بخش سوم: بعثت پیامبر اسلام(ص) و نزول قرآن

بخش 3

بعثت پیامبر اسلام(ص) و نزول قرآن

 

 

بعثت پیامبر اسلام(ص)

 

حضرت محمد(ص) در 27 رجب 610 میلادی در چهل سالگی به رسالت مبعوث شد.[80] در تاریخ نوشته‌اند: قبل از بعثت نیز گهگاه علائم و آثاری را در خواب یا بیداری مشاهده می‌کرد. جبرئیل را می‌دید و صداهایی را می‌شنید.

بلاذری می‌نویسد: وقتی خدا خواست محمد(ص) را گرامی بدارد و نبوتش را آغاز نماید، چنین بود که وقتی برای قضای حاجت از شهر خارج می‌شد و به دره‌ها و کوه‌ها می‌رفت، از هیچ درختی نمی‌گذشت، جز این‌که می‌گفت: السّلام علیک یا رسول اللّه! پس آن حضرت به چپ و راست و پشت سر می‌نگریست ولی کسی را نمی‌دید.[81]

گاهی در خواب یا بیداری شخصی را مشاهده می‌کرد که می‌گفت: السّلام علیک یا رسول اللّه! از او می‌پرسید: تو کیستی؟ جواب می‌داد: جبرئیل هستم، خدا مرا فرستاد تا تو را به پیامبری برگزیند. رسول خدا چنین حوادثی را مشاهده می‌کرد ولی به کسی نمی‌گفت.[82]

گاهی موضوع را با همسرش خدیجه در میان می‌گذاشت. او در جواب می‌گفت: امیدوارم چنین باشد.[83]

بلاذری می‌نویسد: نخستین مرحله وحی خوابِ راست بود. خوابی نمی‌دید جز این‌که همانند سپیده صبح، روشن و واضح بود. پس میل به خلوت یافت. به غار حرا می‌رفت و در آن خلوت‌کده خدای را عبادت می‌کرد. و چندین شب در آن‌جا اعتکاف می‌نمود. سپس نزد خدیجه همسرش برمی‌گشت و توشه‌ای تهیه می‌کرد. تا آن‌گاه که در غار حرا حق برایش آشکار شد و جبرئیل با او سخن گفت.[84]

سیره رسول خدا(ص) چنین بود که هر سال حدّاقل یک ماه را در غار حرا به عبادت اشتغال داشت.[85]

عبید بن عمیر می‌گفت: رسول خدا هر سال یک ماه به کوه حرا می‌رفت و به عبادت می‌پرداخت. و در آن ایام به فقرا اطعام می‌نمود. وقتی مدت توقفش تمام می‌شد و به مکه مراجعت می‌نمود قبل از این‌که داخل خانه شود، هفت دور یا بیشتر اطراف کعبه طواف می‌کرد.[86]

حرا، نام کوهی است بلند، در شمال مکه، مشرف به مِنی، قبلاً قریب یک فرسخ با شهر فاصله داشت ولی اکنون خانه‌های شهر تا نزدیک کوه ادامه یافته است. نزدیک قله‌اش، غاری است با ظرفیت دو سه نفر که حرا نامیده می‌شود؛ همان جایگاه اعتکاف و عبادت حضرت محمد و نزول فرشته وحی. ماه‌ها در این کوه نورانی و باصفا اعتکاف داشته و شب و روز به عبادت پروردگار جهان مشغول بوده و با او راز و نیاز داشته است.

روی تخته‌سنگی می‌نشست و ساعت‌ها به تفکر می‌پرداخت. درباره شگفتی‌های  آفرینش فکر می‌کرد. به آسمان پرستاره و زیبای مکه خیره می‌شد. طلوع و غروب زیبای خورشید را از همان‌جا تماشا می‌کرد. به شگفتی‌های بدن انسان، زمین و درختان و گیاهان و حیوانات، کوه‌ها و دشت‌ها، دریاهای عظیم و امواج خروشان آن‌ها می‌اندیشید و در برابر قدرت و عظمت خدای جهان‌آفرین به سجده می‌افتاد.

گاهی از جهالت مردم که آفریدگار جهان را رها کرده، و بت‌های بی‌خاصیت را پرستش می‌کنند تأسّف می‌خورد.

گاهی درباره ظلم و تعدی اَشراف و ثروتمندان، مظلومیت و محرومیت ستم‌دیدگان و مستضعفان فکر می‌کرد و چاره می‌جُست. و گاهی که از همه‌جا مأیوس می‌شد، به درگاه خدای جهان‌آفرین روی می‌آورد و به عبادت و راز و نیاز مشغول می‌گشت، و در حلّ مشکلات عقیدتی و اجتماعی و اخلاقی مردم از او استمداد می‌کرد.

با پایان گرفتن دوران زیبا و خوش اعتکاف یک ماهه‌اش، با دلی آرام و نورانی و قلبی مطمئن و امیدوار، به مکه بازمی‌گشت، و بعد از طوافِ خانه کعبه به خانه می‌رفت و زندگی را از سر می‌گرفت.

زندگی پیامبر اسلام تا چهل سالگی بدین گونه گذشت و زمان بعثت فرا رسید.

حضرت محمد(ص) در چهل سالگی بود که طبق عادت همیشه‌اش، به قصد تفکر و عبادت در کوه حرا خلوت گزید. در این سال ماه رجب را برای اعتکاف انتخاب کرد. تفکر و عبادت آن حضرت، در این ماه از سال‌های گذشته بیشتر و عمیق‌تر بود. سجده‌هایش طولانی‌تر، مناجات و راز و نیازهایش سوزناک‌تر و تفکراتش عمیق‌تر بود. گویا حال و هوای دیگری دارد. جذبه‌های الهی حالش را دگرگون و باطن ذاتش را نورانی می‌ساخت. میل پرواز داشت؛ پرواز به ملکوت اعلی و عالَم صفا و نورانیت.

روزها و شب‌های ماه رجب هم‌چنان سپری می‌شد، و زمان جذبه‌های معنوی  بیشتر و روح حضرت محمد نورانی‌تر و متعالی‌تر و برای ارتباط با جهان غیب و دریافت وحی الهی آماده‌تر می‌گشت.

روز 27 رجب فرا رسید، و حضرت محمد(ص) غرق اندیشه که جبرئیل فرود آمد و گفت: تو رسول خدا هستی و مأموریت داری پیام خدا را به مردم ابلاغ کنی.[87]

حضرت هادی(ع) جریان وحی را چنین وصف می‌کند: وقتی رسول خدا تجارت شام را ترک کرد، و آنچه را از راه تجارت به دست آورده بود، در میان فقرا تقسیم کرد، هر روز به کوه حرا می‌رفت. به قله صعود می‌کرد، آثار رحمت خدا و شگفتی‌ها و زیبایی‌های حکمت الهی را مشاهده می‌نمود. به آسمان و زمین و دریا و بیابان‌ها می‌نگریست و عبرت می‌گرفت. او خدای را چنان‌که شایسته بود عبادت می‌کرد.

هنگامی که به چهل سالگی رسید، خدا قلب او را بهترین و مطیع‌ترین و خاشع‌ترین قلوب یافت. پس درب‌های آسمان را به رویش گشود تا به آن‌ها نظر کند. به فرشتگان اجازه نزول داد. و محمد(ص) به آنان نگاه می‌کرد. رحمت خود را بر او نازل کرد، و از ساق عرش تا سر محمد(ص) همه را فرا گرفت. جبرئیل روح‌الامین را با قِلاده‌ای از نور مشاهده کرد که به سویش فرود می‌آید. جبرئیل نازل شد و شانه‌های حضرت محمد(ص) را گرفت و فشرد و گفت: یا محمد! بخوان. پاسخ داد: چه بخوانم؟ جبرئیل گفت: یا محمد! « إِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّک َ الَّذِی خَلَقَ * خَلَقَ الإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ * إِقْرَأْ وَرَبُّک َ الأَکرَمُ * الَّذِی عَلَّمَ بِالقَلَمِ * عَلَّمَ الإِنْسانَ ما لَمْ یعْلَمْ ».[88]

آن‌گاه جبرئیل آنچه را از جانب خدا دریافت نموده به محمد(ص) وحی کرد و به آسمان بالا رفت.

محمد(ص) از کوه حرا پایین آمد، در حالی‌که بر اثر مشاهده عظمت و جلال خدا، از  خود بی‌خود گشته بود. مشاهده جبرئیل و تحمل وحی الهی چندان بر محمد(ص) گران بود که مانند شخص تب‌دار می‌لرزید. از آن می‌ترسید که قریش تکذیبش کنند. و به جنون متهمش سازند؛ در صورتی که او عاقل‌ترین و گرامی‌ترین مردم بود و از شیطان و گفتار و رفتار دیوانگان شدیدا بیزار.

