بخش ششم مسائلى پيرامون امامت و رهبرى در اسلام
دعوت خويشان به اسلام
در حدود سه سال از نخستين روز بعث پيامبر اسلام گذشت.دعوت حضرت پيامبر در طول اين مدّت در خفا و پنهانى بود.و مردم ، حتّى بيشتر خويشان پيامبر ، اطّلاع درستى از موضوع دعوت او نداشتند.ولى اكنون وقت آن رسيده كه پيامبر اكرم دعوت خويش را آشكار سازد و پيام رهايى بخش اسلام را در بين عموم مردم معرّفى نمايد تا در نفوذ و پيشرفت آن تسريع گردد.چه بهتر كه اين اقدام را از خويشاوندان و طايفه خود شروع كند ، چون اينان پيامبر را بهتر مىشناختند و به صداقت و درستى او بيشتر آشنا بودند.در اين هنگام از جانب خدا فرمان رسيد كه:
بستگان و خويشاوندان نزديك خود را به اسلام دعوت كن و آنانرا از عذاب آخرت بيم ده و با كسانى كه از تو پيروى مىكنند و با نرمى و تواضع رفتار كن.
همان گونه كه مىدانيد پيامبر خدا مأموريّت تازهاش را با علىّ بن ابيطالب در ميان گذاشت و به او فرمود:غذايى تهيّه كن و خويشان و اقوم را به مهمانى فرا خوان تا آنها را به اسلام دعوت نمايم.على عليه السّلام غذايى تهيّه كرد و خويشان را دعوت كرد.
روز مهمانى فرا رسيد ، در حدود چهل نفر از خويشان نزديك در مجلس گرد آمدند. پيامبر اكرم با روى گشاده از آنان استقبال كرد و به آنان خوش آمد گفت. پيامبر و حضرت على از مهمانها پذيرايى كردند و با صرف همان غذاى ساده و اندك همه سير شدند.بعد از صرف غذا ، پيامبر لب به سخن گشود ، هنگامى كه خواست مقصدش را بيان كند ، ابولهب كلامش را قطع كرد و با سخنان ياوه و ناروا مجلس را بر هم زد ، بيشتر حاضران همهمه و سرو و صدا راه انداختند و سرانجام پراكنده شدند و بدين ترتيب مهمانى پايان يافت و پيامبر نتوانست مأموريّت خويش را انجام دهد.
آيا پيامبر از هدايت و روشنگرى دست بر مىدارد؟آيا مأيوس و دلسرد مىشود؟آيا با خشم و پرخاش با آنان برخورد مىكند؟چه مىكند؟
نه از هدايت و روشنگرى دست بر مىدارد و نه مأيوس و دلسرد مىشود و نه با خشم و پرخاش با آنان رفتار مىكند.بلكه دوباره آنان را به مهمانى فرا مىخواند و با غذاى گرم و مهر و رأفت پذيرايى مىنمايد ، چون كه او براى هدايت و نجات بندگان خدا بسيار مشتاق و صبور و دلسوز است.
روز موعود فرا رسيد.مهمانان دسته دسته وارد شدند و مورد استقبال رسول خدا قرار گرفتند.بعد از صرف غذا پيامبر فورا مشغول صحبت شد و فرمود:
«خويشان گرامى!توجّه كنيد ، سخن مرا بشنويد ، اگر خوب بود بپذيريد و اگر خو نبود مجبور نيستيد كه قبول كنيد.درست نيست كه شما با همهمه و هياهو مجلس را به هم بزنيد.اى پسران عبد المطلّب!به خدا سوگند ، هيچ كس تا كنون چنين هديّهاى براى خويشانش نياورده كه من براى شما آوردهام.من براى شما خير و سعادت دنيا و آخرت را به ارمغان آوردهام.اى خويشان گرامى!شما مرا به خوبى مىشناسيد ، اگر به شما خبر دهم كه دشمن در پشت اين كوهها كمين كرده و به زودى بر شما مىتازد ، آيا سخن مرا باور مىكنيد؟آيا آماده دفاع مىشويد؟»
همه گفتند:آرى ، اى محمّد!ما تو را راستگو و درستكار يافته ايم.
رسول خدا فرمود:
«من خير و سعادت شما را طالبم و هيچ گاه به شما دروغ نمىگويم و خيانت نمىكنم.اى مردم!شما در اين جهان بيهوده آفريده نشدهاى و مرگ پايان زندگى نيست.شما از اين جهان به جهان آخرت منتقل مىشويد تا جزاى اعمال خود را ببينيد. اى خويشان من!من پيامبر خدا هستم و براى هدايت و نجات همه انسانها برگزيده شدهام و اكنون مأموريّت يافتهام كه شما را به توحيد و خداپرستى و دين اسلام دعوت نمايم و از عذاب الهى بترسانم.من با تمام نيرو و قدرت در انجام اين مأموريّت الهى پايدارى خواهم كرد.كداميك از شما دعوتم را پذيرا مىشود و درانجام اين مسئوليّت خدايى به ياريم بر مىخيزد؟او برادر و وصىّ و جانشين من خواهد بود.»
در ميان سكوت و بهت حاضران نوجوانى از گوشه مجلس برخاست و با تمام قدرت گفت:يا رسول اللّه!من به يگانگى خدا و حقّانيت روز جزا و پيامبرى شما با كمال ايمان و يقين گواهى مىدهم و براى پيروزى اين آرمان آسمانى با تمام نيرو در اختيار شما خواهم بود.
آيا مىدانيد اين نوجوان چه كسى بود؟
پيامبر نگاه محبّت آميز و پر معنايى به او كرد.و خطاب به مهمانها سخنانش را دوباره تكرار كرد.اين دفعه نيز همه ساكت بودند و دوباره فقط همان نوجوان برخاست و همان سخنان را تكرار كرد.
