بخش پنجم
مسائلى پيرامون
امور سياسى ، اجتماعى و اخلاقى اسلام
مشورت و شورا در اسلام
وقتى با مشكلى روبرو شويد چه مىكنيد؟فكر مىكنيد و راه حلّى مىانديشيد ، آنگاه وارد عمل مىشويد و مشكل را بر طرف مىسازيد.اين طور نيست؟آيا دوست داريد يكى از دوستان ، شما را در عمل يارى كند؟البتّه چون ، در اين صورت نيرو بيشتر مىشود ، مشكل زودتر برطرف مىگردد.
همانطور كه در عمل نيازمند يارى و همكارى دوستان هستيد ، در فكر كردن نيز نيازمند يارى و همفكرى آنان مىباشيد.وقتى بنشينيد و با هم فكر كنيد ، نيروى فكر و انديشه شما چندين برابر مىشود و در نتيجه راه حلهاى بهتر و مؤثّرترى را كشف خواهيد كرد و به موفّقيّتهاى بالاترى خواهيد رسيد.
با هم انديشيدن را مشورت مىگويند و جلسه با هم انديشى را شورا مىنامند مشورت و شورا در اسلام از اهميّت ويژهاى برخوردار است.تا آنجا كه پيامبر گرامى اسلام در كارهاى مهمّ اجتماعى با افراد كاردان و عاقل و كار آزموده و ديندار و مورد اعتماد مشورت مىفرمود.به سخنان آنان خوب گوش مىداد و بهترين را ، با هم فكرى آنان بر مىگزيد و با يارى آنان مورد عمل قرار مىداد.
خوب است براى درك عميقتر ارزش مشورت در اسلام و آشنايى بهتر با سيره و سنّت رسول خدا در اين مورد ، به گزارش مختصرى از يك جلسه مهمّ مشورتى رسول خدا بنگريم:
خبر رسيد كه سران قريش و بت پرستان مكّه به قصد حمله به مدينه و براندازى حكومت اسلام ، سر گرم تهيّه نيرو و سپاه هستند ، از ديگر احزاب كفر و قبايل عرب نيرو خواستهاند و آنان وعده يارى و مساعدت دادهاند.بزودى سپاه بزرگى فراهم مىكنند و با تجهيزات سنگين رهسپار مدينه خواهند شد.رسول خدا سران قبايل مدينه و گروهى ديگر از مسلمانان عاقل و متعهّد را براى مشورت و چاره انديشى در مجلسى فرا خواند و به آنان فرمود:بطورى كه گروه اطّلاعاتى سرّى اسلام خبر دادهاند ، همه احزاب كفر و بت پرستى همدست و متّحد شدهاند و سپاه عظيمى فراهم ساختهاند و مىخواهند بر مدينه و مسلمين حمله كنند.مىخواهيم در اين باره مشورت كنيم و تصميم بگيريم.بگوييد چه بايد كرد ، راه چاره و نظر شما چيست؟
حاضران گفتند:با تمام نيرو از شهر و ديار و آئين بر حقّمان دفاع مىكنيم. جنگ ، جنگ ، يا رسول اللّه!ما تا آخرين قطره خونمان استقامت و پايدارى خواهيم كرد و از نيروى فراوان دشمن هرگز نمىهراسيم ، زيرا ما بر حقّيم و به «احدى الحسنيين»اميد و ايمان داريم ، پيروزى نهايى با ماست.............
پيامبر به آنان آفرين گفت و فرمود:اكنون بگوييد ، چگونه با دشمن برخورد كنيم تا قواى او را در هم بكوبيم و آنها را به عقب برانيم؟
-يا رسول اللّه!بهتر است در شهر سنگربندى كنيم و با كمال نيرو از شهرمان دفاع كنيم ، نگذاريم دشمن وارد شهرمان شود.اگر در مدينه بمانيم مردان و زنان و حتّى كودكان از شهر خود دفاع مىكنند و خيلى زودتر نيروى عظيم دشمن را به عقب مىرانند و تار و مار مىكنند ، ما قبلا هم-هر گاه كه تعداد دشمن بسيار زياد بوده است-اين شيوه را به كار بستهايم و بر دشمن پيروز شدهايم.
چند نفر از اعضاى جلسه ، اين پيشنهاد را پسنديدند و تأييد كردند.
امّا گروه ديگرى از افراد با اين نظر مخالفت نمودند ، گفتند:يا رسول اللّه!چرا در مدينه بمانيم؟چرا خانه و خانواده خود را در معرض تاخت و تاز دشمن قرار دهيم؟آيا بهتر اين نيست كه همه از شهر خارج شويم و بر دشمن يورش بريم؟بهتر نيست كه هر چه زودتر حركت كنيم و نگذاريم آنها به محدوده شهر برسند؟ما به راه و آئين خود يقين و ايمان داريم و بر حقّيم و از كثرت دشمن بيم و هراس نداريم.............
بحث و گفتگو بالا گرفت ، هر كس سخن ديگران را گوش مىكرد ، عقيده و فكر خود را با فكر ديگران مىسنجيد و اگر كم و كاستى به نظرش مىرسيد بيان مىنمود. بالاخره سلمان فارسى كه ايرانى الاصل بود ، برخاست و گفت:يا رسول اللّه!در بلاد ما چنين مرسوم است:وقتى شهر مورد حمله دشمنان فراوانى قرار مىگيرد و اهالى شهر نمىتوانند با دشمن مستقيما روبرو شوند و جنگ كنند ، در اطراف شهر خندقى حفر مىكنند و فقط چند نقطه را براى عبور و مرور باقى مىگذارند ، تا دشمن نتواند از هر سو بر شهر بتازد ، آنگاه رزمندگان در همان گذرگاهها به مقابله مىپردازند ، ما اين نقشه را خيلى آزمودهايم و هميشه پيروز بودهايم.يا رسول اللّه اكنون وضع و موقعيّت ما همانند آن شهرهاست.پيشنهاد مىكنم هر چه سريعتر دورادور مدينه را خندقى حفر كنيم.
فكر جالب و خوبى بود ، پيامبر طرح را پسنديد ، حاضران نيز همين طرح را قبول كردند ، مشورت و همفكرى به نتيجه مطلوب و قابل قبولى رسيد ، ديگر هنگام كار و عمل بود ، پيامبر به مسلمانان فرمان داد كه با سرعت هر چه تمامتر گرداگرد مدينه را خندق حفر كنند ، شخص پيامبر هم در حفر خندق با آنان همكارى و يارى نمود.كار بسيار مشكلى بود و با تلاش همه مسلمانان ، قبل از رسيدن دشمن خندق احداث شده بود و رزمندگان در گذرگاههاى مخصوص سنگر گرفته بودند.
سپاهيان عظيم و فراوان دشمن با شتاب بسيار به مدينه نزديك شدند ، تصميم داشتند يكروزه كار را يكسره كنند و يك نفر از مسلمانان را زنده باقى نگذارند ، نيرويشان چنان فراوان بود كه پيروزى فورى خود را حتمى مىدانستند.امّا در پايان راه با منظره عجيبى روبرو شدند.با درّهاى عميق و تلّى بلند از سنگ و خاك ، روحيّه خود را باختند و با اين كه تعدادشان چند و چندين برابر مسلمانان بود ، شكست خوردند و مجبور به عقب نشينى و بازگشت شدند.
در سالهاى آينده با ايثار و فداكاريها و دلاوريهاى مسلمانان در اين جنگ بيشتر آشنا مىشويم.
* * *
پيامبر گرامى نه تنها در چنين موارد سختى ، بلكه در غالب كارهاى مهمّ اجتماعى با افراد لايق و مورد اعتماد مشورت مىنمود ، مشورت كردن و نظر خواهى و احترام به ديگر مسلمانان ، رفتار عمومى و سيره آن حضرت بود و او از جانب خدا در انجام اين رفتار پسنديده مأموريت داشت.خداى بزرگ در قرآن مجيد به پيامبرش چنين فرموده است:
«در اثر لطف و رحمت خداست كه با مردم مهربان و ملايم شدى كه اگر تندخو و سخت دل بودى ، مردم از اطرافت پراكنده مىشدند:از كردار ناپسند مردم در گذر ، بر ايشان آمرزش بخواه و در كارها با آنان مشورت كن و آنگاه كه تصميم گرفتى بر خدا توكّل كن ، به درستى كه خدا متوكّلين را دوست دارد».
مشورت آنقدر مهم است كه در قرآن هم انديشى صميمانه و مشورت كردن يكى از علامات جامعه اسلامى به شمار رفته است«مؤمنان كارهايشان را با مشورت در بين خودشان ، انجام مىدهند».
حضرت علىّ بن ابيطالب فرمود:هر كس مستبدّ و خود رأى باشد ، ناچار به هلاكت مىرسد و هر كس در كارها با ديگران صميمانه مشورت و همفكرى كند ، در حقيقت از گنجينه عقل و تجربه آنان استفاده نموده است. * * *
آيا تاكنون پذيرفتهايد كه يكى از عوامل مهمّ پيروزى مشورت با ديگران است؟ مىتوانيد بگوييد كه چرا افرادى كه با دوستان لايق و مورد اعتماد خود مشورت مىكنند ، كمتر اتّفاق مىافتد كه با شكست روبرو شوند؟آيا كسانى كه خود رأى هستند و با ديگران مشورت نمىكنند در عمل ياران صميمى خواهند داشت؟مىتوانيد بگوييد كه چرا هر قدر انسان عاقل و با تجربه باشد ، باز هم به مشورت و همفكرى با ديگران نيازمند است؟
چگونه مىتوان از گنجينه اطّلاعات و آگاهيها و تجربيّات ديگران بهرهمند شد؟آيا مىتوانيد بگوييد با چه كسانى بايد مشورت كنيم؟
در صورتى مشورت براى ما سودمند خواهد بود كه با افراد آگاه و عاقل و شايسته و كاردان و از همه مهمتر صديق و امين و متعهّد مشورت كنيم.وگرنه همفكرى و مشورت با افراد نالايق و خائن نه تنها براى ما سودمند نيست بلكه ما را به گمراهى و سرگردانى مبتلا مىسازد و ما را نهايتا در دام خيانتكاران اسير مىكند.
امام صادق عليه السّلام ، چه خوب شرايط كسانى را كه بايد مورد شور و مشورت قرار گيرند بيان فرموده است:
1-خردمند و عاقل باشند.
2-عالم و دانشمند و با اطّلاع باشند.
3-آزموده و با تجربه و كاردان باشند.
4-خيرخواه و نصيحتگو باشند.
5-با تقوى و پرهيزكار و خدا ترس باشند. آيهاى از قرآن كريم
وَ شاوِرهُم فِى الاَمرِ فَاِذا عَزَمتَ فَتَوَكَّل عَلَى اللَّهِ. سوره آل عمران آيه 159
اى پيامبر!در كارها با مسلمانان مشورت كن و هنگامى كه تصميم گرفتى بر خدا توكّل كن و اقدام نما.
بينديشيد و پاسخ دهيد.
1-مشورت يعنى چه؟
2-در مشكلات عملى و فكرى چگونه از دوستانتان يارى مىطلبيد؟
3-پيامبر معمولا با چه كسانى مشورت مىفرمود؟
4-نتيجه همفكرى و مشورت با افراد صالح و آگاه چيست؟
5-سلمان فارسى در آن جلسه مشورتى مهم چه پيشنهاد كرد؟
6-بنظر شما پيروزى پيامبر و يارانش در جنگ خندق معلول و نتيجه چه عللى بود؟مهمترين علّت بنظر شما چيست؟
7-معمولا استبداد و خود رأيى چه نتيجهاى دارد؟
8-چگونه مىتوان از گنجينه عقل و تجربه افراد صالح بهرهمند شد؟
9-چه كسانى در عمل بيشتر از يارى افراد استفاده مىكنند؟كسانى كه مشورت مىكنند يا كسانى كه مشورت نمىكنند؟چرا؟
10-بنا به سفارش امام صادق چه كسانى بايد مورد مشورت قرار گيرند؟بنظر شما چرا اين صفات بايد در طرف مورد مشورت وجود داشته باشد؟
امّت يگانه اسلام
امّت اسلامى ، امّت يگانهايست كه بر اساس«ايمان به خداى يگانه و عمل صالح و اخلاق نيكو»تشكيل مىگردد ، اعضاى اين امّت بزرگ انسانهاى مسلمان و صالحى هستند كه چون اعضاى يك پيكر با يكديگر ارتباط دارند و به يكديگر يارى مىرسانند ، برخى بر برخى ولايت دارند و هر كه آگاهتر و متّقىتر و راهشناستر است همرهان خود را در مسير زندگى يارى و راهنمايى مىكند.اين انسانهاى مؤمن و مسلم تنها به تعالى و كمال و راهيابى خود نمىانديشند ، بلكه به فكر ديگران نيز هستند و خود را در مقابل خداى خويش مسئول مىدانند كه آنان را ارشاد و هدايت و يارى بنمايند ، دليل راه باشند ، چراغ روشن مسير زندگى باشند ، به كسانى كه بيراهه مىروند هشدار دهند و كسانى را كه راه مستقيم مىپيمايند تشويق و تقدير نمايند.
از ويژگيهاى امّت اسلام و فرد فرد اين امّت برقرارى حسن ارتباط توأم با گذشت و ايثار و امر به معروف و نهى از منكر است ، هر كس خود را تنها مسئول رستگارى خويش نمىداند بلكه سعادت و رستگارى ديگران را سعادت و رستگارى خويش مىشمرد و پيوسته مراقبت مىكند تا منكرى رخ ندهد و معروفى ترك نشود. علاوه بر اين وظيفه همگانى ، گروه ورزيده و متشكّلى نيز در جامعه تمام همّت خود را صرف مراقبتها و نظارتهاى اجتماعى مىنمايند اين گروه كه از شايستهترين و بهترين افراد امّت هستند دلباخته ايمان به خدا و شيفته اجراى اوامر اويند.دعوت به نيكى و معروف و نهى از زشتى و منكر را اصلىترين وظيفه مستمرّ خود مىدانند و براى اداى اين وظيفه سنگين و ايفاى اين مسئوليّت بزرگ عزمى راسخ و ارادهاى استوار دارند.
و خداى بزرگ به چنين امّتى كه متن روابط اجتماعى خود را بر اساس ايمان و عمل صالح و اخلاق نيكو و اجراى اين دو فريضه بزرگ الهى بنا نهادهاند وعده پيروزى و برترى داده است.
لذا امّت اسلام و فرد فرد مسلمين روابط داخلى خويش را بر ايمان به خدا و اخلاق حسنه و محبّت و ايثار از يكسو و از سوى ديگر بر اساس امر به معروف و نهى از منكر استوار مىسازند و به اين ترتيب وحدت و يگانگى و انسجام خود را افزون مىكنند.چون آنچه موجب پيروزى و برترى مىشود همان ايمان به خدا و پيوند و محبّت است و آنچه دشمن ستمگر را به زانو در مىآورد وحدت و يگانگى است.
رسول خدا صلى اللّه عليه و آله كه براى مسلمين دلسوز است و هميشه مشتاق پيروزى و برترى آنان است براى حفظ وحدت مسلمانها و رشد فضايل اخلاقى در ميان آنان با دقّت و ريزبينى خاصّى وظايف مسلمانها را تعيين فرموده است ، و فرموده كه:هر مسلمانى نسبت به مسلمان ديگر وظايفى دارد كه مىبايست با انجام آنها اداى وظيفه نمايد:
1-سلامش را به گرمى پاسخ گويد.
2-با مهربانى و خوش اخلاقى با او سخن گويد.
3-هديهاش را بپذيرد.
4-احسان و انعامش را سپاس گويد.
5-احسانش را تلافى كند.
6-اگر از او دعوتى كرد ، دعوتش را بپذيرد.
7-عهد و پيمان با او را محترم شمارد.
8-در يارى او كوشا باشد-چه ظالم باشد چه مظلوم ياريش كند-اگر ظالم بود ، ياريش كند.يعنى از ستم بازش دارد و اگر مظلوم بود دست ستم را از سرش دور كند و به اين گونه ياريش نمايد.
9-خواستههايش را بر آورد.
10-با دوستانش دوستى كند و از دشمنى با آنان بپرهيزد.
11-دوستى خود را با او نگهدارد.
12-از لغزش و اشتباه او در گذرد.
13-عذرش را بپذيرد.
14-عيبهاى پنهانش را بپوشاند.
