بخش پنجم‏ مسائلى‌ پيرامون‏ امور سياسى‌ ، اجتماعى‌ و اخلاقى‌ اسلام‏

بخش پنجم‏ مسائلى‌ پيرامون‏ امور سياسى‌ ، اجتماعى‌ و اخلاقى‌ اسلام‏

امّت بزرگ اسلام‏

قرآن كريم همه مسلمانان را امّت واحده مى‌‏داند ، زيرا همه آفريدگار جهان را به يگانگى‌ مى‌‏پرستند و پيامبرى‌ و معاد را قبول و باور دارند و حضرت محمّد را آخرين‏ پيامبر خدا مى‌‏دانند و قرآن را كتاب آسمانى‌ و برنامه عملى‌ خود مى‌‏شمارند.همه يك‏ هدف دارند و آن اجراى‌ احكام الهى‌ و پياده كردن نظام توحيدى‌ در سراسر جهان است‏{1}.

آيا تعداد مسلمانان را مى‌‏دانيد؟آيا درباره قدرت عظيم اين تعداد جمعيت فكر كرده‏ايد؟تعداد مسلمانان در جهان بسيار زياد است(نزديك به يك ميليارد نفر)و در سرزمين بسيار وسيعى‌ از جهان زندگى‌ مى‌‏كنند ، در شهرها روستاها استانها كشورها ، قارّه‏هاى‌ مختلف و متعدّد زندگى‌ مى‌‏كنند ، از نژادهاى‌ مختلف هستند و با زبانهاى‌‏ گوناگون سخن مى‌‏گويند ، در هر سرزمينى‌ گروهى‌ بر مردم حكومت مى‌‏كنند و براى‌‏ كشورشان حدّ مرزى‌ تعيين كرده‏اند و متأسّفانه فقط به افراد درون مرزى‌ خويش‏ مى‌‏نگرند و به ديگر مسلمانان خارج از مرز ، توجهى‌ ندارند و حتى‌ ممكن است آنان را بيگانه بنامند.

امّا اسلام و قرآن كريم اين انديشه كوتاه را نمى‌‏پزيرد ، بلكه همه مسلمانان جهان‏ را در هر كجا كه باشند و با هر زبان كه سخن بگويند ، امت واحده مى‌‏داند.مرزهاى‌‏ {1)-نظام توحيدى‌-نظامى‌ كه بر خدا پرستى‌ و رهبرى‌ الهى‌ و اجراى‌ احكام الهى‌ استوار باشد.

 

موهوم نمى‌‏تواند مسلمانان جهان را از يكديگر جدا سازد ، گرچه سرزمينهاى‌ اسلامى‌ با حكومتهاى‌ مختلف اداره شوند ولى‌ از يكديگر بيگانه نيستند بلكه نسبت به اسلام و جامعه بزرگ و امّت واحد و بزرگ اسلام مسئوليّت مشترك دارند.سران متعهّد كشورهاى‌ اسلامى‌ نمى‌‏توانند و نبايد ساير كشورهاى‌ اسلامى‌ را بيگانه انگارند و به آنها بى‌‏توجّه باشند.پيامبر اكرم-صلّى‌ اللّه عليه و آله-فرمود:هر كس كه به فكر اصلاح‏ امور مسلمانها نباشد ، مسلمان نيست.بنابراين فرموده پيامبر ، آيا مرزهاى‌ موهوم و خود ساخته مى‌‏تواند مسلمانان را از يكديگر بيگانه سازد؟آيا ممكن است مرزهاى‌‏ جغرافيايى‌ ، برادرى‌ و مسئوليّت همگانى‌ مسلمانان را محدو سازد؟آيا يك كشور غنى‌ و پر درآمد مى‌‏تواند نسبت به تهيدستان و گرسنگان و بيكاران ديگر كشورهاى‌ اسلامى‌‏ بى‌‏تفاوت بماند؟آيا يك كشور آزاد و پيشرفته اسلامى‌ مى‌‏تواند نسبت به كشورهاى‌‏ اسلامى‌ تحت استعمار و در بند بى‌‏توجّه باشد؟مگر نه اينست كه هر مسلمانى‌ بايد به فكر اصلاح امور مسلمين ديگر باشد؟ دفاع از سرزمين وسيع اسلام‏

اگر يك كشور اسلامى‌ مورد حمله بيگانگان قرار گيرد آيا مى‌‏دانيد وظيفه ديگر كشورهاى‌ اسلامى‌ چيست؟بر همه كشورهاى‌ اسلامى‌ واجب و لازم است كه نيروهاى‌‏ خويش را بسيج كنند و بر دشمن تجاوزگر بتازند و با كمال قدرت ، كشور مورد تجاوز را رها سازند.چون حمله به يك كشور اسلامى‌ حمله به جهان اسلام و امّت بزرگ و يگانه‏ پيامبر اكرم است.اگر در زمان پيامبر بزرگ اسلام گوشه‏اى‌ از سرزمين اسلام مورد حمله بيگانگان قرار مى‌‏گرفت.پيامبر چه مى‌‏كرد؟چه عكس العملى‌ از خويش نشان‏ مى‌‏داد؟آيا ممكن بود سكوت كند ، هيچ اقدامى‌ انجام ندهد؟نه....چنين امرى‌ امكان‏ نداشت ، بلكه پيامبر اسلام نيروى‌ عظيم مسلمانان را براى‌ دفاع از سرزمين اسلام بسيج‏ مى‌‏كرد و تا بيرون راندن دشمن ، هرگز از پاى‌ نمى‌‏نشست.

پيامبر اكرم ايفاى‌ اين مسئوليّت بزرگ را در اين زمان از رهبران الهى‌ جامعه‏ اسلامى‌ انتظار دارد و از همه مسلمانان و بالاخص از سران متعهّد آنها مى‌‏خواهد كه از سرزمين وسيع اسلامى‌ و از ارزشهاى‌ والاى‌ اسلامى‌ ، با تمام قدرت پاسدارى‌ كنند و جلو تجاوزگريهاى‌ بيگانگان را بگيرند. يگانگى‌ مسلمين در مقابل دشمن مشترك‏

جهان اسلام بايد اين واقعيّت را بپذيرد كه مسلمانان بايد با كمال صميميّت و برادرى‌ با يكديگر زندگى‌ كنند و در مقابل كفر و مادّيگرى‌ كه دشمن مشترك همه‏ مسلمين است يكپارچه بايستند.اين دشمنان اسلامند كه بين مسلمانان تفرقه انداخته و اين كشور و آن كشور ، اين نژاد و آن نژاد و اين قارّه و آن قارّه....را به وجود آورده‏اند در صورتى‌ كه مسلمانان همه يگانه و امّت واحدند و بايد يكپارچه و متّحد در برابر دشمن‏ مشترك-يعنى‌ كفر و مادّيگرى‌ و استكبار جهانى‌-بايستند و مقاومت نمايند ، در چنين‏ صورتى‌ دشمن هرگز نمى‌‏تواند بخشى‌ از سرزمين بزرگ اسلام را مورد تجاوز قرار دهد و ثروت آنها را به يغما ببرد و شرف و عزّت و فرهنگ اصيل آنان را لگدكوب كند. حفظ استقال و يگانگى‌ جهان اسلام‏

مسلمانان بايد از جهان كفر چشم بپوشند و در تحكيم وحدت و تقويت نيروهاى‌‏ داخلى‌ و استقلال كامل جهان اسلام بكوشند تا بتوانند در بين طوفانهاى‌ شديد و خطرناك شرق و غرب ، آزاد و سربلند زندگى‌ كنند ، هنگامى‌ مسلمانان به پيروزى‌ نهايى‌‏ مى‌‏رسند كه بر قدرت عظيم خود تكيه كنند.نه بر دشمنان اسلام ، دشمن اسلام هيچ گاه‏ خير و خوبى‌ مسلمانان را نمى‌‏خواهد ، دشمنان اگر هم اظهار دوستى‌ نمايند ، دروغ‏ مى‌‏گويند و هدفى‌ جز فريب و غارت و استثمار ندارند و پيمانشان نيز اعتبارى‌ ندارد ، كه‏ خدا در قرآن مى‌‏فرمايد:با سران كفر در نبرد باشد زيرا پيمانشان پوچ و بى‌‏اعتبار است. جهان اسلام بايد يكپارچه و متّحد باشد و اجازه ندهد بيگانگان كوچكترين دخالتى‌ در كشورهاى‌ اسلامى‌ بنمايند.خدا در قرآن مى‌‏فرمايد:«وَ الَّذينَ مَعَهُ اَشِدَّاءُ عَلَى‌ الكُفّارٌ رحَماءُ بَينَهُم»{1}يعنى‌ مؤمنين در برابر كافران سرسختى‌ نشان مى‌‏دهند و در بين خودشان‏ بسيار مهربان و دلسوز هستند.بنابراين همه مسلمانان جهان و همه سران متعهّد كشورهاى‌ اسلامى‌ وظيفه دارند با يك بينش وسيع اسلامى‌ ، جهان اسلام را يگانه بدانند و پيمان برادرى‌ و تعاون و همكارى‌ واتّحاد را در بين خودشان استوارى‌ سازند و به خاطر مصالح عالى‌‏تر جهان اسلام از اختلافات جزئى‌ چشم بپوشند و با عوامل تفرقه انگيز مبارزه كنند و كدورتها و اختلافات جزئى‌ را با خوش بينى‌ و حسن نيّت حلّ و فصل‏ نمايند و با تمام نيرو بكوشند تا در جهان اسلام و در بين صفوف مسلمين اختلافى‌ بوجود نيايد. شيوه برخورد با تجاوزگر

امّا اگر سران بعضى‌ از كشورهاى‌ اسلامى‌ ، در اثر غرور و خودخواهى‌ ، يا در اثر تحريك بيگانگان ، كشور اسلامى‌ ديگر را مورد تجاوز قرار داد و جنگ و دعوا شروع‏ شد ، همه مسلمانان و بالاخص سران آنها وظيفه دارند كه فورا اختلافشان را حلّ و فصل‏ كنند و در بينشان صلح و آشتى‌ برقرار سازند و جهان اسلام را از بزرگترين خطر ، يعنى‌‏ تفرقه و جدايى‌ نجات دهند و با كمال بى‌‏طرفى‌ تجاوزگر را شناسايى‌ و اعلان كنند و از او بخواهند كه دست از تجاوز بر دارد.ولى‌ اگر باز لجاجت كرد و عناد ورزيد و دست از تجاوزگرى‌ بر نداشت ، وظيفه چيست؟همه مسلمانان وظيفه دارند كه به نيروى‌ تجاوزگر اعلان جنگ دهند و با تمام قدرت و حتّى‌ با جنگ و خونريزى‌ او را سركوب سازند و در جايش بنشانند ، سپس در بين دو كشور درگير ، صلح و آشتى‌ بر قرار سازند و حسن نيّت‏ و خوش بينى‌ سابق را به آنها باز گردانند و به اين وسيله ، جهان اسلام را از اختلاف و تفرقه برهانند و مشت محكمى‌ بر دهان بيگانگان كافر بكوبند و اجازه ندهند كه بيگانگان‏ كافر در كار مسلمانها-حتّى‌ در آشتى‌ دادن آنها-دخالت نمايند.اين وظيفه را قرآن‏ براى‌ مسلمانان چنين بيان فرموده است: {1)-سوره فتح آيه 29

 

آيه اى‌ از قرآن كريم‏

وَ اِن طائِفتانِ مِنَ المُؤمنينَ اقتَتَلُوا فَاَصلِحُوا بَينَهُما فَأِن بَغَت اِحديهُما عَلَى‌ الاُخرى‌ فَقاتِلُوا الَّتى‌ تَبغى‌ حَتّى‌ تَفيئَ اِلى‌ اَمرِ اللَّهِ فَاِن فائَت‏ فَاصلِحُوا بَينَهُما بِالعَدلِ و اَقسِطُو اِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ المُقسِطينَ * اِنَّمَا المُؤمِنُونَ اِخوَةٌ فَاَصِلحُوا بَينَ اَخَوَيكُم وَ اتَّقُو اللَّهَ لَعَلَكُم تُرحَموُنَ. سوره حجرات آيات 9 و 10

اگر دو دسته از مؤمنين كارزار كنند ، در ميانشان صلح و آشتى‌ بر قرار سازيد.و اگر يكى‌ از آنها بر ديگرى‌ تجاوز كرد ، با متجاوز جنگ و پيكار كنيد تا به فرمان خدا باز آيد.اگر بازگشت نمود در بينشان با عدل و انصاف صلح دهيد كه خدا انصافگران را دوست مى‌‏دارد. قطعا چنين است كه مؤمنين با يكديگر برادرند ، پس بين برادران‏ خويش آشتى‌ دهيد و تقواى‌ خدا پيشه كنيد باشد كه رستگار شويد.

 

بينديشيد و پاسخ دهيد.

1-مسلمين در چه اعتقادهايى‌ مشترك هستند؟

2-امّت واحده يعنى‌ چه؟نگرش قرآن و اسلام به مسلمانان جهان چگونه است؟

3-آيا مرزهاى‌ جغرافيايى‌ برادرى‌ و مسئوليّت همگانى‌ مسلمانان را محدود مى‌‏سازد؟....چرا و چگونه؟

4-اگر يك كشور اسلامى‌ مورد حمله بيگانگان قرار گيرد ، وظيفه ديگر كشورهاى‌ اسلامى‌ و ديگر مسلمانان چيست؟

5-دشمن مشترك همه مسلمين چه كسانى‌ هستند؟وظيفه مسلمين در مقابل اين دشمنان مشترك چيست؟

6-دستور قرآن در برخورد با سران كفر چيست؟آيا مى‌‏توانيد توضيح دهيد كه چرا؟

7-برخورد مسلمانان در بين خودشان و با هم ، چگونه بايد باشد؟

8-با كفّار و بيگانگان متجاوز ، برخورد و ارتباطشان چگونه بايد باشد؟

9-اگر يكى‌ از سران كشورهاى‌ اسلامى‌ ، كشور ديگرى‌ را مورد تجاوز قرار داد ، وظيفه مسلمانان‏ چيست؟

10-اگر متجاوز تسليم حقّ نشد ، وظيفه چيست؟

 

اجتهاد و رهبرى‌‏

معمولا براى‌ تشخيص بيمارى‌ و درمان آن به چه كسى‌ مراجعه مى‌‏كنند؟به يك‏ آهنگر با كشاورز كه از فنّ پزشكى‌ اطّلاع ندارد؟يا به يك پزشك؟حتما به پزشك‏ مراجعه مى‌‏كنند.زيرا پزشك در شناسايى‌ بيماريها و راه علاج آنها مهارت دارد و آهنگر و كشاورز چنين مهارتى‌ را ندارند.براى‌ تهيّه نقشه ساختمان و بنا كردن آن سراغ چه‏ كسى‌ مى‌‏روند؟به يك دبير يا يك روانشناس مراجعه مى‌‏كنند يا به يك مهندس يا يك‏ معمار؟

اين افراد ، خبره و كارشناسند و مراجعه به افراد ماهر و كارشناس يك امر كاملا لازم و عادى‌ است.آيا ما مى‌‏توانيم در تمام فنون و كارها تخصّص داشته باشيم؟پس‏ ناچاريم از تجربه‏ها و تخصّص‏هاى‌ ديگران استفاده نماييم.

