بخش اوّل خداشناسی
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم به نام خدای بخشنده مهربان
«خدا» سرچشمه آفرینش
هنگامی که پدرم آخرین لقمه ناهارش را خورد ، گفت:«الحمد للّه رَبّ العالمین»گفتم:پدر جان!اَلحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ یعنی چه؟چرا شما همیشه ، بعد از غذا خوردن این جمله را میگویید؟
پدرم گفت:پسرم!با این جمله ، خدا را سپاس میگوییم و از نعمتهایش تشکّر میکنیم؛خدایی که همه چیز را آفریده و پرورش میدهد.
همه این نعمتها را خدا به ما بخشیده است ، وقتی ما از آنها استفاده میکنیم ، باید از صاحبِ نعمتها تشکّر کنیم.
احمد جان!نعمتهای خدا آنقدر زیاد است که نمیتوانیم بشماریم.
در همین غذا خوردن ، فکر کن.ببین خدا چه نعمتهایی به ما بخشیده است: «با چشم ، غذا را میبینیم؛ با دست ، لقمه را برمیداریم ، و در دهان میگذاریم و به وسیله لبها ، دهان را میبندیم؛ و با زبان لقمه را در دهان میچرخانیم و با دندانها میجویم ، و سپس فرو میبریم....»
امّا همین کارها که به نظر ساده میآیند ، بسیار دقیق و شگفتانگیز هستند.
مثلاً:
به دست و انگشتهاىِ خود نگاه کن ، ببین چقدر زیبا و مناسب آفریده شدهاند؛انگشتها ، به میل خودت ، باز و بسته میشوند و به هر شکلی که لازم باشد ، در میآیند؛ دست را به هر طرف که بخواهی میچرخانی؛دست و انگشتان میتوانند احتیاجات ما را برآورند.
آیا تا به حال فکر کردهای که:
اگر دستِ ما این طور در اختیار ما نبود ، چه میکردیم؟!
آفرینش دندانها نیز ، بسیار جالب و دقیق است.در آینه نگاه کن.دندانهایت را ببین.
بعضی از دندانها تیزند و برای بریدن غذا بکار میروند؛بعضی از دندانها برای پاره کردن غذا خوبند؛امّا بیشتر آنها ، برای نرم کردن غذا بکار میروند.اگر دندان نداشتیم چگونه غذا میخوردیم؟
اگر دندانها همه یک جور بودند ، چگونه میتوانستیم از همه غذاها بخوریم؟
پسرم!از همه اینها عجیبتر ، آب دهان است ، که آن را«بُزاق» میگویند.بزاق برای هضم غذا لازم است ، و به هیمن جهت ، لقمه هر چه بیشتر جویده شود ، زودتر و بهتر هضم میگردد.بعلاوه ، آب دهان ، لقمه را تر میکند تا بهآسانی از گلو فرو رود.
بزاق دهان از سه جفت غدّه کوچک ، ترشّح میشود ، این غدّهها را«غدّهای بزاقی»مینامند.
راستی اگر دهان ما خشک بود ، چه میکردیم؟!
آیا میتوانستیم غذا بخوریم؟!
آیا میتوانستیم حرف بزنیم؟!
ببین ، همین بزاق دهان ، چه نعمت بزرگی است و غدّههای بزاقی ، چه کارهای مفید و مهمّی را انجام میدهند!!
حالا پسرم!بگو ببینم:
چه کسی به فکر ما بوده و میدانسته که دهان ما باید تر باشد!
چه کسی به فکر ما بوده و میدانسته که بزاق ، براق هضم غذا و سخن گفتن ، لازم است؛و به همین منظور ، غدّههای بزاقی را در دهان ما آفریده است؟
چه کسی به فکر ما بوده ، و میدانسته که لب و دهان لازم داریم؟
چه شخصی به فکر ما بوده و میدانسته که دست و انگشتان ما باید این گونه باشند؟
من که به سخنان پدرم خوب گوش میدادم در پاسخ گفتم:معلوم است که خدا به فکر ما بوده ، او از احتیاجات ما خبر داشته و هر چه را لازم داشتهایم ، آفریده است.
پدرم گفت:آفرین پسرم!همین طور است که گفتی.
غدّههای بزاقی ، خودبخود به وجود نیامده اند؛ لب و زبان و داندانها و انگشتها ، خودبخود و بیحساب ، پیدا نشدهاند؛این ارتباط و نظم و هماهنگی بهترین دلیل است که:آفرینش آنها از شخص دانا و قدرت بیپایانی سرچشمه گرفته است.
آن شخص دانا و آن سرچشمه آفرینش«خدا»است.پسرم!وقتی انسان ، به بخششهای او مینگرد ، بیاختیار ، نام زیبایش را میبرد و او را ستایش میکند و از نعمتهایش سپاس میگوید.
احمد جان!«الحمد للّه ربّ العالمین»یعنی:همه ستایشها مخصوص خدایی است که پروردگار جهانیان است.
فکر کنید و پاسخ دهید:
1-احمد از پدرش ، چه پرسید؟
2-پدر احمد ، بعد از صرف غذا ، چه میگفت؟از چه کسی تشکّر میکرد؟
3-آیا میتوانید نعمتهای خدا را بشمارید؟.... چرا؟
4-پدر احمد ، درباره چه نعمتهایی ، برای پسرش صحبت کرد؟
5-هدف و منظور از آفرینش«غدّههای بزاقی»چیست؟
6-وقتی پدر به احمد گفت:«بگو ببینم»از احمد چه پرسید؟احمد در پاسخ چه گفت؟
7-این ارتباط و نظم و هماهنگی که در آفرینش بدن ما میباشد ، گواه چیست؟
8-«الحمدّ للّه رَبّ العالمین»یعنی چه؟
9-شما ، بعد از صرف غذا ، چگونه از خدا تشکّر میکنید؟چه میگویید؟
10-وقتی میخواهید غذا را شروع کنید ، چه میگویید؟....چرا؟
آزمایش کنید و بیندیشید(1):
انگشتهایتان را ببندید ، مشت کنید.
حالا ، فقط با همین انگشتهای بسته ، با یک دست ،
مداد را بردارید ، و بنویسید.....
قاشق را بر دارید ، غذا بخورید.....
آیا میتوانید؟
اگر انگشت نداشتیم ، چگونه میتوانستیم بنویسیم؟
چگونه میتوانستیم غذا بخوریم؟
اگر انگشتها به میل ما باز و بسته نمیشدند ، چه میکردیم؟
حالا ، انگشتها را باز کنید و دیگر حرکت ندهید ، با همین انگشتهای باز مداد را بردارید ، نام خود را بنویسید....
