بخش پنجم مسائلى پيرامون امور سياسى ، اجتماعى و اخلاقى اسلام
امّت بزرگ اسلام
قرآن كريم همه مسلمانان را امّت واحده مىداند ، زيرا همه آفريدگار جهان را به يگانگى مىپرستند و پيامبرى و معاد را قبول و باور دارند و حضرت محمّد را آخرين پيامبر خدا مىدانند و قرآن را كتاب آسمانى و برنامه عملى خود مىشمارند.همه يك هدف دارند و آن اجراى احكام الهى و پياده كردن نظام توحيدى در سراسر جهان است{1}.
آيا تعداد مسلمانان را مىدانيد؟آيا درباره قدرت عظيم اين تعداد جمعيت فكر كردهايد؟تعداد مسلمانان در جهان بسيار زياد است(نزديك به يك ميليارد نفر)و در سرزمين بسيار وسيعى از جهان زندگى مىكنند ، در شهرها روستاها استانها كشورها ، قارّههاى مختلف و متعدّد زندگى مىكنند ، از نژادهاى مختلف هستند و با زبانهاى گوناگون سخن مىگويند ، در هر سرزمينى گروهى بر مردم حكومت مىكنند و براى كشورشان حدّ مرزى تعيين كردهاند و متأسّفانه فقط به افراد درون مرزى خويش مىنگرند و به ديگر مسلمانان خارج از مرز ، توجهى ندارند و حتى ممكن است آنان را بيگانه بنامند.
امّا اسلام و قرآن كريم اين انديشه كوتاه را نمىپزيرد ، بلكه همه مسلمانان جهان را در هر كجا كه باشند و با هر زبان كه سخن بگويند ، امت واحده مىداند.مرزهاى {1)-نظام توحيدى-نظامى كه بر خدا پرستى و رهبرى الهى و اجراى احكام الهى استوار باشد.
موهوم نمىتواند مسلمانان جهان را از يكديگر جدا سازد ، گرچه سرزمينهاى اسلامى با حكومتهاى مختلف اداره شوند ولى از يكديگر بيگانه نيستند بلكه نسبت به اسلام و جامعه بزرگ و امّت واحد و بزرگ اسلام مسئوليّت مشترك دارند.سران متعهّد كشورهاى اسلامى نمىتوانند و نبايد ساير كشورهاى اسلامى را بيگانه انگارند و به آنها بىتوجّه باشند.پيامبر اكرم-صلّى اللّه عليه و آله-فرمود:هر كس كه به فكر اصلاح امور مسلمانها نباشد ، مسلمان نيست.بنابراين فرموده پيامبر ، آيا مرزهاى موهوم و خود ساخته مىتواند مسلمانان را از يكديگر بيگانه سازد؟آيا ممكن است مرزهاى جغرافيايى ، برادرى و مسئوليّت همگانى مسلمانان را محدو سازد؟آيا يك كشور غنى و پر درآمد مىتواند نسبت به تهيدستان و گرسنگان و بيكاران ديگر كشورهاى اسلامى بىتفاوت بماند؟آيا يك كشور آزاد و پيشرفته اسلامى مىتواند نسبت به كشورهاى اسلامى تحت استعمار و در بند بىتوجّه باشد؟مگر نه اينست كه هر مسلمانى بايد به فكر اصلاح امور مسلمين ديگر باشد؟ دفاع از سرزمين وسيع اسلام
اگر يك كشور اسلامى مورد حمله بيگانگان قرار گيرد آيا مىدانيد وظيفه ديگر كشورهاى اسلامى چيست؟بر همه كشورهاى اسلامى واجب و لازم است كه نيروهاى خويش را بسيج كنند و بر دشمن تجاوزگر بتازند و با كمال قدرت ، كشور مورد تجاوز را رها سازند.چون حمله به يك كشور اسلامى حمله به جهان اسلام و امّت بزرگ و يگانه پيامبر اكرم است.اگر در زمان پيامبر بزرگ اسلام گوشهاى از سرزمين اسلام مورد حمله بيگانگان قرار مىگرفت.پيامبر چه مىكرد؟چه عكس العملى از خويش نشان مىداد؟آيا ممكن بود سكوت كند ، هيچ اقدامى انجام ندهد؟نه....چنين امرى امكان نداشت ، بلكه پيامبر اسلام نيروى عظيم مسلمانان را براى دفاع از سرزمين اسلام بسيج مىكرد و تا بيرون راندن دشمن ، هرگز از پاى نمىنشست.
پيامبر اكرم ايفاى اين مسئوليّت بزرگ را در اين زمان از رهبران الهى جامعه اسلامى انتظار دارد و از همه مسلمانان و بالاخص از سران متعهّد آنها مىخواهد كه از سرزمين وسيع اسلامى و از ارزشهاى والاى اسلامى ، با تمام قدرت پاسدارى كنند و جلو تجاوزگريهاى بيگانگان را بگيرند. يگانگى مسلمين در مقابل دشمن مشترك
جهان اسلام بايد اين واقعيّت را بپذيرد كه مسلمانان بايد با كمال صميميّت و برادرى با يكديگر زندگى كنند و در مقابل كفر و مادّيگرى كه دشمن مشترك همه مسلمين است يكپارچه بايستند.اين دشمنان اسلامند كه بين مسلمانان تفرقه انداخته و اين كشور و آن كشور ، اين نژاد و آن نژاد و اين قارّه و آن قارّه....را به وجود آوردهاند در صورتى كه مسلمانان همه يگانه و امّت واحدند و بايد يكپارچه و متّحد در برابر دشمن مشترك-يعنى كفر و مادّيگرى و استكبار جهانى-بايستند و مقاومت نمايند ، در چنين صورتى دشمن هرگز نمىتواند بخشى از سرزمين بزرگ اسلام را مورد تجاوز قرار دهد و ثروت آنها را به يغما ببرد و شرف و عزّت و فرهنگ اصيل آنان را لگدكوب كند. حفظ استقال و يگانگى جهان اسلام
مسلمانان بايد از جهان كفر چشم بپوشند و در تحكيم وحدت و تقويت نيروهاى داخلى و استقلال كامل جهان اسلام بكوشند تا بتوانند در بين طوفانهاى شديد و خطرناك شرق و غرب ، آزاد و سربلند زندگى كنند ، هنگامى مسلمانان به پيروزى نهايى مىرسند كه بر قدرت عظيم خود تكيه كنند.نه بر دشمنان اسلام ، دشمن اسلام هيچ گاه خير و خوبى مسلمانان را نمىخواهد ، دشمنان اگر هم اظهار دوستى نمايند ، دروغ مىگويند و هدفى جز فريب و غارت و استثمار ندارند و پيمانشان نيز اعتبارى ندارد ، كه خدا در قرآن مىفرمايد:با سران كفر در نبرد باشد زيرا پيمانشان پوچ و بىاعتبار است. جهان اسلام بايد يكپارچه و متّحد باشد و اجازه ندهد بيگانگان كوچكترين دخالتى در كشورهاى اسلامى بنمايند.خدا در قرآن مىفرمايد:«وَ الَّذينَ مَعَهُ اَشِدَّاءُ عَلَى الكُفّارٌ رحَماءُ بَينَهُم»{1}يعنى مؤمنين در برابر كافران سرسختى نشان مىدهند و در بين خودشان بسيار مهربان و دلسوز هستند.بنابراين همه مسلمانان جهان و همه سران متعهّد كشورهاى اسلامى وظيفه دارند با يك بينش وسيع اسلامى ، جهان اسلام را يگانه بدانند و پيمان برادرى و تعاون و همكارى واتّحاد را در بين خودشان استوارى سازند و به خاطر مصالح عالىتر جهان اسلام از اختلافات جزئى چشم بپوشند و با عوامل تفرقه انگيز مبارزه كنند و كدورتها و اختلافات جزئى را با خوش بينى و حسن نيّت حلّ و فصل نمايند و با تمام نيرو بكوشند تا در جهان اسلام و در بين صفوف مسلمين اختلافى بوجود نيايد. شيوه برخورد با تجاوزگر
امّا اگر سران بعضى از كشورهاى اسلامى ، در اثر غرور و خودخواهى ، يا در اثر تحريك بيگانگان ، كشور اسلامى ديگر را مورد تجاوز قرار داد و جنگ و دعوا شروع شد ، همه مسلمانان و بالاخص سران آنها وظيفه دارند كه فورا اختلافشان را حلّ و فصل كنند و در بينشان صلح و آشتى برقرار سازند و جهان اسلام را از بزرگترين خطر ، يعنى تفرقه و جدايى نجات دهند و با كمال بىطرفى تجاوزگر را شناسايى و اعلان كنند و از او بخواهند كه دست از تجاوز بر دارد.ولى اگر باز لجاجت كرد و عناد ورزيد و دست از تجاوزگرى بر نداشت ، وظيفه چيست؟همه مسلمانان وظيفه دارند كه به نيروى تجاوزگر اعلان جنگ دهند و با تمام قدرت و حتّى با جنگ و خونريزى او را سركوب سازند و در جايش بنشانند ، سپس در بين دو كشور درگير ، صلح و آشتى بر قرار سازند و حسن نيّت و خوش بينى سابق را به آنها باز گردانند و به اين وسيله ، جهان اسلام را از اختلاف و تفرقه برهانند و مشت محكمى بر دهان بيگانگان كافر بكوبند و اجازه ندهند كه بيگانگان كافر در كار مسلمانها-حتّى در آشتى دادن آنها-دخالت نمايند.اين وظيفه را قرآن براى مسلمانان چنين بيان فرموده است: {1)-سوره فتح آيه 29
آيه اى از قرآن كريم
وَ اِن طائِفتانِ مِنَ المُؤمنينَ اقتَتَلُوا فَاَصلِحُوا بَينَهُما فَأِن بَغَت اِحديهُما عَلَى الاُخرى فَقاتِلُوا الَّتى تَبغى حَتّى تَفيئَ اِلى اَمرِ اللَّهِ فَاِن فائَت فَاصلِحُوا بَينَهُما بِالعَدلِ و اَقسِطُو اِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ المُقسِطينَ * اِنَّمَا المُؤمِنُونَ اِخوَةٌ فَاَصِلحُوا بَينَ اَخَوَيكُم وَ اتَّقُو اللَّهَ لَعَلَكُم تُرحَموُنَ. سوره حجرات آيات 9 و 10
اگر دو دسته از مؤمنين كارزار كنند ، در ميانشان صلح و آشتى بر قرار سازيد.و اگر يكى از آنها بر ديگرى تجاوز كرد ، با متجاوز جنگ و پيكار كنيد تا به فرمان خدا باز آيد.اگر بازگشت نمود در بينشان با عدل و انصاف صلح دهيد كه خدا انصافگران را دوست مىدارد. قطعا چنين است كه مؤمنين با يكديگر برادرند ، پس بين برادران خويش آشتى دهيد و تقواى خدا پيشه كنيد باشد كه رستگار شويد.
بينديشيد و پاسخ دهيد.
1-مسلمين در چه اعتقادهايى مشترك هستند؟
2-امّت واحده يعنى چه؟نگرش قرآن و اسلام به مسلمانان جهان چگونه است؟
3-آيا مرزهاى جغرافيايى برادرى و مسئوليّت همگانى مسلمانان را محدود مىسازد؟....چرا و چگونه؟
4-اگر يك كشور اسلامى مورد حمله بيگانگان قرار گيرد ، وظيفه ديگر كشورهاى اسلامى و ديگر مسلمانان چيست؟
5-دشمن مشترك همه مسلمين چه كسانى هستند؟وظيفه مسلمين در مقابل اين دشمنان مشترك چيست؟
6-دستور قرآن در برخورد با سران كفر چيست؟آيا مىتوانيد توضيح دهيد كه چرا؟
7-برخورد مسلمانان در بين خودشان و با هم ، چگونه بايد باشد؟
8-با كفّار و بيگانگان متجاوز ، برخورد و ارتباطشان چگونه بايد باشد؟
9-اگر يكى از سران كشورهاى اسلامى ، كشور ديگرى را مورد تجاوز قرار داد ، وظيفه مسلمانان چيست؟
10-اگر متجاوز تسليم حقّ نشد ، وظيفه چيست؟
اجتهاد و رهبرى
معمولا براى تشخيص بيمارى و درمان آن به چه كسى مراجعه مىكنند؟به يك آهنگر با كشاورز كه از فنّ پزشكى اطّلاع ندارد؟يا به يك پزشك؟حتما به پزشك مراجعه مىكنند.زيرا پزشك در شناسايى بيماريها و راه علاج آنها مهارت دارد و آهنگر و كشاورز چنين مهارتى را ندارند.براى تهيّه نقشه ساختمان و بنا كردن آن سراغ چه كسى مىروند؟به يك دبير يا يك روانشناس مراجعه مىكنند يا به يك مهندس يا يك معمار؟
اين افراد ، خبره و كارشناسند و مراجعه به افراد ماهر و كارشناس يك امر كاملا لازم و عادى است.آيا ما مىتوانيم در تمام فنون و كارها تخصّص داشته باشيم؟پس ناچاريم از تجربهها و تخصّصهاى ديگران استفاده نماييم.