آيا مى‌‏توانيد به اين سؤال هم پاسخ دهيد؟در شناسايى‌ احكام و قوانين واقعى‌ دين‏ به چه كسى‌ بايد مراجعه كنيم؟آيا مى‌‏توانيم به يك فيزيك‏دان يا روانشناس يا جامعه‏شناس يا پزشك مراجعه كنيم؟اينها كه از احكام و قوانين دين اطّلاع درستى‌‏ ندارند.اينها كه در شناخت قوانين دين تخصّص ندارند.چون استنباط و شناخت‏ قوانين دين نيز مانند فنون ديگر مهارت و تخصّص لازم دارد.كارشناس و متخصّص در استنباط احكام دين همان«فقيه و مجتهد»است.و ما براى‌ آگاهى‌ از احكام دين و قوانين‏ اسلام به او مراجعه مى‌‏كنيم و به او«مرجع تقليد»مى‌‏گوييم.

«فقيه و مجتهد»براى‌ تخصّص در استنباط احكام ، ساليان بسيار طولانى‌ در درس و بحث كوشش و جدّيّت كرده است.و به تمام احاديث و آيات قرآن كاملا آشنا و مسلّط است.براى‌ فهم احاديق و آيات قرآن علوم مختلفى‌ لازم است و فقيه همه اين‏ علوم را كاملا فرا گرفته است.با ادبيّات و زبان عرب به خوبى‌ آشناست ، دستور زبان‏ عربى‌ را خوب مى‌‏داند و در استنباط معانى‌ كلمات عربى‌ اجتهاد مى‌‏كند.در علم اصول‏ كه پايه اجتهاد است كاملا تخصّص دارد.در علم رجال و درايه متخصّص و مجتهد است. حديث شناس و قرآن شناس است.از انواع حديث اطّلاع دارد.حديث معتبر را از حديث‏ غير معتبر و حديث ضعيف را از حديث غير ضعيف با ملاكهايى‌ كه در دست دارد ، بخوبى‌‏ تشخيص مى‌‏دهد.چون هر مطلبى‌ كه به نام حديث در كتابى‌ نوشته شده ، معتبر و قابل‏ اعتماد نيست.در بين كتب حديث ، احاديث مجعول و دروغى‌ هم وارد شده كه پيامبر و امامان آنها را نفرموده‏اند.و براى‌ تميز و تشخيص اين احاديث مجعول و دروغ از احاديث واقعى‌ ، تخصّص و مهارت بسيار لازم است كه فقيه اين مهارت را نيز كسب‏ كرده است.هر حديثى‌ را بايد با توجّه به آيات قرآن و احاديث ديگر تفسير كرد و اين كار نيز از هر كسى‌ ساخته نيست.تنها فقيه و مجتهد مى‌‏تواند قوانين و احكام واقعى‌ اسلام را از لابلاى‌ آيات قرآن و صدها كتاب حديث استخراج و استنباط كند.اما كسى‌ كه به مرتبه‏ اجتهاد نرسيده براى‌ استنباط احكام صلاحيّت ندارد ، اگر چه در علوم ديگر هم تخصّص‏ داشته باشد.

فقيه يك اسلام‏شناس كامل و تواناست.احكام و قوانين فردى‌ ، اجتماعى‌ ، -استنباط به دست آوردن ، تحقيق و جستجو كردن و يافتن‏ علم اصول قوانين و قواعد كلّى‌ براى‌ استنباط احكام‏ علم رجال شناخت راويان حديث‏ علم درايه شناخت انواع حديث‏}

 

سياسى‌ ، اقتصادى‌ ، فرهنگى‌ و اخلاقى‌ دين را بخوبى‌ مى‌‏شناسد.نيازهاى‌ جامعه را در تمام ابعاد گوناگون در نظر مى‌‏گيرد؛از حوادث و رويدادهاى‌ عمومى‌ جهان و بالاخصّ از حوادث جهان اسلام بخوبى‌ مطّلع مى‌‏گردد و با يك ديد وسيع مشكلات جامعه را مورد بررسى‌ قرار مى‌‏دهد ، با نيروى‌ اجتهاد به چاره‏جويى‌ مى‌‏پردازد و با تدبير و شجاعت‏ رهبرى‌ مى‌‏نمايد و در اين راه از يارى‌ و مشاوره افراد آگاه و متّقى‌ استفاده مى‌‏كند.

نيروى‌ اجتهاد به جامعه بزرگ اسلامى‌ تحرّك و جنبش مى‌‏دهد و نيروهاى‌ عظيم‏ مسلمين را رهبرى‌ و هدايت مى‌‏كند.فقيه از كجرويها ، تندرويها ، كندرويها ، تأويل‏ها و تفسيرهاى‌ غلط نااهلان مغرض و از بدعت گذاريهاى‌ اهل باطل ، جلوگيرى‌ مى‌‏نمايد و مسلمانان را در خطّ راستين اسلام به پيروزى‌ و سربلندى‌ دنيا و سعادت آخرت‏ مى‌‏رساند.

پيامبر اكرم-صلّى‌ اللّه عليه و آله-فرمود:فقيهان از جانب پيامبران ، امين امّت‏ مى‌‏باشند.

امام حسين-عليه السّلام-فرمود:اجراى‌ امور و قوانين دين در دست‏ دانشمندان است كه بر حلال و حرام دين امين مى‌‏باشند.

پيامبر اسلام فرمود:هميشه در بين مردم علماى‌ آگاه و پرهيزگارى‌ هستند كه از دين حمايت مى‌‏كنند ، جلو تفسيرها و تحريفهاى‌ جاهلان را مى‌‏گيرند ، در برابر بدعت گذاريهاى‌ اهل باطل مى‌‏ايستند و افشاگرى‌ مى‌‏كنند ، از تأويل و تفسيرهاى‌ غلط افراد تندرو جلوگيرى‌ مى‌‏نمايند. * * *

از فقيهى‌ مى‌‏توان تقليد كرد كه عادل و پرهيزگار باشد و از ساير مجتهدات آگاه‏تر و عالم‏تر و شايسته‏تر باشد ، و بتواند مسئوليتهاى‌ رهبرى‌ را كاملا ايفا نمايد ، يك چنين‏ فقيهى‌ علاوه بر استنباط احكام دين ، ولايت و رهبرى‌ امّت اسلام را نيز-در زمان‏ غيبت امام دوازدهم حضرت مهدى‌ ، حجّة بن الحسن عليه السّلام-بر عهده مى‌‏گيرد و مسلمانان چنين شخص آگاه و اسلام شناس و قاطعى‌ را به رهبرى‌ و ولايت مى‌‏پذيرند و از راهنماييهاى‌ خردمندانه‏اش استفاده مى‌‏كنند و خطّ اسلام راستين و صراط مستقيم دين‏ را از او فرا مى‌‏گيرند و از رهنمودهايش اطاعت مى‌‏كنند و در پناه ولايت و رهبرى‌ او به پيروزى‌ كامل مى‌‏رسند. پرسشها:

1-براى‌ آگاهى‌ از احكام دين و قوانين اسلام به چه كسى‌ مراجعه مى‌‏كنيم؟

2-«فقيه و مجتهد»براى‌ فهم و استنباط احكام دين بايد در چه علومى‌ تخصصّ و مهارت داشته باشد؟

3-آيا به هر حديثى‌ مى‌‏توان اعتماد كرد؟چرا؟

4-احاديث را بايد با توجّه به چه مسائلى‌ تفسير نمود؟

5-پيامبر درباره فقيهان چه فرموده است؟دو سخن از پيامبر بگوييد.

6-از چه فقيهى‌ مى‌‏توان تقليد كرد؟

7-رهبرى‌ و ولايت امّت اسلام را چه كسى‌ بر عهده مى‌‏گيرد؟مسئوليّتهاى‌ او و مردم چيست؟

 

همه در برابر قانون مساويند

علىّ بن ابيطالب از بازار كوفه مى‌‏گذشت.زرهى‌ را در دست يك مرد مسيحى‌‏{1} ديد.آن مرد مى‌‏خواست زره را بفروشد.امير المؤمنين ، علّى‌ بن ابيطالب-كه در آن زمان‏ ولىّ و پيشواى‌ جهان اسلام بود-نزديك رفت.آن زره را به دقّت نگاه كرد. در دست‏ گرفت و كاملا دقيق به آن نگريست.آنگاه به فروشنده گفت:اين زره مال من است مدّتى‌‏ پيش گم شده و اكنون در دست توست ، آن را به من بازگردان‏

مرد مسيحى‌ ادّعاى‌ امير المؤنين را انكار كرد و گفت:زره مال خود من است ، به‏ شما ربطى‌ ندارد. و زره را با شدّت از امير مؤمنان گرفت.

مردم جمع شدند تا رفتار و برخورد بزرگترين شخصيّت اسلام را ببينند ، بنگرند كه علّى‌ بن ابيطالب با آن مرد مسيحى‌ ، چه مى‌‏گويد ، چگونه از حقّش دفاع مى‌‏كند ، شايد هم گروهى‌ مى‌‏خواستند از امير المؤمنين دفاع كنند:زره را از دست آن مرد بگيرند و به‏ امير المؤمنين-عليه السّلام-بدهند.ولى‌ حضرت على‌ فرمود:نه....شما كارى‌ نداشته‏ باشيد ، اسلام دين حقّ و عدل است.دادگاه و قانون دارد و من در برابر قانون و رأى‌‏ دادگاه تسليم هستم. {1)-و شايد آن مردم يهودى‌ بوده است.

 

آن گاه در كمال ملايمت و خوشرويى‌ به مرد مسيحى‌ فرمود:من يقين دارم كه اين‏ زره مال من است.آن به من بده.و گرنه بيا تا با هم نزد قاضى‌ برويم.تا او در بين ما داورى‌ كند.

مرد مسيحى‌ پيشنهاد امام را پذيرفت و براى‌ حلّ اختلاف با امير المؤمنين نزد قاضى‌ رفت.به محض اين كه قاضى‌ امير المؤمنين را ديد براى‌ اداى‌ احترام از جاى‌‏ برخاست.ولى‌ حضرت على‌ به او فرمود:ما براى‌ داورى‌ به اين‏جا آمده‏ايم ، قاضى‌ بايد با هر دو طرف دعوا برخوردى‌ يكسان داشته باشيد؛شما در مقام قضا و به عنوان يك قاضى‌‏ نبايد به من بيشتر احترام كنيد.قاضى‌ بايد حتّى‌ در نگاه كردن و توجّه به هر دو طرف دعوا نيز مراعات كامل عدالت و مساوات را بنمايد ، بنشين و بين ما داورى‌ كن.

قاضى‌ در جاى‌ مخصوص قضا نشست.حضرت على‌ عليه السلام و مرد مسيحى‌‏ روبرى‌ قاضى‌ نشستند.قاضى‌ پرسيد:اختلاف شما در چيست؟

امير المؤمنين فرمود:اين زره كه اكنون در دست اين مرد است ، مال من است ، نه‏ آن را فروخته‏ام نه به كسى‌ بخشيده‏ام ، مدّتى‌ قبل مفقود شده و حالا در دست اين مرد است.

قاضى‌ به مرد مسيحى‌ خطاب كرد و گفت:علىّ بن ابيطالب ادّعا مى‌‏كند كه زره‏ مال اوست.در اين‏باره چه مى‌‏گويى‌؟آيا زره را به او بر مى‌‏گردانى‌؟

مرد مسيحى‌ گفت:نه....زره را به او نمى‌ دهم ، زره مال خودم مى‌‏باشد ولى‌ خليفه‏ مسلمين ، امير المؤمنين را نيز تكذيب نمى‌‏كنم.

قاضى‌ به حضرت على‌ گفت:يا علىّ!شما مدّعى‌ هستيد و مدّعى‌ بايد دو شاهد مورد قبول بياورد.اگر شاهدانى‌ دارى‌ ، بگو تا در دادگاه حاضر شوند و گواهى‌ دهند.

امير المؤمنين كه قاضى‌ را خوب مى‌‏شناخت و مى‌‏دانست كه براى‌ قبول شهادت‏ چه شرطى‌ لازم مى‌‏داند ، تبسّمى‌ كرد و فرمود:نه....چنين شاهدى‌ ندارم.

قاضى‌ گفت:در صورتى‌ كه شاهدى‌ ندارى‌ ، بنابر قوانين شرع حق شما ثابت‏ نمى‌‏شود ، زره بايد در دست همين مرد باشد.

مرد مسيحى‌ كه در دادگاه پيروز شده بود ، زره را برداشت و خوشحال با عجله از دادگاه بيرون رفت.چند قدمى‌ بيشتر نرفته بود كه به فكر فرو رفت ، با خود گفت:چه دين‏ خوبى‌ و چه حكومت عادلانه‏اى‌!يك مرد مسيحى‌ را با پيشواى‌ مسلمين در حضور قاضى‌ و در برابر قانون ، برابر مى‌‏داند.پيشواى‌ مسلمين به قاضى‌ مى‌‏گويد:بنشين ، شما نبايد به عنوان يك قاضى‌ ، در مقام قضا به من بيشتر احترام كنى‌ ، قاضى‌ بايد حتّى‌ در نگاه كردن به هر دو طرف دعوا مراعات عدالت و مساوات را بنمايد.چه دادگاه عدلى‌! بدون دليل به سود هيچ كس حتّى‌ به سود پيشوا و رهبر مسلمانها حكمى‌ نمى‌‏كند.

مدّتى‌ ايستاد و انديشيد ، سپس برگشت امّا نه خوشحال و با شتاب ، با حالتى‌ متحيّر و شگفت‏زده وارد دادگاه شد ، به حاضران كه هنوز پراكنده نشده بودند ، گفت:اى‌‏ مسلمانان!از اين داورى‌ به شگفت آمده‏ام ، هنوز نمى‌‏توانم بپذيرم كه در يك چنين‏ دادگاهى‌ حاضر شده‏ام و قاضى‌ به سود من و به زيان پيشوا و رهبر شما رأى‌ داده است. حكم اين دادگاه كاملا بى‌‏طرفانه بود.اين گونه داوريها فقط در دين و مكتب پيامبران‏ ديده مى‌‏شود.شگفتا!امير المؤمنين و خليفه پيامبر با من كه يك فرد مسيحى‌ هستم در دادگاه در مقابل قانون يكسان و برابر است؟پيشواى‌ جهان اسلام در دادگاه حاضر مى‌‏شود و از موقعيّت و مقام اجتماعى‌ خويش استفاده نمى‌‏كند؟چگونه است كه قاضى‌-با اين كه منصب قضاى‌ او بوسيله رهبر تأييد شده است-به سود او جانبدارى‌ نمى‌‏كند؟ چگونه است كه قاضى‌ حتّى‌ به زيان رهبر و امير المؤمنين حكم صادر مى‌‏كند و قوانين‏ قضا را بر هر مقام و موقعيّتى‌ ترجيح مى‌‏دهد؟

اين دادگاه و اين داورى‌ نشانه حقّانيّت دين شماست.من دين شما را مى‌‏پذيرم و مسلمان مى‌‏شوم.(شهادتين را به زبان آورد و گفت:اشهد ان لا اله الاّ اللّه و اشهد أنّ‏ محمّدا رسول اللّه)سپس رو به علىّ بن ابيطالب كرد و گفت:يا امير المؤمنين!قسم به خدا حقّ با شماست و شما در ادّعاى‌ خود صادق هستيد.اين زره مال شماست.وقتى‌ كه با سپاهيان اسلام به جنگ صفّين مى‌‏رفتيد ، اين زره از روى‌ بار به زمين افتاد و شما از آن‏ گذشتيد.من آن را برداشتم و به منزل بردم.آرى‌ زره مال شماست و من معذرت‏ مى‌‏خواهم.