پيامبر با همان نگاه پر معنا و مهر به او نگريست و سخنش را براى سوّمين بار تكرار فرمود ، باز هم در ميان سكوت حضار ، همان نوجوان برخاست و دست يارى به سوى پيامبر گشود.رسول خدا او را فرا خواند و دستش را در دست گرفت و در حضور آن جمع فرمود:
«اِنَّ هذا اَخى وَ وَصييّى وَ خَليفَتى فيكمُ ، فَاسمعَوُا لَهُ وَ اَطيعُو[در مدارك اهل سنّت نيز به طور مشروح و مستند اين واقعه آمده است.تاريخ طبرى ج 2ص 32-الكامل فى التاريخ ج 2 ص 62]
اين نوجوان ، برادر و وصّى و جانشين من است در بين شما ، به سخنانش گوش كنيد و از او پيروى نماييد.»
مهمانان برخاستند و برخى كه با خنده خشم خود را پنهان مىكردند ، به ابو طالب گفتند:شنيدى محمّد چه گفت؟شنيدى به تو چه دستور داد؟به تو دستور داد كه از اين پس بايد مطيع فرزندت باشى!!
پيامبر اكرم در اين مجلس-در نخستين دعوت آشكار خويش-با صراحت كامل و قاطّعيت تمام مأموريّت خويش را بيان كرد و برنامه آيندهاش را به حاضران ابلاغ نمود.وزير و جانشين خود را تعيين كرد.براى دين و جامعه اسلامى رهبر برگزيد و اطاعت از مقام رهبرى را وجب و لازم گردانيد.
حاضران از سخنان پيامبر چه فهميدند؟آيا آنها نيز همين معنا را فهميده بودند؟ آيا آنها دريافته بودند كه پيامبر علىّ بن ابيطالب را به عنوان وزير خود و راهبر جامعه اسلامى پس از خود ، برگزيده است؟اگر اين معنا را نفهميده بودند ، پس چگونه با خنده و خشم و تمسخر به ابوطالب گفتند:محمّد به تو دستور داد كه از اين پس بايد مطيع فرزندت باشى؟ [1]
آيه اى از قرآن كريم
وَ اَنذِر عَشيرتَكَ الاَقرَبينَ وَ اخِفض جَناحَكَ لِمَنِ اتَبَعَكَ مِنَ المُؤمِنينَ سوره شعراء آيه 315
خويشاوندان نزديكت را از عذاب خدا بترسان.و با مؤمنانى كه پيرويت كردهاند با نرمى و ملايمت رفتار كن. درباره اين پرسشها بحث كنيد:
1-مرحله دوّم دعوت پيامبر چگونه آغاز شد؟براى شروع اين مرحله از سوى خدا چه فرمان رسيد؟
2-پيامبر براى انجام اين فرمان چه كرد؟به علّى بن ابيطالب چه گفت؟
3-چه كسى نخستين مجلس را بر هم زد؟چرا؟
4-آيا پيامبر از هدايت آنان دست برداشت؟آيا مأيوس و دلسرد شد؟پس چه كرد؟
5-پيامبر در مجلس دوّم به مهمانانش چه فرمود و از آنان چه خواست؟
6-مهمانان به ابو طالب چه گفتند؟چرا؟
7-نتيجه مهمّ تشكيل اين مجلس علنى چه بود؟
دو امانت گرانبهاى پيامبر
پيامبر اكرم-صلّى اللّه عليه و آله در آخرين سال عمر خوش عازم مكّه شد. از مسلمانان نيز دعوت كرد كه هر كسى استطاعت دارد در مراسم حجّ شركت نمايد.به دعوت و سفارش پيامبر گروه زيادى از مسلمين رهسپار مكّه شدند.اعمال و مناسك حجّ را از پيامبر فراگرفتند و در مراسم پرشكوه و عظيم حجّ با رسول خدا شركت كردند.
پيامبر بزرگ اسلام بعد از پايان مراسم حجّ و زيارت و داع ، به اتّفاق ديگر مسلمانان در يك كارون بزرگ به سوى شهر و ديار حركت كردند.چندين روز در بيابانهاى خشك و سوزان حجاز راه پيمودند تا به مكانى به نام«غدير خم»رسيدند.
پيامبر اكرم در آن جا از شتر پياده شد و به دستور ايشان ساير كاروانيان نيز پياده شدند.گروهى كه از پيامبر جلوتر رفته بودند خبر شدند و برگشتند و گروهى كه هنوز نرسيده بودند تدريجا رسيدند ، نزديك ظهر و هوا بسيار گرم بود از شدّت گرما و تابش آفتاب سرها و پاها مىسوخت.برخى عبا بر سر افكنده بودند و بعضى چيزى را بر پا پيچيده بودند و بعضى هم در سايه شترهاى خويش ايستاده و يا نشسته بودند.
همه از هم مىپرسيدند:چه پيش آمده است كه پيامبر در اين هواى گرم دستور توق فّ داده است؟همه مىدانستند كه پيامبر كار مهمّى دارد ولى نمىدانستند چه كار دارد.
از پيامبر سؤال مىكردند او مىفرمود:بعد از اقامه نماز ظهر صحبت مىكنم.وقت نماز ظهر فرا رسيد.پيامبر به نماز ايستاد و مردم به او اقتدا كردند و نماز را به جماعت خواندند.بعد از نماز ، پيامبر در مكان بلندترى ايستاد.سكوت همه جا را فراگرفت.مردم همه به سوى پيامبر توجّه كردند تا سخنان بسيار مهّم او را گوش دهند.
رسول خدا با نام و ياد خدا خطبه خويش را شروع كرد و بعد از حمد و ثناى الهى به مردم پند و اندرز داد ، سپس فرمود:اى مردم!»مرگ براى هر انسانى حتمى و ضرورى است؛من نيز همانند ديگر انسانها خواهم مرد و فرشته خدا به زودى براى قبض روحم خواهد آمد ، من و همه شما در برابر خدا و دين اسلام مسئول هستيم.من به وظيفه خويش عمل كردم و پيامهاى خدا را به شما ابلاغ نمودم و شما را رهبرى و راهنمايى كردم.
خدا به من خبر داده كه مرگم نزديك شده ، او مرا به سوى خويش دعوت نموده است؛بايد به سوى او بشتابم.اى مردم!من از بين شما مىروم ولى دو چيز گرانبها و ارزشمند را در ميان شما به امانت مىگذارم كه اين دو جدايى ناپذيرند ، اگر به آنها تمسّك جوييد هرگز گمراه نخواهيد شد ، «قرآن ، كتاب خدا و اهل بيت و عترتم»كه يكى از ديگرى برتر و گرانبهاتر است.
