جدا نبودن دین از دنیا
اسلام، تنها عقیده و نیز مجموعهای از اعمال و مراسم دینی محض نیست، بلکه برنامۀ مفصلی است برای همۀ جنبههای زندگی انسان. عقاید، عبادتها و مبادی عملی زندگی و دستورهای دینی اسلام، حقایق غیرمربوط و جدایی نیستند، بلکه کمال ارتباط در بینشان برقرار است و مجموعه مرکبی را تشکیل میدهند که تجزیهبردار نیست؛ عیناً مانند ارتباطی که میان اعضای جسم زنده برقرار است.
اگر شما دست و پای شخصی را قطع کنید، چشمهایش را بیرون آورید، گوشش را از بیخ بکنید، زبانش را ببرید، معده، کبد و ریه و کلیهاش را بکنید و مغز سرش را خارج سازید، ولی در بین همه، قلبش را بهجای خویش باقی گذارید آیا برای قلب امکان دارد به حیات خود ادامه دهد و انجام وظیفه کند؟ بر فرض محال که زنده بماند آیا چنین قلبی میتواند مفید و بینیازکننده از سایر اعضا باشد؟
دین مقدس اسلام نیز چنین است، عقاید بهمنزلۀ قلب انسان است. طرز تفکری که از مغز سرچشمه میگیرد (Attitude of Miad)، سبک زندگی (View of Life)، مقصد وجود و میزان سنجش ارزشها (Standard of values) بهمنزلۀ مغز انسان میباشند و عبادتها بهمنزلۀ اعضا و جوارحی است که بهوسیلۀ آنها انجام وظیفه میکند. مبادی اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و نظام اجتماعی اسلام بهمنزلۀ معده، کلیه، سایر اعضای اصلی انسان میباشند. اسلام به دو چشم بینا و دو گوش شنوا نیز احتیاج دارد که صورت صحیحی از احوال و اوضاع حاضر عصر را به مغزش منتقل کنند تا عقل دربارۀ آنها تصمیمات لازم را بگیرد. همچنین محتاج به زبانِ گویایی است که با آن، مقاصد خویش را اظهار کند و محتاج محیط صالح و پاکی است تا در آنجا تنفس کند و به غذای پاک و صحیحی نیز نیازمند است که با معدهاش متناسب باشد و خون سالمی برای جسمش تهیه سازد.
قلب اسلام (عقاید) گرچه در نظام اسلامی کمال اهمیت را دارد، آیا اهمیتش جز در این است که به سایر اعضا و جوارح حیات میبخشد؟ اگر اکثر اعضای انسان قطع شد یا خودبهخود فاسد گشت، آیا برای قلب امکان دارد با آن اعضای ناقص و مریض زنده بماند و انجام وظیفه کند و اگر فرضاً چندساعتی هم زنده ماند، این زندگی چه سودی دارد؟
وضع اسلامی کشور هندوستان
اکنون میخواهیم اوضاع اسلامی کشور هندوستان را بررسی کنیم. همۀ احکام و قوانین اسلامی تقریباً تعطیل شده است. قوانینی که در اخلاق، اجتماع، اقتصاد و سایر شئون زندگی نفوذ دارند از پنج درصد تجاوز نمیکند. محیط غیراسلامی و تربیت بیدینی و تعلیمات مادیگری، مسلمانان را فاسد کرده است، چشمهایشان میبیند، ولی زاویۀ دیدشان منحرف شده است؛ گوشها میشنود، ولی حسِّ شنوایی تغییر یافته است؛ زبان سخن میگوید ولی نه بلیغ و محکم، شُش از هوای سالم تنفس نمیکند، زیرا هوای محیطش مسموم است. معده به غذای سالم دسترسی پیدا نمیکند، چون انبارهای غذا فاسد و متعفّن گشتهاند. عبادتها که بهمنزلۀ اعضا و جوارحند شصتدرصد به سستی و ضعف مبتلا شدهاند؛ آن مقداری هم که باقی مانده است تأثیری در نفوس ندارد، زیرا ارتباط آنها با سایر اعضای اصلی قطع گشته است، لذا یکی پس از دیگری به ضعف و ناتوانی مبتلا میگردد. آیا با چنین اوضاع و احوالی میتوانید ادعا کنید اسلامی که اکنون در دست ماست کامل است؟ درصورتیکه بسیاری از اعضا و جوارحش فلج شدهاند و بسیاری از آنها معیوبند و قدرت انجام وظیفه ندارند. در بینِ تمام آنها فقط قلبی مانده؛ آن هم برای انواع مرض آماده است، زیرا همانطور که قلب به حیات سایر اعضا ادامه میدهد، خود نیز از آنها کسب نیرو و حیات میکند، پس وقتی که مغز، ریه و معده و کلیه خوب کار نکردند و فاسد گشتند چگونه قلب میتواند زنده و بی عیب بماند؟ یکی از توانهای ویژه قلب زنده این است که خودبهخود به زندگی خویش ادامه میدهد، علاوه بر آن، اعضا و جوارح مریض را تا سر حد امکان تحریک میکند، ولی آیا این اسلام زشت و مقطوع الاعضائی که اکنون در دست ماست دارای چنان نیرو و جاذبیتی هست که جهانیان را مجذوب و شیفته خویش گرداند؟ آیا میتواند زندگی اهل هندوستان را تحت تأثیر قرار دهد؟ و آیا در چنین موقعیتی میتواند از قطع سایر اعضا جلوگیری کند؟ بلکه آیا میتواند خودش را از خطراتی که پیوسته متوجه آن میگردد نجات دهد؟
این اوضاع و احوال چنین نتیجه داده است که بهجای تحقّقِ وعده خدا که میفرماید: «مردم را میبینی که دسته دسته داخل در دین میگردند»،[121] موج فساد و انحراف تمام مسلمانان را فراگرفته است. در تمام کشور هندوستان و بلاد مجاورش نقطهای را نمیبینید که نظام اسلامی بهطورکامل در آنجا حکمفرما باشد تا جهانیان از جمالش، نورانی گردند و درخت اسلام را از میوههایش بشناسند. اسلامی را که جهانیان در عصر حاضر میشناسند، جز این اسلام مقطوعالاعضا و لَنگ نیست. از همینرو میپندارند اسلام حقیقی نیز همین است.
