بخش چهارم امامت
چه کسی میتواند جانشین پیغمبر شود؟
مسافرین هواپیما ، سوار شدهاند ولی خلبان ، هنوز نیامده است.گویا مریض شده و نمیتواند بیاید.
چه کسی را به جایش میگذارند ، که مسافرین را به مقصد برساند؟یکی از مسافرین را؟
یا مهماندار هواپیما را؟یا یک رهگذر را؟....چه کسی را؟
آیا کسی را که«بینش و آگاهی کافی»برای هدایت هواپیما ندارد ، به جای خلبان میگذارند؟
آیا مسافرین به او اعتماد میکنند؟آیا با او پرواز میکنند؟ چه کسی میتواند جانشین خلبان شود؟
حتماً کسی که:خلبانی را درست بداند و در این فن«بینش و آگاهی»داشته باشد.
حالا ، با توجّه به این مثال ، آیا میتوانید بگویید:
چه شخصی میتواند«امام»باشد؟
چه شخصی میتواند«جانشین پیغمبر»باشد؟
جانشین پیغمبر ، باید چگونه باشد؟
آیا کسی که«بینش و آگاهی»برای هدایت مردم ندارد ، میتواند جانشین پیغمبر شود؟
آیا کسی که قوانین دین را درست نمیداند و گناه و اشتباه میکند ، برای جانشینی پیغمبر ، لیاقت دارد؟
آیا مردم به او ، اعتماد میکنند؟
چه کسی بهتر میداند که برای جانشینی پیغمبر ، چه شخصی ، شایسته است؟خدا بهتر میداند یا مردم؟
البتّه خدا بهتر میداند و به همین جهت ، شخص شایستهای را برای«جانشینی پیامبر»تعیین میکند و به پیغمبر فرمان میدهد که:«بینش و آگاهىِ الهىِ»خود را در اختیار او قرار دهد.پیغمبر هم ، به فرمان خدا عمل میکند و او را برای جانشینی خود برمیگزیند و به مردم معرّفی میکند.
جانشین پیغمبر را«امام»مینامند.
امام جانشین معصوم پیامبر
پیامبر ، به فرمان خدا ، انسانی درستکار و امین را برمیگزیند تا جانشین او باشد و بعد از او کارهایش را انجام دهد.
امام انسان امین و درستکاری است که خدا ، او را برای «امامت و رهبرىِ مردم»برمیگزیند و پیامبر به فرمان خدا او را معرّفی میکند تا با گفتار و رفتار خود ، مردم را به سوی خدا راهنمایی و هدایت کند.و مردم ، در روش زندگی از او سرمشق گیرند و پیرو او باشند.
پیامبر ، به اذن خدا«بینش و علم و آگاهی»خود را در اختیار جانشینش قرار میدهد ، تا بتواند مردم را درست رهبری و راهنمایی کند.امام قانونها و دستورهای دین را میداند ، (یعنی:خدا و پیغمبر به او یاد دادهاند)و به مردم میرساند.امام-مانند پیغمبر-نمونه کامل دین است و به دستورهای دین کاملاً عمل میکند.
«امام»-مانند پیامبر-زشتی و پلیدی گناه را میبیند و به جهت همین«بینش و آگاهی»هرگز گناه نمیکند ، بلکه از آن بیزار است.
چون امام-مانند پیامبر-گناه و اشتباه ندارد ، مردم به او اعتماد میکنند و میتوانند از گفتار و رفتارش پیروی کنند.
امامان (دوازده امام) همه ، معصومند. یعنی:
گناه نمیکنند.کاملاً درستکار و امین هستند. قانونها و دستورهای دین را ، درست و کامل به مردم میرسانند(یعنی:اشتباه و فراموشی ندارند.) پرسشها:
1-چه شخصی میتواند امام و جانشین پیغمبر باشد؟
2-آیا شخصِ گناهکار و فراموشکار میتواند امامِ مسلمانان باشد؟....چرا؟
3-نمونه کامل دین ، یعنی چه؟
4-چرا امام از گناه بیزار است؟
5-بینش و آگاهی مخصوص را چه کسی در اختیار امام قرار داده است؟
6-امام معصوم است ، یعنی چه؟
7-مسئولیّت الهىِ امام ، چیست؟
عید بزرگ غدیر
پیغمبر گرامی اسلام ، حضرت محمّد بن عبد اللّه ، در آخرین سال عمر خویش ، برای انجام عبادت«حّج»به مکّه رفت.از مسلمانها هم دعوت کرد که:در مراسم حجّ شرکت کنند.در پی این دعوت ، کسانی که توانایی داشتند ، فرمان پیامبر خویش را پذیرفتند و در مدّت کوتاهی ، عدّه زیادی از مسلمانها به سوی مکّه ، حرکت کردند.در آنجا عبادت پرشکوه حّج را ، انجام دادند.و آداب و اعمالِ کاملِ حّج را ، از پیامبر گرامی فراگرفتند.
هنگامی که مراسم حّج و زیارت خانه کعبه ، بپایان رسید ، کاروانها برای بازگشت آماده شدند و راه افتادند.پیامبر هم ، همراه کاروانی به سوی مدینه حرکت فرمود.
صدای زنگ شترها بیابان را پرکرده بود.هوا گرم بود و صحرا ، سوزان. در بین راه ، فرشته وحی پروردگار فرود آمد و این پیام را از طرف خدا برای پیامبر آورد:
«هان ای پیامبر!پیامی را که از پروردگارت بهسوی تو فرود آمده است ، به مردم برسان.که اگر کوتاهی کنی ، رسالتِ الهىِ خویش را ، انجام ندادهای!خدا ترا ، از شرّ دشمنان نگاه میدارد و کافران را به مقصود ، نمیرساند.»
پیامبر ، همانجا فرود آمد تا به فرمان الهی عمل کند.عدّهای از مسلمانان را صدا زد و فرمود:هم اکنون به تمام کاروانهایی که جلو رفتهاند خبر دهید:برگردند.و به آنها که هنوز نرسیدهاند بگویید:زودتر بیایند.
این عدّه برشترهای تیزرو سورا شدند و شتابان خود را به کاروانهایی که جلو میرفتند رساندند و با صدای بلند فریاد زدند:بایستید!بایستید ،
برگردید! برگردید،
کاروانیان افسار شترها را کشیدند.زنگ شترها خاموش شد.پیدرپی میپرسیدند:چرا بایستیم؟مگر چه خبر است؟در این هوای گرم ، چرا بایستیم؟چرا برگردیم؟
سواران گفتند:پیامبر فرموده:برگردید و کنار غدیر پیش من بیایید. کاروانها برگشتند و کنار غدیر ، بار انداختند.آنها هم که نرسیده بودند ، رسیدند.و به این ترتیب ، هزاران نفر از مسلمانان که از حجّ باز- میگشتند ، در روز«هجدهمِ ماهِ ذی حجّه»آنجا جمع شدند.نماز ظهر را با پیامبر گرامی خواندند.
سپس از پالان و باربند شترها ، منبری ساختند.پیامبر گرامی ، برفراز آن ایستاد تا فرمان خدا را انجام دهد.و آن«پیام مهمّ»را ، به مردم برساند.