قرآن ، كتاب خدا و رشته استوارى است كه از آسمان فرود آمده است؛و امامت ديگر ، اهل بيت و خانواده من است.خداى بزرگ به من خبر داده كه اين دو امانت جدايى ناپذيرند و تا قيامت با هم خواهند بود تا نزد حوض كوثر بر من وارد شوند؛ ببينم كه با آنها چگونه رفتار مىكنيد.
سپس علىّ بن ابيطالب را به نزد خويش خواند ، دستش را گرفت و به مردم نشان داد و گفت:
«اى مردم!تا كنون سرپرستى و رهبرى شما به عهده من بوده است.آيا من از سوى خدا رهبر و صاحب اختيار شما نبودهام؟ آيا من ولىّ و راهبر شما نبودهام؟»
همه گفتند:آرى!يا رسول اللّه!تو پيشوا و رهبر ، ولىّ و صاحب اختيار ما بودهاى. رسول خدا ، با آهنگرسا و شيواى خويش فرمود:
«هر كس كه من سرپرست و صاحب اختيارش بوده و هستم ، هم اكنون على سرپرست و صاحب اختيارش مىباشد.هر كس كه ولايت مرا پذيرفته است ، اينك على ولىّ اوست.»
سپس دست به دعا برداشت و گفت:
«خدايا!هر كس ولايت على را پذيرفت تو او را تحت سرپرستى و ولايت خويش قرار بده.خدايا ياران على را يارى كن و با دشمنان على دشمن باش....» تكميل و نتيجهگيرى:
از سخنان تاريخى پيامبر در غدير و اين حديث شريف ، مطالب زير استفاده مىشود: 1-پيامبر اسلام در اين حدث شريف پايان عمر خويش را اعلام فرمود و براى تداوم انقلاب اسلام و پيشرفت آن ، دو چيز ارزشمند را به مردم معرّفى كرد تا براى حلّ مشكلات دينى ، اجتماعى و سياسى خود به آنها مراجعه كنند و دستور بگيرند.
يكى قرآن كه به صورت يك كتاب كامل و غنىّ آسمانى ، در اختيارشان قرار داشت و به مردم فرمود:
در حلّ مشكلات خويش به قرآن پناه بريد و از خواند و فهميدن و انس گرفتن با قرآن ، و از برنامهها و دستورالعملهاى آن استفاده كنيد و اطاعت نماييد.
و ديگرى«اهل بيت و عترتش»پيامبر از مردم خواست تا در تأمين نيازمنديهاى «دينى و اجتماعى و سياسى خويش»به«اهل بيت و عترت او»كه كاملا آشنا به قرآن و معارف اسلام هستند مراجعه كنند و قرآن را با راهنمايى آنان درست بفهمند ، احكام و قوانين فردى و اجتماعى اسلام را از آنان بياموزند و از گفتار و رفتارشان پيروى كنند.
به آنان مهر ورزند و ولايت و رهبرى آنان را كه ادامه ولايت و رهبرى پيامبر است بپذيرند و به اين ترتيب در پرتو هدايت الهى به حيات فردى و اجتماعى خويش ادامه دهند.
2-«قرآن و عترت»جدايى ناپذيرند ، مسلمانان براى سعادت ، دنيا و آخرت خويش ، به اين هر دو امر گرانبها با هم نياز دارند.به قرآن نياز دارند تا و برنامه و دستور زندگى آنها باشد و به عترت نياز دارند تا احكام و معارف قرآن را از آنان بياموزند و آنان با رهبرى و ولايت الهى خويش ، دلهاى آماده را به سوى خدا هدايت كنند و در اداره صحيح جامعه بكوشند و اهداف مقدّس پيامبر را پيگيرى كنند.
3-مسلمانانى كه واقعا به برنامههاى قرآن عمل مىكنند و از گفتار و رفتار اهل بيت پيروى و اطاعت مىنمايند ، هرگز گمراه نخواهند شد و به سعادت و سربلندى دنيا و آخرت مىرسند.
4-پيامبر اكرم در اين حديث علىّ بن ابيطالب را به عنوان يك فرد«اهل بيت و عترت»به مردم معرفى نمود و از آنان خواست تا ولايت و رهبرى او را بپذيرند. «اهل بيت و عترت »كه پيامبر اطاعتشان را واجب نموده است در احاديث ديگر كاملا معرّفى شدهاند.
اين حديث كه پيامبر درباره دو امر گرانبها در آن به مردم توصيّه كرده است به «حديث ثقلين» معروف است و از احاديث مسلّم و قعطى است كه گروهى از روايان حديث ، آن را از پيامبر نقل كردهاند.اين حديث در كتابهاى معتبر مسلمانان(سنّى و شيعه ثبت و نوشته شده است.[كتابهاى البدايه و النهايه ج 5.صحيح مسلم ج 4.مستدرك حاكم ج 3.مجمع الزوايد ج 9.و بسيارى از ديگر كتابهاى معتبر اهل سنتّ و كتابهاى معتبر شيعه.]
حديثى از رسول اكرم
قالَ رَسُولُ اللّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيهِ و آلِهِ:اِنّى تارِكٌ فيكُمُ الثَّقَلَينِ كِتابَ اللّهِ و اَهلَ بَيتى لَن يَفترِ قاحَتّى يَرِدا عَلَىَّ الحَوضَ
پيامبر فرمود:من دو چيز بزرگ را در بين شما به امانت ميگذارم:يكى قرآن كتاب خدا ، ديگرى اهل بيتم.اين دو چيز تا قيامت از هم جدا نمىشوند. پرسشها:
1-دو امانت گرانبها پيامبر چيست؟درباره آنها به مسلمانها چه سفارشى فرمود؟
2-پيامبر در غدير خم چه كسى را به مردم عرّفى فرمود؟و درباره او چه گفت؟چه دعاهايى كرد؟
4-پيامبر براى رهبرى و حلّ مشكلات دينى ، اجتماعى و سياسى جامعه اسلامى چه كسانى را معيّن نمود؟
5-وظيفه مسلمانها نسبت به اين و امانت گرانبها چيست؟نسبت به قرآن چه مسئوليّتهايى دارند؟و نسبت به«اهل بيت و عترت پيامبر»چه مسئوليّتهايى؟
6-«قرآن و عترت از يكديگر جدايى ناپديرند»اين جمله را توضيح دهيد.
