بخش دوم: خاتمیت پیامبر اسلام(ص)

بخش 2

خاتمیت پیامبر اسلام(ص)

 

محمد(ص) خاتم پیامبران

حضرت محمد(ص) آخِرین و خاتم پیامبران الهی است که پس از آن جناب پیامبر دیگری مبعوث نشده و نمی‌شود. پیامبر اسلام از آغاز دعوت، خودش را خاتم پیامبران معرفی می‌کرد و مورد پذیرش مسلمانان قرار گرفت. موضوع خاتمیت در محیط اسلامی امری ضروری به‌شمار می‌رود و از این جهت نیازی به اقامه برهان ندارد.

موضوع خاتمیت پیامبر اسلام، هم در قرآن آمده، هم در کتاب‌های حدیث.

قرآن می‌فرماید: محمد، پدر هیچ‌یک از مردان شما نیست، ولی فرستاده خدا و خاتم پیامبران است. خدا به همه چیز عالم است.[45]

اگر خاتم مذکور در آیه را به کسرِ تاء بخوانیم چنان‌که بعضی قاریان خوانده‌اند، به معنای پایان‌دهنده است. و صراحت دارد که حضرت محمد(ص) آخِرین پیامبر است. اما به فتحِ تاء، به معنای چیزی است که به وسیله آن، چیزی ختم می‌شود. و به همین مناسبت انگشتر و مُهر، خاتم نامیده می‌شود، زیرا در پایانِ نامه  زده می‌شود و نشانه ختم مکتوب است. با احتمال دوم نیز خاتم بودن پیامبر اسلام از آیه استفاده می‌شود، زیرا حضرت محمد(ص) مهری تلقی شده که در پایانِ نامه می‌آید.

بنابراین، پیامبر اسلام در پایان پیامبران آمده، و بعد از او پیامبری مبعوث نخواهد شد. به هر حال، خاتمیت پیامبر اسلام، به خوبی از آیه مذکور استفاده می‌شود، چنان‌که مسلمانان صدر اسلام نیز همین معنا را می‌فهمیدند و در آخرین پیامبر بودن آن جناب تردید نداشتند.

برای اثبات خاتمیت پیامبر اسلام به آیات دیگری نیز استدلال شده که نیازی به ذکر آن‌ها نیست، ولی به نمونه‌هایی از احادیثِ فراوان در این موضوع اشاره می‌شود:

سعدبن ابی‌وقاص از پدرش روایت کرده که: رسول خدا(ص) به علی(ع) فرمود: تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی هستی؛ جز این‌که بعد از من پیامبری نیست.[46]

حدیث مزبور را حدیث منزلت می‌نامند که به طرق متعدد در کتاب‌های شیعه و سنّی نقل شده و دلالت دارد پس از پیامبر اسلام پیامبر دیگری مبعوث نخواهد شد.

ابوهریره نقل کرده که: پیامبر اکرم(ص) فرمود: من برای همه مردم جهان مبعوث شده‌ام و به وسیله من نبوت خاتمه یافت.[47]

ابوامامه از پیامبر(ص) نقل کرده که فرمود: ای مردم! بعد از من پیامبری نمی‌آید، و بعد از شما امتی نیست. پس خدای را پرستش کنید، و نمازهای پنج‌گانه را به‌جای آورید و ماه رمضان را روزه بگیرید، و حجّ خانه خدا را انجام دهید، و زکات اموالتان را بپردازید. تا نفوستان پاکیزه شود. و از والیان امرتان اطاعت کنید، تا داخل بهشت شوید.[48]

امیرالمؤمنین(ع) فرمود: خدا پیامبر را در زمان فَتْرت فرستاد که در ارسال پیامبران فاصله افتاده بود، و مردم در تنازع بودند. پس به وسیله او رسالت را تمام کرد و وحی را خاتمه داد.[49]

از احادیث مذکور و ده‌ها روایت مشابه استفاده می‌شود که حضرت محمد(ص) خاتم پیامبران است و بعد از او پیامبر دیگری نیامده و نخواهد آمد. قبلاً نیز خواندیم پیامبر اسلام از آغاز دعوت، خود را خاتم انبیا خواند و هر کس پیامبری او را می‌پذیرفت خاتم بودنش را نیز می‌پذیرفت. بنابراین، اثبات خاتم بودن پیامبر اسلام نیازی به دلیل جداگانه ندارد.

پرسش: شاید کسی بگوید علت ختم نبوت چیست؟ اگر مردم نیاز به پیامبر و دستورهای آسمانی دارند این نیاز در همه زمان‌ها بوده و هست، و اگر بعد از بعثت پیامبر اسلام این نیاز برطرف شد، باید برای پیامبران گذشته نیز همین امکان باشد؟ چرا یکی از آنان خاتم پیامبران نشد؟

پاسخ: به چند مطلب اشاره می‌شود:

1. دین یک حقیقت و یک طریق بیش نیست که همه ادیان آسمانی در آن اشتراک دارند. اصول ادیان در چند بخش خلاصه می‌شود:

اوّل ایمان به خدا و شناخت او. دوم: ایمان به معاد و زندگی بعد از مرگ و ثواب‌ها و عذاب‌های اخروی. سوم: ایمان به پیامبران. چهارم: وظایف و تکالیف اخلاقی، عبادی، و اجتماعی انسان‌ها.

همه پیامبران و همه ادیان آسمانی در اصول مذکور اشتراک داشتند و پیروانشان را  به آن‌ها دعوت می‌کردند.

2. گرچه ادیان آسمانی در اصول و کلیات مذکور اشتراک دارند، همه یک‌سان و در یک سطح نیستند بلکه از جهت عمق معارف و مطالب عقلی و قوانین و مقررات اجتماعی، و کیفیت و کمیت و نوع مراسم عبادی، تفاوت‌های فراوانی دارند. ادیان تدریجا و در طول تاریخ تکامل یافته و گسترده‌تر شده‌اند. تفاوت‌های مذکور، معلول تکامل عقلی و توسعه علوم و اطلاعات بشر و تغییر و تحولی است که تدریجا در زندگی انسان‌ها پدید آمده است.

علوم و اطلاعات و استعداد عقلی بشر اوّلیه قطعا در سطح علوم و اطلاعات و استعدادهای عقلی بشر کنونی نبوده بلکه تدریجا تکامل یافته است. زندگی فردی و اجتماعی انسان‌های اوّلیه نیز به گستردگی و دشواری زندگی انسان‌های کنونی نبوده است. معارف و احکام و قوانین دین هم بر طبق استعداد بشر و نیازهای انسان‌ها از جانب خدا به وسیله پیامبران فرستاده می‌شد و پیامبران مأمور بودند طبق استعداد مردم با آنان سخن بگویند:

پیامبر اسلام(ص) فرمود: ما پیامبران مأموریت داریم که با مردم به اندازه عقلشان سخن بگوییم.[50]

پیامبران در طول تاریخ همانند والدین مهربان و آشنا و مدبر، دست بشر را گرفتند و قدم به قدم پرورش و ترقی دادند تا به سطح کنونی رسید. هرچه بشر رشد عقلی و استعداد بهتری پیدا می‌کرد، معارف عالی‌تری از دین را بر او عرضه می‌داشتند. و هر چه زندگی او توسعه می‌یافت و دشوارتر و پیچیده‌تر می‌شد، و نیاز به قوانین و مقررات کامل‌تر و گسترده‌تر پیدا می‌کرد، احکام و مقررات کامل‌تری در اختیارش می‌نهادند.

