پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

امامت‏

بخش چهارم‏ امامت‏

چه کسی‌ می‌‏تواند جانشین پیغمبر شود؟

مسافرین هواپیما ، سوار شده‏اند ولی‌ خلبان ، هنوز نیامده‏ است.گویا مریض شده و نمی‌‏تواند بیاید.

چه کسی‌ را به جایش می‌‏گذارند ، که مسافرین را به مقصد برساند؟یکی‌ از مسافرین را؟

یا مهماندار هواپیما را؟یا یک رهگذر را؟....چه کسی‌ را؟

آیا کسی‌ را که«بینش و آگاهی‌ کافی‌»برای‌ هدایت هواپیما ندارد ، به جای‌ خلبان می‌‏گذارند؟

آیا مسافرین به او اعتماد می‌‏کنند؟آیا با او پرواز می‌‏کنند؟ چه کسی‌ می‌‏تواند جانشین خلبان شود؟

حتماً کسی‌ که:خلبانی‌ را درست بداند و در این فن«بینش و آگاهی‌»داشته باشد.

حالا ، با توجّه به این مثال ، آیا می‌‏توانید بگویید:

چه شخصی‌ می‌‏تواند«امام»باشد؟

چه شخصی‌ می‌‏تواند«جانشین پیغمبر»باشد؟

 

جانشین پیغمبر ، باید چگونه باشد؟

آیا کسی‌ که«بینش و آگاهی‌»برای‌ هدایت مردم ندارد ، می‌‏تواند جانشین پیغمبر شود؟

آیا کسی‌ که قوانین دین را درست نمی‌‏داند و گناه و اشتباه‏ می‌‏کند ، برای‌ جانشینی‌ پیغمبر ، لیاقت دارد؟

آیا مردم به او ، اعتماد می‌‏کنند؟

چه کسی‌ بهتر می‌‏داند که برای‌ جانشینی‌ پیغمبر ، چه شخصی‌ ، شایسته است؟خدا بهتر می‌‏داند یا مردم؟

البتّه خدا بهتر می‌‏داند و به همین جهت ، شخص شایسته‏ای‌‏ را برای‌«جانشینی‌ پیامبر»تعیین می‌‏کند و به پیغمبر فرمان می‌‏دهد که:«بینش و آگاهىِ الهىِ»خود را در اختیار او قرار دهد.پیغمبر هم ، به فرمان خدا عمل می‌‏کند و او را برای‌ جانشینی‌ خود برمی‌‏گزیند و به مردم معرّفی‌ می‌‏کند.

جانشین پیغمبر را«امام»می‌‏نامند.

 

امام‏ جانشین معصوم پیامبر

پیامبر ، به فرمان خدا ، انسانی‌ درستکار و امین را برمی‌‏گزیند تا جانشین او باشد و بعد از او کارهایش را انجام دهد.

امام انسان امین و درستکاری‌ است که خدا ، او را برای‌‏ «امامت و رهبرىِ مردم»برمی‌‏گزیند و پیامبر به فرمان خدا او را معرّفی‌ می‌‏کند تا با گفتار و رفتار خود ، مردم را به سوی‌ خدا راهنمایی‌ و هدایت کند.و مردم ، در روش زندگی‌ از او سرمشق‏ گیرند و پیرو او باشند.

پیامبر ، به اذن خدا«بینش و علم و آگاهی‌»خود را در اختیار جانشینش قرار می‌‏دهد ، تا بتواند مردم را درست رهبری‌ و راهنمایی‌‏ کند.امام قانونها و دستورهای‌ دین را می‌‏داند ، (یعنی‌:خدا و پیغمبر به او یاد داده‏اند)و به مردم می‌‏رساند.امام-مانند پیغمبر-نمونه‏ کامل دین است و به دستورهای‌ دین کاملاً عمل می‌‏کند.

«امام»-مانند پیامبر-زشتی‌ و پلیدی‌ گناه را می‌‏بیند و به جهت همین«بینش و آگاهی‌»هرگز گناه نمی‌‏کند ، بلکه از آن‏ بیزار است.

چون امام-مانند پیامبر-گناه و اشتباه ندارد ، مردم به او اعتماد می‌‏کنند و می‌‏توانند از گفتار و رفتارش پیروی‌ کنند.

 

امامان (دوازده امام) همه ، معصومند. یعنی‌:

گناه نمی‌‏کنند.کاملاً درستکار و امین هستند. قانونها و دستورهای‌ دین را ، درست و کامل‏ به مردم می‌‏رسانند(یعنی‌:اشتباه و فراموشی‌‏ ندارند.) پرسشها:

1-چه شخصی‌ می‌‏تواند امام و جانشین پیغمبر باشد؟

2-آیا شخصِ گناهکار و فراموشکار می‌‏تواند امامِ مسلمانان‏ باشد؟....چرا؟

3-نمونه کامل دین ، یعنی‌ چه؟

4-چرا امام از گناه بیزار است؟

5-بینش و آگاهی‌ مخصوص را چه کسی‌ در اختیار امام‏ قرار داده است؟

6-امام معصوم است ، یعنی‌ چه؟

7-مسئولیّت الهىِ امام ، چیست؟

 

 

عید بزرگ غدیر

پیغمبر گرامی‌ اسلام ، حضرت محمّد بن عبد اللّه ، در آخرین سال عمر خویش ، برای‌ انجام عبادت«حّج»به مکّه رفت.از مسلمانها هم دعوت‏ کرد که:در مراسم حجّ شرکت کنند.در پی‌ این دعوت ، کسانی‌ که‏ توانایی‌ داشتند ، فرمان پیامبر خویش را پذیرفتند و در مدّت کوتاهی‌ ، عدّه زیادی‌ از مسلمانها به سوی‌ مکّه ، حرکت کردند.در آنجا عبادت‏ پرشکوه حّج را ، انجام دادند.و آداب و اعمالِ کاملِ حّج را ، از پیامبر گرامی‌ فراگرفتند.

هنگامی‌ که مراسم حّج و زیارت خانه کعبه ، بپایان رسید ، کاروانها برای‌ بازگشت آماده شدند و راه افتادند.پیامبر هم ، همراه کاروانی‌ به سوی‌‏ مدینه حرکت فرمود.

صدای‌ زنگ شترها بیابان را پرکرده بود.هوا گرم بود و صحرا ، سوزان. در بین راه ، فرشته وحی‌ پروردگار فرود آمد و این پیام را از طرف خدا برای‌ پیامبر آورد:

«هان ای‌ پیامبر!پیامی‌ را که از پروردگارت به‏سوی‌ تو فرود آمده است ، به مردم برسان.که اگر کوتاهی‌ کنی‌ ، رسالتِ الهىِ خویش را ، انجام‏ نداده‏ای‌!خدا ترا ، از شرّ دشمنان نگاه می‌‏دارد و کافران را به مقصود ، نمی‌‏رساند.»

پیامبر ، همانجا فرود آمد تا به فرمان الهی‌ عمل کند.عدّه‏ای‌ از مسلمانان‏ را صدا زد و فرمود:هم اکنون به تمام کاروانهایی‌ که جلو رفته‏اند خبر دهید:برگردند.و به آنها که هنوز نرسیده‏اند بگویید:زودتر بیایند.

این عدّه برشترهای‌ تیزرو سورا شدند و شتابان خود را به کاروانهایی‌‏ که جلو می‌‏رفتند رساندند و با صدای‌ بلند فریاد زدند:بایستید!بایستید ،

 

برگردید! برگردید،

کاروانیان افسار شترها را کشیدند.زنگ شترها خاموش شد.پی‌‏درپی‌‏ می‌‏پرسیدند:چرا بایستیم؟مگر چه خبر است؟در این هوای‌ گرم ، چرا بایستیم؟چرا برگردیم؟

سواران گفتند:پیامبر فرموده:برگردید و کنار غدیر پیش من بیایید. کاروانها برگشتند و کنار غدیر ، بار انداختند.آنها هم که نرسیده‏ بودند ، رسیدند.و به این ترتیب ، هزاران نفر از مسلمانان که از حجّ باز- می‌‏گشتند ، در روز«هجدهمِ ماهِ ذی‌ حجّه»آنجا جمع شدند.نماز ظهر را با پیامبر گرامی‌ خواندند.

سپس از پالان و باربند شترها ، منبری‌ ساختند.پیامبر گرامی‌ ، برفراز آن ایستاد تا فرمان خدا را انجام دهد.و آن«پیام مهمّ»را ، به مردم برساند.