7-چگونه مسلمانها مىتوانند به سعادت و پيروزى و سربلندى دنيا و آخرت برسند؟ با پذيرش رهبرى چه مقامى؟
امامت و رهبرى در اسلام
دين مقدّس و آسمانى اسلام يك دين همه بعدى است ، يعنى به همه ابعاد زندگى انسان توجّه كرده و برنامه و رهنمود داده است.به همان مقدار كه در امور فردى توجّه نموده و برنامه و رهنمود داده است ، به همان مقدار به امور اجتماعى توجّه نموده و براى اداره اجتماعى برنامه و رهنمود داده است.با اين توضيح مىتوان از دو نظر به احكام و دستورهاى اسلام نگريست:دستورهايى كه بيشتر به افراد توجّه دارند ، مانند نماز ، روزه ، حجّ ، طهارت....و امثال اينها ، دوّم احكام و قوانين اجتماعى ، مانند جهاد ، دفاع ، قضاء ، حدود ، ديات ، قصاص ، امر به معروف و نهى از منكر و ديگر دستورهاى اقتصادى و سياسى.هر چند كه دستورهاى فردى جنبه اجتماعى و سياسى هم دارد و برنامههاى اجتماعى جنبه شخصى و فايده هم دارد و اين دو بخش كاملا به هم نزديك بلكه به هم بافته و پيوسته است.
قوانين اجتماعى و سياسى اسلام براى اقامه قسط و عدل در بين مردم است ، براى برقرارى نظم و امنيّت عمومى و حفظ و نگهدارى جامعه است قوانين اجتماعى و سياسى اسلام ، ضامن بقاء و سعادت و رفاه جامعه مىباشند.تا افراد جامعه بتواند به وظايف عبادى خود بپردازند.
پياده كردن قوانين اجتماعى و سياسى اسلام از افراد به تنهايى نيست بلكه نياز به تشكيلات و اركان حكومتى دارد.بايد افراد امّت اسلام در سايه تشكيلات منسجم حكومت اسلامى ، اجراى قوانين اجتماعى اسلام را بر عهده گيرند و با قاطعيّت و قدرت ، قوانين اسلام را پياده نمايند و به اين وسيله در ميان امّت اسلام امنيّت بر قرار سازند و دست دشمن را از سرزمين اسلام كوتاه نمايند.وجود چنين تشكيلاتى براى ادره هر كشورى ضرورى است با اين تفاوت كه در كشور اسلامى تشكيلات و اركان حكومت بايد بر اساس اسلام باشد و رهبرى آن را انسانى ديندار و دينشناس و پرهيزگار و بر عهده گيرد ، كه خدا او را به اين سمت برگزيده است. حكومت اسلام در زمان رسول خدا(ص)چگونه بود؟
در زمان رسول خدا ، رهبرى اجتماعى بر عهده خود ايشان بود.قوانين اجتماعى و سياسى اسلام را اجرا مىفرمود و جامعه را اداره مىكرد.فرمان جهاد و دفاع را او صادر مىنمود.براى سپاهيان فرمانده تعيين مىكرد و خود فرمانده كلّ قوا بود.قضاء و داورى زير نظر او انجام مىشد ، قاضى تربيت مىنمود و به شهرها و روستاها دور و نزديك مىفرستاد و تا در بين مردم داورى نمايد و بر طبق قوانين و موازين اسلام ، مشكلاتشان را حلّ و فصل كند و حدود الهى را اجرا سازد.تقسيم بيت المال زير نظر پيامبر بود و تقسيم غنائم جنگ بر عهده رسول خدا بود.رهبرى و اداره كلّيه ابعاد حكومت را بر عهده داشت.
به علاوه پيامبر با خدا ارتباط مخصوص داشت ، قوانين و برنامههاى الهى را به وسيله وحى از جانب خدا دريافت مىكرد و به مردم ابلاغ مىفرمود.رسول خدا اين دو مهمّ را بر عهده داشت و اجتماع را به امر خدا اداره مىنمود.امّا بالاخره عمر رسول خدا پايان پذيرفت و او به جهان آخرت رحلت فرمود. حكومت اسلام بعد از رحلت رسول خدا
چه كسى بايد بعد از رحلت رسول خدا ، از احكام و قوانين دين نگهبانى كند؟آيا جامعه اسلام بعد از پيامبر رهبر و رئيس حكومت نمىخواهد؟آيا مىتوان گفت كه پيامبر با آن همه عنايت و توجّهى كه به بقاى اسلام و اداره شئون اجتماعى داشت ، جامعه جوان اسلام را بدون رهبر و امام رها كرده و هيچ رهنمود و توصيهاى در اين زمينه نكرده است؟پيامبر دين اسلام را دين جاودانه و احكام و قوانين اسلام را هميشگى و جاودانى معرّفى نموده ، چگونه ممكن است براى حفظ احكام اين دين جاودانه ، نگهبانى معيّن نكرده باشد؟چگونه ممكن است جامعه اسلام را بدون رهبر و فرمانده گذارده باشد؟ در صورتى كه هيچگاه سپاهى را بدون فرمانده به چنگ نفرستاد و حتّى گاهى براى احتياط چندين نفر را به ترتيب براى فرماندهى تعيين مىكرد تا در صورت شهادت فرمانده اوّل ، ديگرى اداره سپاه را بر عهده بگيرد.چگونه ممكن است پيامبر جامعه نوخاسته اسلام را بدون ولّى و سرپرست رها كرده باشد ، در صورتى كه حتّى گاهى كه براى مدّت چند روز مىخواست به سفر رود فردى را تعيين مىكرد تا در غياب او به اداره امور مسلمين بپردازد.
