بخش هفتم:
زیانهای هواپرستی
هر چیزی اگر در مسیری که برای آن ساخته شده، به کار گرفته نشود، تباه و خراب خواهد شد؛ مثلاً یک خودروی سواری اگر درباربری به کار گرفته شود فایده ای که برای آن ساخته شده است را نخواهد داشت. در بحث خود شناسی مفصلاً گفته شد که روح انسان دارای مراتب حیوانی و انسانی است. حال اگر جنبه انسانی او فراموش یا رها شود و تنها در مسیر تحصیل لذایذ و خواسته های مادی و حیوانی قدم نهد، ضایع و تباه خواهد شد. اگر او حیوان بود مشکلی نداشت، زیرا حیوان شخصیتی یک بعدی دارد؛ مثلاً اگر در زمینه ای زیاده روی کند نابود نمیشود. بسا یک گوسفند با پرخوری بر کمالاتش؛ یعنی تولید گوشت و لبنیات افزوده شود و برای او بسی کمال باشد، ولی انسانی که مثل بهایم پرخوری کند، یا مثل شیاطین به راه سیاست بازی و فریبکاری بیفتد، یا شهوتران و بیغیرت گردد، یا گرگ صفت به آدمکشی خو کند، به مراتب از گاوها، روباه ها، خوکها و گرگها بدتر خواهد شد، زیرا اولاً: او برای این اهداف خلق نشده بود و ثانیا: چون به روح سیری ناپذیر و نیروی عقل مجهّز است میلیاردها بیشتر از این حیوانات زیاده روی میکند و در هر مسیری که افتاد هیچ گاه سیر نمی گردد، مگر آن که ناتوان و بیمار شود.
بنابراین، یکی از زیانهای هواپرستی و ترک تهذیب «خود» فراموشی است. در چنین وضعیّتی احساس نمیکند که انسان است و باید در مراتب معنوی و ملکوتی رشد کند، لذا خویش را در حدّ حیوانی تنزّل میدهد و به هوسرانی میپردازد، بلکه خود واقعی خویش را گم میکند. پس از غفلت و خودفراموشی، خدا را نیز فراموش میکند، زیرا نمی پذیرد که از خودش چیزی ندارد و نظیر تصویر موجود در مرآت، وابسته به صاحب تصویر است، نمی پذیرد که سراپایش فقر و نیاز به خداست.
پس از فراموشی خدا، خود را به جای خدا، مدیر هستی می پندارد و تصور میکند که هر چه دارد از خودش پیدا و ایجاد شده است. وقتی به قارون پیشنهاد زکات شده، پاسخ داد: این ثروثها را بر اثر دانش و تجربه و تخصص مدیریتی و اقتصادی خودم به دست آورده ام « إِنَّما أُوتِـیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدِی »[420] فرعون مدّعی بود سعادت مردم مصر و جریان رود نیل و... همه زیر نظر اوست و فریاد او که: « أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی »[421] « وَهـذِهِ الأَنْهارُ تَجْرِیمِنْ تَحْتِی »[422] گوش فلک را کر میکرد، ابلیس نیز تنها خود را میدید و خود را برتر از آدم علیهالسلام میپنداشت و میگفت: « أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ ».[423]
پس با فراموشی حق تعالی، انسان، خود پرست، خود خواه و خود محور میگردد و چون کرم ابریشم در پیله خودپرستی میپیلد و میپ وسد.
اگر انسان مثل یک حیوان بود، با رسیدن به خواسته های حیوانی، دوران هجران سپری شده بود و به کانون خوشی ها پیوسته بود، ولی انسانی که خود ساخته نیست، اگر به رفاه مادی هم برسد؛ یعنی جایی که تصور میکرد پایان سختیهاست، ولی برای روح و روان ناآرام او تازه دشواریها آغاز میگردد، زیرا نه انسان فقط در جسم خلاصه میشود و نه مقصد واقعی او اینها بوده است.