امير المؤمنين-عليه السّلام-كه هدايت بندگان خدا را بسيار دوست داشت ، از مسلمان شدن آن مرد بسيار خشنود شد و فرمود:به احترام اسلام آوردنت زره را به تو بخشيدم ، اين اسب نيز مال تو باشد.

آن مرد به علّت مشاهده عدل اسلامى‌ و رفتار عادلانه دادگاه اسلام ، با عشق و اشتياق اسلام را پذيرفت و از پيروان صميمى‌ و فداكار امير المؤمنين شد.آن قدر مشتاق‏ اين دين آسمانى‌ شد كه به سپاهيان اسلام پيوست و با رشادت و دلاورى‌ در جنگ‏ نهروان شركت نمود و از اسلام عاشقانه پاسدارى‌ كرد و سرانجام خونش را در راه خدا نثار اسلام و آزادگى‌ انسانها نمود و به مقام بلند شهادت رسيد. توضيح و بررسى‌‏

وجود قانون عادلانه در جامعه و اجراى‌ صحيح آن يكى‌ از بزرگترين نعمتهاى‌‏ الهى‌ است.اگر قانون الهى‌ در جامعه حاكم باشد ، مردم احساس امنيّت و آرامش مى‌‏كنند و با اطمينان خاطر به فعّاليّت مى‌‏پردازند و در راه بهبود زندگى‌ خود و ساير افراد اجتماع‏ كوشش مى‌‏كنند ، به علّت اجراى‌ صحيح قانون از تجاوزگريها و اختلافات و هرج و مرجها جلوگيرى‌ مى‌‏شود.جان و مال و شرف افراد محفوظ مى‌‏ماند.

همه افراد در برابر قانون مساويند ، همه بايد به قانون الهى‌ احترام بگذارند و در حلّ مشكلات خويش به آن پناه برند و در برابر احكام صادره از دادگاه تسليم باشند هر چند كه حكم به زيان آنها صادر شده باشد.

قضات دادگاهها و مجريان قوانين بايد همه را يكسان ببينند و عادلانه حكم كنند و عادلانه به اجرا در آورند ، پيرو حقّ و عدالت باشند و از هيچ مقامى‌ به ناحقّ جانبدارى‌‏ نكنند.به هنگام داورى‌ ، دوستيها و دشمنيها را كنار بگذارند و بر طبق حقّ و انصاف و موازين قضا داورى‌ نمايند.

 

آيه ‏اى‌ از قرآن كريم‏

يا اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا كُونُوا قَوَّامينَ بِالقِسطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَو عَلى‌‏ اَنفُسِكُم اَوِ الوالِدينِ وَ الاَقرَبينَ اِن يَكُن غَنيّاً اَو فَقيراً فَاللَّهُ اَولى‌ بِهِما فَلا تَتَّبِعُوا الهَوى‌ اَن تَعدِلُوا وَ اِن تَلوُا اَو تُعرِضُوا فَاِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعمَلُونَ‏ خَبيراً. سوره نساء آيه 135

اى‌ كسانى‌ كه ايمان آورده‏ايد ، عدل و داد را بر پا سازيد و براى‌‏ رضاى‌ خدا شهادت بدهيد.گرچه بضرر خودتان يا پدر و مادر و خويشانتان‏ باشد و اگر غنى‌ يا فقير هم باشند شما مطابق حق گواهى‌ دهيد و خدا به رعايت حال آنان شايسته‏تر است و از هواى‌ نفس پيروى‌ نكنيد و پيرو عدل باشيد و اگر در اجراى‌ حق كوتاهى‌ يا اعراض كنيد خدا از اعمالى‌ كه‏ مى‌‏كنيد آگاه است.

 

پرسشها:(براى‌ اينكه بيشتر بينديشيد بيشتر بپرسيد و تحقيق كنيد).

1-وقتى‌ امير المؤمنين زره خود را در دست مرد مسيحى‌ ديد ، به او چه گفت؟

2-آيا آن مرد ادّعاى‌ امير المؤمنين را پذيرفت؟در پاسخ چه گفت؟

3-وقتى‌ آن مرد زره را به امير المؤمنين نداد ، امير المؤمنين به او چه گفت؟چه درخواست كرد؟

4-برخورد قاضى‌ يا امير المؤمنين چگونه بود؟چرا على‌-عليه السّلام-از او خواست كه بنشيند؟

5-قاضى‌ در بين آنها چگونه داورى‌ كرد؟به سود چه كسى‌ حكم كرد؟چرا؟

6-چرا آن مرد مسيحى‌ مسلمان شد؟علّت اسلام آوردن خود را چه چيزى‌ بيان كرد؟

7-آيا امير المؤمنين زره را از او پس گرفت؟چرا؟

8-سرانجام آن تازه مسلمان چه شد؟به نظر شما چرا به آن سعادت بزرگ و بلند دست يافت؟

9-آيا مى‌‏توانيد بگوييد چرا اجراى‌ صحيح قانون موجب احساس امنيّت و آرامش مى‌‏شود؟

10-چگونه اجراى‌ صحيح قانون ، موجب جلوگيرى‌ از تجاوزگريها مى‌‏شود؟

11-قضات دادگاهها بايد با طرفين دعوا چگونه برخورد كنند؟

12-يكى‌ از دو طرف دعوا را«مدّعى‌»مى‌‏گويند ، آيا مى‌‏دانيد به طرف ديگر دعوا چه مى‌‏گويند؟

13-خدا در قرآن در مورد عدل و دادگرى‌ براى‌ مؤمنين چه وظيفه‏اى‌ معيّن فرموده است؟

14-برخورد امير المؤمنين را با آن مرد مسيحى‌ ، از ابتداى‌ برخورد تا پايان بررسى‌ و تحليل كنيد.

15-آيا تاكنون بين دو نفر داورى‌ كرده‏ايد؟چگونه؟آيا مراعات كامل مساوات و عدالت را نموده‏ايد؟ آيا شرايط داورى‌ در شما وجود داشته است؟

 

برادرى‌ در اسلام‏

حضور امام هفتم حضرت موسى‌ بن جعفر نشسته بودم و يكى‌ از دوستانم هم كه‏ محمّد نام داشت آنجا بود.امام كاظم از نگاه و لبخند من فهميد كه محمّد را خيلى‌ دوست‏ مى‌‏دارم.مدّتى‌ به ما دو نفر نگريست ، سپس فرمود:گويا محمّد را خيلى‌ دوست دارى‌؟

گفتم:آرى‌ اى‌ فرزند گرامى‌ پيامبر خدا!چون محمّد فرد متّقى‌ و با ايمانى‌ است ، از دوستان شماست ، من هم او را دوست مى‌‏دارم.

امام كاظم فرمود:البّته كه بايد او را دوست بدارى‌ ، محمّد يك فرد مؤمن است و همه مؤمنين برادرند و بايد رفتارشان نسبت به هم مانند رفتار دو برادر مهربان باشد.آيا مى‌‏دانى‌ هر كس به برادر مسلمانش تهمت بزند از رحمت خدا بدور است؟آيا مى‌‏دانى‌ كه‏ هر كس به برادر مسلمانش خيانت كند و او را فريب دهد ، خدا او را از رحمت خود دور مى‌‏كند؟آيا مى‌‏دانى‌ كه برادران بايد نسبت به هم خير انديش باشند و صلاح يكديگر را به هم بگويند؟

مبادا برادرت را از شيئ مورد نيازش محروم كنى‌ و آن را به خود اختصاص دهى‌ ، كه در اين مدّت از رحمت خدا دور خواهى‌ شد.مبادا پشت سر برادرت غيبت و بدگويى‌‏ كنى‌ و يا او را از خود دور كنى‌ كه خدا نيز ترا از رحمت خود دور خواهد كرد.

 

آيين مقدّس اسلام زنان و مردان مسلمان را برادران و خواهران يكديگر مى‌‏داند ، نه اينكه فقط يكديگر را برادر و خواهر خطاب كنند ، بلكه از آنها مى‌‏خواهد كه مانند برادران و خواهران مهربان و صميمى‌ با يكديگر مهربان و كمك كار باشند.برادران و خواهران صديق هرگز نسبت به يكديگر بى‌‏تفاوت نيستند و به منزله اعضاى‌ يك پيكرند. اگر يكى‌ از اعضاء بدن به درد و رنج افتد اعضاء ديگر او ، براى‌ كمك به عضو دردمند بسيج مى‌‏شوند.

مؤمنان واقعى‌ نيز اين چنين هستند ، اگر براى‌ يكى‌ از آنان گرفتارى‌ و ناراحتى‌‏ به وجود آيد ديگران نيز احساس درد و رنج مى‌‏كنند و همه براى‌ كمك به آن برادر و يا خواهر گرفتار بسيج مى‌‏شوند و براى‌ رفع ناراحتى‌ او مى‌‏كوشند.

امام صادق عليه السّلام فرمود:مسلمانان با هم برادرند و بر يكديگر حقّ برادرى‌‏ دارند.اگر يك برادر گرسنه باشد آيا برادر ديگر مى‌‏تواند شكم خود را از غذاهاى‌‏ رنگا رنگ انباشته سازد؟اگر برادرى‌ تشنه باشد آيا برادر ديگر مى‌‏تواند از آب گوارا سيراب گردد؟

اگر يكى‌ از برادران لباس نداشته باشد آيا برادر ديگر مى‌‏تواند مطابق دلخواه‏ خود لباس بپوشد؟

نه هرگز!بلكه هر مسلمانى‌ بر ديگر مسلمانان حقوق بسيارى‌ دارد كه بايد در انجام آنها كوشش نمايد.

پيامبر اكرم-صلّى‌ اللّه عليه و آله-فرمود:مسلمان نسبت به مسلمان ديگر وظايفى‌‏ دارد:

1-به هنگام ملاقات او سلام كند.

2-اگر بيمار شد به عيادتش برود.

3-اگر وفات كرد ، جنازه‏اش را تشييع كند.

4-اگر او را به مهمانى‌ دعوت كرد ، دعوتش را اجابت نمايد.

5-(مهم‏تر از همه اين كه:)آنچه را براى‌ خود مى‌‏خواهد و مى‌‏پسندد براى‌‏ مسلمان و مؤمن ديگر همان را بخواهد و آنچه را كه بر خود نمى‌‏پسندد بر مسلمان و مؤمن‏ ديگر نيز نپسندد و براى‌ او نخواهد.... پرسشها:

1-وظيفه‏هايى‌ كه هر مسلمان بر مسلمان ديگر دارد ، بشماريد.

2-سخن امام صادق را درباره حقوق مسلمانها بر يكديگر بيان كنيد.مؤمنان واقعى‌ با يكديگر چگونه‏ رفتار مى‌‏كنند ، هنگام گرفتارى‌ يكى‌ از مؤمنان چه مى‌‏كنند؟

3-امام كاظم به دوست محمّد(كه يكى‌ از يارانش بود)چه فرمود ، درباره وظايف مؤمنين نسبت‏ به يكديگر چه نكاتى‌ را بيان نمود؟

 

 

برابرى‌ و مساوات در اسلام‏

روزى‌ پيامبر گرامى‌ اسلام صلى‌ اللّه عليه و آله با تنى‌ چند از اصحاب مشغول گفتگو بود در همين حال سلمان فارسى‌ كه‏ يكى‌ از مؤمنين ممتاز و مورد احترام پيامبر بود وارد شد ، پيامبر سخن خود را قطع كرد و با خوشرويى‌ و كمال احترام ، سلمان‏ را نزد خود خواند تا در كنارش بنشيند.رفتار مهرآميز و احترام‏ فوق العاده پيامبر نسبت به سلمان ، موجب خشم و ناراحتى‌ يكى‌‏ از اصحاب شد و با گستاخى‌ گفت:سلمان نبايد در جمع ما و بالاى‌ دست ما بنشيند ، او بايد در مكانى‌ پايين‏تر بنشيند ، چون‏ او فارسى‌ زبان است و ما عرب هستيم.

پيامبر از سخن آن صحابى‌ خشمگين شد و فرمود:نه....اين‏ چنين نيست ، فارس بود يا عرب بودن مايه برترى‌ و افتخار نيست ، رنگ و نژاد موجب فضيلت نيست ، سفيد را بر سياه‏ امتيازى‌ نيست؛بلكه آنچه نزد خدا مايه برترى‌ است تقوى‌‏ است و هر كه با تقوى‌‏تر باشد ، نزد خدا گرامى‌‏تر است.

اسلام دين برابر است و با امتيازات موهوم و بى‌‏اساس و نظام طبقاتى‌ مبارزه‏ مى‌‏كند ، در نظر اسلام بلال حبشى‌ و سلمان تهيدست فارسى‌ و صهيب رومى‌ و حمزه و جعفر بن ابيطالب عربى‌ و ديگر مسلمانان ، همه با هم برابرند.تنها ملاك برترى‌ و فضيلت‏ تقوى‌ و خود نگهدارى‌ است ، آن هم در نزد خدا ، تنها مايه برترى‌ ايمان و عمل صالح‏ است.چون كه آفرينشگر همه خداست و خدا تقوى‌ را مايه فضيلت و برترى‌ قرار داده است. * * *

خدا انسان را آفريده و نيازمنديهايش را پيش بينى‌ كرده و در اختيارش نهاده‏ است ، زمين را آفريده تا بر آن منزل گزيند و روى‌ آن زندگى‌ كند ، زمين را با حركت و تلاش خود آباد كند و از نعمتهاى‌ خدا بهره‏مند گردد و براى‌ خود و ديگران روزى‌ بدست‏ آورد.انسان بدون استفاده از نعمتهاى‌ خدا و مخصوصا آب نمى‌‏تواند زنده بماند و زندگى‌ كند.خدا هم آب را در اختيار انسانها قرار داده تا بياشامند ، كشاورزى‌ و دامپرورى‌ كنند.معادن و ثروتهاى‌ زمين را براى‌ استفاده انسانها آفريده است ، تا با نيروى‌ تفكّر و انديشه ، تلاش و حركت؛از اسرار و رموز جهان پرده بردارند و از مواهب‏ الهى‌ كه در نهاد زمين گذارده شده برخوردار گردند.ثروتها و نيروهاى‌ نهفته را استخراج كنند و به تصرّف در آورند و براى‌ سعادت و رفاه و آسايش خلق خدا بكار گيرند.«زمين و آب و هوا ، منابع طبيعى‌ و ثروتهاى‌ زمين به همه انسانها تعلّق دارد و همه‏ حقّ استفاده و بهره‏مندى‌ داردند»همه انسانها بنده و آفريده خدا هستند و حقّ حيات و زندگى‌ دارند ، سفيد و سياه ، زرد و سرخ ، زن و مرد روستايى‌ و شهرى‌ ، عرب و عجم.... همه و همه انسانند و همه حقّ دارند كه از غذا و لباس و مسكن و ديگر وسائل زندگى‌‏ بهره‏مند شوند.همه بايد امكان كار و كوشش داشته باشند.