آيا مىتوانيد به اين سؤال هم پاسخ دهيد؟در شناسايى احكام و قوانين واقعى دين به چه كسى بايد مراجعه كنيم؟آيا مىتوانيم به يك فيزيكدان يا روانشناس يا جامعهشناس يا پزشك مراجعه كنيم؟اينها كه از احكام و قوانين دين اطّلاع درستى ندارند.اينها كه در شناخت قوانين دين تخصّص ندارند.چون استنباط و شناخت قوانين دين نيز مانند فنون ديگر مهارت و تخصّص لازم دارد.كارشناس و متخصّص در استنباط احكام دين همان«فقيه و مجتهد»است.و ما براى آگاهى از احكام دين و قوانين اسلام به او مراجعه مىكنيم و به او«مرجع تقليد»مىگوييم.
«فقيه و مجتهد»براى تخصّص در استنباط احكام ، ساليان بسيار طولانى در درس و بحث كوشش و جدّيّت كرده است.و به تمام احاديث و آيات قرآن كاملا آشنا و مسلّط است.براى فهم احاديق و آيات قرآن علوم مختلفى لازم است و فقيه همه اين علوم را كاملا فرا گرفته است.با ادبيّات و زبان عرب به خوبى آشناست ، دستور زبان عربى را خوب مىداند و در استنباط معانى كلمات عربى اجتهاد مىكند.در علم اصول كه پايه اجتهاد است كاملا تخصّص دارد.در علم رجال و درايه متخصّص و مجتهد است. حديث شناس و قرآن شناس است.از انواع حديث اطّلاع دارد.حديث معتبر را از حديث غير معتبر و حديث ضعيف را از حديث غير ضعيف با ملاكهايى كه در دست دارد ، بخوبى تشخيص مىدهد.چون هر مطلبى كه به نام حديث در كتابى نوشته شده ، معتبر و قابل اعتماد نيست.در بين كتب حديث ، احاديث مجعول و دروغى هم وارد شده كه پيامبر و امامان آنها را نفرمودهاند.و براى تميز و تشخيص اين احاديث مجعول و دروغ از احاديث واقعى ، تخصّص و مهارت بسيار لازم است كه فقيه اين مهارت را نيز كسب كرده است.هر حديثى را بايد با توجّه به آيات قرآن و احاديث ديگر تفسير كرد و اين كار نيز از هر كسى ساخته نيست.تنها فقيه و مجتهد مىتواند قوانين و احكام واقعى اسلام را از لابلاى آيات قرآن و صدها كتاب حديث استخراج و استنباط كند.اما كسى كه به مرتبه اجتهاد نرسيده براى استنباط احكام صلاحيّت ندارد ، اگر چه در علوم ديگر هم تخصّص داشته باشد.
فقيه يك اسلامشناس كامل و تواناست.احكام و قوانين فردى ، اجتماعى ، -استنباط به دست آوردن ، تحقيق و جستجو كردن و يافتن علم اصول قوانين و قواعد كلّى براى استنباط احكام علم رجال شناخت راويان حديث علم درايه شناخت انواع حديث}
سياسى ، اقتصادى ، فرهنگى و اخلاقى دين را بخوبى مىشناسد.نيازهاى جامعه را در تمام ابعاد گوناگون در نظر مىگيرد؛از حوادث و رويدادهاى عمومى جهان و بالاخصّ از حوادث جهان اسلام بخوبى مطّلع مىگردد و با يك ديد وسيع مشكلات جامعه را مورد بررسى قرار مىدهد ، با نيروى اجتهاد به چارهجويى مىپردازد و با تدبير و شجاعت رهبرى مىنمايد و در اين راه از يارى و مشاوره افراد آگاه و متّقى استفاده مىكند.
نيروى اجتهاد به جامعه بزرگ اسلامى تحرّك و جنبش مىدهد و نيروهاى عظيم مسلمين را رهبرى و هدايت مىكند.فقيه از كجرويها ، تندرويها ، كندرويها ، تأويلها و تفسيرهاى غلط نااهلان مغرض و از بدعت گذاريهاى اهل باطل ، جلوگيرى مىنمايد و مسلمانان را در خطّ راستين اسلام به پيروزى و سربلندى دنيا و سعادت آخرت مىرساند.
پيامبر اكرم-صلّى اللّه عليه و آله-فرمود:فقيهان از جانب پيامبران ، امين امّت مىباشند.
امام حسين-عليه السّلام-فرمود:اجراى امور و قوانين دين در دست دانشمندان است كه بر حلال و حرام دين امين مىباشند.
پيامبر اسلام فرمود:هميشه در بين مردم علماى آگاه و پرهيزگارى هستند كه از دين حمايت مىكنند ، جلو تفسيرها و تحريفهاى جاهلان را مىگيرند ، در برابر بدعت گذاريهاى اهل باطل مىايستند و افشاگرى مىكنند ، از تأويل و تفسيرهاى غلط افراد تندرو جلوگيرى مىنمايند. * * *
از فقيهى مىتوان تقليد كرد كه عادل و پرهيزگار باشد و از ساير مجتهدات آگاهتر و عالمتر و شايستهتر باشد ، و بتواند مسئوليتهاى رهبرى را كاملا ايفا نمايد ، يك چنين فقيهى علاوه بر استنباط احكام دين ، ولايت و رهبرى امّت اسلام را نيز-در زمان غيبت امام دوازدهم حضرت مهدى ، حجّة بن الحسن عليه السّلام-بر عهده مىگيرد و مسلمانان چنين شخص آگاه و اسلام شناس و قاطعى را به رهبرى و ولايت مىپذيرند و از راهنماييهاى خردمندانهاش استفاده مىكنند و خطّ اسلام راستين و صراط مستقيم دين را از او فرا مىگيرند و از رهنمودهايش اطاعت مىكنند و در پناه ولايت و رهبرى او به پيروزى كامل مىرسند. پرسشها:
1-براى آگاهى از احكام دين و قوانين اسلام به چه كسى مراجعه مىكنيم؟
2-«فقيه و مجتهد»براى فهم و استنباط احكام دين بايد در چه علومى تخصصّ و مهارت داشته باشد؟
3-آيا به هر حديثى مىتوان اعتماد كرد؟چرا؟
4-احاديث را بايد با توجّه به چه مسائلى تفسير نمود؟
5-پيامبر درباره فقيهان چه فرموده است؟دو سخن از پيامبر بگوييد.
6-از چه فقيهى مىتوان تقليد كرد؟
7-رهبرى و ولايت امّت اسلام را چه كسى بر عهده مىگيرد؟مسئوليّتهاى او و مردم چيست؟
همه در برابر قانون مساويند
علىّ بن ابيطالب از بازار كوفه مىگذشت.زرهى را در دست يك مرد مسيحى{1} ديد.آن مرد مىخواست زره را بفروشد.امير المؤمنين ، علّى بن ابيطالب-كه در آن زمان ولىّ و پيشواى جهان اسلام بود-نزديك رفت.آن زره را به دقّت نگاه كرد. در دست گرفت و كاملا دقيق به آن نگريست.آنگاه به فروشنده گفت:اين زره مال من است مدّتى پيش گم شده و اكنون در دست توست ، آن را به من بازگردان
مرد مسيحى ادّعاى امير المؤنين را انكار كرد و گفت:زره مال خود من است ، به شما ربطى ندارد. و زره را با شدّت از امير مؤمنان گرفت.
مردم جمع شدند تا رفتار و برخورد بزرگترين شخصيّت اسلام را ببينند ، بنگرند كه علّى بن ابيطالب با آن مرد مسيحى ، چه مىگويد ، چگونه از حقّش دفاع مىكند ، شايد هم گروهى مىخواستند از امير المؤمنين دفاع كنند:زره را از دست آن مرد بگيرند و به امير المؤمنين-عليه السّلام-بدهند.ولى حضرت على فرمود:نه....شما كارى نداشته باشيد ، اسلام دين حقّ و عدل است.دادگاه و قانون دارد و من در برابر قانون و رأى دادگاه تسليم هستم. {1)-و شايد آن مردم يهودى بوده است.
آن گاه در كمال ملايمت و خوشرويى به مرد مسيحى فرمود:من يقين دارم كه اين زره مال من است.آن به من بده.و گرنه بيا تا با هم نزد قاضى برويم.تا او در بين ما داورى كند.
مرد مسيحى پيشنهاد امام را پذيرفت و براى حلّ اختلاف با امير المؤمنين نزد قاضى رفت.به محض اين كه قاضى امير المؤمنين را ديد براى اداى احترام از جاى برخاست.ولى حضرت على به او فرمود:ما براى داورى به اينجا آمدهايم ، قاضى بايد با هر دو طرف دعوا برخوردى يكسان داشته باشيد؛شما در مقام قضا و به عنوان يك قاضى نبايد به من بيشتر احترام كنيد.قاضى بايد حتّى در نگاه كردن و توجّه به هر دو طرف دعوا نيز مراعات كامل عدالت و مساوات را بنمايد ، بنشين و بين ما داورى كن.
قاضى در جاى مخصوص قضا نشست.حضرت على عليه السلام و مرد مسيحى روبرى قاضى نشستند.قاضى پرسيد:اختلاف شما در چيست؟
امير المؤمنين فرمود:اين زره كه اكنون در دست اين مرد است ، مال من است ، نه آن را فروختهام نه به كسى بخشيدهام ، مدّتى قبل مفقود شده و حالا در دست اين مرد است.
قاضى به مرد مسيحى خطاب كرد و گفت:علىّ بن ابيطالب ادّعا مىكند كه زره مال اوست.در اينباره چه مىگويى؟آيا زره را به او بر مىگردانى؟
مرد مسيحى گفت:نه....زره را به او نمى دهم ، زره مال خودم مىباشد ولى خليفه مسلمين ، امير المؤمنين را نيز تكذيب نمىكنم.
قاضى به حضرت على گفت:يا علىّ!شما مدّعى هستيد و مدّعى بايد دو شاهد مورد قبول بياورد.اگر شاهدانى دارى ، بگو تا در دادگاه حاضر شوند و گواهى دهند.
امير المؤمنين كه قاضى را خوب مىشناخت و مىدانست كه براى قبول شهادت چه شرطى لازم مىداند ، تبسّمى كرد و فرمود:نه....چنين شاهدى ندارم.
قاضى گفت:در صورتى كه شاهدى ندارى ، بنابر قوانين شرع حق شما ثابت نمىشود ، زره بايد در دست همين مرد باشد.
مرد مسيحى كه در دادگاه پيروز شده بود ، زره را برداشت و خوشحال با عجله از دادگاه بيرون رفت.چند قدمى بيشتر نرفته بود كه به فكر فرو رفت ، با خود گفت:چه دين خوبى و چه حكومت عادلانهاى!يك مرد مسيحى را با پيشواى مسلمين در حضور قاضى و در برابر قانون ، برابر مىداند.پيشواى مسلمين به قاضى مىگويد:بنشين ، شما نبايد به عنوان يك قاضى ، در مقام قضا به من بيشتر احترام كنى ، قاضى بايد حتّى در نگاه كردن به هر دو طرف دعوا مراعات عدالت و مساوات را بنمايد.چه دادگاه عدلى! بدون دليل به سود هيچ كس حتّى به سود پيشوا و رهبر مسلمانها حكمى نمىكند.
مدّتى ايستاد و انديشيد ، سپس برگشت امّا نه خوشحال و با شتاب ، با حالتى متحيّر و شگفتزده وارد دادگاه شد ، به حاضران كه هنوز پراكنده نشده بودند ، گفت:اى مسلمانان!از اين داورى به شگفت آمدهام ، هنوز نمىتوانم بپذيرم كه در يك چنين دادگاهى حاضر شدهام و قاضى به سود من و به زيان پيشوا و رهبر شما رأى داده است. حكم اين دادگاه كاملا بىطرفانه بود.اين گونه داوريها فقط در دين و مكتب پيامبران ديده مىشود.شگفتا!امير المؤمنين و خليفه پيامبر با من كه يك فرد مسيحى هستم در دادگاه در مقابل قانون يكسان و برابر است؟پيشواى جهان اسلام در دادگاه حاضر مىشود و از موقعيّت و مقام اجتماعى خويش استفاده نمىكند؟چگونه است كه قاضى-با اين كه منصب قضاى او بوسيله رهبر تأييد شده است-به سود او جانبدارى نمىكند؟ چگونه است كه قاضى حتّى به زيان رهبر و امير المؤمنين حكم صادر مىكند و قوانين قضا را بر هر مقام و موقعيّتى ترجيح مىدهد؟
اين دادگاه و اين داورى نشانه حقّانيّت دين شماست.من دين شما را مىپذيرم و مسلمان مىشوم.(شهادتين را به زبان آورد و گفت:اشهد ان لا اله الاّ اللّه و اشهد أنّ محمّدا رسول اللّه)سپس رو به علىّ بن ابيطالب كرد و گفت:يا امير المؤمنين!قسم به خدا حقّ با شماست و شما در ادّعاى خود صادق هستيد.اين زره مال شماست.وقتى كه با سپاهيان اسلام به جنگ صفّين مىرفتيد ، اين زره از روى بار به زمين افتاد و شما از آن گذشتيد.من آن را برداشتم و به منزل بردم.آرى زره مال شماست و من معذرت مىخواهم.