حرکت تکاملی انسان‌ها با اِشراف و نظارت و کوشش پیامبران الهی، در طول تاریخ هم‌چنان تا بعثت پیامبر گرامی اسلام(ص) ادامه یافت و در آن زمان عقل و استعداد بشر به حدی رسید که می‌توانست عالی‌ترین معارف و علوم را درک کند، به همین دلیل عالی‌ترین معارف توسط پیامبر اسلام بر او عرضه شد. زندگی اجتماعی انسان‌ها نیز به حدی رسیده بود که به کامل‌ترین و گسترده‌ترین احکام و قوانین نیاز داشتند و چنین احکامی نیز برایشان نازل شد. قرآن کریم توسط پیامبر اسلام(ص) بر مردم نازل شد که عالی‌ترین حقایق و معارف دین را در بردارد، که نه تنها برای مردم آن عصر بلکه برای دانشمندان همه عصرها و زمان‌ها و مکان‌ها قابل استفاده است و هرگز کهنه نمی‌شود.

قرآن مجید و سنّت و سیره پیامبر اسلام، دو میراث غنی علمی و دینی است که در اختیار مسلمانان می‌باشد.

3. پیامبر اکرم(ص) برای نگه‌داری و حفظ علوم نُبوت، تبلیغ احکام اسلام و اجرای آن‌ها تدبیر دیگری نیز اندیشید و آن، وضع امامت بود. پیامبر اسلام به دستور خداوند منّان، عترت خود و امامان معصوم را مرجع معتبر علمی و دینی و قرین قرآن معرفی نمود و بر اقوال و سیره آنان صحه گذاشت. از این طریق نیز احادیث فراوانی در اختیار مسلمانان قرار گرفت، که نیازهای دینی آنان را تأمین می‌کند.

4. اجازه اجتهاد و استنباط احکام از قرآن و سنّت و سیره پیامبر و احادیث امامان معصوم و استفاده از عقل. دانشمندان و فقهای اسلام علاوه بر قرآن، میراث بسیار غنی و گران‌قدری از احادیث را در اختیار دارند که با اجتهاد و غور در آن‌ها می‌توانند نیازهای معنوی انسان‌ها را، در هر زمان و در هر رتبه علمی که باشند، استخراج و در اختیار آنان قرار دهند. آنان می‌توانند با اجتهاد و استفاده از منابع گران‌قدر اسلام، پاسخ‌گوی نیازهای گوناگون زندگی متغیر انسان‌ها، در همه جهان و همه زمان‌ها، و در اوضاع و شرایط مختلف باشند.

5 . مردم عصر پیامبر اسلام(ص) از لحاظ رشد عقلی به حدّی رسیده بودند که علوم  نبوت را کاملاً ارج می‌نهادند و در حفظ و تبلیغ آن‌ها کوشش می‌کردند. بشر عصر پیامبر چنین لیاقتی را داشته که قرآن کتاب آسمانی خود را به وسیله حفظ حافظان و کتابت کاتبان، کامل و بدون تغییر و تحریف نگه‌دارد و برای آیندگان باقی بدارد. هم‌چنین، از رشد عقلی و امکاناتی برخوردار بوده که توانسته صدها هزار حدیث را در فنون مختلف، از پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم علیهم‌السلام و از دستبرد حوادث نگه‌دارد و به صورت گنجینه‌های علمی بسیار غنی به پسینیان بسپارد.

پیامبر اسلام(ص) در چنین عصر و زمان و با چنین امکانات ویژه‌ای به رسالت مبعوث شد و عالی‌ترین و غنی‌ترین کتاب‌های آسمانی را آورد تا عالی‌ترین معارف و کامل‌ترین احکام و قوانین را در اختیار مردم قرار داد. به وسیله امامت دین را به اتمام رسانید و امامان معصوم علیهم‌السلام را حافظان دین و ادامه‌دهندگان راهش خواند. با چنین برنامه‌ای امت اسلام خودکفا شد و نیاز به ارسال پیامبر جدید برای همیشه مرتفع گشت. این است فلسفه ختم نبوت به‌وسیله پیامبر اسلام که هرگز برای پیامبران و امت‌های پیشین فراهم نشد.

بیندیشید و پاسخ دهید

1. خاتمیت پیامبر اسلام یعنی چه؟

2. چه آیه‌ای دلالت بر خاتمیت پیامبر اسلام دارد؟ چگونه؟

3. حدیث منزلت چیست؟ و چگونه بر خاتمیت دلالت دارد؟

4. پیامبر اسلام خود را چگونه معرفی می‌کرد؟

5 . مسلمانان صدر اسلام چگونه پیامبر را پذیرفتند؟

6. چرا پیامبر اسلام خاتم پیامبران شد؟

7. فلسفه ختم نبوت چیست؟

8 . چرا نبوت به‌وسیله پیامبران گذشته خاتمه نیافت؟

 

 

ثَبات احکام دین و زندگی متغیر انسان‌ها

 

قبلاً خواندیم که پیامبر اسلام خاتم پیامبران است و بعد از او پیامبر دیگری نیامده و نخواهد آمد. اکنون شاید کسانی خرده گرفته و بگویند: بنابراین، شما احکام و قوانین اسلام را ثابت و همیشگی و برای همه انسان‌ها، در همه مکان‌ها، و در طول تاریخ آینده انسان قابل عمل و مشکل‌گشا می‌دانید، در صورتی که اوضاع و شرایط زندگی انسان همواره در حال تغیر و دگرگونی است، و حوادث جدیدی رخ می‌دهد که به احکام و قوانین جدید نیاز دارد. ثَبات احکام دین با تغیر زندگی و نیازهای جدید چگونه قابل جمع است؟

احکام و قوانین اسلامِ 1400 و اندی سال قبل برای زندگی ساده مردمان همان عصر، در جزیره‌العرب مناسب بوده، نه برای زندگی گسترده و متنوع انسان متمدن و مترقی امروزیان و فرداییان زندگی دشوار و پیچیده انسان‌های امروزی نیازمند احکام و قوانین پیشرفته‌تری است. اگر بشر به قوانین آسمانی نیاز دارد، بهتر بود در هر عصری پیامبر جدیدی فرستاده می‌شد تا طبق نیازهای جدید، احکام و قوانین کامل‌تری را بیاورد.

در پاسخ باید گفت: نیازهای زندگی انسان که منشأ وضع احکام و قوانین هستند، دو جنبه دارند؛ یکی: جنبه ثَبات و دوام، دیگری: جنبه تغیر و عدم دوام. جنبه ثبات و  دوام آن‌ها از خلقت ویژه انسان و غرایز و استعدادهای طبیعی او سرچشمه می‌گیرد. همه انسان‌ها، در همه زمان‌ها و مکان‌ها، در این جهت اشتراک دارند.

