پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

بخش هفتم: زيان‏هاى هواپرستى

بخش هفتم:

 

زیان‏های هواپرستی

 

هر چیزی اگر در مسیری که برای آن ساخته شده، به کار گرفته نشود، تباه و خراب خواهد شد؛ مثلاً یک خودروی سواری اگر درباربری به کار گرفته شود فایده ‏ای که برای آن ساخته شده است را نخواهد داشت. در بحث خود شناسی مفصلاً گفته شد که روح انسان دارای مراتب حیوانی و انسانی است. حال اگر جنبه انسانی او فراموش یا رها شود و تنها در مسیر تحصیل لذایذ و خواسته ‏های مادی و حیوانی قدم نهد، ضایع و تباه خواهد شد. اگر او حیوان بود مشکلی نداشت، زیرا حیوان شخصیتی یک بعدی دارد؛ مثلاً اگر در زمینه‏ ای زیاده روی‏ کند نابود نمی‏شود. بسا یک گوسفند با پرخوری بر کمالاتش؛ یعنی تولید گوشت و لبنیات افزوده شود و برای او بسی کمال باشد، ولی انسانی که مثل بهایم پرخوری کند، یا مثل شیاطین به راه سیاست بازی و فریب‏کاری بیفتد، یا شهوت‏ران و بی‏غیرت گردد، یا گرگ صفت به آدم‏کشی خو کند، به مراتب از گاوها، روباه ها، خوک‏ها و گرگ‏ها بدتر خواهد شد، زیرا اولاً: او برای این اهداف خلق نشده بود و ثانیا: چون به روح سیری ناپذیر و نیروی عقل مجهّز است میلیاردها بیشتر از این حیوانات زیاده روی می‏کند و در هر مسیری که افتاد هیچ گاه سیر نمی‏ گردد، مگر آن که ناتوان و بیمار شود.

بنابراین، یکی از زیان‏های هواپرستی و ترک تهذیب «خود» فراموشی است. در چنین وضعیّتی احساس نمی‏کند که انسان است و باید در مراتب معنوی و ملکوتی رشد کند، لذا خویش را در حدّ حیوانی تنزّل می‏دهد و به هوس‏رانی می‏پردازد، بلکه خود واقعی خویش را گم می‏کند. پس از غفلت و خودفراموشی، خدا را نیز فراموش می‏کند، زیرا نمی ‏پذیرد که از خودش چیزی ندارد و نظیر تصویر موجود در مرآت، وابسته به صاحب تصویر است، نمی ‏پذیرد که سراپایش فقر و نیاز به خداست.

پس از فراموشی خدا، خود را به جای خدا، مدیر هستی می‏ پندارد و تصور می‏کند که هر چه دارد از خودش پیدا و ایجاد شده است. وقتی به قارون پیشنهاد زکات شده، پاسخ داد: این ثروث‏ها را بر اثر دانش و تجربه و تخصص مدیریتی و اقتصادی خودم به دست آورده ‏ام « إِنَّما أُوتِـیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدِی »[420] فرعون مدّعی بود سعادت مردم مصر و جریان رود نیل و... همه زیر نظر اوست و فریاد او که: « أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی »[421] « وَهـذِهِ الأَنْهارُ تَجْرِی‏مِنْ تَحْتِی »[422] گوش فلک را کر می‏کرد، ابلیس نیز تنها خود را می‏دید و خود را برتر از آدم علیه‌السلام می‏پنداشت و می‏گفت: « أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ ».[423]

پس با فراموشی حق تعالی، انسان، خود پرست، خود خواه و خود محور می‏گردد و چون کرم ابریشم در پیله خودپرستی می‏پیلد و می‏پ وسد.

اگر انسان مثل یک حیوان بود، با رسیدن به خواسته ‏های حیوانی، دوران هجران سپری شده بود و به کانون خوشی ‏ها پیوسته بود، ولی انسانی که خود ساخته نیست، اگر به رفاه مادی هم برسد؛ یعنی جایی که تصور می‏کرد پایان سختی‏هاست، ولی برای روح و روان ناآرام او تازه دشواری‏ها آغاز می‏گردد، زیرا نه انسان فقط در جسم خلاصه می‏شود و نه مقصد واقعی او این‏ها بوده است.

