاشته است.سخنانش در نهج البلاغه ، دريايى‌ از دانش و ادب و معنويّت است.پيامبر درباره‏اش فرمود:

«من همانند شهرى‌ از دانش مى‌‏باشم و على‌ به منزله راه ورود و در آن شهر مى‌‏باشد و هر كس كه بخواهد وارد شهر شود ، ناچار بايد از در و راهش وارد گردد.»

و به علّت همين آگاهى‌ آسمانى‌ و لياقت معنويش بود كه پيامبر او را با سمت‏ ولايت و رهبرى‌ به مردم معرّفى‌ نمود و درباره‏اش فرمود:«هر كس ولايت مرا پذيرفته‏ اين على‌ ولّى‌ اوست».

على‌ بن ابيطالب بسيار پركار و فعّال و زحمتكش بود.با دست خويش نخلستانها و باغهاى‌ بزرگى‌ احداث نمود و چاههاى‌ عميقى‌ حفر كرد.او كارگرى‌ جدّى‌ و پرتلاش‏ بود.پيوسته مى‌‏كوشيد و زحمت مى‌‏كشيد ، امّا نه براى‌ جمع مال و ثروت ، بلكه براى‌ تأمين‏ مخارج زندگى‌ و خدمت به مردم.هر چه به دست مى‌‏آورد و در راه خدا و براى‌ تأمين آسايش‏ خلق خدا مصرف مى‌‏نمود.از خوردن غذاهاى‌ لذيد و رنگارنگ اجتناب مى‌‏نمود ، لباس و خوراكش مانند مردم فقير بود.خود با رنج سختى‌ زندگى‌ مى‌‏كرد و درآمدش را به‏ مستمندان و يتيمان و بيوه زنان مى‌‏بخشيد.به مال و ثروت و مقام و قدرت ، دلبستگى‌‏ نداشت ، هر چه مى‌‏خواست براى‌ خدا و براى‌ خدمت به خلق خدا مى‌‏خواست.

علىّ بن ابطالب بسيار خوش اخلاق و مهربان بود ، متبّسم و گشاده رو بود ، هيچ كس را مسخره نمى‌‏كرد و سخنان ناروا از دهانش خارج نمى‌‏شد.متواضع و خوش‏ برخورد در عين حال هيبت و با عظيمت بود.با ستمگران سختگير و خشن و با ستمديدگان دلسوز و مهربان بود.در برخورد با مجرمين و گنهكاران ، در صورت امكان‏ عفو و بخشش را بر كيفر و مجازات ترجيح مى‌‏داد.اگر ستمگران را مى‌‏كشت و مجرمان‏ را قصاص مى‌‏كرد ، هدفى‌ جز امنيّت جامعه اسلامى‌ و كسب رضاى‌ خدا نداشت.

حضرت على‌-عليه السّلام-يك انسان نمونه ، يك انسان ديندار و متعهّد و مومن بود.كمالات انسانى‌ در او جمع بود.چنين انسان كاملى‌ نه تنها براى‌ مسلمانان‏ بلكه براى‌ هر انسان آگاه و روشنى‌ ، بهترين سرمشق زندگى‌ و كمال است. حديثى‌ از رسول اكرم‏

قالَ رَسُولُ اللّهِ صَلَّى‌ اللّهُ عَلَيهِ وَ الِهِ:اَنَا مَدينَةُ العِلمِ و عَلىٌ بابُها فَمَن اَرادَ العِلمَ فَلَياتِهِ منِ بابِهِ‏ كتاب مجمع الزوائد ج 9

پيامبر فرود:من شهر علم هست و على‌ درب آن بنابر اين هر كس ك‏ طالب علم باش و بايد از دربش وارد شود.