چگونه ممكن است پيامبر جامعه تازه بنياد اسلام را بدون سرپرست و رهبر رها كرده باشد؟در صورتى كه هنگامى كه نقطهاى به دست سپاه اسلام فتح مىشد ، فورا پيامبر شخصى را براى سرپرستى آنجا تعيين فرمود.پيامبرى كه اين چنين دور انديش و آيندهنگر بود و براى اداره شئون اجتماعى و سياسى امّت ، اين قدر توجّه و عنايت داشت ، آيا مىتوان گفت او از ضرورت وجود امام و رهبر براى جامعه غافل بوده است؟آيا مىتوان گفت كه عمده با اين كار نپرداخته و جامعه جوان و تازه بنياد اسلام را بىهيچ رهبر و پيشوا به دست امواج سپرده است؟پيامبر بهتر از هر كس مىدانست كه وجود امام براى ادامه خطّ اصيل اسلام كمال ضرورت را دارد.پيامبر خوب آگاه بود كه وجود رهبرى كه آگاه به احكام و قوانين اسلام باشد ، براى حفظ و نگهبانى اسلام لازم است.او بهتر از هر كسى آگاه بود كه براى انجام و ادامه وظايف پيامبرى چه كسى شايستهتر است. اعتقاد ما
ما به حقّ معتقديم كه پيامبر گرامى اسلام از اين امر حياتى و حسّاس غفلت و كوتاهى ننموده بلكه در موارد بسيار متعدّد به تذكار و تأكيد اين مهمّ پرداخته است.و آن قدر اين موضوع در نظر پيامبر اساسى و مهمّ بوده كه در نخستين دعوت آشكار-كه خويشان را به منزلش فراخوانده بود-وصايت و جانشينى علىّ بن ابيطالب را ، آشكار بيان و تأكيد كرد.و تا آخرين لحظات حيات دنيايى خويش-به امر خدا-در موارد مناسب از علىّ بن ابيطالب ياد مىنمود و او را بعنوان خليفه خويش و امام و رهبر و ولّى جامعه مسلمين معرّفى مىفرمود.اوج همه يادآوريها و تأكيدها در غدير خم به دستور الهى انجام شد و پيامبر گرامى-به امر خدا-علىّ بن ابيطالب را در برابر چندين هزار مسلمانى كه از حجّ بازگشته بودند ، بطور كاملا رسمى به وصايت خويش و ولايت و امامت مردم برگزيد.
علىّ بن ابيطالب نيز-به امر خدا و امر رسول خدا-فرزند گراميش امام حسن را به امانت برگزيد و معرّفى فرمود و به همين صورت هر امامى بعدى را معرّفى نمود تا نوبت به امام دوازدهم رسيد كه او هم اكنون زنده است و ولىّ عصر و امام مسلمين است ولى در حال غيبت به سر مىبرد. در زمان غيبت
در زمان غيبت حضرت ولىّ عصر ، رهبرى و ولايت جامعه بر عهده«فقيه عادل و آگاه »است كه نائب امام عصر حضرت حجّة بن الحسن مىباشد.قوانين و احكام دين را بيان مىكند و جامعه را به مقصد حقيقى و سعادت دنيا و آخرت رهنمون مىشود؛و عزّت و قدرت اسلام را آشكار مىسازد و دلهاى را براى پذيرش ظهور حضرت ولىّ عصر آماده مىنمايد. آيهاى از قرآن كريم
وَ جَعَلنان مِنهُم أئِمّةً يَهدُونَ بِاَمرِنا لَمّا صَبَروُا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ سوره سجده آيه 24
و ما گروهى را پيشويان مردم قرار داديم تا به امر ما آنها را هدايت كنند ، چون آنان استوار و شكيبا بودن و به آيات ما يقين داشتند.
بينديشيد و پاسخ دهيد.
1-آيا مىدانيد اركان حكومت اسلامى ما چيست؟مهمترين ركن حكومت در اسلام چيست؟
2-در حكومت صدر اسلام چه كارهايى بر عهده پيامبر بود؟
3-آيا ممكن است پيامبر جامعه تازه بنياد اسلام را بدون رهبر و امام رها كرده باشد؟دلايلى كه در درس در پاسخ اين سؤال آمده دسته بندى كنيد و بيان نماييد.
4-اعتقاد ما در مورد تعيين و معرّفى رهبر و امام براى جامعه اسلامى بوسيله پيامبر چيست؟
5-پيامبر در موارد بسيار به مسأله رهبرى جامعه بعد از خود ، توجّه فرموده است ، دو مورد مهمّ آن را بيان كنيد.
6-در زمان غيبت حضر ولىّ عصر-سلام اللّه عليه-رهبرى و ولايت جامعه بر عهده چه كسى است؟
7-رهبر و ولّى جامعه مسلمين چه وظايفى را-در ارتباط با مقام رهبريش-بر عهده دارد؟
رادمرد نمونه اسلام
حضرت على-عليه السّلام-رادمرد نمونه اسلام بود.از كودكى به خانه پيامبر آمد و در همان خانه بزرگ شد.و اخلاق و آداب زندگى را فراگرفت.پيامبر بزرگ اسلام ، قبل از بعثت ، سالى يك ماه از مردم كناره مىرگفت و در كوه حراء به عبادت و راز و نياز مىپرداخت.حضرت على در اين روزها براى او آب و غذا مىبرد و گاهى هم در همان جا مىماند و از نزديك عبادتهاى پيامبر را مىديد.
در سحرگاهى زيبا كه حضرت محمدّ-صلّى اللّه عليه و آله-در آن كوه مشغول عيادت و توجّه و تفكّر بود ، فرشته بزرگ الهى نازل شد و مسئوليّت عظيم پيامبرى را بر عهده او نهاد.در آن ماه نيز آن نوجوان فداكار و پرتلاش با پيامبر بود و مثل هميشه برايش آب و غذا مىبرد.على درباره مشاهده خود فرمود است:من در كوه حراء با پيامبر بودم و علائم شكوهمند پيامبرى او را مىديدم و با تمام وجود مشاهده مى كردم.
حضرت على-عليه السّلام-نخستين فردى بود كه اسلام را پذيرفت و به پيامبر ايمان آورد.در آن زمان بيتشر از ده سال عمرش نگذشته بود ولى به قدرى باهوش و خردمند بود كه حقايق و حى و نبوّت را به خوبى درك و بدون ترس و ترديد ، با يقين و ايمان ، با پيامبر به نماز جماعت مىايستاد و شب و روز پيامبر را در اجراى فرمانهاى خدا يارى مىداد.