تأمین نیازها و لذایذ مادی، از هدفهای متوسط و بین راهی انسان است، نه مقصد اصلی و نهایی و از آنجا که در وجود بشر، فطرت الهی و خدا خواه و روح ابدی و تکامل طلب نهاده شده است، در صورت تحصیل رفاه و آسایش مادی، مشکلات پایان نمیپذیرد، زیرا تازه ناله نهاد نا آرام دل بلند میشود. گرچه زبانش ساکت است، ولی در اندرونش هزاران فغان و غوغا، چون نوای نی مینالد، مینالد و گریان است که از نیستان جدا گشته و با عالم ملکوت بیگانه شده و با خدایش بی ارتباط است.
فراوانند لیبرالهایی که تصور میکردند هر چه بیشتر هوسرانی کنند خوشبختتر و کاملترند، ولی هنگامی که به خواسته های حیوانی و شکم و شهوت میرسند، تازه ناله دل، آنان را کلافه میکند. معمولاً در غرب، این افراد، در آغاز به تفریحها و دیدن برنامه هایی پرهیجان، مثل جنگ حیوانات... رو می آورند، ساعتهایی هم سرگرم میگردند و تسکین مییابند، ولی دوباره اضطرابها شروع میشود، این بار در پی مشروبات مست کننده میروند، اما پس از مدتی آن نیز عادی میشود. در مرحله بعد به موّاد مخدّر و... پناه میبرند، ولی همه اینها مسکّن است، نه داروی اصلی و در نهایت به بن بست زندگی میرسند و تن به خود کشی میدهند. چرا در غرب بین ثروتمندان و مرّفهان نیز خودکشی فراوان است، چرا مصرف داروهای روان و اعصاب زیاد گشته؟ اینان به اشتباه تصور کرده اند که چنین چیزهایی پاسخ ناله دل و معنای زندگی است، در حالی که فطرت خداجوی انسان، فقط با یاد خدا آرام میگیرد. شاید اینها سرگرم کننده و به اصطلاح مسکّن یا داروی بیهوشی موقّتی باشد و ساعتهایی درد این افراد را آرام کند، ولی آرامشی نظیر داروی بیهوشی و یا سایر مسکّنها. قرآن کریم، راه علاج و آرامش را تنها در عبودیت و یاد خدا میداند.
به علاوه کسی که همه هستی خویش را در مادیات خلاصه کرده و از آینده و جهان معنوی و ملکوتی خود و نیز از خود بیخبر بماند. به پوچ گرایی میرسد، زیرا زندگی روزمرّه برایش جز زحمت و تکرار چیزی نیست. فکر میکند من باید کار کنم تا پول نان به کف آورم و زنده باشم و نان بخورم تا کار کنم. مبدأ و منتهای هستی او کار برای نان و بالعکس است. وقتی به پوچی رسید و زندگی برایش بی معنا شد، سخت شکنجه های روحی را باید تحمل کند، لذا بسیاری از این افراد، خودکشی را راه نجات میبینند. مضافاً براینکه در این دنیا دلِ بی غم نباشد، مگر آن که از بنی آدم نباشد. با توجه به بیماری ها، ناکامی ها، شکست ها، اختلافهای طبقاتی، اجتماعی و نزاعها و... برای هر فردی ابتلاهایی هست. به قول حضرت علی علیهالسلام :
دنیا سرایی است به بلا پیچیده و به بی وفایی و خیانت معروف... حالتهایش در رفت و آمد و ناپایدار، اوضاعش زیرو و روشونده، زندگانی در آن مذموم و امنیت در آن معدوم است و... .[424]
در کوران مشکلات دو گونه اند، افراد خود شناخته و خود ساخته که اهل ایمان و یقین هستند و چون کوهی ریشه دار استوارند، زیرا بر خدا توکّل دارند، ابتلاها را مایه اجر و پاداش یا امتحان الهی میدانند، یا کفّاره گناهشان به حساب میآورند، دل به دنیا نبسته و دست از جان شسته و حتی شهادت را بالاترین سعادت میدانند و... ازاینرو، با دلی آرام و قلبی مطمئن و ضمیری امیدوار به فضل پروردگار میگویند: «هر چه پیش آید خوش آید، ما که خندان میرویم». ما فراوان دیده ایم مؤمنان صبور و راضی، یا عارفان و عالمانی چون برخی مراجع تقلید که حدود یک قرن عمر کردند و همواره دل زنده بودند، ولی کسانی که خدا ندارند، گویا هیچ ندارند و با پیش آمدی دشوار زمین گیر میشوند و اصولاً زندگی برایشان پوچ است و اکثرا از مرگ وحشت دارند، لذا دل به این و آن میبندند و معمولاً از دوستان که یار ناپایدارند، وفا و صفایی نمیبینند، بعضا به سگ پناه میبرند. هر چند سگ حیوان باوفایی است، ولی همدم انسان نمیشود. سگ حلّال مشکلات نیست، ازاینرو، دایم با غول مشکلات موجود و آینده تاریک موهوم، زندگانی دهشت باری دارند:
و هر که از یادم اعراض کند، واقعا برایش معیشتی در تنگاست و در آخرت کور محشورش کنم.[425]
و حضرت علی علیهالسلام میفرماید:
هر که دل به دنیا بندد به سه چیز دلبسته گردد: اندوهی دائم، حرصی که او را واننهد و آرزویی که به آن نخواهد رسید.[426]
اینک در آینه آیات و روایات، نیمنگاهی به زیانهای ترک تهذیب و اسارت در چنگال نفس اماره میاندازیم.