بعضی از منسوبین به اسلام علناً از آن تبرّی میجویند، برخی ایشان جز تبرّی از اسلام هر عملی مرتکب میگردند و ازحیث اعمال فرقی بین آنها و منکران اسلام وجود ندارد. بسیاری از مسلمانان قلوبشان از اسلام منحرف شده، ولی چون علناً با اسلام مخالفت نمیکنند جزو اجتماع مسلمانان شمرده میشوند، همین افراد هستند که میکروبهای فساد را در بین جامعه منتشر میسازند. در انتظار فرصتند تا هنگامی که هرجومرجی عمومی بهوجود آید، آنان هم پرچم لاابالیگری را بر دوش بگیرند. دستۀ دیگری از مسلمانان عقاید باطنی خود را علناً اظهار نمیکنند، ولی بدین مطلب زمزمه میکنند که مسلمین باید در یک ملت جدید و تمدن تازهای مندرج گردند، زیرا پیکر مردۀ اسلام نه خودش نفعی به آنان میبخشد، نه استعدادی بدانان میدهد تا از منافع ملتهای دیگر بهرهمند گردند.
پیآمدهای جداییِ دین از دنیا
گروهی از ایشان راهحل صحیح را در این میدانند که اعضا و جوارح اسلام، یعنی احکام و قوانین، را از پیکرش جدا سازند. اینها میگویند: اسلام جز یکسلسله عقاید دینی و عبادات چیزی نیست، پس برنامۀ کامل امور زندگی را باید از غیرمسلمانان فراگرفت؛ ولی من نمیدانم این افراد فریبخوردهاند یا میخواهند دیگران را فریب دهند، آنان این حقیقت را فراموش کردهاند که اگر نظریات و مبادی غیراسلامی، برنامه زندگی مردم شد عقاید دینی و عبادتها حقایقی میشوند که روح و نیرو ندارند، در آن صورت، وجود آنها نیز چندان استمراری نخواهد یافت، زیرا عقاید و عبادتهای اسلامی، شالوده و اساس برنامۀ زندگی است و درصورتیکه بنیان زندگی انسان بر شالودههای غیراسلامی استوار گردد حفظ آن آثار قدیمی نیز چندان دوامی نخواهد یافت. اطفالی که در این نظام جدید رشد و نمو کنند، خواهند پرسید که چرا این غُل سنگینِ عقاید و شعائر غیرمفید را در گردن ما نهادهاند؟ و به چه علت به قرآنی که تمام احکامش تعطیل شده، ایمان بیاوریم؟ و چرا به نبوت کسی که سیزده قرن بر او سپری شده معتقد باشیم؟ او که ما را در زندگی رهبری نمیکند، پس اعتراف به رسالتش چه سودی دارد؟ و در انکار کردنش چه ضرری تصور میشود؟ نماز خواندن و نخواندن و روزهداری و روزهخواری چه تأثیری در زندگی ما دارند؟ و اصلاً این اعمال چه ربطی به زندگی ما دارند؟ و چرا این وصلههای ناهمرنگ را باقی بگذاریم؟
پرسشهای مذکور، نتیجۀ منطقیِ جداکردن دین از دنیاست. پس وقتی که دین عملاً از دنیا جدا شد، ظهور این نتیجه حتمی خواهد بود. همانگونه که اگر قلب از پیکر انسان جدا شد از کار میافتد، عقاید و عبادتها هم وقتی از زندگی انسان جدا شوند اهمیت و ارزش خود را از دست خواهند داد، زیرا آنها به حیات اسلامی نیرو و حرارت میبخشند و زندگی اسلامی نیز نیروبخشِ عقاید و عبادتهاست. چنانکه بین اعضای پیکر شخص زنده، کمال ارتباط برقرار است، میان طرز زندگی اسلامی و عقاید و عبادتها هم کمال ارتباط و اتصال وجود دارد؛ بهطوریکه اگر ارتباط مذکور قطع شد، مرگ هر دو قطعی است. وصلهکردن زندگی و پیوندزدن و وصلهکردن عقاید و عبادتها به زندگی غیراسلامی بهمنزلۀ این است که مغز و سایر اعضای اصلی انسان را جزو پیکر میمون قرار دهند.
گمان نکنید آثار سوء حالتهای کنونی اسلام، فقط دامنگیر گروه متمدن جدید و مسلماننماها شده است، بلکه کموبیش به مسلمانان صمیمی هم که قلباً به اسلام علاقهمندند و به آیین احترام میگذارند نیز سرایت میکند. تفکیک دین از دنیا بلیّه عمومی شده است که هیچکس از نتایج طبیعی آن سالم نخواهد ماند و هریک از ما به فراخور حالمان نتایج آن را خواهیم چشید. حتی علما و بزرگان ما هم از این نتایج بینصیب نیستند؛ چنانکه افراد تحصیلکرده هم بیبهره نبودهاند، ولی خطر بزرگی متوجه میلیونها مسلمانی شده است که در 6/1 میلیون میل مربع کشور هندوستان سکونت دارند. در نزد این جمعیت، فقط نامی از اسلام باقی مانده است. شدت علاقه را به اسلام دارند، ولی نه از جنبههای علمی، حقیقت محبوب خود را میشناسند و نه ازحیث عمل و برنامۀ زندگی دارای نظامی اسلامی هستند که از عوامل مؤثر خارجی جلوگیری کند. پس هر شخص گمراهکنندهای میتواند از جهالت ایشان بهرهبرداری کند و از راه مستقیم اسلام منحرفشان سازد. برای گمراهکردن آنان همین مقدار کفایت میکند که شخصی، مذهب و طریقۀ تازهای را بر آنان عرضه بدارد و تا حدودی قانعشان سازد که همین آیین، عین هدایت و صواب است یا حداقل مخالف اسلام نیست. بدین طریق میتواند آنها را به هر راهی که خواست وارد سازد؛ چه آیین قادیانی باشد چه کمونیسم و چه فاشیسم!
مرام تازه
اما طبقۀ سرمایهدار هر کدامشان که علاقهمند به قدرت و مقام باشند، پیوسته میکوشند تا راههای تازهای برای احراز ریاست و قدرت سیاسی خویش بهدست آورند. انقلاب کمونیسم شوروی و پیشرفت آن باعث شد که زراندوزان و طمعکاران از آن استفاده کنند و نقشۀ تازهای بیاموزند؛ بدین صورت که عدهای به نام کمونیسم، لباس حمایت از کارگران و دهقانان را میپوشند و بدین عنوان توده فقیر ملت را علاقهمند و آلت دست خود قرار میدهند، آتش حرص و خودخواهی و حسد را در دلشان شعلهور میسازند. آنان را تطمیع میکنند که اگر ما قدرتی یافتیم حقوق و ثروت اغنیا را میگیریم و در بین شما تقسیم میکنیم. آنان بدین وسیله تودۀ بزرگی از ملت فقیر کشور هندوستان را در قبضه خویش درمیآورند و قدرتی را که حاکمان و ستمکاران و میلیونرها در رژیم سرمایهداری داشتند برای خود کسب میکنند.