هر انسانى‌ حقّ دارد-با توجّه به قوانين اسلام-زمينهاى‌‏ آباده نشده را آباد كند و از آن استفاده نمايد.

هر انسانى‌ حق دارد كه منابع و ثروتهاى‌ پنهان زمين را-با توجّه به قوانين اسلام-كشف كند ، در اختيار بگيرد و به سود خود و جامعه خويش از آن بهره‏مند گردد.كسى‌ حقّ ندارد به حقوق ديگران تجاوز نمايد و انسانهاى‌ ديگر را از وسائل‏ كار و زندگى‌ و محلّ كار و زندگى‌ محروم سازد....

همانگونه كه همه افراد در نزد خدا برابرند ، همه افراد كشور نيز نزد دولت‏ اسلامى‌ يكسان و برابرند.دولت اسلامى‌ مى‌‏كوشد كه براى‌ همه مردم امكان كار و كوشش فراهم سازد.دولت اسلامى‌ مى‌‏كوشد تا امكان برخوردارى‌ مساوى‌ از خوراك و پوشاك و مسكن در اختيار افراد كشور قرار دهد.

دولت اسلامى‌ مى‌‏كوشد تا با جهل و بى‌‏سوادى‌ و بى‌‏فرهنگى‌ مبارزه كند و براى‌‏ همه امكان تحصيل دانش و معارف اسلامى‌ را فراهم سازد.كوشش دولت اسلامى‌ بر اينست كه بهداشت عمومى‌ ، پزشك ، دارو و درمان را در اختيار همگان قرار دهد.دولت‏ اسلامى‌ وظيفه دارد-با كمك همه امّت-به زندگى‌ معلولين و سالخوردگان و از كار افتاده‏هاى‌ بى‌‏بضاعت سر و سامان دهد و هزينه زندگى‌ آنان را تأمين كند.دولت‏ اسلامى‌ مى‌‏كوشد تا از تجاوزات و تعدّيات افراد سودجو جلوگيرى‌ كند و عدل و داد را عملا در بين مردم برقرار سازد و مخصوصا به زندگى‌ مردم محروم و مستضعف ، مرزنشينان و روستائيان هر چه بيشتر رسيدگى‌ كند و امكانات كافى‌ را بتدريج در اختيارشان قرار دهد تا با ساير مردم هماهنگ گردند.

و در يك سخن ، اسلام دين حقّ و عدل است ، دين قسط و برابرى‌ است. هيچ كس را بر ديگرى‌ امتيازى‌ نيست مگر بر اساس حقّ و تقوى‌ ، فقط افراد مؤمن و پرهيزگار نسبت به مراتب تقوى‌ و ايمانشان پيش خدا برترى‌ دارند و خدا در قرآن‏ مى‌‏فرمايد:گرامى‌‏ترين مردم نزد خدا پرهيزگارترين آنها مى‌‏باشند.

 

آيه ‏اى‌ از قرآن كريم‏

و الارضَ وَضَعَها لِلاَنام سوره الرّحمن آيه 10

و خدا زمين را براى‌ مردم قرار داده است.

هُوَ الَّذى‌ خَلَقَ لَكُم ما فِى‌ الاَرضٍ جَميعاً سوره بقره آيه 29

او خدايى‌ است كه آنچه در زمين است ، براى‌ شما آفريد.

اِنَّ اَكرَمَكُم عِندَ اللَّهِ اَتقيكُم سوره حجرات آيه 13

گرامى‌‏ترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست‏ بينديشيد و پاسخ دهيد.

1-احترام فوق العاده‏اى‌ كه پيامبر براى‌ سلمان قائل بود ، به چه علّت بود؟

2-در نگاه پيامبر ما چه چيزى‌ مايه فضيلت و برترى‌ انسان است؟....چرا؟

3-زمينهاى‌ آباد نشده ، معادن و ثروتهاى‌ پنهان زمين به چه كسانى‌ متعلّق است؟چگونه و با اجازه چه‏ مقامى‌ بايد زمينها را در اختيار گيرند و از معادن و ثروتها بهره‏مند گردند؟

4-وظايف دولت اسلامى‌-كه بايد با كمك همه افراد امّت به انجام آنها اقدام كند-چيست؟

5-دولت اسلامى‌ در برنامه‏ريزيها براى‌ چه كسانى‌ بايد اولويّت قائل شود؟

 

 

با ستمگران همكارى‌ نكنيد

«حكومت بنى‌ اميّه يك حكومت غاصب و تجاوزگر است.من هرگز اجازه‏ نمى‌‏دهم تو در استخدام حكومت ستمكاران باشى‌ و با كار و رفتارت آنان را تأييد كنى‌.»

اين سخن را امام صادق در جواب كسى‌ گفت كه سؤال كرده بود:آيا شغل من‏ اشكالى‌ دارد؟آيا مى‌‏توانم به اين شغل ادامه دهم؟آيا مى‌‏توانم در خدمت خلفاى‌ بنى‌ اميّه‏ باشم؟من مدّتى‌ كه در دستگاه بنى‌ اميّه به كار مشغول بودم ، اموال فراوانى‌ به دست‏ آورده‏ام.در تحصيل آنها چندان احتياط و دقّتى‌ نداشته‏ام ، حالا چه كنم؟حكم اموالى‌ كه‏ به دست آورده‏ام چيست؟حلال است يا حرام؟آيا مى‌‏توانم به كارم ادامه دهم؟بودن و نبودن من در حكومت آنها تأثيرى‌ ندارد ، اگر من هم نباشم ، ديگرى‌ كار مرا انجام خواهد داد.

امام صادق در پاسخ فرمود:اگر حكومت خود كامه و ستمگر بنى‌ اميّه يار و مددكار نداشتند ، نمى‌‏توانستند به مردم ستم كنند.حكومت كه خود به خود اداره نمى‌‏شود ، بلكه‏ وزير و معاون و مدير و كارمند مى‌‏خواهد.همين افراد هستند كه حكومت را اداره‏ مى‌‏كنند.اگر تو و مانند تو ، به بنى‌ اميّه كمك نمى‌‏كرديد ، آنها چگونه مى‌‏توانستند مردم را از ولايت الهى‌ ما محروم كنند؟چگونه مى‌‏توانستند به فساد و ستمگرى‌ بپردازند؟اگر مردم ، ستمگران را تأييد نكنند ، در مراسم اجتماعى‌ آنان شركت ننمايند ، آنها چگونه‏ مى‌‏توانند به هدفهاى‌ خويش برسند؟

نه....من اجازه نمى‌‏دهم كه يك مسلمان ، در استخدام حكومت ستمكاران باشد و با عمل خود آنان را يارى‌ كند.

جوان كه تصميم داشت از امام صادق-عليه السّلام-اطاعت كند ، به فكر فرو رفت و از او چاره‏جويى‌ نمود و گفت:آيا مى‌‏توانم خودم را از اين گناه نجات دهم؟اى‌‏ كاش به ستمگران كمك نمى‌‏كردم!اكنون چگونه مى‌‏توانم توبه كنم؟

امام صادق ، كه آثار و علائم توبه را در چهره جوان مشاهده مى‌‏نمود ، گفت:آرى‌ ، مى‌‏توانى‌ توبه كنى‌ ، خدا هم توبه تو را مى‌‏پذيرد.ولى‌ كارى‌ بس دشوار است آيا حاضرى‌‏ انجام دهى‌؟

جوان گفت:آرى‌ حاضرم و از خدا يارى‌ مى‌‏طلبم ، اميدوارم بتوانم عمل كنم.

امام صادق كمى‌ مكث كرد و سپس فرمود:اموالى‌ را كه به طور غير مشروع در حكومت غاصب و تجاوزگر بنى‌ اميّه به دست آورده‏اى‌ ، مال تو نيست.و تصرّف تو در آنها حرام است.بايد همه را به صاحبانش بازگردانى‌.اگر مالكش را مى‌‏شناسى‌ به‏ خودش بازگردان و اگر نمى‌‏شناسى‌ به نيّت او صدقه بده.به اين ترتيب مى‌‏توانى‌ توبه‏ كنى‌ و از آن گناه بزرگ نجات يابى‌.اگر اين عمل را انجام دهى‌ ، من بهشت را براى‌ تو تضمين مى‌‏كنم.

جوان به فكر فرو رفت.اقدام مشكلى‌ بود.بايد همه ثروت و دارائيش را به فقرا و محرومين بدهد.ولى‌ فكر كرد كه سختيهاى‌ دنيا را مى‌‏شود تحمّل كرد ، چون پايان‏ مى‌‏پذيرد ولى‌ رنج آخرت ، سخت و پايان ناپذير است.بالاخره يكى‌ از اين دو را بايد تحمّل كرد ، پس بهتر است رنج و زحمت دنيا را قبول كنم و خود را از عذاب دائم آخرت‏ برهانم.سر برداشت و به امام صادق گفت:به يارى‌ خدا انجام مى‌‏دهم.

اين جمله را گفت و برخاست و خداحافظى‌ كرد و رفت.

«على‌ پسر ابى‌ حمزه»كه دوست و هم سفر آن جوان بود ، مى‌‏گويد:وقتى‌ به كوفه‏ رسيديم دوست من يكسره به منزل رفت.چند روزى‌ از او خبر نداشتم.تا اينكه مطّلع‏ شدم همه اموالش را در بين مردم تقسيم كرده است ، هر كه را مى‌‏شناخته اموالش را پس‏ داده و هر كه را نمى‌‏شناخته براى‌ او به محرومين و فقرا صدقه داده است.حتّى‌ لباسهاى‌‏ تنش را پس داده و لباسى‌ به عاريه گرفته است.اكنون نه لباسى‌ دارد و نه خوراكى‌....

مقدارى‌ لباس و خوراك و پول برايش تهيّه كردم و به ديدنش رفتم.از ديدار يك‏ چنين جوان مؤمن و قدرتمندى‌ خشنود شدم.رفتار پسنديده و انقلابيش را ستايش كردم.

تقريبا يك ماه از اين ديدار گذشت.اطّلاع يافتم بيمار شده است ، به عيادتش رفتم‏ و احوالپرسى‌ كردم و از آن روز به بعد گاه گاه به ديدنش مى‌‏رفتم و از ديدن چهره نورانيش‏ خشنود مى‌‏شدم.يك روز كه بر بالينش نشسته بودم ، نگاهى‌ به صورت من كرد و با صداى‌‏ بلند در آخرين كلمات خود گفت:برادرم ، على‌!امام صادق به وعده‏اش وفا كرد ، هم اكنون‏ جايگاه زيبايم را در بهشت مشاهده مى‌‏كنم....شهادتين را گفت و از دنيا رفت. توضيح و بررسى‌‏

خدا در قرآن مى‌‏فرمايد:ستمگران دوست و ياور يكديگر هستند و بعضى‌ ، بعضى‌‏ ديگر را يارى‌ مى‌‏دهند و خدا يار و ولىّ پرهيزگاران است ، و مى‌‏فرمايد:به كسانى‌ كه ستم‏ مى‌‏كنند هيچ تمايل نداشته باشيد و هرگز اعتماد نكنيد كه در آتش دوزخ معذّب خواهيد شد.

پيامبر اسلام صلى‌ اللّه عليه و آله فرمود:در قيامت منادى‌ پرودرگار ندا مى‌‏كند: كجايند ستمكاران؟كجايند ياوران ستمكاران؟همه ستمكاران و ياوران و كمك كاران‏ آنها را حاضر مى‌‏كنند ، حتّى‌ كسانى‌ كه در دوات ستمكاران مركّب ريخته و يا قلمى‌ را بر ايشان در دوات زده ، يا خطّى‌ نوشته‏اند ، همه را حاضر مى‌‏كنند ، و به فرمان خدا آنها را همراه ستمكاران به دوزخ مى‌‏فرستند.

ستمكاران و تجاوزگران به تنهايى‌ قدرت ندارند كه حقوق ديگران را بگيرند و بر آنان ستم نمايند.آنان براى‌ رسيدن به اهداف پليد و غيرانسانى‌ خويش از افراد ديگر كمك مى‌‏گيرند.گروهى‌ را با مقام و قدرت مى‌‏فريبند و گروه ديگرى‌ را با پول و ثروت به‏ سوى‌ خود مى‌‏خوانند و گروهى‌ را با نيرنگ و تهديد به طرف خويش جلب مى‌‏كنند و بدين وسيله ، قدرت طاغوتى‌ خود را محكم مى‌‏كنند و به تجاوز و غصب دسترنج مردم‏ مى‌‏پردازند.

اين كارگزاران راه تجاوز و خيانت را براى‌ طاغوتهاى‌ زمان هموار مى‌‏سازند و آنان را بر مردم زحمتكش چيره مى‌‏نمايند:ثناگويان ، مردم را فريب مى‌‏دهند و چهره‏ زشت ستمگر را محبوب و دوست داشتنى‌ جلوه مى‌‏دهند.روشنفكران خيانت پيشه ، قوانين طاغوتى‌ را تدوين مى‌‏كنند.و وزيران خائن و خود فروخته قوانين طاغوتى‌ را به‏ زيان مردم به اجرا در مى‌‏آورند و فرماندهان و اميران نيروهاى‌ مسلّح از حاكميّت طاغوتها دفاع مى‌‏نمايند.بدون حمايت و همكارى‌ اينان طاغوت ستمگر چگونه مى‌‏تواند حقوق‏ مردم را ضايع سازد و بر آنان ستم نمايد؟

پس همه كسانى‌ كه در اداره دستگاه ستم و ستمگرى‌ كمك مى‌‏كنند خود نيز ستمگرند و در ارتكاب جرم و خيانت شريكند و در كيفر و عذاب آخرت نيز شريك‏ خواهند بود.

بر عكس كسانى‌ هم كه براى‌ تحكيم دولت اسلامى‌ و اجراى‌ قوانين اسلام و برقرارى‌ عدل و داد و دفاع از حقوق محرومان جديّت و همكارى‌ مى‌‏نمايد در ثواب و پاداش الهى‌ شريك خواهند بود.

 

آياتى‌ از قرآن كريم‏

وَ اِنَّ الظّالِمينَ بَعضُهُم اَولياءُ بَعضٍ وَ اللَّهُ وَلِىُّ المُتَّقينَ سوره جاثيه آيه 19

ستمگران دوست و ياور يكديگر هستند و بعضى‌ ، بعضى‌ ديگر را يارى‌ دهند و خدا يار و ولىّ پرهيزگاران است.