قاشق را بردارید ، غذا بخورید....آیا میتوانید؟
پس:خدا خیلی دانا و خیلی مهربان است که انگشتها را در اختیار ما قرار داده است تا به میل و اراده ما باز و بسته شوند.
چه کسی جز«خدای دانا و توانا»میتواند ، انگشتهای به این خوبی را ، برای ما درست کند؟
آزمایش کنید و بیندیشید(2):
لبها را بدون حرکت نگاه دارید.
حالا ، حرف بزنید؛
آیا میتوانید؟
آیا میتوانید همه کلمات را بگویید؟
وقتی لبها را از هم باز میکنید ، آیا میتوانید غذا را بجوید؟
آیا غذا از دهان شما ، بیرون نمیریزد؟
با زبان ، چه کارهایی را انجام میدهیم؟
-حرف میزنیم.
-مزه غذاها را میچشیم.
....
دیگر چه؟
آیا میتوانید هنگام جویدن غذا ، زبانتان را حرکت ندهید؟
آزمایش کنید.
زبان ، هنگام غذا خوردن ، چه کمکهایی به ما میکند؟
اگر زبان نداشتیم چگونه غذا میخوردیم؟
چگونه حرف میزدیم؟
چه کسی جز«خدای دانا و توانا»میتواند برای ما ، لب و زبان بیافریند؟
آزمایش کنید و بیندیشید(3):
نوک زبان را در دهان بگردانید ، چه چیزهایی حس میکنید؟
-دندانها
-سقف دهان
-لثهها
....
دیگر چه؟
اکنون ، آب دهانتان را فرو ببرید ، حالا مک بزنید ، آیا دهانتان کاملا خشک میشود؟این آبهای تازه ، از کجا پیدا شد؟
آیا میدانید اگر آنها نباشند ، چه میشود؟
شما دیگر نمیتوانید حرف بزنید ، دیگر نمیتوانید غذا بخورید ، دهان شما کاملا خشک میشود.
آیا میدانید نام آنها چیست؟......چند تا هستند؟
چه کسی آنها را برای شما پیشبینی کرده و آفریده است؟
چه کسی جز«خدای دانا و توانا»میتواند آنها را برای ما درست کند؟
آب ، نعمتِ زندگیساز خدا
وقتی تشنه میشویم ، چه میکنیم؟
-آب مینوشیم.بله ، همه ما به آب احتیاج داریم.
حیوانات وقتی تشنه میشوند ، چه میکنند؟
-آب مینوشند.بله ، حیوانات هم به آب احتیاج دارند.
آیا گیاهان هم تشنه میشوند؟بله ، گیاهان هم تشنه میشوند ، آنها به آب احتیاج دارند ، ولی مثل ما آب نمیخورند؛ بلکه آب را با ریشه خودشان ، از زمین میگیرند.
اگر به گیاهان آب نرسد ، خشک میشوند.
اگر حیوانات آب نخورند ، از تشنگی میمیرند.
اگر آب نباشد ، ما هم از تشنگی میمیریم.
اگر آب نباشد ، گندم و جو سبز نمیشود؛آن وقت ما نان نداریم بخوریم.
اگر آب نباشد ، درختهای میوه ، خشک میشوند ، آن وقت ما میوه نداریم بخوریم.
اگر آب نباشد ، حیوانها همه میمیرند ، آن وقت ما گوشت و شیر و پنیر و ماست نداریم که بخوریم.
ولی خدا خیلی مهربان است:آبهای شیرین و گوارا را آفریده و در دسترس ما قرار داده است ، تا بنوشیم و خود را با آن بشوییم ، با آن کشاورزی کنیم.حیوانات آنرا بخورند و برای ما شیر و گوشت درست کنند.
خدا ما را دوست دارد که آبهای شیرین و گوارا و صدها نعمت دیگر را برای ما آفریده است.
ما هم خدای مهربان را دوست داریم ، نعمتهایش را سپاس میگوییم و آنها را همانگونه که او فرمان داده ، مصرف میکنیم. آزمایش کنید و بیندیشید:
مقداری نمک ، در یک لیوان آب ، بریزید.
آب شور میشود ، آیا میتوانید آنرا برای رفع تشنگی بنوشید؟
نه....آب شور ، تشنگی را بیشتر میکند.
آب شور برای کشاورزی هم خوب نیست.
راستی!اگر همه آبها شور یا تلخ بودند ، چه میکردیم؟
نان نداشتیم....گوشت و شیر و پنیر هم نداشتیم ،
آن وقت چه میخوردیم؟
راستی!اگر آبها در زمین فرو روند و ناپدید گردند ، چه میکنیم؟
چگونه زندگی میکنیم؟آیا باز هم میتوانیم زنده بمانیم؟!
پس:خدا خیلی مهربان است که آبهای گوارا را آفریده و در دسترس ما قرار داده است.
اگر به گیاهان آب نرسد ، خشک میشوند.
اگر حیوانات نخورند ، از تشنگی میمیرند.
اگر آب نباشد ، ما هم از تشنگی میمیریم.
خدا خیلی مهربان است که آبهای شیرین و گوارا را آفریده و در دسترس ما قرار داده است ،
تا بنوشیم و خود را با آن بشوییم.
با آن کشاورزی کنیم.
حیوانات آنرا بخورند
و برای ما
شیر و گوشت درست کنند. فکر کنید ، پاسخ دهید:
1-اگر آب....آن وقت ما نان نداریم....
2-اگر آب نباشد....ما میوه....
3-اگر آب....آن وقت ما گوشت و شیر و پنیر نداریم....
4-خدا ما را دوست دارد که....و صدها نعمت دیگر را....
5-ما هم خدای مهربان را....میگوییم و آنها را.... مصرف میکنیم.
درخت سیب«درس خداشناسی»میدهد
سیب میوه مفید و خوشمزهای است؛شاید شما هم ، این میوه قشنگ را خورده باشید.بدن ما به موادّی که در سیب است ، احتیاج دارد؛خدا هم ، درخت سیب را آفریده تا نیازِ ما را ، برطرف کند.
درخت سیب ، برای درست کردن سیب ، به این چند چیز احتیاج دارد:
1-آب.
2-موادّ معدنی ، که در خاک موجود است.
3-گاز کربنیک ، که در هوا موجود است.
4-نور و انرژی خورشید.
ریشه درخت سیب ، آب و موادّ معدنی را از زمین میگیرد.
تنه و ساقههای درخت ، به وسیله لولههای بسیار باریک ، آب و موادّ معدنی را بالا میبرند و به برگها میرسانند.
گاز کربنیک هم ، از روزنههای بسیار کوچک برگها ، داخل برگها میشود.
نور خورشید هم به برگها میتابد.
