پایگاه اطلاع رسانی آیت الله ابراهیم امینی قدس سره

خداشناسی‌‏

بخش اوّل‏ خداشناسی‌‏

 

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم‏ به نام خدای‌ بخشنده مهربان‏

«خدا» سرچشمه آفرینش‏

هنگامی‌ که پدرم آخرین لقمه ناهارش را خورد ، گفت:«الحمد للّه‏ رَبّ العالمین»گفتم:پدر جان!اَلحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمینَ یعنی‌ چه؟چرا شما همیشه ، بعد از غذا خوردن این جمله را می‌‏گویید؟

پدرم گفت:پسرم!با این جمله ، خدا را سپاس می‌‏گوییم و از نعمتهایش تشکّر می‌‏کنیم؛خدایی‌ که همه چیز را آفریده و پرورش می‌‏دهد.

همه این نعمتها را خدا به ما بخشیده است ، وقتی‌ ما از آنها استفاده می‌‏کنیم ، باید از صاحبِ نعمتها تشکّر کنیم.

احمد جان!نعمتهای‌ خدا آنقدر زیاد است که نمی‌‏توانیم بشماریم.

در همین غذا خوردن ، فکر کن.ببین خدا چه نعمتهایی‌ به ما بخشیده‏ است: «با چشم ، غذا را می‌‏بینیم؛ با دست ، لقمه را برمی‌‏داریم ، و در دهان می‌‏گذاریم و به وسیله‏ لبها ، دهان را می‌‏بندیم؛ و با زبان لقمه را در دهان‏ می‌‏چرخانیم و با دندانها می‌‏جویم ، و سپس فرو می‌‏بریم....»

امّا همین کارها که به نظر ساده می‌‏آیند ، بسیار دقیق و شگفت‏انگیز هستند.

 

مثلاً:

به دست و انگشتهاىِ خود نگاه کن ، ببین چقدر زیبا و مناسب‏ آفریده شده‏اند؛انگشتها ، به میل‏ خودت ، باز و بسته می‌‏شوند و به هر شکلی‌ که لازم باشد ، در می‌‏آیند؛ دست را به هر طرف که بخواهی‌‏ می‌‏چرخانی‌؛دست و انگشتان‏ می‌‏توانند احتیاجات ما را برآورند.

آیا تا به حال فکر کرده‏ای‌ که:

اگر دستِ ما این طور در اختیار ما نبود ، چه‏ می‌‏کردیم؟!

آفرینش دندانها نیز ، بسیار جالب و دقیق‏ است.در آینه نگاه کن.دندانهایت را ببین.

بعضی‌ از دندانها تیزند و برای‌ بریدن غذا بکار می‌‏روند؛بعضی‌ از دندانها برای‌ پاره‏ کردن غذا خوبند؛امّا بیشتر آنها ، برای‌‏ نرم کردن غذا بکار می‌‏روند.اگر دندان‏ نداشتیم چگونه غذا می‌‏خوردیم؟

اگر دندانها همه یک جور بودند ، چگونه‏ می‌‏توانستیم از همه غذاها بخوریم؟

پسرم!از همه اینها عجیب‏تر ، آب دهان است ، که آن را«بُزاق» می‌‏گویند.بزاق برای‌ هضم غذا لازم است ، و به هیمن جهت ، لقمه‏ هر چه بیشتر جویده شود ، زودتر و بهتر هضم می‌‏گردد.بعلاوه ، آب‏ دهان ، لقمه را تر می‌‏کند تا به‏آسانی‌ از گلو فرو رود.

بزاق دهان از سه جفت غدّه کوچک ، ترشّح‏ می‌‏شود ، این غدّه‏ها را«غدّهای‌ بزاقی‌»می‌‏نامند.

راستی‌ اگر دهان ما خشک بود ، چه می‌‏کردیم؟!

آیا می‌‏توانستیم غذا بخوریم؟!

آیا می‌‏توانستیم حرف بزنیم؟!

ببین ، همین بزاق دهان ، چه نعمت بزرگی‌ است و غدّه‏های‌ بزاقی‌ ، چه کارهای‌ مفید و مهمّی‌ را انجام می‌‏دهند!!

حالا پسرم!بگو ببینم:

چه کسی‌ به فکر ما بوده و می‌‏دانسته که دهان ما باید تر باشد!

چه کسی‌ به فکر ما بوده و می‌‏دانسته که بزاق ، براق هضم‏ غذا و سخن گفتن ، لازم است؛و به همین منظور ، غدّه‏های‌‏ بزاقی‌ را در دهان ما آفریده است؟

چه کسی‌ به فکر ما بوده ، و می‌‏دانسته که لب و دهان لازم‏ داریم؟

چه شخصی‌ به فکر ما بوده و می‌‏دانسته که دست و انگشتان‏ ما باید این گونه باشند؟

من که به سخنان پدرم خوب گوش می‌‏دادم در پاسخ گفتم:معلوم‏ است که خدا به فکر ما بوده ، او از احتیاجات ما خبر داشته و هر چه را لازم‏ داشته‏ایم ، آفریده است.

پدرم گفت:آفرین پسرم!همین طور است که گفتی‌.

غدّه‏های‌ بزاقی‌ ، خودبخود به وجود نیامده‏ اند؛ لب و زبان و داندانها و انگشتها ، خودبخود و بی‌‏حساب ، پیدا نشده‏اند؛این ارتباط و نظم و هماهنگی‌ بهترین دلیل است که:آفرینش آنها از شخص دانا و قدرت بی‌‏پایانی‌ سرچشمه گرفته است.

آن شخص دانا و آن سرچشمه آفرینش«خدا»است.پسرم!وقتی‌‏ انسان ، به بخششهای‌ او می‌‏نگرد ، بی‌‏اختیار ، نام زیبایش را می‌‏برد و او را ستایش می‌‏کند و از نعمتهایش سپاس می‌‏گوید.

احمد جان!«الحمد للّه ربّ العالمین»یعنی‌:همه ستایشها مخصوص‏ خدایی‌ است که پروردگار جهانیان است.

 

فکر کنید و پاسخ دهید:

1-احمد از پدرش ، چه پرسید؟

2-پدر احمد ، بعد از صرف غذا ، چه می‌‏گفت؟از چه کسی‌ تشکّر می‌‏کرد؟

3-آیا می‌‏توانید نعمتهای‌ خدا را بشمارید؟.... چرا؟

4-پدر احمد ، درباره چه نعمتهایی‌ ، برای‌ پسرش صحبت کرد؟

5-هدف و منظور از آفرینش«غدّه‏های‌ بزاقی‌»چیست؟

6-وقتی‌ پدر به احمد گفت:«بگو ببینم»از احمد چه پرسید؟احمد در پاسخ چه گفت؟

7-این ارتباط و نظم و هماهنگی‌ که در آفرینش بدن ما می‌‏باشد ، گواه چیست؟

8-«الحمدّ للّه رَبّ العالمین»یعنی‌ چه؟

9-شما ، بعد از صرف غذا ، چگونه از خدا تشکّر می‌‏کنید؟چه‏ می‌‏گویید؟

10-وقتی‌ می‌‏خواهید غذا را شروع کنید ، چه می‌‏گویید؟....چرا؟

 

آزمایش کنید و بیندیشید(1):

انگشتهایتان را ببندید ، مشت کنید.

حالا ، فقط با همین انگشتهای‌ بسته ، با یک دست ،

مداد را بردارید ، و بنویسید.....

قاشق را بر دارید ، غذا بخورید.....

آیا می‌‏توانید؟

اگر انگشت نداشتیم ، چگونه می‌‏توانستیم بنویسیم؟

چگونه می‌‏توانستیم غذا بخوریم؟

اگر انگشتها به میل ما باز و بسته نمی‌‏شدند ، چه می‌‏کردیم؟

حالا ، انگشتها را باز کنید و دیگر حرکت ندهید ، با همین انگشتهای‌‏ باز مداد را بردارید ، نام خود را بنویسید....

