پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

منابع علوم ائمه عليهم السلام‏

منابع علوم ائمه علیهم السلام‏

1- استفاده از کتاب‏ها

دانش و علوم امامان از چند راه تحصیل مى‌‏شده است:

طریق اول استفاده از صحیفه‏ها و کتاب هایى‌ که از پیغمبر اکرم براى‌ شان به ارث رسیده بود. جریان آن کتاب‏ها از این قرار است: از هنگامى‌ که رسول خدا به رسالت مبعوث شد تا وقتى‌ که وفات نمود در حدود بیست و سه سال طول کشید. مدت سه سال از آغاز این دوران را در کمال خفا و پنهانى‌ مردم را به اسلام دعوت مى‌‏نمود، در این مدت جز چند نفر معدود کسى‌ طریق اسلام را اختیار نکرد.

گرچه بعداً مأمور شد دعوتش را علنى‌ کند. امّا وضع محیط بیش از این اقتضا نداشت که در اصلاح عقاید مردم کوشش نماید و به بیان احکام ابتدایى‌ و ساده اسلام اکتفا کند. در طریق دعوت با صدها مشکل و گرفتارى‌‏هاى‌ دشوار رو به رو مى‌‏شد. نه خود آن حضرت از شکنجه و آزار و قتل دشمنان تأمین داشت نه پیروانش همیشه تحت تعقیب و شکنجه کفار بودند به طورى‌ که گاهى‌ ناچار مى‌‏شدند از خانه وزندگى‌ دست بردارند و به کشورهاى‌ بیگانه هجرت نمایند.

رسول خدا و اصحابش از ترس جان ناچار شدند به شعب ابوطالب پناهنده شوند و مدت سه سال در آن زندان سوزان به سر برند و در کمال عسرت و سختى‌ زندگى‌‏ نمایند. پیغمبر اکرم مدت سیزده سال از دوران نبوتش را در اوضاع بحرانى‌ و خطرناک و وحشت زاى‌ مکه طى‌ کرد.

در این دوران نه افکار افراد تازه مسلمان مساعد بود که احکام و دستورهاى‌ دین را از رسول خدا یاد بگیرند، نه مشکلات و پیش آمدهاى‌ ناگوار چنین فرصتى‌ را به رسول خدا مى‌‏داد که به نشر و تبلیغ احکام دین بپردازد.

پیغمبر اکرم در سال سیزدهم بعثت از مکه به مدینه هجرت نمود، جمعى‌ از مسلمانان نیز به مدینه هجرت نمودند وقتى‌ مسلمانان به مدینه هجرت نمودند گرچه از شکنجه‏هاى‌ سابق راحت شدند و از اذیت و آزار مشرکان نجات یافتند لیکن وظیفه سنگین‏تر و دشوارترى‌ پیدا کردند. در این جا باید از اسلام و مسلمانان دفاع کنند و براى‌ پیشرفت و ترقى‌ اسلام جهاد نمایند. مدینه به صورت پایگاه نظامى‌ در آمد و سپاه اسلام دائماً به حالت آماده باش بود. در هر سال چندین جنگ پیش آمد مى‌‏کرد.

در این دورانِ ده ساله نیز افکار مسلمانان آماده یاد گرفتن احکام و قوانین دین و معارف اسلام نبود، زیرا گرفتارى‌‏هاى‌ پى‌ در پى‌ از یک سو و عدم استعداد و قابلیت از سوى‌ دیگر، و غفلت مردم از جانب دیگر، عواملى‌ بود که به پیغمبر اکرم اجازه نمى‌‏داد که احکام و قوانین جامع و مفصل اسلام را به مسلمانان تعلیم نماید. اما ایشان مى‌‏دانست که به زودى‌ مرگش فرا مى‌‏رسد، آن گاه مسلمانان از خواب غفلت بیدار مى‌‏شوند و احساس مى‌‏کنند که به قوانین و دستورهاى‌ اسلام نیازمندند ولى‌ به پیغمبر دست رسى‌ ندارند.

على‌ علیه السلام تحت تربیت رسول خدا صلى‌ الله علیه و آله‏

رسول اکرم چون از آغاز امر بدین موضوع توجه داشت و از نیازهاى‌ علمى‌ و دینى‌ آینده ملت با خبر بود تصمیم داشت این نقیصه را جبران کند و آنها را براى‌ موقع احتیاج، ذخیره نماید، و در نزد شحص امین و معصومى‌ بایگانى‌ کند. از جانب‏ پروردگار جهان به آن جناب دستور رسید که على‌ را بدین منظور انتخاب کن و علوم نبوت را نزدش ودیعه گذار و در تعلیم و تربیتش کوشش کن.

نوشته‏اند: هنگامى‌ که على‌ بن ابى‌ طالب علیه السلام به سن تمیز رسید اهل مکه به قحطى‌ سختى‌ دچار شدند، ابوطالب شخص آبرومند و کثیرالعیالى‌ بود، رسول خدا نزد او رفت و على‌ را از وى‌ گرفت و جزء عیالات خود قرار داد، در تعلیم و تربیت او مى‌‏کوشید و به اخلاق و آداب نیک، هدایتش مى‌‏کرد.[1]

پیغمبر صلى‌ الله علیه و آله به على‌ علیه السلام فرمود: یا على‌! خدا به من دستور داده تو را به خودم نزدیک کنم، علوم خودم را به تو یاد دهم تا آنها را نگه دارى‌ پس این آیه نازل شد: «وَتَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ» آن گاه به على‌ علیه السلام فرمود: تو گوش نگه‏دارنده هستى‌.[2]

ابن عباس مى‌‏گوید رسول خدا صلى‌ الله علیه و آله فرمود: من از خدا سؤال کردم که على‌ علیه السلام را مصداق «اذن واعیة» قرار دهد. بدین جهت على‌ مى‌‏فرمود: آن چه را از رسول خدا شنیدم حفظ کردم و تا آخر دهر فراموش نخواهم نمود.[3]

على‌ بن ابى‌ طالب علیه السلام مى‌‏فرمود: شما قرب و منزلت مخصوص مرا نزد رسول خدا مى‌‏دانید. در کودکى‌ مرا در دامن خویش مى‌‏گذاشت و به سینه‏اش مى‌‏چسبانید و در بسترش مى‌‏خوابانید. بدنم به جسد مبارکش مى‌‏رسید و از بوى‌ معطر او استفاده مى‌‏نمودم. لقمه را مى‌‏جوید و در دهانم مى‌‏گذاشت.

هیچ گاه دروغ از من نشنید، خطا و اشتباهى‌ ندید. یکى‌ از فرشتگان بزرگ‏ پروردگار جهان همواره از وى‌ مراقبت مى‌‏کرد و به کارهاى‌ نیک و اخلاق پسندیده هدایتش مى‌‏نمود. من همانند بچه شترى‌ که دنبال مادرش مى‌‏رود از آن حضرت پیروى‌ مى‌‏نمودم در هر روز، درى‌ از علم به رویم مى‌‏گشود و از اخلاق و آداب نیک چیزى‌ برایم آشکار مى‌‏نمود. دستور مى‌‏داد از او پیروى‌ کنم.