برگها به کمک نور خورشید ، با«آب و موادّ معدنی و گاز- کربنیک»شربت خوشمزهای درست میکنند و این شربت خوشمزه را ، از راه لولههای بسیار باریک ، به تمام اندام درخت میفرستند.
درخت سیب ، مقداری از این شربت را ، خودش مصرف میکند و بزرگ میشود ، بقیّهاش را ، به صورت میوههای زیبا و قشنگِ سیب ، در میآورد ، تا ما از آنها استفاده کنیم.
ما از خوردن این میوههای خوشمزه لذّت میبریم و بعلاوه ، این میوههای زیبا به بدن ما ، نیرو و انرژی میدهند.
خدای دانا و توانا، این نظم و هماهنگی را، در آفرینش درخت سیب قرار داده است ، تا برای ما سیب درست کند و ما بتوانیم از میوههای خوشمزهاش استفاده کنیم.
ما هم او را سپاس میگوییم ، فرمانهایش را میپذیریم و از آنها پیروی میکنیم ، تا همیشه آزاد و سعادتمند زندگی کنیم. فکر کنید و پاسخ دهید:
1-درخت سیب ، برای درست کردن سیب ، به چه چیزهایی احتیاج دارد؟
2-آب و موادّ معدنی ، چگونه به برگها میرسد؟
3-گاز کربنیک در کجا موجود است؟چگونه وارد برگها میشود؟
4-برگهای با کمک چه نیرویی سیب درست میکنند؟
5-چه کسی این ارتباط و نظم و هماهنگی را در درخت سیب قرار داده ، تا بتواند برای ما ، سیب درست کند؟
6-برای اینکه همیشه آزاد و سعادتمند زندگی کنیم ، باید از فرمانهای چه کسی پیروی کنیم؟
7-نعمتهای خدا را ، باید چگونه و در چه راهی مصرف کنیم؟
برگ سبز گیاهان یا کتابهای زیبای خدا شناسی
همه ما به غذا احتیاج داریم ، بدون غذا ، نمیتوانیم زنده بمانیم و کار کنیم درختان و گیاهان برای ما ، غذا درست میکنند؛برگ سبز گیاهان ، کارخانههای کوچک غذاسازی هستند؛کار میکنند و برای ما غذا درست میکنند.
گیاهان-مانند درخت سیب-آب و موادّ معدنی را به وسیله ریشه ، از زمین میگیرند و از راه ساقه ، به برگها میرسانند.
گاز کربنیک هم-که در هوا موجود است-از سوراخهای بسیار ریز برگها داخل میشود نور و انرژی خورشید هم به برگها میتابد.
آنگاه کارخانه برگهای سبز ، به کار میافتد و به کمک نور خورشید ، غذا درست میکند.
گیاهان ، بیشتر از مصرف خودشان غذا درست میکنند.مقداری از آن را خودشان مصرف میکنند ، تا زنده بمانند و بزرگ شوند و مقدار اضافی را برای ما ، ذخیره میکنند.
گوسفندها و گاوها نیز ، به غذا احتیاج دارند ، آنها دانهها و علفهای سبز را میخورند و به ما شیر و کره و پنیر و ماست و گوشت میدهند.
مرغها هم، دانه میخورند و برای ما گوشت و تخممرغ درست میکنند.
همه حیوانات و جانوران به گیاهان احتیاج دارند ، غذای همه آنها به وسیله گیاهان سبز ، ساخته میشود.
هیچ انسان و هیچ حیوانی نمیتواند ، غذای خودش را-بدون کمک گیاهان-درست کند؛بلکه همه ، به گیاهان احتیاج دارند.
انسانها به گیاهان و حیوانها احتیاج دارند ، و حیوانها به گیاهان احتیاج دارند.و گیاهان ، برای درست کردن غذا ، به آب و خاک و گاز کربنیک و نور خورشید محتاج هستند.
اکنون ببینیم؛چه شخصی خورشید را طوری آفریده که برجهان بتابد و نور و انرژی پخش کند ، تا گیاهان بتوانند برای ما غذا درست کنند؟
چه شخصی درختان و گیاهان را ، این چنین منظّم و هماهنگ آفریده و به برگهای سبز و زیبای آنها ، نیروی«غذا درست کردن»داده است؟
آن شخص دانا و آن نیروی توانا«خداست»که به هر چیزی آگاه است و به هر کاری تواناست.
آن آفریدگار دانا و توانا ، ما را دوست دارد که همه احتیاجات ما را پیشبینی کرده و آفریده است.ما هم او را دوست داریم ، نعمتهایش را شکر میگوییم ، راهنماییهایش را میپذیریم و بکار میبندیم.
چه کسی-بهتر از خدا-میتواند ، راهنمای زندگی ما ، باشد؟
فکر کنید ، پاسخ دهید:
1-نان را از چه چیزی درست میکنند؟
2-بوته گندم برای درست کردن«دانه»به چه چیزهایی احتیاج دارد؟
3-اگر نور خورشید بر بوته گندم نمیتابید آیا دانه گندم بوجود میآمد؟
4-اگر برگهای سبز ، دانه گندم و سایر غذاها را درست نمیکردند ، آیا ما میتوانستیم غذا درست کنیم؟
5-چه شخصی ، احتیاجات ما را پیشبینی کرده و جهان را این چنین هماهنگ و منظّم آفریده است؟
6-وظیفه ما در مقابل او ، و نعمتهایش چیست؟
تحقیق کنید:برگها ، دستگاه بزرگ تصفیه هوا نیز هستند ، آیا میدانید چگونه؟ تمرینها:
1-درس را یک مرتبه ، بلند و روان بخوانید.
2-پاسخ سؤالات بالا را ، با خط بسیار زیبا ، در دفتر خود ، بنویسید.
3-چند سؤال دیگر ، از درس طرح کنید و پاسخ آنها را از دوست خود بپرسید.
4-خلاصه درس را بگویید.هدف درس را بیان کنید.
از کتاب علوم«درس خداشناسی»گرفتم
وقتی به منزل آمدم ، مادرم گفت:مریم!امروز عصر چه درسی داشتید؟
گفتم:درس علوم ، صحبت از هضم غذا بود ، آموزگار میپرسید:آیا میدانید مِری چیست؟معده کجاست؟روده کارش چیست؟غذا چگونه هضم میشود؟
جوابهایی که دانشآموزان میدادند ، درس و کامل نبود.
آموزگار گفت:درباره این سؤالها تحقیق کنید ، جواب درست و کامل آنها را یاد بگیرید ، فردا برای دوستان خود بگویید.
کتاب علوم را آوردم تا با کمک مادرم ، درباره آن سؤالها ، تحقیق کنم. مادرم نیز از کتابخانهاش یک کتاب آورد که شکلهای زیادی داشت.