پس خدا خواست شرح صدری به او عطا کند و قلبش را مطمئن سازد، بدین جهت کوه‌ها و سنگ‌های بزرگ و سنگ‌ریزه‌ها و آنچه را بر آن عبور می‌کرد، به وی سلام کرده و می‌گفتند: اَلسَّلامُ عَلَیک یا مُحمّد! السَّلامُ عَلیک یا وَلِی اللّه، السَّلامُ عَلَیک یا رَسوُلَ اللّه، بشارت باد که خدا تو را فضیلت و جمال و زینت داد و بر همه مردم از اوّلین و آخرین گرامی داشت. اندوهگین مباش که قریش تو را مجنون بخوانند، زیرا با فضیلت کسی است که خدا او را فضیلت داده، و کریم آن‌که خدا او را گرامی داشته باشد. از تکذیب قریش و سرکش‌های عرب، تنگ‌دل نشو، خدا تو را به زودی به عالی‌ترین درجات و گرامی‌ترین مقام‌ها خواهد رسانید.[89]

حضرت محمد(ص) که با مشاهده جبرئیل و دریافت وحی تمام وجودش روشن شده بود، با ایمانی قوی و ضمیری آرام و تصمیمی قاطع، از کوه حرا روانه خانه شد.

ابن شهرآشوب می‌نویسد: محمد(ص) که به خانه آمد، خانه نورانی شد. همسرش خدیجه تعجب کرد و گفت: این نور چیست؟ پیامبر پاسخ داد: نور نبوت است. بگو: أشهد أن لا إله إلاّ اللّه، محمّدٌ رسولُ اللّهِ. خدیجه عرض کرد: از مدت‌ها پیش من این مطلب را می‌دانستم. آن‌گاه مسلمان شد.[90]

در این‌که اوّلین سوره‌ای که بر پیامبر نازل شده چه بوده، در میان دانشمندان اختلاف است. اکثرِ مورخان سوره علق را نخستین سوره می‌دانند که پاره‌ای احادیث نیز به آن تصریح کرده‌اند.

علی‌بن سرّی از امام صادق(ع) نقل کرده که فرمود: اوّلین سوره نازل شده بر رسول خدا(ص) علق: « بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِـیمِ* إِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّک َ » و آخِرین سوره « إِذا جاءَ نَصْرُ اللّهِ »بود.[91]

 

بیندیشید و پاسخ دهید

1. حضرت محمد(ص) چگونه برای پیامبری آماده شد؟

2. چرا به کوه حرا می‌رفت؟

3. در کوه حرا چه تفکراتی داشت؟

4. بعثت پیامبر در کجا و چه ماه و چه روزی بود؟

5 . جبرئیل در آغاز بعثت به پیامبر چه گفت؟

6. پیامبر چگونه به خانه برگشت؟

7. خانه با چه نوری روشن شده بود؟

8 . خدیجه به پیامبر چه گفت؟

9. بعد از نزول وحی، پیامبر از چه می‌ترسید؟

10. اوّلین سوره نازل شده بر پیامبر چه بود؟

 

 

نزول و حفظ قرآن

قرآن کتاب آسمانی و کلام خداست که معانی و مفاهیم عالی آن در قالب کلمات و جمله‌های عربی ریخته شده و توسط جبرئیل بر قلب نورانی پیامبر اسلام نازل گشته است. یعنی الفاظ و معانی قرآن با هم از جانب خدا نازل شده است.

آیات قران در مدت 23 سال تدریجا، در مواقع و مناسبت‌های مختلف، در سفر و حَضَر و جنگ و صلح، بر پیامبر اسلام(ص) نازل شد.

گاهی یک آیه و گاهی چند آیه و گاهی یک سوره تمام نازل می‌شد.

قرآن 114 سوره دارد،و هر سوره‌ای با بسم اللّه شروع شده، جز سوره نُهم، که توبه یا «برائت» نام دارد. هر سوره‌ای از چند آیه ـ کم یا زیاد ـ تألیف شده است. سوره‌های بزرگ، سوره طوال نامیده می‌شوند و سوره‌های کوچک، سوره قصار.

برخی سوره‌ها در مکه یا اطراف آن نازل شده‌اند که سوره مکی نامیده می‌شوند، و برخی دیگر در مدینه یا اطراف آن که مدنی گفته می‌شوند.

پیامبر اکرم(ص) در حفظ و بقای مجموع قرآن و جلوگیری از تغییر و تحریف آن، توجه کامل داشت و به همین منظور در انجام سه عمل اهتمام می‌ورزید:

اوّل: هر آیه‌ای که بر قلب نورانی پیامبر نازل می‌شد، فورا آن‌را بر زبان جاری  می‌ساخت و تلاوت می‌کرد. همیشه بر حافظه‌اش باقی بود و فراموشی نداشت. زیرا عصمت آن حضرت مانع از فراموشی و اشتباه بود.

قرآن می‌گوید: ما تو را قاری قرآن قرار می‌دهیم که هیچ فراموش نکنی.[92]

پیامبر(ص) به خواندن و تکرار قرآن توجه داشت و به هر مناسبتی آن‌را قرائت می‌کرد. در خطبه‌ها در بیان احکام و در بیان مسائل اخلاقی، در موعظه، و به هر مناسبت دیگری از آیات مناسب استفاده می‌کرد. در نمازهای واجب و مستحب از قرآن را می‌خواند. هر روز از آیات را تلاوت می‌کرد، به ویژه در ایام مبارک ماه رمضان. رسول خدا با این‌که درس نخوانده بود، مجموع آیات قرآن را حفظ بود، و همه را بر طبق آنچه نازل شده بود قرائت می‌نمود. در تلقی قرآن از جبرئیل و در حفظ آن، و در ابلاغ به مردم از خطا و فراموشی معصوم بود.

دوم: هر سوره یا آیه‌ای که بر رسول خدا(ص) نازل می‌شد آن‌را بر اصحاب می‌خواند و توصیه می‌کرد آن‌را خوب یاد بگیرند و از حفظ کنند. مسلمانان نیز در انتظار نزول آیات بودند و از آن خشنود می‌شدند. سعی داشتند آیات نازل شده را بشنوند و حفظ کنند. پیامبر اسلام(ص) نیز در این جهت اهتمام می‌ورزید. سعی داشت آیاتی را که اصحاب فرا می‌گیرند صحیح و بی‌غلط باشد. حافظان قرآن آیاتی را که فراگرفته بودند برای پیامبر(ص) می‌خواندند تا اگر غلط دارند تصحیح کند، وگرنه تقریر فرماید.

بدین وسیله بسیاری از اصحاب، قرائت مجموع قرآن یا بعض آن‌را به طور صحیح فراگرفتند، که در میان آنان هفت نفر شهرت یافته‌اند.

سیوطی می‌نویسد: در میان کسانی که قرآن را بر پیامبر قرائت کرده‌اند هفت نفر شهرت دارند: عثمان، علی، ابی‌بن کعب، زیدبن ثابت، عبداللّه‌بن مسعود، ابوالدّرداء و ابوموسی اشعری.[93]

چون رسول خدا(ص) بر یادگرفتن و حفظ قرآن تأکید فراوان داشت، بسیاری از اصحاب، طبق همت و استعدادشان، بخشی از قرآن را، کم یا زیاد، فرا گرفتند و از بر کردند. از این میان جمعی توفیق یافتند که مجموع قرآن را از بر کنند،که قُرّاء یا حافظان قرآن نامیده می‌شدند. تعداد قرّاء به طور دقیق روشن نیست اما زیاد بوده‌اند.

سیوطی از قرطبی نقل می‌کند که: در جنگ یمامه هفتاد نفر از قرّاء و در زمان پیامبر(ص) نیز همین تعداد در بِئرِ معونه کشته شدند.[94]

از این عبارت استفاده می‌شود که حافظان قرآن آن‌قدر زیاد بودند که 140 نفر آنان در این دو جنگ کشته شدند. البته معلوم نیست که آنان حافظ همه قرآن بوده‌اند یا بخشی از آن.

بعضی نویسندگان معتقدند که حافظان مجموع قرآن کمتر بوده‌اند.

