پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

بخش سوم: خودسازى و فوايد آن

بخش سوم:

 

خودسازی و فواید آن

انسان در آغاز تولّد، بدن و اندامی مناسب دارد، ولی به لحاظ اخلاق و چهره درونی، محض قابلیت و استعداد و به اصطلاح «بالقوه» است؛ گرچه از نظر فطری موحّد و از نظر تکلیفی پاک و بی گناه است، ولی آماده پذیرش هر خوی و خصلتی است که برایش قابل جذب و در اختیارش باشد. قرآن می‌فرماید:

و خداوند شما را از شکم مادرتان بیرون آورد، در حالی که هیچ چیزی نمی‏دانستید.[100]

نظیر پارچه سفیدی که تار و پودش بافته شده و آماده رنگ‏رزی است، سابقا کلاف‏ ها و پارچه‏ ها را پس از بافتن رنگ آمیزی می‏کردند. پارچه سفید جان انسان آماده پذیرش هر رنگی است که در خمره گذارند، یا بسانِ صفحه سفیدی، مهیّای پذیرش هر نوع نقاشی است.

انسان یگانه مخلوقی است که قانون آفرینش، قلم ترسیم چهره درونی او را به دست خودش داده است که هرطور که می‏خواهد ترسیم کند؛ یعنی بر خلاف اندام‏های جسمانی ‏اش که کارش در مرحله رحم به پایان رسیده است و بر خلاف خصلت‏های روحی و روانی، انسان به مقیاس بسیار وسیعی پس از تولد ساخته می‏شود.

تمام تأسیسات ‏تربیتی، مکتب‏های اخلاقی و تعلیمات دینی و مذهبی برای راهنمایی ‏انسان است که آینده خودش را چگونه بسازد و چگونه شکل بدهد. راه راست انسان را به سوی آینده ‏ای سعادت بخش می‏رساند و راه‏ کج و انحراف ها، کژراه‏هایی است که انسان را به سوی آیندهِ تباه کننده و شقاوت آلود می‏ کشاند. خداوند در قرآن کریم می‌فرماید:

ما راه را به انسان [ این موجود آزاد خودساز] نشان دادیم تا او خود را، چه بخواهد و چه انتخاب کند. [ از دو راه یکی را انتخاب خواهد کرد.] یا راهی که ما نموده‏ایم و سپاس‏گزار ما خواهد بود و یا راه دیگر که راه ناسپاسی است.[101]

پیش‏تر نیز یاد آور شدیم که جان ما در آغاز موجود ی است مجرّد، ملکوتی و برتر از جهان مادّه، لیکن مجرّد تامّ و کامل نیست، مجرّدی است که در ابتدای راه خودسازی است و موجود مجردی است که ازجهت مرتبه نازله وجودی‏اش به بدن وابسته است.

وجودی است دارای ابعاد و مراتب، یک بعدش مادّی و وابسته به بدن است و کارهای مادّی انجام می‏دهد. بعد دیگرش مجرّد و برتر از مادّه است و به امور غیر مادّی می‏پردازد، یک مرتبه ‏اش حیوانی جسمانی است و یک مرتبه ‏اش انسانی ملکوتی، پس در عین حال که بیش از یک حقیقت نیست، هم غرایز و صفات حیوانی را دارد و کارهای حیوانات را انجام می‏دهد، هم ازغرایز و صفات انسانی برخوردار است و کارهای انسانی می‏کند.

چنین موجودی ـ که اشرف آفریدگان است ـ در آغاز، کامل و نهایی نیست، بلکه به تدریج خود را می‏سازد و پرورش می‏یابد، نیّت ها، افکار، رفتارها و حرکاتش شاکله و هویّت او را ترسیم می‏کنند و آرام آرام به کمال می‏رسانند. «ملکات روحی» اموری نیستند که از بیرون بر وجود ما عارض شوند، بلکه از درون جان پدید می‏آید و سازنده هویّت انسان هستند.

اگر آدمی در مسیر حیوانیت و مادّیت سیر کند، در پایان به حیوانی در قیافه انسان تبدیل می‏شود و به چشم بینندگانی که در همین دنیا نیز باطن بین هستند، حیوان دیده می‏شود و در قیامت نیز در سیمای انسانی که حیوان شده ظاهر می‏گردد و اگر درمسیر انسانیت سیر کند، بنده مقّرب الی اللّه و بهشتی می‏گردد و بسا از فرشتگان نیز برتر شود، زیرا قیامت روزی است که حقیقت‏ها نمایان می‏گردد و پرده‏ها کنار می‏رود.[102]

حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام درباره دانشمند فاسد می‌فرماید:

چهره او بسانِ صورت انسان است، ولی قلبش قلب حیوان؛ راه هدایت را نمی‏شناسد تا پیروی کند و دروازه گمراهی و کوری را نمی‏شناسد تا آن را ببندد و او مرده‏ای است بین زندگان.[103]

 

 

تغییرات تدریجی

 

برخی می‏پرسند: رفتار ما حرکاتی است پایان پذیر و نابود شونده، چگونه ماهیّت درونی ما را شکل و سامان می‏دهند؟ پاسخ این است که تغییرات، تدریجی و آرام آرام است و چنین تأثیراتی، حتی در اجسام و مادیّات به چشم نمی‏آید، هر رفتار ما نیز تأثیر ویژه خود را می‏گذارد، ولی چون تأثیرها تدریجی است و هم‏چنین در باطن و جان صورت می‏گیرد، برای ما محسوس و مشخص نیست.

اگر از شما بپرسند: آیا کف دست، بر فلزات و آهن سخت، اثر می‏گذارد؟ آیا کف کفش که چندان سفت و محکم نیست، بر سنگ اثر دارد. بسیار بعید می‏دانید، زیرا دست یا ته کفش نرم است و آهن و یا سنگ، سخت، ولی حرکات زیاد و تکراری، آن آثار را هویدا می‏سازد. می‏بینیم دستگیره ‏ها، یا میله‏ های داخل اتوبوس که مکررا در قبضه دست‏های نرم قرار می‏گیرد صیقلی و براق شده و سایر جاها زنگار گرفته مانده، یا سنگ فرش‏هایی که زیاد بر آن‏ها رفت و آمد می‏شود، مثل مسیر حرم اهل بیت علیهم‌‌السلام به قدری لیز می‏گردد که ناچار می‏شوند بارها آن‏ها را بتراشند و همه این تأثیر گذارهای نامحسوس به دلیل تکرار و تدریج است.