تأمین نیازها و لذایذ مادی، از هدف‏های متوسط و بین راهی انسان است، نه مقصد اصلی و نهایی و از آن‏جا که در وجود بشر، فطرت الهی و خدا خواه و روح ابدی و تکامل طلب نهاده شده است، در صورت تحصیل رفاه و آسایش مادی، مشکلات پایان نمی‏پذیرد، زیرا تازه ناله نهاد نا آرام دل بلند می‏شود. گرچه زبانش ساکت است، ولی در اندرونش هزاران فغان و غوغا، چون نوای نی می‏نالد، می‏نالد و گریان است که از نیستان جدا گشته و با عالم ملکوت بیگانه شده و با خدایش بی ارتباط است.

فراوانند لیبرال‏هایی که تصور می‏کردند هر چه بیشتر هوس‏رانی کنند خوش‏بخت‏تر و کامل‏ترند، ولی هنگامی که به خواسته‏ های حیوانی و شکم و شهوت می‏رسند، تازه ناله دل، آنان را کلافه می‏کند. معمولاً در غرب، این افراد، در آغاز به تفریح‏ها و دیدن برنامه ‏هایی پرهیجان، مثل جنگ حیوانات... رو می ‏آورند، ساعت‏هایی هم سرگرم می‏گردند و تسکین می‏یابند، ولی دوباره اضطراب‏ها شروع می‏شود، این بار در پی مشروبات مست کننده می‏روند، اما پس از مدتی آن نیز عادی می‏شود. در مرحله بعد به موّاد مخدّر و... پناه می‏برند، ولی همه این‏ها مسکّن است، نه داروی اصلی و در نهایت به بن بست زندگی می‏رسند و تن به خود کشی می‏دهند. چرا در غرب بین ثروت‏مندان و مرّفهان نیز خودکشی فراوان است، چرا مصرف داروهای روان و اعصاب زیاد گشته؟ اینان به اشتباه تصور کرده ‏اند که چنین چیزهایی پاسخ ناله دل و معنای زندگی است، در حالی که فطرت خداجوی انسان، فقط با یاد خدا آرام می‏گیرد. شاید این‏ها سرگرم کننده و به اصطلاح مسکّن یا داروی بی‏هوشی موقّتی باشد و ساعت‏هایی درد این افراد را آرام کند، ولی آرامشی نظیر داروی بی‏هوشی و یا سایر مسکّن‏ها. قرآن کریم، راه علاج و آرامش را تنها در عبودیت و یاد خدا می‏داند.

به علاوه کسی که همه هستی خویش را در مادیات خلاصه کرده و از آینده و جهان معنوی و ملکوتی خود و نیز از خود بی‏خبر بماند. به پوچ گرایی می‏رسد، زیرا زندگی روزمرّه برایش جز زحمت و تکرار چیزی نیست. فکر می‏کند من باید کار کنم تا پول نان به کف آورم و زنده باشم و نان بخورم تا کار کنم. مبدأ و منتهای هستی او کار برای نان و بالعکس است. وقتی به پوچی رسید و زندگی برایش بی معنا شد، سخت ‏شکنجه ‏های روحی را باید تحمل کند، لذا بسیاری از این افراد، خودکشی را راه نجات می‏بینند. مضافاً براین‏که در این دنیا دلِ بی غم نباشد، مگر آن که از بنی آدم نباشد. با توجه به بیماری ها، ناکامی ها، شکست ها، اختلاف‏های طبقاتی، اجتماعی و نزاع‏ها و... برای هر فردی ابتلاهایی هست. به قول حضرت علی علیه‌السلام :

دنیا سرایی است به بلا پیچیده و به بی وفایی و خیانت معروف... حالت‏هایش در رفت و آمد و ناپایدار، اوضاعش زیرو و روشونده، زندگانی در آن مذموم و امنیت در آن معدوم است و... .[424]

در کوران مشکلات دو گونه اند، افراد خود شناخته و خود ساخته که اهل ایمان و یقین هستند و چون کوهی ریشه دار استوارند، زیرا بر خدا توکّل دارند، ابتلاها را مایه اجر و پاداش یا امتحان الهی می‏دانند، یا کفّاره گناهشان به حساب می‏آورند، دل به دنیا نبسته و دست از جان شسته و حتی شهادت را بالاترین سعادت می‏دانند و... ازاین‏رو، با دلی آرام و قلبی مطمئن و ضمیری امیدوار به فضل پروردگار می‏گویند: «هر چه پیش آید خوش آید، ما که خندان می‏رویم». ما فراوان دیده ایم مؤمنان صبور و راضی، یا عارفان و عالمانی چون برخی مراجع تقلید که حدود یک قرن عمر کردند و همواره دل زنده بودند، ولی کسانی که خدا ندارند، گویا هیچ ندارند و با پیش آمدی دشوار زمین گیر می‏شوند و اصولاً زندگی برایشان پوچ است و اکثرا از مرگ وحشت دارند، لذا دل به این و آن می‏بندند و معمولاً از دوستان که یار ناپایدارند، وفا و صفایی نمی‏بینند، بعضا به سگ پناه می‏برند. هر چند سگ حیوان باوفایی است، ولی همدم انسان نمی‏شود. سگ حلّال مشکلات نیست، ازاین‏رو، دایم با غول مشکلات موجود و آینده تاریک موهوم، زندگانی دهشت باری دارند:

و هر که از یادم اعراض کند، واقعا برایش معیشتی در تنگاست و در آخرت کور محشورش کنم.[425]

و حضرت علی علیه‌السلام می‌فرماید:

هر که دل به دنیا بندد به سه چیز دل‏بسته گردد: اندوهی دائم، حرصی که او را واننهد و آرزویی که به آن نخواهد رسید.[426]

اینک در آینه آیات و روایات، نیم‏نگاهی به زیان‏های ترک تهذیب و اسارت در چنگال نفس اماره می‏اندازیم.

 

1. کشانده شدن به نافرمانی خدا

 

حضرت علی علیه‌السلام می‌فرماید:

نفسِ بد فرمانِ ظاهر آرا، همچون منافق، چاپلوسی می کند و خود را چون دوستی سازگار و دل‏سوز جلوه می‏دهد و همین که فریب داد و بر انسان دست یافت، چون دشمن مسلّط می‏شود و با خود خواهی و قلدری فرمان می‏راند و شخص را به جایگاه‏های بدی می‏کشاند.[427]

نیز می‌فرماید:

به راستی که این نفس همواره به بدی فرمان می‏دهد. بنابراین، هر کس عنان آن را رها کند [ همچون مرکبی سرکش] او را به تاخت به سوی گناهان می‏برد.[428]

امام علی علیه‌السلام می‌فرماید:

هر که نفس خود را اصلاح کند، بر آن تسلّط یابد و هر که نفس خود را به حال خود رها سازد او را هلاک گرداند.[429]

نیز می‌فرماید:

هر که به نقص خود رسیدگی نکند، هوا و هوس بر او چیره گردد و هر که در مسیر نقص باشد مرگ برایش بهتر است.[430]

نیز می‌فرماید:

به نفس‏های خود رخصت ندهید که این رخصت دادن‏ها شما را به راه‏های ستم‏کاران می‏برد و با نفس سهل ‏انگاری نکنید که این مماشات با او شما را به معصیت می‏کشاند.[431]

نیز می‌فرماید:

به نفس خودت در پیروی از هوا و برگزیدن لذت‏های دنیا رخصت مده که دین تو خراب می‏شود و درست نمی ‏شود و نفست زیان می‏بیند و سود نمی‏برد.[432]

حضرت امیر علیه‌السلام در بخشی از نامه خود به معاویه می‏نویسد:

به راستی که نفس تو، تو را به شرّ و بدی وادار ساخته و در گمراهی فرو برده و در مهلکه‏ ها در انداخته و راه‏های [ درستی و رستگاری] را بر تو صعب ‏العبور ساخته‏است.[433]

امام سجاد علیه‌السلام فرمود:

همانا که نفس همواره شیفته بازی و سرگرمی است، آکنده از غفلت و بی خبری است، مرا به سوی گناه می‏شتاباند و در کار توبه به من، وعده امروز و فردا می‏دهد.[434]

نیز در مناجات عرض می‏کند:

خدایا! نیروی ما را در آنچه مایه سخط و غضب تو است سست گردان و در این مسیر نفس‏های ما را به اختیار خودشان وا مگذار، زیرا که نفس‏ها همواره راه باطل را بر می‏گزینند، مگر آن جا که توفیق تو یار گردد و همواره به بدی فرمان می‏دهند مگر این که تو رحم کنی.[435]

حضرت امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید:

پس از پایان نمازت بگو: بار خدایا! ... از تو می‏خواهم که مرا از گناهان حفظ کنی و تا زنده ‏ام هرگز، کمتر و بیشتر از چشم بر هم زدنی مرا به خودم وامگذاری، زیرا که نفس همواره به بدی فرمان می‏دهد مگر این که تو رحم کنی ای مهربان مهربانان.[436]

