پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

آيا علم غيب مخصوص خداست؟

آیا علم غیب مخصوص خداست؟

در این جهت تردید نیست که خداوند متعال به تمام جهان هستى‌ احاطه دارد، غیب و شهود نسبت به او یکسان است. این زمان و آن زمان، این مکان و آن مکان ندارد. چون وجودش غیر محدود و برتر از زمان و مکان است چیزى‌ از او غایب نیست. همان طور که به جهان شهود احاطه دارد به جهان غیب نیز احاطه دارد. اما این مطلب قابل بحث است که آیا غیر از خدا کسى‌ مى‌‏تواند علم به غیب پیدا کند یا نه؟ آیا تنها خداست که به جهان غیب احاطه دارد یا بشر هم مى‌‏تواند با آن جهان نادیدنى‌ تماس بگیرد؟

بعضى‌ گفته‏اند: علم به غیب مخصوص خداست و از دیگرى‌ حتى‌ پیمبران ساخته نیست، براى‌ اثبات مقصد به آیاتى‌ تمسک جسته‏اند که ذیلًا ذکر مى‌‏شود:

«وَعِنْدَهُ مَفاتِحُ الغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلّا هُوَ»؛[1]

خزینه‏هاى‌ غیب نزد خداست و جز او کسى‌ از آنها خبر ندارد.

«وَیَقُولُونَ لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّما الغَیْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّى‌ مَعَکُمْ مِنَ المُنْتَظِرِینَ»؛[2]

مى‌‏گویند: چرا آیه‏اى‌ از پروردگارش بر او نازل نشده؟ در جوابشان بگو: غیب به خدا اختصاص دارد، شما منتظر باشید ما هم در انتظار هستیم.

«قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِى‌ السَّمواتِ وَالأَرْضِ الغَیْبَ إِلّا اللَّهُ وَما یَشْعُرُونَ أَیّانَ یُبْعَثُونَ»؛[3]

بگو: کسانى‌ که در آسمان و زمین هستند از غیب خبر ندارند جز خدا، آنان نمى‌‏دانند کى‌ مبعوث خواهند شد.

در آیات مذکور علم به غیب از مختصات خدا شمرده شده است. علاوه بر این، پیمبران علم به غیب را از خودشان نفى‌ کرده‏اند مثلًا:

«قُلْ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِى‌ خَزائِنُ اللَّهِ وَلا أَعْلَمُ الغَیْبَ وَلا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّى‌ مَلَکٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلّا ما یُوحى‌‏ إِلَىَّ»؛[4]

من نمى‌‏گویم: خزانه‏هاى‌ خدا نزد من است، غیب هم نمى‌‏دانم، و نمى‌‏گویم: من فرشته‏ام. فقط تابع چیزى‌ هستم که به من وحى‌ مى‌‏شود.

«قُلْ لا أَمْلِک لِنَفْسِى‌ نَفْعاً وَلا ضَرّاً إِلّا ما شاءَ اللَّهُ وَلَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الخَیْرِ وَما مَسَّنِىَ‏السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلّا نَذِیرٌ وَبَشِیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»؛[5]

بگو: من مالک نفع و ضرر خودم نیستم الّا آن چه خدا بخواهد. اگر غیب مى‌‏دانستم منافع زیادى‌ را براى‌ خودم تحصیل مى‌‏نمودم، و بدى‌ هم به من نمى‌‏رسید. جز این نیست که ترساننده و بشارت دهنده مؤمنین هستم.

از زبان حضرت نوح مى‌‏گوید:

«قُلْ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِى‌ خَزائِنُ اللَّهِ وَلا أَعْلَمُ الغَیْبَ وَلا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّى‌ مَلَکٌ»؛[6]

نمى‌‏گویم: خزینه‏هاى‌ خدا نزد من است، غیب هم نمى‌‏دانم. و نمى‌‏گویم: فرشته‏ام.

مى‌‏گویند: خدا در این آیات علم به غیب را از مختصات خودش شمرده و پیمبر اسلام و بعض پیمبران گذشته صریحاً آن را از خودشان نفى‌ کرده‏اند، بنا براین، غیر از خدا کسى‌ از غیب اطلاع ندارد حتى‌ پیمبران.