مردم همه خاموش و ساکت در انتظارند تا سخنان پیامبر گرامی‌ را بشنوند و ببینند که آن«پیام مهمّ»چیست؟

پیامبر گرامی‌ ، بعد از سخنانی‌ بسیار سودمند ، با آهنگی‌ آسمانی‌ و صدایی‌ رسا ، از مردم پرسید:

«ای‌ مردم!پیشوا و سرپرست شما کیست؟

رهبر و صاحب اختیار شما کیست؟

آیا من رهبر و پیشوای‌ شما نیستم؟

آیا من ، سرپرست و صاحب اخیتار شما نیستم؟....

گفتند:یا رسولَ اللّه!

شما!رهبر و صاحب اختیار ما هستید.

شما پیشوای‌ ما هستید.

 

سپس پیامبر گرامی‌ ، علىّ بن ابیطالب را صدا کرد و پهلوی‌ خود جای‌‏ داد.دست او را گرفت و بلند کرد و به مردم نشان داد و با بلندترین صدا و پرشکوهترین آهنگ فرمود:

کسانی‌ که من پیشوا و صاحب اختیارشان ، هستم ، پس از من ، «علی‌»پیشوا و صاحب اختیارشان می‌‏باشد.

ای‌ مردم!ای‌ مسلمانان!بعد از من ، «علی‌»پیشوا و رهبر شماست.

سپس دست به‏سوی‌ آسمان بالا برد و فرمود:

پروردگارا!با دوستان علی‌ ، دوست باش!

و با دشمنان علی‌ ، دشمن باش!

پروردگارا!یاران علی‌ را ، یاری‌ فرما.

و بدخواهان علی‌ خوار کن.

و از منبر فرود آمد ، عرقهای‌ پیشانی‌ را پاک کرد ، نفس بلندی‌‏ کشید.لحظه‏ای‌ آرام ایستاد ، بعد ، به مسلمانان فرمان داد که:

«با برادر و جانشینم علىّ بن ابیطالب بیعت کنید و این مقام الهی‌ را به او تبریک گویید.او پیشوا و امیرِ مؤمنین است.»

مسلمانها ، دسته دسته آمدند و دست نیرومند علىّ بن ابیطالب را گرفتند و فشردند و مقام رهبرىِ مؤمنین را به او تبریک گفتند و او را«امیرُ المؤمنین» صدا کردند.

به این ترتیب ، روز هجدهمِ ماهِ ذی‌ حجّه ، علىّ بن ابیطالب ، برای‌‏ رهبری‌ و امامت برگزیده شد.مقام امامت و رهبری‌ جزء دین شد.و با تعیین‏ رهبر ، دین اسلام ، کامل و جاودانی‌ گشت.

ما همه ساله ، این روز بزرگ را ، عید می‌‏گیریم و از امامت و پیشوایی‌‏ حضرت علی‌ خشنودیم ، حضرت علی‌ را امام و رهبر مسلمانان می‌‏دانیم و کوشش می‌‏کنیم که از گفتار و رفتارش پیروی‌ کنیم. پرسشها:

1-بیعت یعنی‌ چه؟مسلمانها چرا با حضرت علی‌ بیعت‏ کردند؟چرا به او تبریک گفتند؟

2-پیامبر گرامی‌ ما ، پیش از اینکه علىّ بن ابیطالب را به مردم معرّفی‌ کند ، از مردم چه پرسید؟این پرسشها ، چه ارتباطی‌ ، با معرّفی‌ و تعیین امام داشت؟

3-آن«پیام مهمّ»چه بود که خدا به پیامبرش فرمان داد که فوراً به مردم برساند؟

4-بعد از شنیدن وحی‌ پروردگار ، پیامبر چه کرد؟به مسلمانان‏ چه فرمود؟

5-پیامبر ، علىّ بن ابیطالب را به مردم ، چگونه معرّفی‌ فرمود؟ درباره‏اش چه گفت؟

6-عید غدیر چه روزی‌ است؟در جشن غدیر چه می‌‏گوییم‏ و برای‌ چه می‌‏کوشیم؟ * * *

امسال«روز غدیر»در چه فصلی‌ واقع است؟در چه ماهی‌؟

به خاطر داشته باشید که آن روز را جشن بگیرید و دوستان‏ خود را به این جشن دعوت کنید.

 

شیعه‏

حضرت علی‌-علیه السّلام-نخستین فرد مسلمان و بهترینِ آنان‏ بود:سخنان پیغمبر را خوب می‌‏شنید و از دستورهای‌ پیغمبر اطاعت می‌‏کرد؛ در همه کارها ، کاملاً تسلیمِ دستورهای‌ پیغمبر بود.همه جا پیغمبر را یاری‌‏ و کمک می‌‏کرد ، در راهِ دینداری‌ ، کوشش و جهاد می‌‏نمود.

در زمان پیغمبر ، عدّه‏ای‌ از مسلمانان ، با حضرت علی‌ دوست بودند. همراه حضرت علی‌ ، برای‌ پیشرفتِ«دین اسلام»کوشش و جهاد می‌‏کردند.

این مسلمانان ، همه جا ، از گفتار و رفتار و اخلاق حضرت علی‌ پیروی‌‏ می‌‏نمودند ، و مانند حضرت علی‌ ، از دستورهای‌ پیغمبر اطاعت می‌‏کردند.

پیغمبر گرامی‌ ما ، به حضرت علی‌ و این گروه ممتاز ، چنین می‌‏فرمود:

«ای‌ علی‌!تو و شیعیانش تو ، بهترین مردم روی‌ زمین هستید.»

و گاهی‌ که حضرت علی‌ را با دوستانش می‌‏دید به آنها اشاره می‌‏کرد و می‌‏گفت:

«این جوانان ، و شیعیانش ، رستگارانند.»

پیغمبر گرامی‌ ، این گروه ممتاز را که به راستی‌ ایمان آورده بودند «شیعه»نامید.

و از همان روز ، به مسلمانانی‌ که در رفتار و گفتار و اخلاق ، ممتاز بودند و در دینداری‌ از حضرت علی‌ پیروی‌ می‌‏کردند«شیعه»می‌‏گفتند.

(شعیه یعنی‌:پیرو)

بعد از وفات پیغمبر ، شیعیان یعنی‌ گروه ممتاز مسلمانان-که به راستی‌‏ تسلیمِ فرمانهای‌ پیغمبر بودند-به فرمان پیغمبر عمل کردند ، حضرت علی‌‏ را برای‌«پیشوایی‌ و امامت»قبول کردند و او را ، یاری‌ و حمایت نمودند.

گروه دیگر ، دستور پیغمبر را نپذیرفتند و ابوبکر را جانشین پیغمبر شمردند و بعد از او عمر را خلیفه دوم ، و عثمان را خلیفه سوّم و حضرت علی‌‏ را جانشین چهارم پیغمبر دانستند.این گروه را«سُنّی‌»می‌‏نامند.

هر دو گروه-شیعه و سُنّی‌-مسلمانند.خدا و پیغمبر و قرآن را قبول‏ دارند ، با صمیمیّت و مهربانی‌ با هم رفتار می‌‏کنند ، و در شناسایی‌ قرآن‏ و سفارشهای‌ پیغمبر ، یکدیگر را یاری‌ می‌‏نمایند.

ما شیعیان ، همانطور که پیغمبر گرامی‌ ما ، فرموده است ، عقیده داریم‏ که:بعد از پیغمبر ، دوازده امام-یکی‌ پس از دیگری‌-به امامت و رهبری‌ رسیده‏اند.اوّلین امام ، حضرت علی‌ ، امیر المؤمنین-علیه السّلام- می‌‏باشد و دوازدهمین امام ، حضرت مهدی‌-علیه السّلام-است.

مذهب رسمی‌ کشور ایران«شعیه»می‌‏باشد که بنا به دستور پیغمبر ، جانشینان او را دوازده نفر می‌‏دانند.