در هر سال مدتى‌ در کوه «حراء» به سر مى‌‏برد. جز من و خدیجه کسى‌ آن حضرت را نمى‌‏دید. در آن هنگام خانه‏اى‌ در اسلام تأسیس نشده بود جز خانه رسول اکرم و خدیجه، و من سومین فرد آن خانواده بودم. نور وحى‌ و رسالت را مشاهده مى‌‏کردم و بوى‌ نبوت را استشمام مى‌‏نمودم.[4]

ابن عباس مى‌‏گوید: رسول خدا صلى‌ الله علیه و آله مى‌‏فرمود: وقتى‌ براى‌ مناجات پروردگار حاضر شدم با من سخن گفت و مناجات نمود، هر چه را از خدا یاد گرفتم به على‌ علیه السلام یاد دادم. پس على‌ درِ علم من است.[5]

 

مقام دانش على‌ علیه السلام‏

على‌ بن ابى‌ طالب علیه السلام به واسطه استعداد ذاتى‌ و توفیقات و تأییدات خداوندى‌ و مراقبت و سعى‌ و کوشش رسول اکرم، علوم نبوت را فرا گرفت و گنجینه علم و دانش شد. درباره خودش مى‌‏فرماید: به خدا سوگند آیه‏اى‌ بر رسول خدا صلى‌ الله علیه و آله نازل نشد مگر این که من مى‌‏دانم در چه باره و در کجا و بر کى‌ نازل شده است. زیرا خدا زبان گویا و قلب فهمیده‏اى‌ به من عطا کرده است.[6]

على‌ بن ابى‌ طالب علیه السلام مى‌‏فرمود: آیات قرآن را از من سؤال کنید زیرا من از هر آیه‏اى‌ خبر دارم که در شب نازل شده یا در روز، در زمین هموار نازل شده یا در کوه.[7]

امام حسین علیه السلام مى‌‏فرمود: وقتى‌ این آیه نازل شد: «وَکُلَّ شَى‌‏ءٍ أَحْصَیْناهُ فِى‌ إِمامٍ مُبِینٍ» اصحاب گفتند یا رسول اللَّه: مراد از امام مبین تورات است یا انجیل یا قرآن؟

فرمود: هیچ کدام، آن گاه متوجه پدرم شد و فرمود: این امامى‌ است که خدا همه علوم را در او قرار داده است.[8]

على‌ علیه السلام مى‌‏فرمود: در قرآن آیه‏اى‌ نیست جز این که من مى‌‏دانم درباره کى‌ و در کجا نازل شده است، در سینه‏ام علوم فراوانى‌ است. قبل از آن که مرا نیابید سؤال کنید. و فرمود: اگر در حین نزول آیه‏اى‌ در خدمت رسول خدا نبودم آن را برایم نگه‏دارى‌ مى‌‏کرد تا هنگامى‌ که خدمتش مى‌‏رسیدم برایم قرائت مى‌‏نمود و مى‌‏فرمود: یا على‌ در غیاب تو فلان آیه و فلان آیه نازل شده و تأویل و تنزیل آنها را برایم تشریح مى‌‏فرمود.[9]

على‌ علیه السلام مى‌‏فرمود: در سینه‏ام علومى‌ پنهان است که اگر براى‌ شما آشکار سازم همانند ریسمانى‌ که در چاه عمیق حرکت مى‌‏کند به اضطراب خواهید افتاد.[10]

حضرت على‌ علیه السلام مى‌‏فرمود: رسول خدا هزار در از علم را به روى‌ من گشود، که از هر درى‌ هزار در باز شد، پس هزار هزار در علم به روى‌ من گشوده شد، به طورى‌ که از گذشته و آینده خبر دارم، از مرگ‏ها و پیش آمدها و طریق قضا خبر دارم.[11]

على‌ علیه السلام مى‌‏فرمود: در سینه‏ام علوم بسیارى‌ جمع است که رسول خدا به من تعلیم نموده است. اگر حفظ کنندگانى‌ را پیدا مى‌‏کردم که حق آنها را ادا مى‌‏کردند و به همان طور که مى‌‏شنیدند روایت مى‌‏نمودند بعض از آن علوم را نزدشان ودیعه مى‌‏گذاردم و درى‌ از علوم را برایشان باز مى‌‏کردم که از هر درى‌ هزار در باز مى‌‏شد.[12]

 

چرا از همه بیشتر حدیث داشت؟

به على‌ علیه السلام گفتند: چرا شما از همه اصحاب بیشتر حدیث دارى‌؟ فرمود: زیرا من هر وقت از رسول خدا سؤال مى‌‏کردم جوابم را مى‌‏داد و وقتى‌ ساکت مى‌‏شدم خود آن حضرت ابتدا به سخن مى‌‏کرد.[13]

سلیم بن قیس از حضرت على‌ علیه السلام نقل مى‌‏کند که (در حدیثى‌) فرمود: چنین نبود که هر یک از اصحاب رسول خدا صلى‌ الله علیه و آله بتوانند از آن حضرت سؤال کنند و بفهمند، بعضى‌‏ها چیزى‌ را مى‌‏پرسیدند ولى‌ از درک جواب عاجز بودند، به طورى‌ از سؤال کردن عاجز بودند و دوست مى‌‏داشتند یکى‌ از اعراب یا شخص غریبى‌ از در برسد و از رسول خدا چیزى‌ بپرسد تا آنان جوابش را بشنوند. ولى‌ من در هر روز یک مرتبه و در هر شب یک بار خدمت رسول خدا مى‌‏رسیدم. با من خلوت مى‌‏کرد، هر جا مى‌‏رفت دنبالش مى‌‏رفتم.

اصحاب رسول خدا مى‌‏دانند که براى‌ غیر از من چنین موقعیتى‌ حاصل نمى‌‏شد.

گاهى‌ آن حضرت به خانه من تشریف مى‌‏آورد، گاهى‌ هم من در یکى‌ از منازلش شرفیاب مى‌‏شدم. وقتى‌ بر آن جناب وارد مى‌‏شدم مجلس را خلوت و زنانش را بیرون‏ مى‌‏کرد. ولى‌ وقتى‌ او به منزل ما تشریف فرما مى‌‏شد نه فاطمه بیرون مى‌‏رفت نه هیچ یک از فرزندانم. وقتى‌ سؤال مى‌‏کردم جواب مى‌‏داد و گاهى‌ که من ساکت مى‌‏شدم او ابتدا به سخن مى‌‏کرد. هیچ آیه‏اى‌ بر رسول خدا صلى‌ الله علیه و آله نازل نشد مگر این که آن را برایم قرائت فرمود، و من به خط خودم نوشتم. تأویل آیات و تفسیر آنها و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و خاص و عام آیات را برایم بیان کرد. از خدا خواست که قدرت فهم و حفظ آنها را به من عطا کند. لذا هیچ آیه و علمى‌ را که به من یاد داد فراموش نکردم.

هر حلال و حرام و امر و نهى‌ را که خدا به وى‌ یاد داده بود و هر کتابى‌ را که بر پیغمبران گذشته نازل شده بود به من تعلیم نمود. من همه آنها را حفظ کردم حتى‌ یک حرف آنها را فراموش نکردم. سپس دست مبارکش را به سینه من نهاد و از خدا خواست که قلبم را پر از علم و فهم و حکم و نور گرداند. عرض کردم: یا رسول‏اللَّه پدر و مادرم فدایت باد، از آن هنگام که درباره‏ام دعا کردى‌ هرگز چیزى‌ را فراموش نکرده‏ام آیا باز هم مى‌‏ترسى‌ به فراموشى‌ گرفتار شوم؟ فرمود: از نسیان و جهل تو نمى‌‏ترسم، در این باره اطمینان دارم.[14]

 

 

تصدیق رسول خدا صلى‌ الله علیه و آله‏

 

على‌ بن ابى‌ طالب علیه السلام در علم و دانش به مرتبه‏اى‌ رسید که رسول خدا صلى‌ الله علیه و آله مقام علمى‌ او را ستود و بدان گواهى‌ داد و فرمود: علم و دانش گوارایت باد اى‌ ابوالحسن، علم را مانند آب نوشیدى‌.[15]

و درباره‏اش مى‌‏فرمود: من خانه حکمت و على‌ علیه السلام در آن است.[16]

و مى‌‏فرمود: من شهر علم هستم و على‌ درِ آن شهر است، هر کس طالب علم است باید از درش وارد شود.[17]

و به على‌ علیه السلام مى‌‏فرمود: یا على‌ من شهر علم و تو درب آن هستى‌. هر کس گمان کند که از غیر درب مى‌‏تواند وارد شهر شود دروغ مى‌‏گوید.[18]

 

 

على‌ علیه السلام و نگارش علوم نبوت‏

 

على‌ بن ابى‌ طالب علیه السلام از خطا و فراموشى‌ معصوم بود، رسول اکرم از خدا خواسته بود که او را از نسیان و خطا مصون بدارد، بنابراین احتیاجى‌ به نوشتن نداشت، لیکن از جانب رسول اکرم مأمور بود آن چه را استماع مى‌‏کند در دفترى‌ یادداشت کند و براى‌ امامان بعد از خودش بگذارد.