وَ لاتَركَتُوا اِلَى‌ الَّذينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النّارُ سوره هود آيه 113

به كسانى‌ كه ستم مى‌‏كنند هيچ تمايل نداشته باشيد و هرگز اعتماد نكنيد كه در آتش دوزخ عذاب خواهيد شد. پرسشها:(براى‌ اين كه بينديشيد ، بحث كنيد و بهتر فرا گيريد)

1-وقتى‌ آن جوان از امام صادق پرسيد:«آيا مى‌‏توانم به اين شغل ادامه دهم»امام صادق در پاسخ چه‏ فرمود؟امام براى‌ عدم موافقت خود چه دليل بيان كرد؟

2-امام راه نجات را چگونه به آن جوان نشان داد؟و براى‌ او چه تضمين كرد؟

3-جوان پيش از اين كه تصميم قطعى‌ به توبه بگيرد ، مدّتى‌ فكر مى‌‏كرد ، در اين مدّت به چه‏ مى‌‏انديشيد؟

4-جوان چگونه توبه كرد و چگونه خود را از آن گناه بزرگ نجات داد؟

5-جوان بيمار در آخرين ديدار ، به دوستش چه گفت؟

6-خدا در قرآن درباره يارى‌ ندادن به ستمگران چه مى‌‏فرمايد؟

7-منادى‌ پروردگار در قيامت چه ندا مى‌‏كند؟از سوى‌ خدا چه فرمان مى‌‏رسد؟چه كسانى‌ با ستمكاران به دوزخ مى‌‏روند؟

 

 

جهاد و دفاع در اسلام‏

جهاد رهايى‌ بخش يكى‌ از بهترين و مهمترين وظايف هر فرد مسلمان است و مؤمن پيكارگر از درجات بلند اخروى‌ و مغفرت و رحمت خاصّ خداى‌ خويش‏ برخوردار است.مؤمن مجاهد ، با حضور در ميدان جهاد جان و مال خويش را به قيمت‏ بهشت جاودان به خدا مى‌‏فروشد و البتّه اين معامله بسيار موفّق و پر سود است و رضاى‌‏ خدا براى‌ او از هر پاداشى‌ برتر و ارزشمندتر است.پيامبر فرمود:

«كسانى‌ كه در راه خدا و براى‌ آزادى‌ بندگان خدا قيام مى‌‏كنند و جهاد مى‌‏نمايند ، در قيامت از درى‌ وارد بهشت مى‌‏شوند كه‏ «باب مجاهدان»نام دارد ، كه اين در فقط به روى‌ مؤمنان مجاهد گشوده مى‌‏شود و آنان با نهايت شكوه و عزّت ، سلاح بر دوش‏ در پيش چشم همگان و قبل از همه بهشتيان وارد مى‌‏شوند و فرشتگان مقرّب پروردگار به آنان سلام مى‌‏كنند و خوش آمد مى‌‏گويند و ديگران به مقام و موقعيّت آنان غبطه مى‌‏خورند.هر كس كه جنگ و جهاد در راه خدا را ترك كند ، خدا لباس ذلّت‏ بر تنش مى‌‏پوشاند ، در زندگى‌ فقير و تهيدست مى‌‏شود ، دينش‏ را از كف مى‌‏دهد و به عذاب دردناك آخرت مبتلا مى‌‏گردد.... خدا امّت اسلام را با تكيه بر قبضه سلاحشان و با صداى‌‏ رعب‏انگيز مركبهاى‌ رهوارشان به بى‌‏نيازى‌ و عزّت‏ مى‌‏رساند.»

مجاهدان مؤمنى‌ كه براى‌ جهاد رهايى‌ بخش در صفوفى‌ به هم پيوسته و بنيانى‌‏ مرصوص بسيج مى‌ شوند بايد در مسير پيكار و در ميدان نبرد حدود خدا را مراعات كنند و از گروهى‌ كه به رزم آنان رفته‏اند در ابتدا كه از اطاعت طاغوتها دست‏ بردارند و بندگان خدا را از اسارت طاغوت آزاد سازند و خود نيز به اطاعت خدا در آيند ، از عبادت ستمگران سر باز زنند و عبادت خدا را بپذيرند ، از ولايت مستكبرين سرپيچى‌‏ كنند و به ولايت خدا تسليم شوند و اگر تسليم نشدند و سر به ولايت خدا نسپدند ، بايد -با اذن امام و رهبر امّت اسلامى‌-با آنان پيكار كنند و مستكبر و طاغوت را ساقط كنند و بر جاى‌ خود بنشانند و بندگان خدا را با تمام قدرت از اسارت و بندگى‌ ديگران‏ آزاد سازند و در اين راه از كشتن و كشته شدن نهراسند كه به سخن امير مؤمنان«برترين‏ مرگ ، شهادت و كشته شدن در راه خداست و قسم به كسى‌ كه جانم در دست قدرت‏ اوست ، اگر در ميدان نبرد با دشمن با هزار ضربه شمشير كشته شوم ، اين مرگ براى‌ من‏ گواراتر از آنست كه در بستر بميرم».

جهاد رهايى‌ بخش كه منوط به اذن امام و رهبر مسلمين مى‌‏باشد فقط وظيفه‏ مردان نيرومند و رشيد و توانست.ولى‌ اگر سرزمين اسلامى‌ و شرف و كيان مسلمانان‏ مورد هجوم و تجاوز قرار گرفت ، بر همه-چه زن و چه مرد-واجب است كه با هر چه‏ در اختيار دارند قيام كنند و از سرزمين و شرف كيان اسلامى‌ خويش با تمام قدرت‏ دفاع كنند.در ايفاى‌ اين وظيفه مقدس هم مردان بايد بپا خيزند و هم زنان بايد قيام‏ نمايند ، هم پسران بايد بر سر دشمن آتش ببارند و هم دختران بايد به روى‌ متجاوز آتش‏ بگشايند ، همه بايد سلاح بردارند و متجاوز را از سرزمين خود بيرون برانند و اگر سلاح‏ آتشين ندارند با چوب و سنگ و با دندان و چنگ به دشمن متجاوز هجوم برند و جان و خون خويش را نثار كنند و با تمام نيرو بجنگند و خود به فوز شهادت برسند و براى‌‏ آيندگان و فرزندان خويش شرف و عزّت را به ارث بگذارند.

در اين گونه جهاد مقدّس كه«دفاع»نام دارد ، مسلمانان نبايد در انتظار رسيدن‏ اذن امام و رهبر فرصت را از دست بدهند كه وجوب چنين جهاد مقدّسى‌ آن قدر ضرورى‌‏ و حتمى‌ است كه نيازى‌ به اذن صريح امام و رهبر ندارد و دفاع از سرزمين و شرف و كيان جامعه اسلامى‌ آن قدر مهم است كه اسلام آن را مستقيما بر فرد فرد مسلمانان واجب‏ شمرده است.

در داستان زير چگونگى‌ مشاركت همه مسلمانان-مخصوصا زنان-را در جلوگيرى‌ از هجوم كفّار و دفاع از سرزمين و شرف و كيان اسلام مشاهده مى‌‏كنيد: بانوى‌ رشيد و فداكار

خبر رسيد كه كفار مكّه در راهند و قصد دارند بر مدينه بتازند و نهال انقلاب‏ اسلام را از بن پر كنند و خانه‏هاى‌ مدينه را بر سر مهاجرين و انصار فرو ريزند ، پيامبر اكرم فورا اعلان جهاد مقدّس صادر نمود و مسلمانان دسته دسته به سوى‌ دشمن بسيج‏ شدند ، دشمن به نزديكى‌ مدينه رسيده بود كه مسلمانان در مقابل آنها صف كشيدند و راه‏ را بر آنان بستند.

عدّه‏اى‌ از بانوان رشيد و فداكار اسلام نيز به اتّفاق شوهر يا فرزندانشان براى‌‏ دفاع از شرف و ايمان و سر زمينشان به جبهه رفتند ، اينان اغلب كارهاى‌ پشتيبانى‌ را انجام مى‌‏دادند ، براى‌ سربازان آب و غذا تهيّه مى‌‏كردند ، از مجروحين جنگ پرستارى‌‏ مى‌‏نمودند ، با سخنان شور انگيز سپاهيان اسلام را به جهاد و جانبازى‌ تشويق مى‌‏كردند....

نسيبه يكى‌ از اين بانوان فداكار بود كه همراه شوهر و دو پسر رشيدش به جبهه‏ احد آمده بود ، او با شوق و ايثار تمام مشك بزرگى‌ از آب را بر دوش گرفته بود و به‏ رزمندگان خسته و تشنه آب مى‌‏نوشانيد.دارو و پارچه‏هاى‌ تميزى‌ هم به همراه داشت و در موقع لزوم جراحتهاى‌ سربازان را مى‌‏بست.و زخم بندى‌ مى‌‏نمود و با سخنان‏ اميد بخش و شور انگيز شوهر و فرزندانش را و همه سربازان و مجاهدان را به هجوم‏ سخت‏تر بر دشمن تشويق مى‌‏كرد....

وضع جبهه بسيار خوب بود و پيروزى‌ سپاهيان اسلام نزديك.امّا افسوس كه با غفلت و تخلّف چند نفر كه در گذر گاه كوه احد به نگهبانى‌ گمارده شده بودند وضع جبهه‏ دگرگون شد و سربازان اسلام در محاصره شديد دشمن قرار گرفتند ، عدّه زيادى‌ به‏ شهادت رسيدند و تعدادى‌ كه از ايمان قوى‌ برخوردار نبودند ننگ را بر خود پسنديدند و پا به فرار گذاشتند.

اطراف پيامبر خلوت شد و جز تنى‌ چند از سربازان فداكار و مؤمن كسى‌ باقى‌‏ نماند.جان رسول خدا در معرض خطر قرار گرفت ، دشمن تمام نيروى‌ خود را براى‌‏ كشتن پيامبر بسيج كرد.علىّ بن ابيطالب و چند سرباز فداكار و رشيد ديگر اطراف پيامبر حلقه زدند و در برابر هجوم همه جانبه دشمن از پيامبر دفاع كردند ، جنگ بسيار سخت و خطرناك شد و سربازان اسلام يكى‌ پس از ديگرى‌ با شمشيرهاى‌ دشمنان كينه‏توز زخم‏ برداشتند و بر زمين افتادند.

با مشاهده چنين حالتى‌ نسيبه بند مشك را از دوش افكند و با سرعت شمشير و سپر يكى‌ از شهيدان را برداشت و به سوى‌ پيامبر شتافت و همانند شير خشمگينى‌‏ صفوف دشمن را با برق پياپى‌ شمشير خود شكافت و خود را نزديك پيامبر رسانيد ، پياپى‌ شمشيرش را بر سر و دست دشمنان فرود مى‌‏آورد و آنان را از پيامبر دور مى‌‏نمود. در اين ميان يكى‌ از سربازان دشمن را مشاهده كرد كه شمشيرش را بالا گرفته و با تمام‏ قدرت پيش مى‌‏تازد تا شمشيرش را بر فرق پيامبر فرود آورد.

نسيبه با كمال رشادت به سويش شتافت و با چند ضربه پياپى‌ و سخت راه را بر او بست ، حريف هم ضربه‏اى‌ را كه مى‌‏خواست بر فرق پيامبر فرود آورد با سرعت فرود آورد و شانه نسبيه را شكافت ، خون از شانه اين زن فداكار و رشيد ، بيرون جهيد و پيكرش را گلگون كرد يكى‌ از سربازان پيكر نيمه جان اين بانوى‌ فداكار را از معركه‏ بيرون برد....

جنگ پايان گرفت و پيامبر در مدينه به ديدار زخميها و مجروحين جنگ رفت و درباره فداكارى‌ و رشادت اين بانوى‌ شريف و رشيد فرمود:در آن هنگامه سخت و خطرناك به هر طرف كه نگاه مى‌‏كردم ، نسيبه را مى‌‏ديدم كه با شمشير از من دفاع‏ مى‌‏كند.

بعدها نسيبه داستان جنگ احد و فداكارى‌ مسلمانان مؤمن و پايدار را براى‌‏ دوستان و آشنايان بيان مى‌‏كرد و در دل آنان شوق نبرد و عشق و ايثار و رشادت مى‌‏آفريد و گاهى‌ هم پيراهن از شانه‏اش كنار مى‌‏زد و اثر عميق آن نخستين و كارى‌‏ترين زخم آن‏ روز را به زنان ديگر نشان مى‌‏داد.

ديگر مسائلى‌ كه در جنگ احد اتّفاق افتاده بسيار است و تحليل آنها بسيار مفيد و درس آموز مى‌‏باشد.كه در سالهاى‌ آينده به تجزيه و تحليل ابعاد مختلف آنها خواهيم‏ پرداخت. آيه‏اى‌ از قرآن كريم‏

اِنَّ اللَّه يُحِبُ الَّذينَ يُقاتِلُونَ فى‌ سَبيِله صَفّاً كأنَهُم بُنيانٌ مَرصوَصٌ. سوره صفّ آيه 4

البتّه خدا كسانى‌ را كه در يك صفّ چون بنيانى‌ از سرب ، در راه او قتال مى‌‏كنند ، دوست دارد. بينديشيد و پاسخ دهيد.

1-مؤمن مجاهد با حضور در ميدان جهاد ، جان و مال خود را به كه مى‌‏فروشد؟نتيجه اين معامله‏ چيست؟

2-مؤمنان مجاهد چگونه وارد بهشت مى‌‏شوند؟

3-سرانجام كسانى‌ كه جنگ و جهاد در راه خدا را ترك كنند ، چيست؟

4-خدا امّت اسلام را از چه طريقى‌ به بى‌‏نيازى‌ و عزّت مى‌‏رساند؟

5-در جهاد رهايى‌ بخش ، مؤمنان مجاهد با گروهى‌ كه به رزمشان رفته‏اند ، چگونه برخورد مى‌‏نمايند؟

6-سخن امير مؤمنان درباره شهادت(اين برترين و شريف‏ترين مرگ در راه خدا)چيست؟

7-جهاد رهايى‌ بخش با اذن چه كسى‌ بايد انجام پذيرد؟

8-«دفاع»يعنى‌ چه؟دفاع از سرزمين و شرف و كيان مسلمين وظيفه چه كسانى‌ است؟

9-نسيبه در ميدان احد ابتدا چه مسئوليّتى‌ داشت؟چه شد كه مستقيما در پيكار شركت كرد؟

10-پيامبر درباره نسبيه چه فرمود؟

 

پيرمردى‌ دلباخته شهادت و بانويى‌ و شهيد پرور

چه كسى‌ از مرگ مى‌‏هراسد؟و چه كسى‌ از مرگ هراسى‌ ندارد؟ كسى‌ كه مرگ را نيستى‌ و نابودى‌ مى‌‏پندارد و به جهان آخرت‏ ايمان ندارد ، ناچار از مرگ مى‌‏هراسد و براى‌ رهائى‌ از مرگ ، به هر ننگ و ذلّتى‌ تن مى‌‏دهد؛چنين فردى‌ پيوسته به زندگى‌‏ محدود دنيا مى‌‏انديشد و تمام سعى‌ و تلاش خود را صرف‏ خواسته‏هاى‌ مادّى‌ و زود گذر مى‌‏كند ، بيشتر به لذّتها و منافع‏ شخصى‌ خود مى‌‏پردازد و همانند حيوانات روزها را به شب‏ مى‌‏رساند و سرانجام با ذلّت و نكبت مى‌‏ميرد و به سزاى‌ غفلتها و كوتاه نظريها و زشتيهاى‌ رفتار خود مى‌‏رسد.