15-همواره خير خواه و راهنما و نصيحتگر او باشد و او را به معروف امر كند و از منكر نهى نمايد.
16-اگر درباره كسى سفارش حقّى كرد ، توصيهاش را بپذيرد.
17-اگر بيمار شد به عيادتش برود.
18-اگر از دنيا رحلت كرد در تشييع او شركت كند و از خدا براى او طلب مغفرت نمايد.
19-هر چه براى خود مىپسندد براى او هم بپسندد.
20-هر چه براى خود ناپسند مىدارد براى او هم ناپسند بدارد.
بنگريد كه پيامبر اسلام بر چه نكات دقيقى تأكيد نمودهاند و براى رشد و تعالى و پيوستگى هر چه بيشتر مسلمانان چه وظايف مهمّى را بيان فرمودهاند.و بنگريد كه جامعهاى كه افرادش اينگونه نسبت به يكديگر رحيم و مددكار و مهربان و خير خواه باشند ، چه جامعه خوشبخت و سعادتمندى است.امّتى كه افرادش اين چنين در خدمت به يكديگر و خشنود ساختن يكديگر مىكوشند آن چنان منسجم و يگانه مىشوند كه چون صفّى پولادين در مقابل دشمن مىايستد و سخت و مقاوم با او روبرو خواهد شد و از هيچ قدرتى بيم و هراس نخواهد برد.
آنقدر اين حسن ارتباط بين جامعه مسلمين ارجمند و والاست كه پيامبر گرامى آن را بعد از اداى فرايض بهترين كار شمرده و فرموده است:«بهترين اعمال بعد از اداى واجبات خشنود ساختن مسلمان است».
باز هم فرموده است:«مؤمنين با هم برادرند ، حوائج يكديگر را برآورده مىسازند ، هر مؤمنى كه به مؤمن ديگر يارى رساند و حاجتش را برآورده سازد ، خدا هم در روز قيامت حوائجش را برآورده نمايد.» آيهاى از قرآن كريم
وَ المُؤمِنُونَ وَ المُؤمِناتُ بَعضُهُم اَولِياءُ بَعضٍ يَأمُرُونَ بِالمَعروُف وَ يَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ وَ يُقيمُونَ الصَّلوةَ وَ يُؤتُونَ الزَّكوةَ وَ يُطيعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَه اُولِئكَ سَيَرحَمُهُمُ اللَّهُ اِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ. سوره توبه آيه 73
مردان و زنان مؤمن برخى بر بعضى ديگر ولايت دارند ، امر به معروف مىكنند و نهى از منكر مىنمايند و نماز را بر پا مىدارند و زكات را مىپردازند و خدا و رسولش را اطاعت مىكنند ، اينان را خدا بزودى مورد مرحمت خويش قرار مىدهد و البتّه خدا عزيز و حكيم است.
بينديشيد و پاسخ دهيد.
1-امّت اسلامى بر چه اساسى ارتباطات داخلى خود را بنا مىنهد؟
2-ملاك ولايت برخى بر برخى ديگر در ميان اعضاى امّت اسلامى چيست؟
3-انسانهاى مؤمن چگونه ديگران را ارشاد مىكنند؟به كسانى كه راه مستقيم مىپيمايند چه مىگويند؟به كسانى كه بيراهه مىروند چه مىگويند؟
4-امر به معروف و نهى از منكر يعنى چه؟آيا يك وظيفه همگانى است يا بايد گروه متشكّلى اين وظيفه را انجام دهند؟توضيح دهيد.
5-اهمّ وظايف يك مسلمان را نسبت به مسلمان ديگر بشماريد.سلامش را چگونه پاسخ مىدهد؟ چگونه با او سخن مىگويد؟وقتى به او هديهاى مىدهد ، چه مىكند؟آيا مىپذيرد؟چه مىگويد؟ چگونه احسان او را جبران مىكند؟در مقابل دعوتى كه از او مىكند ، چه مىگويد؟اگر با او عهدى بندد يا قرارى بگذارد ، چه مقدار به اين عهد و قرار احترام مىگذارد؟اگر ظلمى از او ديد چگونه او را يارى مىكند؟اگر مظلوم بود چگونه؟اگر خواستهاى داشت و با او در ميان نهاد ، چه مىكند؟چگونه دوستى خود را با او حفظ مىكند؟اگر لغزش يا اشتباهى از او ديد چه مىكند؟ اگر از او عذرخواهى كرد ، چه عكس العملى نشان مىدهد؟آيا عيبهايش را جستجو مىكند؟اگر درباره كسى توصيه حقّى كرد ، چه مىكند؟اگر بيمار شد چه وظيفهاى دارد؟و اگر از دنيا رحلت كرد ، چه وظيفهاى دارد؟
6-بين خود و او چه ميزانى قرار مىدهد كه همه وظايف را با مقايسه آن ميزان پسند و ناپسند مىكند؟
مساوات در برخوردارى از بيت المال
مشكلات جامعه اسلامى به اوج رسيده بود كه حضرت على عليه السّلام از سوى مردم براى اداره حكومت و خلافت انتخاب شد.مردم او را مشتاقانه براى حكومت برگزيدند ، آن چنان مشتاق كه به تعبير و سخن امير المؤمنين على بن ابيطالب:
آنچنان به سويم شتافتند كه شانههايم از هر سو سخت فشرده شد و پياپى با من بيعت كردند و البتّه اگر اين مراجعه پياپى و بيعت مصرّانه مردم و عهد پروردگار نبود ، هرگز اين حكومت را نمىپذيرفتم.عهدى كه خدا از آگاهان گرفته و مسئوليّتى كه بر عهده آنان نهاده كه بر سيرى غارتگران شكمباره و گرسنگى مظلومان پوست بر استخوان چسبيده تحمّل نكنند و حقّ مظلوم را از ظالم تجاوزگر بستانند و به او باز گردانند.اگر اين عهد الهى نبود و اميد به حمايت مظلومان نداشتم ، هرگز اين حكومت را نمىپذيرفتم.قسم به خدا ارزشها و مقامهاى دنيوى نزد من بىارزشترين چيزهاست؛بىارزشتر ، پستتر ، منفورتر از آب چركينى كه از بينى بز بيرون مىآيد.
بدين ترتيب امير المؤمنين علىّ بن ابيطالب ، يكى از مهمترين و اصلىترين برنامههاى حكومت خويش را اعلام فرمود ، فرمود كه برنامه كار من يارى به مظلومان و محرومان و باز ستاندن حق آنان است.و در دوّمين روز حكومت و خلافت خويش به مسجد رفت و بر فراز منبر ايستاد و در حضور اجتماع مسلمين چنين خطبهاى را ايراد فرمود:
خداى را سپاس و بر پيامبر او محمّد مصطفى سلام و صلوات. اى مردم!گروهى از بيت المال و اموال عمومى مردم بيش از حقّ خود برداشتهاند ، جيب خود را انباشتهاند ، ملك و باغ خريدهاند و نهرهاى روان در آن جارى ساختهاند.مركبهاى زيبا خريدهاند و بر پشت آنها به فخر و تكبّر نشستهاند ، غلامان و كنيزان زيباروى خريدهاند-اينان در حقيقت ننگ دنيا و عذاب آخرت را براى خود خريدهاند-امّا بدانيد كه من حقّ مردم مظلوم و محروم را از اينان باز مىستانم و از اين پس سهم همه مسلمانان را از بيت المال بطور مساوى خواهم داد. مبادا عدّهاى در مقام اعتراض بگويند:علىّ بن ابيطالب ما را از حقّمان محروم كرد!من امروز صريحا اعلام مىكنم كه تمام مزايا را لغو خواهم كرد ، حتّى امتياز مصاحبت با پيغمبر را ، هر كس در گذشته از اصحاب رسول خدا بوده و يا به اسلام خدمتى كرده ، اجر و پاداشش با خداست؛اين سوابق درخشان سبب نخواهد شد كه ما ميان آنها و ديگر مسلمانان تبعيضى بنهيم و امتياز بيشترى بدهيم.-بيت المال مال عمومى مسلمين است و بايد در مصالح و اداره حكومت مصروف گردد و زيادى آن بطور مساوى بين همه تقسيم شود-.
هر كس امروز دعوت خدا و رسولش را بپذيرد و حقّانيّت ما را تصديق نمايد و در دين ما داخل شود و به سوى قبله ما نماز بخواند ، يك مسلمان است و با ساير مسلمانان برابر است و بيت المال هم كه مال همه مسلمانان است ، بين همه بالسّويّه تقسيم خواهد شد و از اين لحاظ هيچكس را بر ديگرى امتيازى نيست.
بله!هر كه متّقىتر باشد پيش خدا گرامىتر است و پرهيزگاران در قيامت بهترين پاداش را خواهند داشت.امّا خدا دنيا را پاداش پرهيزگاران قرار نداده است بلكه اجر و پاداش اخروى بر ايشان بسى نيكوتر است.
فردا همه حاضر شويد تا اموالى را كه در بيت المال موجود است ، در ميان شما تقسيم كنم.همه بياييد ، چه عرب ، چه عجم ، چه آنان كه قبلا حقوق مىگرفتهاند و چه آنان كه محروم بودهاند ، هر مسلمان آزادهاى حاضر شود.
فرداى آن روز همه حاضر شدند و حضرت على عليه السّلام موجودى بيت المال را بالسّويّه در ميان آنان تقسيم فرمود ، به هر نفر سه دينار رسيد.كسانى كه در گذشته محروم بودند و سهمى از بيت المال نمىگرفتند خوشحال شدند.عدّهاى هم كه قبلا دريافتهاى كلان داشتند ، حاضر نبودند به سه درهم بسازند ، به اعتراض و انتقاد پرداختند.يكى از آنها گفت:چگونه شما همه ما را در يك مرتبه قرار دادى و امتيازات را بكلّى ناديده گرفتى؟به من سه دينار دادى و به اين مرد هم كه تا چند روز پيش برده من بود و من آزادش كردهام ، سه دينار دادهاى؛آيا انصاف همين است؟
عمل قاطع و انقلابى امير المؤمنين عليه السّلام ، يعنى تساوى همگانى در بهرهگيرى از بيت المال براى عدّهاى از مردم قابل تحمّل نبود ، همان عدّهاى كه قبلا دريافتهاى كلان از بيت المال داشتند.بدين جهت از همان دوّمين روز خلافت اعتراضها و مخالفتهاى علنى و پنهانى شروع شد.اين عدّه كه در زمان سابق به سوء استفاده از بيت المال عادت كرده بودند احساس خطر كردند ، تك تك و گاه دسته دسته خدمت امير المؤمنين مىرسيدند و مزاياى خود را بر مىشمردند و عمل قاطع و خدا پسندانه على عليه السّلام را ، ناسنجيده و غير قابل تحمّل معرّفى مىكردند و تقاضاى تجديد نظر داشتند ، موج اعتراض هر ساعت شديدتر مىشد.تا بالاخره امير المؤمنين در چهارمين روز حكومت خويش دوباره بر فراز منبر رفت و چنين خطبهاى ايراد فرمود:
.............اى مردم گرامىترين مردم نزد خدا كسى است كه اطاعتش از خدا و عملش براى خدا بيشتر و بهتر باشد.پيرو سنّت رسول خدا باشد و با عمل خويش اوامر كتاب خدا را احيا كند. در نزد من نيز جز اطاعت از رسول خدا و عمل به احكام كتاب خدا ميزانى نيست.اى مردم!قرآن كتاب خدا پيش شما حاضر است و از سنّت و سيره رسول خدا اطّلاع داريد ، از آن چندى نگذشته است.خدا در قرآن مىفرمايد:اى مردم!ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را دسته دسته و قبيله قبيله قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد.و البتّه گرامىترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شما مىباشند.
در اين هنگام چهره امير المؤمنين از خشم بر افروخت و فرياد بر آورد و گفت:
اى مردم!از خدا و رسول اطاعت كنيد و اگر اعراض كنيد خدا كافران را دوست ندارد.اى مهاجرين و انصار آيا با اسلام آوردن خويش بر خدا و رسول منّت مىگذاريد؟در صورتى كه خدا بر شما منّت نهاده كه شما را به اسلام هدايت كرده است اى مردم!اين دنيا كه به آن دل بستهايد و آرزويش را در دل مىپروريد افزونيش شما را خشنود و كمبودش شما را خشمگين و ناخشنود مىسازد؛منزلگاه شما نيست و شما براى دنيا آفريده نشدهايد ، مراقب باشيد دنيا شما را نفريبد.
در اطاعت از خدا استوار و بردبار باشيد و بدانيد كه اموال بيت المال متعلّق به عموم مسلمين است ، خدا مصرفش را تعيين فرموده است.روش من در تقسيم بيت المال همان روش رسول خداست.هر كس دستور قرآن و سيره رسول خدا را نمىپسندد هر عملى خواست انجام دهد و البتّه من به روش خويش ادامه مىدهم و از عمل به حقّ و پيروى از آن هيچ بيم و وحشتى ندارم كسى كه از دستور خدا پيروى كند و به احكام خدا حكومت نمايد ، چه وحشتى دارد؟
تا آنجا امير المؤمنين در رعايت مساوات و رعايت امانت در بيت المال دقيق و سختگير بود كه روزى برادرش عقيل فرزندان خود را كه از شدّت گرسنگى زرد و پژمرده شده بودند پيش او آورد و تقاضاى يك صاع گندم از بيت المال كرد ، چهره پريشان و چشمان به گودى نشسته فرزندانش گواه نياز شديد او به اين مقدار گندم بود. امّا عقيل سهم خود را گرفته بود.برادر هم آنچه مىتوانست از مال خويش به او كمك كرده بود.امير المؤمنين برادر را نصيحت كرد ، عقيل باز اصرار كرد.امير المؤمنين براى او بيان كرد كه نمىتواند حقّ مسلمانان ديگر را به برادرش بدهد ولى عقيل نپذيرفت و دوباره تقاضايش را گفت و تكرار كرد ، چندين مرتبه آمد و رفت ولى امير المؤمنين كه انجام تقاضاى او را نابجا و خيانت به بيت المال مىدانست ، خود مىگويد:
«.....وقتى ديدم برادرم براى دريافت يك صاع گندم-زياده بر حقّش-اين چنين اصرار مىورزد و پى در پى پيش من مىآيد ، تكّه آهنى را در آتش نهادم ، وقتى آهن خوب سرخ و گداخته شد ، آن را برداشتم و نزديكش بردم از حرارت و لهيب آن آهن سرخ ، فرياد كشيد و دردمندانه ناله كرد.
گفتم:عقيل برادر!از تكّه آهنى كه انسانى آن را به بازى سرخ كرده ، ناله مىكشى؟فرياد مىكنى؟ولى مىخواهى مرا به آتشى فرا خوانى كه خداى تواناى قهّار به غضب خويش افروخته است ، آيا از يك آزار كوچك مىرنجى؟ولى من از شعلههاى بلند آتش دوزخ نرنجم؟آيا مىخواهى من به خيانت و ستم دست يازم؟نه.............هرگز!هرگز!قسم به خدا اگر همه آسمانها و زمين را به من ببخشند كه پر كاهى را از دهان مورى به ستم باز ستانم ، هرگز اين كار را نخواهم كرد.
امير المؤمنين اين چنين در رعايت مساوات در تقسيم بيت المال كوشا بود و حاضر نبود حتّى به برادرش يك صاع بيشتر از حقّش بپردازد.هنگام تقسيم هر چه بود دقيقا تقسيم مىكرد و وقتى كه همه اموال به صاحبانش مىرسيد ، دستور مىداد هر گوشه و كنارى از بيت المال را باز بنگرند كه مبادا چيزى مانده باشد و هنگامى كه مطمئنّ مىشد كه ديگر چيزى نمانده است ، خدا را شكر مىكرد و در همان محل بيت المال به نماز مىايستاد و دو ركعت نماز شكر مىگذارد.خدا را شكر مىگفت كه توانسته حقّ مردم را به آنها برساند و مىفرمود:
«خدايا!من به امر تو اين چنين رعايت مساوات و امانت را مىنمايم و به دقّت به حساب بيت المال مىرسم تا از حساب سخت روز قيامت و عذاب دردناك آن روز در امان باشم.»