نکتۀ قابل توجه اینجاست که اینگونه افرادِ ریاستطلب، به فریبدادن مسلمانان امیدوارترند تا سایرین، زیرا اوضاع مالی و اقتصادی مسلمین خوب نیست و با معدهای که ضعیفترین سنگر در بدن شخص گرسنه است، قلب بیچارگان را تسخیر میکنند. آنان با بوق و کرنا به مردم میگویند: ای ملت گرسنه، بیایید تا راهی را به شما نشان دهیم که شکاف فقرا و اغنیا را برطرف سازد و شما را غرق خوشگذرانی گرداند. وقتی که مسلمانان گرسنه برای بهدست آوردن گردهنانی هرولهکنان به جانبشان شتافتند، دعوتشان میکنند که بهجای خداپرستی شکمپرست گردند و بدانان تلقین میکنند که دین و ایمان چندان ارزشی ندارد و هدف نهایی هرکس باید بهدستآوردن نان باشد و هر راهی که نان انسان را تأمین کند دین او ضامن سعادت و خوشبختی اوست.
یکی از نویسندگان در مقالهاش نوشته بود: «شخص فقیر و بیچیز و بنده، نه دین دارد نه تمدن بلکه بزرگترین آیینش قرصِ نانی است که با آن، سدِّ رمق کند و عالیترین تمدنش لباس پارهای است که تنش را بپوشاند. آری، همین نان و لباس است که گاهی انسان را به دزدی وا میدارد و عالیترین مرتبۀ ایمان فقیر، نجاتیافتن از بدبختی و نداری است... حق مطلب این است که در دنیای افلاس و بندگی، دینی وجود ندارد».
هنگامی که این درس فریبنده به مسلمانان بیسواد و فقیر تلقین شد، احتمال نمیدهند در این پیشنهادها قصد سوئی دربارۀ دینشان در کار باشد.
همان نویسنده نوشته بود: «چه خطری متوجه دین شده است؟ و اصلاً چه ارتباطی بین دین و زندگی وجود دارد؟ و مادامیکه نیروی اخلاقی و روحانی دین محفوظ باشد به حیات و قوت خویش باقی خواهد ماند.»
تأثیراتی که این طبقه در سالهای گذشته بر نسل جوان مسلمانان جهان گذاشته بر اهل اطلاع پوشیده نیست. همین خطرات، آیندۀ مسلمانان هندوستان را نیز تهدید میکند، زیرا آتش گرسنگی پیوسته شعلهور میگردد تا متاع ایمان را بسوزاند و به خاکستر تبدیل کند. البته سرچشمۀ فساد اکنون کوچک است و با سنگریزهای میتوان آن را مسدود ساخت، ولی اگر غفلت و سهلانگاری تا مدتی ادامه یابد بیم آن میرود که این منبع کوچک به سیل بنیانکنی تبدیل گردد که کوههای عظیم در مقابلش نتوانند استقامت کنند.
بیفایده بودن حرف و گفتار
یکی از نقشههای بیفایده و عقیم، آن است که در این اوضاع و احوال بخواهیم به روش مبشّرین مسیحی از اسلام دفاع کنیم، زیرا ممکن نیست اوضاع به وضع صحیح خود برگردد؛ گرچه هزاران رساله و کتاب برای اصلاح عقاید مردم منتشر کنیم. اکنون چه فایدهای دارد که با قلم و زبان، محاسن اسلام را ردیف کنیم؟ بلکه باید محاسن اسلام را عملاً در جهان مجسم سازیم. بهصرف آنکه بگوییم: مبادی اسلام میتواند تمام مشکلات جهان را حل کند کارساز نیست، بلکه مطلوب حقیقی آن است که حقایق بالقوۀ اسلام را در خارج به فعلیت و مرحلۀ عمل درآوریم. جهان، جای تنازع و مسابقه است و هرگز امکان ندارد تنها با حرف، مسیر حوادث جهان را تغییر داد، بلکه مبارزه و کوشش لازم دارد.
وقتی کمونیستها توانستند با مبادی غلط خود نهضت کنند و قسمت مهمی از جهان را مسخر گردانند، حزب فاشیست توانست با برنامههای افراطی خویش پیشرفت کند و جهانی را مرعوب خودش گرداند، فلسفۀ غیرطبیعی گاندی توانست با سعی و جدیت رواج گیرد، پس علتی ندارد که مسلمانان نتوانند در جهان قدرت و غلبهای به دستآورند، با اینکه مبادی و اصول حق و عدالت را در اختیار خویش دارند، ولی مجرّدِ موعظه و سخنرانیکردن ما را بدین موفقیت بزرگ نایل نمیگرداند، بلکه کوشش و عمل میخواهد و برای نیل به مقصد باید به برنامههایی عمل کرد که طبق جریان طبیعی عالم به غلبه و پیروزی جهانی منجر گردد.
برنامۀ آزمایش شده
مبارزه، واژۀ غامض و پرمعنا و دارای وجوه عملی بسیاری است. برای هرنوع نهضت و انقلابی مبارزهای مخصوص تناسب دارد. انقلابی که مقصود ماست نیاز به نقشه و برنامۀ تازهای ندارد، زیرا همین انقلاب قبلاً هم تحقق یافته است و آن انسان قدسیِ بزرگی که دست به آن انقلاب زد حقیقتش را بهخوبی میشناخت. ما میتوانیم از همان برنامه و نقشۀ او پیروی کنیم و نظیر آن تحول را بار دیگر بهوجود آوریم. سیره و رفتار آن انسان والامقام ازیکسو معجزه و ازسویدیگر، سرمشق است، زیرا از کجا انسان میتواند فردی را مثل محمد| پیدا کند که دارای پرهیزکاری، حکمت، عدالت، شخصیت نیرومند و صفات عالی انسانی باشد؟ به همین علت، چه کسی میتواند انقلابی را مثل انقلاب آن جناب پدید آورد؟ از این جهت معجزهاش مینامیم و تا قیامت هم به اعجاز باقی خواهد ماند.