قاشق را بردارید ، غذا بخورید....آیا می‌‏توانید؟

پس:خدا خیلی‌ دانا و خیلی‌ مهربان است که انگشتها را در اختیار ما قرار داده است تا به میل و اراده ما باز و بسته شوند.

چه کسی‌ جز«خدای‌ دانا و توانا»می‌‏تواند ، انگشتهای‌ به این خوبی‌‏ را ، برای‌ ما درست کند؟

 

آزمایش کنید و بیندیشید(2):

لبها را بدون حرکت نگاه دارید.

حالا ، حرف بزنید؛

آیا می‌‏توانید؟

آیا می‌‏توانید همه کلمات را بگویید؟

وقتی‌ لبها را از هم باز می‌‏کنید ، آیا می‌‏توانید غذا را بجوید؟

آیا غذا از دهان شما ، بیرون نمی‌‏ریزد؟

با زبان ، چه کارهایی‌ را انجام می‌‏دهیم؟

-حرف می‌‏زنیم.

-مزه غذاها را می‌‏چشیم.

....

دیگر چه؟

آیا می‌‏توانید هنگام جویدن غذا ، زبانتان را حرکت ندهید؟

آزمایش کنید.

زبان ، هنگام غذا خوردن ، چه کمکهایی‌ به ما می‌‏کند؟

اگر زبان نداشتیم چگونه غذا می‌‏خوردیم؟

چگونه حرف می‌‏زدیم؟

چه کسی‌ جز«خدای‌ دانا و توانا»می‌‏تواند برای‌ ما ، لب و زبان‏ بیافریند؟

 

آزمایش کنید و بیندیشید(3):

نوک زبان را در دهان بگردانید ، چه چیزهایی‌ حس می‌‏کنید؟

-دندانها

-سقف دهان‏

-لثه‏ها

....

دیگر چه؟

اکنون ، آب دهانتان را فرو ببرید ، حالا مک بزنید ، آیا دهانتان کاملا خشک می‌‏شود؟این آبهای‌ تازه ، از کجا پیدا شد؟

آیا می‌‏دانید اگر آنها نباشند ، چه می‌‏شود؟

شما دیگر نمی‌‏توانید حرف بزنید ، دیگر نمی‌‏توانید غذا بخورید ، دهان‏ شما کاملا خشک می‌‏شود.

آیا می‌‏دانید نام آنها چیست؟......چند تا هستند؟

چه کسی‌ آنها را برای‌ شما پیش‏بینی‌ کرده و آفریده است؟

چه کسی‌ جز«خدای‌ دانا و توانا»می‌‏تواند آنها را برای‌ ما درست‏ کند؟

 

آب ، نعمتِ زندگی‌‏ساز خدا

وقتی‌ تشنه می‌‏شویم ، چه می‌‏کنیم؟

-آب می‌‏نوشیم.بله ، همه ما به آب احتیاج داریم.

حیوانات وقتی‌ تشنه می‌‏شوند ، چه می‌‏کنند؟

-آب می‌‏نوشند.بله ، حیوانات هم به آب احتیاج دارند.

آیا گیاهان هم تشنه می‌‏شوند؟بله ، گیاهان هم تشنه‏ می‌‏شوند ، آنها به آب احتیاج دارند ، ولی‌ مثل ما آب نمی‌‏خورند؛ بلکه آب را با ریشه خودشان ، از زمین می‌‏گیرند.

اگر به گیاهان آب نرسد ، خشک می‌‏شوند.

اگر حیوانات آب نخورند ، از تشنگی‌ می‌‏میرند.

اگر آب نباشد ، ما هم از تشنگی‌ می‌‏میریم.

اگر آب نباشد ، گندم و جو سبز نمی‌‏شود؛آن وقت ما نان نداریم‏ بخوریم.

اگر آب نباشد ، درختهای‌ میوه ، خشک می‌‏شوند ، آن وقت ما میوه‏ نداریم بخوریم.

اگر آب نباشد ، حیوانها همه می‌‏میرند ، آن وقت ما گوشت و شیر و پنیر و ماست نداریم که بخوریم.

ولی‌ خدا خیلی‌ مهربان است:آبهای‌ شیرین و گوارا را آفریده‏ و در دسترس ما قرار داده است ، تا بنوشیم و خود را با آن بشوییم ، با آن کشاورزی‌ کنیم.حیوانات آنرا بخورند و برای‌ ما شیر و گوشت‏ درست کنند.

 

خدا ما را دوست دارد که آبهای‌ شیرین و گوارا و صدها نعمت‏ دیگر را برای‌ ما آفریده است.

ما هم خدای‌ مهربان را دوست داریم ، نعمتهایش را سپاس‏ می‌‏گوییم و آنها را همانگونه که او فرمان داده ، مصرف می‌‏کنیم. آزمایش کنید و بیندیشید:

مقداری‌ نمک ، در یک لیوان آب ، بریزید.

آب شور می‌‏شود ، آیا می‌‏توانید آنرا برای‌ رفع تشنگی‌ بنوشید؟

نه....آب شور ، تشنگی‌ را بیشتر می‌‏کند.

آب شور برای‌ کشاورزی‌ هم خوب نیست.

راستی‌!اگر همه آبها شور یا تلخ بودند ، چه می‌‏کردیم؟

نان نداشتیم....گوشت و شیر و پنیر هم نداشتیم ،

آن وقت چه می‌‏خوردیم؟

راستی‌!اگر آبها در زمین فرو روند و ناپدید گردند ، چه می‌‏کنیم؟

چگونه زندگی‌ می‌‏کنیم؟آیا باز هم می‌‏توانیم زنده بمانیم؟!

پس:خدا خیلی‌ مهربان است که آبهای‌ گوارا را آفریده و در دسترس‏ ما قرار داده است.

اگر به گیاهان آب نرسد ، خشک می‌‏شوند.

اگر حیوانات نخورند ، از تشنگی‌ می‌‏میرند.

اگر آب نباشد ، ما هم از تشنگی‌ می‌‏میریم.

 

خدا خیلی‌ مهربان است که آبهای‌ شیرین و گوارا را آفریده‏ و در دسترس ما قرار داده است ،

تا بنوشیم و خود را با آن بشوییم.

با آن کشاورزی‌ کنیم.

حیوانات آنرا بخورند

و برای‌ ما

شیر و گوشت درست کنند. فکر کنید ، پاسخ دهید:

1-اگر آب....آن وقت ما نان نداریم....

2-اگر آب نباشد....ما میوه....

3-اگر آب....آن وقت ما گوشت و شیر و پنیر نداریم....

4-خدا ما را دوست دارد که....و صدها نعمت دیگر را....

5-ما هم خدای‌ مهربان را....می‌‏گوییم و آنها را.... مصرف می‌‏کنیم.

 

درخت سیب«درس خداشناسی‌»می‌‏دهد

سیب میوه مفید و خوشمزه‏ای‌ است؛شاید شما هم ، این میوه‏ قشنگ را خورده باشید.بدن ما به موادّی‌ که در سیب است ، احتیاج‏ دارد؛خدا هم ، درخت سیب را آفریده تا نیازِ ما را ، برطرف کند.

درخت سیب ، برای‌ درست کردن سیب ، به این چند چیز احتیاج دارد:

1-آب.

2-موادّ معدنی‌ ، که در خاک موجود است.

3-گاز کربنیک ، که در هوا موجود است.

4-نور و انرژی‌ خورشید.

ریشه درخت سیب ، آب و موادّ معدنی‌ را از زمین می‌‏گیرد.

تنه و ساقه‏های‌ درخت ، به وسیله لوله‏های‌ بسیار باریک ، آب و موادّ معدنی‌ را بالا می‌‏برند و به برگها می‌‏رسانند.

گاز کربنیک هم ، از روزنه‏های‌ بسیار کوچک برگها ، داخل‏ برگها می‌‏شود.

نور خورشید هم به برگها می‌‏تابد.