خداى بزرگ همه ما را از عذاب طاقتفرساى آن روز در امان دارد. آيهاى از قرآن كريم
يا أَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا كُونُوا قَوّامينَ بِالقِسطِ شُهَدآءَ لِلَّهِ وَ لَو عَلى اَنفُسِكُم اَوِ الوالِدَينِ وَ الاَقرَبينَ. سوره نساء آيه 135
اى كسانى كه ايمان آوردهايد كسانى باشيد كه قسط را بر پا مىداريد و به خاطر خدا گواهى مىدهيد هر چند كه به زيانتان باشد يا زيان پدر و مادر يا نزديكانتان.
بينديشيد و پاسخ دهيد.
1-بنا به سخن امير المؤمنين ، خدا چه عهدى از عالمان گرفته است؟
2-ارزشها و مقامهاى دنيوى نزد علىّ بن ابيطالب چگونه بود؟بىارزشتر از چه؟
3-امير المؤمنين بيت المال را چگونه بين مسلمانان تقسيم كرد؟
4-چه كسانى تقسيم بالسّويّه را بر امير المؤمنين خرده گرفتند؟چه گفتند؟
5-امير المؤمنين در پاسخ به اين معترضين چه فرمود؟
6-امير المؤمنين به برادرش عقيل كه تقاضاى مقدارى گندم داشت چه فرمود؟و در پايان او را چگونه نصيحت كرد؟
7-هنگامى كه امير المؤمنين بيت المال را به صاحبانش مىرساند ، چگونه خدا را سپاس مىگفت؟چه دعا مىكرد؟
احترام اموال مردم و احترام بيت المال
هر كس براى حفظ و گسترش وجود خويش در فعّاليّت و كوشش است.براى حفظ و بقاء خود مىكوشد ، چيزهايى را بدست مىآورد و به خود اختصاص مىدهد و استفاده مىكند.مثلا فرد تشنه كوزهاى را بر مىدارد و تا كنار چشمه راه مىپيمايد ، آب مىنوشد و كوزه را از آب گواراى چشمه پر مىكند و بر مىگردد ، تا هنگامى كه آب در چشمه بود مالك بخصوصى نداشت ولى وقتى با كوشش و تلاش يك فرد حيازت شد اختصاص به آن فرد پيدا مىكند و او مالك آب كوزه مىشود.معناى مال و مالكيّت آنست كه ديگران حقّ ندارند و نبايد بدون اجازه و رضايت آن فرد در آب كوزه تصرّف كنند.
گاه مالك ، فرد است و گاه گروه و عدّهاى و گاهى حكومت و دولت ، در هر صورت هيچ كس حقّ ندارد و نبايد در حاصل تلاش و كوشش ديگران بدون رضايت و اجازه آنان تصرّف نمايد.اگر كسى نتيجه تلاش و حاصل كوشش ديگران را بر دارد و به خود اختصاص دهد بدون اين كه به آنان اطّلاع دهد و رضايتشان را تحصيل نمايد ، خيانت نموده ، و كارش سرقت و دزدى ناميده مىشود.سرقت گناه بزرگى محسوب مىگردد و مجازات سختى دارد ، مجازات سرقت در برخى موارد به حكم دادگاه اسلامى قطع انگشتان دست دزد است[1]. [1] البته بايد توجه داشت كه در هر شرايطى انگشتان دزد قطع نمىشود بلكه قطع انگشتان شرايط چندى دارد كه اگر آن شرايط يك جا جمع شود ، حاكم شرع حكم به قطع انگشتان دزد مىدهد.
مىدانيد چرا يك چنين مجازات سختى براى سارق پيش بينى شده است؟زيرا مهمترين و گرانبهاترين چيزها در نظر انسان«زندگى»است.انسان تقريبا نيمى از اين زندگى را با تحمّل رنج و با تلاش و فعّاليّت ، صرف تهيّه مايحتاج و وسائل مىنمايد ، مىكوشد و وسائل زندگى را تهيّه و تأمين مىكند و آنها را مورد بهرهمندى قرار مىدهد. در اين ميان شخص راحت طلب ، اسرافكار و متجاوزى پيدا مىشود كه امنيّت زندگى و حاصل تلاش ديگران را به خطر مىافكند و بجاى اين كه خود به تلاش و كوشش پردازد و نهال بكارد و در شبهاى سرد و روزهاى گرم مراقبت و آبيارى نمايد تا نهالش را به ثمر رساند ، به نهال به ثمر نشسته ديگران دست درازى مىكند و ميوههاى درخت كوشش و كار آنان را با انگشتان خيانتكار خود مىچيند و مىبرد.با اين دست متجاوز كه حاصل رنج سالهاى باغبان زحمتكشى را در چند لحظه مىچيند ، چه بايد كرد؟ناچار چنين دستى كه حاصل زندگى ديگران را قطع مىكند ، بايد قطع شود تا انسانها بتوانند با خاطرى آسوده و امنيّتى كامل به تلاش و توليد پردازند و از ثمره شيرين كار خويش برخوردار شوند.
گاهى به اموال يك فرد تجاوز و تعدّى مىشود كه البتّه اين كار زشت و گناه است و مرتكب آن در صورتى كه توبه نكند و گناه خود را جبران ننمايد علاوه بر مجازات دنيوى در آخرت نيز مورد عقاب و عذاب قرار خواهد گرفت.امّا زشتتر و پر گناهتر ، تعدّى و تجاوز به اموال عمومى بيت المال است.كه اين گناه زشتتر و پر گناهتر و عقوبتش سخت و سختتر است.و عجيب اين كه برخى تعدّى به مال خصوصى مردم را گناه و دزدى مىشمرند ولى تعدّى به اموال بيت المال عمومى را گناه نمىدانند و سرقت نمىشمرند در صورتى كه اين نوع سرقت نزد خدا بسيار زشتتر و سخت عقوبتتر است.
در اين زمينه به واقعه زير و سخنان امير المؤمنين(ع)توجّه كنيد:
عقيل برادر امير المؤمنين بود ، به شهر كوفه آمد و به منزل برادرش وارد شد ، از لباسهاى كهنه و رنگ و روى عقيل فقر و پريشانى آشكار بود.امير المؤمنين بر احوال برادر رقّت كرد و به فرزندش امام حسن فرمود:از اموال شخصى خودت جامهاى به عمويت اهدا كن.امام حسن عليه السّلام يك پيراهن و يك عباى نو آورد و با احترام تمام به عمو تقديم كرد.مشغول گفتگو بودند تا شب كه هنگام صرف غذا فرا رسيد ، عقيل از سفر رسيده بود.خسته و گرسنه بود منتظر بود كه شام مفصّلى بياورند ، خود را مهمان فرمانده و حاكم و ولىّ مسلمين مىدانست ، انتظار سفره مفصّل و رنگينى را داشت.
انتظار سر آمد و شام را آوردند غذاى بسيار ساده و مختصرى بود.امير المؤمنين با نام و ياد خدا به غذا خوردن مشغول شد ، عقيل كه انتظار چيزهاى ديگرى را مىكشيد با تعجّب پرسيد:شام همين است؟حضرت على عليه السّلام فرمود:مگر چيز كمى است؟ بله همين است و بسيار هم مورد احترام است ، نعمت خداست ، و ما چگونه مىتوانيم از عهده سپاس و شكر اينهمه نعمت بر آييم.
خوب است بدانيد كه غذاى امير المؤمنين هميشه بسيار ساده و سبك بود مخصوصا در ايّام پنجساله خلافت ، اغلب نان خالى و يا نان و شير و يا غذاى ساده ديگرى تناول مىفرمود و به استانداران و فرمانداران خويش هم سفارش مىفرمود كه مبادا به تقاضا و هوسهاى شكم گوش دهند و غذاهاى رنگا رنگ و گوناگون به آن بدهند كه در اين صورت مجبورند براى تهيّه آن از اموال مردم استفاده كنند و به حقّ اين و آن تجاوز نمايند و مخصوصا تأكيد مىفرمود كه:
بسيار كسان را همين هوسهاى شكم جهنّمى كرده است ، مراقب باشيد.
شام تمام شد ، عقيل با برادرش به گلايه و درد دل پرداخت:برادر!وضع مالى من بسيار نامطلوب است ، عيالبار و پريشان احوالم ، مقروض هستم.قرضم را ادا كنيد مقدارى هم كمك خرجى به من بدهيد ، .............
-چه مقدار مقروضى؟
-صد هزار درهم.
-صد هزار درهم!چقدر زياد!چه كردهاى كه اينهمه مقروض شدهاى؟برادر جان!اينقدر پول ندارم كه اين قرض ترا بپردازم.امّا اگر تا موقع پرداخت حقوق صبر كنى ، مىتوانم مقدارى از حقوقم را به تو بدهم ، حتّى اگر عائله و خانواده خودم بىخرجى نمىماندند همه حقوقم را به تو برادر گرامى مىدادم.
-صبر كنم تا وقت پرداخت حقوق برسد؟يعنى چه؟مگر خزانه كشور در اختيار شما نيست؟مگر شما خليفه مسلمين نيستى؟مگر همه كارها در اختيار شما نيست؟هر چه بخواهى مىتوانى در همين ساعت بپردازى ، پس چرا به موقع حقوق وعده مىدهى؟ اصلا مگر مجموع حقوق شما چقدر است كه مىخواهيد مقدارى از آن را به من بدهيد؟ اگر تمام حقوق خود را و حتّى چندين و چند برابر آن را به من بدهيد باز هم قرض من ادا نمىشود ، اين حرفها يعنى چه؟آيا سزاوار است كه اين همه پول در اختيار شما باشد و من مقروض بمانم؟.............؟از خزانه برداريد و بدهيد.
امير المؤمنين كه از سخنان برادر ناراحت و خشمگين شده بود و دوست نداشت برادرش و هيچ فرد ديگرى چنين بينشى داشته باشد ، كظم غيظ نمود و با صبر و متانت او را نصيحت كرد و به برادر گفت:برادر جان!اين چه حرفهايى است كه ميزنى؟!خزانه دولت پول دارد يا ندارد چه ربطى به من و شما دارد؟من و تو هم مانند ساير مسلمانها هستيم«بيت المال»مال عمومى مردم است ، مال شخصى من كه نيست ، تا بتوانم بردارم و به تو بدهم.اموال«بيت المال»امانتى است در دست من و من نمىتوانم در اموال عمومى خيانت كنم.درست است كه برادر من هستى و من وظيفه دارم با حدّاكثر امكان ترا كمك كنم امّا من مىتوانم از مال شخصى خودم به تو كمك كنم نه از بيت المال عمومى مردم. مىدانم كه تو عيالبار و گرفتار و مقروض هستى ، امّا وضع عمومى مردم هم خوب نيست و امثال تو فراوانند.چگونه مىتوانم ترا بر ديگران ترجيح دهم؟
امّا عقيل كه از سنگينى بار قرض و فشار زندگى خسته شده و به ستوه آمده بود ، گوشش به نصايح برادر بدهكار نبود و سخنان برادر را نمىپذيرفت و اصرار مىكرد. وقتى اصرارش از حدّ تجاوز كرد به او فرمود:برادر!چرا اينقدر اصرار مىكنى؟در بازار كوفه هم پول فراوان است ، آيا مىتوانى از پول تجّار و كسبه بردارى و قرض خود را ادا كنى؟اگر مىتوانى ، بفرما!
عقيل پاسخ داد:البتّه من حق ندارم پول كسبه و تجّار را بردارم و خرج كنم ، مال ، مال آنهاست و برايش زحمت كشيدهاند ، امّا بيت المال در اختيار شماست ، هر چه بخواهى مىتوانى از آن بردارى ، كسى هم متوجّه نمىشود.
امير المؤمنين فرمود:تو حاضر نيستى از اموال كسبه و تجّار بردارى و در اموال آنها خيانت كنى و به من اصرار مىكنى كه در اموال عمومى خيانت كنم و از اموال عمومى قرض ترا بدهم!عجب پيشنهادى مىكنى.خدا كه متوجّه كار ما هست و او از ما سؤال خواهد كرد.برادر جان!در شهر حيره ثروتمندان و تجّار زيادى وجود دارند آيا مىپسندى كه من و تو شمشيرهايمان را برداريم و بر سرشان شبيخون بزنيم و يك شبه ثروت كلانى بدست آوريم؟آيا مىپسندى كه به اين ترتيب قرضت را ادا كنى؟
عقيل كه از قاطعيّت برادر و صراحت او ناراحت و مضطرب به نظر مىرسيد ، گفت:برادر جان!من كه براى دزدى نيامدهام كه اين گونه با من صحبت مىكنى ، البتّه كه ما حقّ نداريم و نبايد به اموال مردم دستبرد بزنيم امّا بيت المال و خزانه كشور كه در اختيار شماست ، شما خليفه مسلمين و صاحب اختيار آنها هستى ، مىتوانى در اموال بيت المال تصرّف كنى و با صلاحديد خود آنها را به مصرف برسانى.
امير المؤمنين فرمود:نه.............نه اموال بيت المال به عموم مسلمانان تعلّق دارد و همه در آن سهيمند همانطور كه ربودن مال يك فرد دزدى است ، ربودن مال عموم مردم هم دزدى است من نمىتوانم در جايى كه همه در بيت المال سهيمند برادرم را به آنها ترجيح دهم و حقّ آنها را به او بپردازم.تو چنين مىپندارى كه دزدى فقط در جايى است كه مال يك نفر ربوده شود؟نه.............بلكه بدترين و زشتترين دزديها حيف و ميل اموال عمومى مردم است ، بدترين سرقتها خيانت در بيت المال است. آيهاى از قرآن كريم
وَ اَقسِطُوآ اِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ المُقسِطينَ. سوره حجرات آيه 9.
هميشه به عدل و داد رفتار كنيد كه خدا كسانى را كه به عدل رفتار مىكنند ، دوست دارد.
بينديشيد و پاسخ دهيد.
1-مجازات سختى كه براى سارق در برخى موارد پيش بينى شده چيست؟چرا چنين مجازاتى براى او پيش بينى شده است؟
2-عقيل منتظر چگونه غذايى بود؟از برادرش چه پرسيد؟برادر به او چه پاسخ داد؟
3-معمولا غذاى امير المؤمنين چگونه بود؟به استانداران و فرمانداران خود در اين زمينه چه توصيه مىفرمود؟
4-امير المؤمنين براى اين كه برادرش را به زشتى درخواستش آگاه كند ، چه پيشنهادى به او كرد؟او چه پاسخى داد؟
5-در نگاه امير المؤمنين بدترين و زشتترين دزديها چيست؟
جهاد و دفاع در اسلام
جهاد در لغت به معناى تلاش و كوشش است و در فرهنگ اسلامى-علاوه بر اين معناى عامّ-به معناى پيكار و جنگ مسلّحانه در برابر دشمنان اسلام و مسلمين نيز به كار مىرود.
مىدانيد كه اسلام دين عقيده و ايمان ، عقل و تفكّر و استدلال و برهان است و به همين وسيله در جهان توسعه و گسترش يافته است.اسلام هيچگاه با جنگ مسلّحانه و پيكار و تهديدات نظامى عقايد بر حقّ خود را تحميل نمىكند و مگر مىتوان عقيدهاى را با زور و شمشير ترويج كرد و در عمق جان افراد نفوذ داد؟دين از يك سلسله اعتقادات قلبى مايه مىگيرد ، مگر مىتوان با زور و جبر مردم را به پذيرش اين اعتقادات فرا خواند؟ قدرت نظامى مىتواند جلوى اعمالى را بگيرد و به اعمال ديگرى مردم را مجبور كند ، امّا چگونه مىتواند افكار و عقايد قلبى را دگرگون سازد؟
بر اين اساس اسلام ايمان و عقيده ، تقوى و فضيلت و ساير ارزشها را با بيان روشن و برهان متين بين مردم تبليغ مىكند.مىپرسد پس جهاد براى چيست؟پيكار و جنگ مسلّحانه به چه منظور است؟پاسخ اينست كه هرگز اسلام جنگ طلب نيست بلكه اسلام دين صلح و آرامش است ، و تا اقدام مسلّحانه ضرورت پيدا نكند دستور جهاد نمىدهد ، امّا در موارد لازم نه تنها از جنگ و جهاد ابائى ندارد بلكه به آن امر مىكند و آن را يك وظيفه شرعى و از بهترين عبادات مىشمرد.خدا در قرآن مىفرمايد:
خدا از مؤمنان جانها و مالهايشان را خريدارى مىكند و در برابر ، بهشت برين به ايشان مىبخشد ، اين مؤمنان در راه خدا پيكار مىكنند ، مىكشند و كشته مىشوند.اين وعده حقّى است بر خدا ، كه در تورات و انجيل و قرآن به ثبت رسيده است.و چه كسى از خدا به عهدش وفادارتر است؟پس مژده باد بر شما به معاملهاى كه با خدا كردهايد ، اين سعادت بسيار بزرگى است براى شما.[سوره توبه آيه 111]
چه آيه پر محتوا و جالبى!چه تعبيرات لطيف و زيبايى!
