قرآن و عصمت
«وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّى جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِى قالَ لا یَنالُ عَهْدِى الظّالِمِینَ»؛[1]
هنگامى که ابراهیم را پروردگارش به وسیله حقایق و کلماتى امتحان کرد وآنها را به اتمام رسانید، به او گفت: تو را امام مردم قرار خواهم داد، ابراهیم گفت: از نسل من نیز کسى به امامت مىرسد؟ فرمود: پیمان من (امامت) ستم گران را نگیرد.
قبلًا درباره این آیه بحث شد و مطالبى از آن استفاده شد که تکرار آنها وجهى ندارد. آن چه با بحث عصمت ارتباط دارد ذیل آیه است.
خداوند متعال در جواب حضرت ابراهیم علیه السلام که پرسید: از نسل من کسى به امامت مىرسد یا نه؟ یک جواب کلى داد که امامت به ظالمین نخواهد رسید. از این آیه استفاده مىشود که ظالم به طور کلى، به منصب امامت- که منصب خدایى است- برگزیده نخواهد شد.
اکنون باید دید ظالم در لغت عرب چه معنا دارد و بر چه شخصى صادق است.
اهل لغت و کثیرى از دانشمندان مىگویند: ظلم در مقابل عدل، عبارت است از نهادن چیزى را در غیر جاى ویژهاش، و عدل نهادن چیزى است درجاى خودش.
جهان هستى داراى نظام مخصوصى است، هر موجود، بهره خاصى از وجود دارد و در حد معینى قرار گرفته است. قوانین و دستورهاى الهى از روى فطرت و بر طبق ناموس آفرینش جعل و تدوین شده است، اگر کسى طبق ناموس آفرینش عمل کرد و کارهایش را با حق و واقع تطبیق داد عادل شمرده مىشود. اما اگر از حق و قوانین فطرت عدول کرد و مرتکب گناه شد ظالم شناخته مىشود.
برطبق اطلاقات قرآن شریف، ظلم را مىتوان بر سه نوع تقسیم نمود:
اول- ظلم بنده به خدا. بزرگترین ظلمها کفر و شرک و نفاق است. خدا در قرآن مىفرماید: «إِنَّ الشِرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ»[2] یعنى شرک ظلم بزرگى است. و مىفرماید:
«فَمَنِ افْتَرى عَلى اللَّهِ الکَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذ لِکَ فَاولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ»[3] یعنى کسانى که بر خدا دروغ مىبندند ظالم هستند.
جهان هستى یک خدا بیش ندارد، باید تمام عبادتها و کرنشها فقط در مقابل او باشد، اگر کسى معبود دیگرى گرفت از حق تجاوز نموده و ظالم شمرده مىشود.
دوم- ظلم انسان به انسان دیگر. خدا در قرآن مىفرماید:
«إِنَّما السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النّاسَ وَیَبْغُونَ فِىالأَرْضِ بِغَیْرِ الحَقِّ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ»؛[4]
راه تعرض علیه کسانى است که به مردم ستم مىکنند و در زمین به ناحق سرکشى مىنمایند. براى آنان عذاب دردناکى است.
قانون نظام آفرینش چنین اقتضا دارد که انسان از دست رنج خود استفاده کند و دیگرى مزاحم او نشود. بنابراین، اگر کسى از حق عدول کرد و حقوق دیگران را تضییع نمود از قوانین فطرت تجاوز نموده و ظالم شمرده مىشود.
سوم- ظلم انسان بر نفس خودش. خدا در قرآن مىفرماید:
«فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سابِقٌ بِالخَیْراتِ»؛[5]
بعضى از مردم به نفس خویشتن ستم مىکنند و بعضى معتدلند و گروهى از آنان در نیکى سبقت دارند.
و مىفرماید:
«وَمِنْ ذُرِّیَّتِهِما مُحْسِنٌ وَظالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِینٌ»؛[6]
از نسل آنها بعضى نیکوکارند و برخى ستم کار به نفس.
خدا انسان را براى سعادت و کمال آفریده و طریق وصول به غایت را که عبارت است از متن قوانین و برنامههاى شریعت در اختیارش قرار داده. پس هر کس از صراط مستقیم دیانت عدول کرد و از حدود الهى تجاوز نمود بر نفس خویش ستم کرده و ظالم شمرده مىشود.
خدا در قرآن مىفرماید:
«وَمَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ»؛[7]
هر کس از حدود الهى تجاوز کند بر نفس خودش ستم نموده است.
و مىفرماید:
«وَمَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ»؛[8]
کسانى که از حدود الهى تجاوز کنند ظالم هستند.
ظلم در قرآن به این سه معنا اطلاق شده است لیکن با دقت بیشترى مىتوان گفت که: در نوع اول و نوع دوم نیز ظلم به نفس صادق است، زیرا در تمام موارد در واقع انسان بر نفس خود ستم کرده است.
به هر حال مردم چهار دستهاند:
اول- کسى که از اول تا آخر عمرش مرتکب خلاف و معصیت مىشود؛
دوم- کسى که اول عمرش گناه کرده ولى در آخر عمر گناه نمىکند؛
سوم- کسى که در طول عمر گناه نکرده ولى در آخر عمر مرتکب گناه مىشود؛
چهارم- کسى که از اول تا به آخر گناه نمىکند و به طور کلى دامنش به گناه آلوده نمىگردد.
دسته اول و دوم و سوم، طبق اطلاق قرآن شریف ظالم شمرده مىشوند و از مصادیق ظالمین هستند که خداوند بزرگ به حضرت ابراهیم فرمود: ظالمین از مقام امامت و پیشوایى محروم مىباشند. از این آیه به خوبى استفاده مىشود که امام و پیشواى ملت باید از اول تا آخر عمر مرتکب گناه و معصیت نشود و از هر گونه خطا و نافرمانى معصوم باشد.[9]
[1]. بقره( 2) آیه 124
[2]. لقمان( 31) آیه 13
[3]. آل عمران( 3) آیه 94
[4]. شورى( 42)، آیه 42
[5]. فاطر( 35) آیه 32
[6]. صافات( 37) آیه 113
[7]. طلاق( 65) آیه 1
[8]. بقره( 2) آیه 229
[9] امینى، ابراهیم، بررسى مسائل کلى امامت، 1جلد، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم) - قم، چاپ: پنجم، 1390.