مردم همه خاموش و ساکت در انتظارند تا سخنان پیامبر گرامی را بشنوند و ببینند که آن«پیام مهمّ»چیست؟
پیامبر گرامی ، بعد از سخنانی بسیار سودمند ، با آهنگی آسمانی و صدایی رسا ، از مردم پرسید:
«ای مردم!پیشوا و سرپرست شما کیست؟
رهبر و صاحب اختیار شما کیست؟
آیا من رهبر و پیشوای شما نیستم؟
آیا من ، سرپرست و صاحب اخیتار شما نیستم؟....
گفتند:یا رسولَ اللّه!
شما!رهبر و صاحب اختیار ما هستید.
شما پیشوای ما هستید.
سپس پیامبر گرامی ، علىّ بن ابیطالب را صدا کرد و پهلوی خود جای داد.دست او را گرفت و بلند کرد و به مردم نشان داد و با بلندترین صدا و پرشکوهترین آهنگ فرمود:
کسانی که من پیشوا و صاحب اختیارشان ، هستم ، پس از من ، «علی»پیشوا و صاحب اختیارشان میباشد.
ای مردم!ای مسلمانان!بعد از من ، «علی»پیشوا و رهبر شماست.
سپس دست بهسوی آسمان بالا برد و فرمود:
پروردگارا!با دوستان علی ، دوست باش!
و با دشمنان علی ، دشمن باش!
پروردگارا!یاران علی را ، یاری فرما.
و بدخواهان علی خوار کن.
و از منبر فرود آمد ، عرقهای پیشانی را پاک کرد ، نفس بلندی کشید.لحظهای آرام ایستاد ، بعد ، به مسلمانان فرمان داد که:
«با برادر و جانشینم علىّ بن ابیطالب بیعت کنید و این مقام الهی را به او تبریک گویید.او پیشوا و امیرِ مؤمنین است.»
مسلمانها ، دسته دسته آمدند و دست نیرومند علىّ بن ابیطالب را گرفتند و فشردند و مقام رهبرىِ مؤمنین را به او تبریک گفتند و او را«امیرُ المؤمنین» صدا کردند.
به این ترتیب ، روز هجدهمِ ماهِ ذی حجّه ، علىّ بن ابیطالب ، برای رهبری و امامت برگزیده شد.مقام امامت و رهبری جزء دین شد.و با تعیین رهبر ، دین اسلام ، کامل و جاودانی گشت.
ما همه ساله ، این روز بزرگ را ، عید میگیریم و از امامت و پیشوایی حضرت علی خشنودیم ، حضرت علی را امام و رهبر مسلمانان میدانیم و کوشش میکنیم که از گفتار و رفتارش پیروی کنیم. پرسشها:
1-بیعت یعنی چه؟مسلمانها چرا با حضرت علی بیعت کردند؟چرا به او تبریک گفتند؟
2-پیامبر گرامی ما ، پیش از اینکه علىّ بن ابیطالب را به مردم معرّفی کند ، از مردم چه پرسید؟این پرسشها ، چه ارتباطی ، با معرّفی و تعیین امام داشت؟
3-آن«پیام مهمّ»چه بود که خدا به پیامبرش فرمان داد که فوراً به مردم برساند؟
4-بعد از شنیدن وحی پروردگار ، پیامبر چه کرد؟به مسلمانان چه فرمود؟
5-پیامبر ، علىّ بن ابیطالب را به مردم ، چگونه معرّفی فرمود؟ دربارهاش چه گفت؟
6-عید غدیر چه روزی است؟در جشن غدیر چه میگوییم و برای چه میکوشیم؟ * * *
امسال«روز غدیر»در چه فصلی واقع است؟در چه ماهی؟
به خاطر داشته باشید که آن روز را جشن بگیرید و دوستان خود را به این جشن دعوت کنید.
شیعه
حضرت علی-علیه السّلام-نخستین فرد مسلمان و بهترینِ آنان بود:سخنان پیغمبر را خوب میشنید و از دستورهای پیغمبر اطاعت میکرد؛ در همه کارها ، کاملاً تسلیمِ دستورهای پیغمبر بود.همه جا پیغمبر را یاری و کمک میکرد ، در راهِ دینداری ، کوشش و جهاد مینمود.
در زمان پیغمبر ، عدّهای از مسلمانان ، با حضرت علی دوست بودند. همراه حضرت علی ، برای پیشرفتِ«دین اسلام»کوشش و جهاد میکردند.
این مسلمانان ، همه جا ، از گفتار و رفتار و اخلاق حضرت علی پیروی مینمودند ، و مانند حضرت علی ، از دستورهای پیغمبر اطاعت میکردند.
پیغمبر گرامی ما ، به حضرت علی و این گروه ممتاز ، چنین میفرمود:
«ای علی!تو و شیعیانش تو ، بهترین مردم روی زمین هستید.»
و گاهی که حضرت علی را با دوستانش میدید به آنها اشاره میکرد و میگفت:
«این جوانان ، و شیعیانش ، رستگارانند.»
پیغمبر گرامی ، این گروه ممتاز را که به راستی ایمان آورده بودند «شیعه»نامید.
و از همان روز ، به مسلمانانی که در رفتار و گفتار و اخلاق ، ممتاز بودند و در دینداری از حضرت علی پیروی میکردند«شیعه»میگفتند.
(شعیه یعنی:پیرو)
بعد از وفات پیغمبر ، شیعیان یعنی گروه ممتاز مسلمانان-که به راستی تسلیمِ فرمانهای پیغمبر بودند-به فرمان پیغمبر عمل کردند ، حضرت علی را برای«پیشوایی و امامت»قبول کردند و او را ، یاری و حمایت نمودند.
گروه دیگر ، دستور پیغمبر را نپذیرفتند و ابوبکر را جانشین پیغمبر شمردند و بعد از او عمر را خلیفه دوم ، و عثمان را خلیفه سوّم و حضرت علی را جانشین چهارم پیغمبر دانستند.این گروه را«سُنّی»مینامند.
هر دو گروه-شیعه و سُنّی-مسلمانند.خدا و پیغمبر و قرآن را قبول دارند ، با صمیمیّت و مهربانی با هم رفتار میکنند ، و در شناسایی قرآن و سفارشهای پیغمبر ، یکدیگر را یاری مینمایند.
ما شیعیان ، همانطور که پیغمبر گرامی ما ، فرموده است ، عقیده داریم که:بعد از پیغمبر ، دوازده امام-یکی پس از دیگری-به امامت و رهبری رسیدهاند.اوّلین امام ، حضرت علی ، امیر المؤمنین-علیه السّلام- میباشد و دوازدهمین امام ، حضرت مهدی-علیه السّلام-است.
مذهب رسمی کشور ایران«شعیه»میباشد که بنا به دستور پیغمبر ، جانشینان او را دوازده نفر میدانند.