شیخ عبدالحی کتانی می‌نویسد: در زمان رسول خدا ده تن حافظ مجموع قرآن بودند: علی و عثمان و ابی بن کعب و معاذ بن جبل و ابوالدّرداء و زیدبن ثابت و ابوزید انصاری و تمیم داری و عباده‌بن ثابت و ابوایوب.[95]

سوم: رسول خدا(ص) برای نوشتن قرآن چندین نفر باسواد را برگزیده بود. وقتی آیه‌ای نازل می‌شد یکی از آنان را احضار می‌کرد و آیه را برایش املا می‌نمود تا بنویسد. سپس از نویسنده می‌خواست نوشته‌اش را بازخوانی کند. خوب گوش می‌داد اگر اشتباهی داشت، دستور می‌داد آن‌را اصلاح نماید. گاهی رسول خدا(ص) جای آیه را برای نویسنده تعیین می‌کرد و می‌فرمود: این آیه را در فلان سوره و بعد از فلان آیه بنویس.[96]

نویسندگان رسول خدا(ص) تا 43 نفر به شمار رفته‌اند.[97] ولی همه آنان کاتب وحی و  کاتب رسمی نبودند بلکه بعضی کاتبِ نامه‌های آن حضرت بودند. و برخی دیگر گاه‌گاه و به طور غیر رسمی کتابت چیزی را برعهده می‌گرفتند. بعض آنان کاتب رسمی قرآن بودند و در صورت حضور بر دیگران تقدم داشتند. بعضی دیگر کاتب غیر رسمی بودند و در غیاب کاتبان رسمی برای نوشتن آیه یا آیاتی احضار می‌شدند.

شیخ عبدالحی می‌نویسد: عثمان‌بن عفان و علی، کاتب وحی بودند که چنانچه حضور نداشتند، ابی‌بن کعب و زیدبن ثابت به نوشتن مأمور می‌شدند. اگر هیچ‌کدام از آنان حاضر نبودند، هر نویسنده‌ای که حاضر بود کتابت را برعهده می‌گرفت. آنان عبارت بودند از: معاویه، و جابربن سعید و اَبان‌بن سعید و علاء حضرمی و حنظله‌بن ربیع؛[98] که نسخه قرآن مخصوص پیامبر(ص) را نوشته‌اند. البته افراد دیگری هم بوده‌اند که آیات را در نسخه‌های خودشان ثبت می‌کردند حتی بعضی کاتبان وحی علاوه بر کتابت نسخه رسول اللّه برای خودشان نیز می‌نوشتند و بدین وسیله قرآنی برای خود تهیه کردند. نویسندگان، هر سوره را از بسم اللّه الرّحمن الرّحیم که در آغاز سوره نازل می‌شد، شروع می‌کردند، آیات را پشت سر هم می‌نوشتند تا زمانی که بسم اللّه الرّحمن الرّحیم جدیدی نازل می‌شد که علامت شروع سوره جدید بود. بعد از آن، آیات جدید را بعد از بسم اللّه جدید ثبت می‌کردند.[99] جز در موارد مخصوصی که پیامبر(ص) دستور می‌داد آیه‌ای را در سوره دیگر و در جای مخصوص ثبت کنند.[100]

 

کاغذ آن زمان چه بوده؟

بی‌تردید کاتبان وحی آیات قرآن را بر چیزی می‌نوشته‌اند. پس باید بدانیم کاغذ آن  زمان چه بوده است؟ از قرآن و کتاب‌های تاریخ استفاده می‌شود که در زمان پیامبر اسلام چیزی وجود داشته که قرطاس نامیده می‌شد.

اگر ما کتابی را بر تو نازل کرده بودیم که در قرطاس (کاغذ) ثبت شده بود و با دستشان آن را لمس می‌کردند کافران می‌گفتند: این کتاب جز سِحرِ آشکار چیزی نیست.[101]

در کشور چین از علف کاغذ درست می‌شد. در هند روی قطعات حریر سفید می‌نوشتند. در ایران روی پوست‌های نازک و دباغی شده (ادیم) می‌نوشتند. برای نوشتن از تخته سنگ‌های سفید و نازک، و از صفحات مس و آهن و روی و پوست درخت خرما و استخوان کتف شتر و گوسفند و قطعات چوب، استفاده می‌کردند.[102]

کاتبان وحی آیات قرآن را بر اشیای مذکور می‌نوشتند و تحویل پیامبر اکرم می‌دادند و آن حضرت همه آن‌ها را در مکان مخصوصی از منزل نگه‌داری می‌کرد؛ تا هنگام وفات یک نسخه کامل قرآن نزد آن جناب فراهم آمد.

گویا پیامبر اسلام(ص) هنگام وفات همین نسخه را تحویل حضرت علی(ع) که خود نیز کاتب وحی بود، داده است.

امام صادق(ع) می‌فرماید: رسول خدا(ص) به حضرت علی(ع) فرمود: یا علی! قرآن پشت بستر من است و در کتاب و حریر و کاغذها نوشته شده است. پس آن را بگیرید و جمع کنید، و ضایع نسازید، چنان‌که یهود تورات را ضایع کردند.[103]

 

بیندیشید و پاسخ دهید

1. الفاظ و آیات قرآن از کیست؟

2. چه سوره‌ای مکی نامیده می‌شود؟

3. پیامبر اکرم برای حفظ و بقای قرآن چه کرد؟

4. چرا پیامبر فراموشی و اشتباه نداشت؟

5 . حافظان قرآن به چه منظوری آیات را بر رسول خدا می‌خواندند؟

6. حافظان مشهور قرآن را نام ببرید؟

7. کاتبان وحی چه کسانی بودند؟

8 . فاصله میان دو سوره به چه وسیله‌ای شناخته می‌شد؟

9. آیات قرآن را بر چه چیزهایی می‌نوشتند؟

10. رسول خدا(ص) قرآن خود را چه کرد؟

 

 

گردآوری قرآن

 

چنان‌که اشاره شد آیات قرآن به صورت پراکنده، در مدت 23 سال تدریجا بر پیامبر اکرم نازل شد، اما در تألیف آن‌ها توجه کامل به عمل می‌آمد. چند مرتبه جمع و تألیف شد تا به صورت کنونی در اختیار مسلمانان قرار گرفت:

 

1. در زمان رسول خدا(ص)

اوّلین اقدام پیامبر اسلام این بود که دستور اکید داد آیات نازل شده را در الواحی می‌نوشتند و خودش بر نوشته‌های آنان نظارت می‌کرد. جای مناسب هر آیه را تعیین می‌کرد؛ سوره‌ها را جدا و نام‌گذاری می‌کرد؛ از کاتبان می‌خواست نوشته‌های خود را برایش بخوانند تا اگر غلط دارند تصحیح نماید. سپس الواح را از کاتبان می‌گرفت و در جایگاه امنی بایگانی می‌کرد. این‌گونه همه آیات و سوره‌های قرآن نزد آن حضرت(ص) جمع و تألیف شد، ولی درست معلوم نیست که سوره‌های قرآن چگونه و با چه ترتیبی روی هم نهاده می‌شد. آیا بایگانی سوره‌ها ترتیب خاصی داشت یا نه؟ و اگر ترتیب داشته، چگونه بوده است؟

از بعضی شواهد استفاده می‌شود که در زمان حیات رسول خدا(ص) و با نظارت آن حضرت نوعی تألیف و تنظیم انجام گرفته است.

زیدبن ثابت گفت: ما نزد رسول خدا(ص) به تألیف قرآن از روی ورق‌ها اشتغال داشتیم.[104]

اما درست معلوم نیست که این تألیف جدید چگونه و به چه کیفیتی انجام گرفته است.

جمع و تألیف قرآن در آن زمان، منحصر به نسخه قرآن پیامبر اکرم(ص) نبوده بلکه برخی کاتبان وحی آیات را برای خودشان نیز می‌نوشتند، و بدین وسیله نسخه‌های دیگری از قرآن فراهم شد که در کتاب‌های حدیث و تفسیر و تاریخ به آن‌ها اشاره شده است؛ مانند مصحف‌های علی(ع)، ابن مسعود، ابی‌بن کعب، و زید.

ابن ندیم می‌نویسد: گردآورندگان قرآن در زمان پیامبر اکرم(ص) عبارتند از: علی بن ابی‌طالب(ع)، سعد بن عبید، ابوالدّردا، عویم بن زید، معاذ بن جبل، ابوزید، ثابت بن زید، ابی بن کعب، عبید بن معاویه، ثابت بن ضحاک.[105]

هر یک از این افراد قرآنی داشت که جامع همه سوره‌ها و آیات بود ولی دارای دو نقص بودند: 1. به صورت یک کتاب و اوراق مرتب نبودند؛ 2. در میان آن‌ها از جهت تقدیم و تأخیر سوره‌ها اختلاف بود.[106]

رسول خدا(ص) با شیوه دیگری هم همه آیات و سوره‌های قرآن را گردآورد. این جمع‌آوری در حافظه افراد بود. پیامبر به اصحاب توصیه می‌کرد که آیات نازل شده را حفظ کنند. اصحاب نیز در این‌باره عنایت داشتند. بسیاری به حفظ قرآن مشغول شدند که در این میان، جمعی از آنان در حفظ مجموع آیات قرآن توفیق یافتند که به حافظان قرآن معروف بودند. آنان مورد احترام اصحاب بودند، و از پشتوانه‌های قرآن محسوب می‌شدند. قرآن را از حفظ به دیگران منتقل می‌ساختند. اصحاب نیز از  حافظه آنان استفاده و در موارد نیاز به آنان مراجعه می‌کردند. حتی گردآورندگان قرآن، در زمان ابوبکر و عثمان نیز از همین حافظان بهره می‌بردند.