هنگامی که حضرت امیر المؤمنین علیه‌السلام «شریح بن هانی» را به سرداری سپاه عازم شام گماشت، به او سفارش‏هایی کرد، از جمله فرمود:

بدان که اگر از افتادن در ورطه امور ناخوشایند پروا نداشته باشی و نفس را از بسیاری از امور دل خواهش، باز نداری هوس‏ها تو را به سوی زیان‏های فراوانی خواهند کشانید، پس در برابر نفس خود، عاملی بازدارنده باش و به هنگام خشم، جلو برآشفتگی خود را بگیر و آن را در هم شکن.[437]

امام علی علیه‌السلام می‌فرماید:

هر که نفس خود را تهذیب نکند، از عقل و خرد بهره‏ مند نشود.[438]

نیز می‌فرماید:

هر که خود را پاک و مهذّب نکند عادت‏های زشت او را رسوا کند.[439]

هم‏چنین می‌فرماید:

هر که نفس خود را مدیریّت نکند، آن را ضایع و خراب کرده است.[440]

قرآن کریم می‌فرماید:

در حقیقت، بسیاری از جنّ و انس را برای دوزخ آفریدیم [ چرا که ]دل‏هایی دارند که با آن حقایق را دریافت نمی‏کنند و چشمانی دارند که با آن‏ها نمی‏بینند و گوش‏هایی دارند که با آن‏ها نمی‏شنوند. آن‏ها همان چار پایانند، بلکه گمراه‏ترند، آنان همان غافلانند.[441]

نیز می‌فرماید:

و کسانی که آیات ما را دروغ پنداشتند در تاریکی‏های [ کفر] کر و لالند. هر که را خدا بخواهد گمراهش می‏گذارد و هر که را بخواهد بر راه راست قرارش می‏دهد.[442]

نیز می‌فرماید:

و هر که در این دنیا کور دل باشد در آخرت نیز کوردل و گمراه‏تر است.[443]

امام خمینی قدس ‏سره در این باره که تعلیم قرآن بعد از تزکیه است می‌فرماید:

... هر نفسی نمی‏تواند این نوری را که از غیب متجلّی شده است و متنزّل شده است و به شهادت رسیده است ادراک کند.

تا تزکیه نباشد، تعلیم کتاب و حکمت میسور نیست؛ باید تزکیه بشود نفوس از همه آلودگی‏ها، که بزرگ‏ترین آلودگی‏ها عبارت است از آلودگی نفس انسان و هواهای نفسانیّه‏ای که دارد. مادامی که انسان در حجاب خود هست، نمی‏تواند این قرآن را که نور است و به حسب فرمایش خود قرآن نور است، نور را کسانی که در حجاب هستند و پشت حجاب‏های زیاد هستند، نمی‏توانند ادراک کنند، گمان می‏کنند که می‏توانند، لکن نمی‏توانند. تا انسان از حجاب بسیار ظلمانی خود خارج نشود، تا گرفتار هواهای نفسانی است، تا گرفتار خود بینی‏هاست، تا گرفتار چیزهایی است که در باطن نفس خود ایجاد کرده است، از ظلماتی که «بعضها فوق بعض» است، لیاقت پیدا نمی‏کند که این نور الهی در قلب او منعکس بشود. کسانی که بخواهند قرآن را بفهمند و محتوای قرآن را، نه صورت نازله کوچکش را، محتوای قرآن را بفهمند و طوری باشند که هر چه قرائت کنند بالا بروند و هر چه قرائت کنند به مبدأ نور و مبدأ اعلا نزدیک شوند، این نمی‏شود الاّ این که حجاب‏ها برداشته بشود و «تو خود حجاب خودی» باید از میان برداری این حجاب را، تا بتوانی این نور را به آن طوری که هست و انسان لایق است برای ادراک، ادراک کنی.[444]

 

2. سنگدلی

از زیان‏های ترک تهذیب نفس، زنگار گرفتن جان و سپس قساوت و سنگ‏دلی و نهایتا در حجاب کامل قرار گرفتن و کر و کور شدن گوش و چشم باطن است. به احادیثی توجه کنیم: امام باقر علیه‌السلام می‌فرماید:

خداوند را بر قلب‏ها و بدن‏ها کیفرهایی است [ از قبیل:] تنگی در معیشت و سستی در عبادت و به هیچ بنده ‏ای کیفری بزرگ‏تر از قساوت قلب و سخت‏دلی چشانده نشده است.[445]

حضرت علی علیه‌السلام هنگام موعظه می‌فرماید:

پس قلب‏ها گرفتار قساوت شده و نمی‏تواند بهره معنوی ببرد و نمی‏تواند راه رشد و تعالی را طی کند و در راهی جز مسیر خویش ره می‏سپرند، چنان که گویی احکام الهی متعلق به غیر این‏هاست و انگار سعادت و رستگاری فقط در دنیاخواهی است.[446]

قرآن کریم، در توصیف بنی‏اسرائیل که معجزات پیامبران را نادیده می‏گرفتند و پیمان‏ها را نقض می‏کردند و... می‌فرماید:

دل‏هایشان سخت شد «سپس دل‏های شما بعد از این [ واقعه معجزه موسی و گاو بنی اسرائیل] سخت گردید، همانند سنگ یا سخت از آن، چرا که از برخی سنگ‏ها چشمه ‏هایی بیرون می‏آید و پاره‏ای از آن‏ها می‏شکافد و آب از آن خارج می‏شود و برخی از آن‏ها از بیم خدا فرو می‏ریزد و خدا از آنچه می‏کنید غافل نیست.[447]

نیز می‌فرماید:

و به سبب آن که پیمان خود را شکستند، لعنتشان کردیم و دل‏های ایشان را سخت گردانیدیم.[448]

برخی از عوامل سنگ‏دلی

امام علی علیه‌السلام می‌فرماید:

اشک‏ها نخشکیده، مگر به سبب قساوت دل‏ها و دل‏ها سخت نشد، مگر به جهت کثرت گناهان.[449]

از حضرت مسیح علیه‌السلام نقل است:

ستور را هرگاه سوار نشوند و از آن، بار و کار نکشند سرکش و کج خلف می‏شود. دل‏ها نیز چنین است؛ هر گاه با یاد مرگ نرم نشوند به دنبالش عبادت مداوم نباشد، با قساوت و غلیظ القلب می‏شوند.[450]

رسول اکرم صلی ‏الله ‏علیه ‏و‏آله می‌فرماید:

در غیر ذکر خدا، زیاده گویی نکنید، زیرا کثرت کلام در غیر یاد خدا، موجب سخت دلی می‏شود و به راستی که دورترین مردم از خدا، دل سخت و با قساوت است.[451]

نیز می‌فرماید:

سه چیز است که دل را سخت می‏کند: سخنان بیهوده شنیدن، طلب صید و شکار و آمد و شد به دربار سلطان.[452]

نیز می‌فرماید:

ترک عبادت، دل را سخت می‏کند و ترک ذکر، نفس را می‏میراند.[453]

و از حضرت امام صادق علیه‌السلام نقل است:

شما را از ریختن خاک روی [ جنازه ]خویشاوندانتان نهی می‏کنم، زیرا این کار، سخت دلی به بار می‏آورد و هر که دلش سخت گردد، از پروردگارش دور می‏شود.[454]

 

3. بیماردلی

امام علی علیه‌السلام می‌فرماید:

یکی از بلاها تنگ‏دستی است و شدیدتر از آن، بیماری جسم است و از آن بدتر بیماری قلب است و به راستی که یکی از نعمت‏ها، سعه مالی و دارایی است و برتر از آن، تن‏درستی است و افضل از آن تقوای دل‏هاست.[455]

نیز می‌فرماید:

هیچ دردی برای دل ها، دردناک‏تر از گناهان نیست.[456]

هم‏چنین می‌فرماید:

از مجادله و مراء و ستیزه کردن بپرهیزید، زیرا این دو کار دل‏ها را نسبت به برادران بیمار می‏کند و بر این دو، نفاق می‏روید.[457]

نیز می‌فرماید:

بدترین چیزی که در دل‏ها افکنده شده، خیانت است.[458]

 

4. مهر زدن بر قلب

رها کردن نفس، انسان را غرق در گناه می‏کند و گناه و غفلت از خدا سبب کری و کوری دل می‏گردد. طبع یا ختم قلب؛ یعنی بسته شدن راه نفوذ در درون دل، اگر در ظرفی را ببندند، سپس برای محکم کاری، آن‏را بچسبانند و پرس کنند، راه نفوذ در آن ظرف و تغییر محتوا بسته می‏شود؛ نه چیزی درونش راه می‏یابد و نه چیزی از آن بیرون می‏آید. در قدیم، از آن جا که دستگاه پرس و چسب‏های محکم و قوی وجود نداشت با وسیله‏ای درب ظروف حاوی اشیای ارزش‏مند را می‏بستند و آن را مهر می‏کردند که اگر کسی مخفیانه باز کرد محل مهر به هم بخورد و مشخص باشد.