مذهب شیعه را ، مذهب جعفری‌ نیز می‌‏گویند ، می‌‏دانید چرا؟

 

فکر کنید ، پاسخ دهید:

1-شعیه یعنی‌ چه؟شیعیان در مسلمانی‌ و دینداری‌ ، از چه کسی‌ پیروی‌ می‌‏کنند؟

2-چه کسی‌ گروهِ ممتاز مسلمانان را ، شیعه نامید؟درباره‏ او و شیعیانش چه فرمود؟

3-بعد از وفات پیغمبر ، چه کسانی‌ به سفارش پیغمبر ، عمل‏ کردند؟چگونه؟

4-گروه دیگر مسلمانان را ، چه می‌‏نامند؟آنها بعد از وفات‏ پیغمبر ، چه کسی‌ را جانشین پیغمبر شمردند؟

5-این دو گروه ، چگونه با هم رفتار می‌‏کنند؟در شناختِ‏ چه مسائلی‌ یکدیگر را یاری‌ می‌‏دهند؟

6-عقیده ما شیعیان ، در باره جانشینان پیغمبر چیست؟ مذهب رسمی‌ کشور ایران چیست؟

چند سؤال دیگر هم طرح کنید و پاسخ آنها را از دوستان خود بپرسید.

 

امام هشتم‏ حضرت امام رضا-علیه السّلام‏

امام رضا-علیه السّلام-در سال«148»هجری‌ ، یازدهم ماه‏ ذیقعده ، در مدینه به دنیا آمد.پدرش حضرت امام موسی‌ کاظم ، نامش را «علی‌»گذاشت و به رضا نیز معروف شد.نام گرامی‌ مادرش«نجمه»می‌‏باشد.

حضرت امام موسی‌ کاظم ، فرزندش«علىّ بن موسی‌ الرّضا»را به فرمان‏ خدا و سفارش پیغمبر برای‌ امامت تعیین و به مردم معرفی‌ کرد.

علم و دانش حضرت امام رضا-مانند دیگر امامان-آسمانی‌ و الهی‌‏ بود و به همین جهت ، بردانش همه مردم ، برتری‌ داشت.دانشجویان و دانشمندان ، برای‌ فراگرفتنِ دانش و دین ، خدمتش می‌‏رسیدند و از علوم‏ او بهره‏مند می‌‏شدند.

دانشمندان مسیحی‌ و یهودی‌ و دینهای‌ دیگر ، پیش او می‌‏آمدند و امام-علیه السّلام-با آنان بحث و گفتگو می‌‏کرد و به سؤالهای‌ مشکل‏ آنان پاسخ می‌‏داد و آنان را راهنمایی‌ و هدایت می‌‏فرمود.هیچ گاه نشد که‏ پاسخ سؤالی‌ را نداند ، یا جواب نادرستی‌ بدهد.

به خاطر دانش فروان و علم خدادادش ، او را«عالِم آل محمّد» می‌‏نامیدند.

سخنان فراوان و ارزشمندی‌ ، از او برای‌ ما باقی‌ مانده است. * * *

در زمان امامت حضرت رضا-علیه السّلام-مأمون ، زمامدار و خلیفه‏ بود.برای‌ اینکه مردم را از حضرت رضا ، دور کند ، امام را-که در مدینه‏

 

زندگی‌ می‌‏کرد-به شهر طوس دعوت کرد.و به امام پیشنهاد کرد که‏ زمامداری‌ و خلافت را بپذیرد.

ولی‌ امام رضا ، که از ناراستی‌ و حیله‏گری‌ مأمون آگاه بود ، پیشنهاد مأمون را نپذیرفت.

مأمون گفت:پس«ولیعهدی‌»را باید بپذیرید!

امام رضا-علیه السّلام-می‌‏خواست ولیعهدی‌ را نیز قبول نکند.

امّا با اصرار زیادِ مأمون ، ناچار شد که در ظاهر ، ولیعهدی‌ را بپذیرد ولی‌ شرط کرد که در کارهای‌ حکومتی‌ ، هیچ‏گونه دخالتی‌ نداشته باشد.

سرانجام دستگاه زمامداری‌ مأمون ، که از شخصیّت این امام گرامی‌ بیمناک‏ بود و از روشنگریهای‌ او احساس خطر می‌‏کرد ، او را مسموم و شهید نمود.

حضرت رضا-که درود همه براو باد-در آخرین روز ماه صفر ، در سال«203»هجری‌ ، در شهر طوس وفات کرد.بدنش را در نزدیکی‌ همان‏ شهر(مشهد امروزی‌)به خاک سپردند.قبرش امروز ، زیارتگاه مسلمانان‏ است.

 

چرا اسراف می‌‏کنی‌؟!

حضرت رضا-علیه السّلام-میوه نیم‏خورده‏ای‌ را دید که‏ روی‌ زمین افتاده است.

یکی‌ از خدمتگزارانش مقداری‌ از آنرا خورده بود و بقیّه‏اش‏ را دور انداخته بود؛حضرت رضا-علیه السلام-ناراحت شد خدمتگزارش را صدا زد ، به او فرمود:«چرا اسراف می‌‏کنی‌؟!

چرا به نعمتهای‌ خدا ، بی‌‏اعتنایی‌ می‌‏کنی‌؟!

مگر نمیدانی‌ که خدا اسراف کاران را دوست ندارد؟

مگر نمیدانی‌ که خدا اسراف کاران را سخت کیفر می‌‏دهد؟اگر به چیزی‌ احتیاج نداری‌ ، آنرا تلف‏ نکنید؛بیهوده مصرف نکنید ، بلکه در اختیار کسانی‌ بگذارید که به آن نیاز دارند.» * * *

با توجه به این سخنانِ حضرت رضا-علیه السّلام-آیا می‌‏توانید بگویید که:

چرا خدا اسراف کاران را دوست ندارد؟

چرا اسراف کردن ، زشت و ناپسند است؟

برای‌ اینکه به این دو سؤال پاسخ دهید ، به خاطر بیاورید که:برای‌‏ درست شدن یک سیب ، چه مقدار نیرو و انرژی‌ مصرف شده است؟چه اندازه‏ کار ، انجام گرفته است؟

مثلاً فکر کنید که:برای‌ روییدن یک درخت سیب ، چه مقدار انرژی‌‏ خورشید لازم است؟چه مقدار آب و هوا و موادّ معدنی‌ باید مصرف شود و چه افرادی‌ باید بکوشند تا یک دانه سیب ، به دست شما برسد؟فکر کنید که:این مقدار کار و انرژی‌ ، چقدر ارزش دارد؟

وقتی‌ قسمتی‌ از یک میوه را دور می‌‏ریزید یا نعمتی‌ دیگر از نعمتهای‌‏ خدا را بیهوده مصرف می‌‏کنید ، در حقیقت آن همه انرژی‌ و زحمت را تلف. کرده‏اید و دور ریخته‏اید.بعلاوه ، انسانِ دیگری‌ را از نعمتهای‌ خدا محروم‏ نموده‏اید و حقّ او را ضایع ساخته ‏اید.

آیا اسراف کردن بی‌‏احترامی‌ به نعمتهای‌ خدا نیست؟

آیا اسراف کردن ، ناسپاسی‌ از خدا نیست؟

چرا نعمتهای‌ خدا را ، بی‌‏ارزش می‌‏شمارید؟و آنها را بیجا و بیهوده‏ مصرف می‌‏کنید؟آیا راضی‌ می‌‏شوید که کودکی‌ گرسنه بخوابد و شما مقداری‌ از غذای‌ خود را دور بریزید؟یا میوه‏ها را نیم‏خورده و مصرف‏ نشده در ظرفِ خاکروبه بیندازید؟آیا راضی‌ می‌‏شوید که کودکی‌ چون‏ مداد و کاغذ ندارد ، از تحصیل محروم شود و شما کاغذ و دفترچه خود را بی‌‏جهت پاره کنید؟یا ننوشته و سفید بگذارید؟آیا سزاوار است شما بیش از مقدارِ احتیاج ، برق مصرف کنید و دیگران بقدر کافی‌ روشنایی‌ و برق نداشته باشند؟در صورتی‌ که خدا«آب و آفتاب ، خاک و هوا و نعمتهای‌ دیگرش را»برای‌ همه انسانها آفریده است ، و هر انسانی‌ باید از نعمتهای‌ خدا ، بهره‏مند گردد. *

حالا که فهمیدید:«اسراف کاری‌»گناه دارد و کاری‌ بسیار زشت و ناپسند است ، دیگر اسراف نکنید.حالا که دانستید:خدا اسراف کار را دوست ندارد و سخت کیفر می‌‏دهد ، دیگر چیزی‌ را بیجا و بیهوده‏ مصرف نکنید ، چیزی‌ را تلف نکنید.در مصرف ، صرفه‏جویی‌ کنید.