1. کشانده شدن به نافرمانی خدا
حضرت علی علیهالسلام میفرماید:
نفسِ بد فرمانِ ظاهر آرا، همچون منافق، چاپلوسی می کند و خود را چون دوستی سازگار و دلسوز جلوه میدهد و همین که فریب داد و بر انسان دست یافت، چون دشمن مسلّط میشود و با خود خواهی و قلدری فرمان میراند و شخص را به جایگاههای بدی میکشاند.[427]
نیز میفرماید:
به راستی که این نفس همواره به بدی فرمان میدهد. بنابراین، هر کس عنان آن را رها کند [ همچون مرکبی سرکش] او را به تاخت به سوی گناهان میبرد.[428]
امام علی علیهالسلام میفرماید:
هر که نفس خود را اصلاح کند، بر آن تسلّط یابد و هر که نفس خود را به حال خود رها سازد او را هلاک گرداند.[429]
نیز میفرماید:
هر که به نقص خود رسیدگی نکند، هوا و هوس بر او چیره گردد و هر که در مسیر نقص باشد مرگ برایش بهتر است.[430]
نیز میفرماید:
به نفسهای خود رخصت ندهید که این رخصت دادنها شما را به راههای ستمکاران میبرد و با نفس سهل انگاری نکنید که این مماشات با او شما را به معصیت میکشاند.[431]
نیز میفرماید:
به نفس خودت در پیروی از هوا و برگزیدن لذتهای دنیا رخصت مده که دین تو خراب میشود و درست نمی شود و نفست زیان میبیند و سود نمیبرد.[432]
حضرت امیر علیهالسلام در بخشی از نامه خود به معاویه مینویسد:
به راستی که نفس تو، تو را به شرّ و بدی وادار ساخته و در گمراهی فرو برده و در مهلکه ها در انداخته و راههای [ درستی و رستگاری] را بر تو صعب العبور ساختهاست.[433]
امام سجاد علیهالسلام فرمود:
همانا که نفس همواره شیفته بازی و سرگرمی است، آکنده از غفلت و بی خبری است، مرا به سوی گناه میشتاباند و در کار توبه به من، وعده امروز و فردا میدهد.[434]
نیز در مناجات عرض میکند:
خدایا! نیروی ما را در آنچه مایه سخط و غضب تو است سست گردان و در این مسیر نفسهای ما را به اختیار خودشان وا مگذار، زیرا که نفسها همواره راه باطل را بر میگزینند، مگر آن جا که توفیق تو یار گردد و همواره به بدی فرمان میدهند مگر این که تو رحم کنی.[435]
حضرت امام صادق علیهالسلام میفرماید:
پس از پایان نمازت بگو: بار خدایا! ... از تو میخواهم که مرا از گناهان حفظ کنی و تا زنده ام هرگز، کمتر و بیشتر از چشم بر هم زدنی مرا به خودم وامگذاری، زیرا که نفس همواره به بدی فرمان میدهد مگر این که تو رحم کنی ای مهربان مهربانان.[436]
هنگامی که حضرت امیر المؤمنین علیهالسلام «شریح بن هانی» را به سرداری سپاه عازم شام گماشت، به او سفارشهایی کرد، از جمله فرمود:
بدان که اگر از افتادن در ورطه امور ناخوشایند پروا نداشته باشی و نفس را از بسیاری از امور دل خواهش، باز نداری هوسها تو را به سوی زیانهای فراوانی خواهند کشانید، پس در برابر نفس خود، عاملی بازدارنده باش و به هنگام خشم، جلو برآشفتگی خود را بگیر و آن را در هم شکن.[437]
امام علی علیهالسلام میفرماید:
هر که نفس خود را تهذیب نکند، از عقل و خرد بهره مند نشود.[438]