از همین ریشه موضوع «مُهر بر قلب» رایج شده است؛ یعنی اسارت در دست بُعد حیوانی نمی‏گذرد چشم و گوش بُعد ملکوتی انسان درست دریافت کند و نمی‏گذارد انسان به صورت صحیح تجزیه و تحلیل کند و راه صحیح را بیابد و یا اگر یافت پیروی کند، نتیجه آن که گویا شخص هواپرست، کور و کر شده و مجاری ادراکی خود را از دست داده است. ازاین‏رو، کار زشت را زیبا تصور می‏کند. همان طور که عشق به ریاست، قدرت تشخیص و تصمیم گیری را در کربلا از عمر سعد و امثال او گرفت تا آن جا که کارشان را مثبت و زیبا می‏دیدند و هنگام دستور حمله می‏گفت: ای لشگر خدا! حمله کنید و شما را بشارت باد به بهشت.

قرآن کریم می‌فرماید:

پس آیا دیدی کسی را که هوس خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانیده و بر گوش او و دلش مهر زده و بر دیده پرده نهاده است؟.[459]

و قرآن کریم درباره کافران می‌فرماید:

خداوند بر دل‏های آنان و برشنوایی ایشان مهر نهاده و بردیدگانشان پرده ‏ای است و آنان را عذابی دردناک است.[460]

و درباره منافقان می‌فرماید:

آنان کرو گنگ و کورند، پس ازضلالت خود برنمی‏گردند.[461]

نیز می‌فرماید:

آیا در زمین نگشته ‏اند تا دل‏هایی داشته باشند که با آن بیندیشند، یا گوش‏ هایی که با آن بشنوند، زیرا در حقیقت، چشم‏ها کور نیست، بلکه دل‏هایی که در سینه‏ هاست کور است.[462]

پیامبر خدا صلی ‏الله ‏علیه ‏و‏آله می‌فرماید: «بدترین کوری، کوری دل است».[463]

نیز می‌فرماید:

کورترین کوری، گمراهی بعد از هدایت است و بدترین کوری کوری دل است.[464]

امام کاظم علیه‌السلام می‌فرماید:

خدای متعال به داود وحی فرمود که: ای داود! یاران خود را از شهوت پرستی برحذردار و بیم ده، زیرا کسانی که دل‏هایشان آویخته به شهوات دنیاست، دل‏هایشان نسبت به من در پرده و حجاب است.[465]

حضرت علی علیه‌السلام در نامه ‏ای به معاویه می‌فرماید:

به خدا سوگند! تو همانی که من می‏شناسم؛ دلی در پرده و غلاف داری و خردی سست و ناقص.[466]

 

 