همان گونه كه مىدانيد:پيامبر در سال سوّم بعثت ، خويشان نزديكش را در مجلسى به مهمانى فرا خوانده و به اسلام دعوت كرد و از آنان يارى و كمك خواست.در آن مجلس هيچ كس جز همان نوجوان باهوش و پرتلاش دعوت پيامبر را نپذيرفت و و عده يارى و همكارى نداد.در آن مهمانى حضرت على-كه نوجوانى سيزده چهارده ساله بود-با يقين و قاطعيّت تمام دعوت پيامبر را پذيرفت و پيمان يارى و كم بست و چنين عمل قاطعانهاى ، نشانه كمال بصيرت و آگاهى اوست و به علّت همين لياقت و بصيرت بود كه پيامبر اسلام او را به عنوان وزير و مشاور و جانشين خود برگزيد و در حضور جمع معرّفى فرمود.
از آن روز به بعد على عليه السلاّم رسما مشاور و وزير پيامبر بود و در انجام آن مأموريّت عظيم الهى و حلّ مشكلات پيامبر را يارى مىكرد و از او پاسدارى مىنمود و گواه روشن بر كمال ايمان على به پيامبر و دعوت آسمانى او ، اين است كه در موارد بسيار خطرناك حاضر بود جانش را براى حفظ رسول خدا فدا سازد.
وقتى بت پرستان مكّه تصميم گرفتند ، پيامبر اسلام را به قتل برسانند ، از سوى خدا به پيامبر فرمان رسيد كه شبانه از مكّه خارج شو و آنگاه به سوى يثرب هجرت كن و براى اين كه دشمنان از حركت تو آگاه نشوند شخصى را در جاى خود بگذار تا در بسترت بخوابد.
پيامبر موضوع را با على در ميان نهاد ، حضرتى مشتاقانه جان خود را در معرض خطر قرار داد و با توجّه به خطر حمله شبانه و ناگهانى بت پرستان به خانه پيامبر ، در بستر پيغمبر خوابيد.
حضرت على از شجاعان و دلاوران روزگار بود ، در تمام جنگها شركت مىكرد و براى پيروزى اسلام و نجات انسانها از چنگال كفر و ستم ، در صفّ اوّل جبهه با دشمنان مىجنگيد.عاشق جهاد و شهادت بود.از هيچ نيرويى هراس نداشت ، هميشه در ميدان نبرد پيشقدم بود.هيچ گاه از ميدان نبرد فرار نكرد.در انجام وظيفه پاسدارى از دين، چنان قاطع بود كه مىفرمود:
«به خدا سوگند!اگر تمام عرب در جنهگ با من متّحد شوند دست از پيكار بر نمىدارم و تسليم دشمن نمىشوم.به خدا قسم اگر در ميدان نبرد زير هزار ضربه شمشير به شهادت برسم ، از آن كه در بستر بيمارى جان بدهم ، برايم دوست داشتنىتر است».
در جنگ احد كه پاسداران وفادار قرآن كشته شدند يا زخمهاى كارى برداشتند و عدّه ديگر از سپاهيان ، پيامبر را تنها گذاشتند و فرار كردند ، حضرت على در آن ميدان تير و شمشير يك تنه از پيامبر پاسدارى كرد و آن قدر با بازوان نيرومندش شمشير زد كه فرشته الهى در آسمان ندا در داد كه«رادمردى چون على و شمشيرى چون شمشير او وجود ندارد».
عمر و پسر عبدود از كفّار از شجاعان معروف بود ، چنان شجاع و نيرومند و بىباك بو كه يك تنه در برابر هزار سوار جنگى مىايستاد و نبرد مىكرد.در جنگ احزاب حضرت على-كه بيست و چند ساله بود-با آن مرد پيل پيكر نبرد كرد و يك تنه او را به خاك هلاكت افكند.
سران بت پرستان و رهبران كفّار غالبا به دست تواناى على به خاك هلاك افتادند.
حضرت على از عابدترين مردمان عصر بود ، نماز و عبادتش از همه بيشتر بود ، مقدارى از شب را بيدار بود و به نماز شب و دعا مىپرداخت ، در تاريكيهاى شب با خدا راز و نياز داشت و اشك مىريخت و ناله مىكرد.در سنّ ده سالگى به پيامبر اكرم ايمان آورد و از همان سنّ نماز را شروع كرد و در محراب عبادت ، بهنگام سحر و در حال نماز به شهادت رسيد.حضرت على از آغاز كودكى در سفر و حضر ملازم و همراه رسول خدا بود از علوم آسمانى پيامبر بهرهمند مىشد.بعد از پيامبر ، اعلم و داناترين مردم عصر بود.از تمام علوم-به اذن خدا-آگاه بود و همگان از علومش بهرهمند مىشدند. داوريهاى شگفت انگيزش همه را به حيرت مىانداخت.هزاران حديث از خود به يادگار گذاشته است.سخنانش در نهج البلاغه ، دريايى از دانش و ادب و معنويّت است.پيامبر دربارهاش فرمود:
«من همانند شهرى از دانش مىباشم و على به منزله راه ورود و در آن شهر مىباشد و هر كس كه بخواهد وارد شهر شود ، ناچار بايد از در و راهش وارد گردد.»
و به علّت همين آگاهى آسمانى و لياقت معنويش بود كه پيامبر او را با سمت ولايت و رهبرى به مردم معرّفى نمود و دربارهاش فرمود:«هر كس ولايت مرا پذيرفته اين على ولّى اوست».