درباره پرسشهاى‌ زير بينديشيد و پاسخ دهيد:(صفات خود را با صفات المؤمنين بسنجيد و براى‌‏ پيشرفت و تكامل بيشتر تصميم بگيريد)

1-غذا و لباس حضرت على‌ چگونه بود؟

2-اخلاق و برخوردش با دوستان چگونه بود؟

3-با ستمگران چگونه برخورد مى‌‏كرد؟با ستمديدگان چطور؟

4-حضرت محمّد براى‌ دستيابى‌ به دانش آسمانيش چه راهى‌ را معيّن فرموده است؟

5-شجاعت و دلاورى‌ حضرت على‌ چگونه بود؟در نمونه از شجاعت و دلاورى‌ را بيان كنيد.

6-قاطّعيت او ، عشق او به جهاد و شهادت چگونه بود؟در و سخن از سخنان او را بگوييد.

7-آيا كسى‌ را قصاص مى‌‏كرد؟عفو و بخشش مجرم را بيشتر دوست داشت يا كيفر و مجازات او را؟

8-در چه سنّى‌ به پيامبر ايمان آورد؟پيش از آن ، چه وقتى‌ با پيامبر بود؟چگونه او را يارى‌ مى‌‏كرد؟

9-پيامبر در«دعوت خويشاوندان»چه مسئوليّتى‌ را به عهده او نهاد؟در غدير خم چه مسئوليتّى‌ را؟

10-در شب هجرت چگونه پيامبر را يارى‌ كرد؟

11-در جنگ احد چگونه پيامبر را يارى‌ كرد؟فرشته الهى‌ درباره او چه گفت؟

 

غيبت و ظهور امام دوازدهم‏

امام زمان عليه السّلام در سحرگاه نيمه شعبان ، در سال 255 هجرى‌ در شهر سامره به دنيا آمد ، نام زيبايش محمّد و لقبش مهدى‌ ، قائم ، امام زمان ، ولّى‌ عصر مى‌‏باشد. پدر گراميش حضرت اما حسن عسكرى‌ عليه السّلام بود ، مى‌‏دانيد كه حضرت امام‏ حسن عسكرى‌ را به همراه پدر بزرگوارش بيدادگران عبّاسى‌ به شهر سامره برده بودند و در يك محلّه و پايگاه نظامى‌ تحت نظر قرار داده بودند ، گاهى‌ هم او را به زندان‏ مى‌‏افكندند و بالاخره در سنّ 28 سالگى‌ او را به شهادت رساندند.

به علّت فشار و اختناقى‌ كه بر امام حسن عسكرى‌ روا مى‌‏داشتند و پيوسته در جستجوى‌ جانشين او بودند تا او را در همان كوكى‌ به قتل برسانند ، ولادت امام زمان‏ عليه السّلام در كمال خفا و پنهانى‌ انجام گرفت و او-به امر خدا-از زمان كوديكى‌ از نظرها غايب شد و در حال خفا به زندگى‌ ادامه داد.

پيامبر اكرم و ائمه اطهار-عليهم السلام-قبلا به مسلمانان خبر داده بودند كه‏ مهدى‌ فرزند امام يازدهم ناچار است از نظرها غائب باشد.حضرت صادق در اين باره‏ فرموده است:

مهدى‌ ، قائم ما دو غيب دارد كه يكى‌ كوتاه و ديگرى‌ بلند و طولانى‌ در غيبت كوتاه خواص شيعيان از محلّ سكونتش‏ اطّلاع دارند ولى‌ در غيبت كبرى‌(غيبت بلند و طولانى‌)هيچ‏ كسى‌ از محّل سكونتش اطّلاع ندارد جز معدودى‌ از نزديكترين‏ يارانش.