[420] . قصص، آیه 78 و زمر، آیه 49.
[421] . نازعات، آیه 24.
[422] . زخرف، آیه 51 .
[423] . اعراف، آیه 12.
[424] . نهج البلاغه، خطبه 32 : «...دارٌ بالبلاءِ محفوفةٌ، و بالغدرِ معروفةٌ... أحوالٌ مختلفةٌ و تاراتٌ متصرّفةٌ، العیشُ فیها مذمومٌ، و الأمانُ منها معدومٌ...»..
[425] . طه، آیه 124: « وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِـیشَةً ضَنْکاً وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ القِـیامَةِ أَعْمی ».
[426] . نهج البلاغه، حکمت 228: «من لَهجَ قلبُه بحبّ الدنیا التَاط قلبُه منها بثلاثٍ: هَمٍّ لا یُغِبُّه، و حرصٍ لا یَترکه و أملٍ لا یُدرِکه».
[427] . تمیمی آمدی، غررالحکم، ح 2106: «النفس الأمّارة المسوّلةُ تَتملَّق تملّقَ المنافِق و تَتَصنّعُ بشیمةِ الصدیقِ الموافقِ، حتی إذا خَدَعت و تَمَکَّنت تَسَلَّطت تسلَطَ العدّوِ، و تَحَکَّمتْ تحکّمَ العتوِّ، فأوردَتْ مواردَ السوءِ».
[428] . همان، ح 3489 : «إنّ هذه النفسَ لأمّارةٌ بالسوءِ فمن أهمَلَها جَمحت به إلی المآثم».
[429] . همان، ح 7782 : «مَن أصلح نفسَه ملکها، من أهمَل نفسَه أهلکها».
[430] . شیخ صدوق، الأمالی، ص 322، ح 4: «من لم یتعاهَدِ النقصَ من نفسِه غلب علیه الهَوی، و من کان فی نقصٍ فالموتُ خیرٌ له».
[431] . نهج البلاغه، خطبه 86 : «لا تُرخِّصوا لأنفسکم فتَذهبَ بکم الرُخَصُ مذاهبَ الظلمةِ، و لا تُداهِنوا فیَهجمَ بکم الإدهانُ علی المعصیةِ».
[432] . تمیمی آمدی، همان، ح 10400: «لاتُرَخِّص لنفسِک فی مُطاوَعةِ الهوی و إیثارِ لذّاتِ الدنیا، فیُفسدَ دینَک و لا یُصلَح و تخسِرَ نفسُک و لا تَربح».
[433] . نهج البلاغه، نامه 53 : «إنّ نفسَک قد أولجَتْک شرّاً و أقمحَتْک غیّاً و أورَدْتک المهالَک، و أوعرَتْ علیک المسالِکَ».
[434] . مجلسی، بحارالانوار، ج 94، ص 143، به نقل از محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ح 20474: «... میّالةٌ إلی اللعبِ و اللّه وِ، مملوّةٌ بالغَفلةِ و السهوِ، تُسرِعُ بی إلی الحوبةِ و تُسَوفّنی بالتوبةِ».
[435] . صحیفه سجادیه، دعای 9، ص47: «و أوهن قوتنا عمّا یُسخِطُک علینا و لا تَخل فی ذلک بین نفوسِنا و اختیارِها، فإنّها مختارةٌ للباطلِ إلاّ ما وَفقت، أمّارة بالسوء إلاّ ما رَحِمَت».
[436] . کلینی، اصول کافی، ج 3، ص 345، ح 26: «اللّهم..... أسألک أن تعصَمنی من معاصیک، و لا تَکِلنی إلی نفسی طرفةَ عینٍ أبداً ما أحییتَنی، لا أَقلَّ من ذلک و لا أکثرَ، إنّ النفس لأمّارةٌ بالسوء إلاّ ما رَحِمْتَ یا أرحمَ الراحمین».
[437] . نهج البلاغه، نامه 56 : «.... اعلم أنک إن لم تَردَعْ نفسَک عن کثیرٍ ممّا تُحِبّ ـ مخافةَ مکروهٍ ـ سَمَت بک الأهواءُ إلی کثیرٍ من الضررِ، فکُن لنفسک مانعاً رادعاً، و لنزوتِک عند الحفیظةِ واقماً قامعاً».
[438] . تمیمی آمدی، همان، ح 8972 : «من لم یُهَذِّب نفسَه لم یَنتفِع بالعقل».
[439] . همان، ح 9470 : «من لم یُهذِّبْ نفسَه فضحَه سوءُ العادةِ».
[440] . همان، ح 8193 : «من لم یَسُسْ نفسَه أضاعَها».
[441] . اعراف، آیه 179: « وَلَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَـنَّمَ کَثِـیراً مِنَ الجِنِّ وَالإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَلَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولـئِک َ کَالأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولـئِک َ هُمُ الغافِلُونَ ».
[442] . انعام، آیه 39 : « وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا صُـمٌّ وَبُـکْمٌ فِی الظُّلُماتِ مَنْ یَشَأَاللّهُ یُضْلِلْهُ وَمَنْ یَشَأْ یَجْعَلْهُ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِـیمٍ ».
[443] . اسراء، آیه 72 : « وَمَنْ کانَ فِی هـذِهِ أَعْمی فَهُوَ فِی الآخِرَةِ أَعْمی وَأَضَلُّ سَبِیلاً ».
[444] . صحیفه امام، ج 14، ص 388.