یک شخصیت هنرمند؛ مثلاً نقّاش، خطّاط و یا طرّاح چیره دست و ماهر را در نظر بگیرید، از همان آغاز که قلم را به دستش دادند و نگارش را به او آموختند تا آخرین مراحل هنرمندی، حرکت دست و قلم و ترسیم کاغذ، تکرار و تمام می‏شد، ولی یک چیز مهم در جانش باقی ماند که در اخلاق به آن «ملکه» و در فرهنگ به آن هنر می‏گویند. این ملکه و هنر خطاطی و... به علّت، نیّت، فکر، تکرار و تمرین شکل می‏گیرد. تمامی ملکات اخلاقی همین گونه‏اند و به تدریج و ناپیدا پدید می‏آیند.

اگر چشم برزخی و نافذ اهل معرفتی، به صدام‏ها، حجّاج‏ها و آدم‏کشان حرفه‏ای بیفتد، آنان را گرگ و کفتار و درندگانی در قیافه آدم می‏بیند، این حیوانات انسان نما در جهان آخرت نیز به همین صورت باطنی محشور می‏شوند.

این افراد در آغاز، مثل سایر افراد بشر، انسان بودند، در اوّلین بارهایی که به اذیّت و آزار و قتل دست می‏زدند، مثل همگان ناراحت می‏شدند، کم کم بر اثر تکرار ظلم و قتل، نگرانی و ناراحتی آنان کم و منتفی شد و حالت بی تفاوتی به خود می‏گرفتند، در ادامه و تکرار خلاف و گناه کم کم به آن عادت می‏کردند و هنگامی که خوی درندگی در درونشان شکل می‏گیرد، از این کارهای خلاف و جنایت ها، نه تنها ناراحت نمی‏شوند که لذّت هم می‏برند. این جاست که ماهیّت درونی این افراد تغییر شکل داده و به شکل حیوان در می‏آید، مگر آن که توبه و خود را اصلاح کنند.

خودسازی، چهره ملکوتی و انسانی ما را حفظ و صیانت می‏کند و تکامل می‏بخشد. خودسازی جنبه انسانی روح را تقویت می‏کند تا فرمانده خواسته‏ ها و تنظیم کننده نیازها باشد و جان انسان، اسیر جنبه حیوانی آدمی نگردد، زیرا تن‏پروری، شهوت‏رانی، بولهوسی، ریاست پرستی، حیله گری و کلاه برداری، سلطه‏ طلبی بر منابع و منافع جهان و... برای نفس حیوانی ما بسیار شیرین و پر جاذبه و نامتناهی است. کنترل بعد حیوانی ما و ریاضت و ورزیدگی برای کسب کمالات از گام‏های خودسازی است.[104]

برای روشن‏تر شدن مفهوم خودسازی، بین انسان و برخی موجودات مقایسه مختصر ارائه می‏گردد.

 

خسارت یا ارزش افزوده

قطرات زلال باران که ازآسمان نازل می‏شود ـ بی اختیار خویش ـ ممکن است دچار چند سرنوشت متفاوت و تغییر و تحوّل گردند: گاه سیلی ویران‏گر می‏گردند، گاه پشت سدّ می‏مانند و در اختیار بشر قرار می‏گیرند و... همین آب سدّ ممکن است در مجرای لوله کشی، وسیله‏ ای برای تنظیف و تطهیر آلودگی‏ها قرار گیرد وبا صدها موادّ شیمیایی یا نجاست آلوده و راهی اسفل سافلین و چاه فاضلاب گردد.

برخی آب‏ها نیز در زمین فرو می‏روند و ازچاه و چشمه سر در می‏آورند و خود را به باغ‏ها و گلستان‏ها می‏رسانند و از طریق ریشه درختان گل نه تنها باعث برگ و بار و صفا و سبزی و طراوت و بهجت می‏شوند که در ساقه ‏ها بالا می‏روند و به گل تبدیل می‏گردند تا صفا بخش زندگانی انسان و عطر و گلاب گردند.

روح ما نیز در آغازِ راه بسانِ آبی زلال، هیچ رنگ و بویی جز توحید ندارد، ولی در آخر مسیر، سرنوشتی همانند دو نوع آب پیدا می‏کند: یا به فاضلابی متعفّن و یا به عطری روح افزا و فرح‏بخش تبدیل می‏شود با یک تفاوت اساسی که باران بی‏اراده و اختیار است، ولی انسان با اختیار و متعهد و مسئول.

جمادات، نباتات، سایر حیوان ها، آب‏ها و گازها و... هر روزه پیش چشم ما و معمولاً به دست بشر، در حال تغییر وتحوّل و سرنوشتی جدید هستند، گاهی ارزش افزوده پیدا می‏کنند؛ مثلاً خاکی سرامیک و گلدان و... می‏شود، مواد نفتی، فرآورده پتروشیمی و لوازم خانگی و... می‏گردد، مجموعه اشیایی به هواپیما تبدیل می‏گردد، یا خاک تبدیل به موادّ غذایی، دارویی، تزیینی و... حیوان، لبنیات، البسه و.... می‏گردد. بعضی موارد هم نه تنها ارزش ندارد که ضد ارزش و مزاحم است، مثل نجاسات، آلودگی‏ها، میکروب‏ها و... البته ما در مقایسه با خودمان اشیا را بررسی می‏کنیم و در یک مقطع خاص. تفاوت اساسی آن‏ها با ما در چند نکته است:

1. برخی بی‏ جانند و هیچ گونه نقشی در ساختار آینده یا تکمیل خویش ندارند و صرفا تحت تأثیر عوامل بیرون از خود دگرگون می‏شوند، برخی جان‏دارند، مثل: گیاهان و حیوانات. این‏ها گرچه با اراده و اختیار خویش، برای تکامل و صیانت از خود تلاش‏هایی دارند؛ مثلاً حیوانات می‏کوشند امیال خود را ارضا کنند، شکم خود را سیر کنند، خویش را از گزند آفات حفظ کنند، تولید نسل نمایند و ...، ولی این نقش‏ها، اولاً: بسیار محدود است، ثانیاً: غریزی است نه تکاملی و ثالثاً: تحت اختیار انسانند نه مسلط بر انسان و... .