خدا در اين آيه به يك معامله بسيار مهمّى اشاره مىكند.خريدار كيست؟ فروشنده كيست؟جنس چيست؟ثمن در اين معامله چيست؟
خريدار خداست ، خداى بىنياز ، خداى مهربان ، خداى بزرگ با آن همه عظمت و جلال و با آن همه لطف و محبّت.فروشندگان مؤمنين هستند ، مؤمنينى كه با عمق جان خويش به خدا و پيامبر و معاد ايمان دارند و دين اسلام را با عشق و شوق به عنوان بهترين دين آسمانى پذيرفتهاند و سعادت خويش را در عمل و پاسدارى از احكام و قوانين آن مىدانند.اين مؤمنين چنان شيفته و دلباخته خدايند كه خشنودى و رضاى او را از همه چيز برتر و بالاتر مىدانند.لطف خدا را و ثوابها و نعمتهاى اخروى را بسى عاليتر و زيباتر از نعمتهاى دنيوى مىدانند.مىدانند كه زندگى دنيا كوتاه و گذرا و زندگى آخرت پايدار و جاويدان است.
جنس چيست؟مورد معامله چيست؟مورد معامله جان و روح و هستى مؤمن است ، خون سرخ و قلب پاك و عاشق و دلباخته خداست.مجاهد فى سبيل اللّه جان خويش را به خدا مىفروشد ، جانى كه خدا به او عنايت كرده به او باز مىگرداند و در راه او فدا مىكند.هر چه دارد يك مرتبه رها مىكند و به معبود بزرگ و بىهمتا مىپيوندد ، محبّت ديگران را يكسره از دل بيرون مىريزد و پروانهوار خود را به منبع نور الهى مىرساند.
ثمن معامله چيست؟ثمن معامله ، بهشت و رضوان خداست ، بهشت و زندگى جاويدان و همنشينى با پيامبران و امامان و معاشرت با شهداء و صدّيقين و بندگان شايسته خدا ، بهشت با آن همه زيبايى و نعمتى كه مانندش را نه چشمى ديده و نه گوشى شنيده و نه از وصف دلربايش خاطرهاى در خاطرى نشسته ، پاداش و ثمن اين معامله بهشت و نور و سرور و رضوان پروردگار متعال است.
سند اين معامله كتابهاى آسمانى است ، اين معامله در تورات و انجيل و قرآن به ثبت رسيده است و عمل به اين معامله و پرداخت اين بها را خداى تواناى مهربان تعهّد كرده است و چه كسى از خدا به عهدش وفادارتر است؟
چه آيه پر محتوا و لطيفى!چه مقام ارزنده و بزرگى!
مؤمن مجاهد فى سبيل اللّه در ميدان نبرد با دشمن ، خود را در برابر دو امر مهمّ مشاهده مىكند ، براى رضاى خدا و دفاع از احكام نورانى اسلام ، براى دفاع از آزادى و عدالت و براى اقامه قسط و كمك به محرومين و مستضعفين مىجنگد و دليرانه نبرد مىكند يا دشمنان اسلام را مىكشد ، تار و مار مىكند و فاتح و سربلند به آغوش خانوادهاش باز مىگردد ، يا در راه خدا و در مقابل و محضر خدا خون خويش را نثار مىكند.اگر فاتح به شهر و ديارش باز گردد ، عزّت و شرف را به همراه مىآورد در حالى كه گناهانش فرو ريخته و رحمت و مغفرت پروردگار متعال سراسر وجودش را فرو پوشيده است.و اگر به شهادت برسد ملائكه پروردگار به استقبالش مىآيند و روحش را به ملكوت اعلا پرواز مىدهند ، او در ملكوت اعلاى جهان آخرت هميشه زنده و جاويد از نعمتهاى خاصّ پروردگار بهرهمند مىگردد.در هر دو حال به سعادت و پيروزى نائل آمده است. دستور جهاد
اسلام هرگز براى كشور گشايى و تصاحب اراضى مردم دستور جهاد و نبرد نمىدهد و هرگز براى استثمار مردم و تحميل عقايد و فرهنگ جنگ نمىكند.امّا اگر مردمى در جهل و نادانى بودند؛در فقر و محروميّت و خفقان مىزيستند و ستمگران و مستكبرين دسترنجشان را چپاول مىكردند؛در چنين وضعى اسلام وظيفه مىداند كه به يارى محرومين بشتابند و آنان را از چنگال مستكبرين نجات دهند.امّا نخست با تبليغات ، با برهان و منطق بيدارشان كنند و از تاريكى شرك و مادّيگرى و كفر و نفاق نجاتشان دهند و به توحيد و خداپرستى رهنمونشان گردند تا از سلطه مستكبرين نجات يابند و زمام امورشان را خود در دست گيرند.
ولى اگر مستكبرين راه تبليغ و برهان را بستند و از ارشاد و تبليغ مانع شدند در چنين صورتى با صلاحديد پيامبر يا امام و يا ولىّ مسلمين دستور جهاد صادر مىشود تا با يك جهاد مقدّس و يك يورش سنگين مستكبرين را سرنگون سازند و زمينه را براى تبليغات آزاد و بيدارى مردم و نجات آنها فراهم نمايند.
جنگهاى مسلمين در صدر اسلام با حكومت خود كامه ايران و روم از همين قبيل بوده است ، مسلمين براى تصرّف اموال و اراضى جنگ نكردند بلكه براى آزاد كردن مردم از زير سلطه مستكبرين و نجات آنان از زير يوغ ستمگران و حكّام ظالم به جهاد پرداختند.جنگ را آغاز كردند تا حكومتهاى استكبارى را سرنگون سازند و زمينه را براى ارشاد و هدايت مردم محروم كه در چنگال ستم اسير بودند فراهم سازند.ايرانيان آن زمان هم بوسيله شمشير و جنگ اسلام را نپذيرفتند بلكه چون به آزادى رسيدند و با برهان روشن و منطق قوىّ اسلام آشنا شدند و رفتار شايسته مسلمين را مشاهده كردند گروه گروه به اسلام گرويدند.پس جهاد ابتدايى نيز يك نوع دفاع است ، دفاع از حقوق انسانهاى محروم ، دفاع از شرافت و عزّت انسانها ، دفاع از حقوق مستضعفين. دفاع
هنگامى كه كشور اسلام مورد تجاوز و تعدّى بيگانگان قرار گيرد ، دفاع بر همه واجب است.مسلمين بايد براى بيرون راندن متجاوز و سركوب او بسيج شوند و با آنچه كه در توان دارند بكوشند و از موجوديّت و عزّت و شرف و كشور اسلامى خود دفاع كنند ، خدا در قرآن مىفرمايد:
در راه خدا با كسانى كه با شما مىجنگند بجنگيد ولى تجاوز نكنيد كه خدا متجاوزين را دوست ندارد.[سوره بقره آيه190]
جهاد دفاعى بر همه واجب است ، پير و جوان ، مرد و زن ، همه و همه بايد در اين پيكار مقدّس شركت كنند و هر كس در حدّ توانش بر زمد و يا رزمندگان را يارى نمايد در اين مورد نيازى نيست كه براى رسيدن دستور پيامبر يا امام و يا ولىّ مسلمين انتظار كشيم و به دشمن فرصت هجوم بيشتر بدهيم.البتّه ولىّ مسلمين نيز رهنمود لازم را در نخستين فرصت صادر خواهد نمود.
مظلوم بايد فورا از حقّ خود دفاع كند و تجاوزگر را به خاك ذلّت كشاند تا فكر تجاوز در مغز و ذهن ديگران خطور نكند ، اگر مظلوم با تمام توانايى خويش در برابر ظالم مقاومت نكند دست متجاوز را نسبت به ديگران باز گذارده و بدينسان به تجاوزگرى وى كمك كرده است ، اگر استعمارگران از خارج مرزها بوسيله عمّال داخلى خودشان در كشورهاى اسلامى دخالت كردند و منابع طبيعى آنان را زير سلطه خويش قرار دادند و به غارت و چپاول اموال عمومى پرداختند؛دين اسلام به مسلمين اجازه نمىدهد كه دست روى دست بگذارند و غارتگريهاى بيگانگان را نظاره كنند ، بلكه به آنان فرمان مىدهد كه با تمام قدرت بر خيزند ، بكوشند و ايادى پليد بيگانگان را قطع كنند و كشورشان را آزاد سازند ، اين كار نيز يك جهاد دفاعى است و بر همگان واجب است.
اكثر جنگهاى صدر اسلام-مانند جنگ احزاب و احد-جنگهاى دفاعى بوده است. جهاد داخلى
جهاد داخلى نوعى جهاد دفاعى است.اگر در داخل كشور اسلامى گروهى توطئه و بلوا بر پا سازند ، آرامش را از جامعه سلب كنند ، حكومت اسلام را تضعيف نمايند و بوسيله ترور و تخريب در صدد بر اندازى حكومت اسلام برآيند ، اينان بر ولىّ مسلمين-مقام ولايت فقيه-خروج كردهاند و از پذيرفتن قوانين جامعه اسلامى سر باز زدهاند و از اطاعت رهبر خارج شدهاند ، سركشى كردهاند.اصطلاحا اين چنين افرادى اهل بغى يا باغى و خوارج ناميده مىشوند.چنين افرادى را ولىّ فقيه ابتدائا با پند و اندرز و با امر به معروف و نهى از منكر ارشاد مىنمايد ، اگر متنبّه شدند و به آغوش حكومت اسلامى باز گشتند كه چه خوب!جامعه اسلامى آنها را مىپذيرد و با لطف و مدارا با آنان رفتار مىكند ولى اگر پند و اندرز سودى نبخشيد ، ولىّ مسلمين-مقام ولايت فقيه-كه از كيان حكومت اسلام دفاع مىكند ، ناچار اعلان جهاد دفاعى مىدهد ، تا با قدرت تمام آنان سركوب گردند.در اين صورت بر مسلمين واجب است كه اطاعت كنند و براى افشا و قلع و قمع آنان بكوشند و به هر طريق توطئههاى آنها را خنثى كنند و جمعيّت آنها را متلاشى نمايند.پيكار با بغاة و خوارج و توطئهگران و مفسدان يك نوع جهاد دفاعى است و بر مسلمين واجب است كه با آنان-هر چند كه مدّعى اقامه نماز و گرفتن روزه و خواندن قرآن باشند-بجنگند و آنان را سركوب نمايند.
حضرت على عليه السّلام با خوارج زمان خويش كه خوارج نهروان ناميده مىشدند جنگيد و جز معدودى از آنها همگى-در اين جنگ كه با امام مسلمين به راه انداخته بودند-به قتل رسيدند.خوارج ظاهرا اهل نماز و روزه بودند امّا بر حضرت على كه امام و ولىّ امر مسلمين بود خروج كرده و جنگ و آشوب به راه انداخته بودند. چاره چه بود؟جز اين كه آنان را ريشه كن سازند؟حضرت رسول اكرم در زمان حيات خويش چنين واقعهاى را به على عليه السّلام يادآورى و وظيفه او را در روبرويى با آنان مشخّص نموده است ، در حديثى از رسول خدا خطاب به او آمده است:
يا على!خدا در موارد فتنههايى كه بعد از من به وقوع خواهد پيوست ، جهاد را بر مؤمنين واجب كرده است.حضرت على پرسيد:يا رسول اللّه!فتنهاى كه در آن جهاد واجب است ، چيست؟
پيامبر فرمود:فتنه جمعى كه به توحيد و يگانگى خدا و رسالت من شهادت مىدهند ، ليكن با اجراى سنّت من مخالفت مىكنند ، بدعت ايجاد مىكنند و به دين طعن مىزنند.حضرت على پرسيد:يا رسول اللّه با اين كه به خدا و رسالت پيامبر او شهادت مىدهند ، پس براى چه امرى با آنان بجنگيم؟
پيامبر در پاسخ فرمود:براى اين كه در دين بدعت نهاده و از اطاعت ولىّ مسلمين خارج شدهاند و ريختن خون عترت مرا مباح شمردهاند.[كتاب وسائل جلد 6 ص 61]
آيه اى از قرآن كريم
اِنَّ اللَّهَ اشتَرى مِنَ المُؤمِنينَ اَنفُسَهُم وَ اَموالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ يُقاتِلُونَ فى سَبيلِ اللَّهِ فَيَقتُلُونَ وَ يَقتَلُونَ وَعداً عَلَيهِ حَقّاً فِى التَّوريةِ وَ الأنجيلِ وَ القُران............. سوره توبه آيه 111.
البتّه خدا از مؤمنان ، جانها و مالهايشان را خريدارى مىكند و در برابر ، بهشت برين به ايشان مىبخشد ، اين مؤمنين در راه خدا پيكار مىكنند ، مىكشند و كشته مىشوند ، اين وعده حقّى است بر خدا در تورات و انجيل و قرآن............. بينديشيد و پاسخ دهيد.
1-خدا در قرآن كريم درباره مؤمنانى كه جان و مال خود را به خدا مىفروشند ، چه مىفرمايد؟............. خريدار كيست؟جنس چيست؟بهاى معامله چيست؟
2-اگر مستكبرين راه تبليغ و ارشاد را بستند با صلاحديد چه كسى دستور جهاد صادر مىشود؟
3-جنگهاى مسلمين در صدر اسلام چگونه جنگهايى بوده است؟هدف از آنها چه بوده است؟
4-دفاع يعنى چه؟بر چه كسانى واجب است؟
5-جهاد داخلى چگونه دفاعى است؟اهل بغى چه كسانى هستند؟
6-سخن پيامبر در مورد خوارج به امير المؤمنين چيست؟چرا پيامبر جهاد را با آنان واجب مىشمرد؟
تعاون در كارهاى خير
انسان نيازهاى گوناگونى دارد ، آيا يك فرد مىتواند همه نيازهاى خود را ، بتنهايى برآورد؟از كمك و يارى هيچ كسى استفاده نكند؟بنگريد كه فقط براى تهيّه يك نان چه افرادى كمك كردهاند؟همانگونه كه براى زندگى كردن ، درس خواندن.............از يارى ديگران استفاده مىكنيم ، بايد كه به ديگران نيز يارى رسانيم ، گذران زندگى را بر اساس كمك و يارى و تعاون استوار كنيم.و هميشه دستهايمان براى دستگيرى و تعاون در كارهاى خير گشوده باشد.دين اسلام كمك به ديگران را يكى از بهترين عبادتها شمرده است و پيامبر گرامى اسلام-صلّى اللّه عليه و آله-فرموده است:«مردم همگى عيال و روزى خواران خدايند ، و محبوبتر از همه بندهايست كه به ديگر بندگان خدا ، بيشتر و بيشتر سود رساند».
اسلام به مسلمين رهنمود مىدهد كه به نفع شخصى خود نينديشند و راحت خود را نخواهند ، بلكه خود را به رنج و سختى افكنند تا راحت مردم را فراهم سازند و از نفع خويش بگذرند تا به مردم-كه بندگان خدايند-سود رسانند و بدانند كه اين شيوه زندگى موجب رضايت خداست و مايه سعادت اخروى.بر اين اساس ، انسان مسلم كارى كه انجام مىدهد براى نفع رسانى و يارى به ديگر مسلمين انجام مىدهد و تنها انتظار نفع مادّى براى خود ندارد ، بلكه همين كه مىبيند كه از حسن عملش مسلمين سود مىبرند خشنود مىشود و خدا را شكر مىكند ، خدا هم از او خشنود مىگردد و از راهى كه او گمان نمىبرد ، مددهاى خود را نصيبش مىگرداند.