براى‌ غیر خدا نیز اثبات شده‏

در پاسخ باید گفت: ما هم قبول داریم که غیب مطلق از مختصات خداست، اوست که وجودش غیر محدود و چیزى‌ از او غایب و پوشیده نیست، و بالذات بر جهان غیب احاطه دارد، و در علومش احتیاجى‌ به غیر ندارد. قبول داریم که این‏گونه علم از مختصات خداست، حتى‌ پیمبران هم چنان نیستند که بالذات به جهان غیب احاطه داشته باشند و آن جهان نادیدنى‌ را بالعیان مشاهده نمایند، زیرا پیمبران گرچه از دیگران کامل ترند وجودشان محدود و به زمان و مکان مقید مى‌‏باشد. چون چنین است به غیب مطلق دست‏رسى‌ ندارند و آن عالم وسیع نادیدنى‌ در حیطه وجود محدودشان نمى‌‏گنجد. لیکن چنان نیست که ارتباط با جهان غیب به طور کلى‌ براى‌ بشر محال باشد، بلکه خدایى‌ که مالک غیب و شهود است مى‌‏تواند بعض افراد لایق را با آن جهان ارتباط دهد و درى‌ از غیب را برایشان بگشاید، و حقایقى‌ را بر آینه صیقلى‌ وجودشان افاضه و اشراق کند.

قرآن کریم نه تنها این گونه علم غیب را از پیمبران نفى‌ نکرده بلکه اثبات نموده است:

«عالِمُ الغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى‌‏ غَیْبِهِ أَحَداً* إِلّا مَنِ ارْتَضى‌‏ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُک مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً»؛[7]

داناى‌ غیب خداست، پس هیچ کس را از غیب خویش مطلع نخواهد کرد مگر فرد برگزیده را مانند پیمبر، در جلو رو و پشت سرش نگهبانان مى‌‏آورد.

در آیه مذکور مى‌‏فرماید: خدا عالم به غیب است و هیچ کس را بر غیبش مطلع نمى‌‏کند مگر افراد برگزیده را مانند رسول، از این جا معلوم مى‌‏شود که رسول استثنا شده، و او مى‌‏تواند با تأییدات الهى‌ با جهان غیب مرتبط گردد.

«وَما کانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ على‌ الغَیْبِ وَلکِنَّ اللَّهَ یَجْتَبِى‌ مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاءُ»؛[8]

خدا شما را بر غیب مطلع نمى‌‏کند لیکن از پیمبرانش هر کس را خواست انتخاب مى‌‏نماید.

«إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ* ذِى‌ قُوَّةٍ عِنْدَ ذِى‌ العَرْشِ مَکِینٍ* مُطاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ* وَما صاحِبُکُمْ بِمَجْنُونٍ* وَلَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ المُبِینِ* وَما هُوَ عَلَى‌ الغَیْبِ بِضَنِینٍ»؛[9]

قرآن گفتار فرشته ارجمندى‌ است، که نیرومند است، و نزد صاحب عرش مقامى‌ دارد، هم مطاع است هم امین، محمد صاحب شما مجنون نیست، فرشته را در افق نمایان دیده است و در تبلیغ و اخبار از امور غیبى‌ بخیل نیست.

از این دو آیه استفاده مى‌‏شود که پیغمبر با غیب ارتباط دارد.

به علاوه، خدا در بعض آیات مى‌‏فرماید ما اخبار غیب را در اختیار پیمبر قرار مى‌‏دهیم، مثلًا:

«ذ لِکَ مِنْ أَنباءِ الغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ»؛[10]

این، از اخبار غیبى‌ است که به تو وحى‌ مى‌‏کنیم.

«تِلْکَ مِنْ أَنباءِ الغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْکَ»؛[11]

این از اخبار غیب است که به تو وحى‌ مى‌‏کنیم.