حضرت على‌ علیه السلام مى‌‏فرماید رسول خدا صلى‌ الله علیه و آله به من فرمود: یا على‌ هرچه را برایت املا مى‌‏کنم بنویس. عرض کردم: یا رسول اللَّه آیا مى‌‏ترسى‌ فراموش کنم؟ فرمود: نه، زیرا از خدا خواسته‏ام که تو را حافظ قرار دهد، لیکن براى‌ شریکان خود یعنى‌ امامان از اولادت بنویس. به واسطه آنان است که باران بر امتم نازل مى‌‏شود، به برکت آنان است که دعاى‌ امت مستجاب مى‌‏گردد. به واسطه آنهاست که عذاب از مردم برطرف مى‌‏شود و رحمت از آسمان نازل مى‌‏گردد، آن گاه اشاره به امام حسن کرد و فرمود:

اولشان این است، سپس اشاره به حسین نمود و فرمود دومین آنان حسین است.

سپس فرمود: و امامان از اولاد حسین.[19]

 

کتاب على‌‏

على‌ علیه السلام به دستور رسول خدا صلى‌ الله علیه و آله مطالب علمى‌ را در کتابى‌ یادداشت مى‌‏نمود. آن کتاب یا کتاب‏ها به طور ارث به ائمه اطهار انتقال یافت. همواره بدان‏ها اشاره مى‌‏کردند و مى‌‏فرمودند: در کتاب على‌ و صحیفه و جامعه چنین و چنان نوشته است، یا در کتاب على‌ چنان خواندم.

عبداللَّه بن سنان مى‌‏گوید از حضرت صادق علیه السلام شنیدم که مى‌‏فرمود: نزد ما پوستى‌ موجود است به طول هفتاد ذراع که مطالب آن را رسول خدا فرموده و على‌ با خط خودش نوشته است. جمیع مسائل مورد نیاز مردم در آن نوشته شده حتى‌ دیه یک خراش.[20]

محمدبن مسلم مى‌‏گوید از امام پرسیدم آیامیراث علمى‌ که به شما رسیده کلیات علوم است یا تفسیر همه امورى‌ که مردم در آنها بحث مى‌‏کنند مانند طلاق وارث در آن موجود است؟ فرمود: على‌ علیه السلام تمام علوم را از قضا و ارث، نوشته است. اگر امر ما ظاهر شد هیچ مسئله‏اى‌ پیش آمد نمى‌‏کند مگر این که ما درباره آن سنتى‌ داریم که اجرا مى‌‏سازیم.[21]

بکر بن کرب صیرفى‌ مى‌‏گوید از حضرت صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: نزد ما کتابى‌ موجود است که با وجود آن، احتیاجى‌ به مردم نداریم ولى‌ آنان به ما نیازمندند. نزد ما کتابى‌ هست که به املاى‌ رسول خدا و خط على‌ تهیه شده و تمام مسائل حلال وحرام در آن نوشته است. شما چیزى‌ را به ما ارجاع مى‌‏کنید که مى‌‏دانیم اگر بدان عمل کنید چه مى‌‏شود و اگر ترک کنید چه مى‌‏شود.[22]

 

جفر و جامعه‏

 

ابوعبیده مى‌‏گوید: بعض اصحاب از حضرت صادق علیه السلام پرسیدند: جفر چیست؟

فرمود: پوست گاوى‌ است پر از مطالب علمى‌. پرسید: پس جامعه چیست؟ فرمود:

جامعه، صحیفه ‏اى‌ است از پوست دباغى‌ شده به طول هفتاد ذراع مانند ران شتر. جمیع نیازهاى‌ علمى‌ مردم در آن موجود است، هیچ قضیه‏اى‌ نیست مگر این که حکمش در آن جا نوشته است حتى‌ دیه خراش.[23]

ابومریم مى‌‏گوید حضرت باقر علیه السلام به من فرمود: جامعه نزد ماست، و آن هفتاد ذراع است. همه چیز حتى‌ دیه خراش در آن نوشته شده است، به املاى‌ رسول اللَّه وخط على‌. جفر نیز نزد ماست، آن پوستى‌ است عکاظى‌ که در آن نوشته شده تا پر شده است.

تمام گذشته‏ها و آینده‏ها در آن موجود است.[24]

 

جامع همه احکام‏

حضرت صادق علیه السلام فرمود: على‌ علیه السلام هیچ مسئله‏اى‌ را ننوشته نگذاشت حتى‌ دیه خراش.[25]

عذافر صیرفى‌ مى‌‏گوید: با حکم بن عیینه خدمت حضرت باقر علیه السلام بودیم. حَکم، مسائل خودش را از آن حضرت مى‌‏پرسید و حضرت به او احترام مى‌‏گذاشت. پس در مسئله‏اى‌ اختلاف پیدا کردند. امام باقر به من فرمود: برو فلان کتاب بزرگ را که در هم پیچیده است بیاور. وقتى‌ آن را حاضر نمودم در آن نگاه کرد تا مسئله را پیدا کرد آن گاه فرمود: این کتاب به خط على‌ و املاى‌ رسول خداست. سپس به حکم فرمود: اى‌ ابامحمد! تو و سلمه و ابوالمقدام به هر طرف خواستید بروید، به جانب یمین باشد یا شمال. علمى‌ را پیدا نمى‌‏کنید که معتبرتر از علمى‌ باشد که جبرئیل آنها را نازل کرده است.[26]

جابر از حضرت باقر علیه السلام روایت کرده که فرمود: اى‌ جابر ما اگر بر طبق رأى‌ خودمان براى‌ شما حدیث مى‌‏کردیم هلاک مى‌‏شدیم ولیکن احادیثى‌ را برایتان روایت مى‌‏کنیم که از رسول خدا ذخیره نموده‏ایم. چنان که این مردم طلا و نقره را ذخیره مى‌‏کنند.[27]

معلى‌ بن خنیس از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: کتاب‏ها نزد على‌ بود وقتى‌ مى‌‏خواست به عراق برود نزد ام سلمه ودیعه گذاشت، هنگامى‌ که وفات نمود کتاب‏ها به امام حسن رسید، وقتى‌ وفات کرد به امام حسین رسید. وقتى‌ آن جناب کشته شد به على‌ بن حسین منتقل شد. بعد از آن به پدر من انتقال یافت.[28]