یکی از شکلها را به من نشان داد و گفت:این کیسه را میبینی؟
غذایی که میخوریم ، در این کیسه میریزد.
نامش«مِعده»است.
آیا میتوانی بگویی ، غذا از چه راهی به معده میرسد؟ به شکل نگاه کردم و گفتم: حتماً از راه این لوله ، مادرم گفت:بله ، کاملاً درس گفتی ، نامش«مِری» است.
مری حلق را به معده متّصل میکند.
این لوله دیگر هم ، حلق را به ششها ، متّصل میکند.
وقتی نفس میکشیم ، هوا از راه این لوله به ششها میرود ، نامش را میدانی؟
به شکل نگاه کردم و گفتم:نای
مادرم گفت:این راه برای عبور غذا ، این راه هم برای عبور هوا.
پرسیدم:اگر غذا ، از راه نای ، پایین برود چه میشود؟
مادر گفت:غذا نباید داخل نای شود ، وگرنه ، راهِ هوا بسته میشود و خفه میشویم.
گفتم:پس چطور من تا حالا خفه نشدهام؟من که نمیدانستم غذا را نباید از راه نای فرو ببرم!
مادرم گفت:دخترم!داستانِ فرو بردن غذا ، بسیار جالب است!
به این شکل نگاه کن. ببین ، حلق چهار راه دارد:یک راه به بینی ، یک راه به دهان ، یک راه به ششها به نام«نای» ، و یک راه هم به معده به نام«مِری» ، وقتی میخواهیم غذا را فرو ببریم فقط باید راه مری باز باشد.به همین جهت ، در قسمتِ حلق ، دو دریچه برای ما ، پیشبینی و آفریده شده است ، یکی از این دریچهها ، راهِ«نای»را میبندد ، و دریچه دیگر ، راه بینی را.
به دریچهای که راه نای را میبندد ، «دریچه نای»میگویند.و دریچهای که اره بینی را میبندد «زبان کوچک»نام دارد.
ما به این دو دریچه کاملاً«احتیاج»داریم ، اگر آنها نبودند ، با فرو بردن اوّلین لقمه ، خفه میشدیم.
گفتم:چه خوب است که من هم ، دریچه نای و زبان کوچک دارم وگرنه خفه میشدم.
مادرم گفت:مریم جان!هیچ احتمال میدهی که زبان کوچک و دریچه نای ، خودبخود و بیهدف بوجود آمده باشند؟
گفتم:نه....چون هدف و کار هر یک از آنها کاملاً معلوم است:
یکی راه بینی را میبندد ،
و دیگری راه نای را میبندد.پس آنها کار و هدف مشخّصی دارند و بیهدف بوجود نیامدهاند؛و معلوم است که شخص دانایی آنها را ، برای ما آفریده است.
مادرم گفت:آفرین مریم!کاملاً درست گفتی ، کسی که ما را آفریده است از همه احتیاجات ما خبر داشته و همه چیز را میدانسته است.
او میدانسته که:ما به دریچه نای احتیاج داریم ، چون هم باید نفس بکشیم ، هم باید غذا بخوریم.و میدانسته که:غذا نباید وارد نای شود ، به همین هدف ، دریچه نای را برای ما آفریده است ، تا وقتی میخواهیم لقمه را فرو ببریم ، درِ نای بسته شود و غذا در آن نریزد.
آفریننده ما خدای دانا و تواناست ، او همه احتیاجات ما را میدانسته و آنها را برای ما پیشبینی کرده و آفریده است.
مثلاً:در دیواره معده ، هزاران غدّه آفریده که شیرههای مخصوص ترشّح کنند و روی غذا بریزند تا غذا هضم شود و به صورت مایع در آید.
برای ما روده آفریده که غذای مایع ، از معده وارد روده گردد و آنجا هضم و جذب شود.کیسه صفرا و لوزالمعده را آفریده که شیرههای مخصوصی روی غذا بریزند تا غذا را هضم و قابل جذب کنند.
در دیواره رودهها ، هزاران غدّه کوچک آفریده که شیرههای مخصوصی روی غذا بریزند تا غذا کاملاً هضم شود.
وقتی غذا کاملاً هضم شد ، موادّ لازم آن ، به وسیله دیواره روده ، گرفته میشود و داخل خون میگردد و به تمام بدن میرسد.
مریم جان!دستگاه منظّم و هماهنگِ«هضم غذا و گوارش»خود به خود و بیهدف بوجود نیامده است.بلکه خدای دانا و مهربان آنرا برای ما پیشبینی کرده و آفریده است.
با غذا خوردن ، نیرو و انرژی پیدا میکنیم و میتوانیم زنده بمانیم؛خدای دانا و مهربان این نیرو و انرژی را از راه دستگاه گوارش به ما میبخشد.ما هم برای تشکّر از او ، این نیرو را در راه اطاعت او ، بکار میبریم ، فرمانهای او را میپذیریم و از گناه و معصیت و اخلاق زشت دوری میکنیم ، تا خدا از ما خشنود گردد و در دنیا و آخرت نعمتهای بهتر و زیباتری به ما عطا فرماید.
تصویری از دستگاهِ منظّم و هماهنگِ «هضم غذا و گوارش»که آن را ، خدای مهربان برای ما پیشبینی کرده و آفریده است.
آیا کسی«جز خدای دانا و توانا»میتواند ، چنین دستگاهی ، برای ما درست کند؟
در مقابل خطها ، نام هر یک از اعضای گوارش را ، که میدانید ، بنویسید.
فکر کنید و پاسخ دهید:
1-هدف از آفرینشِ دریچه نای ، چیست؟
2-هدف از آفرینشِ زبان کوچک ، چیست؟
3-اگر این دو دریچه نبودند ، چگونه میتوانستیم غذا بخوریم؟
4-آیا دریچه نای ، خودبخود و بیهدف ، بوجود آمده است؟....چرا؟
5-دستگاه گوارشِ بدن ما ، از چه چیزهایی تشکیل شده است؟
6-غذا در بدن ما ، چگونه هضم میشود؟
7-آیا دستگاه گوارش ، مجموعه بیارتباط و بیهدفی است؟
8-آیا خودِ ما ، این«دستگاه هماهنگ و منظّم»را درست کردهایم؟
9-از هماهنگی و ارتباط و هدفداری«دستگاه گوارش» چه نتیجهای میگیریم؟
10-برای اینکه از نعمتهای بهتر و زیباتر خدا ، بهرهمند شویم ، باید چه کنیم؟
11-آیا میدانید هنگام فروبردن غذا ، راه دهان چگونه بسته میشود؟
* این سؤالها و پاسخ آنها را ، با خطّ زیبا ، در دفتر خود بنویسید.