برگها به کمک نور خورشید ، با«آب و موادّ معدنی‌ و گاز- کربنیک»شربت خوشمزه‏ای‌ درست می‌‏کنند و این شربت خوشمزه‏ را ، از راه لوله‏های‌ بسیار باریک ، به تمام اندام درخت می‌‏فرستند.

درخت سیب ، مقداری‌ از این شربت را ، خودش مصرف‏ می‌‏کند و بزرگ می‌‏شود ، بقیّه‏اش را ، به صورت میوه‏های‌ زیبا و قشنگِ سیب ، در می‌‏آورد ، تا ما از آنها استفاده کنیم.

ما از خوردن این میوه‏های‌ خوشمزه لذّت می‌‏بریم و بعلاوه ، این میوه‏های‌ زیبا به بدن ما ، نیرو و انرژی‌ می‌‏دهند.

 

خدای‌ دانا و توانا، این نظم و هماهنگی‌ را، در آفرینش درخت‏ سیب قرار داده است ، تا برای‌ ما سیب درست کند و ما بتوانیم از میوه‏های‌ خوشمزه‏اش استفاده کنیم.

ما هم او را سپاس می‌‏گوییم ، فرمانهایش را می‌‏پذیریم و از آنها پیروی‌ می‌‏کنیم ، تا همیشه آزاد و سعادتمند زندگی‌ کنیم. فکر کنید و پاسخ دهید:

1-درخت سیب ، برای‌ درست کردن سیب ، به چه چیزهایی‌ احتیاج‏ دارد؟

2-آب و موادّ معدنی‌ ، چگونه به برگها می‌‏رسد؟

3-گاز کربنیک در کجا موجود است؟چگونه وارد برگها می‌‏شود؟

4-برگهای‌ با کمک چه نیرویی‌ سیب درست می‌‏کنند؟

5-چه کسی‌ این ارتباط و نظم و هماهنگی‌ را در درخت سیب قرار داده ، تا بتواند برای‌ ما ، سیب درست کند؟

6-برای‌ اینکه همیشه آزاد و سعادتمند زندگی‌ کنیم ، باید از فرمانهای‌ چه کسی‌ پیروی‌ کنیم؟

7-نعمتهای‌ خدا را ، باید چگونه و در چه راهی‌ مصرف کنیم؟

 

برگ سبز گیاهان‏ یا کتابهای‌ زیبای‌ خدا شناسی‌‏

همه ما به غذا احتیاج داریم ، بدون غذا ، نمی‌‏توانیم زنده بمانیم و کار کنیم‏ درختان و گیاهان برای‌ ما ، غذا درست می‌‏کنند؛برگ سبز گیاهان ، کارخانه‏های‌ کوچک غذاسازی‌ هستند؛کار می‌‏کنند و برای‌ ما غذا درست‏ می‌‏کنند.

گیاهان-مانند درخت سیب-آب و موادّ معدنی‌ را به وسیله ریشه ، از زمین می‌‏گیرند و از راه ساقه ، به برگها می‌‏رسانند.

گاز کربنیک هم-که در هوا موجود است-از سوراخهای‌ بسیار ریز برگها داخل می‌‏شود نور و انرژی‌ خورشید هم به برگها می‌‏تابد.

آنگاه کارخانه برگهای‌ سبز ، به کار می‌‏افتد و به کمک نور خورشید ، غذا درست می‌‏کند.

گیاهان ، بیشتر از مصرف خودشان غذا درست می‌‏کنند.مقداری‌‏ از آن را خودشان مصرف می‌‏کنند ، تا زنده بمانند و بزرگ شوند و مقدار اضافی‌ را برای‌ ما ، ذخیره می‌‏کنند.

گوسفندها و گاوها نیز ، به غذا احتیاج دارند ، آنها دانه‏ها و علف‏های‌‏ سبز را می‌‏خورند و به ما شیر و کره و پنیر و ماست و گوشت می‌‏دهند.

مرغها هم، دانه می‌‏خورند و برای‌ ما گوشت و تخم‏مرغ درست‏ می‌‏کنند.

همه حیوانات و جانوران به گیاهان احتیاج دارند ، غذای‌ همه آنها به وسیله گیاهان سبز ، ساخته می‌‏شود.

هیچ انسان و هیچ حیوانی‌ نمی‌‏تواند ، غذای‌ خودش را-بدون‏ کمک گیاهان-درست کند؛بلکه همه ، به گیاهان احتیاج دارند.

انسانها به گیاهان و حیوانها احتیاج دارند ، و حیوانها به گیاهان احتیاج‏ دارند.و گیاهان ، برای‌ درست کردن غذا ، به آب و خاک و گاز کربنیک‏ و نور خورشید محتاج هستند.

اکنون ببینیم؛چه شخصی‌ خورشید را طوری‌ آفریده که برجهان بتابد و نور و انرژی‌ پخش کند ، تا گیاهان بتوانند برای‌ ما غذا درست کنند؟

چه شخصی‌ درختان و گیاهان را ، این چنین منظّم و هماهنگ آفریده‏ و به برگهای‌ سبز و زیبای‌ آنها ، نیروی‌«غذا درست کردن»داده است؟

آن شخص دانا و آن نیروی‌ توانا«خداست»که به هر چیزی‌ آگاه‏ است و به هر کاری‌ تواناست.

آن آفریدگار دانا و توانا ، ما را دوست دارد که همه احتیاجات ما را پیش‏بینی‌ کرده و آفریده است.ما هم او را دوست داریم ، نعمتهایش را شکر می‌‏گوییم ، راهنماییهایش را می‌‏پذیریم و بکار می‌‏بندیم.

چه کسی‌-بهتر از خدا-می‌‏تواند ، راهنمای‌ زندگی‌ ما ، باشد؟

 

فکر کنید ، پاسخ دهید:

1-نان را از چه چیزی‌ درست می‌‏کنند؟

2-بوته گندم برای‌ درست کردن«دانه»به چه چیزهایی‌‏ احتیاج دارد؟

3-اگر نور خورشید بر بوته گندم نمی‌‏تابید آیا دانه گندم‏ بوجود می‌‏آمد؟

4-اگر برگهای‌ سبز ، دانه گندم و سایر غذاها را درست‏ نمی‌‏کردند ، آیا ما می‌‏توانستیم غذا درست کنیم؟

5-چه شخصی‌ ، احتیاجات ما را پیش‏بینی‌ کرده و جهان را این چنین هماهنگ و منظّم آفریده است؟

6-وظیفه ما در مقابل او ، و نعمتهایش چیست؟

تحقیق کنید:برگها ، دستگاه بزرگ تصفیه هوا نیز هستند ، آیا می‌‏دانید چگونه؟ تمرینها:

1-درس را یک مرتبه ، بلند و روان بخوانید.

2-پاسخ سؤالات بالا را ، با خط بسیار زیبا ، در دفتر خود ، بنویسید.

3-چند سؤال دیگر ، از درس طرح کنید و پاسخ آنها را از دوست خود بپرسید.

4-خلاصه درس را بگویید.هدف درس را بیان کنید.

 

از کتاب علوم«درس خداشناسی‌»گرفتم‏

وقتی‌ به منزل آمدم ، مادرم گفت:مریم!امروز عصر چه درسی‌ داشتید؟

گفتم:درس علوم ، صحبت از هضم غذا بود ، آموزگار می‌‏پرسید:آیا می‌‏دانید مِری‌‏ چیست؟معده کجاست؟روده کارش چیست؟غذا چگونه هضم می‌‏شود؟

جوابهایی‌ که دانش‏آموزان می‌‏دادند ، درس و کامل نبود.

آموزگار گفت:درباره این سؤالها تحقیق کنید ، جواب درست و کامل آنها را یاد بگیرید ، فردا برای‌ دوستان خود بگویید.

کتاب علوم را آوردم تا با کمک مادرم ، درباره آن سؤالها ، تحقیق کنم. مادرم نیز از کتابخانه‏اش یک کتاب آورد که شکلهای‌ زیادی‌ داشت.