حرث بن مغیره از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: زمین بدون وجود عالم باقى‌ نخواهد ماند. حرث گفت: علم عالم شما چه نوع است؟ فرمود: به طریق ارث از رسول اللَّه و على‌ به ما رسیده است. علمى‌ است که به واسطه آنها از مردم بى‌‏نیاز هستیم ولى‌ مردم به ما احتیاج دارند. حرث گفت: و حکمت هایى‌ که در قلب یا گوشش القا مى‌‏شود؟ فرمود: گاهى‌ هم از این قبیل است.[29]

 

نتیجه‏

 

از سخنان گذشته و احادیثى‌ که از باب نمونه نقل شد این مطلب به خوبى‌ استفاده مى‌‏شود که رسول اکرم صلى‌ الله علیه و آله تصمیم داشته که مسائل مورد احتیاج مردم و احکام و قوانین دین را به وسیله یکى‌ از راه‏هاى‌ معمول بین مردم که نوشتن و تهیه کتاب باشد در اختیار اوصیا و امامان بعد از خودش قرار دهد و بدین وسیله یک امتیاز و مزیت ظاهرى‌ برایشان تهیه کند، تا بتوانند مستقیماً از علوم نبوت و احکام نازل شده به وسیله جبرئیل استفاده نمایند. تا مسلمانان مسائل و علوم دین را نزد ائمه ببینند و احساس احتیاج نمایند و بدین وسیله به جانب آنان که گنجینه علوم نبوت هستند متمایل گردند. رسول خدا بدین منظور مطالبى‌ را براى‌ على‌ بن ابى‌ طالب مى‌‏فرمود، آن جناب هم به خط مبارک خود آنها را مى‌‏نوشت، و بدین وسیله کتاب یا کتاب هایى‌ تهیه شد و به طور ارث از هر امامى‌ به امام دیگر انتقال یافت.

آن کتاب‏ها یکى‌ از مدارک علمى‌ ائمه اطهار و مورد استناد آنان بود و آنها را به بعضى‌ از خواص اصحاب خود نشان مى‌‏دادند، و به عنوان میراث علمى‌ رسول خدا معرفى‌ مى‌‏کردند. در این گونه مسائل که مى‌‏فرمودند ما اینها را به وسیله پدرانمان از رسول خدا روایت مى‌‏کنیم و اگر خواستید آنها را به پدرانمان یا رسول خدا نسبت دهید مانع ندارد.

هشام بن سالم و حماد بن عثمان و غیر ایشان، مى‌‏گویند از حضرت صادق علیه السلام شنیدیم که مى‌‏فرمود: حدیث من حدیث پدرم و حدیث پدرم حدیث جدم و حدیث جدم حدیث حسین و حدیث حسین حدیث حسن و حدیث حسن حدیث امیرالمؤمنین و حدیث امیرالمؤمنین حدیث رسول خدا و حدیث رسول خدا قول خداست.[30]

2- استفاده از قرآن‏

یکى‌ از راه‏هایى‌ که مورد استفاده ائمه اطهار بود و بدان وسیله کسب علم مى‌‏کردند و مسائل و احکام را استنباط مى‌‏نمودند استفاده از قرآن شریف بود. زیرا منشأ و سرچشمه تمام احکام و معارف دین قرآن کریم است لیکن همه کس نمى‌‏تواند به عمق و باطن آن کتاب آسمانى‌ غور کند و حقایق علمى‌ را استخراج نماید.

معلى‌ بن خنیس روایت کرده که حضرت صادق علیه السلام فرمود: هیچ موضوعى‌ نیست که مورد اختلاف مردم باشد مگر این که اصل و ریشه‏اش در کتاب خداست، لیکن عقل‏هاى‌ مردم به آن نمى‌‏رسد.[31]

ابوالجارود مى‌‏گوید حضرت باقر علیه السلام فرمود: وقتى‌ براى‌ شما چیزى‌ گفتم، دلیلش را از آیات قرآن مطالبه کنید.[32]

سماعه مى‌‏گوید به حضرت موسى‌ بن جعفر علیه السلام گفتم: آیا همه چیز در قرآن و سنت رسول خدا هست یا از خودتان مى‌‏گویید؟ فرمود: از خودمان نمى‌‏گوییم بلکه همه چیز در قرآن و سنت پیغمبر موجود است.[33]

حضرت على‌ علیه السلام فرمود: قرآن را به سخن آورید ولى‌ قرآن براى‌ شما سخن نمى‌‏گوید اما من مى‌‏توانم از آن خبر بدهم. علوم گذشته و آینده در آن کتاب آسمانى‌ موجود است. احکام و مسائل مورد احتیاج شما و تفسیر موارد اختلافتان در آن کتاب وجود دارد. اگر از من بپرسید به شما یاد مى‌‏دهم.[34]

سلمة بن محرز مى‌‏گوید از حضرت باقر علیه السلام شنیدم که مى‌‏فرمود: یکى‌ از علوم ما علم تفسیر قرآن و احکام آن است. و علم تغیر زمانه و تازگى‌‏هاى‌ آن مى‌‏باشد. اگر خدا خیر گروهى‌ را خواست آنان را شنوا مى‌‏گرداند. ولى‌ کسى‌ که گوش شنوا ندارد اگر حرف حق به گوشش رسید به طورى‌ از آن اعراض مى‌‏کند که گویا اصلًا نشنیده است.

آن گاه مختصر سکوتى‌ کرد و فرمود: اگر افراد لایق و ظرف‏هاى‌ مناسبى‌ پیدا مى‌‏کردیم مطالب علمى‌ را برایشان مى‌‏گفتیم، و خدا یار و پناه است.[35]

عبدالاعلى‌ مولى‌ آل سام مى‌‏گوید از حضرت صادق علیه السلام شنیدم که مى‌‏فرمود: به خدا سوگند من از اول تا آخر کتاب خدا را مى‌‏دانم به طورى‌ که گویا در کف دستم قرار دارد. اخبار آسمان و زمین و گذشته و آینده در آن کتاب آسمانى‌ موجود است، خدا مى‌‏فرماید: «وَنَزَّلْنا عَلَیْکَ الکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَى‌‏ءٍ».[36]

برید بن معاویه مى‌‏گوید به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم: معناى‌ آیه‏ «قُلْ کَفى‌‏ بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِى‌ وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الکِتابِ» چیست؟ فرمود: مراد از «و من عنده علم الکتاب» ما هستیم، على‌ نخستین فرد و افضل و بهترین مابود.[37]

اسماعیل بن جابر روایت کرده که حضرت صادق علیه السلام فرمود: اخبار گذشته و آینده و احکام قضا در قرآن موجود است، ما آنها را مى‌‏دانیم.[38]

جابر از حضرت باقر علیه السلام نقل کرده که فرمود: هیچ کس نمى‌‏تواند ادعا کند که از ظاهر و باطن قرآن کاملًا اطلاع دارد مگر اوصیاى‌ پیغمبر.[39]

 

نتیجه‏

از این قبیل اخبار که بعض آنها از باب نمونه نقل شد استفاده مى‌‏شود که ائمه‏اطهار بسیارى‌ از مسائل و احکام و معارف دین را از قرآن کریم استنباط مى‌‏نمودند، یکى‌ از منابع و مدارک علمى‌ آنان همان کتاب آسمانى‌ بود. آنان چون از اسرار و رموز کلام‏ الهى‌ اطلاع داشتند و با شأن نزول و ناسخ و منسوخ و خاص و عام و مطلق و مقید و محکم و متشابه آیات آشنا بودند، مى‌‏توانستند احکام و قوانین دین و معارف اسلام را از عمق آن کتاب آسمانى‌ استخراج کنند و در اختیار مسلمانان قرار دهند.