آثار و نشانه ها خدا
صبح که به مدرسه رسیدم ، بچّهها دورم جمع شدند؛مثل اینکه از حادثه دیشب اطّلاع داشتند.زنگ خورد و به کلاس رفتیم ، آقای آموزگار به کلاس آمد ، من اشکهای خود را پاک کردم و ایستادم ولی چشم و صورتم اشکالود بود.
بچّهها درباره حادثه دیشب ، هر چه میدانستند به آقای آموزگار گفتند: وقتی برادر احمد را به بیمارستان میبردند ، دست و صورتش کبود بود....
پرسیدند:چرا دست و صورت برادر احمد کبود شده بود؟....خفگی یعنی چه؟چرا برادر احمد خفه شده است؟آیا او خوب میشود؟او را چگونه درمان میکنند؟
آموزگار گفت:دانشآموزان عزیز!حالا که میخواهید پاسخ این سؤالها را بدانید ، باید«درس گردش خون و تنفّس»را زودتر شروع کنیم.فردا درس علوم را ، با کمک هم ، شروع میکنیم.کدام یک از شما میتواند یک قلب و شُشِ گوسفند ، به مدرسه بیاورد؟
دو نفر از دانشآموزان قول دادند که قلب و شش گوسفندی را به مدرسه بیاورند.
فردای آنروز ، قلب و شش گوسفند را به کلاس آوردند.آموزگار با کارد ، قلب را شکافت و قسمتهای مختلف آنرا به دانشآموزان نشان داد و کارهای قلب و شش را برایشان بیان کرد.همه دانشآموزان از کار قلب و ششها آگاه شدند و پاسخ سؤالهای خود را فهمیدند.سپس آموزگار خلاصه درس را به صورت زیر نوشت و در اختیار دانشآموزان قرار داد:
دستگاه گردش خون و تنفّس
در این درس ، با برخی از اسرار بدن خود ، آشنا میشویم هماهنگی و هدفداری دستگاههای بدن خود را بیشتر میفهمیم و در نتیجه مشاهده آثار و نشانههای قدرت خدا ، خدا را بهتر میشناسیم.
شما میدانید که:خون در رگهای بدن ، همیشه گردش میکند؛آیا فایدههای گردش خون را هم میدانید؟
خون مانند جوی آبی ، از کنار همه سلّولهای بدن ، میگذرد و برایشان غذا و اکسیژن میبرد.
یکی از مهمترین کارهای خون ، رساندن اکسیژن به تمام سلّولهای بدن است.چون اگر به سلّولهای بدن ، اکسیژن نرسد ، مرگ ما فوراً فرامیرسد.
حرارت و انرژی بدن به وسیله اکسیژن تأمین میشود.کار رساندن اکسیژن را «گلبولهای قرمز»برعهده دارند.گلبولهای قرمز-که در مایع خون شناورند- در بدن میگردند و به همه سلّولهای بدن ، اکسیژن میرسانند.
ولی آیا میدانید که گردش خون ، خودبخود انجام نمیگیرد؟بلکه تلمبه پرقدرتی این کار را انجام میدهد.تلمبه نیرومندی که مرتّباً کار میکند و خون را را تمام بدن ، گردش میدهد.
آیا این تلمبه نیرومند را میشناسید؟نامش را میدانید؟
گلبولهای قرمز-که اکسیژن همراه دارند-با ضربان قلب ، وارد بزرگترین سرخرگ بدن میشوند.این سرخرگ ، در بدن شاخه شاخه میشود و هر شاخه ، به شاخههای باریکتری تقسیم میگردد.آخرین و باریکترین شاخهها مویرگها هستند.خون ، در مویرگها ، از کنار سلّولها میگذرد؛گلبولهای سرخ و شاداب ، اکسیژنی را که همراه دارند ، به سلّولها میدهند و سلّولها را سالم و زنده نگهمیدارند؛و گاز کربنیک را-که یک گاز سمّی است-از آنها میگیرند.
گلبولهای قرمز ، در نتیجه گرفتن این گاز سمّی ، تیره و کبود میشوند.و اگر چند دقیقه به همین حالت بمانند ، همه خواهند مُرد؛و در نتیجه ، مرگ ما هم فرا میرسد.
گلبولها ، به اکسیژن احتیاج دارند ، که دوباره سرخ و شاداب شوند و کار خود را از سربگیرند.ولی از کجا اکسیژن بگیرند؟چگونه کار خود را دوباره شروع کنند؟
آنها باید بهسوی قلب بازگردند.برای بازگشت گلبولهای تیره و افسرده به قلب ، به رگهای دیگری نیاز داریم ، تا گلبولهای افسرده ، از آن رگها ، به قلب بازگردند.
آفریننده بزرگ ما ، این نیاز را میدانسته و رگهای دیگری را ، برای بازگشت گلبولها به قلب ، در بدن ما آفریده است.شگفت اینکه در این رگها ، دریچههایی را پیشبینی کرده ، که حرکت خون را فقط به سوی قلب ، ممکن میسازند.قلب ، خون تیره و گلبولهای افسرده را ، از راه این رگها(سیاهرگها) به سوی خود میکشاند.
وقتی خونهای تیره به قلب میرسند ، آیا با خونهای تازه و شاداب مخلوط میشوند؟به....مخلوط نمیشوند ، چون آفریننده دانای ما ، در وسط قلب ، دیوارهای ضخیم و محکم آفریده است ، تا خون تیره با خون تازه و شاداب مخلوط نگردد و هر یک جای مخصوصی داشته باشند.
اکنون گلبولهای تیره و افسرده ، به قلب رسیدهاند ولی در قلب هم از اکسیژن خبری نیست.نزدیک است گلبولها بمیرند ، اگر آنها بمیرند ما هم فوراً خواهیم مرد آنها به اکسیژن احتیاج دارند.میخواهند خود را به هوای آزاد برسانند و از اکسیژن هوای آزاد استفاده کنند.
آفریننده بزرگ و دانای ما ، راهی از قلب ، بهسوی ششها آفریده است ، تا گلبولها ، خود را از این راه به هوای آزاد برسانند و از اکسیژن و هوای آزاد ششها استفاده کنند.
قلب با یک ضربان ، گلبولهای خسته و افسرده را ، از این راه بهسوی ششها میفرستد.گلبولها خود را به هوای آزاد داخل ششها میرسانند:اکسیژن میگیرند و گاز کربنیک را پس میدهند.آیا میدانید که تعداد گلبولهای قرمز خون چقدر زیاد است؟با توجّه به تعداد زیاد گلبولها ، آیا فضای داخل ششها ، برای تنفّس همه آنها کافی است؟آیا همه میتوانند نزدیک هوای آزاد بیایند: اکسیژن بگیرند و گاز کربنیک پس بدهند؟
آری!آفرینندهای بزرگ و دانا-که از همه نیازهای ما با خبر بوده است -میلیونها کیسه هوایی ، در ششها ، برای ما پیشبینی کرده و آفریده است.