ولی نمونهای که آن رادمرد بزرگ انسانیت برای امت خویش باقی گذاشته میتواند سرمشق ما قرار گیرد و بدان وسیله، تحولی بهوجود آوریم که مردم جهان نمونهاش را در حدود سیزده قرن قبل مشاهده کردند. پس هرچه بیشتر بدان الگو اقتدا شود نتایج کاملتر و شاملتری خواهد داد و ما را به حقیقت انقلاب نزدیکتر میگرداند؛ ازاینرو رفتار پیغمبر اکرم| سرمشق مسلمانان است و تا قیامت هم باید در ایجاد تحولات از آن استفاده کرد. شما چه در قرن بیستم زندگی کنید یا در قرن چهلم، در کشور هندوستان باشید یا در امریکا یا روسیه، در هر زمان و مکانی باشید میتوانید نظیر انقلاب محمد| را بهوجود آورید، ولی بهشرط آنکه برنامه و رفتار او را پیش چشمتان بگذارید و موبهمو بدان عمل کنید.
روشی که پیغمبر اکرم| در سیزدهقرن قبل برای بهوجود آوردن آن انقلاب برگزید نمیتوان در اینجا تفاصیل آن را بیان کرد، فقط بدین مطلب اشاره میکنم که نقشۀ من برای احداث ادارۀ «دارالاسلام» نتیجه تحقیقات عمیقی است که در سیرۀ پاک پیغمبر اکرم| به عمل آوردم.
ابتکار بسیار جالب
هنگامی که پیغمبر اسلام| به رسالت مبعوث شد، در تمام روی زمین مسلمانی وجود نداشت، اما آن حضرت در چنین اوضاعی جهانیان را به اسلام دعوت کرد. مردم بهتدریج و اندکاندک به دین اسلام داخل میشدند. تازه مسلمانان با آنکه ایمانشان استوارتر از کوهها بود و بهطوری از آن دفاع میکردند که در تاریخ نظیر ندارد، ولی چون میان کفار پراکنده و محصور بودند و نیرو و قدرتی در دست نداشتند، هرچه کوشش کردند و خود را به سختی انداختند که محیط و اوضاع زندگی خویش را اصلاح کنند، چندان توفیقی بهدست نیاوردند؛ لذا پیغمبر اکرم| و مسلمانان مدت سه سال برای پیشرفت اسلام بدان نحو میکوشیدند تا در خلال این مدت، عدهای مؤمن فداکار فراهم شد. در آن هنگام، خداوند متعال پیغمبر را به نقشۀ دیگری برای مبارزه ارشاد فرمود. نقشۀ تازه این بود که پیغمبر اکرم|، آن مؤمنان فداکار را جمع کند و از محیط کفر خارجشان سازد و به نقطۀ امنی منتقلشان کند و بدانوسیله محیط و منزلگاهی اسلامی تأسیس کند، برای اسلام خانهای بنا کند که برنامۀ کامل زندگی اسلامی در آنجا حکمفرما باشد و برای مسلمین کشوری تأسیس کند که نیروی اجتماعی اسلام در آنجا ذخیره گردد. کارخانه برقی ایجاد کند که برقش به تمام بلاد پخش شود و تمام نقاط زمین را روشن گرداند. آری، پیغمبر اکرم| با این هدف به مدینه هجرت فرمود و به تمام مسلمانانی که در بین قبایل عرب پراکنده بودند دستور داد که بهسوی مدینه یعنی «دارالاسلام» هجرت کنند و خود را در صف مسلمانان قرار دهند. در اینجا بود که اسلام یکی از نقشههای عملی خود را بر جهانیان عرضه داشت. در این محیط پاک، افراد مسلمان تحت تربیت زندگی اسلامی قرار میگرفتند و هریک از آنان نمونه و شاهد زندهای برای دین اسلام میگشتند؛ بهطوری که برای شناختن اسلام و هدفش همینقدر کافی بود که حرکات و اعمال هریک از آنان مورد دقت و نظر قرار گیرد.
جمعیت مسلمانان بهطوری رنگ خدایی گرفت که هرجا گام مینهادند به جای آنکه به رنگ دیگران درآیند، دیگران را به رنگ خویش درمیآوردند. نیروی شجاعت آنان به حدی رسیده بود که اصلاً معنای شکست را نمیفهمیدند. هرکس با آنان مواجه میشد، ناچار بود عقبنشینی کند و سبک زندگی اسلامی بهطوری در مغزشان جای گرفته بود که در هرکاری از کارها در درجۀ اول، اسلام را منظور میداشتند و مقاصد دنیوی در درجه دوم قرار داشت. به برکت تعلیموتربیت اسلامی، قدرتی کسب کردند که هرجا میرفتند، برنامۀ زندگی اسلامی را که از قرآن و سنت بهدست آورده بودند، اجرا میکردند و تمام برنامههای فساد را واژگون میساختند. ازاینرو، تأسیس آن نظام عالی را باید از عجیبترین حوادث تاریخ شمرد و بسیار سزاوار است که در هر جزئی از اجزای آن برنامه، مطالعۀ عمیق و تفکری دقیقی به عمل آید.
اصول تشکیلات اسلام
پیغمبر اکرم|، نظام اجتماعی مسلمانان را به چهار دسته بزرگ تقسیم کرد:
اول، یکدسته از مسلمانان مأمور تبلیغات بودند. آنان وظیفه داشتند دستورها و قوانین دین را بهخوبی فرا گیرند و مهیا گردند که با بهترین راهها، احکام دین را به مردم تعلیم دهند. خدا در قرآن بدین جمعیت اشاره کرده، میفرماید:
چرا از هر جمعیتی از مسلمین گروهی کوچ نمیکنند تا در دین تحقیق نمایند و دانشمند گردند و وقتی به سوی قوم خود برگشتند آنان را بترسانند.[122]
دوم، دسته دیگر مسلمانان مأموریت داشتند از اعمال و رفتار جامعۀ مسلمین کاملاً مراقبت نمایند و نظام عملی اسلام را برپای دارند و در نشر و توسعۀ آن بکوشند. بر سایر مسلمانان واجب بود زندگی آنان را تأمین کنند و بودجۀ لازم در اختیارشان بگذارند، اما خود این جمعیت، توجهی به مادیات نداشتند و پیوسته در راه هدف، جدیت میکردند؛ چه زندگیشان مرتب بود و چه غیر مرتب. خدا دربارۀ آنان میفرماید:
باید گروهی از شما همیشه آماده باشند که مردم را به کارهای خیر دعوت نمایند و امربهمعروف و نهیازمنکر کنند.[123]
سوم، وظیفهای را بر دوش عموم مسلمانان گذاشت و بر آنان واجب کرد که در راه ترقی اسلام و اعلای کلمۀ توحید بکوشند. تمام مسلمانان خود را مسئول این عمل میدانستند و در هیچ زمانی از وظیفۀ خویش غفلت نمیکردند. به کارهای دنیوی میپرداختند، ولی احساس مسئولیت و اعلای کلمۀ توحید همیشه در نظرشان مجسم بود. نه تاجر در تجارتش آن را فراموش میکرد، نه زارع در زراعتش، نه صنعتگر در حین کارش، نه کارمند در حین انجام وظیفهاش. مسلمین، بدین مطلب توجه داشتند که کارهای دنیوی برای ادارۀ زندگی لازم است، ولی هدف زندگی باید عظمت اسلام و اعلای کلمۀ توحید باشد. مسلمان به هر شغلی که اشتغال داشت میدانست باید در گفتار و رفتار و اخلاق و معاملاتش به مبادی و احکام اسلام مقیّد باشد و اگر گاهی در بین استیفای منافع مادی و تقیّد به قوانین اسلام تزاحمی پیدا شد، باید برای حفظ اسلام از منافع مادی صرفنظر کند و به واسطۀ الغای آنها حیثیت و آبروی اسلام را از بین نبرد.