به همین جهت، پیغمبر اکرم در حدیث معروف و متواتر و قطعى‌ الصدور ثقلین، اهل بیت را قرین قرآن قرار داد و فرمود: دو امانت بزرگ را نزد شما مى‌‏گذارم، اگر بدان‏ها تمسک جویید گمراه نمى‌‏شوید: کتاب خدا و اهل بیتم. قرآن و اهل بیت تا قیامت از هم جدا نخواهند شد.

آرى‌ رسول خدا صلى‌ الله علیه و آله ائمه اهل بیت را به عنوان مرجع علمى‌ به مسلمین معرفى‌ کرد و اقوال و اعمالشان را صحه گذاشت. بارها مى‌‏فرمود: اگر در خانه اهل بیت بروید و نیازهاى‌ دینى‌ و علمى‌ خود را از این راه کسب کنید در ضلالت و گمراهى‌ واقع نخواهید شد.

بر حسب بیان گذشته، تمام مسلمانان موظفند براى‌ یاد گرفتن احکام و قوانین دین و کسب معارف و برنامه‏هاى‌ اسلام به ائمه اهل بیت مراجعه نمایند و از اقوال و اعمالشان پیروى‌ نمایند. حتى‌ کسانى‌ که امامت و خلافت آنان را قبول ندارند- بر طبق دستور صریح رسول اکرم- ناچارند براى‌ تحصیل احکام حلال و حرام و کسب معارف و معنویات اسلام به ائمه اهل بیت مراجعه نمایند و از راهى‌ که به وسیله رسول اکرم تهیه و معرفى‌ شده کسب فیض کنند.

از همین رهگذر است که ما در مباحث امامت، به اخبار و احادیث ائمه اهل بیت استدلال مى‌‏نماییم، زیرا بر فرض این که کسانى‌ در امامت آنان تردید نمایند ولى‌ طبق نصوص صریح پیغمبر اسلام باید اقوال و گفتارشان را حجت و معتبر بدانند.

3- ارتباط با عالم غیب‏

علم امام منحصر به دو قسم مذکور نیست بلکه راه دیگرى‌ نیز دارند. راه سوم‏ عبارت است از ارتباط با عالم غیب. به واسطه ارتباط با جهان غیب و الهام نیز علومى‌ به آنان اضافه مى‌‏شود و افضل علوم آنان از این راه به دست مى‌‏آید. در این‏باره نیز روایات فراوانى‌ وارد شده که به بعض آنها از باب نمونه اشاره مى‌‏شود:

1- حضرت موسى‌ بن جعفر علیه السلام فرمود: علوم ما سه قسم است: گذشته، آینده، حادث. علوم گذشته براى‌ ما تفسیر شده، علوم آینده براى‌ ما نوشته شده و علوم حادث و تازه در قلب و گوش ما القا مى‌‏شود این نوع از علم، افضل علوم ما است، ولى‌ پیغمبرى‌ بعد از پیغمبر ما نیست.[40]

2- حارث بن مغیره مى‌‏گوید به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم: علم عالم شما از چه راه حاصل مى‌‏شود؟ فرمود: از رسول خدا و على‌ به ارث به ما رسیده است. گفتم:

ما شنیده‏ایم که در قلب شما القا مى‌‏شود و درگوش شما الهام مى‌‏گردد؟ فرمود: یا اینها.[41]

3- مفضل بن عمر مى‌‏گوید: به موسى‌ بن جعفر علیه السلام عرض کردم: از حضرت صادق علیه السلام براى‌ ما روایت شده که فرموده است: علم ما چند نوع است: غابر، مزبور، و نکت در قلوب و نقر در گوش‏ها؟ فرمود: غابر عبارت است از علوم گذشته، مزبور علوم آینده است، نکت در قلوب عبارت است از الهام و نقر در اسماع، دستور فرشته است.[42]

4- صفوان بن یحیى‌ مى‌‏گوید از موسى‌ بن جعفر علیه السلام شنیدم که مى‌‏فرمود: جعفر بن‏ محمد علیه السلام مى‌‏فرمود: اگر به علم ما اضافه نمى‌‏شد تمام مى‌‏شد.[43]

5- ذریح محاربى‌ مى‌‏گوید حضرت صادق علیه السلام به من فرمود: اگر بر علوم ما اضافه نمى‌‏شد تمام مى‌‏شد.[44]

6- زراره مى‌‏گوید از حضرت باقر علیه السلام شنیدم که مى‌‏فرمود: اگر بر علوم ما اضافه نمى‌‏شد تمام مى‌‏گشت. زراره گفت: بر علوم شما چیزى‌ اضافه مى‌‏شود که رسول خدا آن را نمى‌‏دانسته؟! فرمود: اگر بخواهد چیز تازه‏اى‌ بر علوم ما اضافه شود، اولًا بر رسول خدا عرضه مى‌‏شود سپس بر ائمه یکى‌ پس از دیگرى‌، تا به ما منتهى‌ شود.[45]

7- حضرت صادق علیه السلام فرمود: علمى‌ از جانب خدا اضافه نمى‌‏شود مگر این که اول بر رسول خدا صلى‌ الله علیه و آله عرضه مى‌‏شود سپس امیرالمؤمنین، بعد به ائمه یکى‌ بعد از دیگرى‌ عرضه مى‌‏شود، تا این که آخرین امام ما از اولین آنان اعلم نباشد.[46]

8- ابو یحیى‌ صنعانى‌ مى‌‏گوید: حضرت صادق علیه السلام به من فرمود: اى‌ ابا یحیى‌! شب‏هاى‌ جمعه براى‌ ما کارهاى‌ بزرگى‌ رخ مى‌‏دهد. ابو یحیى‌ عرض کرد: فدایت شوم، چه کارهایى‌؟ فرمود: در شب جمعه به ارواح پیمبران و امامان مرده و روح امام زنده اجازه داده مى‌‏شود که به آسمان بالا روند، تا این که به عرش پروردگار مى‌‏رسند.

هفت نوبت بر دور عرش طواف مى‌‏کنند و نزد هر پایه‏اى‌ از پایه‏هاى‌ عرش دو رکعت نماز مى‌‏خوانند. آن گاه که از این عمل فارغ شدند به بدن‏هاى‌ خویش باز مى‌‏گردند.

بدین جهت، انبیا و اوصیا شادمان مى‌‏گردند و وصى‌ زنده مقدار زیادى‌ بر علومش‏ اضافه مى‌‏شود.[47]

9- مفضل مى‌‏گوید: حضرت صادق علیه السلام یک روز به من فرمود: یا ابا عبداللَّه- در صورتى‌ که هیچ گاه مرا با کنیه نمى‌‏خواند- در شب‏هاى‌ جمعه براى‌ ما سرور و شادمانى‌ است. گفتم: سرور شما زیاده باد، چه سرورى‌ است؟ فرمود: وقتى‌ شب جمعه فرا مى‌‏رسد رسول خدا صلى‌ الله علیه و آله و سایر ائمه به سوى‌ عرش بالا مى‌‏روند ما هم با آنان خواهیم بود. پس روح ما به بدنمان برنمى‌‏گردد مگر این که علومى‌ را از آن جا استفاده نموده است. اگر غیر از این بود علم ما تمام مى‌‏شد.[48]

10- حضرت رضا علیه السلام (درحدیثى‌) فرمود: وقتى‌ خدا بخواهد کسى‌ را براى‌ اموربندگانش انتخاب کند سعه صدرى‌ به وى‌ عطا مى‌‏کند، چشمه‏هاى‌ حکمت را در قلبش ودیعه مى‌‏گذارد و علم و دانش را همواره به او الهام مى‌‏کند، بعد از آن از پاسخ هیچ مشکلى‌ عاجز نیست و در پیدا کردن راه راست سرگردان نمى‌‏شود. پس او معصوم است، واز جانب خدا مؤیّد و موفّق و مسدّد مى‌‏باشد. از خطا و لغزش مصونیت دارد.[49]