امّا كسى‌ كه به خدا و جهان آخرت ايمان دارد ، از مرگ هراسى‌‏ ندارد چون مى‌‏داند مرگ ، نيستى‌ و نابودى‌ نيست.بلكه انسان‏ مؤمن با مردن از اين جهان به جهان آخرت و زندگى‌ با شكوه آن‏ جهان سفر مى‌‏كند.چنين فردى‌ ، هيچ ننگ و ذلّتى‌ را نمى‌‏پذيرد ، بلكه با همّتى‌ بلند و شجاعتى‌ بى‌‏نظير و بى‌‏مانند ، در راه شرف و عزّت خود و جامعه خود ، با ستمگر متجاوز نبرد مى‌‏كند ، در راه‏ خدا و براى‌ حفظ ايمان و عقيده خود ، از بذل ما و جان دريغ‏ نمى‌‏ورزد ، تمام سعى‌ و تلاش خود را در راه رضاى‌ خدا و رفاه‏ بندگان خدا مصرف مى‌‏كند ، آرزوى‌ شهادت مى‌‏نمايد و سرفراز زندگى‌ مى‌‏كند و سبكبال و شادمان به جهان آخرت بال مى‌‏گشايد و در آن جهان از الطاف بى‌‏نظير و ديدار پروردگارش بهره‏مند مى‌‏شود....

خانواده«عمرو»يك نمونه كاملا روشن از اين انسانهاى‌ مؤمن به خداست كه‏ به ايثار و شهادت عشق مى‌‏ورزند.و خوب است كه براى‌ آگاهى‌ بيشتر به ارزش والاى‌‏ «ايمان به خدا و جهان آخرت»با گوشه‏اى‌ از سرگذشت افتخارآميز اين خانواده و مخصوصا«عمرو»كه پدر ارجمند و پير اين خانواده است ، آشنا شويم:

مسلمانان مدينه خبردار شدند كه سپاه انبوهى‌ از كفّار و بت پرستان مكّه به قصد حمله به مدينه در حركتند.جنگ بسيار سخت و دشوارى‌ در پيش بود؛بايد از شهر و ديار و آيين بر حقّ خود با تمام قدرت دفاع كرد ، مسلمانان به دستور پيامبر براى‌ دفاع آماده‏ شدند ، از سوى‌ پيامبر بسيج عمومى‌ اعلام شد ، شهر مدينه چهره ديگرى‌ به خود گرفت ، همه جا صحبت از جهاد و شهادت بود.

با مشورت كوتاهى‌ تصميم گرفتند از شهر بيرون روند و پيش از آنكه دشمنان‏ به شهر برسند با آنان روبرو شوند.جوانان رشيد اسلام دست مادران را مى‌‏بوسيدند و با آنها وداع مى‌‏كردند و گروه گروه به سوى‌ جبهه جنگ مى‌‏شتافتند.مردان دلاور با همسران و كودكان خود خداحافظى‌ مى‌‏كردند و رهسپار احد مى‌‏شدند.

در خانه«عمرو بن جموح»نيز چهار فرزند دلاورش آماده جهاد مى‌‏شدند.اين‏ چهار پسر رشيد و دلير در جنگهاى‌ پيش از اين هم شركت مى‌‏كردند.و براى‌ دفاع از اسلام و قرآن آماده هر گونه فداكارى‌ بودند.«عمرو»مى‌‏ديد كه فرزندانش با چه شور و شوقى‌ لباس رزم پوشيده‏اند و آماده حركت هستند.مى‌‏ديد كه مسلمانان ، سواره و پياده‏ لباس جنگ پوشيده و تكبير گويان به سوى‌ دشمن مى‌‏شتابند.او يقين داشت كه براى‌ اين‏ سربازان هيچ شكست و ذلّتى‌ در پيش نيست ، در ميدان جنگ بى‌‏باك و دلير مى‌‏جنگند و از شرف و ايمان خود دفاع مى‌‏كنند.

 

و سرانجام به«احدى‌ الحسنيين»مى‌‏رسند ، يعنى‌ يا بر دشمن پيروز مى‌‏گردند و يا به فيض شهادت نائل مى‌‏گردند.و البتّه اگر شهيد شوند فرشتگان پروردگار جان پاكشان‏ را تا بهشت بدرقه مى‌‏كنند و در بهشت از نعمتهاى‌ بى‌‏مانند بهره‏مند مى‌‏گردند و در جوار پروردگار كريم و انبيا و مقرّبين شادمان و مسرور زندگى‌ مى‌‏نمايند.

با مشاهده اين مناظر ، اشك در چشمانش حلقه زد ، متأسّف شد ، آرزو كرد كه اى‌‏ كاش پايش لنگ نبود و مى‌‏توانست همراه فرزندانش به ميدان شرف و جهاد و شهادت‏ برود.در همين حال چهار فرزند رشيدش پيش او آمدند ، تا با او خداحافظى‌ كنند.دست‏ پدر را بوسيدند و«عمرو»بر پيشانى‌ و صورتشان بوسه زد.خون گرم سربازان فداكار اسلام را از نزديك احساس نمود و دگرگون شد.

-صبر كنيد ، صبر كنيد ، من هم با شما به جهاد مى‌‏آيم ، من هم عازم حركت‏ به سوى‌ جبهه مى‌‏شوم.

پسران حيرت‏زده ايستادند و به فكر شدند كه چگونه پدر مى‌‏خواهد با ما به جهاد بيايد؟در صورتى‌ كه او پيرمردى‌ سالخورده و يك پايش هم لنگ است؛و بر چنين فردى‌‏ طبق قوانين اسلام ، جهاد واجب نيست....

فرزندان در اين فكر بودند كه پدر لباس رزم پوشيده و شمشير در دست گرفته و آماده حركت بود.فكر و پيشنهاد خود را با پدر گفتند ولى‌ پدر در عزم خود كاملا استوار بود.ناچار از مادر و برخى‌ از اقوام و خويشان خواستند تا با او صحبت كنند و او را منصرف سازند.

به او گفتند كه بعلّت پيرى‌ و لنگى‌ پا ، تو نمى‌‏توانى‌ در ميدان نبرد بر دشمن بتازى‌‏ و بخوبى‌ از خود دفاع كنى‌ ، خدا هم كه جهاد را بر تو واجب نكرده است ، بهتر است در مدينه بمانى‌ و همين كه چهار فرزند رشيدت را به ميدان نبرد مى‌‏فرستى‌ كافى‌ است.

عمرو گفت:مگر نمى‌‏بينى‌ كه سپاه كفر بر ما تاختن گرفته است و اسلام و پيامبر عزيز اسلام را در معرض خطر قرار داده است؟مگر دفاع از اسلام و پيامبر اسلام وظيفه‏ همه نيست؟مى‌‏بينيد كه سپاهيان و پاسداران اسلام با چه شور و شوقى‌ به ميدان جهاد مى‌‏روند؟آيا مى‌‏گوييد كه من اين همه شور و شوق و حركت را ببينم و ساكت و خاموش‏ بنشينم؟مى‌‏گوييد من بنشينم و ديگران به ميدان شرف بروند و با كفّار پيكار كنند و سرانجام به فيض شهادت و ديدار پروردگار بزرگ نائل آيند و من محروم بمانم؟نه....من‏ دوست ندارم در بستر بميرم ، من مى‌‏خواهم با آن كه پيرم و با آن كه لنگم ، شهيد شوم.

هر چه كردند نتوانستند«عمرو»اين پيرمرد نورانى‌ و مصمّم را منصرف كنند و بالاخره قرار شد خدمت پيامبر برسند و از او كسب تكليف نمايند....

-يا رسول اللّه!من مى‌‏خواهم همراه با فرزندانم در جنگ شركت كنم ، تا شايد به اسلام و مسلمين كمكى‌ كرده باشم و سرانجام هم به فيض شهادت نائل گردم ، امّا خانواده و خويشانم نمى‌‏گذارند.

-اى‌ عمرو آيا مى‌‏دانى‌ كه بواسطه پيرى‌ و نقص عضو جهاد بر تو واجب نيست؟

-يا رسول اللّه!آيا اين نقص عضو مرا از اين فيض و خير بزرگ محروم مى‌‏كند؟

-جهاد بر تو واجب نيست.ولى‌ اگر خودت ميل دارى‌ در جهاد شركت كنى‌‏ مانعى‌ ندارد.

آنگاه رسول اللّه رو به خويشان او فرمود و گفت:درست است كه جهاد بر او واجب نيست ولى‌ بر شما هم لازم نيست كه اصرار كنيد و او را از اين خبر باز داريد ، او را به اختيار خودش بگذاريد ، تا اگر خواست در جهاد شركت كند و از ثواب عظيم آن‏ بهره‏مند گردد ، شايد هم شهادت نصيبش شود.

عمرو خوشحال و شادمان از پيامبر تشكّر كرد و از همسرش«هند»و اقوام و خويشانش خداحافظى‌ نمود و به سوى‌ جبهه حركت كرد و در ميدان نبرد با قدرت و بى‌‏باك تمام جنگيد و همراه با فرزندانش دلاوريها كرد و عدّه‏اى‌ از دشمنان را به خاك‏ هلاك افكند و سرانجام او-كه واقعا دلباخته شهادت بود-با يكى‌ از پسرانش شهيد شد. * * *

تعداد شهداى‌ اين جنگ-به علّت كم صبرى‌ و تمرّد و دنياخواهى‌ عدّه‏اى‌ از سربازان-نسبتا زياد بود.پس از پايان جنگ ، زنان و فرزندان از شهر به سوى‌ جبهه‏ آمدند تا از وضع بستگان خويش آگاه گردند.در اين ميان هند خودش را زودتر از ديگران‏ به جبهه رسانيد ، در ميان كشتگان جستجو كرد ، پيكر شوهرش و پسرش را پيدا كرد. برادرش هم شهيد شده بود ، هر سه پيكر را بر يك شتر نهاد و پارچه‏اى‌ بر رويشان افكند و روانه مدينه شد تا آنها را در قبرستان مدينه به خاك بسپارد.در بين راه با مشكلى‌‏ روبرو شد:هر چه مى‌‏كرد شتر به سوى‌ مدينه نمى‌‏رفت ، با سختى‌ و فشار چند قدمى‌‏ بر مى‌‏داشت و باز مى‌‏ايستاد و بر مى‌‏گشت ، گويا مى‌‏خواست به سوى‌ احد باز گردد.در همين حال به عدّه‏اى‌ از زنان مدينه برخورد كرد كه عازم جبهه بودند ، يكى‌ از همسران‏ رسول خدا با آنان بود ، با هند سلام و احوالپرسى‌ كرد:

-از كجا مى‌‏آيى‌؟

-از ميدان جنگ ، از احد

-چه خبر دارى‌؟

-الحمد للَّه پيامبر سالم است ، گروهى‌ از سپاهيان اسلام به شهادت رسيده‏اند ، امّا چون پيامبر عزيز ما به سلامت است ، مصيبتهاى‌ ديگر را مى‌‏توان تحمّل كرد ، خدا را شكر.

-بار شتر چه دارى‌؟

-پيكر سه شهيد را ، شوهرم ، پسرم و برادرم ، آنها را مى‌‏برم تا در مدينه به خاك‏ بسپارم امّا با مشكلى‌ روبرو شده‏ام ، هر چه مى‌‏كوشم شتر را به سوى‌ مدينه ببرم ، نمى‌‏توانم. راه نمى‌‏رود ، گويا مى‌‏خواهد به سوى‌ احد باز گردد.نمى‌‏دانم علّت چيست؟

-خوب است نزد پيامبر برويم و جريان را با او در ميان گذاريم و علّت را از او بپرسيم.

خدمت پيامبر رسيدند و جريان را باز گفتند.پيامبر فرمود:شايد شتر مأموريّتى‌‏ داشته باشد ، آيا وقتى‌ شوهرت براى‌ جهاد خداحافظى‌ مى‌‏كرد ، سخنى‌ گفت؟دعايى‌‏ نكرد؟

-چرا يا رسول عليه السّلام!در آخرين لحظات سر به سوى‌ آسمان برداشت و گفت: بار خدايا!مرا به فيض شهادت برسان و ديگر به مدينه باز مگردان.پيامبر فرمود:خدا دعاى‌ او را مستجاب كرده است.بگذار شهيدان ترا هم با ديگران شهيدان جنگ همين جا دفن كنيم.

هند موافقت كرد و پيامبر اين سه شهيد را با ديگر شهيدان دفن كرد و فرمود: اينها در بهشت نيز با هم خواهند بود.

هند از رسول خدا تقاضاى‌ دعا كرد و گفت:يا رسول اللّه دعا كنيد خدا مرا هم در آخرت با اين سه شهيد محشور و همنشين فرمايد.

پيامبر دست به دعا برداشت و براى‌ آن بانوى‌ صبور و شهيد پرور دعا فرمود. دعاى‌ پيامبر در حقّ همه مادران رشيد و شهيد پرور مستجاب باد. سخنى‌ از پيامبر اكرم(ص)

وَ فَوقَ كُلِّ بِرٍ بِرٌ حَتّى‌ يُقتَلَ الرَّجُلُ فى‌ سَبيلِ اللَّهِ فِاذا قُتِلَ فى‌ سَبيلِ اللَّهِ‏ فَلَيسَ فَوقَهُ بِرُّ.

بالاتر از هر نيكى‌ ، نيكى‌ ديگرى‌ هست تا اين كه انسان در راه خدا كشته شود ، هنگامى‌ كه در راه خدا كشته شد ديگر بالاتر از آن هيچ‏ نيكى‌ نيست. بينديشيد و پاسخ دهيد.

1-آيا مسلمان ننگ و ذلّت را مى‌‏پذيرد؟آيا با ستمگر متجاوز سازش مى‌‏كند؟....چرا؟

2-مسلمان مؤمن به وعده‏هاى‌ خدا ، به چه اميدى‌ در ميدان نبرد شركت مى‌‏كند؟در آخرت پاداشش‏ چيست؟

3-«احدى‌ الحسنيين»يعنى‌ چه؟

4-چه انگيزه‏اى‌«عمرو»را براى‌ شركت در ميدان نبرد برانگيخت؟

5-براى‌ بيان لزوم شركت خود در ميدان نبرد ، چه دلايلى‌ آورد؟

6-گفتگوى‌«عمرو»با رسول خدا چه بود؟سرانجام ، تصميمشان چه شد؟

7-گفتگوى‌«هند»با زنانى‌ كه به ميدان احد مى‌‏رفتند ، چه بود؟

8-پيامبر از«هند»چه پرسيد؟بعد از شنيدن پاسخ او ، به او چه پيشنهاد فرمود؟

185 پيام شهيدان‏

شهادت چه زيبا و پرمعناست!جهانى‌ از شوق و شور و ايثار در اين كلمه جذّاب‏ نهفته است.مى‌‏دانيد شهيد كيست؟شهيد آن انسان برترى‌ است كه براى‌ عشق و ايمان‏ به خدا ، و زنده كردن ارزشهاى‌ والاى‌ انسانى‌ جان عزيزش را ايثار مى‌‏كند.جهان مادّه و مادّيات براى‌ روح بزرگ شهيد تنگ و كوچك است ، شهيد با فداكاريها و دلاوريهايش‏ خود را از اين قفس رها مى‌‏سازد و به جهان وسيع و نورانى‌ آخرت پرواز مى‌‏كند.و زنده‏ و پيروز و جاويد در بالاترين مقامهاى‌ يك انسان-در بهشت-در نزد پروردگار و آفريننده‏اش روزى‌ مى‌‏گيرد.

