عصمت امام علیه السلام
یکى از مسائل مهمى که همواره در بین مسلمانان مورد بحث و گفتوگو بوده معصوم بودن امام و جانشین پیغمبر است. شیعیان امامیه، عصمت را یکى از شرایط اساسى امامت مىدانند و غیر معصوم را براى نیل به مقام امامت صالح نمىدانند، ولى اهل سنت، معصوم بودن را در امام و خلیفه شرط نمىدانند و خلافت فاسق را هم جایز مىشمارند.
براى عصمت چندین تعریف شده و رد و ایرادهایى نیز بر آنها به عمل آمده که ذکر آنها چندان ضرورتى ندارد؛ بدین جهت به تعریف صحیح آن اشاره نموده و وارد بحث مىشویم.
عصمت عبارت است از نیروى فوقالعاده باطنى و صفت نیرومند نفسانى که در اثر مشاهده حقیقت جهان هستى و رؤیت ملکوت و باطن عالم وجود حاصل مىشود. این نیروى فوق العاده غیبى در هر کس باشد از مطلق خطا و گناه معصوم خواهد بود. و از جهات مختلف بیمه شده است:
1- در مقام تلقى حقایق و درک واقعیات خطا نمىکند؛
2- در مقام ضبط و نگهدارى احکام و قوانین اشتباه و سهو ندارد؛
3- در مقام ابلاغ و اظهار احکام مرتکب اشتباه و گناه نمىشود؛
4- در مقام عمل از لغزشهاى عمدى و سهوى مصونیت دارد و هرگز گناه نمىکند و احتمال خطا و گناه دربارهاش صفر است.
گفتنى است گرچه معصوم مرتکب معصیت نمىشود و به طور کلى از گناه مصونیت دارد چنان نیست که اصلًا قدرت بر معصیت نداشته باشد و در اطاعت پروردگار جهان مجبور باشد، بلکه معصوم نیز مانند سایر بندگان از آزادى عمل واختیار کاملًا برخوردار است، هیچ گونه جبر و الزامى ندارد. او هم مانند سایرمردم مىتواند مرتکب گناه شود، لیکن چون به عمق جهان هستى نایل شده و با چشم باطن، حقیقت عالم وجود را مشاهده مىکند و به سبب نیروى فوق العاده غیبى که در وجودش نهاده شده، عوامل گناه وخطا در وى شکست خورده و بلا اثر است و از روى اراده واختیار از گناه و معصیت بیزار است.
اشکال
ممکن است کسى در اصل امکان عصمت تردید کند و بگوید: انسانى که مانند دیگران، از غرایز حیوانى و امیال و خواستههاى نفسانى- که عوامل گناهاند- برخوردار است چگونه امکان دارد که در مقابل گناه مصونیت کلى داشته باشد واحتمال معصیت دربارهاش صفر باشد؟!
پاسخ
انسان طالب کمال و سعادت است و در حرکتها و تلاشهاى شبانه روزى خویش هدفى جز نیل به سعادت ندارد. هرکارى را انجام مىدهد آن را خوب پنداشته براى سعادت و کمال خویش مفید تشخیص داده است. حتى در مواردى که عمل زشتى را انجام مىدهد بدین جهت است که به زشتى آن ایمان ندارد بلکه آن را نیک و از اسباب سعادت مىپندارد؛ مثلًا کسى که خودکشى مىکند بدان جهت است که زندگى را تلخ و ناگوار مىداند و خاتمه دادن بدان زندگى نکبت بار را سبب راحتى و سعادت خودش مىپندارد. اگر انتحار را کار زشت و زیان بخشى مىدانست هرگز دست بدان نمىزد. کسى که دزدى مىکند بدان جهت است که به قبح آن ایمان ندارد، بلکه آن را براى خود مفید و لازم تشخیص داده و سبب رفاه و نیل به سعادت مىپندارد. کسى که قمار بازى مىکند یا مرتکب قتل نفس مىشود بدان علت است که به بدى و زشتى آنها عقیده ندارد بلکه براى رسیدن به سعادت مرتکب آن کارها مىشود.
به طور کلى هر کس هر کار قبیح و زشتى را انجام مىدهد یا بدان جهت است که زشتى آن را به خوبى درک نکرده و از مفاسد و زیان هایش بى اطلاع است، یا این که قبح آن عمل را اجمالًا تصور نموده و به زشتى و زیانش ایمان ناقصى دارد لیکن یقینش به حدى نیست که زشتى و فساد عمل را بالعیان مشاهده کند. ایمانش به درجهاى نرسیده که خواستهها و امیال نفسانى را محکوم و بلا اثر گرداند، چون به زشتى و زیان عمل، صد در صد و به طور جزم یقین ندارد، خواستهها و هوسهاى حیوانى غلبه مىکند و قبح عمل را پشت پرده غفلت مخفى داشته و آن را زیبا و پسندیده جلوه مىدهد. لذا کنترل خویش را از دست مىدهد و مرتکب کار زشت مىشود. بنابراین اگر کسى زشتى عملى را بالعیان مشاهده نمود و ضرر و زیانش را صد در صد باور کرد طبعاً در برابر آن نوعى مصونیت پیدا خواهد کرد.