مثلاً همه انسان‌ها نیاز به غذا و آب و لباس و مسکن دارند. در اصل این نیاز طبیعی، میان انسان‌های اوّلیه و انسان‌های پیشرفته، و انسان‌های این اقلیم و آن اقلیم تفاوتی نیست، گرچه در کیفیت و نوع آن‌ها تفاوت‌های فراوانی وجود دارد. و بر اثر همین نیاز، انسان‌ها احتیاج به کار و ساختن و اختراع و صنعت پیدا کردند. انواع تبادلات مانندِ خرید، فروش، اجاره، رهن و عاریه... نیز از همین نیاز طبیعی پدید آمده‌اند. و چون انسان‌ها در اجتماع زندگی می‌کنند و به تعاون و همکاری یکدیگر نیاز دارند، و زندگی اجتماعی بدون قانون مناسب و شایسته اداره نمی‌شود، به قوانین و احکام کامل و جامع و درستی نیاز دارند، تا با اجرای آن‌ها حقوق افراد تأمین، و از تعدّیات و تجاوزها جلوگیری شود.

احکام و قوانین مربوط به کارگر و کارفرما، مالکیت و حدود آن، خرید و فروش، اجاره و رهن، قضا و شهادت، حدود و دیات و قصاص، از همین نیازهای طبیعی نشئت می‌گیرد.

ارضای غریزه جنسی نیز یک نیاز طبیعی است که همه انسان‌ها در طول تاریخ، بدان محتاج بوده‌اند. همین نیاز طبیعی است که به ازدواج و طلاق می‌انجامد و موجب تدوین احکام و قوانین زناشویی، و حقوق متقابل زوجین و والدین و فرزندان می‌شود.

بنابراین، احکام و قوانین شرع مقدس اسلام، چون از غرایز و نیازهای طبیعی انسان سرچشمه می‌گیرند، می‌توانند ثابت و دائم، و برای انسان در همه زمان‌ها و مکان‌ها، مفید و قابل اجرا بوده که با خاتمیت پیامبر اسلام(ص) ناسازگاری ندارند.

البته ما منکر آن نیستیم که با توجه به اوضاع و شرایط متغیر جهان، و رشد فکری و ترقی روزافزون علوم و صنایع، و اختراع ابزارهای متنوع زندگی، همواره حوادث موضوعات جدیدی، در زندگی اجتماعی و انفرادی انسان‌ها به‌وجود می‌آید که راه‌حل‌های  مناسب و احکام تازه‌ای را می‌طلبد و باید دین پاسخ‌گوی آن‌ها باشد. اما شارع مقدس اسلام، از این نیاز نیز غفلت نورزیده و دو راه حل را پیش‌بینی کرده است:

1. اجتهاد: قبلاً خواندیم اسلام میراث گران‌بهایی از علوم و معارف و احکام و قوانین را، به صورت قرآن و حدیث، برای مسلمانان به جای نهاده است. اگر فقهای اسلام با توجه به اوضاع و شرایط زمان و مکان و مقتضیات گوناگون زمان، و نیازهای متنوع جدید جامعه، در منابع غنی علمی اسلام دقت و کنجکاوی کنند، می‌توانند راه‌حل‌های مناسب و پاسخ‌های مسائل مستحدثه را استنباط کنند و مردم و جامعه اسلامی را هم‌گام با اجتماع مترقی و پیشرفته جهان پیش ببرند.

مجتهد باید آگاه به زمان و مکان، و پیشرفت سریع علوم و صنایع و نیازهای جدید اجتماع بزرگ انسانی، تأثیرات قطعی آن، در جامعه اسلامی، باشد و با دید وسیع و سعه صدر پاسخ مشکلات جدید جامعه اسلامی را از منابع غنی اسلام استنباط کند و در اختیار مسلمانان قرار دهد. او بدین وسیله به جهانیان اثبات می‌کند قوانین و احکام و معارف اسلام در هر زمان و مکانی قابل عمل بوده و سعادت دنیا و آخرت پیروانش را تأمین کند.

2. اختیارات حاکم شرع: در جای خود به اثبات رسیده که حکومت در متن احکام و قوانین اسلام واقع شده است. بخش بزرگی از احکام و قوانین شریعت مربوط به اداره جامعه و امور سیاسی ـ اجتماعی است، که اجرای آن‌ها بدون وجود زمام‌دار متدین و متعهد و مسئول امکان‌پذیر نیست.

زمام‌دار مسلمانان وظیفه دارد امت اسلامی را در محدوده قوانین شریعت اداره کند و با اجرای کامل احکام اسلام جلوی ظلم و تعدی و مفاسد اخلاقی و اجتماعی را بگیرد و عدل اسلامی را برقرار سازد. مبارزه با مفاسد اخلاقی و اجتماعی، و تأمین امنیت و آرامش و برقراری عدالت اسلامی، برای حاکم شرعی اسلام یک وظیفه است که در هر زمان و هر اوضاع و شرایطی باید تأمین شود.

گرچه بخشی از احکام و قوانین اسلام به همین منظور تشریع شده و با اجرای کامل آن‌ها می‌توان به هدف رسید، حاکم شرعی اسلام، در اداره کشور اسلامی، گاهی با حوادث فوق‌العاده و مشکلاتی برخورد می‌کند که در حلّ آن‌ها نیاز به اختیارهای ویژه دارد و چنین اختیاراتی برای او پیش‌بینی شده است.

حاکم شرعی اسلام اجازه دارد با حفظ اصول و مبانی کلی اسلام، و با رعایت مصالح امت اسلامی، احکام و مقرراتی را تدوین و در اداره کشور استفاده کند. که احکام حکومتی نامیده می‌شود.

پیامبر گرامی اسلام، دارای چنین اختیاراتی بوده و از آن‌ها استفاده می‌کرد. بعد از پیامبر اسلام، همین اختیارات به امام‌های معصوم علیهم‌السلام واگذار شده است. در همین احکام، مسلمانان موظف شده‌اند از پیامبر و امام‌های معصوم که اولوالامر نامیده می‌شوند، اطاعت کنند.

قرآن می‌گوید: ای مؤمنان! از خدا، و پیامبر و صاحبان امر (حکومت) از خودتان اطاعت کنید.[51]

طبق احادیث فراوانی، در زمان غیبت امام معصوم، مسئولیت اداره کشور اسلامی برعهده فقیهی نهاده شده که عادل و مدیر و مدبر و سیاست‌مدار باشد. چنین فقیهی توسط فقهای خبرگان منتخب ملت شناسایی و برای تصدی مقام رهبری و ولایت امر مسلمانان معرفی می‌شود. ولی امر مسلمانان نیز در اداره کشور از اختیارات ویژه پیامبر و امام‌های معصوم برخوردار است. و در اداره کشور اسلامی، در مواقع لازم از اختیارات خود استفاده می‌کند.