امير المؤمنين عليه السّلام به كميل چنين مىفرمايد:اى كميل اهل خود را فرمان ده كه در كسب مكارم بكوشند و در برآوردن حاجات محتاجان بسيار تلاش كنند و نيازهاى آنها را برآورند و در اين راه از سختيها نهراسند.قسم بخدايى كه جانم در دست قدرت اوست ، هيچ كس نيست كه در برآوردن حاجات مردم تلاش كند و از اين طريق دل مردم را شادمان سازد ، جز اينكه خدا از شادمانى اين دلها براى او نورى مىآفريند و اين نور را براى او نگهميدارد تا هنگامى كه سختى و مشكلى براى او پيش آيد ، در اين موقع اين انوار با قدرت آن مشكل را برطرف مىكنند همانند آبشارى كه از بلندى فرو مىريزد و هر چه خار و خاشاك در مسيرش باشد ، مىشويد و مىبرد.
همين طور كه افراد نيازهايى دارند و بايد به ياريشان شتافت و در دلشان سرور آفريد ، همين گونه اجتماع اسلامى هم نيازمنديهاى بسيارى دارد كه انجام آنها و برآوردن آن نيازها از يك فرد و دو فرد ساخته نيست بلكه بايد عدّهاى از افراد خيّر و خدا دوست نيروهاى خود را يگانه سازند و بسيج شوند و با همكارى فشرده و تعاون مشكل اجتماعى را حلّ كنند و از اين كه توفيق يافتهاند در راه مصالح امّت اسلامى سعى و تلاش داشته باشند و رنج و زحمت بكشند ، خدا را شكر كنند كه اجر آخرتشان بسيار عظيم است.
ببينيد كه اجتماع اسلامى چه نيازمنديهايى دارد؟چه كسانى بايد از ايتام و كودكان يتيم سرپرستى كنند؟چه كسانى بايد در فكر گرهگشايى از كار خانوادههاى بىبضاعت باشند؟به نيازمندان وام دهند؟براى كودكان و نوجوانان وسائل رشد و تربيت و تفريح فراهم كنند؟به دانش آموزان درس خوان امّا بىبضاعت يارى رسانند تا بتوانند درس بخوانند؟براى تأسيس و ساختمان مدارس سرمايه گذارى كنند؟مدرسه و دانشگاه بسازند؟به دانشجويان شايسته و متقّى وام بدهند؟به مشكلات خانوادگى افراد رسيدگى كنند و در راهنمايى زنان و مردان بكوشند؟براى افراد بىسرپناه خانه بسازند و با قيمت ارزان به آنها بفروشند؟و دهها مؤسّسه ضرورى ديگر.............
البتّه دولت اسلامى موظّف است كه در تأسيس اين گونه مراكز خيريّه مردم را يارى و راهنمايى نمايد ولى خود بتنهايى نمىتواند چنين مراكزى را براى رفع اين نيازمنديها تأسيس كند و اگر هم بتواند نبايد به تنهايى به اين كار اقدام كند و دست خير خواهان و نيّت و فكر و تلاش خير انديشان را از انجام اين گونه كارهاى خير كوتاه نمايد.
دين اسلام از عموم مسلمين مىخواهد كه در تأسيس و اداره مؤسّسات خيريّه عمومى با تعاون و يارى به يكديگر اقدام كنند و بخشى از اموال خود را به اين گونه كارهاى خير اختصاص دهند ، خداى كريم در قرآن به عموم مسلمين خطاب مىكند كه تَعاوَنُوا عَلَى الِبّرِ وَ التَّقوى وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الاِثمِ وَ العُدوانِ در انجام كارهاى خير و تقوى تعاون و همكارى كنيد و در گناه و تعدّى همكارى نكنيد.آيا خداى بزرگ در اين آيه به گروه خاصّى خطاب مىكند؟تنها به دولت يا فقط به امّت خطاب مىفرمايد؟به عموم مسلمين خطاب مىكند كه«تعاونوا»و تعاون را وظيفه تك تك مسلمين مىشمارد و پيامبر خدا كسى را كه براى تعاون در امور مسلمين اقدام و اهتمامى ندارد مسلمان واقعى نمىشمرد و مىفرمايد:«هر كس كه نسبت به حلّ مشكلات مسلمين اهتمامى ندارد مسلمان نيست»و«هر كس كه صداى استغاثه مسلمى را بشنود و به يارى او نشتابد ، مسلمان نيست»و باز رسول خدا فرموده است كه:مؤمن نسبت به مؤمن ديگر مانند ساختمان است كه قسمتى قسمت ديگر را تقويت و نگهدارى مىكند.
مشاهده مىكنيد كه براى پاسخ به اين اصل بسيار ارزنده اسلامى ، مساجد چگونه چون چشمه خوشگوار و خنكى مىجوشند و كام تشنگان را سيراب مىسازند. صندوق قرض الحسنه تشكيل مىدهند ، اردوى تربيتى بر پا مىسازند ، كلاسهاى درس و تزكيه و اخلاق بر پا مىكنند ، به مستمندان يارى مىرسانند ، بيماران بىسرپرست را مدد مىكنند و براى هر يك از اين كارها ، گروهى مسئوليّت مىپذيرند و با يارى و تعاون بقيّه افراد و با كمكهاى افراد خير خواه اين كارها و دهها ديگر از اين قبيل مؤسّسات خيريّه را تشكيل مىدهند و به انجام مىرسانند.
بايد همه مردم از طريق مساجد بسيج شوند و موقوفات بسيارى وقف كنند و مؤسّسات خيريّهاى به وجود آورند و به اين ترتيب خلق خدا را يارى رسانند و نور و سرور براى خود اندوخته سازند و رضاى خدا را كسب كنند.با انجام اين قبيل كارها بين مردم شور و شوق خدمت پديد مىآيد.در بين امت خوشبينى و انسجام و محبّت ويژهاى بوجود مىآيد.
چون اين گونه مؤسّسات در ارتباط با مساجد و از سرچشمه اختيار و شوق و علاقه خود مردم جوشيده است كارها از شكل يك كار خشك و بيروح بيرون مىآيد و مردم در اين گونه مؤسّسات براى كسب كمالات معنوى و درك فيوضات از ساحت مقدّس پروردگار و وصول به ثوابهاى جاويد اخروى صادقانه تلاش مىكنند و از شركت و عضويّت در چنين مؤسّساتى احساس افتخار و شادمانى مىكنند.
به اين ترتيب كشور آباد و آبادتر مىشود و نيازمنديهاى مردم با احترام و اكرام تأمين مىگردد.در بين مردم الفت و صميميّت بيشتر برقرار مىشود ، به آزادى و اختيار مردم احترام نهاده شده و آنان در ايجاد و اداره كارهاى خير تشويق و ترغيب شدهاند.
البتّه دولت اسلامى نيز وظيفه خود را در ارشاد و برنامهريزى و هدايتهاى كلّى انجام مىدهد و از دخالت مستقيم در اين گونه كارها و سدّ كردن اختيار مردم جدّا پرهيز مىكند.
بعنوان نمونه به يكى از اين نهادها كه بر اساس اين اصل بر پا شده بنگريد ، مثلا جهاد سازندگى ، مىدانيد شعار اين نهاد چيست؟قيام براى خدا ، همه با هم جهاد سازندگى.هدف مشخصّى است و كسانى كه وارد اين نهاد مىشوند قصد سودجويى ندارند ، براى خدا قيام كردهاند و كار هم بر اساس تعاون بنيان شده ، همه با هم مىكوشند و جهاد مىكنند و براى سازندگى و آباد كردن كشور مىكوشند.
تا آنجا كه ممكن است بايد كارهاى كشور به اين ترتيب اداره شود و راه خدمت و يارى و تعاون به روى همه باز باشد. آيهاى از قرآن كريم
تَعاوَنُوا عَلَى الِبّرِ وَ التَّقوى وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الاِثمِ وَ العُدوانِ. سوره مائده آيه 3.
در كارهاى نيك و تقوى يكديگر را يارى دهيد و بر گناه و دشمنى يكديگر را كمك نكنيد.
بينديشيد و پاسخ دهيد.
1-سخن رسول خدا را درباره كمك به روزىخواران و بندگان خدا بيان كنيد.
2-سخن امير المؤمنين را درباره كمك به محتاجان بيان كنيد.
3-كسى كه به امور مسلمين و حلّ مشكل آنها اهتمام ندارد ، آيا مسلمان است؟چگونه مسلمانى؟
4-مؤمن نسبت به مؤمن ديگر چگونه است؟
5-تعاون يعنى چه؟نمونههايى از كارهايى كه با تعاون مردم خيّر بايد انجام شود بيان كنيد.
6-آيا كارهاى تعاونى را منحصرا بايد دولت اسلامى انجام دهد؟يا امّت اسلامى؟
7-شعار جهاد سازندگى چيست؟نمونهاى از كارهاى جهاد سازندگى را بيان كنيد.
بسيج
دانستيد كه در جامعه اسلامى جهاد و دفاع فريضهاى حتمى است و همگان بايد از سرزمين و شرف و ايمان خود با تمام قدرت دفاع كنند.بر اين اساس ما بايد براى رويارويى با دشمن خدا و دشمن اجتماعمان هميشه آماده و مهيّا باشيم تا دشمن آمادگى رزمى ما مسلمانان را ببيند و ترس و رعب سراسر وجودش را فرا گيرد و جرأت تجاوز و هجوم نكند.
چگونه بايد خود را آماده و مهيّا بداريم؟چگونه بايد قدرت رزمى جامعهمان را افزون و افزونتر كنيم؟چگونه بايد قدرت خويش را به دشمن نشان دهيم؟هميشه آماده بودن راههاى فراوان و شيوههاى بسيار دارد ، از آن ميان پرداختن به مسابقات و ورزشهاى نشاط انگيز رزمى است و در ميان همه ورزشهاى رزمى سوار كارى و تيراندازى از بهترين آنها است ، پيامبر اسلام توصيه فرمودهاند كه«در هر زمان مسلمانان به اين دو ورزش مفيد بپردازند»و در ميان انواع سوار كارى مخصوصا اسب سوارى ، كه اسب مركب رهوار و زيبايى است و در كوهستانها كاربرد رزمى فراوان دارد.
پيامبر اكرم مىفرمايد:
هم سوار كارى ياد بگيريد و هم تيراندازى ولى اگر نتوانستيد به هر دو بپردازيد ، تيراندازى را حتما فرا گيريد و بدانيد كه خدا با يك تير سه گروه را لايق بهشت و برخوردارى از نعمتهاى بهشتى مىسازد.1-كسى كه تير را مىسازد2-كسى كه تيرهاى ساخته شده را به سربازان مىرساند 3-سربازى كه تير را-در راه خدا-به سوى دشمن نشانه مىرود.
و نيز مىفرمايد:به فرزندان خود تيراندازى و شناگرى بياموزيد.
بنابراين نوجوانان و جوانان مسلمان ، بايد با ورزشهاى مفيد و نشاط انگيز ، سلامت و نيرومندى خود را تأمين كنند و با توجّه به تجهيزات رزمى امروزه ، بر كارآيى رزمى خود مرتّبا بيفزايند.پيامبر گرامى و ديگر پيشوايان بزرگ ما به سوار كارى و تيراندازى مىپرداختند و مسابقه مىدادند و مسلمانان را نيز به فراگيرى و مسابقه تشويق مىكردند.براى آشنايى با شيوه عمل آنان ، به دو مورد زير اشاره مىكنيم:
1-پيامبر گرامى اسلام شترى تيز تك و نيرومند و لاغر و چابك داشت و با اين شتر در مسابقات شركت مىكرد و بيشتر اوقات برنده مىشد.اصحاب بر اين عقيده و باور شدند كه اين شتر ، چون شتر رسول خداست اين چنين تيزتك و رهوار است و مرتّبا در مسابقهها برنده مىشود.مسابقه ديگرى ترتيب يافت ، فردى هم كه از صحرا آمده بود در مسابقه شركت كرد ، شتر نيرومندى داشت.بيشتر اصحاب بر اين باور بودند كه در اين مسابقه نيز شتر پيامبر برنده و اوّلين خواهد شد.مسابقه شروع شد و در نهايت ، شتر مردى كه از صحرا آمده بود برنده شناخته شد.اصحاب تعجّب كردند و ناراحت شدند.امّا پيامبر فرمودند شتر من بر اثر پيروزيهاى پياپى بىجهت مغرور شده بود و اين غرور بىجا موجب شكست او شد و هميشه غرور و خودبينى موجب شكست مىگردد.
دقّت كنيد كه پيامبر در ميدان مسابقه چگونه به اصحاب خود درس نيرومندى و نشاط و پيروزى مىدهد و چگونه علّت و رمز شكست را براى آنان بيان مىفرمايد.
2-.............كارها و روشنگريهاى امام باقر ، به اطّلاع هشام بن عبد الملك رسيد و او حكومت خود را در معرض خطر ديد ، دستور داد كه امام را از مدينه به سوى شام جلب كنند.
وزيران و اميران لشگر در مجلس هشام حاضر بودند كه امام محمّد باقر را همراه با فرزندش وارد كردند ، در اين هنگام اميران لشگر نشانهاى نهاده بودند و در حضور هشام تير مىافكندند و مسابقه مىدادند ، مىخواستند ببينند چه كسى دقيقتر به مركز نشانه مىزند.در اين حال امام وارد شد و بدون اين كه اعتنايى به شكوه ظاهرى مجلس كند ، در كنارى نشست.اين برخورد ، هشام را خشمگين ساخت و براى اين كه از آبرو و اهميّت امام در پيش وزيران و اميران لشگرش بكاهد ، از امام خواست كه در مسابقه تيراندازى شركت نمايد و به يكى از آنان گفت كه تير و كمانش را به دست امام دهد.
امام فرمودند:اى هشام!من پير شدهام ، اگر مرا معاف دارى بهتر است.
هشام اصرار كرد و قسم خورد كه ممكن نيست ، شما هم بايد در اين مسابقه شركت كنيد.
وقتى هشام چنين گستاخانه اصرار كرد ، امام كمان را برداشت و تير را در آن نهاد و با تمام قدرت كشيد.با اين كه كمان محكم و ضخيم بود ، دو سر كمان كاملا به هم نزديك شد و تير با سرعت پر كشيد و درست بر مركز نشانه خورد و بيش از نيمى از آن در نشانه فرو رفت ، بر خلاف ميل هشام آبرو و اهميّت مقام امام ، در پيش همگان افزونتر شد ، وزيران و اميران لشگر از اين نشانهروى دقيق و از اين قدرت بازو تعجّب كردند و هشام خشمگينتر و بر افروختهتر شد.منتظر بودند تا امام كمان را به صاحبش باز گرداند ولى بر خلاف انتظارشان امام تير ديگرى برداشت و در كمان نهاد و محكم كشيد و به سرعت رها كرد ، در مقابل چشمان حيرت زده همگان ، تير دوّم درست بر ميان فاق تير اوّل نشست ، تير را شكافت و بيش از نيمى از آن فرو رفت.تعجّب حاضران و خشم و ناراحتى هشام افزونتر شد.سكوت و حيرت بر مجلس سايه افكند ، چشمها به تيرهاى درهم فرو رفته خيره شد.امام ديگر فرصت نداد كه چشم از هدف بردارند و پياپى تير افكند ، هر تيرى بر فاق تير قبلى مىنشست و تا نزديك به انتها فرو مىرفت ، تعداد تيرهاى درهم فرو رفته به نه عدد رسيد.
در اين هنگام هشام-كه از شدّت خشم بر افروخته بود-با صداى لرزان و خشم آلود گفت:چه نيكو تير انداختى ، بگو تير اندازى را چگونه به اين خوبى آموختهاى؟
امام در پاسخ به آرامى فرمود:در جوانى مقدارى تمرين كردهام............. * * *
با توجّه به دستورها و رهنمودهاى اسلام ، هر جوان مسلمان بايد با كارآيى رزمى و تيراندازى ماهرانه خود دشمنان خدا و خلق خدا را مرعوب سازد و هميشه براى دفاع از سرزمين و شرف و ايمان خود آماده و مهيّا باشد و تمام توان و قدرتش را در اين مسير بكار برد.آيا شما هم آماده فراگيرى فنون رزمى در بسيج هستيد؟ آيهاى از قرآن كريم
وَ اَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ وَ مِن رِباطِ الخَيلِ تُرهِبُونَ بِه عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُم سوره انفال آيه 60
و هر آنچه از نيرو و ابزار جنگى و اسبان سوارى كه مىتوانيد ، آماده و مهيّا داريد ، تا بوسيله آن در دل دشمن خدا و دشمن خود رعب و ترس افكنيد. بينديشيد و پاسخ دهيد.