امير المؤمنين-عليه السّلام-كه هدايت بندگان خدا را بسيار دوست داشت ، از مسلمان شدن آن مرد بسيار خشنود شد و فرمود:به احترام اسلام آوردنت زره را به تو بخشيدم ، اين اسب نيز مال تو باشد.
آن مرد به علّت مشاهده عدل اسلامى و رفتار عادلانه دادگاه اسلام ، با عشق و اشتياق اسلام را پذيرفت و از پيروان صميمى و فداكار امير المؤمنين شد.آن قدر مشتاق اين دين آسمانى شد كه به سپاهيان اسلام پيوست و با رشادت و دلاورى در جنگ نهروان شركت نمود و از اسلام عاشقانه پاسدارى كرد و سرانجام خونش را در راه خدا نثار اسلام و آزادگى انسانها نمود و به مقام بلند شهادت رسيد. توضيح و بررسى
وجود قانون عادلانه در جامعه و اجراى صحيح آن يكى از بزرگترين نعمتهاى الهى است.اگر قانون الهى در جامعه حاكم باشد ، مردم احساس امنيّت و آرامش مىكنند و با اطمينان خاطر به فعّاليّت مىپردازند و در راه بهبود زندگى خود و ساير افراد اجتماع كوشش مىكنند ، به علّت اجراى صحيح قانون از تجاوزگريها و اختلافات و هرج و مرجها جلوگيرى مىشود.جان و مال و شرف افراد محفوظ مىماند.
همه افراد در برابر قانون مساويند ، همه بايد به قانون الهى احترام بگذارند و در حلّ مشكلات خويش به آن پناه برند و در برابر احكام صادره از دادگاه تسليم باشند هر چند كه حكم به زيان آنها صادر شده باشد.
قضات دادگاهها و مجريان قوانين بايد همه را يكسان ببينند و عادلانه حكم كنند و عادلانه به اجرا در آورند ، پيرو حقّ و عدالت باشند و از هيچ مقامى به ناحقّ جانبدارى نكنند.به هنگام داورى ، دوستيها و دشمنيها را كنار بگذارند و بر طبق حقّ و انصاف و موازين قضا داورى نمايند.
آيه اى از قرآن كريم
يا اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا كُونُوا قَوَّامينَ بِالقِسطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَو عَلى اَنفُسِكُم اَوِ الوالِدينِ وَ الاَقرَبينَ اِن يَكُن غَنيّاً اَو فَقيراً فَاللَّهُ اَولى بِهِما فَلا تَتَّبِعُوا الهَوى اَن تَعدِلُوا وَ اِن تَلوُا اَو تُعرِضُوا فَاِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعمَلُونَ خَبيراً. سوره نساء آيه 135
اى كسانى كه ايمان آوردهايد ، عدل و داد را بر پا سازيد و براى رضاى خدا شهادت بدهيد.گرچه بضرر خودتان يا پدر و مادر و خويشانتان باشد و اگر غنى يا فقير هم باشند شما مطابق حق گواهى دهيد و خدا به رعايت حال آنان شايستهتر است و از هواى نفس پيروى نكنيد و پيرو عدل باشيد و اگر در اجراى حق كوتاهى يا اعراض كنيد خدا از اعمالى كه مىكنيد آگاه است.
پرسشها:(براى اينكه بيشتر بينديشيد بيشتر بپرسيد و تحقيق كنيد).
1-وقتى امير المؤمنين زره خود را در دست مرد مسيحى ديد ، به او چه گفت؟
2-آيا آن مرد ادّعاى امير المؤمنين را پذيرفت؟در پاسخ چه گفت؟
3-وقتى آن مرد زره را به امير المؤمنين نداد ، امير المؤمنين به او چه گفت؟چه درخواست كرد؟
4-برخورد قاضى يا امير المؤمنين چگونه بود؟چرا على-عليه السّلام-از او خواست كه بنشيند؟
5-قاضى در بين آنها چگونه داورى كرد؟به سود چه كسى حكم كرد؟چرا؟
6-چرا آن مرد مسيحى مسلمان شد؟علّت اسلام آوردن خود را چه چيزى بيان كرد؟
7-آيا امير المؤمنين زره را از او پس گرفت؟چرا؟
8-سرانجام آن تازه مسلمان چه شد؟به نظر شما چرا به آن سعادت بزرگ و بلند دست يافت؟
9-آيا مىتوانيد بگوييد چرا اجراى صحيح قانون موجب احساس امنيّت و آرامش مىشود؟
10-چگونه اجراى صحيح قانون ، موجب جلوگيرى از تجاوزگريها مىشود؟
11-قضات دادگاهها بايد با طرفين دعوا چگونه برخورد كنند؟
12-يكى از دو طرف دعوا را«مدّعى»مىگويند ، آيا مىدانيد به طرف ديگر دعوا چه مىگويند؟
13-خدا در قرآن در مورد عدل و دادگرى براى مؤمنين چه وظيفهاى معيّن فرموده است؟
14-برخورد امير المؤمنين را با آن مرد مسيحى ، از ابتداى برخورد تا پايان بررسى و تحليل كنيد.
15-آيا تاكنون بين دو نفر داورى كردهايد؟چگونه؟آيا مراعات كامل مساوات و عدالت را نمودهايد؟ آيا شرايط داورى در شما وجود داشته است؟
برادرى در اسلام
حضور امام هفتم حضرت موسى بن جعفر نشسته بودم و يكى از دوستانم هم كه محمّد نام داشت آنجا بود.امام كاظم از نگاه و لبخند من فهميد كه محمّد را خيلى دوست مىدارم.مدّتى به ما دو نفر نگريست ، سپس فرمود:گويا محمّد را خيلى دوست دارى؟
گفتم:آرى اى فرزند گرامى پيامبر خدا!چون محمّد فرد متّقى و با ايمانى است ، از دوستان شماست ، من هم او را دوست مىدارم.
امام كاظم فرمود:البّته كه بايد او را دوست بدارى ، محمّد يك فرد مؤمن است و همه مؤمنين برادرند و بايد رفتارشان نسبت به هم مانند رفتار دو برادر مهربان باشد.آيا مىدانى هر كس به برادر مسلمانش تهمت بزند از رحمت خدا بدور است؟آيا مىدانى كه هر كس به برادر مسلمانش خيانت كند و او را فريب دهد ، خدا او را از رحمت خود دور مىكند؟آيا مىدانى كه برادران بايد نسبت به هم خير انديش باشند و صلاح يكديگر را به هم بگويند؟
مبادا برادرت را از شيئ مورد نيازش محروم كنى و آن را به خود اختصاص دهى ، كه در اين مدّت از رحمت خدا دور خواهى شد.مبادا پشت سر برادرت غيبت و بدگويى كنى و يا او را از خود دور كنى كه خدا نيز ترا از رحمت خود دور خواهد كرد.
آيين مقدّس اسلام زنان و مردان مسلمان را برادران و خواهران يكديگر مىداند ، نه اينكه فقط يكديگر را برادر و خواهر خطاب كنند ، بلكه از آنها مىخواهد كه مانند برادران و خواهران مهربان و صميمى با يكديگر مهربان و كمك كار باشند.برادران و خواهران صديق هرگز نسبت به يكديگر بىتفاوت نيستند و به منزله اعضاى يك پيكرند. اگر يكى از اعضاء بدن به درد و رنج افتد اعضاء ديگر او ، براى كمك به عضو دردمند بسيج مىشوند.
مؤمنان واقعى نيز اين چنين هستند ، اگر براى يكى از آنان گرفتارى و ناراحتى به وجود آيد ديگران نيز احساس درد و رنج مىكنند و همه براى كمك به آن برادر و يا خواهر گرفتار بسيج مىشوند و براى رفع ناراحتى او مىكوشند.
امام صادق عليه السّلام فرمود:مسلمانان با هم برادرند و بر يكديگر حقّ برادرى دارند.اگر يك برادر گرسنه باشد آيا برادر ديگر مىتواند شكم خود را از غذاهاى رنگا رنگ انباشته سازد؟اگر برادرى تشنه باشد آيا برادر ديگر مىتواند از آب گوارا سيراب گردد؟
اگر يكى از برادران لباس نداشته باشد آيا برادر ديگر مىتواند مطابق دلخواه خود لباس بپوشد؟
نه هرگز!بلكه هر مسلمانى بر ديگر مسلمانان حقوق بسيارى دارد كه بايد در انجام آنها كوشش نمايد.
پيامبر اكرم-صلّى اللّه عليه و آله-فرمود:مسلمان نسبت به مسلمان ديگر وظايفى دارد:
1-به هنگام ملاقات او سلام كند.
2-اگر بيمار شد به عيادتش برود.
3-اگر وفات كرد ، جنازهاش را تشييع كند.
4-اگر او را به مهمانى دعوت كرد ، دعوتش را اجابت نمايد.
5-(مهمتر از همه اين كه:)آنچه را براى خود مىخواهد و مىپسندد براى مسلمان و مؤمن ديگر همان را بخواهد و آنچه را كه بر خود نمىپسندد بر مسلمان و مؤمن ديگر نيز نپسندد و براى او نخواهد.... پرسشها:
1-وظيفههايى كه هر مسلمان بر مسلمان ديگر دارد ، بشماريد.
2-سخن امام صادق را درباره حقوق مسلمانها بر يكديگر بيان كنيد.مؤمنان واقعى با يكديگر چگونه رفتار مىكنند ، هنگام گرفتارى يكى از مؤمنان چه مىكنند؟
3-امام كاظم به دوست محمّد(كه يكى از يارانش بود)چه فرمود ، درباره وظايف مؤمنين نسبت به يكديگر چه نكاتى را بيان نمود؟
برابرى و مساوات در اسلام
روزى پيامبر گرامى اسلام صلى اللّه عليه و آله با تنى چند از اصحاب مشغول گفتگو بود در همين حال سلمان فارسى كه يكى از مؤمنين ممتاز و مورد احترام پيامبر بود وارد شد ، پيامبر سخن خود را قطع كرد و با خوشرويى و كمال احترام ، سلمان را نزد خود خواند تا در كنارش بنشيند.رفتار مهرآميز و احترام فوق العاده پيامبر نسبت به سلمان ، موجب خشم و ناراحتى يكى از اصحاب شد و با گستاخى گفت:سلمان نبايد در جمع ما و بالاى دست ما بنشيند ، او بايد در مكانى پايينتر بنشيند ، چون او فارسى زبان است و ما عرب هستيم.
پيامبر از سخن آن صحابى خشمگين شد و فرمود:نه....اين چنين نيست ، فارس بود يا عرب بودن مايه برترى و افتخار نيست ، رنگ و نژاد موجب فضيلت نيست ، سفيد را بر سياه امتيازى نيست؛بلكه آنچه نزد خدا مايه برترى است تقوى است و هر كه با تقوىتر باشد ، نزد خدا گرامىتر است.
اسلام دين برابر است و با امتيازات موهوم و بىاساس و نظام طبقاتى مبارزه مىكند ، در نظر اسلام بلال حبشى و سلمان تهيدست فارسى و صهيب رومى و حمزه و جعفر بن ابيطالب عربى و ديگر مسلمانان ، همه با هم برابرند.تنها ملاك برترى و فضيلت تقوى و خود نگهدارى است ، آن هم در نزد خدا ، تنها مايه برترى ايمان و عمل صالح است.چون كه آفرينشگر همه خداست و خدا تقوى را مايه فضيلت و برترى قرار داده است. * * *
خدا انسان را آفريده و نيازمنديهايش را پيش بينى كرده و در اختيارش نهاده است ، زمين را آفريده تا بر آن منزل گزيند و روى آن زندگى كند ، زمين را با حركت و تلاش خود آباد كند و از نعمتهاى خدا بهرهمند گردد و براى خود و ديگران روزى بدست آورد.انسان بدون استفاده از نعمتهاى خدا و مخصوصا آب نمىتواند زنده بماند و زندگى كند.خدا هم آب را در اختيار انسانها قرار داده تا بياشامند ، كشاورزى و دامپرورى كنند.معادن و ثروتهاى زمين را براى استفاده انسانها آفريده است ، تا با نيروى تفكّر و انديشه ، تلاش و حركت؛از اسرار و رموز جهان پرده بردارند و از مواهب الهى كه در نهاد زمين گذارده شده برخوردار گردند.ثروتها و نيروهاى نهفته را استخراج كنند و به تصرّف در آورند و براى سعادت و رفاه و آسايش خلق خدا بكار گيرند.«زمين و آب و هوا ، منابع طبيعى و ثروتهاى زمين به همه انسانها تعلّق دارد و همه حقّ استفاده و بهرهمندى داردند»همه انسانها بنده و آفريده خدا هستند و حقّ حيات و زندگى دارند ، سفيد و سياه ، زرد و سرخ ، زن و مرد روستايى و شهرى ، عرب و عجم.... همه و همه انسانند و همه حقّ دارند كه از غذا و لباس و مسكن و ديگر وسائل زندگى بهرهمند شوند.همه بايد امكان كار و كوشش داشته باشند.