یکی‌ از شکلها را به من نشان داد و گفت:این کیسه را می‌‏بینی‌؟

 

غذایی‌ که می‌‏خوریم ، در این کیسه می‌‏ریزد.

نامش«مِعده»است.

آیا می‌‏توانی‌ بگویی‌ ، غذا از چه راهی‌ به معده می‌‏رسد؟ به شکل نگاه کردم و گفتم: حتماً از راه این لوله ، مادرم گفت:بله ، کاملاً درس گفتی‌ ، نامش«مِری‌» است.

مری‌ حلق را به معده متّصل‏ می‌‏کند.

این لوله دیگر هم ، حلق را به ششها ، متّصل می‌‏کند.

وقتی‌ نفس می‌‏کشیم ، هوا از راه این لوله به ششها می‌‏رود ، نامش را می‌‏دانی‌؟

به شکل نگاه کردم و گفتم:نای‌‏

مادرم گفت:این راه برای‌ عبور غذا ، این راه هم برای‌ عبور هوا.

پرسیدم:اگر غذا ، از راه نای‌ ، پایین برود چه می‌‏شود؟

مادر گفت:غذا نباید داخل نای‌ شود ، وگرنه ، راهِ هوا بسته می‌‏شود و خفه‏ می‌‏شویم.

گفتم:پس چطور من تا حالا خفه نشده‏ام؟من که نمی‌‏دانستم غذا را نباید از راه نای‌ فرو ببرم!

مادرم گفت:دخترم!داستانِ فرو بردن غذا ، بسیار جالب است!

به این شکل نگاه کن. ببین ، حلق چهار راه‏ دارد:یک راه به بینی‌ ، یک راه به دهان ، یک راه به ششها به نام«نای‌» ، و یک راه هم به معده به نام«مِری‌» ، وقتی‌ می‌‏خواهیم غذا را فرو ببریم فقط باید راه مری‌ باز باشد.به همین جهت ، در قسمتِ حلق ، دو دریچه برای‌ ما ، پیش‏بینی‌ و آفریده شده است ، یکی‌ از این‏ دریچه‏ها ، راهِ«نای‌»را می‌‏بندد ، و دریچه دیگر ، راه بینی‌ را.

 

به دریچه‏ای‌ که راه نای‌ را می‌‏بندد ، «دریچه نای‌»می‌‏گویند.و دریچه‏ای‌ که اره بینی‌ را می‌‏بندد «زبان کوچک»نام دارد.

ما به این دو دریچه کاملاً«احتیاج»داریم ، اگر آنها نبودند ، با فرو بردن‏ اوّلین لقمه ، خفه می‌‏شدیم.

گفتم:چه خوب است که من هم ، دریچه نای‌ و زبان کوچک دارم وگرنه‏ خفه می‌‏شدم.

مادرم گفت:مریم جان!هیچ احتمال می‌‏دهی‌ که زبان کوچک و دریچه‏ نای‌ ، خودبخود و بی‌‏هدف بوجود آمده باشند؟

گفتم:نه....چون هدف و کار هر یک از آنها کاملاً معلوم است:

یکی‌ راه بینی‌ را می‌‏بندد ،

و دیگری‌ راه نای‌ را می‌‏بندد.پس آنها کار و هدف مشخّصی‌ دارند و بی‌‏هدف‏ بوجود نیامده‏اند؛و معلوم است که شخص دانایی‌ آنها را ، برای‌ ما آفریده است.

مادرم گفت:آفرین مریم!کاملاً درست گفتی‌ ، کسی‌ که ما را آفریده است از همه احتیاجات ما خبر داشته و همه چیز را می‌‏دانسته است.

او می‌‏دانسته که:ما به دریچه نای‌ احتیاج داریم ، چون هم باید نفس‏ بکشیم ، هم باید غذا بخوریم.و می‌‏دانسته که:غذا نباید وارد نای‌ شود ، به همین‏ هدف ، دریچه نای‌ را برای‌ ما آفریده است ، تا وقتی‌ می‌‏خواهیم لقمه را فرو ببریم ، درِ نای‌ بسته شود و غذا در آن نریزد.

آفریننده ما خدای‌ دانا و تواناست ، او همه احتیاجات ما را می‌‏دانسته و آنها را برای‌ ما پیش‏بینی‌ کرده و آفریده است.

مثلاً:در دیواره معده ، هزاران غدّه آفریده که شیره‏های‌ مخصوص ترشّح‏ کنند و روی‌ غذا بریزند تا غذا هضم شود و به صورت مایع در آید.

برای‌ ما روده آفریده که غذای‌ مایع ، از معده وارد روده گردد و آنجا هضم و جذب شود.کیسه صفرا و لوزالمعده را آفریده که شیره‏های‌ مخصوصی‌ روی‌ غذا بریزند تا غذا را هضم و قابل جذب کنند.

در دیواره روده‏ها ، هزاران غدّه کوچک آفریده که شیره‏های‌ مخصوصی‌ روی‌‏ غذا بریزند تا غذا کاملاً هضم شود.

وقتی‌ غذا کاملاً هضم شد ، موادّ لازم آن ، به وسیله دیواره روده ، گرفته می‌‏شود و داخل خون می‌‏گردد و به تمام بدن می‌‏رسد.

مریم جان!دستگاه منظّم و هماهنگِ«هضم غذا و گوارش»خود به خود و بی‌‏هدف بوجود نیامده است.بلکه خدای‌ دانا و مهربان آنرا برای‌ ما پیش‏بینی‌‏ کرده و آفریده است.

با غذا خوردن ، نیرو و انرژی‌ پیدا می‌‏کنیم و می‌‏توانیم زنده بمانیم؛خدای‌‏ دانا و مهربان این نیرو و انرژی‌ را از راه دستگاه گوارش به ما می‌‏بخشد.ما هم‏ برای‌ تشکّر از او ، این نیرو را در راه اطاعت او ، بکار می‌‏بریم ، فرمانهای‌ او را می‌‏پذیریم و از گناه و معصیت و اخلاق زشت دوری‌ می‌‏کنیم ، تا خدا از ما خشنود گردد و در دنیا و آخرت نعمتهای‌ بهتر و زیباتری‌ به ما عطا فرماید.

 

تصویری‌ از دستگاهِ منظّم و هماهنگِ‏ «هضم غذا و گوارش»که آن را ، خدای‌ مهربان‏ برای‌ ما پیش‏بینی‌ کرده و آفریده است.

آیا کسی‌«جز خدای‌ دانا و توانا»می‌‏تواند ، چنین دستگاهی‌ ، برای‌ ما درست کند؟

در مقابل خطها ، نام هر یک از اعضای‌ گوارش را ، که می‌‏دانید ، بنویسید.

 

فکر کنید و پاسخ دهید:

1-هدف از آفرینشِ دریچه نای‌ ، چیست؟

2-هدف از آفرینشِ زبان کوچک ، چیست؟

3-اگر این دو دریچه نبودند ، چگونه می‌‏توانستیم غذا بخوریم؟

4-آیا دریچه نای‌ ، خودبخود و بی‌‏هدف ، بوجود آمده‏ است؟....چرا؟

5-دستگاه گوارشِ بدن ما ، از چه چیزهایی‌ تشکیل شده‏ است؟

6-غذا در بدن ما ، چگونه هضم می‌‏شود؟

7-آیا دستگاه گوارش ، مجموعه بی‌‏ارتباط و بی‌‏هدفی‌ است؟

8-آیا خودِ ما ، این«دستگاه هماهنگ و منظّم»را درست‏ کرده‏ایم؟

9-از هماهنگی‌ و ارتباط و هدف‏داری‌«دستگاه گوارش» چه نتیجه‏ای‌ می‌‏گیریم؟

10-برای‌ اینکه از نعمتهای‌ بهتر و زیباتر خدا ، بهره‏مند شویم ، باید چه کنیم؟

11-آیا می‌‏دانید هنگام فروبردن غذا ، راه دهان چگونه‏ بسته می‌‏شود؟

* این سؤالها و پاسخ آنها را ، با خطّ زیبا ، در دفتر خود بنویسید.