نیز میفرماید:
هر که خود را پاک و مهذّب نکند عادتهای زشت او را رسوا کند.[439]
همچنین میفرماید:
هر که نفس خود را مدیریّت نکند، آن را ضایع و خراب کرده است.[440]
قرآن کریم میفرماید:
در حقیقت، بسیاری از جنّ و انس را برای دوزخ آفریدیم [ چرا که ]دلهایی دارند که با آن حقایق را دریافت نمیکنند و چشمانی دارند که با آنها نمیبینند و گوشهایی دارند که با آنها نمیشنوند. آنها همان چار پایانند، بلکه گمراهترند، آنان همان غافلانند.[441]
نیز میفرماید:
و کسانی که آیات ما را دروغ پنداشتند در تاریکیهای [ کفر] کر و لالند. هر که را خدا بخواهد گمراهش میگذارد و هر که را بخواهد بر راه راست قرارش میدهد.[442]
نیز میفرماید:
و هر که در این دنیا کور دل باشد در آخرت نیز کوردل و گمراهتر است.[443]
امام خمینی قدس سره در این باره که تعلیم قرآن بعد از تزکیه است میفرماید:
... هر نفسی نمیتواند این نوری را که از غیب متجلّی شده است و متنزّل شده است و به شهادت رسیده است ادراک کند.
تا تزکیه نباشد، تعلیم کتاب و حکمت میسور نیست؛ باید تزکیه بشود نفوس از همه آلودگیها، که بزرگترین آلودگیها عبارت است از آلودگی نفس انسان و هواهای نفسانیّهای که دارد. مادامی که انسان در حجاب خود هست، نمیتواند این قرآن را که نور است و به حسب فرمایش خود قرآن نور است، نور را کسانی که در حجاب هستند و پشت حجابهای زیاد هستند، نمیتوانند ادراک کنند، گمان میکنند که میتوانند، لکن نمیتوانند. تا انسان از حجاب بسیار ظلمانی خود خارج نشود، تا گرفتار هواهای نفسانی است، تا گرفتار خود بینیهاست، تا گرفتار چیزهایی است که در باطن نفس خود ایجاد کرده است، از ظلماتی که «بعضها فوق بعض» است، لیاقت پیدا نمیکند که این نور الهی در قلب او منعکس بشود. کسانی که بخواهند قرآن را بفهمند و محتوای قرآن را، نه صورت نازله کوچکش را، محتوای قرآن را بفهمند و طوری باشند که هر چه قرائت کنند بالا بروند و هر چه قرائت کنند به مبدأ نور و مبدأ اعلا نزدیک شوند، این نمیشود الاّ این که حجابها برداشته بشود و «تو خود حجاب خودی» باید از میان برداری این حجاب را، تا بتوانی این نور را به آن طوری که هست و انسان لایق است برای ادراک، ادراک کنی.[444]
2. سنگدلی
از زیانهای ترک تهذیب نفس، زنگار گرفتن جان و سپس قساوت و سنگدلی و نهایتا در حجاب کامل قرار گرفتن و کر و کور شدن گوش و چشم باطن است. به احادیثی توجه کنیم: امام باقر علیهالسلام میفرماید:
خداوند را بر قلبها و بدنها کیفرهایی است [ از قبیل:] تنگی در معیشت و سستی در عبادت و به هیچ بنده ای کیفری بزرگتر از قساوت قلب و سختدلی چشانده نشده است.[445]
حضرت علی علیهالسلام هنگام موعظه میفرماید:
پس قلبها گرفتار قساوت شده و نمیتواند بهره معنوی ببرد و نمیتواند راه رشد و تعالی را طی کند و در راهی جز مسیر خویش ره میسپرند، چنان که گویی احکام الهی متعلق به غیر اینهاست و انگار سعادت و رستگاری فقط در دنیاخواهی است.[446]