1-در ميان همه مسابقات ورزشى و رزمى ، چه ورزشها و مسابقاتى در اسلام بيشتر مورد توجّه قرار گرفته است؟اين توجه بخاطر چيست؟
2-پيامبر درباره ثواب و ارزش تيراندازى چه فرموده است؟چه كسانى از يك تير ثواب مىبرند؟
3-توصيه پيامبر در مورد ورزش و تعليم آن به فرزندان چيست؟
4-آيا مىتوانيد بيان كنيد كه شركت پيامبر در مسابقههاى ورزشى چه اثرات و چه نتايجى داشته است؟
5-امام باقر در مجلس هشام چگونه تيراندازى كرد؟منظور هشام از دعوت امام باقر به تير اندازى چه بود؟
6-قرآن ، براى اين كه سراسر وجود دشمن را ترس و رعب فرا گيرد ، چه دستورى مىدهد؟اين دستور چه اثراتى در بر دارد؟آيا مىدانيد اين دستور قرآن در نشان كداميك از نهادهاى انقلاب اسلامى است؟
7-آيا شما در برنامههاى فرهنگى و رزمى بسيج مسجد شركت كردهايد؟در چه برنامه هايى؟
كظم غيظ چگونه ممكن است؟
آيا تاكنون به حالات يك فرد خشمگين دقّت كردهايد؟
رنگ و رويش برافروخته مىشود ، لرزش نامحسوسى سراپايش را فرا مىگيرد ، صبر و حوصله را از كف مىدهد و چون ديوانگان به اين طرف و آن طرف مىپرد و نعره و فرياد سر مىدهد ، گاه سخن نامناسب ، فحش و ناسزا بر دهان مىآورد.تحمّل شنيدن سخن حقّى را ندارد و مرز حقّ و باطل را نمىشناسد و هر چه از دستش بر آيد انجام مىدهد ، و آنچه در دست دارد پرتاب مىكند و هنگامى كه دستش به جايى نمىرسد بر سر و روى خويش مىكوبد و بر خود زخم مىزند.و در پايان خسته و كوفته ، غمزده و افسرده كنارى مىافتد و به كارهاى حيوانى خويش مىنگرد و از اين ديوانگى پشيمان مىشود.
خشم براى روبرويى با خطرها و دشمنها در ذات انسان نهاده شده است تا با اين قدرت بر دشمن ستمگر بتازد و دست متجاوز را در آتش خشم خويش بسوزاند.امّا در برخورد با دوست ، با آشنا ، با فرد نادان كه كار نادرست و ناشايستهاى انجام داده چطور؟با چنين افرادى چگونه بايد برخورد نمود؟آيا بايد خشمگين شد يا نبايد؟ مىگوييد خشمگين شدن به اختيار ما نيست كه بخواهيم خشمگين شويم يا نخواهيم. چرا ، خشم در اختيار شما است ، شما انسانيد و انسان مىتواند بر نفس خويش تسلط يابد و آن را كنترل كند اما رياضت و تمرين لازم دارد.
آيا مىپسنديد و درست مىدانيد كه هميشه ما در اختيار خشم باشيم و خرد و انديشه و نيروى خود را به آن بسپريم؟
در روايت داريم كه پيامبر اكرم حضرت محمّد مصطفى-صلى اللّه عليه و آله- براى امور دنيا هرگز خشمگين نمىشد ولى آنجا كه حقّى ضايع مىشد ، آنچنان خشم سراپاى وجودش را فرا مىگرفت كه هيچكس را ياراى مقابله با او نبود.
ولى ما گاهى براى امور دنيا خشمگين مىشويم.گاهى از رفتار فرد نادانى مىرنجيم و به خشم مىآييم آيا در اين گونه موارد مىتوانيم جلو خشم خود را بگيريم؟ خشم خود را اعمال نكنيم؟غيظ خود را فرو خوريم؟آيا مىتوانيم كظم غيظ نماييم؟آيا مىتوانيم هنگام خشمگينى ، قبل از هر گونه اقدام كمى بينديشيم؟كمى صبر كنيم؟
البتّه اين«صبر و درنگ و انديشه»بهنگام خشم ، در آغاز ، ممكن است كارى سخت و تلخ بنظر آيد ، ولى تشخيص مىدهيد كه عاقبتى بسيار شيرين و مطلوب دارد. پيامبر گرامى مىفرمايد:«هر كس خشمش را فرو خورد-خشمى را كه مىتوانسته اعمال نمايد-خداوند دلش را از امن و ايمان پر مىكند».كظم غيظ در دفعات نخست ممكن است بسيار سخت و مشكل باشد ، چگونه مىتوان دهان را بست و هنگام خشم فرياد نكشيد؟چگونه مىتوان بهنگام خشم اندكى صبر كرد و درنگ نمود و انديشيد؟ گاهى يكباره متوجّه مىشويم كه خشمگين شدهايم و فرياد كشيدهايم و چيزى كه در دست داشتهايم پرتاب كردهايم و بعد از اين همه تازه فهميدهايم كه خشمگين شدهايم و به زشتى كارهايى كه انجام دادهايم تازه واقف شدهايم.
ولى بايد به اين نكته توجّه كنيم كه اين حيوانات هستند كه نمىتوانند بر احساسات خود فائق آيند:گرگ هنگامى كه گرسنه مىشود ، هنگامى كه زخم مىخورد ، خشمگين مىشود و ديگر او گرگ خشمگين است.عقلى ندارد كه او را راهنمايى كند ، گوش حق پذيرى ندارد كه نصيحت مشفقى را بپذيرد ، قدرت انديشهاى ندارد كه بررسى كند:آيا اعمال اين خشم بجاست يا نابجا؟حقّ است يا ناحقّ؟گرگ خشمگين ، گرگ خشمگين است تا حمله نكند و ندرد آسوده نمىشود و خشم از وجودش پنجه بر نمىدارد.
ولى انسان خشمگين هم مىتواند گرگ خشمگين شود و هم مىتواند انسان بماند و بر خشم خود فائق آيد ، آن را بسنجد ، اگر درست و بجا و بر حقّ بود اعمال كند و اگر نابجا و ناحق بود«كظم غيظ»نمايد.
به اين تجربه توجّه كنيد:
«مردى بلند قد و درشت استخوان با اندامى لاغر و ورزيده از بازار مىگذشت ، پيراهن بلندى از كرباس بر تن داشت ، و مقدارى از همين پارچه را بصورت عمامه كوچكى بر سر پيچيده بود.بر گوشه چشمش نشان از زخمى بود كه در ميدان نبرد بر چهرهاش نشسته بود.بيكارهاى نادان ، براى اين كه دوستان خود را بخنداند ، مشتى سبزى گنديده برداشت و به جانب مرد عابر پرتاب كرد.سبزيها به سر و صورت مرد عابر خورد و روى شانهاش افتاد.تماشاگران با صداى بلند خنديدند و با انگشت ، سر و صورت آلوده مرد عابر را به يكديگر نشان دادند.آن بيكاره نادان نيز از اين كه توانسته دوستانش را بخنداند خشنود و خندان بود.مرد عابر آرام سبزيها را از روى شانهاش برداشت و با آرامى سرش را بر گرداند و پرتاب كننده سبزيها را جستجو كرد.او را ديد و تصميمش را گرفت و به راهش ادامه داد ، وقتى چند قدم دور شد ، فردى كه عابر را مىشناخت بر آن مرد بيكاره فرياد زد و گفت:آن عابر را شناختى؟فهميدى كه بود؟
-نه!نشناختم ، عابر تنهايى بود ، فرد غريب و گمنامى بود ، مگر كه بود؟
-عجب!او را نشناختى كه اين چنين گستاخ و بىادب رفتار كردى؟!او مالك اشتر ، فرمانده سپاه امير المؤمنين و يكى از بزرگترين و نيرومندترين و دلاورترين مردان روزگار است ، از شجاعتها و دلاوريهاى او در ميدان نبرد نشنيدهاى؟
از شنيدن نام او دل قويترين دشمنان اسلام مىلرزد و دشمنان اسلام همواره از او در بيم و هراسند.............
رنگ از رويش پريد و لرزيد و گفت:اى واى!او مالك اشتر بود؟ديدى چه خطايى كردم؟با اين جسارت خود را بيچاره كردم.اى كاش مىدانستم چه كيفرى برايم در نظر مىگيرد ، خدايا!چه غلطى كردم.خوبست تا دير نشده بروم و از او عذر خواهى كنم شايد از تقصيرم بگذرد.
دوان دوان و پرسان پرسان در پى او راه افتاد هنگامى به او رسيد كه در گوشهاى از مسجد به نماز ايستاده بود ، با حالت شرمندگى و بيم و اضطراب در گوشهاى ديگر منتظر ايستاد تا نمازش تمام شد.نزديك رفت و سلام كرد و با ناراحتى بسيار عذرخواهى كرد ، مىخواست دست مالك را ببوسد و خود را به پايش افكند.
مالك او را از زمين بلند كرد.اين چه كارى است كه انجام مىدهى؟درست است كه عمل تو مرا خشمگين نمود ولى بلافاصله وقتى به چهرهات نگاه كردم ديدم كه اين عمل از روى نادانى از تو صادر شده است ، خشم را فرو خوردم و ترا بخشيدم و اينك به مسجد آمدهام تا براى هدايت تو دعا كنم و از خدا بخواهم كه اين عمل را بر تو نگيرد و تو را ببخشايد. مطمئن باش كه من تو را بخشيدهام و قصد اعمال خشم و انتقامجويى ندارم.اميدوارم كه خدا تو را هدايت كند كه به هيچكس توهين و جسارت نكنى.چه فرق مىكند لباس كسى كهنه باشد يا نو ، ارزان قيمت باشد يا گران قيمت ، لاغر اندام باشد يا فربه ، بلند قامت باشد يا كوتاه قد ، سياه باشد يا سفيد ، زيبا باشد يا زشت ، غنى باشد يا فقير.....همه انسانند و همه بنده خدا ، خدا بندگانش را دوست دارد و به كسى اجازه نمىدهد كه به آنها توهين و جسارت كند.
ديديد كه مالك اشتر ، اين پاسدار بزرگ و دلاور اسلام كه در ميدان نبرد با شمشيرش بر سر دشمنان دين آتش مىباريد ، چگونه در ميان بازار خشم خود را فرو مىخورد و كظم غيظ مىكند و به علاوه براى هدايت او ، نماز مىخواند و از خدا طلب بخشايش مىنمايد.
ممكن است در مراحل اوليّه نتوانيم چون اين پاسدار بزرگ بر خشم خود فائق آييم ولى با«همانندى»مىتوانيم بالاخره چون او فائق و پيروز باشيم.ميدانيد از «همانندى»منظور چيست؟براى تسلط بر خشم ، خود را همانند كسى نشان دهيد كه بر خشمش مسلّط است.مثلا مىتوانيد ، هنگامى كه فردى از روى نادانى بشما توهين ميكند خود را همانند مالك اشتر سازيد به آن فرد نگاهى كنيد و تصميم خود را بگيريد و بگذريد ، خود را به محلّى ، به مسجدى برسانيد و براى هدايت و بخشايش او دعا كنيد و اگر او براى عذر خواهى به شما مراجعه كرد با سعه صدر و بزرگوارى عذرش را بپذيريد و شرمندهاش نگذاريد و هميشه اين حديث را از حضرت عيسى عليه السّلام در خاطر نگهداريد:
«پرسيدند كه شديدترين عذاب در روز قيامت چيست؟
حضرت عيسى فرمودند:خشم خدا.
گفتند:چه كنيم كه از خشم خدا در امان مانيم؟
حضرت عيسى فرمودند:خشم خود را فرو خوريد تا از خشم خدا در قيامت در امان مانيد.»
آيه اى از قرآن كريم
.............وَ الكاظِمينَ الغَيظَ و العافينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ المُحسِنينَ. سوره آل عمران آيه 134.
.............و كسانى كه خشم خود فرو مىخورند و از مردم در مىگذرند و خدا نيكوكاران را دوست مىدارد. بينديشيد و پاسخ دهيد.
1-چرا خشم را جنون و ديوانگى مىنامند؟مشابهتهاى فرد خشمگين و ديوانه در چه چيزهايى است؟
2-خشم پيامبر چگونه بود؟براى چه امورى خشمگين مىشدند؟
3-پيامبر گرامى ما درباره كسى كه خشمش را فرو مىخورد ، چه مىفرمايند؟
4-هنگامى كه آن فرد نادان از مالك عذر خواهى نمود ، مالك اشتر چگونه با او برخورد كرد؟به او چه گفت؟
5-منظور از«همانندى»كه در اين درس آمده چيست؟
6-شديدترين عذاب روز قيامت چيست؟چگونه مىتوانيم خود را از آن شديدترين عذاب در امان نگهداريم.
نمونه اى از ادب و تربيت اسلامى
ايمان به پروردگار يگانه و مهربان انسان را به مكارم اخلاق و محاسن اعمال فرا مىخواند و هر كه به خدا بيشتر ايمان دارد اعمال و اخلاق نيكوتر و پسنديدهتر است.
اصولا اخلاق و اعمال جلوههاى ايمان هستند ، چون ايمان ، معرفت و شناخت قلبى است و اخلاق و عمل جلوه آن معرفت و نمود همان شناخت و باور قلبى مىباشند كه در اعضا و جوارح انسان و در روابط اجتماعى انسان پرتو مىافكند. نمونهاى از ادب و اخلاق اسلامى را كه از ايمان پاك سرچشمه مىگيرد و به اين صورت زيبا جلوه مىكند در داستان زير مىخوانيم:
امام حسين عليه السّلام چند نفر از دوستانش را به مهمانى دعوت نمود ، از آنجا كه بر اكرام مهمان در اسلام بسيار سفارش شده است ، آنها را براى پذيرايى بهتر و اكرام بيشتر به خارج شهر به باغى كه خود احداث كرده بود ، برد.تا مهمانانش ساعتى در زير درختان بياسايند و تفريح كنند و تن از خستگى بشويند و براى كار و عبادت فردا آماده شوند كه تفريح و تفرج سلامت بخش است و همانند كار و كوشش مورد نياز و احتياج انسان.
هنگامى به باغ رسيدند كه باغبان زير سايه درختى نشسته بود و غذا مىخورد ، باغبان برده بود و صافى نام داشت.
مىدانيد كه بردهدارى پيش از ظهور اسلام كارى بسيار شايع و رايج بوده ، مردم بردههاى بسيارى را مالك بودند و از آنان كار و كمك مىگرفتند و قوت و غذاى اندكى به آنان مىدادند. بردگان غالبا هيچ ارج و احترامى نداشتند و پيوسته مورد تحقير صاحبان خويش قرار مىگرفتند و شكنجه مىشدند.
امّا دين اسلام بردگان را ارج و كرامت نهاد تا آنجا كه يكى از پر ثوابترين و محبوبترين اعمال را آزاد كردن بردگان برشمرد ، بلال حبشى را چنان تكريم كرد و چنان شريف و ارجمندش شمرد كه اشراف جاهلى در مقابلش احساس حقارت و كوچكى مىكردند.
اسلام به مسلمين تكليف كرده كه با همه بردگان اين چنين رفتار كنند و نخست در تربيت و سپس در آزاد كردن آنان بكوشند.و مسلمانان بر اساس همين تكليف آنقدر در اين زمينه كوشيدند كه تعدادى از مسلمين والا مقام صدر اسلام از همين بردگان هستند كه اسلام را پذيرفته و آداب اسلامى را فرا گرفته و آزاد شدهاند. اكنون ببينيد رفتار امام حسين با اين برده چگونه است:
امام حسين عليه السّلام-كه در ايمان والاترين و در نتيجه از نظر اخلاق و ادب هم در شايستهترين مقام قرار دارد-پسنديد كه صافى را بهنگام غذا خوردن از آرامش و استراحت باز دارد.
لذا بىهيچ سخنى و بىهيچ صدايى وارد باغ شدند و حتّى سلام هم نكردند كه مبادا براى پذيرايى از واردين بر خيزد و زحمتى برايش فراهم شوند و غذايش نيمه كاره بماند.از كنار ديوار رفتند و به آرامى زير سايه چند درخت خرما نشستند و از دور به غذا خوردن آرام باغبان نظاره كردند.