 

آثار و نشانه ‏ها خدا

صبح که به مدرسه رسیدم ، بچّه‏ها دورم جمع شدند؛مثل اینکه از حادثه‏ دیشب اطّلاع داشتند.زنگ خورد و به کلاس رفتیم ، آقای‌ آموزگار به کلاس آمد ، من اشکهای‌ خود را پاک کردم و ایستادم ولی‌ چشم و صورتم اشک‏الود بود.

بچّه‏ها درباره حادثه دیشب ، هر چه می‌‏دانستند به آقای‌ آموزگار گفتند: وقتی‌ برادر احمد را به بیمارستان می‌‏بردند ، دست و صورتش کبود بود....

پرسیدند:چرا دست و صورت برادر احمد کبود شده بود؟....خفگی‌ یعنی‌‏ چه؟چرا برادر احمد خفه شده است؟آیا او خوب می‌‏شود؟او را چگونه درمان‏ می‌‏کنند؟

آموزگار گفت:دانش‏آموزان عزیز!حالا که می‌‏خواهید پاسخ این سؤالها را بدانید ، باید«درس گردش خون و تنفّس»را زودتر شروع کنیم.فردا درس‏ علوم را ، با کمک هم ، شروع می‌‏کنیم.کدام یک از شما می‌‏تواند یک قلب و شُشِ‏ گوسفند ، به مدرسه بیاورد؟

دو نفر از دانش‏آموزان قول دادند که قلب و شش گوسفندی‌ را به مدرسه‏ بیاورند.

فردای‌ آنروز ، قلب و شش گوسفند را به کلاس آوردند.آموزگار با کارد ، قلب را شکافت و قسمتهای‌ مختلف آنرا به دانش‏آموزان نشان داد و کارهای‌ قلب‏ و شش را برایشان بیان کرد.همه دانش‏آموزان از کار قلب و ششها آگاه شدند و پاسخ سؤالهای‌ خود را فهمیدند.سپس آموزگار خلاصه درس را به صورت‏ زیر نوشت و در اختیار دانش‏آموزان قرار داد:

 

دستگاه گردش خون و تنفّس‏

در این درس ، با برخی‌ از اسرار بدن خود ، آشنا می‌‏شویم هماهنگی‌ و هدفداری‌ دستگاههای‌ بدن خود را بیشتر می‌‏فهمیم و در نتیجه مشاهده آثار و نشانه‏های‌ قدرت خدا ، خدا را بهتر می‌‏شناسیم.

شما می‌‏دانید که:خون در رگهای‌ بدن ، همیشه گردش می‌‏کند؛آیا فایده‏های‌ گردش خون را هم می‌‏دانید؟

خون مانند جوی‌ آبی‌ ، از کنار همه سلّولهای‌ بدن ، می‌‏گذرد و برایشان‏ غذا و اکسیژن می‌‏برد.

یکی‌ از مهمترین کارهای‌ خون ، رساندن اکسیژن به تمام سلّولهای‌ بدن‏ است.چون اگر به سلّولهای‌ بدن ، اکسیژن نرسد ، مرگ ما فوراً فرامی‌‏رسد.

حرارت و انرژی‌ بدن به وسیله اکسیژن تأمین می‌‏شود.کار رساندن اکسیژن را «گلبولهای‌ قرمز»برعهده دارند.گلبولهای‌ قرمز-که در مایع خون شناورند- در بدن می‌‏گردند و به همه سلّولهای‌ بدن ، اکسیژن می‌‏رسانند.

ولی‌ آیا می‌‏دانید که گردش خون ، خودبخود انجام نمی‌‏گیرد؟بلکه تلمبه‏ پرقدرتی‌ این کار را انجام می‌‏دهد.تلمبه نیرومندی‌ که مرتّباً کار می‌‏کند و خون را را تمام بدن ، گردش می‌‏دهد.

آیا این تلمبه نیرومند را می‌‏شناسید؟نامش را می‌‏دانید؟

گلبولهای‌ قرمز-که اکسیژن همراه دارند-با ضربان قلب ، وارد بزرگترین سرخ‏رگ بدن می‌‏شوند.این سرخ‏رگ ، در بدن شاخه شاخه می‌‏شود و هر شاخه ، به شاخه‏های‌ باریکتری‌ تقسیم می‌‏گردد.آخرین و باریکترین شاخه‏ها مویرگها هستند.خون ، در مویرگها ، از کنار سلّولها می‌‏گذرد؛گلبولهای‌ سرخ و شاداب ، اکسیژنی‌ را که همراه دارند ، به سلّولها می‌‏دهند و سلّولها را سالم و زنده‏ نگه‏می‌‏دارند؛و گاز کربنیک را-که یک گاز سمّی‌ است-از آنها می‌‏گیرند.

گلبولهای‌ قرمز ، در نتیجه گرفتن این گاز سمّی‌ ، تیره و کبود می‌‏شوند.و اگر چند دقیقه به همین حالت بمانند ، همه خواهند مُرد؛و در نتیجه ، مرگ ما هم فرا می‌‏رسد.

گلبولها ، به اکسیژن احتیاج دارند ، که دوباره سرخ و شاداب شوند و کار خود را از سربگیرند.ولی‌ از کجا اکسیژن بگیرند؟چگونه کار خود را دوباره‏ شروع کنند؟

آنها باید به‏سوی‌ قلب بازگردند.برای‌ بازگشت گلبولهای‌ تیره و افسرده‏ به قلب ، به رگهای‌ دیگری‌ نیاز داریم ، تا گلبولهای‌ افسرده ، از آن رگها ، به قلب‏ بازگردند.

آفریننده بزرگ ما ، این نیاز را می‌‏دانسته و رگهای‌ دیگری‌ را ، برای‌‏ بازگشت گلبولها به قلب ، در بدن ما آفریده است.شگفت اینکه در این رگها ، دریچه‏هایی‌ را پیش‏بینی‌ کرده ، که حرکت خون را فقط به سوی‌ قلب ، ممکن‏ می‌‏سازند.قلب ، خون تیره و گلبولهای‌ افسرده را ، از راه این رگها(سیاهرگها) به سوی‌ خود می‌‏کشاند.

وقتی‌ خونهای‌ تیره به قلب می‌‏رسند ، آیا با خونهای‌ تازه و شاداب مخلوط می‌‏شوند؟به....مخلوط نمی‌‏شوند ، چون آفریننده دانای‌ ما ، در وسط قلب ، دیواره‏ای‌ ضخیم و محکم آفریده است ، تا خون تیره با خون تازه و شاداب‏ مخلوط نگردد و هر یک جای‌ مخصوصی‌ داشته باشند.

اکنون گلبولهای‌ تیره و افسرده ، به قلب رسیده‏اند ولی‌ در قلب هم از اکسیژن خبری‌ نیست.نزدیک است گلبولها بمیرند ، اگر آنها بمیرند ما هم فوراً خواهیم مرد آنها به اکسیژن احتیاج دارند.می‌‏خواهند خود را به هوای‌ آزاد برسانند و از اکسیژن هوای‌ آزاد استفاده کنند.

 

آفریننده بزرگ و دانای‌ ما ، راهی‌ از قلب ، به‏سوی‌ ششها آفریده است ، تا گلبولها ، خود را از این راه به هوای‌ آزاد برسانند و از اکسیژن و هوای‌ آزاد ششها استفاده کنند.

قلب با یک ضربان ، گلبولهای‌ خسته و افسرده را ، از این راه به‏سوی‌‏ ششها می‌‏فرستد.گلبولها خود را به هوای‌ آزاد داخل ششها می‌‏رسانند:اکسیژن‏ می‌‏گیرند و گاز کربنیک را پس می‌‏دهند.آیا می‌‏دانید که تعداد گلبولهای‌ قرمز خون چقدر زیاد است؟با توجّه به تعداد زیاد گلبولها ، آیا فضای‌ داخل ششها ، برای‌ تنفّس همه آنها کافی‌ است؟آیا همه می‌‏توانند نزدیک هوای‌ آزاد بیایند: اکسیژن بگیرند و گاز کربنیک پس بدهند؟

آری‌!آفریننده‏ای‌ بزرگ و دانا-که از همه نیازهای‌ ما با خبر بوده است‏ -میلیونها کیسه هوایی‌ ، در ششها ، برای‌ ما پیش‏بینی‌ کرده و آفریده است.