هر انسانى حقّ دارد-با توجّه به قوانين اسلام-زمينهاى آباده نشده را آباد كند و از آن استفاده نمايد.
هر انسانى حق دارد كه منابع و ثروتهاى پنهان زمين را-با توجّه به قوانين اسلام-كشف كند ، در اختيار بگيرد و به سود خود و جامعه خويش از آن بهرهمند گردد.كسى حقّ ندارد به حقوق ديگران تجاوز نمايد و انسانهاى ديگر را از وسائل كار و زندگى و محلّ كار و زندگى محروم سازد....
همانگونه كه همه افراد در نزد خدا برابرند ، همه افراد كشور نيز نزد دولت اسلامى يكسان و برابرند.دولت اسلامى مىكوشد كه براى همه مردم امكان كار و كوشش فراهم سازد.دولت اسلامى مىكوشد تا امكان برخوردارى مساوى از خوراك و پوشاك و مسكن در اختيار افراد كشور قرار دهد.
دولت اسلامى مىكوشد تا با جهل و بىسوادى و بىفرهنگى مبارزه كند و براى همه امكان تحصيل دانش و معارف اسلامى را فراهم سازد.كوشش دولت اسلامى بر اينست كه بهداشت عمومى ، پزشك ، دارو و درمان را در اختيار همگان قرار دهد.دولت اسلامى وظيفه دارد-با كمك همه امّت-به زندگى معلولين و سالخوردگان و از كار افتادههاى بىبضاعت سر و سامان دهد و هزينه زندگى آنان را تأمين كند.دولت اسلامى مىكوشد تا از تجاوزات و تعدّيات افراد سودجو جلوگيرى كند و عدل و داد را عملا در بين مردم برقرار سازد و مخصوصا به زندگى مردم محروم و مستضعف ، مرزنشينان و روستائيان هر چه بيشتر رسيدگى كند و امكانات كافى را بتدريج در اختيارشان قرار دهد تا با ساير مردم هماهنگ گردند.
و در يك سخن ، اسلام دين حقّ و عدل است ، دين قسط و برابرى است. هيچ كس را بر ديگرى امتيازى نيست مگر بر اساس حقّ و تقوى ، فقط افراد مؤمن و پرهيزگار نسبت به مراتب تقوى و ايمانشان پيش خدا برترى دارند و خدا در قرآن مىفرمايد:گرامىترين مردم نزد خدا پرهيزگارترين آنها مىباشند.
آيه اى از قرآن كريم
و الارضَ وَضَعَها لِلاَنام سوره الرّحمن آيه 10
و خدا زمين را براى مردم قرار داده است.
هُوَ الَّذى خَلَقَ لَكُم ما فِى الاَرضٍ جَميعاً سوره بقره آيه 29
او خدايى است كه آنچه در زمين است ، براى شما آفريد.
اِنَّ اَكرَمَكُم عِندَ اللَّهِ اَتقيكُم سوره حجرات آيه 13
گرامىترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست بينديشيد و پاسخ دهيد.
1-احترام فوق العادهاى كه پيامبر براى سلمان قائل بود ، به چه علّت بود؟
2-در نگاه پيامبر ما چه چيزى مايه فضيلت و برترى انسان است؟....چرا؟
3-زمينهاى آباد نشده ، معادن و ثروتهاى پنهان زمين به چه كسانى متعلّق است؟چگونه و با اجازه چه مقامى بايد زمينها را در اختيار گيرند و از معادن و ثروتها بهرهمند گردند؟
4-وظايف دولت اسلامى-كه بايد با كمك همه افراد امّت به انجام آنها اقدام كند-چيست؟
5-دولت اسلامى در برنامهريزيها براى چه كسانى بايد اولويّت قائل شود؟
با ستمگران همكارى نكنيد
«حكومت بنى اميّه يك حكومت غاصب و تجاوزگر است.من هرگز اجازه نمىدهم تو در استخدام حكومت ستمكاران باشى و با كار و رفتارت آنان را تأييد كنى.»
اين سخن را امام صادق در جواب كسى گفت كه سؤال كرده بود:آيا شغل من اشكالى دارد؟آيا مىتوانم به اين شغل ادامه دهم؟آيا مىتوانم در خدمت خلفاى بنى اميّه باشم؟من مدّتى كه در دستگاه بنى اميّه به كار مشغول بودم ، اموال فراوانى به دست آوردهام.در تحصيل آنها چندان احتياط و دقّتى نداشتهام ، حالا چه كنم؟حكم اموالى كه به دست آوردهام چيست؟حلال است يا حرام؟آيا مىتوانم به كارم ادامه دهم؟بودن و نبودن من در حكومت آنها تأثيرى ندارد ، اگر من هم نباشم ، ديگرى كار مرا انجام خواهد داد.
امام صادق در پاسخ فرمود:اگر حكومت خود كامه و ستمگر بنى اميّه يار و مددكار نداشتند ، نمىتوانستند به مردم ستم كنند.حكومت كه خود به خود اداره نمىشود ، بلكه وزير و معاون و مدير و كارمند مىخواهد.همين افراد هستند كه حكومت را اداره مىكنند.اگر تو و مانند تو ، به بنى اميّه كمك نمىكرديد ، آنها چگونه مىتوانستند مردم را از ولايت الهى ما محروم كنند؟چگونه مىتوانستند به فساد و ستمگرى بپردازند؟اگر مردم ، ستمگران را تأييد نكنند ، در مراسم اجتماعى آنان شركت ننمايند ، آنها چگونه مىتوانند به هدفهاى خويش برسند؟
نه....من اجازه نمىدهم كه يك مسلمان ، در استخدام حكومت ستمكاران باشد و با عمل خود آنان را يارى كند.
جوان كه تصميم داشت از امام صادق-عليه السّلام-اطاعت كند ، به فكر فرو رفت و از او چارهجويى نمود و گفت:آيا مىتوانم خودم را از اين گناه نجات دهم؟اى كاش به ستمگران كمك نمىكردم!اكنون چگونه مىتوانم توبه كنم؟
امام صادق ، كه آثار و علائم توبه را در چهره جوان مشاهده مىنمود ، گفت:آرى ، مىتوانى توبه كنى ، خدا هم توبه تو را مىپذيرد.ولى كارى بس دشوار است آيا حاضرى انجام دهى؟
جوان گفت:آرى حاضرم و از خدا يارى مىطلبم ، اميدوارم بتوانم عمل كنم.
امام صادق كمى مكث كرد و سپس فرمود:اموالى را كه به طور غير مشروع در حكومت غاصب و تجاوزگر بنى اميّه به دست آوردهاى ، مال تو نيست.و تصرّف تو در آنها حرام است.بايد همه را به صاحبانش بازگردانى.اگر مالكش را مىشناسى به خودش بازگردان و اگر نمىشناسى به نيّت او صدقه بده.به اين ترتيب مىتوانى توبه كنى و از آن گناه بزرگ نجات يابى.اگر اين عمل را انجام دهى ، من بهشت را براى تو تضمين مىكنم.
جوان به فكر فرو رفت.اقدام مشكلى بود.بايد همه ثروت و دارائيش را به فقرا و محرومين بدهد.ولى فكر كرد كه سختيهاى دنيا را مىشود تحمّل كرد ، چون پايان مىپذيرد ولى رنج آخرت ، سخت و پايان ناپذير است.بالاخره يكى از اين دو را بايد تحمّل كرد ، پس بهتر است رنج و زحمت دنيا را قبول كنم و خود را از عذاب دائم آخرت برهانم.سر برداشت و به امام صادق گفت:به يارى خدا انجام مىدهم.
اين جمله را گفت و برخاست و خداحافظى كرد و رفت.
«على پسر ابى حمزه»كه دوست و هم سفر آن جوان بود ، مىگويد:وقتى به كوفه رسيديم دوست من يكسره به منزل رفت.چند روزى از او خبر نداشتم.تا اينكه مطّلع شدم همه اموالش را در بين مردم تقسيم كرده است ، هر كه را مىشناخته اموالش را پس داده و هر كه را نمىشناخته براى او به محرومين و فقرا صدقه داده است.حتّى لباسهاى تنش را پس داده و لباسى به عاريه گرفته است.اكنون نه لباسى دارد و نه خوراكى....
مقدارى لباس و خوراك و پول برايش تهيّه كردم و به ديدنش رفتم.از ديدار يك چنين جوان مؤمن و قدرتمندى خشنود شدم.رفتار پسنديده و انقلابيش را ستايش كردم.
تقريبا يك ماه از اين ديدار گذشت.اطّلاع يافتم بيمار شده است ، به عيادتش رفتم و احوالپرسى كردم و از آن روز به بعد گاه گاه به ديدنش مىرفتم و از ديدن چهره نورانيش خشنود مىشدم.يك روز كه بر بالينش نشسته بودم ، نگاهى به صورت من كرد و با صداى بلند در آخرين كلمات خود گفت:برادرم ، على!امام صادق به وعدهاش وفا كرد ، هم اكنون جايگاه زيبايم را در بهشت مشاهده مىكنم....شهادتين را گفت و از دنيا رفت. توضيح و بررسى
خدا در قرآن مىفرمايد:ستمگران دوست و ياور يكديگر هستند و بعضى ، بعضى ديگر را يارى مىدهند و خدا يار و ولىّ پرهيزگاران است ، و مىفرمايد:به كسانى كه ستم مىكنند هيچ تمايل نداشته باشيد و هرگز اعتماد نكنيد كه در آتش دوزخ معذّب خواهيد شد.
پيامبر اسلام صلى اللّه عليه و آله فرمود:در قيامت منادى پرودرگار ندا مىكند: كجايند ستمكاران؟كجايند ياوران ستمكاران؟همه ستمكاران و ياوران و كمك كاران آنها را حاضر مىكنند ، حتّى كسانى كه در دوات ستمكاران مركّب ريخته و يا قلمى را بر ايشان در دوات زده ، يا خطّى نوشتهاند ، همه را حاضر مىكنند ، و به فرمان خدا آنها را همراه ستمكاران به دوزخ مىفرستند.
ستمكاران و تجاوزگران به تنهايى قدرت ندارند كه حقوق ديگران را بگيرند و بر آنان ستم نمايند.آنان براى رسيدن به اهداف پليد و غيرانسانى خويش از افراد ديگر كمك مىگيرند.گروهى را با مقام و قدرت مىفريبند و گروه ديگرى را با پول و ثروت به سوى خود مىخوانند و گروهى را با نيرنگ و تهديد به طرف خويش جلب مىكنند و بدين وسيله ، قدرت طاغوتى خود را محكم مىكنند و به تجاوز و غصب دسترنج مردم مىپردازند.
اين كارگزاران راه تجاوز و خيانت را براى طاغوتهاى زمان هموار مىسازند و آنان را بر مردم زحمتكش چيره مىنمايند:ثناگويان ، مردم را فريب مىدهند و چهره زشت ستمگر را محبوب و دوست داشتنى جلوه مىدهند.روشنفكران خيانت پيشه ، قوانين طاغوتى را تدوين مىكنند.و وزيران خائن و خود فروخته قوانين طاغوتى را به زيان مردم به اجرا در مىآورند و فرماندهان و اميران نيروهاى مسلّح از حاكميّت طاغوتها دفاع مىنمايند.بدون حمايت و همكارى اينان طاغوت ستمگر چگونه مىتواند حقوق مردم را ضايع سازد و بر آنان ستم نمايد؟
پس همه كسانى كه در اداره دستگاه ستم و ستمگرى كمك مىكنند خود نيز ستمگرند و در ارتكاب جرم و خيانت شريكند و در كيفر و عذاب آخرت نيز شريك خواهند بود.
بر عكس كسانى هم كه براى تحكيم دولت اسلامى و اجراى قوانين اسلام و برقرارى عدل و داد و دفاع از حقوق محرومان جديّت و همكارى مىنمايد در ثواب و پاداش الهى شريك خواهند بود.
آياتى از قرآن كريم
وَ اِنَّ الظّالِمينَ بَعضُهُم اَولياءُ بَعضٍ وَ اللَّهُ وَلِىُّ المُتَّقينَ سوره جاثيه آيه 19
ستمگران دوست و ياور يكديگر هستند و بعضى ، بعضى ديگر را يارى دهند و خدا يار و ولىّ پرهيزگاران است.