بر تمام مسلمانان واجب بود که بهقدر استطاعت و توانایی خود، اموال و اوقاتشان را در راه عظمت اسلام و اعلای کلمۀ توحید صرف کنند؛ ازاینرو، با دستۀ دوم که زندگی خود را وقف ترقی و عظمت اسلام کردهاند، همکاری نماید. خدا دراینباره میفرماید:
شما بهترین ملل هستید، زیرا امربهمعروف و نهیازمنکر میکنید و به خدا ایمان دارید.[124]
گروه چهارم، باید اسباب و وسایلی را فراهم ساخت که غیرمسلمانان بتوانند به دارالاسلام وارد شوند و در آنجا توقف کنند و کلام خدا را در محیطی یاد بگیرند
که روش عمومی آن محیط و برنامۀ عملی ساکنانش کلام خدا را تفسیر و توضیح میدهد، زیرا کفّار در محیط اسلامی بهتر از محیط کفر میتوانند حقایق قرآن را درک کنند و بهتر و عمیقتر تحت تأثیر برنامههای اسلامی قرار میگیرند. خدا در قرآن
میفرماید:
اگر یکی از مشرکان به تو پناه آورد، پناهش بده تا کلام خدا را گوش کند. سپس او را به وطنش باز گردان.[125]
با اجرای برنامه مذکور، پیغمبر اسلام| توانست در مدت ده سال در شهر مدینه ـ مرکز تولید نیروی اسلام ـ قدرت سهمگین و قاهری بهوجود آورد که روشنی و شعاعش تمام جزیرةالعرب را روشن سازد و از آنجا به تمام جهان پخش گردد و با اینکه اکنون سیزده قرن و کسری از تأسیس آن میگذرد، هنوز هم آن مرکز تولید پر از ذخایر و نیروست.
بعد از دوران خلفای نخستین که نظام اسلامی به پراکندگی و انحلال گرفتار شد، طایفه صوفیه خواستند از روش پیغمبر اکرم| پیروی نمایند، لذا در گوشهوکنار به تأسیس «زاویه» و «خانقاه» اقدام کردند. این دو کلمه اکنون در نزد ما بهقدری مبتذل شده که هرکس آن را بشنود، نقطۀ دورافتادهای از کوهها در نظرش مجسم میشود که هوا و نور در آنجا راه ندارد و در طول زمانهای متوالی، تغییری در آن پیدا نشده است، لکن اصل تأسیس خانقاه بدان منظور بود که نمونۀ محیطی را که پیغمبر اسلام در مدینه تأسیس کرده بود، بهوجود آورند. پس صوفیه هرکس را لایق میدانستند از محیط فاسد آن روز خارج میکردند و تا مدّتی در خانقاه تحت تربیت قرار میدادند تا برای اجرای برنامههای پیغمبر اکرم| آماده گردد!
پرورشگاه اسلامی
کسانی که تصمیم دارند تحول و انقلابی اسلامی بهوجود آورند باید از برنامه و طرز عمل پیغمبر اسلام استفاده کنند. اگر در خارج هندوستان محیط آزاد و مستقل اسلامی پیدا نمیشود که بتوان در آنجا دارالاسلامی مانند مدینۀ طیبه تأسیس کرد، ولی ما میتوانیم در همین هندوستان مراکزی را برای تربیت اسلامی تأسیس کنیم که محیط آنها اسلامی خالص باشد. در آن مراکز اخلاق، اجتماع و برنامۀ عملی بر طریقۀ اسلام باشد و حقیقت و صورت اسلام در تمام شئون زندگی آنان نمایان باشد. محیطی باشد که برای اثبات صحت چیزی همینقدر کفایت کند که دستور خدا و رسول است و برای خطای رفتاری، همین قدر بس باشد که خدا و رسول از آن نهی کرده باشند. در آن محیط، طغیان و عصیان حکومت نکند، عوامل غیراسلامی که با روح اسلام سازش ندارند در آنجا راه نداشته باشند و ورود عوامل فساد ممنوع باشد.
محیطی باشد که بتوانیم در آنجا مانند هر مسلمان فکر کنیم و با بینش اسلامی به پدیدهها بنگریم و بتوانیم صفات اسلامی را که در محیط مسموم دارالکفر ما روزبهروز بهسوی زوال میروند در آن دارالایمان، پرورش دهیم و زندگی خود را از آلودگیهایی که بر اثر زندگی در محیط غیراسلامی در افکار و اعمالمان نفوذ کرده پاک سازیم. همان کارهایی که گاهی زشتی آنها را درک نمیکنیم و اگر در بعضی اوقات، زشتی آنها را درک کردیم باز هم اوضاع و شرایط محیط به ما اجازه نمیدهد از آنها اجتناب ورزیم.
در آن مراکز تربیتی باید افرادی گردآیند که قصد دارند در راه ترقی اسلام و اعلای کلمۀ توحید خدمت کنند. پس در آن پایگاه اسلامی متمرکز میشوند و بهمنظور آن خدمت بزرگ، تحت تربیت قرار میگیرند.
نقشه و برنامۀ عملی آن مراکز نمونه، باید طبق نقشۀ پیغمبر اسلام باشد و مانند آن حضرت، ادارۀ اجتماعشان را بر چهاربخش تقسیم کنند و در هر شعبهای، نقشۀ اسلامی را چنان طرح کنند که آدمیان در قالب اسلامیت ریخته شوند و مسلمان حقیقی بیرون آیند.