اگر به فرض این‏ها زبان و تقاضاهایی داشتند، به نتیجه نمی‏رسید؛ مثلاً سنگی می‏گفت: آرزو دارم سنگ محراب مسجد، یا گلدانی باشم نه سنگ توالت، خاکی التماس می‏کرد که مرا به درخت تبدیل کنید نه به آجر، موادّ غذایی التماس می‏کرد تا تبدیل به نجاست و تعفّن نشود و... به خواسته ‏اش نمی‏رسید، ولی خداوند تعالی انسان را صاحب اختیار آفریده و اختیار تعیین مقصد نهایی را به دست خودش داده است. خودش مهندس، شاکله درونی و تغییرات و تحولات خویش است که یا مثل آبی که تبدیل به عطر شده رشد کند، یا مثل فاضلاب راه سقوط را در پیش گیرد. استاد شهید مطهری رحمه ‏الله در تفاوت انسان و حیوان چنین می‏نویسد:

دایره ایفای نقش انسان، نسبت به حیوان بسی وسیع‏تر و گسترده‏تر است. این گستردگی از سه ویژگی موجود در انسان سرچشمه می‏گیرد:

1. وسعت دایره بینش و آگاهی که از سطح طبیعت می‏گذرد و قوانین طبیعت را می‏شناسد و در راه تسخیر آن به کار می‏گیرد.

2. وسعت دامنه خواسته‏ ها؛ انسان موجودی است ارزش جو، آرمان خواه و کمال مطلوب خواه، آرمان‏هایی دارد که مادی و از نوع سود نیست، آرمان‏هایی که تنها به خود و خانواده ‏اش اختصاص ندارد، بلکه فراگیرنده همه بشریّت است، به محیط و منطقه خاص یا قطعه‏ای خاص از زمان، محدود نمی‏شود.از شادی دیگران شاد و از اندوه آنان اندوهگین می‏گردد. به عقیده و آرمان مقدس خود آن‏چنان دل‏بستگی پیدا می‏کند که منافع خود، بلکه حیات و هستی خود را به سهولت فدای آن می‏نماید. جنبه انسانی تمدّن بشری که روح تمدّن به شمار می‏رود، مولود این گونه احساسات و خواسته‏ های بشری است. علم و فلسفه؛ یعنی مجموع تفکرات بشری درباره جهان، محصول کوشش جمعی بشر است که نظم خاص منطقی یافته است.

گرایش‏های والا و معنوی و فوق حیوانی انسان آن‏گاه که مبنی بر اعتقاد باشد نام «ایمان» به خود می‏گیرد، پس نتیجه می‏گیریم که تفاوت عمده و اساسی انسان با جان‏داران دیگر که ملاک «انسانیت» اوست و انسانیّت وابسته به آن است، علم و ایمان است.[105]

2. استعداد خود ساختگی ویژه‏ای که در انسان هست و هیچ موجود دیگر در این جهت مانند او نیست.

توضیح: اگر برخی جان‏دارهای دیگر نیز به مقیاس کمی قابل «ساختن» هستند و می‏توان با عوامل خاص پرورشی و تربیتی، تغییراتی در آن‏ها به وجود آورد، آن‏چنان که در جهان نباتات و حیوانات مشاهده می‏شود، ولی هیچ یک از آن‏ها به دست خودشان ساخته نمی‏شوند و این انسان است که آن‏ها را می‏سازد و ثانیا: تغییر پذیری آن‏ها نسبت به انسان بسیار اندک است. البته برای خودسازی انسان نیز شرایط و موانعی هست که در آینده مطرح می‏شود و تا اندازه‏ای وراثت، محیط طبیعی یا اجتماعی و... انسان را محدود می‏کند، ولی نابود نمی‏سازد.

تأییدات قرآنی و روایی بر دگرگونی چهره جان

رسول خدا صلی ‏الله ‏علیه ‏و‏آله می‌فرماید:

بعضی مردم در قیامت به صورت‏هایی محشور می‏شوند که میمون و خوک از آنان بهتر است.[106]

حضرت صادق علیه‌السلام فرمودند:

افراد متکبّر به صورت مورچه در می‏آیند که درصحرای محشر، مردم آنان را لگدمال می‏کنند تا خدا حساب‏رسی مردم را تمام کند.[107]

قرآن کریم درباره روز قیامت می‌فرماید:

روزی که در صور دمیده می‏شود، پس شما گروه گروه خواهید آمد.[108]

برخی مفسران گویند: انسان‏ها از یکدیگر جدا می‏شوند و هر کس با صورت باطنی خودش یا هم صورت‏های خود، گروه گروه محشور می‏شوند و در تفاسیر شیعه و سنّی ذیل همین آیه، حدیث بسیار مهمّی از پیامبر خدا صلی ‏الله ‏علیه ‏و‏آله چنین نقل شده است:

معاذ بن جبل می‏گوید: درباره آیه بالا، از پیامبر خدا صلی ‏الله ‏علیه ‏و‏آله پرسیدم، فرمودند: ای معاذ! از موضوع بسیار بزرگی سؤال کردی و در همین حال اشک حضرت جاری شد و فرمود:

ده دسته از امّت من به صورت‏های گوناگون به صحرای محشر می‏آیند که با سایر افراد تفاوت دارند:

بعضی به شکل میمون و برخی دیگر به صورت خوک محشور می‏شوند، بعضی از آنان وارونه‏اند؛ سرشان روی زمین و پاهایشان به طرف بالاست و حرکت می‏کنند، بعضی کور و سرگردانند، بعضی دیگر کرو لال‏اند و چیزی نمی‏فهمند و بعضی از آن‏ها زبانشان را می‏جوند و چرک و خون از دهانشان جاری می‏گردد، به گونه‏ای که اهل محشر از آن‏ها تنفّر دارند، برخی‏دست وپایشان بریده است، بعضی در حالی که به شاخه‏هایی از آتش به دار آویخته شده ‏اند محشور می‏شوند و بعضی دیگر از مردار بدبوترند و بعضی از آن‏ها بر تنشان لباسی از مس مذاب پوشیده است که به بدنشان چسبیده است. آن‏گاه فرمود: «کسانی که به شکل میمون محشور می‏شوند نمّام‏ها و سخن چین‏ها هستند، اما کسانی که به صورت خوک محشور می‏شوند، رشوه خواران و حرام خوارانند، کسانی که واژگونه حرکت می‏کنند ربا خوارانند، آنان که کور محشور می‏شوند، افرادی هستند که در قضاوت و حکومت، تعدّی و ستم می‏کنند، افراد کور و کر، کسانی‏اند که به اعمال و رفتارشان خود پسنداند، افرادی که زبانشان را می‏جوند، علما و قضاتی هستند که رفتارشان با گفتارشان مطابقت ندارد، کسانی که دست و پا بریده ‏اند کسانی‏اند که همسایه هایشان را اذیّت می‏کنند، آن اشخاصی که به شاخه‏هایی از آتش به دار آویخته ‏اند، کسانی هستند که نزد حاکمان از مردم سعایت و بدگویی می‏کنند، کسانی که بدبوتر از مردارند افرادی هستند که پیرو هوای نفس و لذّت‏ها هستند و حق خدا را که در اموالشان هست نمی‏پردازند و افرادی که لباس مس گداخته بر تن دارند، اهل تکبّر و فخر فروشی هستند.[109]

