آیا علم غیب مخصوص خداست؟
در این جهت تردید نیست که خداوند متعال به تمام جهان هستى احاطه دارد، غیب و شهود نسبت به او یکسان است. این زمان و آن زمان، این مکان و آن مکان ندارد. چون وجودش غیر محدود و برتر از زمان و مکان است چیزى از او غایب نیست. همان طور که به جهان شهود احاطه دارد به جهان غیب نیز احاطه دارد. اما این مطلب قابل بحث است که آیا غیر از خدا کسى مىتواند علم به غیب پیدا کند یا نه؟ آیا تنها خداست که به جهان غیب احاطه دارد یا بشر هم مىتواند با آن جهان نادیدنى تماس بگیرد؟
بعضى گفتهاند: علم به غیب مخصوص خداست و از دیگرى حتى پیمبران ساخته نیست، براى اثبات مقصد به آیاتى تمسک جستهاند که ذیلًا ذکر مىشود:
«وَعِنْدَهُ مَفاتِحُ الغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلّا هُوَ»؛[1]
خزینههاى غیب نزد خداست و جز او کسى از آنها خبر ندارد.
«وَیَقُولُونَ لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّما الغَیْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّى مَعَکُمْ مِنَ المُنْتَظِرِینَ»؛[2]
مىگویند: چرا آیهاى از پروردگارش بر او نازل نشده؟ در جوابشان بگو: غیب به خدا اختصاص دارد، شما منتظر باشید ما هم در انتظار هستیم.
«قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِى السَّمواتِ وَالأَرْضِ الغَیْبَ إِلّا اللَّهُ وَما یَشْعُرُونَ أَیّانَ یُبْعَثُونَ»؛[3]
بگو: کسانى که در آسمان و زمین هستند از غیب خبر ندارند جز خدا، آنان نمىدانند کى مبعوث خواهند شد.
در آیات مذکور علم به غیب از مختصات خدا شمرده شده است. علاوه بر این، پیمبران علم به غیب را از خودشان نفى کردهاند مثلًا:
«قُلْ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِى خَزائِنُ اللَّهِ وَلا أَعْلَمُ الغَیْبَ وَلا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّى مَلَکٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلّا ما یُوحى إِلَىَّ»؛[4]
من نمىگویم: خزانههاى خدا نزد من است، غیب هم نمىدانم، و نمىگویم: من فرشتهام. فقط تابع چیزى هستم که به من وحى مىشود.
«قُلْ لا أَمْلِک لِنَفْسِى نَفْعاً وَلا ضَرّاً إِلّا ما شاءَ اللَّهُ وَلَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الخَیْرِ وَما مَسَّنِىَالسُّوءُ إِنْ أَنَا إِلّا نَذِیرٌ وَبَشِیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»؛[5]
بگو: من مالک نفع و ضرر خودم نیستم الّا آن چه خدا بخواهد. اگر غیب مىدانستم منافع زیادى را براى خودم تحصیل مىنمودم، و بدى هم به من نمىرسید. جز این نیست که ترساننده و بشارت دهنده مؤمنین هستم.
از زبان حضرت نوح مىگوید:
«قُلْ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِى خَزائِنُ اللَّهِ وَلا أَعْلَمُ الغَیْبَ وَلا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّى مَلَکٌ»؛[6]
نمىگویم: خزینههاى خدا نزد من است، غیب هم نمىدانم. و نمىگویم: فرشتهام.
مىگویند: خدا در این آیات علم به غیب را از مختصات خودش شمرده و پیمبر اسلام و بعض پیمبران گذشته صریحاً آن را از خودشان نفى کردهاند، بنا براین، غیر از خدا کسى از غیب اطلاع ندارد حتى پیمبران.
براى غیر خدا نیز اثبات شده
در پاسخ باید گفت: ما هم قبول داریم که غیب مطلق از مختصات خداست، اوست که وجودش غیر محدود و چیزى از او غایب و پوشیده نیست، و بالذات بر جهان غیب احاطه دارد، و در علومش احتیاجى به غیر ندارد. قبول داریم که اینگونه علم از مختصات خداست، حتى پیمبران هم چنان نیستند که بالذات به جهان غیب احاطه داشته باشند و آن جهان نادیدنى را بالعیان مشاهده نمایند، زیرا پیمبران گرچه از دیگران کامل ترند وجودشان محدود و به زمان و مکان مقید مىباشد. چون چنین است به غیب مطلق دسترسى ندارند و آن عالم وسیع نادیدنى در حیطه وجود محدودشان نمىگنجد. لیکن چنان نیست که ارتباط با جهان غیب به طور کلى براى بشر محال باشد، بلکه خدایى که مالک غیب و شهود است مىتواند بعض افراد لایق را با آن جهان ارتباط دهد و درى از غیب را برایشان بگشاید، و حقایقى را بر آینه صیقلى وجودشان افاضه و اشراق کند.
قرآن کریم نه تنها این گونه علم غیب را از پیمبران نفى نکرده بلکه اثبات نموده است:
«عالِمُ الغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى غَیْبِهِ أَحَداً* إِلّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُک مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً»؛[7]
داناى غیب خداست، پس هیچ کس را از غیب خویش مطلع نخواهد کرد مگر فرد برگزیده را مانند پیمبر، در جلو رو و پشت سرش نگهبانان مىآورد.