باز هم حدیث‏

11- مفضل بن عمر روایت کرده که حضرت صادق علیه السلام فرمود: سلیمان از داود ارث برد و محمد صلى‌ الله علیه و آله از سلیمان ارث برد و ما ازمحمد ارث بردیم. علم تورات و انجیل‏ و زبور و تفسیر الواح نزد ماست. مفضل عرض کرد: علم زیادى‌ است! فرمود: این علم چندان مهم نیست بلکه علم مهم، علمى‌ است که در هر روز و در هر ساعت به ما داده مى‌‏شود.[50]

12- ضریس کناسى‌ مى‌‏گوید نزد حضرت صادق علیه السلام بودم، ابوبصیر نیز حاضر بود پس امام صادق فرمود: داود علوم انبیا را ارث برد، و سلیمان علم داود را ارث برد، و محمد از سلیمان ارث برد، و ما از محمد صلى‌ الله علیه و آله ارث بردیم. صحف ابراهیم و الواح موسى‌ نزد ما مى‌‏باشد. ابوبصیر عرض کرد: علم زیادى‌ است! فرمود: اى‌ ابا محمد! این علم چندان مهم نیست، علم مهم علمى‌ است که شب و روز، و ساعت به ساعت به ما الهام مى‌‏شود.[51]

13- محمد بن اسماعیل مى‌‏گوید از حضرت موسى‌ بن جعفر علیه السلام شنیدم که فرمود:

امامان دانشمندان، راست گویان، فهمانده شدگان و محدثان مى‌‏باشند.[52]

14- محمد بن مسلم مى‌‏گوید: نزد حضرت صادق علیه السلام صحبت از محدّث به میان آمد، فرمود: محدّث کسى‌ است که صداى‌ فرشته را مى‌‏شنود ولى‌ شخص او را نمى‌‏بیند. عرض کردم: فدایت شوم از کجا تشخیص مى‌‏دهد که کلام فرشته است؟

فرمود: به واسطه آرامش خاطر و وقارى‌ که در آن حال به وى‌ عطا مى‌‏شود مى‌‏فهمد فرشته است.[53]

15- حمران بن اعین مى‌‏گوید حضرت باقر علیه السلام فرمود: على‌ علیه السلام محدّث بود. وقتى‌ پیش اصحاب رفتم گفتم: مطلب شگفت آورى‌ برایتان آورده‏ام! گفتند: چه آورده‏اى‌؟

گفتم: حضرت باقر علیه السلام فرمود: على‌ علیه السلام محدّث بود! اصحاب گفتند: کار خوبى‌ نکردى‌، چرا نپرسیدى‌ که چه شخصى‌ برایش حدیث مى‌‏گفت؟ حمران وقتى‌ سخن اصحاب را شنید خدمت حضرت باقر برگشت و گفت: فرمایش شما را براى‌ اصحاب گفتم، به من گفتند: چرا نپرسیدى‌ حدیث کننده او، چه شخصى‌ بود؟ امام باقر علیه السلام فرمود: فرشته برایش حدیث مى‌‏کرد. حمران عرض کرد: مى‌‏گویى‌: على‌ پیغمبر بود؟! حضرت جواب داد: نه پیغمبر نبود آن گاه دستش را حرکت داد و فرمود: از قبیل صاحب سلیمان یا صاحب موسى‌ یا مانند ذوالقرنین بود. آیا کلام رسول خدا به شما نرسیده که فرمود: در میان شما هم مانند آنها پیدا مى‌‏شود.[54]

16- حسن بن عباس به حضرت رضا علیه السلام نوشت: قربانت شوم فرق بین رسول و نبى‌ و امام چیست؟ حضرت در جواب نوشت: فرق بین آنها این است که: رسول کسى‌ است که جبرئیل بر او نازل مى‌‏شود، او جبرئیل را مى‌‏بیند و کلامش را مى‌‏شنود و وحى‌ بر او نازل مى‌‏شود. گاهى‌ هم در عالم رؤیا به وى‌ وحى‌ مى‌‏شود، مانند رؤیاى‌ حضرت ابراهیم. اما نبى‌ گاهى‌ کلام فرشته را مى‌‏شنود، و زمانى‌ شخص فرشته را مى‌‏بیند ولى‌ چیزى‌ نمى‌‏شنود. ولى‌ امام کلام فرشته را مى‌‏شنود اما شخص او را نمى‌‏بیند.[55]

17- احول مى‌‏گوید از حضرت باقر علیه السلام پرسیدم: فرق رسول و نبى‌ و محدّث چیست؟ فرمود: رسول کسى‌ است که جبرئیل بر او نازل مى‌‏شود، فرشته را مى‌‏بیند و با وى‌ سخن مى‌‏گوید. اما نبى‌ کسى‌ است که در خواب به وى‌ وحى‌ مى‌‏شود مانند رؤیاى‌ حضرت ابراهیم و مانند آن چه قبل از نبوت به رسول خدا صلى‌ الله علیه و آله الهام مى‌‏شد، قبل از نزول جبرئیل و قبل از رسالت. ولى‌ از وقتى‌ که نبوت و رسالت برایش جمع شد جبرئیل نازل مى‌‏شد و با وى‌ تکلم مى‌‏کرد. بعض انبیا بودند که در عالم خواب به آنان وحى‌ مى‌‏شد و روح برایشان نازل مى‌‏شد، با او سخن و حدیث مى‌‏گفتند، بدون این که در حال بیدارى‌ چنین اتفاقى‌ برایشان رخ بدهد. اما محدّث کسى‌ است که با وى‌ حدیث گفته مى‌‏شود، سخن فرشته را مى‌‏شنود ولى‌ او را نمى‌‏بیند، و در عالم خواب هم به او وحى‌ نمى‌‏شود.[56]

18- جماعة بن سعد مى‌‏گوید: مفضل نزد حضرت صادق علیه السلام بود، عرض کرد:

فدایت شوم، آیا ممکن است خدا اطاعت کسى‌ را بر مردم واجب گرداند ولى‌ اخبار آسمانى‌ را از وى‌ مخفى‌ بدارد؟ فرمود: نه، خدا گرامى‌‏تر و مهربان‏تر است به بندگانش از این که اطاعت شخصى‌ را بر آنان واجب نماید لیکن اخبار آسمانى‌ را صبح و شب در اختیارشان قرار ندهد.[57]

باز هم حدیث‏

19- ابو حمزه مى‌‏گوید از حضرت باقر علیه السلام شنیدم که فرمود: نه، به خدا سوگند! عالم هرگز جاهل نمى‌‏شود، ممکن نیست به چیزى‌ عالم باشد و به چیز دیگرى‌ جاهل.

سپس فرمود: خدا بزرگ‏تر و گرامى‌‏تر از آن است که اطاعت کسى‌ را واجب گرداند ولى‌ اخبار آسمان و زمین را از او مخفى‌ بدارد، اخبار آسمان و زمین را از وى‌ پوشیده نمى‌‏گرداند.[58]

20- حضرت على‌ علیه السلام فرمود: رسول خدا صلى‌ الله علیه و آله هر سال مدتى‌ در کوه «حراء» به سر مى‌‏برد. من آن حضرت را مى‌‏دیدم ولى‌ غیر از من کسى‌ او را نمى‌‏دید. در آن وقت خانواده‏اى‌ در اسلام تأسیس نشده بود جز رسول اکرم و خدیجه و من سومین فرد آنان بودم. نور وحى‌ و رسالت را مشاهده مى‌‏کردم و بوى‌ نبوت را استشمام مى‌‏نمودم.