پس خودسازی هم راه سبک زندگی اسلامی را هموار می‏کنند و هم از تبدیل شدن چهره باطنی انسان به حیوان پیش گیری می‏کند

پیامبران سعی داشتند ما را بیدار کنند تا با خودشناسی و خودسازی، تمامی رفتار و کردارمان رنگ معنوی و خدایی بگیرد. حتی اگر کارهای مباح معمولی، مثل خوردن و آشامیدن، به قصد قربت و در راه بندگی خدا انجام بگیرد، همه‏اش ارزش‏مند و اخلاقی می‏گردد. هنگامی که با خودسازی، انسان بنده خدا شد و جز تحصیل رضای او هدفی نداشت، تمامی حرکات و رفتارهایش صبغه الهی و رنگ معنوی به خود می‏گیرد و ارزش‏مند می‏گردد، چنان که قرآن خطاب به پیامبر اکرم صلی ‏الله ‏علیه ‏و‏آله می‌فرماید:

بگو: همانا نمازم، عباداتم، حیات و مماتم [ و همه کارهایم] برای خدایی است که پروردگار عالمیان است، هیچ شریکی برای او نیست و به همین اخلاص کامل مرا فرمان داده‏اند و اوّلین کسی هستم که تسلیم و مطیع امر خدا هستم.[110]

 

 

صیانت از سیمای انسانیت

 

صیانت از سیمای انسانیت خویش، در گرو خودسازی است، زیرا انتخاب هندسه و شکل جان، در دنیا به دست خودماست، برخی، خواسته یا ناخواسته، دانسته یا ندانسته چهره حیوان را برای جان خویش برمی گزینند و برخی همان چهره انسانی را نگه‏داری می‏کنند و در قیامت هم به سیمای انسان زیبا پا به صحرای محشر می‏گذارند. درست مانند شکل دهی به یخ که نوع قیافه و شکل هندسی آن بستگی دارد به ظرفی که آب روان را در آن ظرف می‏ریزیم و در یخچال قرار می‏دهیم. پس از انجماد هنگامی که در فریزر را باز می‏کنیم و یخ‏ها را در می‏آوریم، اندازه و شکل یخ، تابع ظرفش می‏باشد و مهندسی آن به دست ماست.

انسان در قیامت، خود را در قیافه و شکلی می‏بیند که در دنیا برای کارهایش مهندسی کرده است. قرآن کریم می‌فرماید:

هر کس به اندازه ذرّه‏ای کار خیر انجام داده، آن را در قیامت خواهد دید و هر کس به اندازه ذرّه‏ای کار بد کرده، آن را مشاهده خواهد کرد.[111]

طبق روایاتی که برخی را قبلاً نقل کردیم، کردار ما مجسّم می‏شود و قابل رؤیت خواهد بود و برخی مفسّران این آیات را به مجسّم شدن رفتار و کردار تفسیر کرده‏اند؛ مثلاً می‌فرماید:

برای انسان، چیزی باقی نمی‏ماند جز حاصل تلاش هایش و سعی و کوشش خود را در قیامت خواهد دید.[112]

و:

آنچه را که از پیش برای خودتان فرستاده ‏اید همه را نزد خدا خواهید یافت.[113]

بیشتر مردم تنها ظاهر زندگانی دنیا را می‏بینند و از واقعیت‏ها و آخرت غافل‏اند.[114]

بنابراین، هویّت و فعلیّت درونی انسان به وسیله عقاید، رفتار و اخلاقش پدید می‏آید. انسان می‏تواند آن‏چنان خود را بسازد و با فضیلت و نورانی گرداند که در همین جهان، از فرشتگان مقرّب نیز بالاتر رود، هم‏چنان که می‏تواند با پرورش رذایل و پیروی از خوی‏های حیوانی، به گونه‏ای خویشتن را بسازد که از حیوانات، بلکه از شیطان هم پست‏تر گردد، می‏تواند از نفس خود، یک انسان وارسته ملکوتی بسازد و می‏تواند یک حیوان یا شیطان بسازد.

بنابراین، اگر به سلامت و سعادت خویش علاقمندیم باید با استفاده از قرآن و حدیث در رعایت بهداشت روانی و سلامت خود بکوشیم، بیماری هایمان را بشناسیم و درمان کنیم و اگر در این امر حیاتی و سرنوشت‏ساز کوتاهی کنیم زیان بزرگی خواهیم دید.

خوش‏بختی و کام‏روایی در دنیا و آخرت، در گرو خودسازی؛ یعنی مبارزه با نفس است. مبارزه با نفس آن قدر اهمیت و ارزش دارد که آن را جهاد اکبر نامیده ‏اند. منظور از «نفس» و «خود» همان خود حیوانی است.

 

خواسته ‏های خود حیوانی

نیازها و خواسته‏ های خود حیوانی، به شرط ضابطه ‏مندی، باید پاسخ داده شود. آنچه ناپسند است، هرج و مرج و زیاده‏روی در تأمین نیازهای حیوانی است. اصل غرایز و تمایلاتی که خدای تعالی در وجود ما آفریده همگی، خوب، به جا و برای زندگی لازم است، ولی نباید ارضای آن‏ها بی حدّ و مرز و بی حساب و کتاب باشد.