این کیسه‏ها با هر نفس کشیدن ، پر از هوای‌ تازه می‌‏شوند و در همین جا گلبولها به هوای‌ تازه نزدیک می‌‏شوند ، اکسیژن می‌‏گیرند و به سوی‌ قلب‏ باز می‌‏گردند و کار خویش را ، از سرمی‌‏گیرند و به سلّولهای‌ بدن که در انتظار اکسیژن هستند ، اکسیژن می‌‏رسانند و انرژی‌ و گرمی‌ بدن را تأمین می‌‏کنند.

چه کسی‌ جز خدای‌ مهربان و دانا ، از تعداد گلبولها خبر داشته؟و برای‌‏ برآوردن احتیاج آنها ، میلیونها کیسه هوایی‌ ، در ششها پیش‏بینی‌ کرده و آفریده‏ است؟

دستگاه تنفّس و گردش خون ، ارتباط و هماهنگی‌ دارند و برای‌ یک‏ هدف به‏وجود آمده‏اند.آیا این دستگاههای‌ دقیق و منظّم ، خودبخود و بدون هدف‏ پیدا شده‏اند؟آیا مادّه بی‌‏شعور و نادان ، می‌‏تواند چنین دستگاههای‌ دقیق و هدفداری‌ را بیافریند؟

چه کسی‌ جز خدای‌ دانا و توانا می‌‏تواند چنین دستگاههای‌ دقیق‏ و ظریفی‌ را به‏وجود بیاورد؟

 

از مشاهده دستگاههای‌ دقیق تنفّس و گردش خون و نظم و هماهنگی‌‏ مخصوص آنها ، به عظمت آفریدگار آنها پی‌‏می‌‏بریم و با نعمتهای‌ بی‌‏شمارَش‏ آشناتر می‌‏شویم ، او را بهتر می‌‏شناسیم و بهتر عبادت و ستایش می‌‏کنیم.

 

با تفکّر و دقّت به این سؤالها پاسخ دهید:

1-گردش خون در بدن ، چه فایده‏هایی‌ دارد؟

2-گلبولهای‌ قرمز ، در بدن چه می‌‏کنند؟

3-خون به چه وسیله‏ای‌ در بدن گردش می‌‏کند؟

4-گلبولهای‌ قرمز ، که تیره شده‏اند ، از چه راهی‌ به‏سوی‌ قلب‏ بازمی‌‏گردند؟

5-آیا خونهای‌ تیره با خونهای‌ پاک ، در قلب مخلوط می‌‏شوند؟

6-گلبولها از کجا اکسیژن می‌‏گیرند؟

7-آیا همه گلبولها می‌‏توانند از هوای‌ داخل ششها استفاده کنند؟.... چگونه؟

8-اگر اکسیژن به سلّولها نرسد ، چه پیش می‌‏آید؟

9-اگر گلبولهای‌ قرمز ، راه بازگشت به قلب نداشتند ، چه می‌‏شد؟گلبولها از چه راهی‌ به‏سوی‌ قلب بازمی‌‏گردند؟

10-اکسیژن چگونه داخل ششها می‌‏شود؟

11-اگر شش و دستگاه تنفّس نداشتیم ، چه می‌‏شد؟خون چگونه تصفیه‏ می‌‏شد؟

12-اگر در هوا ، اکسیژن نبود ، چه می‌‏شد؟گلبولها از کجا اکسیژن‏ می‌‏گرفتند؟چگونه زندگی‌ می‌‏کردیم؟

13-آیا دستگاه گردش خون و دستگاه تنفّس ، با این همه ارتباط و شگفتی‌ ، خودبخود به‏وجود آمده‏اند؟

14-از مشاهده این هماهنگی‌ و ارتباط دقیق که بین دستگاههای‌ بدن‏ وجود دارد ، چه می‌‏فهمید؟

15-در مقابل این همه نعمت که خدا به ما عنایت فرموده ، چه وظیفه‏ای‌‏ داریم؟

* پس از بحث و گفتگو ، پاسخ دقیق و کامل این سؤالها را ، بنویسید.

 

خدای‌ دانا و توانا خدای‌ بخشنده و مهربان‏

گیاهان موجودات بسیار سودمند و خدمتگزاری‌ هستند ، آنها بیش از مصرف خودشان غذا می‌‏سازند و غذای‌ اضافی‌ را برای‌ ما ذخیره می‌‏کنند.در درختان میوه ، مانند:درخت سیب ، آلبالو ، گیلاس و پرتقال ، غذای‌ اضافی‌ ، به صورت میوه پس انداز می‌‏شود.

در بوته هویج و سیب‏زمینی‌ و پیاز ، غذای‌ اضافه در ریشه‏ گیاه ذخیره می‌‏شود.

در بوته گندم و نخود و لوبیا و عدس ، غذای‌ اضافی‌ در دانه‏ها اندوخته می‌‏شود.

راستی‌ اگر گیاهان«برگ سبز»نداشتند ، چگونه می‌‏توانستند غذا درست کنند؟

اگر برگ سبز گیاهان ، روزنه نداشت ، گاز کربنیک هوا ، از کجا وارد برگ می‌‏شد؟

ولی‌ خدای‌ مهربان ، برای‌ گیاهان برگ سبز آفریده و برای‌‏ برگها روزنه پیش‏بینی‌ کرده است تا برگهای‌ سبز بتوانند غذا بسازند.

اگر گیاهان ، فقط به‏اندازه مصرف خودشان غذا درست‏ می‌‏کردند ، ما چه می‌‏خوردیم؟حیوانات چه می‌‏خوردند؟

ولی‌ خدای‌ بخشنده ، گیاهان را ، طوری‌ آفریده که بیشتر از مصرف خودشان غذا درست کنند.

اگر نور خورشید به گیاهان نمی‌‏رسید ، گیاهان با چه نیرویی‌‏ غذا درست می‌‏کردند؟ولی‌ خدای‌ دانا و توانا ، خورشید را طوری‌‏ آفریده ، که نورش به‏اندازه کافی‌ ، به گیاهان برسد ، تا برگهای‌‏ گیاهان بتوانند با کمک نور و انرژی‌ خورشید ، غذا بسازند.

پس خدا همه چیز را می‌‏دانسته و می‌‏توانسته است:

او می‌‏دانسته که ما احتیاج به غذا داریم و خودمان نمی‌‏توانیم‏ غذا بسازیم؛

به‏همین جهت برگ سبز گیاهان را آفریده و برای‌ آنها ، روزنه‏ پیش‏بینی‌ کرده است تا کارخانه‏های‌ غذاسازی‌ ما باشند.

او می‌‏دانسته که:این کارخانه‏های‌ کوچک ، به نور و انرژی‌‏ خورشید احتیاج دارند و خورشید را طور آفریده که انرژی‌ و نورش‏ به اندازه لازم ، به برگ گیاهان-این کارخانه‏های‌ کوچک-برسد.

اگر خدا دانا نبود ، نمی‌‏دانست:ما به چه چیزهایی‌ احتیاج‏ داریم.

اگر خدا توانا نبود ، نمی‌‏توانست چیزهایی‌ را که ما لازم‏ داریم ، درست کند.

و اگر خدا بخشنده و مهربان نبود ، این همه نعمت را به ما نمی‌‏بخشید.

پس تاکنون دانستیم که:

خدا عالم است.

خدا قادر است.

خدا رحمان است یعنی‌:بخشنده است.

خدا رحیم است یعنی‌:مهربان است.