صافى هيچ متوجّه نشد ، به غذا خوردنش مشغول بود ، نمىدانست كه مولايش همراه چند مهمان زير آن درختهاى بلند و پر سايه خرما نشستهاند و تماشاگر غذا خوردن و انفاق و حقشناسى او هستند.لقمهاى در دهان خود مىگذارد و كلمه شكرى مىگفت و لقمهاى هم در مقابل سگى مىانداخت كه نزديكش ايستاده بود ، سگ هم با يك جستن لقمه را مىگرفت و مىخورد و با حركت سر و گردن و دم ، خشنودى و سپاس خود را نشان مىداد و لقمه ديگرى مىخواست و مىگرفت.آخرين لقمه غذا را هم تقسيم كرد و برخاست و خدا را شكر كرد و گفت:
«خدايا به لطف و كرامت مرا مورد رحمت و بخشايش خود قرار ده ، مولاى من امام حسين را نيز مورد لطف و رحمت خود قرار ده و به زندگى او بركت عطا كن چنانكه به پدر و مادر بزرگوارش بركت عطا كردهاى».
مهمانان در شگفت شدند ، چه قلب شكورى دارد!با چه كلمات ساده و پر معنايى شكر مىگويد؟!چه مهربان و كريم است؟چگونه غذاى خود را با آن حيوان زبان بسته تقسيم كرد؟
برخاست كه برود ، صداى سلام امام و مهمانان ، او را متوجّه كرد.
-مرا ببخشيد كه هيچ متوجّه آمدن شما نشدم.
-ما عذر مىخواهيم كه بىخبر و بدون اجازه وارد باغ شديم ، نخواستيم هنگام غذا خوردن زحمتى ايجاد كنيم.
-اين لطف و بزرگوارى شماست كه با من اين چنين سخن مىگوييد و اين گونه رفتار مىكنيد.
-صافى!چطور با هر لقمهاى كه مىخوردى ، لقمهاى هم به سگ مىدادى؟!
-اين سگ در باغ خيلى زحمت مىكشد ، شبانه روز اين طرف و آن طرف مىدود و مراقبت مىكند ، انصاف نيست كه من غذا بخورم و سير شوم و او گرسنه بماند ، غذا را با هم خورديم او هم مخلوق خداست و هر دو سير شديم ، خدا را شكر!چه غذاى خوب و خوشمزهاى بود.
بنگريد اين برده در مكتب اسلام و در محضر امام حسين چه نيكو تربيت شده است.ميزان فهم و شايستگى و ايمان و حقشناسى او را مىتوان در اعمال و اخلاقش ديد و از گفتارش شنيد و سنجيد چه مؤدّب سخن مىگويد!و تا چه اندازه حق شناس است!راضى نيست حتّى نسبت به يك حيوان ، ناسپاسى و حق ناشناسى كند ، مىگويد چون زحمت مىكشد بايد غذايش داد ، راضى نيست خودش سير بخورد و او گرسنه بماند ، مىگويد:كم مىخوريم ولى با هم مىخوريم.اين طور دلنشينتر و خوشمزهتر است.
امام حسين عليه السّلام از ادب و رفتار خوب و اخلاق خوش باغبانش خوشحال شد و از شوق اشك در چشمانش حلقه زد ، دعايش كرد و فرمود:به پاس اخلاق نيكو و رفتار خوبى كه از تو ديدم ترا در راه خدا آزاد كردم ، اين هزار دينار را هم به تو هديه نمودم ، بگير و براى خود كار و زندگى مستقلّ و آزادى را آغاز كن.
-سپاسگزارم ولى اگر اجازه دهيد من همين جا بمانم و با شما باشم.من اين رفتار و اخلاق را از شما آموختهام ، من ايمان و محبّت به خدا را از شما گرفتهام ، دورى شما را نمىتوانم تحمّل كنم و دور از شما و اخلاق خوب و مهربان شما آرام نمىگيرم ، در همين باغ مىمانم و خدمت مىكنم.از لطف شما سپاسگزارم و متشكرم.
-اكنون كه دوست دارى در اين باغ بمانى ، باغ را هم به تو هديه كردم ، باغ ملك خودت باشد ، درآمدش را هر طور كه مىخواهى به مصرف برسان.فقط يك خواهش از تو دارم و آن اين كه با ميوههاى باغ از مهمانان من پذيرايى كنى.خدا ترا در قيامت گرامى بدارد و به واسطه رفتار و اخلاق پسنديدهات به تو بركت بدهد.
خوب است بدانيد كه در اسلام هديه دادن بسيار نيكو و مستحّب است و هم چنين پذيرفتن هديه و تشكّر كردن از هديّه دهنده نيز نيكو و مورد محبّت خداست.دستور اينست كه اگر كسى هديهاى به شما داد آن را همراه با تشكّر و سپاس بپذيريد و سعى كنيد با تقديم پيشكشى ديگر آن را جبران نماييد و اگر نمىتوانيد؛شكر و سپاس گفتن كه مىتوانيد.
بر اساس همين تعليم اسلامى باغبان گفت:
اى امام!اى مولاى من ، هديّه ارزشمند شما را مىپذيرم و از شما تشكر مىكنم امّا چگونه مىتوانم لطف و كرم شما را جبران نمايم؟من هم اين باغ را در راه رضاى خدا وقف مىكنم و براى شما و مهمانان و ياران شما اختصاص مىدهم و خود در اين باغ زحمت مىكشم و كار مىكنم تا باغ را براى شما و ياران و اصحاب و دوستان شما باصفا و پر ميوه كنم ، هر وقت مىخواهند بيايند و هر چه مىخواهند استفاده كنند ، گوارايشان بادا. * * *
ايمان به خداى يگانه با يك چنين نمودهاى زيبايى جلوه مىكند ، ايمان به خداى يگانه و اعتماد به الطاف و ثوابها و وعدههاى اوست كه موجب انفاق و ايثار و يارى و خدمت مىگردد و اصولا هدف پيامبر گرامى اسلام احياء اين اداب و اين ارزشهاى اخلاقى است.هدف اين است كه مردم در سايه ايمان به خدا دور از پيرايههاى مادّى-با انس و محبت ، با گذشت و ايثار ، با احترام و اكرام-با يكديگر زندگى كنند ، يكديگر را يارى كنند و زندگى دنيا و آخرت خويش را بخوبى و زيبايى بسازند.
تصّور كنيد وقتى كه روابط همه مسلمين با يكديگر اين چنين بر اساس لطف و محبّت و گذشت و ايثار شكل گيرد ، چقدر زندگى دوست داشتنىتر و زيباتر خواهد شد آن روز است كه ديگران آرزو مىكنند كه اى كاش مسلمان بودند و از چنين اخلاق خوش و روابط عالى و پر محبّت برخوردار مىشدند.
آيه اى از قرآن كريم
امِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِه وَ اَنفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُم مُستَخلَفينَ فيهِ فَالَّذينَ امَنُوا مِنكُم وَ اَنفَقُوا لَهُم اَجرٌ كَبيرٌ. سوره حديد آيه 7
به خدا و رسولش ايمان آوريد و از آنچه كه خدا شما را در آن جانشين و صاحب اختيار ساخته انفاق كنيد كه كسانى كه از شما ايمان آورند و در راه خدا انفاق كنند اجر كبيرى خواهند داشت. بينديشيد و پاسخ دهيد.
1-ايمان به خداى يگانه و اخلاق نيكو چه ارتباطى دارد؟
2-دستور اسلام در مورد رفتار با بردگان چيست؟
3-هنگامى كه غذاى آن برده تمام شد ، چه دعا كرد؟در اين دعا چه نكتههايى نهفته است؟
4-وقتى از او پرسيدند كه چطور با هر لقمهاى كه مىخوردى ، لقمهاى هم به سگ مىدادى؛چه پاسخى داد؟اين پاسخ مبيّن چه صفات نيكويى در او مىباشد؟
5-دستور اسلام در مورد هديه دادن و هديه پذيرفتن چيست؟صافى به اين دستورات در اين داستان چگونه توجّه نموده است؟براى هر مورد جملهاى و نشانى نقل كنيد.
6-انفاق و ايثار و يارى و خدمت با اعتماد بر چه انجام مىگيرد؟
7-هدف از بعثت پيامبر اكرم در ارتباط با اخلاق نيكو چيست؟
ازدواج نمونه
پيامبر گرامى اسلام در خانه بود ، درب خانه را زدند ، فرمود:در را باز كنيد گويا علّى بن ابيطالب باشد.در را باز كردند ، سخن پيامبر درست بود.علّى بن ابيطالب بعد از كسب اجازه وارد شد و نزد پيامبر نشست.
حضرت على-عليه السّلام-در خانه پيامبر بزرگ شده بود و هميشه رفت و آمد داشت ، ولى آن روز كمى شرمگين به نظر مىرسيد ، گويا مىخواهد مطلبى را با پيامبر مطرح كند ولى نمىتواند ، مثل اين كه شرم و حيا او را از بيان سخنش باز داشته است.با كمال ادب حضور پيامبر نشسته و چيزى نمىگويد.............
مدّتى اين ديدار به سكوت گذشت.بالاخره پيامبر سكوت را شكست و فرمود: يا على!چطور اين موقع نزد من آمدهاى؟مگر امروز سر كار نرفته بودى؟گويا مىخواهى مطلبى را با من مطرح كنى ، بدون هيچگونه شرم و خجالت سخنت را اظهار كن ، مطمئن باش تا آنجا كه بتوانم ياريت مىكنم.
على-عليه السّلام-كه از شدّت شرم و حيا صورتش برافروخته بود ، گفت: يا رسول اللّه!من در خانه شما بزرگ شدهام و از الطاف و محبّتهاى بيدريغ شما برخوردار بوده و هستم.شما در تعليم و تربيت من زحمتها كشيدهايد و در حقيقت مسئوليّتهاى سنگين پدرى را شما براى من انجام دادهايد ، به خدا سوگند كه شما ذخيره و اميد دنيا و آخرت من هستيد اكنون مىخواهم با اجازه شما همسرى انتخاب كنم كه در زندگى يار و ياور من باشد و شما بهتر از هر كس مرا مىشناسيد و به وضع من آشنا هستيد ، دوست دارم دختر شما ، فاطمه را به همسرى برگزينم ، اگر شما موافقت كنيد ، اين براى من سعادت بزرگى است.
رسول خدا-صلّى اللّه عليه و آله-على را بخوبى مىشناخت.احتياجى به مشورت و تحقيق و تفكّر نداشت.او چنين همسر شايستهاى را براى فاطمه از صميم قلب آرزو مىكرد ولى بايد موضوع را با دخترش در ميان گذارد چون مىدانست كه طبق دستور خدا ، رضايت و قبول دختر شرط اساسى ازدواج است.بدين جهت به على فرمود: صبر كن تا از دخترم فاطمه نظر خواهى كنم.
پيامبر نزد فاطمه رفت و با او به گفتگو نشست و موضوع را براى او مطرح كرد و فرمود:دخترم!علّى بن ابيطالب را خوب مىشناسى ، او جوانى ديندار و فعّال و خوش اخلاق است ، با فضيلت و زحمتكش و خوش قلب و مهربان است.اكنون براى خواستگارى تو آمده است آيا دوست دارى او را به همسرى انتخاب كنى؟آيا مىخواهى تو را به عقدش در آورم؟
فاطمه على را بخوبى مىشناخت ، از كودكى با او در يك خانه زندگى كرده بود ، از پيشنهاد پدر خشنود شد ولى از شدّت شرم و حيا چيزى نگفت.بالاخره پس از مدّتى گفتگو پيامبر اكرم رضايت قلبى دخترش را دريافت و خشنود نزد حضرت على بازگشت و رضايت و پذيرش دخترش را اعلام كرد و فرمود:اميدوارم ازدواج شما مبارك و مورد رضاى خدا باشد.آيا براى ازدواج چيزى فراهم كردهاى؟
على-عليه السّلام-گفت:يا رسول اللّه!شما از وضع من كاملا اطّلاع داريد ، تمام ثروت من يك شمشير ، يك زره و يك شتر است و همه را در اختيار شما مىگذارم تا هر چه صلاح بدانيد بفرماييد.
پيامبر مدّتى تأمّل كرد ، سپس فرمود:يا على تو مرد جنگ و جهادى ، بدون شمشير نمىتوانى ، در راه خدا جهاد كنى ، شمشير از وسايل لازم زندگى توست!شتر هم براى تو ضرورت دارد ، زيرا هم مركب سوارى تو و هم وسيله كار و تهيه معاش تو است بدون آن نمىتوانى مخارج زندگى خود و خانوادهات را تأمين كنى ، امّا زره براى تو چندان ضرورتى ندارد ، تو آن چنان دلير و دلاورى كه مىتوانى بدون زره نيز در ميدان نبرد حاضر شوى.
به اين ترتيب على-عليه السّلام-زره خويش را به عنوان مهريّه به فاطمه دختر رسول خدا هديه نمود. مراسم اجراى خطبه عقد
به دعوت رسول خدا و حضرت على مسلمانان در مسجد اجتماع كردند.پيامبر موضوع ازدواج فاطمه و على را به اطّلاع مردم رسانيد و آنگاه در حضور جمع خطبه عقد را جارى ساختند و مردم را به شهادت گرفتند ، حاضران مبارك باد گفتند و براى عروس و داماد دعا كردند.
پس از پايان اين مجلس پر شكوه و روحانى ، رسول خدا به منزل آمد و مژده داد و فرمود كه اكنون براى فاطمه و على مجلس جشن و شادمانى بر پا سازيد و مسلمانان را طعام دهيد. * * *
پس از انجام مراسم عقد ، روزى رسول خدا به على فرمود:مىخواهم براى دخترم جهيزيّه عروسى و اسباب منزل تهيّه كنم ، زهرا موافقت كرده مهريّهاش را براى اين كار در اختيار من قرار دهد ، خوبست كه زره را بفروشيم تا بتوانيم جهيزيّه زهرا را فراهم كنيم.
علىّ بن ابيطالب زره را به بازار برد و به قيمتى معادل چهارصد تا پانصد درهم فروخت.رسول خدا-صلّى اللّه عليه و آله-مقدارى از پولها را به چند نفر از دوستان و آشنايان داد و فرمود كه براى زهرا اسباب و لوازم زندگى بخريد ، مقدارى هم به زنها داد تا براى فاطمه عطر و بوى خوش تهيّه كنند و باقيمانده را هم نزد كسى به امانت نهاد.
صورت جهيزيه حضرت فاطمه زهرا
1-يك پيراهن سفيد
2-يك روسرى بزرگ
3-يك عدد حوله خيبرى
4-يك عدد تختخواب كه از پوست و برگ درخت خرما بافته شده بود.
5-دو عدد تشك
6-چهار عدد بالش
7-يك قطعه حصير
8-يك عدد آسياى دستى
9-يك عدد كاسه مسى
10-يك عدد مشك چرمى براى آب
11-يك عدد تشت لباسشويى
12-يك كاسه شير خورى-يك ظرف آبخورى
13-يك پرده پشمى
14-يك سبوى گلى
15-دو كوزه سفالين
16-يك عدد پوست گوسفند براى فرش
17-يك عدد عبا
و يكى دو چيز ديگر
جهيزيّه بسيار ساده حضرت زهرا را خدمت پيامبر آوردند.وقتى پيامبر به آنها نگاه كرد ، اشك در چشمانش حلقه زد و براى سعادت زهرا و همسرش دعا كرد و فرمود:بار الها!اين عروسى را كه اكثر ظرفهايش گلى است(ساده و كم قيمت است) بر اين عروس و داماد مبارك گردان.
تكميل و بررسى
ازدواج حضرت على و فاطمه ، يك ازدواج كاملا نمونه بود.فاطمه دختر عزيز پيامبر از دوشيزگان ممتاز بود ، پدر و مادرش از شريفترين و گرامىترين خانوادهها بودند و به عالىترين كمالات انسانى آراسته بودند؛فاطمه پدرى مانند پيامبر و مادر متّقى و محترمى چون خديجه داشت.بزرگان قريش و ثروتمندان مكّه براى خواستگارى حضرت فاطمه زهرا مىآمدند و مهريّههاى سنگين پيشنهاد مىكردند ، امّا پيامبر اكرم ديندارى و تقوى و درستكارى و اخلاق نيكوى حضرت على را ترجيح داد و عملا مراسم پر خرج و پر تشريفات را نفى كرد و آداب و رسومى كه چون غل و زنجير بر دست و پاى افراد سنگينى مىكرد فرو نهاد و با رفتار و اقدام خود به مردم آموخت كه ازدواج بايد بر پايه ايمان و تقوى و توافق استوار گردد ، نه بر پايه شخصيّت جاهلى و ثروت و مقام ظاهرى.او به مردم اعلام كرد كه مال و ثروت تنها وسيله خوشبختى نيست ، بلكه ايمان به خداى يگانه و پرهيزگارى و اخلاق پسنديده و كمالات انسانى معيار سعادت و موجب خوشبختى انسانهاست او مىدانست كه مهريّه سنگين نه تنها موجبات خوشبختى عروس و داماد را فراهم نمىكند و بنيان ازدواج را محكمتر نمىسازد ، بلكه به محبّت و صفاى زندگى عروس و داماد لطمه مىزند و صدها مشكل براى جامعه و خانواده به وجود مىآورد؛بدين جهت دخترش را به عقد حضرت على كه جوانى متّقى و درستكار و زحمتكش بود ، در آورد و با اين رفتار نيكو مسلمانان را بر اين گونه اقدام تشويق فرمود.