دانشمندان اخلاق، خواسته ‏های بعد حیوانی نفس را به دو بخش شهوت و غضب، تقسیم و آن را هوای نفس؛ یعنی خواسته جنبه حیوانی خودمان نامیده ‏اند. منظورشان از «شهوت» تنها غریزه جنسی و تماس‏های جسمی و شهوانی نیست، هرچه ملایم با نفس باشد و نیروی جاذبه ما آن را به سمت خود می‏کشاند انحراف از اندازه ‏اش را شهوت می‏نامند، مثل علاقه به پول، ریاست، قدرت، تغذیه، تفریح، حرص، طمع، بخل، شکم‏بارگی، شهوت‏رانی، حقّه بازی، خیانت، خوش‏گذرانی، خودنمایی وهرچه در نقطه مقابل جذب باشد را «غضب» می‏نامند.

این صفات مثل همین خشم که برای دفع ناملایمات از حریم انسان است به اندازه‏اش خوب، ولی افراط و تفریط آن بد است؛ مثلاً برای «دفاع» شجاعت، فضیلت است، ولی ترسویی زیاد یا بی‏باکی، بد است، عزّت نفس، خوب، ولی ذلّت و حقارت، بد و غیرت به جا خوب، ولی بی غیرتی یا تعصّبات افراطی بد، سوء ظن، زورگویی، انتقام‏جویی، حقد و کینه، فحش طعن و لعن، خودخواهی، بی عرضگی، تکبّر، ظلم و ستم، قساوت و... بد و مذموم‏اند.

بنابراین، این دو واژه شهوت و غضب، هر کدام نمایان‏گر ده‏ها صفت هستند.

تمامی غرایز و تمایلاتی که خداوند متعال در وجود ما آفریده است، اگر طبق مقررات اسلامی که برخاسته از عقل و شرع است تنظیم گردد، بسیار به جا و ارزش‏مند و اگر بی‏جا و خودسرانه به کار گرفته شود، زیان‏بار و نابود کننده است. ناگزیریم برای توضیح، مثال‏هایی بزنیم:

 

غضب

«غضب» در حدّ متعادل برای دفاع از خود و حریم‏ خانواده و دارایی لازم است. به هنگام هجوم متجاوز، با خشمناکی، نیروی دفاعی ما چند برابر می‏شود. در صورتی که اگر همین خشم و غضب نباشد نمی‏توانیم از مال و جان و آبرو یا مملکت و دین خویش دفاع کنیم. در عین حال، افراط و تفریط و مصرف بی‏جای آن زیان‏بار است.

«ترس» اگر نباشد، انسان خود را از خطرها حفظ نمی‏کند. در رانندگی، یا ارتباط با برق و میکروب‏ها و غیره... به فکر سلامتی نمی‏افتد، از آن طرف، اگر زیاد هم ترسو باشد به گونه‏ای که شخص از سایه خود بترسد، زیان‏بار خواهد بود، ولی ترس معمولی و متوسط، نعمت الهی است برای حفاظت از خویش.

 

غریزه جنسی

درباره غریزه جنسی، دیدگاه‏های گوناگونی مطرح بوده و هست، ما آن‏ها را به طور کلی به سه دسته افراطی، تفریطی و معتدل تقسیم می‏کنیم:

الف) دیدگاه افراطی می‏گوید: باید ارضای غریزی جنسی آزادانه و رها باشد، هر قید و شرطی را باید از سر راهش برداشت، فحشا و زنا و لواط و غیره، آزاد و عفت و پاک‏دامنی و... همه بی‏ معناست، با رهایی جنسی، همه مشکلات روانی بشر حل می‏شود. و... .[115]

ب) دیدگاه تفریطی: همواره افراد و گروه‏ها و آیین‏هایی بوده‏ اند که میل جنسی را یک غریزه ذاتا پلید، زشت و شیطانی دانسته ‏اند، آمیزش جنسی را، به طور کلی ـ حتی در ازدواج قانونی ـ کاری زشت و پلید دانسته و بر این باورند که این غریزه باعث تباهی فرد و جامعه و منافی تکامل روحی است.

در عرفان‏های شرقی، بودایی، برخی مکتب‏های اخلاقی یونان باستان، چنین تفکراتی وجود دارد، رهبران مسیحی نیز هر چند ازدواج را تحریم نمی‏کنند، ولی از روی ناچاری‏ برای حفظ نسل یا از باب دفع افسد به فاسد به آن تن می‏دهند تا به فحشا و زنا و... آلوده نشوند، برخی مرتاضان هندی یا راهبان مسیحی، جهاد با نفس را مبارزه با غریزه ‏جنسی و... می‏دانند.[116]

ج) دیدگاه معتدل: اسلام، غریزه جنسی را از بزرگ‏ترین نعمت‏های الهی می‏داند که تداوم زندگی بشر و بقای نوع انسانی را تضمین می‏کند. پرهیز از بولهوسی و بی ‏بندوباری و بهره‏مندی مشروع از این غریزه با انجام ازدواج، زمینه تکامل معنوی انسان را فراهم می‏کند.

قرآن کریم می‌فرماید:

و از نشانه‏ های او این است که همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید و در میانتان مودّت و رحمت قرار داد، در این، نشانه‏ هایی است برای گروهی که تفکّر می‏کنند.[117]

مردان و زنان بی همسر خود را همسر دهید، هم‏چنین غلامان و کنیزان صالح و درست‏کارتان را، اگر فقیر و تنگ‏دست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بی نیاز می‏سازد. خداوند گشایش دهنده و آگاه است و کسانی که امکانی برای ازدواج نمی‏یابند، باید پاک‏دامنی پیشه کنند تا خداوند از فضل خود آنان را بی نیاز گرداند.[118]

ازدواج نقش تربیتی فوق ‏العاده‏ای برای پسران و دختران دارد، نخستین گام برای رهایی از خودمحوری به سوی «غیر دوستی» «ایثار» و رهایی از خامی و ناپختگی است. اسلام به ازدواج به عنوان امری مقدس و عبادتی کم نظیر و در مواردی به عنوان یک وظیفه واجب شرعی می‏نگرد. در روایات آمده است: «هیچ بنایی محبوب‏تر از بنای ازدواج نیست».[119]

امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید:

دو رکعت نماز شخص ازدواج کرده، برتر است از هفتاد رکعت نماز انسان عزّب.[120]