مذهب شیعه را ، مذهب جعفری نیز میگویند ، میدانید چرا؟
فکر کنید ، پاسخ دهید:
1-شعیه یعنی چه؟شیعیان در مسلمانی و دینداری ، از چه کسی پیروی میکنند؟
2-چه کسی گروهِ ممتاز مسلمانان را ، شیعه نامید؟درباره او و شیعیانش چه فرمود؟
3-بعد از وفات پیغمبر ، چه کسانی به سفارش پیغمبر ، عمل کردند؟چگونه؟
4-گروه دیگر مسلمانان را ، چه مینامند؟آنها بعد از وفات پیغمبر ، چه کسی را جانشین پیغمبر شمردند؟
5-این دو گروه ، چگونه با هم رفتار میکنند؟در شناختِ چه مسائلی یکدیگر را یاری میدهند؟
6-عقیده ما شیعیان ، در باره جانشینان پیغمبر چیست؟ مذهب رسمی کشور ایران چیست؟
چند سؤال دیگر هم طرح کنید و پاسخ آنها را از دوستان خود بپرسید.
امام هشتم حضرت امام رضا-علیه السّلام
امام رضا-علیه السّلام-در سال«148»هجری ، یازدهم ماه ذیقعده ، در مدینه به دنیا آمد.پدرش حضرت امام موسی کاظم ، نامش را «علی»گذاشت و به رضا نیز معروف شد.نام گرامی مادرش«نجمه»میباشد.
حضرت امام موسی کاظم ، فرزندش«علىّ بن موسی الرّضا»را به فرمان خدا و سفارش پیغمبر برای امامت تعیین و به مردم معرفی کرد.
علم و دانش حضرت امام رضا-مانند دیگر امامان-آسمانی و الهی بود و به همین جهت ، بردانش همه مردم ، برتری داشت.دانشجویان و دانشمندان ، برای فراگرفتنِ دانش و دین ، خدمتش میرسیدند و از علوم او بهرهمند میشدند.
دانشمندان مسیحی و یهودی و دینهای دیگر ، پیش او میآمدند و امام-علیه السّلام-با آنان بحث و گفتگو میکرد و به سؤالهای مشکل آنان پاسخ میداد و آنان را راهنمایی و هدایت میفرمود.هیچ گاه نشد که پاسخ سؤالی را نداند ، یا جواب نادرستی بدهد.
به خاطر دانش فروان و علم خدادادش ، او را«عالِم آل محمّد» مینامیدند.
سخنان فراوان و ارزشمندی ، از او برای ما باقی مانده است. * * *
در زمان امامت حضرت رضا-علیه السّلام-مأمون ، زمامدار و خلیفه بود.برای اینکه مردم را از حضرت رضا ، دور کند ، امام را-که در مدینه
زندگی میکرد-به شهر طوس دعوت کرد.و به امام پیشنهاد کرد که زمامداری و خلافت را بپذیرد.
ولی امام رضا ، که از ناراستی و حیلهگری مأمون آگاه بود ، پیشنهاد مأمون را نپذیرفت.
مأمون گفت:پس«ولیعهدی»را باید بپذیرید!
امام رضا-علیه السّلام-میخواست ولیعهدی را نیز قبول نکند.
امّا با اصرار زیادِ مأمون ، ناچار شد که در ظاهر ، ولیعهدی را بپذیرد ولی شرط کرد که در کارهای حکومتی ، هیچگونه دخالتی نداشته باشد.
سرانجام دستگاه زمامداری مأمون ، که از شخصیّت این امام گرامی بیمناک بود و از روشنگریهای او احساس خطر میکرد ، او را مسموم و شهید نمود.
حضرت رضا-که درود همه براو باد-در آخرین روز ماه صفر ، در سال«203»هجری ، در شهر طوس وفات کرد.بدنش را در نزدیکی همان شهر(مشهد امروزی)به خاک سپردند.قبرش امروز ، زیارتگاه مسلمانان است.
چرا اسراف میکنی؟!
حضرت رضا-علیه السّلام-میوه نیمخوردهای را دید که روی زمین افتاده است.
یکی از خدمتگزارانش مقداری از آنرا خورده بود و بقیّهاش را دور انداخته بود؛حضرت رضا-علیه السلام-ناراحت شد خدمتگزارش را صدا زد ، به او فرمود:«چرا اسراف میکنی؟!
چرا به نعمتهای خدا ، بیاعتنایی میکنی؟!
مگر نمیدانی که خدا اسراف کاران را دوست ندارد؟
مگر نمیدانی که خدا اسراف کاران را سخت کیفر میدهد؟اگر به چیزی احتیاج نداری ، آنرا تلف نکنید؛بیهوده مصرف نکنید ، بلکه در اختیار کسانی بگذارید که به آن نیاز دارند.» * * *
با توجه به این سخنانِ حضرت رضا-علیه السّلام-آیا میتوانید بگویید که:
چرا خدا اسراف کاران را دوست ندارد؟
چرا اسراف کردن ، زشت و ناپسند است؟
برای اینکه به این دو سؤال پاسخ دهید ، به خاطر بیاورید که:برای درست شدن یک سیب ، چه مقدار نیرو و انرژی مصرف شده است؟چه اندازه کار ، انجام گرفته است؟
مثلاً فکر کنید که:برای روییدن یک درخت سیب ، چه مقدار انرژی خورشید لازم است؟چه مقدار آب و هوا و موادّ معدنی باید مصرف شود و چه افرادی باید بکوشند تا یک دانه سیب ، به دست شما برسد؟فکر کنید که:این مقدار کار و انرژی ، چقدر ارزش دارد؟
وقتی قسمتی از یک میوه را دور میریزید یا نعمتی دیگر از نعمتهای خدا را بیهوده مصرف میکنید ، در حقیقت آن همه انرژی و زحمت را تلف. کردهاید و دور ریختهاید.بعلاوه ، انسانِ دیگری را از نعمتهای خدا محروم نمودهاید و حقّ او را ضایع ساخته اید.
آیا اسراف کردن بیاحترامی به نعمتهای خدا نیست؟
آیا اسراف کردن ، ناسپاسی از خدا نیست؟
چرا نعمتهای خدا را ، بیارزش میشمارید؟و آنها را بیجا و بیهوده مصرف میکنید؟آیا راضی میشوید که کودکی گرسنه بخوابد و شما مقداری از غذای خود را دور بریزید؟یا میوهها را نیمخورده و مصرف نشده در ظرفِ خاکروبه بیندازید؟آیا راضی میشوید که کودکی چون مداد و کاغذ ندارد ، از تحصیل محروم شود و شما کاغذ و دفترچه خود را بیجهت پاره کنید؟یا ننوشته و سفید بگذارید؟آیا سزاوار است شما بیش از مقدارِ احتیاج ، برق مصرف کنید و دیگران بقدر کافی روشنایی و برق نداشته باشند؟در صورتی که خدا«آب و آفتاب ، خاک و هوا و نعمتهای دیگرش را»برای همه انسانها آفریده است ، و هر انسانی باید از نعمتهای خدا ، بهرهمند گردد. *
حالا که فهمیدید:«اسراف کاری»گناه دارد و کاری بسیار زشت و ناپسند است ، دیگر اسراف نکنید.حالا که دانستید:خدا اسراف کار را دوست ندارد و سخت کیفر میدهد ، دیگر چیزی را بیجا و بیهوده مصرف نکنید ، چیزی را تلف نکنید.در مصرف ، صرفهجویی کنید.