این کیسهها با هر نفس کشیدن ، پر از هوای تازه میشوند و در همین جا گلبولها به هوای تازه نزدیک میشوند ، اکسیژن میگیرند و به سوی قلب باز میگردند و کار خویش را ، از سرمیگیرند و به سلّولهای بدن که در انتظار اکسیژن هستند ، اکسیژن میرسانند و انرژی و گرمی بدن را تأمین میکنند.
چه کسی جز خدای مهربان و دانا ، از تعداد گلبولها خبر داشته؟و برای برآوردن احتیاج آنها ، میلیونها کیسه هوایی ، در ششها پیشبینی کرده و آفریده است؟
دستگاه تنفّس و گردش خون ، ارتباط و هماهنگی دارند و برای یک هدف بهوجود آمدهاند.آیا این دستگاههای دقیق و منظّم ، خودبخود و بدون هدف پیدا شدهاند؟آیا مادّه بیشعور و نادان ، میتواند چنین دستگاههای دقیق و هدفداری را بیافریند؟
چه کسی جز خدای دانا و توانا میتواند چنین دستگاههای دقیق و ظریفی را بهوجود بیاورد؟
از مشاهده دستگاههای دقیق تنفّس و گردش خون و نظم و هماهنگی مخصوص آنها ، به عظمت آفریدگار آنها پیمیبریم و با نعمتهای بیشمارَش آشناتر میشویم ، او را بهتر میشناسیم و بهتر عبادت و ستایش میکنیم.
با تفکّر و دقّت به این سؤالها پاسخ دهید:
1-گردش خون در بدن ، چه فایدههایی دارد؟
2-گلبولهای قرمز ، در بدن چه میکنند؟
3-خون به چه وسیلهای در بدن گردش میکند؟
4-گلبولهای قرمز ، که تیره شدهاند ، از چه راهی بهسوی قلب بازمیگردند؟
5-آیا خونهای تیره با خونهای پاک ، در قلب مخلوط میشوند؟
6-گلبولها از کجا اکسیژن میگیرند؟
7-آیا همه گلبولها میتوانند از هوای داخل ششها استفاده کنند؟.... چگونه؟
8-اگر اکسیژن به سلّولها نرسد ، چه پیش میآید؟
9-اگر گلبولهای قرمز ، راه بازگشت به قلب نداشتند ، چه میشد؟گلبولها از چه راهی بهسوی قلب بازمیگردند؟
10-اکسیژن چگونه داخل ششها میشود؟
11-اگر شش و دستگاه تنفّس نداشتیم ، چه میشد؟خون چگونه تصفیه میشد؟
12-اگر در هوا ، اکسیژن نبود ، چه میشد؟گلبولها از کجا اکسیژن میگرفتند؟چگونه زندگی میکردیم؟
13-آیا دستگاه گردش خون و دستگاه تنفّس ، با این همه ارتباط و شگفتی ، خودبخود بهوجود آمدهاند؟
14-از مشاهده این هماهنگی و ارتباط دقیق که بین دستگاههای بدن وجود دارد ، چه میفهمید؟
15-در مقابل این همه نعمت که خدا به ما عنایت فرموده ، چه وظیفهای داریم؟
* پس از بحث و گفتگو ، پاسخ دقیق و کامل این سؤالها را ، بنویسید.
خدای دانا و توانا خدای بخشنده و مهربان
گیاهان موجودات بسیار سودمند و خدمتگزاری هستند ، آنها بیش از مصرف خودشان غذا میسازند و غذای اضافی را برای ما ذخیره میکنند.در درختان میوه ، مانند:درخت سیب ، آلبالو ، گیلاس و پرتقال ، غذای اضافی ، به صورت میوه پس انداز میشود.
در بوته هویج و سیبزمینی و پیاز ، غذای اضافه در ریشه گیاه ذخیره میشود.
در بوته گندم و نخود و لوبیا و عدس ، غذای اضافی در دانهها اندوخته میشود.
راستی اگر گیاهان«برگ سبز»نداشتند ، چگونه میتوانستند غذا درست کنند؟
اگر برگ سبز گیاهان ، روزنه نداشت ، گاز کربنیک هوا ، از کجا وارد برگ میشد؟
ولی خدای مهربان ، برای گیاهان برگ سبز آفریده و برای برگها روزنه پیشبینی کرده است تا برگهای سبز بتوانند غذا بسازند.
اگر گیاهان ، فقط بهاندازه مصرف خودشان غذا درست میکردند ، ما چه میخوردیم؟حیوانات چه میخوردند؟
ولی خدای بخشنده ، گیاهان را ، طوری آفریده که بیشتر از مصرف خودشان غذا درست کنند.
اگر نور خورشید به گیاهان نمیرسید ، گیاهان با چه نیرویی غذا درست میکردند؟ولی خدای دانا و توانا ، خورشید را طوری آفریده ، که نورش بهاندازه کافی ، به گیاهان برسد ، تا برگهای گیاهان بتوانند با کمک نور و انرژی خورشید ، غذا بسازند.
پس خدا همه چیز را میدانسته و میتوانسته است:
او میدانسته که ما احتیاج به غذا داریم و خودمان نمیتوانیم غذا بسازیم؛
بههمین جهت برگ سبز گیاهان را آفریده و برای آنها ، روزنه پیشبینی کرده است تا کارخانههای غذاسازی ما باشند.
او میدانسته که:این کارخانههای کوچک ، به نور و انرژی خورشید احتیاج دارند و خورشید را طور آفریده که انرژی و نورش به اندازه لازم ، به برگ گیاهان-این کارخانههای کوچک-برسد.
اگر خدا دانا نبود ، نمیدانست:ما به چه چیزهایی احتیاج داریم.
اگر خدا توانا نبود ، نمیتوانست چیزهایی را که ما لازم داریم ، درست کند.
و اگر خدا بخشنده و مهربان نبود ، این همه نعمت را به ما نمیبخشید.
پس تاکنون دانستیم که:
خدا عالم است.
خدا قادر است.
خدا رحمان است یعنی:بخشنده است.
خدا رحیم است یعنی:مهربان است.
پرسشهای درسِ«خداىِ دانا و توانا»را ، شما طرح کنید.