سه نفر از زنان در محضر پیامبر اکرم صلی ‏الله ‏علیه ‏و‏آله از شوهران خود شکایت کردند: یکی گفت: شوهرم گوشت نمی‏خورد، دیگری گفت: شوهر من از بوی خوش پرهیز می‏کند، سومی گفت: شوهرم تمایلی به معاشرت با من ندارد. پیامبر صلی ‏الله ‏علیه ‏و‏آله از شنیدن این سخنان، به شدّت ناراحت شد و بی‏درنگ، در حالی که از شدّت خشم ردایش بر زمین کشیده می‏شد، از خانه به مسجد آمد و بالای منبر رفت و پس از حمد و ستایش خداوند، فرمودند:

چرا برخی از اصحاب من از خوردن گوشت و استعمال بوی خوش و معاشرت با زنان اجتناب می‏کنند. همانا من خودم هم گوشت می‏خورم و هم بوی خوش استعمال می‏کنم و هم با زنان معاشرت دارم. هر کس از سنّت من اعراض کند از من نیست.[121]

در محضر امام باقر علیه‌السلام زنی آمد و عرض کرد: من متبتّله هستم، حضرت پرسیدند: منظورت از تبتّل چیست؟ زن پاسخ داد: هرگز قصد ازدواج ندارم و می‏خواهم به صورت مجرّد زندگی کنم. امام پرسیدند: چرا؟ زن جواب داد: می‏خواهم به معنویّت و فضیلت دست یابم. امام علیه‌السلام فرمودند:

دست از این کارها بردار، اگر تجرّد فضیلت بود فاطمه زهرا علیهاالسلام سرور زنان عالم سزاوارتر به این کار بود.[122]

از سوی دیگر، اسلام با هرزگی و افسار گسیختگی جنسی به شدّت مخالف است و هرگونه شهوت پرستی را محکوم می‏کند. امام علی علیه‌السلام می‌فرماید:

بردگی شهوت بدترین بندگی‏ها و خوارترین اسارت‏هاست. کسی که در چنگال‏های بی رحم و سیری ناپذیر شهوت گرفتار شود راهی برای نجات و رهایی ندارد.[123]

در نتیجه، انسان متعهدی که در پی فرمان خداست، خود و خانواده‏اش از میل جنسی بهترین لذّت‏ها را می‏برند، احساس تقوا و تقرّب و عبادت نیز دارند، آرامش و صمیمیت و عفّت خانوادگی نیز دارند، در آخرت نیز در آغوش حورالعین قرار می‏گیرند، ولی کسی که خوی حیوانی خویش را اصیل می‏داند، اگر در پی کام‏یابی هم باشد، در همین جهان نیز چندان کام‏روا نخواهد شد، احساس انحراف، اضطراب روحی، از هم پاشیدگی خانوادگی و اختلاف‏ها و... گوشه‏ای از این نابسامانی‏های دنیوی است، جهنّم ابدی نیز در پیش است، صفحات حوادث روزنامه‏ها ـ که پر از جنایت، بزهکاری، طلاق و فساد است ـ ، آینه‏ای از این عواقب سوء شهوت رانی‏هاست.

استاد بزرگوار حضرت امام خمینی قدس ‏سره درباره قوّه شهوت می‏نویسد:

بدان که قوّه شهوت، از قوای شریفه‏ای است که حق تعالی به حیوان و انسان مرحمت فرموده برای حفظ شخص خود و بقای آن در عالم طبیعت و... و چون تحصیل سعادت ابدی، بی بقای در عالم دنیا و اقامه در نشئه طبیعت صورت نگیرد، سعادت ابدی انسان و حیات شریف ملکوتی او مرهون منّت این قوّه شریفه است و نیز این قوّه را مدخلیّت تام و دخالت کامل است در تشکیل عائله شریفه و نظام مدینه فاضله و تربیت نفوس ناقصه، پس علاوه بر آن‏که سعادت خود انسان وابسته به این قوّه است، سعادت بنی نوع هم پیوند به این مائده آسمانی است و این قوّه وقتی کفیل این سعادات شخصیّه و نوعیّه است که از حدود اعتدال، تخطّی و تجاوز نکند و از تحت موازین عقلیّه و الهیّه خارج نشود، زیرا با خروج آن از حدِّ خود و به جانب افراط و تفریط رفتن، علاوه بر آن که سعادات مذکور را تحصیل نکند، مایه شقاوت و بدبختی خود و بنی نوع خود شود. چه بسا با شهوت‏رانی چند روز یا چند ساعت، نظام یک عائله شریفه از هم گسسته شده و طرح بدبختی و بیچارگی آن‏ها تا ابد ریخته شود و چه بسا از عنان گسیختگی این قوّه، شرافت خود انسان و عائله شریفه او دست خوش باد فنا شود.[124]

 

پول و ثروت در دو دیدگاه

برخی حاکمیت بر خویش و منصب فرمان‏روایی کشور تن را به خود انسانی خویش می‏دهند و خود حیوانی و خواسته‏ هایش را به سبک زندگی اسلامی اداره می‏نمایند و بعضی‏ برعکس، جنبه خود حیوانی خویش را اصیل می‏دانند، همورا حاکم و فرمانده می‏کند و طبعا خود و خواسته ‏های انسانی، تضعیف و بی اثر می‏گردد.

روشن است نبرد، بین این دو جهت درونی ما وجود دارد و اصالت بخشیدن به جنبه انسانی و ملکوتی و کنترل جنبه حیوانی، نوعی جهاد با نفس قلمداد می‏گردد. بدیهی است هر یک از این دو جنبه نفسانی ما که حاکم شوند، یک سبک رفتاری ویژه‏ای دارند؛ مثلاً در کسب و خرج پول، اگر جنبه ملکوتی حاکم گردد تمامی زندگانی دنیوی، از جمله پول را به عنوان «هدف» نمی‏بیند، خود را خادم ثروت نمی‏داند، بلکه پول را در خدمت نیازهای واقعی خود می‏شمرد، دنیا را پل و مسیر و صرفا بازار تجارتی می‏داند که باید هوشیار باشد تا خود را نبازد تا بلکه خویش و خانه آخرت را بسازد.