امام حسن عسكرى‌ به هنگام وفاتش-به امر خدا-فرزندش را به گروهى‌ از اصحاب نشان داد و معرفى‌ فرمود و به امانت بعد از خود برگزيد.امام دوازدهم بعد از شهادت پدر نيز از نظرها غايب بود و كمتر ديده مى‌‏شد. غيبت صغرى‌ و كبرى‌‏

حضرت مهدى‌-عليه السّلام-دو غيب داشت.نخست غيبت صغرى‌(كوتاه و كوچك)و دوّم غيبت كبرى‌(بلند و طولانى‌).غيبت صغير نزديك به شصت و نه سال‏ طول كشيد ، از زمان شهادت پدرش در سال 260 هجرى‌ شروع شد و تا سال 329 ادامه‏ يافت.امام زمان عليه السّلام در اين مدّت از نظر عموم مردم غايب بود ، ليكن ارتباطش با مردم بوسيله چهار نفر نماينده و وكيل كه تعيين كرده بود ، بر قرار بود.مسلمانان به وسيله‏ اين وكيلان مى‌‏توانستند با حضرت مهدى‌ تماس بگيرند نامه بفرستند ، پاسخ دريافت‏ كنند و به اين ترتيب مشكلاتشان را حلّ و فصل نمايند.وكلاى‌ حضرت مهدى‌ امام‏ دوازدهم عبارت بودند از:عثمان بن سعيد ، محمّد بن عثمان ، حسين بن روح و علىّ بن‏ محمّد كه اين چهار نفر از بهترين اصحاب ائمه و كاملا رازدار و مورد اعتماد بودند و به‏ ترتيب يكى‌ پس از ديگرى‌ به وكالت منصوب شدند.به اين افراد نائب امام و باب امام هم‏ گفته مى‌‏شد.حضرت مهدى‌ بوسيله اين نائبان مردم را در حلّ مشكلاتشان يارى‌‏ مى‌‏فرمود ، جواب نامه‏هايشان را مى‌‏فرستاد و گاهى‌ برايشان نامه مى‌‏نوشت.اين روش‏ ادامه داشت تا زمان وفات نائب چهارم ، علىّ به محمّد ، او چند روز قبل از وفاتش نامه‏اى‌‏ را كه از سوى‌ امام زمان صادر شد ، بود ، به مردم نشان داد ، در آن نامه نوشت شده بود:

اى‌ علىّ بن محمّد!خداوندا اجر برادرانت را در وفات تو بزرگ‏ گرداند ، بدان كه تو تا شش روز ديگر از اين دنياى‌ خواهى‌ رفت. كارهايت را سامان بده و جمع و جور كن.جانشينى‌ براى‌‏ خودت تعيين مكن زيرا زمان غيبت(غيبت كبرى‌)فرا رسيده است.آگاه باش كه تا خدا اذن ندهد و زمانى‌ طولانى‌‏ نگذرد من ظهور نخواهم كرد.

علىّ بن محمّد اين نامه را به شيعيان نشان داد و بعد از شش روز از دنيا رحلت‏ نمود.و از آن زمان غيبت كبرى‌ شروع شد.

پس خداى‌ بزرگ-با قدرت بى‌‏پايان خود-عمرى‌ طولانى‌ به امام زمان بخشيده‏ است و به او فرمان داده كه در غيبت زندگى‌ كند و در مواقع لزوم به يارى‌ مسلمانان‏ بشتابد و دلهاى‌ پاك را به سوى‌ خدا هدايت كند.اكنون كه امام زمان از نظرها غياب‏ است ، امّا در ميان مردم رفت و آمد دارد ، به مردم كمك مى‌‏كند و مسئوليتّهاى‌ الهى‌‏ خويش را انجام مى‌‏دهد و به مردم سود مى‌‏رساند از پيامبر پرسيدند:مردم در زمان غيب‏ امام دوازدهم چگونه از او بهره‏مند مى‌‏شوند ، پيامبر در پاسخ فرمودند:همانگونه كه از خورشيد پشت ابر بهره مى‌‏برند از وجود امام زمان نيز در ايّام غيبت بهره‏مند مى‌‏شوند.