گاهى‌ که بر رسول اکرم وحى‌ شد صداى‌ شیطان را شنیدم، گفتم: یا رسول اللَّه این صدا چیست؟ فرمود: صداى‌ شیطان است که از عبادت خویش نا امید گشته. یا على‌ آن چه را من مى‌‏شنوم تو نیز مى‌‏شنوى‌ و آن چه را من مشاهده مى‌‏کنم تو نیز مشاهده مى‌‏نمایى‌ لیکن تو پیغمبر نیستى‌ بلکه وزیر من هستى‌، تو خوبى‌.[59]

21- ابو بصیر مى‌‏گوید از حضرت صادق علیه السلام شنیدم فرمود: شبانه روز بر علم ما افزوده مى‌‏شود، اگر غیر از این بود علوم ما تمام مى‌‏شد. ابوبصیر عرض کرد: فدایت شوم چه شخصى‌ بر شما نازل مى‌‏شود؟ فرمود: بعضى‌ از ما فرشته را مشاهده مى‌‏کند، بعضى‌ از ما مطالب در قلبش الهام مى‌‏شود. بعضى‌ هم با گوش صداى‌ فرشته را مانند صداى‌ طشت مى‌‏شنود. ابو بصیر گفت: فدایت شوم چه کسى‌ مطالب را براى‌ شما مى‌‏آورد؟ فرمود: یکى‌ از مخلوقات خدا که از جبرئیل و میکائیل بزرگ‏تر است.[60]

22- امام باقر علیه السلام فرمود: على‌ علیه السلام به کتاب خدا و سنت پیغمبر عمل مى‌‏کرد. هنگامى‌ که مسئله تازه‏اى‌ پیدا مى‌‏شد که در کتاب و سنت وجود نداشت، خدا حق را به آن حضرت الهام مى‌‏کرد. این موضوع به خدا سوگند یکى‌ از مشکلات است.[61]

23- عیسى‌ بن حمزه ثقفى‌ مى‌‏گوید به حضرت صادق علیه السلام عر ض کردم: گاهى‌ مسئله‏اى‌ از شما سؤال مى‌‏کنم فوراً جواب مى‌‏دهید، ولى‌ گاهى‌ بعد از سؤال سکوت مى‌‏کنید سپس جواب مى‌‏دهید علت چیست؟ فرمود: پاسخ سؤالات در گوش و قلب‏ ما القا مى‌‏شود، اگر القا شود فوراً جواب مى‌‏دهیم و اگر به تأخیر افتاد صبر مى‌‏کنیم تا جواب القا شود.[62]

24- حسن بن یحیى‌ مدائنى‌ مى‌‏گوید به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم: وقتى‌ از امام چیزى‌ سؤال شد چگونه جواب مى‌‏دهد؟ فرمود: گاهى‌ الهام مى‌‏شود، زمانى‌ از فرشته مى‌‏شنود و گاهى‌ هر دو.[63]

25- حارث بن مغیره مى‌‏گوید به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم: علم عالم شما چگونه است، آیا در قلبش القا مى‌‏شود یا در گوشش گفته مى‌‏شود؟ فرمود: به او وحى‌ مى‌‏شود مانند وحى‌ بر ما.[64]

26- سلیمان دیلمى‌ مى‌‏گوید: به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم: بارها از شما شنیدم که مى‌‏فرمودید: اگر بر علوم ما افزوده نمى‌‏شد تمام مى‌‏شد؟ فرمود: اما مسائل و احکام حلال و حرام همه‏اش بر پیغمبر نازل شده و در این باره چیزى‌ بر علوم امام اضافه نمى‌‏شود. گفتم: پس در چه موضوعى‌ بر علم شما افزده مى‌‏شود؟ فرمود: در چیزهاى‌ دیگر غیر از حلال و حرام. گفتم: چیزى‌ بر علم شما اضافه مى‌‏شود که بر رسول خدا مخفى‌ بوده است؟ فرمود: نه هرگاه علمى‌ تازه از نزد خدا خارج شود، فرشته آن را ابتدا خدمت رسول خدا مى‌‏برد سپس نزد على‌ مى‌‏برد بعد نزد حسن مى‌‏برد، بعد نزد حسین مى‌‏برد و به همین طور خدمت یک یک امامان مى‌‏برد تا به ما برسد. گفتم: آیا ممکن نیست چیزى‌ بر علم شما افزوده شود که رسول خدا از آن بى‌‏اطلاع باشد؟ فرمود: واى‌ بر تو، آیا سزاوار است امام چیزى‌ را بداند لیکن بر رسول خدا و امامان قبل از او پوشیده باشد؟![65]

از روایات مذکور و ده‏ها مانند آنها چنین استفاده مى‌‏شود که: ائمه اطهار نیز با پروردگار جهان و عالم غیب ارتباط دارند و از این راه حقایقى‌ را دریافت مى‌‏کنند.

خداوند متعال به واسطه بعض فرشتگان به آنان الهام مى‌‏کند و بدان وسیله، علوم و کمالات و حقایقى‌ را بر آنان افاضه مى‌‏کند. و در اصطلاح روایات، این موضوع به نام:

الهام، قذف در قلب، نقر در گوش نامیده شده است.

بنابراین، چنان نیست که با مرگ پیغمبر، ارتباط نوع انسان با خدا قطع شود و امام به منزله یک مسئله گو باشد. بلکه تا انسان روى‌ زمین باقى‌ است ارتباط نیز برقرار است و به واسطه وجود مقدس امام، افاضات معنوى‌ پروردگار جهان ادامه دارد.[66]

 