شنيدن نام شهيد ، فداكاريهاى‌ شهيد ، از جان گذشتگيهاى‌ شهيد و شنيدن شرح‏ خدمات او به خلق خدا چه درس آموز است.زيارت قبر شهيد و شنيدن و پيام و خواندن‏ وصيتّنامه شهيد چه شورانگيز است.مشاهده آثار شهيد در جان انسانهاى‌ بيدار غوغا بپا مى‌‏كند و ياد شهيد دلهاى‌ آگاه را به تپش مى‌‏اندازد.حتى‌ گريستن بر شهيد گريستنى‌‏ روحانى‌ و آسمانى‌ است.گريه ذلّت و حزن و اندوه نيست ، بلكه اشك و شور و شوق و عشق است و راستى‌ كه هيچ عمل صالحى‌ برتر او ارزنده‏تر از شهادت نيست.

پيامبر اكرم صلى‌ اللّه عليه و آله-عظمت مقام شهيد را چه زيبا بيان فرموده‏ است:در برابر هر عمل نيكى‌ عمل برتر و بالاترى‌ نيز هست ، مگر شهادت در راه خدا كه‏ از هر عملى‌ برتر و بالاتر و ارزشمندتر است و هيچ عملى‌ بهتر از آن وجود ندارد.

و به علّت دستيابى‌ به همين مقام عظيم بوده حضرت على‌-عليه السّلام در آن‏ هنگام كه شمشير بر فرقش فرود آمد ، فرمود:به خداى‌ كعبه سوگند كه رستگار و پيروز شدم.

اكنون كه با مقام و عظمت شهادت و شهيد آشنا شديم ، خوبست كه پيام درس آموز و شورانگيز شهيدان را نيز بخوانيم و از پيامششان درس آزادگى‌ و شور و عشق و ايمان‏ بياموزيم.

1-حضرت على‌-عليه السّلام-كه پيوسته آرزوى‌ شهادت داشتن ، هنگامى‌ كه‏ فرقش از شمشير دشمن شكافته بود و آخرين ساعتهاى‌ عمرش را مى‌‏گذراند چنين‏ وصيّت كرد:

«....با تقوى‌ و پرهيزگار باشيد.دنيا را هدف خويش قرار ندهيد و در تحصيل ثروت دنيا در تلاش نباشيد.و براى‌ از دست دادن‏ ثروت و مقام دنيا اندوهگين مشويد.همواره طالب حقّ باشيد و حقّ را بگوييد.با يتيمان دلسوز و مهربان باشيد.در اجراى‌‏ دستورهاى‌ الهى‌ استوار باشيد و هرگز به حرف و علامت‏ ملامتگران ترتيب اثر ندهيد.»

2-امام حسين-عليه السّلام هنگامى‌ كه خويشتن را براى‌ شهادت آماده‏ كرده بود به اصحاب خود چنين فرمود:

«آيا نمى‌‏بينيد كه به حقّ عمل نمى‌‏شود؟نمى‌‏بينيد كه از باطل‏ جلوگيرى‌ نمى‌‏شود؟در چنين هنگامى‌ مؤمن بايد براى‌ شهادت‏ و ملاقات پروردگارش آماده شود.زيرا در پيش من مرگ در راه خدا ، جز سعادت و پيروزى‌ چيزى‌ نيست و زندگى‌ با ستمگران جز دلتنگى‌ و افسردگى‌ و رنج و مشقّت ، حاصلى‌‏ ندارد.»

 

آيا در اين دو پيام ، نشانى‌ از ترس و هراس مى‌‏بينيد؟آيا اثرى‌ از ذلّت و تسليم در مقابل ستمگران مى‌‏يابيد؟نه هرگز نمى‌‏يابيد ، چون كسى‌ كه شهادت را سعادت مى‌‏داند ، هرگز تسليم ظلم و ستم نمى‌‏شود.نه تنها امامان بزرگ ما اين چنين هستند بلكه شاگردان‏ و پيروان راستين آنها نيز چنين هستند.به پيام و وصيّت ارزشمند اين پيروان حقيقى‌‏ توجّه كنيم:

1-طلبه بزرگوار و نوجوانى‌ از حوزه علميه كاشان به نام محمود صادقى‌ ، در نامه و وصيتّنامه خود چنين نوشته است:

«بسم ربّ الشّهداء اشهد ان لا اله الاّ اللّه وحده لاشريك له‏ واشهد انّ محمّدا عبده و رسوله شكر خداى‌ را كه توفيق يافتم‏ در راه مبارز حق عليه باطل شركت كنم و آنچه را كه دارم در طبق اخلاص نهاده تقديم ايزد منّان كنم و آنچه حسين و يارانش‏ و تمام رزمندگان صدر اسلام پروانه‏وار دور آن مى‌‏گشتند ، من‏ هم آن را باز يابم ، يعنى‌«شهادت».

آيا كسى‌ به خود اجازه مى‌‏دهد كه با چشم خود ببيند كه‏ جنايتكاران و متجاوزان دست به سوى‌ اسلامش ، شرف و كشورش دراز كرده و قصد نابودى‌ آن را داشته باشند و سكوت‏ اختيار كند؟من اكنون مى‌‏روم كه با خدايم ملاقات كنم.مى‌‏روم‏ تا آتشى‌ را در درونم مشتعل شده خاموش نمايم.من‏ هم اكنون به سوى‌ سنگر خالى‌ همرزمم ، به سوى‌ لانه با صفاى‌‏ جبهه جنگ پرواز مى‌‏كنم كه دشمن بداند هيچ موقع سنگر خالى‌ نمى‌‏ماند.امّا بايد از رهبرم ، امامم ، حجّت عصرم ، خمينى‌‏ بت شكن قدردانى‌ كنم كه ما از سياه چالها و گردابهاى‌ روزگار كه به سوى‌ پرتگاهى‌ روانه بودم ، نجاتم داد و هادى‌ و راهنما شد.

 

 

و تو ايا همرزمم و دوستم ، خود بهتر مى‌‏دانى‌ كه اين انقلاب‏ به چه نحوه‏اى‌ به پيروزى‌ رسيد:با كشته شدن على‌ اكبرها ، على‌ اصغرها....و حبيب بن مظاهرها.نكند خداى‌ ناكرده‏ بى‌‏تفاوت بنشينى‌ و دنيا را بر آخرت ترجيح بدهى‌.هيچ حزن و اندوهى‌ به خود راه نده كه ما پيروزيم.

و امّا پدر و مادرم!نمى‌‏دانم چگونه از شما تشكّر كنم.اى‌ پدر! به يادم هست كه به قم آمدى‌ ، گفتم:«گفته‏اند:بايد رضايت پدر باشد»و تو بدون هيچ مكثى‌ به دفتر رفتى‌ و رضايت نامه را امضا كردى‌.تو اين مادرم!يادم هست با اين كه زحمتها در بزرگ‏ شدن من كشيده‏اى‌.در آخرين موقعى‌ كه خواستم از شما جدا شوم ، گفتى‌:محمود!مواظب خودت باش كه بيخودى‌ كشته‏ نشوى‌.آرى‌ مادرم!در سنگر بودم ، اين جمله از يادم نمى‌‏رفت‏ كه بايد بيخودى‌ كشته نشوم.اى‌ مادر!»نكند در مرگم بى‌‏تابى‌‏ كنى‌ و جامه بدرى‌ و تا آخر عمر خود را در آتش ناراحتى‌‏ بسوزانى‌.چون كه مورد طعن دشمن قرار خواهى‌ گرفت.و به خانواده و بستگانم توصيه مى‌‏كنم دست از اين انقلاب و اميد مستضعفان.رهبر انقلاب برنداريد.خدا يار و ياور شماست.» 2-سيّد على‌ اكبر مير كوزه‏گر ، شهيدى‌ ديگر از تهران است كه در متن نامه و وصيّت خود چنين زيبا و پر معنا مى‌‏نويسد: «....هيچ قطره‏اى‌ در مقياس حقيقت در نزد خدا از قطره خونى‌‏ كه در راه خدا ريخته شود بهتر نيست.و من مى‌‏خواهم با اين‏ قطره خون به معشوقم برسم كه خداست ، وصيّت مى‌‏كنم كه بعد از مرگ برايم گريه نكنيد ، به همه دوستان آشنايان تبريك‏ بگوييد.بگوييد جان او هديه‏اى‌ براى‌ امام امّت ، خمينى‌‏ بت شكن و در راه خداست ، براى‌ همين بود كه سيّد به جهاد رفت و شربت شهادت نوشيد.بدانيد كه اين پيام يك شهيد است كه جهاد دو چيز را در بر مى‌‏گيرد:يكى‌ خون كه شهيد مى‌‏دهد ، ديگرى‌ پيام شهيد كه بايد به همه نقل شود.به پدرم‏ بگوييد كه ديگر پيش جدّمان سرشكسته نيستيم ، چون پسرش‏ راهى‌ را رفت كه حسين و سلاله‏اش رفته‏اند.پدر جان وصيّتم‏ به شما ايست كه راه مرا ادامه دهيد.»

3-شهيد حسين حمزه‏اى‌ پاسدارى‌ فداكار از خرمّشهر(خونين شهر)بود كه‏ در پاسدارى‌ از قرآن و ميهن واقعا دلاور و فداكار بود.در آخرين نامه خود خطاب به‏ مادر عزيزش چنين نگاشته است:

«اكنون كه وارد سى‌ و سه روز درگيرى‌ و جنگ با كفّار مى‌‏گردم و هر روزم را به اميد اين كه به درجه رفيعه شهادت نائل شوم‏ به شب مى‌‏رسانم.ولى‌ نمى‌‏دانم چرا در طول اين مدتّ افتخار شهادت نصيبم نگشته است.مادر عزيزم!خيلى‌ دنبالت گشتم ، شايد ترا پيدا كنم و از تو حلالى‌ بخواهم و شما را نديدم.از آغاز درگيرى‌ تا به امروز(23/7/59)هميشه به فكر ديدار تو بودم ، ليكن موفّق نشدم ترا ببينم.

مادر جان!اگر مرا نديدى‌ حلالم كن.خود بهتر مى‌‏دانى‌‏ كه من از اوائل پا گرفتن انقلاب در تمامى‌ موارد مى‌‏خواستم‏ سهمى‌ داشته باشم.مادر جان؛بعد از شنيدن خبر مرگ من‏ اشك مريز و به خواهرانم هم بگو در سوگ من اشك نريزند. زيرا امام بزرگوار در سوگ فرزندش اشك نريخت.چون‏ مى‌‏دانست كه رضاى‌ خدا در اين امر مى‌‏باشد.مادر جان!مرگ‏ من در راه اسلام و قرآن ، شايد جوششى‌ در جوانان به وجود آورد.البتّه مرگ من ، بلكه تمامى‌ شهيدانى‌ كه در راه‏ اهداف مقدّس اسلام گشته شده‏اند.تو نيز خوشحال باش كه‏ فرزندت را در راه اسلام از دست ميدهى‌.در جهان آخرت ، بانوى‌ صدر اسلام فاطمه زهرا از تو گله ندارد.

....اكنون كه اين وصيّت نامه را مى‌‏نويسم صداى‌ گلوله‏ها و توپهاى‌ لشگر كفر همه جار را فرا گرفته است.برادرانم را مى‌‏بينم كه تكبيرگويان در افنجار توپها شهيد مى‌‏شوند. خداوندا!ترا به يگانگى‌‏ات سوگند؛شهادت در راه اسلام را نصيبم كن.گناهانم را ببخش و در صف شهدا قرارم بده. بارالها!قدرتى‌ به من عنايت كن و لطفى‌ بفرما تا در آخرين لحظات‏ عمر ، نام ترا بر زبان داشته باشم.سپاس خداوند بزرگ را كه‏ به من عنايت فرمود كه جانم را نثار اسلام نمايد.پيروز باد اسلام.نابود باد دشمنان اسلام و قرآن.و سلام بر امام‏ بزرگوارمان امام خمينى‌-خداحافظ»

متن پيام اين شهيدان عزيز -همانند پيام نامه‏هاى‌ هزاران شهيد ديگر انقلاب‏ اسلامى‌ ما-زيباترين صفحه‏هاى‌ كتابهاى‌ خواهد بود.و جاودانه خواهد ماند و درس‏ جاودانگى‌ و آزادگى‌ خواهد آموخت.

و تو اى‌ دانش آموزگرامى‌!در اين پيامهاى‌ جاودانه دوباره بنگر و از پيام اين‏ آزادگان شهيد ، درس زندگى‌ و آزادگى‌ ، شجاعت و دلاورى‌ ، گذشت و ايثار ، عشق و خدا پرستى‌ ، اخلاص و ايمان بياموز.

 

پرسش:

1-پيامبر درباره مقام شهيد چه فرموده است؟

2-وصيّت امير المؤمنين در آخرين ساعتهاى‌ عمرش چيست؟در اين وصيّت راجع به چند مطلب تأكيد شده است؟

3-امام حسين دربارهّ كشته شدن در راه خدا و ملاقات پروردگار چه فرموده است؟در چه هنگامى‌‏ مؤمن بايد براى‌ فداكارى‌ و شهادت آماده باشد؟

* طلبه كاشانى‌ وصيّت نامه خود را با چه جمله‏اى‌ آغاز كرده است؟اين جمله يعنى‌ چه؟ اين جمله را با توجّه به وصيّت نامه او كامل كنيد و آنگا شرح و توضيح دهيد.

1-شكر خداى‌ را كه توفيق يافتم....

2-آيا كسى‌ به خود اجازه مى‌‏دهد كه....

3-من هم اكون به سوى‌ سگر خالى‌ همرزمم....

4-امّا بايد از رهبرم ، امامم ، حجّت عصرم....

5-نكند خداى‌ ناكرده بى‌‏تفاوت....

6-اى‌ پدر!يادت هست كه به قم آمدى‌ ، گفتم:....

7-اى‌ مادر!يادم هست....

8-به خانواده و بستگانم توصيه مى‌‏كنم....