اگر امام زمان ظاهر بود و آشكار در بين مردم زندگى‌ مى‌‏كرد به وسيله ستمگران‏ و طاغوتيان به قتل مى‌‏رسيد.زيرا پيامبر اكرم و ائمّه اطهار به مردم خبر داده بودند كه‏ مهدى‌ موعود و قائم آل محمّد دشمن ستمگران و خصم طاغوتيان است و با ياران‏ و فادارش با انقلاب سخت و خونينى‌ كاخ ستمگران را در سراسر جهان ويران مى‌‏سازد و حكومت مستعفان را بر پهنه گيتى‌ تحققّ مى‌‏بخشد و پرچم پيروزمند توحيد و خدا پرستى‌ را در جهان به اهتزاز در مى‌‏آورد.ستمگران و طاغوتيان اين اخبار را شنيده‏ بودند و با بيم و هراس در جستجوى‌ چنين فردى‌ بود.اگر او آشكارا در بين مردم‏ زندگى‌ مى‌‏كرد ، پيش از آن كه ياران وفادارش تربيت شوند و مقّدمات انقلاب جهانيش‏ فراهم آيد ، به دست ستمگران كشته مى‌‏شد و زمين از حجّت و امام خالى‌ مى‌‏گشت.

ولى‌ اكنون كه او در غيب به سر مى‌‏برد اميد شيعيان و مستضعفان است ، به اميد ظهور او مى‌‏كوشند ، تا«زمينه تأسيس حكومت جهانى‌ اسلام»را فراهم سازند.به اميد ديدار چهره نورانى‌ او براى‌ اصلاح خود و اجتماعى‌ تلاش مى‌‏كنند و با باطل و ستم‏ مبارزه مى‌‏نمايند و تا مقدّمات ظهور پيروزش را فراهم سازند.

نائب عامّ امام زمان در هنگام غيبت كبرى‌«فقيه عادل و آگاه»است كه مبيّن‏ احكام دين و پاسدار قانون قرآن و رهبر اجتماعى‌ اسلامى‌ است و بر مسلمانان فرض‏ است كه حكمش را بپذيرند و ياريش نمايند تا لايق و شايسته درك ظهور امام زمان‏ گردند. آيه‏اى‌ از قرآن كريم‏

وَ نُريدُ اَن نَمُنَّ عَلَى‌ الَّذينَ استُضعِغُوا فِى‌ الاَرضَ و نَجعَلَهُم أئِمَّةً وَ نَجعَلَهُمُ‏ الوارِثينَ‏ سوره قصص آيه 5

و خواست خدا بر اينست كه نعمت عظيمى‌ به مستضعفين زمين بخشد و آنان را پيشوايان مردم و صاحبان قدرت قرار دهد. بينديشيد و پاسخ دهيد.

1-آيا مى‌‏توانيد توضيح دهيد كه چرا ولادت و زندگى‌ امام دوازدهم حضرت مهدى‌ عليه السّلام-به امر خدا-از همان آغاز كودكى‌ در كمال خفا و غيبت بود؟

2-امام صادق درباره دو غيبت امام دوازدهم-سلام اللّه عليه-چه فرموده است؟

3-غيبت صغراى‌ امام دوازدهم چه مقدار طول كشيد؟در اين مدّت ارتباط ايشان با مردم چگونه‏ انجام گرفت؟نوّابش چه كسانى‌ بودند؟آخرين نائب ايشان چه كسى‌ بود؟

4-مسئوليتّهاى‌ الهى‌ امام دوازدهم در زمان غيبت چيست؟مردم چگونه از وجود و يارى‌ او در زمان‏ غيبت بهره‏مند مى‌‏شوند؟سخن رسول خدا در اين مورد بيان كنيد.

5-در زمان غيبت كبرى‌ ، نيابت امام زمان و رهبرى‌ جامعه اسلامى‌ را چه شخصيتّى‌ بر عهده دارد؟

6-وظايف مسلمين در ارتباط با مقام رهبرى‌ در زمان غيبت ، چيست؟

7-آيا مى‌‏دايند روز ميلاد امام زمان-عليه السّلام-را چه نام نهاده‏اند؟..چرا؟