به این ترتیب میتوانید:با پولِ«چیزهایی که بیهوده مصرف میکردید»برای دوستان خود هدیّهای تهیّه کنید ، یا به آشنایان و همسایگان کمک کنید.
در نتیجه:خدا از کار شما خشنود و راضی میشود و به شما پاداش بهتری میبخشد.
مردم هم شما را بیشتر دوست میدارند و بیشتر به شما کمک میکنند. فکر کنید ، پاسخ دهید:
1-علم و دانشِ حضرتِ رضا-و سایر امامان-چگونه است؟چرا بردانشِ همه مردم برتری دارد؟
2-«عالِم آل محمّد»به که میگویند؟....چرا؟
3-حضرت رضا-علیه السّلام-همزمان با کدام خلیفه عبّاسی بود؟
4-چرا او ، حضرت رضا را به طوس دعوت کرد؟به حضرت رضا چه پیشنهادهایی کرد؟
5-حضرت رضا ، پیشنهادِ ولیعهدی را به چه شرطی پذیرفت؟....چرا؟
6-دستگاه زمامداری مأمون ، چرا حضرت رضا را ، شهید کرد؟
7-شهادت حضرت رضا ، چه روزی ، در چه سالی واقع شد؟
9-اسراف یعنی چه؟حضرت رضا درباره اسراف کاری چه فرمود؟
10-چرا نباید اسراف کنیم؟با صرفهجویی چه کارهایی میتوانیم انجام دهیم؟
امام جواد حضرت امام محمّد تقىّ ، علیه السّلام
نهمین امام ما ، حضرت امام محمّدِ تقّی ، فرزند حضرت رضا ، میباشد.او در ماه رمضان ، در سال 195 هجری ، در شهر مدینه به دنیا آمد.
پدر بزرگوارش ، حضرت رضا-علیه السّلام-به فرمان خدا و سفارش پیامبر ، فرزندش حضرت جواد را ، برای امامت تعیین کرد که بعد از خودش امام و پیشوای مردم باشد.
حضرت امام محمّد تقىّ-که به امام جواد نیز معروف است-از همان کودکی با خدا ارتباط مخوصص داشت و در مقام امامت ، به مشکلات دینی مردم پاسخ میداد و آنان را راهنمایی و رهبری میفرمود.دانشمندان بزرگ ، به حضورش میرسیدند و مسائل دشوار دینی و علمی خود را ، از او میپرسیدند؛ امام جواد ، به همه پرسشهای مشکل آنان ، به آسانی پاسخ میداد.
بعضی از مردم-که از ارتباط مخصوص و همیشگی امام جواد با خدا ، آگاه نبودند-از مشاهده قدرت علمی او تعجّب میکردند و میگفتند:پسری به این کوچکی ، چگونه این همه علم و دانش آموخته است؟!علم این کودک خردسال ، چگونه بردانش این همه دانشمندان بزرگ ، برتری یافته است؟!....
آنها نمیدانستند که:علم امام ، آموختنی نیست ، بلکه خدادادی و آسمانی است؛آنها نمیدانستند که:خدا جان و روح هر کس را که بخواهد-چه کودک چه بزرگ-با خود ارتباط میدهد و او را در علم و دانش ، برتر از همه مردم میگرداند.
امام جواد ، از همان کودکی دارای زیباترین صفات انسانی بود:«تقىّ» بود ، یعنی بسیار پرهیزگار ، «جواد»بود یعنی بسیار بخشنده بود.آگاه و روشنگر بود و در بیداری و آگاهی مردم ، میکوشید.
«معتصم»خلیفه ستمگر عبّاسی ، روشنگریهای این امام آگاه را ، باعث نابودی قدرت خویش میدانست.از بیداری و آگاهی مردم میترسید و از شخصیت پرهیزگار و بخشنده حضرت جواد ، بیم داشت.به همین جهت حضرت جواد را ، از شهر مدینه به بغداد ، پایتخت خود ، فراخواند و پس از چند ماه او را شهید کرد.امام جواد ، هنگام شهادت ، بیست و پنج سال بیش نداشت.
بدن آن امام گرامی را ، نزدیک شهر بغداد(کاظمین امروزی)کنار مرقد پاک جدّش ، امام موسی کاظم-علیه السّلام-به خاک سپردند.سلام ما تا همیشه براو باد!
نامه ای به فرماندار
....عبادت پرشکوه حجّ را ، همراه حضرت جواد-علیه السّلام-انجام دادم ، وقتی که مراسم و اعمال حجّ پایان یافت ، برای خداحافظی ، خدمت آن امام گرامی رفتم و گفتم:دولت مالیّات سنگینی برعهده من گذارده است که توانایی پرداخت آن را ندارم ، خواهش میکنم شما نامهای به فرماندار شهر ما بنویسید و سفارش کنید که با من خوشرفتاری و مدارا کند.
امام جواد فرمود:با او آشنا نیستم تا برای او نامه بنویسم و سفارش کنم.
گفتم:فرماندار شهر ما ، از دوستان و شیعیان شماست ، نامه و سفارش شما ، حتماً مفید خواهد بود.امام جواد-علیه السّلام-قلم و کاغذ را برداشت و نامهای به این معنا ، نوشت:
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم
سلام برتو و بربندگان شایسته خدا
ای فرماندار سیستان!قدرت و حکومت امانتی است که خدا در اختیار تو قرار داده ، تا خدمتگزار بندگانش باشی.با این قدرت و توانایی ، باید به برادران دینی خود ، کمک کنی.
تنها چیزی که برای تو باقی میماند ، نیکوییها و کمکهایی است که در این مقام ، به برادران و همکیشانت روامیداری؛آگاه باش که:خدا در قیامت از تمام کارهایت بازخواست میکند و کوچکترین عملی پیش خدا پنهان نخواهد بود. محمّد بن علىّ الجواد
نامه را گرفتم ، خداحافظی کردم و به سوی شهر خودم بازگشتم.
خبر نامه ارزشمند امام ، قبلاً به فرماندار رسیده بود ، به استقبال من آمد.نامه را به او دادم ، گرفت و بوسید ، باز کرد و با دقّت خواند.
در کارم تحقیق کرد و همانطور که میخواستم با من نیکویی و مدارا نمود ، و از آن به بعد با همه مردم با عدل و انصاف رفتار میکرد.
فکر کنید و پاسخ دهید:
1-امام جواد ، حضرت امام محمّدِ تقىّ-علیه السّلام-در چه سالی و در چه ماهی به دنیا امد؟
2-مردم از چه تعجّب میکردند؟چه میگفتند؟
3-آنها از چه چیزی بیخبر بودند ، که اینگونه تعجّب میکردند؟
4-تقىّ یعنی چه؟جواد یعنی چه؟
5-چرا معتصم ، حضرت جواد را به شهر بغداد فراخواند؟
6-حضرت جواد به هنگام شهادت چند سال داشت؟
7-بدن شریفش را کجا به خاک سپردند؟
8-حضرت جواد ، به فرماندار سیستان چه نوشت؟چگونه او را نصیحت کرد؟
9-فرماندار ، به احترام نامه امام چه کرد؟
10-از نامه امام ، چه میآموزید؟از این داستان چه درسهایی میگیرید؟
امام هادی حضرت امام علىِ نقىّ ، علیه السّلام
دهمین امام ما ، حضرت امام علی نقىّ ، فرزند حضرت جواد میباشد.