در زمان رسول خدا(ص) همه آیات قرآن بدین دو روش جمع و نگه‌داری شد و برای مسلمانان باقی ماند.

2. در زمان خلافت ابوبکر

در زمان رسول خدا(ص) و با نظارت مستقیم آن حضرت، مجموع آیات و سوره‌های قرآن در الواحی مکتوب و ثبت شده بود. هم‌چنین مجموع قرآن در حافظه نیرومند جمعی از اصحاب محفوظ بود ولی برای استحکام و اطمینان بیشتر، کار جدیدی ضرورت داشت، زیرا اوّلاً: آیات و سوره‌ها در یک جا و به صورت یک کتاب ضبط نشده بود بلکه در الواحی متعدد و پراکنده ضبط بود، به همین دلیل در معرض کم یا زیاد شدن قرار داشت. به علاوه، استفاده از چنین قرآنی دشوار بود.

ثانیا: حافظان قرآن که پشتوانه آن کتاب آسمانی بودند، و در موارد لزوم به آنان مراجعه می‌شد، در معرض مرگ و شهادت بودند و بیم آن می‌رفت که با مرگ آنان بخشی از آیات از دست برود. چنان‌که در جنگ یمامه جمعی از حافظان کشته شدند؛ در حدی که ابوبکر احساس خطر کرد و دستور داد مجموع آیات قرآن را در یک صحیفه تألیف کنند.

سیوطی در این‌باره می‌نویسد: ثابت‌بن زید گفت: ابوبکر بعد از جنگ یمامه مرا احضار کرد، در حالی‌که عمربن خطّاب نزد او بود. پس به من گفت: عمر نزد من آمده و می‌گوید: در جنگ یمامه جمع کثیری از قرّای قرآن (حافظان) کشته شدند، می‌ترسم در جنگ‌های دیگر نیز به همین صورت حافظان قرآن کشته شوند، و قسمت عمده قرآن نابود گردد. نظر من این است که دستور دهید قرآن جمع‌آوری شود.

زید می‌گوید: من به عمر گفتم: چگونه می‌خواهید کار کنید که رسول خدا(ص) انجام  نداد؟ عمر پاسخ داد: به خدا سوگند، این کار خوب و لازمی است سپس آن‌قدر به من اصرار کرد که با او هم عقیده شدم. ابوبکر گفت: تو جوان عاقل و مورد اعتمادی هستی و کاتب وحی نیز بوده‌ای. با دقت و کنجکاوی قرآن را جمع کن. پس من همه قرآن را از پوست درختان خرما و استخوان چهارپایان و تخته‌سنگ‌های سفید و حافظه حافظان قرآن گرفتم و در یک‌جا جمع کردم.[107]

زیدبن ثابت به دستور ابوبکر این مأموریت بسیار مهم را پذیرفت و مشغول به کار شد. او از اصحاب رسول خدا(ص) نیز یاری طلبید و گفت: هر کس مکتوبی از قرآن را در دست دارد. یا سوره و آیه‌ای را از حفظ کرده، آن‌را بر من عرضه بدارد تا ضبط کنم. اصحاب دعوتش را پذیرفتند و اعلام همکاری کردند.

زید، معیار قبول آیات را شهادت دو عادل[108] قرار داد. اگر دو نفر عادل شهادت می‌دادند که این آیه را از رسول خدا شنیدیم، یا شاهد بودیم که نزد رسول خدا نوشته شد، قبول و ضبط می‌شد.

سیوطی می‌نویسد: از لیث‌بن سعد، نقل شده که گفت: ابوبکر نخستین فرد بود که قرآن را جمع کرد و زیدبن ثابت مسئولیت نویسندگی را برعهده گرفت. مردم آیات را بر زید عرضه می‌کردند ولی او جز با شهادت دو عادل چیزی را نمی‌پذیرفت.[109]

و باز می‌نویسد: عمر گفت: هر کس از رسول خدا چیزی از قرآن گرفته آن‌را بیاورد تا ضبط کنیم. اصحاب، آیات را در کاغذ یا الواح یا پوست درختان خرما می‌نوشتند، ولی جز با شهادت دو عادل قبول نمی‌شد.[110]

یادآوری: زیدبن ثابت برای انجام مأموریت جمع و تألیف قرآن، از هر جهت شایستگی داشت. زیرا اوّلاً: به ایمان و تقوا و امانت‌داری و عقل و کاردانی معروف بود. ثانیا خودش حافظ مجموع آیات قرآن بود. و دو بار هم آن‌ها را بر پیامبر اکرم(ص) خوانده و مورد تأیید قرار گرفته بود. ثالثا: یکی از کاتبان رسمی وحی بود. و رابعا: نسخه‌ای از قرآن را داشت که پیامبر نیز آن‌را تأیید کرده بود.

زید با چنین امتیازها و با همکاری سایر حافظان، با دقت تمام و بعد از شهادت دو شاهد عادل، آیات قرآن را در یک مصحف جمع و تألیف کرد و تحویل ابوبکر داد. بعد از ابوبکر این نسخه در اختیار عمر و سپس دخترش حفصه نهاده شد.
 

جمع قرآن توسط علی‌بن ابی‌طالب(ع)

از کلام بعضی تاریخ‌نگاران و برخی احادیث استفاده می‌شود که علی‌بن ابی‌طالب(ع) نخستین کسی بود که بعد از وفات رسول اللّه و به دستور آن حضرت قرآن را گردآورد.

ابوبکر حضرمی از امام صادق(ع) نقل کرد که: رسول خدا(ص) به حضرت علی(ع) فرمود: یا علی! قرآن پشت بسترِ من قرار دارد که در مصحف و حریر و کاغذ نوشته شده است، آن‌را بگیرید و جمع کنید، و مانند یهود که تورات را ضایع ساختند، ضایع نسازید. پس علی(ع) آن‌را در پارچه زردی جمع کرد، و در خانه‌اش بر آن مُهر نهاد، و فرمود: عبا بر دوش نیندازم تا قرآن را جمع کنم و اگر کسی درِ خانه آن حضرت می‌رفت، بدونِ عبا درِ خانه می‌آمد.[111]

ابورافع نقل می‌کند که: پیامبر اکرم(ص) در مرض وفات به حضرت علی(ع) فرمود: «یا علی! این کتاب خداست بگیر.» پس حضرت علی آن‌را در پارچه‌ای جمع کرد و به منزل خودش برد. وقتی پیامبر(ص) از دنیا رفت، علی(ع) قرآن را بر اساس ترتیب نزول، تألیف کرد. او بدین موضوع عالِم بود.[112]

عبد خیر، از حضرت علی(ع) روایت کرده که فرمود: وقتی رسول خدا(ص) وفات کرد، من قسم خوردم قبل از جمع کردن قرآن عبا بر دوش نیندازم. پس عبا بر دوش نیفکندم جز بعد از جمع قرآن.[113]

ابن سیرین از حضرت علی(ع) نقل کرده که فرمود: وقتی رسول خدا(ص) وفات کرد، با خدا عهد بستم که عبا بر دوش نیندازم جز برای نماز جمعه، تا قرآن را جمع کنم.[114]

تاریخ یعقوبی می‌نویسد: روایت شده که علی‌بن ابی‌طالب(ع) بعد از وفات رسول خدا(ص) قرآن را جمع آورد و بر شتری حمل کرد و آورد و گفت: این قرآن است، من آن‌را جمع کرده‌ام.[115]

از همه این‌ها استفاده می‌شود که حضرت علی(ع) بعد از انجام مراسم کفن و دفن رسول اللّه طبق دستور پیامبر به جمع و تدوین قرآن مشغول شد و بعد از اتمام عمل، آن‌را بر دستگاه خلافت عرضه داشته ولی مورد قبول قرار نگرفته است!

به خوبی روشن نیست که قرآن حضرت علی(ع) با قرآن موجود چه تفاوت‌هایی داشته است، ولی اجمالاً می‌توان گفت تفاوت آن‌ها از جهت تعداد آیات و سوره‌ها، یا تفاوت و تغییر در برخی سوره‌ها و آیات نبوده است، زیرا با برهان‌ها و ادله قطعی اثبات شده که هیچ‌گونه تحریف و تغییر و کم و زیادی در قرآن پدید نیامده، بلکه قرآن موجود همان قرآنِ نازل شده بر پیامبر اکرم(ص) است.