 

پرسشهای‌ درسِ«خداىِ دانا و توانا»را ، شما طرح کنید.

پرسشها:

1-

2-

3-

4-

5-

تمرینها را هم ، شما پیشنهاد کنید:

1-

2-

3-

4-

5-

37

برگ درختان سبز لطفِ خدا را ببین ، خلق کند عالَمی‌‏ تا همه مخلوقِ او ، خدمتِ انسان کند نیک اگر بنگری‌ ، برگ درختان سبز قدرت«اللّه»را ، برتو نمایان کند قدرتِ بی‌‏تاىِ او ، صنعت زیبای‌ او درخت افسرده را ، سبز و شکوفان کند بارشِ بارانِ نرم ، تابش خورشید گرم‏ تازه کند باغ را ، زنده گلستان کند لطف خداوند پاک ، از دلِ این تیره خاک‏ میوه برون آورد ، هدیه به انسان کند تا که بداند بشر ، این همه کار از خداست‏ گاه بهار آورد ، گاه زمستان کند او زهمه بی‌‏نیاز ، ما همه محتاج او مهرِ خدای‌ عزیز ، برهمه احسان کند پس تو هم از لطف او ، شاکر و مسرور باش‏ تا که خدا نعمتش ، برتو فراوان کند شعر از حبیب اللّه چایچیان(حسان)

...جسم نیست‏

 

آیا می‌‏دانید جسم چیست؟

کتاب ، قلم ، میز ، سنگ ، درخت ، زمین ، خورشید و چیزهایی‌‏ که مانند اینها باشند ، جسم نامیده می‌‏شوند؛ حتّی‌ هوا هم جسم‏ است ، جسم را«مادّه» هم می‌‏گویند.

هر جسمی‌ احتیاج به«مکان»دارد ، یعنی‌:جایی‌ را می‌‏خواهد که در آن قرار بگیرد و بدون مکان نمی‌‏تواند وجود پیدا کند.

هر جسمی‌ در یک وقت ، بیش از یک مکان ندارد:وقتی‌ در مکانی‌ قرار گرفته ، در همان وقت ، در جای‌ دیگر نیست؛

ما وقتی‌ در دبستان هستیم در منزل نیستیم ، و هنگامی‌ که‏ در منزل باشیم در دبستان نیستیم.وقتی‌ در دبستان هستیم ، کارهایی‌ را که در منزل می‌‏شود ، نمی‌‏بینیم.و وقتی‌ در منزل‏ هستیم کارهایی‌ را که در دبستان می‌‏شود ، نمی‌‏بینیم.

جسم را با چشم می‌‏توان دید یا با دست می‌‏توان لَمس کرد؛ چیزهایی‌ که با چشم می‌‏بینیم یا با اعضای‌ دیگر حسّ می‌‏کنیم‏ همه جسم و جسمانی‌ هستند حتّی‌ هوا و نور.

حالا ، درباره این دو سؤال فکر کنید:

-آیا خدا جسم است؟

-آیا خدا را با چشم می‌‏توان دید؟

چون خدا کامل و بی‌‏نیاز است و دانایی‌ و قدرتش بی‌‏پایان‏ است به هیچ چیز و هیچ کس احتیاج ندارد ، پس خدا جسم نیست‏ زیرا اگر جسم باشد به مکان احتیاج پیدا می‌‏کند ، ولی‌ خدا که‏ محتاج نیست.خدا-خودش-مکان را آفریده است.

خدا جسم نیست ، چون اگر جسم بود ، اینجا بود و آنجا نبود و نمی‌‏توانست چیزهایی‌ را که آنجا هست بیافریند و ببیند.

خدا جسم نیست و در جای‌ مخصوصی‌ قرار نگرفته تا در جاهای‌‏ دیگر نباشد؛بلکه هر کس و هر چیز را او آفریده است.

خدا ، اینجا و آنجا ، این مکان و آن مکان ندارد.همه مکانها برایش یکسان است ، با همه هست و از همه جا اطّلاع دارد.

خدا-چون جسم نیست-مکان ندارد ، نه در زمین نه آسمان.

خدا-چون جسم نیست-با چشم دیده نمی‌‏شود ، با دست لمس‏ نمی‌‏شود.

خدا از این نورها هم نیست.چون این نورها ، همه جسمانی‌ هستند و احتیاج به مکان دارند.ولی‌ خدا محتاج نیست.

او مکان را آفریده است‏

او چشم و دست را آفریده است‏

او نور را آفریده است‏

نیروی‌ بی‌‏پایانش به هر چیز و هر کس ، نزدیک است.و از همه چیز و همه کس ، اطّلاع دارد.

 

فکر کنید ، پاسخ دهید:

1-جسمهایی‌ را که اطراف شما هستند بشمارید.

2-میز جسم است ، به چه چیزی‌ احتیاج دارد؟آیا ممکن‏ است در هیچ مکانی‌ نباشد؟

3-صندلی‌ جسم است ، آیا می‌‏شود در یک وقت در دو مکان‏ باشد؟هم اینجا باشد ، هم‏آنجا؟

4-آیا جسمی‌ می‌‏شناسید که به مکان محتاج نباشد؟

5-آیا خدا جسم است؟آیا خدا به مکان احتیاج دارد؟.... چرا؟

6-آیا خدا را با چشم می‌‏توان دید؟....چرا؟

* این سؤالها و پاسخ آنها را ، با خط زیبا ، در دفتر خود بنویسید.

تمرینها:

درس را یک مرتبه ، با صدای‌ بلند بخوانید.

درس را ، برای‌ دوستان خود تعریف کنید.

خلاصه درس را بنویسید و برای‌ دوستان خود بخوانید.

چند سؤال دیگر هم طرح کنید و پاسخ آنها را از دوستان خود بپرسید.

آیا با چشم دیده می‌‏شود؟

محمود دارد نقّاشی‌ می‌‏کند.

چه کبوتر زیبایی‌ کشیده است!

آیا محمود ، عقل و فهم دارد؟آیا عقل و فهم او را می‌‏توانید ببینید؟

آیا می‌‏توانید بگویید که چون عقل و فهم محمود را با چشم‏ نمی‌‏بینیم ، پس عقل و فهم ندارد؟حتماً جواب می‌‏دهید که:عقل و فهم را با چشم نمی‌‏توانیم ببینیم.ولی‌ آثار و نشانه‏های‌ عقل و فهم را با چشم‏ می‌‏بینیم و از مشاهده همین آثار و نشانه‏ها ، درک می‌‏کنیم که او عقل و فهم‏ دارد.

بله!جواب شما ، کاملاً درست است.عقل و فهم را با چشم نمی‌‏توان‏ دید.زیرا عقل و فهم جسم نیستند که با چشم دیده شوند.چشم و سایر حواسّ ، فقط خواصّ و آثار اجسام را درک می‌‏کنند.خیلی‌ چیزها وجود دارند که آنها را با چشم نمی‌‏بینیم ولی‌ آثارشان را می‌‏بینیم و به وجودشان‏ پی‌‏می‌‏بریم.

خدا هم ، چون جسم نیست ، با چشم دیده نمی‌‏شود و با سایر حواّس‏ درک نمی‌‏شود.ولی‌ از مشاهده جهان پرشکوه آفرینش ، که آثار و نشانه‏های‌ قدرت اوست ، به وجودش پی‌‏می‌‏بریم و می‌‏فهمیم که این جهان‏ بزرگ را«او»آفریده و اداره می‌‏کند.