در پی کسب و کار است، ولی به عنوان عبادتی ارزش‏مند، به عنوان وظیفه ‏شرعی برای تأمین هزینه‏های خود و خانواده از راه‏های مشروع. همان‏گونه که در قرآن کریم آمده او به دنیا چنین می‏نگرد: رزق الهی است،[125] خیر است،[126] زمینه و ابزار انفاق است، فضل الهی است،[127] حسنه دنیوی است،[128] ثواب دنیوی است،[129] رحمت الهی است[130] و...  او خویش را امانت‏دار الهی می‏داند و ثروتش را بذری برای مزرعه آخرت، اگر تمامی دنیا را به او بدهند مغرور نمی‏شود و طغیان نمی‏کند و اگر همه دنیا را از او بگیرند نگران نمی‏گردد و رفتار کسی که اسیر جنبه حیوانی خویش است به گونه‏ای دیگر است، وی در پی کسب پول است از هر راهی که بتواند، گرچه با سرقت، رشوه، استثمار و مکیدن خون بی‏نوایان و ضعیفان باشد، حاضر است بسیاری از ارزش‏ها را به قیمت کسب درآمد، زیر پا گذارد. تمامی همّ و غمّ او ثروت است و سرمایه، خود نیز غلام حلقه به گوش پول است. رفتارهای زشتی همچون امساک بخیلانه، احتکار، سرمایه اندوزی برای وارث، کلاه برداری و رانت خواری را مدیریت و سیاست و هنر می‏پندارد، آن‏قدر سرگرم کسب ثروت و قدرت می‏گردد که از خود و خدا و قیامت غافل می‏گردد، یا منکر جهان غیب می‏شود. هنگامی که دنیا به او رو می‏کند اهل طغیان و عصیان و آن‏گاه که از دستش برود، مضطرب و نالان می‏گردد. بارها دیده شده است در نوسانات مهم بازار ارز و اقتصاد، چنین فردی دچار سکته می‏شود. بنابراین، هر دو گروه، اهل کسب و کار و زندگی‏اند، اما این کجا و آن کجا؟!

روزی حضرت مجتبی علیه‌السلام بر استری نیکو سوار بود و لباس فاخری بر تن داشت و از کوچه‏ های یثرب می‏گذشت، چهره شریفش از زیبایی می‏درخشید، گروهی از یاران نیز به همراهش بودند. یکی از یهودیان با دیدن شکوه و جلال حضرت گفت: ای پسر رسول خدا! پرسشی دارم. فرمودند: آن چیست؟

گفت: جدّت رسول خدا می‏گوید: دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است، شما مؤمن و من کافرم. اکنون دنیا برای شما بهشت است که از نعمت برخوردارید و برای من زندان که با فقر دمسازم. امام علیه‌السلام فرمودند: اگر آنچه را خدا در آخرت برای من و مؤمنان مهیا کرده ببینی... خواهی دانست که من پیش از انتقال به آن‏جا در دنیا به همین حالت، در زندان هستم و اگر می‏دیدی آنچه برای تو و هر کافری در آخرت از آتش جهنّم و عذاب دردناک مهیا نموده می‏دانستی که در این دنیا، در بهشت و نعمتی.[131]

 

نبرد بی ‏امان

هر روزه نفس حیوانی ما با عقل در ستیز است، زیرا در راه دست‏یابی به خواسته ‏های بی حدّ و مرزش پیوسته در تلاش است. وسوسه‏ های شیطان و سپاهش نیز او را کمک می‏کنند. می‏خواهد آزاد، رها و یکّه تاز میدان باشد و بعد ملکوتی و عقل انسانی را خلع سلاح، منزوی و اسیر و مسخّر خود گرداند.

سرکوبی چنین دشمن غداری کار آسانی نیست، قاطعیت، پایداری و مقاومت و حتی جهاد لازم دارد، آن هم نه یک لحظه یا یک روز و دو روز، یا چند سال، بلکه جهادی مداوم و مادام العمر می‏خواهد.

مبارزه‏ای بی امان، جدّی و نفس گیر برای مهار و کنترل نفس لازم است تا با استمداد از دستورات وحیانی، عقل بر کشور تن حاکم گردد و ما را در مسیر تکامل و صعود قرار دهد.

حضرت علی علیه‌السلام می‌فرماید:

با دوام جهاد و نبرد بی امان با نفس خودتان، مالک و صاحب اختیار آن شوید.[132]

و می‌فرماید:

اهل احتیاط و عاقل کسی است که خود را سرگرم جهاد با نفس کند و در نتیجه، آن را اصلاح کند و از هوس‏ها و لذّت جویی‏ها باز بدارد و به این وسیله آن را مالک گردد. به راستی که انسان عاقل آن‏چنان به اصلاح خویش مشغول است که به دنیا و آنچه در آن است و اهل دنیا توجهی ندارد.[133]

نیز می‌فرماید:

سزاوار و شایسته خردمند است که در هیچ حالی از طاعت پروردگارش و مجاهدت نفسش باز نایستد.[134]

نیز می‌فرماید:

در پیکار با نفست تو را همین بس که تا ابد همواره بر آن چیرگی جویی و با خواهش هایش در ستیز و جنگ باشی.[135]

در «حدیث» معراج درباره ویژگی‏های نیکوکاران و آخرت گرایان آمده است:

مردم یک بار می‏میرند، ولی آنان بر اثر مبارزه با نفس‏هایشان و ستیز با شیطانی که در رگ‏هایشان جاری است روزی هفتاد بار می‏میرند.[136]

محمد بن عمران بجلىّ می‏گوید: شنیدم حضرت امام صادق علیه‌السلام می‏فرمودند:

آن کس که از درون دل برای خویش واعظی قرار ندهد، اندرزهای مردم سودی به حالش نخواهد داشت.[137]

نیز می‌فرماید:

هر که مالک نفس خویش باشد، هنگام میل و رغبت و ترس و رهبت و شهوت و غضب و هنگام خشنودی، خدا بدنش را بر آتش دوزخ حرام خواهد کرد.[138]

سعدی می‏گوید:

بزرگی را پرسیدم در معنای این حدیث «اَعْدی عَدُوِّک، نفسک الّتی بین جَنْبَیْک».