در پانزدهم ماه ذی حجّه ، سال 212 هجری ، در دهکدهای در اطراف شهر مدینه به دنیا آمد؛پدر بزرگوارش ، حضرت جواد ، به فرمان خدا و سفارش پیامبر ، فرزندش علىّ را برای امامت تعیین کرد که بعد از شهادت خودش ، مردم را رهبری کند و امام آنان باشد.
حضرت امام علىّ-که به امام هادی نیز معروف است-مانند پدر گرامیش ، از همان کودکی با خدا ارتباط مخصوص داشت.و با اینکه خردسال بود ، به مقام امامت رسید و مردم را در این مقام راهنمایی و رهبری فرمود.
امام هادی از همان کودکی ، بعنوان یک انسان نمونه ، از هرگونه عیب و نقصی پاک بود و به همه صفات نیکوی انسانی ، آراسته بود؛به همین جهت او را «نقىّ»یعنی پاک و آراسته و«هادی»یعنی هدایت کننده و رهنما میخواندند.
امام هادی ، با مهر و کوشش فراوان ، به راهنمایی و هدایت مردم میپرداخت و راه و رسم درست زندگی را به آنان میآموخت.مردم هم او را بسیار دوست میداشتند و از راهنماییها و از علم و آگاهیش سود میبردند و راه مییافتند.
متوکّل ، زمامدار ستمگر و خونخوار عبّاسی ، بر امام هادی رشک برد و از قدرت و نفوذ آن امام پاک ترسید.به همین جهت او را از مدینه به شهر«سامره» فراخواند و در یک پایگاه نظامی تحت نظر قرار داد.
امام هادی ، 42 سال در این جهان زندگی کرد.در این مدّت همواره با خلیفههای ستمگر عبّاسی روبرو بود و با ظلم و ستم آنان مبارزه میکرد.
سرانجام در سوّمین روز ماه رجب ، سال 254 هجری ، در سامره شهید شد؛بدن شریفش را در همین شهر به خاک سپردند.
پند نیمه شب
متوکّل ، زمامدار شرابخوار و ستمگری بود.به قوانین دین و قرآن عمل نمیکرد ، برای حفظ خلافت و زمامداری خود ، به هر جنایتی دست میزد.از مهر فراوانی که مردم به امام هادی داشتند ، رنج میبرد و از قدرت و نفوذ آن امام پاک میترسید.
نیمه شبی ، در قصرش برتخت زیبایی نشسته بود و با مهمانهایش به مستی و عیش و نوش مشغول بود:خوانندگان برایش شعر میخواندند و نوازندگان ، آهنگ مینواختند.در و دیوار قصرش را با قندیلهای طلا زینت کرده بود و در اطراف قصر ، گروهی مسلّح را به نگهبانی گماشته بود....
ناگهان در حال مستی به فکر افتاد که:آیا ممکن است این قدرت و زندگی پرشکوه از دستم گرفته شود؟آیا کسی هست که بتواند این زندگی زیبا و پرعیش و نوش را نابود سازد؟....؟و به خود پاسخ داد که:«علىّ بن محمّد»که شیعیان او را امام خود میدانند ، میتواند؛....آری او میتواند ، چون مردم او را خیلی دوست دارند.از این فکرها برآشفت و خشمگین فریاد زد:فوراً«علىّ بن محمّد»را دستگیر کنید و بیاورید!
عدّهای که در فرمانش بودند-یعنی آزادی و انسانیّت خود را به او فروخته بودند -به خانه امام ریختند ، دیدند که:امام هادی-علیه السّلام-رو به قبله نشسته و با زمزمهای آسمانی قرآن میخواند.او را دستگیر کردند و به قصر آوردند.
امام هادی وارد قصر شد.چهرهای آرام و نورانی داشت ، زیر لب «بسم اللَّه الرحمن الرّحیم»میگفت.
متوکّل با چشمان آلوده و پرخونش ، نگاهی خشمگین به چهره امام هادی کرد و آن فکرها را دوباره به خاطر آورد....گویا میخواست همان شب امام هادی را به قتل برساند.
ولی برای اینکه امام را ، در مقابل چشم مهمانهای خویش کوچک کند ، با بیادبی گفت:ای«علىّ بن محمّد»بزم ما را گرم کن و برای ما شعری بخوان!میخواهیم با آهنگ شعر تو شادمان شویم.
امام هادی ، سکوت کرد و چیزی نفرمود.
متوکّل دوباره با آهنگی مسخرهآمیزتر گفت:ای علىّ بن محمّد!مجلس ما را گرم کن و برای ما شعری بخوان!
امام هادی ، سرش را پایین افکنده بود و به چشمان بیشرم متوکّل نمینگریست و ساکت بود.
متوکّل که مستی و خشم را با هم آمیخته بود ، با بیادبی و بیشرمی فراوان ، باز همان جملهها را تکرار کرد و در پایان گفت:باید برای ما شعری بخوانی!
در این هنگام امام هادی-علیه السّلام-نگاه تندی به چهره ناپاک این ستمکارِ مست افکند و فرمود:حالا که باید بخوانم ، بشنو!
سپس به زبان عربی ، اشعاری را خواند که ترجمهاش به فارسی چنین است: چه بسیار مردان پرقدرتی که در این جهان از پیراحتی به کوه و کمر قصرها ساختند همه قصرها را بیاراستند در اطراف هر قصر از بیم جان گروهی مسلّح ، نگهبانشان که تا این همه قدرت و ساز و برگ کند دور ، آن مردم از دست مرگ * ولی مرگ ناگه رسید و گرفت گریبان آن نابکاران زشت چو گیرد گریبان گردنکشان به ذلّت برون راند از قصرشان به همراه اعمال خود ، عاقبت برفتند در منزل آخرت شده جسم آن نازپروردگان هم آغوش خاک ، از نظرها نهان ولی جان آن مردم دوزخی گرفتار ، در عالم برزخی * از آن زشتکاران افسرده حال به بانگ بلندی شود این سؤال چه شد آن همه سرکشی و غرور که صورت نهادید برخاک گور؟ چه شد آن همه خودپسندی و ناز که گشتید با بیکسان هم طراز؟ چه شد آن همه مستی و عیش و نوش؟ چه شد آن همه جنب و جوش و خروش؟ چه شد چهرههایی که آراستید؟ سرو صورتی را که پیراستید؟ اَجل چشم بیشرمتان را ببست به رخسارتان خاک ذلّت نشست نه تخت و نه بستر ، نه آسایشی نه عطر و نه زیور ، نه آرایشی به جای کِرِمهای مردم پسند براین چهرهها کِرمها میخزند نهادید دارایی خوشتن نبردید با خود به غیر از کفن!