على بن ابيطالب بسيار پركار و فعّال و زحمتكش بود.با دست خويش نخلستانها و باغهاى بزرگى احداث نمود و چاههاى عميقى حفر كرد.او كارگرى جدّى و پرتلاش بود.پيوسته مىكوشيد و زحمت مىكشيد ، امّا نه براى جمع مال و ثروت ، بلكه براى تأمين مخارج زندگى و خدمت به مردم.هر چه به دست مىآورد و در راه خدا و براى تأمين آسايش خلق خدا مصرف مىنمود.از خوردن غذاهاى لذيد و رنگارنگ اجتناب مىنمود ، لباس و خوراكش مانند مردم فقير بود.خود با رنج سختى زندگى مىكرد و درآمدش را به مستمندان و يتيمان و بيوه زنان مىبخشيد.به مال و ثروت و مقام و قدرت ، دلبستگى نداشت ، هر چه مىخواست براى خدا و براى خدمت به خلق خدا مىخواست.
علىّ بن ابطالب بسيار خوش اخلاق و مهربان بود ، متبّسم و گشاده رو بود ، هيچ كس را مسخره نمىكرد و سخنان ناروا از دهانش خارج نمىشد.متواضع و خوش برخورد در عين حال هيبت و با عظيمت بود.با ستمگران سختگير و خشن و با ستمديدگان دلسوز و مهربان بود.در برخورد با مجرمين و گنهكاران ، در صورت امكان عفو و بخشش را بر كيفر و مجازات ترجيح مىداد.اگر ستمگران را مىكشت و مجرمان را قصاص مىكرد ، هدفى جز امنيّت جامعه اسلامى و كسب رضاى خدا نداشت.
حضرت على-عليه السّلام-يك انسان نمونه ، يك انسان ديندار و متعهّد و مومن بود.كمالات انسانى در او جمع بود.چنين انسان كاملى نه تنها براى مسلمانان بلكه براى هر انسان آگاه و روشنى ، بهترين سرمشق زندگى و كمال است. حديثى از رسول اكرم
قالَ رَسُولُ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ وَ الِهِ:اَنَا مَدينَةُ العِلمِ و عَلىٌ بابُها فَمَن اَرادَ العِلمَ فَلَياتِهِ منِ بابِهِ كتاب مجمع الزوائد ج 9
پيامبر فرود:من شهر علم هست و على درب آن بنابر اين هر كس ك طالب علم باش و بايد از دربش وارد شود.
درباره پرسشهاى زير بينديشيد و پاسخ دهيد:(صفات خود را با صفات المؤمنين بسنجيد و براى پيشرفت و تكامل بيشتر تصميم بگيريد)
1-غذا و لباس حضرت على چگونه بود؟
2-اخلاق و برخوردش با دوستان چگونه بود؟
3-با ستمگران چگونه برخورد مىكرد؟با ستمديدگان چطور؟
4-حضرت محمّد براى دستيابى به دانش آسمانيش چه راهى را معيّن فرموده است؟
5-شجاعت و دلاورى حضرت على چگونه بود؟در نمونه از شجاعت و دلاورى را بيان كنيد.
6-قاطّعيت او ، عشق او به جهاد و شهادت چگونه بود؟در و سخن از سخنان او را بگوييد.
7-آيا كسى را قصاص مىكرد؟عفو و بخشش مجرم را بيشتر دوست داشت يا كيفر و مجازات او را؟
8-در چه سنّى به پيامبر ايمان آورد؟پيش از آن ، چه وقتى با پيامبر بود؟چگونه او را يارى مىكرد؟
9-پيامبر در«دعوت خويشاوندان»چه مسئوليّتى را به عهده او نهاد؟در غدير خم چه مسئوليتّى را؟
10-در شب هجرت چگونه پيامبر را يارى كرد؟
11-در جنگ احد چگونه پيامبر را يارى كرد؟فرشته الهى درباره او چه گفت؟
غيبت و ظهور امام دوازدهم
امام زمان عليه السّلام در سحرگاه نيمه شعبان ، در سال 255 هجرى در شهر سامره به دنيا آمد ، نام زيبايش محمّد و لقبش مهدى ، قائم ، امام زمان ، ولّى عصر مىباشد. پدر گراميش حضرت اما حسن عسكرى عليه السّلام بود ، مىدانيد كه حضرت امام حسن عسكرى را به همراه پدر بزرگوارش بيدادگران عبّاسى به شهر سامره برده بودند و در يك محلّه و پايگاه نظامى تحت نظر قرار داده بودند ، گاهى هم او را به زندان مىافكندند و بالاخره در سنّ 28 سالگى او را به شهادت رساندند.
به علّت فشار و اختناقى كه بر امام حسن عسكرى روا مىداشتند و پيوسته در جستجوى جانشين او بودند تا او را در همان كوكى به قتل برسانند ، ولادت امام زمان عليه السّلام در كمال خفا و پنهانى انجام گرفت و او-به امر خدا-از زمان كوديكى از نظرها غايب شد و در حال خفا به زندگى ادامه داد.
پيامبر اكرم و ائمه اطهار-عليهم السلام-قبلا به مسلمانان خبر داده بودند كه مهدى فرزند امام يازدهم ناچار است از نظرها غائب باشد.حضرت صادق در اين باره فرموده است:
مهدى ، قائم ما دو غيب دارد كه يكى كوتاه و ديگرى بلند و طولانى در غيبت كوتاه خواص شيعيان از محلّ سكونتش اطّلاع دارند ولى در غيبت كبرى(غيبت بلند و طولانى)هيچ كسى از محّل سكونتش اطّلاع ندارد جز معدودى از نزديكترين يارانش.