وَ لاتَركَتُوا اِلَى الَّذينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النّارُ سوره هود آيه 113
به كسانى كه ستم مىكنند هيچ تمايل نداشته باشيد و هرگز اعتماد نكنيد كه در آتش دوزخ عذاب خواهيد شد. پرسشها:(براى اين كه بينديشيد ، بحث كنيد و بهتر فرا گيريد)
1-وقتى آن جوان از امام صادق پرسيد:«آيا مىتوانم به اين شغل ادامه دهم»امام صادق در پاسخ چه فرمود؟امام براى عدم موافقت خود چه دليل بيان كرد؟
2-امام راه نجات را چگونه به آن جوان نشان داد؟و براى او چه تضمين كرد؟
3-جوان پيش از اين كه تصميم قطعى به توبه بگيرد ، مدّتى فكر مىكرد ، در اين مدّت به چه مىانديشيد؟
4-جوان چگونه توبه كرد و چگونه خود را از آن گناه بزرگ نجات داد؟
5-جوان بيمار در آخرين ديدار ، به دوستش چه گفت؟
6-خدا در قرآن درباره يارى ندادن به ستمگران چه مىفرمايد؟
7-منادى پروردگار در قيامت چه ندا مىكند؟از سوى خدا چه فرمان مىرسد؟چه كسانى با ستمكاران به دوزخ مىروند؟
جهاد و دفاع در اسلام
جهاد رهايى بخش يكى از بهترين و مهمترين وظايف هر فرد مسلمان است و مؤمن پيكارگر از درجات بلند اخروى و مغفرت و رحمت خاصّ خداى خويش برخوردار است.مؤمن مجاهد ، با حضور در ميدان جهاد جان و مال خويش را به قيمت بهشت جاودان به خدا مىفروشد و البتّه اين معامله بسيار موفّق و پر سود است و رضاى خدا براى او از هر پاداشى برتر و ارزشمندتر است.پيامبر فرمود:
«كسانى كه در راه خدا و براى آزادى بندگان خدا قيام مىكنند و جهاد مىنمايند ، در قيامت از درى وارد بهشت مىشوند كه «باب مجاهدان»نام دارد ، كه اين در فقط به روى مؤمنان مجاهد گشوده مىشود و آنان با نهايت شكوه و عزّت ، سلاح بر دوش در پيش چشم همگان و قبل از همه بهشتيان وارد مىشوند و فرشتگان مقرّب پروردگار به آنان سلام مىكنند و خوش آمد مىگويند و ديگران به مقام و موقعيّت آنان غبطه مىخورند.هر كس كه جنگ و جهاد در راه خدا را ترك كند ، خدا لباس ذلّت بر تنش مىپوشاند ، در زندگى فقير و تهيدست مىشود ، دينش را از كف مىدهد و به عذاب دردناك آخرت مبتلا مىگردد.... خدا امّت اسلام را با تكيه بر قبضه سلاحشان و با صداى رعبانگيز مركبهاى رهوارشان به بىنيازى و عزّت مىرساند.»
مجاهدان مؤمنى كه براى جهاد رهايى بخش در صفوفى به هم پيوسته و بنيانى مرصوص بسيج مى شوند بايد در مسير پيكار و در ميدان نبرد حدود خدا را مراعات كنند و از گروهى كه به رزم آنان رفتهاند در ابتدا كه از اطاعت طاغوتها دست بردارند و بندگان خدا را از اسارت طاغوت آزاد سازند و خود نيز به اطاعت خدا در آيند ، از عبادت ستمگران سر باز زنند و عبادت خدا را بپذيرند ، از ولايت مستكبرين سرپيچى كنند و به ولايت خدا تسليم شوند و اگر تسليم نشدند و سر به ولايت خدا نسپدند ، بايد -با اذن امام و رهبر امّت اسلامى-با آنان پيكار كنند و مستكبر و طاغوت را ساقط كنند و بر جاى خود بنشانند و بندگان خدا را با تمام قدرت از اسارت و بندگى ديگران آزاد سازند و در اين راه از كشتن و كشته شدن نهراسند كه به سخن امير مؤمنان«برترين مرگ ، شهادت و كشته شدن در راه خداست و قسم به كسى كه جانم در دست قدرت اوست ، اگر در ميدان نبرد با دشمن با هزار ضربه شمشير كشته شوم ، اين مرگ براى من گواراتر از آنست كه در بستر بميرم».
جهاد رهايى بخش كه منوط به اذن امام و رهبر مسلمين مىباشد فقط وظيفه مردان نيرومند و رشيد و توانست.ولى اگر سرزمين اسلامى و شرف و كيان مسلمانان مورد هجوم و تجاوز قرار گرفت ، بر همه-چه زن و چه مرد-واجب است كه با هر چه در اختيار دارند قيام كنند و از سرزمين و شرف كيان اسلامى خويش با تمام قدرت دفاع كنند.در ايفاى اين وظيفه مقدس هم مردان بايد بپا خيزند و هم زنان بايد قيام نمايند ، هم پسران بايد بر سر دشمن آتش ببارند و هم دختران بايد به روى متجاوز آتش بگشايند ، همه بايد سلاح بردارند و متجاوز را از سرزمين خود بيرون برانند و اگر سلاح آتشين ندارند با چوب و سنگ و با دندان و چنگ به دشمن متجاوز هجوم برند و جان و خون خويش را نثار كنند و با تمام نيرو بجنگند و خود به فوز شهادت برسند و براى آيندگان و فرزندان خويش شرف و عزّت را به ارث بگذارند.
در اين گونه جهاد مقدّس كه«دفاع»نام دارد ، مسلمانان نبايد در انتظار رسيدن اذن امام و رهبر فرصت را از دست بدهند كه وجوب چنين جهاد مقدّسى آن قدر ضرورى و حتمى است كه نيازى به اذن صريح امام و رهبر ندارد و دفاع از سرزمين و شرف و كيان جامعه اسلامى آن قدر مهم است كه اسلام آن را مستقيما بر فرد فرد مسلمانان واجب شمرده است.
در داستان زير چگونگى مشاركت همه مسلمانان-مخصوصا زنان-را در جلوگيرى از هجوم كفّار و دفاع از سرزمين و شرف و كيان اسلام مشاهده مىكنيد: بانوى رشيد و فداكار
خبر رسيد كه كفار مكّه در راهند و قصد دارند بر مدينه بتازند و نهال انقلاب اسلام را از بن پر كنند و خانههاى مدينه را بر سر مهاجرين و انصار فرو ريزند ، پيامبر اكرم فورا اعلان جهاد مقدّس صادر نمود و مسلمانان دسته دسته به سوى دشمن بسيج شدند ، دشمن به نزديكى مدينه رسيده بود كه مسلمانان در مقابل آنها صف كشيدند و راه را بر آنان بستند.
عدّهاى از بانوان رشيد و فداكار اسلام نيز به اتّفاق شوهر يا فرزندانشان براى دفاع از شرف و ايمان و سر زمينشان به جبهه رفتند ، اينان اغلب كارهاى پشتيبانى را انجام مىدادند ، براى سربازان آب و غذا تهيّه مىكردند ، از مجروحين جنگ پرستارى مىنمودند ، با سخنان شور انگيز سپاهيان اسلام را به جهاد و جانبازى تشويق مىكردند....
نسيبه يكى از اين بانوان فداكار بود كه همراه شوهر و دو پسر رشيدش به جبهه احد آمده بود ، او با شوق و ايثار تمام مشك بزرگى از آب را بر دوش گرفته بود و به رزمندگان خسته و تشنه آب مىنوشانيد.دارو و پارچههاى تميزى هم به همراه داشت و در موقع لزوم جراحتهاى سربازان را مىبست.و زخم بندى مىنمود و با سخنان اميد بخش و شور انگيز شوهر و فرزندانش را و همه سربازان و مجاهدان را به هجوم سختتر بر دشمن تشويق مىكرد....
وضع جبهه بسيار خوب بود و پيروزى سپاهيان اسلام نزديك.امّا افسوس كه با غفلت و تخلّف چند نفر كه در گذر گاه كوه احد به نگهبانى گمارده شده بودند وضع جبهه دگرگون شد و سربازان اسلام در محاصره شديد دشمن قرار گرفتند ، عدّه زيادى به شهادت رسيدند و تعدادى كه از ايمان قوى برخوردار نبودند ننگ را بر خود پسنديدند و پا به فرار گذاشتند.
اطراف پيامبر خلوت شد و جز تنى چند از سربازان فداكار و مؤمن كسى باقى نماند.جان رسول خدا در معرض خطر قرار گرفت ، دشمن تمام نيروى خود را براى كشتن پيامبر بسيج كرد.علىّ بن ابيطالب و چند سرباز فداكار و رشيد ديگر اطراف پيامبر حلقه زدند و در برابر هجوم همه جانبه دشمن از پيامبر دفاع كردند ، جنگ بسيار سخت و خطرناك شد و سربازان اسلام يكى پس از ديگرى با شمشيرهاى دشمنان كينهتوز زخم برداشتند و بر زمين افتادند.
با مشاهده چنين حالتى نسيبه بند مشك را از دوش افكند و با سرعت شمشير و سپر يكى از شهيدان را برداشت و به سوى پيامبر شتافت و همانند شير خشمگينى صفوف دشمن را با برق پياپى شمشير خود شكافت و خود را نزديك پيامبر رسانيد ، پياپى شمشيرش را بر سر و دست دشمنان فرود مىآورد و آنان را از پيامبر دور مىنمود. در اين ميان يكى از سربازان دشمن را مشاهده كرد كه شمشيرش را بالا گرفته و با تمام قدرت پيش مىتازد تا شمشيرش را بر فرق پيامبر فرود آورد.
نسيبه با كمال رشادت به سويش شتافت و با چند ضربه پياپى و سخت راه را بر او بست ، حريف هم ضربهاى را كه مىخواست بر فرق پيامبر فرود آورد با سرعت فرود آورد و شانه نسبيه را شكافت ، خون از شانه اين زن فداكار و رشيد ، بيرون جهيد و پيكرش را گلگون كرد يكى از سربازان پيكر نيمه جان اين بانوى فداكار را از معركه بيرون برد....
جنگ پايان گرفت و پيامبر در مدينه به ديدار زخميها و مجروحين جنگ رفت و درباره فداكارى و رشادت اين بانوى شريف و رشيد فرمود:در آن هنگامه سخت و خطرناك به هر طرف كه نگاه مىكردم ، نسيبه را مىديدم كه با شمشير از من دفاع مىكند.
بعدها نسيبه داستان جنگ احد و فداكارى مسلمانان مؤمن و پايدار را براى دوستان و آشنايان بيان مىكرد و در دل آنان شوق نبرد و عشق و ايثار و رشادت مىآفريد و گاهى هم پيراهن از شانهاش كنار مىزد و اثر عميق آن نخستين و كارىترين زخم آن روز را به زنان ديگر نشان مىداد.
ديگر مسائلى كه در جنگ احد اتّفاق افتاده بسيار است و تحليل آنها بسيار مفيد و درس آموز مىباشد.كه در سالهاى آينده به تجزيه و تحليل ابعاد مختلف آنها خواهيم پرداخت. آيهاى از قرآن كريم
اِنَّ اللَّه يُحِبُ الَّذينَ يُقاتِلُونَ فى سَبيِله صَفّاً كأنَهُم بُنيانٌ مَرصوَصٌ. سوره صفّ آيه 4
البتّه خدا كسانى را كه در يك صفّ چون بنيانى از سرب ، در راه او قتال مىكنند ، دوست دارد. بينديشيد و پاسخ دهيد.
1-مؤمن مجاهد با حضور در ميدان جهاد ، جان و مال خود را به كه مىفروشد؟نتيجه اين معامله چيست؟
2-مؤمنان مجاهد چگونه وارد بهشت مىشوند؟
3-سرانجام كسانى كه جنگ و جهاد در راه خدا را ترك كنند ، چيست؟
4-خدا امّت اسلام را از چه طريقى به بىنيازى و عزّت مىرساند؟
5-در جهاد رهايى بخش ، مؤمنان مجاهد با گروهى كه به رزمشان رفتهاند ، چگونه برخورد مىنمايند؟
6-سخن امير مؤمنان درباره شهادت(اين برترين و شريفترين مرگ در راه خدا)چيست؟
7-جهاد رهايى بخش با اذن چه كسى بايد انجام پذيرد؟
8-«دفاع»يعنى چه؟دفاع از سرزمين و شرف و كيان مسلمين وظيفه چه كسانى است؟
9-نسيبه در ميدان احد ابتدا چه مسئوليّتى داشت؟چه شد كه مستقيما در پيكار شركت كرد؟
10-پيامبر درباره نسبيه چه فرمود؟
پيرمردى دلباخته شهادت و بانويى و شهيد پرور
چه كسى از مرگ مىهراسد؟و چه كسى از مرگ هراسى ندارد؟ كسى كه مرگ را نيستى و نابودى مىپندارد و به جهان آخرت ايمان ندارد ، ناچار از مرگ مىهراسد و براى رهائى از مرگ ، به هر ننگ و ذلّتى تن مىدهد؛چنين فردى پيوسته به زندگى محدود دنيا مىانديشد و تمام سعى و تلاش خود را صرف خواستههاى مادّى و زود گذر مىكند ، بيشتر به لذّتها و منافع شخصى خود مىپردازد و همانند حيوانات روزها را به شب مىرساند و سرانجام با ذلّت و نكبت مىميرد و به سزاى غفلتها و كوتاه نظريها و زشتيهاى رفتار خود مىرسد.