بنابراین، حکومت اسلام هیچ‌گاه در تنگنای کمبود احکام و مقررات لازم قرار نمی‌گیرد، زیرا در حلّ مشکلات حکومتی یا از اجتهاد فقهای آگاه و آشنا به زمان  استفاده می‌کند، یا از اختیارات ویژه خود بهره می‌گیرد.

از آنچه گذشت، معلوم شد که احکام و قوانین اسلام می‌تواند در هر عصر و هر شرایطی سعادت دنیوی و اخروی مردم را تأمین کند. بنابراین، در خاتمیت نبوت پیامبر اسلام اشکالی وجود ندارد.

 

بیندیشید و پاسخ دهید

1. بر خاتمیت پیامبر اسلام چه اشکالی شده؟

2. احکام اسلام از چه چیزی نشئت گرفته؟

3. جنبه ثَبات زندگی کدام است؟

4. جنبه‌های متغیر زندگی انسان چیست؟

5 . اجتهاد یعنی چه؟ و چگونه با آن، نیازهای متغیر زندگی تأمین می‌شود؟

6. اختیارات حاکم شرعی اسلام چگونه است؟

7. پیامبر و امام‌ها چه اختیاراتی داشتند؟

8 . در زمان غیبت امام معصوم چه کسی زمام‌دار مسلمانان است؟

9. ولی امر مسلمانان باید چه صفاتی را داشته باشد؟

10. چگونه انتخاب می‌شود؟

11. چه اختیاراتی را دارد؟

 

 

چرا ارسال پیامبران مبلّغ قطع شد؟

ممکن است کسانی به خاتمیت پیامبر اسلام خرده دیگری گرفته و بگویند: چنانچه بپذیریم که بعد از بعثت پیامبر اسلام، نیازی به ارسال پیامبر تشریع کننده نداریم، اما این مطلب را قبول نداریم که به پیامبر مبلّغ و مروّج نیز نیاز نداشته باشیم. پیامبران گذشته دو نوع بودند: جمعی از آنان اولوالعزم[52] و صاحب شریعت و احکام و قوانین بودند. ولی اکثر پیامبران صاحب شریعت مستقل نبودند بلکه دین پیامبران اولوالعزم را تزویج می‌کردند. این پیامبران نیز در ارشاد و هدایت مردم بسیار مفید و مؤثّر بودند. بعد از پیامبر اسلام نیز ارسال چنین پیامبرانی حتما مفید و سودمند بود، چرا ارسال نشد؟

در پاسخ گفته می‌شود که: ارسال پیامبر، برای اتمام حجت و در مواقع ضروری انجام می‌گیرد. در صورتی‌که بعد از بعثت پیامبر اسلام، چنین نیازی وجود نداشت، زیرا بشر از جهت رشد عقلی و علمی به حدی رسیده بود که می‌توانست مواریث علمی و دینی‌اش را حفظ کند و ترویج آن‌را خود برعهده بگیرد. در آن زمان دین به حدّ کمال رسیده بود. و از جهت مبلّغ نیز خودکفا بود.

قرآن می‌فرماید: امروز کافران از [ ضربه زدن به] دین شما مأیوس شدند. پس، از آنان نترسید و از من بترسید. امروز دین شما را کامل نمودم، و نعمتم را بر شما تمام کردم، و به اسلام شما رضایت دادم.[53]

اسلام مسئولیت حفظ و تبلیغ دین را برعهده سه گروه نهاده است:

1. امام معصوم: شیعیان معتقدند بعد از پیامبر اسلام(ص) مسئولیت نگه‌داری و تبلیغ و دفاع از دین و اداره امت اسلامی برعهده امام معصوم نهاده شده است. رسول خدا در زمان حیاتش حضرت علی(ع) را به همین منظور برگزیده و علوم و اطلاعات لازم را در اختیارش قرار داد، و او را به منصب امامت منصوب کرد تا بعد از خودش در نگه‌داری و ترویج دین کوشش نماید.

امیرالمؤمنین(ع) نیز در زمان حیات، به وظیفه خود عمل کرد، و در حدِّ توان در حفظ و دفاع از دین و رهبری امت اسلامی تلاش کرد، و هنگام وفات، فرزند خود امام حسن(ع) را به همین مقام منصوب کرد و توصیه‌های لازم را انجام داد. بعد از امام حسن، امام حسین(ع) به امامت منصوب شد،. به همین طریق هر امامی امام بعد از خودش را تعیین کرد. این وضع تا ارتحال حضرت امام حسن عسکری(ع) (255 هجری) هم‌چنان ادامه داشت.

بر اثر تلاش و جدیت امام‌های معصوم علیهم‌السلام صدها هزار حدیث در فنون مختلف اسلامی، در میان مسلمانان پخش شد و در کتاب‌های حدیث برای آیندگان باقی ماند و در اثر کوشش امامان معصوم هزاران نفر مسلمان دانشمند و اسلام‌شناس و مبلّغ دین پرورش یافت.

امام یازدهم نیز هنگام وفات، فرزند خود حجه‌بن الحسن(ع) را به امامت برگزید، و مسئولیت حفظ و دفاع از دین را برعهده‌اش نهاد.

امام دوازدهم از آن زمان تاکنون در حال غیبت زندگی می‌کند و وظیفه خود را به گونه‌ای دیگر انجام می‌دهد. و در انتظار فرارسیدن روزی است که انسان‌ها برای پذیرش انقلاب اسلامی او و حاکمیت مطلق عدل و داد آمادگی کامل پیدا کنند. آن‌گاه ظاهر می‌شود، و با یک انقلاب جهانی، اسلام را در همه جهان گسترش می‌دهد و عدل و داد را جای‌گزین ظلم و ستم می‌سازد.

از آنچه گفته شد، استفاده می‌شود که با تشریع امامت، نیازی به ارسال پیامبرانی که مروّج اسلام باشند نیست، زیرا این مسئولیت برعهده امامان معصوم نهاده شده است.

2. فقها و علمای دین: در زمان پیامبر اسلام و امام‌های معصوم علیهم‌السلام دانشمندان برجسته و علمای متعهدی به‌وجود آمدند و علوم و معارف و احکام و قوانین اسلام را به خوبی فراگرفتند و برای تبلیغ و ترویج اسلام آماده شدند. پیامبر اسلام و امامان معصوم در پرورش و تکثیر چنین افرادی تلاش می‌کردند و مسئولیت سنگین تبلیغ دین را برعهده آنان می‌نهادند.