شعبۀ اول: ضرورت همکاری دانشمندان
در این شعبه باید علمای طراز اول اسلام و رجال برجسته و ممتاز علم و دانش شرکت کنند. افرادی که در قسمت علوم دینی نبوغ و تخصص دارند، با همکاری دانشمندان جدید، زبان غرب و علوم جدید را نیز یاد بگیرند. افرادی که فارغالتحصیل علوم جدید هستند با همکاری دانشمندان دینی، زبان عربی و علوم اسلامی را نیز فراگیرند. سپس به مطالعۀ عمیق قرآن و حدیث مشغول گردند تا دربارۀ حقایق دینی کاملاً فقیه و دانشمند شوند. بعداً آن جمعیت باید به دستههای مختلفی تقسیم گردند و هر دستهای از آنها یکی از رشتههای علمی را برای خود برگزیند و مبادی و نظریات اسلامی را که مربوط به آن رشته است، جمعآوری نمایند. مسائل زندگی جدید را بررسی کنند و راهحل صحیح آنها را طبق مبادی اسلام بهدست آورند. فرضیههای بیاساس جهان غرب را که در علوم ریشه دوانده است، از آنها خارج سازند. علوم جدید را در قالب افکار و نظریات اسلامی بریزند و صورت اسلامی به آنها دهند و با پژوهشهای عمیق، نتایج علمی و کشفیات درستی استخراج نمایند که بتواند در راه تأیید و پیشرفت اسلام تحولی ایجاد کند.
شعبۀ دوم: فداکاران اسلام
در این شعبه باید افرادی شرکت جویند که زندگی خود را وقف خدمات اسلامی کنند. این گروه باید دارای اخلاق نیک و کردار شایسته و عزم راسخ باشند. آمادگی داشته باشند که تمام مایملک خود را در راه هدف صرف کنند و بهصورت جمعیتی منظم در آیند. با کمال سادگی زندگی کنند و با تحمل سختیها بسازند و اعمال و رفتارشان کاملاً مرتب باشد و از روی ایمان و عقیده کار کنند. این گروه منظم اسلامی باید برای تشکیل نظام اجتماعی (social order) جدید و آبادکردن تمدن جدید اسلامی بهوسیلۀ برنامههای متین اسلام بکوشند. برنامههای عملی اسلام را بر جهانیان عرضه بدارند و بدینوسیله کسب نیرو و قدرت کنند. و عرصۀ اجرای عدالت عمومی را در دست گیرند.
شعبۀ سوم: مبلّغان عملی
این شعبه از اشخاصی تشکیل میشود که قصد دارند مدت کوتاهی در مرکز تربیت اسلامی توقف کنند و سپس به محل خود بازگردند. این دسته، باید مدتی تحت تعلیم و تربیت اسلامی قرار گیرند، سپس به آنان اجازه داد به هر نقطهای که میخواهند بروند و هرگونه که میخواهند زندگی کنند، مشروط به اینکه زندگی آنان اسلامی باشد و نهتنها تحت تأثیر اجتماع قرار نگیرند، بلکه اجتماع را تحت تأثیر خویش قرار دهند. در مبادی و عقایدشان ثابتقدم و استوار باشند. در زندگی، بیهدف نباشد و غایت ایجاد را هرگز فراموش نکنند. از راههای مشروع، تحصیل روزی کنند و کاملاً آماده باشند که هروقت ضرورت اقتضا کرد از شعبۀ دوم، یعنی عاملین پشتیبانی نمایند و از کمکهای مالی دریغ نورزند. در هرجا زندگی میکنند زمینۀ تبلیغات اسلامی و پشتیبانی از شعبه دوم را فراهم سازند.
شعبه چهارم: تجهیز مراکز تربیتی
باید برای افراد مسلمان و غیرمسلمانی که میخواهند به تربیتگاه اسلامی وارد شوند و از مسائل علمی و تحقیقات و کشفیات تازه مسلمانان استفاده کنند یا طرز زندگی اسلامی را از نزدیک ببینند تمام امکانات و وسایل را مرتب ساخت و تحت اختیارشان قرار داد تا وقتی به وطن خود مراجعت کردند خاطرههای خوشی از آن مرکزِ نمونه داشته باشند و تحت تأثیر آموزههای اسلام قرار گیرند.
مطالب مذکور اجمالی بود از نقشۀ تأسیس یک نظام اسلامی که به عقیده من باید مقدمۀ یک تحول اسلامی قرار گیرد. نظام مذکور درصورتی میتواند پیروز گردد که با حقیقت نظامِ نمونهای که پیغمبر اسلام آن را در مدینۀ طیبه تأسیس نمود، کاملاً مطابق باشد.
دفع یک توهّم
ولی مبادا درباره من توهّم کنید که میخواهم با این پیشنهاد، زندگی مسلمانان عصر حاضر از حیث صورت و ظاهر عیناً مانند زندگی اعراب مدینه شکل دهم و میخواهم ترقیات علمی و تمدن کنون جهان را نادیده بگیرم و چرخ زمانه را بهعقب برگردانم و مسلمانان عصر حاضر را به مرحلۀ تمدنی که اعراب در سیزدهقرن قبل داشتند مراجعت دهم؛ نه، من هرگز چنین قصدی ندارم و هرکس از متابعت پیغمبر و اصحابش چنین معنایی را بفهمد اشتباه بزرگی کرده است. گرچه بسیاری از علمای دینی ما نیز بدین اشتباه گرفتار شدهاند. آنان میپندارند که پیروی از پیغمبر و اصحابش به این است که ما در لباس، تغذیه و جنبههای دیگر، به همان طرزی باشیم که مسلمانان اولیه زندگی میکردند و سبک تمدن و فرهنگ قدیم آنان را تا قیامت باقی بداریم و بر همان حالت قدیم، منجمد (Fossilized) باشیم و حوادث و وقایع خارج از کشور اسلامی را بهکلی نادیده بگیریم و در اطراف عقول و زندگی خودمان دیواری بکشیم تا حرکت زمانه و تغییرات عصر حاضر در آنجا راه نیابد.