در آیه مذکور مىفرماید: خدا عالم به غیب است و هیچ کس را بر غیبش مطلع نمىکند مگر افراد برگزیده را مانند رسول، از این جا معلوم مىشود که رسول استثنا شده، و او مىتواند با تأییدات الهى با جهان غیب مرتبط گردد.
«وَما کانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ على الغَیْبِ وَلکِنَّ اللَّهَ یَجْتَبِى مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاءُ»؛[8]
خدا شما را بر غیب مطلع نمىکند لیکن از پیمبرانش هر کس را خواست انتخاب مىنماید.
«إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ* ذِى قُوَّةٍ عِنْدَ ذِى العَرْشِ مَکِینٍ* مُطاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ* وَما صاحِبُکُمْ بِمَجْنُونٍ* وَلَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ المُبِینِ* وَما هُوَ عَلَى الغَیْبِ بِضَنِینٍ»؛[9]
قرآن گفتار فرشته ارجمندى است، که نیرومند است، و نزد صاحب عرش مقامى دارد، هم مطاع است هم امین، محمد صاحب شما مجنون نیست، فرشته را در افق نمایان دیده است و در تبلیغ و اخبار از امور غیبى بخیل نیست.
از این دو آیه استفاده مىشود که پیغمبر با غیب ارتباط دارد.
به علاوه، خدا در بعض آیات مىفرماید ما اخبار غیب را در اختیار پیمبر قرار مىدهیم، مثلًا:
«ذ لِکَ مِنْ أَنباءِ الغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ»؛[10]
این، از اخبار غیبى است که به تو وحى مىکنیم.
«تِلْکَ مِنْ أَنباءِ الغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْکَ»؛[11]
این از اخبار غیب است که به تو وحى مىکنیم.
از این قبیل آیات استفاده مىشود که خداوند متعال پارهاى از حقایق و مطالب غیبى را به وسیله وحى بر پیمبران نازل مىکند و بدین وسیله آنان را با جهان غیب مربوط مىسازد. و به طور کلى باید گفت: در این جهت تردید نیست که بر پیمبران وحى مىشود، وحى هم عبارت است از یک نوع ارتباط مخصوص و تماس مرموز و خارق العادهاى که بین پیغمبر و جهان غیب حاصل مىشود. به واسطه افاضات پروردگار حکیم درى از غیب به روى پیغمبر باز مىشود. و پرتوى از آن عالم نورانى بر گوهر تابناک قلب او مىتابد و به وسیله چشم باطن گوشهاى از جهان را مشاهده مىکند.
لیکن ناگفته پیداست که گرچه پیمبران مىتوانند با جهان غیب تماس بگیرند ولى به غیب مطلق و نامحدود دست رسى ندارند و بیش از ظرفیت محدود وجودى خود نمىتوانند از آن عالم نامحدود استفاده کنند. به علاوه، در این استفادههاى محدود هم استقلال ندارند و علومشان بالذات نیست بلکه به تأییدات و افاضات پروردگار جهان نیازمندند.
خلاصه سخن: آیات دو دستهاند: یک دسته، علم غیب را از غیر خدا نفى مىکنند و دسته دیگر براى غیر به طور محدود اثبات مىکنند. لیکن با تأمل به خوبى قابل جمعند و با همین بیان معناى آیات زیر نیز روشن مىشود:
«قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَما أَدْرِى ما یُفْعَلُ بِى وَلا بِکُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلّا ما یُوحى إِلَىَّ»؛[12]
بگو: من پیغمبر تازه و نوبرى نیستم، و نمىدانم با من و شما چه خواهند کرد، من تابع وحى هستم.
رسول خدا در آیه مذکور اظهار مىدارد که از سرنوشت خودم و شما اطلاع ندارم، لکن بعداً مىفرماید: من پیرو وحى خدا هستم. معلوم مىشود مىتواند به وسیله وحى آسمانى از آینده خودش و دیگران مطلع شود.
«وَمِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ المَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ»؛[13]
گروهى از اعراب بادیه نشین و گروهى از اهل مدینه منافق هستند، تو آنان را نمىشناسى لکن ما مىشناسیم.
«وَلاتَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ»؛[14]
چیزى را که بدان علم ندارى پیروى نکن.
«ما کانَ لِىَ مِنْ عِلْمٍ بِالمَلَا الأَعْلى إِذ یَخْتَصِمُونَ»؛[15]
من به جایگاه فرشتگان عالم نبودم هنگامى که مخاصمه و مناقشه مىکردند.
در این آیات به طور اجمال از رسول خدا نفى علم شده لیکن به قرینه آیات گذشته و احادیث باید گفت: بالذات عالم به غیب نبوده اما به وسیله وحى مىتوانسته است با غیب ارتباط بر قرار کند.[16]
[1]. انعام( 6) آیه 59
[2]. یونس( 10) آیه 20
[3]. نمل( 27) آیه 65
[4]. انعام( 6) آیه 50
[5]. اعراف( 7) آیه 188
[6]. هود( 11) آیه 31
[7]. جن( 72) آیه 26
[8]. آل عمران( 3) آیه 179
[9]. تکویر( 81) آیه 25
[10]. آل عمران( 3) آیه 44 و یوسف( 12) آیه 102
[11]. هود( 11) آیه 49
[12]. احقاف( 46) آیه 9
[13]. توبه( 9) آیه 101
[14]. اسرى( 17) آیه 36
[15]. ص( 38) آیه 71
[16] امینى، ابراهیم، بررسى مسائل کلى امامت، 1جلد، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم) - قم، چاپ: پنجم، 1390.