مهمانان همه خاموش بودند و از شنیدن این اشعار بخود میلرزیدند؛متوکّل هم ، با آن همه سخت دلی و بیرحمی ، مانند دیوانگان بپا ایستاده بود و میلرزید....
اشعاری که امام قرائت فرمود ، به زبان عربی بود ، آقای حبیب اللَّه چایچیان از آنها الهام گرفت و این اشعار را سرود. فکر کنید و پاسخ دهید:
1-امام هادی ، حضرت امام علىّ نقىّ-علیه السّلام-در چه سالی ، چه ماهی ، چه روزی به دنیا آمد؟
2-چه کسی او را برای امامت تعیین کرد؟به فرمان که؟
3-نقىّ یعنی چه؟هادی یعنی چه؟
4-چرا متوکّل او را به شهر سامره فراخواند؟
5-در شهر سامره ، با امام چگونه رفتار میکرد؟
6-حضرت هادی در چه سالی شهید شد؟بدن شریفش را در کجا به خاک سپردند؟
7-متوکّل چگونه زمامداری بود؟
8-چرا با امام هادی دشمنی میکرد؟از چه بیمناک بود؟
9-از امام هادی چه تقاضا کرد؟منظورش چه بود؟
10-امام هادی«با زبان شعر»به او چه گفت؟
11-از این رفتار امام هادی-علیه السّلام-چه درسهایی باید آموخت؟
امام یازدهم حضرت امام حسن عسکری ، علیه السّلام
حضرت امام حسن عسکری-علیه السّلام-روز هشتم ماه ربیع الثانی ، سال 232 هجری ، در شهر مدینه ، به دنیا آمد.
پدر گرامیش ، امام هادی-علیه السلام-به فرمان خدا و سفارش پیامبر ، او را برای امامت و پیشوایی مردم تعیین کرد.
حضرت امام حسن عسکری-علیه السّلام-مانند پدران خود- مردم را راهنمایی و تربیت مینمود و آنان را به توحید و اطاعت فرمانهای خدا هدایت میکرد و از شرک و اطاعت ستمگران باز میداشت.
زمامداران ستمگر عبّاسی ، روش تربیتی امام را ، مخالف هوسهای نادرست خود میدیدند؛از بیداری و آگاهی مردم میترسیدند و به همین جهت ، با امام به مبارزه برخاستند:با روشهای گوناگون به آزارش پرداختند ، مردم حقّجو را از ملاقات او بازداشتند و نگذاشتند از علم و دانش الهی و از راهنماییهای ارزشمند او ، آزادانه بهرهمند گردند.سرانجام بیدادگران عبّاسی ، امام را-مانند پدر بزرگوارش حضرت هادی-به شهر سامره بردند و در آنجا زندانی کردند و برای آزارش ، مأمورانی بدخو و سختگیر برگماشتند.ولی اخلاق نیکوی امام ، این گروه بدخو و سختگیر را هم تربیت میکرد و از آنها انسانهایی مؤمن و مهربان میساخت.
چون آن امام بزرگ را ، در یک پایگاه نظامی تحت نظر قرار داده و زندانی کرده بودند ، او را«امام حسن عسکری»مینامند.(عسکر:لشگر)
حضرت امام حسن عسکری-علیه السّلام-در مدّتی که از نظر غایب بود و شیعیان از ملاقاتش محروم بودند ، آنان را فراموش نمیفرمود بلکه برایشان نامه مینوشت و مطالب لازم را به این ترتیب ، به آنان یادآوری مینمود.
حضرت امام حسن عسکری ، در همه عمر ، برای هدایت مردم به سوی خدا و یگانه پرستی میکوشید و مردم را از اطاعت ستمگران باز میداشت.
سرانجام در راه مبارزه با زمامداران خونخوار عّباسی ، در سنّ 28 سالگی به مقام بلند شهادت رسید.
شهادت این امام گرامی ، در هشتم ماه ربیع الاوّل ، سال 260 هجری ، در شهر سامره واقع شد.بدن شریفش را ، کنار قبر پدر بزرگوارش ، امام هادی ، به خاک سپردند.سلام فراوان براو و بر همه شهیدان راه خدا.
نامه ای از حضرت امام حسن عسکری، علیه السّلام
حضرت امام حسن عسکری ، به یکی از دانشمندان قم به نام«علىّ بن حسین قمّی»چنین نوشته است:
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم
....ای دانشمند مورد اعتماد و ای فقیه عالی مقام!ای علىّ بن حسین قمّی! خدا ترا در انجام کارهای نیک توفیق دهد و فرزندان ترا ، شایسته و نیکوکار گرداند.از تقوی و پرهیزگاری دست برمدار.نماز را در اوّل وقتش بگزار و زکات مالت را بپرداز؛زیرا کسی که زکات مالش را نپردازد ، نمازش قبول نمیشود.
از لغزش و بدیهای دیگران درگذر؛هنگامی که خشمگین میشوی ، خشم خود را فرو ببر؛با خویشان و بستگان احسان و خوش رفتاری کن؛با برادران دینی خود ، برابری و همدردی نما.در همه حال ، در برآوردن نیازهای مردم ، کوشا باش و در مقابل ناسپاسی و نادانی مردم ، شکیبایی کن.در فهم احکام دین و قوانین قرآن ، دقیق و اندیشمند باش.در کارهای عاقبتاندیش باش.در زندگی ، هرگز از دستورهای قرآن ، جدا مشو.خوش برخورد و خوش اخلاق باش.مردم را به کارهای نیک امر کن و از کارهای زشت و ناروا ، بازدار و خودت را با گناه و کار زشت آلوده مکن.
نماز شب را ترک مکن؛زیرا پیامبر گرامی ما ، حضرت محمّد- صلّی اللَّه علیه و آله-به حضرت علی میفرمود:«ای علی!نماز شب ، نماز شب ، هرگز نماز شب را ترک مکن.»
ای علىّ بن حسین قمّی!آگاه باش هر کسی به نماز شب بیاعتنایی کند ، از مسلمانان ممتاز نیست.خودت نماز شب را ترک مکن و به شیعیان ما نیز بگو که به این برنامه عمل کنند.
در عمل به دستورات دین ، شکیبا باشید و به امید و انتظار پیروزی کامل ، بکوشید. شیعیان ما از اوضاع عمومی جهان ، ناخوشنودند و در انتظار پیروزی کامل ، میکوشند ، تا فرزند من«مهدىّ»-که پیامبر به وجود و ظهورش ، مژده داده است-ظاهر شود و جهان را با یاری مردان شایسته و شیعیان پاک ، پر از عدل و داد کند.آگاه باش که:سرانجام ، مردم شایسه و پرهیزگار ، پیروز خواهند شد. سلام بر تو و برهمه شیعیان؛حسن بن علىّ پرسشها:
1-حضرت امام حسن عسکری-علیه السّلام-در چه سالی ، چه ماهی ، چه روزی به دنیا آمد؟
2-چرا زمامداران ستمگر عبّاسی ، او را در شهر سامره تحت نظر قرار داده بودند؟
3-اخلاق و رفتار امام ، چه تأثیری در مأموران میگذاشت؟
4-عسکر یعنی چه؟چرا امام یازدهم را عسکری میخوانند؟
5-شهادت حضرت امام حسن عسکری ، در کجا اتّفاق افتاد؟در چه سالی؟چه ماهی؟
6-حضرت امام حسن عسکری ، در نامهای که به علىّ بن حسین قمّی نوشته است ، درباره نماز و زکات چه فرموده است؟آیا شما نمازهای خود را در اوّل وقت میخوانید؟
7-درباره رفتار با بستگان چه فرموده است؟شما با خویشان چگونه رفتار میکنید؟
8-درباره فرزندش«حضرت مهدی»چه فرموده است؟
* دستور نماز شب را ، از یک دانشمند با تقوی بپرسید.