گفت: به حکم آن که هر دشمنی را که با وی احسان کنی، دوست گردد، مگر نفس را که چندان که مدارا پیش کنی، مخالفت زیادت کند.[139]

 

[100] . نحل، آیه 78 : « وَاللّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً ».
[101] . دهر، آیه 3 : « إِنّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمّا شاکِراً وَ إِمّا کَفُوراً ».
[102] . طارق، آیه 9 : « یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ ».
[103] . نهج البلاغه، خطبه 87 : «... فالصورةُ صورةُ إنسانٍ و القلبُ قلبُ حیوانٍ، لا یَعرِفُ بابَ الهدی فَیَتّبَعه، و لا بابَ العمی فَیصّدَ عنه، و ذلک میّتُ الأحیاءِ».
[104] . در آینده درباره شرایط و موانع خودسازی سخن می‏گوییم.
[105] . ر . ک: مرتضی مطهری، انسان و ایمان، ص 9 و همو، انسان در قرآن.
[106] . قره ‏العیون، ص 479 به نقل از خودسازی، ص 37 : «یُحشَرُ بعضُ الناسِ علی صُوَرٍ یَحسنُ عندها القِردةُ و الخنازیرُ».
[107] . مجلسی، بحارالانوار، ج 7، ص 201: «إنّ المتکبّرین یُجعَلون فی صُورِ الذّرِ، یَتوطّأُهُم الناسُ حتی یَفرغَ اللهُ من الحسابِ».
[108] . نبأ، آیه 18: « یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَـأْتُونَ أَفْواجاً ».
[109] . طبرسی، مجمع البیان، ج 10، ص 423؛ اسماعیل حقی، روح البیان، ج 10، ص 299، ذیل آیه 18 سوره نبأ و حویزی، نورالثقلین، ج 5، ص 493.
[110] . انعام، آیه 162: « قُلْ إِنَّ صَلاتِی وَنُسُکِی وَمَحْیاىَ وَمَماتِی لِلّهِ رَبِّ العالَمِـینَ * لا شَرِیکَ لَهُ وَبِذ لِکَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ المُسْلِمِـینَ ».
[111] . زلزال، آیه 7 : « فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ * وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَـرّاً یَرَهُ ».
[112] . نجم، آیه 39 : « وَأَنْ لَیْسَ لِـلاْءِ نْسان إِلاّ ما سَعی * وَأَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُری ».
[113] . بقره، آیه 11: « وَما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللّهِ ».
[114] . ر.ک: روم، آیه 7 : « ... وَلـکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لایَعْلَمُونَ * یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الحَیاةِ الدُّنْیاوَهُمْ عَنِ الآخِرَةِ هُـمْ غافِلُونَ ».
[115] . ر.ک: مرتضی مطهری، اخلاق جنسی و آنتونی استور، فروید ترجمه حسن مرندی؛ فرویدیسم، ا . ح . آریان‏پور.
[116] . ر . ک: احمد حسین شریفی، آیین زندگی، ص 156 ـ 164.
[117] . روم، آیه 21: « وَاللّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً وَجَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَزْواجِکُمْ بَنِـینَ وَحَفَدَةً وَرَزَقَکُمْ مِنَ الطَّـیِّباتِ أَفَبِالباطِلِ یُـؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَةِ اللّهِ هُمْ یَکْفُرُونَ » نیز رجوع شود به نمل، آیه 72 و اعراف، آیه 189 و نساء، آیه 1.
[118] . نور، آیه 23 و 24: « وَأَنْکِحُوا الأَیامی مِنْکُمْ وَالصّالِحِـینَ مِنْ عِـبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ إِنْ یَـکُونُوا فُقَراءَ یُـغْنِـهِمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ ».
[119] . محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج 29، ص 13: «ما بُنِىَ فی الاسلامِ بناءٌ أحبُّ إلی اللّه‏ِ عزّوجلّ من التزویجِ».
[120] . طوسی، تهذیب الاحکام، ج 7، ح 1044: «رکعتان یُصَلّیهِما المتزوّجُ أفضلُ مِن سَبعینَ رکعةً یُصَلّیها الأعزبُ».
[121] . کلینی، الکافی، ج 5، ص 496.
[122] . مجلسی، بحارالانوار، ج 100، ص 219، ح 13.
[123] . تمیمی آمدی، غرر الحکم، ج 4، ص 352 : «عبد الشهوةِ أذلُّ من عبدِ الرقِّ، عبدُ الشهوةِ أسیرٌ لا یَنفکُّ أسرهُ».
[124] . امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 297 و 280.
[125] . ر . ک: ملک، آیه 15.
[126] . بقره، آیه 215 و 272 و 273.
[127] . نساء، آیه 37 و 54 و 73 و توبه، آیه 28 و 59 و 74 و 75.
[128] . زمر، آیه 11 و 39 و بقره، آیه 201.
[129] . آل‏ عمران، آیه 148 و نساء، آیه 134.
[130] . یونس، آیه 21 و روم، آیه 33.
[131] . اربلی، کشف الغمه، ج 1، ص 564 و مجلسی، بحارالانوار، ج 43، ص 346.
[132] . تمیمی آمدی، غرر الحکم، ج 1، ص 131، ح 2989: «اَمْلِکُوا أنفسَکُم بِدَوام جهادها».
[133] . همان، ص237: «إنّ الحازِمَ مَن شَغَلَ نَفسَهُ بِجِهادِ نَفسِه فَأَصلَحَها و حَبَسَها عن أهویتِها و لذّاِتها فملَکها و إنّ للعاقلِ بنفسِه عن الدنیا و ما فیها و أهویتها شغلاً».
[134] . مجلسی، بحارالانوار، ج 19، ص 182، ح 31 : «ینبغی للعاقل أن لا تخلو فی کلّ حالةٍ عن طاعةِ ربِّه و مجاهدَةِ نفسِه».
[135] . تمیمی آمدی، همان، ح 7080 : «کفاک فی مجاهدَة نفسِک أن لا تزالَ أبداً لها مغالِباً و علی أهویتها و محارباً».
[136] . مجلسی، بحارالانوار، ج 77، ص 24، ح 6: «یموتُ الناسُ مرّةً و یَموت أحدُهم فی کلِّ یومٍ سبعینَ مرّةً من مجاهدةِ أنفسِهم و مخالَفةِ هواهم و الشیطان الذی یَجری فی عروقِهم».
[137] . همان، ج 70، ص 70 : «من لم یَجعل له من نفسِه واعظاً فإنّ مواعظَ النّاس لن تُغِنىَ عنه شیئاً».
[138] . حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 6، ص 123: «من مَلَک نَفسه إذا رَغب و إذا رَهَب و إذا اشتَهی و إذا غَضَب و إذا رَضىَ حَرَّم اللّه‏ُ جسدَه علی النارِ».
[139] . گلستان سعدی، باب هفتم.