در بعضى مباحث گذشته اجمالًا اشاره شد و در مبحث آینده تفصیلًا اثبات مىشود که امام به حقیقت دین و باطن احکام نایل شده است، زشتى وزیان معاصى را بالعیان و با چشم باطن و نیروى ملکوتى مشاهده مىکند. چنان ایمانى دارد که عوامل گناه در مقابل آن، شکست خورده و بلا اثر مىگردند. بنابراین، گرچه امام در برابر تمام گناهان مصونیت کلى وهمه جانبه دارد لیکن نه بدان جهت که عوامل گناه اصلًا در وجودش نباشد بلکه در مقابل یقین کامل و مشاهده حقیقت کارى از آنها ساخته نیست، و از روى اراده و اختیار گرد گناه نمىگردد.
اشکال
خلقت ویژه انسان و ساختمان جسمانى وى به گونهاى است که همواره در معرض خطا واشتباه بوده ونسیان و فراموشى برایش امکان دارد. امام و پیغمبر نیز بشرند و این قاعده درباره شان جارى است، چگونه تصور مىشود بشرى که از حیث مدارک علمى و اعصاب و حواس مانند سایر افراد است، در یاد گرفتن مطالب هرگز خطا نکند واز نسیان و فراموشى مصونیت کلى داشته باشد؟!
پاسخ
درست است که پیغمبر و امام نیز بشرند لیکن در مباحث آینده این مطلب به اثبات خواهد رسید که علم آنان با علوم سایر افراد یک سان نیست بلکه امتیاز و فرق قابل توجهى دارد. علوم ما عبارت است از یک سلسله مفاهیم و تصوراتى که با حواس و مدارک علمى تحصیل مىشود، لذا همواره در معرض خطا و اشتباه و فراموشى هستیم، لیکن امام و پیغمبر با جهان غیب ارتباط دارند و با چشم باطن، ملکوت جهان هستى و حقیقت عالم وجود را مشاهده مىکنند. علوم و معارف آنان از راه حواس تحصیل نمىشود تا خطا بردار باشد بلکه از باطن ذاتشان مىجوشد. آنان به گنجینه علوم و معارف حقیقى راه یافتهاند. کسى که با چشم باطن حقایق وجود را بالعیان مشاهده کند در مقام تلقى حقایق و درک واقعیات خطا نمىکند. کسى که گنجینه علوم و معارف را در اختیار داشته باشد فراموشى و نسیان بر او عارض نمىشود.
به علاوه، گرچه بشر در معرض خطا ونسیان است لیکن خطا وفراموشى برایش ضرورت ندارد. چه مانع دارد که خداوند حکیم، پیمبران و ائمه برگزیدهاش را جورى بیافریند که در مقام تلقى و درک حقایق خطا نکنند و از نسیان و فراموشى مصونیت داشته باشند؟ بعد از آن که عقل و نقل هر دو دلالت کردند که پیغمبر و امام باید معصوم باشند امکان مطلب نباید مورد شک و تردید قرار گیرد.
استدلال هشام
محمد بن ابى عمیر مىگوید: بهترین سخنى که از هشام بن حکم شنیدم این بود: از او پرسیدم آیا امام معصوم است؟ گفت: آرى، گفتم: عصمت چیست؟ و از چه راه مىتوان آن را اثبات کرد؟ گفت: منشأ تمام گناهان چهار چیز است و پنجمى ندارد:
حرص، حسد، غضب و شهوت.
این چهار صفت عوامل گناه مىباشند لیکن هیچ یک از اینها در وجود امام راه ندارد. امام بر دنیا حریص نیست، زیرا دنیا در اختیار اوست، پس حریص بودنش وجهى ندارد. امام حسود نیست، زیرا انسان بر مافوق خودش حسد مىورزد، در حالى که بالاتر از مقام امامت مقامى نیست.
امام براى امور دنیا غضب نمىکند، فقط براى خدا غضب مىکند. اجراى احکام و حدود الهى به دست امام انجام مىگیرد، باید طورى باشد که ملامت مردم نتواند در وى اثر کند و از اجراى حدود بازش بدارد. امام پیرو هوا وهوس نمىشود، دنیا را بر آخرت ترجیح نمىدهد، زیرا به آخرت و امور اخروى علاقهمند است.
چنان که ما امور دنیا را تماشا مىکنیم امام جریان آخرت را مشاهده مىنماید. آیا کسى را دیدهاى که صورت زشت را بر صورت زیبا و غذاى تلخ را بر غذاى گوارا و لباس خشن را بر لباس نرم ترجیح بدهد؟! آیا سزاوار است کسى امور نابود شونده دنیا را بر نعمتهاى جاویدان آخرت مقدم بدارد؟.[1][2]
[1]. بحارالانوار، ج 25، ص 192
[2] امینى، ابراهیم، بررسى مسائل کلى امامت، 1جلد، بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم) - قم، چاپ: پنجم، 1390.