بنابراین، اگر تفاوتی وجود داشته باید در این جهات باشد:

1. آیات و سوره‌ها در قرآن حضرت علی(ع) به ترتیب نزول تألیف شده بود.

2. در آیاتی که نَسخ شده بود، ناسخ بعد از منسوخ آمده بود.

3. آیات طبق قرائت رسول اللّه(ص) ثبت شده بود.

4. احتمالاً تفاسیر و مطالب رسول خدا در تفسیر آیات محکم و متشابه شأن نزول آیات، در حواشی آن یا اوراق جداگانه ثبت شده بود.

تذکر این نکته نیز لازم است که شیعیان معتقدند قرآن موجود در میان مسلمانان، همان قرآن نازل شده بر پیامبر و از هرگونه تحریف و تغییری منزه است.[116] در نماز همین قرآن را می‌خوانند، و به همین قرآن عمل می‌کنند. امامان معصوم نیز همین‌گونه عمل می‌کردند.
 

3. در خلافت عثمان

نوشته‌اند: حذیفه پسر یمان، در بازگشت از جنگِ سرزمین ارمنستان، وارد بر عثمان شد و از اختلافات قرائت قرآن شدیدا اظهار نگرانی کرد، و گفت: یا امیرالمؤمنین! امت مسلمان را، دریاب قبل از این‌که به اختلافاتی که یهود و نصارا در کتاب دینی خود دارند، مبتلا شوند و از وقوع اختلاف در قرآن جلوگیری کن.[117]

گرچه در زمان ابوبکر نسخه کاملی از قرآن تألیف و تدوین شد، این قرآن در اختیار عُموم مردم نبود بلکه مردم از قرآن‌هایی استفاده می‌کردند که کاتبان وحی در زمان رسول خدا(ص) نوشته بودند. از آن قرآن‌ها نسخه‌برداری شده بود و در شهرها و کشورهای اسلامی رواج داشت. متأسّفانه قرآن‌های رایج یک‌سان نبودند بلکه از دو جهت اختلاف داشتند: یکی ترتیب آیات و سوره‌ها، دیگری نحوه کتابت حروف و طرز تلفظ کلمات و اختلاف لهجه‌ها. و احیانا کم و زیادِ آیات. بدین صورت قرآن‌های متفاوتی به‌وجود آمد و در شهرها و کشورهای اسلامی رواج یافت و هر گروهی قرآن خود را بر سایر قرآن‌ها ترجیح می‌داد.[118]

حذیفه از چنین اختلافاتی در میان مسلمانان نگران شد و برای آینده قرآن و امت مسلمان احساس خطر کرد. در مراجعت از سفر موضوع را در مدینه با عثمان در میان نهاد و تقاضای چاره‌اندیشی کرد. عثمان نیز شدیدا نگران شد و تصمیم گرفت اختلافات را برطرف سازد و همه مسلمانان را به سوی یک قرآن جامع و کامل هدایت کند.

بدین منظور زیدبن ثابت را که قرآن شناس بود و در تنظیم و تألیف قرآن در زمان ابوبکر مسئولیت داشت، فراخواند و موضوع را با او درمیان گذاشت. و از او خواست که با دقت و کنجکاوی قرآن جامع و کاملی تهیه و تنظیم کند. قرآن ابوبکر را نیز که نزد حفصه نگه‌داری می‌شد در اختیار حذیفه قرار داد. به عبداللّه‌بن زبیر و سعیدبن عاص و عبدالرّحمان حارث نیز دستور داد. در انجام این مهم، با حذیفه همکاری کنند. به آنان گفت: قرآن را با دقت بازبینی کنید. در ضبط صحیح حروف و کلمات و تلفظ لغت بکوشید و چنانچه در موردی اختلاف‌نظر داشتید، لهجه قریش را مقدّم بدارید،  زیرا قرآن با زبان قریش نازل شده است.[119]

انجمن مذکور در سال 25 هجری به دستور عثمان مشغول به کار شد. قرآن ابوبکر را اصل قرار دادند، از روی آن می‌خواندند، و با نسخه‌های دیگر مقابله می‌کردند. سعیدبن عاص، املا و قرائت می‌کرد، زیرا لهجه‌اش به لهجه پیامبر(ص) شباهت داشت. زید نیز کلمات را بر طبق تلفظ و لهجه سعید می‌نوشت.

بعد از چندی احساس کردند به کمک افراد دیگر نیز نیاز دارند؛ بدین منظور هشت نفر از اصحاب را به همکاری دعوت کردند که جمعا دوازده نفر شدند.[120]

ابی بن کعب، یکی از مدعوین بود که گاهی آیات را بر دیگران املا می‌کرد. در مقابله از نسخه قرآن او نیز استفاده می‌شد. در موارد مشکوک به دیگر اصحاب نیز مراجعه می‌کردند، و در صورتی آن‌را می‌پذیرفتند که دو شاهدِ عادل صحت آن‌را تأیید کنند.

در بعضی موارد از نظریات حضرت علی(ع) نیز استفاده می‌کردند.[121] عثمان هم بر کار آنان نظارت داشت.

بدین صورت تحقیقی دقیق و گروهی روی قرآن انجام گرفت،و یک نسخه صحیح تهیه شد که بارها بازخوانی و مقابله شد و در نهایت یک نسخه کامل و دقیق و صحیح از قرآن تدوین شد و مورد تأیید و تصویب محققان قرار گرفت.

سپس عثمان دستور داد از نسخه تصحیح شده[122] چندین نسخه دیگر تهیه و تکثیر کردند و به شهرهای بزرگ اسلامی یک نسخه از آن‌را فرستاد، و قرآن‌های دیگر را از آنان گرفت و معدوم ساخت.

بدین صوت وعده الهی که فرموده: «ما قرآن را نازل کرده‌ایم و آن‌را حفظ می‌کنیم»[123] و نیز: «باطل در قرآن، از پیش‌رو و پشت سرش، راه ندارد، و از سوی خدای حکیم و حمید نازل گشته است».[124] تحقق یافت و مجموع آیات و سوره‌های قرآن، بدون تحریف و تغییر و کم یا زیاد، برای مسلمانان تا ابد باقی ماند.

 

بیندیشید و پاسخ دهید

1. پیامبر اسلام چگونه قرآن را جمع کرد؟

2. چه کسانی در زمان رسول خدا(ص) قرآن را جمع کردند؟

3. قرآن در زمان خلافت ابوبکر چگونه جمع شد؟

4. چه کسی از جانب ابوبکر مأمور جمع قرآن شد؟

5 . زید چگونه قرآن را جمع‌آوری کرد؟ و در چه صورتی آیه را می‌پذیرفت؟

6. پیامبر اسلام(ص) در مرض وفات به حضرت علی چه فرمود؟

7. حضرت علی چگونه سوگند خورد؟

8 . نخستین گردآورنده قرآن که بود؟

9. قرآن حضرت علی چه تفاوت‌هایی با قرآن موجود داشت؟

10. چرا عثمان به فکر تألیف قرآنی افتاد؟

11. چه کسانی در زمان خلافت عثمان به تألیف قرآن مشغول شدند؟

12. عثمان بعد از تهیه نسخه صحیح قرآن چه کرد؟

 

پرتوی از اخلاق پیامبر اسلام(ص)

 

پیامبر اسلام(ص) در اخلاق سرآمد همه انسان‌ها و در حدّ انسان کامل بود. به همه صفات نیک، و در حدّ اعلا آراسته بود. از همه بدی‌ها و اخلاق زشت خالی و منزه بود. مکارم اخلاقی که در اسلام و قرآن آمده، در وجود آن حضرت تجسّم یافته بود. چنان‌که عایشه همسر پیامبر و دیگر اصحاب بدین مطلب اعتراف داشتند:

ابودردا می‌گوید: از عایشه درباره اخلاق پیامبر سؤال کردم، گفت: اخلاق پیامبر قرآنی بود؛ از آنچه خدا راضی بود رضا داشت و برای غضب خدا خشمناک می‌شد.[125]

آن‌قدر خوش‌اخلاق بود که قرآن او را ستوده و درباره‌اش می‌گوید: اخلاق تو عظیم است.[126]

گرچه در این کوتاه نوشتار نمی‌توانیم اخلاق عظیم پیامبر اسلام(ص) را تشریح کنیم، به بخشی از آن اشاره می‌کنیم:

امیرالمؤمنین(ع) در وصف پیامبر اکرم(ص) می‌فرمود: در بخش دستش از همه مردم بازتر بود. از همه مردم پرجرئت‌تر، راست‌گوتر،باوفاتر، نرم‌خوتر و خوش  معاشرت‌تر بود. هر کس نخستین بار او را می‌دید از هیبتش متأثر می‌گشت، و اگر با او معاشرت می‌کرد و می‌شناخت به وی علاقه‌مند می‌شد. مانند آن حضرت را نه قبلاً دیده بودم، نه بعدا.[127]