قرآن کریم، در توصیف بنیاسرائیل که معجزات پیامبران را نادیده میگرفتند و پیمانها را نقض میکردند و... میفرماید:
دلهایشان سخت شد «سپس دلهای شما بعد از این [ واقعه معجزه موسی و گاو بنی اسرائیل] سخت گردید، همانند سنگ یا سخت از آن، چرا که از برخی سنگها چشمه هایی بیرون میآید و پارهای از آنها میشکافد و آب از آن خارج میشود و برخی از آنها از بیم خدا فرو میریزد و خدا از آنچه میکنید غافل نیست.[447]
نیز میفرماید:
و به سبب آن که پیمان خود را شکستند، لعنتشان کردیم و دلهای ایشان را سخت گردانیدیم.[448]
برخی از عوامل سنگدلی
امام علی علیهالسلام میفرماید:
اشکها نخشکیده، مگر به سبب قساوت دلها و دلها سخت نشد، مگر به جهت کثرت گناهان.[449]
از حضرت مسیح علیهالسلام نقل است:
ستور را هرگاه سوار نشوند و از آن، بار و کار نکشند سرکش و کج خلف میشود. دلها نیز چنین است؛ هر گاه با یاد مرگ نرم نشوند به دنبالش عبادت مداوم نباشد، با قساوت و غلیظ القلب میشوند.[450]
رسول اکرم صلی الله علیه وآله میفرماید:
در غیر ذکر خدا، زیاده گویی نکنید، زیرا کثرت کلام در غیر یاد خدا، موجب سخت دلی میشود و به راستی که دورترین مردم از خدا، دل سخت و با قساوت است.[451]
نیز میفرماید:
سه چیز است که دل را سخت میکند: سخنان بیهوده شنیدن، طلب صید و شکار و آمد و شد به دربار سلطان.[452]
نیز میفرماید:
ترک عبادت، دل را سخت میکند و ترک ذکر، نفس را میمیراند.[453]
و از حضرت امام صادق علیهالسلام نقل است:
شما را از ریختن خاک روی [ جنازه ]خویشاوندانتان نهی میکنم، زیرا این کار، سخت دلی به بار میآورد و هر که دلش سخت گردد، از پروردگارش دور میشود.[454]
3. بیماردلی
امام علی علیهالسلام میفرماید:
یکی از بلاها تنگدستی است و شدیدتر از آن، بیماری جسم است و از آن بدتر بیماری قلب است و به راستی که یکی از نعمتها، سعه مالی و دارایی است و برتر از آن، تندرستی است و افضل از آن تقوای دلهاست.[455]
نیز میفرماید:
هیچ دردی برای دل ها، دردناکتر از گناهان نیست.[456]
همچنین میفرماید:
از مجادله و مراء و ستیزه کردن بپرهیزید، زیرا این دو کار دلها را نسبت به برادران بیمار میکند و بر این دو، نفاق میروید.[457]
نیز میفرماید:
بدترین چیزی که در دلها افکنده شده، خیانت است.[458]
4. مهر زدن بر قلب
رها کردن نفس، انسان را غرق در گناه میکند و گناه و غفلت از خدا سبب کری و کوری دل میگردد. طبع یا ختم قلب؛ یعنی بسته شدن راه نفوذ در درون دل، اگر در ظرفی را ببندند، سپس برای محکم کاری، آنرا بچسبانند و پرس کنند، راه نفوذ در آن ظرف و تغییر محتوا بسته میشود؛ نه چیزی درونش راه مییابد و نه چیزی از آن بیرون میآید. در قدیم، از آن جا که دستگاه پرس و چسبهای محکم و قوی وجود نداشت با وسیلهای درب ظروف حاوی اشیای ارزشمند را میبستند و آن را مهر میکردند که اگر کسی مخفیانه باز کرد محل مهر به هم بخورد و مشخص باشد.