خدا در قرآن مىفرمايد:پيامبر خدا ، رفتار و آداب و رسومى را كه موجب رنج و مشقّت مردمان مىشود و چون غل و زنجير بر دست و پايشان سنگينى مىكند فرو مىنهد و جامعه را آزاد مىسازد.كسانى كه به او ايمان آورند و حرمت و عزّتش را نگاه دارند و ياريش كنند و از قرآن روشنگرى كه با او نازل شده پيروى كنند ، اينان حتما رستگار خواهند شد.سوره اعراف آيه 157
آيه اى از قرآن كريم
وَ يَضَعُ عَنهُم اِصرَهُم وَ الاَغلالَ الَّتى كانَت عَلَيهِم فَالَّذينَ امَنُوا بِه وَ عَزَّروُهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذى اُنزِلَ مَعَهُ اُولئِكَ هُمُ المُفلِحُونَ. سوره اعراف آيه 157
و پيامبر فشارها و غل و زنجيرها را(عادات و رسول جاهلى را)كه دست و پا گير آنان است ، بر مىدارد و فرو مىنهد ، پس كسانى كه به پيامبر ايمان آوردند و گراميش داشتند و ياريش كردند و نورى را كه با او نازل شده پيروى كردند ، اينان قطعا رستگارند. بينديشيد و پاسخ دهيد.
1-حضرت رسول چرا پيشنهاد حضرت علىّ بن ابيطالب را با دخترش در ميان نهاد؟
2-ثروت حضرت على عليه السّلام در آن هنگام چه چيزهايى بود و چه چيزى را هديه نمود؟
3-جهيزيّه حضرت زهرا چگونه بود؟حضرت رسول اكرم هنگام مشاهده آن چه دعايى فرمود؟
4-چرا رسوم جاهلى به غل و زنجير تشبيه شده است؟چگونه مراسمى در ازدواجها واقعا چون غل و زنجير بر دست و پاى انسانها سنگينى مىكنند؟
5-پيامبر اسلام چگونه با آداب جاهلى و تشريفات و رسوم غير الهى برخورد مىكند؟چگونه اين فشارها و اغلال را از دست و پاى مردم فرو مىنهد؟
قداست خانواده
خانواده مقدّسترين و محبوبترين بنيان اجتماعى در اسلام است ، تا آنجا كه تشكيل هيچ بنيانى ارزشمندتر و محبوبتر از تشكيل خانواده نيست و هر كه براى تشكيل اين بنيان محبوب اقدام كند و خود را از آلودگى به گناه برهاند نيمى از دين خود را از دستبرد شياطين محفوظ داشته است.چون كه تشكيل خانواده بهترين عامل براى حفظ و گسترش ارزشهاى الهى و اخلاق انسانى است.
براى آن كه ارج و قداست اين بنيان محبوب پا بر جا و استوار بماند ، از سوى خداى متعال براى هر يك از اعضاى خانواده وظايف و حقوقى تعيين شده است ، وظايفى كه بايد به انجام و ايفاى آنها بپردازند و حقوقى كه بايد از سوى ديگر اعضا مورد توجّه و مراعات قرار گيرد و هميشه هر كس حقّى بر ديگران دارد وظيفهاى هم در مقابل بر عهده دارد و هر كس وظيفهاى بر عهده دارد ، حقّى نيز دارد و در ميان انسانها هيچ كس نيست كه حقّى بر ديگران داشته باشد امّا وظيفه و تكليفى نداشته باشد و نيز هيچ كس نيست كه وظيفهاى را انجام دهد مگر اين كه بر گردن ديگران حقّى پيدا مىكند.
* حقوق فرزندان بر پدر و مادر اين است كه نام نيكو بر ايشان انتخاب كنند و در رشد و ادب و تربيت و تعليمشان بكوشند و مخصوصا قرآن و آداب دين را به آنان بياموزند و مورد مهر و محبّت و اكرامشان قرار دهند و بهنگام ، جايگاه نيكويى از نظر شغل و تشكيل خانواده بر ايشان انتخاب كنند و پيوسته با كمال لطف و توجّه بر رشد و ارتقاء و پيشرفت آنان نظارت كنند و آنان را در زندگى يار و غمخوار باشند.
* در مقابل وظيفه فرزندان اين است كه پدر و مادر خويش را تكريم و احترام كنند و تا آنجا كه فرمانشان بر خلاف فرمان خدا نيست آنان را اطاعت كنند و پيوسته و در هر صورت در نيكى و احسان به آنان بكوشند و هرگز كمترين بىمهرى و بىحرمتى به آنان روا ندارند و وقتى به سنّ پيرى مىرسند يار و ياور و خدمتگزارشان باشند و با روى خوش وسعه صدر خدمتشان را به جان بپذيرند.همانگونه كه پدر و مادر در كودكى با مهر و شفقّت به مراقبت و تربيت فرزندان پرداختهاند ، فرزندان هم بهنگام پيرى و ناتوانى پدر و مادر ، با لطف و محبّت و اكرام تمام از حال پدر و مادر مراقبت كنند و پرستار شب و هم صحبت روزشان باشند.
* سفارش و تأكيد اسلام اين است كه هر يك از اعضاى خانواده-پدر ، مادر ، فرزندان-وظايف خود را دقيقا بشناسند و به آنها عمل كنند و علاوه بر اين كه حقوق ديگران را كاملا رعايت مىكنند با محبّت و ايثار با آنها روبرو شوند و در انجام وظايف ديگران نيز به آنها كمك كنند و متن زندگى خانوادگى را بر مهربانى و گذشت و صميميّت و خدمت قرار دهند و تا آنجا كه مىتوانند زحمت را از دوش ديگران بر دارند. مخصوصا توصيه مؤكّد اسلام به مرد اين است كه با همسرش با كمال مهربانى و محبّت و وفا معاشرت نمايد و براى تأمين مخارج زندگى و بر آوردن نيازهاى زن و فرزندانش بكوشد و زحمت بكشد و روزى حلال و طيّب به خانه آورد كه كادّ در راه خدمت به خانواده ، چونان كسى است كه در راه خدا مجاهده مىكند.هرگز به خاطر زحمتى كه براى تحصيل معاش مىكشد بر آنها منّت نمىگذارد.
* توصيه مؤكّد اسلام به زن در خانواده اين است كه با كمال عفّت و پاكدامنى و تقوى از همسر و فرزندانش مراقبت نمايد ، به آنها مهر ورزد و وسائل آرامش و آسايش و رشد و رفاهشان را در خانه فراهم نمايد و با تدبير خود طبق ميزان در آمد ، اقتصاد خانواده را سامان دهد.
خانواده نمونه و مقدس و والا
زندگى مشترك علّى بن ابيطالب و حضرت فاطمه زهرا نمونه جالبى است از يك خانواده پر قداست و محترم كه براى همه خانوادهها اسوه و سرمشق زندگى خانوادگى است:
با آن كه پيامبر كار را بين آنها تقسيم كرده بود ، يعنى كارهاى بيرون منزل را بر عهده علّى بن ابيطالب نهاده بود و كارهاى داخل منزل را بر عهده زهرا گذارده بود ، و حضرت زهرا از اين تقسيم كار خيلى خوشحال بود و مىفرمود:«از اين كه كار خارج از منزل بر عهده من نيفتاد ، يك دنيا خوشحال شدم»با اين حال وقتى حضرت على به خانه مىآمد و زهرا را خسته مىديد ، با آن كه خودش هم از رنج كار و زحمت خسته بود ، نمىنشست ، شروع مىكرد به كار و كمك ، جارو مىكرد ، بچّهها را نگهدارى مىكرد ، آسيا مىكرد.............چون كارهاى داخل خانه واقعا زياد بود:گندم آسيا كردن ، نان پختن ، غذا تهيّه كردن ، خانه را پاكيزه كردن و پاكيزه نگاه داشتن.............نگهدارى از فرزندان ، اينها همه كارهايى بود كه روزمرّه حضرت فاطمه زهرا انجام مىداد ، گاهى كه فرزندش در گهواره گريه مىكرد مجبور بود با يكدست گهواره فرزندش را تكان دهد و او را آرام كند و با دست ديگر آسياى سنگى را بچرخاند و گندم آرد كند.
روزى حضرت على متوجّه شد كه دست فاطمه از شدّت كار و زحمت و مخصوصا به علّت گرداندن آسيا تاول زده و مجروح شده است.امّا با اين همه فاطمه به همسرش سخنى نگفته و گلهاى نكرده و از ميزان كار و زحمت اظهار خستگى و شكايت ننموده است.
-اى كاش مىتوانستم بيش از اين به شما كمك كنم ، امّا متأسّفم كه نمىتوانم ، چون غالبا به علّت كارهاى بيرون ، شركت در جهاد و يارى پيامبر گرفتارم و بيش از اين فرصت ندارم.خوب است پيش پدر بروى و از او تقاضاى كمك و خدمتكار كنى.
زهرا اين پيشنهاد را پذيرفت و براى بيان مشكل و تقاضاى خدمتكار به خانه پدرش ، رسول خدا رفت.هنگامى به خانه پدر رسيد كه گروهى از اصحاب در حضور رسول خدا نشسته بودند و گفتگو مىكردند.زهرا مدّتى درنگ كرد ، ساعتى به تماشاى چهره نورانى پدر نشست ، امّا هر چه كرد سخنى بگويد از شدّت شرم و حيا نتوانست ، بالاخره برخاست و خداحافظى كرد و بازگشت.
صبح روز بعد رسول خدا به خانه دخترش زهرا آمد ، از بيرون خانه سلام كرد باز هم سلام كرد ، مرتبه سوّم سلامش را تكرار كرد.صداى حضرت على بن ابيطالب را شنيد كه پاسخ مىدهد:«و سلام بر شما اى رسول گرامى خدا ، بفرماييد!»پيامبر خدا داخل شد و نشست و با لبخند هميشگى خويش گفتگو كرد و احوالپرسى نمود و سپس فرمود: زهرا جان!گويا ديروز براى كارى به خانه پدر آمده بودى؟بگو ببينم چه كار داشتى؟ زهرا تا آن زمان از ميزان و سنگينى و فراوانى كار در منزل ، سخنى به پدر نگفته بود ، او مىتوانست لب به سخن بگشايد و از خستگى خود و سنگينى كار گله و شكايت كند ، او مىتوانست دستهاى مجروح و تاول زدهاش را به پدر نشان دهد ، امّا چيزى نگفت و شكايتى نكرد حتّى از شدّت شرم و حيا نتوانست لب به سخن بگشايد.
رسول خدا منتظر بود كه دخترش حرف بزند و موضوعى را كه براى آن به خانه پدر آمده بود مطرح كند.امّا مدّتى به سكوت گذشت و فاطمه سخنى نگفت ، پيامبر كه نشان شرم و حيا را بر چهره فاطمهاش مىديد ، دوباره و با مهربانى بيشتر سخنش را تكرار كرد و فرمود:
«فاطمه جان!بگو ببينم با پدر چه كار داشتى؟»
امّا فاطمه نمىخواست.و نمىتوانست حتّى به همين اندازه خاطر پدر را بيازارد ، باز هم چيزى نگفت و سر فرو افكند و مدّتى به سكوت گذشت.
بالاخره حضرت على گفت:يا رسول اللّه!اجازه مىدهيد من بگويم؟
پاسخ رسول خدا روشن بود.
لذا حضرت على نگاهى به دستهاى زهرا كرد و با تأثر گفت:يا رسول اللّه!من زهرا را خدمت شما فرستاده بودم ، اخيرا كارهاى زهرا خيلى زياد شده ، رسيدگى به حال كودكان و مراقبت از فرزندان ، كارهاى داخلى خانه ، آسيا كردن و نان پختن و كارهاى ديگر زهرا را به زحمت انداخته است و علاوه من كه غالبا در سفر و يا در ميدان جنگ هستم و نمىتوانم به زهرا كمك كنم و در غيبت من كار زهرا زيادتر مىشود ، او ناچار مىشود برخى از كارهاى خارج از منزل را نيز خودش انجام دهد:آب بياورد ، هيزم بياورد.............و زحمت اين قبيل كارها را خودش متحمّل شود.به اين جهت من پيشنهاد كردم كه خدمت شما برسد تا در صورت امكان خدمتكارى براى او تهيّه كنيد.
رسول خدا به فكر فرو رفت ، او دوست داشت به فرزندش كمك كند امّا مىديد علاوه بر دخترش غالب مسلمانان در سختى و فشار هستند ، آنها هم در سختى زندگى مىكنند ، انصار زندگى و وسائل زندگى خود را با مهاجرين تقسيم كردهاند ، آنان را در خانههاى خويش جاى دادهاند ، غالب مسلمانان زندگى راحت و آسوده و مرفّهى ندارند و غالب آنان از كمك يك خدمتكار بىبهرهاند.رسول خدا نمىخواست زندگى خود و خانوادهاش و اهل بيتش از حدّ زندگى عامّه مسلمانان بالاتر باشد ، لذا با آهنگ پر مهر و پر معنايى فرمود:آيا ميل داريد چيزى به شما ياد دهم كه براى شما از كمك يك خدمتكار خيلى بهتر باشد؟
-حتما!بفرماييد يا رسول اللّه.
-هنگامى كه به رختخواب مىرويد«سى و سه مرتبه سبحان اللّه ، سى و سه مرتبه الحمد للّه و سى و سه مرتبه اللّه اكبر»بگوييد.بر اين ذكر مداومت كنيد ، تكرار مرتب اين ذكر به شما نيرو و توانى مىدهد كه بتوانيد در برابر سختيها و دشواريها صبور و بردبار باشيد و خستگى را از تن شما مىبرد.مداومت بر اين اذكار حتما از حضور يك خدمتكار براى شما سودمندتر است.
آنگاه رسول خدا رو به زهرا كرد و فرمود:زهرا جان آيا از پدر راضى هستى؟
-آرى پدر جان!به آنچه خدا و رسول خدا راضيند ، من هم خشنود و راضى هستم. * * *
اين رفتار و اين دلسوزى و اين گونه ارشاد پدر ، آن شرم و حيا و صميميّت و راز دارى و تحمّل و تلاش دختر ، آن محبّت و ملاطفت و خدمتگزارى همسر ، اين درس ذكر و درس صبورى و بردبارى كه رسول خدا به اين خانواده داد ، همه اين درسها و رسمها و رفتارها و اخلاقها ، سرمشق و اسوه نيكويى است تا بخوانيم و بدانيم و بينديشيم و اين گونه از قداست و احترام بنيان خانواده پاسدارى كنيم.
آيه اى از قرآن كريم
وَ وَصَّينَا الاِنسانَ بِوالِدَيهِ اِحساناً. سوره احقاف آيه 15
و انسان را نسبت به نيكوكارى به پدر و مادرش سفارش كرديم. بينديشيد و پاسخ دهيد
1-محبوبترين بنيان اجتماعى در اسلام چيست؟
2-وظيفه يعنى چه؟حقّ يعنى چه؟چه ارتباطى با يكديگر دارند؟
3-حقوق فرزندان بر پدر و مادر چيست؟
4-وظيفه فرزندان در مقابل پدر و مادر چيست؟
5-وظيفه پدر در تحصيل روزى و تأمين مخارج زندگى چيست؟
6-وظيفه مادر در تنظيم اقتصاد خانواده چيست؟
7-پيامبر چه ذكرى را به حضرت فاطمه زهرا و علىّ بن ابيطالب ياد داد؟چه فرمود؟
8-وظيفه خاصّ فرزندان در حفظ قداست خانواده چيست؟