اَنَس بن مالک درباره آن جناب می‌گفت: خوش اخلاق‌ترین، و بردبارترین، و بخشنده‌ترین مردم بود. هیچ‌گاه نشد که چیزی از او بخواهند و در جواب، نه بگوید.[128]

عایشه می‌گفت: پیامبر اکرم(ص) بداخلاق و ناسزاگو نبود. از کسانی نبود که در بازارها داد و فریاد می‌کنند. بدی را با بدی پاداش نمی‌داد بلکه می‌بخشید و عفو می‌کرد.[129]

هند، پسر ابوهاله می‌گفت: رسول خدا(ص) همواره خوش‌رو، و خوش اخلاق، و نرم‌خو بود. بداخلاق و تندخو و فریادزن، و ناسزاگو و عیب‌جو و ستایش‌گر نبود. آنچه را دوست نمی‌داشت نادیده می‌گرفت. کسی را ناامید نمی‌کرد. نفْس خود را از سه چیز منزه ساخته بود: جدال، زیاده روی و بزرگ شماری، و کار بی‌فایده. مردم را نیز در سه چیز رها کرده بود: از کسی بدگویی و عیب‌جویی نمی‌کرد، درصدد کشف اسرار و عیوب باطنی مردم نبود، سخن نمی‌گفت جز در موردی که انتظار ثواب داشت.[130]

اَنَس‌بن مالک می‌گوید: با پیامبر(ص) راه می‌رفتم، لباسی بر تن داشت که حاشیه آن خشن و زبر بود. یک بادیه‌نشین به آن حضرت رسید، لباسش را گرفت و با شدّت کشید، به گونه‌ای که آثار آن‌را در شانه‌اش مشاهده کردم، و گفت: ای محمد! مقداری از اموال خدا را به من بده. رسول خدا(ص) به او توجه و تبسم کرد، و دستور داد چیزی به او بدهند.[131]

 

زندگی پیامبر اسلام(ص)

زندگی پیامبر اسلام(ص) بسیار ساده و بی‌آلایش بود. خانه‌اش کوچک و گلین بود. فرش خانه‌اش یک قطعه حصیر بود. خوراک خود و خانواده‌اش غالبا نان جو و خرما بود. بسیار اتفاق می‌افتاد که همین نان جو و خرما را نیز نداشتند و یک روز یا بیشتر گرسنه بودند. جامه و لباسش ساده بود، کفش خود را وصله می‌کرد. ولی ساده‌زیستن آن حضرت بر اثر فقر و نداری نبود، زیرا هم قدرت کار کردن داشت، هم سهمی از غنایم و بیت‌المال در اختیارش بود، بلکه می‌خواست با مسلمانان صدر اسلام که غالبا تهی‌دست بودند مواسات و هماهنگی داشته باشد. پیامبر اکرم(ص) رهبر امت نوپای اسلام بود، از تجملات زندگی اجتناب می‌کرد تا تحمل دشواری‌ها بر دیگران آسان باشد. غنایم بیت‌المال را در میان مسلمانان یک‌سان تقسیم می‌کرد و سهم خود و فرزندان و بستگانش از دیگران بیشتر نبود. بلکه گاهی ایثار می‌کرد و بخشی از سهم خود را به مستمندان می‌بخشید.

ابن عباس روایت کرده: روزی عُمَر وارد بر پیامبر(ص) شد و دید آن حضرت روی حصیری نشسته که بر پهلویش اثر گذاشته است. عرض کرد: ای پیامبر خدا! کاش فرشی برای خودت تهیه می‌کردی. رسول خدا فرمود: من را با دنیا چکار؟ مَثَل من با دنیا مثل مسافر سواره‌ای است که در یک روز گرم سفر می‌کند، پس ساعتی را برای استراحت زیر سایه درختی می‌نشیند، آن‌گاه حرکت می‌کند و سایه را رها می‌سازد.[132]

عایشه گفت: گاهی یک ماه بر آل محمد می‌گذشت در حالی‌که آتشی برای پختن غذا روشن نمی‌کردند. غذای آنان جز خرما و آب چیزی نبود، مگر این‌که گوشت پخته‌ای برای‌شان آورده شود.[133]

ابن عباس گفت: گاهی چند شبانه‌روز پیامبر و خانواده‌اش غذایی نداشتند و گرسنه می‌خوابیدند.[134]

عایشه گفت: پیامبر(ص) از دنیا رفت، در حالی که خانواده‌اش هرگز سه روز پیاپی از نان گندم سیر نشدند.[135]

عیون‌الاثر می‌نویسد: رسول خدا(ص) از دنیا رفت در حالی‌که زره‌اش نزد یک یهودی، برای تأمین مخارج خانواده‌اش گرو بود.[136]

 

عبادت پیامبر اسلام(ص)

رسول خدا(ص) عابدترین مردم بود، در عبادت جدّیت می‌کرد. به نماز بسیار علاقه داشت و می‌فرمود: روشنی چشم من در نماز است.[137]

نمازهای واجب را اوّل وقت و با حضور قلب می‌خواند. نوافل یومیه و سایر نمازهای مستحب را نیز می‌خواند. در ثلث آخرِ شب برای تهجد و نماز شب و ذکر و دعا از خواب برمی‌خاست. خدای سبحان او را به چنین برنامه‌ای فرمان داده بود:

پاره‌ای از شب را به نماز زنده بدار. ادای این نافله به نفع تو می‌باشد. شاید پروردگارت بدین وسیله تو را به مقامی عالی برساند.[138]

پیامبر اکرم(ص) همواره به یاد خدا و در حال ذکر بود. مخصوصا در ماه مبارک رمضان از سایر ایام بیشتر در نماز و عبادت جدّیت می‌کرد. آن‌قدر در نماز و عبادت کوشش می‌کرد که پاهای مبارکش ورم کرد و آیه نازل شد که: ای پیامبر! ما قرآن را بر تو نفرستادیم تا خود را به زحمت بیندازی.[139]

مغیره‌بن شعبه، درباره عبادت پیامبر(ص) می‌گوید: برای نماز خواندن چندان ایستاد که پاهای مبارکش ورم کرد. به آن حضرت گفت: آیا خدا گناهان گذشته و آینده‌ات را نبخشیده است؟ فرمود: آیا من بنده شاکر خدا نباشم؟[140]

اَنس گفت: رسول خدا(ص) کثیرالذّکر بود، و کارهای لهو و بیهوده انجام نمی‌داد.[141]

امام صادق(ع) نقل کرده: رسول خدا(ص) در خانه امّ سلمه بود، که او از خواب بیدار شد و رسول خدا را در بستر نیافت... پس برخاست و در اطراف خانه به جست‌وجوی آن حضرت پرداخت. او را در گوشه‌ای از خانه یافت که برپا ایستاده و دست‌ها را برداشته و گریان می‌گوید: اللّهمَّ لا تنزع مِنّی صالح ما اعطیتنی ابدا.[142]

امام صادق(ع) فرمود: عادت پیامبر(ص) چنین بود که در دهه آخِر ماه رمضان در مسجد اعتکاف می‌کرد. خیمه‌ای برایش برپا می‌ساختند و او بستر خود را جمع می‌کرد و برای عبادت آماده می‌گشت.[143]

ابوبکر به پیامبر گفت: یا رسول اللّه! موهایت سفید شده است؟ فرمود: سوره‌های هود (11)، واقعه (56 )، مرسلات (77)، عَمّ یتسائلون (78)، اذا الشّمس کوّرت (81 )، موهایم را سفید کرد.[144]

ابوذر می‌گوید: رسول خدا(ص) شبی را تا صبح برپا ایستاده بود و این آیه را می‌خواند: «اگر آنان را عذاب کنی، بندگانت هستند، و اگر ببخشی پس تو توانا و حکیم هستی.»[145]

 

اخلاق پیامبر(ص) در خانواده

اخلاق و رفتار رسول خدا(ص) در خانه و با همسر و فرزندان، بسیار دوستانه بود. به آنان اظهار محبت می‌نمود. خوش اخلاق و خندان بود. در کارهای خانه به آنان کمک می‌کرد. تندی نمی‌کرد و لغزش‌ها و اشتباه‌ها را می‌بخشید. با کودکان بسیار مهربان بود، و با آنان بازی می‌کرد.