به این ترتیب می‌‏توانید:با پولِ«چیزهایی‌ که بیهوده مصرف‏ می‌‏کردید»برای‌ دوستان خود هدیّه‏ای‌ تهیّه کنید ، یا به آشنایان و همسایگان‏ کمک کنید.

در نتیجه:خدا از کار شما خشنود و راضی‌ می‌‏شود و به شما پاداش‏ بهتری‌ می‌‏بخشد.

مردم هم شما را بیشتر دوست می‌‏دارند و بیشتر به شما کمک می‌‏کنند. فکر کنید ، پاسخ دهید:

1-علم و دانشِ حضرتِ رضا-و سایر امامان-چگونه است؟چرا بردانشِ همه مردم برتری‌ دارد؟

2-«عالِم آل محمّد»به که می‌‏گویند؟....چرا؟

3-حضرت رضا-علیه السّلام-همزمان با کدام خلیفه عبّاسی‌ بود؟

4-چرا او ، حضرت رضا را به طوس دعوت کرد؟به حضرت رضا چه پیشنهادهایی‌ کرد؟

5-حضرت رضا ، پیشنهادِ ولیعهدی‌ را به چه شرطی‌ پذیرفت؟....چرا؟

6-دستگاه زمامداری‌ مأمون ، چرا حضرت رضا را ، شهید کرد؟

7-شهادت حضرت رضا ، چه روزی‌ ، در چه سالی‌ واقع شد؟

9-اسراف یعنی‌ چه؟حضرت رضا درباره اسراف کاری‌ چه فرمود؟

10-چرا نباید اسراف کنیم؟با صرفه‏جویی‌ چه کارهایی‌ می‌‏توانیم‏ انجام دهیم؟

 

امام جواد حضرت امام محمّد تقىّ ، علیه السّلام‏

نهمین امام ما ، حضرت امام محمّدِ تقّی‌ ، فرزند حضرت رضا ، می‌‏باشد.او در ماه رمضان ، در سال 195 هجری‌ ، در شهر مدینه به دنیا آمد.

پدر بزرگوارش ، حضرت رضا-علیه السّلام-به فرمان خدا و سفارش‏ پیامبر ، فرزندش حضرت جواد را ، برای‌ امامت تعیین کرد که بعد از خودش امام‏ و پیشوای‌ مردم باشد.

حضرت امام محمّد تقىّ-که به امام جواد نیز معروف است-از همان‏ کودکی‌ با خدا ارتباط مخوصص داشت و در مقام امامت ، به مشکلات دینی‌ مردم‏ پاسخ می‌‏داد و آنان را راهنمایی‌ و رهبری‌ می‌‏فرمود.دانشمندان بزرگ ، به حضورش می‌‏رسیدند و مسائل دشوار دینی‌ و علمی‌ خود را ، از او می‌‏پرسیدند؛ امام جواد ، به همه پرسشهای‌ مشکل آنان ، به آسانی‌ پاسخ می‌‏داد.

بعضی‌ از مردم-که از ارتباط مخصوص و همیشگی‌ امام جواد با خدا ، آگاه نبودند-از مشاهده قدرت علمی‌ او تعجّب می‌‏کردند و می‌‏گفتند:پسری‌‏ به این کوچکی‌ ، چگونه این همه علم و دانش آموخته است؟!علم این کودک‏ خردسال ، چگونه بردانش این همه دانشمندان بزرگ ، برتری‌ یافته است؟!....

آنها نمی‌‏دانستند که:علم امام ، آموختنی‌ نیست ، بلکه خدادادی‌ و آسمانی‌‏ است؛آنها نمی‌‏دانستند که:خدا جان و روح هر کس را که بخواهد-چه کودک‏ چه بزرگ-با خود ارتباط می‌‏دهد و او را در علم و دانش ، برتر از همه مردم‏ می‌‏گرداند.

 

امام جواد ، از همان کودکی‌ دارای‌ زیباترین صفات انسانی‌ بود:«تقىّ» بود ، یعنی‌ بسیار پرهیزگار ، «جواد»بود یعنی‌ بسیار بخشنده بود.آگاه و روشنگر بود و در بیداری‌ و آگاهی‌ مردم ، می‌‏کوشید.

«معتصم»خلیفه ستمگر عبّاسی‌ ، روشنگریهای‌ این امام آگاه را ، باعث‏ نابودی‌ قدرت خویش می‌‏دانست.از بیداری‌ و آگاهی‌ مردم می‌‏ترسید و از شخصیت پرهیزگار و بخشنده حضرت جواد ، بیم داشت.به همین جهت حضرت‏ جواد را ، از شهر مدینه به بغداد ، پایتخت خود ، فراخواند و پس از چند ماه او را شهید کرد.امام جواد ، هنگام شهادت ، بیست و پنج سال بیش نداشت.

بدن آن امام گرامی‌ را ، نزدیک شهر بغداد(کاظمین امروزی‌)کنار مرقد پاک جدّش ، امام موسی‌ کاظم-علیه السّلام-به خاک سپردند.سلام ما تا همیشه براو باد!

 

نامه ‏ای‌ به فرماندار

....عبادت پرشکوه حجّ را ، همراه حضرت جواد-علیه السّلام-انجام دادم ، وقتی‌ که‏ مراسم و اعمال حجّ پایان یافت ، برای‌ خداحافظی‌ ، خدمت آن امام گرامی‌ رفتم و گفتم:دولت‏ مالیّات سنگینی‌ برعهده من گذارده است که توانایی‌ پرداخت آن را ندارم ، خواهش می‌‏کنم شما نامه‏ای‌ به فرماندار شهر ما بنویسید و سفارش کنید که با من خوشرفتاری‌ و مدارا کند.

امام جواد فرمود:با او آشنا نیستم تا برای‌ او نامه بنویسم و سفارش کنم.

گفتم:فرماندار شهر ما ، از دوستان و شیعیان شماست ، نامه و سفارش شما ، حتماً مفید خواهد بود.امام جواد-علیه السّلام-قلم و کاغذ را برداشت و نامه‏ای‌ به این معنا ، نوشت:

بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم‏

سلام برتو و بربندگان شایسته خدا

ای‌ فرماندار سیستان!قدرت و حکومت امانتی‌ است که خدا در اختیار تو قرار داده ، تا خدمتگزار بندگانش باشی‌.با این قدرت و توانایی‌ ، باید به برادران‏ دینی‌ خود ، کمک کنی‌.

تنها چیزی‌ که برای‌ تو باقی‌ می‌‏ماند ، نیکوییها و کمکهایی‌ است که در این‏ مقام ، به برادران و هم‏کیشانت روامی‌‏داری‌؛آگاه باش که:خدا در قیامت از تمام‏ کارهایت بازخواست می‌‏کند و کوچکترین عملی‌ پیش خدا پنهان نخواهد بود. محمّد بن علىّ الجواد

نامه را گرفتم ، خداحافظی‌ کردم و به سوی‌ شهر خودم بازگشتم.

خبر نامه ارزشمند امام ، قبلاً به فرماندار رسیده بود ، به استقبال من آمد.نامه را به او دادم ، گرفت و بوسید ، باز کرد و با دقّت خواند.

در کارم تحقیق کرد و همانطور که می‌‏خواستم با من نیکویی‌ و مدارا نمود ، و از آن به بعد با همه مردم با عدل و انصاف رفتار می‌‏کرد.

 

فکر کنید و پاسخ دهید:

1-امام جواد ، حضرت امام محمّدِ تقىّ-علیه السّلام-در چه سالی‌ و در چه ماهی‌ به دنیا امد؟

2-مردم از چه تعجّب می‌‏کردند؟چه می‌‏گفتند؟

3-آنها از چه چیزی‌ بی‌‏خبر بودند ، که اینگونه تعجّب می‌‏کردند؟

4-تقىّ یعنی‌ چه؟جواد یعنی‌ چه؟

5-چرا معتصم ، حضرت جواد را به شهر بغداد فراخواند؟

6-حضرت جواد به هنگام شهادت چند سال داشت؟

7-بدن شریفش را کجا به خاک سپردند؟

8-حضرت جواد ، به فرماندار سیستان چه نوشت؟چگونه او را نصیحت‏ کرد؟

9-فرماندار ، به احترام نامه امام چه کرد؟

10-از نامه امام ، چه می‌‏آموزید؟از این داستان چه درسهایی‌ می‌‏گیرید؟

 

امام هادی‌‏ حضرت امام علىِ نقىّ ، علیه السّلام‏

دهمین امام ما ، حضرت امام علی‌ نقىّ ، فرزند حضرت جواد می‌‏باشد.