امّا كسى كه به خدا و جهان آخرت ايمان دارد ، از مرگ هراسى ندارد چون مىداند مرگ ، نيستى و نابودى نيست.بلكه انسان مؤمن با مردن از اين جهان به جهان آخرت و زندگى با شكوه آن جهان سفر مىكند.چنين فردى ، هيچ ننگ و ذلّتى را نمىپذيرد ، بلكه با همّتى بلند و شجاعتى بىنظير و بىمانند ، در راه شرف و عزّت خود و جامعه خود ، با ستمگر متجاوز نبرد مىكند ، در راه خدا و براى حفظ ايمان و عقيده خود ، از بذل ما و جان دريغ نمىورزد ، تمام سعى و تلاش خود را در راه رضاى خدا و رفاه بندگان خدا مصرف مىكند ، آرزوى شهادت مىنمايد و سرفراز زندگى مىكند و سبكبال و شادمان به جهان آخرت بال مىگشايد و در آن جهان از الطاف بىنظير و ديدار پروردگارش بهرهمند مىشود....
خانواده«عمرو»يك نمونه كاملا روشن از اين انسانهاى مؤمن به خداست كه به ايثار و شهادت عشق مىورزند.و خوب است كه براى آگاهى بيشتر به ارزش والاى «ايمان به خدا و جهان آخرت»با گوشهاى از سرگذشت افتخارآميز اين خانواده و مخصوصا«عمرو»كه پدر ارجمند و پير اين خانواده است ، آشنا شويم:
مسلمانان مدينه خبردار شدند كه سپاه انبوهى از كفّار و بت پرستان مكّه به قصد حمله به مدينه در حركتند.جنگ بسيار سخت و دشوارى در پيش بود؛بايد از شهر و ديار و آيين بر حقّ خود با تمام قدرت دفاع كرد ، مسلمانان به دستور پيامبر براى دفاع آماده شدند ، از سوى پيامبر بسيج عمومى اعلام شد ، شهر مدينه چهره ديگرى به خود گرفت ، همه جا صحبت از جهاد و شهادت بود.
با مشورت كوتاهى تصميم گرفتند از شهر بيرون روند و پيش از آنكه دشمنان به شهر برسند با آنان روبرو شوند.جوانان رشيد اسلام دست مادران را مىبوسيدند و با آنها وداع مىكردند و گروه گروه به سوى جبهه جنگ مىشتافتند.مردان دلاور با همسران و كودكان خود خداحافظى مىكردند و رهسپار احد مىشدند.
در خانه«عمرو بن جموح»نيز چهار فرزند دلاورش آماده جهاد مىشدند.اين چهار پسر رشيد و دلير در جنگهاى پيش از اين هم شركت مىكردند.و براى دفاع از اسلام و قرآن آماده هر گونه فداكارى بودند.«عمرو»مىديد كه فرزندانش با چه شور و شوقى لباس رزم پوشيدهاند و آماده حركت هستند.مىديد كه مسلمانان ، سواره و پياده لباس جنگ پوشيده و تكبير گويان به سوى دشمن مىشتابند.او يقين داشت كه براى اين سربازان هيچ شكست و ذلّتى در پيش نيست ، در ميدان جنگ بىباك و دلير مىجنگند و از شرف و ايمان خود دفاع مىكنند.
و سرانجام به«احدى الحسنيين»مىرسند ، يعنى يا بر دشمن پيروز مىگردند و يا به فيض شهادت نائل مىگردند.و البتّه اگر شهيد شوند فرشتگان پروردگار جان پاكشان را تا بهشت بدرقه مىكنند و در بهشت از نعمتهاى بىمانند بهرهمند مىگردند و در جوار پروردگار كريم و انبيا و مقرّبين شادمان و مسرور زندگى مىنمايند.
با مشاهده اين مناظر ، اشك در چشمانش حلقه زد ، متأسّف شد ، آرزو كرد كه اى كاش پايش لنگ نبود و مىتوانست همراه فرزندانش به ميدان شرف و جهاد و شهادت برود.در همين حال چهار فرزند رشيدش پيش او آمدند ، تا با او خداحافظى كنند.دست پدر را بوسيدند و«عمرو»بر پيشانى و صورتشان بوسه زد.خون گرم سربازان فداكار اسلام را از نزديك احساس نمود و دگرگون شد.
-صبر كنيد ، صبر كنيد ، من هم با شما به جهاد مىآيم ، من هم عازم حركت به سوى جبهه مىشوم.
پسران حيرتزده ايستادند و به فكر شدند كه چگونه پدر مىخواهد با ما به جهاد بيايد؟در صورتى كه او پيرمردى سالخورده و يك پايش هم لنگ است؛و بر چنين فردى طبق قوانين اسلام ، جهاد واجب نيست....
فرزندان در اين فكر بودند كه پدر لباس رزم پوشيده و شمشير در دست گرفته و آماده حركت بود.فكر و پيشنهاد خود را با پدر گفتند ولى پدر در عزم خود كاملا استوار بود.ناچار از مادر و برخى از اقوام و خويشان خواستند تا با او صحبت كنند و او را منصرف سازند.
به او گفتند كه بعلّت پيرى و لنگى پا ، تو نمىتوانى در ميدان نبرد بر دشمن بتازى و بخوبى از خود دفاع كنى ، خدا هم كه جهاد را بر تو واجب نكرده است ، بهتر است در مدينه بمانى و همين كه چهار فرزند رشيدت را به ميدان نبرد مىفرستى كافى است.
عمرو گفت:مگر نمىبينى كه سپاه كفر بر ما تاختن گرفته است و اسلام و پيامبر عزيز اسلام را در معرض خطر قرار داده است؟مگر دفاع از اسلام و پيامبر اسلام وظيفه همه نيست؟مىبينيد كه سپاهيان و پاسداران اسلام با چه شور و شوقى به ميدان جهاد مىروند؟آيا مىگوييد كه من اين همه شور و شوق و حركت را ببينم و ساكت و خاموش بنشينم؟مىگوييد من بنشينم و ديگران به ميدان شرف بروند و با كفّار پيكار كنند و سرانجام به فيض شهادت و ديدار پروردگار بزرگ نائل آيند و من محروم بمانم؟نه....من دوست ندارم در بستر بميرم ، من مىخواهم با آن كه پيرم و با آن كه لنگم ، شهيد شوم.
هر چه كردند نتوانستند«عمرو»اين پيرمرد نورانى و مصمّم را منصرف كنند و بالاخره قرار شد خدمت پيامبر برسند و از او كسب تكليف نمايند....
-يا رسول اللّه!من مىخواهم همراه با فرزندانم در جنگ شركت كنم ، تا شايد به اسلام و مسلمين كمكى كرده باشم و سرانجام هم به فيض شهادت نائل گردم ، امّا خانواده و خويشانم نمىگذارند.
-اى عمرو آيا مىدانى كه بواسطه پيرى و نقص عضو جهاد بر تو واجب نيست؟
-يا رسول اللّه!آيا اين نقص عضو مرا از اين فيض و خير بزرگ محروم مىكند؟
-جهاد بر تو واجب نيست.ولى اگر خودت ميل دارى در جهاد شركت كنى مانعى ندارد.
آنگاه رسول اللّه رو به خويشان او فرمود و گفت:درست است كه جهاد بر او واجب نيست ولى بر شما هم لازم نيست كه اصرار كنيد و او را از اين خبر باز داريد ، او را به اختيار خودش بگذاريد ، تا اگر خواست در جهاد شركت كند و از ثواب عظيم آن بهرهمند گردد ، شايد هم شهادت نصيبش شود.
عمرو خوشحال و شادمان از پيامبر تشكّر كرد و از همسرش«هند»و اقوام و خويشانش خداحافظى نمود و به سوى جبهه حركت كرد و در ميدان نبرد با قدرت و بىباك تمام جنگيد و همراه با فرزندانش دلاوريها كرد و عدّهاى از دشمنان را به خاك هلاك افكند و سرانجام او-كه واقعا دلباخته شهادت بود-با يكى از پسرانش شهيد شد. * * *
تعداد شهداى اين جنگ-به علّت كم صبرى و تمرّد و دنياخواهى عدّهاى از سربازان-نسبتا زياد بود.پس از پايان جنگ ، زنان و فرزندان از شهر به سوى جبهه آمدند تا از وضع بستگان خويش آگاه گردند.در اين ميان هند خودش را زودتر از ديگران به جبهه رسانيد ، در ميان كشتگان جستجو كرد ، پيكر شوهرش و پسرش را پيدا كرد. برادرش هم شهيد شده بود ، هر سه پيكر را بر يك شتر نهاد و پارچهاى بر رويشان افكند و روانه مدينه شد تا آنها را در قبرستان مدينه به خاك بسپارد.در بين راه با مشكلى روبرو شد:هر چه مىكرد شتر به سوى مدينه نمىرفت ، با سختى و فشار چند قدمى بر مىداشت و باز مىايستاد و بر مىگشت ، گويا مىخواست به سوى احد باز گردد.در همين حال به عدّهاى از زنان مدينه برخورد كرد كه عازم جبهه بودند ، يكى از همسران رسول خدا با آنان بود ، با هند سلام و احوالپرسى كرد:
-از كجا مىآيى؟
-از ميدان جنگ ، از احد
-چه خبر دارى؟
-الحمد للَّه پيامبر سالم است ، گروهى از سپاهيان اسلام به شهادت رسيدهاند ، امّا چون پيامبر عزيز ما به سلامت است ، مصيبتهاى ديگر را مىتوان تحمّل كرد ، خدا را شكر.
-بار شتر چه دارى؟
-پيكر سه شهيد را ، شوهرم ، پسرم و برادرم ، آنها را مىبرم تا در مدينه به خاك بسپارم امّا با مشكلى روبرو شدهام ، هر چه مىكوشم شتر را به سوى مدينه ببرم ، نمىتوانم. راه نمىرود ، گويا مىخواهد به سوى احد باز گردد.نمىدانم علّت چيست؟
-خوب است نزد پيامبر برويم و جريان را با او در ميان گذاريم و علّت را از او بپرسيم.
خدمت پيامبر رسيدند و جريان را باز گفتند.پيامبر فرمود:شايد شتر مأموريّتى داشته باشد ، آيا وقتى شوهرت براى جهاد خداحافظى مىكرد ، سخنى گفت؟دعايى نكرد؟
-چرا يا رسول عليه السّلام!در آخرين لحظات سر به سوى آسمان برداشت و گفت: بار خدايا!مرا به فيض شهادت برسان و ديگر به مدينه باز مگردان.پيامبر فرمود:خدا دعاى او را مستجاب كرده است.بگذار شهيدان ترا هم با ديگران شهيدان جنگ همين جا دفن كنيم.
هند موافقت كرد و پيامبر اين سه شهيد را با ديگر شهيدان دفن كرد و فرمود: اينها در بهشت نيز با هم خواهند بود.
هند از رسول خدا تقاضاى دعا كرد و گفت:يا رسول اللّه دعا كنيد خدا مرا هم در آخرت با اين سه شهيد محشور و همنشين فرمايد.
پيامبر دست به دعا برداشت و براى آن بانوى صبور و شهيد پرور دعا فرمود. دعاى پيامبر در حقّ همه مادران رشيد و شهيد پرور مستجاب باد. سخنى از پيامبر اكرم(ص)
وَ فَوقَ كُلِّ بِرٍ بِرٌ حَتّى يُقتَلَ الرَّجُلُ فى سَبيلِ اللَّهِ فِاذا قُتِلَ فى سَبيلِ اللَّهِ فَلَيسَ فَوقَهُ بِرُّ.
بالاتر از هر نيكى ، نيكى ديگرى هست تا اين كه انسان در راه خدا كشته شود ، هنگامى كه در راه خدا كشته شد ديگر بالاتر از آن هيچ نيكى نيست. بينديشيد و پاسخ دهيد.
1-آيا مسلمان ننگ و ذلّت را مىپذيرد؟آيا با ستمگر متجاوز سازش مىكند؟....چرا؟
2-مسلمان مؤمن به وعدههاى خدا ، به چه اميدى در ميدان نبرد شركت مىكند؟در آخرت پاداشش چيست؟
3-«احدى الحسنيين»يعنى چه؟
4-چه انگيزهاى«عمرو»را براى شركت در ميدان نبرد برانگيخت؟
5-براى بيان لزوم شركت خود در ميدان نبرد ، چه دلايلى آورد؟
6-گفتگوى«عمرو»با رسول خدا چه بود؟سرانجام ، تصميمشان چه شد؟
7-گفتگوى«هند»با زنانى كه به ميدان احد مىرفتند ، چه بود؟
8-پيامبر از«هند»چه پرسيد؟بعد از شنيدن پاسخ او ، به او چه پيشنهاد فرمود؟
185 پيام شهيدان
شهادت چه زيبا و پرمعناست!جهانى از شوق و شور و ايثار در اين كلمه جذّاب نهفته است.مىدانيد شهيد كيست؟شهيد آن انسان برترى است كه براى عشق و ايمان به خدا ، و زنده كردن ارزشهاى والاى انسانى جان عزيزش را ايثار مىكند.جهان مادّه و مادّيات براى روح بزرگ شهيد تنگ و كوچك است ، شهيد با فداكاريها و دلاوريهايش خود را از اين قفس رها مىسازد و به جهان وسيع و نورانى آخرت پرواز مىكند.و زنده و پيروز و جاويد در بالاترين مقامهاى يك انسان-در بهشت-در نزد پروردگار و آفرينندهاش روزى مىگيرد.