 

 

امام سجاد عليه السلام ، در صحيفه سجاديه براى‌‏ سربازان و پاسداران ميهن عزيز اسلامى‌ ، دعائى‌ دارد كه ترجمه‏ بخشى‌ از آن را مى‌‏خوانيد: براى‌ رزمندگان دلير بسم اللّه الرحمن الرّحيم‏

پروردگار!به روان مقدّس محمّد و آل محمّد رحمت فرست و مرزهاى‌ كشور اسلام را از حمله دشمنان در پناه خود محفوظ بدار.مرزبانان ما را به نيروى‌ خود تأييد كن.لطف و نعمتت را بر آنان زياده گردان.خداوندا!به روان پاك محمّد و آل محمّد درود فرست و بر شما سربازان و پاسداران بيفزا و سلاحشان را بر ضدّ دشمن تيز و كارگر كن.سنگرهايشان را از آسيب شكست در امان دار.الهى‌!حمله سپاهيان اسلام را از گزند دشمن محفوظ بدار ، رشته بردارى‌ و همكارى‌ و اتّحاد را در بين رزمندگان ما استوار ساز و در تنظيم و اداره كارهايشان آنان را يارى‌ و عنايت بفرما.خدايا!آذوقه و حقوقشان را مرتّب برسان و به لطف خود مخارجشان را تأمين كن و به هنگام نبرد يار و مددكارشان باشد.الهى‌!در سايه صبر و پايدارى‌ پيروزشان گردان و در طرح و اجراى‌‏ نقشه‏هاى‌ نظامى‌ راهنمايشان باش.

بار الها!به روح پاك محمّد و ارواح آل محمّد درود و رحمت فرست.خدايا! دلهاى‌ پاك و نورانى‌ رزمندگان ما را به هنگام برخورد با دشمن از فكر دنيا فارغ گردان. توجّه به اموال و زر و زيو دنيا را از قلوبشان بزداى‌.پروردگار ، چنان كه كه بهشت‏ برين را همواره در پيش چشم خود ببينند و منازل زيباى‌ بهشت و فرشتگان بهشتى‌ را بنگرند و نهرهاى‌ سرشار و پر آب و درختان بلند و پر ميوه بهشتى‌ را بالعيان مشاهده كنند و موافقت ابرار و اولياء و پيامبران و شهدا را مشتاق باشند.تا بدين وسيله هراس را از دل بيرون كنند ، نيرويشان استوار گردد ، بهتر و پر توان‏تر بجنگند و هرگز خيال فرار در مغزشان خطور نكند.

خدايا!به وسيله جان بر كفان اسلام و پاسداران رزمنده ، نيروهاى‌ دشمن را درهم‏ شكن ، در بين آنها و سلاحشان جداى‌ بينداز ، آرامش خاطر را از آنان بگيرد ، دستشان را از توشه و زادشان قطع كند ، به حيرت و سرگردانى‌ مبتلايشان كن و از پشتيبان و مددكار محرومشان گردان.پيوسته از تعدادشان بكاه ، و دلشان را از بيم و هراس پر كن.الهى‌! دست دشمنان اسلام را از تعدّى‌ و توسعه طلبى‌ باز دار و زبانشان را از سخن ناروا گفتن‏ كوتاه كن.خدايا!چنان دمار از روزگار ستمگران برآور كه براى‌ ديگران درس عبرت‏ باشند ، تا ديگر جرأت نكند كه به مرزهاى‌ ما حمله آورند و بر كشور اسلام تعدّى‌ و تجاوز نمايند....

پروردگار!سربازان و پاسدارانى‌ كه براى‌ عظمت اسلام و پيروزى‌ مسلمانان‏ مى‌‏جنگند ، تأييد كن.دشواريهاى‌ نبرد را بر ايشان آسان گردان و كارشان را سر و سامان‏ بده و پيروزى‌ را نصيبشان گردان.خدايا!بهترين همرزمان را برايشان برگزين و پشتيبان را نيرومند و قوى‌ گردان و نعمتهايت را بر آنان زياده ساز.خدايا!اسباب‏ دلگرمى‌ و نشاطشان را فراهم ساز ، شوق ديدار بستگان را در دلهايشان فرونشان.غم و وحشت تنهايى‌ را از دلهايشان بزداى‌ ، خدايا!خاطر پاسداران را از غم فراق همسر و فرزند بپرداز و حسن نيّت و عافيت و سلامت به آنان عطا كن.ترس از دشمن را از دلشان خارج كن و شهامت به آنان عطا فرما.الهى‌!در پيكار با دشمن ، شدّت مقاومت‏ به آنها عطا كن و تأييدشان فرما.

خدايا!به سربازان ما درس عمل و ديندارى‌ بياموز و در داوريها به راه صحيح‏ راهنمايشان باش.پروردگارا!به لطف خود آنان را از ريا و خودپسندى‌ دور بدار.الهى‌!

 

چنان كن كه انديشه و گفتار و مسافرت و اقامت انها ، در راه تو براى‌ تو باشد. خداوندا!به هنگام نبرد دشمنان را در نظرشان اندك و ضعيف بنما.آنان را به اسرار دشمن آگاه كن و اسرارشان را از نظر دشممن مخفى‌ بدار.الهى‌!اگر سعادت شهادت‏ برايشان مقدّر شده.چنان كن كه بعد از هلاك و اسارت دشمنان و پس از پيروزى‌ حتمى‌‏ مسلمانان باشد.

با الها!هر مسلمانى‌ كه در غياب رزمندگان دلير ، خانواده آنان را در پناه گيرد و به كارشان رسيدگى‌ كند ، و به آنان كمك مالى‌ نمايد يا براى‌ رزمندگان سلاح و نيروى‌‏ جنگى‌ فرستد يا با تشويق و تحسين صادقانه به نيروى‌ آنها بيفزايد ، خدايا به چنين‏ مسلمانانى‌ ثواب سربازان اسلام را عطا كن.

خدايا!هر مسلمانى‌ كه در حضور پاسداران و سربازان زبان به ستايش گشايد يا برايشان نيايش كند يا در غيابشان سپاس گويد ، خداوندا!به چنين مسلمانانى‌ كه با زبان‏ پاسداران دين ترا ستايش و سپاس مى‌‏گويند ثواب و پاداش عظيم رزمندگان را عنايت‏ بفرما.و پيش از پاداش و كرامت آخرت ، در همين جهان پاداش نيك و سرور و شادمانى‌‏ و نشاط ببخشاى‌.

پروردگارا!هر مسلمانى‌ كه در انديشه پيروزى‌ اسلام است و در حدّ توان كوشش‏ مى‌‏كند و از گرفتاريهاى‌ مسلمانان رنج مى‌‏برد و به جهاد در راه خدا صميمانه علاقه دارد ولى‌ در اثر ناتوانى‌ جسمى‌ يا فقر مالى‌ يا هر عذر واقعى‌ نمى‌‏تواند در جهاد شركت كند ، خدايا!نام او را در نيز در زمره عبادت كنندگان ثبت كن و ثواب جهاد در نامه عملش بنويس‏ و او ر ا از شهدا و صالحين محسوب بدار..... آمين يا ربّ العالمين‏

 

با كمك هر دسته از كلمات زير يك جمله«دعايى‌»براى‌ رزمندگان دلير بسازيد:

1-خدايا!مرزهاى‌ كشور اسلام را-در پناه-حمله‏

2-پروردگارا!بر شما-بيفزا

3-سنگرهايشان را-دار-آسيب‏

4-رشته برادرى‌-در بين-همكارى‌-استوار ساز

5-جان سربازان-كه از اسلام-همكارى‌-استوار ساز

6-چنان كن كه-چشم خود-ببينند.

7-خدايا!-جان بر كف-نيروهاى‌ دشمن-بشكن‏

8-خدايا-هر مسلمانى‌ كه-غياب-خانواده آنان-يارى‌ مى‌‏دهد.

9-خدايا!قبل از پاداش و كرامت اخروى‌-سرور و شادمانى‌-ببخشاى‌‏ به اين پرسشها پاسخ دهيد:

1-امام سجاد عليه السّلام در ضمن دعاى‌ خود ، چه صفاتى‌ را براى‌ رزمندگان دلير اسلام ، تمنّا مى‌‏كند؟ پنج صفت را بشماريد.

2-«خدايا نيروهاى‌ دشمن را درهم شكن»امام(ع)بعد از اين دعا چه عواملى‌ را موجب شكست‏ دشمن مى‌‏داند و آنها را تمنّا مى‌‏كند؟

3-سه گروه از مسلمانان را نام ببريد كه در ثواب و پاداش همانند رزمندگان هستند.

 

اگر مادر ناراضى‌ باشد

جوانى‌ سخت بيمار شد و در بستر افتاد ، پزشك اعلام كرد كه بيمارى‌ او قابل‏ علاج نيست ، با شنيدن اين خبر ، خويشان و اقوام به عيادت رفتند.جوان در حال مرگ‏ بود.از درد و رنج ناله و بى‌‏تابى‌ مى‌‏كرد.گاهى‌ آرام مى‌‏شد ولى‌ دوباره بى‌‏تابى‌ مى‌‏نمود. وضع تأثّر بارى‌ داشت.

به پيامبر اسلام خبر دادند كه جوانى‌ از مسلمانان ، مدّتى‌ است در بستر افتاده و در حال احتضار است.شما به عيادتش بياييد ، شايد به بركت مقدم شما آسوده گردد.

رسول خدا دعوت آنان را پذيرفت و به عيادت جوان رفت ، حالت پريشان و رقّت‏بار جوان ، پيامبر را متأثّر كرد.گاهى‌ به هوش مى‌‏آمد و به اطراف مى‌‏نگريست و فرياد مى‌‏كشيد و گاه از هوش مى‌‏رفت و اندكى‌ آرام مى‌‏شد.بسيار ناراحت و ترسناك به نظر مى‌‏رسيد امّا نمى‌‏توانست سخنى‌ بگويد ، گويا چيزى‌ مى‌‏ديد كه ديگران نمى‌‏ديدند ، مثل اين‏ كه آخرين لحظه‏هايش زندگيش را در اين جهان مى‌‏گذراند و چشمش به جهان آخرت‏ گشوده شده بود و عذاب و سختى‌ آن جهان را مشاهده مى‌‏كرد.

پيامبر-كه به هر دو جهان آگاه است-علّت اضطراب و پريشانى‌ جوان را دريافت.از او پرسيد:چرا اين قدر ناراحت و پريشانى‌؟چرا اين همه رنج مى‌‏برى‌ و فرياد مى‌‏كشى‌؟

 

جوان چشم گشود و چهره مهربان و نورانى‌ پيامبر را زيارت كرد و با زحمت و ناراحتى‌ گفت:يا رسول اللّه!مى‌‏دانم كه عمرم رو به پايان است و به جهان آخرت مى‌‏روم. هم اكنون دو هيكل زشت و ترسناك را مى‌‏بينم كه به سوى‌ من مى‌‏آيند و مى‌‏خواهند جانم‏ را با خود به دوزخ ببرند ، گويا مى‌‏خواهند سزاى‌ كارهاى‌ زشتم را بدهند.يا رسول اللّه! خيلى‌ از آن دو مى‌‏ترسم ، به فريادم برس.

پيامبر-كه با يك نگاه همه چيز را فهميده بود-به حاضران فرمود:آيا اين‏ جوان مادر دارد؟بگوييد مادرش بيايد....

مادر حاضر شد و در كنار بستر فرزندش ايستاد.پيامبر فرمود:فكر مى‌‏كنم از فرزندت ناراضى‌ باشى‌؟آيا همين طور است؟

مادر با صداى‌ بلند گريست و گفت:يا رسول اللّه!من براى‌ پسرم خيلى‌ زحمت‏ كشيدم و رنج بردم.چه شبها كه بيدار ماندم تا او بخوابد و چه روزها كه كوشيدم تا او بياسايد.گاه خود گرسنه مى‌‏ماندم و غذايم را به او مى‌‏دادم ، لقمه از دهان خود مى‌‏گرفتم و در دهانش مى‌‏گذاردم....با اين همه ، وقتى‌ به سنّ رشد و جوانى‌ رسيد ، خدمتهاى‌ مرا يكسره فراموش كرد ، و با پرخاش و تندى‌ با من سخن مى‌‏گفت و گاهى‌ زبان به دشنام‏ مى‌‏گشود ، احترامم را نگه نمى‌‏داشت.....رفتار اين فرزند دلم را سخت آزرده است ، از او به خدا شكايت كرده‏ام.

رسول خدا فرمود:اى‌ مادر!رفتار فرزندت ناپسند بوده است ، حقّ دارى‌ كه از او دلتنك باشى‌.امّا تو مادر هستى‌ و مادر مهربان و بخشنده است.نادانيهاى‌ او را ببخش و از او راضى‌ شود تا خدا هم از او راضى‌ شود.

مادر رنجيده نگاه ترحمّ‏آميزى‌ به فرزندش افكند و گفت:خديا به خاطر پيامبر گرامى‌ تو فزندم را بخشيدم ، تو هم او را ببخش.

پيامبر از او تشكّر كرد و در حقّ او و فرزندش دعا نمود و براى‌ جوانان از خدا طلب آمرزش كرد.خدا هم به خاطر دعاى‌ پيامبر و رضاى‌ مادر ، گناهان جوان را بخشيد.

 

در اين هنگام جوان كه آخرين لحظه‏هاى‌ عمرش را مى‌‏گذراند ، چشم گشود و تبسّمى‌ كرد و گفت:يا رسول اللّه!از شما تشكّر مى‌‏كنم ، آن دو هيكل ترسناك رفته‏اند و دو فرشته زيبا و خندان به سويم مى‌‏آيند.....در همين حال-مانند گذشته‏اش-به يگانگى‌‏ خدا و پيامبرى‌ حضرت محمّد گواهى‌ داد(شهادتين را گفت)و لبخندى‌ زد و جان‏ به جان آفرين تسليم كرد. * * *

خدا در قرآن درباره احترم پدر و مادر مى‌‏فرمايد:

خدا فرمان داده كه جز او چيزى‌ را نپرستيد و با پدر و مادر خوشرفتار و مهربان‏ باشيد ، اگر يكى‌ از پدر و مادر و يا هر دو به پيرى‌ رسيدند ، هرگز به آنها بى‌‏احترامى‌ مكن و با صداى‌ بلند با آنها سخن مگو و هميشه با مهربانى‌ و ادب با آنها صحبت كن.

امام صادق عليه السّلام فرمود:

هر كه با خويشانش پيوند خويشى‌ را محكم كند و با پدر و مادرش خوشرفتار و مهربان باشد دشواريهاى‌ مرگ بر او آسان ميگردد و در دنيا نيز فقير و تهى‌‏دست‏ نمى‌‏شود. آيه‏اى‌ از قرآن كريم‏

وَ قَضى‌ رَبُّكَ اَلاّ تَعبُدوُا اِلاّ اِيّاهُ وَ بِالوالِدَينِ اِحساناً اِمّا يَبلُغَنَ‏ عِندَكَ الكِبَرَ اَحَدُهُما اَو كِلاهُما فَلا تَقُل لَهُما اُفٍ و لا تَنهَر هُما و قُل لَهُما قوَلاً كرَيماً. سوره اسرى‌(بنى‌‏اسرائيل)-آيه 23

خدا فرمان داده كه جز او چيزى‌ را نپرستيد و با پدر و مادر خوشرفتار و مهربان باشيد ، اگر يكى‌ از پدر و مادر و يا هر دو به پيرى‌‏ رسيدند ، هرگز به آنها بى‌‏احترامى‌ مكن و با صداى‌ بلند با آنها سخن مگو و هميشه با مهربانى‌ و ادب با آنها صحبت كن.