در پانزدهم ماه ذی‌ حجّه ، سال 212 هجری‌ ، در دهکده‏ای‌ در اطراف شهر مدینه به دنیا آمد؛پدر بزرگوارش ، حضرت جواد ، به فرمان خدا و سفارش پیامبر ، فرزندش علىّ را برای‌ امامت تعیین کرد که بعد از شهادت خودش ، مردم را رهبری‌ کند و امام آنان باشد.

حضرت امام علىّ-که به امام هادی‌ نیز معروف است-مانند پدر گرامیش ، از همان کودکی‌ با خدا ارتباط مخصوص داشت.و با اینکه خردسال‏ بود ، به مقام امامت رسید و مردم را در این مقام راهنمایی‌ و رهبری‌ فرمود.

امام هادی‌ از همان کودکی‌ ، بعنوان یک انسان نمونه ، از هرگونه عیب و نقصی‌ پاک بود و به همه صفات نیکوی‌ انسانی‌ ، آراسته بود؛به همین جهت او را «نقىّ»یعنی‌ پاک و آراسته و«هادی‌»یعنی‌ هدایت کننده و رهنما می‌‏خواندند.

امام هادی‌ ، با مهر و کوشش فراوان ، به راهنمایی‌ و هدایت مردم‏ می‌‏پرداخت و راه و رسم درست زندگی‌ را به آنان می‌‏آموخت.مردم هم او را بسیار دوست می‌‏داشتند و از راهنماییها و از علم و آگاهیش سود می‌‏بردند و راه‏ می‌‏یافتند.

متوکّل ، زمامدار ستمگر و خونخوار عبّاسی‌ ، بر امام هادی‌ رشک برد و از قدرت و نفوذ آن امام پاک ترسید.به همین جهت او را از مدینه به شهر«سامره» فراخواند و در یک پایگاه نظامی‌ تحت نظر قرار داد.

امام هادی‌ ، 42 سال در این جهان زندگی‌ کرد.در این مدّت همواره با خلیفه‏های‌ ستمگر عبّاسی‌ روبرو بود و با ظلم و ستم آنان مبارزه می‌‏کرد.

سرانجام در سوّمین روز ماه رجب ، سال 254 هجری‌ ، در سامره شهید شد؛بدن‏ شریفش را در همین شهر به خاک سپردند.

 

پند نیمه شب‏

متوکّل ، زمامدار شرابخوار و ستمگری‌ بود.به قوانین دین و قرآن عمل نمی‌‏کرد ، برای‌ حفظ خلافت و زمامداری‌ خود ، به هر جنایتی‌ دست می‌‏زد.از مهر فراوانی‌ که مردم‏ به امام هادی‌ داشتند ، رنج می‌‏برد و از قدرت و نفوذ آن امام پاک می‌‏ترسید.

نیمه شبی‌ ، در قصرش برتخت زیبایی‌ نشسته بود و با مهمانهایش به مستی‌ و عیش‏ و نوش مشغول بود:خوانندگان برایش شعر می‌‏خواندند و نوازندگان ، آهنگ می‌‏نواختند.در و دیوار قصرش را با قندیلهای‌ طلا زینت کرده بود و در اطراف قصر ، گروهی‌ مسلّح‏ را به نگهبانی‌ گماشته بود....

ناگهان در حال مستی‌ به فکر افتاد که:آیا ممکن است این قدرت و زندگی‌‏ پرشکوه از دستم گرفته شود؟آیا کسی‌ هست که بتواند این زندگی‌ زیبا و پرعیش و نوش‏ را نابود سازد؟....؟و به خود پاسخ داد که:«علىّ بن محمّد»که شیعیان او را امام خود می‌‏دانند ، می‌‏تواند؛....آری‌ او می‌‏تواند ، چون مردم او را خیلی‌ دوست دارند.از این فکرها برآشفت و خشمگین فریاد زد:فوراً«علىّ بن محمّد»را دستگیر کنید و بیاورید!

عدّه‏ای‌ که در فرمانش بودند-یعنی‌ آزادی‌ و انسانیّت خود را به او فروخته بودند -به خانه امام ریختند ، دیدند که:امام هادی‌-علیه السّلام-رو به قبله نشسته و با زمزمه‏ای‌ آسمانی‌ قرآن می‌‏خواند.او را دستگیر کردند و به قصر آوردند.

امام هادی‌ وارد قصر شد.چهره‏ای‌ آرام و نورانی‌ داشت ، زیر لب‏ «بسم اللَّه الرحمن الرّحیم»می‌‏گفت.

متوکّل با چشمان آلوده و پرخونش ، نگاهی‌ خشمگین به چهره امام هادی‌ کرد و آن‏ فکرها را دوباره به خاطر آورد....گویا می‌‏خواست همان شب امام هادی‌ را به قتل برساند.

ولی‌ برای‌ اینکه امام را ، در مقابل چشم مهمانهای‌ خویش کوچک کند ، با بی‌‏ادبی‌‏ گفت:ای‌«علىّ بن محمّد»بزم ما را گرم کن و برای‌ ما شعری‌ بخوان!می‌‏خواهیم با آهنگ‏ شعر تو شادمان شویم.

امام هادی‌ ، سکوت کرد و چیزی‌ نفرمود.

متوکّل دوباره با آهنگی‌ مسخره‏آمیزتر گفت:ای‌ علىّ بن محمّد!مجلس ما را گرم‏ کن و برای‌ ما شعری‌ بخوان!

امام هادی‌ ، سرش را پایین افکنده بود و به چشمان بی‌‏شرم متوکّل نمی‌‏نگریست و ساکت بود.

متوکّل که مستی‌ و خشم را با هم آمیخته بود ، با بی‌‏ادبی‌ و بی‌‏شرمی‌ فراوان ، باز همان جمله‏ها را تکرار کرد و در پایان گفت:باید برای‌ ما شعری‌ بخوانی‌!

در این هنگام امام هادی‌-علیه السّلام-نگاه تندی‌ به چهره ناپاک این ستمکارِ مست افکند و فرمود:حالا که باید بخوانم ، بشنو!

سپس به زبان عربی‌ ، اشعاری‌ را خواند که ترجمه‏اش به فارسی‌ چنین است: چه بسیار مردان پرقدرتی‌‏ که در این جهان از پی‌‏راحتی‌‏ به کوه و کمر قصرها ساختند همه قصرها را بیاراستند در اطراف هر قصر از بیم جان‏ گروهی‌ مسلّح ، نگهبانشان‏ که تا این همه قدرت و ساز و برگ‏ کند دور ، آن مردم از دست مرگ‏ * ولی‌ مرگ ناگه رسید و گرفت‏ گریبان آن نابکاران زشت‏ چو گیرد گریبان گردن‏کشان‏ به ذلّت برون راند از قصرشان‏ به همراه اعمال خود ، عاقبت‏ برفتند در منزل آخرت‏ شده جسم آن نازپروردگان‏ هم آغوش خاک ، از نظرها نهان‏ ولی‌ جان آن مردم دوزخی‌‏ گرفتار ، در عالم برزخی‌‏ * از آن زشت‏کاران افسرده حال‏ به بانگ بلندی‌ شود این سؤال‏ چه شد آن همه سرکشی‌ و غرور که صورت نهادید برخاک گور؟ چه شد آن همه خودپسندی‌ و ناز که گشتید با بی‌‏کسان هم طراز؟ چه شد آن همه مستی‌ و عیش و نوش؟ چه شد آن همه جنب و جوش و خروش؟ چه شد چهره‏هایی‌ که آراستید؟ سرو صورتی‌ را که پیراستید؟ اَجل چشم بی‌‏شرمتان را ببست‏ به رخسارتان خاک ذلّت نشست‏ نه تخت و نه بستر ، نه آسایشی‌‏ نه عطر و نه زیور ، نه آرایشی‌‏ به جای‌ کِرِم‏های‌ مردم پسند براین چهره‏ها کِرمها می‌‏خزند نهادید دارایی‌ خوشتن‏ نبردید با خود به غیر از کفن!

مهمانان همه خاموش بودند و از شنیدن این اشعار بخود می‌‏لرزیدند؛متوکّل هم ، با آن همه سخت دلی‌ و بی‌‏رحمی‌ ، مانند دیوانگان بپا ایستاده بود و می‌‏لرزید....