اینگونه تصورات اشتباه، که چندین قرن است بر اذهان بعضی از رجال دینی ما تسلط یافته و آنان را از میدان ترقیات جهانی به عقب رانده است، هرگز با روح و حقیقت اسلام سازش ندارد. اسلام هرگز از ما نخواسته است که زندگی خود را مانند رسوم باستانی قرار دهیم و آن را بهعنوان یک نمایشنامۀ تاریخی تمدن منقرضشده بر جهانیان عرضه بداریم. اسلام، رهبانیت و کهنهپرستی را از ما نخواسته است. هدف مقدس اسلام، تأسیس ملتی نبوده است که از ترقی و پیشرفت مانع گردند، بلکه این بوده است که ملت میانه بهوجود آورد که مراقب ترقیات جهان باشند و پرچم علم و دانش را بهدوش بگیرند و کاروان تمدن بشری را به راههای صحیح هدایت کنند. اسلام، قالب بیروح و جامدی به ما نداده است، بلکه روح و حیات داده و از ما خواسته است که آن روح و حیات را در هر پیکری که تا قیامت حادث میشود مستقر سازیم، چون قرآن کریم ما را بهترین ملتها معرفی کرده است، باید منصب رهبری و پیشوایی جهانیان را برعهده بگیریم؛ نه آنکه همانند صف آخر لشکر، دنبالهرو کاروان تمدن و ترقی بشر باشیم. خدا ما را آفریده است تا پیشرو و رهبر جهانیان باشیم و امتیاز ما را در این کلمه قرار داده است که شما برای مردم آفریده شدهاید: «اخرجت للناس».
برنامه ترقی ما
سیره و رفتار پیغمبر اکرم| و اصحابش که اکنون باید سرمشق و برنامه کارما قرار گیرد این است که آنان قوانین طبیعی جهان را در استخدام قوانین شرعی قرار دادند. برای قبضهکردن خلافت خدایی به بهترین شیوه قیام کردند، روح تمدن و فرهنگ اسلامی را در کالبد تمدن آن عصر دمیدند و تمام قوای طبیعی را که در اختیار بشر بود، برای تمدن خود استخدام کردند. اسباب ترقیات و نیروی جنگی آنان بر کفار برتری داشت تا اینکه تمدن حزب خدایی بر تمدن متجاوزان غالب گردد. آنان این درس را از قرآن کریم آموختند: «شما هرچه میتوانید خودتان را درمقابل دشمنان نیرومند گردانید». آنان از آیۀ مذکور چنین استنباط کردند که در مورد استخدام قوای طبیعی جهان، مسلمانان از کفار سزاوارترند، بلکه تنها مسلمین چنین لیاقتی را دارند و بس.
بنابراین، شکلِ صحیح پیروی از پیغمبر و اصحابش عبارت از این است که تمام وسایل و اسبابی را که به واسطۀ پیشرفت تمدن و اکتشافات قوانین طبیعی اختراع شده، برای خود تهیه کنیم و آنها را در استخدام تمدن اسلامی درآوریم؛ چنانکه مسلمانان صدر اسلام نیز همین کار را کردند، زیرا خود این وسایل، عیب و نقصی ندارند، بلکه منشأ تمام معایب همان تمدن مادیگری است که به واسطۀ نیروی این وسایل رواج یافته است؛ مثلاً رادیو و دستگاه فرستنده بد نیست، بلکه منشأ بدیها تمدنی است که ادارهکنندگان تبلیغات را بهگونهای تربیت نماید که فریب و بیحیایی را در بین مردم ترویج کنند و دروغ و ضلالت را رواج دهند. هواپیما بد نیست، بلکه تمام مفاسد، زیر سرِ آن تمدنی است که نیروی هوایی را در راه تمایلات شیطانی مصرف کند. سینما بد نیست، بلکه ریشۀ مفاسد آن تمدنی است که نیروی فعّالۀ خدایی را در راه اشاعه وقاحت و کارهای زشت استعمال کند. علت رواج آن تمدن غلط و انتشارش در زمین جز این نیست که طرفدارانش تمام نیرویهای طبیعی را که تاکنون کشف شده است برای نشر و ترویج آن استخدام کردهاند.
پس اگر ما بخواهیم به وظیفۀ خود عمل کنیم و تمدن اسلامی را در جهان رواج دهیم باید ابتدا قوای طبیعی جهان را در استخدام خویش درآوریم. مَثَل این قوا، مثل شمشیر است، هرکس آن را بهکار گیرد پیروز میگردد؛ چه مقصدش خوب باشد چه بد. پس اگر صاحبِ هدف عالی بههمین مقدار اکتفا کند که مقصدم عالی است و احتیاجی به شمشیر ندارم، مسلماً اشتباه میکند و نتیجۀ این سستی و بیحالی را بهزودی خواهید دید، زیرا سنت خدا در مورد علل و معلولات به دلخواه یک فرد یا یک ملت تغییر نخواهد کرد.
از سخنان گذشته معلوم شد که انقلابی که ما پیشنهاد کردیم حرکت ارتجاعی (Reactionary) نیست. همچنین نهضت مادّیِ تنها هم نیست. مرکز تربیتی که من پیشنهاد کردم نمونهاش نه در «جرو کل کانجری»[126] وجود دارد، نه در «صومعه ستیاجرا»، نه در مدرسۀ «شانتی نکیتن»، نه در مؤسسه «دیال باغ» و همچنین حزب انقلابی که من تصور نمودهام در جهان نمونهای ندارد: نه در حزب فاشیست ایتالیا، نه در حزب سوسیالیست آلمان، بلکه نمونۀ آن فقط و فقط در مدینه رسول خدا| تحقق یافته است و بس؛ همان حزب نیرومندی که به دست پیامبراکرم| تأسیس شد.
سخنی کوتاه از مترجم
«قربانی» یکی از عبادتهایی است که از قدیم در بین بشر معمول بوده و هست و در بین مذاهب و ملل به صورتهای گوناگونی اجرا میشود. ما اکنون درصدد نیستیم ریشۀ این عبادت را بهدست آوریم. دین مقدس اسلام آن را بهعنوان یکی از عبادتها تشریع کرده و جزو واجبات حج قرار داده و در بسیاری از موارد، حکم به استحباب نموده است. اساساً «عبادت» عملی است که سبب قرب بندگان است و هرکس آن را از روی انقیاد و به عنوان نزدیکی به خدا و اخلاص بهجا آورد مرتبهای از کمال نفسانی برایش حاصل میشود و به درجاتی از ثواب نایل میگردد. قربانی نیز یکی از همین عبادتهاست و نفس این عمل با قصد اخلاص، سبب تکامل نفس و قرب به پروردگار جهان است؛ هرچند هیچ فایدۀ دیگری نداشته باشد. اتفاقاً در قرآن کریم نیز بدین نکته اشاره شده است؛ خدا در قرآن میفرماید:
گوشت و خون قربانی به خدا نمیرسد، ولی پرهیزکاری شما بدو میرسد.[127]
بنابراین، نفس ذبح و قربانی با قطع نظر از فواید دیگر یکی از عبادتها و سبب قرب و تکامل بنده است؛ چنانکه سعی بین صفا و مروه و طواف کعبه و رمی جمرات و توقف در منی و عرفات نیز از عبادتها بهشمار میآیند. چه فرقی است بین قربانی و سایر اعمال حج؟
علاوهبراین، «قربانی» یکی از شعائر بزرگ الهی است که برای احترام خدا و کعبه و بهعنوان یادبودی از فداکاری و اخلاصِ مؤسس بنای توحید و قهرمان خداپرستی یعنی حضرت ابراهیم× تشریع شده است. حضرت ابراهیم در خواب دید فرزندش اسماعیل را در راه خدا ذبح میکند، داستان خوابش را برای اسماعیل شرح داد، پس آن جوانِ ازخودگذشته به پدر عرضه داشت که طبق وظیفهات عمل کن، من نیز درمقابل فرمان پروردگار جهان خاضعم. آن پسر و پدر آنقدر درمقابل دستورهای خدای بزرگ تسلیم و مطیع بودند که پسر، جانش را در اختیار پدر قرار داد و پدر حاضر شد جگرگوشهاش را در راه خدا ذبح کند، ولی موضوع ذبح اسماعیل تحقق نیافت و به دستور خدا، ذبح گوسفندی به جایش مورد قبول واقع شد؛ بههمینسبب خداوند، قربانی را یکی از واجبات حج قرار داد تا تذکار و یادبودی از مقام فداکاری آن قهرمان توحید باشد. همین ذبح و قربانی در غیر محیط تشریع نیز معمول است و برای احترام و بزرگداشت افراد برجسته انجام میگیرد.