اَنس می‌گوید: رسول خدا(ص) در کارهای خانه به خانواده کمک می‌کرد. گوسفند می‌دوشید، کفش خود را می‌دوخت، کارهای خودش را انجام می‌داد، به چارپایان علف می‌داد، خانه را جارو می‌کرد، پای شتر را می‌بست، با خدمت‌گزار غذا می‌خورد، خمیر می‌کرد و لوازم زندگی را از بازار می‌آورد.[146]

اَنس خدمت‌گزار رسول خدا(ص) گفت: در سفر و حضر در خدمت رسول خدا(ص) بودم، هرگز به من نگفت: چرا چنین کردی، یا چرا فلان کار را انجام ندادی.[147]

عمرة می‌گوید: از عایشه پرسیدم: پیامبر(ص) در میان خانواده خود چگونه بود؟ گفت: نرم‌ترین و بزرگوارترین مردم و خوش‌رو و خندان بود.[148]

جابر می‌گوید: روزی بر پیامبر(ص) وارد شدم، دیدم حسن و حسین علیهماالسلام بر پشت آن حضرت سوارند. او با دست و پا راه می‌رود و می‌گوید: شترِ خوبی دارید و شما نیز بارِ  خوبی هستید.[149]
 

رفتار پیامبر(ص) با مردم

پیامبر اسلام(ص) آداب اجتماعی را کاملاً رعایت می‌کرد. بسیار متواضع و مهربان و خوش‌برخورد بود. با همه مسلمانان یک‌سان برخورد می‌نمود. به همه احترام و اظهار مَحبت می‌کرد. از افراد غایب احوال‌پرسی و از بیماران عیادت می‌کرد. در تشییع جنازه‌ها شرکت می‌کرد. با کودکان سلام و احوال‌پرسی می‌کرد.

ابوقتاده درباره آن حضرت می‌گفت: با علوّ درجاتی که داشت، تواضعش از همه مردم زیادتر بود. بر گروهی از اصحاب وارد شد پس به احترامش برپا شدند، فرمود: مانند عجم‌ها که با قیام از یکدیگر تعظیم می‌نمایند، از من احترام نکنید. من بنده خدا هستم و همانند بندگان می‌خورم و می‌نشینم. پیامبر گاهی بر الاغ سوار می‌شد و فرد دیگری را نیز پشت سر خود سوار می‌کرد. از مسکینان عیادت می‌کرد و با فقیران مجالست داشت. دعوت بندگان را نیز می‌پذیرفت. وقتی وارد مجلس می‌شد، در آخرین مکانی که صف اصحاب بدانجا منتهی شده بود، می‌نشست.[150]

جریر درباره رسول خدا(ص) می‌گفت: با یارانش شوخی می‌کرد و معاشرت داشت و گفت‌وگو می‌کرد. با کودکان بازی می‌کرد و آنان را در دامن خود می‌نشانید. دعوت آزادگان و بندگان و کنیزان و فقیران را می‌پذیرفت. از بیمارانی که در آخِرین نقطه مدینه بودند عیادت می‌کرد. عذر عذرخواهان را می‌پذیرفت.[151]

اَنَس گفت: رسول خدا(ص) در حضور هم‌نشین زانوهایش را مقدّم نمی‌داشت. در ملاقات با هر کس، به سلام سبقت می‌گرفت و با یارانش مصافحه[152] می‌کرد. هیچ‌گاه  پایش را در حضور یاران دراز نمی‌کرد. هر کس که وارد می‌شد مورد احترام قرار می‌گرفت، گاهی لباس خود و گاه فرش زیرپای خود را برایش می‌گسترد و با اصرار او را روی آن می‌نشانید. یارانش را به قصد احترام کنیه (پَسنام) می‌داد، آنان را به بهترین نام‌ها صدا می‌زد، سخن هیچ‌کس را قطع نمی‌کرد.[153]

ابن مسعود می‌گفت: مردی می‌خواست با پیامبر(ص) سخن بگوید، ولی مرعوب هیبت آن حضرت شد و می‌لرزید. پیامبر به او فرمود: بر خودت آسان بگیر، من پادشاه نیستم، بلکه پسرِ زنی هستم که گوشْتِ خشکیده می‌خورد.[154]

ابوذر گفت: رسول خدا در میان اصحاب می‌نشست؛ چنانچه مرد غریبی وارد مجلس می‌شد، تشخیص نمی‌داد کدام یک از آنان رسول اللّه هستند، جز این‌که سؤال کند.[155]

اَنَس می‌گفت: رسول خدا(ص) بر جمعی از کودکان گذشت و سلام کرد. و باز می‌گوید: وقتی رسول خدا(ص) سه روز یکی از اصحاب را نمی‌دید احوالش را جویا می‌شد، اگر به سفر رفته بود برایش دعا می‌کرد، و اگر در وطن بود به ملاقاتش می‌رفت، و اگر بیمار بود از او عیادت می‌کرد.[156]

عایشه می‌گفت: رسول خدا(ص) هیچ‌گاه خدمت‌گزار و زنی را کتک نزد، هیچ‌گاه با دست مبارکش بر کسی نزد، جز در حال جهاد.[157]

امام صادق(ع) فرمود: رسول خدا(ص) نگاه خود را در میان یاران تقسیم می‌کرد، و به هر یک از آنان یک‌سان می‌نگریست.

بر اثر اخلاق نیک پیامبر(ص) مردم به سویش جذب می‌شدند و دعوتش را می‌پذیرفتند، چنان‌که قرآن می‌گوید: به سبب رحمت خداست که تو با آنان این‌چنین خوش‌خوی و مهربان هستی، اگر تندخو و سخت‌دل بودی از گِردت پراکنده می‌شدند. پس بر آنان ببخش و برایشان آمرزش بخواه، و در کارها با آنان مشورت کن، و چون تصمیم گرفتی، بر خدا توکل کن، زیرا خدا توکل کنندگان را دوست دارد.[158]

بیندیشید و پاسخ دهید

1. رفتار پیامبر با یارانش چگونه بود؟

2. رفتار و اخلاق پیامبر چه تأثیری در قبول دعوت داشت؟

3. رفتار و اخلاق پیامبر در خانواده چگونه بود؟

4. زندگی پیامبر چگونه بود؟

5 . چرا زندگی رسول خدا(ص) ساده بود؟

6. عبادت پیامبر چگونه بود؟

 