اشعاری‌ که امام قرائت فرمود ، به زبان عربی‌ بود ، آقای‌ حبیب اللَّه چایچیان از آنها الهام گرفت و این اشعار را سرود. فکر کنید و پاسخ دهید:

1-امام هادی‌ ، حضرت امام علىّ نقىّ-علیه السّلام-در چه سالی‌ ، چه‏ ماهی‌ ، چه روزی‌ به دنیا آمد؟

2-چه کسی‌ او را برای‌ امامت تعیین کرد؟به فرمان که؟

3-نقىّ یعنی‌ چه؟هادی‌ یعنی‌ چه؟

4-چرا متوکّل او را به شهر سامره فراخواند؟

5-در شهر سامره ، با امام چگونه رفتار می‌‏کرد؟

6-حضرت هادی‌ در چه سالی‌ شهید شد؟بدن شریفش را در کجا به خاک سپردند؟

7-متوکّل چگونه زمامداری‌ بود؟

8-چرا با امام هادی‌ دشمنی‌ می‌‏کرد؟از چه بیمناک بود؟

9-از امام هادی‌ چه تقاضا کرد؟منظورش چه بود؟

10-امام هادی‌«با زبان شعر»به او چه گفت؟

11-از این رفتار امام هادی‌-علیه السّلام-چه درسهایی‌ باید آموخت؟

 

 

امام یازدهم‏ حضرت امام حسن عسکری‌ ، علیه السّلام‏

حضرت امام حسن عسکری‌-علیه السّلام-روز هشتم ماه‏ ربیع الثانی‌ ، سال 232 هجری‌ ، در شهر مدینه ، به دنیا آمد.

پدر گرامیش ، امام هادی‌-علیه السلام-به فرمان خدا و سفارش‏ پیامبر ، او را برای‌ امامت و پیشوایی‌ مردم تعیین کرد.

حضرت امام حسن عسکری‌-علیه السّلام-مانند پدران خود- مردم را راهنمایی‌ و تربیت می‌‏نمود و آنان را به توحید و اطاعت فرمانهای‌‏ خدا هدایت می‌‏کرد و از شرک و اطاعت ستمگران باز می‌‏داشت.

زمامداران ستمگر عبّاسی‌ ، روش تربیتی‌ امام را ، مخالف هوسهای‌‏ نادرست خود می‌‏دیدند؛از بیداری‌ و آگاهی‌ مردم می‌‏ترسیدند و به همین‏ جهت ، با امام به مبارزه برخاستند:با روشهای‌ گوناگون به آزارش پرداختند ، مردم حقّ‏جو را از ملاقات او بازداشتند و نگذاشتند از علم و دانش الهی‌ و از راهنماییهای‌ ارزشمند او ، آزادانه بهره‏مند گردند.سرانجام بیدادگران‏ عبّاسی‌ ، امام را-مانند پدر بزرگوارش حضرت هادی‌-به شهر سامره‏ بردند و در آنجا زندانی‌ کردند و برای‌ آزارش ، مأمورانی‌ بدخو و سختگیر برگماشتند.ولی‌ اخلاق نیکوی‌ امام ، این گروه بدخو و سختگیر را هم‏ تربیت می‌‏کرد و از آنها انسانهایی‌ مؤمن و مهربان می‌‏ساخت.

چون آن امام بزرگ را ، در یک پایگاه نظامی‌ تحت نظر قرار داده و زندانی‌ کرده بودند ، او را«امام حسن عسکری‌»می‌‏نامند.(عسکر:لشگر)

 

حضرت امام حسن عسکری‌-علیه السّلام-در مدّتی‌ که از نظر غایب بود و شیعیان از ملاقاتش محروم بودند ، آنان را فراموش نمی‌‏فرمود بلکه برایشان نامه می‌‏نوشت و مطالب لازم را به این ترتیب ، به آنان یادآوری‌‏ می‌‏نمود.

حضرت امام حسن عسکری‌ ، در همه عمر ، برای‌ هدایت مردم به سوی‌‏ خدا و یگانه پرستی‌ می‌‏کوشید و مردم را از اطاعت ستمگران باز می‌‏داشت.

سرانجام در راه مبارزه با زمامداران خونخوار عّباسی‌ ، در سنّ 28 سالگی‌‏ به مقام بلند شهادت رسید.

شهادت این امام گرامی‌ ، در هشتم ماه ربیع الاوّل ، سال 260 هجری‌ ، در شهر سامره واقع شد.بدن شریفش را ، کنار قبر پدر بزرگوارش ، امام‏ هادی‌ ، به خاک سپردند.سلام فراوان براو و بر همه شهیدان راه خدا.

 

 

نامه ‏ای‌ از حضرت امام حسن عسکری‌، علیه السّلام‏

حضرت امام حسن عسکری‌ ، به یکی‌ از دانشمندان قم به نام«علىّ بن حسین قمّی‌»چنین‏ نوشته است:

 

بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم‏

 

....ای‌ دانشمند مورد اعتماد و ای‌ فقیه عالی‌ مقام!ای‌ علىّ بن حسین قمّی‌! خدا ترا در انجام کارهای‌ نیک توفیق دهد و فرزندان ترا ، شایسته و نیکوکار گرداند.از تقوی‌ و پرهیزگاری‌ دست برمدار.نماز را در اوّل وقتش بگزار و زکات مالت را بپرداز؛زیرا کسی‌ که زکات مالش را نپردازد ، نمازش قبول‏ نمی‌‏شود.

از لغزش و بدیهای‌ دیگران درگذر؛هنگامی‌ که خشمگین می‌‏شوی‌ ، خشم‏ خود را فرو ببر؛با خویشان و بستگان احسان و خوش رفتاری‌ کن؛با برادران‏ دینی‌ خود ، برابری‌ و همدردی‌ نما.در همه حال ، در برآوردن نیازهای‌ مردم ، کوشا باش و در مقابل ناسپاسی‌ و نادانی‌ مردم ، شکیبایی‌ کن.در فهم احکام دین و قوانین قرآن ، دقیق و اندیشمند باش.در کارهای‌ عاقبت‏اندیش باش.در زندگی‌ ، هرگز از دستورهای‌ قرآن ، جدا مشو.خوش برخورد و خوش اخلاق باش.مردم‏ را به کارهای‌ نیک امر کن و از کارهای‌ زشت و ناروا ، بازدار و خودت را با گناه‏ و کار زشت آلوده مکن.

نماز شب را ترک مکن؛زیرا پیامبر گرامی‌ ما ، حضرت محمّد- صلّی‌ اللَّه علیه و آله-به حضرت علی‌ می‌‏فرمود:«ای‌ علی‌!نماز شب ، نماز شب ، هرگز نماز شب را ترک مکن.»

ای‌ علىّ بن حسین قمّی‌!آگاه باش هر کسی‌ به نماز شب بی‌‏اعتنایی‌ کند ، از مسلمانان ممتاز نیست.خودت نماز شب را ترک مکن و به شیعیان ما نیز بگو که‏ به این برنامه عمل کنند.

در عمل به دستورات دین ، شکیبا باشید و به امید و انتظار پیروزی‌ کامل ، بکوشید. شیعیان ما از اوضاع عمومی‌ جهان ، ناخوشنودند و در انتظار پیروزی‌‏ کامل ، می‌‏کوشند ، تا فرزند من«مهدىّ»-که پیامبر به وجود و ظهورش ، مژده‏ داده است-ظاهر شود و جهان را با یاری‌ مردان شایسته و شیعیان پاک ، پر از عدل و داد کند.آگاه باش که:سرانجام ، مردم شایسه و پرهیزگار ، پیروز خواهند شد. سلام بر تو و برهمه شیعیان؛حسن بن علىّ‏ پرسشها:

1-حضرت امام حسن عسکری‌-علیه السّلام-در چه سالی‌ ، چه ماهی‌ ، چه روزی‌ به دنیا آمد؟

2-چرا زمامداران ستمگر عبّاسی‌ ، او را در شهر سامره تحت نظر قرار داده بودند؟

3-اخلاق و رفتار امام ، چه تأثیری‌ در مأموران می‌‏گذاشت؟

4-عسکر یعنی‌ چه؟چرا امام یازدهم را عسکری‌ می‌‏خوانند؟

5-شهادت حضرت امام حسن عسکری‌ ، در کجا اتّفاق افتاد؟در چه‏ سالی‌؟چه ماهی‌؟

6-حضرت امام حسن عسکری‌ ، در نامه‏ای‌ که به علىّ بن حسین قمّی‌‏ نوشته است ، درباره نماز و زکات چه فرموده است؟آیا شما نمازهای‌‏ خود را در اوّل وقت می‌‏خوانید؟

7-درباره رفتار با بستگان چه فرموده است؟شما با خویشان چگونه‏ رفتار می‌‏کنید؟

8-درباره فرزندش«حضرت مهدی‌»چه فرموده است؟

* دستور نماز شب را ، از یک دانشمند با تقوی‌ بپرسید.