از همین ریشه موضوع «مُهر بر قلب» رایج شده است؛ یعنی اسارت در دست بُعد حیوانی نمیگذرد چشم و گوش بُعد ملکوتی انسان درست دریافت کند و نمیگذارد انسان به صورت صحیح تجزیه و تحلیل کند و راه صحیح را بیابد و یا اگر یافت پیروی کند، نتیجه آن که گویا شخص هواپرست، کور و کر شده و مجاری ادراکی خود را از دست داده است. ازاینرو، کار زشت را زیبا تصور میکند. همان طور که عشق به ریاست، قدرت تشخیص و تصمیم گیری را در کربلا از عمر سعد و امثال او گرفت تا آن جا که کارشان را مثبت و زیبا میدیدند و هنگام دستور حمله میگفت: ای لشگر خدا! حمله کنید و شما را بشارت باد به بهشت.
قرآن کریم میفرماید:
پس آیا دیدی کسی را که هوس خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانیده و بر گوش او و دلش مهر زده و بر دیده پرده نهاده است؟.[459]
و قرآن کریم درباره کافران میفرماید:
خداوند بر دلهای آنان و برشنوایی ایشان مهر نهاده و بردیدگانشان پرده ای است و آنان را عذابی دردناک است.[460]
و درباره منافقان میفرماید:
آنان کرو گنگ و کورند، پس ازضلالت خود برنمیگردند.[461]
نیز میفرماید:
آیا در زمین نگشته اند تا دلهایی داشته باشند که با آن بیندیشند، یا گوش هایی که با آن بشنوند، زیرا در حقیقت، چشمها کور نیست، بلکه دلهایی که در سینه هاست کور است.[462]
پیامبر خدا صلی الله علیه وآله میفرماید: «بدترین کوری، کوری دل است».[463]
نیز میفرماید:
کورترین کوری، گمراهی بعد از هدایت است و بدترین کوری کوری دل است.[464]
امام کاظم علیهالسلام میفرماید:
خدای متعال به داود وحی فرمود که: ای داود! یاران خود را از شهوت پرستی برحذردار و بیم ده، زیرا کسانی که دلهایشان آویخته به شهوات دنیاست، دلهایشان نسبت به من در پرده و حجاب است.[465]
حضرت علی علیهالسلام در نامه ای به معاویه میفرماید:
به خدا سوگند! تو همانی که من میشناسم؛ دلی در پرده و غلاف داری و خردی سست و ناقص.[466]
[420] . قصص، آیه 78 و زمر، آیه 49.
[421] . نازعات، آیه 24.
[422] . زخرف، آیه 51 .
[423] . اعراف، آیه 12.
[424] . نهج البلاغه، خطبه 32 : «...دارٌ بالبلاءِ محفوفةٌ، و بالغدرِ معروفةٌ... أحوالٌ مختلفةٌ و تاراتٌ متصرّفةٌ، العیشُ فیها مذمومٌ، و الأمانُ منها معدومٌ...»..
[425] . طه، آیه 124: « وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِـیشَةً ضَنْکاً وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ القِـیامَةِ أَعْمی ».
[426] . نهج البلاغه، حکمت 228: «من لَهجَ قلبُه بحبّ الدنیا التَاط قلبُه منها بثلاثٍ: هَمٍّ لا یُغِبُّه، و حرصٍ لا یَترکه و أملٍ لا یُدرِکه».
[427] . تمیمی آمدی، غررالحکم، ح 2106: «النفس الأمّارة المسوّلةُ تَتملَّق تملّقَ المنافِق و تَتَصنّعُ بشیمةِ الصدیقِ الموافقِ، حتی إذا خَدَعت و تَمَکَّنت تَسَلَّطت تسلَطَ العدّوِ، و تَحَکَّمتْ تحکّمَ العتوِّ، فأوردَتْ مواردَ السوءِ».
[428] . همان، ح 3489 : «إنّ هذه النفسَ لأمّارةٌ بالسوءِ فمن أهمَلَها جَمحت به إلی المآثم».
[429] . همان، ح 7782 : «مَن أصلح نفسَه ملکها، من أهمَل نفسَه أهلکها».
[430] . شیخ صدوق، الأمالی، ص 322، ح 4: «من لم یتعاهَدِ النقصَ من نفسِه غلب علیه الهَوی، و من کان فی نقصٍ فالموتُ خیرٌ له».
[431] . نهج البلاغه، خطبه 86 : «لا تُرخِّصوا لأنفسکم فتَذهبَ بکم الرُخَصُ مذاهبَ الظلمةِ، و لا تُداهِنوا فیَهجمَ بکم الإدهانُ علی المعصیةِ».