شنيدن نام شهيد ، فداكاريهاى شهيد ، از جان گذشتگيهاى شهيد و شنيدن شرح خدمات او به خلق خدا چه درس آموز است.زيارت قبر شهيد و شنيدن و پيام و خواندن وصيتّنامه شهيد چه شورانگيز است.مشاهده آثار شهيد در جان انسانهاى بيدار غوغا بپا مىكند و ياد شهيد دلهاى آگاه را به تپش مىاندازد.حتى گريستن بر شهيد گريستنى روحانى و آسمانى است.گريه ذلّت و حزن و اندوه نيست ، بلكه اشك و شور و شوق و عشق است و راستى كه هيچ عمل صالحى برتر او ارزندهتر از شهادت نيست.
پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله-عظمت مقام شهيد را چه زيبا بيان فرموده است:در برابر هر عمل نيكى عمل برتر و بالاترى نيز هست ، مگر شهادت در راه خدا كه از هر عملى برتر و بالاتر و ارزشمندتر است و هيچ عملى بهتر از آن وجود ندارد.
و به علّت دستيابى به همين مقام عظيم بوده حضرت على-عليه السّلام در آن هنگام كه شمشير بر فرقش فرود آمد ، فرمود:به خداى كعبه سوگند كه رستگار و پيروز شدم.
اكنون كه با مقام و عظمت شهادت و شهيد آشنا شديم ، خوبست كه پيام درس آموز و شورانگيز شهيدان را نيز بخوانيم و از پيامششان درس آزادگى و شور و عشق و ايمان بياموزيم.
1-حضرت على-عليه السّلام-كه پيوسته آرزوى شهادت داشتن ، هنگامى كه فرقش از شمشير دشمن شكافته بود و آخرين ساعتهاى عمرش را مىگذراند چنين وصيّت كرد:
«....با تقوى و پرهيزگار باشيد.دنيا را هدف خويش قرار ندهيد و در تحصيل ثروت دنيا در تلاش نباشيد.و براى از دست دادن ثروت و مقام دنيا اندوهگين مشويد.همواره طالب حقّ باشيد و حقّ را بگوييد.با يتيمان دلسوز و مهربان باشيد.در اجراى دستورهاى الهى استوار باشيد و هرگز به حرف و علامت ملامتگران ترتيب اثر ندهيد.»
2-امام حسين-عليه السّلام هنگامى كه خويشتن را براى شهادت آماده كرده بود به اصحاب خود چنين فرمود:
«آيا نمىبينيد كه به حقّ عمل نمىشود؟نمىبينيد كه از باطل جلوگيرى نمىشود؟در چنين هنگامى مؤمن بايد براى شهادت و ملاقات پروردگارش آماده شود.زيرا در پيش من مرگ در راه خدا ، جز سعادت و پيروزى چيزى نيست و زندگى با ستمگران جز دلتنگى و افسردگى و رنج و مشقّت ، حاصلى ندارد.»
آيا در اين دو پيام ، نشانى از ترس و هراس مىبينيد؟آيا اثرى از ذلّت و تسليم در مقابل ستمگران مىيابيد؟نه هرگز نمىيابيد ، چون كسى كه شهادت را سعادت مىداند ، هرگز تسليم ظلم و ستم نمىشود.نه تنها امامان بزرگ ما اين چنين هستند بلكه شاگردان و پيروان راستين آنها نيز چنين هستند.به پيام و وصيّت ارزشمند اين پيروان حقيقى توجّه كنيم:
1-طلبه بزرگوار و نوجوانى از حوزه علميه كاشان به نام محمود صادقى ، در نامه و وصيتّنامه خود چنين نوشته است:
«بسم ربّ الشّهداء اشهد ان لا اله الاّ اللّه وحده لاشريك له واشهد انّ محمّدا عبده و رسوله شكر خداى را كه توفيق يافتم در راه مبارز حق عليه باطل شركت كنم و آنچه را كه دارم در طبق اخلاص نهاده تقديم ايزد منّان كنم و آنچه حسين و يارانش و تمام رزمندگان صدر اسلام پروانهوار دور آن مىگشتند ، من هم آن را باز يابم ، يعنى«شهادت».
آيا كسى به خود اجازه مىدهد كه با چشم خود ببيند كه جنايتكاران و متجاوزان دست به سوى اسلامش ، شرف و كشورش دراز كرده و قصد نابودى آن را داشته باشند و سكوت اختيار كند؟من اكنون مىروم كه با خدايم ملاقات كنم.مىروم تا آتشى را در درونم مشتعل شده خاموش نمايم.من هم اكنون به سوى سنگر خالى همرزمم ، به سوى لانه با صفاى جبهه جنگ پرواز مىكنم كه دشمن بداند هيچ موقع سنگر خالى نمىماند.امّا بايد از رهبرم ، امامم ، حجّت عصرم ، خمينى بت شكن قدردانى كنم كه ما از سياه چالها و گردابهاى روزگار كه به سوى پرتگاهى روانه بودم ، نجاتم داد و هادى و راهنما شد.
و تو ايا همرزمم و دوستم ، خود بهتر مىدانى كه اين انقلاب به چه نحوهاى به پيروزى رسيد:با كشته شدن على اكبرها ، على اصغرها....و حبيب بن مظاهرها.نكند خداى ناكرده بىتفاوت بنشينى و دنيا را بر آخرت ترجيح بدهى.هيچ حزن و اندوهى به خود راه نده كه ما پيروزيم.
و امّا پدر و مادرم!نمىدانم چگونه از شما تشكّر كنم.اى پدر! به يادم هست كه به قم آمدى ، گفتم:«گفتهاند:بايد رضايت پدر باشد»و تو بدون هيچ مكثى به دفتر رفتى و رضايت نامه را امضا كردى.تو اين مادرم!يادم هست با اين كه زحمتها در بزرگ شدن من كشيدهاى.در آخرين موقعى كه خواستم از شما جدا شوم ، گفتى:محمود!مواظب خودت باش كه بيخودى كشته نشوى.آرى مادرم!در سنگر بودم ، اين جمله از يادم نمىرفت كه بايد بيخودى كشته نشوم.اى مادر!»نكند در مرگم بىتابى كنى و جامه بدرى و تا آخر عمر خود را در آتش ناراحتى بسوزانى.چون كه مورد طعن دشمن قرار خواهى گرفت.و به خانواده و بستگانم توصيه مىكنم دست از اين انقلاب و اميد مستضعفان.رهبر انقلاب برنداريد.خدا يار و ياور شماست.» 2-سيّد على اكبر مير كوزهگر ، شهيدى ديگر از تهران است كه در متن نامه و وصيّت خود چنين زيبا و پر معنا مىنويسد: «....هيچ قطرهاى در مقياس حقيقت در نزد خدا از قطره خونى كه در راه خدا ريخته شود بهتر نيست.و من مىخواهم با اين قطره خون به معشوقم برسم كه خداست ، وصيّت مىكنم كه بعد از مرگ برايم گريه نكنيد ، به همه دوستان آشنايان تبريك بگوييد.بگوييد جان او هديهاى براى امام امّت ، خمينى بت شكن و در راه خداست ، براى همين بود كه سيّد به جهاد رفت و شربت شهادت نوشيد.بدانيد كه اين پيام يك شهيد است كه جهاد دو چيز را در بر مىگيرد:يكى خون كه شهيد مىدهد ، ديگرى پيام شهيد كه بايد به همه نقل شود.به پدرم بگوييد كه ديگر پيش جدّمان سرشكسته نيستيم ، چون پسرش راهى را رفت كه حسين و سلالهاش رفتهاند.پدر جان وصيّتم به شما ايست كه راه مرا ادامه دهيد.»
3-شهيد حسين حمزهاى پاسدارى فداكار از خرمّشهر(خونين شهر)بود كه در پاسدارى از قرآن و ميهن واقعا دلاور و فداكار بود.در آخرين نامه خود خطاب به مادر عزيزش چنين نگاشته است:
«اكنون كه وارد سى و سه روز درگيرى و جنگ با كفّار مىگردم و هر روزم را به اميد اين كه به درجه رفيعه شهادت نائل شوم به شب مىرسانم.ولى نمىدانم چرا در طول اين مدتّ افتخار شهادت نصيبم نگشته است.مادر عزيزم!خيلى دنبالت گشتم ، شايد ترا پيدا كنم و از تو حلالى بخواهم و شما را نديدم.از آغاز درگيرى تا به امروز(23/7/59)هميشه به فكر ديدار تو بودم ، ليكن موفّق نشدم ترا ببينم.
مادر جان!اگر مرا نديدى حلالم كن.خود بهتر مىدانى كه من از اوائل پا گرفتن انقلاب در تمامى موارد مىخواستم سهمى داشته باشم.مادر جان؛بعد از شنيدن خبر مرگ من اشك مريز و به خواهرانم هم بگو در سوگ من اشك نريزند. زيرا امام بزرگوار در سوگ فرزندش اشك نريخت.چون مىدانست كه رضاى خدا در اين امر مىباشد.مادر جان!مرگ من در راه اسلام و قرآن ، شايد جوششى در جوانان به وجود آورد.البتّه مرگ من ، بلكه تمامى شهيدانى كه در راه اهداف مقدّس اسلام گشته شدهاند.تو نيز خوشحال باش كه فرزندت را در راه اسلام از دست ميدهى.در جهان آخرت ، بانوى صدر اسلام فاطمه زهرا از تو گله ندارد.
....اكنون كه اين وصيّت نامه را مىنويسم صداى گلولهها و توپهاى لشگر كفر همه جار را فرا گرفته است.برادرانم را مىبينم كه تكبيرگويان در افنجار توپها شهيد مىشوند. خداوندا!ترا به يگانگىات سوگند؛شهادت در راه اسلام را نصيبم كن.گناهانم را ببخش و در صف شهدا قرارم بده. بارالها!قدرتى به من عنايت كن و لطفى بفرما تا در آخرين لحظات عمر ، نام ترا بر زبان داشته باشم.سپاس خداوند بزرگ را كه به من عنايت فرمود كه جانم را نثار اسلام نمايد.پيروز باد اسلام.نابود باد دشمنان اسلام و قرآن.و سلام بر امام بزرگوارمان امام خمينى-خداحافظ»
متن پيام اين شهيدان عزيز -همانند پيام نامههاى هزاران شهيد ديگر انقلاب اسلامى ما-زيباترين صفحههاى كتابهاى خواهد بود.و جاودانه خواهد ماند و درس جاودانگى و آزادگى خواهد آموخت.
و تو اى دانش آموزگرامى!در اين پيامهاى جاودانه دوباره بنگر و از پيام اين آزادگان شهيد ، درس زندگى و آزادگى ، شجاعت و دلاورى ، گذشت و ايثار ، عشق و خدا پرستى ، اخلاص و ايمان بياموز.
پرسش:
1-پيامبر درباره مقام شهيد چه فرموده است؟
2-وصيّت امير المؤمنين در آخرين ساعتهاى عمرش چيست؟در اين وصيّت راجع به چند مطلب تأكيد شده است؟
3-امام حسين دربارهّ كشته شدن در راه خدا و ملاقات پروردگار چه فرموده است؟در چه هنگامى مؤمن بايد براى فداكارى و شهادت آماده باشد؟
* طلبه كاشانى وصيّت نامه خود را با چه جملهاى آغاز كرده است؟اين جمله يعنى چه؟ اين جمله را با توجّه به وصيّت نامه او كامل كنيد و آنگا شرح و توضيح دهيد.
1-شكر خداى را كه توفيق يافتم....
2-آيا كسى به خود اجازه مىدهد كه....
3-من هم اكون به سوى سگر خالى همرزمم....
4-امّا بايد از رهبرم ، امامم ، حجّت عصرم....
5-نكند خداى ناكرده بىتفاوت....
6-اى پدر!يادت هست كه به قم آمدى ، گفتم:....
7-اى مادر!يادم هست....
8-به خانواده و بستگانم توصيه مىكنم....
امام سجاد عليه السلام ، در صحيفه سجاديه براى سربازان و پاسداران ميهن عزيز اسلامى ، دعائى دارد كه ترجمه بخشى از آن را مىخوانيد: براى رزمندگان دلير بسم اللّه الرحمن الرّحيم
پروردگار!به روان مقدّس محمّد و آل محمّد رحمت فرست و مرزهاى كشور اسلام را از حمله دشمنان در پناه خود محفوظ بدار.مرزبانان ما را به نيروى خود تأييد كن.لطف و نعمتت را بر آنان زياده گردان.خداوندا!به روان پاك محمّد و آل محمّد درود فرست و بر شما سربازان و پاسداران بيفزا و سلاحشان را بر ضدّ دشمن تيز و كارگر كن.سنگرهايشان را از آسيب شكست در امان دار.الهى!حمله سپاهيان اسلام را از گزند دشمن محفوظ بدار ، رشته بردارى و همكارى و اتّحاد را در بين رزمندگان ما استوار ساز و در تنظيم و اداره كارهايشان آنان را يارى و عنايت بفرما.خدايا!آذوقه و حقوقشان را مرتّب برسان و به لطف خود مخارجشان را تأمين كن و به هنگام نبرد يار و مددكارشان باشد.الهى!در سايه صبر و پايدارى پيروزشان گردان و در طرح و اجراى نقشههاى نظامى راهنمايشان باش.