 

فکر کنید و پاسخ دهید:

1-به دوست خود نگاه کنید ، چه می‌‏بینید؟

2-آیا عقل و فهم او را هم می‌‏توانید با چشم ببینید؟

3-پس چگونه می‌‏فهمید که او عقل و فهم دارد؟

4-آیا می‌‏توانید بگویید:«چون عقل و فهم را نمی‌‏بینم ، پس عقل و فهم‏ وجود ندارد»؟

5-حواسّ ظاهر ما ، چه چیزهایی‌ را می‌‏توانند درک کنند؟

6-آیا خدا را با چشم می‌‏توان دید؟

7-آیا خدا را ، با حواسّ ظاهر دیگر می‌‏توان درک کرد؟....آیا می‌‏توانید بگویید چرا؟

8-آیا کسی‌ می‌‏تواند بگوید:«چون خدا دیده نمی‌‏شود ، پس وجود ندارد»؟

 

پیشوای‌ یگانه پرستان‏ حضرت ابراهیم‏

مردم در زمان حضرت ابراهیم ، جاهل و نادان بودند ، دستورهای‌‏ پیامبران پیشین را فراموش کرده بودند.راه و رسم خداپرستی‌ را نمی‌‏دانستند به جای‌ اینکه خدا را پرستش کنند«بُت»می‌‏پرستیدند ، یعنی‌:از سنگ‏ یا چوب ، طلا یا نقره ، مجسّمه‏هایی‌ به شکل انسان یا حیوان درست‏ می‌‏کردند و در مقابل آن بتهای‌ بی‌‏جان و ناتوان ، سجده می‌‏کردند و به خاک می‌‏افتادند ، و برای‌ آنها نذر و نیاز و قربانی‌ می‌‏کردند.

گروهی‌ هم خورشیدپرست بودند؛عدّه‏ای‌ هم ، ماه یا ستاره‏ها را پرستش می‌‏کردند.

گروهی‌ دیگر از مردمِ جاهلِ آن زمان ، مطیع زورگویان و ستمگران‏ بودند و آنان را می‌‏پرستیدند:اطاعت آنها را واجب و لازم می‌‏دانستند و بدون فکر ، دستورهای‌ ستمگران را بکار می‌‏بستند ، خود را ذلیل می‌‏کردند ، در مقابل آنها به خاک می‌‏افتادند و برای‌ آنان اظهار بندگی‌ می‌‏کردند.

خدا ، حضرت ابراهیم را برگزید و راه درستِ زندگی‌ را به او یاد داد و فرمان داد که:با مردم صحبت کند و راه و رسم خداپرستی‌ را به آنها نشان‏ دهد.حضرت ابراهیم به مردم می‌‏گفت:

بتها چه قدرتی‌ دارند که آنها را دوست دارید و می‌‏پرستید؟

از این مجّسمه‏ها ، چه کاری‌ ساخته‏ است؟

نه می‌‏بینند!

نه می‌‏شنوند!

نه می‌‏توانند سودی‌ به شما برسانند!

و نه می‌‏توانند ضرری‌ به شما بزنند!

چرا خود را در مقابل اینها ، ذلیل می‌‏گردانید؟

چرا در مقابل اینها ، به خاک می‌‏افتید؟

چرا اینها را ، عبادت و اطاعت می‌‏کنید؟

مردمی‌ که صحبتهای‌ حضرت ابراهیم را می‌‏شنیدند ، درباره آن فکر نمی‌‏کردند ، در جواب می‌‏گفتند: پدران و نیاکان ما بت‏پرست بودند.

دوستان و رفقای‌ ما نیز بت‏پرست هستند.

ما از نیاکان خود پیروی‌ می‌‏کنیم و بر دین آنها باقی‌ می‌‏ماینم.

حضرت ابراهیم به آنان می‌‏فرمود:«نیاکان شما اشتباه کردند.

پدران شما هم اشتباه کردند که‏ بت‏پرست بودند.

مگر خودتان عقل و شعور ندارید؟

مگر خودتان نمی‌‏فهمید؟

مگر نمی‌‏بینید از این بتها کاری‌‏ ساخته نیست؟

چرا خود را در مقابل زورگویان‏ و ستمگران ذلیل می‌‏کنید؟

آنها هم مثل شما ، آفریدگان و بندگان خدا هستند.»

ای‌ مردم!من پیغمبر خدا هستم ، از جانب او پیام آورده‏ام ، پیامِ‏ آزادی‌ و سعادتمندی‌.حرف مرا بشنوید تا در دنیا و آخرت سعادتمند گردید.

ای‌ مردم!پروردگار شما ، صاحب اختیار شما ، کسی‌ است که شما را آفریده ، زمین و آسمان را آفریده ، و جهان و جهانیان را اداره می‌‏کند.

همه قدرتها ، از آنِ اوست ، اداره جهان را به کسی‌ نسپرده است و در اداره جهان کمکی‌ نگرفته است ، یگانه و پیروز و تواناست.

من از این بتهایی‌ که می‌‏پرستید بیزارم و آنها را دوست ندارم و اطاعت‏ نمی‌‏کنم.

خدا را دوست دارم و فقط او را می‌‏پرستم.چون خدا مرا آفریده است؛ شفاىِ بیماری‌ من ، زندگی‌ و مرگِ من ، دنیا و آخرتِ من ، همه ، به دستِ‏ اوست.امیدوارم در قیامت هم ، خدا با من مهربان باشد و به من رحم کند.

ای‌ مردم!یگانه‏پرست باشید ، چون همه قدرتها از خداست.و خداست که همیشه پیروز و تواناست.

یار ، و یاری‌‏دهنده شما ، فقط خداست؛راهنمای‌‏ شما ، پیام خداست ، به او توجه کنید و فقط او را بپرستید.پرستش مخصوص خداست ، جز او کسی‌‏ قابل اطاعت و پرستش نیست. فکر کنید و پاسخ دهید:

1-مردم جاهل ، در زمان حضرت ابراهیم ، چه چیزها و چه کسانی‌ را می‌‏پرستیدند؟اطاعت چه کسانی‌ را لازم می‌‏شمردند؟

2-خدا ، به حضرت ابراهیم ، چه فرمان داد؟

3-حضرت ابراهیم ، به مردم ، چه گفت؟چگونه برای‌ آنها توضیح داد که:بت ، شایسته پرستش نیست؟

4-آیا مردم ، درباره سخنان حضرت ابراهیم ، فکر می‌‏کردند؟.... به او چه می‌‏گفتند؟

5-جواب مردم به حضرت براهیم ، چه بود؟درست بود یا نادرست؟....چرا؟

6-آیا شایسته است که انسانها ، در مقابل انسان دیگری‌ ، اظهار بندگی‌ کنند؟

7-آیا شما بت‏پرست دیده‏اید؟

8-دلیل حضرت ابراهیم برای‌«یگانه پرستی‌»چه بود؟

چرا تنها خدا را دوست داشت و فقط او را می‌‏پرستید؟

9-چرا جز خدا ، کسی‌ قابل پرستش و اطاعت نیست؟

10-آیا کسی‌ که از ستمگران اطاعت می‌‏کند ، یگانه پرست است؟

11-به چه کسی‌ مُوحِّد(یگانه‏پرست)می‌‏گویند؟بیم و امید انسان موحّد ، از کیست؟

یک سؤال دیگر ، از درس طرح کنید.از دوست خود ، بخواهید که به سؤال شما پاسخ دهد.

 

مناجات‏

ای‌ خدا!ای‌ خدای‌ پاک و بزرگ‏ ای‌ خدا!ای‌ خدای‌ بی‌‏همتا ای‌ خداوندِ آسمان و زمین‏ ای‌ خداوندِ درّه و دریا * از تو دارد توانِ جُنبیدن‏ پر و بال پرندگان قشنگ‏ مرغ و مرغابی‌ و کبوترها همه جا ، گونه‏گونه ، رنگارنگ‏ * جسم من ، قلب و جان و هستىِ من‏ اثری‌ روشن از خدایىِ توست‏ زین جهت ، سعی‌ و کوششم شب و روز همه در راه آشنایی‌ توست‏ * من فقط بنده و مطیع توام‏ ای‌ خداوند قادر و دانا از رهِ لطف و مهربانی‌ خود تو به من راه راستی‌ بنما * یاریِم کن ، تو!ای‌ خدای‌ بزرگ‏ تا دلم با تو آشنا گردد قلبم از مهر تو شود لبریز روحم از غیر تو جدا گردد شعر از:مصطفی‌ رحماندوست‏