پرسشها:
1-
2-
3-
4-
5-
تمرینها را هم ، شما پیشنهاد کنید:
1-
2-
3-
4-
5-
37
برگ درختان سبز لطفِ خدا را ببین ، خلق کند عالَمی تا همه مخلوقِ او ، خدمتِ انسان کند نیک اگر بنگری ، برگ درختان سبز قدرت«اللّه»را ، برتو نمایان کند قدرتِ بیتاىِ او ، صنعت زیبای او درخت افسرده را ، سبز و شکوفان کند بارشِ بارانِ نرم ، تابش خورشید گرم تازه کند باغ را ، زنده گلستان کند لطف خداوند پاک ، از دلِ این تیره خاک میوه برون آورد ، هدیه به انسان کند تا که بداند بشر ، این همه کار از خداست گاه بهار آورد ، گاه زمستان کند او زهمه بینیاز ، ما همه محتاج او مهرِ خدای عزیز ، برهمه احسان کند پس تو هم از لطف او ، شاکر و مسرور باش تا که خدا نعمتش ، برتو فراوان کند شعر از حبیب اللّه چایچیان(حسان)
...جسم نیست
آیا میدانید جسم چیست؟
کتاب ، قلم ، میز ، سنگ ، درخت ، زمین ، خورشید و چیزهایی که مانند اینها باشند ، جسم نامیده میشوند؛ حتّی هوا هم جسم است ، جسم را«مادّه» هم میگویند.
هر جسمی احتیاج به«مکان»دارد ، یعنی:جایی را میخواهد که در آن قرار بگیرد و بدون مکان نمیتواند وجود پیدا کند.
هر جسمی در یک وقت ، بیش از یک مکان ندارد:وقتی در مکانی قرار گرفته ، در همان وقت ، در جای دیگر نیست؛
ما وقتی در دبستان هستیم در منزل نیستیم ، و هنگامی که در منزل باشیم در دبستان نیستیم.وقتی در دبستان هستیم ، کارهایی را که در منزل میشود ، نمیبینیم.و وقتی در منزل هستیم کارهایی را که در دبستان میشود ، نمیبینیم.
جسم را با چشم میتوان دید یا با دست میتوان لَمس کرد؛ چیزهایی که با چشم میبینیم یا با اعضای دیگر حسّ میکنیم همه جسم و جسمانی هستند حتّی هوا و نور.
حالا ، درباره این دو سؤال فکر کنید:
-آیا خدا جسم است؟
-آیا خدا را با چشم میتوان دید؟
چون خدا کامل و بینیاز است و دانایی و قدرتش بیپایان است به هیچ چیز و هیچ کس احتیاج ندارد ، پس خدا جسم نیست زیرا اگر جسم باشد به مکان احتیاج پیدا میکند ، ولی خدا که محتاج نیست.خدا-خودش-مکان را آفریده است.
خدا جسم نیست ، چون اگر جسم بود ، اینجا بود و آنجا نبود و نمیتوانست چیزهایی را که آنجا هست بیافریند و ببیند.
خدا جسم نیست و در جای مخصوصی قرار نگرفته تا در جاهای دیگر نباشد؛بلکه هر کس و هر چیز را او آفریده است.
خدا ، اینجا و آنجا ، این مکان و آن مکان ندارد.همه مکانها برایش یکسان است ، با همه هست و از همه جا اطّلاع دارد.
خدا-چون جسم نیست-مکان ندارد ، نه در زمین نه آسمان.
خدا-چون جسم نیست-با چشم دیده نمیشود ، با دست لمس نمیشود.
خدا از این نورها هم نیست.چون این نورها ، همه جسمانی هستند و احتیاج به مکان دارند.ولی خدا محتاج نیست.
او مکان را آفریده است
او چشم و دست را آفریده است
او نور را آفریده است
نیروی بیپایانش به هر چیز و هر کس ، نزدیک است.و از همه چیز و همه کس ، اطّلاع دارد.
فکر کنید ، پاسخ دهید:
1-جسمهایی را که اطراف شما هستند بشمارید.
2-میز جسم است ، به چه چیزی احتیاج دارد؟آیا ممکن است در هیچ مکانی نباشد؟
3-صندلی جسم است ، آیا میشود در یک وقت در دو مکان باشد؟هم اینجا باشد ، همآنجا؟
4-آیا جسمی میشناسید که به مکان محتاج نباشد؟
5-آیا خدا جسم است؟آیا خدا به مکان احتیاج دارد؟.... چرا؟
6-آیا خدا را با چشم میتوان دید؟....چرا؟
* این سؤالها و پاسخ آنها را ، با خط زیبا ، در دفتر خود بنویسید.
تمرینها:
درس را یک مرتبه ، با صدای بلند بخوانید.
درس را ، برای دوستان خود تعریف کنید.
خلاصه درس را بنویسید و برای دوستان خود بخوانید.
چند سؤال دیگر هم طرح کنید و پاسخ آنها را از دوستان خود بپرسید.
آیا با چشم دیده میشود؟
محمود دارد نقّاشی میکند.
چه کبوتر زیبایی کشیده است!
آیا محمود ، عقل و فهم دارد؟آیا عقل و فهم او را میتوانید ببینید؟
آیا میتوانید بگویید که چون عقل و فهم محمود را با چشم نمیبینیم ، پس عقل و فهم ندارد؟حتماً جواب میدهید که:عقل و فهم را با چشم نمیتوانیم ببینیم.ولی آثار و نشانههای عقل و فهم را با چشم میبینیم و از مشاهده همین آثار و نشانهها ، درک میکنیم که او عقل و فهم دارد.
بله!جواب شما ، کاملاً درست است.عقل و فهم را با چشم نمیتوان دید.زیرا عقل و فهم جسم نیستند که با چشم دیده شوند.چشم و سایر حواسّ ، فقط خواصّ و آثار اجسام را درک میکنند.خیلی چیزها وجود دارند که آنها را با چشم نمیبینیم ولی آثارشان را میبینیم و به وجودشان پیمیبریم.
خدا هم ، چون جسم نیست ، با چشم دیده نمیشود و با سایر حواّس درک نمیشود.ولی از مشاهده جهان پرشکوه آفرینش ، که آثار و نشانههای قدرت اوست ، به وجودش پیمیبریم و میفهمیم که این جهان بزرگ را«او»آفریده و اداره میکند.