در این‌باره احادیث فراوانی داریم که به نمونه‌هایی از آن‌ها اشاره می‌شود: حضرت صادق(ع) فرمود: علما وارث پیامبرانند، پیامبران درهم و دیناری از خود به ارث نمی‌گذارند، بلکه احادیثی را به ارث می‌گذارند. پس هر کس چیزی از احادیث آنان را بگیرد، بهره زیادی را به دست آورده است. خوب دقت کنید که علم خود را از چه شخصی می‌گیرید. در میان ما اهل‌بیت، در هر نسلی، افراد عادلی وجود دارند که از تحریف تندروان، و کج‌روی اهل باطل و تأویل نادانان جلوگیری می‌کنند.[54]

پیامبر اکرم(ص) فرمود: علمای امت من مانند پیامبران بنی‌اسرائیل هستند.[55]

رسول خدا(ص) فرمود: خدا جانشینان مرا رحمت کند. پرسیدند: یا رسول اللّه! جانشینان شما چه کسانی هستند؟ فرمود: کسانی که سنّت مرا زنده می‌کنند و آن‌را به بندگان خدا یاد می‌دهند.[56]

پیامبر اسلام(ص) فرمود: مَثَلِ علما در زمین مثل ستارگان در آسمان هستند، که مردم در تاریکی‌های خشکی و دریا به وسیله آن‌ها هدایت می‌شوند. و اگر خاموش گردند، بیم آن می‌رود که هدایت شوندگان گم شوند.[57]

امیرالمؤمنین از رسول خدا روایت کرده که فرمود: در قیامت، مداد علما با خون شهدا مقایسه می‌شود؛ پس مداد علما بر خون شهدا برتری می‌یابد.[58]

پیامبر اکرم(ص) فرمود: کسی که مرگش فرا رسد در حالی که طلب علم می‌کند تا به وسیله آن اسلام را زنده کند، میان او و پیامبران در بهشت یک درجه بیشتر فاصله نیست.[59]

از احادیث مذکور و صدها حدیث مشابه استفاده می‌شود که شارع مقدس اسلام مسئولیت ارشاد و هدایت مردم، تبلیغ و ترویج دین را برعهده علما نهاده است که با توجه به این مهم، نیازی به ارسال پیامبران مبلّغ نیست.

3. عقول انسان‌ها: یکی از اهداف بزرگ پیامبران پرورش و تکمیل عقول انسان‌ها بوده است. کوشش آنان در تکامل عقول انسان‌ها نقش بزرگی را ایفا کرده است. عقول  انسان‌ها در طول تاریخ، و به سعی و کوشش پیامبران، تدریجا تکامل یافت تا در زمان پیامبر اسلام به حدّ بلوغ رسید. پیامبر اسلام نیز به رشد و تکامل عقل توجه ویژه‌ای داشت. به مردم سفارش می‌کرد عقل خود را به‌کار گیرند، و در کشف حقایق و درک اشیا خوب دقت و کنجکاوی نمایند. با تعقل و تفکر حق را از باطل بشناسند، حق را بپذیرند و باطل را طرد نمایند.

در قرآن کریم صدها آیه مردم را به تعقل، تفکر، تدبر، تفقه، دعوت می‌نماید. در کتاب‌های حدیث نیز صدها حدیث داریم که عقل را ستوده و مردم را در به کار گرفتن آن توصیه کرده است. بنابراین، پیامبر اسلام و امام‌های معصوم علیهم‌السلام عقل را راهنما و حجت شرعی، در شناخت موضوعات و مسائل عقلی، به مردم معرفی نموده و از آنان خواسته‌اند که در شناخت حقایق، عقل خویش را به کار گیرند و از آن پیروی نمایند.

از آنچه گفته شد، نتیجه می‌گیریم که با ارسال پیامبر اسلام، نیازی به بعثت پیامبرانِ مبلّغ و مروج اسلام نبود، بدین جهت پیامبر اسلام خاتم پیامبران شد و نبوت خاتمه یافت.

بیندیشید و پاسخ دهید

1. چرا بعد از پیامبر اسلام، پیامبران مبلّغ مبعوث نمی‌شوند؟

2. تشریع امامت چه تأثیری در بی‌نیازی از پیامبران مبلّغ دارد؟

3. فقها و علمای اسلام چه مسئولیتی دارند؟

4. دادن این مسئولیت به علما چه نقشی در بی‌نیازی از پیامبران مبلّغ دارد؟

5 . هدف پیامبر اسلام و امامان معصوم علیهم‌السلام از تشویق مردم به تعقل چه بوده است؟

6. عقل در چه مواردی، حجت شناخته می‌شود؟

 

 

حضرت محمد(ص) قبل از بعثت

 

حضرت محمد(ص) هفدهم ربیع الاوّل 570 میلادی در مکه تولد یافت.[60]

پدرش عبداللّه و مادرش آمنه بود. قبل از ولادت، پدرش در مدینه وفات کرد و در همان‌جا مدفون شد. حضرت محمد(ص) تحت تکفل جَدّش عبدالمطّلب درآمد. که از بزرگان قریش و به محمد بسیار علاقه‌مند بود و او را گرامی می‌داشت و می‌فرمود: فرزندم محمد آینده درخشانی دارد.[61]

حضرت محمد(ص) پنج ساله بود که مادرش آمنه نیز وفات کرد. در نُه سالگی بود که جَدّش نیز از دنیا رفت. سپس فرزندش ابوطالب کفالت و سرپرستی حضرت محمد(ص) را برعهده گرفت. این عموی مهربان، همانند پدر از محمد(ص) نگه‌داری می‌کرد.

حضرت محمد در 25 سالگی با خدیجه دختر خُوَیلد،[62] بانوی شریف و ثروتمند و پاک‌دامن قریش ازدواج نمود. دو پسر از او پیدا کرد که در کودکی وفات کردند و چهار دختر به نام‌های زینب، رقیه، امّ کلثوم و فاطمه.

از تاریخ استفاده می‌شود که حضرت محمد(ص) در کودکی و نوجوانی و جوانی، بر هم‌سالان خود امتیاز داشته، و از رفتار و گفتار و کردارش معلوم بود که یک فرد غیرعادی است.

عمویش ابوطالب درباره او چنین می‌گوید: پاسی گذشته از شب، از محمد(ص) سخنان شگفت‌انگیزی می‌شنیدم. ما هنگام غذا خوردن و آب نوشیدن نام خدا را ذکر نمی‌کردیم، تا از محمد شنیدم که هنگام غذا خوردن می‌گفت: بسم اللّه الأْحد، بعد از غذا هم می‌گفت: الحمد للّه کثیرا. من از این‌کار در شگفتی بودم. گاهی که ناگهانی بر او وارد می‌شدم، نوری را بالای سرش می‌دیدم که تا آسمان ادامه داشت. هیچ‌گاه از محمد دروغ نشنیدم، و کارهای جاهلیت از او سر نمی‌زد، هرگز ندیدم که بی‌جهت بخندد، یا با بچه‌ها بازی کند، یا به آنان توجه داشته باشد. تنهایی و تواضع را دوست می‌داشت.[63]

ابن عباس می‌گوید: بامداد فرزندان ابوطالب که از خواب بیدار می‌شدند چشمانشان کثیف و آلوده بود، اما دیدگان محمد پاکیزه و روشن بود. ابوطالب اوّل بامداد غذای کودکان را می‌داد، آن‌ها غذای یکدیگر را می‌ربودند ولی حضرت محمد(ص) دست دراز نمی‌کرد. وقتی ابوطالب این موضوع را مشاهده کرد برایش غذای جداگانه می‌آورد.[64]