[432] . تمیمی آمدی، همان، ح 10400: «لاتُرَخِّص لنفسِک فی مُطاوَعةِ الهوی و إیثارِ لذّاتِ الدنیا، فیُفسدَ دینَک و لا یُصلَح و تخسِرَ نفسُک و لا تَربح».
[433] . نهج البلاغه، نامه 53 : «إنّ نفسَک قد أولجَتْک شرّاً و أقمحَتْک غیّاً و أورَدْتک المهالَک، و أوعرَتْ علیک المسالِکَ».
[434] . مجلسی، بحارالانوار، ج 94، ص 143، به نقل از محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ح 20474: «... میّالةٌ إلی اللعبِ و اللّه وِ، مملوّةٌ بالغَفلةِ و السهوِ، تُسرِعُ بی إلی الحوبةِ و تُسَوفّنی بالتوبةِ».
[435] . صحیفه سجادیه، دعای 9، ص47: «و أوهن قوتنا عمّا یُسخِطُک علینا و لا تَخل فی ذلک بین نفوسِنا و اختیارِها، فإنّها مختارةٌ للباطلِ إلاّ ما وَفقت، أمّارة بالسوء إلاّ ما رَحِمَت».
[436] . کلینی، اصول کافی، ج 3، ص 345، ح 26: «اللّهم..... أسألک أن تعصَمنی من معاصیک، و لا تَکِلنی إلی نفسی طرفةَ عینٍ أبداً ما أحییتَنی، لا أَقلَّ من ذلک و لا أکثرَ، إنّ النفس لأمّارةٌ بالسوء إلاّ ما رَحِمْتَ یا أرحمَ الراحمین».
[437] . نهج البلاغه، نامه 56 : «.... اعلم أنک إن لم تَردَعْ نفسَک عن کثیرٍ ممّا تُحِبّ ـ مخافةَ مکروهٍ ـ سَمَت بک الأهواءُ إلی کثیرٍ من الضررِ، فکُن لنفسک مانعاً رادعاً، و لنزوتِک عند الحفیظةِ واقماً قامعاً».
[438] . تمیمی آمدی، همان، ح 8972 : «من لم یُهَذِّب نفسَه لم یَنتفِع بالعقل».
[439] . همان، ح 9470 : «من لم یُهذِّبْ نفسَه فضحَه سوءُ العادةِ».
[440] . همان، ح 8193 : «من لم یَسُسْ نفسَه أضاعَها».
[441] . اعراف، آیه 179: « وَلَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَـنَّمَ کَثِـیراً مِنَ الجِنِّ وَالإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَلَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولـئِک َ کَالأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولـئِک َ هُمُ الغافِلُونَ ».
[442] . انعام، آیه 39 : « وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا صُـمٌّ وَبُـکْمٌ فِی الظُّلُماتِ مَنْ یَشَأَاللّهُ یُضْلِلْهُ وَمَنْ یَشَأْ یَجْعَلْهُ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِـیمٍ ».
[443] . اسراء، آیه 72 : « وَمَنْ کانَ فِی هـذِهِ أَعْمی فَهُوَ فِی الآخِرَةِ أَعْمی وَأَضَلُّ سَبِیلاً ».
[444] . صحیفه امام، ج 14، ص 388.
[445] . ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص 296: «إنَّ للّهِ عقوباتٍ فی القلوبِ و الأبدانِ: ضنکٍ فی المعیشةِ، و وهنٍ فی العبادةِ و ما ضربِ عبدٍ بعقوبةٍ أعظمَ من قسوةِ القلب».
[446] . نهج البلاغه، خطبه 83 : «... فالقلوبُ قاسیةٌ عن حظِّها، لاهیةٌ عن رشدِها، سالکةٌ فی غیرِ مضمارِها کأنّ المعنّی سواها و کأنّ الرشد فی إحراز دنیاها».
[447] . بقره، آیه 74 : « ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُـکُمْ مِنْ بَعْدِ ذ لِکَ فَهِىَ کَالحِجارَةِ أوْ أشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الأَنْهارُ
وَ إِنَّ مِنْها لَما یَـشَّـقَّـقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ المَاءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغافِلٍ عَمّا تَعْمَلُونَ ».