 

امام دوازدهم‏ حضرت حجّت، امام زمان، علیه السّلام‏

امام دوازدهم ، در نیمه شعبان، سال 255 هجری‌ در شهر سامره به دنیا آمد.

مادر این نوزاد گرامی‌«نرگس»نام داشت و پدرش حضرت امام حسن عسکری‌‏ بود.پدر گرامیش نام پیامبر را برای‌ او برگزید و او را«محمّد»نامید.

امام دوازدهم، به مهدی‌ ، قائم، حجّت ، امام زمان نیز معروف‏ است.

پیامبر گرامی‌ ، حضرت محمّد درباره امام دوازدهم چنین فرموده است:

«نهمین فرزند ، از نسل امام حسین ، همنام من است؛لقبش مهدی‌‏ است که آمدن او را ، به مسلمانان مژده می‌‏دهم.»

همه امامان نیز ، به آمدن حضرت مهدی‌ مژده داده و گفته‏اند: «فرزند امام حسن عسکری‌«مهدی‌»است که ظهور و پیروزیش‏ را ، به شما مژده می‌‏دهیم.مهدی‌ ما ، زمان بسیار درازی‌ از نظرها غایب می‌‏شود و پس از یک غیبت طولانی‌ ، به امر خدا ظاهر می‌‏گردد و جهان را پر از عدل و داد می‌‏کند.»

امام دوازدهم ، از همان آغاز تولّد ، از چشم ستمگران پنهان بود و به سفارش پیامبر ، در نهان می‌‏زیست.فقط در مقابل بعضی‌ از دوستان مورد اعتماد ، ظاهر می‌‏شد و با آنان گفتگو می‌‏نمود.

حضرت امام حسن عسکری‌ ، به فرمان خدا و سفارش پیامبر ، فرزندش‏ مهدی‌ را برای‌ امامت تعیین کرد؛امام زمان ، بعد از پدرش به امامت رسید و از همان کودکی‌-به علّت ارتباط با خدا و علومی‌ که در اختیارش نهاده بود- به انجام مسئولیّتهای‌ امامت و راهنمایی‌ مردم پرداخت.

 

خدای‌ بزرگ-با قدرت بی‌‏پایان خود-عمری‌ بسیار طورانی‌ به او بخشیده است و به او فرمان داده است که در نهان و غیبت زندگی‌ کند و دلهای‌‏ پاک را به‏سوی‌ خدا ، رهبری‌ نماید.

اکنون ، حضرت حجّت ، امام زمان ، از نظرها غایب است؛ولی‌ در میان‏ مردم رفت و آمد دارد ، به مردم کمک می‌‏کند ، در اجتماعات شرکت می‌‏کند بدون‏ اینکه کسی‌ او را بشناسد ، و به این ترتیب مسئولیّتهای‌ الهی‌ خویش را ، انجام‏ می‌‏دهد و به مردم سود می‌‏رساند و مردم ، همانگونه که از خورشیدِ پشت ابر بهره‏ می‌‏برند ، از وجود گرامی‌ امام زمان نیز ، در ایّام غیبت ، بهره‏مند می‌‏شوند. غیبت و ظهور امام زمان‏

غیبت امام زمان ادامه دارد تا هنگامی‌ که اوضاع عمومی‌ جهان ، برای‌‏ پذیرش حکومت حقّ آماده گردد و زمینه تأسیس«حکومت جهانی‌ اسلام»فراهم‏ شود؛اکثریّت جهانیان ، از شدّت گرفتاری‌ و ستم خسته شوند و ظهور امام زمان‏ را ، صمیمانه از خدا بخواهند و اسباب و مقدّمات ظهور او را ، فراهم سازند.در آن هنگام ، امام زمان-به امر خدا-ظاهر می‌‏شود و به وسیله نیروی‌ پیروزمندی‌‏ که در اختیار دارد ، بیدادگریها را نابود می‌‏سازد و صلح و آرامش واقعی‌ را ، بر اساس توحید ، در جهان برپا می‌‏دارد.

ما شیعیان ، چنین روز پرشکوهی‌ را ، انتظار می‌‏کشیم ، و با یاد او-که یاد رهبر و یاد یک انسان کامل است-برای‌ رشد و تکامل خود و همه افرد اجتماع می‌‏کوشیم و با دلهای‌ حقّ پذیر ، دیدار سعادت‏بخش«حضرت مهدی‌»را آرزو می‌‏نماییم و برای‌ انجام هدف بزرگ و الهی‌ او می‌‏کوشیم و برای‌ اصلاح‏ خویش و جامعه انسانها تلاش می‌‏کنیم و مقدّمات ظهور پیروزش را ، فراهم‏ می‌‏سازیم.

 

 

فکر کنید و پاسخ دهید:

1-امام دوازدهم ، حضرت حجّت ، امام زمان-علیه السّلام-در چه‏ ماهی‌ به دنیا آمد؟

2-پیامبر درباره امام دوازدهم چه فرموده است؟

3-امامهای‌ دیگر درباره‏اش چه فرموده‏اند؟

4-امام دوازدهم ، به سفارش چه کسی‌ از نظرها غایب شد؟

5-اکنون ، مردم از وجود امام زمان چگونه بهره‏مند می‌‏شوند؟

6-غیبت امام زمان ، تا چه وقتی‌ ادامه دارد؟

7-در آن هنگام که امام زمان-به امر خدا-ظاهر می‌‏شود ، چه می‌‏کند؟

8-ما شیعیان در انتظار چه روزی‌ هستیم؟مقدّمات ظهور امام زمان را چگونه فراهم می‌‏آوریم؟

 

شیعه را بهتر بشناسیم‏

امام محمّد باقر-علیه السلام-به یکی‌ از اصحاب خود ، به نام«جابر»چنین فرمود:

«ای‌ جابر!آیا همین قدر کافی‌ است که کسی‌ بگوید:من‏ شیعه هستم؛و اهلِ بیتِ پیغمبر و امامان را دوست دارد؟

البتّه که چنین ادعایی‌ کافی‌ نیست.

به خدا سوگند!«شیعه»کسی‌ است که پرهیزگار باشد و از فرمان خدا ، کاملاً اطلاعت کند.دیگران شیعه نیستند ، هر چند بگویند که:ما دوستدار علی‌ هستیم.و خود را شیعه بدانند.

ای‌ جابر!شیعیان ما ، با این نشانه‏ها شناخته می‌‏شوند:

راستگو و امانت‏دار و وفا دارند. همیشه به یاد خدا هستند.

نماز می‌‏خوانند ، روزه می‌‏گیرند ، قرآن‏ می‌‏خوانند.به پدر و مادر نیکی‌ می‌‏کنند.

به همسایگان کمک می‌‏کنند ، به یتیمان‏ رسیدگی‌ و از آنان دلجویی‌ می‌‏نمایند.

درباره مردم ، جز خوبی‌ چیزی‌ نمی‌‏گویند. امین و مورد اعتماد مردم هستند.

جابر که به سخنان امام ، خوب گوش می‌‏داد ، تعجب کرد و گفت:ای‌ فرزند پیامبر خدا!در میان مسلمانان ، افراد بسیار کمی‌‏ را ، با این صفات می‌‏شناسیم!....

 

حضرت امام محمّد باقر-علیه السّلام-به صحبت خود ادامه‏ داد و فرمود:

ای‌ جابر!مبادا خیال کنی‌ که برای‌«شیعه بودن!ادّعای‌‏ دوستی‌ ما کافی‌ است ، نه!....اینطور نیست.

کسی‌ که می‌‏گوید:علی‌ ، امیر المؤمنین را دوست دارم ، امّا در عمل از او پیروی‌ نمی‌‏کند شیعه علی‌ ، نیست.