امام دوازدهم حضرت حجّت، امام زمان، علیه السّلام
امام دوازدهم ، در نیمه شعبان، سال 255 هجری در شهر سامره به دنیا آمد.
مادر این نوزاد گرامی«نرگس»نام داشت و پدرش حضرت امام حسن عسکری بود.پدر گرامیش نام پیامبر را برای او برگزید و او را«محمّد»نامید.
امام دوازدهم، به مهدی ، قائم، حجّت ، امام زمان نیز معروف است.
پیامبر گرامی ، حضرت محمّد درباره امام دوازدهم چنین فرموده است:
«نهمین فرزند ، از نسل امام حسین ، همنام من است؛لقبش مهدی است که آمدن او را ، به مسلمانان مژده میدهم.»
همه امامان نیز ، به آمدن حضرت مهدی مژده داده و گفتهاند: «فرزند امام حسن عسکری«مهدی»است که ظهور و پیروزیش را ، به شما مژده میدهیم.مهدی ما ، زمان بسیار درازی از نظرها غایب میشود و پس از یک غیبت طولانی ، به امر خدا ظاهر میگردد و جهان را پر از عدل و داد میکند.»
امام دوازدهم ، از همان آغاز تولّد ، از چشم ستمگران پنهان بود و به سفارش پیامبر ، در نهان میزیست.فقط در مقابل بعضی از دوستان مورد اعتماد ، ظاهر میشد و با آنان گفتگو مینمود.
حضرت امام حسن عسکری ، به فرمان خدا و سفارش پیامبر ، فرزندش مهدی را برای امامت تعیین کرد؛امام زمان ، بعد از پدرش به امامت رسید و از همان کودکی-به علّت ارتباط با خدا و علومی که در اختیارش نهاده بود- به انجام مسئولیّتهای امامت و راهنمایی مردم پرداخت.
خدای بزرگ-با قدرت بیپایان خود-عمری بسیار طورانی به او بخشیده است و به او فرمان داده است که در نهان و غیبت زندگی کند و دلهای پاک را بهسوی خدا ، رهبری نماید.
اکنون ، حضرت حجّت ، امام زمان ، از نظرها غایب است؛ولی در میان مردم رفت و آمد دارد ، به مردم کمک میکند ، در اجتماعات شرکت میکند بدون اینکه کسی او را بشناسد ، و به این ترتیب مسئولیّتهای الهی خویش را ، انجام میدهد و به مردم سود میرساند و مردم ، همانگونه که از خورشیدِ پشت ابر بهره میبرند ، از وجود گرامی امام زمان نیز ، در ایّام غیبت ، بهرهمند میشوند. غیبت و ظهور امام زمان
غیبت امام زمان ادامه دارد تا هنگامی که اوضاع عمومی جهان ، برای پذیرش حکومت حقّ آماده گردد و زمینه تأسیس«حکومت جهانی اسلام»فراهم شود؛اکثریّت جهانیان ، از شدّت گرفتاری و ستم خسته شوند و ظهور امام زمان را ، صمیمانه از خدا بخواهند و اسباب و مقدّمات ظهور او را ، فراهم سازند.در آن هنگام ، امام زمان-به امر خدا-ظاهر میشود و به وسیله نیروی پیروزمندی که در اختیار دارد ، بیدادگریها را نابود میسازد و صلح و آرامش واقعی را ، بر اساس توحید ، در جهان برپا میدارد.
ما شیعیان ، چنین روز پرشکوهی را ، انتظار میکشیم ، و با یاد او-که یاد رهبر و یاد یک انسان کامل است-برای رشد و تکامل خود و همه افرد اجتماع میکوشیم و با دلهای حقّ پذیر ، دیدار سعادتبخش«حضرت مهدی»را آرزو مینماییم و برای انجام هدف بزرگ و الهی او میکوشیم و برای اصلاح خویش و جامعه انسانها تلاش میکنیم و مقدّمات ظهور پیروزش را ، فراهم میسازیم.
فکر کنید و پاسخ دهید:
1-امام دوازدهم ، حضرت حجّت ، امام زمان-علیه السّلام-در چه ماهی به دنیا آمد؟
2-پیامبر درباره امام دوازدهم چه فرموده است؟
3-امامهای دیگر دربارهاش چه فرمودهاند؟
4-امام دوازدهم ، به سفارش چه کسی از نظرها غایب شد؟
5-اکنون ، مردم از وجود امام زمان چگونه بهرهمند میشوند؟
6-غیبت امام زمان ، تا چه وقتی ادامه دارد؟
7-در آن هنگام که امام زمان-به امر خدا-ظاهر میشود ، چه میکند؟
8-ما شیعیان در انتظار چه روزی هستیم؟مقدّمات ظهور امام زمان را چگونه فراهم میآوریم؟
شیعه را بهتر بشناسیم
امام محمّد باقر-علیه السلام-به یکی از اصحاب خود ، به نام«جابر»چنین فرمود:
«ای جابر!آیا همین قدر کافی است که کسی بگوید:من شیعه هستم؛و اهلِ بیتِ پیغمبر و امامان را دوست دارد؟
البتّه که چنین ادعایی کافی نیست.
به خدا سوگند!«شیعه»کسی است که پرهیزگار باشد و از فرمان خدا ، کاملاً اطلاعت کند.دیگران شیعه نیستند ، هر چند بگویند که:ما دوستدار علی هستیم.و خود را شیعه بدانند.
ای جابر!شیعیان ما ، با این نشانهها شناخته میشوند:
راستگو و امانتدار و وفا دارند. همیشه به یاد خدا هستند.
نماز میخوانند ، روزه میگیرند ، قرآن میخوانند.به پدر و مادر نیکی میکنند.
به همسایگان کمک میکنند ، به یتیمان رسیدگی و از آنان دلجویی مینمایند.
درباره مردم ، جز خوبی چیزی نمیگویند. امین و مورد اعتماد مردم هستند.
جابر که به سخنان امام ، خوب گوش میداد ، تعجب کرد و گفت:ای فرزند پیامبر خدا!در میان مسلمانان ، افراد بسیار کمی را ، با این صفات میشناسیم!....
حضرت امام محمّد باقر-علیه السّلام-به صحبت خود ادامه داد و فرمود:
ای جابر!مبادا خیال کنی که برای«شیعه بودن!ادّعای دوستی ما کافی است ، نه!....اینطور نیست.
کسی که میگوید:علی ، امیر المؤمنین را دوست دارم ، امّا در عمل از او پیروی نمیکند شیعه علی ، نیست.