[1]. فصول المهمة، ج 1، ص 181؛ ذخائر العقبى‌، ص 58
[2]. غایة المرام، ج 4، ص 88: قال رسول اللَّه صلى‌ الله علیه و آله: یا على‌ انّ اللّه امرنى‌ ان ادنیک و اعلمک لتعى‌. فانزل اللّه هذه‏الایه:« و تعیها اذن واعیة» فقال انت اذن واعیة
[3]. مناقب خوارزمى‌، ص 283 و غایة المرام، ج 4، ص 87: ابن عباس و عن النبى‌ سئلت ربّى‌ ان یجعلها اذن على‌. قال على‌ کرم اللَّه وجهه ما سمعت من رسول اللَّه شیئاً الّا و حفظته و وعیته و لم انسه مدى‌ الدهر.
در کتاب غایة المرام نه حدیث از طریق اهل سنت و هشت حدیث از طریق شیعه بدین مضمون نقل شده است
[4]. نهج البلاغه، ص 301، خ 192 و ینابیع الموده، ج 1، ص 208
[5]. ینابیع الموده، ج 1، ص 217
[6]. همان، ج 2، ص 408، نظم درر السمطین، ص 126؛ مناقب خوارزمى‌، ص 90 و طبقات الکبرى‌، ج 2، ص 338: قال على‌ علیه السلام واللَّه ما نزلت آیة الّا و قد اعلمت فیما نزلت و این نزلت و على‌ من انزلت و ان ربى‌ وهب لى‌ لساناً طلقاً و قلباً عقولا
[7]. مناقب خوارزمى‌، ص 94
[8]. ینابیع الموده، ج 1، ص 230
[9]. همان، ج 1، ص 222
[10]. نهج البلاغه، ص 52، خ 5: بل اندمجت على‌ مکنون علم لو بحث به لاضطربتم اضطراب الارشیة فى‌ الطوى‌ البعیدة
[11]. ینابیع الموده، ج 1، ص 231: قال على‌: انّ رسول اللَّه علّمنى‌ الف باب و کل باب یفتح الف باب فذالک الف الف باب حتى‌ علمت ما کان و ما یکون الى‌ یوم القامة و علمت علم المنایا و البلایا و فصل الخطاب
[12]. غایة المرام، ج 5، ص 219
[13]. طبقات الکبرى‌، ج 2، ص 338: قیل لعلى‌ مالک اکثر اصحاب رسول اللَّه حدیثاً؟ فقال انّى‌ کنت اذا سألته انبأنى‌ و اذا سکتت ابتدئنى‌
[14]. اصول کافى‌، ج 1، ص 4
[15]. ذخائر العقبى‌، ص 78 و مناقب خوارزمى‌، ص 84: لیهنئک العلم اباالحسن، لقد شربت العلم شرباً و نهلته نهلا
[16]. ینابیع المودة، ج 1، ص 218 و ذخائر العقبى‌، ص 77: قال رسول اللَّه انادار الحکمة و على‌ بابها
[17]. ینابیع الموده، ج 1، ص 219 و مناقب خوارزمى‌، ص 83: قال رسول اللَّه انا مدینة العلم و على‌ بابها فمن اراد العلم فلیأت الباب
[18]. ینابیع الموده، ج 1، ص 220: قال رسول اللَّه: یا على‌ انا مدینة العلم و انت بابها کذب من زعم انّه یصل الى‌ المدینة الّا من قبل الباب. در کتاب غایة المرام، ص 520، شانزده حدیث از طریق اهل سنت و هفت حدیث از طریق شیعه بدین مضمون نقل شده است
[19]. ینابیع الموده، ج 1، ص 73
[20]. جامع احادیث الشیعه، ج 1، ص 133
[21]. همان، ج 1، ص 138
[22]. اصول کافى‌، ج 1، ص 241
[23]. اصول کافى‌، ج 1، ص 241
[24]. جامع احادیث الشیعه، ج 1، ص 132
[25]. همان، ج 1، ص 133
[26]. همان، ج 1، ص 8
[27]. همان، ج 1، ص 27
[28]. همان، ج 1، ص 141
[29]. اثبات الهداه، ج 1، ص 248
[30]. اصول کافى‌، ج 1، ص 52
[31]. اصول کافى‌، ج 1، ص 60
[32]. همان
[33]. همان، ج 1، ص 62
[34]. همان، ج 1، ص 61
[35]. همان، ج 1، ص 229
[36]. اصول کافى‌، ج 1، ص 229 و ینابیع المودة، ص 26
[37]. اصول کافى‌، ج 1، ص 229 و ینابیع المودة، ص 119
[38]. اصول کافى‌، ج 1، ص 61
[39]. همان، ج 1، ص 228
[40]. همان، ص 264
[41]. همان، ص 264: حارث بن مغیره عن ابى‌ عبداللَّه علیه السلام قال قلت اخبرنى‌ عن علم عالمکم؟ قال وراثة من رسول اللّه و من على‌. قال قلت: انّا نتحدث انّه یقذف فى‌ قلوبکم و ینکت فى‌ آذانکم؟ قال اوذاک
[42]. همان، ج 1، ص 264: مفضل بن عمر قال قلت لابى‌ الحسن علیه السلام: روینا عن ابى‌ عبداللَّه علیه السلام انّه قال: انّ علمنا غابر، و مزبور، و نکت فى‌ القلوب و نقر فى‌ الاسماع. فقال امّا الغابر فما تقدم من علمنا و امّا المزبور فما یأتینا و امّا النکت فى‌ القلوب فالهام و امّا النقر فى‌ الاسماع فامر الملک

[43]. اصول کافى‌، ج 1، ص 254
[44]. همان، ج 1، ص 254
[45]. همان، ج 1، ص 255: زرارة قال سمعت ابا جعفر علیه السلام یقول: لولا انا نزداد لانفدنا، قال قلت: تزدادون شیئاً لا یعلمه رسول اللَّه؟ قال اما انه اذا کان ذالک عرض على‌ رسول اللَّه ثم على‌ الائمة ثم انتهى‌ الامر الینا
[46]. همان، ج 1، ص 255: قال ابو عبداللَّه علیه السلام: لیس یخرج شى‌‏ء من عنداللَّه حتى‌ یبدء برسول اللَّه ثم بامیرالمؤمنین ثم بواحد بعد واحد، لکیلا یکون آخرنا اعلم من اولنا
[47]. همان، ج 1، ص 253: ابو یحیى‌ الصنعانى‌ عن ابى‌ عبداللَّه علیه السلام قال لى‌: یا ابا یحیى‌! ان لنا فى‌ لیالى‌ الجمعة لشأنا من الشأن. قال قلت: جعلت فداک و ماذک الشأن؟ قال یؤذن لارواح الانبیاء الموتى‌ و ارواح الاوصیاء الموتى‌ و روح الوصى‌ الذى‌ بین ظهرانیکم یعرج بها الى‌ السماء حتى‌ توافى‌ عرش ربّها فتطوف به اسبوعاً و تصلّى‌ عند کل قائمة من قوائم العرش رکعتین ثم ترد الى‌ الابدان التى‌ کانت فیها فتصبح الانبیاء و الاوصیاء قد ملؤوا سروراً و یصبح الوصى‌ الذى‌ بین ظهرانیکم و قد زید فى‌ علمه مثل جم الفقیر
[48]. همان، ج 1، ص 254
[49]. همان، ص 202
[50]. همان، ص 224
[51]. همان، ص 225
[52]. همان، ص 271
[53]. همان، ج 1، ص 271: محمد بن مسلم قال: ذکر المحدّث عند ابى‌ عبداللَّه علیه السلام فقال: انّه یسمع الصوت و لایرى‌ الشخص. فقلت له جعلت فداک کیف یعلم انّه کلام الملک؟ قال: انه یعطى‌ السکینة و الوقار حتى‌ یعلم انّه کلام الملک
[54]. اصول کافى‌، ج 1، ص 271
[55]. اصول کافى‌، ج 1، ص 176: کتب الحسن بن العباس المعروفى‌ الى‌ الرضا علیه السلام: جعلت فداک اخبرنى‌ ما الفرق بین الرسول و النبى‌ و الامام؟ قال فکتب او قال: الفرق بین الرسول و النبى‌ و الامام انّ الرسول الذى‌ ینزل علیه جرئیل فیراه و یسمع کلامه و تنزل علیه الوحى‌ و ربّما رأى‌ فى‌ منامه نحو رؤیا ابراهیم. والنبىّ ربما سمع الکلام و ربما رأى‌ الشخص و لم یسمع و الامام هوالذى‌ یسمع الکلام و لا یرى‌ الشخص
[56]. اصول کافى‌، ج 1، ص 176
[57]. همان، ص 261: جماعة بن سعد قال کان المفضل عند ابى‌ عبداللَّه علیه السلام فقال له المفضل جعلت فداک یفرض اللَّه طاعة عبد على‌ العباد و یحجب عنه خبر السماء؟ قال: لا، اللَّه اکرم و ارحم و أرأف بعباده من ان یفرض طاعة عبد على‌ العباد ثم یحجب عنه خبر السماء صباحاً و مساء
[58]. همان، ج 1، ص 262
[59]. نهج البلاغه، ص 301، خ 192
[60]. بحار الانوار، ج 26، ص 54
[61]. همان، ص 55
[62]. همان، ص 57
[63]. همان، ص 58
[64]. همان
[65]. بحارالانوار، ج 26، ص 92
[66] امینى‌، ابراهیم، بررسى‌ مسائل کلى‌ امامت، 1جلد، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى‌ حوزه علمیه قم) - قم، چاپ: پنجم، 1390.