فکر کنید و پاسخ دهید:
1-به دوست خود نگاه کنید ، چه میبینید؟
2-آیا عقل و فهم او را هم میتوانید با چشم ببینید؟
3-پس چگونه میفهمید که او عقل و فهم دارد؟
4-آیا میتوانید بگویید:«چون عقل و فهم را نمیبینم ، پس عقل و فهم وجود ندارد»؟
5-حواسّ ظاهر ما ، چه چیزهایی را میتوانند درک کنند؟
6-آیا خدا را با چشم میتوان دید؟
7-آیا خدا را ، با حواسّ ظاهر دیگر میتوان درک کرد؟....آیا میتوانید بگویید چرا؟
8-آیا کسی میتواند بگوید:«چون خدا دیده نمیشود ، پس وجود ندارد»؟
پیشوای یگانه پرستان حضرت ابراهیم
مردم در زمان حضرت ابراهیم ، جاهل و نادان بودند ، دستورهای پیامبران پیشین را فراموش کرده بودند.راه و رسم خداپرستی را نمیدانستند به جای اینکه خدا را پرستش کنند«بُت»میپرستیدند ، یعنی:از سنگ یا چوب ، طلا یا نقره ، مجسّمههایی به شکل انسان یا حیوان درست میکردند و در مقابل آن بتهای بیجان و ناتوان ، سجده میکردند و به خاک میافتادند ، و برای آنها نذر و نیاز و قربانی میکردند.
گروهی هم خورشیدپرست بودند؛عدّهای هم ، ماه یا ستارهها را پرستش میکردند.
گروهی دیگر از مردمِ جاهلِ آن زمان ، مطیع زورگویان و ستمگران بودند و آنان را میپرستیدند:اطاعت آنها را واجب و لازم میدانستند و بدون فکر ، دستورهای ستمگران را بکار میبستند ، خود را ذلیل میکردند ، در مقابل آنها به خاک میافتادند و برای آنان اظهار بندگی میکردند.
خدا ، حضرت ابراهیم را برگزید و راه درستِ زندگی را به او یاد داد و فرمان داد که:با مردم صحبت کند و راه و رسم خداپرستی را به آنها نشان دهد.حضرت ابراهیم به مردم میگفت:
بتها چه قدرتی دارند که آنها را دوست دارید و میپرستید؟
از این مجّسمهها ، چه کاری ساخته است؟
نه میبینند!
نه میشنوند!
نه میتوانند سودی به شما برسانند!
و نه میتوانند ضرری به شما بزنند!
چرا خود را در مقابل اینها ، ذلیل میگردانید؟
چرا در مقابل اینها ، به خاک میافتید؟
چرا اینها را ، عبادت و اطاعت میکنید؟
مردمی که صحبتهای حضرت ابراهیم را میشنیدند ، درباره آن فکر نمیکردند ، در جواب میگفتند: پدران و نیاکان ما بتپرست بودند.
دوستان و رفقای ما نیز بتپرست هستند.
ما از نیاکان خود پیروی میکنیم و بر دین آنها باقی میماینم.
حضرت ابراهیم به آنان میفرمود:«نیاکان شما اشتباه کردند.
پدران شما هم اشتباه کردند که بتپرست بودند.
مگر خودتان عقل و شعور ندارید؟
مگر خودتان نمیفهمید؟
مگر نمیبینید از این بتها کاری ساخته نیست؟
چرا خود را در مقابل زورگویان و ستمگران ذلیل میکنید؟
آنها هم مثل شما ، آفریدگان و بندگان خدا هستند.»
ای مردم!من پیغمبر خدا هستم ، از جانب او پیام آوردهام ، پیامِ آزادی و سعادتمندی.حرف مرا بشنوید تا در دنیا و آخرت سعادتمند گردید.
ای مردم!پروردگار شما ، صاحب اختیار شما ، کسی است که شما را آفریده ، زمین و آسمان را آفریده ، و جهان و جهانیان را اداره میکند.
همه قدرتها ، از آنِ اوست ، اداره جهان را به کسی نسپرده است و در اداره جهان کمکی نگرفته است ، یگانه و پیروز و تواناست.
من از این بتهایی که میپرستید بیزارم و آنها را دوست ندارم و اطاعت نمیکنم.
خدا را دوست دارم و فقط او را میپرستم.چون خدا مرا آفریده است؛ شفاىِ بیماری من ، زندگی و مرگِ من ، دنیا و آخرتِ من ، همه ، به دستِ اوست.امیدوارم در قیامت هم ، خدا با من مهربان باشد و به من رحم کند.
ای مردم!یگانهپرست باشید ، چون همه قدرتها از خداست.و خداست که همیشه پیروز و تواناست.
یار ، و یاریدهنده شما ، فقط خداست؛راهنمای شما ، پیام خداست ، به او توجه کنید و فقط او را بپرستید.پرستش مخصوص خداست ، جز او کسی قابل اطاعت و پرستش نیست. فکر کنید و پاسخ دهید:
1-مردم جاهل ، در زمان حضرت ابراهیم ، چه چیزها و چه کسانی را میپرستیدند؟اطاعت چه کسانی را لازم میشمردند؟
2-خدا ، به حضرت ابراهیم ، چه فرمان داد؟
3-حضرت ابراهیم ، به مردم ، چه گفت؟چگونه برای آنها توضیح داد که:بت ، شایسته پرستش نیست؟
4-آیا مردم ، درباره سخنان حضرت ابراهیم ، فکر میکردند؟.... به او چه میگفتند؟
5-جواب مردم به حضرت براهیم ، چه بود؟درست بود یا نادرست؟....چرا؟
6-آیا شایسته است که انسانها ، در مقابل انسان دیگری ، اظهار بندگی کنند؟
7-آیا شما بتپرست دیدهاید؟
8-دلیل حضرت ابراهیم برای«یگانه پرستی»چه بود؟
چرا تنها خدا را دوست داشت و فقط او را میپرستید؟
9-چرا جز خدا ، کسی قابل پرستش و اطاعت نیست؟
10-آیا کسی که از ستمگران اطاعت میکند ، یگانه پرست است؟
11-به چه کسی مُوحِّد(یگانهپرست)میگویند؟بیم و امید انسان موحّد ، از کیست؟
یک سؤال دیگر ، از درس طرح کنید.از دوست خود ، بخواهید که به سؤال شما پاسخ دهد.
مناجات
ای خدا!ای خدای پاک و بزرگ ای خدا!ای خدای بیهمتا ای خداوندِ آسمان و زمین ای خداوندِ درّه و دریا * از تو دارد توانِ جُنبیدن پر و بال پرندگان قشنگ مرغ و مرغابی و کبوترها همه جا ، گونهگونه ، رنگارنگ * جسم من ، قلب و جان و هستىِ من اثری روشن از خدایىِ توست زین جهت ، سعی و کوششم شب و روز همه در راه آشنایی توست * من فقط بنده و مطیع توام ای خداوند قادر و دانا از رهِ لطف و مهربانی خود تو به من راه راستی بنما * یاریِم کن ، تو!ای خدای بزرگ تا دلم با تو آشنا گردد قلبم از مهر تو شود لبریز روحم از غیر تو جدا گردد شعر از:مصطفی رحماندوست