حتّی اگر کسی بگوید:پیغمبر را دوست دارم ولی از آن حضرت پیروی نکند این ادّعا برایش سودی ندارد.با اینکه پیغمبر بهتر از علی میباشد.
ای جابر!دوستان و شیعیان ما ، مطیع فرمانهای خدا ، هستند.
هر کسی که فرمان خدا را عمل نکند ، با ما هم دشمنی کرده است....
همگان پرهیزگار باشید و برای رسیدن به ثوابها و نعمتهای زیبای جهان آخرت ، کارهای شایسته انجام دهید.
بهترین و گرامیترین انسانها ، نزد خدا ، کسی است که پرهیزگارتر باشد.
فکر کنید و پاسخ دهید:
1-شیعه.چگونه مسلمانی است؟با چه نشانهها و چه صفاتی شناخته میشود؟
2-آیا ادّعای پیروی از علی و دوستی او ، برای شیعه بودن کافی است؟
3-بهترین و گرامیترین انسانها نزد خدا ، چه افرادی هستند؟
4-برای بهترین انسان شدن و رسیدن به نعمتهای زیبای جهان آخرت ، چه کارهایی باید انجام داد؟
5-کدام یک از نشانههای یک مسلمان ممتاز-یعنی یک انسان شیعه-در شما وجود دارد؟آیا کاملاً راستگو هستید؟
آیا امانتدار و وفا دارید؟چگونه نماز میخوانید؟چه مقدار قرآن میخوانید؟چه مقدار از قرآن را میفهمید؟با پدر و مادر چگونه رفتار میکنید؟از وضع همسایگان اطّلاع دارید؟وقتی صحبت از مردم میشود ، خوبیهای آنان را یادآور میشوید یا بدیها؟آیا انسان امین و مورد اعتمادی هستید؟
ولایت و رهبری در اسلام
ولایت و رهبری از اصول همیشگی اسلام است.ولایت و پیشوایی امّت اسلام مقامی الهی است و خدا انسانهای شایستهای را برای این مقام به مردم معرّفی میکند.
در زمان پیامبر ، ولىّ و راهبر امّت اسلام شخص پیامبر بود و همیشه مسئولیّتهای این مَنصبَ را انجام میداد ، قوانین و دستورهای دین را از سوی خدا دریافت مینمود و به مردم ابلاغ میکرد از جانب خدا فرمان داشت که احکام و قوانین سیاسی و اجتماعی اسلام را در بین مسلمانان اجرا کند و با رهبریهای الهی خود امّت اسلام را به تکامل برستاند ، اداره امور سیاسی و اجتماعی جامعه در دست پیامبر گرامی بود.فرمان دفاع و جِهاد را او صادر میکرد و فرماندهان سپاه را شخصاً معیّن میفرمود ، فرمانداران ، بخشداران ، قاضیان را او معیّن و منصوب مینمود ، در اداره جامعه با مردم مشورت میکرد ولی تصمیم نهایی به عهده خودش بود و در اینباره خدا به او اختیار کامل و تامّ داده بود ، تصمیمهای او برخواستههای مردم تقدّم داشت چون او بر خیر و صلاح مردم کاملاً آگاه بود و مردم را بهسوی سعادتمندی و آزادگی رهبری میکرد.
این است معنای«ولایت و رهبری»و خدا این مقام را به پیامبر خود سپرده بود.
خدا در قرآن میفرماید:پیامبر حقّ دارد درباره صلاح شما تصمیم بگیرد و تصمیم او برتصمیم خود شما مقدّم است و شما باید از پیامبر خدا اطاعت کنید.
ولایت و رهبری مخصوص زمان پیامبر نیست بلکه لازم است که مردم در تمام زمانها رهبری اِلهی داشته باشند به همین جهت پیامبر اکرم حضرت علی علیه السّلام را به مسلمانان معرّفی کرد که بعد از خودش ولىّ و رهبر مردم باشد و در اجتماع پرشکوه غدیر به مسلمانان فرمود:هر کس ولایت و رهبری مرا پذیرفته است باید ولایت و رهبری علىّ بن ابیطالب را بپذیرد و بدین ترتیب علّی بن ابیطالب به امر خدا از سوی پیامبر ولی و رهبر مردم شد.حضرت علی نیز امّت را بدون رهبر الهی رها نکرد بلکه به امر خدا و دستور پیامبر حضرت امام حسن را برای رهبری برگزید و به مسلمانان معرّفی فرمود و به همین صورت هر امامی رهبر بعد از خودش را به مردم معرّفی میفرمود تا نوبت رهبری به امام دوازدهم رسید و او به امر خدا از نظرها غایب شد.
در زمان غیبت امام دوازدهم ، به راهنمایی و فرمان او و امامان پیش از او ولایت و رهبری امّت اسلام برعهده«فقیه عادل و آگاه»نهاده شده است.رهبر باید فقیه و اسلامشناس و پرهیزگار و متّقی باشد ، به امور سیاسی و اجتماعی مردم و نیازهای جامعه آشنا باشد.مسلمانان چنین شخص آگاه و قاطعی را شناسایی میکنند و به رهبری برمیگزینند و از دستورهایش اطاعت میکنند.
پذیرش چنین رهبری موجب پیروزی و رهایی مسلمانان از ظلم و ستم بیگانگان و ستمگران غارتگر میگردد.همانگونه که در زمان ما پذیرش مقام رهبری ، مردم ستمدیده ایران را از ظلم و ستم طاغوت نجات بخشید و در سایه همین رهبری مسلمانان جهان از بند ستم رها خواهند شد.رهبر و ولىّ امّت در همه امور سیاسی و اجتماعی با بینش و قاطعیّتِ تمام به رهبری میپردازد و فرماندهی کلّ نیرهاىِ جامعه را برعهده میگیرد و در این راه از مشورت افراد آگاه سود میبرد.رهبر امّت باید برقوانین و اداره کشور نظارت کند و برنامههای اسلام را به دولت و ملّت ابلاغ نماید و از آنها بخواهد که در این خط حرکت کنند.رهبر از کجرویها و انحرافات جلوگیری میکند و نیروهای پراکنده امّت را بهسوی یک هدف که همان آزادگی از بندها و ستمها و رسیدن به بندگی خداست متوجّه میسازد.
پرسشها:
1-مسئولیّت رهبری و ولایت امّت اسلامی ، در زمان پیامبر برعهده چه کسی بود؟
2-چه کارهایی را پیامبر شخصاً برعهده داشت؟
3-خدا درباره ولایت پیامبر در قرآن چه میفرماید؟
4-پیامبر چه کسی را برای رهبری مردم پس از خود معرّفی فرمود؟
5-هنگام معرّفی به مردم چه گفت؟
6-در زمان غیبت امام دوازدهم رهبری و ولایت امّت اسلام با کیست؟
7-مقام ولایت و رهبری باید دارای چه صفاتی باشد؟
8-مسئولیّتهای رهبر چیست؟
9-مسلمانان چگونه میتوانند از بندها و ستمها رها شوند؟
10-فرماندهی کلّ نیروهای جامعه برعهده کیست؟