ابوالفداء می‌نویسد: رسول خدا(ص) نزد ابوطالب بزرگ شد. خدا او را از انجام کارهای جاهلیت و بدی‌های آن حفظ می‌کرد، زیرا کرامت او را اراده کرده بود. تا به صورت مردی درآمد که در بزرگواری و خوش‌اخلاقی و رعایت آداب معاشرت، و احسان به همسایگان، و بردباری و امانت‌داری و راست‌گویی بر همه خویشانش برتری داشت. هرگز دنبال کار زشت نمی‌رفت. کسی را اذیت نمی‌کرد. هیچ‌گاه دیده  نشد که با دیگران شوخی یا جدال کند. همه صفات پسندیده در او جمع بود، به گونه‌ای که محمد امین نامیده می‌شد.[65]

ابوالفداء می‌نویسد: در آغاز وحی، پیامبر اکرم(ص) وحشت‌زده وارد خانه شد و به همسرش خدیجه گفت: بر نفس خودم بیمناکم؟ خدیجه برای دلداری‌اش گفت: بشارت باد، که خدا هیچ‌گاه تو را ذلیل نمی‌سازد. زیرا تو صله رحم می‌کنی. راست‌گو هستی، دشواری‌های مردم را تحمل می‌کنی، به فقیران کمک می‌نمایی، مهمان‌نوازی، و در حوادث روزگار به دیگران کمک می‌کنی.[66]

اَنَس‌بن مالک می‌گفت: حضرت محمد(ص) قبل از نُبوت، در میان مردم امین نامیده می‌شد، زیرا امانت‌داری و عدالت او را شناخته بودند.

ربیع‌بن خثیم می‌گوید: مردم در زمان جاهلیت در مرافعات خود به حضرت محمد(ص) مراجعه می‌کردند. نضربن حارث به قریش می‌گفت: شما محمد(ص) را در زمان کودکی از خودتان پسندیده‌تر و راست‌گوتر، و امین‌تر می‌دانستید، ولی زمانی که موهایش سفید شد و از جانب خدا به شما مبعوث گشت، گفتید: ساحر است! نَه، به خدا قَسم ساحر نیست.[67]

حضرت محمد(ص) در بیست سالگی در پیمان معروف حلف الفضول شرکت نمود. پیمان مذکور را جمعی از مردم خیرخواه عرب، در خانه عبداللّه‌بن جدعان امضا کردند و پیمان بستند که تا زنده‌اند، از مظلومان بی‌پناه دفاع کنند و حقِّ آنان را از ظالمان بگیرند. حضرت محمد(ص) نیز می‌فرمود: من در پیمانی که در خانه عبداللّه‌بن جدعان بسته شد حاضر بودم. و دوست ندارم آن‌را با شتران سرخ‌موی معاوضه کنم، و چنانچه در اسلام نیز مرا بدان بخوانند اجابت می‌کنم.[68]

از این قبیل شواهد استفاده می‌شود که حضرت محمد(ص)، قبل از بعثت در میان مردم به خوبی و نیکوکاری و امانت‌داری و راست‌گویی و بردباری و عدالت‌خواهی و بی‌آزاری و پاک‌دامنی معروف بوده است.

بر اثر همین حُسن سابقه، مردم ادعای نبوت او را پذیرفتند و ایمان آوردند.

بیندیشید و پاسخ دهید

1. حضرت محمد در چه تاریخی متولد شد؟

2. ابوطالب درباره کودکی حضرت محمد چه گفت؟

3. ابن عباس پیامبر را چگونه وصف کرد؟

4. اَنَس‌بن مالک درباره کودکی پیامبر چه گفت؟

5 . نضربن حارث درباره محمد(ص) قبل از بعثت چه گفت؟

6. خدیجه به حضرت محمد(ص) چه گفت؟

7. هدف از حلف‌الفضول چه بود؟

8 . حضرت محمد درباره این پیمان چه گفت؟

 

 

دین محمد(ص) قبل از بعثت

اکنون باید بدین سؤال پاسخ دهیم که آیا حضرت محمد(ص) قبل از بعثت، به دین و شریعتی تقید داشته یا نه؟ و اگر داشته، پیرو چه دینی بوده است؟ قبلاً باید اشاره کنم که متأسّفانه مدارک اسلامی و تاریخ به طور صریح متعرض این مسئله نشده، ولی می‌توان از مطالبی به عنوان شاهد استفاده کرد؛ از باب نمونه:

ابوالفداء می‌نویسد: مرسوم رسول خدا(ص) این بود که سالی یک ماه به کوه حرا می‌رفت، و عبادت می‌کرد. قریش نیز در جاهلیت همین عمل را انجام می‌دادند. در آن زمان هر فقیری که می‌آمد، پیامبر او را غذا می‌داد. بعد از مراسم عبادت، قبل از رفتن به خانه خود، خانه کعبه را طواف می‌کرد.[69]

غیاث‌بن ابراهیم از امام جعفر صادق(ع) روایت کرده که: پیامبر اسلام بعد از هجرت به مدینه فقط یک‌بار به حج رفت؛ اما در مکه بارها با خویشانش مراسم حج را انجام داد.[70]

در بحارالانوار می‌خوانیم محمد(ص) در چهارسالگی نماز می‌خواند.[71]

عمویش ابوطالب نیز حضرت محمد را در زمان کودکی چنین وصف می‌کرد که همواره هنگام شروع به غذا بسم‌اللّه می‌گفت و بعد از آن: الحمدللّه.[72]

از این قبیل توصیفات استفاده می‌شود که قبل از بعثت عبادت می‌کرد، نماز می‌خواند، سالی یک ماه در کوه حرا اعتکاف داشت، مراسم حج را انجام می‌داد، کعبه را طواف می‌کرده، هنگام غذا خوردن بسم‌اللّه می‌گفت؛ پس دین‌دار و به عبادت‌ها پای‌بند بوده است.

علاوه بر این، در بحث عصمت به اثبات رسیده که پیامبران، از کفر و شرک و ارتکاب گناه معصوم‌اند؛ حتی قبل از بعثت. بنابراین، باید گفت پیامبر اسلام قبل از بعثت نیز دین‌دار بوده، زیرا کفر و شرک با عصمت سازگار نیست.

در قرآن نیز ضلالت و کفر به طور کلی، حتی قبل از بعثت، از آن جناب نفی شده است: قسم به ستاره هنگامی که فرو می‌نشیند که صاحب شما (محمد) گمراه نشده و کج نرفته است.[73]

پس در اصل متدین بودن حضرت محمد(ص) قبل از بعثت نباید تردید داشت.

بعد از قبول اصل دین‌داری، اکنون این سخن به میان می‌آید که: به چه دینی متدین بوده است، که چند احتمال وجود دارد:

1. از شریعت حضرت موسی یا حضرت عیسی پیروی می‌کرد. بدین بیان که تنها شریعت آسمانی آن زمان همین دو دین بوده و پیروی از آن‌ها بر همگان واجب بود. پس حضرت محمد نیز قبل از بعثت باید به یکی از این دو دین متدین باشد.