[445] . ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص 296: «إنَّ للّه‏ِ عقوباتٍ فی القلوبِ و الأبدانِ: ضنکٍ فی المعیشةِ، و وهنٍ فی العبادةِ و ما ضربِ عبدٍ بعقوبةٍ أعظمَ من قسوةِ القلب».
[446] . نهج البلاغه، خطبه 83 : «... فالقلوبُ قاسیةٌ عن حظِّها، لاهیةٌ عن رشدِها، سالکةٌ فی غیرِ مضمارِها کأنّ المعنّی سواها و کأنّ الرشد فی إحراز دنیاها».
[447] . بقره، آیه 74 : « ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُـکُمْ مِنْ بَعْدِ ذ لِکَ فَهِىَ کَالحِجارَةِ أوْ أشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الأَنْهارُ
وَ إِنَّ مِنْها لَما یَـشَّـقَّـقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ المَاءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغافِلٍ عَمّا تَعْمَلُونَ ».
[448] . مائده، آیه 13: « فَبِما نَقْضِهِمْ مِـیثاقَهُمْ لَعَنّاهُمْ وَجَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِـیَةً ».
[449] . شیخ صدوق، علل ‏الشرائع، ص81 ، ح1: «ما جَفّتِ الدموعُ إلاّ لقسوةِ القلوب و ما قَسَتِ القلوبُ إلاّ لِکثرة الذنوب».
[450] . مجلسی، بحارالانوار، ج 14، ص 309، ح17: «إنّ الدابة إذا لم تُرتکَب و لم تُمَتهَن و تُستَعمل لتصَعبُ و یتغیّر خُلقُها، و کذلک القلوبُ إذا لم ترقَّقْ بذکر الموتِ و یتبعها دؤوبُ العبادةِ تَقسو و تَغلظ».
[451] . طوسی، امالی، ج 3، ص 1: «لا تُکثروا الکلامَ بغیر ذکرِ اللّه‏؛ فإنّ کثرةَ الکلام بغیرِ ذکر اللّه قسوةُ القلبِ، إنّ أبعدَ الناس من اللّه القلبُ القاسی».
[452] . شیخ صدوق، الخصال، ص 126، ح 122: «ثلاثةٌ یقسینَ القلبَ: استماعُ اللهوِ و طلبُ الصید...».
[453] . ورّام، تنبیه الخواطر، ج 2، ص 120: «ترک العبادة یقسی القلب، ترک الذکر یُمیت النفسَ».
[454] . دعوات راوندی، ص 269، ح 767 : «أنها کم أن تَطرحوا الترابَ علی ذوی الأرحام؛ فإنّ ذلک یُورث القسوةَ فی القلبِ و مَن قَسی قلبُه بَعدَ من ربِّه».
[455] . طوسی، امالی، ص 146، ح 240: «إنّ من البلاءِ الفاقُةَ، و أشدَّ من ذلک مرضُ البدنِ، و أشدَّ من ذلک مرضُ
القلبِ، و إنّ من النعم سعةَ المال، و أفضلَ من ذلک صحّةُ البدن، و أفضلَ من ذلک تقوىَ القلوبِ».
[456] . کلینی، اصول کافی، ج 2، ص 275، ح 28: «لا وجعَ أوجعُ للقلوبِ من الذنوب».
[457] . همان، ص 300، ح 1: «إیّاکم و المراءَ و الخصومةَ فإنّهما یمرُضان القلوبَ علی الإخوان، و ینبتُ علیهما النفاقُ».
[458] . تمیمی آمدی، غرر الحکم، ح 5696 : «شرّ ما ألقی فی القلوب الغلولُ».
[459] . جاثیه، آیه 23: « أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّـخَذَ إِلـهَهُ هَواهُ وَأَضَلَّهُ اللّهُ عَلی عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلی سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشاوَةً ».
[460] . بقره، آیه 7 : « خَتَمَ اللّهُ عَلی قُلوبِهِمْ وَعَلی سَمْعِهِمْ وَعَلی أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَلَهُمْ عَذابٌ عَظِـیمٌ ».
[461] . همان، آیه 18: « صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ ».
[462] . حج، آیه 46: « أَفَلَمْ یَسِـیرُوا فِی الأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِـها أَوْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِـها فَإِنَّها لا تَعْمىَ الأَبْصارُ وَلـکِنْ تَعْمىَ القُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّـدُورِ ».
[463] . صدوق، امالی، ص 395، ح 1: «شَرُّ العُمْیِ عُمیُ القلبِ».
[464] . تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 197، ح 356 : «أعمَی العُمی، عُمی الضلالةِ بعدَ الهُدی و شرُّ العُمی عُمیُ القلبِ».
[465] . ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص 397 : «أوحی اللّهُ تعالی إلی داودَ، حَذِّر و اَنذِر أصحابکَ عن حبِّ الشَهواتِ، فإن المعلّقةَ قلوبهُم بشهواتِ الدنیا، قلوبهُم محجوبةٌ عنّی».
[466]  نهج البلاغه، نامه 64: «و إنّک و اللّه‏ِ! ما علمتُ الأغلفَ القلبِ، المقاربَ العقلِ».