امام حسن عسكرى به هنگام وفاتش-به امر خدا-فرزندش را به گروهى از اصحاب نشان داد و معرفى فرمود و به امانت بعد از خود برگزيد.امام دوازدهم بعد از شهادت پدر نيز از نظرها غايب بود و كمتر ديده مىشد. غيبت صغرى و كبرى
حضرت مهدى-عليه السّلام-دو غيب داشت.نخست غيبت صغرى(كوتاه و كوچك)و دوّم غيبت كبرى(بلند و طولانى).غيبت صغير نزديك به شصت و نه سال طول كشيد ، از زمان شهادت پدرش در سال 260 هجرى شروع شد و تا سال 329 ادامه يافت.امام زمان عليه السّلام در اين مدّت از نظر عموم مردم غايب بود ، ليكن ارتباطش با مردم بوسيله چهار نفر نماينده و وكيل كه تعيين كرده بود ، بر قرار بود.مسلمانان به وسيله اين وكيلان مىتوانستند با حضرت مهدى تماس بگيرند نامه بفرستند ، پاسخ دريافت كنند و به اين ترتيب مشكلاتشان را حلّ و فصل نمايند.وكلاى حضرت مهدى امام دوازدهم عبارت بودند از:عثمان بن سعيد ، محمّد بن عثمان ، حسين بن روح و علىّ بن محمّد كه اين چهار نفر از بهترين اصحاب ائمه و كاملا رازدار و مورد اعتماد بودند و به ترتيب يكى پس از ديگرى به وكالت منصوب شدند.به اين افراد نائب امام و باب امام هم گفته مىشد.حضرت مهدى بوسيله اين نائبان مردم را در حلّ مشكلاتشان يارى مىفرمود ، جواب نامههايشان را مىفرستاد و گاهى برايشان نامه مىنوشت.اين روش ادامه داشت تا زمان وفات نائب چهارم ، علىّ به محمّد ، او چند روز قبل از وفاتش نامهاى را كه از سوى امام زمان صادر شد ، بود ، به مردم نشان داد ، در آن نامه نوشت شده بود:
اى علىّ بن محمّد!خداوندا اجر برادرانت را در وفات تو بزرگ گرداند ، بدان كه تو تا شش روز ديگر از اين دنياى خواهى رفت. كارهايت را سامان بده و جمع و جور كن.جانشينى براى خودت تعيين مكن زيرا زمان غيبت(غيبت كبرى)فرا رسيده است.آگاه باش كه تا خدا اذن ندهد و زمانى طولانى نگذرد من ظهور نخواهم كرد.
علىّ بن محمّد اين نامه را به شيعيان نشان داد و بعد از شش روز از دنيا رحلت نمود.و از آن زمان غيبت كبرى شروع شد.
پس خداى بزرگ-با قدرت بىپايان خود-عمرى طولانى به امام زمان بخشيده است و به او فرمان داده كه در غيبت زندگى كند و در مواقع لزوم به يارى مسلمانان بشتابد و دلهاى پاك را به سوى خدا هدايت كند.اكنون كه امام زمان از نظرها غياب است ، امّا در ميان مردم رفت و آمد دارد ، به مردم كمك مىكند و مسئوليتّهاى الهى خويش را انجام مىدهد و به مردم سود مىرساند از پيامبر پرسيدند:مردم در زمان غيب امام دوازدهم چگونه از او بهرهمند مىشوند ، پيامبر در پاسخ فرمودند:همانگونه كه از خورشيد پشت ابر بهره مىبرند از وجود امام زمان نيز در ايّام غيبت بهرهمند مىشوند.
اگر امام زمان ظاهر بود و آشكار در بين مردم زندگى مىكرد به وسيله ستمگران و طاغوتيان به قتل مىرسيد.زيرا پيامبر اكرم و ائمّه اطهار به مردم خبر داده بودند كه مهدى موعود و قائم آل محمّد دشمن ستمگران و خصم طاغوتيان است و با ياران و فادارش با انقلاب سخت و خونينى كاخ ستمگران را در سراسر جهان ويران مىسازد و حكومت مستعفان را بر پهنه گيتى تحققّ مىبخشد و پرچم پيروزمند توحيد و خدا پرستى را در جهان به اهتزاز در مىآورد.ستمگران و طاغوتيان اين اخبار را شنيده بودند و با بيم و هراس در جستجوى چنين فردى بود.اگر او آشكارا در بين مردم زندگى مىكرد ، پيش از آن كه ياران وفادارش تربيت شوند و مقّدمات انقلاب جهانيش فراهم آيد ، به دست ستمگران كشته مىشد و زمين از حجّت و امام خالى مىگشت.
ولى اكنون كه او در غيب به سر مىبرد اميد شيعيان و مستضعفان است ، به اميد ظهور او مىكوشند ، تا«زمينه تأسيس حكومت جهانى اسلام»را فراهم سازند.به اميد ديدار چهره نورانى او براى اصلاح خود و اجتماعى تلاش مىكنند و با باطل و ستم مبارزه مىنمايند و تا مقدّمات ظهور پيروزش را فراهم سازند.
نائب عامّ امام زمان در هنگام غيبت كبرى«فقيه عادل و آگاه»است كه مبيّن احكام دين و پاسدار قانون قرآن و رهبر اجتماعى اسلامى است و بر مسلمانان فرض است كه حكمش را بپذيرند و ياريش نمايند تا لايق و شايسته درك ظهور امام زمان گردند. آيهاى از قرآن كريم
وَ نُريدُ اَن نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ استُضعِغُوا فِى الاَرضَ و نَجعَلَهُم أئِمَّةً وَ نَجعَلَهُمُ الوارِثينَ سوره قصص آيه 5
و خواست خدا بر اينست كه نعمت عظيمى به مستضعفين زمين بخشد و آنان را پيشوايان مردم و صاحبان قدرت قرار دهد. بينديشيد و پاسخ دهيد.
1-آيا مىتوانيد توضيح دهيد كه چرا ولادت و زندگى امام دوازدهم حضرت مهدى عليه السّلام-به امر خدا-از همان آغاز كودكى در كمال خفا و غيبت بود؟
2-امام صادق درباره دو غيبت امام دوازدهم-سلام اللّه عليه-چه فرموده است؟
3-غيبت صغراى امام دوازدهم چه مقدار طول كشيد؟در اين مدّت ارتباط ايشان با مردم چگونه انجام گرفت؟نوّابش چه كسانى بودند؟آخرين نائب ايشان چه كسى بود؟
4-مسئوليتّهاى الهى امام دوازدهم در زمان غيبت چيست؟مردم چگونه از وجود و يارى او در زمان غيبت بهرهمند مىشوند؟سخن رسول خدا در اين مورد بيان كنيد.
5-در زمان غيبت كبرى ، نيابت امام زمان و رهبرى جامعه اسلامى را چه شخصيتّى بر عهده دارد؟
6-وظايف مسلمين در ارتباط با مقام رهبرى در زمان غيبت ، چيست؟
7-آيا مىدايند روز ميلاد امام زمان-عليه السّلام-را چه نام نهادهاند؟..چرا؟