بار الها!به روح پاك محمّد و ارواح آل محمّد درود و رحمت فرست.خدايا! دلهاى پاك و نورانى رزمندگان ما را به هنگام برخورد با دشمن از فكر دنيا فارغ گردان. توجّه به اموال و زر و زيو دنيا را از قلوبشان بزداى.پروردگار ، چنان كه كه بهشت برين را همواره در پيش چشم خود ببينند و منازل زيباى بهشت و فرشتگان بهشتى را بنگرند و نهرهاى سرشار و پر آب و درختان بلند و پر ميوه بهشتى را بالعيان مشاهده كنند و موافقت ابرار و اولياء و پيامبران و شهدا را مشتاق باشند.تا بدين وسيله هراس را از دل بيرون كنند ، نيرويشان استوار گردد ، بهتر و پر توانتر بجنگند و هرگز خيال فرار در مغزشان خطور نكند.
خدايا!به وسيله جان بر كفان اسلام و پاسداران رزمنده ، نيروهاى دشمن را درهم شكن ، در بين آنها و سلاحشان جداى بينداز ، آرامش خاطر را از آنان بگيرد ، دستشان را از توشه و زادشان قطع كند ، به حيرت و سرگردانى مبتلايشان كن و از پشتيبان و مددكار محرومشان گردان.پيوسته از تعدادشان بكاه ، و دلشان را از بيم و هراس پر كن.الهى! دست دشمنان اسلام را از تعدّى و توسعه طلبى باز دار و زبانشان را از سخن ناروا گفتن كوتاه كن.خدايا!چنان دمار از روزگار ستمگران برآور كه براى ديگران درس عبرت باشند ، تا ديگر جرأت نكند كه به مرزهاى ما حمله آورند و بر كشور اسلام تعدّى و تجاوز نمايند....
پروردگار!سربازان و پاسدارانى كه براى عظمت اسلام و پيروزى مسلمانان مىجنگند ، تأييد كن.دشواريهاى نبرد را بر ايشان آسان گردان و كارشان را سر و سامان بده و پيروزى را نصيبشان گردان.خدايا!بهترين همرزمان را برايشان برگزين و پشتيبان را نيرومند و قوى گردان و نعمتهايت را بر آنان زياده ساز.خدايا!اسباب دلگرمى و نشاطشان را فراهم ساز ، شوق ديدار بستگان را در دلهايشان فرونشان.غم و وحشت تنهايى را از دلهايشان بزداى ، خدايا!خاطر پاسداران را از غم فراق همسر و فرزند بپرداز و حسن نيّت و عافيت و سلامت به آنان عطا كن.ترس از دشمن را از دلشان خارج كن و شهامت به آنان عطا فرما.الهى!در پيكار با دشمن ، شدّت مقاومت به آنها عطا كن و تأييدشان فرما.
خدايا!به سربازان ما درس عمل و ديندارى بياموز و در داوريها به راه صحيح راهنمايشان باش.پروردگارا!به لطف خود آنان را از ريا و خودپسندى دور بدار.الهى!
چنان كن كه انديشه و گفتار و مسافرت و اقامت انها ، در راه تو براى تو باشد. خداوندا!به هنگام نبرد دشمنان را در نظرشان اندك و ضعيف بنما.آنان را به اسرار دشمن آگاه كن و اسرارشان را از نظر دشممن مخفى بدار.الهى!اگر سعادت شهادت برايشان مقدّر شده.چنان كن كه بعد از هلاك و اسارت دشمنان و پس از پيروزى حتمى مسلمانان باشد.
با الها!هر مسلمانى كه در غياب رزمندگان دلير ، خانواده آنان را در پناه گيرد و به كارشان رسيدگى كند ، و به آنان كمك مالى نمايد يا براى رزمندگان سلاح و نيروى جنگى فرستد يا با تشويق و تحسين صادقانه به نيروى آنها بيفزايد ، خدايا به چنين مسلمانانى ثواب سربازان اسلام را عطا كن.
خدايا!هر مسلمانى كه در حضور پاسداران و سربازان زبان به ستايش گشايد يا برايشان نيايش كند يا در غيابشان سپاس گويد ، خداوندا!به چنين مسلمانانى كه با زبان پاسداران دين ترا ستايش و سپاس مىگويند ثواب و پاداش عظيم رزمندگان را عنايت بفرما.و پيش از پاداش و كرامت آخرت ، در همين جهان پاداش نيك و سرور و شادمانى و نشاط ببخشاى.
پروردگارا!هر مسلمانى كه در انديشه پيروزى اسلام است و در حدّ توان كوشش مىكند و از گرفتاريهاى مسلمانان رنج مىبرد و به جهاد در راه خدا صميمانه علاقه دارد ولى در اثر ناتوانى جسمى يا فقر مالى يا هر عذر واقعى نمىتواند در جهاد شركت كند ، خدايا!نام او را در نيز در زمره عبادت كنندگان ثبت كن و ثواب جهاد در نامه عملش بنويس و او ر ا از شهدا و صالحين محسوب بدار..... آمين يا ربّ العالمين
با كمك هر دسته از كلمات زير يك جمله«دعايى»براى رزمندگان دلير بسازيد:
1-خدايا!مرزهاى كشور اسلام را-در پناه-حمله
2-پروردگارا!بر شما-بيفزا
3-سنگرهايشان را-دار-آسيب
4-رشته برادرى-در بين-همكارى-استوار ساز
5-جان سربازان-كه از اسلام-همكارى-استوار ساز
6-چنان كن كه-چشم خود-ببينند.
7-خدايا!-جان بر كف-نيروهاى دشمن-بشكن
8-خدايا-هر مسلمانى كه-غياب-خانواده آنان-يارى مىدهد.
9-خدايا!قبل از پاداش و كرامت اخروى-سرور و شادمانى-ببخشاى به اين پرسشها پاسخ دهيد:
1-امام سجاد عليه السّلام در ضمن دعاى خود ، چه صفاتى را براى رزمندگان دلير اسلام ، تمنّا مىكند؟ پنج صفت را بشماريد.
2-«خدايا نيروهاى دشمن را درهم شكن»امام(ع)بعد از اين دعا چه عواملى را موجب شكست دشمن مىداند و آنها را تمنّا مىكند؟
3-سه گروه از مسلمانان را نام ببريد كه در ثواب و پاداش همانند رزمندگان هستند.
اگر مادر ناراضى باشد
جوانى سخت بيمار شد و در بستر افتاد ، پزشك اعلام كرد كه بيمارى او قابل علاج نيست ، با شنيدن اين خبر ، خويشان و اقوام به عيادت رفتند.جوان در حال مرگ بود.از درد و رنج ناله و بىتابى مىكرد.گاهى آرام مىشد ولى دوباره بىتابى مىنمود. وضع تأثّر بارى داشت.
به پيامبر اسلام خبر دادند كه جوانى از مسلمانان ، مدّتى است در بستر افتاده و در حال احتضار است.شما به عيادتش بياييد ، شايد به بركت مقدم شما آسوده گردد.
رسول خدا دعوت آنان را پذيرفت و به عيادت جوان رفت ، حالت پريشان و رقّتبار جوان ، پيامبر را متأثّر كرد.گاهى به هوش مىآمد و به اطراف مىنگريست و فرياد مىكشيد و گاه از هوش مىرفت و اندكى آرام مىشد.بسيار ناراحت و ترسناك به نظر مىرسيد امّا نمىتوانست سخنى بگويد ، گويا چيزى مىديد كه ديگران نمىديدند ، مثل اين كه آخرين لحظههايش زندگيش را در اين جهان مىگذراند و چشمش به جهان آخرت گشوده شده بود و عذاب و سختى آن جهان را مشاهده مىكرد.
پيامبر-كه به هر دو جهان آگاه است-علّت اضطراب و پريشانى جوان را دريافت.از او پرسيد:چرا اين قدر ناراحت و پريشانى؟چرا اين همه رنج مىبرى و فرياد مىكشى؟
جوان چشم گشود و چهره مهربان و نورانى پيامبر را زيارت كرد و با زحمت و ناراحتى گفت:يا رسول اللّه!مىدانم كه عمرم رو به پايان است و به جهان آخرت مىروم. هم اكنون دو هيكل زشت و ترسناك را مىبينم كه به سوى من مىآيند و مىخواهند جانم را با خود به دوزخ ببرند ، گويا مىخواهند سزاى كارهاى زشتم را بدهند.يا رسول اللّه! خيلى از آن دو مىترسم ، به فريادم برس.
پيامبر-كه با يك نگاه همه چيز را فهميده بود-به حاضران فرمود:آيا اين جوان مادر دارد؟بگوييد مادرش بيايد....
مادر حاضر شد و در كنار بستر فرزندش ايستاد.پيامبر فرمود:فكر مىكنم از فرزندت ناراضى باشى؟آيا همين طور است؟
مادر با صداى بلند گريست و گفت:يا رسول اللّه!من براى پسرم خيلى زحمت كشيدم و رنج بردم.چه شبها كه بيدار ماندم تا او بخوابد و چه روزها كه كوشيدم تا او بياسايد.گاه خود گرسنه مىماندم و غذايم را به او مىدادم ، لقمه از دهان خود مىگرفتم و در دهانش مىگذاردم....با اين همه ، وقتى به سنّ رشد و جوانى رسيد ، خدمتهاى مرا يكسره فراموش كرد ، و با پرخاش و تندى با من سخن مىگفت و گاهى زبان به دشنام مىگشود ، احترامم را نگه نمىداشت.....رفتار اين فرزند دلم را سخت آزرده است ، از او به خدا شكايت كردهام.
رسول خدا فرمود:اى مادر!رفتار فرزندت ناپسند بوده است ، حقّ دارى كه از او دلتنك باشى.امّا تو مادر هستى و مادر مهربان و بخشنده است.نادانيهاى او را ببخش و از او راضى شود تا خدا هم از او راضى شود.
مادر رنجيده نگاه ترحمّآميزى به فرزندش افكند و گفت:خديا به خاطر پيامبر گرامى تو فزندم را بخشيدم ، تو هم او را ببخش.
پيامبر از او تشكّر كرد و در حقّ او و فرزندش دعا نمود و براى جوانان از خدا طلب آمرزش كرد.خدا هم به خاطر دعاى پيامبر و رضاى مادر ، گناهان جوان را بخشيد.
در اين هنگام جوان كه آخرين لحظههاى عمرش را مىگذراند ، چشم گشود و تبسّمى كرد و گفت:يا رسول اللّه!از شما تشكّر مىكنم ، آن دو هيكل ترسناك رفتهاند و دو فرشته زيبا و خندان به سويم مىآيند.....در همين حال-مانند گذشتهاش-به يگانگى خدا و پيامبرى حضرت محمّد گواهى داد(شهادتين را گفت)و لبخندى زد و جان به جان آفرين تسليم كرد. * * *
خدا در قرآن درباره احترم پدر و مادر مىفرمايد:
خدا فرمان داده كه جز او چيزى را نپرستيد و با پدر و مادر خوشرفتار و مهربان باشيد ، اگر يكى از پدر و مادر و يا هر دو به پيرى رسيدند ، هرگز به آنها بىاحترامى مكن و با صداى بلند با آنها سخن مگو و هميشه با مهربانى و ادب با آنها صحبت كن.
امام صادق عليه السّلام فرمود:
هر كه با خويشانش پيوند خويشى را محكم كند و با پدر و مادرش خوشرفتار و مهربان باشد دشواريهاى مرگ بر او آسان ميگردد و در دنيا نيز فقير و تهىدست نمىشود. آيهاى از قرآن كريم
وَ قَضى رَبُّكَ اَلاّ تَعبُدوُا اِلاّ اِيّاهُ وَ بِالوالِدَينِ اِحساناً اِمّا يَبلُغَنَ عِندَكَ الكِبَرَ اَحَدُهُما اَو كِلاهُما فَلا تَقُل لَهُما اُفٍ و لا تَنهَر هُما و قُل لَهُما قوَلاً كرَيماً. سوره اسرى(بنىاسرائيل)-آيه 23
خدا فرمان داده كه جز او چيزى را نپرستيد و با پدر و مادر خوشرفتار و مهربان باشيد ، اگر يكى از پدر و مادر و يا هر دو به پيرى رسيدند ، هرگز به آنها بىاحترامى مكن و با صداى بلند با آنها سخن مگو و هميشه با مهربانى و ادب با آنها صحبت كن.