[448] . مائده، آیه 13: « فَبِما نَقْضِهِمْ مِـیثاقَهُمْ لَعَنّاهُمْ وَجَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِـیَةً ».
[449] . شیخ صدوق، علل الشرائع، ص81 ، ح1: «ما جَفّتِ الدموعُ إلاّ لقسوةِ القلوب و ما قَسَتِ القلوبُ إلاّ لِکثرة الذنوب».
[450] . مجلسی، بحارالانوار، ج 14، ص 309، ح17: «إنّ الدابة إذا لم تُرتکَب و لم تُمَتهَن و تُستَعمل لتصَعبُ و یتغیّر خُلقُها، و کذلک القلوبُ إذا لم ترقَّقْ بذکر الموتِ و یتبعها دؤوبُ العبادةِ تَقسو و تَغلظ».
[451] . طوسی، امالی، ج 3، ص 1: «لا تُکثروا الکلامَ بغیر ذکرِ اللّه؛ فإنّ کثرةَ الکلام بغیرِ ذکر اللّه قسوةُ القلبِ، إنّ أبعدَ الناس من اللّه القلبُ القاسی».
[452] . شیخ صدوق، الخصال، ص 126، ح 122: «ثلاثةٌ یقسینَ القلبَ: استماعُ اللهوِ و طلبُ الصید...».
[453] . ورّام، تنبیه الخواطر، ج 2، ص 120: «ترک العبادة یقسی القلب، ترک الذکر یُمیت النفسَ».
[454] . دعوات راوندی، ص 269، ح 767 : «أنها کم أن تَطرحوا الترابَ علی ذوی الأرحام؛ فإنّ ذلک یُورث القسوةَ فی القلبِ و مَن قَسی قلبُه بَعدَ من ربِّه».
[455] . طوسی، امالی، ص 146، ح 240: «إنّ من البلاءِ الفاقُةَ، و أشدَّ من ذلک مرضُ البدنِ، و أشدَّ من ذلک مرضُ
القلبِ، و إنّ من النعم سعةَ المال، و أفضلَ من ذلک صحّةُ البدن، و أفضلَ من ذلک تقوىَ القلوبِ».
[456] . کلینی، اصول کافی، ج 2، ص 275، ح 28: «لا وجعَ أوجعُ للقلوبِ من الذنوب».
[457] . همان، ص 300، ح 1: «إیّاکم و المراءَ و الخصومةَ فإنّهما یمرُضان القلوبَ علی الإخوان، و ینبتُ علیهما النفاقُ».
[458] . تمیمی آمدی، غرر الحکم، ح 5696 : «شرّ ما ألقی فی القلوب الغلولُ».
[459] . جاثیه، آیه 23: « أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّـخَذَ إِلـهَهُ هَواهُ وَأَضَلَّهُ اللّهُ عَلی عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلی سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشاوَةً ».
[460] . بقره، آیه 7 : « خَتَمَ اللّهُ عَلی قُلوبِهِمْ وَعَلی سَمْعِهِمْ وَعَلی أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَلَهُمْ عَذابٌ عَظِـیمٌ ».
[461] . همان، آیه 18: « صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُونَ ».
[462] . حج، آیه 46: « أَفَلَمْ یَسِـیرُوا فِی الأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِـها أَوْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِـها فَإِنَّها لا تَعْمىَ الأَبْصارُ وَلـکِنْ تَعْمىَ القُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّـدُورِ ».
[463] . صدوق، امالی، ص 395، ح 1: «شَرُّ العُمْیِ عُمیُ القلبِ».
[464] . تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 197، ح 356 : «أعمَی العُمی، عُمی الضلالةِ بعدَ الهُدی و شرُّ العُمی عُمیُ القلبِ».
[465] . ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص 397 : «أوحی اللّهُ تعالی إلی داودَ، حَذِّر و اَنذِر أصحابکَ عن حبِّ الشَهواتِ، فإن المعلّقةَ قلوبهُم بشهواتِ الدنیا، قلوبهُم محجوبةٌ عنّی».
[466] نهج البلاغه، نامه 64: «و إنّک و اللّهِ! ما علمتُ الأغلفَ القلبِ، المقاربَ العقلِ».