اکنون شما صحنهای را در نزد خود مجسم سازید که هزاران افراد بشر امتیازهای ظاهری خویش را کنار گذاشته و هریک از آنها دستکم یک گوسفند و بعضی چندین گاو و شتر و گوسفند را در دست گرفتهاند و بهجانب قربانگاه میروند تا برای احترام خداوند بزرگ و خانۀ توحید و تذکر فداکاری حضرت ابراهیم قربانی کنند و یکی از شعائر بزرگ مذهبی را انجام دهند. خدا در قرآن مجید میفرماید:
ما قربانیها را از شعائر و مراسم خدا قرار دادهایم و برایتان سودمند است.[128]
علاوهبراین، یکی از حکمتهای تشریع قربانی این است که فقرا و درماندگان نیز از این عبادت سودی ببرند و از گوشت و پوست قربانی بهرهمند گردند. البته شکی نیست که در وقت تشریع حکم یعنی زمان رسول خدا که زائران خانه خدا نسبتاً اندک و تعداد فقرا و مساکین زیاد بود، گوشتهای قربانی کمال ارزش را برای فقرا داشت و کاملاً از آنها بهرهمند میشدند و تشریع این حکم مورد ایراد قرار نمیگرفت.
لیکن در این زمانها که تعداد حجاج زیاد شده و گوشتهای قربانی از مقدار نیاز فقرای مکه و حوالی آن بیشتر است و درنتیجه، هزاران گاو، شتر و گوسفند کشته میشود و کسی نیست از گوشت آنها استفاده کند و به زیر خاک دفن میشوند، گاهی میگویند که تشریع این حکم صحیح نیست، بلکه باید آن را تبذیر مال شمرد.
لیکن، خوانندگان به این مطلب توجه داشته باشند که احکام و قوانین الهی گرچه از حِکمت و مصلحت خالی نیست، ضامن اجرا میخواهند که همان حکومت اسلامی است. باید دید اگر حکومت اسلامی برقرار بود قانون معین به چه صورتی تحقق مییافت.
مثلاً شما تصور کنید که اگر تمام مسلمانان جهان تحت یک پرچم اداره میشدند و در بین این جمعیت زیاد، فقرا و درماندگان بسیاری وجود داشت که به لقمۀ نان و پارۀ گوشتی نیازمند بودند تا سدِّ رمقشان شود و حکومت اسلامی موظف بود غذای آنها را تأمین کند، ولو در اقصانقاط کشور پهناور اسلام زندگی کنند، درآنصورت، حکومت اسلامی که ناچار بود گوشت فقرا را تأمین کند، هرگز نمیگذاشت آنهمه قربانی فراوان، به زیر خاک مدفون شود و در اطراف و جوانب کشورش مسلمانان فقیر از گرسنگی جان دهند! بلکه وسیله نگهداری و حملونقل آن گوشتها را فراهم میساخت. سردخانهای تهیه میکرد و طبق اصول بهداشت، آنها را نگه میداشت و در موقع احتیاج برای فقرای بلاد اسلامی حمل میکرد. بودجهاش را هم از بیتالمال مسلمانان میپرداخت و درصورت احتیاج میتوانست در این مورد از حاجیان خانۀ خدا استمداد کند و کمک مالی بگیرد و با همت رجال خیرخواه این مؤسسۀ خیریۀ جهانی را پیریزی کند. با این عمل هم یکی از عبادتهای خدا و شعائر بزرگ مذهبی برگزار میشد و هم فقرای بلاد اسلامی از این تحفه خدایی و خیریۀ جهانی استفاده میکردند.
هماکنون اگر دولت سعودی ـ که یکی از دولتهای نسبتاً ثروتمند اسـلامی است ـ چنین عملی را انجام دهد میتواند دستکم، گوشت فقرای کشور حجاز را تأمین و از تبذیر اموال جلوگیری کند. بعید نیست از ظاهر قرآن استفاده شود که خود مسلمانان موظفند گوشت قربانی را به فقرا برسانند و وسیلۀ آن را فراهم سازند. خدا میفرماید: «از گوشت قربانی بخورید و به درماندۀ فقیر بخورانید.»[129]و[130]
[121]. نصر، آیۀ2.
[122]. توبه، آیۀ122.
[123]. آلعمران، آیۀ114.
[124]. همان، آیۀ110.
[125]. توبه، آیۀ9.
[126]. تمام اینها مؤسساتی هستند که ملت هندو آنها را برای تربیت نسل جوان خودشان تأسیس کردهاند و آثار خوبی که بر جوانان هندو گذاشته سبب شده است که بعضی از مسلمانان بهدیدۀ اعجاب بدانها بنگرند و اظهار علاقه نمایند تا امثال آنها در بین مسلمین نیز تأسیس گردد.
[127]. حج، آیۀ37.
[128]. حج، آیۀ36.
[129]. همان، آیۀ28.
[130]. خوشبختانه چنانکه شنیده میشود، مسئولان کشور سعودی اخیراً درصدد حل این مشکل برآمدهاند و با تهیۀ ابزار مناسب و سردخانههای مجهز، قربانیها را نگهداری و به مراکز مصرف ارسال میکنند. «مترجم».