از این قبیل آیات استفاده مى‌‏شود که خداوند متعال پاره‏اى‌ از حقایق و مطالب غیبى‌ را به وسیله وحى‌ بر پیمبران نازل مى‌‏کند و بدین وسیله آنان را با جهان غیب مربوط مى‌‏سازد. و به طور کلى‌ باید گفت: در این جهت تردید نیست که بر پیمبران وحى‌ مى‌‏شود، وحى‌ هم عبارت است از یک نوع ارتباط مخصوص و تماس مرموز و خارق العاده‏اى‌ که بین پیغمبر و جهان غیب حاصل مى‌‏شود. به واسطه افاضات پروردگار حکیم درى‌ از غیب به روى‌ پیغمبر باز مى‌‏شود. و پرتوى‌ از آن عالم نورانى‌ بر گوهر تابناک قلب او مى‌‏تابد و به وسیله چشم باطن گوشه‏اى‌ از جهان را مشاهده مى‌‏کند.

لیکن ناگفته پیداست که گرچه پیمبران مى‌‏توانند با جهان غیب تماس بگیرند ولى‌ به غیب مطلق و نامحدود دست رسى‌ ندارند و بیش از ظرفیت محدود وجودى‌ خود نمى‌‏توانند از آن عالم نامحدود استفاده کنند. به علاوه، در این استفاده‏هاى‌ محدود هم استقلال ندارند و علومشان بالذات نیست بلکه به تأییدات و افاضات پروردگار جهان نیازمندند.

خلاصه سخن: آیات دو دسته‏اند: یک دسته، علم غیب را از غیر خدا نفى‌ مى‌‏کنند و دسته دیگر براى‌ غیر به طور محدود اثبات مى‌‏کنند. لیکن با تأمل به خوبى‌ قابل جمعند و با همین بیان معناى‌ آیات زیر نیز روشن مى‌‏شود:

«قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَما أَدْرِى‌ ما یُفْعَلُ بِى‌ وَلا بِکُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلّا ما یُوحى‌‏ إِلَىَّ»؛[12]

بگو: من پیغمبر تازه و نوبرى‌ نیستم، و نمى‌‏دانم با من و شما چه خواهند کرد، من تابع وحى‌ هستم.

رسول خدا در آیه مذکور اظهار مى‌‏دارد که از سرنوشت خودم و شما اطلاع ندارم، لکن بعداً مى‌‏فرماید: من پیرو وحى‌ خدا هستم. معلوم مى‌‏شود مى‌‏تواند به وسیله وحى‌ آسمانى‌ از آینده خودش و دیگران مطلع شود.

«وَمِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ المَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَى‌ النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ»؛[13]

گروهى‌ از اعراب بادیه نشین و گروهى‌ از اهل مدینه منافق هستند، تو آنان را نمى‌‏شناسى‌ لکن ما مى‌‏شناسیم.

«وَلاتَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ»؛[14]

چیزى‌ را که بدان علم ندارى‌ پیروى‌ نکن.

«ما کانَ لِىَ مِنْ عِلْمٍ بِالمَلَا الأَعْلى‌‏ إِذ یَخْتَصِمُونَ»؛[15]

من به جایگاه فرشتگان عالم نبودم هنگامى‌ که مخاصمه و مناقشه مى‌‏کردند.

در این آیات به طور اجمال از رسول خدا نفى‌ علم شده لیکن به قرینه آیات گذشته و احادیث باید گفت: بالذات عالم به غیب نبوده اما به وسیله وحى‌ مى‌‏توانسته است با غیب ارتباط بر قرار کند.[16]

 

[1]. انعام( 6) آیه 59
[2]. یونس( 10) آیه 20
[3]. نمل( 27) آیه 65
[4]. انعام( 6) آیه 50
[5]. اعراف( 7) آیه 188
[6]. هود( 11) آیه 31
[7]. جن( 72) آیه 26
[8]. آل عمران( 3) آیه 179
[9]. تکویر( 81) آیه 25
[10]. آل عمران( 3) آیه 44 و یوسف( 12) آیه 102
[11]. هود( 11) آیه 49
[12]. احقاف( 46) آیه 9
[13]. توبه( 9) آیه 101
[14]. اسرى‌( 17) آیه 36
[15]. ص( 38) آیه 71
[16] امینى‌، ابراهیم، بررسى‌ مسائل کلى‌ امامت، 1جلد، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى‌ حوزه علمیه قم) - قم، چاپ: پنجم، 1390.