حتّی‌ اگر کسی‌ بگوید:پیغمبر را دوست دارم ولی‌ از آن‏ حضرت پیروی‌ نکند این ادّعا برایش سودی‌ ندارد.با اینکه‏ پیغمبر بهتر از علی‌ می‌‏باشد.

ای‌ جابر!دوستان و شیعیان ما ، مطیع فرمانهای‌ خدا ، هستند.

هر کسی‌ که فرمان خدا را عمل نکند ، با ما هم دشمنی‌‏ کرده است....

همگان پرهیزگار باشید و برای‌ رسیدن به ثوابها و نعمتهای‌‏ زیبای‌ جهان آخرت ، کارهای‌ شایسته انجام دهید.

بهترین و گرامی‌‏ترین انسانها ، نزد خدا ، کسی‌ است که‏ پرهیزگارتر باشد.

 

 

فکر کنید و پاسخ دهید:

1-شیعه.چگونه مسلمانی‌ است؟با چه نشانه‏ها و چه صفاتی‌‏ شناخته می‌‏شود؟

2-آیا ادّعای‌ پیروی‌ از علی‌ و دوستی‌ او ، برای‌ شیعه بودن‏ کافی‌ است؟

3-بهترین و گرامی‌‏ترین انسانها نزد خدا ، چه افرادی‌ هستند؟

4-برای‌ بهترین انسان شدن و رسیدن به نعمتهای‌ زیبای‌‏ جهان آخرت ، چه کارهایی‌ باید انجام داد؟

5-کدام یک از نشانه‏های‌ یک مسلمان ممتاز-یعنی‌ یک‏ انسان شیعه-در شما وجود دارد؟آیا کاملاً راستگو هستید؟

آیا امانت‏دار و وفا دارید؟چگونه نماز می‌‏خوانید؟چه مقدار قرآن‏ می‌‏خوانید؟چه مقدار از قرآن را می‌‏فهمید؟با پدر و مادر چگونه‏ رفتار می‌‏کنید؟از وضع همسایگان اطّلاع دارید؟وقتی‌ صحبت‏ از مردم می‌‏شود ، خوبیهای‌ آنان را یادآور می‌‏شوید یا بدیها؟آیا انسان امین و مورد اعتمادی‌ هستید؟

 

ولایت و رهبری‌ در اسلام‏

ولایت و رهبری‌ از اصول همیشگی‌ اسلام است.ولایت و پیشوایی‌ امّت اسلام‏ مقامی‌ الهی‌ است و خدا انسانهای‌ شایسته‏ای‌ را برای‌ این مقام به مردم معرّفی‌ می‌‏کند.

در زمان پیامبر ، ولىّ و راهبر امّت اسلام شخص پیامبر بود و همیشه مسئولیّتهای‌‏ این مَنصبَ را انجام می‌‏داد ، قوانین و دستورهای‌ دین را از سوی‌ خدا دریافت می‌‏نمود و به مردم ابلاغ می‌‏کرد از جانب خدا فرمان داشت که احکام و قوانین سیاسی‌ و اجتماعی‌‏ اسلام را در بین مسلمانان اجرا کند و با رهبریهای‌ الهی‌ خود امّت اسلام را به تکامل‏ برستاند ، اداره امور سیاسی‌ و اجتماعی‌ جامعه در دست پیامبر گرامی‌ بود.فرمان‏ دفاع و جِهاد را او صادر می‌‏کرد و فرماندهان سپاه را شخصاً معیّن می‌‏فرمود ، فرمانداران ، بخشداران ، قاضیان را او معیّن و منصوب می‌‏نمود ، در اداره جامعه با مردم‏ مشورت می‌‏کرد ولی‌ تصمیم نهایی‌ به عهده خودش بود و در این‏باره خدا به او اختیار کامل و تامّ داده بود ، تصمیمهای‌ او برخواسته‏های‌ مردم تقدّم داشت چون او بر خیر و صلاح مردم کاملاً آگاه بود و مردم را به‏سوی‌ سعادتمندی‌ و آزادگی‌ رهبری‌ می‌‏کرد.

این است معنای‌«ولایت و رهبری‌»و خدا این مقام را به پیامبر خود سپرده بود.

خدا در قرآن می‌‏فرماید:پیامبر حقّ دارد درباره صلاح شما تصمیم بگیرد و تصمیم‏ او برتصمیم خود شما مقدّم است و شما باید از پیامبر خدا اطاعت کنید.

ولایت و رهبری‌ مخصوص زمان پیامبر نیست بلکه لازم است که مردم در تمام‏ زمانها رهبری‌ اِلهی‌ داشته باشند به همین جهت پیامبر اکرم حضرت علی‌ علیه السّلام را به مسلمانان معرّفی‌ کرد که بعد از خودش ولىّ و رهبر مردم باشد و در اجتماع پرشکوه‏ غدیر به مسلمانان فرمود:هر کس ولایت و رهبری‌ مرا پذیرفته است باید ولایت و رهبری‌‏ علىّ بن ابیطالب را بپذیرد و بدین ترتیب علّی‌ بن ابیطالب به امر خدا از سوی‌ پیامبر ولی‌‏ و رهبر مردم شد.حضرت علی‌ نیز امّت را بدون رهبر الهی‌ رها نکرد بلکه به امر خدا و دستور پیامبر حضرت امام حسن را برای‌ رهبری‌ برگزید و به مسلمانان معرّفی‌‏ فرمود و به همین صورت هر امامی‌ رهبر بعد از خودش را به مردم معرّفی‌ می‌‏فرمود تا نوبت رهبری‌ به امام دوازدهم رسید و او به امر خدا از نظرها غایب شد.

در زمان غیبت امام دوازدهم ، به راهنمایی‌ و فرمان او و امامان پیش از او ولایت و رهبری‌ امّت اسلام برعهده«فقیه عادل و آگاه»نهاده شده است.رهبر باید فقیه و اسلام‏شناس و پرهیزگار و متّقی‌ باشد ، به امور سیاسی‌ و اجتماعی‌ مردم و نیازهای‌ جامعه‏ آشنا باشد.مسلمانان چنین شخص آگاه و قاطعی‌ را شناسایی‌ می‌‏کنند و به رهبری‌‏ برمی‌‏گزینند و از دستورهایش اطاعت می‌‏کنند.

پذیرش چنین رهبری‌ موجب پیروزی‌ و رهایی‌ مسلمانان از ظلم و ستم بیگانگان و ستمگران غارتگر می‌‏گردد.همان‏گونه که در زمان ما پذیرش مقام رهبری‌ ، مردم ستمدیده‏ ایران را از ظلم و ستم طاغوت نجات بخشید و در سایه همین رهبری‌ مسلمانان جهان از بند ستم رها خواهند شد.رهبر و ولىّ امّت در همه امور سیاسی‌ و اجتماعی‌ با بینش و قاطعیّتِ تمام به رهبری‌ می‌‏پردازد و فرماندهی‌ کلّ نیرهاىِ جامعه را برعهده می‌‏گیرد و در این راه از مشورت افراد آگاه سود می‌‏برد.رهبر امّت باید برقوانین و اداره کشور نظارت کند و برنامه‏های‌ اسلام را به دولت و ملّت ابلاغ نماید و از آنها بخواهد که در این‏ خط حرکت کنند.رهبر از کجرویها و انحرافات جلوگیری‌ می‌‏کند و نیروهای‌ پراکنده‏ امّت را به‏سوی‌ یک هدف که همان آزادگی‌ از بندها و ستمها و رسیدن به بندگی‌ خداست‏ متوجّه می‌‏سازد.

 

پرسشها:

1-مسئولیّت رهبری‌ و ولایت امّت اسلامی‌ ، در زمان پیامبر برعهده چه کسی‌ بود؟

2-چه کارهایی‌ را پیامبر شخصاً برعهده داشت؟

3-خدا درباره ولایت پیامبر در قرآن چه می‌‏فرماید؟

4-پیامبر چه کسی‌ را برای‌ رهبری‌ مردم پس از خود معرّفی‌ فرمود؟

5-هنگام معرّفی‌ به مردم چه گفت؟

6-در زمان غیبت امام دوازدهم رهبری‌ و ولایت امّت اسلام با کیست؟

7-مقام ولایت و رهبری‌ باید دارای‌ چه صفاتی‌ باشد؟

8-مسئولیّتهای‌ رهبر چیست؟

9-مسلمانان چگونه می‌‏توانند از بندها و ستمها رها شوند؟

10-فرماندهی‌ کلّ نیروهای‌ جامعه برعهده کیست؟