[80] . بحارالانوار، ج 18، ص 189. بعضی تاریخ نگاران، بیستم یا هفدهم ماه رمضان را مبعث می‌دانند.
[81] . انساب الاشراف، ج 1، ص 104.
[82] . بحارالانوار، ج 18، ص 184.
[83] . همان، ص 194.
[84] . انساب الاشراف، ج 1، ص 105.
[85] . سیره ابن هشام، ج 1، ص 251.
[86] . همان، ص 252.
[87] . جریان آغاز بعثت و نخستین زمان نزول جبرئیل علیه‌السلام در کتاب‌های تاریخ به گونه‌ای مختلف نقل شده که بعضا با
مقام شامخ نُبوّت سازگار نیست، به همین دلیل در بیان این حادثه فوق‌العاده، از احادیث اهل‌بیت استفاده کردیم که از دیگران آشناترند.
[88] . علق، آیات 1 ـ 6 .
[89] . بحارالانوار، ج 18، ص 205.
[90] . مناقب آل ابی‌طالب، ج 1، ص 46.
[91] . علی بن السّری عن أبیعبداللّه علیه‌السلام قال: أوّلُ ما نَزلَ علی رسولِ اللّهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله « بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِـیمِ* إِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّک َ »
و آخِره « إِذا جاءَ نَصْرُ اللّهِ »؛ کافی، ج 2، ص 628 .
[92] . اعلی، آیه 6 .
[93] . الاتقان فی علوم القرآن، ج 1، ص 96.
[94] . همان، ص 94.
[95] . التّراتیب الاداریة، ج 1، ص 46.
[96] . تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 43.
[97] . التراتیب الاداریه، ج 1، ص 115 ـ 116.
[98] . همان، ص 114.
[99] . ر.ک: تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 34.
[100] . ثبت آیات در سوره‌های مختلف، با نظارت و فرمان پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و اصطلاحا توقیفی، انجام گرفته است.
[101] . « وَلَوْ نَزَّلْنا عَلَیک کتاباً فِی قِرْطاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَیدِیهِمْ لَقالَ الَّذِینَ کفَرُوا إِنْ هـذا إِلاّ سِحْرٌ مُبِـینٌ »؛ انعام، آیه 7.
[102] . التراتیب الاداریه، ج 1، ص 122 و الاتقان، ج 1، ص 78.
[103] . عن أبیعبداللّه علیه‌السلام قال: إنّ رسولَ اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله قال لِعَلِی علیه‌السلام: یا علی! القرآنُ خلفَ فراشی فِی المُصْحَفِ وَالحریرِ وَالْقِرطاسِ،
فخُذوه و أَجمِعوه و لا تُضِیعُوه کما ضَیعتِ الیهودُ التَّوراةَ؛ بحارالانوار، ج 92، ص 48.
[104] . اتقان، ج 1، ص 76.
[105] . فهرست، ص 47.
[106] . همان، ص 43 ـ 48.
[107] . اتقان، ج 1، ص 76.
[108] . در فقه معمولاً به دو شاهد عادل، «بَینه» گویند، که در اصطلاح فقها به دو شاهد مَرد یا شاهد و سوگند اختصاص دارد و گاهی بر چهار مرد، یا سه مرد و دو زن نیز اطلاق می‌شود. ولی شاهدان مربوط، نسخه خطی و شاهد حفظی بودند؛ یعنی نوشته‌ای که حکایت از وحی قرآنی کنَد، و دیگران نیز شهادت دهند که آن‌را از زبان مبارک پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله شنیده‌اند.
[109] . اتقان، ج 1، ص 77.
[110] . همان.
[111] . أبوبکر الحضرمی عن أبیعبداللّه علیه‌السلام قال: إنّ رسولَ اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله قال لِعَلِی علیه‌السلام یا علی، القرآنُ خلفَ فراشی فی المصحفِ
والحریرِ والقرطاسِ، فخُذوه واجمِعوه ولا تُضیعوه کما ضَیعت الیهودُ التّوراةَ. فانطلق علی علیه‌السلام فجَمعَه فِی ثَوْبٍ اَصفَر، ثمّ ختم علیه فی بیته و قال: لاأرتدی حتی أجمعه. و إن کان الرجلُ لیأتیه فیخرجُ إلیهِ بغیرِ رداءٍ حتی جَمعَه؛ بحارالانوار، ج 92، ص 48.
[112] . ابورافع قال: أن النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله قال فی مرضه الّذی توفی فیه لعلی علیه‌السلام: یا علی، هذا کتاب اللّه خذه إلیک فجمعه علی علیه‌السلام: فی
ثوب فمضی إلی منزله. فلمّا قبض النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله حبس علی علیه‌السلام فألّفه کما أنزل اللّه و کان به عالما. مناقب ابن شهرآشوب، ج 2، ص 41.
[113] . عبد خیر عن علی علیه‌السلام قال: لما قبض رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله اقسمت أو حلفت ان لااضع ردای علی ظهری حتّی اجمع ما بین
اللوحین. فما وضعت ردای حتّی جمعت القرآن؛ همان.
[114] . ابن سیرین قال: قال علی علیه‌السلام: لمّا مات رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله آلیت ان لااخذ علی ردائی إلاّ لصلاة جمعة حتّی اجمع القرآن
فجمعته؛ اتقان، ج 1، ص 77.
[115] . روی بعضهم ان علی‌بن ابی‌طالب علیه‌السلام کان جمعه، لما قبض رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله و اتی به علی جمل فقال: هذا القرآن قد
جمعته؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 135.
[116] . بحارالانوار، ج 92، ص 41 ـ 42.
[117] . جامع الاصول، ج 3، ص 57 .
[118] . مثلاً مصحفِ عبداللّه بن مسعود ـ صحابی بزرگ پیامبر اکرم ـ در کوفه؛ مصحف ابی بن کعب، در مدینه؛ مصحف
ابوموسی اشعری در بصره و... مورد توجّه بود.
[119] . جامع الاصول، ج 2، ص 504 .
[120] . اتقان، ج 1، ص 79.
[121] . همان.
[122] . البته پس از گذشتِ زمان طولانی، دگرگونی‌هایی مانند نقطه‌گذاری، علامت‌گذاری و تقسیم مصحف‌های عثمانی به حزب‌ها، روی داد.
[123] . « إِنّا نَحْنُ نَـزَّلْنا الذِّکرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ »؛ حجر، آیه 9.
[124] . « لایأْتِـیهِ الباطِلُ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکـیمٍ حَمِـیدٍ »؛ فصلت، آیه 42.
[125] . أبوالدّرداء قال: سألتُ عایشةَ عن خُلُقِ رسولِ اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله فقالت: کانَ خُلقُه القُرآنَ، یرضی لرضاه و یسخطُ لسَخَطه؛ البدایة
والنّهایة، ج 6، ص 37.
[126] . « وَ إِنَّک َ لَعَلی خُلُقٍ عَظِـیمٍ »؛ قلم، آیه 2.
[127] . عَن أمیرالمؤمنین علیه‌السلام کان إذا وصَفَ رسولَ‌اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله قال: کان أجودَ الناسِ کفّاءً و أجرأَ النّاسِ صِدرا، و أَصدقَ النّاسِ
لهجةً، و أوفاهم ذِمّةً، و أَلینَهم عریکةً، و أَکرمَهم عُشرةً، و مَن رآه بدیهة هابَه، و مَن خالطَه فعَرفَه أحبَّه و لم أَرَ مثلَه و لا بعدَه؛ بحارالانوار، ج 16، ص 263.
[128] . عَن أَنَس قال: کان النّبی صلی‌الله‌علیه‌وآله أحسنَ النّاسِ خُلقا، وأرجحَ النّاسِ حِلما، و کانَ أسخَی النّاسِ کفّا، ما سُئِل شیئا فقال: لا؛
عیون الاثر، ج 2، ص 329.
[129] . همان، ص 331.
[130] . مکارم الاخلاق، ج 1، ص 13.
[131] . البدایة والنِّهایة، ج 6، ص 43.
[132] . مکارم الاخلاق، ج 1، ص 25.
[133] . البدایة والنهایة، ج 6، ص 58 .
[134] . عیون الاثر، ج 2، ص 335.
[135] . البدایة والنهایة، ج 6، ص 57 .
[136] . عیون‌الاثر، ج 2، ص 334.
[137] . قال رسولُ اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله: جُعِل قرّةُ عینی فی الصلاة؛ جامع احادیث الشّیعه، ج 20، ص 25.
[138] . « وَمِنَ اللَّـیلِ فَتَهَـجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَک عَسی أَنْ یبْعَثَک رَبُّک مَقاماً مَحْمُوداً »؛ اسرا، آیه 79.
[139] . « طـه * ما أَنْزَلْنا عَلَیک القُرآنَ لِتَشْقی »؛ طه، آیه 1 ـ 2.
[140] . البدایة والنّهایة، ج 6، ص 60.
[141] . همان، ص 46.
[142] . عن أبیعبداللّه علیه‌السلام قال: کان رسولُ اللّهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله فی بیتِ أُمِّ سلمةَ، ففَقَدتْه من الفراشِ فدَخلها فی ذلک ما یدخلُ النّساءَ،
فقامَت تَطلبُه فی جوانبِ البیتِ حتی انتَهت إلیه و هو فی جانبٍ من البیتِ قائمٌ رافعٌ یدَیه یبکی و هو یقول: اللّهمّ لا تَنزَعْ منّی صالحَ ما أَعطیتَنی أبدا، بحارالانوار، ج 6، ص 17.
[143] . عن أبیعبداللّه علیه‌السلام قال: کان رسولُ اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله إذا کان العَشرُ الأواخرُ اعتَکفَ فی المسجدِ و ضُرِبَ له قبّةٌ من شَعرٍ و شمّرَ
المئزرُ و طَوی فِراشَه؛ همان، ص 273.
[144] . قال أبوبکر: یا رسول اللّه! أراک شَبتَ! فقال: شَیبْتنی هودُ والواقعةُ والمرسلاتُ و عمّ یتسائلون وإذا الشمس کوّرت؛
البدایة والنّهایة، ج 6، ص 67.
[145] . عن أبیذرّ قال: إنّ رسولَ اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله: قامَ لیلةً حتی أصبح یقرأ هذه الآیة « إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُک وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّک أَنْتَ
العَزِیزُ الحَکـیمُ »؛ البدایة والنّهایة، ج 6، ص 65 .
[146] . عیون الاثر، ج 2، ص 334.
[147] . البدایة والنهایة، ج 6، ص 39.
[148] . همان.
[149] . بحارالانوار، ج 43، ص 285.
[150] . عیون الاثر، ج 2، ص 333.
[151] . همان، ص 331.
[152] . چسباندنِ کفِ دست به کفِ دستِ طرف مقابل، که طبق سنّت با هر دو دست است.
[153] . بحارالانوار،ج 16، ص 229.
[154] . همان.
[155] . همان.
[156] . مکارم الاخلاق، ج 1، ص 19.
[157] . طبقات ابن سعد، ج 1، ص 367.
[158] . « فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کنْتَ فَظّاً غَلِـیظَ القَلْبِ لاَنْفَـضُّوا مِنْ حَوْلِک فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ
فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکلْ عَلی اللّهِ إِنَّ اللّهَ یحِبُّ المُتَوَکلِـینَ »؛ آل عمران، آیه 159.