اما احتمال مذکور مردود است، زیرا اگر یهودی یا مسیحی بود، در مراسم دینی آنان شرکت می‌کرد و با آن‌ها معاشرت داشت، و چنین موضوعی قطعا در تاریخ ثبت  می‌شد و یهودیان و مسیحیان نیز آن‌را اظهار می‌کردند؛ در صورتی که چنین نبوده است. علاوه بر این ـ چنان‌که قبلاً دانستید ـ حضرت محمد به مراسم و عباداتی تقید داشته که از مراسم عبادی این دو دین نیست.

2. پیرو شریعت حضرت ابراهیم(ع) بود. در توجیه و توضیح مطلب می‌توان چنین گفت: حضرت ابراهیم(ع) توحید و خداپرستی را در حجاز پایه‌گذاری کرد و شریعت آن حضرت که حنیفیه نامیده می‌شد در میان مردم آن سرزمین رواج داشت. فرزندش اسماعیل نیز از آن شریعت ترویج می‌کرد. عرب‌های آن دیار که غالبا از فرزندان اسماعیل بودند شریعت جَدّشان حضرت ابراهیم را پذیرفته بودند و از آن دفاع می‌کردند. دین حضرت ابراهیم تا مدت‌ها دین رسمی مردم جزیره‌العرب بود.

ولی در طول ایام و گذشتن زمانی دراز، احکام و قوانین و مراسم عبادی آن دین حنیف تدریجا به فراموشی سپرده شد، و جز مراسم خاصی از قبیل حج، وقوف به عرفات و مَشعر و مِنی قربانی و رمی جَمَرات، و طواف کعبه و سعی بین صفا و مروه، و چند عمل دیگر، چیزی از آن دین حنیف باقی نماند. بلکه با مرور ایام، شرک نیز در عقاید مردم نفوذ کرد، با این‌که خدای حضرت ابراهیم را قبول داشتند با توجیهات غلط اشیا یا اشخاص دیگری را شریک خدا قرار داده و آن‌ها را می‌پرستیدند و با همه این انحراف‌ها باز هم خود را پیرو حضرت ابراهیم می‌دانستند!

البته در میان آنان افرادی از وضع موجود ناراضی بودند و احساس می‌کردند حقیقت دین ابراهیم را از دست داده و به ضلالت افتاده‌اند، و اَحیانا در صدد بودند احکام و قوانین و مراسم عبادی دین حنیفیه را بیابند و آن‌را از خرافات پاک‌سازی کنند. نمونه‌هایی از آنان را در تاریخ مشاهده می‌کنیم.

ابن هشام می‌نویسد: در یکی از عیدها که قریش نزد یکی از بت‌ها گرد آمده بودند، و آن‌را تعظیم و برایش قربانی و عبادت می‌کردند ـ هر سال این عید تکرار می‌شد ـ چهار نفر از آنان از دیگران مخفیانه جدا شدند و در گوشه‌ای باهم چنین گفتند: پیمان  بندیم که عقیده خودمان را از دیگران مخفی بداریم. آن چهار نفر ورقه‌بن نوفل و عبداللّه‌بن جحش و عثمان‌بن حویرث و زیدبن عمر بودند. گفتند: به خدا سوگند شما می‌دانید که قوم شما دین درستی ندارند، آنان دین پدرشان ابراهیم را به خطا گرفته‌اند. سنگی که اطرافش طواف می‌کنیم چیست؟ این بت نه می‌شنود نه می‌بیند، نه ضرر دارد نه نفع. ای خویشان! دین درستی برای خودتان پیدا کنید، زیرا دین درستی ندارید. پس آنان در بلاد پراکنده شدند تا دین حنیف ابراهیم را پیدا کنند.[74]

همو می‌نویسد: پس زیدبن عمر توقف کرد، از دین خویشانش خارج شد ولی به دین یهود و نصارا نیز نپیوست، از بت‌پرستی دست کشید و از خوردن گوشت میته و خون و گوشت حیواناتی که برای بت‌ها قربانی می‌شود اجتناب کرد و از کشتن فرزند نهی نمود و گفت: من فقط خدای ابراهیم را می‌پرستم. و از دین اقوامش انتقاد کرد.[75]

از برخی احادیث برمی‌آید که اجداد پیامبر نیز از دین حضرت ابراهیم پیروی می‌کردند.

اَصبَغ‌بن نباته می‌گوید: از امیرالمؤمنین(ع) شنیدم که می‌فرمود: به خدا سوگند پدرم و جَدّم ابوطالب و هاشم و عبدمناف هیچ‌گاه بت نپرستیدند. پرسیدند: پس چگونه عبادت می‌کردند؟ فرمود: بر طبق دین حضرت ابراهیم عمل می‌کردند و به سوی کعبه نماز می‌خواندند.[76]

بر مبنای مطالب مذکور چنین به نظر می‌رسد که حضرت محمد(ص) قبل از بعثت، پیرو دین و شریعت حضرت ابراهیم و یگانه‌پرست بوده و با شرک و بت‌پرستی مخالفت می‌کرد. نماز می‌خواند و مراسم حج را که از مراسم عبادی شریعت حضرت ابراهیم بوده، انجام می‌داد. به خلوت‌گزینی و ذکر خدا و عبادت علاقه داشت. اخلاق نیک را رعایت و از اخلاق زشت اجتناب می‌کرد. تقید به این امور بهترین شاهد است  که پیرو دین حضرت ابراهیم بوده است.

از پاره‌ای روایات استفاده می‌شود که حضرت محمد(ص) قبل از بعثت، در شناخت مکارم والتزام به آن‌ها همواره از تأییدات الهی نیز برخوردار بوده است.

امیرالمؤمنین(ع) در این‌باره می‌فرماید: از همان زمان که محمد(ص) از شیر گرفته شد، خدا به بزرگ‌ترین فرشته‌ها (جبرئیل) مأموریت داد تا شب و روز مراقب او باشد و به سوی کردار و اخلاق نیک هدایت کند.[77]

علامه مجلسی رضی‌الله‌عنه در این‌باره می‌نویسد: روایت شده که بعضی اصحاب امام محمدباقر(ع) از آن حضرت از تفسیر آیه « إِلاّ مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یسْلُک ُ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً »؛[78] سؤال کردند، در جواب فرمود: خدا فرشتگانی را مأمور پیامبرانش می‌نماید تا مراقب عمل‌های آنان باشند و در تبلیغ رسالت به آنان یاری رسانند. فرشته بزرگی را مأموریت داد تا از همان زمان که محمد(ص) از شیر باز گرفته شد، مراقب او باشد، به کارهای خیر و اخلاق نیک هدایتش کند واز بدی‌ها و اخلاق زشت بازش بدارد. این فرشته همان کسی است که به پیامبر می‌گفت: السّلام علیک یا محمد رسول اللّه، در زمانی که هنوز به رسالت مبعوث نگشته بود. و پیامبر گمان می‌کرد این سلام از سنگ و زمین است. ولی هرچه کنجکاوی می‌کرد، چیزی را نمی‌دید.[79]

بیندیشید و پاسخ دهید

1. به چه دلیل حضرت محمد قبل از بعثت متدین بوده است؟

2. آیا تابع دین موسی یا عیسی بوده؟ چرا؟

3. پیامبر از چه دینی پیروی می‌کرد؟

4. دلیل آن چیست؟

 


[45] . « ما کانَ مُحَـمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکمْ وَلـکنْ رَسُولَ اللّهِ وَخاتَمَ النَّبِیینَ وَکانَ اللّهُ بِکلِّ شَی‌ءٍ عَلِـیما »؛ احزاب، آیه 40.
[46] . سَعدبن أبی وقّاص عَن أَبِیه قالَ: قالَ رَسولُ اللّهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله لعلی علیه‌السلام: أَنتَ منّی بِمَنزلة هارونَ مِن موسی إلاّ أنّه لانبی بَعدی؛
صحیح مسلم، ج 4، ص 1870.
[47] . عن ابن هریرة أنّه قال: قال النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله: أُرسلتُ إلی النّاسِ کافّةَ، و بی ختم النبیونَ؛ الطّبقات الکبری، ج 1، ص 192.
[48] . عن أبیأمامة عن النّبی صلی‌الله‌علیه‌وآله قال: أیها الناس، لانَبِی بَعدی، وَ لا اُمَّة بَعدکم، ألا فَاعْبُدوا ربَّکم، و صلّوا خُمسَکم، و صُومواشَهرَکم، وَ حِجُّوا بیتَکم، و أَدّوا زَکاة أموالِکم، طُیبَت بها نفُوسکم، و أطیعوا وُلاةَ أمرِکم تَدخلوا جنّة رَبِّکم؛ وسائل الشیعه،
ج 1، ص 15.
[49] . قال أمیرالمؤمنین علیه‌السلام: أرسَله علی حینِ فترةٍ من الرُسلِ و تنازعٍ من الأَلسُنِ، فقضی به الرسلُ و خُتِم به الوحی؛
نهج البلاغه، خطبه 129.
[50] . قالَ رَسُولُ اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله: نَحنُ معاشرَ الأَنبِیاءِ أُمِرنا اَنْ نُکلِّم النّاسَ عَلی قَدرِ عُقُولِهِم؛ تحف‌العقول، ص 36.
[51] . « یا أَیها الَّذِینَ آمَنُوا أَطِـیعُوا اللّهَ وَأَطیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأمْرِ مِنْکمْ »؛ نساء، آیه 59 .
[52] . ر.ک: احقاف، آیه 35.
[53] . « الْیوْمَ یـئِسَ الَّذِینَ کفَرُوا مِنْ دِینِکمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتِی وَرَضِـیتُ لَکمُ
الإِسْلامَ دِیناً »؛ مائده، آیه 3.
[54] . عن أبی‌عبداللّه علیه‌السلام قال: إنّ العلماء ورثة الأنبیاءِ و ذاک أنّ الأنبیاءَ لم‌یورِثوا دِرهما و لا دینارا و إنّما أَورثوا أحادیثَ من
أحادیثِهِم. فمن أخذَ بشیءِ منها فقد أخذ حظّا وافرا. فَانظُروا عِلمَکم هذا عمّن تَأخذونَه، فإنّ فینا اهلَ‌البیت فی کلِّ خلفٍ عدولاً ینفون عنه تحریفَ الغالین، و انتحالَ المُبطِلین و تأویل الجاهلینَ. کافی، ج 1، ص 32.
[55] . قال النَّبی صلی‌الله‌علیه‌وآله: علماء أُمّتی کأنبیاءِ بنی إسرائیلَ؛ بحارالانوار، ج 2، ص 22.
[56] . قال رسولُ اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله: رَحمَ اللّه خلفائی. فقیل: یا رسولَ اللّهِ مَن خلفاؤُک؟ قال: الذین یحیونَ سُنّتی، و یعلِّمونَها عبادَ اللّهِ؛
همان، ص 25.
[57] . قال رسولُ اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله: إنّ مَثَل العلماءِ فی الأرضِ مَثلُ النجومِ فی السماءِ یهتَدی بها فی ظُلُماتِ البَرِّ والبَحرِ، فإذا طُمِسَت
أوشک أن تَضِلّ الهداةُ؛ همان.
[58] . عن علی علیه‌السلام قال: قال رسولُ اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله: إذا کان یومُ القیامة وُزِّنَ مدادُ العلماءِ بدماءِ الشهداءِ فیرَجَّحُ مدادُ العلماء علی دماءِ
الشهداء؛ همان، ص 16.
[59] . قال النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله: من جاءه الموتُ و هو یطلبُ العلمَ لِیحیی به الاسلامَ، کان بینَه و بینَ الأنبیاء درجةٌ واحدةٌ؛ همان، ج 1،
ص 184.
[60] . ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 4، بخش 1، ص 197.
[61] . مناقب ابن شهر آشوب، ج 1، ص 35.
[62] . این بانوی بزرگ اسلام، پیش‌تر با «عتیق بن عائذ» و یکی از بزرگان بنی تمیم هند بن بناس ازدواج کرده بود، که هر دو از دنیا رفتند و ثروت سرشاری از خود باقی نهادند.
[63] . مناقب ابن شهر آشوب، ص 37.
[64] . ابوالفداء، السّیرة النبویة، ج 1، ص 242.
[65] . همان، ص 249.
[66] . همان، ص 394.
[67] . عیون الاثر، ج 2، ص 334.
[68] . ابوالفداء، السیرة النّبویه، ج 1، ص 257 ـ 262.
[69] . همان، ص 390.
[70] . غیاث بن إبراهیم عن جعفر علیه‌السلام قال: لم یحجَّ النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله بعدَ قُدومِه المدینَة إلاّ واحدةً، و قد حَجَّ بمکةَ مع قومِه حجّاتٍ؛
وسائل الشیعه، ج 8 ، ص 88 .
[71] . ج 15، ص 361.
[72] . مناقب ابن شهرآشوب، ج 1، ص 37.
[73] . « وَالنَّجْمِ إِذا هَوی * ما ضَلَّ صاحِـبُکمْ وَما غَوی »؛ نجم، آیه 2.
[74] . السّیرة النبویه، ج 1، ص 237.
[75] . همان، ص 239.
[76] . عن الأصبغ بن نباتة قال: سَمِعْتُ أمیرالمؤمنین علیه‌السلام یقول: واللّهِ ما عَبَد أبی ولا جَدّی عبدُالمطّلبِ و لا هاشمٌ و لا عبدُمنافٍ
صَنَما قَطّ. قیل: فما کانوا یعبدون؟ قال: کانوا یصَلّون إلی البیتِ علی دینِ إبراهیمَ مُتَمسّکینَ به؛ ج 15، ص 144.
[77] . قال علی علیه‌السلام: وَقَد قَرَنَ اللّهُ بِهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله مِن لَدُنْ کانَ فَطیما أَعظَمَ مَلَک مِنْ مَلائِکتِهِ یسلُک بِهِ طَریقَ وَمَحاسِنَ أَخْلاقِ العالَمِ،
لَیلَهُ وَنَهارَهُ، نهج البلاغه، خطبه 194.
[78] . جن، آیه 27.
[79] . بحارالانوار، ج 15، ص 361.